آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

در جلسه گذشته، حضرت استاد در باب اصالت نیّت و ارزش خلوص و تأثیر آن در پذیرش اعمال سخنان ارزشمندی بیان داشتند. در این جلسه نیز ایشان در ادامه مباحث قبل، نکاتی درباره اخلاص در عمل به عنوان شرط قبولی اعمال، صعوبت خالص‏سازی عمل و... به محضر اهل معرفت ارائه داده‏اند.
اخلاص؛ شرط قبولی طاعات
در جلسه گذشته، عرض کردیم تمام کارهایی را که مورد رضای خدا هستند، می‏توان به شکل عبادت انجام داد؛ و آن وقتی است که نیّت انجام آن‏ها رضای خدا باشد. ولی بعضی از اعمال حتما باید به قصد قربت انجام بگیرند؛ اگر به قصد قربت انجام نگیرند نه تنها ثوابی ندارند، بلکه گناه هم دارند. اصلا عبادت واجب اگر نیّت خالص و قربت نداشته باشد باطل می‏شود. محل بحث ما نماز بود. البته عبادات دیگری هم هستند که ماهیتشان عرض بندگی در پیشگاه الهی است. آن‏ها هم متقوّم به نیّت هستند؛ اگر به قصد ریا انجام بگیرند باطل هستند. بعضی از عبادت‏های دیگر هم هستند که بین فقها کم و بیش بحث‏هایی درباره آن‏ها وجود دارند؛ مثلا، زکات و خمس. اگر کسی قصد قربت نداشته باشد، تکلیف مالی از او ساقط نمی‏شود، یا اینکه وظیفه مالی ساقط می‏شود، منتها گناه کرده یا از ثواب تکلیف واجبش بی‏بهره مانده است؟ این بحث‏ها مال متخصصان هستند و فقها و بزرگان و مراجع باید درباره آن بحث کنند.
در مجموع، کارهایی را که به صورت عبادت انجام می‏گیرند، می‏توان به سه دسته کلی تقسیم کرد: یک دسته کارهایی هستند که اصلا عنوان و ماهیت آن‏ها عرض بندگی به پیشگاه الهی است، خودشان هیچ جهت دیگری ندارند؛ مثل نماز، حج و روزه. بعضی از عبادت‏ها هم هستند که اصل انجام کار فی حدنفسه عرض بندگی نیست، منتها باید به قصد قربت انجام بگیرند. زکات دادن، کمک به فقرا یا سایر مصارف زکات، اخراج مال زکوی از ذمّه انسان است. حضرت امام خمینی(ره) می‏فرمودند: این‏ها را «افعال قربی» می‏گوییم.
آنجا که اصلا خود ماهیت کار عرض بندگی به پیشگاه خداست، وقتی کار انجام می‏گیرد، نباید هیچ قصد دیگری در انجام آن ملحوظ باشد؛ مثلا، وقتی آدم نماز می‏خواند اگر همراه قصد نماز، این قصد را هم داشته باشد که دیگران او را ببینند و تعریف کنند، این می‏شود ریا و موجب بطلان نماز؛ و نه تنها ثواب عبادت را نبرده، بلکه گناه هم کرده است. اما کاری که ماهیت آن عرض بندگی نیست؛ مثل انفاق کردن، می‏تواند آن را به قصد قربت انجام بدهد، ولی اگر با این قصد انجام نداد، گویی پولش را به دریا ریخته است و برای آخرتش فایده‏ای ندارد. برای اینکه نفعی داشته باشد، باید آن را به قصد قربت انجام دهد. در این جور افعال، قصد قربت کانّه مقدّم بر خود عمل است. آدم باید بخواهد که خدا از او راضی باشد، آن وقت این عمل را برای رضای خدا انجام دهد؛ (إِلَّا ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی) (لیل:20). (یُرِیدُونَ وَجْهَهُ.) (انعام: 52) البته در عبادات دیگر ممکن است عکس این باشد؛ یعنی آدم کار را فقط به عنوان عرض بندگی انجام می‏دهد، اما عاملی که باعث می‏شود آدم این کار بندگی را انجام دهد در پیشگاه الهی در مرتبه مقدّم نباشد. این را بعضی از فقها »داعی بر داعی« می‏خوانند و بسیاری از مسائل فقهی را به این صورت حل کرده‏اند.
