تربیت اخلاقى از منظر قرآن
آرشیو
چکیده
متن
مباحث مربوط به تربیت اخلاقى بخش اساسى معارف قرآنى را تشکیل مى دهد; زیرا این مباحث در زندگى و سعادت فردى و اجتماعى، بخصوص حیات اخروى و حیات معنوى1 انسان، چنان مهم و حیاتى است که خداوند آن را یکى از اصلى ترین اهداف بعثت پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) معرفى کرده است: (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ)(جمعه: 2); اوست خدایى که در میان انسان هاى درس ناخوانده رسولى از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند (پاکشان گرداند) و کتاب و حکمت به ایشان بیاموزد.
رسول اعظم(صلى الله علیه وآله) در حدیثى کوتاه و عمیق، فلسفه رسالت خود را تتمیم و تکمیل مکارم اخلاقى برشمرده و پرده از اهمیت و ضرورت توجه به فضایل اخلاقى برداشته است. «اِنَّما بُعثتُ ِلاُتّمم مکارمَ الاخلاق»;2 همانا من براى تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقى مبعوث شده ام.
دانشمندان اخلاق و تربیت تلاش فراوانى در تدوین، نشر و توسعه مباحث تربیتى داشته اند و گنجینه هاى گران قدرى از ایشان به جاى مانده که با گرایش ها و مشرب هاى گوناگون فلسفى، عرفانى و حدیثى نگاشته شده است. با عنایت به نقش اساسى تربیت اخلاقى در سیر انسان به سوى هدف بعثت، که همان هدف آفرینش ـ یعنى کمال ـ است، قرآن کریم در آیات متعددى از این مسئله سخن به میان آورده. اما قرآن یک کتاب علمى نیست تا مطالب مربوط به یک موضوع را در فصلى مشخص بیان کند، بلکه به دلیل نزول تدریجى و اسرار پنهان دیگر، از مسائل گوناگون جمله «تربیت اخلاقى» به صورت پراکنده در سوره ها و آیات متعدد سخن گفته است.
بدین روى، بر اهل فن است که تلاش کنند مطالب را استخراج و به صورت مدوّن به عنوان «شیوه تربیتى قرآن کریم» تبیین و تحلیل کرده، در قالبى نو، به جامعه بشرى ارائه دهند. البته فهم، تدوین و تبیین روش تربیتى قرآن همراهى با ائمّه اطهار: را مى طلبد که قرآن از ایشان با عنوان «الراسخون فى العلم» یاد مى کند;3 مردانى که خود این راه را پیموده و با لطف الهى مجسّمه و بلکه حقیقت یک انسان کامل شده اند:(رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِاللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ) (نور: 37); مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و بر پاداشتن نماز و پرداخت زکات به خود مشغول نمى دارد و از روزى که دل ها و دیده ها در آن زیرو رو مى شود، مى هراسند.
نیز باید از آثار بزرگوارانى که در تبیین این امور، سرمایه گران بهاى عمر خویش را فدا کرده اند، بهره گرفت.
مفهوم شناسى
روش: منظور از روش ـ در این نوشتار ـ سبک و شیوه بیان مطالب در هر موضوع خاص است.
تربیت: از واژه «تربیت» تعاریف گوناگونى در منابع اخلاقى و تربیتى ارائه گردیده است و دانشوران تعلیم و تربیت بر تعریف واحدى از آن اتفاق نظر ندارند; هر کدام با توجه به مکتب تربیتى مورد نظر خود آن را تعریف کرده اند. در اینجا، منظور از «تربیت» تغییر ثابتى در شخص یا در رفتار اوست.
هر گاه واژه «تربیت» به یکى از واژه هاى حاکى از ساحت هاى تربیتى اضافه شود بیشتر ناظر به شیوه و چگونگى تحقق محتواى آن ساحت است. در نتیجه، «تربیت اخلاقى» یعنى: شیوه و چگونگى ایجاد ملکات، حالات نفسانى و افعال با ارزش در انسان و دور ساختن ملکات، حالات و رفتارهاى ضدارزش از او.
اخلاق: «اخلاق» جمع «خُلق» در کتب لغت، بیشتر به معناى طبیعت و سرشت آمده است.4 راغب اصفهانى درباره این واژه مى نویسد: «خَلق» و «خُلق» در اصل، یکى هستند، اما «خَلق» به هیأت، اشکال و صورت هایى که با چشم درک مى شود اختصاص یافته و «خُلق» به قوا و سجایایى که با بصیرت درک مى شود مختص شده است.5
از مجموع سخنان لغویان برمى آید که «خُلق» صفت و کیفیت درونى ثابت در نفس انسان است.
بیشتر علماى اخلاق «خُلق» را این گونه تعریف کرده اند: ملکه نفسانى که افعال از آن به آسانى صادر مى شود.6
استاد فرزانه آیة اللّه مصباح این تعریف را کامل ندانسته و معتقد است: موضوع علم اخلاق اعم از ملکات نفسانى ـ که فلاسفه اخلاق تاکنون بر آن تأکید داشته اند ـ بوده و شامل همه کارهاى اختیارى انسان مى شود که ارزشى است; یعنى متصف به خوب و بد بوده و مى تواند براى نفس کمالى را فراهم آورد یا موجب پیدایش رذیلت و نقصى در نفس شود.
روش قرآن در تربیت اخلاقى
علماى اخلاق راه هاى گوناگونى براى اصلاح نفس و تربیت اخلاقى انسان بیان کرده اند; از جمله اینکه طبق تعریف «اخلاق» به ملکات راسخه در نفس انسان و حاصل شدن ملکه نفسانى در اثر تکرار عمل، درباره شیوه تربیت اخلاقى معتقدند: منشأ افعال انسانى، قواى سه گانه شهویه، غضبیه و عقلیه است و با رعایت اعتدال، قوّه چهارم ـ یعنى عدالت ـ حاصل مى شود با رعایت اعتدال و شناخت فضایل و رذایل و انجام فضایل و تکرار رفتار مبتنى بر عدالت، صورتى در نفس نقش مى بندد و به صورت ملکه راسخ در مى آید که از انجام کارهاى ناپسند پرهیز مى نماید و در صورت ارتکاب، به سرعت توبه مى کند تا رذایل اخلاقى در نفس آدمى نقش نبندد و ملکه نشود.7
با جستوجو در قرآن و تبیین آیات تربیتى، مى توان شیوه تربیتى اخلاقى قرآن را شناخت. راه کارهایى که قرآن کریم بیان مى نماید، عبارت است از:
الف. مهار ادراکات
قرآن کریم تمام مجارى فهم انسان را مسئول دانسته، مى فرماید: (إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا)(اسراء: 36); قطعاً گوش و چشم و دل، از همه اینها بازخواست خواهد شد.
اگر در علل پیدایش اراده خود کاوش کنیم، خواهیم فهمید که ادراکات حسى، بخصوص دیدنى ها و شنیدنى ها، در تخیّلات و افکار ما و صدور افعال ارادى ما چه نقش مهمى دارند. بنابراین، یکى از بهترین راه هاى تدبیر خواست ها و تسلّط بیشتر بر خود و پیروزى بر هواهاى نفسانى و وساوس شیطانى، مهار ادراکات و پیش از همه، مهار چشم و گوش است.
سر منشأ اعمال و رفتار انسانى شناخت و انگیزه عمل است; یعنى ابتدا در ذهن یا قوّه خیال، صورتى ابتدایى از عمل به شکل تصور حاصل مى شود. اگر تصدیق به تصور حاصل نشود یا کم رنگ باشد صورت ذهنى از ذهن پاک مى شود. اگر این تصور به دنبال خود تصدیق به فایده را همراه داشته باشد مراحل شکل گیرى عمل یک قدم جلوتر آمده و چنانچه تصدیق جدّى باشد به تدریج، امیال و انگیزه هاى فطرى را در انسان شکوفا مى کند. این امیال و انگیزه ها چنانچه با امیال معارض مواجه نشود به تدریج، شوق و شوق مؤکّد و مقدّمات اراده در شخص شکل مى گیرد و به انجام عمل منتهى مى شود.
در نتیجه، اصلاح و تربیت اخلاقى را با همان نقطه هاى آغازین ـ یعنى صورت هاى ذهنى ـ شروع کرده و با رعایت دستورات و آداب اسلامى، از نفوذ و ایجاد وسوسه هاى شیطانى در ذهن که به نوعى همان صورت هاى خیالى گناه و فساد و رذایل اخلاقى است، جلوگیرى مى نماید; مانند: پرهیز از شنیدن موسیقى، نگاه به تصاویر محرّک، و خلوت با نامحرم که در آداب اسلامى بیان شده است. آیه شریفه (إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا)نیز اشاره به همین امور دارد.
نیز در مقابل، باید سعى کرد ذهن با صورت هایى از فضایل و عبادات لبریز شود; راه کارهاى اجمالى آن در آداب اسلامى و شرع مقدّس بیان شده است; مانند تلاوت قرآن، رفاقت با افراد شایسته، شرکت در مجالس علموعلما و این گونه امور، ذهن را از وسوسه هاى شیطانى پاک و با الهامات رحمانى قرین مى گرداند. انگیزه، دومین عامل در صدور افعال و رفتار اختیارى انسان است و قواى حسّى و خیالى مى توانند به طور تداعى، منشأ انگیزش حیوانى شوند. بنابراین، راه هدایت امیال، مهار این قوا و به ویژه چشم و گوش و حفظ آن دو از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و اصوات باطل و غیر مرضىّ خداست; چنان که یکى از بهترین وسایل انگیزش اراده خیر، مشاهده اشخاص صالح و شنیدن داستان هاى ایشان و قرائت قرآن و مطالعه کتاب هاى مفید و زیارت معابد و مشاهد و اماکنى است که انسان را به یاد خدا و بندگان برگزیده خدا و هدف هاى مقدس و راه هایى که پیموده اند، مى اندازد.
