آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

شناخت حقوق اهل بیت(علیهم السلام) از مباحث راهبردى و سرنوشت ساز در عرصه اعتقادى و رفتارى انسان هاست. شناخت واقعى مبدأ و معاد (خدا و قیامت)، درک حقایق قرآن و سنّت، نیل به خوش بختى و سعادت، مصونیت از بدبختى و شقاوت، آراستگى به فضایل و پیراستگى از رذایل، فقط در پرتو شناخت حقوق اهل بیت(علیهم السلام) و رعایت آن، امکان پذیر است. آنان چراغ هدایت، کشتى نجات، رهبران دین و دنیاى مردم و در یک نگاه «حبل اللّه المتین»اند و تمسّک به روش و منش ایشان دستور الهى است: (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ)(آل عمران: 103) حق معرفت، مودّت و اطاعت از حقوق بنیادین اهل بیت(علیهم السلام)است که در این نوشتار مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. از نقش هاى اصلى اهل بیت(علیهم السلام) حفظ تعادل دین و پیشگیرى از انحراف و بدعت هایى است که همواره در کمین دین و پیروان واقعى آن قرار دارد.
مقدّمه
در جهان بینى توحیدى، اهل بیت(علیهم السلام)راهنمایان واقعى بشر به سوى تکامل انسانى هستند. در منابع دینى، اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان فروغ هدایت، کشتى نجات و راهبران دین و دنیاى مردم معرفى شده اند. تمسّک به آنان عامل فلاح و رستگارى و تخلّف از آنان موجب سقوط و تباهى است. با عنایت به آثار وجودى و تأثیر روش و منش اهل بیت(علیهم السلام)در حیات انسان ها، شناخت و رعایت حقوق آن بزرگواران از مباحث راهبردى و تأثیرگذار در ابعاد اعتقادى و رفتارى بشر است؛ چرا که زندگى واقعى آنگاه سامان مى پذیرد که بر پایه حقایق استوار گردد. شرط عادلانه بودن قانون این است که داراى خاستگاه حقیقى باشد. شناخت حقوق اهل بیت(علیهم السلام)و رعایت آن عطیّه پروردگار و خیر کثیرى است که سرانجام موجب نورانیت دل براى رؤیت حقایق و الهام دقایق و شناخت مبناى واقعى قانون مى گردد. این نوشتار ضمن اشاره به مقام اهل بیت(علیهم السلام)، مهم ترین حقوق آن بزرگواران و تأثیرگذارى آن در تنظیم عادلانه روابط زندگى اجتماعى و تکامل فردى انسان ها را مورد بحث و بررسى قرار مى دهد.
جایگاه اهل بیت(علیهم السلام)
مقام والا و با عظمت اهل بیت(علیهم السلام) در نزد همه باورمندان، به عنوان یک ضرورت دینى مطرح است. عامه و خاصه در این زمینه، به اندازه توانایى شان ابراز ارادت کرده اند. در این مسئله که اهل بیت(علیهم السلام) پس از نبوت، مقام بى همتایى از فضلیت و تقرّب به خالق هستى را دارند، همه مسلمانان، اعم از شیعه و سنّى اتفاق نظر دارند. چنان که ابن خلدون در این باره مى گوید: «وَ اِذا کانَتِ الکرامَة تَقَع لِغَیرِهم فَما ظَنَّک لَهُم عِلماً و دیناً و آثاراً مِنَ النبوّة و عِنایة مِن الاصلِ الکَریم تشهد لِفروعه الطیّبه»؛1 وقتى که کرامت براى اشخاص دیگر امکان پذیر است و از آنان سر مى زند، چه گمان مى برى درباره اهل بیت با آن علم و دین و آثارى که از نبوت در آنان بوده و عنایتى که خداوند به اصل کریم آنان (پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)) داشته و آن عنایت به شاخه هاى پاکیزه آن اصل شریف رسیده است. ابن خلدون به رغم آنکه از مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و ویژگى هاى روحى آنان اطلاع کافى نداشته، آنان را از نظر علم و دین و پیوند روحى و جسمى به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)برتر از همه انسان ها توصیف کرده است.
بدون شک، اهل بیت(علیهم السلام) از نظر شناخت عقاید، احکام و سایر معارف اسلامى در عالى ترین مقام بوده اند. تاکنون هیچ پژوهشگر کلامى، تاریخى، ادبى، اجتماعى و فقاهتى ـ چه در زمان حضور و چه در اعصار بعدى ـ نتوانسته است در علوم و معارف آنان اعتراضى داشته باشد.2
به نظر مى رسد، در معرفى جایگاه اهل بیت(علیهم السلام)باید از قرآن و خود آن بزرگواران استمداد بجوییم.
قرآن کریم اهل بیت(علیهم السلام) را این گونه معرفى مى کند: (إِنَّمَا یُرِیدُاللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)(احزاب: 33)؛ خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.
در روایات متعددى، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مصداق اهل بیت(علیهم السلام)را امام على(علیه السلام)، فاطمه زهرا(علیها السلام)، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)و امامان معصوم از نسل ایشان معرفى کرده است.
ام سلمه، عایشه، ابوسعید خدرى، ابویرزه اسلمى، هلال بن حارث، ابولیلى انصارى، انس بن مالک، براء بن عازب، ثوبان بن بجدد، جابربن عبداللّه انصارى، زید بن ارقم، زینب دختر ابوسلمه مخزومى، سعدبن ابى وقّاص، عبداللّه بن عباس، عمربن ابى سلمه، و عمر بن خطاب از جمله راویانى هستند که مصداق اهل بیت(علیهم السلام) را از شخص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده اند.3
یکى از روایاتى که ناظر به مقام و جایگاه اهل بیت(علیهم السلام)مى باشد «حدیث ثقلین» است که از راویان متعدد در منابع معتبر شیعه و سنى، از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نقل شده است.
صحیح مسلم از زیدبن ارقم نقل مى کند: پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در خطبه اى که در غدیر خم (میان مکه و مدینه) ایراد کرد، پس از حمد و ثناى پروردگار و موعظه و اندرز فرمود: «اما بعد، الا ایها الناس! فانما انا بشر یوشک اَن یأتى رسول ربى فاجیب و انّى تارک فیکم ثقلین: اولهما کتاب الله فیه الهدى و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به» فحث على کتاب الله و رغب فیه ثم قال: «و اهل بیتى اذکرکم فى اهل بیتى اذکرکم فى اهل بیتى اذکرکم فى اهل بیتى»؛4 اما بعد، اى مردم! من بشرى هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم. من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار مى گذارم: نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسّک جویید. پیامبر(صلى الله علیه وآله)تشویق و ترغیب فراوانى درباره قرآن کرد، سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه مى کنم، که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید.
حدیث مزبور با کمى تفاوت در منابع دیگر اهل سنّت نیز نقل شده است که در همه آنها «کتاب اللّه و اهل بیت» با صراحت بیان شده است.5
شایان ذکر است که حدیث ثقلین را بیست و سه نفر از صحابه نقل کرده اند.6 میر حامدحسین هندى این حدیث را از یکصد و بیست و شش کتاب معروف یادآورى کرده است.7
عمربن خطاب مى گوید: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «اى مردم! من جلودار شما هستم و شما کنار حوض بر من وارد خواهید شد... هنگامى که بر من وارد مى شوید من درباره ثقلین از شما سؤال خواهم کرد، پس با تأمّل و دقت بنگرید که با آن دو چگونه رفتار مى کنید. ریسمان بزرگ تر، کتاب خداست که یک سویش به دست خدا و سوى دیگرش به دست شماست، پس به آن چنگ زنید و دگرگون نشوید و (ریسمان کوچک تر) عترتم، اهل بیتم. هر آینه خداى لطیف و آگاه به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند.» عمربن خطاب مى گوید: به پیامبر(صلى الله علیه وآله)گفتم: یا رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)عترت تو چه کسانى هستند؟ فرمود: «اهل بیتم از فرزندان على و فاطمه و حسن و حسین و نه تن از صلب حسین که امامانى نیکوکارند، و اینان عترت من از گوشت و خون من هستند.»8
در روایت دیگرى از امام حسین(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «سمعت رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)یقول: الا ان اهل بیتى امان لکم فاحبوهم لحبى و تمسکوا بهم لن تضلّوا. قیل: فمن اهل بیتک یا نبى اللّه؟ قال: على و سبطاى و تسعه من ولد الحسین ائمّة اُمنا معصومون الا انهم اهل بیتى و عترتى من لحمى و دمى»؛9 از رسول خدا شنیدم که مى فرمود: آگاه باشید که اهل بیتم سبب امان شمایند، پس آنان را به خاطر محبت من دوست بدارید و به ایشان تمسّک بجویید تا هرگز گمراه نگردید. گفته شد: اهل بیت توچه کسانى هستند اى پیامبر خدا؟ فرمود: على و دو نوه من و نه نفر از فرزندان حسین که امامانى امین و معصومند؛ آگاه باشید که آنان اهل بیت و عترت من از گوشت و خون من هستند.
