آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

حماسه و جنگ، یکی از رخدادهایی است که آدمی بارها و بارها آن را تجربه کرده و تاریخ نمونه های فراوان این تجربه را با تمام دلیری ها، رشادت ها، و نیز فجایع بی شمارش در خود ثبت کرده است. اندیشهورانِ هر عصر و نسل نیز، به فراخور آگاهی ها، دلبستگی ها و ضرروت های فرا رویشان، به تأمّل در ابعاد گوناگون و واکاوی زوایای متعدد حماسه ها و جنگ ها پرداخته اند.
 حماسه شورانگیز طف در میان این حماسه ها، حادثه ای مهم و درس آموز به شمار می آید که فراتر از یک فراز تاریخ اسلام، به کانون توجه و عرصه گسترده تلاقی تحلیل ها و نکته سنجی ها بدل شده است. این واقعه از هنگام ظهورش تاکنون، تأثیر شگرفی از خود در راه پیش برد تعالیم دینی بر جای نهاده است. بدان سان که امام خمینی(قدس سره) آموزگار بزرگ ملت ایران و شاگرد شایسته مکتب امام حسین(علیه السلام) آن را عامل حیاتی برای اسلام دانسته و چنین فرموده است: محرم و صفر است که اسلام را [زنده] نگه داشته است.1
 گام نخست بهرهوری از این حماسه بی مانند، شناخت واقعیت آن ـ به همان گونه که بوده است ـ می باشد. و این شناخت جز از رهگذر توجه به تمام عناصر تشکیل دهنده آن پدیدار نمی گردد. پژوهش های سامان یافته در آستانه نهضت حسینی به ابعاد و عناصری مانند عرفان، حماسه، و تراژدی اشاره نموده و به تفصیل درباره هر یک سخن رانده اند، اما تبیین کاملی از این حادثه با تأکید بر بُعد قرآنی در آن به دست نداده اند و تنها به ذکر نکات کلی بسنده کرده اند.
 آیا به راستی در حماسه حسینی، قرآن، همانند عناصری همچون حماسه، عرفان و تراژدی حضور نداشته و ایفای نقش نکرده است؟ مگر قرآن و عترت در حوزه نظر و قلمرو عمل قرین یکدیگر نیستند؟ مگر در حدیث متواتر ثقلین بر همتایی و پیوند ناگسستنی این دو تأکید نشده است؟ مگر معصومان آشکارا نفرمودند: «وَ جَعلَنا مَعَ القُرآنِ وَ جَعَلَ القرآنَ مَعنا، لا نُفارِقُه وَلا یُفارِقُنا»2 و نیز «نَحنُ تَراجِمَةُ وَحی الله»؟3 پس از چه رو حضور پر رنگ و توأم قرآن و عترت به یک باره در تابلوی ترسیم شده از عاشورا رنگ می بازد و تصویر روشنی از پیوند گسترده و عمیق قرآن و عترت در آن نقش نمی بندد؟
 دست یابی به پاسخ کامل پرسش های یاد شده جز از رهگذر «نگاه تازه» و «تأمل ویژه» در گزارش هایی که از حماسه حسینی در دست است، میسور نبود. از این رو، با تکیه بر منابع معتبر تاریخی به بازخوانی این حماسه پرداختیم و نشانه های حضور قرآن را در این حماسه باز جستیم. پس از این کوشش دشوار و صد البته شیرین بود که دیدیم، پژواک وحی در ساحت این حماسه طنین انداخته است. و فهمیدیم که کربلا تنها، عرصه خروش حماسی دلیر مردان و نمایشگاه تراژدی غم انگیز انسانی نیست، بلکه در ساحت آن، نوای دل انگیز و اندیشه پرور وحی با نجوای عاشقانه عرفان و فریاد بلند حماسه و آه جان سوز مظلومیت در آمیخته است. این همه، ترکیبی بدیع و بی مانند از همراهی وحی و شعور و شور را رقم زده که تحسین برانگیز و شایسته شناخت و سزامند تأسی و پیروی است.
 آنچه که اکنون فرا روی خواننده ارجمند است با نگاهی دوباره به نهضت حسینی و مهم انگاشتن نقش قرآن در آن فراهم آمده است.4 نکات برنموده شده در این بازخوانی، برخاسته از نگریستن به قرآن و امام حسین(علیه السلام) از زاویه تأویل و شأن نزول نیست، بلکه این نکات رهاورد نگاهی است که به حضور جدی و نقش آفرین قرآن در عینیت این حماسه تأکید داشته و حضور قرآن را بخشی از واقعیت این حماسه و بُعدی از ابعاد آن می داند. در این مجال تنها نمونه هایی از حضور قرآن در «سخنان نقش آفرینان» اردوگاه حسینی ارائه شده است.5
 جَرْی و تطبیق
معناشناسی جری و تطبیق
آیات قرآن کریم با بیان موضوعات مختلف هدف مشترکی را دنبال می کنند. این هدف مشترک هدایت انسان است. در این زمینه برخی از آیات به بیان احکام شرعی پرداخته و بخشی دیگر معارف الهی را باز می گویند. تعدادی نیز آموزه های اخلاقی را یادآوری می نمایند و شماری نه اندک، سرگذشت جوامع پیشین، قضایای معاصر نزول قرآن و گاه حالات افراد معین را گزارش می کنند. راستی چگونه می توان از آن دسته آیات که بازگوکننده رخدادهای مختلف پیشین و اوصاف کسان متعدد است، پیامی تازه و ماندگار اسخراج نمود که برای هدایت تمام انسان ها در روزگاران پس از نزول قرآن سودمند افتد؟
 به نظر می رسد که رویکرد مفسّران هوشمند و با درایت به استفاده از قاعده «جری و تطبیق» پاسخی عملی بدین پرسش باشد. اصطلاح «جری و تطبیق»، به معنای انطباق مفاد آیه بر مصداق خارجی ـ مانند حوادث و یا وصف حال افراد ـ است که با تکیه بر مشابهت معنایی آیه با مصداق خارجی صورت می گیرد.
 این اصطلاح برگرفته از روایاتی است که بر پویایی و تازگی قرآن در همه زمان ها تأکید می کنند. یکی از این روایت ها، حدیث منقول از امام محمّدباقر(علیه السلام)است: اگر آیه ای که درباره قومی نازل شده با مرگ آن قوم بمیرد، از قرآن چیزی باقی نمی ماند در حالی که تا آسمان و زمین پابرجاست، قرآن نیز در جریان است و برای هر قومی که آن را تلاوت نمایند دارای پیام است.6
 پیشینه بهرهوری از جری و تطبیق به زمان امامان معصوم(علیهم السلام)برمی گردد. ایشان در موارد فراوان، مفاد آیه را بر مصادیق خارجی تطبیق می نمودند. علّامه طباطبائی از مفسّران هوشمندی که خود به گونه شایسته از این قاعده سود جسته، در این باره نگاشته است: «و هذه سلیقة ائمة اهل البیت، فانهم علیهم السلام یطبقون الایة من القرآن علی ما یقبل ان ینطبق علیه من الموارد وان کان خارجاً عن مورد النزول.»7 روایتی که ذیل آیه (الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقّ إِلاَّ أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ) (حج: 40) از امام محمدباقر(علیه السلام)گزارش شده، نمونه ای از به کارگیری جری و تطبیق را نشان می دهد. ایشان می فرمایند: این آیه درباره مهاجران [آن زمانی که از سوی مشرکان شهر مکه از آن سرزمین رانده شدند ]نازل شده است. با این حال، درباره خاندان محمّد(صلی الله علیه وآله) نیز جاری است; زیرا آن ها از وطنشان رانده شده و ترسانیده شدند.8 روشن است که جری و تطبیق در این روایت، با استناد به تشابه ملاک میان آیه و مصداق خارجی صورت گرفته است. رانده شدن از دیار و سرزمین به سبب حق مداری، ملاک مشترک میان آیه و مصداق خارجی یعنی حوادث مربوط به اهل بیت است. در این آیه مهاجران به خاطر رانده شدن از کاشانه و تحمل دشواری به بزرگی یاد شده اند، اما این سبب انحصار والایی و ارجمندی در آن ها نیست، بلکه هر فرد یا گروهی که در مسیر دفاع از حق از وطنشان رانده شوند، در گستره حکم این آیه قرار می گیرند.
 بهره جویی از این قاعده، نادیده انگاری شرایط نزول و چشم بستن بر دلالت مطابقی آیات نیست; زیرا به کارگیری این قاعده با توجه به منطوق آیه و دور از تصرف و دگرگونی در آن، به همراه تأکید بر وحدت معنایی و تکثر مصداقی آیه صورت می گیرد. استفاده ضابطه مند از این قاعده، مفاد آیات را از حصار زمان و حوادث معین خارج نموده و تجسمی از جاودانگی قرآن را فرا روی انسان می نهد. از این رو، تکیه بر این قاعده را می توان کوششی برای دریافت پیام های جاودان و عمومی قرآن و نیز نمونه ای از تطبیق دقیق مفاهیم قرآنی بر رویدادهای جاری در زمان دانست.
 جری و تطبیق در حماسه حسینی
استناد به قرآن در قالب «جری و تطبیق»، در میان سخنرانی ها و گفتوگوهای گزارش شده از واقعه عاشورا دیده می شود. بیشترین موارد به کارگیری این شیوه از سوی امام حسین(علیه السلام)است که ناظر به سیره عملی پیامبرانی مانند حضرت نوح(علیه السلام)، حضرت موسی(علیه السلام) و بیش از همه رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) است. و این خود گویای مشابهت نهضت ابا عبداللّه با سیره انبیای بزرگ می باشد.
 جری و تطبیق ناظر به سیره حضرت نوح(علیه السلام): قوم حضرت نوح، مردمانی سرکش و خشن بودند. خداوند قوم حضرت نوح را ظالم تر از اقوام دیگر و این گونه معرفی می نماید: (وَ قَوْمَ نُوح مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَی.) (نجم: 52) به همان اندازه که هدایت افراد نرمخو و معتدل آسان است، راهنمایی و ارشاد مردم نافرمان و خشن، طاقت سوز و جان فرسا می باشد. از این رو، هدایت آنان نیازمند استواری فراوان حضرت نوح بود تا نزدیک به ده قرن با سرکش ترین مردمان محشور باشد و به هدایتشان همت گمارد.