به هر حال، اگر بخواهیم کاری به صورت عبادت انجام بگیرد، باید نیّت خالص داشته باشیم، آن را برای خدا انجام دهیم.1 در یک حدیث قدسی به سندهای متعدد نقل شده است که خداوند می‏فرماید: «اَنَا خیرُ شریکٍ»؛ من بهترین شریک هستم.2 کسانی که در کاری مشارکت می‏کنند، یک سهم معیّنی از درآمد کار را می‏برند؛ مثلا، پس از اینکه آن کار تمام شد، معامله‏ای، تجارتی، زراعتی انجام گرفت، به اندازه‏ای که سرمایه‏گذاری کرده‏اند، سهمشان را می‏برند. خدای متعال می‏فرماید: من بهترین شریک هستم؛ برای اینکه هر کس مرا با دیگری در کاری شریک کند، من همه سهمم را به او واگذار می‏کنم؛ یعنی اگر کسی نماز می‏خواند، هم برای من بخواند، هم کنارش قصد دیگری داشته باشد، می‏گویم: آن قسمتی را هم که برای من خواندی من نمی‏خواهم، سهمی از آن نمی‏پذیرم. دیگر از این شریک بهتر چه می‏شود که کل سهمش را به شریکش واگذار کند! اگر برای من در کاری شریک قرار بدهد، من همه سهمم را به آن شریک واگذار می‏کنم؛ یعنی هر عبادتی که اندکی غیر از قصد خدا در آن دخالت داشته باشد، آن کار قبول نمی‏شود؛ خدا آن را نمی‏پذیرد. »نمی‏پذیرد«، یعنی: ثواب نمی‏برد، یا اینکه اصلا باطل است، یا گناه هم دارد، این بستگی دارد به آن عبادت. اگر عبادت واجبی باشد که در آن قصد قربت واجب است، در آن صورت، ریا در آن گناه کبیره به حساب می‏آید و آن را باطل می‏کند؛ نه تنها ثواب ندارد، بلکه عذاب هم دارد.
صعوبت خالص‏سازی عمل
منظور از «نیّت» چیزی نیست که آدم به ذهنش خطور بدهد. نیّت خیلی هم در اختیار آدم نیست که هر وقت هر نیّتی خواست، بکند؛ این غالبا ناشی از یک مقدّمات قبلی است. بدون مقدّمات قبلی، نیّت حاصل نمی‏شود. این‏جور نیست که آدم هر وقت می‏خواهد هر کاری را به هر نیّتی بتواند انجام بدهد. پیشتر باید معرفتی داشته باشد، ایمانی داشته باشد، به لوازم کار توجه داشته باشد تا بداند کار را به چه نیّتی انجام می‏دهد.
گاهی وقتی آدم دارد عملی را انجام می‏دهد، اگر دقت کند یا کسی از او سؤال کند، خودش می‏تواند بفهد که نیّتش خالص نیست؛ مثلا، کار خیری می‏کند، آن‏چنان در بوق و کرنا می‏دمد که گوش فلک را کر می‏کند که ما این کار را انجام دادیم! اگر ساختمانی ساخته باشد بالای آن اسمش را می‏نویسد، اگر جور دیگری کار خیری انجام داده باشد، نزد کسانی تعریف می‏کند تا بفهمند. به هر حال، خودش می‏فهمد که این کار خالص برای خدا نیست. اما بسیاری از اوقات این نیّت ریایی یا نیّت شرک‏آمیز ناخودآگاه در عمل اثر می‏گذارد؛ یعنی خود شخص هم باور نمی‏کند که دارد ریا می‏کند. به همین دلیل، علمای اخلاق سعی دارند توجه بدهند به انگیزه‏هایی که ممکن است در عمل اثر کنند بدون اینکه خود آدم توجه داشته باشد. گاهی وقتی متوجه می‏شویم که کار از کار گذشته است. به همین دلیل، راه‏هایی را معیّن کرده‏اند که دقت کنید، ببینید کاری که دارید انجام می‏دهید واقعا برای خداست یا قصد دیگری هم دارید؟ اگر کاری را ـ مثلا ـ در حضور دیگران انجام می‏دهید، اگر نماز جماعت در مسجد می‏خوانید، ببینید اگر هیچ کس شما را نمی‏دید باز هم نماز را این جور می‏خواندید یا نه؟ اگر شب تاریکی بود، هیچ کس متوجه نمی‏شد که شما به مسجد آمده‏اید نماز جماعت می‏خوانید، چه؟ اگر وقتی به مسجد می‏آیید و همیشه جای معیّنی دارید، اگر یک روز در جایتان نباشید، ناراحت می‏شوید؟ از این‏ها معلوم می‏شود که نیتّتان خالص هست یا نیست.
