تفاسیر موضوعی و شیوه های تقسیم معارف قرآن
آرشیو
چکیده
متن
مفسّران در تفسیر موضوعی، برای هرچه روشن تر شدن موضوعی از موضوعات قرآن، معمولا همه آیات مربوط به آن موضوع را جمع آوری نموده، در ارتباط با هم بررسی می کنند. مهم ترین شیوههای این نوع تفسیر قرآن عبارتند از: تفسیر موضوعی به سبک تسلسل طبیعی، تفسیر موضوعی بدون لزوم نظم و ترتیب بین عناوین، تفسیر موضوعی به روش توحیدی، و تفسیر موضوعی با شیوه اللّه محوری. به نظر می رسد «شیوه اللّه محوری» دارای ویژگی هایی است که در این مقاله، ضمن توضیح و بررسی سایر شیوه ها، به امتیازات این روش نیز پرداخته می شود.
مقدّمه
قرآن کریم در آیاتی، خود را «نور»،1 «کتاب مبین»،2«بیان»،3 «تبیان»4 و «عربی مبین»5 معرفی می کند که از روشن بودن معانی و محتوای این کتاب الهی حکایت دارد. با توجه به این ویژگی ها، فهم قسمتی از علوم و معارف قرآن برای عموم آسان خواهد بود; زیرا دلالت آیات کریمه بر آن آشکار است و هر فرد آشنا به زبان عربی، که با ذهنی پاک و ضمیری با صفا در آن تدبّر نماید، به میزان دانش و استعداد خود، از هدایت و اندرز این کتاب نیز بهره مند خواهد شد; (أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا.)(رعد: 17)
ولی با عنایت به اینکه برخی از آیات قرآن کریم متشابه بوده و دلالت برخی دیگر بر مراد الهی همراه با قرینه ای است
که اکنون وجود ندارد، و نیز با عنایت به مراتب متعدد معانی آن، فهم بخشی آیاتومراتب بالای معنایی، نیازمندتلاش تفسیری است و تنها آگاهی به زبان عرب کفایت نمی کند. به همین دلیل، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)قرآن کریم را تفسیر نموده اند. اندیشمندان اسلامی نیز همواره در مسیر فهم آیات الهی تلاش کرده اند که قسمتی از این تلاش ها برای فهم واژگان قرآن صورت گرفته است. در این زمینه نیز، کتابهای متعددی نگاشته شده است; مانند الوجوه و النظائر (دامغانی)، وجوه القرآن (نیشابوری) و نیز کتاب هایی که صرفاً برای تفسیر همه کلمات قرآنی نگاشته شده اند; مثل التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، (حسن مصطفوی)، المفردات فی غریب القرآن، (راغب اصفهانی)، غرائب القرآن، (طریحی)، نثر طوبی (شعرانی) و... .
آن بخش از تلاشهای اندیشمندان که «تفسیر» نام دارد و در مسیر فهم مرادالهی از آیات قرآن کریم می باشد، دو گونه است:
الف. تفسیر تجزیه ای یا ترتیبی: در این نوع تفسیر، مفسّر تلاش می کند تا همه آیات قرآن را به ترتیب سور و آیات، از ابتدا تا آخر، تفسیر و بررسی نماید.
ب. تفسیر موضوعی: در این روش، همه آیات مربوط به یک موضوع، جمع آوری شده و بررسی و تفسیر می شوند تا تمام ابعاد و ویژگی ها و سایر ظروف و شرایط آن موضوع روشن تر گشته، هرچه بیشتر مراد و مفاد آیات ذی ربط کشف گردند; زیرا در این روش، آیات هم معنای دیگر، که به منزله قراین منفصله هستند و مسلماً در تبیین آیات نقش بسزایی دارند، مورد توجه قرار می گیرند. این از آن روست که بسیاری از موضوعات در آیات متعدد مطرح شده اند و هر آیه موضوعی را از زاویه ای خاص مورد اشاره قرار داده و به بعدی از ابعاد آن ها پرداخته است و به طور مسلّم، احاطه و اشراف مفسّر بر آن آیات و بررسی مجموع آن ها، موجب می شود تا آن موضوع از هر حیث تبیین گشته، حقایق تازه ای در رابطه با تفسیر آن کشف شود.
در این باره، امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید: «اِنّ الکتابَ یُصدِّقُ بعضُه بعضاً.»6
برخی از مفسّران عالی قدر نیز درباره ارتباط آیات شریفه با یکدیگر و توجه و اشراف مفسّر بر همه آیات مربوطه می گویند: «تفسیر موضوعی در رتبه بعد از تفسیر ترتیبی است. مفسّر تفسیر موضوعی ابتدا باید از اول تا آخر قرآن را به نوبه خود بررسی نموده و حضور ذهنی و علمی داشته باشد که اگر آیه ای از قرآن مطرح شد، بعیدالذهن از آن نباشد. آن گاه پس از آشنایی با مضمون آیات و با سرمایه تفسیر ترتیبی، به سراغ تفسیر موضوعی بیاید و موضوعی را انتخاب کرده و آیات مربوط به آن موضوع را جمع آوری کرده و بررسی کند.»7
مرحوم علّامه طباطبائی نیز اگرچه در المیزان به نحو ترتیبی قرآن را تفسیر کرده، ولی با روش تفسیر «قرآن به قرآن» به تفسیر کتاب الهی پرداخته است. ایشان برخلاف پیشینیان، که تفسیر آیه ای را به تنهایی و یا به کمک مقدّمات علمی و غیر علمی یا به کمک روایات رسیده از معصومان(علیهم السلام)تفسیر می کردند، با نگرشی نو به قرآن، آیات را با استمداد از تدبّر و استنطاق معنای آیه از مجموع آیات ذی ربط تفسیر کرده است. علّامه، روش تفسیر «قرآن به قرآن» را حاصل تعلیم پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) و تفسیر واقعی قرآن معرفی می کند: چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «وَ اِنَّما نُزِّلَ لِیُصدِّقَ بَعضُه بعضاً» و امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیز می فرماید: «یَنطقُ بعضُه ببعض و یَشهدُ بعضُه علی بعض.»8
می توان گفت: این روش مرحوم علّامه در واقع، شبیه همان تفسیر موضوعی است که مفسّر برای روشن شدن موضوعی از موضوعات قرآن، همه آیات را جمع آوری می کند تا با دسته بندی و جمع بین آن ها، به معنا و مقصود الهی دست یافته، ویژگیهای آن موضوع را با توجه به قراین متصله و منفصله به خوبی درک نماید.
اقسام تفسیرموضوعی
تفسیر موضوعی به دو صورت می تواند باشد: تفسیر موضوعی غیر جامع و تفسیر موضوعی جامع.
1. تفسیر موضوعی غیر جامع
گاهی ممکن است بنا به ضرورت، موضوع خاصی از دیدگاه قرآنی بررسی و آیات مربوط به آن تفسیر شوند، بدون آنکه نظام بندی تمام قرآن بر اساس نظم منطقی در نظر گرفته شود. چنین روشی از قدمت بیشتری برخوردار است و نمونه شاخص آن تفسیر آیات الاحکام است; یعنی مفسّر تمام آیات مربوط به احکام الهی را استخراج کرده، از این طریق، فروعات و احکام فقهی را تبیین می نماید. برخی از کسانی که در زمینه تفسیر فقهی با عنوان «احکام القرآن» کار کرده اند، عبارتند از: محمّدبن صائب کلبی (م 146)، محمّدبن عبدالله مصری (م 268)، محمّد بن ادریس (م 204)، ابراهیم بن خالد (م 240)، محمّدبن عبدالله (م 268)، علی مروزی خراسانی (م 244)، موسی بن عبدالرحمن «قطان» (م 306)، محمّدبن القاسم قرطبی (م 355)، عبدالرحمان بن احمدبن المفلس (م 324)، محمّد تمیمی (م 305)، عبّادبن عباس طالقانی (م 385)، احمد باغاتی (م 401)، علی بن محمّد کیاهراسی (م 504)، محمّدبن احمد قرطبی (م 671)، احمدبن یوسف سیمین (م 756)، عبدالرحمان بن ابوبکر (م 911)، اسماعیل حقّی (م 1137)، حسین بن عمر یمینی (م 1380) و... .
نمونه دیگری از تفسیر «موضوعی غیرجامع»، تفسیر «موضوعی ارتباطی»9 است که در آن، مفسّر آیات مربوط به چند موضوع مرتبط را جمع آوری و تفسیر نماید; مانند موضوعات مرگ، برزخ و معاد یا مانند تقوا، ایمان و عمل صالح یا مثل انفاق و صدقه که در ارتباط با هم تفسیر می شوند.
