مبانی و اصول فلسفه آموزش و پرورش از یک چشم انداز دینی; نوآوری های استاد علّامه مصباح یزدی در فلسفه آموزش و پرورش
آرشیو
چکیده
متن
امروزه هنگامی که از مبانی فلسفی آموزش و پرورش سخن می گوییم گروهی از بینش ها و نگرش ها در دنیای فکر و ذهنمان رخ می نماید. این بینش ها و نگرش ها دستاورد تلاش هر فیلسوف برای یافتن پاسخ به چند پرسش کلیدی است. یک فیلسوف آموزش و پرورش پیش از هر چیز باید برای دیگران روشن کند که دریافت و نگرش او از آدمی چیست؟ این دریافت و بینش درباره چگونه دیدن حقیقت انسان، قابلیت ها و توانایی های او، هدف گذاری های آموزشی و پرورشی، راهبردها و راه کارهای دست یابی و رسیدن به این هدف ها، چگونگی بستر رشد و حرکت انسان به سوی هدف یا اهداف آموزشی و پرورشی است. این دیدن و توصیف می تواند با رویکردی درون دینی یا برون دینی انجام شود. ترسیم یک نظام آموزشی و پرورشی در کنار دیگر مؤلفه ها دست کم بر این پیش نیازهای بینشی یا نگرشی استوار است. اما چه بسا اثرگذاری یا دخالت دادن این پیش نیازها از سوی بنیان گذاران یک نظام آگاهانه نباشد و یا اینکه کسی آشکارا از آن ها حرفی نزند!
در این نوشتار من کوشیده ام با مشورت با نوشته ها، گفته ها، موضع گیری ها و یا پاسخ هایی که استاد فرزانه ما حضرت آیة اللّه مصباح یزدی (زید عزه العالی) به پرسش های رودر رو یا پرسش های اینجا و آنجا داشته اند، به یک نظریه پردازی فرضیهوار در فلسفه آموزش و پرورش برسم. تلاش من این بوده که ببینم استاد در ابراز دیدگاه های خود کجاها از دیگران فاصله گرفته اند و کجاهای حرفشان با دیگر فیلسوفان آموزش و پرورش یکی است یا هم پوشی دارد.
کاوش های نظری من نشان داد که در بیشتر جاها ایشان کوشیده اند دریافت و برداشت خود از مبانی و اصول فلسفی یک نظام اسلامی آموزش و پرورش را به دست دهند. این برداشت ها بر برخی از کریمه های قرآنی، گفته های پیشوایان معصوم و یافته های فلسفی ایشان در باب انسان شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی تکیه دارد.
برجسته سازی اسلامیت مبانی و اصول آموزش و پرورش که زیرسازهای نخستین پردازش یک نظام آموزشی و پرورشی اسلامی است، دغدغه اصلی استاد مصباح بوده است. در این راستا ایشان می کوشد با تبیین این اصول و مبانی، نظام اسلامی آموزش و پرورش را از دیگر نظام ها جداسازی و مرزبندی کند. یادآوری می کنم که استاد مصباح در یک دست نوشته جالب و خواندنی خود که اخیراً به دستم رسید خودشان مبانی و اصول اسلامی فلسفه آموزش و پرورش را در دوازده محور ترسیم و قلمی می کنند. این محورها به توصیف دیدگاه اسلامی ایشان درباره حقیقت انسان، توانایی ها و قابلیت های شخصیت وی، هدف آفرینش انسان، کمال پایانی که انسان ها در گذر زندگی خود می توانند به آن دست یابند، مسیر حرکت و چگونگی دست یابی به آن اهداف می پردازد.
نکته ای که ایشان بر آن پای می فشارد این است که در یک نظام آموزشی و پرورشی اسلامی هدف پایانی چیزی جز فراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه تکامل و تعالی انسان ها برای خداگونه تر شدن نیست و اگر از هدف های کاربردی یا خردتری در کنار و یا در زیر این هدف پایانی سخن می گوییم، این هدف ها میانی و زمینه سازند و به ناچار باید در راستای آن هدف پایانی قرار گیرند.
مبانی دوازده گانه فلسفه اسلامی آموزش و پرورش
1. چیستی انسان
از یک چشم انداز اسلامی، آدمی تنها همین بدن یا اندام حس شدنی نیست. آدمیان از موهبتی الهی و ماورایی برخوردارند که پس از مرگ و متلاشی شدن بدن آنان برجای می ماند و بلکه همیشگی و جاودانی است و سعادت یا شقاوت ابدی آنان را بر دوش می کشد.1 از این نگاه اسلامی، انسانیت و حقیقت آدمیان به «روان» آنان یا به زبان قرآن کریم به «روح» آنان است و بدن ابزاری برای فعالیت ها و یا مرکبی برای سیر و حرکت آنان است. ارزش گذاری و تلاش برای سلامت، نگهداری و توان مندی بدن هم یک ارزش گذاری ابزاری و مرکب گونه است. در این نگرش، رسیدگی به بدن تا جایی ارزشمند است که در راستای رشد و تکامل روح باشد.
2. سرآمدی هستی شناختی انسان در جهان
در زبان و ادبیات قرآن کریم داستان آفرینش انسان داستانی ویژه و شگفت انگیز است. خدای متعال آدمی را در میان موجودات این جهان از توانایی ها و قابلیت های ویژه ای برخوردار نموده است. از این رو، او به گونه چشمگیری از دیگر آفریدگان متفاوت و جدا شده است. چگونگی و شمار اندام های بیرونی و درونی به ویژه مغز و دستگاه عصبی او از ظرافت و ویژگی خاصی برخوردار است. این ویژگی ها به وی توانش ها و قابلیت های بدنی و روانی خیره کننده ای داده است که در هیچ موجود دیگری یافت نمی شود. این توانش ها و ویژگی ها به وی جایگاه ویژه ای در میان دیگر موجودات داده است. اگر چه تن و روان آدمی از دل همین طبیعت سر می زند، می شکفد و می بالد اما با تکیه بر این توانش ها او می تواند جهان پیرامون خود را دستکاری کند و آن را آن گونه که می خواهد، به کار بگیرد. در ادبیات قرآن کریم دادن این ویژگی ها و توانش ها گونه ای از کرامت بخشی و بزرگوارسازی هستی شناختی است که خداوند بدان وسیله آدمیان را از دیگر موجودات سرآمدتر و توان مندتر ساخته است و از داشته های نخستین بهتر و بیشتری برخوردار ساخته است.2
3. توانش خودگردانی و خود سامانی آگاهانه
خدای متعال آدمیان را به گونه ای آفریده است که هماره خود را بر سر دو راهی ها می بینند. هر یک از این دو راهی ها بیکران و مرزناپذیر است. همه توانش ها و قابلیت هایی که خدای بزرگ به آدمیان داده است، دستمایه های تکوینی و فطری آنان برای حرکت به سوی یک هدف پایانی است. به کارگیری این دستمایه های خدادادی و چگونگی بهرهوری از این داشته ها به گزینش، اراده و اختیار آنان وانهاده شده است. آدم ها می توانند از این دستمایه ها برای کمال و تعالی خود بهره بگیرند و به سعادت جاودانه برسند و می توانند آن ها را در راه سقوط و وانهادگی خود به کار برند تا آنجا که از حیوانات درنده هم فروتر روند و به شقاوت و پستی برسند.3
هم از این روست که آدمی میان یک دو راهی که یکی به کمال و سعادت بی پایان وی و دیگری به پستی، سقوط و کیفر همیشگی او می انجامد، باید گزینش کند.4 ارزش و بزرگی انسان در این نگاه قرآنی به گزینش راه تقواست.5 چون گزینش راه زندگی به اختیار و انتخاب انسان ها وانهاده شده، همه آدم ها دارای ارزش مطلق و یکسانی نیستند. کسانی که ایمان بیاورند و کارهایشان شایسته و درست باشد گرامی و ارزشمندند و کسانی که به کفر و سرکشی روی آورند، بی مقدار و بی ارزشند. هر یک از این دو گروه بسته به سطح و چگونگی گزینش خود به جایگاه و مرتبت ویژه ای می رسند.6
4. هدف پایانی از آفرینش انسان
خدای متعال آدمی را با ویژگی ها و ظرفیت هایی آفریده که می تواند با کمک گرفتن از آن ها در بستر رشد و تکامل پیش رود. آدمی در سایه تلاش ها و فعالیت های آگاهانه و اختیاری خود به شکوفایی های چشمگیری دست می یابد.7 این شکوفایی ها همان صعود به قله های کمال و رشد یافتگی است. این قله ها به صورتی طولی، درجه بندی شده و در یک سیر صعودی در پیش روی انسان قرار گرفته است. اما همه این کمالات طولی هدف های نخستین یا میانی هستند که آدمی با دستیابی به آن ها خود را برای صعود به قله بالاتری آماده و توانمند می بیند. در پس این رشد و شکوفایی برای آفرینش انسان یک هدف پایانی هم ترسیم شده است. نزدیکی (قرب) به خدا و خداگونه شدن که دستاورد شکوفایی همه ظرفیت ها در سایه ایمان و عمل صالح روی می دهد آخرین هدف آفرینش انسان است.
انسان می تواند تا قله خداگونه شدن پیش رود و شایسته درک و دریافت فیوضات و هدیه های بزرگ آسمانی شود. این شایستگی همان دستیابی به مقام قرب (خداگونه شدن) است که با سعادت همیشگی و جاودانی انسان همراه است. از آنجا که این سیر و حرکت گزینشی، آگاهانه و آزادانه است، ناچار باید همواره مسیر و امکانات و فرصت هایی نیز در جهت مخالف برای آدمی فراهم باشد که به شقاوت و دون مایگی و عذاب و کیفر همیشگی او بینجامد.8 بر سر این دو راهی، این آدمی است که برمی گزیند و آینده خویش را شکل می دهد. اراده، اختیار، آگاهی، آزادی، شیطان، توانش های درونی و بیرونی و اندام های بدنی و هزاران داشته الهی دیگر پیش نیازهای تلاش و پویش انسان در این راه دراز و تمام ناشدنی است که خدای متعال با آفرینش انسان آن ها را برای وی فراهم آورده است.
5. زندگی این جهانی بستر آزمون انسان و آخرتسازی
اگر در نظام انسان شناختی اسلامی اهداف میانی و هدف پایانی آفرینش انسان را در ذهن مرور کنیم، درمی یابیم که زندگی این جهانی انسان برهه ای کوتاه و زمینه ای است که آدمیان باید از آن برای خودسازی، خودشکوفایی و پرورش دادن و شکوفایی استعدادها و ظرفیت های خود بهره گیرند. فهم درست این پیوستگی، رابطه زندگی این جهانی و آن جهانی انسان را برای ما آشکار می کند. این رابطه این گونه است که تلاش ها و کارکردهای این جهانی ما به پیامدهای همیشگی و جاودانی دوگانه ای در سرای دیگر می انجامد. آدمیان در سرای دیگر به پیامدهای رفتار و کردار این جهانی خود پی می برند و از آن ها برای زندگی آن جهانی خود بهره می گیرند. اگر بشر در این جهان مسیر رشد و تقوا را پیش گرفته باشد، در سرای دیگر به نعمت و رحمت جاودانی دست می یابد. از سوی دیگر اگر در این جهان در بستر فجور، تباهی و سرکشی علیه خدا گام زده باشد، به کیفر و هلاکت همیشگی فرو می غلتد. در ادبیات قرآن کریم، زندگی این جهانی «دار آزمون و آزمایش»9 برشمرده شده است. در این کوران آزمایش نیکوکاران از تبه کاران جدا می شوند و هر گروه در سرای دیگر به آن چه خود کشته اند و سزاوار آنند، دست می یابند.
6. ابزارها و دستمایه انسان برای حرکت به سوی کمال پایانی
اگر پیش فرض ما این باشد که سیر و حرکت انسان به دو سوی کمال و سعادت یا شقاوت و دون مایگی بر رفتارهای آگاهانه و آزادانه وی تکیه دارد، پس کارها و رفتارهای درونی (همانند کفر و ایمان) و رفتارهای بیرونی آدمی ابزار حرکت وی به یکی از این دو سو است.10
اما نکته اینجاست که هر اندازه کارها و رفتارهای ما آگاهانه تر و آزادانه تر باشد، نقش بیشتری بر آینده ما دارد و حرکت ما به یکی از این دو سو شتاب بیشتری می یابد.
در زبان قرآن کریم بدون سر زدن چنین رفتارهایی هیچ خیر و یا شر اخلاقی برای انسان پیدا نمی شود. شایستگی رسیدن انسان به پاداش و کیفر هم بر چگونگی همین رفتارها تکیه دارد.11
7. پیش نیازهای رفتار و کارکرد آگاهانه و آزادانه انسان
رفتارهای آزادانه و آگاهانه انسان که تبلوری از حرکت و تکاپوی صعودی (بالا رونده) یا نزولی (پایین رونده) اوست از کشش ها و گرایش های غریزی و فطری وی سرچشمه می گیرد. چگونگی جهت دهی به این گرایش ها و کشش ها در گرو برخورداری و بهره بری از گروهی از دانش ها، بینش ها و پذیرفتن و پایبندی به یک نظام ارزشی ویژه است.12 افزون بر این، رفتارهای بیرونی انسان نیازمند برخورداری از امکانات و داشته های طبیعی (اندام ها) و اجتماعی (خانواده، آموزش و پرورش، زندگی اجتماعی) و فراهم شدن دیگر زمینه ها و شرایط بیرونی نیز هست.
8. کمترین پیش نیاز گزینش آگاهانه و مسئولیت پذیری انسان
از آغاز نوزادی تا هنگام مرگ و در فرایند فراگیر رشد، رفتارهای انسان از ساده ترین شکل به پیچیده ترین شکل دگرگون می شود. نخستین گونه های رفتاری آدمی همانند آنچه در دوران نوزادی و شیرخوارگی از وی سر می زند از گرایش های غریزی و شناخت های ساده حاصل از تجربه های نخستین و با بهره گیری از شرایط بیرونی مادی که چه بسا بدون اختیار فراهم شده است، مایه می گیرد. اگر چه گاهی این گونه رفتارها هم همراه و برخاسته از نوعی گزینش و انتخاب است اما این رفتارهای غریزی نخستین، نقش تعیین کننده ای در سعادت و شقاوت ابدی انسان ندارد. راز این بی نقشی و یا کم نقشی این است که معمولا این رفتارها از آزادی و آگاهی کافی برخوردار نیست. یعنی ما در بروز و ابراز این رفتارها نقشی نداریم; چرا که این رفتارها بازتابی و خالی از گزینش آگاهانه است. هدایت این رفتارها زیر نفوذ اجتناب ناپذیر غریزه است.
هم پای رشد و شکوفایی انسان، رفتارهای وی اندک اندک پیچیده تر می شود و نقش انگیزش ها و گرایش های آگاهانه و دخالت دانش ها و بینش ها و نیز فراهم آمدن شرایط بیرونی و ابزارهای کمک کننده بیشتر و گزینش ها و انتخاب های آگاهانه انسان بیشتر و پررنگ تر می شود. در این برهه رشد، انسان می تواند خیلی از چیزها را دستکاری کند و در رفتارهای خود و نیز رفتار دیگران اثرگذار شود. فراهم آمدن این امکانات و توانش ها زمینه را برای برداشتن قدم های بلندتر و سرنوشت ساز مهیا می کند. در این هنگام آدمی احساس می کند که به رشد عقلانی و خردی کارآمد دست یافته است و خود را بالنده و خردمند می یابد. در دین اسلام هم این برهه هنگامه ای است که نوجوان پسر یا دختر شایستگی تکلیف و مسئولیت پذیری پیدا می کند. در زبان قرآن کریم فرا رسیدن این مقطع رشد، هنگامی است که پیش نیازهای گزینش های آگاهانه و مؤثر در سعادت و شقاوت وی فراهم آمده و آدمی خود را برای مسئولیت پذیری آماده می بیند.13
9. رابطه تفاوت های فردی و سطح مسئولیت پذیری
آدمیان از نظر بهره مندی از سرمایه های خدادادی چه در نیروها و توانایی های بدنی و چه در توانش های روانی یکسان نیستند. برخورداری آنان از نعمت های طبیعی و اجتماعی و ابزارهای مورد نیاز در فعالیت های بیرونی نیز متفاوت است. این گوناگونی ها ناشی از یک نظام علّی و معلولی حاکم بر جهان و برخاسته از تدبیر حکیمانه خداوند متعال است.14 خدای متعال این جهان و گستره زندگی انسان را هنجارمند و متکی بر قانون آفریده است. بر اساس این تفاوت ها چگونگی و میزان مسئولیت ها و نیز گستره زمینه ها، امکانات و فرصت های تکامل یا تنزل در انسان ها گوناگون است. اما قانون عادلانه خداوند این است که هر کس به میزان توانایی ها و ظرفیت ها و در محدوده امکانات و فرصت های گزینش خود15 در برابر خداوندی که این نعمت ها را به وی داده است، مسئول و پاسخ گو است.16 بر پایه این حکمت عادلانه است که برد و سطح تکامل با برد و سطح سقوط و تنزل متعادل و متوازن است.
10. جایگاه و نقش معلم و مربّی در فرایند کمال یابی
آموزش پذیری و تربیت پذیری دو ویژگی مهمی است که خدای متعال در آماده سازی آدمیان برای کمال یابی به آنان ارزانی داشته است. انسان ها می توانند برای دست یابی به دانش ها، بینش ها و ارزش ها و نیز در راستای شکوفاسازی استعدادها و قابلیت های خود از دیگران (مربّی و معلّم) کمک بگیرند و همیشه و همه جا خود را در بستر درازناک آزمون و خطا قرار ندهند. آدمیان می توانند اشتباهات و کج روی های خود را با بهره گیری از معلمان، تصحیح و جبران کنند. آنان می توانند با این روش از افتادن در دام لغزش ها و بن بست ها پیشگیری کنند. جایگاه و نقش ویژه معلّم و مربّی در نظام آموزشی و پرورشی اسلامی رهین امدادهای آموزشی و پرورشی آنان برای گسترده تر ساختن برد شناخت و توان خردورزی فراگیران است.17 این توانش شناختی آنان را در گزینش بهینه تر و رفتاری کارآمدتر یاری می دهد. شایسته است در همین بزنگاه مربیان و آموزگاران الهی را از کسانی که دغدغه دینی ندارند در انگیزه و رفتار جداسازی کنیم. آنچه در پی می خوانید تصویر و توصیف ما از مربی و آموزگار با گرایش و رویکرد دینی است.
مربیان و معلمان با عرضه آموزش ها و معارف مفید و ارزشمند به فراگیران دامنه خردورزی و مهارت اندیشهورزی آنان را گسترش و تعالی می دهند. اینان به فراگیران می آموزند که پیروی و پای بندی به ارزش های الهی بر گرایش ها و هوس های پست زمینی برتری دارد. مربیان همچنین فراگیران را به گونه ای می پرورند که بتوانند غرایز و گرایش های خود را مهار و آن ها را به گونه ای درست و موزون پاسخ بگویند. دستاورد دیگر این پرورش این است که فراگیران می توانند بر خواسته ها و هوس های زودگذر خود تسلط یابند و آن ها را در راه کسب ملکات برتر اخلاقی همانند ایثار و فداکاری و در یک کلمه در راه خداپرستی به کار گیرند.