مرحوم حاج میرزا جواد آقا تبریزی ـ رضوان‏اللّه علیه ـ در کتاب اسرار الصلاة نقل کرده‏اند که یکی از بزرگان سال‏ها در نماز یکی از علمای بزرگ شرکت می‏کرد. همیشه در صف اول، جای مخصوصی می‏ایستاد. یک روز آمد دید صف پر شده و دیگر در آن صف، جایی برای او نیست. رفت صف دوم یا صف بعدی ایستاد. بعد احساس کرد که خجالت می‏کشد از اینکه جای دیگری نماز می‏خواند؛ چون آدمی بوده که همیشه صف اول نماز می‏خوانده و مردم او را در صف اول می‏دیده‏اند! پیش خودش خجالت کشید. ایشان در آن کتاب نوشته‏اند که سی سال نمازش را اعاده کرد و گفت: من نمی‏دانستم نمازم به قصد این بوده است که مردم مرا در صف اول ببینند. از اینکه امروز مرا ندیدند و خجالت کشیدم، معلوم می‏شود قصد من پاک نبوده است، وگرنه چه صف اول بایستم یا جای دیگر نماز بخوانم، خجالت ندارد.
یا فرض بفرمایید امام جماعتی در نماز، جایی اشتباه کرد یا شک کرد، اگر خجالت بکشد یا ناراحت بشود که مردم متوجه شدند من نمازم را اشتباه خواندم ـ هر انسانی می‏تواند اشتباه بکند ـ اینکه خجالت می‏کشد نشانه آن است که قصدش خالص نبوده است.
اگر ـ مثلا ـ هر روز آدم با یکی از دوستانش به مسجد می‏رود. اگر یک روز دوستش نبود، می‏گوید امروز به مسجد نمی‏روم، نمازم را فرادا می‏خوانم، از این معلوم می‏شود قصدش فقط برای خدا نبوده، وگرنه خدایی که دیروز بوده امروز هم هست، امروز فقط رفیقش نیست. بسیاری از این قبیل مسائل هستند که ناخودآگاه در قصد آدم تأثیر می‏گذارند و او خودش متوجه نیست. به همین دلیل، باید خیلی سعی کند که نیّتش را در عبادت خالص کند.
ایشان [مرحوم میرزا جوادآقا تبریزی] در کتاب اسرارالصلاة نقل کرده‏اند که شخصی در ایّام محرّم، با وجود مجالس عزاداری متعدد همیشه دوست داشت در یکی از این‏ها شرکت کند. یک وقت متوجه این علاقه‏اش شد و با خود گفت: حتما این یک خصوصیتی دارد، وگرنه یک مجلس عزاداری سیدالشهداء(ع) با مجلس دیگر چه فرق می‏کند؟ چطور من باید اینجا را ترجیح بدهم؟ فکر کرد تا با زحمت متوجه شد که آنجا چه خصوصیتی دارد که آن را ترجیح می‏دهد و دیگر بنا گذاشت که به جاهایی برود که آن خصوصیت در آن‏ها نباشد.
