آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

توجه به قهرمانان و الگوگیری از آنان تأثیر بسیاری بر روحیه افراد جامعه دارد و در این باره، ستودن اسوه های الهی و محبوبان درگاه خدا و ائمّه اطهار(علیهم السلام) در میان مؤمنان، از جایگاه ویژه ای برخوردار است و این با «ملّی گرایی» تفاوت دارد. ایرانیان در قرآن و چشم انداز آن، از جایگاه خاصی برخوردارند و همین مسئله به نوبه خود، پیشینه ایرانیان را در برابر چشم نوجوانان، جوانان و بزرگ سالان ایرانی به نمایش درمی آورد تا بیشتر بیندیشند که سابقه آنان چیست و چه موقعیتی در پیشگاه رهبران اسلامی دارند و در نتیجه، بیشتر در حفظ آن بکوشند و در برابر تهاجم رنگانگ دشمنان، تسلیم نگردند.
همچنین در این باره، توجه به چند نکته ضروری است:
اولا، اسلام به پیروان خود، به صورت جهانی می اندیشد و برای هیچ گروه و قومی امتیازی خاص قایل نیست; ثانیاً، ایرانیان طبق فرهنگ اسلام، هرگز درصدد کسب امتیاز نبوده اند; ثالثاً، کلمه «فُرس»،1 در احادیث و روایات، درباره ایرانیان به کار می رود.2 کلمات «عجم»، «الموالی» و «الحمراء»3 نیز درباره ایرانیان به کار می روند.4همچنین عناوینی مانند اهل خراسان، اهل قم، اهل طالقان و قوم سلمان در احادیث و روایات درباره ایرانیان به کار رفته اند، ولی قرآن کریم، با تعابیر کنایی از ایرانیان یاد می کند.
ایران در تعابیر قرآنی
برخی از تعابیر قرآنی، که به ایرانیان اشاره دارند، عبارتند از:
1. (قَوماً غَیرَکُمْ): (هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ)(محمّد: 38); آگاه باشید! شما اشخاصی هستید که دعوت می شوید تا در راه خدا انفاق کنید.
برخی از شما بخل میورزید. هرکس بخل بورزد، به خود بخل کرده و خدا بی نیاز است و شما همه نیازمندید، و هرگاه سرپیچی کنید، خدا گروه دیگری را جای شما می آورد. پس آنان مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می کنند.
قرطبی، از مفسّران نامدار (م 671ق)، می نویسد: هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا خوش حال گردید و فرمود: این آیه نزد من از همه دنیا محبوب تر است.5
منظور از جمله (یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ) ایرانیان هستند. برخی مفسّران نیز آنان را یکی از احتمالات آیه دانسته اند.6
در حدیث آمده است: هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آیه شریفه (وَإِن تَتَوَلَّوْا) را تلاوت کردند، حاضران عرض کردند: ای رسول خدا! کسانی که اگر ما اعراض کردیم خدا آنان را جانشین ما می کند و آنان مانند ما نخواهند بود، کیانند؟ رسول خدا دست بر ران سلمان فارسی زد و فرمود: این و طایفه اش هستند. (سپس اضافه نمود:) اگر دین خدا آویزه ستاره ثریا باشد، حتماً مردانی از فارس به آن خواهند رسید.7
ابونعیم می نویسد: بیشترین بهره اسلام از آنِ ایرانیان است و اگر اسلام در ستاره ثریا قرار داشته باشد، مردانی از ایران آن را به دست می آورند.
ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند: به خدا سوگند خداوند به این وعده خود وفا کرد و گروهی از غیرعرب را، که بهتر از آنان بودند، جانشینانشان ساخت.8
2. (أُولِی بَأس): (قُل لِّلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَی قَوْم أُوْلِی بَأْس شَدِید تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ) (فتح: 16); به متخلّفان از اعراب بگو: به زودی از شما دعوت می شود که به سوی قومی رزمنده و جنگجو بروید و با آنان پیکار کنید، تا اسلام بیاورند.