هدایت فراگیران به مهارت خودگردانی خدامحور و مهار گرایش هاوانگیزش ها، هدف و دغدغه اصلی مربیان الهی است. آنان می کوشند بدینوسیله فراگیران را در دستیابی به هدف پایانی آفرینش یاری دهند و آنان را در راه دستیابی به این کمال گام به گام رهنمون و امدادگر باشند. رسیدن به این هدف هنگامی روی می دهد که فراگیر احساس کند می تواند روی پای خود بایستد و خود عهده دار تکامل و تعالی خود شود.18
11. زندگی اجتماعی: بستر اجتناب ناپذیر کمال و رشد انسان
از روزی که آدمیان به این کره خاکی آمده اند با هم و در کنار هم زیسته اند. حضرت آدم(علیه السلام) یعنی نخستین انسان نیز خود پیامبر و برخوردار از منشور آسمانی زندگی جمعی بوده است. اگر آدمیان بخواهند از زندگی خود لذت ببرند و حتی امکان زندگی برایشان فراهم باشد و از عهده تأمین نیازمندی های گوناگون زندگی که روز به روز بیشتر و پیچیده تر می شود، برآیند و با خطرها و آسیب هایی که آنان را تهدید می کند، مبارزه کنند، ناچارند با همنوعان خود همکاری و هم زیستی کنند. تأمین این پیش نیازها از آغاز زندگی آدمیان بر روی این کره خاکی، آنان را وادار کرده که با هم و در کنار هم زندگی کنند. زندگی با هم و در کنار هم، آدم ها را وادار کرده که کارها و مسئولیت ها را میان خود تقسیم کنند و هر کسی به فراخور توانایی اش به کاری تن دهد. افزون بر این تقسیم کار، منافع، زاد و توشه ها و دستاوردها هم باید به گونه ای عادلانه و به دور از ستم و بهره کشی میان آنان تقسیم شود.
تدارک این پیش نیازهای تو در تو و در هم تنیده نخست انسان ها را به فکر وضع کردن مقررات، قوانین و قراردادها و سپس در اندیشه تن دادن به دولت یا دستگاهی که این مقررات را اجرا و از نادیده انگاری یا زیر پا نهادن آن پیش گیری کند، فرو برده است. با آنکه امروزه ما به ضرورت تأمین این پیش نیازها عادت کرده ایم و هرگز فکر زندگی در تنهایی را نمی کنیم اما اگر روزی یکی از این ارکان زندگی اجتماعی به هم بخورد، زندگی همه ما دچار هرج و مرج می شود و بودن و آفرینش انسان و حرکت وی به سوی کمال و رشد بی معنی می شود. از این رو، زندگی اجتماعی از پیش نیازهای تردیدناپذیر و اجتناب ناپذیر زندگی انسان و حرکت او به سوی تکامل است.
فردگرایی، گوشه نشینی و زندگی فردی و سر در لاک نه تنها ادامه زندگی را برای ما دشوار و گاه ناممکن می کند که چه بسا در این گیر و دار جامعه از همکاری و توانش های ویژه گوشه نشین ها محروم شود. هیچ یک از این دو بحران پذیرفته خرد انسان نبوده و بر خلاف حکمت و مصلحت آفرینش انسان نیز هست; چرا که در بستر زندگی اجتماعی و همگرایی است که آدم ها زمینه بروز رفتار اجتماعی و خودشکوفایی را پیدا می کنند. در گیر ودار همین رفتارهای جمعی و برخوردهاست که فرصت گزینش و آزمایش برای آدمیان فراهم می شود و بسیاری از قابلیت های آنان امکان بروز و شکوفایی می یابد.19
12. مسئولیت پیراسته سازی و نگاه بانی از زندگی اجتماعی
گفتیم راه زندگی انسان در این جهان دو سویه است. آدمی ناچار نیست که ناخواسته و بر ناگزیده پای در راهی بنهد. گزینش مسیر و جهت زندگی به خود انسان ها واگذار شده است، آدمیان با گزینش آگاهانه و آزادانه خود به سوی خوب و بد می روند. در کشاکش این گزینش های فردی و جمعی در میان افراد و گروه ها همیشه کسانی پیدا می شوند که نه تنها بر خلاف مصالح شخصی خود قدم برداشته و به شقاوت و هلاکت فرو می غلتند که مزاحمت ها، دشواری ها و چالش هایی برای دیگران نیز فراهم می کنند و خار سر راه کمال و رشد دیگران می شوند. گاهی در جامعه افراد یا گروه هایی پیدا می شوند که دست خود را به ستم و تجاوز در حریم و حقوق دیگران می آلایند و راه کمال و رشد آگاهانه را برای دیگران می بندند. با آنکه زندگی اجتماعی یکی از بسترهای رشد و کمال آدمیان است اما گاهی این بستر از سوی سودجویان با تهدید یا خطر روبه رو می شود. افراد یا گروه هایی که با پای اختیار و آزادی وارد این بستر می شوند چه بسا خود و دیگران را آلوده کنند و به ستم بکشند. برای این احتمالات هم باید چاره ای اندیشید و موانع را از سر راه برداشت.
اگر در این بزنگاه اقدام مؤثری برای چنین سرکشان و ستمگرانی انجام نگیرد و به راه درست زندگی هدایت و بازگردانده نشوند20 و یا در حمایت از محرومان و مظلومان از ستمشان پیش گیری نشود، دیری نمی پاید که سراسر جهان را ظلم و ستم فرا می گیرد و زمینه رشد و کمال برای کسانی که خیرخواه و آماده رشد هستند، باقی نمی ماند.21 این پیش گیری یا رویارویی یکی از مسئولیت های بزرگ اجتماعی است که پیش نیاز آموزش و پرورش بهینه شهروندان جامعه دینی است. امر به معروف و نهی از منکر و سرانجام جهاد از احکام مهمی است که در یک نظام اسلامی برای نگاه بانی و تدارک امنیت شهروندان از سوی اسلام پیش بینی شده است. این احکام فراهم آورنده یک بستر سالم اجتماعی برای رشد و کمال انسان هاست. مسلمانان و دولت اسلامی هر یک به نوبه خود باید باری و سهمی از این مسئولیت رابه دوش بکشند. بدین ترتیب، گونه هایی از مسئولیت های اجتماعی برای افراد، گروه ها و ارگان ها در دو بخش دولتی و خصوصی، رسمی و غیر رسمی ثابت می شود.
اصول کاربردی آموزش و پرورش در اسلام
استاد فرزانه ما تاکنون دوازده محور کلیدی را به عنوان زیر سازهای نظام آموزش و پرورش دینی برشمردند و پیرامون هر یک بیان کوتاه توصیف گونه ای داشتند. این زیرسازها همگی نظری، کلان و از قبیل بینش و نگرش بودند. چنان که دیدیم این زیر سازها بر پیام پیدا و پنهان برخی از کریمه های قرآنی و روایت هایی از پیشوایان معصوم تکیه داشت. اگر این زیرسازها را خوب و درست فهمیده باشیم و یا در زیرساز بودن آن ها با ایشان همراه و همگام باشیم، می توانیم از اینجا به بعد میان نظریه و عمل پل بزنیم. زیر سازهای بالا گروهی از بینش ها و نگرش هایی بودند که نگاه ما را به انسان و زندگی او و چگونگی فرایند عمومی آموزش و پرورش او توصیف می کردند. با داشتن این بینش و تلقّی می توان به عرصه زندگی بیرونی انسان پل زد. از دل این زیرساز می توان اصولی را بیرون کشید که پیامد کلی و کاربردی همان زیر سازها هستند و فرایند آموزش و پرورش را بهینه و کیفی می کنند. استاد این اصول را اصول کاربردی آموزش و پرورش اسلامی نام داده اند. با آنکه این اصول کاربردی اند اما همچنان کلی و فراگیرند. این کلیت، اصول را از روش ها و راهکارهای خردتر جدا می کند. کلی بودن این اصول به خاطر تعمیم پذیری آن هاست. با هم این اصول را پی می گیریم:
1. ارزیابی درست از نیازهای مادی و معنوی انسان
در یک نظام آموزش و پرورش اسلامی برنامه ریزی ها، سیاست گذاری ها و تعیین محتوای آموزش و پرورش و از آن بالاتر رفتار و کارکرد آموزگاران و مربیان در برابر فراگیران باید به گونه ای باشد که فراگیران، اصالت جنبه روحی و معنوی را در زندگی خود بفهمند و همواره به نیازهای مادی به عنوان ابزار و وسیله (و نه به عنوان هدف) بنگرند.22 البته پافشاری بر این اصل به معنی موضع گیری های افراطی و سرکوب گرانه در برابر نیازهای مادی یا معنوی نیست. زیاده روی و افراط در ابزارانگاری بدن می تواند فراگیران را با اختلالات جسمی و ناهنجاری های روانی جبران ناپذیری روبه رو کند.
اگر سیاست گذاری ها، برنامه ریزی ها و یا آموزش ها و رهنمودهای مربیان و آموزگاران زاهدانه و زهدگرایانه باشد چه بسا فراگیران را از رعایت اصول بهداشت و پرورش بدن و فراهم آوردن بهرهوری های بدنی همانند تغذیه درست و کامل، تفریح، ورزش و لذت جویی هایی که پیش نیاز سلامت و نشاط بدن است، دور دارد. نگرش ابزاری به بدن نباید به قیمت رها کردن آن یا بی تفاوتی در تأمین خردمندانه و واقع گرایانه نیازهای آن باشد. اصالت نگری درباره روان و رشد و کمال آن، ما را بر آن می دارد که در قلمرو تأمین نیازهای بدن درجا نزنیم و پس از این فراهم آوری، فراگیران را به صعود به قله کمال انسانی که رشد و شکوفایی روان و قابلیت های آن است، تشویق کنیم و سرمایه گذاری های کلان تر و ماندگارتر را به این هدف برتر اختصاص دهیم.
2. آگاه ساختن و برانگیختن احساس کرامت و عزت نفس در فراگیران
در بخش زیرسازها گفتیم که آدمی در میان دیگر آفریدگان بی شمار خداوند، جایگاهی بس ویژه دارد. خدای متعال به آدمیان نعمت های ویژه ای عطا فرموده که با داشتن این نعمت ها از توانش و ظرفیت های چشمگیر و بالایی برخوردار شده اند. نعمت های بدنی و روانی و نعمت های بیرونی و اجتماعی به زندگی انسان برجستگی و به او توانایی چشمگیری داده است که می تواند در هرکجای این طبیعت بزرگ تصرف کند. از این رو، مربیان و آموزگاران باید به گونه ای احساس کرامت و عزت را در فراگیران برانگیزند که باورشان شود که دست یازیدن به کارهای پست به منزله آلوده کردن گوهر انسانیت است. پیروی کردن از خواسته های نفسانی چیزی جز برده ساختن و زبون کردن عقل و روح ملکوتی و الهی در انسان نیست.23
از سوی دیگر، فراگیران باید بیاموزند که اندام های بدن و توانش های روانی آنان و نعمت های گوناگون بیرونی، همگی امانت های الهی در دست آنان است که باید بهرهوری و به کارگیری آن ها به گونه ای باشد که در راستای رضایت و خوشنودی صاحب و مالک حقیقی آن ها یعنی خدای متعال باشد. وگرنه هرگونه تصرف در این نعمت ها خیانت در امانت است. مهم تر آنکه آموزگاران و مربیان خود باید به فراگیران به دیده امانت های بزرگ الهی بنگرند و در برابر آنان احساس مسئولیت بنمایند. فراگیران امانت هایی هستند که باید برترین آموختنی ها با بهترین شیوه ها به ایشان آموزش داده شود و به نیکوترین گونه پرورش داده شوند.24 آموزش و پرورش با تکیه بر این اصل باید تأمین کننده کرامت و عزت فراگیران و بازکننده راه گزینش درست برای آنان باشد. به کارگیری این اصل فراگیران را از به هدر رفتن، نادیده انگاشته شدن و به بیراهه افتادن باز می دارد. این اصل فراگیران را از درون و مربیان را از بیرون بر می انگیزد که حرکتی پر شتاب تر و در جهت هدف آفرینش داشته باشند.
3. هشداردهی و غفلت زدایی
در بخش زیر سازها گفتیم که خدای متعال آدمیان را آزاد و برخوردار از توانش گزینش بر سر دوراهی ها یا چند راهی ها آفریده است. آدمیان در زندگی خود در یافته اند که هماره بر سر یک دو راهی قرار گرفته اند که یکی به کمال جاودانه و بیکران و دیگری به افول و از دست رفتن همیشگی و بی مرز می انجامد. از این رو، یکی از مهم ترین اصول آموزش و پرورش، هشداردهی و غفلت زدایی از انسان است.
انسان ها باید دریابند که موقعیت این جهانی آنان بس خطیر و آسیب پذیر است. به رغم آنکه آدمیان از ویژگی ها و بهره مندی های شاخصی برخوردارند اما نباید به کرامت و بهره مندی هستی شناختی خود مغرور و فریفته شوند.25امروزه اندیشمندان انسان گرا همین بهره مندی ها را راز برتری و شاخص بودن و مایه افتخار ابدی آدمیان بر شمرده اند. آنان بر این باورند که انسان ها همین که انسان اند در مرکز هستی واقع شده اند و همه چیز باید به سود آنان و در راستای تأمین منافع آنان سوق داده شود. این فریفتگی آنان را به غفلت و غروری کشانده که همه زندگی رابه بیهودگیولذت طلبی می گذرانند.26
در چشم انداز انسان شناختی اسلامی، خدای متعال آدمیان را از کشش ها و گرایش هایی برخوردار ساخته که می تواند دستمایه کمال و رشد آنان باشد. کشش های درونی همانند سودگرایی، کمال جویی و زیان گریزی برخی از کشش های درونی و فطری انسان است که آدمیان همگی آن ها را در نهاد خود تجربه می کنند. این گرایش ها و کشش ها ابزار حرکت و بلکه شتاب دارتر شدن حرکت تکاملی انسان است. آموزش های قرآنی27 و پیام های تربیتی برگرفته از روایات رسیده از پیشوایان معصوم یادآور و گوشزدکننده کارآمدی و برد این گرایش ها در بستر کمال و رشد انسان است.
4. زنده نگاه داشتن یاد خدا در دل ها
در نظام انسان شناختی دینی، هدف آفرینش انسان رسیدن به منزلت و جایگاه بلند قرب الهی و خداگونه شدن انسان هاست. در همین راستا یکی از اصول کاربردی نظام آموزش و پرورش دینی این است که این هدف باید همیشه و هماره به فراگیر گوشزد شود تا یاد خدا و هوشیاری نسبت به هدف در ذهن و دل او زنده و انگیخته باشد. زندگی این جهانی، زیبایی ها، فراز و نشیب ها و پیچ و خم های آن ممکن است آدمیان را از این هدف و توجه به آن باز دارد. زنده کردن یاد خدا در ذهن و دل فراگیران نه تنها آنان را به هدف آفرینش و راه رسیدن به آن متوجه می کند که مایه آرامش روانی آنان خواهد بود.28
فراگیر ذاکر، در رویارویی با چالش ها و دشواری های زندگی خود را تنها و بی پناه نمی داند. یاد خدا او را مطمئن ساخته که منبع همه توانایی های هستی، مالک و مدبر زندگی او است. زندگی همه انسان ها به سمت هدف حکیمانه ای پیش می رود. باورمندان در پیچ و خم زندگی خود را به منبع خوبی ها و توانایی ها متکی می دانند. از این بالاتر زنده بودن و فعال بودن یاد خدا در ذهن و دل فراگیران در بستر زندگی همانند یک قطب نما عمل می کند. فراگیر با کمک یاد خدا می تواند مسیر درست را برگزیند و یا اگر به بیراهه رفته به راه اصلی که به هدف آفرینش ختم می شود باز گردد. اگر ذهن و دل فراگیر به یاد خداوند زنده شد، بخش انگیزشی و گرایشی فضای روانی او صبغه الهی می یابد و فراگیر انگیزه ها و گرایش هایش را خدامحور می کند و این خدامحوری به رفتارها و انگیزه های او ارزش الهی و ماندگار می بخشد.29
5. دادن متناهی و گزینش و دریافت نامتناهی
از دیگر اصول کاربردی نظام آموزش و پرورش اسلامی این است که فراگیران باید به گونه ای آموزش و پرورش شوند که بتوانند ماندنی و تمام شدنی را بشناسند و هنگام گزینش و رفتار، تمام شدنی ها را با ماندنی ها داد وستد کنند. در جهان بینی اسلامی زندگی این جهانی درآمد و زمینه ساز زندگی جاودانی سرای دیگر است. هیچ چیز این جهان از خوبی ها و بدی هایش ماندنی و همیشگی نیست. زندگی ماندنی و همیشگی تنها در سرای دیگر معنا می یابد. پس انسان ها باید از این جهان برای ساختن جهان دیگر خود بهره بگیرند و آن را آن گونه که خود می خواهند، بسازند. این نگرش انسان مسلمان را بر آن می دارد تا در این جهان به گونه ویژه ای رفتار کند و گرایش ها و رفتارهای خود را بر پایه دو اصل زیر که برگرفته از آن بینش زمینه انگارانه و فناپذیر زندگی این جهانی است شکل دهد:
1. هیچ یک از خوشی ها و رنج و دشواری این جهانی ماندنی و اصیل نیست. پس فراگیر نه باید به خوشی های این جهان دل ببندد و نه از رنج ها و دشواری های آن بهراسد.30دغدغه انسان مسلمان تلاش برای رسیدن به خوبی ها و خوشی های پایدار و دوری گزیدن از دردها و رنج های براندازنده و تباه کننده است. زندگی و عمر آدمی ارزش ویژه و پر بهایی دارد. هر انسان با کاربست درست فرصت های زندگی و عمر خود در کارهای خداپسند و خدامحور می تواند به سعادت و نیک بختی همیشگی در سرای دیگر دست یابد. در برابر اگر از ارزش واقعی عمر و زندگی خود غافل بماند و آن را هزینه این جهان کند یا در فساد و تباهی بگذراند، دستاوردهایش به زودی تمام می شوند و به شقاوت جاودانی دچار می شود. از این روست که در نظام انسان شناختی اسلامی ارزش هر لحظه عمر انسان با خروارها طلا و الماس هم سنجش پذیر نیست.