خداوند درباره کعبه مى فرماید: (إِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَ هُدًى لِّلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ)(آل عمران: 96 و 97); نخستین خانه اى که براى مردم نهاده شده، همان است که در مکّه است که با برکت است و جهانیان را راهنماست. در آن نشانه هایى روشن از مقام ابراهیم است.
وقتى انسان کعبه و حرم خداوند و آثار برجاى مانده از پیامبر توحید، حضرت ابراهیم(علیه السلام)، را مى نگرد اهداف و آرمان ها و هدایتگرى ها و تلاش هاى خالصانه آن پیامبر عظیم الشأن را به یاد مى آورد. در پرتو این توجهات، به خداوند هدایت مى شود و از اینجا حکمت بسیارى از احکام واجب و مستحب یا حرام و مکروه اسلام روشن مى شود; مانند حج و زیارت مشاهد مشرّفه و چشم فرو بستن از مناظر شهوت انگیز و کراهت نشستن در جایى که با نشستن زن بیگانه اى گرم شده و هنوز حرارتش باقى است. همچنین اهمیت نقشى که رفیق در سعادت یا شقاوت انسان ایفا مى کند.
نیز قرآن کریم در بیان آثار ناگوار رفیق ناپسند، از قول جهنّمیان مى فرماید: (یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِیلا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی.)(فرقان: 28ـ29); اى واى! کاش فلانى را دوست نگرفته بودم! همانا مرا گم راه کرد، پس از آنکه کتاب خدا به من رسید.
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) در این باره مى فرماید: هرگاه خدا براى بنده اش خیرى بخواهد، دوست شایسته اى نصیب او مى کند که اگر خدا را فراموش کرد، او را متذکر شود و اگر به یاد باشد، او را یارى کند.8
همچنین در روایتى آمده است که حواریان به حضرت عیسى(علیه السلام) گفتند: با چه کسى همنشینى کنیم؟ فرمود: با کسى که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر علم شما بیفزاید و رفتارش شما را به آخرت ترغیب کند.9
ب. معرفت به خدا و صفات و افعال او
از همه مهم تر، معرفت خداوند و اسماء و صفات او و افعالى است که انسان در ارتباط با خداى متعال انجام مى دهد و نیز حالاتى که در همین رابطه در روان انسان پدید مى آید; یعنى به دنبال خداشناسى، حالات و توجهات و کیفیت نفسانى خاصى در انسان پدید مى آید. این حالات و احساسات به طور کلى، خود جنبه ادراکى دارند; یعنى حقیقت آنها یک حقیقت ادراکى است و نیز متأثر و معلول علم و معرفت انسان هستند; چنان که فلاسفه گفته اند: این علم است که شوق را به وجود مى آورد. بر همین اساس، علم و معرفت نسبت به ذات و صفات و اسماء و افعال الهى نیز به نوبه خود، تأثیر عمیقى در برانگیختن مایه هاى فطرى دارد که با خداى متعال در ارتباطند و پیدایش حالات خاص الهى در روان انسان از این رهگذر، در شکل دهى به رفتار وى ـ البته در چارچوب شرایط خارجى ـ اثر مى گذارد.
آیات و روایات تأثیر معرفت در ایجاد این حالات را مورد توجه قرار داده اند; خداوند مى فرماید: (إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء) (فاطر: 28); تنها دانشمندان از میان بندگان خدا، از وى خشیت دارند.
در روایتى نیز از حضرت رضا(علیه السلام)آمده است: آنکه به خدا داناتر باشد، از او ترسان تر است.10
افعال الهى، که جلوه هایى از صفات الهى هستند، در صورتى که دقیق شناخته شوند، آثار ویژه اى در دل و روان و سپس در عمل و رفتار وى پدید مى آورند. افعال الهى چهره هاى گوناگونى دارند و با زمینه هاى گوناگون روحى انسان ارتباط پیدا مى کنند و به تناسب آنها، صفات و افعال اخلاقى متعددى در این رابطه مطرح مى شود که به چند نمونه از آنها به اختصار اشاره مى شود:
1. شکر و افعال اخلاقى متناسب با آن: معرفت به اینکه خداوند نعمت هاى بسیارى در دنیا به انسان عطا کرده است و مى تواند بر آنها بیفزاید و در عالم آخرت نیز نعمت هاى برترى به او عنایت کند، در انسان حالت شکر نسبت به ولى نعمت پدید مى آورد و موجب بیدارى میل فطرى و انگیزه شکرگزارى در او مى شود. رفتارى که به دنبال این حالت روانى خاص و بیدار شدن انگیزه شکرگزارى در انسان ایجاد مى شود، به شکل «عبادت» بروز مى کند.
امام على(علیه السلام) مى فرماید: «اِنّ قوماً عَبدَوه شکراً فتلکَ عبادةُ الاحرار.»11 این مرتبه اى از عبادت است که انگیزه آن شکر منعم است، نه چیزى دیگر.
2. محبّت و آثار آن: آگاهى از اینکه خداوند داراى همه صفات کمال بوده و خالق همه زیبایى ها و خوبى هاست، در دل، محبت12 و عاطفه و کششى نسبت به خدا در انسان به وجود مى آورد که وى را وادار به عبادت مى کند; یعنى کارى که خدا را خشنود مى سازد.
امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: گروهى خداى ـ عزّوجل ـ را به دلیل محبت او عبادت کردند که این عبادت آزادگان است و این برترین نوع عبادت به شمار مى آید.13
3. خضوع و آثار آن: اگر انسان به اندازه ظرفیت خود، عظمت خدا را همراه با توجه درک کند شناخت فطرى اش از خدا شکوفا مى شود و عظمت الهى برایش جلوه مى کند و حالت خاصى که «خضوع» نامیده مى شود، برایش حاصل مى گردد که آیات و روایات از آن به «اخبات» یاد مى کنند.
به دنبال حالت خضوع، میل به پرستش و رفتار متواضعانه و عبادى مانند رکوع و سجده در برابر خداوند بزرگ در اعضاى وى ظاهر مى شود. این نوع معرفت نیرومندترین انگیزه انسان براى عبادت است که امام على(علیه السلام)مى فرماید: تو را شایسته عبادت یافتم و عبادتت کردم.14
در روایت دیگرى آمده است: به حضرت على(علیه السلام) گفته شد: چرا خدا را پرستش مى کنى؟ فرمود: چون او شایسته عبادت است.15
ج. شناخت سود و زیان هاى واقعى
در مرحله دیگر، افراد باید سود و زیان واقعى خود را از سود و زیان خیالى و زودگذر دنیایى بازشناسند تا بتوانند در پى کسب سود واقعى و پرهیز از زیان واقعى باشند.
قرآن مجید و روایات ائمّه معصوم(علیهم السلام) از این گونه معارف لبریزند; از جمله قرآن مى فرماید:
ـ (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)(اعلى: 16ـ17); بلکه شما زندگى این جهان را بر مى گزینید، و حال آنکه آن جهان بهتر و پاینده تر است.
ـ (فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)(زخرف: 71); و در آن (بهشت) است هر چه دل ها خواهش و آرزو کند و چشم ها از دیدن آن لذت برد و شما در آنجا جاویدانید.
ـ (وَ قَالُوا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ) (فاطر: 34ـ35); و گویند: سپاس و ستایش خداى راست که اندوه از ما بُرد. قطعاً پروردگار ما آمرزگار و سپاسدار است; آنکه ما را از فزون بخشى خویش در سراى ماندنى و جاویدان فرود آورد. در آنجا نه رنجى به ما مى رسد و نه درماندگى.
ـ (وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ) (توبه: 72); و خشنودى خدا از همه برتر و بزرگ تر است.
قرآن کریم با بیان لذت ها و زیان هاى واقعى، زمینه حرکت انسان به سوى منافع واقعى را فراهم مى کند. امام سجّاد(علیه السلام)مى فرماید: و از تو، به خاطر هر لذتى جز یاد تو، و از هر راحتى جز انس با تو، و از هر شادى و سرورى جز قرب تو، آمرزش مى طلبم.16
د. تأثیر امیال بر ادراکات
تا اینجا، نقش ادراکات در تحریک امیال و انگیزه ها روشن شد. از سوى دیگر، امیال و انگیزه ها و هواهاى نفسانى نیز در تحصیل ادراکات و استنتاج صحیح از آن تأثیر بسزایى دارند; زیرا به کار بردن نیروها و ابزارهاى ادراکى تا حدّ بسیارى در اختیار ماست.
هر وقت بخواهیم، مى بینیم و تنها باز بودن چشم و وجود نور در دیدن کافى نیست، بلکه باید اراده و میل دیدن آن هم داشته باشیم; زیرا در بسیارى اوقات، با وجود انعکاس صورت مرئى در چشم، آن را نمى بینیم و با وجود ارتعاش پرده گوش به وسیله امواج صوت، صدا را نمى شنویم، و آن در حالى است که توجه ما معطوف به شىء دیگرى باشد. از اینجا، روشن مى شود که ادراک در حقیقت، کار نفس است که با توجه وى درک حاصل مى شود و با عدم توجه، منتفى مى گردد و فعل و انفعالات مادى شرایط و مقدّمات ادراک را تشکیل مى دهند. این وجود و عدم توجه در بسیارى از اوقات، به میل و علاقه باطنى انسان بستگى دارد; مثلا، مادر با شنیدن صداى بچه اش، از خواب مى پرد، در صورتى که با صداى بلندترى بیدار نمى شود. در تخیّلات و افکار و استنتاجات عقلى هم همین گونه است. میل نداشتن انسان به گرفتن نتیجه اى فکرى، که آن را منافى خواسته هاى خود مى بیند، موجب غفلت از مقدّمات مى شود.
(إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَ لَقَدْ جَاءهُم مِن رَبِّهِمُ الْهُدَى)(نجم: 23); جز پندار و آنچه را نفس هاشان خوش دارد پیروى نمى کنند، و حال آنکه از سوى پروردگارشان رهنمونى بدیشان آمده است.