حدیث ثقلین، مقام و جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) را براى اهل حق بیان کرده است. قرار دادن اهل بیت(علیهم السلام) در کنار قرآن به عنوان دو چیز گرانمایه و تأکید فراوان بر یادآورى تکلیف الهى درباره آنان، بیانگر این واقعیت است که قرآن و اهل بیت(علیهم السلام)با سرنوشت مسلمانان و هدایت آنان و حفظ اصول اسلام، پیوند و ارتباط مستمر داشته و تا روز قیامت ادامه دارد. همان گونه که پیروى از قرآن واجب است، پیروى از اهل بیت(علیهم السلام) نیز واجب است.
امام على(علیه السلام) نیز در فرصت هاى مناسب اهل بیت(علیهم السلام) را به مردم معرفى کرده است. به نمونه هایى از گفتار حضرت در این زمینه اشاره مى کنیم: «هم موضع سره و لجاامره و عیبه علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاء فرائصه»؛10 عترت پیامبر جایگاه اسرار خداوندى و پناهگاه فرمان الهى و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامى و نگهبان کتاب هاى آسمانى و کوه هاى همیشه استوار دین خدایند. خداوند به وسیله اهل بیت(علیهم السلام)پشت خمیده دین را راست نمود و اضطراب آن را از میان برداشت.
از دیدگاه امام على(علیه السلام)، اهل بیت(علیهم السلام) همتایى ندارند. هیچ کس را نمى توان با آنان مقایسه کرد. همه مردم باید رفتار و کردارشان را با معیارهاى اهل بیت(علیهم السلام)تراز کنند: «لا یقاس بآل محمّد(صلى الله علیه وآله) من هذه الأمة احد و لا یستوى بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا بهم اساس الدّین و عماد الیقین الیهم یفیىء الغالى و بهم یلحق التالى و لهم خصایص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة»؛ کسى را با خاندان رسالت نمى شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند، با آنان برابر نخواهند بود؛ اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) اساس دین و ستون هاى استوار یقین مى باشند. شتاب کننده باید به آنان بازگردد و عقب مانده ها باید به آنان بپیوندد؛ زیرا ویژگى هاى حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیّت پیامبر نسبت به خلافت مسلمانان و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد.»11
آن حضرت چه زیبا استدلال مى کند: «خاندان پیامبر مایه حیات دانش و نابودى جهل اند، بردبارى شان شما را از دانش آنها خبر مى دهد، و ظاهرشان از صفاى باطن، و سکوتشان از حکمت هاى گفتارشان باخبر مى سازد؛ هرگز با حق مخالفت نکردند، و در آن اختلاف ندارند. آنان ستون هاى استوار اسلام و پناهگاه مردم مى باشند. حق به وسیله آنها به جایگاه خویش بازگشت و باطل از جاى خویش رانده، و نابود و زبان باطل از ریشه کنده شد. اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) دین را چنان که سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل کردند، نه آنکه شنیدند و نقل کردند؛ زیرا راویان دانش بسیار، اما حفظ کنندگان و عمل کنندکان به آن اندکند.»12
خاستگاه حقوق اهل بیت
حقوق از جنبه عرفى و بشرى، به دو دسته فردى و اجتماعى تقسیم مى شود. در این نگرش، حق خداوند جایگاهى ندارد. تنها در حقوق دینى و الهى است که حق خداوند به عنوان اصل و منشأ سایر حقوق، قابل تعریف است. این رویکرد مى تواند در فلسفه حقوق بسیار الهام بخش و تأثیرگذار باشد.
در نظام حقوقى اسلام، حق خداوند از جایگاه ویژه اى برخوردار است. اگر همه حقوق ـ فردى و اجتماعى ـ را به منزله درختى فرض کنیم، ریشه آن حق خداوند نسبت به بندگان است. سایر حقوق شاخ و برگ هاى این درخت را تشکیل مى دهند.
امام سجاد(علیه السلام)، گویاترین و جامع ترین بیان را در این زمینه ارائه فرموده است:
«اعلم رحمک اللّه انّ للّه علیک حقوقا محیطة بک فى کل حرکة حرکتها او سکنة سکنتها او منزلة نزلتها او جارحة قلّبتها او آلة تصرّفت بها بعضها اکبر من بعض و اکبر حقوق اللّه علیک ما اوجبه لنفسه تبارک و تعالى من حقه الذى هو اصل الحقوق و منه تفرع سایر الحقوق»؛ آگاه باش خداوند تو را رحمت کند، تو در محاصره مجموعه اى از حقوق قرار گرفته اى که باید آنها را رعایت کنى. هر حرکت و سکونى که دارى مشمول حقى از حقوق است. همین طور اگر عضوى از اعضاى بدنت یا ابزار دیگرى را براى کارهاى خود مورد استفاده قرار دهى حقوقى به آنها تعلّق مى گیرد، اگر در جایگاه و موقعیت اجتماعى قرار بگیرى، باز حقوقى را بر عهده تو قرار مى دهد. برخى از این حقوق بزرگ تر از برخى دیگرند، در این میان، بزرگ ترین حقى که وجود دارد، حق خداوند است که اصل و منشأ حقوق است. سایر حقوق متفرّع بر این حق است.»13
از امام على(علیه السلام) نیز مشابه این بیان نقل شده است: «ولکنّه سُبحانه جَعلَ حقّه على العِباد ان یُطیعوه و جَعَل جزائهم عَلیه مُضاعِفة لِثواب تفضّلا مِنه و توسعاً بِما هُو مِن المَزید اهلُه... ثُم جَعَل ـ سبحانه ـ مِن حُقوقِه حقوقاً افترضها لِبعض الناس على بَعض... فَریضة فَرضها اللّه سُبحانه لِکل على کُل»؛14 ولکن خداوند سبحان حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنها را دو چندان کرده است، از روى بخشندگى و گشایشى که خواسته به بندگان عطا فرماید. پس خداوند برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم و علیه بعضى دیگر واجب کرد... حق واجبى که خداوند بر هر دو گروه الزامى کرد.
اگر خداوند حکیم این حقوق را براى مردم تشریع نمى کرد مبنایى براى حقوق وجود نداشت. در این نگرش، تمام ابعاد و شئون زندگى انسان مشمول حقى از حقوق الهى است که انسان باید از عهده آنها برآید؛ یعنى مجموعه اى از تکالیف و مسؤلیت ها از جانب خداوند متعال متوجه هرکسى است که باید انجام بدهد.
انگیزه و فلسفه اعتبار «حق» براى خدا و «تکلیف» براى بندگان، فراهم ساختن زمینه حرکت تکاملى و اختیارى انسان است. احکام الهى (امر و نهى خداوند) ناظر به افعال و رفتار انسان است تا او اراده و اختیارش را در راستاى انجام دستورات الهى به کار گیرد و به کمال نهایى انسانى (عبودیت الهى) نایل آید: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) (ذاریات: 56)؛ من جن و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند.)
دقت در فرمایش امام على و امام سجاد(علیهما السلام) نشان مى دهد که همه حقوق و تکالیف باید از حق الهى نشأت بگیرد. در بینش اسلامى، هر حقى ذاتاً و اصالتاً از خداست. خداوند بر مبناى این حق، حقوقى را براى دیگران قرار داده است.
افزون بر استناد به آیات و روایات، مى توان اصالت حق خداوند را با برهان عقلى نیز اثبات کرد. استدلال عقلى مبتنى بر دو مقدمه است:
الف. ثبوت حق فرعى بر ثبوت مالکیت است. این یکى از احکام قطعى عقل است که هر مالکى حق تصرف در ملک خودش را دارد: کسى که مالک نباشد یا اجازه اى از سوى مالک به او داده نشود، عقل هیچ گونه تصرفى را براى او روا نمى دارد.
ب. خداوند خالق و مالک هستى است. این مسئله در علم کلام ثابت شده که خداوند تنها موجود قائم به ذات است و همه موجودات، فیض وجود خود را از او مى گیرند.15 در نتیجه، خداوند مالک حقیقى انسان و جهان است. چون همه هستى از خداست حدوث و بقاى هستى نیز تابع اراده اوست: (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (یس: 82) فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مى گوید: «موجود باش!» آن نیز بى درنگ موجود مى شود. بدین سان، در رویکرد دینى، همه حقوق بر اساس حق خداوند قابل تشریع و تبیین است.
ملاک اعتبار حقوق اهل بیت(علیهم السلام)
اعتبار حقوق از سوى خداوند بر اساس ملاک است؛ یعنى خداى حکیم بى دلیل و از روى گزاف حقى را به نفع یا ضرر کسى تشریع نکرده است. حاکمیت خداوند بر جهان و انسان عین حکمت است. او بر اساس مصلحت، حقوق و تکالیفى را براى فرد و جامعه تشریع کرده است.