از مفسّر بزرگ، ابن عباس، نقل شده است که گفت: «منظور از این قوم جنگجو و رزمنده، ایرانیان هستند.»9
همچنین خداوند می فرماید: (فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَّنَا أُوْلِی بَأْس شَدِید فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْداً مَّفْعُولا) (اسراء: 5); هنگامی که نخستین وعده فرا رسد (و شما دست به فساد و خون ریزی و جنایت بزنید) ما گروهی از مردان پیکارجو و رزمنده را بر شما می فرستیم (تا سخت شما را در هم کوبند) و برای پیدا کردن مجرمان، خانه های شما را جستوجو کنند و این وعده ای قطعی است.
در تفسیر این آیه، مطالب گوناگونی گفته شده است. بعضی احتمال داده اند که منظور از فساد و جنایت، فساد و جنایت صهیونیست هاست که به رزمندگان نیرومند اسلام وعده غلبه بر آنان داده شده است. در بعضی از روایات آمده است که امام باقر(علیه السلام)آیه یاد شده را تا آخر خواند، حاضران پرسیدند: منظور از این قوم رزمنده و پیکارجو، که دشمن را در هم می کوبد، چه کسانی اند؟ امام باقر(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «وَ هُمْ وَاللّهِ اَهلُ قُم»;10 سوگند به خدا! آنان اهل قم هستند.
در حدیث دیگری آمده است: آیه یاد شده در حضور امام صادق(علیه السلام)خوانده شد، یکی از حاضران پرسید: فدایت شوم! منظور از این قوم رزمنده و پیروز کیست. امام صادق(علیه السلام) سه بار فرمود: سوگند به خدا! آنان اهل قم هستند.11
3. (لَمَّا یَلحَقُوا): (وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُالْحَکِیمُ)(جمعه: 3); و همچنین (او) رسول است (بر آنان و) بر گروهی که هنوز به آنان ملحق نشده اند و او عزیز و حکیم است.
صاحب نظران درباره منظور از (لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ)احتمالاتی بیان کرده اند که یکی از آن ها عبارت است از: ایرانیان، و در ذیل آن، یکی از صحابه نقل می کند که ما نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بودیم که سوره «جمعه» نازل شد. آن حضرت شروع به تلاوت کردند و پس از خواندن آیه (وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ)، مردی پرسید: یا رسول اللّه! اینان چه کسانی هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا اینکه وی سه بار سؤال کرد. سلمان هم در میان ما بود. حضرت دست مبارک خویش را بر شانه سلمان گذاشت و فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، حتماً مردانی از اینان به آن می رسند.12 و بنا به نقلی، دست بر سر سلمان گذاشت و فرمود: اگر ایمان در ستاره ثریا قرار گیرد، مردانی از این گروه (ایرانیان) به آن دست می یابند.13
4.(یَسْتَبدِلْ قَوماً غَیْرَکُمْ): (إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ قَدِیرٌ) (توبه: 39); اگر به سوی میدان جهاد نشتابید، خدا شما را مجازات دردناکی می کند و گروه دیگری غیر از شما را به جایتان قرار می دهد و هیچ زیانی به او نمی رسانید. و خداوند بر هر چیزی تواناست.
بسیاری از مفسّران یکی از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانسته اند.14
5. (وَ یَأتِ بِآخَرینَ): (إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَیَأْتِ بِآخَرِینَ وَکَانَ اللّهُ عَلَی ذَلِکَ قَدِیراً) (نساء: 133); ای مردم! اگر او بخواهد، شما را از بین می برد و افراد دیگری را به جای شما می آورد و خدا بر این کار تواناست.
