آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

انسان ها موجوداتی مدنی بالطبع هستند. پس برای ادامه و اداره زندگی اجتماعی خویش، ناگزیر به تشکیل حکومت می باشند. از این رو، اموری باید مورد توجه قرار گیرند:
1. برای اداره بهتر جامعه، باید تقسیم کار انجام پذیرد و افرادی برای تصدّی مسئولیت ها تعیین گردند.
2. همه کارگزاران در کنار هم، مجموعه ای را تشکیل می دهند که در جهت اداره بهتر جامعه و رسیدن به هدف از تشکیل حکومت، گام بر می دارند.
3. هریک از اعضا و کارگزاران باید دارای صلاحیت لازم برای اداره جامعه باشد.
4. اگر یکی از اعضا فاقد صلاحیت و ویژگی لازم باشد، چرخه اداره جامعه با مشکل مواجه خواهد شد.
5. بنابراین، حاکمان و کارگزاران ذی صلاح باید تحت نظارت مستمر باشند تا همواره صلاحیت آنان مورد بازبینی قرار گیرد و با آسیب شناسی رفتار آنان، با متخلّفان برخورد مناسب صورت پذیرد.
آنچه در این مختصر می آید نگاهی گذرا بر موضوعات ذیل از منظر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) است.
ملاک‌های گزینش کارگزاران
در دیدگاه امام علی(علیه السلام)، فلسفه حکومت احیای حق، انهدام باطل و رساندن انسان از خاک به خداست. این آرمان والا جز با حکومت صالحان تحقق نمی یابد. روشن است که امام باید کارگزاران خویش را از میان بهترین ها و نخبگان انتخاب کند تا اشتباهات و انحرافات احتمالی به حداقل برسند. از این رو، نخستین اقدام حکومتی امام پس از بیعت مردم، جابه جایی و عزل و نصب وسیع مدیران اجرایی نظام پیشین بود. معیارهای امام(علیه السلام)برای انتخاب کارگزاران در رده های گوناگون، برگرفته از متن دین و مورد رضای خدا و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بود. از این رو، در عهدنامه مالک اشتر برای هر صنفی از مسئولان حکومت، ویژگی های خاصی را برشمرده است; مثلا، درباره صفات فرماندهان نظامی می فرماید: «برای فرمان دهی سپاه، کسی را برگزین که خیرخواهی او برای خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله)و امام تو بیشتر، و دامن او پاک تر، و شکیبایی او برتر باشد، و از کسانی که دیر به خشم آید، و عذرپذیرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان با قدرت برخورد کند، درشتی او را به تجاوز نکشاند، و ناتوانی او را از حرکت باز ندارد. سپس در نظامیان، با خانواده های ریشه دار، دارای شخصیت حساب شده، خاندانی پارسا، دارای سوابقی نیکو و درخشان، که دلاور و سلحشور و بخشنده و بلندنظرند، روابط نزدیک برقرار کن. آنان همه بزرگواری را در خود جمع کرده و نیکی ها را در خود گرد آورده اند.»1
همچنین درباره صفات قضات می فرماید: «سپس از میان مردم، برترین افراد نزد خود را برای قضاوت انتخاب کن; کسانی که مراجعه فراوان، آن ها را به ستوه نیاورد، و برخورد مخالفان با یکدیگر آنان را خشمناک نسازد، در اشتباهاتشان پافشاری نکنند، و بازگشت به حق پس از آگاهی برایشان دشوار نباشد، طمع را از دل ریشه کن کنند، و در شناخت مطالب با تحقیقی اندک رضایت ندهند، و در شبهات از همه با احتیاط تر عمل کنند، و در یافتن دلیل اصرارشان از همه بیشتر باشد، و در مراجعه پیاپی شاکیان خسته نشوند و در کشف امور از همه شکیباتر، و پس از آشکار شدن حقیقت، در فصل خصومت ازهمه برنده تر باشند; کسانی که ستایش فراوان آنان را فریب ندهد، و چرب زبانی آنان را منحرف نسازد.»2
علاوه بر این، امام علی(علیه السلام) درباره ملاک های کلی گزینش مدیران و کارگزاران حکومت نیز صفاتی را برمی شمارد که شایسته است در نظام اسلامی ما به طور دقیق و سنجیده به کار گرفته شوند. اهم این اوصاف و معیارها به قرار ذیل است:
1. ایمان و تقوا
در گزینش افراد بر حسب نوع مسئولیت، باید تقوا و ایمان آنان ملاک قرار گیرد; زیرا ایمان به خدا و تسلیم در برابر اوامر او آنچنان تعهد و الزامی در انسان ایجاد می کند که از کوچک ترین عمل خلاف احتراز می کند و برای او مسئولیت در مقابل خدا، از هرگونه قانون و مقام مافوق رجحان دارد، و تنها خدا را حاضر و ناظر اعمال خود می بیند.
در نظام اسلامی، خدامحوری و تقواگرایی، اساس کار و سازندگی است و همه چیز با معیار تقوا ارزیابی می گردد. امام علی(علیه السلام) شیوه برخورد و اصول مدیریت را در نامه خود به مالک اشتر، از تقوا و خداگرایی آغاز می کند و او را به ترس از خدا فرمان می دهد و اینکه اطاعت خدا را بر دیگر کارها مقدّم دارد و از آنچه در کتاب خدا آمده، از واجبات و سنّت ها، پی روی کند، دستوراتی که جز باپی روی آن هارستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضایع کردن آن ها جنایت کار نخواهد گردید. به او فرمان می دهد که خدا را با دل و دست و زبان یاری کند; زیرا خداوند پیروزی کسی را تضمین می کند که او را یاری دهد، و آن کس را که او را بزرگ شمارد بزرگ می دارد، و به او فرمان می دهد تا نفس خود را از پی روی آرزوها باز دارد و هنگام سرکشی رام کند که "نفس همواره به بدی وا می دارد، جز آنکه را خدا رحمت آورد." (یوسف: 53)3
2. آزمایش لیاقت‌ها
منظور از «آزمایش لیاقت ها» این است که کارایی و مهارت و سایر ویژگی های افراد در هنگام پذیرش مسئولیت، لحاظ گردند; یعنی افراد باید بر اساس تعهد و نوع تخصص و توان اجرایی، انتخاب و به کار مورد علاقه گمارده شوند و هیچ گاه نباید روابط جای ضوابط را گرفته، لیاقت ها و شایستگی ها قربانی دوستی ها و مسائل خویشاوندی گردند. از این رو، حضرت به مالک اشتر می فرماید: «سپس در امور کارمندانت بیندیش و پس از آزمایش، به کارشان بگمار، و با میل شخصی و بدون مشورت با دیگران، آنان را به کارهای گوناگون وادار نکن; زیرا این نوعی ستمگری و خیانت است.»4
بنابراین، احراز وجود شروط، لازم است و اصولی همچون «برائت» و یا اصل «عدم» در انتخاب مدیران و کارگزاران کارایی ندارد.
نکته دیگری که در این فراز از نامه آمده، آن است که مشورت در هر کاری لازم است، بخصوص در گزینش; به خاطر حساسیت موضوع، هرگز نباید نظرها و سلیقه های شخصی ملاک قرار گیرند. اصولا انتخاب افراد بر اساس مشورت سه فایده دارد:
الف. اگر انتخاب شخص طبق نظر و صلاحدید چند نفر باشد ضریب صحّت گزینش را بالا می برد.
ب. گزینش افراد بر اساس مشورت و به صورت شورایی، امکان گزینش افراد فرصت طلب و نفوذی را منتفی می کند.
ج. در گزینش شورایی همه اعضای گزینش، لزوماً خود را موظّف به همکاری همه جانبه با فرد گزینش شده می بینند.
3. صلاحیت اخلاقی
اصولا جایگاه ارزشی هر کسی را در اجتماع، اخلاق او معیّن می کند. به عبارت دیگر، اخلاق هر انسانی در اجتماع، معرّف اوست. واضح است که در گزینش افراد برای تصدّی امور جامعه نیز صفات و افعال اخلاقی انسان نقش دارند. بعضی از صفات در محیط کار ضروری اند که هنگام گزینش باید لحاظ شوند; مثل تواضع، حسن خلق، گشاده رویی، مردم داری، صداقت، سعه صدر و امانت داری.
بر حسب نوع مسئولیتی که به افراد سپرده می شود، صفت اخلاقی مربوط به آن نیز باید مورد عنایت قرار گیرد; مثلا، اگر به کسی مسئولیتی داده می شود که بیشتر با مردم سرو کار دارد، باید حسن خلق و مردم داری او بر سایر صفات او بچربد، و اگر عهده دار بیت المال است باید در صداقت و امانت داری مشهور باشد. پس جایگاه مسئولیت اشخاص را صرف نظر از سایر شروط، اخلاق او تعیین می کند. این ها نکات ظریفی هستند که در هسته گزینش باید به آن ها توجه گردد تا هماهنگی کامل بر حرکت و فعل و انفعالات یک نظام، حکم فرما شود.
امام علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، می فرماید: «کارگزاران دولتی را از میان مردمی انتخاب کن که... اخلاق آنان گرامی تر، و آبرویشان محفوظ تر، و طمعورزی شان کمتر است.» بنابراین، یکی از معیارهای مهم انتخاب کارگزار شایسته، داشتن صلاحیت اخلاقی است.
4. اصالت خانوادگی
با توجه به اهمیت صلاحیت اخلاقی افراد، نقش خانواده نیز در پرورش خصال نیک و سجایای اخلاقی روشن می گردد. اگر صفات اخلاقی و پسندیده در نفس انسان ملکه نشوند هرگز مصدر افعال خوب واقع نمی گردند.
روشن است که ملکه شدن یک صفت خوب به مدت زمانی طولانی نیاز دارد، و اگر افراد مورد گزینش از خاندان شریف و با فضیلت باشند، می توان تصور کرد که صفات اخلاقی در آن ها از سنین کودکی شکل گرفته و با دوام و ریشه دار در فرد وجود دارند. علاوه بر آن، صفات خوب و بد از طریق ارث به فرزند منتقل می شوند. اخلاق خوب و پسندیده یا زشت و نکوهیده معرّف پاکی وراثت یا بدی آن هستند.
بنابراین، اخلاق نقش محوری در اداره امور دارد و اصالت خانوادگی در تأیید صلاحیت اخلاقی افراد نیز نقشی به مراتب مؤثرتر داراست. مولا علی(علیه السلام)به مالک اشتر می فرماید: «کارگزاران دولتی را از میان مردمی انتخاب کن که... با حیا و از خاندان های پاکیزه و با تقوا باشند.»
5. حسن شهرت
در گزینش افراد، «قضاوت مردم» می تواند ملاک خوبی باشد; زیرا خوبی و بدی افراد از مردم پوشیده نمی ماند. وقتی مردم شخصی را به خاطر صفات خوبش می ستایند و در همه جا از او به نیکی یاد می کنند به گواهی و تصدیق آنان می توان اطمینان کرد. همچنین مردمی که به صداقت و دیانت و امانت داری معروفند هر گاه در مصادر امور قرارگیرند اعتماد و همکاری همه جانبه مردم را به سوی خود جلب می کنند.
از سوی دیگر، اعتبار یک حکومت با حضور چهره هایی که امین مردم هستند بالا می رود و بهترین پشتوانه و دل گرمی نیز برای یک مسئول، اعتماد مردم نسبت به اوست; زیرا می داند که مردم حرف های او را صادقانه می پذیرند و در همه حال با او یک دل و یک زبان هستند. عکس آن نیز صادق است; یعنی اگر فردی که پایگاه مردمی ندارد یا صداقت و امانت داری او را عملا نیازموده اند، زمام امور مردم را به دست گیرد، مردم نه تنها به او اعتماد نمی کنند، بلکه از این عمل مسئولان مافوق به خشم نیز می آیند، و هر چه کار و مسئولیت فرد حسّاس تر باشد، خشم و ناراحتی مردم نیز بیشتر خواهد بود. از این روست که حضرت علی(علیه السلام) حسن شهرت و سوابق خوب افراد را (در عهدنامه مالک اشتر)، یکی از ملاک های گزینش معرفی می کند: «کارگزاران دولتی را از میان مردمی با تجربه... که در مسلمانی سابقه درخشانی دارند... و آینده نگری آنان بیشتراست، انتخاب کن.»