 پایداری و توکل به خدا از محورهای سیره حضرت نوح(علیه السلام)به شمار می رود و برخی سخنان گهربار امام حسین(علیه السلام) ناظر به آن است. بامداد عاشورا وقتی دشمن گرداگرد خیمه امام حسین(علیه السلام) و یارانش می گشت، امام مرکب خود را خواست و سوار بر آن با صدای رسا، به گونه ای که بیشتر افراد می شنیدند، فرمود: هان ای مردم! سخنم را بشنوید و برای پیکار با من شتاب مکنید، تا شما را به آنچه شایسته است پند دهم، و دلیل آمدنم به دیار شما را بازگویم. اگر با سخنم منصفانه برخورد نمودید و دلیل آمدنم را پذیرفتید بی گمان به راه نیک بختی گام نهادید و دیگر دستاویزی برای جنگ نخواهید داشت. اما اگر دلیلم را نپذیرفتید، با یکدیگر به مشورت نشینید و همه اطراف کار را خردمندانه بسنجید تا مبادا با شتاب زدگی کاری کنید که ندامت آور و حسرت انگیز باشد. سپس درباره من تصمیم گیرید و به من مهلت ندهید. «فان اعطیتمونی النصف، کنتم بذلک اسعد، وان لم تعطونی النصف من انفسکم، فاجمعوا رأیکم، ثم لا یکن امرکم علیکم غمة، ثم اقضوا الی ولا تنظرون.»9
 امام حسین(علیه السلام) در این خطبه از یک سو، مردم را به آرامش و خردورزی فرا می خواند تا کار هوشمندانه در پیش گیرند و از سوی دیگر، یادآور می شود که کج اندیشی و ستیزه جویی آنان هیچ گونه تأثیری در اراده استوار و پولادین امام(علیه السلام)ندارد; زیرا او به انجام رسالت الهی خود می اندیشد و بر لطف خدای بزرگ تکیه نموده و به او توکل کرده است.
 قرآن کریم سخنان حضرت نوح(علیه السلام) را که برای دعوت قومش به کار برده، نقل کرده که در آن حضرت نوح(علیه السلام)خداوند بزرگ را تنها تکیه گاه خود می داند و با توکل به او، آماده رویارویی با هر دسیسه و نیرنگ گمراهان است: (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوح إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُم مَّقَامِی وَتَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللّهِ فَعَلَی اللّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَیَّ وَلاَ تُنظِرُونِ.)(یونس: 71) مرحوم علّامه طباطبائی ذیل این آیه نگاشته اند: در این آیه از پیامبر گرامی(صلی الله علیه وآله)خواسته شده تا خبر بزرگ نوح(علیه السلام) را برای مردم بازگوید که چگونه تک و تنها با مردم دنیا سخن گفت و یک تنه در برابر همه آنان ایستاد با اینکه می دانست این تذکر باعث کشته شدنش خواهد شد و آنان در بر آن خواهد داشت که خود را از دست او راحت نموده و به او آسیب بزنند. ولی حضرت نوح(علیه السلام) از این بابت هیچ نگران نبود; زیرا خدا را وکیل خود می دانست.10
 تلاوت این آیه از سوی امام، نمونه ای از به کارگیری «جری و تطبیق» و ناظر به سیره حضرت نوح(علیه السلام)می باشد که در قرآن بازگو شده است; سیره ای که استواری و پایداری در برابر مشکلات و ناملایمات به همراه تکیه بر خدا، بر تارک آن می درخشد. فریاد بلند و رسای توکل بر خدا و استواری برابر دشمن و نهراسیدن از تنهایی، که حضرت نوح(علیه السلام) در سال هایی بسیار دور سر داد، اکنون در کربلا از حلقوم پاک و الهی امام حسین(علیه السلام)طنین دوباره یافته است. این فریاد الهی از عزم قاطع آن حضرت برای انجام وظیفه ای که جایگاه امامت بر عهده اش نهاده حکایت می کند. و بدین گونه است که صراط مستقیم نوح(علیه السلام)، آن پیامبر بزرگ خدا جاودانه شد و سیره اش استمرار یافت. به راستی شایسته است تابه آستان حسین بن علی(علیه السلام)عرض نماییم: السلام علیک یا وارث نوح نبی الله.
 جری تطبیق ناظر به سیره حضرت موسی(علیه السلام): حضرت موسی(علیه السلام) از چهره های نامدار و بارز انبیاست که در بیست و هشت سوره قرآن سیره ایشان بازگو شده است. شماری از آیاتی که امام حسین(علیه السلام)در قالب «جری و تطبیق» بدان استناد نموده اند، ناظر به سیره این پیامبر اولوالعزم و منادی بزرگِ توحید است. اینک مواردی از این استنادات در پی می آید.
 الف. موسای زمان: در بسیاری از منابع آمده است که سالار شهیدان به هنگام حرکت از شهر مدینه این آیه را تلاوت نمود: (فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.)(قصص: 21) و آن گاه که به مکه، تجلّیگاه توحید و یکتاپرستی رسیدند، این آیه را قرائت فرمودند: (وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْیَنَ قَالَ عَسَی رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاء السَّبِیلِ.)(قصص: 22)11 دو آیه مزبور، بیانگر بخشی از سرگذشت حضرت موسی(علیه السلام)می باشند. آنجا که ستم و جفای قبطیان سبب شد تا ایشان ناگزیر مصر را ترک کند و به مَدیَن، جایی که در آن امنیت بیشتری داشت، کوچ نماید. آیه نخست، مفاد سخن حضرت موسی(علیه السلام) به هنگام خارج شدن از مصر و آیه دوم سخن وی در زمان ورود به مَدیَن می باشد.
 وجه تطبیق آیه با مصداق آن، یعنی خروج امام حسین(علیه السلام)از شهر مدینه و مسافرت به مکه روشن است. حسین بن علی(علیه السلام) به مانند حضرت موسی(علیه السلام)، آن بزرگ منادی توحید، از ستم و جفای سرکشان و ستم پیشه گان روزگارش و اذیت دست نشاندگان آنان در امان نبود و برای پیگیری رسالت الهی خود موسیوار ناگزیر دیار و دودمانش را ترک نمود و منطقه دیگری را برای انجام فعالیت های خود برگزید. گویا تلاوت این آیات از سوی آن یگانه عصرها و نسل ها، سروش پرطنینی بود که اعلام می نمود: من موسای این روزگار، و یزید، فرعون عصر کنونی است. هان ای مردمان این زمانه و همه خردمندان و اندیشوران کاوشگر و آنانی که در درازنای تاریخ به بررسی این رخداد بزرگ می پردازید، آگاه باشید و جبهه حق را از لشکر باطل به نیکی باز شناسید.
 استاد جوادی آملی در این باره نگاشته اند: امام حسین(علیه السلام)برای اثبات این که نهضت او مانند قیام موسای کلیم است، گام به گام، آیاتی را که درباره حضرت موسی(علیه السلام) نازل شده بود، قرائت می فرمودند. بدین سان، سالار شهیدان خویشتن را وارث حضرت موسی(علیه السلام) و دیگر پیامبران بزرگ معرفی کرد و به مردم فهماند که من موسای کلیم هستم و یزید به جای فرعون نشسته است و منافقان و مرجفان نیز همانند پیروان فرعونند.12
 انعکاس این پیام در نامه ابن عباس به یزید نیز به روشنی قابل مشاهده می باشد; نامه ای که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)به او نگاشته است. در آن روزگار، جز یزید، عبداللّه بن زبیر نیز داعیه حکومت داشت. او به دست یابی جایگاه رهبری امت اسلام امیدوار بود، از این رو، مردم را به بیعت و همکاری با خود فرا می خواند. ابن عباس از پذیرش دعوت عبدالله بن زبیر سر باز زده و به او جواب مثبت نداد. از سوی دیگر، یزید کار ابن عباس را نوعی همکاری و هماهنگی با خود پنداشته و در نامه ای به او به دلیل امتناع از بیعت با ابن زبیر تشکر نموده و بدو وعده هایی داد.
 ابن عباس در پاسخ به یزید، بی پرده ناهماهنگی خود با ابن زبیر و نیز نادرستی پندار یزید را به او گوشزد نمود. ابن عباس در بخشی از این نامه، که به رنج نامه همانند است، نگاشته است: «فَلَستُ بِناس إطرادکَ الحسین بن علی مِن حَرَمِ رسولِ الله... إلی حَرم اللهِ وَدسّکَ إلیه الرجالُ تغتالُه فأشخصتَهُ مِن حَرمِ اللهِ إلی الکُوفةِ، فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّب»;13 هیچ گاه خاطره کاری که با حسین بن علی(علیه السلام)انجام دادی از اندیشه ام زدوده نمی شود. او را از حرم پیامبر... به سوی حرم خدا راندی و در آن دیار امن دسیسه ترور او را با دستان ناپاک گماردگانت پی گرفتی. و بدین گونه او را از جوار کعبه [این حریم امن الهی] به سوی کوفه دور نمودی. او نیز در حالی که خائف بود از شهر مکه بیرون رفت. جملات هر چند کوتاه ابن عباس به ویژه تعبیر پایانی آن «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّب» پژواک همان پیامی است که در سروش الهی امام بازگو شده است.
 ب. خداوند; تنها تکیه گاه: امام حسین(علیه السلام) در یکی از خطبه های روز عاشورا کوفیان را به اندیشیدن در کاری که در پیش گرفته اند فراخواند تا نیک بنگرند که ایشان از چه جایگاهی برخوردارند. آیا با آن همه والایی و ارجمندی شخصیت، سزامند چنین بی حرمتی و کشته شدن می باشد و مگر نه او فرزند پیامبرشان و سرور جوانان بهشت است؟ امام در ادامه سخن، برخی از سپاهیان عمر سعد را ندا داده و فرمودند: ای شبث بن ربعی، قیس بن اشعث و زیدبن حارث! آیا شما برایم نامه ننوشتید و سخت خواهان ورودم به کوفه نبودید؟ گفتند: نه، ما هرگز چنین نامه ای ننگاشتیم. امام فرمود: سبحان اللّه! به خدا سوگند شما چنین کردید. اگر ورودم به کوفه برایتان ناخوشایند است، حاضرم به مکان دیگر بروم. قیس بن اشعث گفت: آیا به حکم عموزادگانت گردن نمی نهی و حکمشان را نمی پذیری؟ آنان هرگز با تو رفتار ناپسند نمی کنند! امام پس از پاسخ دادن به او، این آیه را تلاوت نمودند: (وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ.)(دخان: 20)
 آیه ای که حضرت در فرجام سخن بدان استناد نموده اند، بیانگر سخنان حضرت موسی(علیه السلام) با قوم فرعون است; سخنانی که در آن رسالت الهی خویش را یاد نموده و آمادگی و پایداری خویش را برابر ناگوارترین رخدادها اعلان می کند: (أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَاللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ وَ أَنْ لَّا تَعْلُوا عَلَی اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَان مُّبِین.)(دخان: 18و 19)
 شرایط فراروی امام همانند اوضاع حضرت موسی بود. حضرت موسی خواستار هدایت مردم بود و از هیچ گونه ناملایمی و حتی آسیبی، مانند سنگسار شدن، پروا نداشت. او بر خدای بزرگ و توانا توکل نموده بود. امام نیز به مانند حضرت موسی(علیه السلام)آن فرستاده بزرگ خداوند، انجام رسالت الهی خود و راهنمایی مردم را پی می گرفت و نزد مردم حاضر شد. هرچند مردم کوفه که تا دیروز سخت خواهان حضور امام در میان خود بودند، اکنون به آسانی پیمان خود شکستند و حتی گستاخانه و جاهلانه ایشان را به پذیرش فرعون زمانه فرا می خوانند! سالار شهیدان در چنین موقعیتی با توکل بر خدا از هیچ تهدیدی نهراسید و موسیوار بر انجام رسالت الهی پای فشرد تا رسالت خویش را به فرجام رساند.