بنابراین، حقوق اهل بیت(علیهم السلام) نیز صبغه الهى دارد، حق ولایت و حاکمیت آنها در طول حاکمیت خداوند و عین مصلحت است. واگذارى حق ولایت به اهل بیت(علیهم السلام) از ناحیه خداوند به این معناست که آن بزرگواران در چارچوب ارزش هاى الهى، مصالح مردم را تأمین نمایند، به آنچه که مصلحت انسان هاست دستور دهند و از آنچه که به ضرر انسان هاست، منع کنند. مردم نیز موظّفند از دستورات اهل بیت(علیهم السلام) که در راستاى تحقق اهداف الهى، مصالح، خیرات و کمالاتشان است، اطاعت کنند.16
قرآن کریم در این زمینه مى فرماید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ) (نساء: 59)؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر (اوصیاى پیامبر) را. همه مفسّران شیعه در این باره اتفاق نظر دارند که منظور از «اولوالامر» امامان معصوم(علیهم السلام)، یعنى عترت پیامبر، هستند؛ بزرگوارانى که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى در تمام ابعاد و شئون زندگى، از سوى خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)به آنها سپرده شده است. البته اطاعت از کسانى که منصوب از سوى آنان باشند (ولى فقیه) نیز الزامى است. اهل سنّت در این زمینه با شیعیان اختلاف نظر دارند.17
به بیان دیگر، اهل بیت(علیهم السلام) در محدوده شریعت و مصالح حیاتى جامعه امر و نهى مى کنند، نه از روى هوس: (وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى)(نجم: 3 و 4)؛ (محمد(صلى الله علیه وآله)) هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید، و آنچه مى گوید جز وحى که بر او نازل شده، نیست.
به همین دلیل، دستورات حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)الزام آور است: (وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)(حشر: 7)؛ و آنچه را رسول خدا براى شما آورده، بگیرید و اجرا کنید و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید.
بنابراین، رعایت حقوق اهل بیت(علیهم السلام) در راستاى اطاعت پروردگار است. اگر غیر از این باشد، اطاعت از آنها الزامى نیست؛ چرا که «لا طاعة لِمخلوق فى معصیة الخالق»؛18 اطاعت و پیروى مخلوق در جایى که نافرمانى خدا باشد، سزاوار نیست.
بر اساس مفاد حدیث ثقلین، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «من در میان شما دو گوهر گرانمایه به یادگار مى گذارم، چنان که هر دو را حفظ کنید، گمراه نخواهید شد؛ یکى کتاب خداست که به منزله ریسمانى از آسمان به سوى زمین امتداد یافته، و دیگرى عترت و اهل بیت منند و از هم جداناپذیرند.»19
رابطه حق و تکلیف
بیان رابطه حق و تکلیف ـ از مباحث مهم حقوقى ـ ناظر بر این موضوع است که میان حق و تکلیف همواره تلازم برقرار است. این رابطه به دو صورت قابل تصور است: در فرض نخست، تلازم دو جانبه است؛ به این معنا که رابطه حقوقى یک طرفه نیست، بلکه ثبوت حقى براى فردى ملازم با تکلیف دیگرى مبنى بر رعایت آن حق است. هرگاه گفته شود: اهل بیت(علیهم السلام)حقوقى بر انسان ها دارند، بدین معناست که همه انسان ها در برابر اهل بیت(علیهم السلام)وظایف و تکالیفى دارند که باید آن حقوق را پاس بدارند. و نیز ثبوت حقوق انسان ها بر اهل بیت(علیهم السلام)ضرورتاً به معناى وظیفه اهل بیت(علیهم السلام) نسبت به آنهاست. در فرض دوم، تلازم یک رابطه قراردادى میان حق و تکلیف در مقام تشریع است. مصالح اجتماعى انسان ها اقتضا دارد که اگر براى کسى حقى جعل و تشریع گردد، باید براى او تکلیفى نیز جعل گردد؛ یعنى هرکس در اجتماع از دستاوردهاى دیگران بهره مى برد موظّف به بهره رسانى به دیگران نیز هست. اصولا منطقى نیست که حقى بدون تکلیف براى کسى تشریع گردد.
تفاوت این دو نوع تلازم در این است که در حالت اول، تلازم حق و تکلیف از لحاظ مفهومى است. مفهوم ثبوت حق براى فردى، بیانگر تکلیف دیگرى مبنى بر رعایت آن حق است؛ یعنى تلازم دو طرفه است. اما در حالت دوم، تلازم در مقام جعل و تشریع است و حق و تکلیف نسبت به یک فرد منظور است. اگر کسى داراى «حق» است، خود او نیز داراى تکلیف است.
امیرالمؤمنین على(علیه السلام)، در عبارتى از نهج البلاغه با اشاره به تلازم حق و تکلیف مى فرماید: «اما بعد فقد جعل اللّه سبحانه لى علیکم حقا بولایة امرکم و لکم علىّ من الحق مثل الذى لى علیکم، فالحق اوسع الاشیاء فى التواصف و اضیقها فى التناصف لا یجرى لاحد الاجرى علیه و لا یجرى علیه الاجرى له و لو کان لاحد اى یجرى له و لا یجرى علیه لکان ذلک خالصا لله دون خلقه لقدرته على عباده و لعد فى کل ما جرت علیه صروف قضائه و لکنّه جعل حقه على العباد ان یطیعوه و جعل جزائهم علیه مضاعفة الثواب تفضلا منه و توسعا بما هو من المزید اهله»؛ خداوند براى من، بر شما به سبب ولایت بر شما حقى قرار داده و براى شما همانند حق من، حقى تعیین فرموده است. پس حق گسترده تر از آن است که وصفش کنند ولى در هنگام عمل تنگنایى بى مانند دارد!
حق اگر به نفع کسى اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز به کار رود. چون به زیان کسى اجرا شود، روزى به سود او نیز جریان خواهد یافت. اگر بنا باشد حق به سود کسى اجرا شود و زیانى نداشته باشد، این مخصوص خداوند است نه سایر آفریده ها. این به خاطر قدرت الهى بر بندگان و عدالت او بر تمام موجوداتى است که فرمانش بر آنهاجارى است. لکن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آن را ـ از روى بخشندگى و گشایشى که خواسته بر بندگان عطا فرماید ـ دو چندان کرده است. این پاداش نه از روى استحقاق، بلکه به خاطر تفضّل و رحمت خداوند بر بندگان است.»20
حضرت در ادامه خطبه مى فرماید: «ثُم جَعَل سُبحانه من حُقوقِه حقوقاً افتَرَضَها لِبعضِ النّاس على بعض فجَعَلَها تَتَکافَأُ فى وُجوهِها و یوجِبُ بَعضُها بعضاً ولا یُستَوجَبُ بَعضُها الاّ بِبَعض واعظَمُ ما افتَرضَ سُبحانَهُ مِن تِلکَ الحُقوقِ حَقُّ الوالى عَلَى الرَّعیّةِ و حَقُّ الرّعیّة على الوالى، فریضة فرضها اللّه لِکلِ على کُلٍّ فَجَعَلها نِظاماً لِاُلفَتِهِم و عِزّاً لدینهم»؛21 پس خداى سبحان برخى از حقوق خود را براى بعض مردم بر بعض دیگر واجب فرموده و حقوق خود را در حالات مختلف برابر گردانیده و بعضى از آنها را در مقابل بعض دیگر واجب نموده، و بعضى از آن حقوق ثابت نمى شود مگر در برابر بعض دیگر. و بزرگ ترین حق هایى که خداوند واجب گردانیده، حق والى بر رعیت و حق رعیت بر والى است؛ حق واجبى که خداى سبحان بر هر دو گروه واجب شمرد، و آن را عامل پایدارى ملت و حکومت و عزت دین قرار داد.
امام على(علیه السلام) در این بیان، هر دو نوع تلازم میان حق و تکلیف را بیان فرموده است. به راستى، اگر تلازم حق و تکلیف در رابطه مردم و اهل بیت(علیهم السلام)به خوبى رعایت شود، و مردم حقوق اهل بیت(علیهم السلام)را بشناسند و آن را رعایت کنند و به این حقیقت برسند که اهل بیت(علیهم السلام) هادیان به سوى حق هستند و رسالت الهى و فلسفه وجودى آنان پاس دارى از حق و آشنا ساختن انسان ها به حقوقشان است، عزت و پایدارى، محبت و مهربانى در جامعه حاکمیت پیدا خواهد کرد.
مهم ترین حقوق اهل بیت(علیهم السلام)
فلسفه حقوق در اسلام بر جهان بینى توحیدى استوار است. خداوند خالق جهان و انسان است و بر همه موجودات حق خالقیت و به تبع آن، حق تصرف دارد. از سوى دیگر، همه موجودات و از جمله انسان، براى ادامه حیات و تکامل خود نیازمند نعمت هایى هستند که سوى خداوند در اختیار آنها قرار مى گیرد. نعمت ولایت از مهم ترین و بنیادى ترین نعمت هاى الهى است که براى تربیت و تعلیم بشر از سوى پروردگار عنایت شده است. این امر مستلزم حق ربوبیت است. ربوبیت الهى از آن روى که شامل افعال اختیارى انسان مى شود، به دو شعبه ربوبیت تکوینى و تشریعى تقسیم مى گردد. ربوبیت تشریعى به معناى فرمان دادن و حق ولایت است. چون بررسى تفصیلى حقوق اهل بیت(علیهم السلام)، که برخاسته از ربوبیت تشریعى خداوند است، در این مقال نمى گنجد، از این رو، به مهم ترین حقوق اهل بیت(علیهم السلام)که همانا عبارت از حق معرفت، حق مودّت و حق اطاعت است، اشاره مى کنیم. میان این حقوق یک رابطه کاملا منطقى برقرار است. شناخت، مقدّمه محبت و آن نیز زمینه ساز پیروى و اطاعت است.