بنابراین، افرادی که اهل تجربه بوده و در کشاکش کارها ساخته و پرداخته شده اند و نیز سابقه و حسن سابقه شان در اسلام، بیش از دیگران باشد و همچنین مدیر و دوراندیشند و در کارها و مسائل، عمیق و ژرف نگرند; شایستگی بیشتری در تصدّی امور دارند.
وظایف حاکمان و کارگزاران
با توجه به تلازم حق و تکلیف، همان گونه که حاکم اسلامی از اختیارات گسترده ای برخوردار است، وظایف زیادی نیز بر عهده دارد و در برابر خداوند متعال و امّت اسلامی پاسخگوست. جالب اینکه امام علی(علیه السلام)پیش از بیان وظایف حاکمان و کارگزاران، به شرایط و صلاحیت های لازم آنان اشاره می کند. و این بدان معناست که دولت اسلامی در صورتی می تواند به وظایف خود عمل کند و اهداف عالی خود را تحقق بخشد که ملاک های گزینش و عزل و نصب بر اساس معیارهای اسلامی صورت پذیرند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جای جای نهج البلاغه، ضمن بیان فلسفه تشکیل حکومت اسلامی، وظایف حاکم را برمی شمارد. از جمله می فرماید: «خدایا! تو می دانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه می خواستیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خویش باز گردانیم و در سرزمین های تو اصلاح را ظاهر کنیم، تا بندگان ستمدیده ات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقرّرات فراموش شده تو بار دیگر اجرا گردند.»5
آن حضرت فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و نیز وظایف حاکم اسلامی را چنین بیان می کند:
الف. بازگرداندن نشانه های حق و دین به جایگاه اصلی خویش;
ب. انجام اصلاحات;
ج. تأمین امنیت مردم;
د. اجرای قوانین الهی.
با توجه به فلسفه تشکیل حکومت اسلامی و نیز وظایف حاکم اسلامی، امام علی(علیه السلام) در فراز آغازین عهدنامه مالک اشتر، وظایف مهم او را برمی شمارد:
1. جمع‌آوری مالیات‌ها
یکی از وظایف عمده حکومت اسلامی جمع آوری مالیات هاست. حاکم برای اداره حکومت و جامعه و نیز تأمین نیازمندی های عمومی جامعه، نیاز به بودجه دارد. یکی از بهترین راه های تأمین بودجه، دریافت مالیات هاست. از این رو، امام علی(علیه السلام) اولین وظیفه حاکم را جمع آوری مالیات ها می داند و مالک اشتر را به جمع آوری آن امرمی کند: «این فرمان بنده خدا،علی امیرمؤمنان،به مالک اشتر، پسر حارث، است، در عهدی که با او دارد، هنگامی که او را به فرمانداری مصر بر می گزیند تا خراج آن دیار را جمع آورد.»
همچنین در فراز دیگری از نامه 53 درباره مالیات توصیه های خاصی می کند و می فرماید: «اگر مردم شکایت کردند از سنگینی مالیات یا آفت زدگی یا خشک شدن آب چشمه ها یا کمی باران یا خراب شدن زمین در سیلاب ها یا خشک سالی، در گرفتن مالیات تخفیف ده تا امورشان سامان گیرند، و هرگز تخفیف دادن در خراج، تو را نگران نسازد; زیرا آن، اندوخته ای است که در آبادانی شهرهای تو، و آراستن ولایت های تو نقش دارد، و رعیت تو را می ستایند و تو از گسترش عدالت میان مردم خشنود خواهی شد و به افزایش قوّت آنان تکیه خواهی کرد، به آنچه در نزدشان اندوختی و به آنان بخشیدی، و با گسترش عدالت در بین مردم و مهربانی با رعیت، به آنان اطمینان خواهی داشت. آن گاه اگر در آینده کاری پیش آید و به عهده شان بگذاری، با شادمانی خواهند پذیرفت.»
علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، به بخشی از آثار و نقش مالیات در زندگی مسلمانان، اشاره کرده است; از جمله این آثار، عبارتند از:
الف. اصلاح امور و تأمین نیاز مردم: امام علی(علیه السلام) اولین اثر مالیات را اصلاح امور مردم می داند و خطاب به مالک اشتر می فرماید: «مالیات و بیت المال را به گونه ای وارسی کن که صلاح مالیات دهندگان باشد; زیرا بهبودی مالیات و مالیات دهندگان عامل اصلاح امور دیگر اقشار جامعه می باشد و تا امور مالیات دهندگان اصلاح نشود کار دیگران نیز سامان نخواهد گرفت; زیرا همه مردم نانخور مالیات و مالیات دهندگانند.»
امام علی(علیه السلام) در این فراز، برای مالیات، نقش محوری قایل شده و اصلاح تمامی امور را وابسته به اصلاح وضع مالیات و مالیات دهندگان دانسته است و این، نشانه جایگاه بلند مالیات از نظر اسلام است. بنابراین، هرچند اقتصاد از نگاه امام علی(علیه السلام)آن گونه که مکاتب مادیگرا می گویند، اصل نیست، اما تأثیر محوری و اساسی آن در اصلاح امور و رفع نابسامانی ها مورد تأکید قرار گرفته است.
ب. دوام حکومت: دومین اثری که آن حضرت برای مالیات بر می شمارند، دوام و بقای حکومت است: «... حکومتش با نابودی مالیات (بیت المال)، جز اندک مدتی دوام نمی آورد.»6
این مطلب نیز از بدیهیات است که اداره و دوام حکومت نیازمند بودجه است و یکی از راه های تأمین هزینه های دولت، گرفتن مالیات است. جای شگفتی از کسانی است که در زمان حاضر، بحث لزوم گرفتن مالیات برای «اداره حکومت» را مطرح می کنند، در صورتی که امام علی(علیه السلام) حدود چهارده قرن پیش، بر ضرورت مالیات برای «استمرار حکومت» تأکید کرده است.
یادآوری این نکته لازم است که همان گونه که گرفتن مالیات از عواملِ بقای حکومت است، به ناحق گرفتن آن و یا ظالمانه مصرف شدن آن نیز سبب سقوط حکومت خواهد شد.
ج. اصلاح و تقویت نیروهای مسلّح: از دیگر آثار بسیار مهم مالیات (بیت المال) در منظر امام علی(علیه السلام)، افزون بر «استقلال اقتصادی»، «استقلال سیاسی» است; زیرا تا بودجه و سرمایه در اختیار دولت نباشد، نمی تواند نیروهای مسلّح را جذب، تأمین و مجهّز به سلاح های پیشرفته کند و با نبود نیروی مسلّحِ مجهز، استقلال سیاسی تأمین نمی شود. به عبارت دیگر، اگر بیت المال نباشد، نیروهای مسلّح برای تأمین زندگی، باید در پی شغل و کار دیگری باشند. در نتیجه، آمادگی برای جهاد با دشمن از بین می رود: «امور مردم جز با سپاهیان استوار نگردد، و پایداری سپاهیان جز به خراج و مالیات رعیت انجام نمی شود که با آن برای جهاد با دشمن تقویت گردند، و برای اصلاح امور خویش به آن تکیه کنند و نیازمندی های خود را برطرف سازند.»7
2. جهاد با دشمنان
دومین وظیفه ای که امام برای مالک اشتر برمی شمارند جهاد با دشمنان است. دشمنان دین همواره در کمینند تا از هر فرصتی استفاده نمایند و ضربات خویش را بر پیکره حکومت اسلامی وارد کنند و آن را ناتوان نمایند. از این رو، همه مردم باید هوشیار باشند و در رأس همه، حاکم و کارگزاران، نقش و مسئولیت سنگین تری دارند; چرا که آنان در حکم دیده بان هستند و از افقی برتر حقایق و واقعیات را می بینند و همواره باید کوچک ترین حرکت دشمن را ببینند و مردم را نیز آگاه نمایند تا خود را در مقابله با دشمن آماده نمایند. از این رو، می فرماید: «این فرمان بنده خدا، علی امیرمؤمنان، به مالک اشتر، پسر حارث، است در عهدی که با او دارد، هنگامی که او را به فرمانداری مصر برمی گزیند ... تا با دشمنانش نبرد کند.»8
امروزه نبرد با دشمن تنها در میدان جنگ و با جنگ افزارهای خاص نیست، بلکه هر مسئولی در هر پست و منصبی که قرار دارد، باید متناسب با مسئولیتش، به مصاف با دشمن برخیزد; در مسئولیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ... جنگ ها نیز همواره نظامی نیستند، امروزه پیچیده ترین جنگ ها، تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن به هویّت دینی مردم مسلمان است.
3. اصلاحات
یکی دیگر از وظایف حاکم در جامعه، انجام اصلاحات است; یعنی حاکم باید با ارشاد مردم و فراهم ساختن زمینه های تعلیم و تربیت و نیز مبارزه با انحرافات، زمینه اصلاحات را فراهم نماید. او باید با نظارت دقیق بر کار کارگزاران، هرگونه انحرافی را از بین ببرد و به اصلاح امور بپردازد. از این رو، در آغاز این عهدنامه، به این مهم اشاره می کند و می فرماید: «این فرمان... هنگامی که او را به فرمانداری مصر بر می گزیند ... که کار مردم را اصلاح کند.»
4. عمران و آبادانی شهرها
عمران و آبادانی شهرها از قبیل آبادانی خانه ها (نوع ساخت و ساز)، خیابان ها، ساخت مدارس، حمّام ها و احداث فضای سبز از دیگر وظایف حاکم اسلامی است. از این رو، امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ابتدای این نامه، می فرماید: «... تا شهرهای مصر را آباد سازد.»
همچنین در فراز دیگری از این نامه، توجه تام و کامل به عمران و آبادانی را گوشزد کرده، رهاورد انجام یا ترک این مهم را بیان می دارد: «باید تلاش تو در آبادانی زمین، بیش از جمع آوری خراج باشد. خراج جز با آبادانی فراهم نمی گردد، و آن کس که بخواهد خراج را بدون آبادانی مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، بندگان خدا را نابود کند و حکومتش جز اندک مدتی دوام نیاورد...; زیرا عمران و آبادی قدرت تحمّل مردم را زیاد می کند. همانا ویرانی زمین به خاطر تنگ دستی کشاورزان است، و تنگ دستی کشاورزان به خاطر غارت اموال از طرف زمامدارانی است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند و از تاریخ گذشتگان عبرت نمی گیرند.»
بنابراین،وظیفه حکومت اسلامی علاوه برتوجه به اموردینی مردم، آبادگری دنیا و سروسامان دادن به وضع معیشتی مردم نیز می باشد.
5. گسترش عدالت
در اسلام، ظلم به دیگران مذموم است و همگان موظّف به رعایت حقوق همدیگر و رفتار عادلانه هستند. در این بین، حاکمان و کارگزاران مسئولیت ویژه ای دارند; یعنی در رفتار با مردم باید به گونه ای باشند که هیچ ظلمی را روا ندارند و همواره در مسیر تحقق عدالت در همه شئون جامعه گام بردارند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست، به من بدهند تا خدا را نافرمانی کنم در پوست جوی که ازمورچه ای ناروابگیرم،چنین نخواهم کرد.»9
بنابراین، ارتکاب ظلم از هیچ کسی پذیرفته نیست و گناه بزرگی محسوب می شود. از این رو، حضرت علی(علیه السلام) در منشور حکومت اسلامی (نامه 53) مالک اشتر را به رعایت انصاف و عدالت و پرهیز از ظلم و ستم فرمان می دهد و رهاورد شیرین عدالت محوری و رفتار عادلانه را بیان داشته و به نتایج شوم رفتار ظالمانه نیز اشاره نموده است: «با خدا و با مردم و با خویشاوندان نزدیک و با افرادی از رعیت خود، که آنان را دوست داری، انصاف را رعایت کن، که اگر چنین نکنی ستم روا داشته ای، و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیلش را نپذیرد; که با خدا سر جنگ دارد، تا آن گاه که باز گردد یا توبه کند، و چیزی همچون ستم کاری، نعمت خدا را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک نمی سازد، که خدا دعای ستم دیدگان را می شنود و در کمین ستم کاران است. دوست داشتنی ترین چیزها نزد تو در حق میانه ترین، و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گسترده ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند.»