این‏ها نکته‏هایی هستند که باید توجه کنیم. اگر عبادت خالص شد، آن قدر قیمت دارد که بعضی از فرشتگان هم نمی‏توانند اجر آن را تعیین کنند. اما وقتی خالص نبود مثل یک جنس تقلّبی می‏شود، یا مثل غذایی که زهر داشته باشد. مواد غذایی خوبی با زحمت تهیه شده، اما قدری سم هم در آن‏ها ریخته شده که دیگر قابل استفاده نیست و باید آن را دور بریزند. یا برای مثال، غذایی را با زحمت تهیه کرده‏اند، بسیار خوب هم هست، ولی متنجّس شده و قابل تطهیر نیست. هرقدر هم که مواد قیمتی در آن به کار رفته و برای تهیه آن زحمت‏ها کشیده شده باشد، باید آن را دور بریزند؛ چون خوردن چیز نجس حرام است.
گاهی عبادت‏ها را آدم خیلی با آب و تاب انجام می‏دهد، زحمت می‏کشد برای اینکه مقدّمات و مؤخّرات آن‏ها خوب انجام بگیرند، اما یکباره با قصد ریا از بین می‏روند؛ خدا آن‏ها را دور می‏ریزد! بر حسب روایات، گاهی به فرشتگان خطاب می‏شود این عبادت را به سینه صاحبش بزنید! بنابراین، باید علاوه بر اینکه به ظاهر عبادت توجه می‏کنیم که مسائل شرعی آن رعایت شوند، واجباتش درست انجام بگیرند ـ مثلا، قرائت نماز درست باشد ـ غیر از این‏ها، باید به نیّتمان توجه داشته باشیم که ـ خدای نکرده ـ نیّت ریا عبادتمان را از بین نبرد و همه زحمت‏هایی که کشیده‏ایم با قصد ناپاکی که وارد آن‏ها می‏شود، خراب نگردند.
شدت اختفای شرک در دل انسان
روایتی هست که به نظرم، هم در کتب شیعه نقل شده و هم در کتب اهل تسنّن: پیامبر اکرم(ص) پس از اینکه فرمودند: ریا نوعی شرک به خداست تا برای خدا شریک قرار ندهند، فرمود: «شرک پنهان‏تر از آن است که در یک شب تاریک ظلمانی، بر روی یک سنگ صاف، مورچه‏ای راه برود.»3 از اینکه فرمود راه رفتن یک مورچه بر روی یک سنگ صافی که هیچ اصطکاکی ندارد و حتی دست و پای مورچه هم با چیزی تلاقی نمی‏کند که صدایی از آن پیدا بشود ـ مورچه بر روی زمین ناصاف هم که راه برود صدایی از او شنیده نمی‏شود، وقتی روی سنگ صاف صیقلی در شب تاریکی که خود مورچه هم پیدا نیست، سنگ هم پیدا نیست راه برود چه انعکاسی پیدا می‏کند؟ ـ معلوم می‏شود که چقدر شرک در دل ما مخفی است. می‏فرماید: نفوذ شرک در دل انسان از این حرکت مورچه در شب تاریک روی سنگ صاف مخفی‏تر است. شرک در دل آدم از این هم مخفی‏تر نفوذ می‏کند و آدم خودش متوجه نیست.
آیه‏ای که می‏فرماید: (وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ) (یوسف:106) می‏فرماید: بیشتر مؤمنان مشرکند، شاید این‏جور شرک‏ها را می‏گوید.
البته شرک انواع دیگری هم دارد که مصادیق آن‏ها کم نیستند. باید پناه برد به خدا که این نیّت‏های باطل‏کننده و این آتش‏های سوزاننده اعمال و عبادات در دل‏های ما پدید نیاید! خدا باید خودش کمک کند! ولی به هر حال، انسان هم باید در حد توانش سعی کند که نیّتش را در عبادت خالص گرداند. در سایر عبادات، نشانه‏های بهتری وجود دارند برای اینکه آدم بفهمد این‏ها را برای خدا انجام می‏دهد یا برای دیگری.