6. کمک به فراگیران برای رسیدن به استقلال شخصیت و دور شدن از وابستگی
بر پایه آموزه های انسان شناختی اسلامی رسیدن به کمال و سعادت جاودانی در هر کس در گرو تلاش ها و رفتارهای آزادانه و آگاهانه او است.31 بر این آموزه زیربنایی تا آنجا پافشاری می شود که حتی شایستگی رسیدن و دریافت شفاعت در این یا آن جهان نیز به کارهای شایسته ما بسته شده است.32 بر اساس این زیربنای انسان شناختی، اصل آموزشی و پرورشی مهم دیگری سر می زند. آموزگاران و مربیان باید فراگیران را در دست یابی به روحیه خودجوشی و خودکوشی یاری دهند. فراگیران باید به گونه ای آموزش و پرورش شوند که خود را بیابند و در خود احساس استقلال کنند. این احساس باید با احساس مسئولیت و تعهد همراه و تقویت شود تا اینکه فراگیران سربار دیگران نباشند و بکوشند همیشه و همه جا بر خود و توانش های خود تکیه کنند و بر توانش های خود اعتماد داشته باشند و خود را در برابر رفتارها و تلاش هایشان پاسخ گو بدانند.33 ناگفته پیداست که شکل گیری و تثبیت خودیابی و استقلال، زمان مند و دشوار است و باید در برخوردها و موقعیت های گوناگون به فراگیر گوشزد شود تا اینکه در یک فرایند بلند مدت وی به این توانش و استقلال برسد. از هر خرده رفتاری برای تثبیت و تقویت این روحیه می توان کمک گرفت. برای نمونه، هنگامی که می خواهیم فراگیران تکلیفی را شب هنگام در خانه انجام دهند، در آغاز آنان از این کار سرباز می زنند و دوست دارند پدر و مادر یا خواهر و برادر این کار را برای آنان انجام دهند. اما اگر در برابر این درخواست با کودک مدارا کنیم و به این خواسته وابستگی کودک تن ندهیم به تدریج او می آموزد که مشق نوشتن کاری است که خودش باید یاد بگیرد و انجام دهد.
7. دادن آزادی در انجام کارها و تقویت منطق مداری
یکی دیگر از زیربناهای انسان شناختی اسلامی توجه به نقش چشمگیر «گزینش آزاد» در فرایند رشد و حرکت تکاملی انسان است. شکل گیری هرگونه رشد و مهارتی در انسان باید آزادانه و آگاهانه باشد. این زیر بنا اصل آموزشی و پرورشی مهم دیگری به دست ما می دهد. در فرایند آموزش و پرورش فراگیران، مربیان باید بکوشند که فرصت ها و امکان آزادی عمل برای آنان فراهم شود. فراگیر نباید مانند مهره بی اراده گوش به زنگ آموزش ها و باید و نباید مربی باشد. آموزش ها و القای بایدها و نبایدها نباید تحمیلی و همراه با فشار و زور باشد. اگر در جایی مربی تشخیص دهد که مصالح فراگیر از او می طلبد که در رفتار و زندگی او دخالت کند، این دخالت باید غیر مستقیم و همراه با استدلال منطقی باشد. فراگیر نباید احساس کند که رفتار و کار ویژه ای دارد به او تحمیل می شود. دخالت های مربی باید در چارچوب راهنمایی و همراه با استدلال و توجیه منطقی و در سطح فهم او باشد. دخالت های مستقیم، تحمیلی و محدودکننده فراگیر را سرخورده، عقده ای و نابهنجار می کند. این پیامدها فراگیر را به پرخاشگری یا گوشه نشینی و خمودی سوق می دهد.
8. اصل تدریج و فرایندی بودن روند آموزش و پرورش
می دانیم که فرایند رشد و تکامل طبیعی و اکتسابی در انسان تدریجی و گام به گام است. این حقیقت آموزگاران و مربیان را بر آن می دارد که در برخورد با فراگیران همواره پیش نیازها و مقتضیات سن، عوامل طبیعی و عوامل بیرونی و اجتماعی را در نظر بگیرند و بکوشند که بستر رشد، آموزش و پرورش را به گونه ای فراهم آورند که فراگیران در این مسیر گام به گام و به آرامی پیش بیایند. رعایت این اصل از مربیان و آموزگاران می خواهد که هیچ گاه از فراگیران انتظار جهش یا حرکت سریع و ناگهانی نداشته باشند. نمود این اصل در این است که مربیان از زیاده روی های فراگیران در تلاش های درسی و تحصیلی و یا پرورشی و خودسازانه که چه بسا به ناتوانی ها و آسیب های بدنی یا روانی می انجامد، جلوگیری کنند. البته این هدایت و نظارت، تدابیر و برنامه ریزی های عاقلانه و کارشناسانه ای را می طلبد.34
9. اصل میانه روی و انعطاف
تفاوت های فردی و گروهی از جمله بنیادهای انکارناپذیر انسان شناختی است. آدم ها در توانایی ها، قابلیت ها، تربیت پذیری، اثرگذاری و حرکت در بستر رشد از یکدیگر متفاوتند. از این رو، دست اندرکاران آموزش و پرورش، مربیان و آموزگاران باید در برنامه ریزی ها، سیاست گذاری ها، اجرای برنامه ها، آموزش، پرورش و هر نوع برخورد امدادگرانه با فراگیران، به گونه ای واقع گرایانه و کارشناسانه، دارای انعطاف و نرمش باشند. فراگیران را نمی توان با یک چشم دید و از همه آنان یک گونه انتظار داشت. پافشاری بر طرح ها و برنامه های یکسان، خشک و یکسان نگری هنگام اجرای برنامه ها، فراگیران را از دستیابی به آموزش و پرورش بهینه باز می دارد و آنان را به ناکامی و سرخوردگی می کشاند. میانه روی و دیدن تفاوت ها و گوناگونی ها از جمله اصول اجتناب ناپذیر یک نظام آموزش و پرورش دینی است.
10. اولویتگذاری در محتوای آموزش و پرورش
با توجه به برخی از بنیادهای انسان شناختی نظام آموزش و پرورش اسلامی، اصل اولویت گذاری محتوایی اهمیت چشمگیری می یابد. بنیادهایی همانند گستره زندگی انسان در دو سرای این جهانی و آن جهانی، طبقه بندی اهداف زندگی به سه دسته کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، و امانت بودن فراگیران در نظام آموزش و پرورش، و دیدن درجه بندی مصالح فراگیران، برنامه ریزان، مربیان و آموزش گران را بر آن می دارد که در برنامه ریزی ها و سیاست گذاری ها با دیدن و درک اولویت ها به گونه ای رشددهنده و صعودی رفتار کنند.
فراگیران در فرایند آموزش و پرورش مصالح فردی ویژه ای دارند که باید به درستی و به طور کامل دیده شود. از این گذشته اگر مصالح فردی و اجتماعی در جاهایی با هم اصطکاک کند، سنجش و ارزیابی پیچیده و دقیقی را می طلبد که بر بنیاد اولویت گذاری متکی است. برنامه ها و سیاست های خرد و کلان آموزشی و پرورشی باید به گونه ای باشد که عمر و فرصت های فراگیران را به هدر ندهد و هماره رابطه طولی مصالح و ارزش ها در آن دیده شود. هنگام برنامه ریزی درسی، به آن دسته از درس ها که تأثیر بیشتری در تأمین سعادت و خوشبختی همیشگی فراگیران (همانند عقاید و اخلاق اسلامی) دارد، اهتمام بیشتری داده شود. پس از گزینش محتواهای مهم تر و اثرگذارتر، چگونگی آموزش و انتقال این محتوا نیز دقت و برنامه ریزی ویژه ای را می طلبد. از این گذشته رفتار و کارکرد مربیان و آموزگاران باید نشان گر الگویی برتر در برابر فراگیران باشد.
فراگیران بیش از گفته ها از رفتارهای مربیان و آموزش گران خود الگو می گیرند. در این عرصه نیز عملکرد حساب شده و الویت بندی شده یک اصل است. در نظام آموزش و پرورش اسلامی آموزگاران و مربیان جایگاه و منزلت ویژه ای دارند. بارآوردن و به ثمر نشاندن نهال شخصیت فراگیران به آنان سپرده می شود و اینان با تلاش خود می کوشند که قابلت ها و استعدادهای فراگیران را شکوفا کنند. این مسئولیت بزرگ در کنار مسئولیت برنامه ریزان و سیاست گذاران اصل اولویت گذاری را برجسته تر می کند.
11. برنامهریزی درسی برای فراگیری دانش های پایه، طبیعی، انسانی و اجتماعی
از این پیش در بخش زیرسازها و مبانی یادآور شدیم که زندگی آدمی در یک بستر و زمینه اجتماعی امکان پذیر است. رشدیابی، کمال جویی و شکوفایی قابلیت های انسان تنها در بستر زندگی اجتماعی امکان می یابد. زندگی اجتماعی پیش نیازها و پیامدهای ویژه خودش را دارد. یکی از این پیش نیازها بهره مندی از نعمت های مادی و معنوی الهی برای تأمین نیازمندی های فردی و گروهی35 است. این بهره مندی نیازمند برخورداری از مهارت ها و توانش های ویژه ای است. برنامه ریزان و سیاست گذاران آموزش و پرورش باید در نظام آموزش و پرورش فراگیران را با این دانش ها و مهارت ها آشنا سازند. توانایی حفظ عزت، استقلال و سربلندی در هر جامعه اسلامی این مهم را برجسته تر می کند.36
گنجانیدن علوم طبیعی، پایه، فنی و مهندسی، پزشکی و بهداشتی، رایانه، هنر، انسانی و اجتماعی و مانند آن در برنامه های درسی دانش آموزان و دانشجویان پاسخ گویی به نیازهای چشمگیر بالا در زندگی اجتماعی است. برنامه ریزان و سیاست گذاران باید با بررسی و کاوش دقیق درباره نیازها، فرصت ها، امکانات و محدودیت ها و هم خوانی نیازها و برنامه درسی و نیز با در نظر گرفتن شرایط سنی و ذهنی فراگیران، برنامه های درسی و پرورشی هماهنگ، همگون، عمومی و تخصصی، بریزند تا اینکه نظام آموزش و پرورش و جامعه دوشادوش هم، داد و ستد کنند.
آنچه در این میان از اهمیت چشمگیری برخوردار است و در حقیقت شاخص اسلامیت نظام آموزش و پرورش در همه سطح ها و مقطع های آن است، این است که سیاست گذران و برنامه ریزان و مجریان باید هماره و در همه موارد هدف پایانی و اصلی برنامه ریزی درسی را زمینه سازی تقرب و خداگونه شدن فراگیران قرار دهند. برنامه ریزان و کارگزاران آموزش و پرورش در همه سطح ها باید به هوش باشند که هیچ فرصتی را برای زنده کردن و فعال نمودن انگیزه های الهی و ارزش های متعالی و نیز غفلت زدایی نسبت به خودمحوری و دنیازدگی و مبارزه با هواپرستی و خودخواهی از دست ندهند. اسلامیت فرایند برنامه ریزی درسی به این است که همه هدف های فوری و نخستین و اهداف میانی باید بسترساز و زمینه ای برای رسیدن و سوق یافتن به هدف نهایی که همان تقرب و خداگون شدن است، باشد.
12. تقویت روح هم گرایی و مسئولیت پذیری نسبت به جامعه و مصالح اجتماعی
زندگی اجتماعی همراه و آمیخته با وظایف و مسئولیت های گوناگون است. شهروندان یک جامعه که در جستوجوی یک زندگی بهینه اجتماعی اند، باید به گونه ای پرورده شوند که هر یک به سهم خود عهده دار بخشی از این مسئولیت ها شود. همبستگی و داشتن احساس مسئولیت، شهروندان را در برابر همدیگر و زندگی جمعی هوشیار و فعال می کند. نظام آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی و نهادهای عهده دار فرایند فرهنگ سازی باید بکوشند تا در چارچوب اجتماعی سازی و هموارسازی جامعه پذیری این مهم را به انجام برسانند.
تثبیت و تقویت روح جمع گرایی و دیگرخواهی یکی از کارهای اصلی یک نظام آموزش و پرورش است که مسئله مهم مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی اجتماعی را در شهروندان هموار و ممکن می کند. سیاست گذاران نظام آموزش و پرورش در هر جامعه هنگام سیاست گذاری و برنامه ریزی ها و تهیه محتوای آموزشی و پرورشی باید پیدایش و تثبیت این احساس و گرایش را در فراگیران مدّنظر داشته باشند. آموزگاران و مربیان نیز در برخوردهای فردی و گروهی باید به گونه ای رفتار کنند که ویژگی های مهم اجتماعی همانند همکاری، همیاری، ایثار، فداکاری، گذشت، از خودگذشتگی، خیرخواهی نسبت به دیگران و عدالت خواهی در فراگیران فعال و تقویت شود.
در کنار این تلاش مربیان و آموزگاران ناچارند با شکل گیری خوی و منش خودخواهی، خودمحوری، رقابت های خصومت آمیز، و بی تفاوتی نسبت به مصالح اجتماعی در فراگیران مبارزه کنند.37 از این گذشته در یک جامعه اسلامی نظام آموزش و پرورش باید روحیه ستم ستیزی و سلحشوری را در فراگیران ترویج کند. این نظام باید به فراگیران بیاموزد تا با ستمگران و فسادانگیزان مبارزه و جهاد کنند و در برابر، از مظلومان و ستمدیدگان و محروم شدگان حمایت و پشتیبانی کنند. پرورش فراگیران بر اساس این ارزش ها آنان را شهروندانی شایسته و کارآمد می کند که بتوانند پیش نیازهای یک جامعه ایده آل را فراهم آورند و بتوانند نقش درست و بهینه خود را در تحقق اهداف الهی جامعه دینی کنونی و آماده سازی جامعه مهدوی ایفا نمایند.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ «و نفخت فیه من روحى»; (حجر: 29 / ص: 72) و در او از روح خود دمیدم. «ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارک الله أحسن الخالقین» (مؤمنون: 14); سپس آن را آفرینش دیگرى دادیم، پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است. «ثمَ سوَاه و نفخ فیه من روحه» (سجده: 9); سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خود در وى دمید. «قل یتوفَاکم ملک الموت الذى و کلّ بکم ثمَ إلى ربَّکم ترجعون» (سجده: 11); بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى گیرد; سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى شوید. (قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازى، ویراسته جواد محدثى، چ سوم، قم، دارالقرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى، 1376.)
2ـ «و لقد کرَّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضَلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا» (اسراء: 70); ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم; و آنان را در خشکى و دریا، (بر مرکب هاى راهوار) حمل کردیم; و از انواع روزى هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنان را بر بسیارى از موجوداتى که آفریده ایم، برترى بخشیدیم.
3ـ «و لقد ذرأنا لجهنَم کثیراً من الجنَ و الانس، لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالانعام بل هم أضلَ أولئک هم الغافلون» (اعراف: 179); به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم; آنان دل ها (عقل ها)یى دارند که با آن (اندیشه نمى کنند و) نمى فهمند; و چشمانى که با آن نمى بینند; و گوش هایى که با آن نمى شنوند; آنان همچون چارپایانند; بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، بازهم گمراهند.)
4ـ «لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقویم، ثمَ رددناه أسفل سافلین، إلا الذین آمنوا و عملوا الصَالحات فلهم أجر غیر ممنون» (تین: 4ـ 6); به یقین ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، سپس او را به پایین ترین مرحله باز گرداندیم، مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده اند که براى آنان پاداشى تمام نشدنى است.
5ـ «إنَ أکرمکم عندالله أتقیکم» (حجرات: 13); به راستى که گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
6ـ «هم درجات عندالله» (آل عمران: 163); هر یک از آنان، درجه و مقامى در پیشگاه خداوند دارند. «و لکل درجات ممّا عملوا» (آل عمران: 163); و براى هر یک (از این دو دسته)، درجات (و مراتبى) است از آنچه عمل مى کنند. «فمنهم شقى و سعید، فأمَا الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق، خالدین فیها ما دامت السّموات و الارض إلا ما شاء ربّک إنّ ربّک فعّال لما یرید، و أمّا الذین سعدوا ففى الجنّة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض إلاّ ما شاء ربّک عطاء غیر مجذوذ» (هود: 105ـ108); گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت، اما آنان که بدبخت شدند، در آتش اند; و براى آنان در آنجا، «زفیر» و «شهیق» ]ناله هاى طولانى دم و بازدم [است; جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست; مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هر چه بخواهد انجام مى دهد. اما آنان که خوشبخت و سعادت مندند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین بر پا است، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بخششى است پایان ناپذیر و هماره.
7ـ «قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» (کهف: 29); بگو: این حق است از سوى پروردگارتان! پس هر کس مى خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس مى خواهد کافر گردد. «لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیى من حىّ عن بیّنه» (کهف: 29); تا آن ها که هلاک (و گمراه) مى شوند، از روى اتمام حجت باشد; و آن ها که زنده مى شوند (و هدایت مى یابند)، از روى دلیل روشن باشد. «إنَا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا» (انسان: 2); ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم، و او را مى آزماییم; بدین جهت او را شنوا و بینا قرار دادیم.
8ـ «و هدیناه النّجدین» (بلد: 10); و ما او را به خیر و شرش هدایت نمودیم. «ألم أعهد إلیکم یا بنى آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنّه لکم عدوّ مبین و إن اعبدونى هذا صراط مستقیم» (یس: 60 و 61); مگر با شما عهد نسبتم و نگفتم اى فرزندان آدم! شیطان را نپرستید که او براى شما دشمن آشکارى است؟! و مگر نگفتم که مرا بپرستید که راه راست تنها همین است.
9ـ «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَیَّام وَ کانَ عَرْشهُ عَلى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکمْ أَیُّکُمْ أَحْسنُ عَمَلا» (هود: 7); او کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت، (به خاطر این آفرید) تا شما را آزمایش کند تا کدام یک عملتان بهتر است. «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَْیَوةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکمْ أَحْسنُ عَمَلا» (هود: 7); همان کسى که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل مى کنید.
10ـ «قَدْ جَاءَکُم بَصائرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَیْهَا وَ مَا أَنَا عَلَیْکُم بحَفِیظ» (انعام: 104); از پروردگارتان بصیرت ها (دانش و آگاهى) به سوى شما آمده هر که بدید براى خویش و به سود خود دیده و هر که کور بوده به زیان خویش بوده و من نگهبان شما نیستم.
11ـ «لا یُکلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت» (بقره: 286); خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایى اش، تکلیف نمى کند. (انسان) هر کار (نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده، و هر کار (بدى) کند، به زیان خود کرده است. «و وفّیت کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون» (آل عمران: 25); به هر کس، آنچه (از اعمال براى خود) فراهم کرده، به طور کامل داده شود؟ و به آن ها ستم نخواهد شد (زیرا محصول رفتارهاى خود را مى چینند). «لیجزى الله کل نفس ما کسبت» (ابراهیم: 51); تا خداوند هر کس را هر آنچه انجام داده جزا دهد. و ... خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایى اش، تکلیف نمى کند. (انسان) هر کار (نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده، و هر کار (بدى) کند، به زیان خود کرده است.
12ـ «إِنَّا هَدَیْناَهُ السبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان: 3); ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا کفران کند. «وَ نَفْس وَ مَا سوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» (شمس: 7 و 8); سوگند به نفس آدمى و آن کس که آن را به سامان آورده و سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است.
13ـ «وابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتى إِذَا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ ءَانَستُم مِّنهُمْ رُشداً فَادْفَعُوا إِلَیهِمْ أَمْوَلَهُمْ» (نساء: 6); و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر در آن ها رشد (کافى) یافتید اموالشان را به آن ها بدهید.