6. مردم داری
در منطق اسلام، حکومت وسیله ای برای رساندن مردم و جامعه به کمال و اهداف عالی انسانی الهی است. بر همین اساس، بزرگان دین و از جمله حضرت علی(علیه السلام) برای حکومت و دنیا ارزشی قایل نبودند: «سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می ساختم و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم، آن گاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است.»10
از منظر حضرت علی(علیه السلام) حکومت، وسیله ای برای اقامه حق و دفع باطل است. ابن عبّاس می گوید: در سرزمین «ذی قار»، خدمت امام رفتم، داشت کفش خود را پینه می زد. تا مرا دید، فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم: بهایی ندارد. فرمود: «به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر اینکه حقی را با آن بپا دارم، یا باطلی را دفع نمایم.»11
بنابراین، با نگاهی که دین اسلام به حکومت دارد، در رفتار حاکم و کارگزار با مردم نیز مؤثر است. در منطق اسلام، حاکم باید به مردم نگاهی از روی مهربانی و عطوفت داشته باشد. اگر حاکم نسبت به مردم این نگاه را داشته باشد، از انحرافات و فسادهای حکومتی در اجتماع جلوگیری می شود; چون برخورد آن ها با مردم به مهربانی و عطوفت انجام می گیرد و این نگاه، دیگر اجازه ظلم، تجاوز و تعدّی به حقوق مردم را به آن ها نمی دهد و کار مردم به سرانجام می رسد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می فرماید: «امامت و رهبری شایسته نیست، مگر برای انسانی که سه خصلت داشته باشد: ورعی که او را از معصیت خدا دور نگه دارد، بردباری که غضبش را نگه دارد و نیکو ولایت کردن به کسانی که تحت ولایت او هستند تا برای آنان مانند پدر باشد (برای فرزندان).»12
انس بن مالک درباره شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)می گوید: «هیچ شخصی محبوب تر از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نزد مسلمانان نبود.»13
درباره سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز روایت شده است: «پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)به هر مسلمانی مهربانی می نمود، حتی با افرادی که با بدترین روش با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) رفتار می کردند.»14
پس در اسلام، حاکم خود را خادم و دوست و همدم مردم می داند و رسیدن به قدرت و حکومت را طعمه و فرصتی مغتنم برای ثروت اندوزی تلقّی نمی کند. تصویری که امام علی(علیه السلام) از حکومت برای کارگزاران خویش نشان می دهد، امانت بودن حکومت است.
اگر حاکم حکومت خویش را امانت تلقّی نماید، در صدد اصلاح کار مردم و به دنبال کسب رضایت آنان برمی آید. امام علی(علیه السلام)طی نامه ای به اشعث بن قیس، فرماندار آذربایجان، نوشت: «همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نبوده، بلکه امانتی در گردن توست، باید از فرمانده و امام خود اطاعت کنی. تو حق نداری نسبت به رعیّت، استبداد ورزی و بدون دستور، به کار مهمی اقدام نمایی. در دست تو اموالی از ثروت های خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آن هایی تا به من بسپاری.»15
امام علی(علیه السلام) در تمام نامه ها، فرمانداران و استانداران خود را نسبت حقوق اجتماعی مردم سفارش می کرد و از نظر اخلاق اجتماعی، مسئولان نظام را به مردم داری، ابراز محبت و لطف نسبت به رعیّت و مردم، دستور می داد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه 53 به مالک اشتر می فرماید: «مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی; زیرا مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو، و دسته ای دیگر همانند تو در آفرینش می باشند. اگر گناهی از آنان سر می زند یا علت هایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته و ناخواسته اشتباهی مرتکب می گردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداری مصر داد، والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده و آنان را وسیله آزمودن تو قرار داده است.»
همچنین در نامه ای به محمّدبن ابی بکر، شیوه های مردم داری و رعایت حقوق اجتماعی آنان را تذکر داده است: «با مردم فروتن، نرمخو و مهربان، گشاده رو و خندان باش.»16
آسیب‌شناسی رفتار کارگزاران
همان گونه که پیشتر گفته شد، در منطق اسلام، حاکمان و کارگزاران اسلامی باید از روی ملاک ها و معیارهایی انتخاب شوند. اداره صحیح جامعه اسلامی تنها با تقواگرایی، عبادت، بندگی و خودسازی امکان پذیر است. روشن است که غیرمعصوم ممکن است در این راه با لغزش هایی مواجه گردد و مسیر حرکت نظام با دگرگونی ها و انحرافاتی روبه رو شود. از این رو، یکی از کارهای مهم و اساسی شناخت آسیب ها و راه های رفع آن است. اکنون به برخی از آسیب ها و راه های مقابله با آن اشاره می کنیم:
1. روحیه تکبّر و استبدادگری
یکی از آسیب هایی که ممکن است حاکم و کارگزار را دچار آسیب جدّی نماید، روحیه تکبّر و استبدادگری است. حضرت علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، خطاب به این مدیر با تقوا و متعهد می فرماید: «به مردم نگو: به من فرمان دادند و من نیز فرمان می دهم، پس باید اطاعت شود، که این گونه خود بزرگ بینی دل را فاسد، و دین را پژمرده، و موجب زوال نعمت هاست.»
بنابراین، حاکم اسلامی باید از هر نوع غرورزدگی، خودمحوری و خودبزرگ بینی به دور باشد. اما اگر چنین صفت مذمومی عارض کسی شد، راه درمانش چیست؟
آن حضرت در ادامه همین فراز از نامه، می فرماید: «اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبّر یا خود بزرگ بینی شدی، به بزرگی حکومت پروردگار، که برتر از توست، بنگر که تو را از آن سرکشی نجات می دهد، و تندروی تو را فرو می نشاند، و عقل و اندیشه ات را به جایگاه اصلی باز می گرداند. بپرهیز که خود را در بزرگی همانند خداوند پنداری، و در شکوه خداوندی همانند او دانی; زیرا خداوند هر سرکشی را خوار می سازد و هر خود پسندی را بی ارزش می کند.»
پس در محدوده پست و مقام، برای مقابله با انواع زشتی ها و آفات ارزش ها، باید با توجه به قدرت لایزال الهی و مدیریت عمومی و جاودانه حضرت حق، بر کل نظام هستی پیش رفت. اگر یک مدیر آگاه، همه عالم را محضر خدا بداند و او را در رأس همه مدیریت ها ناظر بر کار مدیران بشناسد، می تواند به خوبی بدرخشد و جامعه را به سوی کمال و تعالی سوق دهد.
2. عدم دست رسی مردم به حاکمان
یکی دیگر از آسیب هایی که حاکمان را از مسیر اصلی حکومت منحرف می سازد، جدایی میان زمامداران حکومت و مردم است. از این رو، حضرت علی(علیه السلام) همواره کارگزاران حکومتی را نسبت به این آسیب مهم هشدار می دادند و به آنان می فرمودند میان خویش و مردم هیچ حایلی قرار ندهند. آن حضرت خطاب به مالک اشتر می فرماید: «هیچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، که پنهان بودن رهبران نمونه ای از تنگ خویی و کم اطلاعی در امور جامعه می باشد. نهان شدن از رعیّت، زمام داران را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز می دارد. پس کار بزرگ اندک، و کار اندک بزرگ جلوه می کند، زیبا زشت، و زشت زیبا می نماید و باطل به لباس حق در آید. همانا زمامدار آنچه را که مردم از او پوشیده دارند نمی داند، و حق را نیز نشانه ای نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال، یکی از آن دو نفر می باشی: یا خود را برای جان بازی در راه حق آماده کرده ای که در این حال، نسبت به حقِ واجبی که باید بپردازی یا کار نیکی که باید انجام دهی ترسی نداری; پس چرا خود را پنهان می داری؟ و یا مرد بخیل و تنگ نظری هستی، که در این صورت نیز مردم چون تو را بنگرند مأیوس شده، از درخواست کردن بازمانند. با اینکه بسیاری از نیازمندی های مردم رنجی برای تو نخواهد داشت (تو را به مشکلی نمی اندازد); (چون یا) شکایت از ستم دارند و رفع آن را از تو می خواهند و یا خواستار عدالتند یا در خرید و فروش، خواهان انصافند.»
همان گونه که ملاحظه می شود، آن حضرت راه درمان این مشکل را، «در میان مردم بودن و با آنان همراهی کردن» می داند. بنابراین، با رعایت اصل «عدم احتجاب»، رابطه حاکم و مردم اصلاح می شود.
3. روحیه خون ریزی بناحق
یکی از صفات مذمومی که پایه های حکومت را متزلزل می کند و موجب سقوط آن می شود این است که حاکم روحیه سفّاکی و خون ریزی به ناحق داشته باشد.
حضرت علی(علیه السلام) حاکمان را از چنین اعمال زشتی برحذر می دارد. ایشان خطاب به مالک اشتر مرقوم داشته است: «از خون ریزی بپرهیز و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق کیفر الهی را نزدیک و مجازات را بزرگ نمی کند و نابودی نعمت ها را سرعت نمی بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمی گرداند،... پس با ریختن خون حرام، حکومت خود را تقویت مکن; زیرا خون ناحق پایه های حکومت را سست و پست می کند و بنیاد آن را بر کنده، به دیگری منتقل می سازد، و تو نه در نزد من و نه در پیشگاه خداوند، عذری در خون ناحق نخواهی داشت; چرا که کیفر آن قصاص است و از آن گریزی نمی باشد. اگر به خطا خون کسی ریختی، یا تازیانه یا شمشیر زدی، یا دستت دچار تندروی شد ـ که گاه مشتی سبب کشتن کسی می گردد، چه رسد به بیش از آن ـ مبادا غرورقدرت توراازپرداخت خون بهابه بازماندگان مقتول باز دارد.»
بنابراین، حاکم اسلامی باید با توجه به عواقب سوء خون ریزی به ناحق، دست خویش را به خون هیچ بی گناهی آلوده نسازد و در صورت اشتباه نیز ضمن پذیرش خطا، خسارت وارد شده را جبران نماید.
4. فراموشی و کم توجهی نسبت به محرومان و مستضعفان
یکی دیگر از آسیب های رفتاری حاکمان و کارگزاران بی توجهی یا کم توجهی به طبقه محروم و قشر آسیب پذیر است. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه، مدیران و کارگزاران را به توجه بیشتر به قشر آسیب پذیر و تأمین خواسته های آنان و سر و سامان دادن به زندگی آنان توصیه کرده اند. آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر، به وی فرمود: «سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چاره ای ندارند، ]و عبارتند [از زمین گیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان! همانا در این طبقه محروم، گروهی خویشتن داری کرده و گروهی به گدایی دست نیاز برمی دارند. پس برای خدا پاسدار حقّی باش که خداوند برای این طبقه معیّن فرموده است: بخشی از بیت المال، و بخشی از غلّه های زمین های غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات پایین اختصاص ده; زیرا برای دورترین مسلمانان همانند نزدیک ترین آنان، سهمی مساوی وجود دارد و تو مسئول رعایت آن می باشی. مبادا سرمستی حکومت تو را از رسیدگی به آنان باز دارد، که هرگز انجام کارهای فراوان و مهم عذری برای ترک مسئولیت های کوچک تر نخواهد بود. همواره در فکر مشکلات آنان باش و از آنان روی بر مگردان، به ویژه به امور کسانی از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچکی به چشم نمی آیند و دیگران آنان را کوچک می شمارند و کمتر به تو دست رسی دارند. برای این گروه، از افراد مورد اطمینان خود، که خدا ترس و فروتنند، فردی را انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونه ای عمل کن که در پیشگاه خدا عذری داشته باشی; زیرا این گروه در میان رعیت بیش از دیگران به عدالت نیازمندند، و حق آنان را به گونه ای بپرداز که نزد خدا معذور باشی. از یتیمان خردسال و پیران سال خورده، که راه چاره ای ندارند و دست نیاز برنمی دارند، پیوسته دل جویی کن که مسئولیتی سنگین بردوش زمامداران است. اگرچه حق، تمامش سنگین است، اما خدا آن را بر مردمی آسان می کند که آخرت می طلبند، نفس را به شکیبایی وا می دارند و به وعده های پروردگار اطمینان دارند.»
