آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

همان گونه که مستحضرید، در سلسله مباحث اخلاقی و عرفانی، جناب استاد در باب نماز مباحثی را ارائه می نمایند که در شماره قبل، نکاتی پیرامون راه کارهای تأثیربخشی نماز (حضور قلب، توجه به معنا، و تناسب حال با مفاد معنا)، ضرورت ورود ایمان به قلب و اثر این ورود مطرح شد. در ادامه این مباحث، راه های افزایش حضور قلب در نماز به محضر شما گرامیان تقدیم می گردد.
مقدّمه
بحث ما در جلسات گذشته درباره نماز بود. اشاره کردیم که نماز غیر از آنچه ما از احکام واجب آن می شناسیم ـ که باید رعایت شوند ـ روحی دارد که ارزش حقیقی نماز به همان روح است. استفاده ما از روح نماز بسیار متفاوت است. افرادی هستند که از نماز فقط از پیکر بی روح آن استفاده می کنند و کسانی هستند که مراتب نازلی از روح نماز را درک می کنند و کسانی هم هستند که با خواندن دو رکعت نماز، به معراج می رسند. تفاوت این درجات بستگی دارد به اینکه تا چه اندازه قلبمان در نماز حاضر باشد و برای استفاده از روح نماز آمادگی داشته باشیم. در جلسات گذشته، قدری درباره نیّت، اهمیت توجه به نماز و مراتب توجه تا حدی عرایضی تقدیم کردیم.
روح نماز
ما با اینکه خودمان می دانیم توجه در نماز بسیار مهم است، ولی موقع نماز که می شود، دانسته هایمان را فراموش می کنیم و آن طور که شایسته است به نماز اهمیت و توجه نشان نمی دهیم، سعی نمی کنیم مراتب توجهمان را بیشتر کنیم و از روح نماز استفاده نماییم; ولی خیلی که هنر کنیم، سعی می نماییم نمازمان را در اول وقت بخوانیم یا احیاناً بعضی از مستحباتش را رعایت کنیم. اما این ها همه پیکره نمازند. وقتی وارد نماز می شویم دلمان با روح نماز آشنا نیست، دلمان با کارهای روزانه مان مشغول است ـ البته اگر در فکر گناه نباشیم ـ و دایم به فکر کار و زندگی هستیم.
خیلی آدم خوبی که باشیم، در فکر درس و بحث هستیم. چه کنیم که قدری از روح نماز بیشتر استفاده کنیم؟
راه های افزایش حضور قلب در نماز
1. تفکر در فواید توجه و ضررهای غفلت
اولین کاری که لازم است انجام دهیم این است که به فواید توجه در نماز فکر کنیم و درباره ضررهایی که از غفلت و بی توجهی می بریم، بیندیشیم; چون هر کار اختیاری که آدم بخواهد انجام دهد، وقتی عزم جدّی برای انجامش پیدا می کند که باور نماید برایش فایده دارد و برخلافش ضرر و زیان است. متأسفانه ما ایمان کاملی نداریم به اینکه توجه در نماز واقعاً مفید است و اگر در آن توجه نداشته باشیم، خیلی ضرر می کنیم. منکر نیستیم، اگر بپرسند، می گوییم قبول داریم، ولی مرتبه ایمان ما بسیار ضعیف است. خوب است در فرصت هایی که پیش می آید، پیش از نماز، چند دقیقه ای فکر کنیم که اگر دلمان را در نماز نگه داریم و توجه داشته باشیم، چقدر سود می بریم; چقدر ارزش کارمان بالا می رود. این هم به پایه معرفتمان بستگی دارد. همه نمی توانند این جور فکر کنند. ولی با توجه به آنچه در جلسات قبل گفته شد، اگر در این باره فکر کنیم، نماز بدون توجه با نماز باتوجه زمین تا آسمان فرق می کند; صحبت تفاوت عدد یک با عدد پنجاه و صد و هزار و امثال این ها نیست. نمازی که ما می خوانیم با نمازی که اولیای خدا و در مراتب عالی آن، ائمّه اطهار(علیهم السلام)می خوانند، قابل مقایسه نیست که بگوییم نماز ما یک چندم نماز آن هاست; یک دهم، یک صدم ،یک هزارم، یک میلیونیم. خیلی تفاوت دارد; یعنی محاسبه اش از سطح فهم ما بالاتر است. هرقدر در این باره فکر کنیم و باور نماییم که توجه کردن به نماز، نیّت کار را خیلی خالص می گرداند، بر این منظور تصمیم جدّی تری می گیریم.
