رجعت و امکان و ضرورت آن از دیدگاه عقل و نقل
آرشیو
چکیده
متن
اعتقاد به «رجعت» یکی از مسلّمات مذهب شیعه و ممیّزات آن از دیگر فرق اسلامی است که از زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)مورد توجه و تأکید بوده، اما در عین حال، با مخالفت ها و انکارهایی نیز مواجه شده است، تا آنجا که حتی برخی وقوع آن را غیرممکن می دانند.
این مقاله با هدف تأکید بر اهمیت عقیده به رجعت و پاسخ گویی به شبهات مخالفان، با استفاده از کتب فلسفی، کلامی، تفسیری و روایی و بهره گیری از نظریات فیلسوفان و متکلّمان اسلامی ـ اعم از شیعه و سنّی ـ نگاشته شده است. و با ارائه ادلّه عقلی و نقلی بر امکان و ضرورت رجعت، به ذکر مواردی از وقوع رجعت در امّت های پیشین پرداخته و اثبات کرده است که رجعت نه تنها امتناع عقلی ندارد و مخالف سنّت حکیمانه خداوند در جهان آفرینش و مخالف کتاب و سنّت پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) نیست، بلکه ضرورت حتمی عقلی دارد.
مقدّمه
اعتقاد به «رجعت» یکی از مسلّمات قطعی شیعه است1 که از سوی ائمّه اطهار(علیهم السلام) بر ضرورت اعتقاد به آن و حتمی بودن وقوعش تأکید فراوان شده است. در اهمیت آن، همین بس که امام صادق(علیه السلام)می فرماید: کسی که ایمان به رجعت ما نداشته باشد از ما نیست.2
به رغم تأکید پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، ائمّه اطهار(علیهم السلام) و علمای اسلام در طول تاریخ تشیّع، برخی از مسلمانان به دلیل فاصله گرفتن از قرآن و سنّت، اظهار می دارند که این عقیده از جعلیات عبداللّه بن سبا است و شیعه را متهم به عقیده به «تناسخ» می کنند.3 برخی ادلّه نقلی را ضعیف می شمارند، گروهی آن را مخالف اصول عقلی می پندارند و عده ای نیز به دلیل مقایسه قدرت الهی با قدرت بشری و داشتن بینش محدود مادی، آن را امری بعید می شمرند.
اما عقیده به رجعت یک مسئله عقیدتی4 و از جمله حوادث شگفت زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)است،5 اگرچه مخالفان دلایلی علیه آن اقامه کرده اند. برای اثبات مطلب، در این مقاله به روش منطقی، موضوع تحلیل می گردد و با هدف تبیین جایگاه و اهمیت عقیده به آن، به اشکالات وارد شده پاسخ گفته می شود. بدین روی، نخست به بررسی معنای «رجعت» و سابقه و اهمیت آن می پردازیم و سپس با ارائه دلایل عقلی و نقلی، امکان و ضرورت آن را اثبات می کنیم.
معنای لغوی و اصطلاحی «رجعت»
در لغت «رجعت»، مصدر مره از ماده «رج ع»، و به معنای یکبار بازگشت است6 و در اصطلاح علم کلام، بدین معناست که گروهی از مردگان، مقارن با قیام جهانی حضرت ولی عصر (عج) و پیش از برپایی رستاخیز، به دنیا باز می گردند.
زمان رجعت
روشن است که زمان دقیق رجعت را با ذکر سال و ماه و روز آن نمی توان معلوم کرد،7 اما به طور کلی، بر اساس آنچه از روایات و کلمات علما به دست می آید، پیش از رستاخیز و در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) اتفاق می افتد.
سید مرتضی در این باره می گوید: آنچه شیعه به آن اعتقاد دارد این است که خداوند هنگام ظهور امام زمان(علیه السلام)گروهی از شیعیان را، که از دنیا رفته اند، به دنیا برمی گرداند.8
رجعت کنندگان
رجعت تنها شامل عده قلیلی از انسان ها می شود، نه همه آن ها. امام صادق(علیه السلام)در این باره می فرماید: رجعت عمومی نیست، جنبه خصوصی دارد; تنها گروهی بازگشت می کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند.9
بنابراین، رجعت فقط به گروهی از سردمداران و رهبران ایمان و کفر اختصاص دارد; چنان که در بعضی از روایات، به رجعت تمامی انبیا از حضرت آدم تا حضرت خاتم(علیهما السلام) و رجعت حضرت علی و امام حسین(علیهما السلام) و شهدای کربلا و رجعت یزید و اصحاب او اشاره شده است. برای نمونه به چند روایت توجه کنید:
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: به خدا سوگند! هر پیغمبری را که خدا مبعوث گردانیده از آدم و هر که پس از اوست، جمیع ایشان را برمی گرداند تا در پیش روی امیرالمؤمنین قتال و جدال کنند و امیرالمؤمنین را یاری نمایند.10
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش از ابن ابی عمیر به نقل از ابوبصیر از حضرت صادق(علیه السلام) چنین روایت کرده است: حضرت علی(علیه السلام) در مسجد خوابیده بود، پیامبر آنجا بود، علی را بیدار کرد و فرمود: «قُم یا دابةَ اللّه.» یکی از اصحاب عرض کرد: ای رسول خدا! آیا ما حق داریم یکدیگر را به این اسم بنامیم؟
پیامبر فرمود: نه، این نام مخصوص اوست و اوست «دابة الارض» که خداوند فرمود: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ)(نمل: 82) سپس فرمود: ای علی! در آخرالزمان خداوند تو را در بهترین صورت زنده می کند و وسیله ای است در دست تو که دشمنان را با آن علامت می نهی.11
در احادیث متعدد وارد شده است که اولین رجعت کننده امام حسین(علیه السلام)است. خود امام حسین(علیه السلام) هم صبح «عاشورا» خطاب به اصحاب خود فرمود: «به خدا سوگند! اگر ما را بکشند، یقیناً بر پیامبرمان وارد خواهیم شد و تا زمانی که خواست خدا باشد در آن عالم می مانیم. سپس من اولین کسی خواهم بود که زمین برایش شکافته می شود و همزمان با قیام قائم ما و رجعت امیرالمؤمنین و زندگی مجدّد رسول اللّه رجعت خواهم کرد.»12
تاریخچه عقیده به رجعت
اعتقاد به رجعت یک اصل اسلامی است که از صدر اسلام، مورد توجه پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) بوده تا به زمان غیبت کبرا رسیده است. با توجه به مستندات تاریخی، می توان سه دوره برای این عقیده در نظر گرفت:13
1. دوره پیدایش (از عصر رسالت پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) تا سال 95)
در این دوره، برای اولین بار، رجعت از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با عنوان «خروج» مطرح شد و در زمان حضرت علی(علیه السلام)، از آن به «رجعت» تعبیر شد. در این مرحله، گرچه از استدلال و نقد خبری نبود و بیشتر مباحث درباره ذکر وقایع و اصل رجعت و رجعت کنندگان بود، اما قایل شدن به رجعت از مختصات شیعه و امامان شمرده می شد.14
2. دوره رشد و بالندگی (عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام))
در این دوره، به دلیل موضع گیری های اهل سنّت در مقابل عقیده به «رجعت»، ائمّه اطهار(علیهم السلام) با آیات قرآنی درباره آن استدلال می کردند،15 بخصوص در زمان امام صادق(علیه السلام) که مخالفت با رجعت به اوج خود رسیده بود. در این دوره، برخی از محدّثان و علمای شیعه در این خصوص کتبی تدوین کردند.16
3. دوره گسترش و تکامل (از سال 260 هـ.ق تاکنون)
در اواخر دوره دوم و ابتدای دوره سوم، به تدریج، اعتقاد به رجعت به صورت یکی از شعارها و ممیّزات شیعه از اهل سنّت درآمد و برخی از نویسندگان اهل سنّت17 هنگام معرفی شیعه، اعتقاد به رجعت را یکی از خصیصه های آنان برمی شمردند. در این دوره، کتاب های فراوانی در اثبات رجعت نوشته شد که جامع ترین آن ها کتاب الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة است که مؤلف بیش از 670 حدیث و دلیل و آیه در اثبات مطلوب ذکر کرده است.18
هم اکنون نیز علمای کلام و اندیشمندان شیعه در پاس داری از این عقیده فروگذاری نمی کنند و آن را در کنار دیگر مباحث عقیدتی، مطرح می نمایند و شبهات را پاسخ می گویند.19بنابراین، چنین نیست که عقیده به رجعت امری خرافی باشد و یا دروغ گویان آن را وارد مذهب شیعه کرده باشند.
اهمیت رجعت
در منابع اسلامی، بر رجعت تأکید فراوان شده و با بیانات گوناگون، وجوه اهمیت آن را متذکر شده اند که در اینجا، به مناسبت مواردی ذکر می گردد:
1. رجعت; تجلّی عظمت و قدرت الهی
برخی از روایات روز رجعت را یکی از روزهای الهی برشمرده اند. امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «روزهای الهی سه تاست: روزی که قائم آل محمّد(علیهم السلام) قیام خواهد کرد و روز رجعت و روز قیامت.»20
علّامه طباطبائی درباره ویژگی های روز رجعت در ذیل آیه 210 سوره بقره در «بحث روایی» می فرماید: «روایاتی که اثبات رجعت می کند، گرچه به حسب آحاد مختلف است، ولی همه در این معنا متحدند که نظام دنیوی در سیر خود، متوجه روزی است که آیات الهی به منتهای ظهور خود برسند و در آن روز، تنها خدا عبادت شود; عبادتی که از شائبه هوای نفس و اغوای شیطان خالی باشد، و در آن روز، کسی نافرمانی خدا نکند و جمعی از دوستان و دشمنان خدا به دنیا باز گردند و حق و باطل کاملا ممتاز گردد.»21
2. رجعت; مقام ظهور ولایت
هرچند ائمّه اطهار(علیهم السلام) صاحب ولایتند و ولایتشان پیش از زمان رجعت هم برای بندگان مقرّب و مخلص خدا ظهور دارد، اما در رجعت، ولایت برای عموم مردم تجلّی می کند.22
3. رجعت; شرط ایمان و از اصول ضروری تشیّع
برخی از روایات اعتقاد به رجعت را از جمله شروط ایمان دانسته و اعتقاد به رجعت را در ردیف اعتقاد به معراج و شفاعت، بعث و نشور، جزا و حساب ذکر کرده اند.23
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که حضرت فرمود: هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و در میان آن هفت چیز، ایمان به رجعت را ذکر کرده اند.24
در روایتی دیگر، ایشان می فرمایند: اگر کسی به رجعت ایمان نداشته باشد از دایره ولایت خارج می شود.25
امکان وقوع رجعت
پس از روشن شدن تعریف و اهمیت و سابقه موضوع، لازم است به بحث اصلی، یعنی امکان رجعت پرداخته شود. در این قسمت، به تفکیک با ارائه ادلّه عقلی و نقلی (در دو مقام) امکان و ضرورت رجعت مورد بحث قرار می گیرد. در مرحله نخست، امکان وقوع رجعت اثبات می گردد و اینکه برگشت مردگان به دنیا پس از رستاخیز، امری محال نیست. در مرحله دوم، ادلّه ای بر ضرورت آن اقامه می گردد تا ثابت شود که نه تنها «رجعت» محال نیست، بلکه ضرورت عقلی نیز دارد.