شیخ طوسی نقل می کند که وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود: آن جمعیت، قوم این مرد، یعنی مردم عجم و فارس هستند.15
6. (لَیْسُوا بِهَا بِکافِرینَ): (فَإِن یَکْفُرْ بِهَا هَـؤُلاء فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ) (انعام: 89); اگر مشرکان مکّه (به کتاب و حکم و نبوّت) کفر بورزند، کسان دیگری را نگهبان آن می سازیم که به آن کافر نیستند.
مصداق «قوم» در این آیه، انسان هایی اند که با پذیرش اسلام، همه توانشان را در خدمت آن، به کار خواهند بست. طبق نظر مفسّران، یکی از احتمالات در این آیه، ایرانیان هستند.16
در روایت آمده است که جمعی از ایرانیان برای انجام مراسم حج، به حجاز رفتند. در مدینه، به محضر امام باقر(علیه السلام) رسیدند و مطالبی درباره مسائل مهم دینی پرسیدند و امام باقر(علیه السلام) پاسخ آن ها را داد. یکی از پرسش ها این بود: شنیده ایم که سلمان تمایل پیدا کرده بود با دختر عمر، خواهر حفصه، ازدواج کند و از او خواستگاری کرده بود. لطفاً چگونگی آن را برای ما بیان فرمایید و امام باقر(علیه السلام) فرمود: عمر از خواستگاری ناراحت شد و نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گِله کرد.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به عمر فرمود: وای بر تو! آیا خرسند نیستی که سلمان به تو مشتاق شود و تو به او نزدیک گردی؟ سلمانی که بهشت مشتاق دیدار اوست و خداوند درباره سلمان و شما جمعیت قریش، این آیه را نازل کرد ]آن گاه آیه 89 سوره انعام را خواند.[
عمر گفت: ای رسول خدا! منظور از گروه «نگهبان دین» (در این آیه) کیست؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) در پاسخ فرمود: «هُوَ وَ اللّهِ سَلمانٌ وَ رَهْطُهُ»; سوگندبه خدا! این گروه نگهبان، سلمان و قوم او هستند.
سپس فرمود: سوگند به خدا! این آیه (38 سوره محمّد) نیز در شأن سلمان و قوم او نازل شده است. و در پایان فرمود: ای گروه قریش! شما مردم فارس (ایرانیان) را با شمشیر (در فتح ایران) می زنید تا به سوی اسلام بیایند. سوگند به خدا! روزی خواهد آمد که آن ها شما را برای کشاندن به سوی اسلام، با شمشیر می زنند.
حُذَیفة بن یمان، که در آنجا بود، گفت: این پیش گویی گوارا باد بر سلمان و ایرانیانی که راه ایمان و تقوا می پیمایند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود: اگر اسلام در لابه لای زمین گم شود، ایرانیان آن را می یابند و اگر اسلام در آسمان قرار گیرد، جز مردم ایران کسی به آن دست نیابد. ]امام باقر(علیه السلام) افزود:[ عمر با شنیدن این سخن، غمگین شد و برخاست و رفت.17
7. (یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ): (یَا أَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْم یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّة عَلَی الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِم...) (مائده: 54); ای کسانی که ایمان آورده اید! هر که از شما از آیین خود بازگردد (به خدا زیانی نمی رساند) خداوند در آینده، جمعیتی را می آورد که (دارای این ویژگی ها هستند): (1) خداوند آنان را دوست می دارد; (2) و آنان (نیز) خدا را دوست دارند; (3) آنان در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران، سخت و نیرومندند; (4) آنان در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش ملامتگران هراسی ندارند.
روایت شده است که شخصی درباره منظور این آیه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسید، پیامبر(صلی الله علیه وآله) دست بر شانه یا گردن سلمان زد و فرمود: «هذا وَ ذَوُوهُ»; منظور آیه، این شخص و قوم او هستند. آن گاه فرمود: «لو کانَ الدّینُ بالثُریّا لتناوَلَه رجالٌ مِن أبناءِ فارس.»18
8. (بَعْضِ الأَعْجَمِینَ): (وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَّا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ)(شعراء: 198 و 199); هرگاه ما این قرآن را بر بعضی از مردم عجم (غیرعرب) نازل می کردیم و پیامبر این آیات را برای آنان به زبان تازی (اعراب) می خواند، آنان هرگز به قرآن ایمان نمی آوردند.