بنابراین، بهره بردارى صحیح از نیروهاى ادراکى در صورتى میسّر خواهد بود که دل از آلودگى هاى مادى و هواهاى نفسانى پاک و به زیور تقوا آراسته گردد.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ) (ق: 37); قطعاً در این (کتاب) یادآورى است براى کسى که دل داشته باشد یا گوش بدهد، در حالى که او گواه است.
هـ . هدایت امیال
با مهار ادراکات و کسب معرفت صحیح نسبت به خداوند و سود و زیان هاى واقعى، زمینه شکوفایى امیال عالى انسانى و فطرى در شخص ایجاد خواهد شد و انگیزه هاى شیطانى از دل خارج خواهد گردید و در انسان، به جاى میل به ارضاى کورکورانه غرایز حیوانى، گرایش به فضایل و عبادات خداوند ایجاد خواهد شد; زیرا انگیزش هر میل مسبوق به احساس خاصى است که با آن سنخیت دارد. ارضاى خواسته هاى غریزى نیز متوقف بر ادراکاتى متناسب است و در گرایش به انجام هر کار، ممکن است نیروهاى ادراکى متعددى همکارى کنند. راه تحریک انگیزه در شخص، توجه دادن او به منفعت ها و ضررهاى واقعى است; چون انسان فطرتاً حبّ ذات دارد و همیشه به دنبال کسب منافع خود و فرار از ضرر و زیان است. اینکه در قرآن، در موارد پرشمارى از وعد و وعید و بهشت و جهنم سخن مى گوید و همچنین مهم ترین وصفى که قرآن براى انبیاى الهى بیان مى کند «بشیر و نذیر» است، همه در جهت ایجاد انگیزه و تحریک امیال انسانى در مسیر سعادت حقیقى و واقعى بشر است. آیات قرآن در این زمینه بسیار است. تنها به چند نمونه اشاره مى شود:
ـ (إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِن مِنْ أُمَّة إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ)(فاطر: 24); همانا تو را به راستى و درستى مژده دهنده و بیم کننده فرستادیم و هیچ امتى نبود مگر آنکه در میانشان بیم دهنده اى ـ پیامبرى ـ گذشت.
ـ (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ) (شعراء: 193ـ194); روح امین ـ جبرئیل ـ آن را فرود آورده است بر قلب تو تا از بیم دهندگان باشى.
ـ (فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ)(بقره: 213); خداوند پیامبران را برانگیخت نویددهنده و بیم کننده.
و. تعارض امیال
موضوع دیگرى که در مقدّمات و مبادى اراده مورد بحث جدّى قرار مى گیرد، مسئله «تعارض امیال» است. اگر در یک لحظه، فقط تنها یک میل بیدار و تحریک شود انسان بى درنگ، در صدد ارضاى آن بر مى آید و در صورت وجود شرایط و فقدان موانع خارجى، کار مناسب را انجام مى دهد; ولى در صورتى که امیال متعددى موجود باشد و ارضاى همه آنها در آن واحد میسّر نباشد، طبعاً بین آنها تعارض واقع مى شود و جاذبه هر کدام نیرومندتر باشد توجه نفس را به خود جلب مى کند و انسان به ارضاى آن مبادرت مىورزد.
در مسئله تعارض و تزاحم امیال، توجه به این مسئله مهم است که اگر انسان منفعل و تماشاچى باشد و تسلیم غرایز کور و کر شود و نیروهاى ویژه انسانى را مهمل بگذارد و هر وقت به اقتضاى عوامل طبیعى و اجتماعى یک میل غالب شد به دنبال آن راه بیفتد، این حالت در زبان قرآن، «غفلت» نامیده مى شود; حالتى که آدمى را از چهارپایان هم کم ارزش تر و گم راه تر مى سازد: (أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ) (اعراف: 179); اینان بسان چارپایانند، بلکه گم راه ترند; آنان همان غافلانند.
ملاک هاى تقدّم امیال بر یکدیگر: هنگام تعارض امیال بر اساس معیارهاى صحیح، باید بعضى را بر بعضى دیگر ترجیح داد; از جمله آن ملاک ها برترى کیفى و کمّى یکى بر دیگرى است; مثل اینکه بر اساس میل فطرى، لذتى را، که از نظر کیفى و کمى شدیدتر است، ترجیح دهد. البته در این ارزیابى، نباید لذت حاضر را ملاک قرار داد; زیرا ممکن است کارى که لذت آنى دارد، در آینده رنج هاى فراوانى به بار آورد. علاوه بر این، ممکن است ما لذت بعضى از کارها را هنوز نچشیده باشیم تا بتوانیم مقایسه کنیم. پس راه صحیح براى انتخاب یکى از دو میل متعارض، تشخیص لذیذتر است که از روى محاسبه عقلى، حقیقت لذّت و ملاک آن را دریابیم که چه لذتى ارزنده و پاینده تر است، که البته در جاى خود، ثابت شده که لذت «قرب به خدا» از همه چیز بیشتر و پایدارتر است: (وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)(طه: 73); و خدا بسیار بهتر و پاینده تر است.
و یا اینکه امیال را بر اساس غایاتشان مقایسه کنیم که در نتیجه، امیالى که در مسیر تحصیل کمال انسان قرار دارند بر امیالى که در مسیر حفظ موجودیت و بقاى فرد قرار دارند، ترجیح خواهند داشت: (وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى) (اعلى: 17); و در صورتى که منزل آخرت بسى بهتر و پاینده تر است.
و یا اینکه در مقایسه بین امیالى که جنبه مقدّمه اى دارند در برابر امیالى که اصالت دارند، امیال اصیل را مقدّم بداریم:17(وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى)(نجم: 42); و اینکه (سیر و حرکت) به سوى پروردگارت پایان مى یابد.
راه هاى تقویت امیال برتر: با عنایت به اینکه شرط کافى براى سعادت، غالب شدن خواست رفعت جوى خداپرستى بر هواهاى سقوط آور نفسانى است، باید مقدّمات لازم را براى زنده کردن و تقویت خواست عالى انسان و میل به وصول مقام قرب الهى فراهم کنیم. چنان که پیش از این بیان شد، درک صحیح از حقایق و واقعیت، در تحریک امیال عالى انسان مؤثر است، ولى کافى نیست; توجهات قلبى و تمرین براى متمرکز ساختن آنها در اشکال گوناگون عبادات، عاملى مهم، بلکه اصیل ترین عامل در فعلیت یافتن خواست هاى متعالى است.
هنگامى که خواسته اى در انسان فعلیت یافت و با ارضاى آن لذتى حاصل و یا المى مرتفع گردید نفس توجه بیشترى به آن پیدا مى کند و در مرتبه دوم، آن خواست به صورت شدیدترى ظاهر مى شود و سرانجام، در اثر تکرار، نفس به آن اُنس مى گیرد و به موضوع خارجى مورد تعلّق فعل علاقه مند مى شود. در این حالت است که مى گوییم: فلان کار یا فلان چیز یا شخص را دوست دارم. لازمه دوست داشتن هم توجه مستمر نفس به محبوب و انجام کارهاى متناسب با آن است تا نفس از توجه به جهت خلاف باز داشته شود. موفقیت در این کار، در گرو برنامه عملى است که مشتمل بر کوشش هاى مثبت و منفى خاصى در جهت تقویت خواست کمال جویى و خداپرستى باشد. مهم ترین مواد مثبت این برنامه به شرح ذیل است:
1. راه نفوذ وسوسه هاى شیطانى را مسدود کنیم.
2. زمینه را براى الهامات رحمانى فراهم سازیم.
3. معرفت لازم را براى شناخت منافع واقعى از منافع خیالى کسب کنیم.
4. امیال متعارض با امیال عالى و فطرى را بر طرف سازیم. امور مزبور در احکام دین و آداب اسلامى به صورت جامع و پراکنده بیان شده است.
در مقام عمل، آیة اللّه مصباح در پایان کتاب خودشناسى براى خودسازى، به صورت کلى و اجمالى، راه کار اصلاح را این چنین بیان مى کنند:18
1. عبادات، به ویژه «نمازهاى واجب»، را به موقع و با حضور قلب و اخلاص کامل انجام دهیم. (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ)(مؤمنون: 1و 2); تحقیقاً رستگار شدند مؤمنانى که در نمازشان خشوع دارند.
و در صورت امکان، مقدارى از وقت خود را به «توجه قلبى» اختصاص دهیم و براى آن، وقت و جاى مناسبى در نظر بگیریم. (وَ اذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً)(اعراف: 205); پروردگارت را به زارى و ترس در (دل) خود یاد کن.
ادامه این کار موجب انس دل به خدا و چشیدن لذت مناجات با او و بى اعتنا شدن به لذت هاى مادى مى شود. همچنین «انفاق» و «ایثار» را، که بهترین وسیله براى دل کندن از لذایذ مادى و تطهیر نفس، از آلودگى به دنیاست. فراموش نکنیم:
ـ (وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(حشر: 9); کسانى که از بخل نگه داشته شوند همان رستگارانند.
ـ (لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ)(آل عمران: 92); هرگز به نیکى نخواهد رسید، تا از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.
ـ (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا)(توبه: 103); از اموالشان صدقه اى بگیر که به وسیله آن ایشان را تطهیر و تزکیه کنى.
«نماز» و «انفاق» اثر یکدیگر را کامل مى کنند و شاید به همین مناسبت باشد که در قرآن شریف، غالباً با هم ذکر شده اند: (وَ أَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً)(مریم: 31); و (خدا) مرا به نماز و زکات سفارش کرد، مادام که زنده ام.
2. همه روزه مقدارى از وقت خود را به فکر کردن اختصاص دهیم; فکر کردن درباره صفات و آیات الهى، هدف آفرینش، نعمت ها و احسان هاى بى پایان پروردگار، و همچنین تشخیص راه صحیح، طولانى بودن مسیر، کم بودن وقت و نیرو، بى ارزشى اهداف دنیوى و محدود و مشوب بودن لذّت هاى دنیا و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنج ها و مصیبت ها و درباره دیگر چیزهایى که انسان را در پیمودن راه بندگى تشویق مى کند و از خودپرستى و دنیاپرستى باز مى دارد: (إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَات لِّقَوْم یَتَفَکَّرُونَ)(رعد: 3); در آن نشانه هایى است براى مردمى که مى اندیشند.