فرض کنید در یک کار عادی دنیوی، کاسبی می خواهد معامله ای انجام دهد که اگر به طور معمول صورت بگیرد یک میلیون استفاده می کند، ولی اگر همین معامله را با همین سرمایه جور دیگری انجام دهد، یک میلیارد (هزار میلیون) استفاده می برد و اگر جور دیگری انجام دهد ده میلیارد و بلکه بیشتر، در حدی که محاسبه اش برای ذهن های ما مشکل است. اما باور نمی کنیم که در سود یک معامله این قدر اختلاف باشد; بتوانیم با سرمایه ای که داریم معامله ای کنیم که یک میلیون استفاده داشته باشد یا یک میلیارد یا بیشتر. فرض این مسئله اشکال ندارد. وقتی که ما برای خواندن دو رکعت نماز در اختیار داریم واقعاً ممکن است قیمتش یک میلیون تومان باشد و ممکن است یک میلیارد تومان. چطور می توانیم از این سود صرف نظر کنیم؟ چه چیزی می تواند جانشین این سود کلان شود؟ همین توجه به هوس های زودگذر و خیالات زندگی که هیچ فایده ای ندارند. پس تا آنجا که عقلمان می رسد و معرفتمان اجازه می دهد، باید بیندیشیم در اینکه نمار باروح با نماز بی روح چقدر فرق دارد، و اگر ما نمازمان را درست و با روح نخوانیم خیلی ضرر کرده ایم.
بیاییم قدری فکر کنیم و تفاوت توجه داشتن در نماز را با بی توجهی در ذهنمان حاضر کنیم; چیزی شبیه به اینکه ارزش یک خرمهره را با فیروزه ای که جواهرفروش ها در قیمتش بمانند، مقایسه کنیم. ما می توانیم ظرف مدت چند دقیقه که نماز می خوانیم، نمازی بخوانیم که به یک خرمهره بیرزد، و می توانیم در همین مدت نمازی بخوانیم که قیمتش یک دانه برلیان است که جواهرفروشان دنیا نمی توانند قیمت روی آن بگذارند. و این اختیارش دست خودمان است. این دل است که باید ببینید چه اندازه می توانید آن را در نماز بیاورید. باید پیش از نماز قدری فکر کنیم تا انگیزه پیدا کنیم بر اینکه خیالاتمان را رها سازیم و قدری اختیار دلمان را به دست بگیریم، ببینیم به کجا می رود; نگذاریم از این شاخ به آن شاخ برود، قدری آن را کنترل کنیم.
البته از ابتدا چنین قدرتی نداریم و به این زودی ها هم این کار برای همه میسّر نمی شود، اما دست کم باید چنین تصمیمی بگیریم. اگر تصمیم گرفتیم، ممکن است حداقل یکی از اذکارش را با توجه بخوانیم ـ و همان هم خیلی غریب است! پس یکی از راه هایی که کمک می کند به اینکه نماز را با توجه بخوانیم و ـ به اصطلاح ـ در نماز حضور قلب داشته باشیم فکر کردن در فرق بین نماز باحضور و نماز بی حضور است; یعنی اگر تلاش کنیم، زحمت بکشیم، دلمان را حاضر کنیم، در همین چند دقیقه، چقدر از نماز سود می بریم! اگر این کار را نکنیم، چه سود کلانی را از دست می دهیم! حالا متوجه این خسارت نمی شویم، ولی روزی روشن خواهد شد که بر اثر بی توجهی در نماز چه ضررهایی کرده ایم، و آن وقت هر چه از حسرت و پشیمانی بر سر بزنیم، کم است. یکی از نام های روز قیامت «یوم الحسرة» است; یعنی وقتی آدم می فهمد که چه فرصت هایی را از دست داده است، چه سودهایی می توانسته است ببرد و نبرده است، حسرت می خورد. عذاب حسرت از عذاب جهنم سخت تر است.
یکی از راه های محفوظ ماندن از این عذاب، آن است که جلوتر در فواید نماز باحال و ضرر نماز بی حال بیندیشیم.