 درنگ در تفسیر آیه و توجه به برخی گزارش های تاریخی، وجه تطبیق آیه را نمایان تر می کند. علّامه طباطبائی ذیل آیه آورده است: ظاهراً این فراز آیه (وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ) به تأمینی اشاره دارد که پروردگار به موسی داده بود; چون خداوند قبل از آنکه موسی به سوی فرعونیان روانه شود، به او و هارون فرمود: نترسید که من با شما هستم و هر چه شما بشنوید و ببینید، می بینم. یعنی خداوند او را مطمئن کرده بود.14 برخی حوادث شب های پایانی توقف امام در مدینه چنین است: امام در کنار مرقد نورانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) حضور یافته و پس از نمازگزاردن دست به نیایش برآورد و از خدا خواست تا آنچه موجب رضای اوست، برایش هموار گردد. سپس سر بر خاک نهاد و لختی به خواب رفت در آن حال پیامبر(صلی الله علیه وآله) و گروهی از فرشتگان را دید که نزدش آمدند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با او سخن گفت و او را از حوادث آگاه نمود و وعده پاداش الهی بدو داد.15 بدین گونه، حوادث آن شب برای امام به مانند آیاتی است که حمایت الهی برای حضرت موسی را بازگو می کند و در مصاف با طاغوت زمان به او دلگرمی و آرامش می بخشد. شاید امام پس از این رویای صادق و یا مکاشفه، استوارتر از گذشته به انجام رسالت الهی اش مصمم گردید و بی هیچ بیمی از پیمان شکنی کوفیان و نبرد با یزیدیان، به سان موسی انجام رسالت آسمانی اش را پی گرفت.
 جری و تطبیق ناظر به سیره رسول اکرم(صلی الله علیه وآله): همان گونه که در آغاز این بخش یاد شد، جری و تطبیق به کار گرفته شده در سخنان امام حسین(علیه السلام)ناظر به سیره انبیاست. سیره انبیا نیز محتوای یگانه دارد که در بستر زمان استمرار یافته و از سوی پیامبر هر عصری تأکید شده است.
 کامل ترین نمونه و برترین مصداق سیره انبیا در رفتار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)آشکار شده است. از این رو، سیره حسینی که استمرار بخش سیره پیامبران الهی است، بیش از همه ناظر به سیره قرآنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می باشد. امام حسین(علیه السلام) در وصیتنامه رسمی که به برادرش محمّدبن حنفیه سپرد، یگانگی سیره خود با سیره جد گرامی و پدر بزرگوارش را یادآور شده و نگاشتند: سیره من همان سیره جدم و سیره پدر بزرگوارم می باشد: «و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن أبی طالب.»16
 استاد جوادی آملی در تبیین سیره حسینی چنین نگاشته: سخن رسمی سالار شهیدان این بود: می خواهم سیره جد و پدرم را ادامه دهم و سیره پدر ایشان، حضرت علی(علیه السلام)همان سیره جد او رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)بود; چون آن ذوات مقدس یک نورند و سیره جد او طبق سخن خدای سبحان در قرآن، نورانی کردن مردم است: (کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ.) (ابراهیم: 1) بر این اساس، اگر خداوند فرمود: ما انبیا را اعزام کردیم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)(حدید: 25)، در صدد بیان هدف متوسط رسالت است، نه هدف نهایی آن; زیرا هدف نهایی رسالت، نورانی شدن جامعه است و به یقین، جامعه نورانی عملکردش بر پایه قسط و عدل است. پس هدف نهایی نبوت و سیره پیامبر نورانی شدن جامعه و خروج آن از تیرگی و تباهی است چنان که نورانی کردن جامعه سیره انبیای گذشته نیز بوده است.17
 افزون بر آنچه با تکیه بر آیات قرآن درباره همسانی سیره امام حسین(علیه السلام)و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یاد شد، در سخنان ارزشمند رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز بر این هماهنگی تأکید شده است; آنجا که ایشان می فرمایند: «حسین منی و انا من حسین.»18 پیوندی که در کلام نبوی، میان پیامبر و امام حسین مورد تأکید است، فراتر از تبیین نسبتِ نَسَبی و بیانگر ارتباطی است که همسانی شخصیت حقوقی این بزگواران را نتیجه می دهد، و این خود نشان از یگانگی در سیره و روش زندگی ایشان دارد. استاد معرفت در این باره آورده اند: این جمله یک مطلب عادی را نمی خواهد بیان نماید; چون همه می دانند که امام حسین(علیه السلام)نوه پیامبر اکرم است. هر چند این تعابیر در صحبت های افراد نسبت به فرزندانشان، بخصوص فرزندان خردسال و شیرین بیان می شود، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مقام رسالت و به عنوان پیامبر نمی خواهد یک مطلب عادی را بیان بفرماید، بلکه امر عمیق تری است. پیامبر با توجه به جنبه شخصیت معنوی اش که حامل پیام سعادت آفرین برای بشریت است، وقتی می فرماید: «حسین از من است» یعنی حسین، عصاره و چکیده رسالت من است. پیام من در شخصیت جامع حسین، تبلور و تشخص عینی پیدا می کند.19
 جری و تطبیق به کار گرفته شده در سخنان امام حسین(علیه السلام)بیانگر همانندی ایشان با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)است. و برخی نیز بیانگر مشابهت یاران امام حسین(علیه السلام)با یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می باشد.
 الف. از تبار ابراهیم(علیه السلام): یکی از مواردی که دستگاه تبلیغاتی گسترده معاویه در دست یابی به آن موفق بود، نا آگاه نگه داشتن مردم از جایگاه معنوی شخصیت هایی مانند امام حسین(علیه السلام)است. برخی سخنان امام حسین(علیه السلام) که در آن بر انتساب با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و نیز جایگاه معنوی برخاسته از آن تأکید شده، برای زدودن بی خبری مردمی است که مورد هجوم گسترده تبلیغاتی معاویه قرار گرفته و از جایگاه والای ایشان ناآگاهند.
 در روز عاشورا محمّد پسر اشعث بن قیس کندی که از لشکریان عمر سعد بود پیش تاخت و گفت: ای حسین، میان تو و رسول خدا چه حرمتی است که برای دیگران نیست؟! امام حسین(علیه السلام) در پاسخ او آیه ای از سوره آل عمران را تلاوت فرموده و چنین ادامه دادند: به خدا سوگند، محمّد از خاندان ابراهیم است و عترت هدایتگر از آل محمّدند.20 آیه ای که حضرت بدان استناد نمودند چنین است: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْض...) (آل عمران: 33و 34) استناد به آیه یاد شده به این حقیقت اشاره می نماید که امام حسین از خاندان محمد و نیز مصداق بارز آل ابراهیم است; خاندان های پاکیزه که برگزیدگان خدایند و از منزلتی والا برخوردارند.
 ب. تمایز پاکیزگان و آلودگان: ضحاک ابن عبداللّه مشرقی چنین گزارش نموده است: امام(علیه السلام) و یارانش تمام شب عاشورا را بیدار بودند; گاه نماز خوانده و گاه دست نیاز به آستان آن بی نیاز برده و آمرزش می طلبیدند، لختی دعا خوانده و ساعتی جبین بندگی بر آستان الهی، زاری می نمودند. گروهی از سوارن دشمن که مراقبمان بودند، از نزدیکمان گذشتند. امام حسین(علیه السلام)نیز این آیه را تلاوت فرمودند: (وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْماً وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ مَّا کَانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَآ أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ.)(آل عمران: 178و179) یکی از سپاهیان دشمن این آیات را از زبان امام(علیه السلام) شنید و گفت: به خدای کعبه سوگند، همانا ما پاکیزگانیم که از شما جدا شده ایم. من (ضحاک ابن عبداللّه)، او را شناختم و به بُریر گفتم: او را می شناسی؟ گفت: نه. گفتم: نامش ابو حرب عبداللّه بن شهر است. او مسخره گو و دلقک منش و بسیار جسور و بی باک است. بُریر او را ندا داد و گفت: هان ای بدکار! آیا خدای یکتا تو را در زمره پاکیزگان قرار داده است!؟21
 تلاوت این دو آیه از سوی امام حسین(علیه السلام) نیز نمونه دیگری از به کارگیری آیات در قالب «جری و تطبیق» می باشد. از رهگذر این تطبیق، دو اردوگاه به نیکی از هم باز شناخته شدند و تردید اندک برخی افراد در شناخت حقایق آن نبرد زدوده شد. و نیز فلسفه این نبرد نمایان گردید; نبردی که با آن شایستگان از غیرشان جدا می گردند و پاکیزگان از آلودگان متمایز می شوند. برای آشکاری افزون تر وجه تطبیق، نخست مفاد آیه مرور می گردد. خطاب دو آیه یاد شده متوجه کافران و مؤمنانی است که در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)می زیستند و بیانگر سنّت آزمون الهی است که فرا رویشان قرار دارد. و نیز هشدار می دهد که انسان های گمراه و کفرپیشگان از وضع موجود و فرصت و امکاناتی که یافته اند شادمان نباشند; زیرا وضعیت موجود به نفعشان نیست و این موقعیت تنها فرصتی است که سبب افزونی گناهشان می شود. آیه دوم نیز یادآور می گردد که سنّت ابتلاء درباره مؤمنان نیز جاری است تا بدین وسیله سره از ناسره جدا و خالص از ناخالص متمایز گردد.