الف. دلایل عقلی امکان وقوع رجعت
1. رجعت امتناع ذاتی و وقوعی ندارد.26 یکی از دلایل امکان رجعت، این است که نه ـ فی حد نفسه ـ محال و ناشدنی است و نه وقوعش مستلزم تناقض و محال است; زیرا ملاک ممتنع بودن یک حادثه این است که یا خود از قبیل اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین باشد یا آنکه منجر به آن دو گردد، و شیئی که نه امتناع ذاتی داشته باشد و نه امتناع وقوعی، دارای امکان وقوعی است; یعنی علاوه بر آنکه ذاتش ممکن است، وقوعش نیز ممکن است.
علّامه طباطبائی می فرماید: «گاهی "امکان" اطلاق می شود و مقصود از آن این است که شیء به گونه ای است که از فرض وقوعش محالی لازم نمی آید. این معنای از امکان، "امکان وقوعی" نامیده می شود.»27
و در تفسیر امکان وقوعی می نویسد: «"امکان وقوعی" در برابر "امتناع وقوعی" است و بیانگر آن است که شیء نه تنها امکان ذاتی دارد و ذاتش یک ذات ممتنع نیست، بلکه تحقق و وقوعش نیز محال نمی باشد; یعنی هیچ محذوری بر وقوعش مترتّب نمی شود و هیچ محالی از تحققش لازم نمی آید.»28
بنابراین، چون تحقق رجعت مستلزم هیچ محذور عقلی نیست، از نظر عقل، در شمار حوادث محال محسوب نمی شود.
2. حکمُ الامثالِ فی ما یجوزُ و ما لایجوزُ واحدٌ.29 بر اساس این قاعده فلسفی، دو یا چند مماثل هم و از یک طبیعت و ماهیت، در احکام و محمولات مساوی اند; به این معنا که هر حکمی بر یکی از آن ها روا باشد، بر دیگری هم رواست.
با توجه به این قاعده فلسفی، چون بین «رجعت» و «معاد» از نظر بازگشت انسان به حیات مجدّد و پیوند روح مجرّد با بدن شباهت وجود دارد، بنابراین، همان ادلّه ای که بر امکان معاد و بعث (حیات مجدّد) در قیامت اقامه می شود، بر امکان رجعت هم گواه است.
اصولی که اثبات امکان معاد بر آن ها متوقّف است عبارتند از:
1. حقیقت وجود انسان را جوهر مجردّی به نام «روح» تشکیل می دهد.
2. روح از بین رفتنی نیست و پس از مرگ باقی می ماند.
3. با مرگ، ارتباط بدن با روح قطع می شود و حیات مادی متوقف می گردد.
4. با رستاخیز و معاد، خداوند روح را به بدن بازگردانده، جسم او را حیات می بخشد.
با توجه به اصول مزبور، اگر احیای جمیع مردگان و بعث و حیات مجدّد در قیامت و رستاخیز کبرا ممکن باشد، بنابراین، احیای بعضی از انسان ها با رجعت ـ که در حقیقت، جلوه ای کوچک از رستاخیز نهایی است ـ نیز ممکن است و امتناع عقلی ندارد.
3. قدرت خداوند مطلق است. با توجه به اینکه قدرت خداوند نامحدود است و نزد او هر امر ممکنی آسان است، بنابراین، همان گونه که او بر آفرینش نخستین انسان ها قادر است، بر برگرداندن مجدّد آنان پیش از قیامت هم ـ که به مراتب از آفرینش آنان سهل تر است ـ توانایی دارد.
4. ادلُّ الدلیلِ علی امکانِ الشیءِ وقوُعه. در فلسفه اسلامی، ضابطه ای است که می گویند: «روشن ترین گواه بر ممکن بودن چیزی، تحقق آن است.»30 ما هر روز و هر ماه و هر سال، نمونه ها و مظاهری از رجعت را در عالم طبیعت مشاهده می کنیم; نمونه هایی مثل بیدار شدن از خواب و سرسبز شدن گیاهان پس از خواب زمستانی. حال چگونه ممکن است با چنین مظاهر روشنی از رجعت در طبیعت، در امکان آن شک کرد؟
5. انکار رجعت، فاقد دلیل است. ادلّه ای که منکران رجعت اقامه می کنند استواری کامل و لازم ندارد. بدین روی، می توان گفت: در حقیقت، ادعای آن ها بدون دلیل است. برای روشن شدن این مدعا، برخی از ادعاهای منکران ذکر می شود و سپس به آن ها پاسخ گفته می شود تا بی پایگی ادعاهایشان معلوم گردد.
ب. ادعاهای منکران رجعت
1. برخی می گویند: عقیده به رجعت ساخته و پرداخته عبداللّه بن سبا است. و اولین بار توسط او مطرح شد، سپس کم کم با گذشت زمان، جزو عقاید امامیه گردید.31
2. عده ای از منکران رجعت به همانندی رجعت با تناسخ استدلال می کنند و می گویند: چون رجعت همان تناسخ است و تناسخ محال است، پس رجعت هم محال است، مگر اینکه مخبر صادقی همچون خدا یا خلیفه ای از خلفای خدا خبر دهد; چنان که در داستان های حضرت موسی و عیسی و ابراهیم(علیهم السلام)و غیر ایشان خبر داده است. ولی درباره رجعت، چنین خبری نرسیده و خبرهایی که در این باره رسیده ضعیف است. پس استدلال با این اخبار تمام نیست.32
3. بعضی می گویند: دلیلی بر قول به رجعت وجود ندارد; چنان که در تفسیر روح المعانی آمده است: «و بالجملةِ القولُ بالرجعةِ حسبما تزعمُ الامامیةُ مِما لا ینتهضُ علیه دلیلٌ.»33
پاسخ:
پاسخ اشکال اول: اولا، منکران در نسبت دادن چنین سخنی به یک فرد مجهول الهویه هیچ مدرکی ارائه نداده اند. ثانیاً، محققان و پژوهشگران دریافته اند که عبداللّه بن سبا یک چهره افسانه ای و ساخته و پرداخته سیف بن عمر ـ که در سده دوم هجری می زیست و مطالب دروغ بسیاری را ساخت و به دست راویان اخبار سپرد ـ می باشد.34 بنابراین، با توجه به فراوانی شواهدی که امامیه بر رجعت ارائه می دهند، اعتنا به چنین نسبتی وجهی ندارد.
پاسخ اشکال دوم: اولا، درست است که «تناسخ» محال است، اما رجعت تناسخ نیست و بین این دو عقیده، تفاوت های فراوانی است و آنچه باعث محال بودن تناسخ است در رجعت راه ندارد; زیرا:
1. در عقیده به تناسخ، نفس پس از مرگ به بدن دیگری تعلّق می گیرد و این مستلزم «تعدّد بدن برای نفس واحد» است. اما در رجعت، هم بدن یکی است و هم نفس. بدن همان است که پیش از مرگ مورد تعلّق و تدبیر روح بوده و نفس همان نفسی است که در گذشته مدبّر بدن بوده است.
2. عقیده به تناسخ، مستلزم «تعدّد نفس برای یک بدن» است; یعنی به این بدن، نفسی از طریق تناسخ و نفسی دیگر از مبدأ دائم الفیض تعلّق می گیرد و این با درک و جدایی انسان از خویش، که دارای یک نفس و شخصیت است، منافات دارد.35اما در رجعت، همان فرد از دنیا رفته با بدن خود به دنیا برمی گردد.
3. تناسخ (نزولی) مستلزم «تنزّل نفس از مقام انسانی به مقام پایین تر» است; زیرا به حکم لزوم هماهنگی میان نفس و بدن، نفسی که هنگام مرگ به پایه ای از کمال رسیده، باید از مرحله کمال به نقص تنزّل نموده، از فعلیت به قوّه بازگشت کند و چون رجوع از فعلیت به قوّه محال است، پس تناسخ محال است.36 اما در رجعت، نفس پس از مرگ با همان فعلیت هایی که در زمینه سعادت یا شقاوت کسب نموده است، به بدن دنیوی تعلّق تدبیری پیدا می کند. پس در رجعت، نه تنها برگشتی نیست، بلکه در راستای قانون تکامل و حرکت استکمالی از قوّه به فعل است;37زیرا درست است که «بر اثر موت، روابطی که ضامن تأثیر و فعل نفس در ماده بود، مفقود شد و لذا، پس از آن قدرت بر انجام افعال مادی نداشت، [اما] با بازگشت نفس به حال سابق و تعلّق آن به بدن، مجدّداً قوا و ادوات آن را به کار می اندازد و در نتیجه، می تواند حالات و ملکات خود را به واسطه افعال جدید به مرحله ای فوق مرحله سابق برساند و تکامل تازه ای پیدا کند، بدون اینکه سیر نزولی و عقبگرد از حال کمال به نقص و از فعل به قوّه کرده باشد.»38
4. عقیده به تناسخ مستلزم انکار قیامت و معاد است، اما معتقدان به رجعت هرگز منکر قیامت نیستند.