2. نماز وداع
از دیگر چیزهایی که می تواند در این زمینه به ما کمک کند تا در نماز حضور قلب داشته باشیم و در روایات به آن اشاره شده، نماز وداع است. در روایتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نصایحی به یکی از اصحاب فرمودند که یکی از آن ها این است: «صلِّ صلاةَ مودّع»;1 وقتی نماز می خوانی، فکر کن که این آخرین نماز توست. آیا یقین داری که پس از این نماز، نماز دیگری می خوانی؟ چه می دانی که بعد از این نماز، زنده هستی. ما وقتی شروع به نماز هم می کنیم، نمی توانیم یقین داشته باشیم که همین نماز را هم به پایان برسانیم، چه رسد به اینکه به ساعت بعدی و نماز بعدی یقین داشته باشیم. پس فرض کن نمازت آخرین نماز است. اگر آدم بنشیند و پیش از نماز فکر کند و بگوید: بعد از این نماز، حضرت عزرائیل(علیه السلام) جانم را می گیرد، چطور نماز می خواند؟ در آخرین لحظات، هرچه بتوانیم با خدا در میان می گذاریم، توبه و استغفار می کنیم، توجه می کنیم. تجربه این کار ضرری ندارد. شما که نمی دانید نماز آخرتان هست یا نه; فرض کنید آخرین نمازتان است. اگر آدم چند دقیقه پیش از نماز بنشیند و به خودش تلقین کند که شاید این آخرین نماز من باشد، این انگیزه در او ایجاد می شود که حواسش را بیشتر جمع کند. به عنوان تشبیه، شما اگر می خواهید به سفر بروید، آن هم سفری طولانی و خطرناک ـ مثل دوران دفاع مقدّس که بچه های ما به جبهه می رفتند و بعضی از آن ها هم از دلشان می گذشت، به آن ها الهام می شد که این آخرین سفرشان است و دیگر با پدر و مادر دیداری نخواهند داشت ـ در آن لحظاتی که آدم فکر می کند دیگر برنمی گردد، طور دیگری با خانواده و دوستانش وداع می کند، بچه هایش را جور دیگری در بغل می گیرد، اگر سفارشاتی دارد به آن ها می کند. همین طور اگر آدم فکر کند دارد با نماز وداع می کند، این آخرین وداع با نمازش است، تا آنجا که توان دارد سعی می کند از این نماز بهره برگیرد. این کمک می کند که آدم توجه داشته باشد و نماز را سرسری نگیرد.
3. توجه به علم و اطلاع مخاطب نماز
یکی دیگر از چیزهایی که می تواند کمک کند به اینکه آدم در نماز حضور قلب داشته باشد این است که فکر کند دارد به کجا می رود و در نماز با چه کسی روبه رو می شود. هرقدر بتواند این معنا را بیشتر در ذهن خودش مجسّم کند، بلکه از این معنا فراتر برود و قدری حقیقتش را دریابد که در حال نماز با کسی روبه رو می شود و با کسی سخن می گوید که او می شنود و به عمق قلب او توجه دارد، خاطراتی را که به قلبش خطور می کنند برای او آشکارند، در این صورت، فرق می گذارد با اینکه وقتی «اللّه اکبر» گفت، در فکر کسب و کار و درس و بحثش باشد. برای اینکه این حالت قدری عینی تر شود و آدم بتواند آن را بهتر درک کند که با کسی مواجه است که صدایش را می شنود و خاطرات قلبش را درک می کند و از باطن او مطّلع است، باید جلوتر قدری تمرین کند.
ما می گوییم: خدا همه جا حاضر هست، همه جا ما را می بیند; به فرمایش امام راحل(قدس سره) «عالم محضر خداست.» ولی این گفتن ها و این اعتقادات خیلی ضعیف هستند; چیزی شبیه لقلقه زبان. شما اگر چند دقیقه در یک اتاق تنها بنشینید و تصور کنید پشت پرده ای که بر در آویخته است کسی شما را نگاه می کند، با آن وقت که توجه به این معنا نداشته باشید، حالتان یک جور است؟ اگر آدم احتمال هم بدهد که از پشت پرده کسی دارد او را نگاه می کند حواسش را جمع می کند و رفتارش فرق می کند; هر جوری نمی نشیند، بعضی حرکت ها را انجام نمی دهد ـ حرکات حلالش را عرض می کنم، حرام که جای خود دارد! ـ اگر انسان احتمال بدهد که کسی به او نگاه می کند، مؤدّب می نشیند، حتی اگر این شخص بچه ای باشد. در این صورت، آدم حتی دلش نمی خواهد حتی یک بچه هم او را در بعضی حالات ببیند، چه رسد به اینکه بخواهد کار زشتی انجام دهد که آن بچه هم می فهمد این کار زشت است. اگر فرض کنیم در جایی که هستیم و زمزمه می کنیم، شعری می خوانیم و کسی هم به ما توجه می کند چه می خوانیم؟ دست کم چیزی می خوانیم که آنکه می شنود، بدش نیاید.