1. حق معرفت
شناخت اهل بیت(علیهم السلام)، نخستین حق الهى و رکنى لازم در حیات طیبه انسانى است؛ چرا که آنان از درختان سرسبز رسالتند، از جایگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاسته اند و معدن هاى علم و دانش و چشمه ساران حکمت الهى مى باشند. یاران و دوستان اهل بیت(علیهم السلام) مشمول رحمت پروردگارند و دشمنان و کینه توزان آنان در انتظار کیفر خداوند به سر مى برند.
در جهان بینى توحیدى، انسان همان گونه که در اصل و تداوم هستى اش لحظه به لحظه به وجود تازه اى احتیاج دارد، در حرکت تکاملى خود نیز به هدایت مستمر نیازمند است. هدایت همانا پیمودن طریق تکامل است که انسان به تدریج با پشت سر گذاشتن مراحل نقصان، به مراحل عالى ترى مى رسد. طریق تکامل نیز نامحدود است؛ انسان مى تواند تا بى نهایت به پیش برود. اگر پیوند انسان از منبع هدایت قطع شود همان لحظه از راه راست منحرف مى گردد. بدین سان، راز اصلى حرکت تکاملى انسان پیوند و ارتباط او با خداوند است: (وَ مَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاط مُّسْتَقِیم)(آل عمران: 101)؛ هرکس به خدا تمسّک جوید، به راهى راست هدایت شده است.
راه راست، هم جنبه عقیدتى (اعتقاد کامل به آیین حق) را شامل مى شود: (قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاط مُّسْتَقِیم دِیناً قِیَماً مِّلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ)(انعام: 161) (بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرد. به آیینى پابرجا ـ و ضامن سعادت دین و دنیا ـ آیین ابراهیم، که از آیین هاى خرافى روى برگرداند و از مشرکان نبود) و هم ناظر به جنبه هاى عملى آیین حق مى باشد: (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَ أَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ)(یس: 60 و 61)؛ آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او براى شما دشمن آشکارى است و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است؟!
بدین سان، راه راست همان دین الهى از نظر اعتقادى و عملى است. کسى که در این راه حرکت کند، زندگى و مرگش خدایى مى شود: (قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ)(انعام: 162)؛ بگو نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانیان است. به همین دلیل، نزدیک ترین راه ارتباط با خدا، صراط مستقیم است. اهل بیت(علیهم السلام)، صراط مستقیمند؛ چرا که رفتار و کردار آنان دعوت کننده به آیین حق است؛ دعوتى که جنبه اعتقادى و عملى را دربر مى گیرد. رهپویان اهل بیت(علیهم السلام)، راه یافتگان، و بریدگان از این طریق، گمشدگانند.
امام على(علیه السلام) مى فرمایند: «اِن اللّه جعلنا ابوابه و صراطه وسبیله والوجه الذى یوبتى منه فمن عدل عن ولایتنا او فضّل غیرنا فانهن عن الصراط لناکبون»؛22 خداوند ما (اهل بیت) را درهاى وصول به معرفتش و صراط و طریق رسیدن به خود قرار داده؛ بنابراین، کسانى که از ولایت ما منحرف گردند یا دیگرى را بر ما ترجیح دهند، از طریق حق منحرف گشته اند.
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه شریفه (اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ)مى فرماید: «وَاللّه نَحنُ الصِّراط المُستَقیم»؛23 به خدا سوگند، ما صراط مستقیم هستیم.
شناخت اهل بیت(علیهم السلام)، به عنوان یک حق، از آن رو الزامى است که آنان هادیان به سوى حق و الگوهاى حسنه راه تکامل در همه زمان ها و مکان ها مى باشند.
امام على(علیه السلام) از پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که آن حضرت فرمود: «النُّجوم أَمان لِأَهلِ السّماء فَاِذا ذَهَب النُّجوم ذَهَب اَهلُ السَّماء و اهل بَیتى أمان لأهلِ الارض فَاِذا ذَهَبت اَهل بَیتى ذَهَبَ أَهلَ الأرض»؛24 ستارگان مایه امان بر اهل آسمانند، هنگامى که ستارگان از میان بروند، اهل آسمان نیز از بین مى روند و اهل بیت من امان براى اهل زمینند، هنگامى که اهل بیت من از بین بروند اهل زمین نیز از بین مى روند.
آرى! اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) از یک سو، همانند ستارگان مردم را از گمراهى و فرورفتن در ظلمت کفر و فساد و گناه نجات مى بخشند و راه رسیدن به مقصد را به آنان مى نمایانند و رهروان طریق حقیقت را از غرق شدن در امواج متلاطم ضلالت حفظ مى کنند25 و از سوى دیگر، پاسداران حریم حوزه اسلامند و در برابر تحریف افراط گرایان همواره در ستیز.26
خط هدایت اهل بیت(علیهم السلام) تا پایان جهان استمرار دارد. امام على(علیه السلام)در نهج البلاغه این مطلب را با صراحت بیان کرده است: «اَلا اِنَّ مَثَل آل مُحمدّ کَمَثَل نُجوم السّماء إذا هوى نجم طَلع نجم»؛27 آگاه باشید که آل محمّد(صلى الله علیه وآله)همچون ستارگان آسمانند، هنگامى که یکى از آنها غروب کند ستاره دیگرى طلوع مى کند.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز مى فرماید: «مَثَلُ اَهلَ بَیتى فیکُم مَثَل سَفینة نوح مَن رَکِبَها نَجى وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَک»؛28 اهل بیت من در میان شما همانند کشتى نوح اند؛ هر کس بر آن سوار شود نجات مى یابد و هر کس از آن جدا شود هلاک مى گردد.
تمسّک بى قید و شرط به اهل بیت(علیهم السلام)، در برابر تخلّف از آنان، مى تواند شاهد خوبى بر وجود امام معصومى در هر زمان در میان اهل بیت(علیهم السلام) باشد، که پیروى از دستورات او مایه نجات و تخلّف از آن مایه هلاکت است.
از امام باقر(علیه السلام) سؤال شد: آیا معرفت امام از شما خانواده (اهل بیت) بر تمام خلق واجب است؟
حضرت در پاسخ فرمود: «خداى ـ عزّو جلّ ـ محمّد(صلى الله علیه وآله) را بر تمام مردم به عنوان رسول و حجت خدا بر همه خلقش در زمین مبعوث کرد. پس هر که به خدا و رسولش ایمان آورده، پیروى و تصدیقش کند، معرفت امام از ما خانواده بر او واجب است. کسى که به خدا و رسولش ایمان نیاورد و از او پیروى نکند و حق خدا و رسولش را نشناسد، چگونه معرفت امام بر او واجب باشد، در صورتى که حق خدا و رسولش را نشناخته است.»29
حق معرفت اهل بیت(علیهم السلام) در طول حق شناخت خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطرح است. اصولا حقوق در نظام حقوقى اسلام خاستگاه الهى دارد. بنابراین، اثبات حق معرفت امام لازمه حق شناخت خداوند است. چنان که امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «انّما یعرف اللّه عزّ و جلّ و یعبده من عرف اللّه و عرف امامه منّا اهل بیت و من لا یعرف اللّه عزّ و جلّ و ]لا [یعرف الامام منّا اهل البیت فانّما یعرف و یعبد غیراللّه هکذا و اللّه ضلالا»؛30 تنها کسى خداى عزّ و جلّ را شناسد و پرستش کند که هم خدا را بشناسد و هم امام از ما خاندان را و کسى که خداى عزّ وجلّ و امام از ما خاندان را نشناسد، غیر خدا را شناخته و عبادت کرده، این چنین در گمراهى به سر مى برد. یعنى همان گونه که شناخت حقیقى خداوند فقط با شناخت ائمّه(علیهم السلام)امکان پذیر است، حقوق ائمّه(علیهم السلام)نیز مستلزم شناخت حق خداوند است.