 مرحوم طالقانی در تفسیر این آیات نگاشته است: سنّت خدا این نیست که مؤمنان را به همان حال و وضعی که دارند، ثابت و راکد واگذارد، گرفتاری و مصائب باید پیش آید، تا آلودگان به کفر و جاهلیت و جواذب آن، از پیشروان پاکیزه شده و تکامل یافته جدا و مشخص شوند. نه اِملاء کافران در پایان به خیر آنان و نه گرفتاری مؤمنان به زیان اینان است، هر دو بر طبق حکمت و سنت سنیه الهی می باشد که در باطن آفرینش جهان و حیات انسان جریان دارد و تا به غایت نرسد و از پرده بیرون نیاید کسی آگاهی همه جانبه از آن ندارد.22
 امام حسین(علیه السلام) با تلاوت این آیات، جایگاه دو لشکر را به نیکی نمایانده است; سپاهیان خویش را بسان مؤمنان و یاران پیامبر دانسته و لشکر دشمن را در اردوگاه کفرپیشگان و مخالفان پیامبر ارزیابی می نماید و حادثه کربلا را ابزاری برای تمایز هر چه افزون تر بین آلودگان و پاکیزگان می داند; زیرا سنّت مستمر الهی تمایز بین این دو گروه با شیوه هایی مانند ابتلاء و آزمون می باشد. نکته نهفته دیگر در این جری و تطبیق، هشدار و بیدار باشی است که متوجه افراد هر دو اردوگاه است; هشدار برای لشگریان مقابل تا مپندارند موقعیت موجودشان ارمغان الهی است و برایشان نیک فرجامی را به دنبال خواهد داشت، بلکه رفتار نادرست آنان سبب شده تا خدا آنان را به حال خودشان وانهاده و حلیمانه امکاناتی در اختیارشان بنهد تا آنان افسار گسیخته و با سرکشی و طغیان به سوی نگون بختی پیش روند. و نیز بیدار باشی برای یاران و همراهان، تا آگاهی یابند که پشت سر نهادن آزمون های دشواری مانند عاشورا برای تمایز میان پاکیزگان و ناپاکان ضروری و از سنت های تغییرناپذیر الهی است و تحمل دشواری آن نتایج شیرینی به دنبال خواهد داشت.
 ج. یارانی استوار و وفادار: همان گونه که پیش تر یاد شد، برخی سخنان امام حسین(علیه السلام)بیانگر مشابهت یاران ایشان با یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می باشد که نمونه ای از آن در پی آمده است:
 امام حسین(علیه السلام) میان راه مکه به کربلا در منطقه ای به نام «عذیب الهجانات» با چهار تن سواره روبه رو شدند. آنان با راهنمایی طرماح بن عدی از سوی کوفه می آمدند. حُربن یزید ریاحی که با لشکرش به موازت کاروان حسینی حرکت می کرد، خواست تا از پیوستن آن چهار تن به لشکر حضرت جلوگیری نماید، اما امام(علیه السلام)عهدی را که میانشان بود یادآور شد، و او را به پای بندی بدان فراخواند. حُر نیز از دستگیری آنان دست کشید. پس از این امام حسین(علیه السلام)از آن چهار تن خواست تا از اخبار مردم و شهر کوفه گزارش دهند.
 یکی از آنان به نام مجمع بن عبدالله چنین گفت: واقعیت این است که به سردمداران شهر کوفه رشوه های هنگفت پرداخته، توبره شان را آکنده نمودند تا بدینوسیله دلشان را به سوی خود برند و در لشکر بیداد جایشان دهند. دریغا که آن فرومایگان بر ضد شمایند و به دشمن پیوستند. توده مردم نیز هرچند قلبشان با شماست، فردا شمشیرهایشان بر علیه شما کشیده خواهد شد.
 امام(علیه السلام) از پیک دلیرش، قیس بن مسهر صیداوی پرسید. گفتند: سرکرده نظامیان اموی وی را بازداشت کرد و از او خواست تا بر فراز قصر رفته و بر پدر والامقامت زبان به ناسزا بگشاید. اما آن رادمرد بر شما و پدر بزرگوارت درود گفت و بر عبیدالله بن زیاد و پدرش لعنت فرستاد و مردم را از آمدن شما آگاه کرد و آنان را به یاری تان فراخواند. پس از آن، به دستور ابن زیاد، سر قیس را با بی رحمی و شقاوت جدا کردند و او را از فراز بام به زیر افکندند.23پس از شنیدن این خبر اشک از دیدگان حضرت روان شد و این آیه را تلاوت فرمودند: (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.) (احزاب: 23) آیه وصف حال مؤمنانی است که با رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پیمان بستند که هیچ گاه در هنگامه نبرد فرار نکنند. برخی از آنان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و برخی دیگر در راه خدا کشته شده و بقیه آنان نیز بی آنکه از میثاقشان با خدا و رسول دست شویند، همچنان منتظر می باشند.
 بسیاری از منابع شیعه و سنی یادآور شدند که این آیه درباره حضرت علی(علیه السلام) و جمعی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شده است.24 شیخ طوسی ذیل تفسیر آیه یاد شده نگاشته است: چنین روایت شده که آیه درباره حمزة بن عبدالمطلب و جعفربن ابی طالب و حضرت علی(علیه السلام)نازل شده است. این فراز آیه (فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ) درباره حمزه و جعفر و فراز بعدی (وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ)درباه حضرت علی(علیه السلام)است.25 برخی گزارش های دیگر بیانگر آن است که پیشینه استفاده از این آیه در قالب «جری و تطبیق» به صدر اسلام برمی گردد. در برخی از منابع آمده: پیامبر(صلی الله علیه وآله) این آیه را بالای مزار شهدای اُحد تلاوت فرمودند.26 و نیز بعضی نگاشته اند: ابو سعید خُدری این آیه را بالای قبر حمزه تلاوت می کرد.27
 امام حسین(علیه السلام) هنگام وداع با تک تک یاران نیک سیرت و نیکو سریرتش این آیه را تلاوت می فرمودند28 و نیز هنگام شنیدن خبر شهادت قیس این آیه را تلاوت نمودند. همچنین در واپسین لحظات حیات مسلم بن عُوسجه بر بالین او حاضر شده و این گونه فرمود: «رحمک الله یا مسلم» و سپس آیه (فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا)را تلاوت نمود.29
 وجه تطبیق آیه بر یاران حضرت آشکار و بی نیاز از استدلال و استناد فراوان است. آن رادمردان استوار چنان جوانمردانه بر عهدشان پای فشردند که امام حسین(علیه السلام)در شب به یاد ماندنی عاشورا در وصفشان این گونه فرمود: همانا من یارانی باوفاتر و برتر از یارانم نمی شناسم. «فانی لا أعلم اصحابا اولی [اوفی] ولا خیرا من اصحابی.»30
 اثرپذیری واژگانی از قرآن
پیش تر یاد شد که این نوشتار به بررسی حضور قرآن در سخنان نقش آفرینان کربلا می پردازد. گزارش نظام مند این موارد، نیازمند بهره جویی از عناوین و اصطلاحات روشن و شناخته شده بود. به همین سبب در بخش پیشین، برخی اصطلاحات مانند جری و تطبیق به کارگرفته شد، اما بازگویی تمام موارد در قالب این اصطلاح ممکن نبود. این امر، ارائه مطالب را با تکیه بر عناوین دیگر ضروری نمود.
 تأمّل آغازین در این باره، بر مناسب بودن بهره جویی از اصطلاحات رایج در دانش بلاغت، مانند اقتباس، تضمین و تلمیح تأکید می نمود، اما درنگ افزون تر سبب شد تا عنوانی عام به کار گرفته شود; چه اینکه هماهنگی محتوای برخی گزارش ها با تعریف دقیق عناوین یاد شده دشوار بود. و نیز پرداختن به نکات تخصصی ادبی بیرون از هدف نوشتار است و مجالی دیگر می طلبد. این همه سبب شد تا عنوان «اثرپذیری واژگانی از قرآن» برای این بخش برگزیده شود. مواردی که ذیل این عنوان فراهم آمده، گوناگون است. در برخی از آن ها عبارت قرآنی بی هیچ دگرگونی یا با تغییری اندک، که گاه از آن گریز نیست، به کار گرفته شده است. در پاره ای از موارد نیز، مفاد آیات دستمایه اصلی کلام بوده و روح آموزه های قرآنی در آن دمیده شده است. در این موارد سخن چنان پرداخته شده که پیوند آن با قرآن از رهگذر به کارگیری واژگان یا مفاهیم متأثر از قرآن، بسیار آشکار و در پاره ای از موارد با اندک تأمّل آشکار می گردد.
 اثرپذیری کلام امام حسین(علیه السلام) از قرآن
الف. الگویی چونان پیامبر: یکی از خطبه های معروف امام حسین(علیه السلام)سخنرانی ایشان در برابر لشکر حر است. امام(علیه السلام)این خطبه را پس از ستایش خداوند بزرگ و نقل کلام گهربار جد گرامی اش، چنین آغاز می نماید: هان ای مردم! همانا رسول خدا فرمود: هر که حاکم جائر و ستم پیشه ای را ببیند که عهد و قوانین الهی را زیر پای نهاده و با سنت و شیوه رسولش مخالفت ورزد ... هر فردی که بر چنین حاکمی با گفتار و رفتارش نشورد، در دوزخ همنشین آن ظالمان ستم پیشه خواهد بود. آن گاه ستم پیشگی بنی امیه و شایستگی خویش برای رهبری امت اسلامی را یادآور شده و در ادامه فرمود: من حسین فرزند دختر پیامبر و فرزند علی(علیه السلام)هستم و اکنون در کنارتان و با شمایم. شخصیت و رفتارم برایتان الگو و اسوه ای شایسته است: «فانا الحسین بن علی وابن فاطمة بنت رسول الله... نفسی مع أنفسکم وأهلی مع أهلیکم، فلکم فی أسوة.»31 بخش پایانی سخن ارزشمند امام حسین(علیه السلام)اقتباسی شایسته و دقیق از این آیه سوره احزاب است: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.) (احزاب: 21)
 افزون بر این مورد، در موارد دیگر نیز سخنان سالار شهیدان بر ضرورت پیروی همگان از سیره نبوی تأکید میورزد. به عنوان نمونه، حضرت در گفتوگو با خواهر ارجمندشان فرمودند: هان خواهر ارجمندم! پدرم امیرمؤمنان از من بهتر بود، برادرم امام حسن(علیه السلام)از من شایسته تر بود، رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای ما و ایشان و هر موحد یکتاپرست اسوه و الگوی همیشگی می باشد: «أبی خیر منی، وامی خیر منی، ولی ولهم و لکل مسلم برسول الله اسوة.»32
 بر اساس معارف بلند قرآن کریم، صالحانی مانند حضرت ابراهیم خلیل با آن سابقه و لاحقه درخشان در مبارزات توحیدی و دیگر ابعاد الهی و نیز مؤمنان استوار و پایداری که راهی کوی اویند، شایسته پیروی و تأسی بوده و همگان به الگوگیری از آن بزرگواران فراخوانده شده اند. در سوره ممتحنه این مطلب چنین بازگو شده است: (قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ)(ممتحنه: 4); (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.)(ممتحنه: 6) رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)نیز به عنوان الگوی جاوادن و اسوه نیکو برای انسان ها معرفی شده است: (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(احزاب: 21)
 امام حسین(علیه السلام) که سالک استوار همین مسیر و از آموزه های وحیانی آگاه و به سیره نبوی پای بند است; سخن خود را با نقل کلام گهربار رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، آن اسوه ماندگار و برتر، آغاز و تفصیل آن را برای دیگران بازگو نمود. امام(علیه السلام)آنان را به تحقق این فرامین بلند فرا خوانده و با به کارگیری تعبیری مانند «فَلَکُمْ فِی أُسْوَةٌ» که برگرفته از قرآن است، ایشان را به سرمشق گیری از خود دعوت می کند. آیا به راستی در آن روزگار فردی جز حسین بن علی(علیه السلام)تجسم بخش شخصیت حقوقی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود و آیا سزا نبود که همگان به ایشان اقتدا نمایند؟ توجه به آنچه یاد شد، ظرافت و دقت به کارگیری این آیه در سخنان حضرت را روشن تر می نماید.