برای ما طلبه‏ها بخصوص، توجه کردن به این مطلب مفید است؛ مثلا، جایی منبر می‏رویم، صحبت می‏کنیم تا مردم هدایت بشوند. خوشحال می‏شویم که خلق خدا به واسطه معارف اهل‏بیت: هدایت شدند و به خدا نزدیک گردیدند و از شبهات و گناهان نجات پیدا کردند. خوب همین‏طور هم هست. کارهایی که انجام می‏دهیم عبادت بسیار بزرگی هستند. طبق روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «یا علی، لاِن یهدی اللّهُ علی یَدیکَ رجلا خیرٌ لَکَ ممّا طلعتَ علیهِ الشمسُ ولکَ ولاءه»؛4 ای علی، اگر یک نفر به وسیله تو هدایت شود بهتر از همه چیزهایی است که خورشید بر آن‏ها تابیده؛ یعنی همه آنچه در دنیا هست و خورشید بر آن می‏تابد، اگر همه را یک‏جا جمع کنی، همه یک طرف، یک نفر را هدایت کنی در طرف دیگر، این هدایت کردن از همه آن‏ها ثوابش بیشتر است؛ چون او را از عذاب ابدی نجات داده‏ای. اما این انفاق‏ها در نهایت، موجب می‏شوند که مردم از آن‏ها نفع دنیوی ببرند. نفع دنیوی هم محدود است؛ هرچند زیاد هم باشد، نامتناهی نیست. اما نجات از عذاب آخرت و رسیدن به ثواب آخرت نامتناهی است؛ بی‏نهایت با متناهی طرف نسبت نیست.
راه آزمودن اخلاص در عمل
کاری که این‏قدر ثواب دارد و چه بسا کسانی با شنیدن کلام گوینده‏ای هدایت شده و دست از گناهانشان برداشته‏اند یا اشتباهاتشان رفع شده و شک و شبهه‏شان تبدیل به ایمان گردیده و مصداق این حدیث شده‏اند، برای اینکه آدم مطمئن باشد که این کار او واقعا برای خدا بوده است یا نه، فرمودند: این‏جور می‏توانید امتحان کنید: اگر همین کار را کس دیگری انجام داده بود، آیا شما همین قدر خوشحال می‏شدید؟ یعنی اگر واعظ دیگری این سخنرانی را کرده بود و یک نفر هدایت شده بود، شما واقعا این‏قدر خوشحال می‏شدید که یک نفر به واسطه کلام دیگری غیر از شما هدایت شده و بهشتی گردیده است؟ یا چون از شما شنیده این قدر خوشحال هستید؟ چون اثر کلام شما بوده این‏قدر خوشحال هستید؟
البته آدم از اینکه خدا توفیق داده باشد به او که عبادتی انجام دهد و گم‏راهی را نجات دهد، خوشحالی دارد. آدم باید خوشحال باشد که خدا این توفیق را نصیب او کرده است. اما این منافات ندارد با اینکه اگر بداند دیگری چنین کاری را در جای دیگری کرده است همین اندازه خوشحال شود؛ چون خوشحالی از این بوده که یک نفر از عذاب نجات پیدا کرده است؛ یا کار خیری در جایی انجام بگیرد و به نام دیگری تمام شود؛ یا مثلا، شما ثروتی داشتید، بیمارستانی ساخته‏اید و سال‏های طولانی مردم از آن استفاده می‏کنند، فقرای بیمار که نمی‏توانند خرج معالجه‏شان را بدهند از آن سود می‏برند و برای شما ثواب می‏نویسند. حال اگر همه پول‏هایی را که شما خرج کرده بودید، به اسم کس دیگری تمام می‏شد، بالایش اسم دیگری را می‏نوشتند، آیا همین قدر خوشحال بودید؟ آن خدایی که باید ثواب بدهد می‏داند چه کسی پول این بیمارستان را داده است؛ او که اشتباه نمی‏کند. اگر برای او انجام داده‏ای او اشتباه نمی‏کند، به اسم هر کس می‏خواهد باشد. برای اینکه آدم بفهمد قصدش واقعا خالص است یا نه، یکی از راه‏های فهم اخلاص همین است که انسان فرض کند کار خیر را دیگری انجام داده؛ او زحمتش را کشیده، پولش را خرج کرده، ولی به اسم دیگری تمام بشود. آیا در این صورت، همان قدر خوشحال می‏شود که به نام خودش نوشته شود؟!