در حدیثی آمده است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمی آورد; ولی قرآن بر عرب نازل شد، عجم به آن ایمان آورد و این برای عجم، فضیلتی است.19
آیات مزبور غیر از آیه اخیر، همگی از سوره های مدنی اند و در اواسط یا اواخر سال های هجرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مدینه نازل شده اند20 قطعاً منظور این آیات اقوامی نیستند که در زمان پیامبر مسلمان شدند; اما آیه اخیر (89 سوره انعام) گرچه از آیات مکّی است، ولی با توجه به اینکه بعضی از قرآن، بعضی دیگر را تفسیر می کند (إنّ القرآنَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بعضاً)21 به احتمال قوی، منظور همه این آیات، یک چیز است: این آیات از قومی خبر می دهند که در آینده نزدیک، مسلمان می شوند و مانند اعراب مسلمان نخواهند بود و طبق روایات یاد شده، آن قوم ایرانیان هستند. داشتن روحیه حق پذیری و نداشتن عصبیّت جاهلی حقیقتی است که آیه اخیر آن را بیان کرده است.
سلمان به عنوان یک مسلمان ایرانی و با ایمان، همواره طرف مشورت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود. حفر خندق در جنگ «احزاب» و تهیه ارابه جنگی در محاصره «طائف» توسط همراهان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دو نمونه از پیشنهادهای سلمان فارسی است.22
در اواخر عمر پیامبر، هنگامی که باذان، عامل (دست نشانده) پادشاه ایرانی در یمن، مسلمان شد، به دنبال آن، بسیاری از ایرانیان مقیم یمن نیز مسلمان شدند و فتنه اسود عنسی ـ از پیامبران دروغین ـ را دفع کردند و او به دست ایرانیان کشته شد. سپس ایرانیان مسلمان یمن با گروهی از مرتدان عرب مبارزه کردند تا آنکه مرتدان شکست خوردند و سرکرده آنان اسیر شد و او را به مدینه فرستادند.23
در احادیث مربوط به ایمان ایرانیان آمده است: ایرانیان با میل و رغبت خود، مسلمان شدند.24
در نبرد «قادسیه»، چهارهزار ایرانی به سپاهیان عرب پیوستند. این عده برای پیوستن خود به سپاهیان عرب، شرط کردند که پس از جنگ، به هر جا خواستند، بروند و با هر قبیله ای خواستند، هم پیمان شوند و سهمی از غنایم جنگی برگیرند. اینان پس از پیوند با بعضی از قبایل عرب (زهرة بن حویه سعدی، از قوم بنی تمیم) موالی آن قبایل نامیده شدند و در کوفه مسکن گزیدند. «حمراء» نام دیگر آن ها بود.25
در تاریخ آمده است: چهار هزار نفر از اهالی «بحر خزر»، پس از مشاوره با بزرگان خود، تصمیم گرفتند به میل خود، مسلمان و به قوم عرب (مسلمان) ملحق شوند. این عده، در تسخیر «جلولاء»، در زمان عمر به لشکر اسلام کمک کردند و سپس با مسلمانان در کوفه ساکن شدند. اشخاص دیگری نیز گروه گروه به رضا و رغبت خود به اسلام گرویدند.26
ایرانیان در رکاب موعود اسلام