3. برنامه روزانه اى ترتیب دهیم براى «قرائت قرآن» شریف با توجه و تدبّر و همچنین مطالعه روایات و مواعظ و کلمات حکمت آمیز و احکام فقهى و دستورات اخلاقى تا همواره هدف و راه صحیح در خاطرمان بماند و آگاهى دهنده و مذکّرى براى خواست کمال جوى ما باشد. (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِر)(قمر: 17); تحقیقاً قرآن را براى ذکر (پند و آگاهى میسّر ساختیم.) پس آیا پندگیرنده اى هست؟
مهم ترین مواد منفى این برنامه به قرار ذیل است:
1. در التذاذات مادى، زیاده روى نکنیم که موجب انس نفس به لذت هاى حیوانى شود، بلکه سعى کنیم انگیزه ما در استفاده از نعمت هاى دنیوى، تهیه مقدّمات سیر، یعنى سلامت و قوّت و نشاط بدن براى عبادت و شکرگزارى باشد. روزه گرفتن و پر نخوردن و کم گفتن و کم خفتن با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، جزو این ماده است.
ـ (وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ) (مؤمنون: 3); کسانى که از یاوه روگردانند.
ـ (وَ أَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لَکُمْ) (بقره: 183); و اینکه روزه بگیرید براى شما خیر است.
2. قواى حسّى و خیالى را که مى توانند به طور تداعى، منشأ انگیزش امیال حیوانى شوند، مهار کنیم، به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و اصوات باطل و سرگرم کننده حفظ کنیم و به طور کلى، از آنچه توجه ما را به چیزهاى غیر مرضىّ خدا جلب مى کند، خوددارى نماییم: (إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا)(اسراء: 36); قطعاً گوش و چشم و دل، درباره همگى آنها سؤال خواهد شد.
3. اندیشه خود را از لغزشگاه هاى فکرى دور بداریم، بخصوص از مطالعه و بحث درباره شبهاتى که قدرت پاسخ گویى به آنها را نداریم، خوددارى کنیم، و اگر احیاناً این گونه شبهات به ذهنمان راه یافت یا به گوشمان خورد، فوراً در صدد پیدا کردن پاسخ قانع کننده آنها برآییم.
(وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیث غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً)(نساء: 140); تحقیقاً در کتاب نازل کرده است که هرگاه شنیدید آیات الهى مورد انکار و استهزا قرار مى گیرد، با ایشان ننشینید تا در سخن دیگر وارد شوند. (اگر نشستید) شما هم مثل ایشان خواهید بود. همانا خدا کافران و منافقان را ـ همگى ـ در دوزخ جمع خواهد کرد.
هر کس به سخنگویى گوش فرا دهد به تحقیق او را پرستیده است. پس اگر سخنگو طرف خدا باشد، خدا را پرستش کرده است و اگر از طرف شیطان باشد شیطان را پرستش کرده است.19
نکته اى را که نباید در تنظیم و اجراى برنامه از نظر دور داشت، رعایت اصل «تدریج» و «اعتدال» است; یعنى هیچ گاه نباید فشار طاقت فرسایى بر خود تحمیل کنیم; زیرا علاوه بر اینکه موجب عصیان و سرکشى نفس مى شود، ممکن است زیان هاى بدنى یا روانى جبران ناپذیرى به بار آورد. بنابراین، خوب است در طرح برنامه، با شخصى آگاه و قابل اعتماد مشورت کنیم.
از سوى دیگر، نباید در اجراى برنامه هاى حساب شده، سستى روا داریم و براى ترک آنها بهانه جویى کنیم; زیرا تأثیر قابل توجه این برنامه ها در ادامه آنهاست. در هر حال، باید اعتمادمان هم به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
ز. محبت
در اصطلاح اخلاق و تربیت، نظریه دیگرى به نام «نظریه محبت» مطرح مى شود; توضیح آنکه اصلاح و تربیت بر اساس محبت و جاذبه هاى ادراکى در انسان شکل مى گیرد.
هرچند نظریه «معرفت» کامل ترین نظریه ها به نظر مى رسد، ولى شاید معرفت به افعال و اسماء و صفات خداوندى براى همه انسان ها امکان پذیر نباشد; ولى محبت هرچند خود نیاز به معرفت و شناخت دارد، اما راهى همگانى است که براى همه انسان ها پیمودن آن امکان پذیر است; چون معرفت لازم براى حصول جرقه هاى ابتدایى محبت، معرفتى است که براى توده مردم امکان پذیر است.
در تعریف «محبت»، گفته اند: جاذبه، گاهى مغناطیسى و طبیعى و بدون ادراک است و گاهى ادراکى و همراه با معرفت به یک امر ملایم با نفس. این جاذبه را «محبت» گویند. در بیان نظریه «معرفت» و توجه به نعمت هاى خداوند، اجمالى از بحث محبت بیان شد. در قرآن مجید، به پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) (شورى: 23) اگر این آیه در کنار دو آیه دیگر قرار گیرد (مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ)(سبا: 47) و (إِلَّا مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا) (فرقان: 55) معلوم مى شود که محبت نزدیکان پیامبر(صلى الله علیه وآله)یعنى ائمّه اطهار(علیهم السلام)راهى است براى رسیدن به کمال و قرب الهى.
در مناجات «شعبانیه» چنین آمده است: خدایا من قدرت و توانى که با آن از معصیت دست کشم ندارم مگر آنگاه که از روى محبت مرا بیدار گردانى.20
البته محبت مباحث متعددى دارد; مانند راه تحصیل محبت و موانع محبت که باید در جاى خود مطرح شود.
--------------------------------------------------------------------------------
سایر منابع
ـ مصباح، محمّدتقى، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمّدحسین اسکندرى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1376;
ـ ـــــ ، دروس فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات، 1374;
ـ مصباح، مجتبى، دروس بنیاد اخلاق، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره);
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.) (انفال: 24) بیشتر مفسّران قرآن ذیل آیه شریفه بیان مى کنند که انسان در وراى این حیات حیوانى، که با سایر حیوانات مشترک است، یک حیات معنوى انسانى دیگرى دارد که این آیه به آن اشاره دارد. علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان ذیل آیه، بحث کاملى دارند; از جمله آنکه مى فرماید: «و للحیاة بحسب ما یراه القرآن الکریم معنى آخر ادقّ مما نراه بحسب النظر السطحى الساذج فانّا انّما نعرف من الحیاه فى بادى النظر ما یعیش به الانسان فى نشأته الدنیویه الى ان یحلّ به الموت...» و در ادامه، مى فرماید: «فللانسان حیاة اخرى اُعلى کعباً و اغلى قیمة من هذه الحیاة الدنیویه التى یعدها اللّه سبحانه لعباً و لهواً...» و نیر مى فرماید: «انّ هناک حیاة اخرى فوق هاتین الحیاتین المذکورتین سیوا فیک البحث عنها...» (سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397ق، ج 9، ص 44.)
2ـ محدّث نورى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1408 ق، ج 2، ص 282.
3ـ آل عمران: 7. روایات فراوانى از ائمّه اطهار(علیهم السلام) نقل شده که مراد از راسخان در علم ما اهل بیت پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) هستیم. بخشى از این روایات را علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان نقل کرده اند: «فى الکافى عن الصادق(علیه السلام): نحن الراسخون فى العلم.» (سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 69.)
4ـ خلیل بن احمد فراهیدى، العین / اسماعیل بن حمّاد جوهرى، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه / شیخ فخرالدین طریحى، مجمع البحرین.
5ـ محمّد راغب اصفهانى، المفردات فى الفاظ القرآن، قم، اسماعیلیان، 1383 ق، ص 15.
6ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 19، ص 369 / ملّامهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 22 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1404 ق، ج 68، ص 373.
7ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 68، ص 373.
8ـ «اذا ارادَ اللّه بعبد خیراً رزقه خلیلا صالحاً ان نسى ذکره و انّ ذکر اعانه» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 77، ص 166.)
9ـ «یا روح اللّه من نجالس؟ قال من یذکرکم اللّه رؤیته و یزید فى علمکم منطقه و یرغبکم فى الاخرة عمله.» (همان، ج 1، ص 203.)
10ـ «من کان باللّه اعرفُ کان مِن اللّه اخوَفَ» (همان، ج 70، ص 393، ح 64.)
11ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، قم، دارالهجره، ح 237.
12ـ محبت در حقیقت، حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى یا موجودى که با وجود او ملایمتى و با تمایلات او تناسبى داشته باشد، پدید مى آید.
13ـ «قوم عبدوا اللّه ـ عزّوجل ـ حبّاً له فتلک عبادةُ الاحرارِ و هى افضل العبادةِ» (محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، ج 2، ص 84.)
14ـ «وَجدُتکَ اهلا للعبادةِ فَعبدتُکَ» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 41، ص 14.)
15ـ «قیل فلم تعبده؟ قال: لما هو اهله.» (همان، ج 70، ص 210.)
16ـ «و اَستغفرُکَ مِن کلِّ لذّة بغیرِ ذِکرکَ وَ مِن کلِّ راحة بغیرِ اَنسکَ و مِن کلِّ سرور بغیرِ قُربکَ» (محمّدباقر مجلسى، ج 91، ص 151 «مناجات الذاکرین»).
17ـ محمّدتقى مصباح، خودشناسى براى خودسازى، چ هفتم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1381، ص 118.
18ـ همان، ص 124.
19ـ «من اصغى الى ناطق فقد عَبَده فان کان الناطقُ یؤدّى عن اللّه فقد عَبَد اللّهَ و ان کان النّاطقُ یؤدّى عن الشیطان فقد عبدَ الشیطان.» (شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراثى العربى، باب 10، ح 9 و 13. ابواب «صفات قاضى».)