5. رجعت اولا، همچون احیای مردگان به وسیله حضرت عیسی(علیه السلام)و زنده شدن مقتول بنی اسرائیل است که می توان از این موارد به عنوان شاهد بر امکان رجعت یاد کرد، اما تناسخ شاهد و دلیلی ندارد.
ثانیاً، اگر چیزی محال شد به خبر دادن مخبر راستگو، ممکن نمی شود، و کسی که به وقوع محال خبری دهد راستگو نیست.39
ثالثاً، اخبار وارد شده در باب رجعت، (بر فرض ضعیف بودن بعضی از آن ها) به حدی است که درباره آن ها ادعای تواتر معنوی شده40 و همین تواتر ضعف آن ها را جبران می کند.
پاسخ اشکال سوم: با وجود فراوانی آیاتی که از وقوع چنین رویدادی در گذشته خبر داده و آیاتی که بر وقوع آن در آینده خبر می دهد و آیاتی که زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی(علیه السلام) را بیان می کند (به اضافه ادلّه و شواهد دیگری که در بخش ادلّه نقلی از آن سخن به میان خواهد آمد) چگونه می توان ادعا کرد که رجعت دلیل ندارد؟
2. ج. دلایل نقلی امکان وقوع رجعت
1. رجعت در قرآن: در قرآن کریم درباره رجعت، آیات فراوانی وجود دارد، تا آنجا که شیخ حرّ عاملی در کتاب الایقاظ، 64 آیه به عنوان شاهد ذکر کرده است.41 آیه 83 سوره نمل از جمله آیاتی است که بیشتر مفسّران شیعه با استناد به قراین و شواهد فراوان، بر ظهور آن در حشر قبل از قیامت اتفاق نظر دارند. برخی از این قراین و شواهد عبارتند از:
1. این آیه با آیات قبل و بعد هماهنگی دارد. در آیه 82 از بیرون آمدن «دابّه» از زمین سخن می گوید، که به نظر مفسّران شیعه، خود یکی از علایمی است که پیش از قیامت رخ می دهد، و در آیه 87 از نفخ صور سخن گفته شده است. در این باره هم تردیدی نیست که نفخ صور پیش از رستاخیز انجام خواهد شد. همچنین در آیه 83 از حشر گروهی از مردم، که تکذیب کننده آیات الهی اند، سخن گفته شده است.
«ترتیب وقوعی اقتضا می کند که اگر حشر فوج از هر امّتی هم جزو وقایع قیامت باشد آن را بعد از مسئله نفخ صور ذکر فرماید، ولی این طور ذکر نکرده، بلکه قبل از نفخ صور مسئله حشر فوج از هر امّتی را آورده، پس معلوم می شود این حشر جزو وقایع قیامت نیست.»42
2. آیه، ظهور در حشر غیر از قیامت دارد. در آیه مذکور می فرماید: «از هر امّتی فوجی را محشور می کنیم»، در حالی که «حشر در روز قیامت، اختصاص به یک فوج از هر امّت ندارد، تمامی امت ها در آن محشور می شوند. حتی به حکم آیه (وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً) (کهف: 47) یک نفر هم از قلم نمی افتد.»43
3. مقتضای محتوای کلی آیات سوره نیز مؤیدی بر مدعاست; در آیات گذشته، از استعجال آن ها در مورد عذاب قیامت سخن گفته و اینکه به پیامبر می گفتند: چرا این عذاب ها را که به ما وعده می دهی دامن ما را نمی گیرد؟44 از این رو، در آیه 83 سرنوشت آن ها را مجسم می سازد، سپس می فرماید: (مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا); یعنی این حشر درباره تکذیب کنندگان آیات الهی است. و چون حشر در قیامت، مخصوص گروه خاصی از کفار نیست، بنابراین، حشر، به پیش از قیامت مربوط می شود.
4. احادیث زیادی این آیه را به رجعت تفسیر می کند. در این زمینه به ذکر یک حدیث اکتفا می شود: در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که پدرم از ابن ابی عمیر، از حمّاد، از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که به من فرمود: مردم درباره آیه (یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّة فَوْجاً) چه می گویند؟ گفتم: می گویند: این آیه درباره قیامت است. فرمود: نه، این طور نیست که آنان می گویند، بلکه درباره رجعت است.45
بجز این آیه، آیات 6 و 7 سوره نازعات، آیه 6 سوره اسراء، آیه 82 سوره نمل، آیه 214 سوره بقره، آیه 81 سوره آل عمران و آیه 243 سوره بقره را هم می توان ذکر کرد.
چگونه ممکن است کسی به قرآن معتقد باشد، اما دلالت آن را بر رجعت منکر شود؟!
2. رجعت در روایات: روایاتی که از معصومان(علیهم السلام) درباره رجعت وارد شده، به قدری زیاد است که بسیاری از علما ادعای تواتر معنوی کرده اند; چنان که علّامه مجلسی در این باره می نویسد: چگونه ممکن است کسی به صدق گفتار ائمّه اطهار(علیهم السلام)ایمان داشته باشد و احادیث رجعت را نپذیرد; احادیثی که شماره آن به قریب 200 حدیث صریح می رسد که چهل و چند نفر از راویان ثقات در بیش از 50 کتاب آورده اند؟46
3. رجعت در ادعیه و زیارات: در ادعیه و زیارات رسیده از معصومان(علیهم السلام)در موارد زیادی، از حقّانیت رجعت یاد شده است; چنان که در فرازی از زیارت «آل یس» می خوانیم: «و اِنّ رجعتکم حقٌّ لا ریب فیها»47 و در مواردی دعا می کنیم که جزو رجعت کنندگان در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)باشیم; چنان که در دعای «عهد» از خداوند می خواهیم در صورتی که از دنیا رفتیم و امکان درک ظهور حضرت مهدی را نداشتیم و ما را زنده کند تا شاهد دولت صالحه آن حضرت باشیم.48
4. اجماع علمای شیعه بر عقیده به رجعت: علّامه مجلسی می نویسد: اعتقاد به رجعت در تمام دوره ها مورد اجماع فرقه شیعه بوده است.49 مرحوم طبرسی هم در ذیل تفسیر آیه 83 سوره نمل می نویسد: دلیل در رجعت اجماع شیعیان امامی است، گرچه اخبار هم آن را تأیید می کند.50
به دلیل آنکه اجماع نزد علمای شیعه با احراز دخالت قول معصوم در زمره اجماع کنندگان حجت است، شیخ حرّ عاملی می فرماید: «چون حدیث های متواتر از پیغمبر و ائمّه(علیهم السلام) ـ که دلیل بر اعتقاد آن ها به صحّت رجعت است ـ وارد شده است، معلوم است که معصوم هم در این اجماع شریک است.»51
بنابراین، با توجه به حجیّت اجماع52 و بنای عقلا و سیره عملی آن ها بر تمسّک به خبر ثقه و کسی که اطمینان به صدق او دارند،53 می توان اجماع را دلیلی مستقل بر اثبات رجعت به شمار آورد.
ضرورت رجعت
الف. دلایل عقلی ضرورت رجعت
1. رجعت; مقدّمه و زمینه ساز تحقق قیامت: بر اساس مکتب فلسفی ملّاصدرا می توان گفت: چون رجعت زمینه ساز قیامت است، باید پیش از قیامت محقق شود. برخی از اصول فلسفی که در تبیین این مدعا دخالت دارند، عبارتند از:
1. وجود و هستی دارای مراتب کمال و نقص است.
2. مراتب هستی جدای از یکدیگر نیستند، بلکه عالم هایی هستند در طول یکدیگر که با هم پیوند خاصی دارند.
3. حرکتِ مراتب، از نقص به کمال است.
4. سیر و حرکت این مراتب طولی است; یعنی «در سلسله مدارج و معارج کمال، وصول هر درجه از درجات تکامل ملازم سپری شدن درجه قبل است و تمام مراتب سابق به صورت معدّات باید زایل و فانی گردد.»54
«بنابراین، سه مرحله "ظهور حضرت مهدی (عج)" و "رجعت آل محمّد(علیهم السلام)" و "قیامت" بر یکدیگر مترتبند، و تا اوّلی طی نشود، دومی محقق نمی شود و تا دومی محقق نشود، سومی تحقق نخواهد یافت; بدین نحو که در مرحله ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)، بشریت راه سریعی را به سوی کمال طی می کند، و در مرحله رجعت، با پیدایش ظهورات و انوار و رجوع ائمّه به دنیا، تمام مراحل استعدادیه مردم، که در زمان آن بزرگواران به مرحله فعلیت نرسیده به فعلیت و تحقق می رسد، و در مرحله سوم ـ یعنی قیامت که موجب تکامل دو دوره سابق است ـ از دست دادن انیّات و طلوع صفت جلال حضرت کبریایی و مندک شدن هویات و تشخّصات، به ظهور حقیقت در عوالم است.»55
بنابراین، نه تنها وقوع رجعت ممکن، بلکه امری ضروری است تا زمینه تحقق قیامت فراهم شود.
2. ضرورت رجعت به اقتضای اصل حکمت الهی و فلسفه خلقت: به دلیل آنکه همه افرادی که از دنیا می روند به مرگ طبیعی نمی میرند ـ بلکه برخی افراد بر اثر عوامل طبیعی، مثل زلزله، سیل و یا عوامل غیرطبیعی مثل قتل و تصادف و جنگ به «مرگ اخترامی» از دنیا می روند و تکامل آن ها ناتمام می ماند و نمی توانیم ادعا کنیم که اجل آن ها درست در لحظه مرگشان بوده56 ـ از این رو، حکمت الهی ایجاب می کند که با بازگشت نفس به حال سابق و تعلّق آن به بدن، مجدداً قوا و ادوات آن را به کار اندازد تا به واسطه افعال جدید، به مرحله ای فوق مرحله سابق برسد. بنابراین، چون خداوند حکیم است و نقض غرض از حکیم محال است، رجعت ضرورت دارد.