14ـ «هُوَ الَّذِى جَعَلَکمْ خَلاَئف الاَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضکُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَت لِّیَبْلُوَکُمْ فى مَا ءَاتَاکم» (انعام: 165); او کسى است که شما را جانشینان (و نمایندگان خود) در زمین قرار داد، و بعضى را بر بعض دیگر، درجاتى برترى داد تا شما را به آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید. «وَ اللَّهُ فَضّلَ بَعْضکمْ عَلى بَعْض فى الرِّزْقِ» (نحل: 71); خداوند بعضى از شما را بر بعضى دیگر از نظر روزى برترى داد (چرا که استعدادها و تلاش هایتان متفاوت است). «وَ لا تَتَمَنَّوْا مَا فضّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضکُمْ عَلى بَعْض» (نساء: 32); برترى هایى را که خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید (این تفاوت هاى طبیعى و حقوقى براى حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است. و ...
15ـ «لا تُکلَّف نَفْسٌ إِلا وُسعَهَا» (بقره: 233); هیچ کس موظف به بیش از مقدار و میزان توانایى خود نیست! «لا یُکلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا» (بقره: 286); خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایى اش، تکلیف نمى کند. «لا یُکلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا مَا ءَاتَاهَا» (طلاق: 7); خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى کند.
16ـ «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ لَکِن یُضِلُّ مَن یَشاءُ وَ یَهْدِى مَن یَشاءُ وَ لَتُسئَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل: 93); اگر خدا مى خواست همه شما را امت واحدى قرار مى داد (همه را به اجبار وادار به پذیرش ایمان مى کرد، اما اجبار چه سودى دارد؟) ولى خدا هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند) گمراه و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت مى کند، و شما از آنچه انجام مى دادید بازپرسى خواهید شد. «ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَوْمَئذ عَنِ النَّعِیمِ» (نحل: 93); سپس در آن روز همه شما از نعمت هایى که داشته اید، پرسش خواهید شد. «إِنَّ السمْعَ وَ الْبَصرَ وَ الْفُؤَادَ کلُّ أُولَئک کانَ عَنْهُ مَسئُولا» (إسراء: 36); چرا که گوش و چشم و دل ها همه مسئولند!. «وَ قِفُوهُمْ إِنهُم مَّسئُولُونَ» (صافات: 24); آن ها را متوقف سازید که باید بازپرسى شوند.
17ـ «قَالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُک عَلى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْت رُشداً» (کهف: 66); موسى به او گفت آیا من از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى ؟!
18ـ «عَنِ السَّکُونِىِّ عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ بَعَثَنِى رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) إِلَى الْیَمَنِ وَ قَالَ لِى یَا عَلِىّ! لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لاَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ یَا عَلِىّ» (محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 5، ص 28 / تهذیب الاحکام، ج 6، ص 141.) سکونى از امام صادق(علیه السلام)گزارش مى کند که ایشان فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمودند: روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مرا به یمن فرستاده و فرمودند: اى على! پیش از آنکه کسى را با منطق و از روى آگاهى به دین خدا فراخوانى با کسى نبرد نکن. به خداى سوگند که اگر خداوند کسى را به دست تو هدایت کند ارزشش براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن مى تابد و از آن غروب مى کند. افزون بر این، چنین کسى مهر و ولایت تو را در دل خواهد گرفت.
(نرم افزار نور 2، جامع الاحادیث، قم، مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى.)
عن المفضل بن سالم عن جابر عن أبى جعفر(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «إن معلم الخیر یستغفر له دوابّ الارض و حیتان البحر و کل ذى روح فى الهواء و جمیع أهل السماء و الارض و إن العالم و المتعلم فى الاجر سواء یأتیان یوم القیامة کفرسى رهان یزدحمان» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 17.) مفضّل پسر سالم از جابر گزارش مى کند که او از امام باقر(علیه السلام)گزارش مى کرد که ایشان از پیامبر بزرگوار اسلام نقل مى فرمودند که: آموزگارى که به فراگیران خود هدایت و خوبى مى آموزد، همه جنبندگان روى زمین و ماهیان دریاها و جانداران آسمان ها و تمامى ساکنان زمین و آسمان براى او درخواست بخشش مى کنند. آموزگار و فراگیر در دریافت پاداش هاى الهى همانند همند و در روز واپسین بسان دو اسبى که در رسیدن به پاداش بهشتى بر یکدیگر پیشى مى گیرند، به بهشت وارد مى شوند.
عن جابر عن أبى عبدالله(علیه السلام) قال: «معلّم الخیر تستغفر له دوابّ الارض و حیتان البحر و کل صغیرة و کبیرة فى أرض الله و سمائه» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 17) جابر همچنین از امام باقر(علیه السلام) گزارش مى کند که ایشان فرمودند: همه جنبندگان روى زمین و ماهیان دریاها و هر کوچک و بزرگى که در زمین یا آسمان خدا زندگى مى کند براى آموزگار خوبى ها درخواست کننده بخشش و مغفرت است.
عن جابر عن أبى جعفر(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «العالم و المتعلم شریکان فى الاجر للعالم أجران و للمتعلم أجر و لا خیر فى سوى ذلک» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 174.)
جابر از امام باقر(علیه السلام) مى گوید که ایشان از پیامبر خدا چنین گزارش مى فرمودند که: داناى فرهیخته و فراگیر در دریافت پاداش الهى شریکند اما براى دانا دو پاداش و براى فراگیر یک پاداش خواهد بود و هیچ خیرى وراى این دو نیست!
19ـ «و لکن لیبلو بعضکم ببعض» (محمد: 4); مى خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکمْ وَ الصابرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبَارَکمْ» (محمد: 31); ما همه شما را قطعاً آزمایش مى کنیم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از میان شما کیانند؟ و اخبار شما را بیازماییم. «لَتُبْلَوُنَّ فى أَمْوَلِکمْ وَ أَنفُسِکمْ» (آل عمران: 186); به طور مسلم در اموال و نفوس خود آزمایش مى شوید. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشىْء مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْص مِّنَ الاَمْوَلِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَرَتِ وَ بَشرِ الصبرِینَ» (بقره: 155); قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى، و کمبود میوه ها آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان! «وَ لِیَبْتَلىَ اللَّهُ مَا فى صدُورِکمْ وَ لِیُمَحِّص مَا فى قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِذَاتِ الصدُورِ» (آل عمران: 154); و این ها براى این است که خداوند آنچه در سینه شما پنهان است بیازماید و آنچه در دل هاى شما (از ایمان) مى باشد خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سینه هاست با خبر است.
20ـ «ولتکن منکم أمة یدعون إلى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ...» (آل عمران: 104); باید از میان شما گروهى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنان همان رستگارانند. و ...
21ـ «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض» (بقره: 251); و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمى کرد، زمین را فساد فرا مى گرفت. «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهددمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً» (حج: 40); و اگر خداوند بعضى از مردمان را به وسیله برخى دیگر دفع نکند دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا (کنشت ها) و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى شود ویران مى گردد.
22ـ «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُب الشهَوَتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَطِیرِ الْمُقَنطرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضةِ وَالْخَیْلِ الْمُسوَّمَةِ وَ الاَنْعَمِ وَ الْحَرْثِ ذَلِک مَتَعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ اللَّهُ عِندَهُ حُسنُ الْمَئَابِ» (آل عمران: 14); دلبستگى به شهوت ها (و جلوه هاى این جهانى)، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت (گنجینه هایى) از طلا و نقره و اسبان نشان دار و چهارپایان و زراعت، در نگاه مردم زیبا جلوه داده شده است، (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند، (اما) این ها سرمایه زندگى پست این جهانى است، و سرانجام نیک (و زندگى والا و جاویدان)، نزد خدا است. «وَ مَا الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ» (آل عمران: 185); و زندگى دنیا چیزى جز سرمایه فریب نیست! «وَ مَا أُوتِیتُم مِّن شىْء فَمَتَعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ زِینَتُهَا وَ مَا عِندَاللَّهِ خَیرٌ وَ أَبْقَى أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (قصص: 60); آنچه به شما داده شده سرمایه زندگى دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خدا است بهتر و پایدارتر است، آیا اندیشه نمى کنید؟
23ـ «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاها وَ قَدْ خَاب مَن دَساهَا» (شمس: 9و10); هر کس نفس خود را تزکیه کرده (از گناه پاک سازد)، رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و زیان کار گشته است.
امام امیر المؤمنین(علیه السلام) در گفتارى مى فرمایند: «منْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُه،ُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُهُ»; هر که جانش نزدش کریم و بزرگوار باشد، چشم پوشى از شهوت ها برایش آسان خواهد بود. (نهج البلاغه، ص 555) هم ایشان در جاى دیگرى مى فرمایند: «من کرمت علیه نفسه، لم یهنها بالمعصیة»; هر که جانش در نزدش کریم آمد، آن را با گناه و سرکشى زبون نمى کند. و این گفتار علوى هم کامل کننده همین نکته است که: «من کرمت نفسه، صغرت الدنیا فى عینه»; هر که هر جانش بزرگوار شد، دنیا در چشمش کوچک مى آید. (ر.ک به: آمدى، غررالحکم، ص 231.) «هر کس نفس خود را تزکیه کرده (از گناه پاک سازد)، رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و زیان کار گشته است.
24ـ پیامبر بزرگوار اسلام و امیرالمؤمنین(علیهما السلام) درباره این مسئولیت بزرگ آموزش و پرورش مى فرمایند: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته و الامیر الذى على الناس راع و هو مسئول عن رعیته و الرجل راع على أهل بیته و هو مسئول عنهم و المرأة راعیة على أهل بیت بعلها و ولده و هى مسئولة عنهم ألا فکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»; همه شما نگاهبانید و همگى در برابر زیر دستان و رعیت خود مسئولیت دارید. زمام دارى که نگاهبان مردم است در برابر شهروندانش مسئول است. هر مردى نگاهبان خانواده خود و در برابر آنان مسئول است. خانم ها هم باید نگاهبان خانواده شوهر خود و بچه ها باشند و در برابر آنان مسئولیت دارند. پس هوشیار باشید که همگى نگاهبانید و همگى در برابر زیردستان و کسانى که سرپرستى شان را به دوش گرفته اید، مسئولیت دارید. (ر.ک: ارشادالقلوب، ج 1، ص 184) بر اساس این فرمایش یکى از مسئولیت هاى بزرگ هم متوجه مربیان و آموزگارانى است که عهده دار آموزش و پرورش فراگیران خود هستند.
امام على بن الحسین(علیه السلام) هم در رساله حقوق خود در این باره این گونه مى فرمایند: «وَ أَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْعِلْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ إِنَّمَا جَعَلَکَ قَیِّماً لَهُمْ فِیمَا آتَاکَ مِنَ الْعِلْمِ وَ فَتَحَ لَکَ مِنْ خَزَائِنِهِ فَإِنْ أَحْسَنْتَ فِى تَعْلِیمِ النَّاسِ وَ لَمْ تَخْرَقْ بِهِمْ وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَیْهِمْ زَادَکَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ إِنْ أَنْتَ مَنَعْتَ النَّاسَ عِلْمَکَ أَوْ خَرِقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمُ الْعِلْمَ مِنْکَ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یَسْلُبَکَ الْعِلْمَ وَ بَهَاءَهُ وَ یُسْقِطَ مِنَ الْقُلُوبِ مَحَلَّک»; اما حق فراگیرانى که از تو دانش مى آموزند این است که بدانى خداوند عزیز و جلیل با دانشى که به تو داده و گنجینه هایى که به روى تو گشوده تو را عهده دار آنان قرار داده است. پس اگر در آموزش مردم نیکو و پسندیده رفتار کنى و آنان را به تباهى و گناه و دشوارى و پریشانى نکشانى، خداوند از فضل خود بر تو بیفزاید. اما اگر مردم را از دانشت باز دارى یا هنگامى که فراگیران مى خواهند چیزى از تو بیاموزند آنان را به تباهى و آلودگى بکشانى، بى تردید خداوند دانش و شکوه آن را از تو باز مى ستاند و دیگر در دل هاى مردم جایى نخواهى داشت. (ر.ک: من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 62)
25ـ «یَأَیهَا النَّاس إِنَّ وَعْدَاللَّهِ حَقُّ فَلا تَغُرَّنَّکمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا وَ لا یَغُرَّنَّکم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
(لقمان: 33 / فاطر: 5); اى مردم! وعده خداوند حق است، مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را مغرور سازد.
26ـ «یَعْلَمُونَ ظهِراً مِّنَ الحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَفِلُون» (روم: 7); آنان تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى دادند، و از آخرت (و پایان کار) بى خبرند.
«وَ اذْکُر رَّبَّک فى نَفْسِک تَضرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ وَ لا تَکُن مِنَ الْغَفِلِینَ» (اعراف: 205); پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف و آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن! و از غافلان مباش! «اقْترَب لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فى غَفْلَة مُّعْرِضونَ» (انبیاء: 1); حساب مردم به آنان نزدیک شده اما آنان در حال غفلت و رویگردانند! «یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تُلْهِکمْ أَمْوَلُکُمْ وَ لا أَوْلَدُکمْ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِک فَأُولَئک هُمُ الْخَسِرُونَ» (منافقون: 9); اى کسانى که ایمان آورده اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و هر کس چنین کند زیانکار است. «ذَرْهُمْ یَأْکلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الاَمَلُ فَسوْف یَعْلَمُونَ» (حجر: 3); بگذار آنان بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد، ولى به زودى خواهند فهمید.
27ـ «کانَ النَّاس أُمَّةً وَحِدَةً فَبَعَث اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشرِینَ وَ مُنذِرِینَ» (بقره: 213); مردم (در آغاز) یک دسته بودند، و تضادى در میان آن ها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آن ها پیدا شد، در این حال خداوند، پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند. «رُسلا مُّبَشرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلى اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» (بقره: 213); پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا براى مردم بعد از این پیامبران بر خدا حجتى باقى نماند (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حکیم است.
28ـ «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللَّهِ أَلا بِذِکرِاللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب» (رعد: 28); آنان کسانى هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد!
29ـ «یَبْتَغُونَ فَضلا مِن رَّبهِمْ وَ رِضوَناً، یبتغون فضلا من الله و رضواناً» (مائده: 2 / فتح: 29 / حشر: 8); آن ها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند. «رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تجَرَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَن ذِکْرِاللَّهِ» (نور: 37); مردانى که نه تجارت و نه معامله، آنان را از یاد خدا و... غافل نمى کند. «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشرِى نَفْسهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوف بِالْعِبَادِ» (بقره: 207); بعضى از مردم (با ایمان و فداکار، همچون على(علیه السلام)در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله))، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. «وَ الَّذِینَ صبرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِمْ» (رعد: 22); و کسانى که به طلب رضاى پروردگارشان صبورى کرده اند...
«ذَلِک خَیرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (روم: 38); این براى آن ها که رضاى خدا را مى طلبند بهتر است و چنین کسانى رستگارانند. «إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَعْلى» (اللیل: 20); بلکه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار برترین است.
30ـ «إِنَّ اللَّهَ اشترَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسهُمْ وَ أَمْوَلهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه: 111); خدا از مؤمنان جان ها و مال هایشان را خریده به این (بهاء) که بهشت از آن آن ها باشد...
«لِّکَیْلا تَأْسوْا عَلى مَا فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتَاکمْ وَاللَّهُ لا یحِب کلَّ مخْتَال فَخُور» (حدید: 23); این به خاطر آن است که براى آنچه از دست شما رفته افسوس نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید، و خداوند هیچ متکبر فخرفروشى را دوست ندارد.
31ـ «وَ أَن لَّیْس لِلانسانِ إِلا مَا سعَى» (نجم: 39); و اینکه براى انسان بهره اى جز تلاش و کوشش او نیست.
32ـ «وَ لا یَشفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیاء: 28); آنان جز براى کسى که خدا از او خشنود است (و اجازه شفاعتش را داده) شفاعت نمى کنند.
33ـ قال الصادق(علیه السلام): «طلب الحوائج إلى الناس، إستلاب للعز، و مذهبة للحیاء، و الیأس مما فى أیدى الناس عزد للمؤمن فى دینه، و الطمع هو الفقر الحاضر»; امام صادق(علیه السلام)فرمود: درخواست نیازها از مردم عزت آدمى را از بین مى برد و حیا و پاک چشمى و پاک دامنى را نابود مى کند و در برابر، ناامیدى از آنچه در دست مردم است مؤمن را در دینش عزت مى بخشد و طمعورزى و چشمداشت خود گونه اى از نادارى حاضر است.
و کان أمیر المؤمنین(علیه السلام) یقول: «لیجتمع فى قلبک الافتقار إلى الناس و الاستغناء عنهم، فیکون إفتقارک إلیهم لین کلامک و حسن بشرک، و یکون إستغناؤک عنهم فى نزاهة عرضک و بقاء عزک»; امیرمؤمنان مى فرمود: تلاش کن که در دلت نیازمندى و بى نیازى از مردم را همراه با هم گردآورى. نیازمندى تو به دیگران به این باشد که سخنت با آنان گرم و هموار باشد و با آنان از در گشاده رویى درآیى و بى نیازیت از آنان به این باشد که آبرویت را پیراسته کنى و از آسیب ها دور دارى و عزتت را جاودانى نمایى. (ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 148 و 149.)
34ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «إن هذا الدین متین فأغلوا فیه برفق و لا تکردهوا عبادة الله إلى عباده فتکونوا کالراکب المنبت الذى لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقى»; پیامبر بزرگوار اسلام فرمود: این دین متین است پس با نرمى و مرافقت در آن وارد شوید (رفتار کنید.) بندگان خدا را با اکراه و به گونه اى ناخواسته به عبادت ها وادار نکنید; چرا که عبادت ناخواسته شما را همانند سواره خشمگین و پریشانى مى کند که نه راهى مى پوید و نه توان باقى ماندن بر پشت مرکب را دارد. (در این باره ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 86 و 87.)
35ـ «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فى الاَرْضِ جَمِیعاً» (بقره: 29); او خدایى است که همه آنچه (از نعمت ها) در زمین وجود دارد، براى شما آفریده است.
«لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلَنَا بِالْبَیِّنَتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَب وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شدِیدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصرُهُ وَ رُسلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىُّ عَزِیزٌ» (حدید: 25); ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و همراه با آنان کتاب (آسمانى و میزان) براى شناسایى حق و قوانین عادلانه نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند، و آهن را فرو فرستادیم که در آن قوت شدیدى است، و منافعى براى مردم، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى کنند، بى آنکه او را ببینند، خداوند قوى و شکست ناپذیر است.
36ـ «وَللَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (منافقون: 8); عزت ویژه خدا و رسول او و مؤمنان است. «لَن یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَفِرِینَ عَلى المُؤْمِنِینَ سبِیلا» (نساء: 141); هرگز خداوند براى کافران نسبت به مؤمنان راه تسلطى قرار نداده است. «وَ أَعِدُّوا لَهُم مَّا استَطعْتُم مِن قُوَّة وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللَّهِ وَ عَدُوَّکمْ» (انفال: 60); در برابر آنان (دشمنان) آنچه توانایى دارید از نیرو (و همچنین) اسب هاى ورزیده (براى میدان نبرد) آماده سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.
37ـ پیامبر بزرگوار اسلام فرموده است: «من أصبح و لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم»; هر که در حالتى شب را به صبح برساند که به کارها و دشوارى هاى مسلمانان اهتمامى نداشته باشد، مسلمان نیست. (محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 163.)