2. تفسیر موضوعی جامع
مراد از تفسیر «موضوعی جامع» این است که تمام آیات قرآن کریم طبق موضوعات دسته بندی می شوند و مورد بررسی قرار می گیرند. مفسّرانی که به تفسیر موضوعی جامع قرآن کریم پرداخته اند، موضوعات قرآن را به شیوههای گوناگون تقسیم کرده اند که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1. تقسیم معارف قرآنی به عقاید، اخلاق و احکام: از منظر طرفداران این دیدگاه برای تفسیر موضوعی، در ابتدا لازم است همه معارف قرآن را به سه دسته تقسیم نموده، سپس ضمن بیان جزئیات و زیر مجموعههای هر کدام از اقسام، به تفسیر آن ها پرداخته شود.
2. تقسیم معارف قرآن بر اساس انسان محوری: انسان دارای ابعاد گوناگونی است; مانند بعد مادی، معنوی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی. از این رو، لازم است معارف قرآن بر اساس ابعاد وجودی انسان تقسیم بندی شود.
3. تقسیم معارف قرآن به سبک تسلسل طبیعی: یکی از محققان در تبیین روش خود، می گوید: ما در این روش، سعی بر آن داریم تا مقتضای طبیعی بحث درباره موضوع، از حیث تسلسل حوادثی را که رخ داده و کمال موضوع هم به آن ها بستگی دارد، رعایت کنیم. از این رو، آنچه طبیعت بحث اقتضای تقدّم آن را دارد، مقدّم داشته و آنچه اقتضای مؤخّر واقع شدن را داشته باشد، مؤخّر می گردد. البته ایشان معتقدند که در تفسیر موضوعی، ناچاریم همه آیاتی را که در همه سوره ها درباره موضوع واحدی بحث می کنند مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
طبق این شیوه، پیش از هر موضوعی، ابتدا از موضوع خلقت و تکوین و مسائل مربوط به آفرینش در قرآن کریم باید بحث کرد; بدین دلیل که مسئله «خلقت»، اصلی ترین مسائل و مباحث قرآنی است; زیرا اگر آفرینشی نبود، انسانی نبود تا دارای دین، عقیده، نظم و اجتماعی صحیح باشد. پس خداوند (به ترتیب) انسان ها را آفرید، آن ها را روزی داد، فرشتگان را برای ابلاغ پیام هایش به سوی آنان گسیل داشت; گروهی از آن ها ایمان آوردند و گروهی کافر شدند. قرآن هم نوری الهی است که رسالت جاودانه الهی را به بندگان می رساند و عقول آن ها را به سمت و سوی حق رهنمون می شود.10
مبتکر این شیوه، موضوعات قرآنی را بدین ترتیب بررسی کرده است: خلقت آسمان ها و زمین، کوه ها، شمس و قمر، نجوم، ابواب آسمان ها، سحاب، حیات روی زمین، آفرینش انسان، حالات گوناگون انسان، پیامبران و... .
4. تفسیر موضوعی بدون لزوم نظم و ترتیب بین عناوین: در این روش، مفسّر عناوین گوناگون اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و اجتماعی را در نظر می گیرد، سپس آیات قرآن را بررسی کرده، آیات مربوط به هر کدام را پس از دسته بندی، تفسیر و جمع بندی می کند; یا اینکه آیات را به تناسب موضوعات منظّم نموده، در یک جمع بندی، رابطه آن ها را در نظر می گیرد.
شایان ذکر است که هواداران این روش در مورد کیفیت تفسیر آیات، مطلبی قابل توجه دارند. آنان می گویند: در تفسیر موضوعی، لازم است پیش از هر چیز، به گردآوری تمام آیاتی که درباره یک موضوع در سراسر قرآن وارد شده اند، بپردازیم و بدون پیش داوریهای قبلی، این آیات را کنار هم چیده، یک یک تفسیر کنیم، سپس در یک جمع بندی، رابطه آن ها را با یکدیگر در نظر گرفته، از مجموع آن ها به یک ترسیم کلی دست یابیم. در اینجا، مفسّر مطلقاً از خود چیزی ندارد و همچون سایه به دنبال آیات قرآن می رود; همه چیز را از قرآن می فهمد و تمام همّت او کشف محتوای آیات است، و اگر از کلمات دیگران، حتی از احادیث کمک می گیرد، در مرحله بعدوجداگانه خواهد بود.11
5. تفسیر موضوعی به روش توحیدی: در این روش، لازم است مفسّر ـ هرچند به اجمال ـ دارای یک سلسله آگاهیهای قبلی نسبت به موضوعات قرآنی باشد تا بتواند آن ها را به قرآن عرضه کرده، پاسخ خود را دریافت نماید.
در این روش (بر خلاف روشی که مفسّر، صرف نظر از هر چیز و بدون آگاهی ها و مطالعات قبلی، با ذهنی صاف به قرآن مراجعه می کرد و آیات را برای تفسیر کردن، دسته بندی و مرتّب می نمود) مفسّر به آگاهی ها و مطالعات قبلی نیاز دارد تا با ارائه دادن مسائل و مشکلات حل ناشده و سؤالات پاسخ داده نشده به قرآن، درخواست جواب نماید; یعنی این روش در واقع، محاوره و گفتوگو با قرآن است.
به عبارت دیگر، در این روش، موضوعات عقیدتی، اجتماعی و یا هر موضوع دیگری، که مربوط به جهان هستی است و انسان نیاز به بررسی آن دارد، از منظر قرآن مورد تفسیر قرار می گیرد; موضوعاتی همچون جهان بینی توحیدی در قرآن، راه و راه نماشناسی در قرآن، اقتصاد در قرآن، سنّتهای تاریخ در قرآن، و آسمان و زمین در قرآن.
شهید صدر که خود مبتکر این شیوه است، می گوید: نتایج تفسیر موضوعی همیشه با جریانات تجربی بشر در ارتباطند; زیرا چنین نتایجی تبلوردهنده نشانه ها و گرایشهای قرآنی در مورد شیوه تفکر اسلام نسبت به یکی از موضوعات زندگی است و بلکه می توان گفت: تفسیر موضوعی در واقع، عملیات گفتوگو و محاوره با قرآن و به سخن در آوردن آن است، ولی نه تنها به صورت انفعالی و پاسخ خواهی صرف، بلکه به صورت فعّال و هدفدار در راه نیل کشف حقیقتی از حقایق بزرگ زندگی. همان گونه که امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز هنگام سخن گفتن درباره قرآن می فرماید: «ذلکَ القرآنُ فاستنطِقوه ولن ینطَقَ ولکن اُخبرکم عنهُ الاّ اَنَّ فیه علم ما یأتی والحدیثُ عنِ الماضی ودواءُ دائِکم و نظمُ ما بینکم»;12 آن همین قرآن است، آن را وادار به سخن نمایید. و هرگز سخنی نخواهد گفت. اما من شما را از قرآن خبر می دهم. آگاه باشید که علم آینده و حدیث گذشته و دوای دردها و نظم امورتان ـ همه ـ در قرآن می باشند.13
6. شیوه اللّه محوری: درباره این شیوه آمده است: برای دسته بندی معارف قرآن، باید نظام خاصی برای موضوعات در نظر بگیریم، سپس برای هر موضوعی، آیاتی پیدا کنیم و در کنار یکدیگر قرار دهیم و درباره آن ها بیندیشیم و از تمام این آیات برای روشن کردن نقطههای ابهامی که احیاناً وجود دارند کمک بگیریم; یعنی تفسیر قرآن به قرآن; همان راهی که علّامه طباطبائی در تفسیرالمیزان نشان داده و عمل کرده اند. ولی باید توجه داشت که وقتی آیه ای را از سیاق ویژه آن خارج کردیم و آن را تنها و بدون رعایت قبل و بعد در نظر گرفتیم، ممکن است مفاد واقعی اش به دست نیاید. به عبارت دیگر، آیات قرآن دارای قراین کلامی هستند که گاهی در آیه قبل و گاهی در آیه بعد و حتی گاهی در سوره دیگری یافته می شوند و بدون توجه به این قراین، مفاد واقعی به دست نمی آید. برای اینکه به این محذورها گرفتار نشویم و آیات مثله و تکه تکه نشوند و از مفاد واقعی اش خارج نگردند، باید دقت کنیم; یعنی وقتی می خواهیم آیه ای را ذیل موضوعی و عنوانی قرار دهیم باید آیات قبل و بعد را هم در نظر بگیریم، و اگر احتمال می دهیم که در آیات قبل و بعد، قرینه ای وجود دارد، آن را هم ذکر می کنیم. هیچ مانعی ندارد آیه ای را که می خواهیم مورد استفاده قرار دهیم با آیه قبل و بعد ذکر کنیم و آن دو آیه را بین پرانتز قرار دهیم تا هنگام مراجعه به آیه، آن قراین کلامی مورد غفلت واقع نشود. توجه به این نکته لازم است که همیشه باید به قراین قبل و بعد توجه داشته باشیم.14
مبتکر این شیوه در ادامه بحث، روش جدید خود را در زمینه تفسیر موضوعی ارائه داده، می گوید: لازم است در این شیوه، محور را «اللّه» بدانیم و تفسیر موضوعات را در طول هم انجام دهیم، به گونه ای که معارف قرآن را همچون یک چشمه جاری ببینیم که از مرحله ای می گذرند و وارد مرحله دیگری می شوند و هنگامی که آن جام لبریز شد، به مرحله دوم فیضان می کند که خود فرعی از مرحله اول است، نه آنکه در کنار آن و قسیم آن باشد، گرچه این تقسیمات طولی کم کم به جایی می رسد که پخش گشته شاخه هایی هم پیدا می کند.