بنابراین، بی توجهی به محرومان و نادیده گرفتن خواسته های آنان و نیز برخورد ناشایست با آنان از آسیب هایی است که ممکن است مدیران و کارگزاران را تهدید نماید و راه درمان آن نیز توجه ویژه به قشرهای محروم و آسیب پذیر است.
5. زیاده خواهی از بیت المال و نادیده گرفتن عدالت
از دیگر آسیب هایی که حاکمان و کارگزاران را تهدید می کند، زیاده خواهی از بیت المال و نادیده گرفتن عدالت است. اموال عمومی، به اقسام گوناگونی مانند مشترکات عمومی، مباحات اولیه، مجهول المالک و درآمدهای عمومی تقسیم می شوند، ولی مقصود از «بیت المال» در اینجا، اموالی است که اختیار هزینه کردن آن، به دست امام است; مانند غنایم جنگی، خراج، جزیه، زکات، صدقات عامّه و اوقاف عمومی. برای روشن شدن بحث، به چند مطلب توجه کنید:
الف. جایگاه ثروت در اسلام: بی گمان، از نگاه اسلام، ثروت و مال در حیات مادی و معنوی انسان ها نقش اساسی دارد، تا آنجا که در برخی روایات، از تنگ دستی به «روسیاهی در دنیا و آخرت»،17 «مرگ سرخ»18 و «مرگ بزرگ»19 تعبیر شده است. در بعضی از روایات، فقر، موجب نقصان در دین، کاهش عقل و تحریک خشم معرفی شده است.20 از این رو، در دین مقدّس اسلام، به مقوله اقتصادی و معیشتی بشر در ابعاد گوناگون آن، توجه فراوانی شده است.
ب. ماهیت بیت المال: امام علی(علیه السلام) خطاب به عبدالله بن زمعه،21 از پیروان و یاران آن حضرت، هنگامی که از او درخواست کمک می کند، ماهیت بیت المال را روشن می سازد. ایشان بیت المال را نه مال شخصی امام می داند و نه مالِ فردی از مسلمانان، بلکه بیت المال را متعلّق به مسلمانان می شمرد که در اختیار امامِ مسلمانان گذاشته می شود تا به عدل، به مصرف مسلمانان برساند. حضرت می فرماید: «این اموالی که می بینی نه مال من و نه از آن توست، غنیمتی گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهای خود به دست آوردند. اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی، وگرنه دست رنج آنان خوراک دیگران نخواهد بود.»22
ج. نظارت بر بیت المال: امام علی(علیه السلام) برای حاکم اسلامی وظایف و مسئولیت هایی را ذکر می کند; از جمله اینکه نباید جمع آوری بیت المال مسلمانان را به دیگران واگذارد، به گونه ای که خود اطلاع و نظارتی بر آن نداشته باشد: «برای من سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیت المال و جمع آوری خراج و قضاوت بین مسلمانان و گرفتن حقوق درخواست کنندگان را رها سازم، آن گاه با دسته ای بیرون روم و به دنبال دسته ای به راه افتم و چونان تیر نتراشیده در جعبه ای خالی به این سو و آن سو سرگردان شوم. من چونان محور سنگ آسیاب، باید بر جای خود استوار بمانم تا همه امور کشور، پیرامون من و به وسیله من به گردش در آیند. اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زیرین آن فرو ریزد.»23
امام علی(علیه السلام) حتی هنگام مرگ نیز نسبت به بیت المال نگران بود. آن حضرت به اهالی مصر درباره اهتمام و نگرانی نسبت به بیت المال، می نویسد: «من برای ملاقات پروردگار مشتاق، و به پاداش او امیدوارم، لکن از این اندوهناکم که بی خردان، و تبه کاران این امّت، حکومت را به دست آورند، آن گاه مال خدا را دست به دست بگردانند.»24 سیره و روش امام علی(علیه السلام) حسّاسیت و نگرانی نسبت به بیت المال است. این حسّاسیت و اهتمام در حدی است که آن حضرت را رنج می دهد و هیچ گاه، حتی دم مرگ، وی را رها نمی کند.
د. عدالت در استفاده از بیت المال: اگر گفته شود: «نهج البلاغه کتاب عدالت و علی(علیه السلام) مجری و شهید راه عدالت است»، کلامی دور از حقیقت نیست. بی گمان، اگر نهج البلاغه عدالت را تفسیر و معنا نمی کرد، آیات قسط و عدل قرآن، بدون تفسیر می ماند و اگر علی(علیه السلام) در مدت کوتاه حکومتش، عدالت را اجرا نمی کرد، عدالت پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، اجراکننده ای به خود نمی دید. اجرای عدالت کار بسیار دشواری است و جز از افرادی همانند علی(علیه السلام)امکان پذیر نیست; زیرا اجرای عدالت خواهی با مشکلاتِ طاقت فرسایی همراه است که برای هر کسی قابل تحمّل نیست.
بی شک، قسط و عدالت از مهم ترین اهداف بعثت انبیای الهی بوده و جامعه اسلامی بدون عدالت معنا ندارد. از این رو، امام علی(علیه السلام)، نهایت تلاش خود را در اجرای عدالت اسلامی، در تمامی ابعادش، بهویژه در استفاده از بیت المال، کرد تا آنجا که درباره اش گفته شده: «قُتِلَ علی فی محرابِ عبادته لشدَّةِ عدله.»
آن حضرت در مقام تبیین قبح ستم و دوری از آن و اهتمام به رعایت حقوق مردم در بیت المال، می فرماید: «سوگند به خدا! اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم از اینکه خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم، و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم ... به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهی دست شده بود و از من درخواست داشت تا یک من از گندم های بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی دارای موهای ژولیده و رنگشان تیره شده بود گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد; چون به گفته های او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار می کنم، و به دلخواه او رفتار می نمایم و از راه و رسم عادلانه خود دست بر می دارم. روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم. پس چون بیمار از درد، فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل، گریه کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنی می نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است، اما مرا به آتش دوزخی می خوانی که خدای جبّارش با خشم خود آن را گداخته؟! تو از حرارتی ناچیز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟!»25
آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر نیز به تساوی حقوق حاکم و مردم اشاره می کند و می فرماید: «مبادا هرگز در آنچه با مردم مساوی هستی امتیازی خواهی و از اموری که بر همه روشن است، غفلت کنی; زیرا به هر حال، نسبت به آن در برابر مردم مسئولی و به زودی، پرده از کارها یک سو رود و انتقام ستم دیده را از تو باز گیرند.»
هـ. استرداد بیت المال: از جمله روش های امام علی(علیه السلام)نسبت به بیت المال، برگرداندن بخشی از بیت المال است که پیش از ایشان به غارت رفته بود. ایشان درباره بیت المال تاراج شده می فرماید: «به خدا سوگند! بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن باز می گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند; زیرا در عدالت گشایش برای عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برایش سخت تر است.»26
ابن ابی الحدید، در شرح این خطبه می نویسد: «عمر و عثمان، خلیفه دوم و سوم، قطایع27 فراوانی را از زمین های بیت المال، به اقوام و خویشان بخشیده بودند. علی این خطبه را (بر اساس گزارش کلبی، از ابی صالح، از ابن عبّاس)، در روز دوم خلافتش، ایراد کرد و در آغاز خطبه، گفت: "ألا! إنَّ کُلَّ قطیعة أقطعَها عثمانُ و کلُّ مال أعطاه مِن مالِ اللّهِ، فهو مردودٌ فی بیت المالِ، فإنَّ الحق القدیمَ لا یبطله شیءٌ.»28
ابن ابی الحدید، سپس می نویسد: «وقتی این خبر به گوش عمروعاص در شهر ایله، در منطقه فلسطین رسید، نامه ای برای معاویه فرستاد و در آن نوشت: "هر کاری که ممکن است انجام بده که پسر ابی طالب، همه اموالی را که تو جمع آوری کرده ای، خواهد گرفت.»29
از آنچه گفته آمد، می توان فهمید که یکی از آسیب های جدّی و مهمی که ممکن است گریبانگیر حاکمان و کارگزاران شود خیانت در بیت المال و زیر پا گذاشتن عدالت است، و راه رهایی از آن نیز تقسیم عادلانه بیت المال و در پیش گرفتن راه عادلانه می باشد.
کنترل و نظارت دقیق بر عملکرد کارگزاران
کنترل و نظارت بر عملکرد زیرمجموعه، از دیرباز یکی از اصول مدیریتی به شمار می رود که نبود یا کم رنگ بودن آن، مدیریت را دچار مشکل می کند.
«نظارت» در لغت، به معنای مراقبت، تحت نظر و دیده بانی داشتن بر کاری است.30 در علم مدیریت، «ارزیابی عملکرد کارکنان» مطرح است و منظور از آن، فرآیندی است که با آن، کار کارکنان در زمان های معیّنی، به طور رسمی مورد بررسی و سنجش قرار می گیرد.31
اصل کنترل و نظارت، با نظام آفرینش هماهنگ است; چرا که آفریدگار حکیم اصل کنترل و نظارت را در مجموعه آفرینش منظور کرده و درباره انسان فرموده است: (إِن کُلُّ نَفْس لَمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ فَلْیَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ.) (طارق: 4و5)
بنابراین، ضروری است این پدیده مبارک در مدیریتِ رهبران الهی، جایگاه خویش را بازیابد و به طور گسترده اعمال گردد; چنان که حضرت سلیمان(علیه السلام) در حکومت بی نظیر خویش، نظارت بر پرندگان را نیز مدّنظر می داشت: (وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ.) (نمل: 20)
حضرت امام رضا(علیه السلام) می فرماید: «سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله)چنین بود که هرگاه لشگری را اعزام می کرد و امیری آنان را فرمان دهی می کرد، یکی از افراد مورد اعتماد خود را نیز با آنان همراه می نمود تا خبرها را به طور پنهانی به آن حضرت برساند.»32
وظیفه حکومت اسلامی برقراری عدالت همه جانبه است; چنان که امام علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر می فرماید: «همانا برترین روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهرهاست.»
از این رو، طبیعی است با هرگونه انحراف اجتماعی که مانع تحقق عدالت است، مبارزه شود و این امر مستلزم نظارت دقیق بر کار کارگزاران و مدیران است و از دو راه میسر می باشد: راهکارهای فرهنگی; راهکارهای قانونی. بخشی از راه کارهای فرهنگی آن مربوط به کارگزاران و بخشی دیگر مربوط به عموم مردم است. در بخشی که مربوط به کارگزاران است، مهم ترین قسم، صلاحیت داشتن حاکم و کارگزاران می باشد; زیرا اگر کارگزاران صالح باشند، عموم مردم نیز صالح خواهند شد. امام صادق(علیه السلام)می فرماید:
«مردم صالح نمی شوند، مگر آنکه امام و حاکم صالح باشد.»33به همین دلیل، در ضرب المثل عربی آمده است: «الناسُ علی دینِ مُلوکِهم» و به قول سعدی:
اگر ز باغ ملک رعیت خورد سیبی بر آورند غلامان او درخت از بیخ.34
امیرمؤمنان(علیه السلام) در راهکارهای قانونی، با تدبیر و سازمان دهی گسترده، همه امور خُرد و کلان گستره حکومتی خویش را زیر نظر داشت و در یک برنامه وسیع و نظارت و بررسی همه جانبه، با اشراف بر اجزای حکومت، به اداره کشور می پرداخت، بخصوص درباره کارگزاران حکومتی، تلاش و قاطعیت بیشتری به کار می برد تا آنان از مدار قانون و حکم خدا خارج نشوند و آن گونه که اسلام طراحی کرده است به اداره مملکت بپردازند.