در این نوشتار من کوشیده ام با مشورت با نوشته ها، گفته ها، موضع گیری ها و یا پاسخ هایی که استاد فرزانه ما حضرت آیة اللّه مصباح یزدی (زید عزه العالی) به پرسش های رودر رو یا پرسش های اینجا و آنجا داشته اند، به یک نظریه پردازی فرضیهوار در فلسفه آموزش و پرورش برسم. تلاش من این بوده که ببینم استاد در ابراز دیدگاه های خود کجاها از دیگران فاصله گرفته اند و کجاهای حرفشان با دیگر فیلسوفان آموزش و پرورش یکی است یا هم پوشی دارد.
کاوش های نظری من نشان داد که در بیشتر جاها ایشان کوشیده اند دریافت و برداشت خود از مبانی و اصول فلسفی یک نظام اسلامی آموزش و پرورش را به دست دهند. این برداشت ها بر برخی از کریمه های قرآنی، گفته های پیشوایان معصوم و یافته های فلسفی ایشان در باب انسان شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی تکیه دارد.
برجسته سازی اسلامیت مبانی و اصول آموزش و پرورش که زیرسازهای نخستین پردازش یک نظام آموزشی و پرورشی اسلامی است، دغدغه اصلی استاد مصباح بوده است. در این راستا ایشان می کوشد با تبیین این اصول و مبانی، نظام اسلامی آموزش و پرورش را از دیگر نظام ها جداسازی و مرزبندی کند. یادآوری می کنم که استاد مصباح در یک دست نوشته جالب و خواندنی خود که اخیراً به دستم رسید خودشان مبانی و اصول اسلامی فلسفه آموزش و پرورش را در دوازده محور ترسیم و قلمی می کنند. این محورها به توصیف دیدگاه اسلامی ایشان درباره حقیقت انسان، توانایی ها و قابلیت های شخصیت وی، هدف آفرینش انسان، کمال پایانی که انسان ها در گذر زندگی خود می توانند به آن دست یابند، مسیر حرکت و چگونگی دست یابی به آن اهداف می پردازد.
نکته ای که ایشان بر آن پای می فشارد این است که در یک نظام آموزشی و پرورشی اسلامی هدف پایانی چیزی جز فراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه تکامل و تعالی انسان ها برای خداگونه تر شدن نیست و اگر از هدف های کاربردی یا خردتری در کنار و یا در زیر این هدف پایانی سخن می گوییم، این هدف ها میانی و زمینه سازند و به ناچار باید در راستای آن هدف پایانی قرار گیرند.
مبانی دوازده گانه فلسفه اسلامی آموزش و پرورش
1. چیستی انسان
از یک چشم انداز اسلامی، آدمی تنها همین بدن یا اندام حس شدنی نیست. آدمیان از موهبتی الهی و ماورایی برخوردارند که پس از مرگ و متلاشی شدن بدن آنان برجای می ماند و بلکه همیشگی و جاودانی است و سعادت یا شقاوت ابدی آنان را بر دوش می کشد.1 از این نگاه اسلامی، انسانیت و حقیقت آدمیان به «روان» آنان یا به زبان قرآن کریم به «روح» آنان است و بدن ابزاری برای فعالیت ها و یا مرکبی برای سیر و حرکت آنان است. ارزش گذاری و تلاش برای سلامت، نگهداری و توان مندی بدن هم یک ارزش گذاری ابزاری و مرکب گونه است. در این نگرش، رسیدگی به بدن تا جایی ارزشمند است که در راستای رشد و تکامل روح باشد.
2. سرآمدی هستی شناختی انسان در جهان
در زبان و ادبیات قرآن کریم داستان آفرینش انسان داستانی ویژه و شگفت انگیز است. خدای متعال آدمی را در میان موجودات این جهان از توانایی ها و قابلیت های ویژه ای برخوردار نموده است. از این رو، او به گونه چشمگیری از دیگر آفریدگان متفاوت و جدا شده است. چگونگی و شمار اندام های بیرونی و درونی به ویژه مغز و دستگاه عصبی او از ظرافت و ویژگی خاصی برخوردار است. این ویژگی ها به وی توانش ها و قابلیت های بدنی و روانی خیره کننده ای داده است که در هیچ موجود دیگری یافت نمی شود. این توانش ها و ویژگی ها به وی جایگاه ویژه ای در میان دیگر موجودات داده است. اگر چه تن و روان آدمی از دل همین طبیعت سر می زند، می شکفد و می بالد اما با تکیه بر این توانش ها او می تواند جهان پیرامون خود را دستکاری کند و آن را آن گونه که می خواهد، به کار بگیرد. در ادبیات قرآن کریم دادن این ویژگی ها و توانش ها گونه ای از کرامت بخشی و بزرگوارسازی هستی شناختی است که خداوند بدان وسیله آدمیان را از دیگر موجودات سرآمدتر و توان مندتر ساخته است و از داشته های نخستین بهتر و بیشتری برخوردار ساخته است.2
3. توانش خودگردانی و خود سامانی آگاهانه
خدای متعال آدمیان را به گونه ای آفریده است که هماره خود را بر سر دو راهی ها می بینند. هر یک از این دو راهی ها بیکران و مرزناپذیر است. همه توانش ها و قابلیت هایی که خدای بزرگ به آدمیان داده است، دستمایه های تکوینی و فطری آنان برای حرکت به سوی یک هدف پایانی است. به کارگیری این دستمایه های خدادادی و چگونگی بهرهوری از این داشته ها به گزینش، اراده و اختیار آنان وانهاده شده است. آدم ها می توانند از این دستمایه ها برای کمال و تعالی خود بهره بگیرند و به سعادت جاودانه برسند و می توانند آن ها را در راه سقوط و وانهادگی خود به کار برند تا آنجا که از حیوانات درنده هم فروتر روند و به شقاوت و پستی برسند.3
هم از این روست که آدمی میان یک دو راهی که یکی به کمال و سعادت بی پایان وی و دیگری به پستی، سقوط و کیفر همیشگی او می انجامد، باید گزینش کند.4 ارزش و بزرگی انسان در این نگاه قرآنی به گزینش راه تقواست.5 چون گزینش راه زندگی به اختیار و انتخاب انسان ها وانهاده شده، همه آدم ها دارای ارزش مطلق و یکسانی نیستند. کسانی که ایمان بیاورند و کارهایشان شایسته و درست باشد گرامی و ارزشمندند و کسانی که به کفر و سرکشی روی آورند، بی مقدار و بی ارزشند. هر یک از این دو گروه بسته به سطح و چگونگی گزینش خود به جایگاه و مرتبت ویژه ای می رسند.6
4. هدف پایانی از آفرینش انسان
خدای متعال آدمی را با ویژگی ها و ظرفیت هایی آفریده که می تواند با کمک گرفتن از آن ها در بستر رشد و تکامل پیش رود. آدمی در سایه تلاش ها و فعالیت های آگاهانه و اختیاری خود به شکوفایی های چشمگیری دست می یابد.7 این شکوفایی ها همان صعود به قله های کمال و رشد یافتگی است. این قله ها به صورتی طولی، درجه بندی شده و در یک سیر صعودی در پیش روی انسان قرار گرفته است. اما همه این کمالات طولی هدف های نخستین یا میانی هستند که آدمی با دستیابی به آن ها خود را برای صعود به قله بالاتری آماده و توانمند می بیند. در پس این رشد و شکوفایی برای آفرینش انسان یک هدف پایانی هم ترسیم شده است. نزدیکی (قرب) به خدا و خداگونه شدن که دستاورد شکوفایی همه ظرفیت ها در سایه ایمان و عمل صالح روی می دهد آخرین هدف آفرینش انسان است.
انسان می تواند تا قله خداگونه شدن پیش رود و شایسته درک و دریافت فیوضات و هدیه های بزرگ آسمانی شود. این شایستگی همان دستیابی به مقام قرب (خداگونه شدن) است که با سعادت همیشگی و جاودانی انسان همراه است. از آنجا که این سیر و حرکت گزینشی، آگاهانه و آزادانه است، ناچار باید همواره مسیر و امکانات و فرصت هایی نیز در جهت مخالف برای آدمی فراهم باشد که به شقاوت و دون مایگی و عذاب و کیفر همیشگی او بینجامد.8 بر سر این دو راهی، این آدمی است که برمی گزیند و آینده خویش را شکل می دهد. اراده، اختیار، آگاهی، آزادی، شیطان، توانش های درونی و بیرونی و اندام های بدنی و هزاران داشته الهی دیگر پیش نیازهای تلاش و پویش انسان در این راه دراز و تمام ناشدنی است که خدای متعال با آفرینش انسان آن ها را برای وی فراهم آورده است.
5. زندگی این جهانی بستر آزمون انسان و آخرتسازی
اگر در نظام انسان شناختی اسلامی اهداف میانی و هدف پایانی آفرینش انسان را در ذهن مرور کنیم، درمی یابیم که زندگی این جهانی انسان برهه ای کوتاه و زمینه ای است که آدمیان باید از آن برای خودسازی، خودشکوفایی و پرورش دادن و شکوفایی استعدادها و ظرفیت های خود بهره گیرند. فهم درست این پیوستگی، رابطه زندگی این جهانی و آن جهانی انسان را برای ما آشکار می کند. این رابطه این گونه است که تلاش ها و کارکردهای این جهانی ما به پیامدهای همیشگی و جاودانی دوگانه ای در سرای دیگر می انجامد. آدمیان در سرای دیگر به پیامدهای رفتار و کردار این جهانی خود پی می برند و از آن ها برای زندگی آن جهانی خود بهره می گیرند. اگر بشر در این جهان مسیر رشد و تقوا را پیش گرفته باشد، در سرای دیگر به نعمت و رحمت جاودانی دست می یابد. از سوی دیگر اگر در این جهان در بستر فجور، تباهی و سرکشی علیه خدا گام زده باشد، به کیفر و هلاکت همیشگی فرو می غلتد. در ادبیات قرآن کریم، زندگی این جهانی «دار آزمون و آزمایش»9 برشمرده شده است. در این کوران آزمایش نیکوکاران از تبه کاران جدا می شوند و هر گروه در سرای دیگر به آن چه خود کشته اند و سزاوار آنند، دست می یابند.
6. ابزارها و دستمایه انسان برای حرکت به سوی کمال پایانی
اگر پیش فرض ما این باشد که سیر و حرکت انسان به دو سوی کمال و سعادت یا شقاوت و دون مایگی بر رفتارهای آگاهانه و آزادانه وی تکیه دارد، پس کارها و رفتارهای درونی (همانند کفر و ایمان) و رفتارهای بیرونی آدمی ابزار حرکت وی به یکی از این دو سو است.10
اما نکته اینجاست که هر اندازه کارها و رفتارهای ما آگاهانه تر و آزادانه تر باشد، نقش بیشتری بر آینده ما دارد و حرکت ما به یکی از این دو سو شتاب بیشتری می یابد.
در زبان قرآن کریم بدون سر زدن چنین رفتارهایی هیچ خیر و یا شر اخلاقی برای انسان پیدا نمی شود. شایستگی رسیدن انسان به پاداش و کیفر هم بر چگونگی همین رفتارها تکیه دارد.11
7. پیش نیازهای رفتار و کارکرد آگاهانه و آزادانه انسان
رفتارهای آزادانه و آگاهانه انسان که تبلوری از حرکت و تکاپوی صعودی (بالا رونده) یا نزولی (پایین رونده) اوست از کشش ها و گرایش های غریزی و فطری وی سرچشمه می گیرد. چگونگی جهت دهی به این گرایش ها و کشش ها در گرو برخورداری و بهره بری از گروهی از دانش ها، بینش ها و پذیرفتن و پایبندی به یک نظام ارزشی ویژه است.12 افزون بر این، رفتارهای بیرونی انسان نیازمند برخورداری از امکانات و داشته های طبیعی (اندام ها) و اجتماعی (خانواده، آموزش و پرورش، زندگی اجتماعی) و فراهم شدن دیگر زمینه ها و شرایط بیرونی نیز هست.
8. کمترین پیش نیاز گزینش آگاهانه و مسئولیت پذیری انسان
از آغاز نوزادی تا هنگام مرگ و در فرایند فراگیر رشد، رفتارهای انسان از ساده ترین شکل به پیچیده ترین شکل دگرگون می شود. نخستین گونه های رفتاری آدمی همانند آنچه در دوران نوزادی و شیرخوارگی از وی سر می زند از گرایش های غریزی و شناخت های ساده حاصل از تجربه های نخستین و با بهره گیری از شرایط بیرونی مادی که چه بسا بدون اختیار فراهم شده است، مایه می گیرد. اگر چه گاهی این گونه رفتارها هم همراه و برخاسته از نوعی گزینش و انتخاب است اما این رفتارهای غریزی نخستین، نقش تعیین کننده ای در سعادت و شقاوت ابدی انسان ندارد. راز این بی نقشی و یا کم نقشی این است که معمولا این رفتارها از آزادی و آگاهی کافی برخوردار نیست. یعنی ما در بروز و ابراز این رفتارها نقشی نداریم; چرا که این رفتارها بازتابی و خالی از گزینش آگاهانه است. هدایت این رفتارها زیر نفوذ اجتناب ناپذیر غریزه است.
هم پای رشد و شکوفایی انسان، رفتارهای وی اندک اندک پیچیده تر می شود و نقش انگیزش ها و گرایش های آگاهانه و دخالت دانش ها و بینش ها و نیز فراهم آمدن شرایط بیرونی و ابزارهای کمک کننده بیشتر و گزینش ها و انتخاب های آگاهانه انسان بیشتر و پررنگ تر می شود. در این برهه رشد، انسان می تواند خیلی از چیزها را دستکاری کند و در رفتارهای خود و نیز رفتار دیگران اثرگذار شود. فراهم آمدن این امکانات و توانش ها زمینه را برای برداشتن قدم های بلندتر و سرنوشت ساز مهیا می کند. در این هنگام آدمی احساس می کند که به رشد عقلانی و خردی کارآمد دست یافته است و خود را بالنده و خردمند می یابد. در دین اسلام هم این برهه هنگامه ای است که نوجوان پسر یا دختر شایستگی تکلیف و مسئولیت پذیری پیدا می کند. در زبان قرآن کریم فرا رسیدن این مقطع رشد، هنگامی است که پیش نیازهای گزینش های آگاهانه و مؤثر در سعادت و شقاوت وی فراهم آمده و آدمی خود را برای مسئولیت پذیری آماده می بیند.13
9. رابطه تفاوت های فردی و سطح مسئولیت پذیری
آدمیان از نظر بهره مندی از سرمایه های خدادادی چه در نیروها و توانایی های بدنی و چه در توانش های روانی یکسان نیستند. برخورداری آنان از نعمت های طبیعی و اجتماعی و ابزارهای مورد نیاز در فعالیت های بیرونی نیز متفاوت است. این گوناگونی ها ناشی از یک نظام علّی و معلولی حاکم بر جهان و برخاسته از تدبیر حکیمانه خداوند متعال است.14 خدای متعال این جهان و گستره زندگی انسان را هنجارمند و متکی بر قانون آفریده است. بر اساس این تفاوت ها چگونگی و میزان مسئولیت ها و نیز گستره زمینه ها، امکانات و فرصت های تکامل یا تنزل در انسان ها گوناگون است. اما قانون عادلانه خداوند این است که هر کس به میزان توانایی ها و ظرفیت ها و در محدوده امکانات و فرصت های گزینش خود15 در برابر خداوندی که این نعمت ها را به وی داده است، مسئول و پاسخ گو است.16 بر پایه این حکمت عادلانه است که برد و سطح تکامل با برد و سطح سقوط و تنزل متعادل و متوازن است.
10. جایگاه و نقش معلم و مربّی در فرایند کمال یابی
آموزش پذیری و تربیت پذیری دو ویژگی مهمی است که خدای متعال در آماده سازی آدمیان برای کمال یابی به آنان ارزانی داشته است. انسان ها می توانند برای دست یابی به دانش ها، بینش ها و ارزش ها و نیز در راستای شکوفاسازی استعدادها و قابلیت های خود از دیگران (مربّی و معلّم) کمک بگیرند و همیشه و همه جا خود را در بستر درازناک آزمون و خطا قرار ندهند. آدمیان می توانند اشتباهات و کج روی های خود را با بهره گیری از معلمان، تصحیح و جبران کنند. آنان می توانند با این روش از افتادن در دام لغزش ها و بن بست ها پیشگیری کنند. جایگاه و نقش ویژه معلّم و مربّی در نظام آموزشی و پرورشی اسلامی رهین امدادهای آموزشی و پرورشی آنان برای گسترده تر ساختن برد شناخت و توان خردورزی فراگیران است.17 این توانش شناختی آنان را در گزینش بهینه تر و رفتاری کارآمدتر یاری می دهد. شایسته است در همین بزنگاه مربیان و آموزگاران الهی را از کسانی که دغدغه دینی ندارند در انگیزه و رفتار جداسازی کنیم. آنچه در پی می خوانید تصویر و توصیف ما از مربی و آموزگار با گرایش و رویکرد دینی است.
مربیان و معلمان با عرضه آموزش ها و معارف مفید و ارزشمند به فراگیران دامنه خردورزی و مهارت اندیشهورزی آنان را گسترش و تعالی می دهند. اینان به فراگیران می آموزند که پیروی و پای بندی به ارزش های الهی بر گرایش ها و هوس های پست زمینی برتری دارد. مربیان همچنین فراگیران را به گونه ای می پرورند که بتوانند غرایز و گرایش های خود را مهار و آن ها را به گونه ای درست و موزون پاسخ بگویند. دستاورد دیگر این پرورش این است که فراگیران می توانند بر خواسته ها و هوس های زودگذر خود تسلط یابند و آن ها را در راه کسب ملکات برتر اخلاقی همانند ایثار و فداکاری و در یک کلمه در راه خداپرستی به کار گیرند.
هدایت فراگیران به مهارت خودگردانی خدامحور و مهار گرایش هاوانگیزش ها، هدف و دغدغه اصلی مربیان الهی است. آنان می کوشند بدینوسیله فراگیران را در دستیابی به هدف پایانی آفرینش یاری دهند و آنان را در راه دستیابی به این کمال گام به گام رهنمون و امدادگر باشند. رسیدن به این هدف هنگامی روی می دهد که فراگیر احساس کند می تواند روی پای خود بایستد و خود عهده دار تکامل و تعالی خود شود.18
11. زندگی اجتماعی: بستر اجتناب ناپذیر کمال و رشد انسان
از روزی که آدمیان به این کره خاکی آمده اند با هم و در کنار هم زیسته اند. حضرت آدم(علیه السلام) یعنی نخستین انسان نیز خود پیامبر و برخوردار از منشور آسمانی زندگی جمعی بوده است. اگر آدمیان بخواهند از زندگی خود لذت ببرند و حتی امکان زندگی برایشان فراهم باشد و از عهده تأمین نیازمندی های گوناگون زندگی که روز به روز بیشتر و پیچیده تر می شود، برآیند و با خطرها و آسیب هایی که آنان را تهدید می کند، مبارزه کنند، ناچارند با همنوعان خود همکاری و هم زیستی کنند. تأمین این پیش نیازها از آغاز زندگی آدمیان بر روی این کره خاکی، آنان را وادار کرده که با هم و در کنار هم زندگی کنند. زندگی با هم و در کنار هم، آدم ها را وادار کرده که کارها و مسئولیت ها را میان خود تقسیم کنند و هر کسی به فراخور توانایی اش به کاری تن دهد. افزون بر این تقسیم کار، منافع، زاد و توشه ها و دستاوردها هم باید به گونه ای عادلانه و به دور از ستم و بهره کشی میان آنان تقسیم شود.