این طرح اولا، اللّه محور است; ثانیاً، ترتیب منطقی بین مسائل و تقسیمات، حاصل می گردد; زیرا وقتی مباحث گوناگون مربوط به یکدیگر باشند، طبعاً بحث قبلی به نوعی بر بحث بعدی تقدّم خواهد داشت که قابل فهم و روشن است، برخلاف مباحثی که در عرض هم مطرح می شوند و تقدّم یکی بر دیگری محتاج تبیین یا تکلّف است.
بر این اساس، می توان نظام معارف قرآنی را به صورت ذیل در نظر گرفت: 1. خداشناسی; 2. جهان شناسی; 3. انسان شناسی; راه شناسی; 5. راه نماشناسی; 6. قرآن شناسی; 7. اخلاق / انسان سازی قرآن; 8. برنامههای عبادی قرآن; 9. احکام فردی قرآن; 10. احکام اجتماعی قرآن که شامل مباحث اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی است و به بخشهای فرعی ذیل منقسم می گردد: الف. احکام مدنی; ب. احکام اقتصادی; ج. احکام قضائی; د. احکام جزائی; هـ. احکام سیاسی; و. احکام بین المللی.15
نقد و بررسی
در اینکه هر یک از شیوههای مزبور قابل استفاده و دارای امتیازات و ویژگی هایی است، شکی وجود ندارد، ولی به نظر می رسد بیشتر آن ها دارای نارسایی هایی هستند که به آن ها اشاره می شود:
1. در مورد شیوه اول، باید گفت: روشی نیست که بتواند جامع همه معارف قرآن باشد; زیرا معارف قرآن تنها مسائل کلامی و عقیدتی و مسائل احکام و اخلاقی نیستند، بلکه شامل قصص و سرنوشت اقوام نیز می شوند که در این طرح جایی ندارند. علاوه بر این، ارتباط بین موضوعات و تقدّم و تأخّر آن ها نیز معلوم نشده است.
2. شیوه «انسان محوری» نیز در واقع گرایشی اومانیستی است که با نظر قرآن کاملا ناسازگار می باشد. علاوه بر اینکه ابعاد وجود انسان مبهم هستند و مشخص نیست دارای چند بعد می باشد تا بر اساس آن تقسیم بندی صحیحی از معارف قرآن ارائه گردد. وانگهی، در برخی موارد، نمی توان خلقی یا حکمی الهی را که در انسان مدح شده، مربوط به بعد خاصی از ابعاد وجودی انسان دانست، بلکه بسیاری از ابعاد وجود انسان با این حکم، قانون و اخلاق ارتباط دارند و نمی توان گفت این بیان قرآنی دقیقاً مربوط به آن بعد خاص وجود انسان است.16
3. در مورد روش تفسیر موضوعی به سبک «تسلسل طبیعی» هم لازم است توجه داشته باشیم که در بسیاری از موارد، تقدّم یا تأخّر احکام الهی یا حوادث جهان، نامعلومند و این خود باعث می شود تا ما در کیفیت و ادامه تفسیر طبق این شیوه، دچار مشکل شویم. علاوه بر این، در بسیاری از موارد هم مشخص نمی شود که کدام یک از عناوین و مباحث مقدّم هستند; مثلا، آیا مباحث مربوط به احکام فردی مقدّم هستند یا احکام اجتماعی؟ ترتیب منطقی، کدام یک را اقتضا دارد؟
4. در روش چهارم نیز هیچ ملاکی برای تقدیم یا تأخیر موضوعات به منظور تفسیر آن ها ارائه نشده است. علاوه بر آن، همه اشکالات روش سابق را نیز داراست.
البته روش توحیدی شهید صدر، درباره تفسیر موضوعی دارای امتیازاتی ویژه است و به قول برخی محقّقان، ویژگیهای تفسیر ایشان عبارت است از:
الف. گستردگی و شمول موضوعات آن، که به گستردگی نیازهای جامعه بشری و به بلندای اندیشه انسانی تنظیم می گردد; بدین گونه که پرسشهای جامعه بشری بر قرآن عرضه می گردند، سپس پاسخ قرآن دریافت می شود.
ب. از جمله ویژگیهای این روش تأکید بر آگاهی مفسّر از پاسخهای مکتب ها و جوامع نسبت به این پرسش ها و نیازهاست. به تعبیر دیگر، این روش نوعی تفسیر تطبیقی بین مکاتب جهان و قرآن است، و روشن است که مفسّر باید پیش از تفسیر، از آن مکاتب اطلاع داشته باشد تا بتواند نظریه اسلام را استخراج نموده، با آن ها مقایسه کند.17لازمه این کار آن است که مفسّر هنگام تفسیر موضوعی، کاملا بر دیگر موضوعات قرآن تسلّط داشته باشد تا بتواند مسائل مورد نیاز و مشکلات حل ناشده ای را که نیاز به بررسی دارند بر قرآن عرضه نماید و جواب دریافت کند.
این روش صرف نظر از دارا بودن چنین ویژگی هایی، بیانگر کیفیت شروع و ترتیب منطقی بین موضوعات نیست; به این معنا که مشخص نمی کند در نهایت، مفسّر از کجا شروع و به کجا ختم نماید و ترتیب منطقی بین عناوین و موضوعات چه چیزی را اقتضا می کند، در صورتی که نه تنها رعایت تناسب بین موضوعات ضروری است، بلکه بدون علم المناسبات و توجه به ارتباط بین آیات نیز نمی توان به مراد آیه شریفه دست یافت. البته واضح است که شهید صدر خود به این امر واقف بود، ولی بهتر این بود که در ضمن طرح گران قدر خود، به این مسئله نیز اشاره ای می کرد; چرا که توجه به وجود ارتباط و تناسب بین بیان موضوعات و آیات و حتی توجه به اینکه ممکن است در آیه ای ترکیبات متعددی در نظر گرفته شود به گونه ای که همه آن ها حجّت باشند، در تفسیر آیات نقش بسزایی دارد.
5. روش «اللّه محوری» نارسایی سایر روش ها را ندارد، بلکه در این روش، هم پیش از ارائه طرح، نسبت به مسئله علم المناسبات و توجه به ارتباط بین آیات و وجود قراین متصله و منفصله آگاهی داده شده، و هم کیفیت شروع و بررسی موضوعات در تفسیر موضوعی تبیین گشته است، به گونه ای که به مسئله ترتیب منطقی بین موضوعات و عناوین، کاملا توجه شده است. اجتهادی بودن چنین رویکردی هم هرگز دلیل نارسایی و نقص آن نیست ـ آن چنان که برخی پنداشته اند 18 بلکه دقت در طرح و توجه به وجود ارتباط منطقی بین موضوعات، موجب می شود تا انسان به امتیاز و ویژگی آن در مقابل سایر طرح ها و روش ها پی ببرد. از این رو، در اینجا به بیان ارتباط موضوعات کلی معارف قرآن با یکدیگر، در طرح «اللّه محوری» اشاره ای می شود.
نتیجه
بنا به آنچه بیان شد، از میان شیوههای گوناگون تفسیر موضوعی شیوه «اللّه محوری» از انسجام و ترتیب منطقی بیشتری برخوردار است. طبق این طرح، می توان همه معارف قرآنی را به بخشهای متعدد ذیل تقسیم کرد:
1. خدا شناسی: این بخش اصل مباحث مربوط به شناخت خدا، توحید، صفات و کلیات افعال الهی است و در صدر همه موضوعات قرار می گیرد; زیرا اساس تقسیم اللّه است.