اصل «کنترل و نظارت» در حکومت امام علی(علیه السلام)، در کشور پهناور آن روزگار، آن قدر دقیق و صحیح اجرا می شد که در حکومت آن حضرت، قاضی یک روزه هم وجود داشت. امام(علیه السلام) به ابوالاسود دوئلی سِمت قضاوت داد، اما پایان همان روزِ نخست، او را از قضاوت عزل کرد.
ابوالاسود دوئلی، شب هنگام وارد مسجد شد و خطاب به امام علی(علیه السلام) گفت: «چرا مرا از قضاوت عزل کردی، در حالی که نه خیانت کرده ام و نه مرتکب جنایتی شده ام؟! امام(علیه السلام) فرمود: به من گزارش دادند چون طرفین دعوی به محکمه می آیند، تو بلندتر از ایشان سخن می گویی و درشتی در گفتار داری.»35
این ها و صدها و هزاران نمونه دیگر، حاکی از کنترل و نظارت دقیق آن حضرت در امور کارگزاران می باشند.
در این باره، تذکر چند نکته ضروری است:
1. رسیدگی به وضع معیشتی کارمندان و کارگزاران
پیش از آنکه از نظارت دقیق سخنی به میان آید، نخست باید این نکته را گوشزد کرد که زمانی می توان کارمند یا مدیری را مؤاخذه کرد که اولا قبل از انتخاب، صلاحیت وی احراز شده باشد و ثانیاً از نظر معیشتی نیز تأمین شده باشد وگرنه نظارت بی معنا خواهد بود.
از این رو، علی(علیه السلام) نیز قبل از پرداختن به اصل نظارت، تأمین مالی و رفاهی کارمند و کارگزار را مورد توجه قرار می دهد.
سیاست مالی علی(علیه السلام) در قبال کارمندان دولتی، دو وجه دارد. مخاطب یک وجه آن مدیران ارشد نظامند و مخاطب وجه دیگر آن مابقی کارمندان دولت، امام(علیه السلام) در تأمین حقوق کارمندان و تلاش جهت بهبود وضعیت معیشتی ایشان به مالک اشتر چنین دستور می دهند: «سپس روزی فراوان بر آنان (کارمندان) ارزانی دار، که با گرفتن حقوق کافی در اصلاح خود بیشتر می کوشند، و با بی نیازی، دست به اموال بیت المال نمی زنند، و اتمام حجتی است بر آنان اگر فرمانت را نپذیرند یا در امانت تو خیانت کنند.»
اما سیاست علی(علیه السلام) در قبال مدیران ارشد نظام چنین بوده است: «خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نکشاند.»36
بنابراین، رسیدگی به وضع معیشتی کارگزاران، در درجه نخست اهمیت است.
2. کنترل و بازرسی مستقیم و آشکار در امور کارمندان
در نظام اداری، مدیر توانا کسی است که بر تمام کارها نظارت و اشراف داشته باشد. نظارت مستقیم در مرکز حکومت و هر جا که امام(علیه السلام)شخصاً حضور می داشت، به طور طبیعی از سوی آن حضرت انجام می گرفت و ایشان از نزدیک، بر حسن اجرای امور اشراف کامل داشت.
امام(علیه السلام) برای مجموعه دولت خویش نیز، شبکه بازرسی و کنترل ایجاد کرده بود و بازرسان دولتی شبانه روز در سراسر میهن اسلامی، به طور آشکار به کنترل امور می پرداختند و نتیجه بررسی های خود را کتبی یا حضوری به اطلاع امام(علیه السلام)می رساندند. کارگزاران نیز به خوبی می دانستند که عملکرد آنان از دید بازرسان مخفی نمی ماند و به طور مستمر، به مرکز گزارش می شود. چنین کاری به تناسب موضوع، حجم و اهمیت آن، بیشتر به شکل انفرادی و گاهی نیز به صورت گروهی انجام می گرفت; چنان که امام به مالک بن کعب ارحبی (والی «عین التمر») طی حکمی مأموریت داد که با مأموران تحت امر خود، منطقه وسیعی را بازرسی کند: «اما بعد، کسی را به جانشینی خویش بگمار و با گروهی از همکارانت به سوی منطقه "کوره السواد" حرکت کن و عملکرد کارگزاران را از «دجله» و «غریب» تا «بهقباذات» پرسش و بررسی کن و حساب و کتاب آن ها را به طور دقیق به انجام رسان. در این مأموریت که خدا به تو سپرده، به فرمان او باش و بدان که اعمال آدمیزاد برای خودش محفوظ است و در ازای آن پاداش می گیرد. بنابراین، راستی و نیکی را پیشه کن ـ خدا با ما و شما به نیکی رفتار کند! و در مأموریتی که به انجام می رسانی، راستی و درستی ات را به ما نشان بده. والسلام.»37
نوع دیگری از نظارت مستقیم و آشکار، «حساب رسی» و گرفتن گزارش کار مدیران بود. این کار نیز به طور مرتّب انجام می گرفت و امام از این طریق، بر عملکرد آنان اشراف و اطلاع داشت. این کار به شکل عمومی و به سهولت انجام می شد و اگر احیاناً برخی از کارگزاران سهل انگاری می کردند، با واکنش سریع امام مواجه می شدند. نامه امام(علیه السلام) به یزیدبن قیس ارحبی، گویای این حقیقت است: «اما بعد، تو در ارسال اموال مالیاتی کوتاهی کرده ای سبب این کار بر من پوشیده است، چاره ای نیست جز اینکه تو را به تقوای الهی سفارش کنم، و از اینکه با خیانت به مسلمانان پاداشت را تباه سازی و جهاد خویش را بر باد دهی، تو را پرهیز می دهم. بنابراین، از خدا پروا کن، خویشتن را از آلوده شدن به حرام منزّه دار، راه بازخواست و نکوهش مرا بر خود ببند، احترام مسلمانان را نگه دار و به پناه جویان مملکت اسلامی ستم روا مدار.»38
امام علی(علیه السلام) هم خود شخصاً بر امور جاری کشور پهناور اسلامی نظارت مستقیم داشت و هم به کارگزاران و مدیران توصیه می کرد که نظارت مستقیم بر کارها داشته باشند. ایشان در چند مورد از عهدنامه مالک اشتر، آن مدیر توانمند و هوشیار را به این اصل مهم سفارش می کرده است: «سپس در امور کارمندانت بیندیش... . سپس رفتار کارگزاران را بررسی کن... . سپس در امور نویسندگان و منشیان به درستی بیندیش... . در کار آن ها (بازرگانان) بیندیش... . و از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن.» بنابراین، یکی از وظایف عمده و اصلی حاکم و مدیر، نظارت بر کار زیردستان است.
3. به کارگیری نیروهای اطلاعاتی و بازرسان مخفی
نظام بازرسی و بازرسان، چشم حکومت محسوب می شوند و حکومتی که نظام بازرسی صحیح و مطمئن نداشته باشد، همانند کوری است که معایب را نمی بیند و در منجلاب عیوب و مفاسد غوطهور می شود.
امام(علیه السلام) به «نظارت پنهانی» نیز سخت معتقد بود و آن را برای اصلاح امور بسیار کارساز می دانست; زیرا کارگزاران اگر می توانستند از دید بازرسان آشکار مخفی شوند یا با ظاهرسازی آنان را بفریبند و یا احیاناً با آنان از در آشتی و سازش در آیند و به لطایف الحیل، ایشان را از گزارش های صحیحی که به زیان آنان است باز دارند، اما از بازرسی و گزارش بازرسان پنهان بیمناک بودند و یا این بازرسان از چنین آسیب هایی در امان بودند. اینان با بازرسی و نظارت پنهان، بیم و هراس مدیرانی را که قصد تخلف و خیانت دارند، افزون می کنند و این خود عامل افزایش ضریب کاری و امنیتی مسئولان می شود. چنین نظارتی با استخدام، آموزش و به کارگیری نیروهای مخصوص امکان پذیر است. این نیروها بیشتر زیر نظر بالاترین مقام یا عالی ترین مرجع تصمیم گیرنده عمل می کنند.
امیرمؤمنان(علیه السلام) چنین نظارتی را برای سلامت دولت و کارگزاران ضروری می دانست و بدین منظور، به والیان خویش نیز دستور می داد چنین نیروهایی را در محدوده حکم رانی خویش به کار گیرند; مثلا، برای مالک اشتر می نویسد: «جاسوسانی راستگو و وفاپیشه بر آنان بگمار، که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان، سبب امانت داری، و مهربانی با رعیت خواهد بود.»
سپس حضرت در ادامه به او امر می کند که مراقب اطرافیان و دوستان و آشنایانش باشد که از قدرت، سوءاستفاده نکرده، در امانت خیانت نکنند و حتی نظام بازرسی اش را مأمور کند که مواظب ایشان باشد و هرگونه انحرافی را گزارش دهد.
شبکه اطلاعاتی پنهان در حکومت علوی به طور فعال عمل می کرده و امام(علیه السلام) در کم ترین زمان لازم، همه اطلاعات مفید را به دست می آورد. امام(علیه السلام) به قُثم بن عباس (والی مکّه) می نویسد: «پس از یاد خدا و درود، همانا مأمور اطلاعاتی من در شام، به من اطلاع داده است که گروهی از مردم شام برای مراسم حج به مکّه می آیند; مردمی کوردل، گوش هایشان در شنیدن حق ناشنوا، و دیده هایشان نابینا، که حق را از راه باطل می جویند، و بنده را در نافرمانی از خدا، فرمان می برند، دین خود را به دنیا می فروشند و دنیا را به بهای سرای جاودانه نیکان و پرهیزگاران می خرند، در حالی که در نیکی ها، انجام دهنده آن پاداش گیرد، و در بدی ها جز بدکار کیفر نشود. پس در اداره امور خود، هشیارانه و سرسختانه استوار باش، نصیحت دهنده ای عاقل، پیرو حکومت و فرمانبردار امام خود باش. مبادا کاری انجام دهی که به عذرخواهی روی آوری! نه به هنگام نعمت ها شادمان و نه هنگام مشکلات، سست باش. با درود.»39
معاویه این تعداد از شامیان را به مکّه فرستاد تا از اجتماع انبوه حج سوء استفاده کنند و تبلیغاتی را به زیان امیرمؤمنان(علیه السلام)و به سود معاویه راه بیندازند. عبدالرحمان مسیّب فزاری، نیروی اطلاعاتی امام در شام بود که پس از شهادت محمّدبن ابی بکر به دست نیروهای معاویه، بلافاصله خود را به مرکز رساند و امام را از نزدیک در جریان حوادث قرار داد.40
با توجه به حسّاسیت بخش بازرسی و علی رغم اینکه به فرموده حضرت باید از افراد راستگو و باوفا استفاده شود، امام علی(علیه السلام) به این حد هم اکتفا نکرد و به مالک فرمان داد که چند بازرس را مأمور رسیدگی به یک کارگزار قرار بده، تا در صورتی که همگی آن ها خیانت یا فساد را تأیید کردند، حجت بر تو تمام شود و بتوانی بدون درنگ او را مجازات کنی: «از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن، و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کن.»
همان گونه که ملاحظه می شود، هر کسی صلاحیت بازرس بودن را دارا نیست، بلکه بازرسان باید دارای صفات پسندیده ای مانند راست گویی و وفاداری باشند و آنچه را که دیده اند گزارش نمایند، نه تحلیل های شخصی خویش را. نمونه های یادشده، نظارت امام(علیه السلام)بر امور حکومت از طریق نیروهای ویژه اش و تصمیم گیری و اقدام به موقع ایشان را نشان می دهند.