3. کسب کمال حقیقی; موجب ضرورت رجعت: درست است که آدمی از ظرفیت و قابلیت بالایی برای رسیدن به کمال برخوردار است، ولی با وجود حاکمان ستمگر، آن گونه که شایسته و بایسته است، به کمال مطلوب خود نمی رسد، و چون حکومت حقیقی با تشکیل حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) بروز می نماید، لازم است زمینه رجعت افرادی که کمال آن ها تنها در آن حکومت امکان پذیر است فراهم شود تا به سر حد کمال برسند. «و یا ممکن است انسان استعداد کمالی را در زمانی داشته باشد و بعد بمیرد و مجدداً در زمان ثانی برای کمال دیگری مستعد شود و برای استیفای آن زنده شود، یا اینکه استعداد کمالی که مشروط به این است که بعد از زندگانی برزخی باشد پیدا کند و بعد از حصول آن شرط زنده شود و به دنیا برگردد تا آن کمال را استیفا نماید.»57
ب. علل و فلسفه رجعت از دیدگاه روایات
در روایاتی که از ائمّه اطهار(علیهم السلام) در خصوص رجعت وارد شده، به برخی از علل و فلسفه رجعت و نتایج آن اشاره شده که بعضی از آن موارد عبارتند از:
1. نشان دادن شکوه اسلام و عزّت مؤمنان و ذلّت کافران;58
2. مشارکت در حکومت حضرت مهدی (عج): گروهی از مؤمنان که سالیان دراز انتظار فرج حضرت مهدی(علیه السلام) را کشیده اند ولی پیش از ظهور آن حضرت رحلت کرده اند، هنگام ظهور، برای یاری ایشان و استمرار حاکمیت حق به دنیا باز می گردند. از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که هر کس چهل صبح دعای «عهد» را بخواند از یاوران حضرت قائم(علیه السلام)باشد، و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خدا او را از قبر بیرون آورد، در حالی که در خدمت آن حضرت باشد.59
3. استقرار حکومت صالحان: گروهی از نیکوکاران به دنیا برمی گردند تا مدتی طولانی بر روی زمین حکومت صالحان را تشکیل دهند.
از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است: اول کسی که در رجعت باز خواهد گشت حضرت امام حسین(علیه السلام) خواهد بود و آن مقدار پادشاهی خواهد کرد که از پیری، موهای ابروهای آن بزرگوار بر روی دیده اش آویخته می شود.60
4. انتقام از ستمگران و پدیدآورندگان واقعه عاشورا: برخی از مؤمنان برای مطالبه حقوق پایمال شده خود از دشمنانشان و گرفتن انتقام از آن ها به دنیا بازمی گردند; چنان که در روایت آمده است: اول کسی که به دنیا باز می گردد، حضرت امام حسین(علیه السلام)است و اصحاب او و یزید و اصحاب او. پس همه ایشان را بکشند; مثل اینکه ایشان را کشته اند.61
5. رسیدن به درجاتی از ثواب و عقاب: عده ای از کفّار و مؤمنان برای رسیدن به مراتب و درجاتی از ثواب و عقاب به دنیا بازمی گردند. از حضرت باقر(علیه السلام)روایت شده است: «هیچ فردی از افراد این امّت نیست، نیک باشد یا بد، جز اینکه برمی گردد. اما مؤمن که برگردد، چشمش روشن شود، و بی دین که برگردد، دچار عذاب خدا گردد; چنان که در قرآن می فرماید: «عذاب نزدیکتر را پیش از عذاب بزرگ تر به آن ها می چشانیم.» (سجده: 21)62
بنابراین، با توجه به ادلّه عقلی و شواهد نقلی در باب امکان و ضرورت رجعت و وقوع مواردی از رجعت در امت های گذشته و ناکافی بودن ادلّه مخالفان، می توان گفت: عقیده به رجعت حق است و وقوع رجعت حتمی.
ذکر این نکته ضروری است که اگر بیان روایات درباره رجعت کنندگان یا علل رجعت متفاوت است ـ مثلا، در بعضی از روایات آمده است: «همه برمی گردند» و در جایی دیگر آمده است: «هر کس که قبل از اجل حتمی کشته شده باشد» و در جای دیگر آمده است: «عده قلیلی برمی گردند» و احادیثی رجعت را مختص مؤمن محض و کافر محض می دانند ـ در جمع این احادیث، می توان گفت: همه مؤمنان خالصی که در مسیر تکامل معنوی، با موانعی در زندگی روبه رو شده اند مانند کشته شدن و یا هر حادثه دیگری که منجر به مرگ آن ها پیش از اجل حتمی شان باشد و یا با وجود حاکم ظالم تکامل آن ها ناتمام مانده، به این جهان برمی گردند تا نتیجه عمر اولشان را درک کنند و از طریقی به سعادت نایل شوند. همچنین همه کافران خالصی که علاوه بر کیفر خاص خود در رستاخیز، باید مجازات هایی را در این جهان ببینند، رجعت می کنند. اما افراد دیگر رجعت نمی کنند.
جمع بندی
ـ رجعت از جمله حوادثی است که در هنگامه ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)اتفاق می افتد; بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی و عده ای از سردمداران کفر به دنیا. به این بازگشت پیش از رستاخیز، «رجعت» گویند.
ـ رجعت یکی از اعتقادات مسلّم شیعه است.
ـ رجعت منحصر به برخی از صلحا و اشقیاست، نه همه مردم.
ـ رجعت حتمی الوقوع است و شواهد و ادلّه ای عقلی و نقلی بر «ضرورت وقوع» و «امکان وقوع» آن اقامه شده است.
ـ رجعت، فاصله اش تا وقوع رستاخیز طولانی خواهد بود، در این فاصله، عده ای از اولیای الهی حکومت می کنند که از جمله آن ها امام حسین(علیه السلام)است که دوران حکومت آن حضرت طولانی خواهد بود.
ـ رجعت بازگشت و زنده شدن مجدد است، اما تناسخ نیست.
ـ رجعت جلوه ای کوچک از رستاخیز و قیامت کبراست.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ جعفر سبحانی، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربّانی گلپایگانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1427ق، ص 615.
2ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 1403ق، ج 53، ص 92.
3ـ جعفر سبحانی، پیشین، باب «براهین بطلان تناسخ»، ص 613، به نقل از: محمّدامین مصری، فجرالاسلام، ص 277.
4 و 5ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 121 / ص 105.
6ـ ابن منظور، لسان العرب، نشرادب الحوزه،1363،ج8، ص 114.
7 و 8 و 9ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 59 / ص 138 / ص 39.
10ـ همان، ج 53، ص 50، ح 23.
11ـ همان، ج 53، ص 52، ح 30.
12ـ همان، ج 53، ص 63.
13ـ محمّدرضا ضمیری، تاریخچه رجعت، www.mouood.orgبخش «رجعت».
14ـ سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان، بنیاد علمی و فکری علّامه طباطبائی، ج 2، ترجمه محمّدتقی مصباح، ص 147.
15ـ محمّدباقرمجلسی، پیشین،ج53،ص40،ص52،67،72و105.
16ـ محمّدرضا ضمیری، پیشین.
17ـ حمیدالدین عبدالحمید آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 20، ص 40.
18ـ شیخ حرّ عاملی، الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ترجمه احمد جنّتی، نوید، 1362. آقای هاشم رسولی در مقدّمه، ص 3 قریب سی کتاب را، که درباره اثبات رجعت و ردّ منکران رجعت نوشته شده، فهرست کرده است.
19ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1 و 2 / جعفر سبحانی، پیشین، باب «براهین بطلان تناسخ»، ص 612ـ617 / مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، ج 4 مباحث مربوط به معاد، ص 660.
20ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 63.
21ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ص 149.
22ـ محمّدحسین حسینی، معادشناسی، تهران، حکمت، 1407ق، ج 4، ص 115.
23ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 121.
24ـ همان، ج 53، ص 92 و 121.
25ـ همان، ج 53، ص 92، ح 100.
26ـ علی شیروانی، شرح مصطلحات فلسفی بدایة الحکمة و نهایة الحکمة، قم، انتشارات اسلامی، ص 20 و 27.
27 و 28ـ همان، ص 27.
29ـ غلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 1، ص 208.
30ـ جعفرسبحانی،منشورجاوید، سیدالشهداء،1369،ج9،ص71.
31ـ حمیدالدین عبدالحمید آلوسی، پیشین، ج 20، ص 40.
32ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 2، ص 146.
33ـ حمیدالدین عبدالحمید آلوسی، پیشین، ج 20، ص 42.
34ـ سید مرتضی عسگری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، بخش سوم / همو، افسانه عبداللّه بن سبأ، ص 274ـ278.
35ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981، ج 9، ص 10.
36ـ همان، ج 9، ص 16.
37ـ همو، الشواهد الربوبیه، ترجمه و شرح جواد مصلح، چ دوم، تهران، سروش، 1375، ص 378.
38ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ترجمه محمّدباقر موسوی همدانی، ص 276.
39ـ همان، ج 2، ترجمه محمّدتقی مصباح، ص 147.
40ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، باب الثانی، ص 33.
41ـ همان، باب الثالث، ص 72ـ97.
42ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ترجمه محمّدباقر موسوی همدانی، ج 15، ص 624.
43ـ همان، ص 623.
44ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 60، ح 49.
45ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، اسلامیه، ج 15، ص 547.
46ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 122.
47ـ شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، مهرآفرین، زیارت «آل یس»، ص 965.
48ـ همان، «دعای عهد»، ص 995.
49ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 122.
50ـ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان، اسلامیه، جز 7ـ8، ص 235.
51ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، ص 34.
52ـ بسیاری از قایلان به حجیّت خبر واحد، اجماع منقول را حجت می دانند و دلیلشان این است که اجماع منقول از مصادیق خبر واحد است و لاجرم، هر دلیلی آن را معتبر قرار داده، بر اعتبار حجیت اجماع نیز دلالت دارد. (آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج 2، ص 68و69.)
53ـ محمّدحسین مظفّر، اصول فقه، ج 2، ص 9.
54ـ محمّدحسین حسینی، پیشین، ج 3، ص 28.
55ـ همان، ج 4، ص 16.
56ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ترجمه محمّدباقر موسوی همدانی، پاورقی ص 276.
57ـ همان، ج 2، ترجمه محمّدتقی مصباح، ص 147.
58ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 126 و 127.
59 و 60 و 61ـ همان، ج 53، ص 95 / ص 64 / ص 67.