2. جهان شناسی: طبیعی است که پس از بحث کلیات افعال الهی ـ که در بخش اول انجام می شود ـ لازم است تفاصیل افعال الهی مورد بررسی و تفسیر قرار گیرند که این همان مسئله خلق و تدبیر بوده و تحت عنوان «جهان شناسی» آمده است و شامل مباحث مربوط به جهان (مانند آسمان، ستارگان، زمین، پدیدههای جوّی مثل رعد، برق، باد، و باران، و پدیدههای زمینی مانند کوه ها و دریاها و نیز مباحث مربوط به عرش، کرسی، فرشتگان، جن و شیطان) می شود و جایگاه طرح مسائل و تفسیر آیات مربوط به آن، پس از خداشناسی است.
3. انسان شناسی: پس از بررسی و تفسیر مسائل مربوط به جهان شناسی، مباحث مربوط به «انسان شناسی» مطرح می شود; مباحثی همچون: آفرینش انسان، روح و ویژگیهای آن، کرامت و شرافت انسانی، مسئولیت و شرایط آن; مثل: آگاهی، قدرت عمل، اختیار و نیز ابعاد گوناگون وجود انسان، سنّتهای الهی، مسئله معاد و سرنوشت نهایی انسان از مباحث این بخش است. در این بخش، روشن می شود که جهان، مقدّمه ای برای آخرت است، و این انسان است که با اختیار خود، می تواند راه سعادت یا شقاوت ابدی را برگزیند و سرنوشت نهایی خود را رقم بزند.
4. راه شناسی: به دلیل آنکه در مبحث انسان شناسی روشن می شود که انسان موجودی انتخابگر است و باید راه خود را آگاهانه برگزیند، مسئله گرینش راه و شناخت آن مطرح می گردد که موضوع این بخش است. شایان ذکر است که مباحثی همانند شناختهای عادی (انواع علم حضوری و حصولی متعارف)، شناختهای غیرعادی (الهام و وحی)، مسئله نبوّت و ضرورت بعثت انبیا و هدف آن ها، مقامات انبیا (نبوّت، رسالت و امامت)، اعجاز، عصمت و سرانجام، جانشینی پیامبران (امامت به معنای خاص) تحت عنوان «راه شناسی» مورد تفسیر و بررسی قرار می گیرند.
5. قرآن شناسی: پس از اثبات نبوّت و ضرورت وحی در مبحث سابق، نوبت به مبحث «راه نماشناسی» می رسد که شامل مباحثی همچون تاریخ پیامبران، ویژگیهای پیامبران، کتابهای پیامبران و محتویات آن ها، تاریخ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، حوادث مربوط به زمان آن حضرت و نیز شامل تاریخ اقوام و ملل و سایر داستانهای قرآن می شود. ترتب این بخش بر بخش پیشین نیز روشن است; زیرا پس از اثبات نبوّت و وحی، لازم است گیرندگان وحی و رسانندگان آن به مردم را بشناسیم.
6. قرآن شناسی: پس از آنکه از کتابهای آسمانی پیشین بحث شد، نوبت به قرآن می رسد; آخرین کتابی که نازل شده است و باقی خواهد ماند. مباحث کلی که در این بخش تحت عنوان «قرآن شناسی» مطرح می شوند، عبارتند از: عناوین و اوصاف قرآن، ویژگیهای قرآن، هدف از نزول، کیفیت نزول، اعجاز، محکم و متشابه، تأویل، جهانی بودن، ابدی بودن و شیوه بیان (استدلال عقلی، موعظه، جدل، تمثیل، قصص و مانند آن).
7. اخلاق / انسان سازی قرآن: پس از مبحث «قرآن شناسی»، بخش مربوط به «اخلاق / انسان سازی قرآن» مطرح می شود; زیرا در قرآن شناسی، به این نتیجه می رسیم که هدف قرآن «تزکیه و تعلیم» است. تزکیه بحث اخلاق و خودسازی را ایجاب کرده است و مباحث آینده هم مربوط به تعلیم می باشند.
8. برنامههای عبادی قرآن: در بخش دیگر، مباحث مربوط به نماز، روزه، حج، دعا، ذکر و مانند آن مطرح می شود; یعنی اعمالی که رکن اساسی آن ها «تقویت رابطه انسان با خدا» است، هرچند مصالح اجتماعی زیادی نیز در آن ها منظور شده است. این بخش را می توان «برنامههای عبادی قرآن» نامید که در واقع، همان مسائل و برنامههای عملی قرآن می باشند که مربوط به رابطه انسان با خدایند.
9. احکام فردی قرآن: پس از بیان برنامههای عبادی قرآن، احکام فردی قرآن مورد تفسیر قرار می گیرند که مباحثی همچون حلال و حرام در خوردنی ها و نوشیدنی ها (اطعمه و اشربه، صید و ذباحه) را شامل می شود. این امور هم همان برنامههای عملی قرآن در رابطه با خود می باشند.
10. احکام اجتماعی قرآن: در مقدّمه این بخش، جامعه از منظر قرآن مورد بحث قرار می گیرد; مباحث اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی را نیز در برمی گیرد; یعنی برنامههای عملی قرآن، که در رابطه با دیگران مطرح می باشد، مورد تفسیر قرار می گیرند. مسائل این بخش به اقسام ذیل تقسیم می شوند:
الف. احکام مدنی; ب. احکام اقتصادی; ج. احکام قضائی; د. احکام جزائی; هـ. احکام سیاسی; و. احکام بین المللی.
بدین سان، معارف قرآن از نقطه آغاز هستی شروع و به ترتیب، مراحل «خلق» و «تدبیر الهی» مورد بحث واقع می شوند و به بیان ویژگیهای جامعه آرمانی انسانی ختم می گردد و در همه مراحل، ارتباط با محور اصلی «اللّه» کاملا محفوظ است.19موضوعات و معارف قرآنی را بر اساس اللّه محوری ولی با کیفیتی دیگر می توان در نمودار ذیل مشاهده کرد.20
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1و2ـ «قد جائکم من اللّهِ نورٌ و کتابٌ مبینٌ.» (مائده: 15).
3ـ «هذا بیانٌ لِلناس و هدىً و موعظةٌ للمتقینَ.» (آل عمران: 138).
4ـ «وَ نزّلنا علیکَ الکتابَ تبیاناً لِکلِّ شىء.» (نحل: 87).
5ـ «نزَّل به الروحُ الامینُ على قلبکَ لتکونَ مِن المنذرینَ بلسان عربى مبین.» (شعراء: 193ـ195) / «و هذا لسانٌ عربىٌ مبینٌ.» (نحل: 103)
6ـ نهج البلاغه، خطبه 18.
7ـ عبداللّه جوادى آملى، زن در آئینه جلال و جمال، مرکز فرهنگى رجاء، 1369، ص 49.
8ـ سید محمّدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، 1361، ص 61. البته برخى تفاسیر موجود هم داراى روش علّامه (تفسیر قرآن به قرآن) هستند; مانند: اضواءالبیان، تألیف محمدالامین بن محمّدالمختار الجکنى الشنقیطى، الفرقان فى تفسیرالقرآن، تألیف محمّد الصادقى. زرکشى در این باره مى گوید: «قیل: احسنُ طریقِ التفسیر اَن یفسرِّ القرآنُ بالقرآن. فما اجملُ فى مکان فقد فصل فى موضع آخر و ما اختصر فى مکان فانّه قد بسط فى آخر فان اعیاک ذلک فعلیک بالسنة فانّها شارحةٌ للقرآنِ و موضحّةٌ له; قال تعالى "و ماانزلنا علیک الکتابَ الاّ لتُبیّنَ لهم الذى اختلفوا فیه..."» (هاشم بحرانى، البرهان، ج 2،ص 192.)
9ـ ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 1، ص 18و19.
10ـ سید محمّدباقر ابطحى، المدخل الى التفسیرالموضوعى للقرآن الکریم، النجف الاشرف، مطبعة الاداب، 1389 هـ، ص 8و9.
11ـ جعفر سبحانى، مفاهیم القرآن، چ دوم، قم، توحید، 1404ق، ج 1، ص 15 / ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 1، ص 29 و 30.
12ـ نهج البلاغه، شرح صبحى صالح، خطبه 158.
13ـ سید محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، مؤسسه المهدى، ص 23ـ30.
14ـ محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، ص 9.
15ـ همان، ص 13ـ16.
16ـ همان، ص 11ـ13.