تدارک این پیش نیازهای تو در تو و در هم تنیده نخست انسان ها را به فکر وضع کردن مقررات، قوانین و قراردادها و سپس در اندیشه تن دادن به دولت یا دستگاهی که این مقررات را اجرا و از نادیده انگاری یا زیر پا نهادن آن پیش گیری کند، فرو برده است. با آنکه امروزه ما به ضرورت تأمین این پیش نیازها عادت کرده ایم و هرگز فکر زندگی در تنهایی را نمی کنیم اما اگر روزی یکی از این ارکان زندگی اجتماعی به هم بخورد، زندگی همه ما دچار هرج و مرج می شود و بودن و آفرینش انسان و حرکت وی به سوی کمال و رشد بی معنی می شود. از این رو، زندگی اجتماعی از پیش نیازهای تردیدناپذیر و اجتناب ناپذیر زندگی انسان و حرکت او به سوی تکامل است.
فردگرایی، گوشه نشینی و زندگی فردی و سر در لاک نه تنها ادامه زندگی را برای ما دشوار و گاه ناممکن می کند که چه بسا در این گیر و دار جامعه از همکاری و توانش های ویژه گوشه نشین ها محروم شود. هیچ یک از این دو بحران پذیرفته خرد انسان نبوده و بر خلاف حکمت و مصلحت آفرینش انسان نیز هست; چرا که در بستر زندگی اجتماعی و همگرایی است که آدم ها زمینه بروز رفتار اجتماعی و خودشکوفایی را پیدا می کنند. در گیر ودار همین رفتارهای جمعی و برخوردهاست که فرصت گزینش و آزمایش برای آدمیان فراهم می شود و بسیاری از قابلیت های آنان امکان بروز و شکوفایی می یابد.19
12. مسئولیت پیراسته سازی و نگاه بانی از زندگی اجتماعی
گفتیم راه زندگی انسان در این جهان دو سویه است. آدمی ناچار نیست که ناخواسته و بر ناگزیده پای در راهی بنهد. گزینش مسیر و جهت زندگی به خود انسان ها واگذار شده است، آدمیان با گزینش آگاهانه و آزادانه خود به سوی خوب و بد می روند. در کشاکش این گزینش های فردی و جمعی در میان افراد و گروه ها همیشه کسانی پیدا می شوند که نه تنها بر خلاف مصالح شخصی خود قدم برداشته و به شقاوت و هلاکت فرو می غلتند که مزاحمت ها، دشواری ها و چالش هایی برای دیگران نیز فراهم می کنند و خار سر راه کمال و رشد دیگران می شوند. گاهی در جامعه افراد یا گروه هایی پیدا می شوند که دست خود را به ستم و تجاوز در حریم و حقوق دیگران می آلایند و راه کمال و رشد آگاهانه را برای دیگران می بندند. با آنکه زندگی اجتماعی یکی از بسترهای رشد و کمال آدمیان است اما گاهی این بستر از سوی سودجویان با تهدید یا خطر روبه رو می شود. افراد یا گروه هایی که با پای اختیار و آزادی وارد این بستر می شوند چه بسا خود و دیگران را آلوده کنند و به ستم بکشند. برای این احتمالات هم باید چاره ای اندیشید و موانع را از سر راه برداشت.
اگر در این بزنگاه اقدام مؤثری برای چنین سرکشان و ستمگرانی انجام نگیرد و به راه درست زندگی هدایت و بازگردانده نشوند20 و یا در حمایت از محرومان و مظلومان از ستمشان پیش گیری نشود، دیری نمی پاید که سراسر جهان را ظلم و ستم فرا می گیرد و زمینه رشد و کمال برای کسانی که خیرخواه و آماده رشد هستند، باقی نمی ماند.21 این پیش گیری یا رویارویی یکی از مسئولیت های بزرگ اجتماعی است که پیش نیاز آموزش و پرورش بهینه شهروندان جامعه دینی است. امر به معروف و نهی از منکر و سرانجام جهاد از احکام مهمی است که در یک نظام اسلامی برای نگاه بانی و تدارک امنیت شهروندان از سوی اسلام پیش بینی شده است. این احکام فراهم آورنده یک بستر سالم اجتماعی برای رشد و کمال انسان هاست. مسلمانان و دولت اسلامی هر یک به نوبه خود باید باری و سهمی از این مسئولیت رابه دوش بکشند. بدین ترتیب، گونه هایی از مسئولیت های اجتماعی برای افراد، گروه ها و ارگان ها در دو بخش دولتی و خصوصی، رسمی و غیر رسمی ثابت می شود.
اصول کاربردی آموزش و پرورش در اسلام
استاد فرزانه ما تاکنون دوازده محور کلیدی را به عنوان زیر سازهای نظام آموزش و پرورش دینی برشمردند و پیرامون هر یک بیان کوتاه توصیف گونه ای داشتند. این زیرسازها همگی نظری، کلان و از قبیل بینش و نگرش بودند. چنان که دیدیم این زیر سازها بر پیام پیدا و پنهان برخی از کریمه های قرآنی و روایت هایی از پیشوایان معصوم تکیه داشت. اگر این زیرسازها را خوب و درست فهمیده باشیم و یا در زیرساز بودن آن ها با ایشان همراه و همگام باشیم، می توانیم از اینجا به بعد میان نظریه و عمل پل بزنیم. زیر سازهای بالا گروهی از بینش ها و نگرش هایی بودند که نگاه ما را به انسان و زندگی او و چگونگی فرایند عمومی آموزش و پرورش او توصیف می کردند. با داشتن این بینش و تلقّی می توان به عرصه زندگی بیرونی انسان پل زد. از دل این زیرساز می توان اصولی را بیرون کشید که پیامد کلی و کاربردی همان زیر سازها هستند و فرایند آموزش و پرورش را بهینه و کیفی می کنند. استاد این اصول را اصول کاربردی آموزش و پرورش اسلامی نام داده اند. با آنکه این اصول کاربردی اند اما همچنان کلی و فراگیرند. این کلیت، اصول را از روش ها و راهکارهای خردتر جدا می کند. کلی بودن این اصول به خاطر تعمیم پذیری آن هاست. با هم این اصول را پی می گیریم:
1. ارزیابی درست از نیازهای مادی و معنوی انسان
در یک نظام آموزش و پرورش اسلامی برنامه ریزی ها، سیاست گذاری ها و تعیین محتوای آموزش و پرورش و از آن بالاتر رفتار و کارکرد آموزگاران و مربیان در برابر فراگیران باید به گونه ای باشد که فراگیران، اصالت جنبه روحی و معنوی را در زندگی خود بفهمند و همواره به نیازهای مادی به عنوان ابزار و وسیله (و نه به عنوان هدف) بنگرند.22 البته پافشاری بر این اصل به معنی موضع گیری های افراطی و سرکوب گرانه در برابر نیازهای مادی یا معنوی نیست. زیاده روی و افراط در ابزارانگاری بدن می تواند فراگیران را با اختلالات جسمی و ناهنجاری های روانی جبران ناپذیری روبه رو کند.
اگر سیاست گذاری ها، برنامه ریزی ها و یا آموزش ها و رهنمودهای مربیان و آموزگاران زاهدانه و زهدگرایانه باشد چه بسا فراگیران را از رعایت اصول بهداشت و پرورش بدن و فراهم آوردن بهرهوری های بدنی همانند تغذیه درست و کامل، تفریح، ورزش و لذت جویی هایی که پیش نیاز سلامت و نشاط بدن است، دور دارد. نگرش ابزاری به بدن نباید به قیمت رها کردن آن یا بی تفاوتی در تأمین خردمندانه و واقع گرایانه نیازهای آن باشد. اصالت نگری درباره روان و رشد و کمال آن، ما را بر آن می دارد که در قلمرو تأمین نیازهای بدن درجا نزنیم و پس از این فراهم آوری، فراگیران را به صعود به قله کمال انسانی که رشد و شکوفایی روان و قابلیت های آن است، تشویق کنیم و سرمایه گذاری های کلان تر و ماندگارتر را به این هدف برتر اختصاص دهیم.
2. آگاه ساختن و برانگیختن احساس کرامت و عزت نفس در فراگیران
در بخش زیرسازها گفتیم که آدمی در میان دیگر آفریدگان بی شمار خداوند، جایگاهی بس ویژه دارد. خدای متعال به آدمیان نعمت های ویژه ای عطا فرموده که با داشتن این نعمت ها از توانش و ظرفیت های چشمگیر و بالایی برخوردار شده اند. نعمت های بدنی و روانی و نعمت های بیرونی و اجتماعی به زندگی انسان برجستگی و به او توانایی چشمگیری داده است که می تواند در هرکجای این طبیعت بزرگ تصرف کند. از این رو، مربیان و آموزگاران باید به گونه ای احساس کرامت و عزت را در فراگیران برانگیزند که باورشان شود که دست یازیدن به کارهای پست به منزله آلوده کردن گوهر انسانیت است. پیروی کردن از خواسته های نفسانی چیزی جز برده ساختن و زبون کردن عقل و روح ملکوتی و الهی در انسان نیست.23
از سوی دیگر، فراگیران باید بیاموزند که اندام های بدن و توانش های روانی آنان و نعمت های گوناگون بیرونی، همگی امانت های الهی در دست آنان است که باید بهرهوری و به کارگیری آن ها به گونه ای باشد که در راستای رضایت و خوشنودی صاحب و مالک حقیقی آن ها یعنی خدای متعال باشد. وگرنه هرگونه تصرف در این نعمت ها خیانت در امانت است. مهم تر آنکه آموزگاران و مربیان خود باید به فراگیران به دیده امانت های بزرگ الهی بنگرند و در برابر آنان احساس مسئولیت بنمایند. فراگیران امانت هایی هستند که باید برترین آموختنی ها با بهترین شیوه ها به ایشان آموزش داده شود و به نیکوترین گونه پرورش داده شوند.24 آموزش و پرورش با تکیه بر این اصل باید تأمین کننده کرامت و عزت فراگیران و بازکننده راه گزینش درست برای آنان باشد. به کارگیری این اصل فراگیران را از به هدر رفتن، نادیده انگاشته شدن و به بیراهه افتادن باز می دارد. این اصل فراگیران را از درون و مربیان را از بیرون بر می انگیزد که حرکتی پر شتاب تر و در جهت هدف آفرینش داشته باشند.
3. هشداردهی و غفلت زدایی
در بخش زیر سازها گفتیم که خدای متعال آدمیان را آزاد و برخوردار از توانش گزینش بر سر دوراهی ها یا چند راهی ها آفریده است. آدمیان در زندگی خود در یافته اند که هماره بر سر یک دو راهی قرار گرفته اند که یکی به کمال جاودانه و بیکران و دیگری به افول و از دست رفتن همیشگی و بی مرز می انجامد. از این رو، یکی از مهم ترین اصول آموزش و پرورش، هشداردهی و غفلت زدایی از انسان است.
انسان ها باید دریابند که موقعیت این جهانی آنان بس خطیر و آسیب پذیر است. به رغم آنکه آدمیان از ویژگی ها و بهره مندی های شاخصی برخوردارند اما نباید به کرامت و بهره مندی هستی شناختی خود مغرور و فریفته شوند.25امروزه اندیشمندان انسان گرا همین بهره مندی ها را راز برتری و شاخص بودن و مایه افتخار ابدی آدمیان بر شمرده اند. آنان بر این باورند که انسان ها همین که انسان اند در مرکز هستی واقع شده اند و همه چیز باید به سود آنان و در راستای تأمین منافع آنان سوق داده شود. این فریفتگی آنان را به غفلت و غروری کشانده که همه زندگی رابه بیهودگیولذت طلبی می گذرانند.26
در چشم انداز انسان شناختی اسلامی، خدای متعال آدمیان را از کشش ها و گرایش هایی برخوردار ساخته که می تواند دستمایه کمال و رشد آنان باشد. کشش های درونی همانند سودگرایی، کمال جویی و زیان گریزی برخی از کشش های درونی و فطری انسان است که آدمیان همگی آن ها را در نهاد خود تجربه می کنند. این گرایش ها و کشش ها ابزار حرکت و بلکه شتاب دارتر شدن حرکت تکاملی انسان است. آموزش های قرآنی27 و پیام های تربیتی برگرفته از روایات رسیده از پیشوایان معصوم یادآور و گوشزدکننده کارآمدی و برد این گرایش ها در بستر کمال و رشد انسان است.
4. زنده نگاه داشتن یاد خدا در دل ها
در نظام انسان شناختی دینی، هدف آفرینش انسان رسیدن به منزلت و جایگاه بلند قرب الهی و خداگونه شدن انسان هاست. در همین راستا یکی از اصول کاربردی نظام آموزش و پرورش دینی این است که این هدف باید همیشه و هماره به فراگیر گوشزد شود تا یاد خدا و هوشیاری نسبت به هدف در ذهن و دل او زنده و انگیخته باشد. زندگی این جهانی، زیبایی ها، فراز و نشیب ها و پیچ و خم های آن ممکن است آدمیان را از این هدف و توجه به آن باز دارد. زنده کردن یاد خدا در ذهن و دل فراگیران نه تنها آنان را به هدف آفرینش و راه رسیدن به آن متوجه می کند که مایه آرامش روانی آنان خواهد بود.28
فراگیر ذاکر، در رویارویی با چالش ها و دشواری های زندگی خود را تنها و بی پناه نمی داند. یاد خدا او را مطمئن ساخته که منبع همه توانایی های هستی، مالک و مدبر زندگی او است. زندگی همه انسان ها به سمت هدف حکیمانه ای پیش می رود. باورمندان در پیچ و خم زندگی خود را به منبع خوبی ها و توانایی ها متکی می دانند. از این بالاتر زنده بودن و فعال بودن یاد خدا در ذهن و دل فراگیران در بستر زندگی همانند یک قطب نما عمل می کند. فراگیر با کمک یاد خدا می تواند مسیر درست را برگزیند و یا اگر به بیراهه رفته به راه اصلی که به هدف آفرینش ختم می شود باز گردد. اگر ذهن و دل فراگیر به یاد خداوند زنده شد، بخش انگیزشی و گرایشی فضای روانی او صبغه الهی می یابد و فراگیر انگیزه ها و گرایش هایش را خدامحور می کند و این خدامحوری به رفتارها و انگیزه های او ارزش الهی و ماندگار می بخشد.29
5. دادن متناهی و گزینش و دریافت نامتناهی
از دیگر اصول کاربردی نظام آموزش و پرورش اسلامی این است که فراگیران باید به گونه ای آموزش و پرورش شوند که بتوانند ماندنی و تمام شدنی را بشناسند و هنگام گزینش و رفتار، تمام شدنی ها را با ماندنی ها داد وستد کنند. در جهان بینی اسلامی زندگی این جهانی درآمد و زمینه ساز زندگی جاودانی سرای دیگر است. هیچ چیز این جهان از خوبی ها و بدی هایش ماندنی و همیشگی نیست. زندگی ماندنی و همیشگی تنها در سرای دیگر معنا می یابد. پس انسان ها باید از این جهان برای ساختن جهان دیگر خود بهره بگیرند و آن را آن گونه که خود می خواهند، بسازند. این نگرش انسان مسلمان را بر آن می دارد تا در این جهان به گونه ویژه ای رفتار کند و گرایش ها و رفتارهای خود را بر پایه دو اصل زیر که برگرفته از آن بینش زمینه انگارانه و فناپذیر زندگی این جهانی است شکل دهد:
1. هیچ یک از خوشی ها و رنج و دشواری این جهانی ماندنی و اصیل نیست. پس فراگیر نه باید به خوشی های این جهان دل ببندد و نه از رنج ها و دشواری های آن بهراسد.30دغدغه انسان مسلمان تلاش برای رسیدن به خوبی ها و خوشی های پایدار و دوری گزیدن از دردها و رنج های براندازنده و تباه کننده است. زندگی و عمر آدمی ارزش ویژه و پر بهایی دارد. هر انسان با کاربست درست فرصت های زندگی و عمر خود در کارهای خداپسند و خدامحور می تواند به سعادت و نیک بختی همیشگی در سرای دیگر دست یابد. در برابر اگر از ارزش واقعی عمر و زندگی خود غافل بماند و آن را هزینه این جهان کند یا در فساد و تباهی بگذراند، دستاوردهایش به زودی تمام می شوند و به شقاوت جاودانی دچار می شود. از این روست که در نظام انسان شناختی اسلامی ارزش هر لحظه عمر انسان با خروارها طلا و الماس هم سنجش پذیر نیست.
6. کمک به فراگیران برای رسیدن به استقلال شخصیت و دور شدن از وابستگی
بر پایه آموزه های انسان شناختی اسلامی رسیدن به کمال و سعادت جاودانی در هر کس در گرو تلاش ها و رفتارهای آزادانه و آگاهانه او است.31 بر این آموزه زیربنایی تا آنجا پافشاری می شود که حتی شایستگی رسیدن و دریافت شفاعت در این یا آن جهان نیز به کارهای شایسته ما بسته شده است.32 بر اساس این زیربنای انسان شناختی، اصل آموزشی و پرورشی مهم دیگری سر می زند. آموزگاران و مربیان باید فراگیران را در دست یابی به روحیه خودجوشی و خودکوشی یاری دهند. فراگیران باید به گونه ای آموزش و پرورش شوند که خود را بیابند و در خود احساس استقلال کنند. این احساس باید با احساس مسئولیت و تعهد همراه و تقویت شود تا اینکه فراگیران سربار دیگران نباشند و بکوشند همیشه و همه جا بر خود و توانش های خود تکیه کنند و بر توانش های خود اعتماد داشته باشند و خود را در برابر رفتارها و تلاش هایشان پاسخ گو بدانند.33 ناگفته پیداست که شکل گیری و تثبیت خودیابی و استقلال، زمان مند و دشوار است و باید در برخوردها و موقعیت های گوناگون به فراگیر گوشزد شود تا اینکه در یک فرایند بلند مدت وی به این توانش و استقلال برسد. از هر خرده رفتاری برای تثبیت و تقویت این روحیه می توان کمک گرفت. برای نمونه، هنگامی که می خواهیم فراگیران تکلیفی را شب هنگام در خانه انجام دهند، در آغاز آنان از این کار سرباز می زنند و دوست دارند پدر و مادر یا خواهر و برادر این کار را برای آنان انجام دهند. اما اگر در برابر این درخواست با کودک مدارا کنیم و به این خواسته وابستگی کودک تن ندهیم به تدریج او می آموزد که مشق نوشتن کاری است که خودش باید یاد بگیرد و انجام دهد.