به فرموده امام على(علیه السلام) «اهل بیت ستون هاى استوار اسلام و پناهگاه امن براى مردمند، حق به وسیله آنها به جایگاه خویش باز مى گردد و باطل از ریشه کنده مى شود. اهل بیت پیامبر چنان که سزاوار است، دین حق را شناخته و بدان عمل کردند نه آنکه شنیدند و حکایت کردند؛ زیرا راویان دانش بسیار، اما حفظ کنندگان و عمل کنندگان به آن اندکند.»31
در این نگاه، اهل بیت(علیهم السلام) راهنمایان به سوى حق و داعیان الى اللّه هستند. امیرالمؤمنین على(علیه السلام) مى فرمایند: «اِنّما الائمّة قوام اللّه عَلى خَلقِه عُرفائِه عَلى عِبادِه و لا یُدخلِ الجَنّه الاّ مَن عَرفَهم و عَرَفوه و لا یُدخِل النّار الاّ مَن اَنکرَهُم وَانکروه»؛32 ائمّه قیم هاى الهى بر آفریده هاى او و شناسانندگان خدا بر بندگان اویند؛ کسى وارد بهشت نشود، مگر اینکه اهل بیت را بشناسد و آنان نیز او را (به پیروى از خود) بشناسند و کسى وارد دوزخ نشود، مگر اینکه اهل بیت را انکار کند و آنان نیز او را به پیروى از خود نشناسند. و نیز فرمود: «سِراج المؤمِن مَعرفة حَقّنا و اسدّ العمى عمى عَن فضّلنا»؛33 حق شناخت اهل بیت چراغ فرا راه مؤمن است، نادیده گرفتن فضایل اهل بیت، بدترین نابینایى است. آن حضرت همچنین فرمودند: «اَسعَد النّاس مَن عَرف حقّنا و تَقرّب اِلى اللّه بِنا»؛34 سعادتمندترین مردم کسى است که فضایل ما (اهل بیت) را بشناسد و به وسیله ما به خداوند نزدیک شود.
بر اساس قاعده تلازم حق و تکلیف، اگر معرفت اهل بیت(علیهم السلام)به عنوان یک حق الهى واجب است، همه انسان ها مکلّفند این حق را به رسمیت بشناسند و در عمل آن را رعایت کنند. شناخت اهل بیت(علیهم السلام) در صورتى مفید و کارآمد است که با عمل همراه شود؛ یعنى انسان ها اهل بیت(علیهم السلام) را به عنوان داعیان به سوى خدا بشناسند و در خط مستقیم آنان گام بردارند و به دستورات آنها عمل نمایند. تنها چنین شناختى است که ارزشمند است و مى تواند سعادت انسان ها را در دنیا و آخرت تأمین نماید. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «وَ الّذى نَفسى بِیَده لا یَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمل الّا بِمَعرِفَتِنا»؛35 سوگند به کسى که جانم در ید قدرت اوست، عمل بنده اى سودمند نیست، مگر اینکه در پرتو معرفت ما (اهل بیت) باشد.
به باور مؤمنان راستین، لازمه شناخت اهل بیت(علیهم السلام)رعایت دو اصل «تولّى» و «تبرّى» است. به همین دلیل، آنان در رفتار و کردارشان سنجیده و زیرکانه عمل مى کنند؛ چرا که امام مؤمنان را چنین بشارت داده است: «مَن ماتَ مِنکُم على فراشه وَ هُوَ عَلى مَعرِفة حَقّ ربّه وَ حَقّ رَسولِه و اَهل بَیته ماتَ شهیداً و وَقَعَ اَجرُه على اللّهَ وَ استوجَبَ ثَوابَ ما نوى من صالح عَمَلِه»؛36 هرکس از شما در بسترخویش با شناخت خدا و پیامبر و اهل بیت بمیرد، شهید از دنیا رفته است. پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجام آن را داشته خواهد برد.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه اطهار(علیهم السلام) که همواره در راستاى هدایت بشر و اصلاح باورها و اندیشه هاى او کوشیده اند، ضمن تشویق به رعایت حقوق اهل بیت(علیهم السلام)، مردم را از دشمنى با آنان بر حذر داشته اند. چنان که در حدیث نبوى چنین انذار شده است: «اَلا وَ مَن اَبغَضَ آلُ مُحمّد جَاء یوم القیامة مکتوباً بَین عینیهِ آیسٌ مِن رَحمة اللّه»؛37 بدانید هر کسى کینه اهل بیت را در سر بپروراند، در روز قیامت به گونه اى محشور خواهد شد که میان دو چشم (بالاى پیشانى) او نوشته شده: مأیوس از رحمت الهى.
این انذار به صورت جدى در حدیث علوى آمده است: «مَن رَکِب غَیر سَفینَتِنا غَرَق»؛38 هر کس به غیر کشتى ما سوار شود (به غیر اهل بیت بپیوندد) غرق مى شود. چنین کسى اگر بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است: «مَن مات لا یَعرف اِمامه ماتَ میتة جاهلیة»؛39 چرا که به فرمایش امام صادق(علیه السلام)، شناخت امامان اهل بیت(علیهم السلام) بر هر مسلمانى واجب است: «فانَّ معَرفة الامام منّا واجِبة علیه.»40
بر اساس توصیه امام باقر(علیه السلام)، در این باره هیچ عذرى از کسى پذیرفته نیست: «وَ لاَ یَعذروالنّاس حتى یَعرفوا امامَهُم.»41شناخت حق اهل بیت(علیهم السلام)از آثار محبت خداوند است: «مَن عَرفَ حَقَّنا وَ اَحبَّنا فَقَد احبَّ اللّه تبارک و تعالى»؛42 کسى که حق ما را بشناسد و ما را دوست داشته باشد خداى تبارک و تعالى را دوست داشته است.
2. حق مودّت
تشیّع مکتب عشق است. از بزرگ ترین امتیازهاى شیعه این است که بر مبناى محبت شکل گرفته است. حق محبت اهل بیت(علیهم السلام) از زمانى تشریع شد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دستور خداوند فرمود: (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى)(شورى: 23)؛ من هیچ اجر و پاداشى در برابر دعوت رسالت از شما نمى خواهم جز اینکه اهل بیت مرا دوست بدارید؛ چرا که «لِکِلِّ شىء اساس و اساس الاسلام حبّنا اهل البیت»؛43 هر چیزى اساسى دارد و اساس اسلام محبت ما اهل بیت است.
مودّت خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، محور حرکت و سیر تکاملى دین و عامل رستگارى پیروان اهل بیت(علیهم السلام) است. این وعده را پیامبر(صلى الله علیه وآله)از همان روزهاى نخستین شکل گیرى اسلام ناب محمّدى اعلام داشت: «اِنَّ علیاً و شیعته هُم الفائزونَ یومَ القیامهَ»؛44 به راستى على و پیروان او در روز قیامت رستگارانند. و این گونه تولّاى على مکتب عشق و مودّت شد.
حق محبت اهل بیت(علیهم السلام) منشأ قرآنى دارد و از آثار حق حاکمیت معصومان(علیهم السلام) و تداوم خط رسالت است. احساس مسئولیت در برابر این حق الهى (محبت ورزیدن به اهل بیت(علیهم السلام)) همانند رعایت حق نبوت ضامن سعادت بشر است. اولین چیزى که در روز قیامت مورد سؤال قرار مى گیرد رعایت حق محبت اهل بیت(علیهم السلام) است: «اول ما یسأل عنه العبد حبّنا اهل البیت.»45
براى تبیین این حقیقت، از قرآن کریم استمداد مى جوییم. به صراحت قرآن کریم، همه پیامبران(علیهم السلام) این چنین گفته اند: (وَ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ)(شعراء: 109)؛ پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمى خواهیم و پاداش ما فقط به پروردگار عالمیان است. این واقعیت در آیات متعددى مورد تأکید واقع شده است.46
قرآن کریم در مورد شخص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)تعبیرات متفاوتى به کار برده است؛ در یک جا مى فرماید: (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر إِلَّا مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا) (فرقان: 55)؛ بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچ گونه پاداشى از شما مطالبه نمى کنم، مگر کسانى که بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزینند. در جاى دیگر مى گوید: (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ)(ص: 86)؛ من از شما پاداشى نمى طلبم و چیزى بر شما تحمیل نمى کنم. و در مورد سوم مى فرماید: (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى)(شورى: 23)؛ بگو من هیچ اجر و پاداشى از شما نمى خواهم جز اینکه ذوى القرباى مرا دوست بدارید.
دلیل این امر را هم خود قرآن بیان کرده است: (قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْر فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ) (سبأ: 47)؛ بگو پاداشى که من از شما خواستم تنها به سود شماست؛ اجر و پاداش من فقط بر خداوند است.
در نتیجه، مودّت اهل بیت(علیهم السلام) که پاداش رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، به نفع دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) مى باشد؛ چرا که راه آنها را به سوى کمال نهایى (قرب الى اللّه) هموار مى سازد. بدین سان، این مسئله جز ادامه خط مکتب پیامبر(صلى الله علیه وآله) به وسیله رهبران الهى و جانشینان معصومش که از همگى از خاندان او بوده اند، امر دیگرى نمى تواند باشد، منتها چون مودّت پایه این ارتباط بوده، در این آیه با صراحت آمده است. این مسئله در واقع، نوعى بازگشت به خود افراد و دست یابى به هدایت است.