62ـ شیح حرّ عاملی، پیشین، ص 272.
این مقاله با هدف تأکید بر اهمیت عقیده به رجعت و پاسخ گویی به شبهات مخالفان، با استفاده از کتب فلسفی، کلامی، تفسیری و روایی و بهره گیری از نظریات فیلسوفان و متکلّمان اسلامی ـ اعم از شیعه و سنّی ـ نگاشته شده است. و با ارائه ادلّه عقلی و نقلی بر امکان و ضرورت رجعت، به ذکر مواردی از وقوع رجعت در امّت های پیشین پرداخته و اثبات کرده است که رجعت نه تنها امتناع عقلی ندارد و مخالف سنّت حکیمانه خداوند در جهان آفرینش و مخالف کتاب و سنّت پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) نیست، بلکه ضرورت حتمی عقلی دارد.
مقدّمه
اعتقاد به «رجعت» یکی از مسلّمات قطعی شیعه است1 که از سوی ائمّه اطهار(علیهم السلام) بر ضرورت اعتقاد به آن و حتمی بودن وقوعش تأکید فراوان شده است. در اهمیت آن، همین بس که امام صادق(علیه السلام)می فرماید: کسی که ایمان به رجعت ما نداشته باشد از ما نیست.2
به رغم تأکید پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، ائمّه اطهار(علیهم السلام) و علمای اسلام در طول تاریخ تشیّع، برخی از مسلمانان به دلیل فاصله گرفتن از قرآن و سنّت، اظهار می دارند که این عقیده از جعلیات عبداللّه بن سبا است و شیعه را متهم به عقیده به «تناسخ» می کنند.3 برخی ادلّه نقلی را ضعیف می شمارند، گروهی آن را مخالف اصول عقلی می پندارند و عده ای نیز به دلیل مقایسه قدرت الهی با قدرت بشری و داشتن بینش محدود مادی، آن را امری بعید می شمرند.
اما عقیده به رجعت یک مسئله عقیدتی4 و از جمله حوادث شگفت زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)است،5 اگرچه مخالفان دلایلی علیه آن اقامه کرده اند. برای اثبات مطلب، در این مقاله به روش منطقی، موضوع تحلیل می گردد و با هدف تبیین جایگاه و اهمیت عقیده به آن، به اشکالات وارد شده پاسخ گفته می شود. بدین روی، نخست به بررسی معنای «رجعت» و سابقه و اهمیت آن می پردازیم و سپس با ارائه دلایل عقلی و نقلی، امکان و ضرورت آن را اثبات می کنیم.
معنای لغوی و اصطلاحی «رجعت»
در لغت «رجعت»، مصدر مره از ماده «رج ع»، و به معنای یکبار بازگشت است6 و در اصطلاح علم کلام، بدین معناست که گروهی از مردگان، مقارن با قیام جهانی حضرت ولی عصر (عج) و پیش از برپایی رستاخیز، به دنیا باز می گردند.
زمان رجعت
روشن است که زمان دقیق رجعت را با ذکر سال و ماه و روز آن نمی توان معلوم کرد،7 اما به طور کلی، بر اساس آنچه از روایات و کلمات علما به دست می آید، پیش از رستاخیز و در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) اتفاق می افتد.
سید مرتضی در این باره می گوید: آنچه شیعه به آن اعتقاد دارد این است که خداوند هنگام ظهور امام زمان(علیه السلام)گروهی از شیعیان را، که از دنیا رفته اند، به دنیا برمی گرداند.8
رجعت کنندگان
رجعت تنها شامل عده قلیلی از انسان ها می شود، نه همه آن ها. امام صادق(علیه السلام)در این باره می فرماید: رجعت عمومی نیست، جنبه خصوصی دارد; تنها گروهی بازگشت می کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند.9
بنابراین، رجعت فقط به گروهی از سردمداران و رهبران ایمان و کفر اختصاص دارد; چنان که در بعضی از روایات، به رجعت تمامی انبیا از حضرت آدم تا حضرت خاتم(علیهما السلام) و رجعت حضرت علی و امام حسین(علیهما السلام) و شهدای کربلا و رجعت یزید و اصحاب او اشاره شده است. برای نمونه به چند روایت توجه کنید:
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: به خدا سوگند! هر پیغمبری را که خدا مبعوث گردانیده از آدم و هر که پس از اوست، جمیع ایشان را برمی گرداند تا در پیش روی امیرالمؤمنین قتال و جدال کنند و امیرالمؤمنین را یاری نمایند.10
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش از ابن ابی عمیر به نقل از ابوبصیر از حضرت صادق(علیه السلام) چنین روایت کرده است: حضرت علی(علیه السلام) در مسجد خوابیده بود، پیامبر آنجا بود، علی را بیدار کرد و فرمود: «قُم یا دابةَ اللّه.» یکی از اصحاب عرض کرد: ای رسول خدا! آیا ما حق داریم یکدیگر را به این اسم بنامیم؟
پیامبر فرمود: نه، این نام مخصوص اوست و اوست «دابة الارض» که خداوند فرمود: (وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ)(نمل: 82) سپس فرمود: ای علی! در آخرالزمان خداوند تو را در بهترین صورت زنده می کند و وسیله ای است در دست تو که دشمنان را با آن علامت می نهی.11
در احادیث متعدد وارد شده است که اولین رجعت کننده امام حسین(علیه السلام)است. خود امام حسین(علیه السلام) هم صبح «عاشورا» خطاب به اصحاب خود فرمود: «به خدا سوگند! اگر ما را بکشند، یقیناً بر پیامبرمان وارد خواهیم شد و تا زمانی که خواست خدا باشد در آن عالم می مانیم. سپس من اولین کسی خواهم بود که زمین برایش شکافته می شود و همزمان با قیام قائم ما و رجعت امیرالمؤمنین و زندگی مجدّد رسول اللّه رجعت خواهم کرد.»12
تاریخچه عقیده به رجعت
اعتقاد به رجعت یک اصل اسلامی است که از صدر اسلام، مورد توجه پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) بوده تا به زمان غیبت کبرا رسیده است. با توجه به مستندات تاریخی، می توان سه دوره برای این عقیده در نظر گرفت:13
1. دوره پیدایش (از عصر رسالت پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) تا سال 95)
در این دوره، برای اولین بار، رجعت از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با عنوان «خروج» مطرح شد و در زمان حضرت علی(علیه السلام)، از آن به «رجعت» تعبیر شد. در این مرحله، گرچه از استدلال و نقد خبری نبود و بیشتر مباحث درباره ذکر وقایع و اصل رجعت و رجعت کنندگان بود، اما قایل شدن به رجعت از مختصات شیعه و امامان شمرده می شد.14
2. دوره رشد و بالندگی (عصر امام باقر و امام صادق(علیهما السلام))
در این دوره، به دلیل موضع گیری های اهل سنّت در مقابل عقیده به «رجعت»، ائمّه اطهار(علیهم السلام) با آیات قرآنی درباره آن استدلال می کردند،15 بخصوص در زمان امام صادق(علیه السلام) که مخالفت با رجعت به اوج خود رسیده بود. در این دوره، برخی از محدّثان و علمای شیعه در این خصوص کتبی تدوین کردند.16
3. دوره گسترش و تکامل (از سال 260 هـ.ق تاکنون)
در اواخر دوره دوم و ابتدای دوره سوم، به تدریج، اعتقاد به رجعت به صورت یکی از شعارها و ممیّزات شیعه از اهل سنّت درآمد و برخی از نویسندگان اهل سنّت17 هنگام معرفی شیعه، اعتقاد به رجعت را یکی از خصیصه های آنان برمی شمردند. در این دوره، کتاب های فراوانی در اثبات رجعت نوشته شد که جامع ترین آن ها کتاب الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة است که مؤلف بیش از 670 حدیث و دلیل و آیه در اثبات مطلوب ذکر کرده است.18
هم اکنون نیز علمای کلام و اندیشمندان شیعه در پاس داری از این عقیده فروگذاری نمی کنند و آن را در کنار دیگر مباحث عقیدتی، مطرح می نمایند و شبهات را پاسخ می گویند.19بنابراین، چنین نیست که عقیده به رجعت امری خرافی باشد و یا دروغ گویان آن را وارد مذهب شیعه کرده باشند.
اهمیت رجعت
در منابع اسلامی، بر رجعت تأکید فراوان شده و با بیانات گوناگون، وجوه اهمیت آن را متذکر شده اند که در اینجا، به مناسبت مواردی ذکر می گردد:
1. رجعت; تجلّی عظمت و قدرت الهی
برخی از روایات روز رجعت را یکی از روزهای الهی برشمرده اند. امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «روزهای الهی سه تاست: روزی که قائم آل محمّد(علیهم السلام) قیام خواهد کرد و روز رجعت و روز قیامت.»20
علّامه طباطبائی درباره ویژگی های روز رجعت در ذیل آیه 210 سوره بقره در «بحث روایی» می فرماید: «روایاتی که اثبات رجعت می کند، گرچه به حسب آحاد مختلف است، ولی همه در این معنا متحدند که نظام دنیوی در سیر خود، متوجه روزی است که آیات الهی به منتهای ظهور خود برسند و در آن روز، تنها خدا عبادت شود; عبادتی که از شائبه هوای نفس و اغوای شیطان خالی باشد، و در آن روز، کسی نافرمانی خدا نکند و جمعی از دوستان و دشمنان خدا به دنیا باز گردند و حق و باطل کاملا ممتاز گردد.»21
2. رجعت; مقام ظهور ولایت
هرچند ائمّه اطهار(علیهم السلام) صاحب ولایتند و ولایتشان پیش از زمان رجعت هم برای بندگان مقرّب و مخلص خدا ظهور دارد، اما در رجعت، ولایت برای عموم مردم تجلّی می کند.22
3. رجعت; شرط ایمان و از اصول ضروری تشیّع
برخی از روایات اعتقاد به رجعت را از جمله شروط ایمان دانسته و اعتقاد به رجعت را در ردیف اعتقاد به معراج و شفاعت، بعث و نشور، جزا و حساب ذکر کرده اند.23
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که حضرت فرمود: هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و در میان آن هفت چیز، ایمان به رجعت را ذکر کرده اند.24
در روایتی دیگر، ایشان می فرمایند: اگر کسی به رجعت ایمان نداشته باشد از دایره ولایت خارج می شود.25
امکان وقوع رجعت
پس از روشن شدن تعریف و اهمیت و سابقه موضوع، لازم است به بحث اصلی، یعنی امکان رجعت پرداخته شود. در این قسمت، به تفکیک با ارائه ادلّه عقلی و نقلی (در دو مقام) امکان و ضرورت رجعت مورد بحث قرار می گیرد. در مرحله نخست، امکان وقوع رجعت اثبات می گردد و اینکه برگشت مردگان به دنیا پس از رستاخیز، امری محال نیست. در مرحله دوم، ادلّه ای بر ضرورت آن اقامه می گردد تا ثابت شود که نه تنها «رجعت» محال نیست، بلکه ضرورت عقلی نیز دارد.