 ب. قهرمان قلمرو توحید: «توحید» به معنای یکتا شمردن و یگانه دانستن خدا و اصل اساسی در عقاید و معارف اسلام شمرده می شود. توحید درجات و مراتبی دارد و تا انسان همه مراحل آن را طی نکند موحد کامل و واقعی شمرده نمی شود.
 در بینش توحیدی آنجا که سخن از «توحید افعالی»33 است، بر این نکته تأکید می شود که جهان با تمام سنن و نظام های حاکم بر آن، فعل خداست و همان گونه که موجودات همگی نیازمند اویند (و خدا قیوم است)، در مقام تأثیر و عِلّیتشان نیز استقلال ندارند. پس همان گونه که خدا در ذات شریک ندارد، در فاعلیت نیز مستقل و یگانه است و در انجام کارهایش نیازمند غیر نیست. هر کس هر چه دارد از خدا و در حیطه قدرت و سلطنت و مالکیت حقیقی و تکوینی اوست.
 نتیجه مهمی که از این تفکر به دست می آید این است که هیچ کس و هیچ چیز جز خدای متعال سزاوار پرستش نیست و همه کارها به دست اوست. بنابراین، تمام اعتماد و توکل شخص بر خدا خواهد بود و از کسی هراس نخواهد داشت. چنین انسانی تحت ولایت الهی قرار گرفته و از آرامش روحی بی نظیر برخوردار خواهد شد.
 استاد مطهری درباره نگاه توحیدی امام حسین(علیه السلام) در کربلا نگاشته است: شاید برای نشان دادن جنبه توحیدی حادثه کربلا همان دو جمله ابا عبدالله در خطبه ای که در مکه ایراد کردند کافی باشد. سخنش این بود: «رضا الله واللهِ رضانا اهل البیت»; ما آنچه را می پسندیم که خدا برای ما پسندیده است... در آخرین جمله های اباعبدالله هم انعکاس همین مفاهیم را می بینیم... اباعبد الله سوار بر اسب بودند و خیلی خسته و جراحات زیاد برداشته بودند و تقریباً توانایی هایشان رو به پایان بود. تیری می آید و بر سینه حضرت می نشیند و اباعبدالله از روی اسب به زمین می افتد و در همان حال می فرماید: «رضاً بقضائک وتسلیماً لامرک، لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین» و نیز شما ببینید در شب عاشورا چه می گذرد. ببینید که در جنبه های توحیدی و عبودیت مطلب چقدر اوج می گیرد!34
 افزون بر آنچه یاد شد، برخی سخنان دیگر از امام حسین(علیه السلام)، آن آموزگار بزرگ مکتب توحید، در دست است که با اشاره و تلمیح به آیات قرآن این اندیشه برتر توحیدی را باز می تاباند. اکنون نمونه ای از آن در پی می آید:
 هنگامی که امام حسین(علیه السلام) شهر مکه را ترک نمودند و به سوی کوفه رهسپار بودند، فرزدق، شاعر نامدار را دیدند و از او اخبار کوفه را پرسیدند. فرزدق گفت: از فردی پرسیدی که به روند امور نیک آگاه است. واقعیت این است که قلب مردم عراق با توست، اما شمشیرشان بر زیان تو و به سود بنی امیه برهنه شده است. قضا از آسمان فرود می آید و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد. «قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنی امیة والقضاء ینزل من السماء والله یفعل ما یشاء.» امام حسین(علیه السلام)در پاسخ فرمود: درست گفتی. به راستی همه کارها به دست خداست و هر چه بخواهد انجام می دهد. پروردگار هر روز در کاری است. اگر تقدیر او با خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمت هایش می ستاییم و بر این سپاس از او مدد می جوییم و اگر مقدّرات با خواست آنکه حق مدار است و پرهیزگار است همساز نباشد، ناخرسند نشده و از حَدّش در نمی گذرد: «صَدَقتَ، لِلَّهِ الاَمْرُ، وَاللَّهُ َیفْعَلُ مَا یَشَاء، و کُلَّ یَوْم ربُنا فی شَأْن، إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُ، فَنَحمَدُاللهَ عَلی نَعمائِهِ وَهُوَ المُستَعانُ عَلی أداءِ الشُکرِ، وَإن حالَ القَضاءُ دونَ الرَجاءِ، فَلَم یَعتَد مَن کانَ الحَقُ نِیِتهُ وَالتَقوی سَرِیرتُه.»35
 پیوند معناداری که میان کلام امام حسین(علیه السلام) و آیات قرآن برقرار است، به ژرفایی و زیبایی هر چه بیشتر کلام انجامیده و نگرش توحیدی امام(علیه السلام) را بیان می کند. بخش بخش کلام کوتاه امام حسین(علیه السلام)به آیه ای از قرآن و حقیقتی فرازمند از معارف آن اشاره دارد. واژگان و معانی آیات چنان با کلام حضرت تنیده شده که جداانگاری این دو از هم اندکی دشوار می نماید. اشارات قرآنی که در سخن حضرت جای گرفته چنین است:
 الف. فراز نخست کلام: راست گفتی، به راستی همه کارها به دست خداست: «صَدَقتَ، لِلَّهِ الاَْمْر.» این فرمایش امام(علیه السلام) به آیه ای از سوره روم اشاره دارد که چنین است: (لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ.)(روم: 4)
 ب. فراز دوم سخن به قدرت مطلق خداوند اشاره داشته و می گوید: خدا هر چه بخواهد انجام می دهد «وَاللَّهُ َیفْعَلُ مَا یَشَاء» ممکن است اشاره کلام به این آیه باشد: (وَ مَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِم إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء.)(حج: 18)
 ج. بخش سوم فرمایش حضرت(علیه السلام) چنین بود: پروردگار هر روز در کاری است: «وکُلَّ یَوْم ربُنا فی شَأْن.» این سخن نیز اشاره به آیه ای از سوره حج دارد (یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْم هُوَ فِی شَأْن.)(رحمن: 29)
 د. قسمت پایانی سخن گهربار امام(علیه السلام) که تسلیم و انقیاد مطلق در برابر خواست الهی و شکرگزاری همیشگی امام را نشان داده، چنین است: اگر تقدیر خدا با خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمت هایش می ستاییم و بر این سپاس از او مدد می جوییم و اگر مقدّرات الهی، با خواست آنکه حق مدار و پرهیزگار است همساز نباشد، ناخرسند نشده و از حَدّش در نمی گذرد: «إن نَزَلَ القَضاءُ بِما نُحِبُ، فَنَحمَدُاللهَ عَلی نَعمائِهِ وَهُوَ المُستَعانُ عَلی أداءِ الشُکرِ، وَإن حالَ القَضاءُ دُونَ الرَجاءِ، فَلَم یَعتَد مَن کانَ الحَقُ نِیِتهُ وَالتَقوی سَرِیرَته.»
 به نظر می رسد این فراز نیز به آیاتی از سوره هود اشاره داشته باشد; آیاتی که طبیعت انسان به هنگام برخورداری از نعمت و فقدان آن را باز می گوید که اگر چیزی را از او بگیرند به نعمت الهی کفر ورزیده و ناسپاسی در پیش می گیرد و اگر پس از دشواری و سختی، به نعمتی دست یاد شادمانه فخر می فروشد: (وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ.)(هود: 9 و 10) پس از دو آیه یاد شده، خداوند از انسان های شایسته ای یاد می نماید که از این ویژگی طبیعی رهیده و به گاه سختی ناامیدانه کفر و ناسپاسی در پیش نمی گیرند و هنگام گشایش و آسایش نیز شاکرانه به سر می برند. بخشش و پاداش بزرگ خداوند، نتیجه و بازتاب عقیده و عمل این موحدان نیکو اندیشِ پاکیزه کردار است که در پایان آیه خاطرنشان شده است: (إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَـئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ.) (هود: 11)
 اثرپذیری کلام حاضران در کربلا از قرآن
الف. پرستش خدا بر اساس «حرف»: امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا چند سخنرانی برای لشکر عمر سعد ایراد نمود. شمر، میان یکی از سخنرانی ها ـ شاید هراسناک از تأثیر کلام منطقی و روشنگرانه امام(علیه السلام) نعره کشید ـ چنین گفت: او خدا را تنها با حرف می پرستد و نمی داند چه می گوید: «هو یعبدالله علی حرف ان کان یدری ما یقول.» سخن نادرست شمر که از اندیشه کوتاه او ریشه گرفته در قالب تلمیح، به این آیه اشاره دارد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُاللَّهَ عَلَی حَرْف فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ.) (حج: 11) آیه یاد شده بیانگر حال افراد سست عقیده ای است که پرستش خدا و ایمان به او را، نه از سر اعتقاد، بلکه تنها به سبب همسویی با تأمین تمایلات دنیایی خود برگزیده اند و کمترین تعلق خاطری بدان ندارند. کوچک ترین آزمون و دشواری، اندیشه آنان را به هم می ریزد و ساختمان نااستوار اعتقادشان را درهم می کوبد. آنان در چنین هنگامی بی هیچ درنگ و تردید، از دین روی برتافته و آن را از یاد می برند. زیان در دنیا و خسران در آخرت، بازتاب کار این افراد است. شمر در سخنان نادرستش امام حسین(علیه السلام) را به گونه ای معرفی می کند که دینداری اش حقیقی نبوده و در موقعیت های دشورا از آن دست می کشد و خدا را تنها در حال آسایش و رفاه می پرستد. هر چند نادرستی این کلام گستاخانه بی نیاز از تبیین است، پاسخ استوار به آن را می توان در کلام حبیب بن مظاهر یافت. او نیز با تکیه و اشاره به آیات، در پاسخ بی شرمی شمر چنین گفت: به خدا سوگند، هرگز خدا را نشناختی و با جان و دل به او ایمان نیاوردی و او را بر «هفتاد حرف» می پرستی. آری گواهی می دهم که تو سخنان حسین بن علی(علیه السلام)را در نمی یابی و نمی فهمی که او چه می گوید. چرا این گونه نباشد، در حالی که خدا مُهر بر قلب سیاهت نهاده است: «والله انی لاراک تعبد الله علی سبعین حرفا، و أنا أشهد انک صادق ما تدری ما یقول، قد طبع الله علی قلبک.» امام حسین پس از گفتوگوی حبیب و شمر به سخنرانی خود ادامه دادند.36
 بخش نخست کلام حبیب این است که شمر به درستی خدا را نشناخته و هیچ گونه اعتقاد استوار و نیز پای بندی به آموزه های دین ندارد و خود از دنیاپرستانی است که دینداری راستین و حقیقی را در پیش نگرفته و مصداق روشن آیه ای است که شمر بدان اشاره نمود: «و الله انی لَاَراک تعبد الله علی سبعین حرفا.» حبیب در بخش دوم سخنش چنین بیان داشته: شمر بدان جهت که بر دلش مُهر نهاده شده است، کلام امام حسین(علیه السلام) را در نمی یابد: «و أنا أشهد انک صادق ما تدری ما یقول، قد طبع الله علی قلبک.» نمایی که حبیب از شخصیت شمر ترسیم می نماید، نمایی است که او کلام امام را در نمی یابد و هیچ گاه از روی اعتقاد درست به دین و آموزه های آن باورنداشتهوتماموجودش غرق در تباهی و زیان است.