منظور از «اهل مشرق»، «اصحاب الرایات السود»، «اهل خراسان» و «الرجل الخراسانی»، «فرس»، «اعاجم»، «موالی»، «بنوالحمراء»، «قوم سلمان»، «اهل قلم» و «اهل طالقان» که در برخی از احادیث به چشم می خورند، ایرانیانند. اینان زمینه ساز حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)هستند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: مردمانی از مشرق زمین قیام می کنند و زمینه را برای حکومت جهانی مهدی آماده می سازند.27
بیشترین یاران مهدی (عج) را ایرانیان تشکیل می دهند. در احادیث آمده است: بسیاری از یاران امام زمان (عج) از اهالی مرورود، مرو، توس، مغان، جابروان، قومس، اصطخر، فاریاب، طالقان، سجستان، نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، اهواز، سیراف، ری و کرمان هستند.28 امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره یاران حضرت مهدی (عج) از طالقان می فرماید: «خوشا به حال طالقان! زیرا برای خداوند ـ عزّوجل ـ در آنجا گنج هایی ذخیره شده که از جنس طلا و نقره نیستند، بلکه در آنجا مردانی هستند که خدا را واقعاً شناخته اند و آنان همچنین یاران مهدی در آخرالزمان هستند.»29
همچنین است بیانات امام صادق(علیه السلام) درباره ویژگی های یاران امام مهدی (عج) از مردم طالقان.30
یکی از یاران امیرمؤمنان (اصبغ بن نباته) می گوید: از امیرمؤمنان شنیدم که می فرمود: گویا چادرهای عجم را می بینم که در مسجد کوفه برپا شده اند و در ایّام حکومت امام مهدی، قرآن را همان گونه که نازل شده است، به مردم یاد می دهند.31
محیی الدین عربی، عارف معروف، در کتاب خود، فتوحات، درباره وزیران امام مهدی (عج) می نویسد: همه آنان از عجمند و در میان آنان هیچ فردی از عرب وجود ندارد.32
نفی ملّی گرایی
توجه بدین نکته ضروری است که مطرح کردن ایرانیان در قرآن، با مسئله «ملّی گرایی» ارتباطی ندارد. در اینجا نمی خواهیم بگوییم که نژاد ایرانی، از دیگر نژادها برتر است، بلکه فقط می گوییم: ایرانیان نیز در کنار دیگران مورد توجه و مرحمت قرآن هستند.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در موارد گوناگون، از جمله پس از فتح مکّه، با تأکید و صراحت لازم اعلام کرد که همه خرافات و تعصّبات جاهلیت را نابود کرده ام. هیچ افتخاری برای عرب بر عجم و سفید بر سیاه و... نیست، مگر به ملاک تقوا. و فرمود: «ایُّها النّاسُ کُلُّکُم لادَمَ و آدَمُ مِنْ تُراب لاَفضَلَ لِعَرَبی علی أعجَمی الاّ بالتَّقوی.»33
همچنین فرمود: آنان که به قوم و ملت خود افتخار می کنند، باید این عقیده را رها کنند. آن مایه های افتخار، جز هیمه دوزخ نیستند و اگر انسان ها دست از این عقیده برندارند، نزد خدا از سوسک هایی که کثافت را با بینی خود حمل می کنند، پست تر خواهند بود.34
ابن حجر در الاصابة نقل می کند که مردی از ایران، به نام ابی شاه، پس از خطبه بلیغ و سودمند رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برخاست و تقاضا کرد که دستور دهد آن را بنویسند و در اختیارش قرار دهند. پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به یاران فرمود: آن را برای ابی شاه بنویسید. این مسئله نشان می دهد که هرگز عصبیّت و قوم گرایی در دیار اسلام راه ندارد.