نکته جالب دیگری که در نظام نظارتی امام(علیه السلام) به چشم می خورد، استفاده از پوشش امنیتی است; یعنی افرادی با پست سازمانی آشکار، به خدمت مشغول بودند و در نهان، اخبار و اطلاعات لازم را به مرکز گزارش می دادند. به دو نمونه توجه کنید:
ابوالاسود دوئلی مدتی به عنوان جانشین ابن عبّاس (والی بصره) در بصره حضور داشت و امام(علیه السلام) را در جریان کارهای ابن عبّاس قرار می داد. امام(علیه السلام) در نامه ای در پاسخ وی، ضمن قدردانی از زحماتش، یادآوری کرد که گزارش هایش به طور محرمانه محفوظ خواهد ماند و ابن عبّاس از مکاتبات او با خبر نخواهد شد.41
همچنین شخصی به نام ابوالکنود می گوید: من از همکاران ابن عبّاس بودم. پس از آنکه وی بیت المال بصره را تصاحب کرد، به محضر امام(علیه السلام)شتافتم و او را از این جریان با خبر ساختم.42
بنابراین، از این نمونه ها نیز می توان فهمید که لازم نیست برای امر نظارت و بازرسی افرادی را استخدام کرد، بلکه می توان از نیروهای رسمی حکومت استفاده کرد و مدیر یا کارگزار را کنترل نمود.
4. توجه به گزارش های مردمی و اعتماد به آنان
علاوه بر بازرسی های دقیق و نظام یافته، که توسط نیروهای رسمی حکومت انجام می گرفتند، امام(علیه السلام) از مجرای های متعدد دیگری نیز از عملکرد کارگزاران خویش آگاه می شد. مهم ترین آن ها ارتباطات قوی مردمی بود. اگر مردم از مسئولان منطقه ای ناراضی بودند یا مشکلات خاصی برایشان بروز می کرد که به دست آنان گشوده نمی شدند، به طور مستقیم، حضوری یا مکاتبه ای، با امام(علیه السلام)تماس می گرفتند و از او مدد می جستند. امام نیز به افکار عمومی و خواست به حق مردم، ارزش می نهاد و به آن ها ترتیب اثر می داد. آن حضرت نه تنها حاکمان و والیان و کارگزاران را به رعایت حقوق مردم فرمان می داد، بلکه عرصه سیاسی اجتماعی آن روز را پس از 25 سال خفقان و خاموشی، به عرصه ای زنده و گویا تبدیل نمود و جایگاه واقعی مردم را در حکومت به آنان نمایاند، به گونه ای که اگر حاکم و مدیری به احدی از مردم ظلم می کرد و شخص ستم دیده به امام گزارش می نمود، امام(علیه السلام)بلافاصله آن شخص را مؤاخذه می کرد و حتی در برخی موارد، عزل می نمود. برای نمونه، به داستان ذیل توجه کنید:
سوده همدانی بنت عمارة بن اشتر43 بر معاویه وارد شد و اجازه خواست. او را اجازه داد. چون داخل شد، سلام کرد. معاویه گفت: چطوری، ای دختر اشتر؟ گفت: خوبم. معاویه گفت: تویی که به برادرت گفتی:
شهرٌ لفعلِ أبیک یابنَ عَمارةَ یومَ الطعانِ و ملتقَی الاَقرانِ
و انصُر علیّاً والحسین و رهطَهُ و اقصد لهند و ابنَها بهوان
إنّ الامامَ أخا النبی محمّد عَلَم الهُدی و منارةُ الایمانِ
فَقَد الجُیوش و سِر أمامَ لوائِه قُدما بأبیضَ صارم و سنان
سوده گفت: آری، به خدا، همچون منی از حق روی نمی گرداند و به دروغ عذرخواهی نمی کند... سپس گفت: دست از یادآوری امور فراموش شده و تکرار گذشته بردار. معاویه گفت: هرگز! هیچ گاه آن موقعیت برادرت و مصایبی که از قوم و برادرت دیدم فراموش نخواهد شد... و گفت: حال بگو حاجتت چیست؟ سوده گفت: تو امروز سرور و زمامدار این مردمی، و خدا تو را از کار ما و حقوقی که از ما بر عهده تو نهاده است بازخواست خواهد کرد، و افرادی هستند که پیوسته با تکیه به عزّت و قدرت تو، مزاحم ما می شوند و ما را مورد ضرب و جرح قرار می دهند و مانند گندم، درو و چون گاو لگدمال می کنند و بدترین شکنجه ها را به ما می دهند و بهترین اموال ما را می چاپند. همین بسربن ارطاة از سوی تو بر ما وارد شد، مردان مرا کشت و مال مرا گرفت، و اگر بنا بر فرمان برداری نبود ما هم از خود دفاع می کردیم. پس یا او را از دیار ما عزل کن ـ که تو را سپاسگزارخواهیم بود ـ وگرنه به توخواهیم فهماند. معاویه گفت: آیا مرا به قوم خود تهدید می کنی؟ تصمیم دارم تو را بر شتر مست و بی جهاز سوار کنم و نزد او بفرستم تا حکم خود را درباره تو جاری سازد. سوده سر به زیر افکند و گریست. سپس این اشعار را سرود:
صلَّی الاله علی جسم تضمَّنه قبرٌ فاصبحَ فیهِ العدلُ مدفون
قد حالفَ الحقَّ لایبغی به بدلا فصارَ بالحقِ و الایمانِ مقرون
معاویه گفت: او کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب(علیه السلام). معاویه گفت: مگر او با تو چه کرده که نزدت این مقام یافته است؟ گفت: نزد او رفتم تا از مردی که برای جمع آوری زکات ما فرستاده بود شکایت برم; زیرا میان من و آن مرد گفتوگوی مختصری رخ داده بود. هنگامی رسیدم که آن حضرت برای نماز برخاسته بود. تا چشمش به من افتاد، از نماز روگرداند و رو به من کرد و با مهر و عاطفه فرمود: آیا حاجتی داری؟ داستان را گفتم. آن حضرت گریست، سپس فرمود: خداوندا، تو بر من و آنان شاهدی که من آنان را به ستم بر خلق و ترک حق تو فرمان نداده ام. آن گاه قطعه چرمی مانند چرم غلاف شمشیر از جیب بیرون آورد و روی آن نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. همانا شما را دلیلی روشن از سوی پروردگارتان آمد. پس پیمانه و ترازو را عادلانه دهید و از کالاهای مردم نکاهید و در زمین به تبهکاری نپویید، که این برای شما بهتر است، اگر مؤمن باشید. چون نامه مرا خواندی، مسئولیتی را که از سوی ما داری حفظ کن تا کسی بیاید و آن را تحویل بگیرد. والسلام.»44سوده گفت: ای معاویه! علی(علیه السلام) آن مأمور را به همین راحتی عزل کرد و حتی آن نامه را مهر و موم نکرد.
منظور از نقل این واقعه که زنی برای دادخواهی و شکایت از مأمور و کارگزاری که تنها چند کیلو گندم اضافه گرفته است به امام علی(علیه السلام)مراجعه می کند، آن است که اولا، مردم در برابر حکومت آن قدر احساس مسئولیت می کنند که حتی کوچک ترین ظلم را گزارش می نمایند. ثانیاً، مردم بدون هیچ حاجب و مانعی و به راحتی با شخص اول حکومت ارتباط برقرار می کنند و مشکلات را با شخص او در میان می گذارند. ثالثاً، حضرت علی(علیه السلام)نماز را به تأخیر می اندازد و به کار ارباب رجوع می پردازد، نه اینکه بگوید: برو، بعداً مراجعه کن! رابعاً، با خوش رویی، مهربانی و عطوفت با رعیت برخورد می کند. خامساً، پس از شنیدن شکایت، فرمان عزل کارگزار را صادر می نماید. سادساً، آن قدر به رعیت اعتماد دارد که نامه را بدون آنکه مهر و موم شود به دست شاکی می دهد.
بنابراین، گرچه مشروعیت حکومت اسلامی ناشی از اراده تشریعی خداوند است، اما به شدت مردمگراست; یعنی حاکم اسلامی با تمام صدق و صفا، در جهت بهبودی وضع زندگی مردم تلاش می کند و با تمام توجه، پای درد دل آنان می نشیند و موانع رسیدن به آرمان مقدّس را از سر راه برمی دارد.
اما نظارت اداری و گماشتن عیون برای کنترل مدیران و کارگزاران، مشکلاتی را به وجود می آورد و هزینه های سنگینی بر عهده حکومت می گذارد. علاوه بر آن، ممکن است عیون در اثر انحرافاتی نتوانند واقعیت را گزارش نمایند. از این رو، بهترین عیونی که نه بار مالی دارند و نه معمولا از گزارش واقعیات سر باز می زنند، توده مردم هستند; زیرا اولا، توده مردم به طور مستقیم با حکومت در ارتباطند; یعنی حاکمان بر آنان حکومت می کنند. از این رو، کنترل آنان از سوی مردم و ارسال گزارش ها به مقامات بالا به نفع خودشان است و مماشات با کارگزاران متخلّف به ضرر خودشان تمام می شود. ثانیاً، توجه به گزارش های مردمی و اثر بخشیدن به آن ها موجب احساس مسئولیت بیشتر در مردم می شود و مردم را به حکومت نزدیک تر می کند و حس اعتماد آنان را بالا می برد. ثالثاً، مدیران و کارگزاران نیز در برخورد با مردم، از شیوه های بهتری بهره می گیرند و همین امر موجب سلامت حکومت خواهد شد. اما برای آنکه مردم چنین احساس مسئولیتی داشته باشند، نخست حاکم باید زمینه آن را فراهم نماید.
امام علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر می فرماید: «همانا برترین روشنی چشم زمام داران، ... آشکار شدن محبت مردم نسبت به رهبر است، که محبت دل های رعیّت جز با پاکی قلب ها پدید نمی آید، و خیرخواهی آنان زمانی است که با رغبت و شوق پیرامون رهبر را گرفته و حکومت بار سنگینی را بر دوش رعیّت نگذاشته باشد و طولانی شدن مدت زمام داری بر ملت ناگوار نباشد.»
امام علی(علیه السلام) خطاب به عبدالله بن عبّاس، که فرماندار بصره بود، نوشت: «بدرفتاری تو را با قبیله "بنی تمیم" و خشونت با آن ها را به من گزارش دادند. "بنی تمیم" مردانی نیرومندند که هرگاه دلاوری از آن ها غروب کرد، سلحشور دیگری جای آن درخشید و در نبرد، در جاهلیت و اسلام، کسی از آن ها پیشی نگرفت... پس مدارا کن، ای ابوالعبّاس! امید است آنچه از دست و زبان تو، از خوب و یا بد، جاری می شود، خدا تو را بیامرزد; چرا که من و تو در این گونه رفتارها شریکیم. سعی کن تا خوش بینی من نسبت به شما استوار باشد، و نظرم دگرگون نشود.»45
همان گونه که ملاحظه می شود، امام علی(علیه السلام) می فرماید: به من گزارش دادند; یعنی گزارشگر را مشخص نمی کند و احتمال دارد هم شامل عیون مخفی باشد و هم مردم «بنی تمیم» که از خشونت عبدالله بن عبّاس به تنگ آمده بودند.
آن حضرت همچنین خطاب به عمربن ابی سلمه ارحبی، که در فارس ایران حکومت می کرد، مرقوم فرمود: «پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مرکز فرمانداری ات، از خشونت و قساوت و تحقیر کردن مردم و سنگ دلی تو شکایت کردند. من درباره آن ها اندیشیدم; نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم ـ زیرا که مشرکند ـ و نه سزاوار قساوت و سنگ دلی و بدرفتاری هستند ـ زیرا که با ما هم پیمانند. پس در رفتار با آنان، نرمی و درشتی را به هم آمیز، رفتاری همراه با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روی را در نزدیک کردن یا دور کردن، رعایت کن.»46 در این نامه، دهقانان نزد آن حضرت شکایت بردند; یعنی در واقع، توده مردم از برخورد بد حاکم به حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)گزارش دادند.