20ـ «الهى لم یکن لى حولٌ فانتَقِلَ به عن معصیتکَ الّا فى وقت ایقظّنى لِمَحّبتِک.» (شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، «مناجات شعبانیه».
رسول اعظم(صلى الله علیه وآله) در حدیثى کوتاه و عمیق، فلسفه رسالت خود را تتمیم و تکمیل مکارم اخلاقى برشمرده و پرده از اهمیت و ضرورت توجه به فضایل اخلاقى برداشته است. «اِنَّما بُعثتُ ِلاُتّمم مکارمَ الاخلاق»;2 همانا من براى تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقى مبعوث شده ام.
دانشمندان اخلاق و تربیت تلاش فراوانى در تدوین، نشر و توسعه مباحث تربیتى داشته اند و گنجینه هاى گران قدرى از ایشان به جاى مانده که با گرایش ها و مشرب هاى گوناگون فلسفى، عرفانى و حدیثى نگاشته شده است. با عنایت به نقش اساسى تربیت اخلاقى در سیر انسان به سوى هدف بعثت، که همان هدف آفرینش ـ یعنى کمال ـ است، قرآن کریم در آیات متعددى از این مسئله سخن به میان آورده. اما قرآن یک کتاب علمى نیست تا مطالب مربوط به یک موضوع را در فصلى مشخص بیان کند، بلکه به دلیل نزول تدریجى و اسرار پنهان دیگر، از مسائل گوناگون جمله «تربیت اخلاقى» به صورت پراکنده در سوره ها و آیات متعدد سخن گفته است.
بدین روى، بر اهل فن است که تلاش کنند مطالب را استخراج و به صورت مدوّن به عنوان «شیوه تربیتى قرآن کریم» تبیین و تحلیل کرده، در قالبى نو، به جامعه بشرى ارائه دهند. البته فهم، تدوین و تبیین روش تربیتى قرآن همراهى با ائمّه اطهار: را مى طلبد که قرآن از ایشان با عنوان «الراسخون فى العلم» یاد مى کند;3 مردانى که خود این راه را پیموده و با لطف الهى مجسّمه و بلکه حقیقت یک انسان کامل شده اند:(رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِاللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ) (نور: 37); مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا و بر پاداشتن نماز و پرداخت زکات به خود مشغول نمى دارد و از روزى که دل ها و دیده ها در آن زیرو رو مى شود، مى هراسند.
نیز باید از آثار بزرگوارانى که در تبیین این امور، سرمایه گران بهاى عمر خویش را فدا کرده اند، بهره گرفت.
مفهوم شناسى
روش: منظور از روش ـ در این نوشتار ـ سبک و شیوه بیان مطالب در هر موضوع خاص است.
تربیت: از واژه «تربیت» تعاریف گوناگونى در منابع اخلاقى و تربیتى ارائه گردیده است و دانشوران تعلیم و تربیت بر تعریف واحدى از آن اتفاق نظر ندارند; هر کدام با توجه به مکتب تربیتى مورد نظر خود آن را تعریف کرده اند. در اینجا، منظور از «تربیت» تغییر ثابتى در شخص یا در رفتار اوست.
هر گاه واژه «تربیت» به یکى از واژه هاى حاکى از ساحت هاى تربیتى اضافه شود بیشتر ناظر به شیوه و چگونگى تحقق محتواى آن ساحت است. در نتیجه، «تربیت اخلاقى» یعنى: شیوه و چگونگى ایجاد ملکات، حالات نفسانى و افعال با ارزش در انسان و دور ساختن ملکات، حالات و رفتارهاى ضدارزش از او.
اخلاق: «اخلاق» جمع «خُلق» در کتب لغت، بیشتر به معناى طبیعت و سرشت آمده است.4 راغب اصفهانى درباره این واژه مى نویسد: «خَلق» و «خُلق» در اصل، یکى هستند، اما «خَلق» به هیأت، اشکال و صورت هایى که با چشم درک مى شود اختصاص یافته و «خُلق» به قوا و سجایایى که با بصیرت درک مى شود مختص شده است.5
از مجموع سخنان لغویان برمى آید که «خُلق» صفت و کیفیت درونى ثابت در نفس انسان است.
بیشتر علماى اخلاق «خُلق» را این گونه تعریف کرده اند: ملکه نفسانى که افعال از آن به آسانى صادر مى شود.6
استاد فرزانه آیة اللّه مصباح این تعریف را کامل ندانسته و معتقد است: موضوع علم اخلاق اعم از ملکات نفسانى ـ که فلاسفه اخلاق تاکنون بر آن تأکید داشته اند ـ بوده و شامل همه کارهاى اختیارى انسان مى شود که ارزشى است; یعنى متصف به خوب و بد بوده و مى تواند براى نفس کمالى را فراهم آورد یا موجب پیدایش رذیلت و نقصى در نفس شود.
روش قرآن در تربیت اخلاقى
علماى اخلاق راه هاى گوناگونى براى اصلاح نفس و تربیت اخلاقى انسان بیان کرده اند; از جمله اینکه طبق تعریف «اخلاق» به ملکات راسخه در نفس انسان و حاصل شدن ملکه نفسانى در اثر تکرار عمل، درباره شیوه تربیت اخلاقى معتقدند: منشأ افعال انسانى، قواى سه گانه شهویه، غضبیه و عقلیه است و با رعایت اعتدال، قوّه چهارم ـ یعنى عدالت ـ حاصل مى شود با رعایت اعتدال و شناخت فضایل و رذایل و انجام فضایل و تکرار رفتار مبتنى بر عدالت، صورتى در نفس نقش مى بندد و به صورت ملکه راسخ در مى آید که از انجام کارهاى ناپسند پرهیز مى نماید و در صورت ارتکاب، به سرعت توبه مى کند تا رذایل اخلاقى در نفس آدمى نقش نبندد و ملکه نشود.7
با جستوجو در قرآن و تبیین آیات تربیتى، مى توان شیوه تربیتى اخلاقى قرآن را شناخت. راه کارهایى که قرآن کریم بیان مى نماید، عبارت است از:
الف. مهار ادراکات
قرآن کریم تمام مجارى فهم انسان را مسئول دانسته، مى فرماید: (إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا)(اسراء: 36); قطعاً گوش و چشم و دل، از همه اینها بازخواست خواهد شد.
اگر در علل پیدایش اراده خود کاوش کنیم، خواهیم فهمید که ادراکات حسى، بخصوص دیدنى ها و شنیدنى ها، در تخیّلات و افکار ما و صدور افعال ارادى ما چه نقش مهمى دارند. بنابراین، یکى از بهترین راه هاى تدبیر خواست ها و تسلّط بیشتر بر خود و پیروزى بر هواهاى نفسانى و وساوس شیطانى، مهار ادراکات و پیش از همه، مهار چشم و گوش است.
سر منشأ اعمال و رفتار انسانى شناخت و انگیزه عمل است; یعنى ابتدا در ذهن یا قوّه خیال، صورتى ابتدایى از عمل به شکل تصور حاصل مى شود. اگر تصدیق به تصور حاصل نشود یا کم رنگ باشد صورت ذهنى از ذهن پاک مى شود. اگر این تصور به دنبال خود تصدیق به فایده را همراه داشته باشد مراحل شکل گیرى عمل یک قدم جلوتر آمده و چنانچه تصدیق جدّى باشد به تدریج، امیال و انگیزه هاى فطرى را در انسان شکوفا مى کند. این امیال و انگیزه ها چنانچه با امیال معارض مواجه نشود به تدریج، شوق و شوق مؤکّد و مقدّمات اراده در شخص شکل مى گیرد و به انجام عمل منتهى مى شود.
در نتیجه، اصلاح و تربیت اخلاقى را با همان نقطه هاى آغازین ـ یعنى صورت هاى ذهنى ـ شروع کرده و با رعایت دستورات و آداب اسلامى، از نفوذ و ایجاد وسوسه هاى شیطانى در ذهن که به نوعى همان صورت هاى خیالى گناه و فساد و رذایل اخلاقى است، جلوگیرى مى نماید; مانند: پرهیز از شنیدن موسیقى، نگاه به تصاویر محرّک، و خلوت با نامحرم که در آداب اسلامى بیان شده است. آیه شریفه (إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا)نیز اشاره به همین امور دارد.
نیز در مقابل، باید سعى کرد ذهن با صورت هایى از فضایل و عبادات لبریز شود; راه کارهاى اجمالى آن در آداب اسلامى و شرع مقدّس بیان شده است; مانند تلاوت قرآن، رفاقت با افراد شایسته، شرکت در مجالس علموعلما و این گونه امور، ذهن را از وسوسه هاى شیطانى پاک و با الهامات رحمانى قرین مى گرداند. انگیزه، دومین عامل در صدور افعال و رفتار اختیارى انسان است و قواى حسّى و خیالى مى توانند به طور تداعى، منشأ انگیزش حیوانى شوند. بنابراین، راه هدایت امیال، مهار این قوا و به ویژه چشم و گوش و حفظ آن دو از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و اصوات باطل و غیر مرضىّ خداست; چنان که یکى از بهترین وسایل انگیزش اراده خیر، مشاهده اشخاص صالح و شنیدن داستان هاى ایشان و قرائت قرآن و مطالعه کتاب هاى مفید و زیارت معابد و مشاهد و اماکنى است که انسان را به یاد خدا و بندگان برگزیده خدا و هدف هاى مقدس و راه هایى که پیموده اند، مى اندازد.
خداوند درباره کعبه مى فرماید: (إِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَ هُدًى لِّلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ)(آل عمران: 96 و 97); نخستین خانه اى که براى مردم نهاده شده، همان است که در مکّه است که با برکت است و جهانیان را راهنماست. در آن نشانه هایى روشن از مقام ابراهیم است.