در تاریخ آمده است هنگامی که جوانی ایرانی در جنگ «احد» در صف سپاه اسلام، ضربتی سخت بر دشمن وارد ساخت و فریاد برآورد: این ضربت را از من بگیر که جوانی ایرانی هستم، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دریافت که سخن او ممکن است شعله تعصّب نژادی دیگران را برافروزد. به آن جوان فرمود: بگو: از یک جوان انصاری!35
امام صادق(علیه السلام) در ردّ شخصی که می خواست بین عرب و عجم فرق بگذارد و عرب را بر عجم برتری دهد، فرمود: مگر سخن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به تو نرسیده است که فرمود: من مولای هر فرد مسلمان هستم، خواه عرب باشد، خواه عجم. آن گاه فرمود: کسی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را دوست بدارد، آیا از جان رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیست؟36
امام باقر(علیه السلام) فرمود: روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر بلندی کوه صفا ایستاد. بنی هاشم و بنی عبدالمطلّب در آنجا حاضر بودند، آن حضرت به آنان رو کرد و فرمود: من رسول خدا به سوی شما هستم و با شما مهربانم، ولی بدانید که هر کس در گرو عمل خویش است; من در گرو عمل خود هستم و شما نیز در گرو عمل خودتانید. نگویید: محمّد از ماست و به زودی در همان جایگاه محمّد قرار می گیریم (و در کنار او به پاداش می رسیم.) سوگند به خدا! هیچ کس از شما و غیر شما دوست من نیست، مگر آنکه پرهیزگار باشد. آگاه باشید که مبادا شما را در قیامت، در حالی ملاقات کنم که بار دنیاپرستی را بر پشت خود حمل می کنید، ولی دیگران با توشه معنوی با من روبه رو گردند! آگاه باشید که اکنون حجت و عذر را بین خود و شما و بین خود و خدا تمام کردم.37
سلمان; افتخار ایرانیان
اگر دیده می شود که به واسطه پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امامان(علیهم السلام) به وجود حمزه و جعفر و دیگر رجال برجسته اسلامی افتخار شده، به دلیل تقوا و کمال آنان است، نه به علت قومیّت و ملّیت. چنان که بیان شد، افتخار به افرادی که در پیش خدا منزلتی دارند، ملّی گرایی نیست. به همین دلیل، در احادیث فراوانی به وجود برخی از انسان های الهی افتخار شده است.
در احادیث آمده است: روزی سلمان فارسی در مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشسته بود، عده ای از بزرگان اصحاب نیز حاضر بودند، سخن از اصل و نسبت به میان آمد. هر کس درباره اصل و نسب خود، چیزی می گفت و آن را بالا می برد. نوبت به سلمان فارسی رسید. به او گفتند: تو از اصل و نسب خودت بگو. این مرد فرزانه و تعلیم یافته و تربیت شده مکتب اسلام، به جای آنکه از اصل و نسب و افتخارات نژادی سخن بگوید، گفت: «أَنا سَلمانُ بنُ عبداللّهِ کُنتُ ضالّاً فَهَدانی اللّهُ ـ عزَّو جَلَّ ـ بِمُحَمَّد، و کُنتُ عائلا فأغنانی اللّهُ بِمُحمَّد و کُنتُ مَملُوکاً فَأعتَقِنی اللّهُ بِمُحَمَّد»; نام من سلمان است و فرزند یکی از بندگان خدا هستم. گم راه بودم، خداوند به وسیله محمّد، مرا راه نمایی کرد. و فقیر بودم، خداوند به وسیله محمّد، مرا بی نیاز کرد. برده بودم، خداوند به وسیله محمّد، مرا آزاد کرد.
در این هنگام، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وارد شد و سلمان آنچه را گذشته بود، به عرض آن حضرت رساند. رسول خدا رو به آن جماعت، که همه از قریش بودند، کرد و فرمود: ای گروه قریش! نسب افتخارآمیز هر کس، دین اوست; مردانگی هر کس، خوی و شخصیت اوست; و اصل و ریشه هر کس، عقل و ادراک او.38یعنی: ملاک های برتری در اسلام، با دین و اخلاق و اندیشه سنجیده می شوند، نه با نژاد و قبیله و رنگ و زبان. سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) آیه 13 سوره حجرات را خواند و به سلمان فرمود: هیچ یک از اینان بر تو برتری ندارند، مگر به ملاک پرهیزگاری. اگر تقوای تو از آنان بیشتر است، از آنان برتری.