امام علی(علیه السلام) در نامه ای که به زیادبن ابیه، جانشین فرماندار بصره، نگاشتند، فرمودند: «همانا من به راستی، به خدا سوگند می خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کردی... .»47 در این نامه نیز امام از کسانی سخن می گوید که جزو عیون به شمار می آیند که هم می تواند عیون مخفی را شامل شود و هم توده مردم را.
همچنین در نامه ای خطاب به عثمان بن حنیف، فرماندار بصره، که در مهمانی یکی از ثروتمندان شرکت کرده بود، نوشتند: «پس از یاد خدا و درود، ای پسر حنیف، به من گزارش دادند که مردی از سرمایه داران بصره تو را به مهمانی خویش فراخواند و تو به سرعت به سوی آن شتافتی.»48
آنچه از این نامه ها و خطاب ها و نمونه های زیاد دیگر می توان فهمید این است که امام علی(علیه السلام) علاوه بر اینکه به حاکمان و مدیران امر می کرد که برای کارگزاران و کارمندان خویش عیون بگمارند، خود نیز برای حاکمان عیونی پنهانی می گمارد و کار آنان را کنترل می کرد. علاوه بر آن، در بسیاری از موارد به گزارش ها و یا شکایات مردم از دست حاکمان و کارگزاران اکتفا می کرد و مدیر یا کارمند متخلّف را توبیخ و یا عزل می نمود.
بنابراین، در حکومت علوی، همه مردم به عنوان بهترین ناظر و در واقع، چشم بینای حکومت تلقّی می شدند و حکومت نیز موظّف بود زمینه همکاری مردمی را پدید آورد.
آیین تشویق ها و تنبیهات کارگزاران
یکی از رخدادها در کارهای اداری، پدیده «تخلف» است; یعنی کارمند در قلمرو مسئولیت خویش، آنچه را که باید انجام دهد انجام ندهد و یا آن را ناقص و یا غلط انجام دهد. روشن است که در چنین صورتی، مسئول او با این کارمند برخورد خواهد کرد و این امری است طبیعی، اما بحث در این است که چگونه برخورد کند؟ اینجاست که ضعف ها و قوّت ها در مدیریت نمودار خواهند شد. همچنین ممکن است کارمندی وظایفش را به بهترین شکل انجام دهد و زمینه پیشرفت جامعه را فراهم نماید. واضح است که از کنار این مسئله مهم نمی توان به آسانی گذشت و قایل شد که مدیر یا کارمند به وظیفه اش عمل کرده است، بلکه مسئولان وظیفه دارند آن مدیر یا کارمند را تشویق نمایند تا هم از زحمات آن مدیر یا کارمندموفق تشکر کرده باشند و هم در دیگران ایجاد انگیزه نمایند.
1. مدیریت صحیح
برنامه ریزی و برقراری مدیریت صحیح باید از سوی حاکمان اعمال شود. یکی از راه ها برای اعمال مدیریت صحیح، این است که فرقی بین افراد نیکوکار و بدکار گذاشته شود. در نامه امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر، به این موضوع اشاره شده است: «هرگز نیکو کار و بدکار در نظرت یکسان نباشند; زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی رغبت، و بدکاران در بد کاری تشویق می گردند. پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده.» بنابراین، حاکم اسلامی باید بین کارگزار خوب و بد تفاوت قایل شود و با هر کدام از آن ها برخورد لازم نماید.
2. واگذاری مسئولیت بر اساس توانایی ها
واگذاری مسئولیت بر اساس توانایی و دادن اختیارات بر اساس مسئولیت، همچون معیار واگذاری مسئولیت ها، لیاقت و توانایی است. از این رو، در حکومت علی(علیه السلام) حتی استاندارهای حضرت وظایف و اختیارات یکسانی نداشتند. آن عده از یاران حضرت که کاملا مورد اعتماد بودند و از لحاظ توانایی های فکری و اجرایی، در حد بالایی قرار داشتند، به سِمت استانداری مناطق حسّاس و بزرگ منصوب گشتند و حضرت تقریباً تمام اختیارات خویش را به عنوان ولّی امر مسلمانان در آن مناطق به ایشان تفویض می نمود و از این رو، کلیه امور مربوط به نظام اداری، قضائی، اقتصادی، ارتش و حتی بیان امور دینی، در اختیار ایشان بود. افرادی همچون قیس بن سعد، محمّدبن ابی بکر و مالک اشتر در مصر، عثمان بن حنیف و ابن عباس در بصره چنین اختیاراتی داشتند. سایر کارگزاران بر اساس امور محوّله، از اختیارات کمتری بهره مند بودند. حتی گاهی برای کمک به استاندار یک منطقه، قاضی، فرمانده ارتش و مأمور جمع آوری مالیات جداگانه از سوی حضرت نصب می گردید.
بنابراین، پیش از هر چیز، باید حیطه کاری حاکم و کارگزار تعیین گردد; زیرا توبیخ مدیر یا کارمندی که در خصوص موضوعی هیچ مسئولیت قانونی ندارد، ظلم محسوب می شود.
3. راه های پیش گیری از وقوع خلاف
در نظام اسلامی، محیط اداره صرفاً نباید برای کار باشد، بلکه باید کانونی برای تربیت نیروها نیز باشد، حتی تنبیهات و تشویقات در اسلام بیشتر جنبه تربیتی دارند. لاجرم آیین نامه های انضباطی باید به گونه ای تنظیم شوند که تأدیب و تربیت هر دو در آن ها لحاظ گردند. «تأدیب» به معنای مانع ایجاد کردن در مقابل افرادی است که کار خلاف انجام می دهند. در کنار تأدیب، «تربیت» نیز باید باشد; یعنی افراد متخلف را پس از بازداشتن از عمل نامشروع، باید به سوی هدف مطلوب هدایت نمود.
بنابراین، برای پیش گیری از وقوع جرم، باید راه هایی در پیش گرفت. بعضی از این راه ها عبارتند از:
الف) همان گونه که در بخش های پیشین گفته شد، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) تمام تلاش خویش را به کار گرفت تا بر اساس اصل مهم رعایت «اهلیّت یا شایسته سالاری»، کارگزاران شایسته ای را بر انجام امور بگمارد; افرادی همچون عمّار یاسر، مالک اشتر نخعی، محمّدبن ابی بکر و کمیل بن زیاد که نه تنها افرادی لایق و کارآمد بودند، بلکه از نظر تقوا و صفات عالی انسانی سرآمد مردان روزگار خویش بودند.
بنابراین، کسانی باید برای تصدّی امور جامعه انتخاب شوند که دارای صلاحیت های اخلاقی و اجتماعی باشند; فضایلی همچون تقوا، اطاعت از خداوند، پی روی از قرآن و سنن الهی، با دست و زبان و قلب در راه یاری رسانی به دین خدا بودن، درهم کوبنده هواها و شهوات نفسانی، داشتن حیا، از خاندان پاک دامن و صالح و اهل راستی و صفا بودن. همه این ها اموری هستند که انسان را از ارتکاب به خلاف بازمی دارند و در مسیر حق و انجام وظیفه یاری می رسانند.
ب) یکی دیگر از راه های پیش گیری از خلاف تشویق مدیران و کارگزاران است. این کار، هم به کارمند موفق نیروی بیشتری می بخشد و هم در دیگران انگیزه ایجاد می کند و هم موجب متنبّه شده متخلّفان می شود.
حضرت امیر(علیه السلام) هنگامی که سعدبن مسعود فرماندار مدائن بود، برای او نوشت: «تو ای سعد! خراجت را پرداخت کرده ای، از پروردگارت اطاعت نموده ای و رهبر و امامت را خشنود کرده ای; مانند مرد نیکوکار و پرهیزگار و نجیب. پس خداوند گناهان تو را بیامرزد، کوشش تو را قبول کند و عاقبت تو را نیکو گرداند!»49
این نامه نشانگر آن است که باید از افراد درست کار و مسئولانی که عملکرد آنان صحیح است، تقدیر و تشکر کرد و با این عمل، آن ها را برای فعالیت های مناسب تشویق و ترغیب نمود، تا اینکه به تعبیر خود حضرت، افراد خاطی و نیکوکار مساوی نباشند و برتری نیکوکاران معیّن و مشخص گردد.
ج) از دیگر راه های پیش گیری از عمل خلاف، تهدید مقامات بالاتر است. حضرت علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر، خطاب به او فرمود: «همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداری مصر داد والاتر است.»
بنابراین، چنین نیست که مدیر یا کارمندی احساس کند که همه کاره است و هیچ کس نمی تواند او را امر و نهی کند و یا در صورت ارتکاب خطا، توبیخ نماید.
امام علی(علیه السلام) در نامه ای خطاب به زیادبن ابیه نوشت: «همانا من به راستی، به خدا سوگند می خورم! اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کرده ای، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوی.»50
بنابراین، امام علی(علیه السلام) با هر مدیری متناسب با روحیه او برخوردی مناسب داشت; مدیری را به تقوا و اطاعت خدا امر می کرد و مدیری دیگر را تهدید می نمود.
4. عزل کارگزاران نالایق
حضرت علی(علیه السلام) هرگاه فردی را برای انجام مسئولیتی برمی گزید، طی فرمانی، وظایف او را به طور دقیق مشخص می نمود و از کوتاهی و خیانت در انجام امور بیم می داد و بدینوسیله، امکان هرگونه بهانه جویی را سلب می نمود. البته از نظر حضرت علی(ع) علاوه بر وظایف اداری، رعایت تقوا، ترس از روز قیامت، عمل به احکام الهی، مدارا با مردم و مهربانی با ایشان، تأمین نیازهای محرومان و ده ها نکته اخلاقی دیگر از وظایف اخلاقی و انسانی کارگزاران حکومت اسلامی است.
سیاست حضرت علی(علیه السلام)در برابر کارگزارانش، سیاست پیش گیری از جرم است. از این رو، تمام شرایط پیش گیری (گزینش، مشخص کردن وظایف، تأمین مالی و بازرسی دقیق) را به کار می گیرد. حال اگر با تمام این شرایط، کسی تخلفی کرد، روشن است که دیگر هیچ بهانه ای برای عدم برخورد با او وجود ندارد.
با این توضیح، شیوه امام را در قالب چند نکته متذکر می شویم:
الف. جابجایی مدیران: گاهی مدیر شخصی است که صلاحیت لازم را داراست، اما کار واگذار شده در حد توان او نیست. در این صورت، عقل حکم می کند که به جای او، مدیری توانمند به کار گمارده شود و این مدیر به بخش دیگری منتقل گردد.