به استناد آیات ذیل، محبت اهل بیت(علیهم السلام) زمینه ساز محبت خداوند نسبت به بندگان است:
ـ (إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ)(آل عمران: 31)؛ اگر خداوند را دوست دارید از دستوارت پیامبر اطاعت کنید. خداوند شما را دوست مى دارد.
ـ (وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ)(اعراف: 158)؛ از او پیروى کنید تا هدایت شوید.
ـ (فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ)(نور: 63)؛ کسانى که فرمان او را مخالفت مى کنند از کیفر الهى بترسند.
ـ (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(احزاب: 21)؛ براى شما در زندگى رسول خدا، سرمشق نیکویى است.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «اللهُمَّ اِنّى احبّهم فانى سلم لمن سالمهم و حرب لمن حاربهم»؛47 خدایا من ایشان (اهل بیت(علیهم السلام)) را دوست دارم. من در صلحم با کسانى که با اهل بیت در صلح باشند و دشمنم با کسانى که دشمن اهل بیت هستند. از جمله دستورات پیامبر(صلى الله علیه وآله) محبت اهل بیت(علیهم السلام)است، چنان که فرمود: «کسى که دوست دارد حیات و مرگش همانند باشد و در بهشتى که خداوند به من وعده داده و در جنات عدن ساکن شود، باید على بن ابیطالب و فرزندان او را دوست بدارد.»48
در اسناد و روایات اسلامى، محبت اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان یک الزام معرفى شده است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «احبو هم لحبى»49 و «احبوا اهل بیتى لحبى.»50 در روایت دیگرى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چنین توصیه شده است: «الزموا مَودّتنا اهل البیت فانّهُ من لقى اللّه یوم القیامة و هو یودَّنا دَخل الجنّه بِشَفاعَتِنا»؛51 مودّت ما اهل بیت را ملتزم باشید؛ زیرا کسى که خدا را در عین مودّت ما ملاقات کند به شفاعت ما وارد بهشت مى شود.
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: «اِنَّ اللّه فَرضَ ولایَتِنا و اجب مودّتنا و اللّه ما نَقولُ باهوائِنا و لا نَعملِ بآرائنا و لا نَقول الاّ ما قالَ ربَّنا اللّه عزّ و جلّ.»52 به راستى که خداوند ولایت ما را فرض گردانیده و مودّت ما واجب است. به خدا سوگند، ما از روى هوس سخن نمى گوییم و به آراى شخصى خود عمل نمى کنیم و سخنى را نمى گوییم جز آنکه خداى ـ عزّوجلّ ـ گفته است.
امام على(علیه السلام) هم مى فرماید: «بر شما باد دوستى آل پیامبرتان؛ زیرا که این محبت حق خداى متعال بر شماست؛ حقى که خداوند آن را بر شما واجب گردانیده است. مگر این سخن خدا را نمى بینید که مى فرماید: (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى)؟»53
از الزام به کار رفته در روایات به خوبى مى توان استنباط کرد که محبت و مودّت اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان یک حق در شریعت اسلام مطرح است؛ حقى که خداوند آن را تشریع کرده است. همان گونه که حق حاکمیت اهل بیت(علیهم السلام) تشریع الهى است، حق محبت نیز از سوى خداوند وضع شده است. در این تشریع «من له الحق» اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و «من علیه الحق» همه انسان ها. همه مردم مکلّفند که این حق را پاس بدارند و محبت اهل بیت(علیهم السلام)، را فراراه حرکت تکاملى شان ببینند؛ چرا که اهل بیت(علیهم السلام) به خاطر فضایل و کراماتى که دارند، سزاوار محبتند. دوستى آنان در واقع، پاسخ به نداى فطرت و نداى ناصحانه پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله)است؛ کسى که جز از وحى پیروى نمى کند. دوستى اهل بیت(علیهم السلام) مستلزم پیروى از سیره و روش آنان است؛ چنان که امام باقر(علیه السلام)فرمود: «هر کس ما را دوست بدارد، از ما اهل بیت است (به سیره ما اهل بیت عمل کرده است)... آیا گفتار ابراهیم را نشنیده اى که گفت: هر کس از من پیروى کند از من است؟»54
این حدیث نشان مى دهد که تبعیت از اهل بیت(علیهم السلام) سبب ورود به این خانواده از نظر معنوى مى شود؛ چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: «سلمانُ منّا اهل البیت»؛55 سلمان از اهل بیت من است.
در حدیثى از امام حسن مجتبى(علیه السلام) نقل شده که وى پس از شهادت پدرش امام على(علیه السلام) در جمع مردم خطبه خواند و در فرازى از آن، این گونه سخن گفت: «اَنا مِن اهل البیت افترضَ اللّه مودّتهم عَلى کُلِّ مسلم فقال تبارک و تعالى لنبیه(صلى الله علیه وآله): (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى) و من یقترف حَسَنة نزد له فیها حسنا فاقتراف الحَسَنةِ مودّتنا اهل البیت»؛56 من از خاندانى هستم که خداوند مودّت آنها را بر هر مسلمانى واجب کرده است، و به پیامبرش فرمود: بگو من در برابر دعوت رسالت اجرى از شما درخواست نمى کنم، مگر محبت اهل بیتم را. کسى که حسنه اى را اکتساب کند، ما آن را افزایش مى دهیم. منظور خداوند از «اکتساب حسنه» مودّت ما اهل بیت است.
این رشته محبت که از خداوند شروع مى شود سرانجام همه پیروان اهل بیت(علیهم السلام) را به یکدیگر پیوند مى دهد. از امام على(علیه السلام)روایت شده که فرمود: «مَن احبَّ اللّه احبَّ النّبى و مَن احبَّ النّبى احبّنا وَ مَن احبّنا احبَّ شیعتنا فان النّبى و نَحنُ و شیعَتُنا من طینة واحدة»؛57 هرکس خدا را دوست بدارد پیامبر را هم دوست خواهد داشت و هرکس پیامبر را دوست بدارد ما (اهل بیت) را دوست خواهد داشت و هرکس ما را دوست بدارد، به پیروان ما نیز محبت خواهد کرد؛ زیرا پیامبر و ما و شیعیان ما از یک طینت آفریده شده ایم.
خلاصه اینکه، تأثیر محبت اهل بیت(علیهم السلام) در ابعاد گوناگون زندگى انسان، بر اهل خرد و دینداران واقعى پوشیده نیست. ارزش محبت خاندان پیامبر در روایات زیادى مورد تأکید واقع شده است. به چند نمونه از آنها توجه کنید:
ـ «حبّنا اهل البیت نظام الدّین»؛58 محبت ما اهل بیت مایه نظام دین است.
ـ «لا یُتمّ الایمان الاّ بِمحبّه اهل البیت»؛59 ایمان کامل نمى شود جز به محبت اهل بیت.
ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «لا یُتمّ الایمان الاّ بِوَلایتنا اهل البیت»؛60 ایمان کامل نمى شود جز به ولایت اهل بیت.
ـ «مَن ماتَ على حبّ آل محمد مات شهیداً»؛61 هر کس با محبت اهل بیت از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است.
ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «مَن احبّنا اهل البیت حَشَره الله امناً یوم القیامة»؛62 کسى به اهل بیت محبت داشته باشد، در روز قیامت ایمن محشور مى شود.
ـ قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): «مَن احبّنا اهل البیت فَنحنُ شفعائه یومَ القیامة»؛63 کسى که به ما اهل بیت محبت بورزد، او را در روز قیامت شفاعت خواهیم کرد.
ـ قال الصادق(علیه السلام): «من احبّنا جاءَ معنا یوم القیامة»؛64 کسى مارا دوست بدارد روز قیامت با ماست.
آرى، این است مقام اهل بیت(علیهم السلام). خوشا به سعادت کسانى که آگاهانه به اهل بیت(علیهم السلام) تمسّک بجویند و آنان را رهبر و الگوى دین و دنیایشان برگزینند و تداوم خط رسالت را با امامت آنان ببینند. مؤمن واقعى بر این باور است که حق اهل بیت(علیهم السلام)سنگین و رعایت آن وظیفه همگانى است؛ چنان که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)در تفسیر آیه شریفه (قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى)(شورى: 23) فرمودند: «ان تحفظونى فى اهل بیتى و تودّوهم بى»؛65 حق مرا درباره اهل بیتم حفظ کنید و آنان را به خاطر من دوست بدارید.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) اهل بیت خود را در میان امت به ودیعت نهاد و چنین توصیه کرد: «یحفظون ودیعتى فى اهل بیتى الى یوم القیامه»؛66ودیعه هاى من (حق اهل بیتم) را تا روز قیامت رعایت کنید.