17ـ سید محمّد ایازى، «نگاهى به تفاسیر موضوعى معاصر»، کیهان اندیشه، ش 28 (بهمن 1368)، ص 142.
18ـ همان.
19ـ محمّدتقى مصباح، پیشین، ص 14ـ16.
20ـ این طرح توسط گروه علوم قرآنى پژوهشگاه حوزه ودانشگاه تهیه شده است.
مقدّمه
قرآن کریم در آیاتی، خود را «نور»،1 «کتاب مبین»،2«بیان»،3 «تبیان»4 و «عربی مبین»5 معرفی می کند که از روشن بودن معانی و محتوای این کتاب الهی حکایت دارد. با توجه به این ویژگی ها، فهم قسمتی از علوم و معارف قرآن برای عموم آسان خواهد بود; زیرا دلالت آیات کریمه بر آن آشکار است و هر فرد آشنا به زبان عربی، که با ذهنی پاک و ضمیری با صفا در آن تدبّر نماید، به میزان دانش و استعداد خود، از هدایت و اندرز این کتاب نیز بهره مند خواهد شد; (أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا.)(رعد: 17)
ولی با عنایت به اینکه برخی از آیات قرآن کریم متشابه بوده و دلالت برخی دیگر بر مراد الهی همراه با قرینه ای است
که اکنون وجود ندارد، و نیز با عنایت به مراتب متعدد معانی آن، فهم بخشی آیاتومراتب بالای معنایی، نیازمندتلاش تفسیری است و تنها آگاهی به زبان عرب کفایت نمی کند. به همین دلیل، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام)قرآن کریم را تفسیر نموده اند. اندیشمندان اسلامی نیز همواره در مسیر فهم آیات الهی تلاش کرده اند که قسمتی از این تلاش ها برای فهم واژگان قرآن صورت گرفته است. در این زمینه نیز، کتابهای متعددی نگاشته شده است; مانند الوجوه و النظائر (دامغانی)، وجوه القرآن (نیشابوری) و نیز کتاب هایی که صرفاً برای تفسیر همه کلمات قرآنی نگاشته شده اند; مثل التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، (حسن مصطفوی)، المفردات فی غریب القرآن، (راغب اصفهانی)، غرائب القرآن، (طریحی)، نثر طوبی (شعرانی) و... .
آن بخش از تلاشهای اندیشمندان که «تفسیر» نام دارد و در مسیر فهم مرادالهی از آیات قرآن کریم می باشد، دو گونه است:
الف. تفسیر تجزیه ای یا ترتیبی: در این نوع تفسیر، مفسّر تلاش می کند تا همه آیات قرآن را به ترتیب سور و آیات، از ابتدا تا آخر، تفسیر و بررسی نماید.
ب. تفسیر موضوعی: در این روش، همه آیات مربوط به یک موضوع، جمع آوری شده و بررسی و تفسیر می شوند تا تمام ابعاد و ویژگی ها و سایر ظروف و شرایط آن موضوع روشن تر گشته، هرچه بیشتر مراد و مفاد آیات ذی ربط کشف گردند; زیرا در این روش، آیات هم معنای دیگر، که به منزله قراین منفصله هستند و مسلماً در تبیین آیات نقش بسزایی دارند، مورد توجه قرار می گیرند. این از آن روست که بسیاری از موضوعات در آیات متعدد مطرح شده اند و هر آیه موضوعی را از زاویه ای خاص مورد اشاره قرار داده و به بعدی از ابعاد آن ها پرداخته است و به طور مسلّم، احاطه و اشراف مفسّر بر آن آیات و بررسی مجموع آن ها، موجب می شود تا آن موضوع از هر حیث تبیین گشته، حقایق تازه ای در رابطه با تفسیر آن کشف شود.
در این باره، امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید: «اِنّ الکتابَ یُصدِّقُ بعضُه بعضاً.»6
برخی از مفسّران عالی قدر نیز درباره ارتباط آیات شریفه با یکدیگر و توجه و اشراف مفسّر بر همه آیات مربوطه می گویند: «تفسیر موضوعی در رتبه بعد از تفسیر ترتیبی است. مفسّر تفسیر موضوعی ابتدا باید از اول تا آخر قرآن را به نوبه خود بررسی نموده و حضور ذهنی و علمی داشته باشد که اگر آیه ای از قرآن مطرح شد، بعیدالذهن از آن نباشد. آن گاه پس از آشنایی با مضمون آیات و با سرمایه تفسیر ترتیبی، به سراغ تفسیر موضوعی بیاید و موضوعی را انتخاب کرده و آیات مربوط به آن موضوع را جمع آوری کرده و بررسی کند.»7
مرحوم علّامه طباطبائی نیز اگرچه در المیزان به نحو ترتیبی قرآن را تفسیر کرده، ولی با روش تفسیر «قرآن به قرآن» به تفسیر کتاب الهی پرداخته است. ایشان برخلاف پیشینیان، که تفسیر آیه ای را به تنهایی و یا به کمک مقدّمات علمی و غیر علمی یا به کمک روایات رسیده از معصومان(علیهم السلام)تفسیر می کردند، با نگرشی نو به قرآن، آیات را با استمداد از تدبّر و استنطاق معنای آیه از مجموع آیات ذی ربط تفسیر کرده است. علّامه، روش تفسیر «قرآن به قرآن» را حاصل تعلیم پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) و تفسیر واقعی قرآن معرفی می کند: چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «وَ اِنَّما نُزِّلَ لِیُصدِّقَ بَعضُه بعضاً» و امیرالمؤمنین(علیه السلام)نیز می فرماید: «یَنطقُ بعضُه ببعض و یَشهدُ بعضُه علی بعض.»8
می توان گفت: این روش مرحوم علّامه در واقع، شبیه همان تفسیر موضوعی است که مفسّر برای روشن شدن موضوعی از موضوعات قرآن، همه آیات را جمع آوری می کند تا با دسته بندی و جمع بین آن ها، به معنا و مقصود الهی دست یافته، ویژگیهای آن موضوع را با توجه به قراین متصله و منفصله به خوبی درک نماید.
اقسام تفسیرموضوعی
تفسیر موضوعی به دو صورت می تواند باشد: تفسیر موضوعی غیر جامع و تفسیر موضوعی جامع.
1. تفسیر موضوعی غیر جامع
گاهی ممکن است بنا به ضرورت، موضوع خاصی از دیدگاه قرآنی بررسی و آیات مربوط به آن تفسیر شوند، بدون آنکه نظام بندی تمام قرآن بر اساس نظم منطقی در نظر گرفته شود. چنین روشی از قدمت بیشتری برخوردار است و نمونه شاخص آن تفسیر آیات الاحکام است; یعنی مفسّر تمام آیات مربوط به احکام الهی را استخراج کرده، از این طریق، فروعات و احکام فقهی را تبیین می نماید. برخی از کسانی که در زمینه تفسیر فقهی با عنوان «احکام القرآن» کار کرده اند، عبارتند از: محمّدبن صائب کلبی (م 146)، محمّدبن عبدالله مصری (م 268)، محمّد بن ادریس (م 204)، ابراهیم بن خالد (م 240)، محمّدبن عبدالله (م 268)، علی مروزی خراسانی (م 244)، موسی بن عبدالرحمن «قطان» (م 306)، محمّدبن القاسم قرطبی (م 355)، عبدالرحمان بن احمدبن المفلس (م 324)، محمّد تمیمی (م 305)، عبّادبن عباس طالقانی (م 385)، احمد باغاتی (م 401)، علی بن محمّد کیاهراسی (م 504)، محمّدبن احمد قرطبی (م 671)، احمدبن یوسف سیمین (م 756)، عبدالرحمان بن ابوبکر (م 911)، اسماعیل حقّی (م 1137)، حسین بن عمر یمینی (م 1380) و... .
نمونه دیگری از تفسیر «موضوعی غیرجامع»، تفسیر «موضوعی ارتباطی»9 است که در آن، مفسّر آیات مربوط به چند موضوع مرتبط را جمع آوری و تفسیر نماید; مانند موضوعات مرگ، برزخ و معاد یا مانند تقوا، ایمان و عمل صالح یا مثل انفاق و صدقه که در ارتباط با هم تفسیر می شوند.