امام علی(علیه السلام) وقتی مشاهده کرد محمّدبن ابی بکر در فرمانداری مصر ناتوان است، مالک را به جای او فرستاد و نامه ای برای دل جویی محمّدبن ابی بکر نوشت و پست دیگری برای او آماده کرد: «پس از یاد خدا و درود، به من خبر داده اند که از فرستادن اشتر به سوی محلّ فرمانداری ات، ناراحت شده ای. این کار را به دلیل کند شدن و سهل انگاری ات یا انتظار کوشش بیشتری از تو انجام ندادم. اگر تو را از فرمانداری مصر عزل کردم، فرماندار جایی قرار دادم که اداره آنجا بر تو آسان تر، و حکومت تو در آن سامان خوش تر است. همانا مردی را فرماندار مصر قرار دادم که نسبت به ما خیرخواه و به دشمنان ما سختگیر و درهم کوبنده بود. خدا او را رحمت کند، که ایّام زندگی خود را کامل، و مرگ خود را ملاقات کرد، در حالی که ما از او خشنود بودیم، خداوند خشنودی خود را نصیب او گرداند و پاداش او را چند برابر عطا کند. پس برای مقابله با دشمن، سپاه را بیرون بیاور، و با آگاهی لازم به سوی دشمن حرکت کن، و با کسی که با تو در جنگ است، آماده پیکار باش. مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان یاری بخواه که تو را در مشکلات کفایت می کند، و در سختی هایی که بر تو فرود می آیند، یاریت می دهد ـ ان شاء اللّه.»51
ب. مدیران نالایق: گاهی مدیران از لیاقت چندانی برخوردار نبودند. از این رو، حکومت را با مشکل مواجه می کردند. کمیل بن زیاد فرماندار امام علی(علیه السلام) در شهر مرزی «هیت» بود. او علاوه بر اینکه نتوانست جلوی یورش ها و تجاوزهای سربازان معاویه را بگیرد، بدون نقشه حساب شده، به یکی از شهرهای مرزی شام «قرقیسا»، حمله کرد و بهانه ای به دست معاویه داد و با این عمل نسنجیده، مورد نکوهش و عزل امام(علیه السلام) قرار گرفت: «پس از یاد خدا و درود، سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسئولیت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاس داری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آنجا نیست تا آنجا را حفظ کند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه ای باطل است. تو در آنجا پلی شده ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند; نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند، و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می توانی حفظ کنی، و نه شوکت دشمن را می توانی در هم بشکنی، نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می کنی، و نه امام خود را راضی نگه می داری.»52
ج. مدیران خیانت کار: گاهی نیز علت عزل مدیر یا کارگزار، خیانت مدیر است. منذر بن جارود53 یکی از فرمانداران و کارگزاران حکومت امام علی(علیه السلام)گردید. وی پس از رسیدن به این مقام، دست به خیانت زد و به بیت المال مسلمانان تجاوز نمود. امام علی(علیه السلام)بلافاصله او را عزل کرد و به وی نوشت: «پس از یاد خدا و درود، شایستگی پدرت مرا نسبت به تو خوشبین کرد و گمان بردم همانند پدرت می باشی و راه او راه می روی. ناگهان به من خبر دادند که در هواپرستی چیزی فروگذار نکرده و توشه ای برای آخرت خود باقی نگذاشته ای، دنیای خود را با تباه کردن آخرت آبادان می کنی و برای پیوستن به خویشاوندانت از دین خدا بریده ای. اگر آنچه را به من گزارش رسیده، درست باشد، شتر خانه ات، و بند کفش تو، از تو با ارزش ترند، و کسی که همانند تو باشد نه لیاقت پاس داری از مرزهای کشور دارد، و نه می تواند کاری به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتی دور ماند. پس چون این نامه به دست تو رسید، نزد من بیا. ان شاءاللّه.»54
د. تصفیه حکومت از عناصر فاسد: حضرت علی(علیه السلام) در اولین اقدام در زمینه اصلاحات اداری، استانداران خلیفه سوم را، که فقط بر اساس روابط منصوب شده بودند و از هیچ صلاحیتی برخوردار نبودند، عزل نمود. بسیاری از اطرافیان حضرت از جمله ابن عبّاس از سر خیراندیشی، خواستند امام عزل معاویه را به تأخیر بیندازد، اما امام که می دانست با سازش با ظلم و بیداد، نمی توان پایه های حکومت عدل و داد را استحکام بخشید، بلکه ریشه های نوبنیاد آن را هم سست خواهد نمود، پیشنهاد ایشان را نپذیرفت.
آن حضرت پس از به دست گرفتن حکومت، بلافاصله نامه ای به معاویه نوشت و به او فرمان داد: پست فرمانداری شام را به سهل بن حنیف تحویل داده، به مدینه بازگرد: «از بنده خدا، علی امیرمؤمنان، به معاویة بن ابی سفیان، پس از یاد خدا و درود، می دانی که من درباره شما معذور، و از آنچه در مدینه گذشت روی گردانم; تا شد آنچه که باید می شد و بازداشتن آن ممکن نبود. داستان طولانی و سخن فراوان است و گذشته ها گذشت، و آینده روی کرده است. تو و همراهانت بیعت کنید و با گروهی از یارانت نزد من بیا. با درود.»55
اما معاویه وقت کشی کرد و کار بیعت با امام و بازگشت به مرکز خلافت را به تأخیر انداخت و آن گاه طی نامه ای، از امام علی(علیه السلام)خواست که فرمانداری شام را به او واگذارد. ولی امام هرگز زیر بار این خواسته معاویه نرفت و همچنان بر نظر خویش، مبنی بر عزل معاویه پای می فشرد.56
هـ . تنبیه مدیران: به دلیل آنکه حکومت مجموعه به هم پیوسته ای از حاکم، مدیران، کارگزاران و کارمندان است، از این رو، تمام اعضای آن باید همانند اعضای بدن عمل کنند; یعنی هریک از اعضای حکومت باید به وظایف خویش به درستی عمل نماید و به سوی یک هدف معلوم حرکت نماید. اما اگر یکی از آن ها به وظیفه اش عمل ننمود، کار حکومت با مشکل مواجه گردیده، رسیدن به هدف مشخص شده را نیز دشوار خواهد نمود.
بنابراین، حاکم یا مدیر و کارگزار جامعه مسئولیت سنگینی دارد و اگر یکی از افراد مجموعه از انجام وظیفه اش سرباز زد و یا مرتکب خیانتی شد، صرف عزل از مقام و منصب کافی نیست، بلکه باید مجازات هم شود، تا هم خودش تنبیه شده باشد و هم درس عبرتی برای دیگران باشد.
امام علی(علیه السلام) در عهدنامه مالک اشتر به او فرمان می دهد با کارگزاران خائن برخورد جدّی صورت گیرد و صرفاً با عزل به پایان نرسد: «از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تأیید کردند، به همین مقدار گواهی قناعت کرده، او را با تازیانه کیفر کن، و آنچه را که از اموال در اختیار دارد از او باز پس گیر، سپس او را خوار دار و خیانت کار بشمار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.»
نتیجه
از آنچه در این مختصر گفته شد، می توان چند نتیجه گرفت:
1. انتخاب مدیران و کارگزاران باید براساس ملاک و معیار صحیح و مناسب صورت پذیرد. اهل تجربه بودن، نجابت داشتن، از خانواده های ریشه دار و شایسته و از پیشتازان در پذیرش اسلام بودن، برتری اخلاقی، آبرومندی حرص و طمع مادی کمتر داشتن، فرجام نگر بودن، خیرخواه خدا، پیامبر و امام بودن، پاک دامن ترین و بردبارترین افراد، اهل صداقت، وفاداری و جامع اخلاق نیکو بودن از جمله ملاک ها و معیارهای انتخاب مدیران و کارگزاران هستند که باید مورد توجه قرار گیرند.
2. با حفظ مطلب مزبور، باید گفت: در طول مدت مدیریت و قبول مسئولیت، ممکن است انحرافاتی در مدیران و یا بدنه حکومت ایجاد شود.
بنابراین، حاکم اسلامی باید همواره مراقب مدیران و کارگزاران حکومت باشد و با شیوه های گوناگون زمینه انحراف را از بین ببرد. و این مهم انجام نمی شود، مگر با نظارت دقیق.
3. نظارت و بازرسی باید از طریق بازرسان آشکار، مخفی و پنهان (چه اینکه به طور رسمی کارمند سازمان بازرسی و نظارت باشند و یا اینکه کارمند معمولی باشند، اما در عین حال، به طور مخفی، کار نظارت و بازرسی را نیز انجام دهند) و نظارت فراگیر مردمی انجام پذیرد.
4. بازرسی و نظارت صادقانه و دقیق، به مسئولان ذی ربط امکان می دهد که نقاط ضعف و قوّت نیروها و دستگاه های گوناگون نظام را به نیکی شناسایی کنند و با اقدامات مناسب، در کاهش ضعف ها و افزایش جنبه های مثبت بکوشند.
آنچه از تاریخ حکومت پنج ساله امیرمؤمنان(علیه السلام) به دست می آید گویای آن است که امام متقیان علی(علیه السلام) از معدود رهبرانی است که با دریافت گزارش ها و اطلاعات، با جدّیت و سرعت، به تحلیل آن ها می پرداخت و پس از اطمینان از صحّت و سقم قضایا، بی درنگ نتیجه گیری می کرد و اقدام می نمود.
پی‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
1و2و3و4 نهج البلاغه، نامه 53.
5ـ همان، خطبه 131.
6,7و8ـ همان، نامه 53.
9ـ همان، خطبه 224.
10ـ همان، خطبه 3.
11ـ همان، خطبه 33.
12ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، تحقیق على اکبر غفارى، چ سوم، دارالکتب الاسلامیه،1388ق، ج1، ح 8، ص 407.
13ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 229.
14ـ سید محمّدحسین طباطبائى، سنن النبى، تحقیق محمدهادى فقهى، انتشارات اسلامى، 1416 ق، ص 118.
15ـ نهج البلاغه، نامه 5.
16ـ همان، نامه 27.
17ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «الفقرُ سوادُالوجهِ فى الدارینِ.» (محمّد رى شهرى، میزان الحکمه،قم،دارالحدیث،ج3،ص 2441.)
18ـ قال الصادق(علیه السلام): «الفقر الموتُ الاحمر.» (همان، ص 2446.)
19ـ قال على(علیه السلام):«الْفَقْرُالْمَوْتُ الاَْکْبَرُ»(نهج البلاغه،حکمت 163.)
20ـ قَالَ على(علیه السلام) «لِابْنِهِ مُحَمَّدِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ.» "یَا بُنَىَّ إِنِّى أَخَافُ عَلَیْکَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ; فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّینِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَةٌ لِلْمَقْتِ.» (نهج‌البلاغه،حکمت319.)
21ـ عبدالله بن زمعه بن اَسود از شیعیان على(علیه السلام) بود. پدر و عموى او، در جنگ بدر، جزو سپاه کفّار بودند و در همان جنگ کشته شدند. جدّش، اَسود، از کسانى بود که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)را مسخره مى کرد.
22ـ نهج البلاغه، خطبه 232.
23ـ همان، خطبه 119.
24ـ همان، نامه 62.
25ـ همان، خطبه 224.
26ـ همان، خطبه 15.
27ـ «قطیعه» زمین هایى است که حاکم از بیت المال به برخى از افراد مى بخشد و او را از خراج دادن معاف مى دارد و در برابر، مقدار کمى مالیات، تحت عنوان «ضریب»، مى پردازد.
28ـ هر قطعه زمین و هر مالى که عثمان به دیگران بخشید، به بیت المال برگردانده خواهد شد; زیرا حقى را که از قبل بوده است هیچ چیزى نمى تواند باطل نماید. (ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 296).
29ـ همان، ص 270.
30ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه «نظارت».
31ـ اسفندیار سعادت، مدیریت منابع انسانى، تهران، سمت، 1376، ص 214.
32ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 100، ص 61.
33ـ همان، ج 23، ص 22.
34ـ کلیات سعدى، گلستان، باب اول، ص 147.
35ـ فضل بن حسن طبرسى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، چ دوم، بیروت، آل البیت لاحیاء التراث العربى، 1409 ق، ج 17.
36ـ نهج البلاغه، خطبه 209.
37و38ـ احمدبن ابى یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج2، ص 204و205 / ص 200 و 201.
39 نهج البلاغه، نامه 33.
40ـ عبدالحسین امینى، الغدیر، چ چهارم، بیروت، دارالکتب العربى، 1397 ق، ج 11، ص 67.
41و42ـ محمّدباقر محمودى، نهج السعاده فى مستدرک نهج البلاغه، نجف، چ نعمان، 1386 ق، ج 5، ص 323 / ص 327.
43ـ وى یکى از زنان شاعر عرب و داراى فصاحت و بیان بود.
44ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 14، ص 120.
45ـ نهج البلاغه، نامه 18.
46ـ همان، نامه 19.
47ـ همان، نامه 20.
48ـ همان، نامه 45.
49ـ احمدبن اسحاق یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 201.
50ـ نهج البلاغه، نامه 20.
51ـ همان، نامه 34.
52ـ همان، نامه 61.
53ـ پدرش (جارود) مسیحى بود و در سال دهم هجرى به مدینه آمد و مسلمان شد و در بصره سکنا گزید و در جنگ با ایران به شهادت رسید.
54ـ نهج البلاغه، نامه 71.
55ـ همان، نامه 75.
56ـ همان، نامه 6، 8 و 17.

تبلیغات