پس اگر آدم این جور تصور کند که در پشت پرده ای کسی به اعمالش، به حرکاتش، به سکناتش توجه می کند، حرف هایش را می شنود و رفتارش را می بیند، خواه ناخواه به طور طبیعی، قدری حواسش را جمع می کند. اگر در نماز سعی کنیم حضور خدا را، حتی به اندازه حضور یک فرد عادی از پشت پرده قبول داشته باشیم ـ یعنی رفتارمان رفتار کسی باشد که شخص دیگری را حاضر و ناظر بر عملش می بیند ـ اگر مدتی موفق شویم این کار را تمرین کنیم، بخصوص اگر شب و تاریک باشد، بنشینیم و چند دقیقه ای این حال را مجسّم کنیم که کسی دارد به ما نگاه می کند، آن وقت یاد می گیریم که پیش از نماز، چند لحظه ای این حال را در خودمان تقویت کنیم، توجه کنیم به اینکه می خواهیم به محضر کسی برویم که او ما را می بیند، صدای ما را می شنود و مقاصد ما را درک می کند و آنچه را بر دل ما می گذرد، می فهمد. باید قدری تمرین کنیم. البته گفتن این حرف ها آسان است. کسانی که این مقامات را دوست دارند، خوب است این کارها را تمرین کنند. این تمرین هم از یک کلام امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: به حسب نقلی، ایشان می فرماید: «اُعبدِ اللّهَ کانَّکَ تراه و اِن لم تکن تراهُ فاِنّه یَراکَ.»2 خوب، عبادت کردن این جور است; اگر می خواهید عبادتان خوب باشد، باید جوری عبادت کنید که گویا خدا را می بینید. آدم وقتی با کسی حرف می زند که او را می بیند با زمانی که تنها با خودش حرف می زند یک جور است؟ باید باور کنیم که در حال نماز با کسی حرف می زنیم که حاضر است و صدای ما را می شنود. اگر نمی توانیم این را درست درک کنیم که خدا حاضر است و صدای ما را می شنود، باید دست کم این معنا را در ذهن خودمان تقویت کنیم که او ما را می بیند. «و اِن لم تَکن تَراهُ فاِنّه یَراکَ.»3 اگر تو نمی توانی او را ببینی، یعنی این کار برایت میسّر نیست که چنان باشی که گویا با کسی سخن می گویی که حضور دارد و او را می بینی، بدان که او تو را می بیند.
در روایتی آمده است که امام صادق(علیه السلام) در حال نماز مستحبی بودند، سوره حمد را می خواندند، به (مالک یوم الدین)که رسیدند، آن قدر این جمله را تکرار کردند تا از حال رفتند. بعد از ایشان پرسیدند: یابن رسول اللّه! این چه حالی بود که در شما دیدیم؟ فرمودند: وقتی به این آیه رسیدم، آن قدر تکرار کردم که گویا از نازل کننده اش آن را می شنوم. چنین حالاتی در امام معصوم(علیه السلام) ممکن است. آن ها پرورش یافته مکتب وحی اند. کسانی هم که پرورش یافته مکتب آن هایند راه آن ها را درست رفته اند و به دستورات آن ها عمل کرده اند، شبیه این حالات برایشان پیش می آید; حالی که گویا دارند قرآن را از نازل کننده اش می شنوند.