روزی سلمان به مجلس پیامبر(صلی الله علیه وآله) وارد شد. حاضران برخاستند و به او احترام کردند و او را در بالای مجلس نشاندند. در این هنگام، فردی وارد شد و تا نگاهش به سلمان افتاد، گفت: این عجمی کیست که در بالای مجلس، در میان عرب ها نشسته؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای محکوم کردن چنین عقیده ای، بر منبر رفت و خطبه خواند و در بخشی از آن فرمود: انسان ها از زمان آدم تا امروز، مانند دندانه های شانه (کنار هم مساوی)اند. عرب را بر عجم و سرخ پوست را بر سیاه پوست برتری نیست، جز به ملاک تقوا. سلمان دریایی است که به انتهایش نتوان رسید و گنجی است که تمام نمی شود. سلمان از ما اهل بیت است. او آب گوارایی است که از آن حکمت می تراود و برهان ارائه می دهد.
در بعضی از روایات آمده است که سلمان وارد مسجد شد و در محضر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نشست. عده ای از اشراف عرب خشمگین شدند و به او گفتند: تو کیستی؟ سلمان گفت: من پسر اسلامم.
پیامبر در این هنگام سلمان را تصدیق کرد و فرمود: کسی که می خواهد به مردی بنگرد که خداوند قلبش را سرشار از ایمان کرده است، به سلمان نگاه کند.39
در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) روزی ابوسفیان با گروهی از مسلمانان، از کنار سلمان فارسی، صهیب رومی و بلال حبشی، که با هم بودند، عبور کردند. آنان تا ابوسفیان را دیدند، گفتند: افسوس که شمشیرها در گلوی این دشمن خدا کارساز نشد.
ابوسفیان این سخن را شنید (با توجه به اینکه او به ظاهر مسلمان بود.) ابوبکر به آنان گفت: آیا شما به بزرگ قریش (ابوسفیان) چنین کنایه ای می زنید؟ سلمان و همراهان از اعتراض ابوبکر ناراحت شده، نزد پیامبر آمدند و ماجرا را به اطلاع آن حضرت رساندند.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) به ابوبکر فرمود: گویا آنان را خشمگین کرده ای! این را بدان که اگر آنان را خشمگین کرده باشی، خدا را خشمگین کرده ای. ابوبکر نزد سلمان، بلال و صهیب رفت و عذرخواهی کرد و آنان نیز عذر او را پذیرفتند.
پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: پروردگار حکیم، مرا به دوست داشتن چهار تن امر کرده است. گفتند: یا رسول اللّه! آنان چه کسانی هستند؟ پیامبر پاسخ داد: علی بن ابی طالب. سپس فرمود: «خدا مرا به محبت چهار نفر امر کرد» این بار، وقتی پرسیدند: آن چهار دسته، چه کسانی هستند، پاسخ داد: علی بن ابی طالب. این کلام رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چهار بار تکرار شد و فقط علی(علیه السلام) را نام برد و بار چهارم افزود: علی، مقدادبن اسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی.40
نیز آن حضرت فرمود: «سلمان از من است. هرکس در حق او ستم کند، در حق من ستم کرده است و هر کس او را بیازارد، مرا آزار داده است.»41
پی‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
1 «فرس» (forc) کلمه اى است عربى که مورّخان اسلامى و عرب زبانان بر ایرانیان اطلاق کرده اند; همان گونه که واژه «عجم» را نیز در مورد ایشان به کار برده اند.
2ـ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسى، ج 2، ص 1876، واژه «فرس».
3ـ ابن منظور نیز مى نویسد: «والعرب تسمّى الموالى الحمراء»; عرب ها موالى را حمراه مى نامیدند. (ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 210.)
4ـ بلاذرى، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، بخش مربوط به ایران، ص 41 / ابن منظور، لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1405ق، ج 4، ص 210.
5ـ قرطبى، تفسیر قرطبى، ج 7، ص 259.