 بخش پایانی سخنان کوتاه حبیب نیز به برخی آیات اشاره داشته و روح آن برگرفته از آموزه های انسانساز قرآن است; آنجا که قرآن کریم، حال افراد گمراه را این گونه وصف می کند: برخی افراد بدان جهت که میان دنیا و آخرت، زندگانی دنیایی را برگزیده اند و دل و جان را یکسر در گرو آن داده اند، به ورطه گمراهی افتاده و خدا نیز آنان را رهنمون نمی گردد و بر دیدگان و دل و گوش آنان مُهر می نهد و آنان در آخرت زیان کارند: (ذَلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَیَاةَ الْدُّنْیَا عَلَی الآخِرَةِ وَ أَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ أُولَـئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرونَ.)(نحل: 107ـ109) پیوند میان این دو آیه و کلام حبیب روشن است. محور مشترک دو آیه، تأکید بر نقش تخریبی دنیاخواهی است. این ویژگی سبب می شود تا دنیاگرایان از سخن الهی بگریزند و فروغ ضعیفی از ایمان که در این افراد است نیز به هنگام آزمون و شرایط دشوار به خاموشی گراید. چنین افرادی در دنیا گمراه و ناشنوای حقیقت، و در آخرت زیان کارند.
 ب. چراغ درخشان هدایت: بُریر بن خضیر از قاریان نامداری بود که در اردوگاه حسینی حضور داشت. او متأثر از فرامین قرآنی و سیره حسینی بر روشنگری و موعظه دشمن تأکید داشت. از این رو، در روز عاشورا از امام حسین(علیه السلام) اجازه خواست تا با آنان سخنی گوید.37
 امام(علیه السلام) به او اجازه داد و او نیز به سویشان رفته و سخن کوتاه و گویایش را چنین آغاز نمود: هان ای مردم! به راستی خدای بلند مرتبه محمد را به حق برانگیخت تا مژده رسان و بیم دهنده باشد. به سوی خدا، به اذن او، فراخواننده و چراغی تابناک باشد: «إنَ اللهَ عَزَوَجَل بَعَثَ مُحَمَداً بِالحَقِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِیراً.» آن گاه در ادامه به آنان گفت: حسین فرزند رسول خداست، به چه دلیل آب را بر او بسته و میان فرات و او حایل شدید؟ با پاسخ ناروایی که برخی افراد لشکر مخالف به کلام استوار بریر دادند، سخنرانی او بسان گفتوگو و مجادله ادامه یافت.38
 سخن بریر، که به سیدالقراء شهره بود، به این دو آیه از سوره احزاب اشاره و تلمیح دارد: (یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَنَذِیراً وَ دَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِیراً.)(احزاب: 45 و 46) این آیات بیانگر جایگاه و برخی ویژگی های پیامبر(صلی الله علیه وآله)از منظر قرآن می باشند. قرآن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را فراخواننده به سوی خدا و چراغ تابناک و پرفروغ هدایت می داند. بریر نیز هوشمندانه با تکیه بر این بیان قرآنی و یادآوری نسبت میان امام حسین(علیه السلام)و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)به روشنگری پرداخت و امیدوار بود که آنان، والایی و ارجمندی جایگاه و شخصیت امام حسین(علیه السلام) را دریافته و رفتاری شایسته با حسین بن علی(علیه السلام) که فرزند پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و خود چراغ هدایت است در پیش گیرند.
 حضور نمادین قرآن در حماسه حسینی
یکی از گونه های حضور قرآن در حماسه حسینی، «حضور نمادین» آن در کربلاست. واژه «نماد» و مشتقات آن در حوزه دانش ها و فنون مختلف، به معانی گوناگون به کار گرفته می شود. از این رو، باید مراد از این اصطلاح به روشنی بیان گردد.
 اصطلاح «حضور نمادین» در نوشتار حاضر به مواردی از گزارش های حادثه کربلا اشاره دارد که قرآن ـ بدون مدّنظر بودن آیه و یا پیام ویژه ای از آن ـ به عنوان یک شیء محترم و مقدس مطرح می باشد. در این موارد آشنایی با قرآن، انس با قرآن، تلاوت قرآن، حفظ قرآن و دیگر امور مرتبط با قرآن، همگی امور محترم و ارزشمند شمرده می شوند و هرگونه رفتار یا گفتاری که با وجه تقدس قرآن هماهنگ نباشد، مردود است.
 این دسته از گزارش ها را می توان در دو بخش ارائه نمود: در بخش نخست، حضور نمادین قرآن در روایات بیانگر گفتار و رفتار امام حسین(علیه السلام)بازخوانی می شود. و در دومین بخش، حضور نمادین قرآن در گفتار و رفتار یاران امام آن پاکبازان دلیر و شایستگان بی مانند گزارش می گردد.
 حضور نمادین قرآن و امام حسین(علیه السلام)
همان گونه که پیش تر یاد شد، در متون گزارش شده از حماسه عاشورا، مواد فراوانی از حضور نمادین قرآن و امام حسین دیده می شود. این گزارش ها به لحاظ زمانی، حوادث پیش از رسیدن کاروان حسینی به کربلا و بعد از آن را در بر می گیرد.
 الف. قرائت قرآن: یکی از افرادی که با امام حسین(علیه السلام) در مسیر مکه تا کربلا ملاقات نموده، دیدارش را چنین گزارش نموده است: خیمه هایی دیدم که در بیابان برپا شده بود. پرسیدم صاحب این خیمه ها کیست؟ گفتند: این خیمه ها از آنِ حسین است. نزدش رفتم. مردی دیدم که قرآن می خواند و اشک بر گونه ها و محاسنش سرازیر بود: «فَإذا شَیخٌ یَقرأ القُرآنَ، قالَ: والدموعُ تَسیلُ عَلی خَدَیهِ وَلحِیَتِه.» گفتم: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت! چه شد که در این دیار که کسی در آن نیست اقامت گزیدید؟ گفت: این نامه هایی است که کوفیان به من نگاشتند و من آنان را جز کشنده خویش نمی بینم! پس از دست یازیدن به این کار است که پاس مقدسات الهی و حرمت های او شکسته می شود.39
 ب. قرآن و نهاد حاکمیت اسلامی: امام حسین(علیه السلام) در نامه هایی که به اهل کوفه و بصره نگاشتند، بر جایگاه فرازمند قرآن و نقش اساسی آن در مسئله حاکمیت جامعه اسلامی اشاره کردند و فردی را شایسته امامت جامعه معرفی نمودند که اساس حکومت و مدیریتش بر شالوده معارف و آموزه های بلند قرآنی استوار شده باشد.