در این مسیر، اصل بر محبت قلبى و زبانى و مبارزه با دشمنان است. پیروان واقعى اهل بیت(علیهم السلام) با این ویژگى ها هم درجه اهل بیت(علیهم السلام) در بهشت خواهند بود: «مَن احبّنا بقلبهِ و کانَ معنا بِلسانِه و قاتل عدوَّنا بِسیفهِ فهو معنا فى الجنّه فى درجتَنا و من احبّنا بقلبه واعاننا بِلسانه و لم یُقاتل معنا بیده فهو معنا فى الجنة دون درجتنا»؛67 کسى که ما را قلباً دوست داشته باشد و زبانش با ما باشد و با دشمنان ما مبارزه کند، در بهشت با ما هم درجه خواهد بود. کسى که با زبان، ما را یارى کند و محبت قلبى داشته باشد، اما در عمل ما را یارى نکند، در بهشت با ما خواهد بود اما با درجه پایین تر.
آن حضرت مردم را از عداوت با اهل بیت(علیهم السلام) برحذر داشته و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) را از رحمت پروردگار محروم دانسته است: «الا و من بغض آل محمد جاء یوم القیامه و بین عینیه مکتوب آیس من رحمه اللّه»؛68 کسى که با اهل بیت دشمنى کند، در روز قیامت محشور مى شود در حالى که بین دو چشم (پیشانى) او نوشته شده: مأیوس از رحمت خدا. دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)در روز قیامت یهودى محشور مى شوند: «ابغضنا اهل البیت بَعثَه اللّه یهودیاً.»69
3. حق اطاعت
حق اطاعت از اهل بیت(علیهم السلام)، همانند حق معرفت و مودّت آنان خاستگاه الهى دارد؛ چرا که در جهان بینى توحیدى همه اطاعت ها باید به اطاعت پروردگار منتهى شود و هرگونه پیروى باید به فرمان او صورت بگیرد؛ زیرا حاکم و مالک جهان هستى فقط اوست.
قرآن کریم اطاعت اهل بیت(علیهم السلام) را در طول پیروى از خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)برشمرده است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ.) (نساء: 59) نخست به مؤمنان دستور مى دهد که از خداوند اطاعت کنند، سپس فرمان به اطاعت از پیامبر مى دهد؛ پیامبرى که معصوم و نماینده صالح خدا در روى زمین است. در مرحله سوم، فرمان به اطاعت از اولوالامر مى دهد که از متن جامعه اسلامى برخاسته و پاسدار دین و دنیاى مردمند.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «اِنّ اللّه وَجب علیکم حبّنا و موالاتنا و فَرَض علیکُم اِطاعتنا»؛70 به راستى که خداوند دوستى و موالات ما را واجب کرد و اطاعت ما را فرض گردانید.
حق اطاعت اهل بیت(علیهم السلام) الزامى است؛ چون آنان مردم را به اطاعت از پروردگار فرا مى خوانند و همان دعوتى را دارند که خداوند به آن دستور داده است. لبیک به دعوت اهل بیت(علیهم السلام)، در واقع، لبیک به نداى پروردگار است.
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) فرمود: «انا سید ولد آدم و انت یا على و الائمه من بعدک سادات امتى ... و من اطاعنا فقد اطاع الله و من عصانا فقد عصى الله»؛71 من سرور فرزندان آدم هستم. یا على، تو و امامان پس از خودت، سروران امت من هستید... هر کس ما را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر کس ما را نافرمانى کند پروردگار را نافرمانى کرده است.
امام على(علیه السلام) نیز فرمود: «نَحنُ دعاة الحقّ و ائمّه الخَلقَ والسِنة الصدق من اطاعنا ملک و مَن عصانا هَلَک»؛72 ما داعیان حق و پیشوایان خلق و زبان صدق خداییم. کسى که از ما اطاعت کند به عزت و قدرت رسد و کسى که نافرمانى کند، هلاک گردد.
آن حضرت همچنین فرمود: «لنا على الناس حق الطاعة و الولایة و لهم من الله سبحانه حسن الجزاء»؛73 براى ما (اهل بیت) بر عهده مردم حق طاعت و ولایت است و براى پیروان ما حق جزا و پاداش. کسى که اهل بیت(علیهم السلام) را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده، و آن کس که ما را نافرمانى کند، خدا را نافرمانى کرده، آنان با قرآن و قرآن با آنان است: «من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه، هم مع القرآن و القرآن معهم.»74
امیرالمؤمنین(علیه السلام) رمز و راز عزّت را این گونه تفسیر مى کند: «انا داعیکم الى طاعه و بکم و مرشدکم الى فرایض دینکم و دلیلکم الى ماینجیکم»؛75 من شما را به اطاعت از پروردگارتان دعوت مى کنم و راهنماى شما به سوى فرایض دینتان هستم و شما را به چیزى هدایت مى کنم که مایه نجات شماست.
بنابراین، بر ماست که چراغ دل را از نور حکمت حکیمان طریق حقیقت روشن سازیم و ظرف هاى جان را از زلال چشمه هاى حکمت، که از هرگونه آلودگى پاک است، لبریز نماییم؛ چرا که فقط در پرتو هدایت اهل بیت(علیهم السلام) کاروان انسانیت به سرمنزل مقصود خواهد رسید. اهل بیت(علیهم السلام) نیز رسالتى دارند که باید انجام دهند: «انه لیس على الامام الا ما حمل من امر ربه الابلاغ فى الموعظة و الاجتهاد فى النصیحة و الاحیاء للسنة و اقامة الحدود و اصدار السهمان على اهلها فبادروا العلم من قبل تصویح نبته و من قبل ان تشغلوا بانفسکم عن مستنثار العلم عن مستشار العلم من عند اهله وانهوا عن المنکر و تناهوا عنه فانما امرتم بالنهى بعدالتناهى»؛76 همانا بر امام واجب نیست جز آنچه را که خدا امر مى فرماید و آن کوتاهى نکردن در پند و نصیحت، تلاش در خیرخواهى، زنده نگه داشتن سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان و رساندن سهم هاى بیت المال به طبقات مردم است. پس در فراگیرى علم و دانش پیش از آنکه درختش بخشکد، تلاش کنید و پیش از آنکه به خود مشغول گردید، از معدن علوم (اهل بیت(علیهم السلام)) دانش استخراج کنید، مردم را از حرام و منکرات بازدارید و خود هم مرتکب نشوید؛ زیرا دستور داده شدید که ابتدا خود محرمات را ترک و سپس مردمان را بازدارید. امام على(علیه السلام) با توجه به جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) در توسعه زندگى معنوى انسان ها، اطاعت از آنها را الزامى مى داند؛ چنان که در نهج البلاغه ضرورت اطاعت از اهل بیت(علیهم السلام) را چنین مطرح مى کند: «انظروا الى اهل بیتِ نَبیّکُم فَالزَموا سَمتَهُم و اتَّبِعوا اَثَرَهم فَلن یُخرِجوکُم مِن هدىً و لَن یُعیدوکُم فى ردىً فأن لَبدوا فَالبِدوا و اِن نَهَضُوا فَانهَضوا و لاَ تَسبِقوهُم فَتَضلّوا و لا تَتأخّروا عَنهُم فَتَهلِکو»؛77 مردم، به اهل بیت پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام برمى دارند، بروید. قدم جاى قدم آنان بگذارید، آنان هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمى برند و به پستى و هلاکت بازنمى گردانند. اگر سکوت کردند، سکوت کنید و اگر قیام کردند قیام کنید، از آنان پیشى نگیرید که گمراه مى شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود مى گردید.
آن حضرت در جاى دیگر فرمود: «من تمسّک بنا لحق و من سلک غیر طریقتنا غرق»؛78 کسى که به ما (اهل بیت) تمسّک بجوید به حق پیوندد و کسى که غیر طریقه ما را طى کند دچار غرق و فنا مى شود.
این فرمایش امام على(علیه السلام) ریشه در کلام نبوى دارد که فرمود: «من تمسّک من بعدى بهم فقد استمسک بحبل الله و من تخلى منهم فقد تخلّى من اللّه»؛79 کسى که پس از من به آنان تمسّک بجوید، در واقع به رشته خداوند پیوسته است و هر کس که از آنان دورى بجوید، در واقع از خدا دورى جسته است.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) فرمود: «اجعلوا اهل بیتى منکم مکان الرأس من الجسد و مکان العینین من الرأس»؛80اهل بیت مرا به منزله سر براى بدن و همانند چشمان بر روى سر قرار دهید.
همان گونه که بدن بى سر از نعمت حیات محروم است، و سر بدون چشم، دنیا را تیره و تار مى بیند و راه را از چاه تشخیص نمى دهد، زندگى بدون اهل بیت(علیهم السلام)زندگىِ واقعى نیست. موفقیت و سعادت هر انسانى در گرو اطاعت از دستورات حیات آفرین اهل بیت(علیهم السلام) است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نحن الذّین فرض الله طاعتنا لا یسع الناس الا معرفتنا ولا یعذرالناس بجهالتنا»؛81 ما کسانى هستیم که خداوند طاعت ما را واجب کرد و مردم را چاره اى جز معرفت ما نیست و در جهالت به ما معذور نیستند.