البته این ادعاها برای دهان ما بزرگ است! آنچه برای ما میسّر است این است که سعی کنیم که این حال را برای خودمان مجسّم کنیم که کسی حرف ما را می شنود، نه اینکه حضور دارد و ما او را می بینیم; این خیلی سخت تر از آن است. آدم باید آن قدر معرفت و ایمانش رشد کند که بتواند در نماز طوری باشد که گویا خدا را می بیند. ولی آسان تر از آن این است که این جور فکر کند که در پشت پرده، خدا او را می بیند. فرض کنید تلفن می کند، از پشت تلفن صدایش را می شنود. «اُعبد اللّهَ کاَنَّکَ تَراهُ فَاِن لَم تَکن تَراهُ فَانّه یراک.» خدا را عبادت کن; چنان که گویا او را می بینی، و اگر تو او را نمی بینی، توجه داشته باش که قطعاً او تو را می بیند.
پس توجه کردن به این صورت و خود را آماده کردن، لحظه ای نیست. آدم در اختیار خودش نیست که الآن توجه می کنم و حالی برایم پیدا می شود; خیر، باید جلوتر تمرین کرد. باید پیش از اینکه موقع نماز برسد، تسلّط پیدا کنیم. جلوتر، باید بنشینیم قدری فکر کنیم و این ها را برای خودمان مجسّم کنیم. دست کم این جور فرض کنیم که جایی هستیم که از پشت پرده، کسی ما را دارد می بیند، از پشت تلفن صدای ما را می شنود. بعدها شاید اگر این کار را تمرین کردیم کم کم به آن مرحله دیگر برسیم که گویا ما او را می بینیم. ولی پیش از آنکه بتوانیم این کار را انجام بدهیم، باید این را تمرین بکنیم که در حالی هستیم که گویا کسی دارد صدای ما را می شنود; دست کم مثل این باشد که چیزی را حفظ کرده ایم، وقتی می خواهیم به کسی تحویل بدهیم، توجه کنیم که او حرف ما را می شنود: اگر اشتباه بخوانیم می گوید: اشتباه کردی. برای اینکه از این حالت بیشتر استفاده کنیم، خوب است به این نکته توجه کنیم که ما در نماز روبه رو با خدا هستیم. خدا همه جا حضور دارد و پشت و رو ندارد: (فَأَیْنََما تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ) (بقره: 115) هر طرف شما رو کنید، خدا همان طرف است. روبه رو شدن ما با خدا، او که همیشه روبه روی ماست و بر ما اشراف دارد، به این صورت است که دلمان را با او روبه رو کنیم. پس اگر دلمان در نماز نبود و متوجه دیگری بود، یعنی چه؟ مثل این است که با کسی صحبت می کنیم، ولی پشتمان را به او کرده ایم! اگر با یک دوست صمیمی، بخصوص کسی که با او رودربایستی داریم و احترامی برای او قایلیم صحبت می کنیم، وقتی سلام و علیک می کند اگر پشتمان را به طرف او بکنیم چقدر زشت است. وارد نماز که می شویم، باید توجه کنیم که رویمان را به طرف خدا کرده ایم و می خواهیم با او صحبت کنیم. اگر توجه ما به چیزی معطوف شود، مثل این است که رویمان را از خدا گردانده ایم. این کار خیلی زشتی است: آدم با خدا حرف بزند و پشتش را به طرف او بکند! اتفاقاً به این معنا در بعضی از روایات هم اشاره شده است. از اینجا می فهمیم که در روایات خیلی مطالب وجود دارند، ولی ما دقت نمی کنیم که یاد بگیریم و از آن ها استفاده کنیم.
در روایت آمده است: «کسی که وارد نماز می شود و به عظمت من توجه ندارد، آیا نمی ترسد که او را به صورت حماری مسخ کنم؟»4 یعنی کسی که با خدا سخن می گوید و دلش با او نیست، آن قدر کارش زشت است که مستحق این است که همان جا عقوبتش کند و بگوید تو آدم نیستی، تو الاغ هستی! اگر در این عبارت مقداری بیندیشیم، تصمیم می گیریم که دلمان را در نماز حفظ کنیم. آن وقت هر قدر بعدش توجه و تمرین کنیم، در این راه موفق تر خواهیم بود.
پی‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 125، روایت 27، باب 6.
2ـ همان، ج 25، ص 204، روایت 16، باب 6.
3ـ سیدبن طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 104.
4ـ مولى محسن فیض کاشانى، المحجة البیضاء فى تهذیب الاحیاء، ج 1، ص 382.

تبلیغات