الف. دلایل عقلی امکان وقوع رجعت
1. رجعت امتناع ذاتی و وقوعی ندارد.26 یکی از دلایل امکان رجعت، این است که نه ـ فی حد نفسه ـ محال و ناشدنی است و نه وقوعش مستلزم تناقض و محال است; زیرا ملاک ممتنع بودن یک حادثه این است که یا خود از قبیل اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین باشد یا آنکه منجر به آن دو گردد، و شیئی که نه امتناع ذاتی داشته باشد و نه امتناع وقوعی، دارای امکان وقوعی است; یعنی علاوه بر آنکه ذاتش ممکن است، وقوعش نیز ممکن است.
علّامه طباطبائی می فرماید: «گاهی "امکان" اطلاق می شود و مقصود از آن این است که شیء به گونه ای است که از فرض وقوعش محالی لازم نمی آید. این معنای از امکان، "امکان وقوعی" نامیده می شود.»27
و در تفسیر امکان وقوعی می نویسد: «"امکان وقوعی" در برابر "امتناع وقوعی" است و بیانگر آن است که شیء نه تنها امکان ذاتی دارد و ذاتش یک ذات ممتنع نیست، بلکه تحقق و وقوعش نیز محال نمی باشد; یعنی هیچ محذوری بر وقوعش مترتّب نمی شود و هیچ محالی از تحققش لازم نمی آید.»28
بنابراین، چون تحقق رجعت مستلزم هیچ محذور عقلی نیست، از نظر عقل، در شمار حوادث محال محسوب نمی شود.
2. حکمُ الامثالِ فی ما یجوزُ و ما لایجوزُ واحدٌ.29 بر اساس این قاعده فلسفی، دو یا چند مماثل هم و از یک طبیعت و ماهیت، در احکام و محمولات مساوی اند; به این معنا که هر حکمی بر یکی از آن ها روا باشد، بر دیگری هم رواست.
با توجه به این قاعده فلسفی، چون بین «رجعت» و «معاد» از نظر بازگشت انسان به حیات مجدّد و پیوند روح مجرّد با بدن شباهت وجود دارد، بنابراین، همان ادلّه ای که بر امکان معاد و بعث (حیات مجدّد) در قیامت اقامه می شود، بر امکان رجعت هم گواه است.
اصولی که اثبات امکان معاد بر آن ها متوقّف است عبارتند از:
1. حقیقت وجود انسان را جوهر مجردّی به نام «روح» تشکیل می دهد.
2. روح از بین رفتنی نیست و پس از مرگ باقی می ماند.
3. با مرگ، ارتباط بدن با روح قطع می شود و حیات مادی متوقف می گردد.
4. با رستاخیز و معاد، خداوند روح را به بدن بازگردانده، جسم او را حیات می بخشد.
با توجه به اصول مزبور، اگر احیای جمیع مردگان و بعث و حیات مجدّد در قیامت و رستاخیز کبرا ممکن باشد، بنابراین، احیای بعضی از انسان ها با رجعت ـ که در حقیقت، جلوه ای کوچک از رستاخیز نهایی است ـ نیز ممکن است و امتناع عقلی ندارد.
3. قدرت خداوند مطلق است. با توجه به اینکه قدرت خداوند نامحدود است و نزد او هر امر ممکنی آسان است، بنابراین، همان گونه که او بر آفرینش نخستین انسان ها قادر است، بر برگرداندن مجدّد آنان پیش از قیامت هم ـ که به مراتب از آفرینش آنان سهل تر است ـ توانایی دارد.
4. ادلُّ الدلیلِ علی امکانِ الشیءِ وقوُعه. در فلسفه اسلامی، ضابطه ای است که می گویند: «روشن ترین گواه بر ممکن بودن چیزی، تحقق آن است.»30 ما هر روز و هر ماه و هر سال، نمونه ها و مظاهری از رجعت را در عالم طبیعت مشاهده می کنیم; نمونه هایی مثل بیدار شدن از خواب و سرسبز شدن گیاهان پس از خواب زمستانی. حال چگونه ممکن است با چنین مظاهر روشنی از رجعت در طبیعت، در امکان آن شک کرد؟
5. انکار رجعت، فاقد دلیل است. ادلّه ای که منکران رجعت اقامه می کنند استواری کامل و لازم ندارد. بدین روی، می توان گفت: در حقیقت، ادعای آن ها بدون دلیل است. برای روشن شدن این مدعا، برخی از ادعاهای منکران ذکر می شود و سپس به آن ها پاسخ گفته می شود تا بی پایگی ادعاهایشان معلوم گردد.
ب. ادعاهای منکران رجعت
1. برخی می گویند: عقیده به رجعت ساخته و پرداخته عبداللّه بن سبا است. و اولین بار توسط او مطرح شد، سپس کم کم با گذشت زمان، جزو عقاید امامیه گردید.31
2. عده ای از منکران رجعت به همانندی رجعت با تناسخ استدلال می کنند و می گویند: چون رجعت همان تناسخ است و تناسخ محال است، پس رجعت هم محال است، مگر اینکه مخبر صادقی همچون خدا یا خلیفه ای از خلفای خدا خبر دهد; چنان که در داستان های حضرت موسی و عیسی و ابراهیم(علیهم السلام)و غیر ایشان خبر داده است. ولی درباره رجعت، چنین خبری نرسیده و خبرهایی که در این باره رسیده ضعیف است. پس استدلال با این اخبار تمام نیست.32
3. بعضی می گویند: دلیلی بر قول به رجعت وجود ندارد; چنان که در تفسیر روح المعانی آمده است: «و بالجملةِ القولُ بالرجعةِ حسبما تزعمُ الامامیةُ مِما لا ینتهضُ علیه دلیلٌ.»33
پاسخ:
پاسخ اشکال اول: اولا، منکران در نسبت دادن چنین سخنی به یک فرد مجهول الهویه هیچ مدرکی ارائه نداده اند. ثانیاً، محققان و پژوهشگران دریافته اند که عبداللّه بن سبا یک چهره افسانه ای و ساخته و پرداخته سیف بن عمر ـ که در سده دوم هجری می زیست و مطالب دروغ بسیاری را ساخت و به دست راویان اخبار سپرد ـ می باشد.34 بنابراین، با توجه به فراوانی شواهدی که امامیه بر رجعت ارائه می دهند، اعتنا به چنین نسبتی وجهی ندارد.
پاسخ اشکال دوم: اولا، درست است که «تناسخ» محال است، اما رجعت تناسخ نیست و بین این دو عقیده، تفاوت های فراوانی است و آنچه باعث محال بودن تناسخ است در رجعت راه ندارد; زیرا:
1. در عقیده به تناسخ، نفس پس از مرگ به بدن دیگری تعلّق می گیرد و این مستلزم «تعدّد بدن برای نفس واحد» است. اما در رجعت، هم بدن یکی است و هم نفس. بدن همان است که پیش از مرگ مورد تعلّق و تدبیر روح بوده و نفس همان نفسی است که در گذشته مدبّر بدن بوده است.
2. عقیده به تناسخ، مستلزم «تعدّد نفس برای یک بدن» است; یعنی به این بدن، نفسی از طریق تناسخ و نفسی دیگر از مبدأ دائم الفیض تعلّق می گیرد و این با درک و جدایی انسان از خویش، که دارای یک نفس و شخصیت است، منافات دارد.35اما در رجعت، همان فرد از دنیا رفته با بدن خود به دنیا برمی گردد.
3. تناسخ (نزولی) مستلزم «تنزّل نفس از مقام انسانی به مقام پایین تر» است; زیرا به حکم لزوم هماهنگی میان نفس و بدن، نفسی که هنگام مرگ به پایه ای از کمال رسیده، باید از مرحله کمال به نقص تنزّل نموده، از فعلیت به قوّه بازگشت کند و چون رجوع از فعلیت به قوّه محال است، پس تناسخ محال است.36 اما در رجعت، نفس پس از مرگ با همان فعلیت هایی که در زمینه سعادت یا شقاوت کسب نموده است، به بدن دنیوی تعلّق تدبیری پیدا می کند. پس در رجعت، نه تنها برگشتی نیست، بلکه در راستای قانون تکامل و حرکت استکمالی از قوّه به فعل است;37زیرا درست است که «بر اثر موت، روابطی که ضامن تأثیر و فعل نفس در ماده بود، مفقود شد و لذا، پس از آن قدرت بر انجام افعال مادی نداشت، [اما] با بازگشت نفس به حال سابق و تعلّق آن به بدن، مجدّداً قوا و ادوات آن را به کار می اندازد و در نتیجه، می تواند حالات و ملکات خود را به واسطه افعال جدید به مرحله ای فوق مرحله سابق برساند و تکامل تازه ای پیدا کند، بدون اینکه سیر نزولی و عقبگرد از حال کمال به نقص و از فعل به قوّه کرده باشد.»38
4. عقیده به تناسخ مستلزم انکار قیامت و معاد است، اما معتقدان به رجعت هرگز منکر قیامت نیستند.
5. رجعت اولا، همچون احیای مردگان به وسیله حضرت عیسی(علیه السلام)و زنده شدن مقتول بنی اسرائیل است که می توان از این موارد به عنوان شاهد بر امکان رجعت یاد کرد، اما تناسخ شاهد و دلیلی ندارد.