وقتى انسان کعبه و حرم خداوند و آثار برجاى مانده از پیامبر توحید، حضرت ابراهیم(علیه السلام)، را مى نگرد اهداف و آرمان ها و هدایتگرى ها و تلاش هاى خالصانه آن پیامبر عظیم الشأن را به یاد مى آورد. در پرتو این توجهات، به خداوند هدایت مى شود و از اینجا حکمت بسیارى از احکام واجب و مستحب یا حرام و مکروه اسلام روشن مى شود; مانند حج و زیارت مشاهد مشرّفه و چشم فرو بستن از مناظر شهوت انگیز و کراهت نشستن در جایى که با نشستن زن بیگانه اى گرم شده و هنوز حرارتش باقى است. همچنین اهمیت نقشى که رفیق در سعادت یا شقاوت انسان ایفا مى کند.
نیز قرآن کریم در بیان آثار ناگوار رفیق ناپسند، از قول جهنّمیان مى فرماید: (یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَاناً خَلِیلا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی.)(فرقان: 28ـ29); اى واى! کاش فلانى را دوست نگرفته بودم! همانا مرا گم راه کرد، پس از آنکه کتاب خدا به من رسید.
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) در این باره مى فرماید: هرگاه خدا براى بنده اش خیرى بخواهد، دوست شایسته اى نصیب او مى کند که اگر خدا را فراموش کرد، او را متذکر شود و اگر به یاد باشد، او را یارى کند.8
همچنین در روایتى آمده است که حواریان به حضرت عیسى(علیه السلام) گفتند: با چه کسى همنشینى کنیم؟ فرمود: با کسى که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر علم شما بیفزاید و رفتارش شما را به آخرت ترغیب کند.9
ب. معرفت به خدا و صفات و افعال او
از همه مهم تر، معرفت خداوند و اسماء و صفات او و افعالى است که انسان در ارتباط با خداى متعال انجام مى دهد و نیز حالاتى که در همین رابطه در روان انسان پدید مى آید; یعنى به دنبال خداشناسى، حالات و توجهات و کیفیت نفسانى خاصى در انسان پدید مى آید. این حالات و احساسات به طور کلى، خود جنبه ادراکى دارند; یعنى حقیقت آنها یک حقیقت ادراکى است و نیز متأثر و معلول علم و معرفت انسان هستند; چنان که فلاسفه گفته اند: این علم است که شوق را به وجود مى آورد. بر همین اساس، علم و معرفت نسبت به ذات و صفات و اسماء و افعال الهى نیز به نوبه خود، تأثیر عمیقى در برانگیختن مایه هاى فطرى دارد که با خداى متعال در ارتباطند و پیدایش حالات خاص الهى در روان انسان از این رهگذر، در شکل دهى به رفتار وى ـ البته در چارچوب شرایط خارجى ـ اثر مى گذارد.
آیات و روایات تأثیر معرفت در ایجاد این حالات را مورد توجه قرار داده اند; خداوند مى فرماید: (إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء) (فاطر: 28); تنها دانشمندان از میان بندگان خدا، از وى خشیت دارند.
در روایتى نیز از حضرت رضا(علیه السلام)آمده است: آنکه به خدا داناتر باشد، از او ترسان تر است.10
افعال الهى، که جلوه هایى از صفات الهى هستند، در صورتى که دقیق شناخته شوند، آثار ویژه اى در دل و روان و سپس در عمل و رفتار وى پدید مى آورند. افعال الهى چهره هاى گوناگونى دارند و با زمینه هاى گوناگون روحى انسان ارتباط پیدا مى کنند و به تناسب آنها، صفات و افعال اخلاقى متعددى در این رابطه مطرح مى شود که به چند نمونه از آنها به اختصار اشاره مى شود:
1. شکر و افعال اخلاقى متناسب با آن: معرفت به اینکه خداوند نعمت هاى بسیارى در دنیا به انسان عطا کرده است و مى تواند بر آنها بیفزاید و در عالم آخرت نیز نعمت هاى برترى به او عنایت کند، در انسان حالت شکر نسبت به ولى نعمت پدید مى آورد و موجب بیدارى میل فطرى و انگیزه شکرگزارى در او مى شود. رفتارى که به دنبال این حالت روانى خاص و بیدار شدن انگیزه شکرگزارى در انسان ایجاد مى شود، به شکل «عبادت» بروز مى کند.
امام على(علیه السلام) مى فرماید: «اِنّ قوماً عَبدَوه شکراً فتلکَ عبادةُ الاحرار.»11 این مرتبه اى از عبادت است که انگیزه آن شکر منعم است، نه چیزى دیگر.
2. محبّت و آثار آن: آگاهى از اینکه خداوند داراى همه صفات کمال بوده و خالق همه زیبایى ها و خوبى هاست، در دل، محبت12 و عاطفه و کششى نسبت به خدا در انسان به وجود مى آورد که وى را وادار به عبادت مى کند; یعنى کارى که خدا را خشنود مى سازد.
امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: گروهى خداى ـ عزّوجل ـ را به دلیل محبت او عبادت کردند که این عبادت آزادگان است و این برترین نوع عبادت به شمار مى آید.13
3. خضوع و آثار آن: اگر انسان به اندازه ظرفیت خود، عظمت خدا را همراه با توجه درک کند شناخت فطرى اش از خدا شکوفا مى شود و عظمت الهى برایش جلوه مى کند و حالت خاصى که «خضوع» نامیده مى شود، برایش حاصل مى گردد که آیات و روایات از آن به «اخبات» یاد مى کنند.
به دنبال حالت خضوع، میل به پرستش و رفتار متواضعانه و عبادى مانند رکوع و سجده در برابر خداوند بزرگ در اعضاى وى ظاهر مى شود. این نوع معرفت نیرومندترین انگیزه انسان براى عبادت است که امام على(علیه السلام)مى فرماید: تو را شایسته عبادت یافتم و عبادتت کردم.14
در روایت دیگرى آمده است: به حضرت على(علیه السلام) گفته شد: چرا خدا را پرستش مى کنى؟ فرمود: چون او شایسته عبادت است.15
ج. شناخت سود و زیان هاى واقعى
در مرحله دیگر، افراد باید سود و زیان واقعى خود را از سود و زیان خیالى و زودگذر دنیایى بازشناسند تا بتوانند در پى کسب سود واقعى و پرهیز از زیان واقعى باشند.
قرآن مجید و روایات ائمّه معصوم(علیهم السلام) از این گونه معارف لبریزند; از جمله قرآن مى فرماید:
ـ (بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)(اعلى: 16ـ17); بلکه شما زندگى این جهان را بر مى گزینید، و حال آنکه آن جهان بهتر و پاینده تر است.
ـ (فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ)(زخرف: 71); و در آن (بهشت) است هر چه دل ها خواهش و آرزو کند و چشم ها از دیدن آن لذت برد و شما در آنجا جاویدانید.
ـ (وَ قَالُوا الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ) (فاطر: 34ـ35); و گویند: سپاس و ستایش خداى راست که اندوه از ما بُرد. قطعاً پروردگار ما آمرزگار و سپاسدار است; آنکه ما را از فزون بخشى خویش در سراى ماندنى و جاویدان فرود آورد. در آنجا نه رنجى به ما مى رسد و نه درماندگى.
ـ (وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ) (توبه: 72); و خشنودى خدا از همه برتر و بزرگ تر است.
قرآن کریم با بیان لذت ها و زیان هاى واقعى، زمینه حرکت انسان به سوى منافع واقعى را فراهم مى کند. امام سجّاد(علیه السلام)مى فرماید: و از تو، به خاطر هر لذتى جز یاد تو، و از هر راحتى جز انس با تو، و از هر شادى و سرورى جز قرب تو، آمرزش مى طلبم.16
د. تأثیر امیال بر ادراکات
تا اینجا، نقش ادراکات در تحریک امیال و انگیزه ها روشن شد. از سوى دیگر، امیال و انگیزه ها و هواهاى نفسانى نیز در تحصیل ادراکات و استنتاج صحیح از آن تأثیر بسزایى دارند; زیرا به کار بردن نیروها و ابزارهاى ادراکى تا حدّ بسیارى در اختیار ماست.
هر وقت بخواهیم، مى بینیم و تنها باز بودن چشم و وجود نور در دیدن کافى نیست، بلکه باید اراده و میل دیدن آن هم داشته باشیم; زیرا در بسیارى اوقات، با وجود انعکاس صورت مرئى در چشم، آن را نمى بینیم و با وجود ارتعاش پرده گوش به وسیله امواج صوت، صدا را نمى شنویم، و آن در حالى است که توجه ما معطوف به شىء دیگرى باشد. از اینجا، روشن مى شود که ادراک در حقیقت، کار نفس است که با توجه وى درک حاصل مى شود و با عدم توجه، منتفى مى گردد و فعل و انفعالات مادى شرایط و مقدّمات ادراک را تشکیل مى دهند. این وجود و عدم توجه در بسیارى از اوقات، به میل و علاقه باطنى انسان بستگى دارد; مثلا، مادر با شنیدن صداى بچه اش، از خواب مى پرد، در صورتى که با صداى بلندترى بیدار نمى شود. در تخیّلات و افکار و استنتاجات عقلى هم همین گونه است. میل نداشتن انسان به گرفتن نتیجه اى فکرى، که آن را منافى خواسته هاى خود مى بیند، موجب غفلت از مقدّمات مى شود.
(إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَ لَقَدْ جَاءهُم مِن رَبِّهِمُ الْهُدَى)(نجم: 23); جز پندار و آنچه را نفس هاشان خوش دارد پیروى نمى کنند، و حال آنکه از سوى پروردگارشان رهنمونى بدیشان آمده است.
بنابراین، بهره بردارى صحیح از نیروهاى ادراکى در صورتى میسّر خواهد بود که دل از آلودگى هاى مادى و هواهاى نفسانى پاک و به زیور تقوا آراسته گردد.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ) (ق: 37); قطعاً در این (کتاب) یادآورى است براى کسى که دل داشته باشد یا گوش بدهد، در حالى که او گواه است.