 امام حسین(علیه السلام) در پاسخ نامه کوفیان نگاشتند: تمام آنچه را در نامه هایتان بیان کردید دریافتم. سخن بزرگانتان این بود که ما، امام و رهبری نداریم، تو به سوی ما بیا تا خدا به وسیله تو ما را به شیوه درست و در مسیر هدایت، جمع نماید. به جانم سوگند، امام نیست مگر آن کسی که به کتاب الهی عمل نموده و بدان پای بند باشد: «فلعمری ما الامام إلا الحاکم بالکتاب.»40
 همچنین امام حسین(علیه السلام) در نامه ای به مردم و بزرگان شهر بصره، فراخوانی اش در این نهضت را بر اساس کتاب الهی دانستند. این سخن هماهنگ با همان مبنای نظری و نگرش امام است که بر ضرورت هماهنگی رفتار حاکم جامعه اسلامی با قرآن تأکید میورزد. امام در نامه خود نگاشتند: اینک سفیری به همراه پیامم به سویتان می فرستم و شما را به کتاب پرشکوه خدا و راه و رسم انسان ساز پیامبرش فرا می خوانم: «وَ أنا أدعُوکُم إلی کِتابِ اللهِ وَسُنةِ نَبِیِه...»41
 ج. عشق به تلاوت قرآن: عصر روز نهم محرم، پس از شروع جنب وجوش در لشکر عمر سعد که بیانگر تصمیم جدید آنان بود، امام حسین(علیه السلام) برادر رشیدش را برای به دست آوردن آگاهی دقیق به سوی سپاه دشمن گسیل داشت. حضرت عباس به همراه بیست نفر نزد سپاه اموی آمد و از برنامه تازه آنان پرسید. گفتند: دستور امیر رسیده تا کار را تمام نماییم. عباس از آنان خواست تا در این کار شتاب نورزند تا نزد امام رفته و این پیام را به ایشان برساند. امام حسین(علیه السلام) پس از آگاهی از نقشه دشمن فرمود: عباسِ من، اینک سوی دشمن برو و اگر توانستی هجومشان را تا بامداد فردا به تأخیر انداز و شرارتشان را امشب از ما باز دار، بدان امید که سر بر آستان ربوبی ساییده و از او آمرزش طلبیم. خدا خود می داند که من، چقدر نماز و و خواندن کتابش را دوست دارم و شیفته دعا و نیایش بسیار و آمرزش خواهی از اویم: «فَهُوَ یَعلَمُ أنی قَد اُحِبُ الصَلاةَ لَهُ وَتِلاوَةَ کِتابِه وَالدُعاء والاستغفار.»42 همچنین در برخی منابع به نقل از حضرت زینب(علیها السلام) گزارش شده است: شب دهم محرم از خیمه خود خارج شدم تا از برادر بزرگوارم و یارانش خبر گیرم; در خیمه ای که برای امام افراشته بودند به محضرش رسیدم. ایشان تنها نشسته بودند و با خدا نجوا می کردند و قرآن می خواندند.43
 بلندی روح و عزت نفس امام حسین(علیه السلام) و پستی و نامردی لشکر دشمن، امری روشن و بی نیاز از استدلال فراوان است. پس به راستی چرا امام حسین(علیه السلام)در عصر روز نهم محرم با آن کج اندیشان دنیازده و دون مایگان سست اراده چنین درخواستی را در میان گذاشت و از آنان خواست تا یک شب نبرد را به تأخیر اندازند؟
 آیا این همه نشانگر جایگاه والای قرآن نزد امام حسین(علیه السلام) و بیانگر دلبستگی و انس به قرآن نیست؟ انسی که در کلام محمدبن حنفیه چنین بازگو شده است: حسین بن علی(علیه السلام) در خردسالی پیش از آنکه زبان آموخته و سخن بگوید آیات وحی را تلاوت می نمود: «وَقَرَأ الوَحی قَبل أن یَنطِق.»44
 یاران امام حسین(علیه السلام) و حضور نمادین قرآن
بی تردید حماسه حسینی از تابناک ترین حماسه هایی است که در تاریخ به وقوع پیوسته است. درخشندگی این حماسه، در کنار عواملی مانند رهبری فوق العاده امام حسین(علیه السلام) نتیجه حضور و ایفای نقش سربازان لایق می باشد; شایستگانی که با شاگردی در محضر معارف بلند قرآن و همراهی بی دریغ با کاروان حسینی به آن همه والایی بار یافتند که امام حسین(علیه السلام) در وصفشان چنین فرمود: همانا من یارانی باوفاتر و برتر از یارانم نمی شناسم: «فَانِی لا أعلَمُ أصحابَاً أولی وَلا خَیراً مِن أصحابِی.»45 این تعبیر، بالاترین مدال افتخار برای آن پاکبازان عرش آشیان و بهترین گواه بر نقش آفرینی بی مانندشان در کربلا است. در رفتار و گفتار آن شاگردان شایسته مکتب حسین نمونه هایی از حضور نمادین قرآن گزارش شده که در این بخش بدان پرداخته می شود.
 حضور نمادین قرآن در سخنان یاران امام حسین(علیه السلام)
الف. سخنان آن بانوی دانا: پس از روز دهم محرم سال شصت و یک هجری، حضرت زینب(علیها السلام) با پایداری و سخنرانی های عالمانه اش نقش محوری در تبیین و تبلیغ پیام سالار شهیدان را بر عهده گرفت. معارف بلند قرآنی، شالوده سخنان دختر دانا و آگاه علی بن ابی طالب(علیه السلام) را تشکیل می داد. حضرت زینب(علیها السلام)، همو که انسی پیوسته با قرآن داشت و تعبیر «عالمة غیر معلمة» در وصف ایشان است، جمله ای کوتاه و جامع در پاسخ به سخنان جاهلانه و گستاخانه یزید بیان نموده و در آن از انتساب و ارتباط اهل بیت(علیهم السلام)با قرآن این چنین به بزرگی و همراه با افتخار یاد می نماید:«فو الله الذی شرفنا بالوحی والکتاب، والنبوة والانتخاب، لا تدرک امدنا، ولا تبلغ غایتنا، ولا تَمحُو ذِکرَنا.»46 افتخار نمودن آن بانوی بزرگوار به شرافت «دریافت وحی» نمونه ای از حضور نمادین قرآن در کلام همراهان امام حسین(علیه السلام)است.
 ب. کلام سفیر شایسته: مسلم بن عقیل از یاران شایسته امام حسین(علیه السلام) بود. لیاقت این سرباز آگاه و دلیر را می توان از واگذاری آغازین مأموریت حماسه حسینی به وی دریافت. افزون بر این، درنگ در رفتار و گفتار او، اندیشه متعالی و تفکر متأثر از قرآن او را آشکار می نماید.
 نمونه ای از حضور «نمادین قرآن» را می توان در فراخوانی مردم به احکام و معارف قرآن که در میان سخنان مسلم با عبیدالله بن زیاد آمده ملاحظه نمود. عبیداللّه بن زیاد به مسلم گفت: هان ای فرزند عقیل، کار مردم به خوبی تدبیر می شد و همه یکدل و یکپارچه بودند. تو به شهر آنان آمدی و بذر اختلاف میانشان افکنده و جمعیتشان را پریشان نمودی. راستی این چه کاری بود که از تو سر زد؟
 مسلم در پاسخ گفت: هرگز چنین نیست! من خود نیامدم، بلکه مردم این شهر بر این باورند که پدرت شایستگانشان را کشت و سیلاب خون در زمین جاری نمود و شیوه ای چون شیوه قیصر و کسرا در پیش گرفت. اینان دعوتمان نمودند تا به اینجا آمده و عدل و داد را استوار سازیم و مردم را به پیروی از حکم کتاب الهی فراخوانیم: «وندعو إلی حکم الکتاب.»47
 باید به آنچه یاد شد بیفزاییم که برخی از یاران امام حسین(علیه السلام)استادان تلاوت قرآن بودند و از آنان با عنوان «سید القُراء» یاد می شد. حضور آنان در اردوگاه حسینی، تجسم حضور نمادین قرآن را برای حاضران در پی داشت; افرادی مانند بُریر بن خضیر که یکی از قرآن دوستان و قاریان نامدار حاضر در حماسه حسینی است. مرحوم سید محسن امین درباره او نوشته است: «بُریر بن خضیر الهَمدانِی وَکانَ زاهِداً عابِداً وَکانَ أقرأ أهل زَمانِه وَکانَ یُقالُ لَهُ سَیِدُ القُراءأ.» برجستگی وصف یاد شده در پاره ای از گزارش های دیگر نیز آشکار است. به این گزارش بنگرید: کعب بن جابر یکی از لشکریان عمر سعد بود که در شهادت بُریر، آن رادمرد دلیر، نقش داشت. هنگامی که پس از پایان حادثه کربلا به منزل برگشت، زنش یا خواهرش به او چنین گفت: آیا بر ضد فرزند گرانمایه فاطمه(علیها السلام)شمشیر کشیدی و سرور تلاوت کنندگان کوفه، بُریر را به شهادت رساندی؟ راستی جنایتی بزرگ کردی! به خدا سوگند هرگز با تو سخن نخواهم گفت: «أعَنتَ عَلی "ابن فاطمة"! وَ قَتَلتَ سَیِدَالقُراءِ!؟ لَقَد أتَیتَ عَظِیماً مِنَ الامرِ، وَاللهِ لا اُکَلِمُکَ مِن رَأسِی کَلِمَةً أبَداً.»48
 و نیز حبیب بن مظاهر که یکی دیگر از چهره های نامدار قرآنی کربلا است و در حماسه حسینی تجسم بخش حضور نمادین قرآن است، برخی منابع نام او را در فهرست کسانی نگاشته اند که عارفانه به تدّبر در قرآن پرداخته و عاشقانه در یک شب قرائت آن را به پایان می برد: «و قال الحسین: یرحمک الله یا حبیب لقد کنت تختم القرآن فی لیلة واحدة وانت فاضل.»49 و سرانجام باید به یکی از شهیدان کربلا و چهره قرآنی آن حماسه اشاره کنیم که غلام، بلکه آزاده ای بلند همت بود به گمان مرحوم سماوی، نام دقیق او «واضح الترکی» است و آزادشده «حرث مذحجی سلمانی».50 برخی منابع این سرباز غیور و آزاد مرد بلند همت را چنین وصف کرده اند: «غُلامٌ ترکی کانَ لِلِحُسَینِ وَ کانَ قارِئاً لِلقُرآن.»51 حضور این افراد قرآن آشنای معاد باور در کربلاست که برای حاضران حماسه حسینی و خوانندگان تاریخ، تجسّم نمادین قرآن را تداعی می نماید.
 اکنون در پایان مقال عنان قلم را به بیان استاد مطهری، آن محقق و عالم ژرف نگر، می سپاریم و تبیین زیبایش را از هنگام شهادت این یار پاک باخته حسین بن علی(علیه السلام) در کربلا می نگریم: کسانی که ابا عبدالله(علیه السلام) خود را بر بالین آنان رسانده است، عده معدودی هستند. یکی از آن ها غلام رومی است ـ ترک هم گفته اند ـ وقتی از روی اسب افتاد، ابا عبدالله(علیه السلام)، خودشان را بر بالین او رساندند. اینجا دیگر منظره فوق العاده عجیب است. در حالی که این غلام بیهوش بود و روی چشم هایش را خون گرفته بود، ابا عبدالله سر او را روی زانوی خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خون ها را از صورت و از جلوی چشمانش پاک کردند. در این بین بود که غلام به حال آمد، نگاهی به اباعبدالله کرد و تبسمی نمود. اباعبدالله صورتشان را بر صورت این غلام گذاشتند. این دیگر منحصر به همین غلام است و علی اکبر(علیه السلام); درباره فرد دیگری تاریخ چنین چیزی را ننوشته است: «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِِّه»; صورت خود را بر صورت او گذاشت. او آن چنان خوشحال شد که تبسم کرد، سرش به دامن حسین(علیه السلام)بود که جان به جان آفرین تسلیم کرد.52
 نتیجه گیری
الف. اهمیت فوق العاده بُعد قرآنی نهضت حسینی را نسبت به ابعاد دیگر آن نمی توان انکار نمود. از این رو، باید در تمام تلاش هایی که در آستانه این نهضت انجام می شود ـ مانند عاشوراپژوهی، ادبیات عاشورایی، سخنرانی، عزاداری، نوحه سرایی و... ـ با گرایش به کشف و بازگویی زوایای مختلف این بُعد شکل گیرد.