2. تفسیر موضوعی جامع
مراد از تفسیر «موضوعی جامع» این است که تمام آیات قرآن کریم طبق موضوعات دسته بندی می شوند و مورد بررسی قرار می گیرند. مفسّرانی که به تفسیر موضوعی جامع قرآن کریم پرداخته اند، موضوعات قرآن را به شیوههای گوناگون تقسیم کرده اند که مهم ترین آن ها عبارتند از:
1. تقسیم معارف قرآنی به عقاید، اخلاق و احکام: از منظر طرفداران این دیدگاه برای تفسیر موضوعی، در ابتدا لازم است همه معارف قرآن را به سه دسته تقسیم نموده، سپس ضمن بیان جزئیات و زیر مجموعههای هر کدام از اقسام، به تفسیر آن ها پرداخته شود.
2. تقسیم معارف قرآن بر اساس انسان محوری: انسان دارای ابعاد گوناگونی است; مانند بعد مادی، معنوی، فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی. از این رو، لازم است معارف قرآن بر اساس ابعاد وجودی انسان تقسیم بندی شود.
3. تقسیم معارف قرآن به سبک تسلسل طبیعی: یکی از محققان در تبیین روش خود، می گوید: ما در این روش، سعی بر آن داریم تا مقتضای طبیعی بحث درباره موضوع، از حیث تسلسل حوادثی را که رخ داده و کمال موضوع هم به آن ها بستگی دارد، رعایت کنیم. از این رو، آنچه طبیعت بحث اقتضای تقدّم آن را دارد، مقدّم داشته و آنچه اقتضای مؤخّر واقع شدن را داشته باشد، مؤخّر می گردد. البته ایشان معتقدند که در تفسیر موضوعی، ناچاریم همه آیاتی را که در همه سوره ها درباره موضوع واحدی بحث می کنند مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
طبق این شیوه، پیش از هر موضوعی، ابتدا از موضوع خلقت و تکوین و مسائل مربوط به آفرینش در قرآن کریم باید بحث کرد; بدین دلیل که مسئله «خلقت»، اصلی ترین مسائل و مباحث قرآنی است; زیرا اگر آفرینشی نبود، انسانی نبود تا دارای دین، عقیده، نظم و اجتماعی صحیح باشد. پس خداوند (به ترتیب) انسان ها را آفرید، آن ها را روزی داد، فرشتگان را برای ابلاغ پیام هایش به سوی آنان گسیل داشت; گروهی از آن ها ایمان آوردند و گروهی کافر شدند. قرآن هم نوری الهی است که رسالت جاودانه الهی را به بندگان می رساند و عقول آن ها را به سمت و سوی حق رهنمون می شود.10
مبتکر این شیوه، موضوعات قرآنی را بدین ترتیب بررسی کرده است: خلقت آسمان ها و زمین، کوه ها، شمس و قمر، نجوم، ابواب آسمان ها، سحاب، حیات روی زمین، آفرینش انسان، حالات گوناگون انسان، پیامبران و... .
4. تفسیر موضوعی بدون لزوم نظم و ترتیب بین عناوین: در این روش، مفسّر عناوین گوناگون اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و اجتماعی را در نظر می گیرد، سپس آیات قرآن را بررسی کرده، آیات مربوط به هر کدام را پس از دسته بندی، تفسیر و جمع بندی می کند; یا اینکه آیات را به تناسب موضوعات منظّم نموده، در یک جمع بندی، رابطه آن ها را در نظر می گیرد.
شایان ذکر است که هواداران این روش در مورد کیفیت تفسیر آیات، مطلبی قابل توجه دارند. آنان می گویند: در تفسیر موضوعی، لازم است پیش از هر چیز، به گردآوری تمام آیاتی که درباره یک موضوع در سراسر قرآن وارد شده اند، بپردازیم و بدون پیش داوریهای قبلی، این آیات را کنار هم چیده، یک یک تفسیر کنیم، سپس در یک جمع بندی، رابطه آن ها را با یکدیگر در نظر گرفته، از مجموع آن ها به یک ترسیم کلی دست یابیم. در اینجا، مفسّر مطلقاً از خود چیزی ندارد و همچون سایه به دنبال آیات قرآن می رود; همه چیز را از قرآن می فهمد و تمام همّت او کشف محتوای آیات است، و اگر از کلمات دیگران، حتی از احادیث کمک می گیرد، در مرحله بعدوجداگانه خواهد بود.11
5. تفسیر موضوعی به روش توحیدی: در این روش، لازم است مفسّر ـ هرچند به اجمال ـ دارای یک سلسله آگاهیهای قبلی نسبت به موضوعات قرآنی باشد تا بتواند آن ها را به قرآن عرضه کرده، پاسخ خود را دریافت نماید.
در این روش (بر خلاف روشی که مفسّر، صرف نظر از هر چیز و بدون آگاهی ها و مطالعات قبلی، با ذهنی صاف به قرآن مراجعه می کرد و آیات را برای تفسیر کردن، دسته بندی و مرتّب می نمود) مفسّر به آگاهی ها و مطالعات قبلی نیاز دارد تا با ارائه دادن مسائل و مشکلات حل ناشده و سؤالات پاسخ داده نشده به قرآن، درخواست جواب نماید; یعنی این روش در واقع، محاوره و گفتوگو با قرآن است.
به عبارت دیگر، در این روش، موضوعات عقیدتی، اجتماعی و یا هر موضوع دیگری، که مربوط به جهان هستی است و انسان نیاز به بررسی آن دارد، از منظر قرآن مورد تفسیر قرار می گیرد; موضوعاتی همچون جهان بینی توحیدی در قرآن، راه و راه نماشناسی در قرآن، اقتصاد در قرآن، سنّتهای تاریخ در قرآن، و آسمان و زمین در قرآن.
شهید صدر که خود مبتکر این شیوه است، می گوید: نتایج تفسیر موضوعی همیشه با جریانات تجربی بشر در ارتباطند; زیرا چنین نتایجی تبلوردهنده نشانه ها و گرایشهای قرآنی در مورد شیوه تفکر اسلام نسبت به یکی از موضوعات زندگی است و بلکه می توان گفت: تفسیر موضوعی در واقع، عملیات گفتوگو و محاوره با قرآن و به سخن در آوردن آن است، ولی نه تنها به صورت انفعالی و پاسخ خواهی صرف، بلکه به صورت فعّال و هدفدار در راه نیل کشف حقیقتی از حقایق بزرگ زندگی. همان گونه که امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز هنگام سخن گفتن درباره قرآن می فرماید: «ذلکَ القرآنُ فاستنطِقوه ولن ینطَقَ ولکن اُخبرکم عنهُ الاّ اَنَّ فیه علم ما یأتی والحدیثُ عنِ الماضی ودواءُ دائِکم و نظمُ ما بینکم»;12 آن همین قرآن است، آن را وادار به سخن نمایید. و هرگز سخنی نخواهد گفت. اما من شما را از قرآن خبر می دهم. آگاه باشید که علم آینده و حدیث گذشته و دوای دردها و نظم امورتان ـ همه ـ در قرآن می باشند.13
6. شیوه اللّه محوری: درباره این شیوه آمده است: برای دسته بندی معارف قرآن، باید نظام خاصی برای موضوعات در نظر بگیریم، سپس برای هر موضوعی، آیاتی پیدا کنیم و در کنار یکدیگر قرار دهیم و درباره آن ها بیندیشیم و از تمام این آیات برای روشن کردن نقطههای ابهامی که احیاناً وجود دارند کمک بگیریم; یعنی تفسیر قرآن به قرآن; همان راهی که علّامه طباطبائی در تفسیرالمیزان نشان داده و عمل کرده اند. ولی باید توجه داشت که وقتی آیه ای را از سیاق ویژه آن خارج کردیم و آن را تنها و بدون رعایت قبل و بعد در نظر گرفتیم، ممکن است مفاد واقعی اش به دست نیاید. به عبارت دیگر، آیات قرآن دارای قراین کلامی هستند که گاهی در آیه قبل و گاهی در آیه بعد و حتی گاهی در سوره دیگری یافته می شوند و بدون توجه به این قراین، مفاد واقعی به دست نمی آید. برای اینکه به این محذورها گرفتار نشویم و آیات مثله و تکه تکه نشوند و از مفاد واقعی اش خارج نگردند، باید دقت کنیم; یعنی وقتی می خواهیم آیه ای را ذیل موضوعی و عنوانی قرار دهیم باید آیات قبل و بعد را هم در نظر بگیریم، و اگر احتمال می دهیم که در آیات قبل و بعد، قرینه ای وجود دارد، آن را هم ذکر می کنیم. هیچ مانعی ندارد آیه ای را که می خواهیم مورد استفاده قرار دهیم با آیه قبل و بعد ذکر کنیم و آن دو آیه را بین پرانتز قرار دهیم تا هنگام مراجعه به آیه، آن قراین کلامی مورد غفلت واقع نشود. توجه به این نکته لازم است که همیشه باید به قراین قبل و بعد توجه داشته باشیم.14
مبتکر این شیوه در ادامه بحث، روش جدید خود را در زمینه تفسیر موضوعی ارائه داده، می گوید: لازم است در این شیوه، محور را «اللّه» بدانیم و تفسیر موضوعات را در طول هم انجام دهیم، به گونه ای که معارف قرآن را همچون یک چشمه جاری ببینیم که از مرحله ای می گذرند و وارد مرحله دیگری می شوند و هنگامی که آن جام لبریز شد، به مرحله دوم فیضان می کند که خود فرعی از مرحله اول است، نه آنکه در کنار آن و قسیم آن باشد، گرچه این تقسیمات طولی کم کم به جایی می رسد که پخش گشته شاخه هایی هم پیدا می کند.