6ـ محمّدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، ج 26، ص 86 / اسماعیل بن کثیر قرشى دمشقى، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفه، 1412 ق، ج 6، ص 196 / فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1415 ق، ج 9، ص 179.
7ـ ابونعیم اصفهانى، تاریخ اصفهان، ج 1، ص 4 / متقى هندى، کنزالعمّال، ج 12، ص 90، ح 34126.
8ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 5، ص 108.
9ـ همان، ج 9، ص 192.
10ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 57، ص 216.
11ـ همان، ج 60، ص 216.
12ـ محمّدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، بیروت، دارالفکر، 1401 ق، ج 6، ص 63 / مسلم بن حجّاج نیشابورى، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج 4، ص 191.
13ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین / جلال الدین سیوطى، الدّرالمنثور، بیروت، دارالمعرفه، 1365 ق / جاراللّه زمخشرى، تفسیر کشاف، بیروت، دارالمعرفه / محمّد مصطفى مراغى، تفسیرالمراغى، چ دوم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1985 م / سید قطب، فى ضلال القرآن / قرطبى، تفسیر القرطبى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1405 ق، ذیل آیه 16 سوره فتح.
14ـ محمّدبن جریر طبرى، جامع البیان، ج 9و 10، ص 93 / سید محمود آلوسى بغدادى، روح المعانى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج 10ـ12، ص 85.
15ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 3، ص 122 / محمّدبن حسن طوسى، التبیان، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1409 ق، ج 3، ص 352 / جاراللّه زمخشرى، پیشین، ج 1، ص 574.
16ـ جاراللّه زمخشرى، پیشین، ج 2، ص 43 / خواجه عبداللّه انصارى، کشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، امیرکبیر، 1363، ج 3، ص 418 / محمّد عبده، المنار / سید محمود آلوسى بغدادى، پیشین.
17ـ میرزا حسین نورى، نفس الرحمان، بیروت، مؤسسة الآفاق، 1411 ق، ص 48.
18ـ فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 3، ص 208.
19ـ عبدعلى جمعه عروسى حویزى، نورالثقلین، چ چهارم، قم، اسماعیلیان، 1412ق، ج 4، ص 165/ على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ سوم، قم، دارالکتاب،1404 ق، ج 2، ص 124 / بهاءالدین محمّد لاهیجى، تفسیر شریف لاهیجى، ج 2، ص 14.
20ـ سید محمّدباقر حجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 399 و 401.
21ـ نهج البلاغه، خ 18.
22ـ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1402 ق، ج 2، ص 336 / محمّدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 2، ص 538.
23ـ مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلاموایران،ج2، ص 716.
24ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق، ج 67، ص 169.
25ـ بلاذرى، پیشین، ص 41.
26ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ج 2، ص 716.
27ـ ابن ماجه قزوینى، سنن ابن ماجه، کتاب «الفتن»، ج 2، ص 1366، ح 4088 / محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 51، ص 87.
28ـ محمدبن جریر طبرى، دلائل الامامة، قم، بعثت، 1412 ق، ص 556.
29ـ سلیمان بن ابراهیم حنفى قندوزى، ینابیع المودة، چ هشتم، قم، بصیرتى، ص 449.
30ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 307.
31ـ شیخ عباس قمى، سفینة البحار، تهران، سنایى، ج 2، ص 165.
32ـ محیى الدین بن عربى، الفتوحات المکیّة، مصر، المکتبة العربیه، 1985م، ج 3، باب 366، ص 328.
33ـ عبدالحسین امینى، الغدیر، قاهره، درالکتاب العربى، 1397، ج 6، ص 187 و 188.
34و35،ـ احمدبن حنبل، مسند احمدبن حنبل، ج 2، ص 624 / ص 503.
36ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 67، ص 169.
37ـ محمّدبن یعقوب کلینى، الروضة من الکافى، ص 182.
38ـ همان، ص 181، ح 203.
39ـ احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، نجف، دارالنعمان، ج 1، ص 150.
40و41ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 22، ص 246 / ص 347.

تبلیغات