جمع بندى و نتیجه
در نظام حقوقى اسلام، حق خداوند مبنا و پایه سایر حقوق است. حقوق اهل بیت(علیهم السلام) نیز صبغه الهى دارند. خداوند با توجه به جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) در هدایت بشر، حقوقى را براى آن بزرگواران تشریع کرده است، به این معنا که حقوق اهل بیت(علیهم السلام)شعبه اى از ربوبیت تشریعى پروردگار است. حق ولایت اهل بیت(علیهم السلام)برخاسته از حق حاکمیت خداوند است. اهل بیت(علیهم السلام)رسالتى دارند که باید در چارچوب ارزش هاى اسلامى، مصالح انسان ها را تأمین و آنان را به راه راست هدایت کنند؛ زیرا بشر همان گونه که در اصل آفرینش و تداوم هستى اش نیازمند وجود تازه اى است که از سوى خداوند عنایت مى گردد، در حرکت تکاملى خویش نیز به هدایت مستمر نیاز دارد.
اهل بیت(علیهم السلام) صراط مستقیم اند. شناخت، محبت و اطاعت نسبت به آن بزرگواران نقش بنیادین و راهبردى دارد. اگر انسان ها حقوق اهل بیت(علیهم السلام) را به خوبى بشناسند و رعایت کنند، جامعه بشرى روند تکاملى خود را به سوى هدف نهایى (تقرب الى الله) طى خواهد کرد.
حق معرفت، حق مودّت و حق اطاعت از حقوق بنیادین اهل بیت(علیهم السلام) است که همه انسان ها موظّفند آنها را درک و رعایت کنند. سبقت بر اهل بیت(علیهم السلام) موجب گمراهى و عقب ماندن از آنان عامل تباهى است. رعایت حقوق اهل بیت(علیهم السلام)داراى بنیان قرآنى و مورد سفارش رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه اطهار(علیهم السلام)است.
پى نوشت ها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه، ص 334.
2ـ محمّدتقى جعفرى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367، ج 2، ص 277.
3ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، چ شانزدهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1378، ج 17، ص 298 و 302 / حسین انصاریان، اهل بیت(علیهم السلام)عرشیان فرش نشین، قم، دارالعرفان، 1383، ص 39.
4ـ مسلم، صحیح مسلم، ج 4، ص 1873 و 1874 با اندکى تفاوت / صحیح ترمذى، ج 5، ص 662، باب «مناقب اهل بیت النبى»، ح 3786 و 3788 / احمدبن حنبل، مسند امام احمد، قم، دارالفکر، ج 5، ص 182.
5ـ حاکم نیشابورى، مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 109 / عبداللّه دارمى، سنن دارمى، بیروت، درالقلم، 1412 ق، ج 2، ص 432.
6ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیام قرآن، قم، هدف، 1373، ج 9، ص 72.
7ـ میر حامدحسین هندى، خلاصه عبقات الانوار فى امامة الائمّة الانوار، ج 5، ص 105ـ242.
8ـ على بن محمد خزاز قمى، کفایة الاثر، قم، بیدار، 1401 ق، ج 1، ص 19 / محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 36، ص 317 / سیدهاشم بحرانى، تفسیرالبرهان، لبنان، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1419 ق، ج 1، ص 24ـ34 (این حدیث را از راویان متعددى نقل کرده است.)
9ـ على بن محمد خزاز قمى، پیشین، ج 1، ص 170 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 36، ص 341.
10ـ نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، آل طه، 1379، خ 2، فراز 11.
11ـ همان، فراز 13.
12ـ همان، خ 239، فرازهاى 1و2و3.
13ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 10.
14ـ نهج البلاغه، خ 216، فراز 4 و 5.
15ـ محمّدتقى مصباح، نظریه حقوقى اسلام، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1381، ص 114ـ124.
16ـ همان، ص 131ـ132.
17ـ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 3، ص 481ـ490.
18ـ نهج البلاغه، حکمت 156.
19ـ میرحامد حسین هندى، پیشین، ج 1، ص 328 / ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیام قرآن، ج 9، ص 72.
20ـ نهج البلاغه، خ 216، فرازهاى 1ـ4.
21ـ همان، فرازهاى 5ـ7.
22ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوى، تهران، علمیه، ج 1، ص 261.
23ـ عبدعلى العروسى الحویزى، تفسیر نورالثقلین، بیروت، مؤسسة التاریخ العربى، 1422 ق، ج 1، ص 36.
24ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیام قرآن، ج 9، ص 89.
25ـ اشاره به آیه شریفه (و بالنجم هم یهتدون) (نحل: 56)
26ـ اشاره به آیات 6ـ9 سوره صافّات.
27ـ نهج البلاغه، خ 100.
28ـ میر حامدحسین هندى، پیشین، ج 2، ص 126ـ195. نویسنده این حدیث را از تعدادى از تابعان صحابه و علماى اهل سنّت و شیعه نقل کرده است.
29ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، ص 255.
30ـ همان، ص 256.
31ـ نهج البلاغه، خ 190، فراز 18.
32ـ عبدالواحدبن محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1366، ص 115، ح 1996.
33ـ محمد صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403 ق، ج 2، ص 632.
34ـ آمدى، پیشین، ج 1، ص 115، ح 1996.
35ـ محمد صدوق، الامالى، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق، ج 1، ص 13.
36ـ نهج البلاغه، خ 190، فراز 18.
37ـ حسن دیلمى، ارشادالقلوب، شریف رضى، 1413 ق، ج 2، ص 253.
38ـ آمدى، پیشین، ج 1، ص 117، ح 2029.
39ـ محمدبن خالد برقى، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ق، ج 1، ص 155.
40ـ محمّدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، ص 255.
41ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 77.
42ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج 8، ص 128.
43ـ على بن حسن طبرسى، مشکاة الانوار، نجف، کتابخانه حیدریه، 1385 ق، ص 87 و 234 / حسن بن فضل طبرسى، مکارم الاخلاق، قم، انتشارات شریف رضى، 1412 ق، ص 438.
44ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 27، ص 143 و ج 35، ص 345.
45ـ همان، ج 27، ص 79.
46ـ شعراء: 127، 26، 145، 146، 180.
47ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 217.
48ـ محمد صدوق، الخصال، ج 2، ص 558 / ناصر مکارم شیرازى و همکاران، تفسیر نمونه، ج 8، ص 38.
49ـ على بن محمد خزاز قمى، پیشین، ص 171.
50ـ محمد صدوق، الامالى، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362، ص 364 / سیدبن طاوس، الطرایف، قم، خیام، 1400 ق، ص 160.
51ـ محمّدبن الحسن طوسى، الامالى، قم، دارالثقافه، 1414 ق، ج 1، ص 181.
52ـ ینابیع المودّه، ج 2، ص 332 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 27، ص 102.
53ـ آمدى، پیشین، ش 6169.
54ـ محمّدبن مسعود عیاشى، تفسیر العیاشى، تهران، علمیه، 1380 ق، ج 2، ص 231 / عبدعلى العروسى الحویزى، پیشین، ج 2، ص 548.
55ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 10، ص 121 / شیخ مفید، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق، ج 1، ص 341.
56ـ محمّدبن مسعود عیاشى، پیشین، ج 2، ص 411.
57ـ فرات بن ابراهیم کوفى، تفسیر فرات، مؤسسه چاپ و نشر، 1410 ق، ص 128.
58ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 27، ص 91.
59ـ همان، ص 326.
60ـ همان، ج 36، ص 325.
61ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 144؛ ج 65، ص 137 / عمادالدین طبرى، بشارة المصطفى، نجف، کتابخانه حیدریه، 1383 ق، ص 197.
62ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 27، ص 79.
63ـ حسن دیلمى، پیشین، ج 2، ص 414.
64ـ محمّدبن مسعود عیاشى، پیشین، ج 2، ص 89.
65ـ جلال الدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 6، ص 7 (ذیل آیه شریفه 23 شورى).
66ـ عمادالدین طبرى، پیشین، ص 157 / محمّدبن یعقوب کلینى، الکافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365، ج 2، ص 46.
67ـ آمدى، پیشین، ح 2043 و 2044.
68ـ حسن بن ابى، اعلام الدین، قم، مؤسسه آل البیت، 1408 ق، ص 464.
69ـ محمّدبن الحسن فتال نیشابورى، روضه الواعظین، قم، انتشارات رضى، ص 35 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 27، ص 135 و ص 201، 218؛ ج 52، ص 193.
70ـ شیخ مفید، الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413 ق، ص 241.
71ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 27، ص 88.
72ـ آمدى، پیشین، ح 2008 / حسین بن سعید اهوازى، الزهد، ص 104.
73ـ آمدى، پیشین، ح 2047.
74ـ محمّدبن ابراهیم نعمانى، الغیبه، تهران، مکتبة الصدوق، 1397 ق، ص 84.
75ـ آمدى، پیشین، ح 2043.
76ـ نهج البلاغه، خ 105.
77ـ همان، خ 97.
78ـ شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 627.
79ـ على بن محمد خزاز قمى، پیشین، ص 94.
80ـ على بن عیسى اربلى، کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ق، ج 1، ص 409.
81ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 266.

تبلیغات