ثانیاً، اگر چیزی محال شد به خبر دادن مخبر راستگو، ممکن نمی شود، و کسی که به وقوع محال خبری دهد راستگو نیست.39
ثالثاً، اخبار وارد شده در باب رجعت، (بر فرض ضعیف بودن بعضی از آن ها) به حدی است که درباره آن ها ادعای تواتر معنوی شده40 و همین تواتر ضعف آن ها را جبران می کند.
پاسخ اشکال سوم: با وجود فراوانی آیاتی که از وقوع چنین رویدادی در گذشته خبر داده و آیاتی که بر وقوع آن در آینده خبر می دهد و آیاتی که زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی(علیه السلام) را بیان می کند (به اضافه ادلّه و شواهد دیگری که در بخش ادلّه نقلی از آن سخن به میان خواهد آمد) چگونه می توان ادعا کرد که رجعت دلیل ندارد؟
2. ج. دلایل نقلی امکان وقوع رجعت
1. رجعت در قرآن: در قرآن کریم درباره رجعت، آیات فراوانی وجود دارد، تا آنجا که شیخ حرّ عاملی در کتاب الایقاظ، 64 آیه به عنوان شاهد ذکر کرده است.41 آیه 83 سوره نمل از جمله آیاتی است که بیشتر مفسّران شیعه با استناد به قراین و شواهد فراوان، بر ظهور آن در حشر قبل از قیامت اتفاق نظر دارند. برخی از این قراین و شواهد عبارتند از:
1. این آیه با آیات قبل و بعد هماهنگی دارد. در آیه 82 از بیرون آمدن «دابّه» از زمین سخن می گوید، که به نظر مفسّران شیعه، خود یکی از علایمی است که پیش از قیامت رخ می دهد، و در آیه 87 از نفخ صور سخن گفته شده است. در این باره هم تردیدی نیست که نفخ صور پیش از رستاخیز انجام خواهد شد. همچنین در آیه 83 از حشر گروهی از مردم، که تکذیب کننده آیات الهی اند، سخن گفته شده است.
«ترتیب وقوعی اقتضا می کند که اگر حشر فوج از هر امّتی هم جزو وقایع قیامت باشد آن را بعد از مسئله نفخ صور ذکر فرماید، ولی این طور ذکر نکرده، بلکه قبل از نفخ صور مسئله حشر فوج از هر امّتی را آورده، پس معلوم می شود این حشر جزو وقایع قیامت نیست.»42
2. آیه، ظهور در حشر غیر از قیامت دارد. در آیه مذکور می فرماید: «از هر امّتی فوجی را محشور می کنیم»، در حالی که «حشر در روز قیامت، اختصاص به یک فوج از هر امّت ندارد، تمامی امت ها در آن محشور می شوند. حتی به حکم آیه (وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً) (کهف: 47) یک نفر هم از قلم نمی افتد.»43
3. مقتضای محتوای کلی آیات سوره نیز مؤیدی بر مدعاست; در آیات گذشته، از استعجال آن ها در مورد عذاب قیامت سخن گفته و اینکه به پیامبر می گفتند: چرا این عذاب ها را که به ما وعده می دهی دامن ما را نمی گیرد؟44 از این رو، در آیه 83 سرنوشت آن ها را مجسم می سازد، سپس می فرماید: (مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا); یعنی این حشر درباره تکذیب کنندگان آیات الهی است. و چون حشر در قیامت، مخصوص گروه خاصی از کفار نیست، بنابراین، حشر، به پیش از قیامت مربوط می شود.
4. احادیث زیادی این آیه را به رجعت تفسیر می کند. در این زمینه به ذکر یک حدیث اکتفا می شود: در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که پدرم از ابن ابی عمیر، از حمّاد، از امام صادق(علیه السلام)روایت کرده که به من فرمود: مردم درباره آیه (یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّة فَوْجاً) چه می گویند؟ گفتم: می گویند: این آیه درباره قیامت است. فرمود: نه، این طور نیست که آنان می گویند، بلکه درباره رجعت است.45
بجز این آیه، آیات 6 و 7 سوره نازعات، آیه 6 سوره اسراء، آیه 82 سوره نمل، آیه 214 سوره بقره، آیه 81 سوره آل عمران و آیه 243 سوره بقره را هم می توان ذکر کرد.
چگونه ممکن است کسی به قرآن معتقد باشد، اما دلالت آن را بر رجعت منکر شود؟!
2. رجعت در روایات: روایاتی که از معصومان(علیهم السلام) درباره رجعت وارد شده، به قدری زیاد است که بسیاری از علما ادعای تواتر معنوی کرده اند; چنان که علّامه مجلسی در این باره می نویسد: چگونه ممکن است کسی به صدق گفتار ائمّه اطهار(علیهم السلام)ایمان داشته باشد و احادیث رجعت را نپذیرد; احادیثی که شماره آن به قریب 200 حدیث صریح می رسد که چهل و چند نفر از راویان ثقات در بیش از 50 کتاب آورده اند؟46
3. رجعت در ادعیه و زیارات: در ادعیه و زیارات رسیده از معصومان(علیهم السلام)در موارد زیادی، از حقّانیت رجعت یاد شده است; چنان که در فرازی از زیارت «آل یس» می خوانیم: «و اِنّ رجعتکم حقٌّ لا ریب فیها»47 و در مواردی دعا می کنیم که جزو رجعت کنندگان در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)باشیم; چنان که در دعای «عهد» از خداوند می خواهیم در صورتی که از دنیا رفتیم و امکان درک ظهور حضرت مهدی را نداشتیم و ما را زنده کند تا شاهد دولت صالحه آن حضرت باشیم.48
4. اجماع علمای شیعه بر عقیده به رجعت: علّامه مجلسی می نویسد: اعتقاد به رجعت در تمام دوره ها مورد اجماع فرقه شیعه بوده است.49 مرحوم طبرسی هم در ذیل تفسیر آیه 83 سوره نمل می نویسد: دلیل در رجعت اجماع شیعیان امامی است، گرچه اخبار هم آن را تأیید می کند.50
به دلیل آنکه اجماع نزد علمای شیعه با احراز دخالت قول معصوم در زمره اجماع کنندگان حجت است، شیخ حرّ عاملی می فرماید: «چون حدیث های متواتر از پیغمبر و ائمّه(علیهم السلام) ـ که دلیل بر اعتقاد آن ها به صحّت رجعت است ـ وارد شده است، معلوم است که معصوم هم در این اجماع شریک است.»51
بنابراین، با توجه به حجیّت اجماع52 و بنای عقلا و سیره عملی آن ها بر تمسّک به خبر ثقه و کسی که اطمینان به صدق او دارند،53 می توان اجماع را دلیلی مستقل بر اثبات رجعت به شمار آورد.
ضرورت رجعت
الف. دلایل عقلی ضرورت رجعت
1. رجعت; مقدّمه و زمینه ساز تحقق قیامت: بر اساس مکتب فلسفی ملّاصدرا می توان گفت: چون رجعت زمینه ساز قیامت است، باید پیش از قیامت محقق شود. برخی از اصول فلسفی که در تبیین این مدعا دخالت دارند، عبارتند از:
1. وجود و هستی دارای مراتب کمال و نقص است.
2. مراتب هستی جدای از یکدیگر نیستند، بلکه عالم هایی هستند در طول یکدیگر که با هم پیوند خاصی دارند.
3. حرکتِ مراتب، از نقص به کمال است.
4. سیر و حرکت این مراتب طولی است; یعنی «در سلسله مدارج و معارج کمال، وصول هر درجه از درجات تکامل ملازم سپری شدن درجه قبل است و تمام مراتب سابق به صورت معدّات باید زایل و فانی گردد.»54
«بنابراین، سه مرحله "ظهور حضرت مهدی (عج)" و "رجعت آل محمّد(علیهم السلام)" و "قیامت" بر یکدیگر مترتبند، و تا اوّلی طی نشود، دومی محقق نمی شود و تا دومی محقق نشود، سومی تحقق نخواهد یافت; بدین نحو که در مرحله ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)، بشریت راه سریعی را به سوی کمال طی می کند، و در مرحله رجعت، با پیدایش ظهورات و انوار و رجوع ائمّه به دنیا، تمام مراحل استعدادیه مردم، که در زمان آن بزرگواران به مرحله فعلیت نرسیده به فعلیت و تحقق می رسد، و در مرحله سوم ـ یعنی قیامت که موجب تکامل دو دوره سابق است ـ از دست دادن انیّات و طلوع صفت جلال حضرت کبریایی و مندک شدن هویات و تشخّصات، به ظهور حقیقت در عوالم است.»55
بنابراین، نه تنها وقوع رجعت ممکن، بلکه امری ضروری است تا زمینه تحقق قیامت فراهم شود.
2. ضرورت رجعت به اقتضای اصل حکمت الهی و فلسفه خلقت: به دلیل آنکه همه افرادی که از دنیا می روند به مرگ طبیعی نمی میرند ـ بلکه برخی افراد بر اثر عوامل طبیعی، مثل زلزله، سیل و یا عوامل غیرطبیعی مثل قتل و تصادف و جنگ به «مرگ اخترامی» از دنیا می روند و تکامل آن ها ناتمام می ماند و نمی توانیم ادعا کنیم که اجل آن ها درست در لحظه مرگشان بوده56 ـ از این رو، حکمت الهی ایجاب می کند که با بازگشت نفس به حال سابق و تعلّق آن به بدن، مجدداً قوا و ادوات آن را به کار اندازد تا به واسطه افعال جدید، به مرحله ای فوق مرحله سابق برسد. بنابراین، چون خداوند حکیم است و نقض غرض از حکیم محال است، رجعت ضرورت دارد.