 چنین رویکردی به نهضت حسینی، آشنایی مخاطبان با ژرفای معارف آن و طراوت و شادابی همیشگی بازخوانی حماسه طف را برای مخاطبان به دنبال دارد. همچنین زمینه ای فراهم می نماید تا دیگر فرقه های مختلف اسلامی ـ مانند اهل سنّت ـ با این نهضت آشنا گردند; چه اینکه تمام فِرَق اسلامی در والایی معارف قرآن و ضرورت پذیرش آن هماهنگند و چنین توافقی انگیزه کافی را برای آشنایی آنان با این نهضت که دارای بُعد قرآنی است، برمی انگیزاند.
 ب. امام حسین(علیه السلام) در کربلا افق تازه ای را از تعامل با قرآن گشود که به بازتابانی تفسیر و تبیین برخی آیات انجامید. این بازتابی از رهگذر آگاهی دقیق و عمیق امام حسین(علیه السلام) به مقصود آیات پدیدار گشته است. از این رو، می توان گفتار و رفتار آن حضرت را مفسّر و مُبیّن آیات دانست. پذیرش این مطلب بیانگر ضرورت توجه جدی مفسّران به حادثه کربلا می باشد. بایسته آن است که مفسّران ـ به ویژه مفسّران شیعی ـ با درنگ در بُعد قرآنی حادثه کربلا، به تفسیر و تبیین مراد آیات مرتبط با این حماسه بپردازند و از این میراث سرشار و پرمایه به گونه شایسته بهره ببرند.
 ج. حماسه سازان اردوگاه حسینی در پرتو اعتصام به قرآن و بهره جویی از معارف آن، به کامیابی و سعادتمندی دست یافتند و مصداقی از منصوران آیت «انا لننصر رسلنا» گشتند. آنان اثبات نمودند که در دشوارترین شرایط نیز، حضور پررنگ قرآن ضامن پیروزی و سعادتمندی است. و امت اسلامی برای کامیابی در تمام شئون زندگی اش نیازمند بازگشت دوباره به قرآن کریم می باشد.
 د. به کارگیری این قاعده در حادثه عاشورا سبب شد تا امکان شناخت افراد دو اردوگاه برای حاضران در حادثه عاشورا میسر گشته و به آسانی از ماهیت حوادث فرا رویشان آگاه گردند. و نیز آیندگان بتوانند به خوبی این حماسه را شناخته و ابعاد مختلف آن را تحلیل نمایند. این همه از این روست که بیشتر این موارد، ناظر به سیره انبیاست و سیره انبیا نیز تا حد زیادی برای مسلمانان آشکار و روشن بوده و آنان از حقانیت سیره انبیا و نادرستی افکار و رفتار معارضان انبیا مطلع می باشند.
 هـ. نتیجه دیگر اینکه، از رهگذر به کارگیری این قاعده، اثبات هماهنگی و یگانگی سیره امام حسین(علیه السلام)با سیره انبیاست و نیز ریشه قرآنی برخی معارف و باورهای دینی نمایان می گردد; معارفی که در زیارت وارث و مانند آن ارائه شده، و امام حسین(علیه السلام)وارث انبیا معرفی شده است.
 پی‌نوشت:
 
--------------------------------------------------------------------------------
 1ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 15، ص 204.
 2ـ محمّدبن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، ج 1، ص 191 / محمدبن علی بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمة، ص 240 / محمّدبن حسن صفار، بصائرالدرجات الکبری، ص 130.
 3ـ محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، ص 192 / محمدبن علی بابویه قمی، معانی الاخبار، ص 35.
 4ـ استاد جوادی آملی اهمیت بُعد قرآنی نهضت سالار شهیدان را یادآور شده و همواره بر ضرورت کشف و بازگویی این بُعد تأکید نموده اند. اندیشه نگارش این نوشتار از بیان و بنان ایشان الهام گرفته است.
 5ـ در این مجال تنها به نقل و تحلیل حضور قرآن در «گفتار» اردوگاه حسینی و دیگر حاضران در این حماسه پرداخته ایم. تجلی قرآن در «رفتار» نقش آفرینان کربلا را در مجال دیگر بررسی نموده ایم.
 6ـ محمّدبن مسعود بن عیاش السلمی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 10 / محسن فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج 1، ص 24 / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 115.
 7ـ سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص 40.
 8ـ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج 7، ص 156.
 9ـ لوط بن یحیی بن سعید ازدی غامدی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 116 و 117 / شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 97 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 458 / اسماعیل بن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج 8، ص 193 / سید محسن امین عاملی، لواعج الاشجان فی مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 126 / عبدالرزاق موسوی مقرم، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 227.
 10ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 10، ص 103.
 11ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 254 / محمّدبن محمد بن نعمان، پیشین، ج 2، ص 35 / محمّدبن علی، شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 241 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 435 / سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج 3، ص 55 / سیدمحسن امین، لواعج الاشجان فی مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 31 و 32.
 12ـ عبدالله جوادی آملی، حماسه و عرفان، ص 200 و 201.
 13ـ احمدبن أبی یعقوب کاتب عباسی (یعقوبی)، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 248 و 249 / علی بن حسینعلی، احمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج 1، ص 79 و 80.
 14ـ سید محمّدحسین طباطبائی، پیشین، ج 18، ص 148.
 15ـ احمدابن اعثم کوفی، الفتوح، ج 5، ص 19 و 20.
 16ـ محمّدبن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 242 / سیدمحسن امین عاملی، لواعج الاشجان فی مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 30.
 17ـ عبداللّه جوادی آملی، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص 15ـ23.
 18ـ جعفربن محمد قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 166 / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 37، ص 74 / احمدبن حنبل، مسند حنبل، ج 4، ص 172 / محمدبن یزید قزوینی، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 51 / محمدبن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج 5، ص 324 / محمدبن اسماعیل بخاری، الادب المفرد، ص 85.
 19ـ محمّدهادی معرفت، «مبانی سیاسی فقهی نهضت عاشورا»، اندیشه حوزه، سال هشتم، ش چهارم، ص 67ـ68.
 20ـ شیخ صدوق، الامالی، ص 221.
 21ـ محمّدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 319 و 320 / شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج 2، ص 94 و 95.
 22ـ سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج 5، ص 434.
 23ـ لوط بن یحیی ازدی غامدی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 87 و 88 / محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 305 و 306.
 24ـ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب، ص 279 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 463 / حسن بن علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج 1، ص 307 / عبیدالله بن احمد (حاکم حسکانی)، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی آیات النازلة فی اهل البیت(علیهم السلام)، ج 2، ص 5 / علی بن یوسف بن جبر، نهج الایمان، ص 182 / علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، ج 1، ص 314 / علی حسینی استرآبادی، تأویل الایات فی فضائل العترة الطاهرة، ج 2، ص 449 / سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج 1، ص 285ـ 421.
 25ـ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، ج 8، ص 329.
 26ـ عبدالله بن مبارک، الجهاد، ص 110.
 27ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 40.
 28ـ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 25 / محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 4، ص 180.
 29ـ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 463 / ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص 47.
 30ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 317 / لوط بن یحیی ازدی غامدی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 107 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 455 / علی بن موسی بن طاووس حسینی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 55.
 31ـ لوط بن یحیی ازدی غامدی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 84 و 85 / عبدالله بحرانی، العوالم، ص 233 / سیدمحمود مرعشی، شرح احقاق الحق، ج 11، ص 609.
 32ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 319 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 457 / اسماعیل ابن کثیر دمشقی (ابن کثیر)، البدایه و النهایه، ج 8، ص 192.
 33ـ توحید افعالی اصطلاحی رایج در دانش فلسفه و کلام اسلامی است و به برخی از مراتب توحید اشاره دارد.
 34ـ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 17، ص 383ـ 384.
 35ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 290 / لوط بن یحیی ازدی غامدی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 68 و 69 / شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 67 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 446 / محمّدبن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 245 / علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، ج 2، ص 253 / اسماعیل ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، ج 8، ص 188 / علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، ج 2، ص 36 / عبد الحسین موسوی (علامه شرف الدین)، المجالس الفاخرة فی مآتم العترة الطاهرة، ص 215.
 36ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 322 و 323 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1، ص 459.
 37ـ درباره نام شخصیت مطرح در این گزارش اختلاف است، اما گمان قوی تر اینکه نام او «بریر» باشد.
 38ـ شیخ صدوق، الامالی، ص 222 / عبدالرزاق موسوی مقرم، پیشین، ص 232ـ233.
 39ـ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 182ـ 183 / ابن عساکر، پیشین، ص 307ـ 308 / محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 305ـ306.
 40ـ لوط بن یحیی ازدی غامدی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 17 / عبدالله بن مسلم دینوری (ابن قتیبه)، پیشین، ج 2، ص 8 / شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، پیشین، ج 2، ص 39 / محمّدبن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 242 / محمدبن جعفر حلی، پیشین، ص 16 / ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، چ چهارم، بیروت، موسسه اعلمی، ج 3، ص 22 و 23.
 41ـ محمّدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 265 و 266 / ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 170 / محمّدبن طاهر سماوی، ابصار العین، ص 26 / سید محمود مرعشی نجفی، شرح احقاق الحق، ج 27، ص 155.
 42ـ لوط بن یحیی ازدی غامدی، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص / شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 89 و 90 / عبدالله بحرانی، العوالم، ص 243.
 43ـ الشیخ الشریفی، موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 408.
 44ـ محمدبن یعقوب کلینی، الاصول من الکافی، ج 1، ص 302.
 45ـ محمّدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 317 / شیخ مفید، پیشین، ج 2، ص 91 / فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 1،ص 455 / علی بن موسی بن طاووس حسینی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 55.
 46ـ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 37 / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 160 / هاشم بحرانی، العوالم، ص 405ـ406.
 47ـ محمّدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 283ـ284 / شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 62 / محمدبن جعفر حلی، مثیرالاحزان، ص 25 / ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 8، ص 168.
 48ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 4، ص 329 / سیدمحسن امین عاملی، لواعج الاشجان فی مقتل الحسین(علیه السلام)، ص 142.
 49ـ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودة، ج 3، ص 71.
 50ـ محمدبن طاهر سماوی، ابصار العین، ص 144ـ145.
 51ـ محمّدباقر مجلسی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، ج 45، ص 30 / محمدبن طاهر سماوی، ابصارالعین، ص 144ـ145.
 52ـ مرتضی مطهری، پیشین، ج 17، ص 389ـ391.

تبلیغات