این طرح اولا، اللّه محور است; ثانیاً، ترتیب منطقی بین مسائل و تقسیمات، حاصل می گردد; زیرا وقتی مباحث گوناگون مربوط به یکدیگر باشند، طبعاً بحث قبلی به نوعی بر بحث بعدی تقدّم خواهد داشت که قابل فهم و روشن است، برخلاف مباحثی که در عرض هم مطرح می شوند و تقدّم یکی بر دیگری محتاج تبیین یا تکلّف است.
بر این اساس، می توان نظام معارف قرآنی را به صورت ذیل در نظر گرفت: 1. خداشناسی; 2. جهان شناسی; 3. انسان شناسی; راه شناسی; 5. راه نماشناسی; 6. قرآن شناسی; 7. اخلاق / انسان سازی قرآن; 8. برنامههای عبادی قرآن; 9. احکام فردی قرآن; 10. احکام اجتماعی قرآن که شامل مباحث اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی است و به بخشهای فرعی ذیل منقسم می گردد: الف. احکام مدنی; ب. احکام اقتصادی; ج. احکام قضائی; د. احکام جزائی; هـ. احکام سیاسی; و. احکام بین المللی.15
نقد و بررسی
در اینکه هر یک از شیوههای مزبور قابل استفاده و دارای امتیازات و ویژگی هایی است، شکی وجود ندارد، ولی به نظر می رسد بیشتر آن ها دارای نارسایی هایی هستند که به آن ها اشاره می شود:
1. در مورد شیوه اول، باید گفت: روشی نیست که بتواند جامع همه معارف قرآن باشد; زیرا معارف قرآن تنها مسائل کلامی و عقیدتی و مسائل احکام و اخلاقی نیستند، بلکه شامل قصص و سرنوشت اقوام نیز می شوند که در این طرح جایی ندارند. علاوه بر این، ارتباط بین موضوعات و تقدّم و تأخّر آن ها نیز معلوم نشده است.
2. شیوه «انسان محوری» نیز در واقع گرایشی اومانیستی است که با نظر قرآن کاملا ناسازگار می باشد. علاوه بر اینکه ابعاد وجود انسان مبهم هستند و مشخص نیست دارای چند بعد می باشد تا بر اساس آن تقسیم بندی صحیحی از معارف قرآن ارائه گردد. وانگهی، در برخی موارد، نمی توان خلقی یا حکمی الهی را که در انسان مدح شده، مربوط به بعد خاصی از ابعاد وجودی انسان دانست، بلکه بسیاری از ابعاد وجود انسان با این حکم، قانون و اخلاق ارتباط دارند و نمی توان گفت این بیان قرآنی دقیقاً مربوط به آن بعد خاص وجود انسان است.16
3. در مورد روش تفسیر موضوعی به سبک «تسلسل طبیعی» هم لازم است توجه داشته باشیم که در بسیاری از موارد، تقدّم یا تأخّر احکام الهی یا حوادث جهان، نامعلومند و این خود باعث می شود تا ما در کیفیت و ادامه تفسیر طبق این شیوه، دچار مشکل شویم. علاوه بر این، در بسیاری از موارد هم مشخص نمی شود که کدام یک از عناوین و مباحث مقدّم هستند; مثلا، آیا مباحث مربوط به احکام فردی مقدّم هستند یا احکام اجتماعی؟ ترتیب منطقی، کدام یک را اقتضا دارد؟
4. در روش چهارم نیز هیچ ملاکی برای تقدیم یا تأخیر موضوعات به منظور تفسیر آن ها ارائه نشده است. علاوه بر آن، همه اشکالات روش سابق را نیز داراست.
البته روش توحیدی شهید صدر، درباره تفسیر موضوعی دارای امتیازاتی ویژه است و به قول برخی محقّقان، ویژگیهای تفسیر ایشان عبارت است از:
الف. گستردگی و شمول موضوعات آن، که به گستردگی نیازهای جامعه بشری و به بلندای اندیشه انسانی تنظیم می گردد; بدین گونه که پرسشهای جامعه بشری بر قرآن عرضه می گردند، سپس پاسخ قرآن دریافت می شود.
ب. از جمله ویژگیهای این روش تأکید بر آگاهی مفسّر از پاسخهای مکتب ها و جوامع نسبت به این پرسش ها و نیازهاست. به تعبیر دیگر، این روش نوعی تفسیر تطبیقی بین مکاتب جهان و قرآن است، و روشن است که مفسّر باید پیش از تفسیر، از آن مکاتب اطلاع داشته باشد تا بتواند نظریه اسلام را استخراج نموده، با آن ها مقایسه کند.17لازمه این کار آن است که مفسّر هنگام تفسیر موضوعی، کاملا بر دیگر موضوعات قرآن تسلّط داشته باشد تا بتواند مسائل مورد نیاز و مشکلات حل ناشده ای را که نیاز به بررسی دارند بر قرآن عرضه نماید و جواب دریافت کند.
این روش صرف نظر از دارا بودن چنین ویژگی هایی، بیانگر کیفیت شروع و ترتیب منطقی بین موضوعات نیست; به این معنا که مشخص نمی کند در نهایت، مفسّر از کجا شروع و به کجا ختم نماید و ترتیب منطقی بین عناوین و موضوعات چه چیزی را اقتضا می کند، در صورتی که نه تنها رعایت تناسب بین موضوعات ضروری است، بلکه بدون علم المناسبات و توجه به ارتباط بین آیات نیز نمی توان به مراد آیه شریفه دست یافت. البته واضح است که شهید صدر خود به این امر واقف بود، ولی بهتر این بود که در ضمن طرح گران قدر خود، به این مسئله نیز اشاره ای می کرد; چرا که توجه به وجود ارتباط و تناسب بین بیان موضوعات و آیات و حتی توجه به اینکه ممکن است در آیه ای ترکیبات متعددی در نظر گرفته شود به گونه ای که همه آن ها حجّت باشند، در تفسیر آیات نقش بسزایی دارد.
5. روش «اللّه محوری» نارسایی سایر روش ها را ندارد، بلکه در این روش، هم پیش از ارائه طرح، نسبت به مسئله علم المناسبات و توجه به ارتباط بین آیات و وجود قراین متصله و منفصله آگاهی داده شده، و هم کیفیت شروع و بررسی موضوعات در تفسیر موضوعی تبیین گشته است، به گونه ای که به مسئله ترتیب منطقی بین موضوعات و عناوین، کاملا توجه شده است. اجتهادی بودن چنین رویکردی هم هرگز دلیل نارسایی و نقص آن نیست ـ آن چنان که برخی پنداشته اند 18 بلکه دقت در طرح و توجه به وجود ارتباط منطقی بین موضوعات، موجب می شود تا انسان به امتیاز و ویژگی آن در مقابل سایر طرح ها و روش ها پی ببرد. از این رو، در اینجا به بیان ارتباط موضوعات کلی معارف قرآن با یکدیگر، در طرح «اللّه محوری» اشاره ای می شود.
نتیجه
بنا به آنچه بیان شد، از میان شیوههای گوناگون تفسیر موضوعی شیوه «اللّه محوری» از انسجام و ترتیب منطقی بیشتری برخوردار است. طبق این طرح، می توان همه معارف قرآنی را به بخشهای متعدد ذیل تقسیم کرد:
1. خدا شناسی: این بخش اصل مباحث مربوط به شناخت خدا، توحید، صفات و کلیات افعال الهی است و در صدر همه موضوعات قرار می گیرد; زیرا اساس تقسیم اللّه است.