هـ . هدایت امیال
با مهار ادراکات و کسب معرفت صحیح نسبت به خداوند و سود و زیان هاى واقعى، زمینه شکوفایى امیال عالى انسانى و فطرى در شخص ایجاد خواهد شد و انگیزه هاى شیطانى از دل خارج خواهد گردید و در انسان، به جاى میل به ارضاى کورکورانه غرایز حیوانى، گرایش به فضایل و عبادات خداوند ایجاد خواهد شد; زیرا انگیزش هر میل مسبوق به احساس خاصى است که با آن سنخیت دارد. ارضاى خواسته هاى غریزى نیز متوقف بر ادراکاتى متناسب است و در گرایش به انجام هر کار، ممکن است نیروهاى ادراکى متعددى همکارى کنند. راه تحریک انگیزه در شخص، توجه دادن او به منفعت ها و ضررهاى واقعى است; چون انسان فطرتاً حبّ ذات دارد و همیشه به دنبال کسب منافع خود و فرار از ضرر و زیان است. اینکه در قرآن، در موارد پرشمارى از وعد و وعید و بهشت و جهنم سخن مى گوید و همچنین مهم ترین وصفى که قرآن براى انبیاى الهى بیان مى کند «بشیر و نذیر» است، همه در جهت ایجاد انگیزه و تحریک امیال انسانى در مسیر سعادت حقیقى و واقعى بشر است. آیات قرآن در این زمینه بسیار است. تنها به چند نمونه اشاره مى شود:
ـ (إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِن مِنْ أُمَّة إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ)(فاطر: 24); همانا تو را به راستى و درستى مژده دهنده و بیم کننده فرستادیم و هیچ امتى نبود مگر آنکه در میانشان بیم دهنده اى ـ پیامبرى ـ گذشت.
ـ (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ) (شعراء: 193ـ194); روح امین ـ جبرئیل ـ آن را فرود آورده است بر قلب تو تا از بیم دهندگان باشى.
ـ (فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ)(بقره: 213); خداوند پیامبران را برانگیخت نویددهنده و بیم کننده.
و. تعارض امیال
موضوع دیگرى که در مقدّمات و مبادى اراده مورد بحث جدّى قرار مى گیرد، مسئله «تعارض امیال» است. اگر در یک لحظه، فقط تنها یک میل بیدار و تحریک شود انسان بى درنگ، در صدد ارضاى آن بر مى آید و در صورت وجود شرایط و فقدان موانع خارجى، کار مناسب را انجام مى دهد; ولى در صورتى که امیال متعددى موجود باشد و ارضاى همه آنها در آن واحد میسّر نباشد، طبعاً بین آنها تعارض واقع مى شود و جاذبه هر کدام نیرومندتر باشد توجه نفس را به خود جلب مى کند و انسان به ارضاى آن مبادرت مىورزد.
در مسئله تعارض و تزاحم امیال، توجه به این مسئله مهم است که اگر انسان منفعل و تماشاچى باشد و تسلیم غرایز کور و کر شود و نیروهاى ویژه انسانى را مهمل بگذارد و هر وقت به اقتضاى عوامل طبیعى و اجتماعى یک میل غالب شد به دنبال آن راه بیفتد، این حالت در زبان قرآن، «غفلت» نامیده مى شود; حالتى که آدمى را از چهارپایان هم کم ارزش تر و گم راه تر مى سازد: (أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ) (اعراف: 179); اینان بسان چارپایانند، بلکه گم راه ترند; آنان همان غافلانند.
ملاک هاى تقدّم امیال بر یکدیگر: هنگام تعارض امیال بر اساس معیارهاى صحیح، باید بعضى را بر بعضى دیگر ترجیح داد; از جمله آن ملاک ها برترى کیفى و کمّى یکى بر دیگرى است; مثل اینکه بر اساس میل فطرى، لذتى را، که از نظر کیفى و کمى شدیدتر است، ترجیح دهد. البته در این ارزیابى، نباید لذت حاضر را ملاک قرار داد; زیرا ممکن است کارى که لذت آنى دارد، در آینده رنج هاى فراوانى به بار آورد. علاوه بر این، ممکن است ما لذت بعضى از کارها را هنوز نچشیده باشیم تا بتوانیم مقایسه کنیم. پس راه صحیح براى انتخاب یکى از دو میل متعارض، تشخیص لذیذتر است که از روى محاسبه عقلى، حقیقت لذّت و ملاک آن را دریابیم که چه لذتى ارزنده و پاینده تر است، که البته در جاى خود، ثابت شده که لذت «قرب به خدا» از همه چیز بیشتر و پایدارتر است: (وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَى)(طه: 73); و خدا بسیار بهتر و پاینده تر است.
و یا اینکه امیال را بر اساس غایاتشان مقایسه کنیم که در نتیجه، امیالى که در مسیر تحصیل کمال انسان قرار دارند بر امیالى که در مسیر حفظ موجودیت و بقاى فرد قرار دارند، ترجیح خواهند داشت: (وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى) (اعلى: 17); و در صورتى که منزل آخرت بسى بهتر و پاینده تر است.
و یا اینکه در مقایسه بین امیالى که جنبه مقدّمه اى دارند در برابر امیالى که اصالت دارند، امیال اصیل را مقدّم بداریم:17(وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى)(نجم: 42); و اینکه (سیر و حرکت) به سوى پروردگارت پایان مى یابد.
راه هاى تقویت امیال برتر: با عنایت به اینکه شرط کافى براى سعادت، غالب شدن خواست رفعت جوى خداپرستى بر هواهاى سقوط آور نفسانى است، باید مقدّمات لازم را براى زنده کردن و تقویت خواست عالى انسان و میل به وصول مقام قرب الهى فراهم کنیم. چنان که پیش از این بیان شد، درک صحیح از حقایق و واقعیت، در تحریک امیال عالى انسان مؤثر است، ولى کافى نیست; توجهات قلبى و تمرین براى متمرکز ساختن آنها در اشکال گوناگون عبادات، عاملى مهم، بلکه اصیل ترین عامل در فعلیت یافتن خواست هاى متعالى است.
هنگامى که خواسته اى در انسان فعلیت یافت و با ارضاى آن لذتى حاصل و یا المى مرتفع گردید نفس توجه بیشترى به آن پیدا مى کند و در مرتبه دوم، آن خواست به صورت شدیدترى ظاهر مى شود و سرانجام، در اثر تکرار، نفس به آن اُنس مى گیرد و به موضوع خارجى مورد تعلّق فعل علاقه مند مى شود. در این حالت است که مى گوییم: فلان کار یا فلان چیز یا شخص را دوست دارم. لازمه دوست داشتن هم توجه مستمر نفس به محبوب و انجام کارهاى متناسب با آن است تا نفس از توجه به جهت خلاف باز داشته شود. موفقیت در این کار، در گرو برنامه عملى است که مشتمل بر کوشش هاى مثبت و منفى خاصى در جهت تقویت خواست کمال جویى و خداپرستى باشد. مهم ترین مواد مثبت این برنامه به شرح ذیل است:
1. راه نفوذ وسوسه هاى شیطانى را مسدود کنیم.
2. زمینه را براى الهامات رحمانى فراهم سازیم.
3. معرفت لازم را براى شناخت منافع واقعى از منافع خیالى کسب کنیم.
4. امیال متعارض با امیال عالى و فطرى را بر طرف سازیم. امور مزبور در احکام دین و آداب اسلامى به صورت جامع و پراکنده بیان شده است.
در مقام عمل، آیة اللّه مصباح در پایان کتاب خودشناسى براى خودسازى، به صورت کلى و اجمالى، راه کار اصلاح را این چنین بیان مى کنند:18
1. عبادات، به ویژه «نمازهاى واجب»، را به موقع و با حضور قلب و اخلاص کامل انجام دهیم. (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ)(مؤمنون: 1و 2); تحقیقاً رستگار شدند مؤمنانى که در نمازشان خشوع دارند.
و در صورت امکان، مقدارى از وقت خود را به «توجه قلبى» اختصاص دهیم و براى آن، وقت و جاى مناسبى در نظر بگیریم. (وَ اذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً)(اعراف: 205); پروردگارت را به زارى و ترس در (دل) خود یاد کن.
ادامه این کار موجب انس دل به خدا و چشیدن لذت مناجات با او و بى اعتنا شدن به لذت هاى مادى مى شود. همچنین «انفاق» و «ایثار» را، که بهترین وسیله براى دل کندن از لذایذ مادى و تطهیر نفس، از آلودگى به دنیاست. فراموش نکنیم:
ـ (وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(حشر: 9); کسانى که از بخل نگه داشته شوند همان رستگارانند.
ـ (لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ)(آل عمران: 92); هرگز به نیکى نخواهد رسید، تا از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.
ـ (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا)(توبه: 103); از اموالشان صدقه اى بگیر که به وسیله آن ایشان را تطهیر و تزکیه کنى.
«نماز» و «انفاق» اثر یکدیگر را کامل مى کنند و شاید به همین مناسبت باشد که در قرآن شریف، غالباً با هم ذکر شده اند: (وَ أَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَادُمْتُ حَیّاً)(مریم: 31); و (خدا) مرا به نماز و زکات سفارش کرد، مادام که زنده ام.
2. همه روزه مقدارى از وقت خود را به فکر کردن اختصاص دهیم; فکر کردن درباره صفات و آیات الهى، هدف آفرینش، نعمت ها و احسان هاى بى پایان پروردگار، و همچنین تشخیص راه صحیح، طولانى بودن مسیر، کم بودن وقت و نیرو، بى ارزشى اهداف دنیوى و محدود و مشوب بودن لذّت هاى دنیا و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنج ها و مصیبت ها و درباره دیگر چیزهایى که انسان را در پیمودن راه بندگى تشویق مى کند و از خودپرستى و دنیاپرستى باز مى دارد: (إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَات لِّقَوْم یَتَفَکَّرُونَ)(رعد: 3); در آن نشانه هایى است براى مردمى که مى اندیشند.