7. دادن آزادی در انجام کارها و تقویت منطق مداری
یکی دیگر از زیربناهای انسان شناختی اسلامی توجه به نقش چشمگیر «گزینش آزاد» در فرایند رشد و حرکت تکاملی انسان است. شکل گیری هرگونه رشد و مهارتی در انسان باید آزادانه و آگاهانه باشد. این زیر بنا اصل آموزشی و پرورشی مهم دیگری به دست ما می دهد. در فرایند آموزش و پرورش فراگیران، مربیان باید بکوشند که فرصت ها و امکان آزادی عمل برای آنان فراهم شود. فراگیر نباید مانند مهره بی اراده گوش به زنگ آموزش ها و باید و نباید مربی باشد. آموزش ها و القای بایدها و نبایدها نباید تحمیلی و همراه با فشار و زور باشد. اگر در جایی مربی تشخیص دهد که مصالح فراگیر از او می طلبد که در رفتار و زندگی او دخالت کند، این دخالت باید غیر مستقیم و همراه با استدلال منطقی باشد. فراگیر نباید احساس کند که رفتار و کار ویژه ای دارد به او تحمیل می شود. دخالت های مربی باید در چارچوب راهنمایی و همراه با استدلال و توجیه منطقی و در سطح فهم او باشد. دخالت های مستقیم، تحمیلی و محدودکننده فراگیر را سرخورده، عقده ای و نابهنجار می کند. این پیامدها فراگیر را به پرخاشگری یا گوشه نشینی و خمودی سوق می دهد.
8. اصل تدریج و فرایندی بودن روند آموزش و پرورش
می دانیم که فرایند رشد و تکامل طبیعی و اکتسابی در انسان تدریجی و گام به گام است. این حقیقت آموزگاران و مربیان را بر آن می دارد که در برخورد با فراگیران همواره پیش نیازها و مقتضیات سن، عوامل طبیعی و عوامل بیرونی و اجتماعی را در نظر بگیرند و بکوشند که بستر رشد، آموزش و پرورش را به گونه ای فراهم آورند که فراگیران در این مسیر گام به گام و به آرامی پیش بیایند. رعایت این اصل از مربیان و آموزگاران می خواهد که هیچ گاه از فراگیران انتظار جهش یا حرکت سریع و ناگهانی نداشته باشند. نمود این اصل در این است که مربیان از زیاده روی های فراگیران در تلاش های درسی و تحصیلی و یا پرورشی و خودسازانه که چه بسا به ناتوانی ها و آسیب های بدنی یا روانی می انجامد، جلوگیری کنند. البته این هدایت و نظارت، تدابیر و برنامه ریزی های عاقلانه و کارشناسانه ای را می طلبد.34
9. اصل میانه روی و انعطاف
تفاوت های فردی و گروهی از جمله بنیادهای انکارناپذیر انسان شناختی است. آدم ها در توانایی ها، قابلیت ها، تربیت پذیری، اثرگذاری و حرکت در بستر رشد از یکدیگر متفاوتند. از این رو، دست اندرکاران آموزش و پرورش، مربیان و آموزگاران باید در برنامه ریزی ها، سیاست گذاری ها، اجرای برنامه ها، آموزش، پرورش و هر نوع برخورد امدادگرانه با فراگیران، به گونه ای واقع گرایانه و کارشناسانه، دارای انعطاف و نرمش باشند. فراگیران را نمی توان با یک چشم دید و از همه آنان یک گونه انتظار داشت. پافشاری بر طرح ها و برنامه های یکسان، خشک و یکسان نگری هنگام اجرای برنامه ها، فراگیران را از دستیابی به آموزش و پرورش بهینه باز می دارد و آنان را به ناکامی و سرخوردگی می کشاند. میانه روی و دیدن تفاوت ها و گوناگونی ها از جمله اصول اجتناب ناپذیر یک نظام آموزش و پرورش دینی است.
10. اولویتگذاری در محتوای آموزش و پرورش
با توجه به برخی از بنیادهای انسان شناختی نظام آموزش و پرورش اسلامی، اصل اولویت گذاری محتوایی اهمیت چشمگیری می یابد. بنیادهایی همانند گستره زندگی انسان در دو سرای این جهانی و آن جهانی، طبقه بندی اهداف زندگی به سه دسته کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، و امانت بودن فراگیران در نظام آموزش و پرورش، و دیدن درجه بندی مصالح فراگیران، برنامه ریزان، مربیان و آموزش گران را بر آن می دارد که در برنامه ریزی ها و سیاست گذاری ها با دیدن و درک اولویت ها به گونه ای رشددهنده و صعودی رفتار کنند.
فراگیران در فرایند آموزش و پرورش مصالح فردی ویژه ای دارند که باید به درستی و به طور کامل دیده شود. از این گذشته اگر مصالح فردی و اجتماعی در جاهایی با هم اصطکاک کند، سنجش و ارزیابی پیچیده و دقیقی را می طلبد که بر بنیاد اولویت گذاری متکی است. برنامه ها و سیاست های خرد و کلان آموزشی و پرورشی باید به گونه ای باشد که عمر و فرصت های فراگیران را به هدر ندهد و هماره رابطه طولی مصالح و ارزش ها در آن دیده شود. هنگام برنامه ریزی درسی، به آن دسته از درس ها که تأثیر بیشتری در تأمین سعادت و خوشبختی همیشگی فراگیران (همانند عقاید و اخلاق اسلامی) دارد، اهتمام بیشتری داده شود. پس از گزینش محتواهای مهم تر و اثرگذارتر، چگونگی آموزش و انتقال این محتوا نیز دقت و برنامه ریزی ویژه ای را می طلبد. از این گذشته رفتار و کارکرد مربیان و آموزگاران باید نشان گر الگویی برتر در برابر فراگیران باشد.
فراگیران بیش از گفته ها از رفتارهای مربیان و آموزش گران خود الگو می گیرند. در این عرصه نیز عملکرد حساب شده و الویت بندی شده یک اصل است. در نظام آموزش و پرورش اسلامی آموزگاران و مربیان جایگاه و منزلت ویژه ای دارند. بارآوردن و به ثمر نشاندن نهال شخصیت فراگیران به آنان سپرده می شود و اینان با تلاش خود می کوشند که قابلت ها و استعدادهای فراگیران را شکوفا کنند. این مسئولیت بزرگ در کنار مسئولیت برنامه ریزان و سیاست گذاران اصل اولویت گذاری را برجسته تر می کند.
11. برنامهریزی درسی برای فراگیری دانش های پایه، طبیعی، انسانی و اجتماعی
از این پیش در بخش زیرسازها و مبانی یادآور شدیم که زندگی آدمی در یک بستر و زمینه اجتماعی امکان پذیر است. رشدیابی، کمال جویی و شکوفایی قابلیت های انسان تنها در بستر زندگی اجتماعی امکان می یابد. زندگی اجتماعی پیش نیازها و پیامدهای ویژه خودش را دارد. یکی از این پیش نیازها بهره مندی از نعمت های مادی و معنوی الهی برای تأمین نیازمندی های فردی و گروهی35 است. این بهره مندی نیازمند برخورداری از مهارت ها و توانش های ویژه ای است. برنامه ریزان و سیاست گذاران آموزش و پرورش باید در نظام آموزش و پرورش فراگیران را با این دانش ها و مهارت ها آشنا سازند. توانایی حفظ عزت، استقلال و سربلندی در هر جامعه اسلامی این مهم را برجسته تر می کند.36
گنجانیدن علوم طبیعی، پایه، فنی و مهندسی، پزشکی و بهداشتی، رایانه، هنر، انسانی و اجتماعی و مانند آن در برنامه های درسی دانش آموزان و دانشجویان پاسخ گویی به نیازهای چشمگیر بالا در زندگی اجتماعی است. برنامه ریزان و سیاست گذاران باید با بررسی و کاوش دقیق درباره نیازها، فرصت ها، امکانات و محدودیت ها و هم خوانی نیازها و برنامه درسی و نیز با در نظر گرفتن شرایط سنی و ذهنی فراگیران، برنامه های درسی و پرورشی هماهنگ، همگون، عمومی و تخصصی، بریزند تا اینکه نظام آموزش و پرورش و جامعه دوشادوش هم، داد و ستد کنند.
آنچه در این میان از اهمیت چشمگیری برخوردار است و در حقیقت شاخص اسلامیت نظام آموزش و پرورش در همه سطح ها و مقطع های آن است، این است که سیاست گذران و برنامه ریزان و مجریان باید هماره و در همه موارد هدف پایانی و اصلی برنامه ریزی درسی را زمینه سازی تقرب و خداگونه شدن فراگیران قرار دهند. برنامه ریزان و کارگزاران آموزش و پرورش در همه سطح ها باید به هوش باشند که هیچ فرصتی را برای زنده کردن و فعال نمودن انگیزه های الهی و ارزش های متعالی و نیز غفلت زدایی نسبت به خودمحوری و دنیازدگی و مبارزه با هواپرستی و خودخواهی از دست ندهند. اسلامیت فرایند برنامه ریزی درسی به این است که همه هدف های فوری و نخستین و اهداف میانی باید بسترساز و زمینه ای برای رسیدن و سوق یافتن به هدف نهایی که همان تقرب و خداگون شدن است، باشد.
12. تقویت روح هم گرایی و مسئولیت پذیری نسبت به جامعه و مصالح اجتماعی
زندگی اجتماعی همراه و آمیخته با وظایف و مسئولیت های گوناگون است. شهروندان یک جامعه که در جستوجوی یک زندگی بهینه اجتماعی اند، باید به گونه ای پرورده شوند که هر یک به سهم خود عهده دار بخشی از این مسئولیت ها شود. همبستگی و داشتن احساس مسئولیت، شهروندان را در برابر همدیگر و زندگی جمعی هوشیار و فعال می کند. نظام آموزش و پرورش رسمی و غیررسمی و نهادهای عهده دار فرایند فرهنگ سازی باید بکوشند تا در چارچوب اجتماعی سازی و هموارسازی جامعه پذیری این مهم را به انجام برسانند.
تثبیت و تقویت روح جمع گرایی و دیگرخواهی یکی از کارهای اصلی یک نظام آموزش و پرورش است که مسئله مهم مسئولیت پذیری و وظیفه شناسی اجتماعی را در شهروندان هموار و ممکن می کند. سیاست گذاران نظام آموزش و پرورش در هر جامعه هنگام سیاست گذاری و برنامه ریزی ها و تهیه محتوای آموزشی و پرورشی باید پیدایش و تثبیت این احساس و گرایش را در فراگیران مدّنظر داشته باشند. آموزگاران و مربیان نیز در برخوردهای فردی و گروهی باید به گونه ای رفتار کنند که ویژگی های مهم اجتماعی همانند همکاری، همیاری، ایثار، فداکاری، گذشت، از خودگذشتگی، خیرخواهی نسبت به دیگران و عدالت خواهی در فراگیران فعال و تقویت شود.
در کنار این تلاش مربیان و آموزگاران ناچارند با شکل گیری خوی و منش خودخواهی، خودمحوری، رقابت های خصومت آمیز، و بی تفاوتی نسبت به مصالح اجتماعی در فراگیران مبارزه کنند.37 از این گذشته در یک جامعه اسلامی نظام آموزش و پرورش باید روحیه ستم ستیزی و سلحشوری را در فراگیران ترویج کند. این نظام باید به فراگیران بیاموزد تا با ستمگران و فسادانگیزان مبارزه و جهاد کنند و در برابر، از مظلومان و ستمدیدگان و محروم شدگان حمایت و پشتیبانی کنند. پرورش فراگیران بر اساس این ارزش ها آنان را شهروندانی شایسته و کارآمد می کند که بتوانند پیش نیازهای یک جامعه ایده آل را فراهم آورند و بتوانند نقش درست و بهینه خود را در تحقق اهداف الهی جامعه دینی کنونی و آماده سازی جامعه مهدوی ایفا نمایند.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ «و نفخت فیه من روحى»; (حجر: 29 / ص: 72) و در او از روح خود دمیدم. «ثم أنشأناه خلقاً آخر فتبارک الله أحسن الخالقین» (مؤمنون: 14); سپس آن را آفرینش دیگرى دادیم، پس بزرگ است خدایى که بهترین آفرینندگان است. «ثمَ سوَاه و نفخ فیه من روحه» (سجده: 9); سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خود در وى دمید. «قل یتوفَاکم ملک الموت الذى و کلّ بکم ثمَ إلى ربَّکم ترجعون» (سجده: 11); بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى گیرد; سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مى شوید. (قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازى، ویراسته جواد محدثى، چ سوم، قم، دارالقرآن الکریم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى، 1376.)
2ـ «و لقد کرَّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطیّبات و فضَلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا» (اسراء: 70); ما آدمى زادگان را گرامى داشتیم; و آنان را در خشکى و دریا، (بر مرکب هاى راهوار) حمل کردیم; و از انواع روزى هاى پاکیزه به آنان روزى دادیم; و آنان را بر بسیارى از موجوداتى که آفریده ایم، برترى بخشیدیم.
3ـ «و لقد ذرأنا لجهنَم کثیراً من الجنَ و الانس، لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالانعام بل هم أضلَ أولئک هم الغافلون» (اعراف: 179); به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم; آنان دل ها (عقل ها)یى دارند که با آن (اندیشه نمى کنند و) نمى فهمند; و چشمانى که با آن نمى بینند; و گوش هایى که با آن نمى شنوند; آنان همچون چارپایانند; بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، بازهم گمراهند.)
4ـ «لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقویم، ثمَ رددناه أسفل سافلین، إلا الذین آمنوا و عملوا الصَالحات فلهم أجر غیر ممنون» (تین: 4ـ 6); به یقین ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، سپس او را به پایین ترین مرحله باز گرداندیم، مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده اند که براى آنان پاداشى تمام نشدنى است.
5ـ «إنَ أکرمکم عندالله أتقیکم» (حجرات: 13); به راستى که گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
6ـ «هم درجات عندالله» (آل عمران: 163); هر یک از آنان، درجه و مقامى در پیشگاه خداوند دارند. «و لکل درجات ممّا عملوا» (آل عمران: 163); و براى هر یک (از این دو دسته)، درجات (و مراتبى) است از آنچه عمل مى کنند. «فمنهم شقى و سعید، فأمَا الذین شقوا ففى النار لهم فیها زفیر و شهیق، خالدین فیها ما دامت السّموات و الارض إلا ما شاء ربّک إنّ ربّک فعّال لما یرید، و أمّا الذین سعدوا ففى الجنّة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض إلاّ ما شاء ربّک عطاء غیر مجذوذ» (هود: 105ـ108); گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت، اما آنان که بدبخت شدند، در آتش اند; و براى آنان در آنجا، «زفیر» و «شهیق» ]ناله هاى طولانى دم و بازدم [است; جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست; مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هر چه بخواهد انجام مى دهد. اما آنان که خوشبخت و سعادت مندند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین بر پا است، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بخششى است پایان ناپذیر و هماره.
7ـ «قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر» (کهف: 29); بگو: این حق است از سوى پروردگارتان! پس هر کس مى خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس مى خواهد کافر گردد. «لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیى من حىّ عن بیّنه» (کهف: 29); تا آن ها که هلاک (و گمراه) مى شوند، از روى اتمام حجت باشد; و آن ها که زنده مى شوند (و هدایت مى یابند)، از روى دلیل روشن باشد. «إنَا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا» (انسان: 2); ما انسان را از نطفه مختلطى آفریدیم، و او را مى آزماییم; بدین جهت او را شنوا و بینا قرار دادیم.
8ـ «و هدیناه النّجدین» (بلد: 10); و ما او را به خیر و شرش هدایت نمودیم. «ألم أعهد إلیکم یا بنى آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنّه لکم عدوّ مبین و إن اعبدونى هذا صراط مستقیم» (یس: 60 و 61); مگر با شما عهد نسبتم و نگفتم اى فرزندان آدم! شیطان را نپرستید که او براى شما دشمن آشکارى است؟! و مگر نگفتم که مرا بپرستید که راه راست تنها همین است.
9ـ «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الاَرْض فى سِتَّةِ أَیَّام وَ کانَ عَرْشهُ عَلى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکمْ أَیُّکُمْ أَحْسنُ عَمَلا» (هود: 7); او کسى است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت، (به خاطر این آفرید) تا شما را آزمایش کند تا کدام یک عملتان بهتر است. «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَْیَوةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکمْ أَحْسنُ عَمَلا» (هود: 7); همان کسى که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل مى کنید.
10ـ «قَدْ جَاءَکُم بَصائرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَیْهَا وَ مَا أَنَا عَلَیْکُم بحَفِیظ» (انعام: 104); از پروردگارتان بصیرت ها (دانش و آگاهى) به سوى شما آمده هر که بدید براى خویش و به سود خود دیده و هر که کور بوده به زیان خویش بوده و من نگهبان شما نیستم.
11ـ «لا یُکلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت» (بقره: 286); خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایى اش، تکلیف نمى کند. (انسان) هر کار (نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده، و هر کار (بدى) کند، به زیان خود کرده است. «و وفّیت کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون» (آل عمران: 25); به هر کس، آنچه (از اعمال براى خود) فراهم کرده، به طور کامل داده شود؟ و به آن ها ستم نخواهد شد (زیرا محصول رفتارهاى خود را مى چینند). «لیجزى الله کل نفس ما کسبت» (ابراهیم: 51); تا خداوند هر کس را هر آنچه انجام داده جزا دهد. و ... خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایى اش، تکلیف نمى کند. (انسان) هر کار (نیکى) را انجام دهد، براى خود انجام داده، و هر کار (بدى) کند، به زیان خود کرده است.
12ـ «إِنَّا هَدَیْناَهُ السبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان: 3); ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا کفران کند. «وَ نَفْس وَ مَا سوَّاهَا، فَأَلْهَمَهَا فجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» (شمس: 7 و 8); سوگند به نفس آدمى و آن کس که آن را به سامان آورده و سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است.
13ـ «وابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتى إِذَا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ ءَانَستُم مِّنهُمْ رُشداً فَادْفَعُوا إِلَیهِمْ أَمْوَلَهُمْ» (نساء: 6); و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر در آن ها رشد (کافى) یافتید اموالشان را به آن ها بدهید.
14ـ «هُوَ الَّذِى جَعَلَکمْ خَلاَئف الاَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضکُمْ فَوْقَ بَعْض دَرَجَت لِّیَبْلُوَکُمْ فى مَا ءَاتَاکم» (انعام: 165); او کسى است که شما را جانشینان (و نمایندگان خود) در زمین قرار داد، و بعضى را بر بعض دیگر، درجاتى برترى داد تا شما را به آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید. «وَ اللَّهُ فَضّلَ بَعْضکمْ عَلى بَعْض فى الرِّزْقِ» (نحل: 71); خداوند بعضى از شما را بر بعضى دیگر از نظر روزى برترى داد (چرا که استعدادها و تلاش هایتان متفاوت است). «وَ لا تَتَمَنَّوْا مَا فضّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضکُمْ عَلى بَعْض» (نساء: 32); برترى هایى را که خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید (این تفاوت هاى طبیعى و حقوقى براى حفظ نظام اجتماع شما و طبق اصل عدالت است. و ...
15ـ «لا تُکلَّف نَفْسٌ إِلا وُسعَهَا» (بقره: 233); هیچ کس موظف به بیش از مقدار و میزان توانایى خود نیست! «لا یُکلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا» (بقره: 286); خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایى اش، تکلیف نمى کند. «لا یُکلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا مَا ءَاتَاهَا» (طلاق: 7); خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى کند.