3. کسب کمال حقیقی; موجب ضرورت رجعت: درست است که آدمی از ظرفیت و قابلیت بالایی برای رسیدن به کمال برخوردار است، ولی با وجود حاکمان ستمگر، آن گونه که شایسته و بایسته است، به کمال مطلوب خود نمی رسد، و چون حکومت حقیقی با تشکیل حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) بروز می نماید، لازم است زمینه رجعت افرادی که کمال آن ها تنها در آن حکومت امکان پذیر است فراهم شود تا به سر حد کمال برسند. «و یا ممکن است انسان استعداد کمالی را در زمانی داشته باشد و بعد بمیرد و مجدداً در زمان ثانی برای کمال دیگری مستعد شود و برای استیفای آن زنده شود، یا اینکه استعداد کمالی که مشروط به این است که بعد از زندگانی برزخی باشد پیدا کند و بعد از حصول آن شرط زنده شود و به دنیا برگردد تا آن کمال را استیفا نماید.»57
ب. علل و فلسفه رجعت از دیدگاه روایات
در روایاتی که از ائمّه اطهار(علیهم السلام) در خصوص رجعت وارد شده، به برخی از علل و فلسفه رجعت و نتایج آن اشاره شده که بعضی از آن موارد عبارتند از:
1. نشان دادن شکوه اسلام و عزّت مؤمنان و ذلّت کافران;58
2. مشارکت در حکومت حضرت مهدی (عج): گروهی از مؤمنان که سالیان دراز انتظار فرج حضرت مهدی(علیه السلام) را کشیده اند ولی پیش از ظهور آن حضرت رحلت کرده اند، هنگام ظهور، برای یاری ایشان و استمرار حاکمیت حق به دنیا باز می گردند. از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که هر کس چهل صبح دعای «عهد» را بخواند از یاوران حضرت قائم(علیه السلام)باشد، و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خدا او را از قبر بیرون آورد، در حالی که در خدمت آن حضرت باشد.59
3. استقرار حکومت صالحان: گروهی از نیکوکاران به دنیا برمی گردند تا مدتی طولانی بر روی زمین حکومت صالحان را تشکیل دهند.
از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است: اول کسی که در رجعت باز خواهد گشت حضرت امام حسین(علیه السلام) خواهد بود و آن مقدار پادشاهی خواهد کرد که از پیری، موهای ابروهای آن بزرگوار بر روی دیده اش آویخته می شود.60
4. انتقام از ستمگران و پدیدآورندگان واقعه عاشورا: برخی از مؤمنان برای مطالبه حقوق پایمال شده خود از دشمنانشان و گرفتن انتقام از آن ها به دنیا بازمی گردند; چنان که در روایت آمده است: اول کسی که به دنیا باز می گردد، حضرت امام حسین(علیه السلام)است و اصحاب او و یزید و اصحاب او. پس همه ایشان را بکشند; مثل اینکه ایشان را کشته اند.61
5. رسیدن به درجاتی از ثواب و عقاب: عده ای از کفّار و مؤمنان برای رسیدن به مراتب و درجاتی از ثواب و عقاب به دنیا بازمی گردند. از حضرت باقر(علیه السلام)روایت شده است: «هیچ فردی از افراد این امّت نیست، نیک باشد یا بد، جز اینکه برمی گردد. اما مؤمن که برگردد، چشمش روشن شود، و بی دین که برگردد، دچار عذاب خدا گردد; چنان که در قرآن می فرماید: «عذاب نزدیکتر را پیش از عذاب بزرگ تر به آن ها می چشانیم.» (سجده: 21)62
بنابراین، با توجه به ادلّه عقلی و شواهد نقلی در باب امکان و ضرورت رجعت و وقوع مواردی از رجعت در امت های گذشته و ناکافی بودن ادلّه مخالفان، می توان گفت: عقیده به رجعت حق است و وقوع رجعت حتمی.
ذکر این نکته ضروری است که اگر بیان روایات درباره رجعت کنندگان یا علل رجعت متفاوت است ـ مثلا، در بعضی از روایات آمده است: «همه برمی گردند» و در جایی دیگر آمده است: «هر کس که قبل از اجل حتمی کشته شده باشد» و در جای دیگر آمده است: «عده قلیلی برمی گردند» و احادیثی رجعت را مختص مؤمن محض و کافر محض می دانند ـ در جمع این احادیث، می توان گفت: همه مؤمنان خالصی که در مسیر تکامل معنوی، با موانعی در زندگی روبه رو شده اند مانند کشته شدن و یا هر حادثه دیگری که منجر به مرگ آن ها پیش از اجل حتمی شان باشد و یا با وجود حاکم ظالم تکامل آن ها ناتمام مانده، به این جهان برمی گردند تا نتیجه عمر اولشان را درک کنند و از طریقی به سعادت نایل شوند. همچنین همه کافران خالصی که علاوه بر کیفر خاص خود در رستاخیز، باید مجازات هایی را در این جهان ببینند، رجعت می کنند. اما افراد دیگر رجعت نمی کنند.
جمع بندی
ـ رجعت از جمله حوادثی است که در هنگامه ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)اتفاق می افتد; بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی و عده ای از سردمداران کفر به دنیا. به این بازگشت پیش از رستاخیز، «رجعت» گویند.
ـ رجعت یکی از اعتقادات مسلّم شیعه است.
ـ رجعت منحصر به برخی از صلحا و اشقیاست، نه همه مردم.
ـ رجعت حتمی الوقوع است و شواهد و ادلّه ای عقلی و نقلی بر «ضرورت وقوع» و «امکان وقوع» آن اقامه شده است.
ـ رجعت، فاصله اش تا وقوع رستاخیز طولانی خواهد بود، در این فاصله، عده ای از اولیای الهی حکومت می کنند که از جمله آن ها امام حسین(علیه السلام)است که دوران حکومت آن حضرت طولانی خواهد بود.
ـ رجعت بازگشت و زنده شدن مجدد است، اما تناسخ نیست.
ـ رجعت جلوه ای کوچک از رستاخیز و قیامت کبراست.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ جعفر سبحانی، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربّانی گلپایگانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1427ق، ص 615.
2ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، موسسة الوفاء، 1403ق، ج 53، ص 92.
3ـ جعفر سبحانی، پیشین، باب «براهین بطلان تناسخ»، ص 613، به نقل از: محمّدامین مصری، فجرالاسلام، ص 277.
4 و 5ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 121 / ص 105.
6ـ ابن منظور، لسان العرب، نشرادب الحوزه،1363،ج8، ص 114.
7 و 8 و 9ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 59 / ص 138 / ص 39.
10ـ همان، ج 53، ص 50، ح 23.
11ـ همان، ج 53، ص 52، ح 30.
12ـ همان، ج 53، ص 63.
13ـ محمّدرضا ضمیری، تاریخچه رجعت، www.mouood.orgبخش «رجعت».
14ـ سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان، بنیاد علمی و فکری علّامه طباطبائی، ج 2، ترجمه محمّدتقی مصباح، ص 147.
15ـ محمّدباقرمجلسی، پیشین،ج53،ص40،ص52،67،72و105.
16ـ محمّدرضا ضمیری، پیشین.
17ـ حمیدالدین عبدالحمید آلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 20، ص 40.
18ـ شیخ حرّ عاملی، الایقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة، ترجمه احمد جنّتی، نوید، 1362. آقای هاشم رسولی در مقدّمه، ص 3 قریب سی کتاب را، که درباره اثبات رجعت و ردّ منکران رجعت نوشته شده، فهرست کرده است.
19ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1 و 2 / جعفر سبحانی، پیشین، باب «براهین بطلان تناسخ»، ص 612ـ617 / مرتضی مطهری، مجموعه آثار، صدرا، ج 4 مباحث مربوط به معاد، ص 660.
20ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 63.
21ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ص 149.
22ـ محمّدحسین حسینی، معادشناسی، تهران، حکمت، 1407ق، ج 4، ص 115.
23ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 121.
24ـ همان، ج 53، ص 92 و 121.
25ـ همان، ج 53، ص 92، ح 100.
26ـ علی شیروانی، شرح مصطلحات فلسفی بدایة الحکمة و نهایة الحکمة، قم، انتشارات اسلامی، ص 20 و 27.
27 و 28ـ همان، ص 27.
29ـ غلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج 1، ص 208.
30ـ جعفرسبحانی،منشورجاوید، سیدالشهداء،1369،ج9،ص71.
31ـ حمیدالدین عبدالحمید آلوسی، پیشین، ج 20، ص 40.
32ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 2، ص 146.
33ـ حمیدالدین عبدالحمید آلوسی، پیشین، ج 20، ص 42.
34ـ سید مرتضی عسگری، نقش عایشه در تاریخ اسلام، بخش سوم / همو، افسانه عبداللّه بن سبأ، ص 274ـ278.
35ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981، ج 9، ص 10.
36ـ همان، ج 9، ص 16.
37ـ همو، الشواهد الربوبیه، ترجمه و شرح جواد مصلح، چ دوم، تهران، سروش، 1375، ص 378.
38ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ترجمه محمّدباقر موسوی همدانی، ص 276.
39ـ همان، ج 2، ترجمه محمّدتقی مصباح، ص 147.
40ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، باب الثانی، ص 33.
41ـ همان، باب الثالث، ص 72ـ97.
42ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ترجمه محمّدباقر موسوی همدانی، ج 15، ص 624.
43ـ همان، ص 623.
44ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 60، ح 49.
45ـ ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، اسلامیه، ج 15، ص 547.
46ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 122.
47ـ شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، مهرآفرین، زیارت «آل یس»، ص 965.
48ـ همان، «دعای عهد»، ص 995.
49ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 122.
50ـ فضل بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان، اسلامیه، جز 7ـ8، ص 235.
51ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، ص 34.
52ـ بسیاری از قایلان به حجیّت خبر واحد، اجماع منقول را حجت می دانند و دلیلشان این است که اجماع منقول از مصادیق خبر واحد است و لاجرم، هر دلیلی آن را معتبر قرار داده، بر اعتبار حجیت اجماع نیز دلالت دارد. (آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ج 2، ص 68و69.)
53ـ محمّدحسین مظفّر، اصول فقه، ج 2، ص 9.
54ـ محمّدحسین حسینی، پیشین، ج 3، ص 28.
55ـ همان، ج 4، ص 16.
56ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ترجمه محمّدباقر موسوی همدانی، پاورقی ص 276.
57ـ همان، ج 2، ترجمه محمّدتقی مصباح، ص 147.
58ـ محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 53، ص 126 و 127.
59 و 60 و 61ـ همان، ج 53، ص 95 / ص 64 / ص 67.
62ـ شیح حرّ عاملی، پیشین، ص 272.