3. برنامه روزانه اى ترتیب دهیم براى «قرائت قرآن» شریف با توجه و تدبّر و همچنین مطالعه روایات و مواعظ و کلمات حکمت آمیز و احکام فقهى و دستورات اخلاقى تا همواره هدف و راه صحیح در خاطرمان بماند و آگاهى دهنده و مذکّرى براى خواست کمال جوى ما باشد. (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِر)(قمر: 17); تحقیقاً قرآن را براى ذکر (پند و آگاهى میسّر ساختیم.) پس آیا پندگیرنده اى هست؟
مهم ترین مواد منفى این برنامه به قرار ذیل است:
1. در التذاذات مادى، زیاده روى نکنیم که موجب انس نفس به لذت هاى حیوانى شود، بلکه سعى کنیم انگیزه ما در استفاده از نعمت هاى دنیوى، تهیه مقدّمات سیر، یعنى سلامت و قوّت و نشاط بدن براى عبادت و شکرگزارى باشد. روزه گرفتن و پر نخوردن و کم گفتن و کم خفتن با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، جزو این ماده است.
ـ (وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ) (مؤمنون: 3); کسانى که از یاوه روگردانند.
ـ (وَ أَن تَصُومُواْ خَیْرٌ لَکُمْ) (بقره: 183); و اینکه روزه بگیرید براى شما خیر است.
2. قواى حسّى و خیالى را که مى توانند به طور تداعى، منشأ انگیزش امیال حیوانى شوند، مهار کنیم، به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و اصوات باطل و سرگرم کننده حفظ کنیم و به طور کلى، از آنچه توجه ما را به چیزهاى غیر مرضىّ خدا جلب مى کند، خوددارى نماییم: (إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولا)(اسراء: 36); قطعاً گوش و چشم و دل، درباره همگى آنها سؤال خواهد شد.
3. اندیشه خود را از لغزشگاه هاى فکرى دور بداریم، بخصوص از مطالعه و بحث درباره شبهاتى که قدرت پاسخ گویى به آنها را نداریم، خوددارى کنیم، و اگر احیاناً این گونه شبهات به ذهنمان راه یافت یا به گوشمان خورد، فوراً در صدد پیدا کردن پاسخ قانع کننده آنها برآییم.
(وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیث غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً)(نساء: 140); تحقیقاً در کتاب نازل کرده است که هرگاه شنیدید آیات الهى مورد انکار و استهزا قرار مى گیرد، با ایشان ننشینید تا در سخن دیگر وارد شوند. (اگر نشستید) شما هم مثل ایشان خواهید بود. همانا خدا کافران و منافقان را ـ همگى ـ در دوزخ جمع خواهد کرد.
هر کس به سخنگویى گوش فرا دهد به تحقیق او را پرستیده است. پس اگر سخنگو طرف خدا باشد، خدا را پرستش کرده است و اگر از طرف شیطان باشد شیطان را پرستش کرده است.19
نکته اى را که نباید در تنظیم و اجراى برنامه از نظر دور داشت، رعایت اصل «تدریج» و «اعتدال» است; یعنى هیچ گاه نباید فشار طاقت فرسایى بر خود تحمیل کنیم; زیرا علاوه بر اینکه موجب عصیان و سرکشى نفس مى شود، ممکن است زیان هاى بدنى یا روانى جبران ناپذیرى به بار آورد. بنابراین، خوب است در طرح برنامه، با شخصى آگاه و قابل اعتماد مشورت کنیم.
از سوى دیگر، نباید در اجراى برنامه هاى حساب شده، سستى روا داریم و براى ترک آنها بهانه جویى کنیم; زیرا تأثیر قابل توجه این برنامه ها در ادامه آنهاست. در هر حال، باید اعتمادمان هم به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
ز. محبت
در اصطلاح اخلاق و تربیت، نظریه دیگرى به نام «نظریه محبت» مطرح مى شود; توضیح آنکه اصلاح و تربیت بر اساس محبت و جاذبه هاى ادراکى در انسان شکل مى گیرد.
هرچند نظریه «معرفت» کامل ترین نظریه ها به نظر مى رسد، ولى شاید معرفت به افعال و اسماء و صفات خداوندى براى همه انسان ها امکان پذیر نباشد; ولى محبت هرچند خود نیاز به معرفت و شناخت دارد، اما راهى همگانى است که براى همه انسان ها پیمودن آن امکان پذیر است; چون معرفت لازم براى حصول جرقه هاى ابتدایى محبت، معرفتى است که براى توده مردم امکان پذیر است.
در تعریف «محبت»، گفته اند: جاذبه، گاهى مغناطیسى و طبیعى و بدون ادراک است و گاهى ادراکى و همراه با معرفت به یک امر ملایم با نفس. این جاذبه را «محبت» گویند. در بیان نظریه «معرفت» و توجه به نعمت هاى خداوند، اجمالى از بحث محبت بیان شد. در قرآن مجید، به پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله)مى فرماید: (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) (شورى: 23) اگر این آیه در کنار دو آیه دیگر قرار گیرد (مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ)(سبا: 47) و (إِلَّا مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا) (فرقان: 55) معلوم مى شود که محبت نزدیکان پیامبر(صلى الله علیه وآله)یعنى ائمّه اطهار(علیهم السلام)راهى است براى رسیدن به کمال و قرب الهى.
در مناجات «شعبانیه» چنین آمده است: خدایا من قدرت و توانى که با آن از معصیت دست کشم ندارم مگر آنگاه که از روى محبت مرا بیدار گردانى.20
البته محبت مباحث متعددى دارد; مانند راه تحصیل محبت و موانع محبت که باید در جاى خود مطرح شود.
--------------------------------------------------------------------------------
سایر منابع
ـ مصباح، محمّدتقى، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش محمّدحسین اسکندرى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1376;
ـ ـــــ ، دروس فلسفه اخلاق، تهران، اطلاعات، 1374;
ـ مصباح، مجتبى، دروس بنیاد اخلاق، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره);
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ.) (انفال: 24) بیشتر مفسّران قرآن ذیل آیه شریفه بیان مى کنند که انسان در وراى این حیات حیوانى، که با سایر حیوانات مشترک است، یک حیات معنوى انسانى دیگرى دارد که این آیه به آن اشاره دارد. علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان ذیل آیه، بحث کاملى دارند; از جمله آنکه مى فرماید: «و للحیاة بحسب ما یراه القرآن الکریم معنى آخر ادقّ مما نراه بحسب النظر السطحى الساذج فانّا انّما نعرف من الحیاه فى بادى النظر ما یعیش به الانسان فى نشأته الدنیویه الى ان یحلّ به الموت...» و در ادامه، مى فرماید: «فللانسان حیاة اخرى اُعلى کعباً و اغلى قیمة من هذه الحیاة الدنیویه التى یعدها اللّه سبحانه لعباً و لهواً...» و نیر مى فرماید: «انّ هناک حیاة اخرى فوق هاتین الحیاتین المذکورتین سیوا فیک البحث عنها...» (سید محمّدحسین طباطبائى، المیزان، چ سوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1397ق، ج 9، ص 44.)
2ـ محدّث نورى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1408 ق، ج 2، ص 282.
3ـ آل عمران: 7. روایات فراوانى از ائمّه اطهار(علیهم السلام) نقل شده که مراد از راسخان در علم ما اهل بیت پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) هستیم. بخشى از این روایات را علّامه طباطبائى در تفسیر المیزان نقل کرده اند: «فى الکافى عن الصادق(علیه السلام): نحن الراسخون فى العلم.» (سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 69.)
4ـ خلیل بن احمد فراهیدى، العین / اسماعیل بن حمّاد جوهرى، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیه / شیخ فخرالدین طریحى، مجمع البحرین.
5ـ محمّد راغب اصفهانى، المفردات فى الفاظ القرآن، قم، اسماعیلیان، 1383 ق، ص 15.
6ـ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 19، ص 369 / ملّامهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 22 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1404 ق، ج 68، ص 373.
7ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 68، ص 373.
8ـ «اذا ارادَ اللّه بعبد خیراً رزقه خلیلا صالحاً ان نسى ذکره و انّ ذکر اعانه» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 77، ص 166.)
9ـ «یا روح اللّه من نجالس؟ قال من یذکرکم اللّه رؤیته و یزید فى علمکم منطقه و یرغبکم فى الاخرة عمله.» (همان، ج 1، ص 203.)
10ـ «من کان باللّه اعرفُ کان مِن اللّه اخوَفَ» (همان، ج 70، ص 393، ح 64.)
11ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، قم، دارالهجره، ح 237.
12ـ محبت در حقیقت، حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى یا موجودى که با وجود او ملایمتى و با تمایلات او تناسبى داشته باشد، پدید مى آید.
13ـ «قوم عبدوا اللّه ـ عزّوجل ـ حبّاً له فتلک عبادةُ الاحرارِ و هى افضل العبادةِ» (محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، چ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، ج 2، ص 84.)
14ـ «وَجدُتکَ اهلا للعبادةِ فَعبدتُکَ» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 41، ص 14.)
15ـ «قیل فلم تعبده؟ قال: لما هو اهله.» (همان، ج 70، ص 210.)
16ـ «و اَستغفرُکَ مِن کلِّ لذّة بغیرِ ذِکرکَ وَ مِن کلِّ راحة بغیرِ اَنسکَ و مِن کلِّ سرور بغیرِ قُربکَ» (محمّدباقر مجلسى، ج 91، ص 151 «مناجات الذاکرین»).
17ـ محمّدتقى مصباح، خودشناسى براى خودسازى، چ هفتم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1381، ص 118.
18ـ همان، ص 124.
19ـ «من اصغى الى ناطق فقد عَبَده فان کان الناطقُ یؤدّى عن اللّه فقد عَبَد اللّهَ و ان کان النّاطقُ یؤدّى عن الشیطان فقد عبدَ الشیطان.» (شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراثى العربى، باب 10، ح 9 و 13. ابواب «صفات قاضى».)
20ـ «الهى لم یکن لى حولٌ فانتَقِلَ به عن معصیتکَ الّا فى وقت ایقظّنى لِمَحّبتِک.» (شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، «مناجات شعبانیه».