16ـ «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ لَکِن یُضِلُّ مَن یَشاءُ وَ یَهْدِى مَن یَشاءُ وَ لَتُسئَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل: 93); اگر خدا مى خواست همه شما را امت واحدى قرار مى داد (همه را به اجبار وادار به پذیرش ایمان مى کرد، اما اجبار چه سودى دارد؟) ولى خدا هر کس را بخواهد (و شایسته ببیند) گمراه و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت مى کند، و شما از آنچه انجام مى دادید بازپرسى خواهید شد. «ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَوْمَئذ عَنِ النَّعِیمِ» (نحل: 93); سپس در آن روز همه شما از نعمت هایى که داشته اید، پرسش خواهید شد. «إِنَّ السمْعَ وَ الْبَصرَ وَ الْفُؤَادَ کلُّ أُولَئک کانَ عَنْهُ مَسئُولا» (إسراء: 36); چرا که گوش و چشم و دل ها همه مسئولند!. «وَ قِفُوهُمْ إِنهُم مَّسئُولُونَ» (صافات: 24); آن ها را متوقف سازید که باید بازپرسى شوند.
17ـ «قَالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُک عَلى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْت رُشداً» (کهف: 66); موسى به او گفت آیا من از تو پیروى کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایه رشد و صلاح است به من بیاموزى ؟!
18ـ «عَنِ السَّکُونِىِّ عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ بَعَثَنِى رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) إِلَى الْیَمَنِ وَ قَالَ لِى یَا عَلِىّ! لَا تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ ایْمُ اللَّهِ لاَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلا خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَکَ وَلَاؤُهُ یَا عَلِىّ» (محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 5، ص 28 / تهذیب الاحکام، ج 6، ص 141.) سکونى از امام صادق(علیه السلام)گزارش مى کند که ایشان فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمودند: روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مرا به یمن فرستاده و فرمودند: اى على! پیش از آنکه کسى را با منطق و از روى آگاهى به دین خدا فراخوانى با کسى نبرد نکن. به خداى سوگند که اگر خداوند کسى را به دست تو هدایت کند ارزشش براى تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن مى تابد و از آن غروب مى کند. افزون بر این، چنین کسى مهر و ولایت تو را در دل خواهد گرفت.
(نرم افزار نور 2، جامع الاحادیث، قم، مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى.)
عن المفضل بن سالم عن جابر عن أبى جعفر(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «إن معلم الخیر یستغفر له دوابّ الارض و حیتان البحر و کل ذى روح فى الهواء و جمیع أهل السماء و الارض و إن العالم و المتعلم فى الاجر سواء یأتیان یوم القیامة کفرسى رهان یزدحمان» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 17.) مفضّل پسر سالم از جابر گزارش مى کند که او از امام باقر(علیه السلام)گزارش مى کرد که ایشان از پیامبر بزرگوار اسلام نقل مى فرمودند که: آموزگارى که به فراگیران خود هدایت و خوبى مى آموزد، همه جنبندگان روى زمین و ماهیان دریاها و جانداران آسمان ها و تمامى ساکنان زمین و آسمان براى او درخواست بخشش مى کنند. آموزگار و فراگیر در دریافت پاداش هاى الهى همانند همند و در روز واپسین بسان دو اسبى که در رسیدن به پاداش بهشتى بر یکدیگر پیشى مى گیرند، به بهشت وارد مى شوند.
عن جابر عن أبى عبدالله(علیه السلام) قال: «معلّم الخیر تستغفر له دوابّ الارض و حیتان البحر و کل صغیرة و کبیرة فى أرض الله و سمائه» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 17) جابر همچنین از امام باقر(علیه السلام) گزارش مى کند که ایشان فرمودند: همه جنبندگان روى زمین و ماهیان دریاها و هر کوچک و بزرگى که در زمین یا آسمان خدا زندگى مى کند براى آموزگار خوبى ها درخواست کننده بخشش و مغفرت است.
عن جابر عن أبى جعفر(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «العالم و المتعلم شریکان فى الاجر للعالم أجران و للمتعلم أجر و لا خیر فى سوى ذلک» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 174.)
جابر از امام باقر(علیه السلام) مى گوید که ایشان از پیامبر خدا چنین گزارش مى فرمودند که: داناى فرهیخته و فراگیر در دریافت پاداش الهى شریکند اما براى دانا دو پاداش و براى فراگیر یک پاداش خواهد بود و هیچ خیرى وراى این دو نیست!
19ـ «و لکن لیبلو بعضکم ببعض» (محمد: 4); مى خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکمْ وَ الصابرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبَارَکمْ» (محمد: 31); ما همه شما را قطعاً آزمایش مى کنیم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از میان شما کیانند؟ و اخبار شما را بیازماییم. «لَتُبْلَوُنَّ فى أَمْوَلِکمْ وَ أَنفُسِکمْ» (آل عمران: 186); به طور مسلم در اموال و نفوس خود آزمایش مى شوید. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشىْء مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْص مِّنَ الاَمْوَلِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَرَتِ وَ بَشرِ الصبرِینَ» (بقره: 155); قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى، و کمبود میوه ها آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان! «وَ لِیَبْتَلىَ اللَّهُ مَا فى صدُورِکمْ وَ لِیُمَحِّص مَا فى قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِذَاتِ الصدُورِ» (آل عمران: 154); و این ها براى این است که خداوند آنچه در سینه شما پنهان است بیازماید و آنچه در دل هاى شما (از ایمان) مى باشد خالص گرداند و خداوند از آنچه در درون سینه هاست با خبر است.
20ـ «ولتکن منکم أمة یدعون إلى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ...» (آل عمران: 104); باید از میان شما گروهى دعوت به نیکى، و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنان همان رستگارانند. و ...
21ـ «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض» (بقره: 251); و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمى کرد، زمین را فساد فرا مى گرفت. «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهددمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً» (حج: 40); و اگر خداوند بعضى از مردمان را به وسیله برخى دیگر دفع نکند دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا (کنشت ها) و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مى شود ویران مى گردد.
22ـ «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُب الشهَوَتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَطِیرِ الْمُقَنطرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضةِ وَالْخَیْلِ الْمُسوَّمَةِ وَ الاَنْعَمِ وَ الْحَرْثِ ذَلِک مَتَعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ اللَّهُ عِندَهُ حُسنُ الْمَئَابِ» (آل عمران: 14); دلبستگى به شهوت ها (و جلوه هاى این جهانى)، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت (گنجینه هایى) از طلا و نقره و اسبان نشان دار و چهارپایان و زراعت، در نگاه مردم زیبا جلوه داده شده است، (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند، (اما) این ها سرمایه زندگى پست این جهانى است، و سرانجام نیک (و زندگى والا و جاویدان)، نزد خدا است. «وَ مَا الْحَیَوةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ» (آل عمران: 185); و زندگى دنیا چیزى جز سرمایه فریب نیست! «وَ مَا أُوتِیتُم مِّن شىْء فَمَتَعُ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ زِینَتُهَا وَ مَا عِندَاللَّهِ خَیرٌ وَ أَبْقَى أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (قصص: 60); آنچه به شما داده شده سرمایه زندگى دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خدا است بهتر و پایدارتر است، آیا اندیشه نمى کنید؟
23ـ «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاها وَ قَدْ خَاب مَن دَساهَا» (شمس: 9و10); هر کس نفس خود را تزکیه کرده (از گناه پاک سازد)، رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و زیان کار گشته است.
امام امیر المؤمنین(علیه السلام) در گفتارى مى فرمایند: «منْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُه،ُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهَوَاتُهُ»; هر که جانش نزدش کریم و بزرگوار باشد، چشم پوشى از شهوت ها برایش آسان خواهد بود. (نهج البلاغه، ص 555) هم ایشان در جاى دیگرى مى فرمایند: «من کرمت علیه نفسه، لم یهنها بالمعصیة»; هر که جانش در نزدش کریم آمد، آن را با گناه و سرکشى زبون نمى کند. و این گفتار علوى هم کامل کننده همین نکته است که: «من کرمت نفسه، صغرت الدنیا فى عینه»; هر که هر جانش بزرگوار شد، دنیا در چشمش کوچک مى آید. (ر.ک به: آمدى، غررالحکم، ص 231.) «هر کس نفس خود را تزکیه کرده (از گناه پاک سازد)، رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و زیان کار گشته است.
24ـ پیامبر بزرگوار اسلام و امیرالمؤمنین(علیهما السلام) درباره این مسئولیت بزرگ آموزش و پرورش مى فرمایند: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته و الامیر الذى على الناس راع و هو مسئول عن رعیته و الرجل راع على أهل بیته و هو مسئول عنهم و المرأة راعیة على أهل بیت بعلها و ولده و هى مسئولة عنهم ألا فکلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»; همه شما نگاهبانید و همگى در برابر زیر دستان و رعیت خود مسئولیت دارید. زمام دارى که نگاهبان مردم است در برابر شهروندانش مسئول است. هر مردى نگاهبان خانواده خود و در برابر آنان مسئول است. خانم ها هم باید نگاهبان خانواده شوهر خود و بچه ها باشند و در برابر آنان مسئولیت دارند. پس هوشیار باشید که همگى نگاهبانید و همگى در برابر زیردستان و کسانى که سرپرستى شان را به دوش گرفته اید، مسئولیت دارید. (ر.ک: ارشادالقلوب، ج 1، ص 184) بر اساس این فرمایش یکى از مسئولیت هاى بزرگ هم متوجه مربیان و آموزگارانى است که عهده دار آموزش و پرورش فراگیران خود هستند.
امام على بن الحسین(علیه السلام) هم در رساله حقوق خود در این باره این گونه مى فرمایند: «وَ أَمَّا حَقُّ رَعِیَّتِکَ بِالْعِلْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ إِنَّمَا جَعَلَکَ قَیِّماً لَهُمْ فِیمَا آتَاکَ مِنَ الْعِلْمِ وَ فَتَحَ لَکَ مِنْ خَزَائِنِهِ فَإِنْ أَحْسَنْتَ فِى تَعْلِیمِ النَّاسِ وَ لَمْ تَخْرَقْ بِهِمْ وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَیْهِمْ زَادَکَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ إِنْ أَنْتَ مَنَعْتَ النَّاسَ عِلْمَکَ أَوْ خَرِقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمُ الْعِلْمَ مِنْکَ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَنْ یَسْلُبَکَ الْعِلْمَ وَ بَهَاءَهُ وَ یُسْقِطَ مِنَ الْقُلُوبِ مَحَلَّک»; اما حق فراگیرانى که از تو دانش مى آموزند این است که بدانى خداوند عزیز و جلیل با دانشى که به تو داده و گنجینه هایى که به روى تو گشوده تو را عهده دار آنان قرار داده است. پس اگر در آموزش مردم نیکو و پسندیده رفتار کنى و آنان را به تباهى و گناه و دشوارى و پریشانى نکشانى، خداوند از فضل خود بر تو بیفزاید. اما اگر مردم را از دانشت باز دارى یا هنگامى که فراگیران مى خواهند چیزى از تو بیاموزند آنان را به تباهى و آلودگى بکشانى، بى تردید خداوند دانش و شکوه آن را از تو باز مى ستاند و دیگر در دل هاى مردم جایى نخواهى داشت. (ر.ک: من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 62)
25ـ «یَأَیهَا النَّاس إِنَّ وَعْدَاللَّهِ حَقُّ فَلا تَغُرَّنَّکمُ الْحَیَوةُ الدُّنْیَا وَ لا یَغُرَّنَّکم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»
(لقمان: 33 / فاطر: 5); اى مردم! وعده خداوند حق است، مبادا زندگانى دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را مغرور سازد.
26ـ «یَعْلَمُونَ ظهِراً مِّنَ الحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَفِلُون» (روم: 7); آنان تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى دادند، و از آخرت (و پایان کار) بى خبرند.
«وَ اذْکُر رَّبَّک فى نَفْسِک تَضرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ وَ لا تَکُن مِنَ الْغَفِلِینَ» (اعراف: 205); پروردگارت را در دل خود از روى تضرع و خوف و آهسته و آرام ، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن! و از غافلان مباش! «اقْترَب لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فى غَفْلَة مُّعْرِضونَ» (انبیاء: 1); حساب مردم به آنان نزدیک شده اما آنان در حال غفلت و رویگردانند! «یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تُلْهِکمْ أَمْوَلُکُمْ وَ لا أَوْلَدُکمْ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِک فَأُولَئک هُمُ الْخَسِرُونَ» (منافقون: 9); اى کسانى که ایمان آورده اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند، و هر کس چنین کند زیانکار است. «ذَرْهُمْ یَأْکلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الاَمَلُ فَسوْف یَعْلَمُونَ» (حجر: 3); بگذار آنان بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد، ولى به زودى خواهند فهمید.
27ـ «کانَ النَّاس أُمَّةً وَحِدَةً فَبَعَث اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشرِینَ وَ مُنذِرِینَ» (بقره: 213); مردم (در آغاز) یک دسته بودند، و تضادى در میان آن ها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آن ها پیدا شد، در این حال خداوند، پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند. «رُسلا مُّبَشرِینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلى اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً» (بقره: 213); پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند، تا براى مردم بعد از این پیامبران بر خدا حجتى باقى نماند (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حکیم است.
28ـ «الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ تَطمَئنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِاللَّهِ أَلا بِذِکرِاللَّهِ تَطمَئنُّ الْقُلُوب» (رعد: 28); آنان کسانى هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید با یاد خدا دل ها آرامش مى یابد!
29ـ «یَبْتَغُونَ فَضلا مِن رَّبهِمْ وَ رِضوَناً، یبتغون فضلا من الله و رضواناً» (مائده: 2 / فتح: 29 / حشر: 8); آن ها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند. «رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تجَرَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَن ذِکْرِاللَّهِ» (نور: 37); مردانى که نه تجارت و نه معامله، آنان را از یاد خدا و... غافل نمى کند. «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشرِى نَفْسهُ ابْتِغَاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوف بِالْعِبَادِ» (بقره: 207); بعضى از مردم (با ایمان و فداکار، همچون على(علیه السلام)در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر(صلى الله علیه وآله))، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. «وَ الَّذِینَ صبرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبهِمْ» (رعد: 22); و کسانى که به طلب رضاى پروردگارشان صبورى کرده اند...
«ذَلِک خَیرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (روم: 38); این براى آن ها که رضاى خدا را مى طلبند بهتر است و چنین کسانى رستگارانند. «إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الاَعْلى» (اللیل: 20); بلکه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار برترین است.
30ـ «إِنَّ اللَّهَ اشترَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسهُمْ وَ أَمْوَلهَُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه: 111); خدا از مؤمنان جان ها و مال هایشان را خریده به این (بهاء) که بهشت از آن آن ها باشد...
«لِّکَیْلا تَأْسوْا عَلى مَا فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا ءَاتَاکمْ وَاللَّهُ لا یحِب کلَّ مخْتَال فَخُور» (حدید: 23); این به خاطر آن است که براى آنچه از دست شما رفته افسوس نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید، و خداوند هیچ متکبر فخرفروشى را دوست ندارد.
31ـ «وَ أَن لَّیْس لِلانسانِ إِلا مَا سعَى» (نجم: 39); و اینکه براى انسان بهره اى جز تلاش و کوشش او نیست.
32ـ «وَ لا یَشفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارْتَضى» (انبیاء: 28); آنان جز براى کسى که خدا از او خشنود است (و اجازه شفاعتش را داده) شفاعت نمى کنند.
33ـ قال الصادق(علیه السلام): «طلب الحوائج إلى الناس، إستلاب للعز، و مذهبة للحیاء، و الیأس مما فى أیدى الناس عزد للمؤمن فى دینه، و الطمع هو الفقر الحاضر»; امام صادق(علیه السلام)فرمود: درخواست نیازها از مردم عزت آدمى را از بین مى برد و حیا و پاک چشمى و پاک دامنى را نابود مى کند و در برابر، ناامیدى از آنچه در دست مردم است مؤمن را در دینش عزت مى بخشد و طمعورزى و چشمداشت خود گونه اى از نادارى حاضر است.
و کان أمیر المؤمنین(علیه السلام) یقول: «لیجتمع فى قلبک الافتقار إلى الناس و الاستغناء عنهم، فیکون إفتقارک إلیهم لین کلامک و حسن بشرک، و یکون إستغناؤک عنهم فى نزاهة عرضک و بقاء عزک»; امیرمؤمنان مى فرمود: تلاش کن که در دلت نیازمندى و بى نیازى از مردم را همراه با هم گردآورى. نیازمندى تو به دیگران به این باشد که سخنت با آنان گرم و هموار باشد و با آنان از در گشاده رویى درآیى و بى نیازیت از آنان به این باشد که آبرویت را پیراسته کنى و از آسیب ها دور دارى و عزتت را جاودانى نمایى. (ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 148 و 149.)
34ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «إن هذا الدین متین فأغلوا فیه برفق و لا تکردهوا عبادة الله إلى عباده فتکونوا کالراکب المنبت الذى لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقى»; پیامبر بزرگوار اسلام فرمود: این دین متین است پس با نرمى و مرافقت در آن وارد شوید (رفتار کنید.) بندگان خدا را با اکراه و به گونه اى ناخواسته به عبادت ها وادار نکنید; چرا که عبادت ناخواسته شما را همانند سواره خشمگین و پریشانى مى کند که نه راهى مى پوید و نه توان باقى ماندن بر پشت مرکب را دارد. (در این باره ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 86 و 87.)
35ـ «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فى الاَرْضِ جَمِیعاً» (بقره: 29); او خدایى است که همه آنچه (از نعمت ها) در زمین وجود دارد، براى شما آفریده است.
«لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلَنَا بِالْبَیِّنَتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَب وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شدِیدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصرُهُ وَ رُسلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىُّ عَزِیزٌ» (حدید: 25); ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و همراه با آنان کتاب (آسمانى و میزان) براى شناسایى حق و قوانین عادلانه نازل کردیم، تا مردم قیام به عدالت کنند، و آهن را فرو فرستادیم که در آن قوت شدیدى است، و منافعى براى مردم، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى کنند، بى آنکه او را ببینند، خداوند قوى و شکست ناپذیر است.
36ـ «وَللَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (منافقون: 8); عزت ویژه خدا و رسول او و مؤمنان است. «لَن یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَفِرِینَ عَلى المُؤْمِنِینَ سبِیلا» (نساء: 141); هرگز خداوند براى کافران نسبت به مؤمنان راه تسلطى قرار نداده است. «وَ أَعِدُّوا لَهُم مَّا استَطعْتُم مِن قُوَّة وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللَّهِ وَ عَدُوَّکمْ» (انفال: 60); در برابر آنان (دشمنان) آنچه توانایى دارید از نیرو (و همچنین) اسب هاى ورزیده (براى میدان نبرد) آماده سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.
37ـ پیامبر بزرگوار اسلام فرموده است: «من أصبح و لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم»; هر که در حالتى شب را به صبح برساند که به کارها و دشوارى هاى مسلمانان اهتمامى نداشته باشد، مسلمان نیست. (محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 163.)