2. جهان شناسی: طبیعی است که پس از بحث کلیات افعال الهی ـ که در بخش اول انجام می شود ـ لازم است تفاصیل افعال الهی مورد بررسی و تفسیر قرار گیرند که این همان مسئله خلق و تدبیر بوده و تحت عنوان «جهان شناسی» آمده است و شامل مباحث مربوط به جهان (مانند آسمان، ستارگان، زمین، پدیدههای جوّی مثل رعد، برق، باد، و باران، و پدیدههای زمینی مانند کوه ها و دریاها و نیز مباحث مربوط به عرش، کرسی، فرشتگان، جن و شیطان) می شود و جایگاه طرح مسائل و تفسیر آیات مربوط به آن، پس از خداشناسی است.
3. انسان شناسی: پس از بررسی و تفسیر مسائل مربوط به جهان شناسی، مباحث مربوط به «انسان شناسی» مطرح می شود; مباحثی همچون: آفرینش انسان، روح و ویژگیهای آن، کرامت و شرافت انسانی، مسئولیت و شرایط آن; مثل: آگاهی، قدرت عمل، اختیار و نیز ابعاد گوناگون وجود انسان، سنّتهای الهی، مسئله معاد و سرنوشت نهایی انسان از مباحث این بخش است. در این بخش، روشن می شود که جهان، مقدّمه ای برای آخرت است، و این انسان است که با اختیار خود، می تواند راه سعادت یا شقاوت ابدی را برگزیند و سرنوشت نهایی خود را رقم بزند.
4. راه شناسی: به دلیل آنکه در مبحث انسان شناسی روشن می شود که انسان موجودی انتخابگر است و باید راه خود را آگاهانه برگزیند، مسئله گرینش راه و شناخت آن مطرح می گردد که موضوع این بخش است. شایان ذکر است که مباحثی همانند شناختهای عادی (انواع علم حضوری و حصولی متعارف)، شناختهای غیرعادی (الهام و وحی)، مسئله نبوّت و ضرورت بعثت انبیا و هدف آن ها، مقامات انبیا (نبوّت، رسالت و امامت)، اعجاز، عصمت و سرانجام، جانشینی پیامبران (امامت به معنای خاص) تحت عنوان «راه شناسی» مورد تفسیر و بررسی قرار می گیرند.
5. قرآن شناسی: پس از اثبات نبوّت و ضرورت وحی در مبحث سابق، نوبت به مبحث «راه نماشناسی» می رسد که شامل مباحثی همچون تاریخ پیامبران، ویژگیهای پیامبران، کتابهای پیامبران و محتویات آن ها، تاریخ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، حوادث مربوط به زمان آن حضرت و نیز شامل تاریخ اقوام و ملل و سایر داستانهای قرآن می شود. ترتب این بخش بر بخش پیشین نیز روشن است; زیرا پس از اثبات نبوّت و وحی، لازم است گیرندگان وحی و رسانندگان آن به مردم را بشناسیم.
6. قرآن شناسی: پس از آنکه از کتابهای آسمانی پیشین بحث شد، نوبت به قرآن می رسد; آخرین کتابی که نازل شده است و باقی خواهد ماند. مباحث کلی که در این بخش تحت عنوان «قرآن شناسی» مطرح می شوند، عبارتند از: عناوین و اوصاف قرآن، ویژگیهای قرآن، هدف از نزول، کیفیت نزول، اعجاز، محکم و متشابه، تأویل، جهانی بودن، ابدی بودن و شیوه بیان (استدلال عقلی، موعظه، جدل، تمثیل، قصص و مانند آن).
7. اخلاق / انسان سازی قرآن: پس از مبحث «قرآن شناسی»، بخش مربوط به «اخلاق / انسان سازی قرآن» مطرح می شود; زیرا در قرآن شناسی، به این نتیجه می رسیم که هدف قرآن «تزکیه و تعلیم» است. تزکیه بحث اخلاق و خودسازی را ایجاب کرده است و مباحث آینده هم مربوط به تعلیم می باشند.
8. برنامههای عبادی قرآن: در بخش دیگر، مباحث مربوط به نماز، روزه، حج، دعا، ذکر و مانند آن مطرح می شود; یعنی اعمالی که رکن اساسی آن ها «تقویت رابطه انسان با خدا» است، هرچند مصالح اجتماعی زیادی نیز در آن ها منظور شده است. این بخش را می توان «برنامههای عبادی قرآن» نامید که در واقع، همان مسائل و برنامههای عملی قرآن می باشند که مربوط به رابطه انسان با خدایند.
9. احکام فردی قرآن: پس از بیان برنامههای عبادی قرآن، احکام فردی قرآن مورد تفسیر قرار می گیرند که مباحثی همچون حلال و حرام در خوردنی ها و نوشیدنی ها (اطعمه و اشربه، صید و ذباحه) را شامل می شود. این امور هم همان برنامههای عملی قرآن در رابطه با خود می باشند.
10. احکام اجتماعی قرآن: در مقدّمه این بخش، جامعه از منظر قرآن مورد بحث قرار می گیرد; مباحث اجتماعی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی را نیز در برمی گیرد; یعنی برنامههای عملی قرآن، که در رابطه با دیگران مطرح می باشد، مورد تفسیر قرار می گیرند. مسائل این بخش به اقسام ذیل تقسیم می شوند:
الف. احکام مدنی; ب. احکام اقتصادی; ج. احکام قضائی; د. احکام جزائی; هـ. احکام سیاسی; و. احکام بین المللی.
بدین سان، معارف قرآن از نقطه آغاز هستی شروع و به ترتیب، مراحل «خلق» و «تدبیر الهی» مورد بحث واقع می شوند و به بیان ویژگیهای جامعه آرمانی انسانی ختم می گردد و در همه مراحل، ارتباط با محور اصلی «اللّه» کاملا محفوظ است.19موضوعات و معارف قرآنی را بر اساس اللّه محوری ولی با کیفیتی دیگر می توان در نمودار ذیل مشاهده کرد.20
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1و2ـ «قد جائکم من اللّهِ نورٌ و کتابٌ مبینٌ.» (مائده: 15).
3ـ «هذا بیانٌ لِلناس و هدىً و موعظةٌ للمتقینَ.» (آل عمران: 138).
4ـ «وَ نزّلنا علیکَ الکتابَ تبیاناً لِکلِّ شىء.» (نحل: 87).
5ـ «نزَّل به الروحُ الامینُ على قلبکَ لتکونَ مِن المنذرینَ بلسان عربى مبین.» (شعراء: 193ـ195) / «و هذا لسانٌ عربىٌ مبینٌ.» (نحل: 103)
6ـ نهج البلاغه، خطبه 18.
7ـ عبداللّه جوادى آملى، زن در آئینه جلال و جمال، مرکز فرهنگى رجاء، 1369، ص 49.
8ـ سید محمّدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، 1361، ص 61. البته برخى تفاسیر موجود هم داراى روش علّامه (تفسیر قرآن به قرآن) هستند; مانند: اضواءالبیان، تألیف محمدالامین بن محمّدالمختار الجکنى الشنقیطى، الفرقان فى تفسیرالقرآن، تألیف محمّد الصادقى. زرکشى در این باره مى گوید: «قیل: احسنُ طریقِ التفسیر اَن یفسرِّ القرآنُ بالقرآن. فما اجملُ فى مکان فقد فصل فى موضع آخر و ما اختصر فى مکان فانّه قد بسط فى آخر فان اعیاک ذلک فعلیک بالسنة فانّها شارحةٌ للقرآنِ و موضحّةٌ له; قال تعالى "و ماانزلنا علیک الکتابَ الاّ لتُبیّنَ لهم الذى اختلفوا فیه..."» (هاشم بحرانى، البرهان، ج 2،ص 192.)
9ـ ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 1، ص 18و19.
10ـ سید محمّدباقر ابطحى، المدخل الى التفسیرالموضوعى للقرآن الکریم، النجف الاشرف، مطبعة الاداب، 1389 هـ، ص 8و9.
11ـ جعفر سبحانى، مفاهیم القرآن، چ دوم، قم، توحید، 1404ق، ج 1، ص 15 / ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 1، ص 29 و 30.
12ـ نهج البلاغه، شرح صبحى صالح، خطبه 158.
13ـ سید محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، مؤسسه المهدى، ص 23ـ30.
14ـ محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، ص 9.
15ـ همان، ص 13ـ16.
16ـ همان، ص 11ـ13.
17ـ سید محمّد ایازى، «نگاهى به تفاسیر موضوعى معاصر»، کیهان اندیشه، ش 28 (بهمن 1368)، ص 142.
18ـ همان.
19ـ محمّدتقى مصباح، پیشین، ص 14ـ16.
20ـ این طرح توسط گروه علوم قرآنى پژوهشگاه حوزه ودانشگاه تهیه شده است.