باید سعی کنیم نیّتمان را پاک کنیم. این کار خیلی ارزش دارد؛ ارزش دارد که آدم بنشیند و فکر کند؛ چون تفاوت قیمت بین دو عملی که یکی برای خدا باشد و دیگری برای غیر خدا، از زمین تا آسمان بیشتر است. خیلی فرق است بین کاری که برای خدا انجام می‏گیرد، اگرچه کوچک باشد، با کار بزرگی که برای غیر خدا باشد.
نقل می‏کنند: مرحوم علّامه مجلسی ـ رضوان‏اللّه علیه ـ که این همه خدمات بزرگ به اسلام و تشیّع انجام داده و حقّا احیاکننده تشیّع در قرن‏های اخیر است، از دنیا رفت. او را در خواب دیدند، پرسیدند: چه چیزی موجب نجات شما شد؟ این همه کتاب‏هایی که نوشته‏اید، این همه درس‏هایی که داده‏اید، خدماتی که کرده‏اید، کدامشان بیشتر اثر داشت؟ فرمود: این کارها هیچ کدام آن اثری را که من می‏خواستم نداشت. وقتی پای حساب آمد، هر کدام یک عیبی داشت. پرسیدند: چه چیزی بیشتر برای شما مؤثر بود؟ فرمود: روزی در کوچه می‏رفتم. سیبی در دستم بود. زنی یهودی بچه‏ای در بغل داشت. نگاهش افتاد به سیبی که در دست من بود. خیلی تلاش کرد که این سیب را بگیرد، مادرش هم نهیب می‏زد که ـ مثلا ـ تو نمی‏فهمی او کیست؛ مثلا، علّامه مجلسی است، می‏خواهی بروی سیب را از دست او بگیری. من متوجه شدم که این بچه یهودی این سیب را دوست دارد. جلو رفتم و سیب را به او دادم. ثوابی که برای این کار به من دادند از همه کارهای دیگرم بیشتر بود؛ چون این کار هیچ شائبه‏ای نداشت؛ نه اسم سلطانی روی آن نوشته شده بود، نه شهرتی در آن بود که بگویند علّامه مجلسی چه کار بزرگی کرده است تا من هم دلم شاد شود که مردم فهمیدند من چه کار بزرگی کرده‏ام. یک بچه یهودی سیبی می‏خواست، برای خدا به او دادم که دلش شاد شود.
در درگاه خدا، پاکی و خلوص شرط است؛ چیزی را که مشوب نباشد خدا خیلی دوست دارد؛ کاری که صاف و بی شیله پیله باشد. نگاه نمی‏کند که این کار چقدر عظمت دارد، حجم آن چقدر است، چقدر پول خرج آن شده، چقدر وقت صرف آن شده، آنچه خدا به آن نگاه می‏کند اول این است که به چه نیّتی انجام گرفته. روح عمل همان «نیّت» است. سعی کنیم معرفتی کسب کنیم و محبتی نسبت به خدای متعال در دلمان ایجاد کنیم که از آن معرفت و محبت، نیّت پاکی برخیزد و به اعمال ما ارزش بدهد، وگرنه وقتی متوجه نیّت کارمان نیستیم، نیّت شیطانی می‏آید و از ارزش می‏افتد؛ مواقع دیگری هم که کار مرضی خدا نیست حسابش روشن است!
پی‏نوشت‏ها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ حدیث قدسی کلام خداست که به پیغمبران وحی شده، اما نه به عنوان کتاب آسمانی؛ گفت‏وگوهایی است که خدا با بندگانش، با پیغمبرانش داشته؛ مثل سخنانی که با حضرت موسی (ع) در کوه طور داشت. قابل ذکر است که حضرت موسی(ع) کلیم‏اللّه (هم‏سخن خدا) بود، به کوه طور می‏رفت و مناجات می‏کرد و در آنجا خدا با او سخن می‏گفت. بسیاری از مطالب از حضرت موسی(ع) در همین مناجات‏های کوه طور نقل شده‏اند. سایر انبیا نیز چنین گفت‏وگویی داشتند. پیامبراکرم(ع) هم در وقت معراج یا وقت‏های دیگر چنین گفت‏وگوهایی داشتند. این‏ها را «احادیث قدسی» می‏گویند.
2ـ قال اللّه عزّوجلّ: انا خیرُ شریکٍ مَن اشرکَ معی غیری فی عمله لم اَقبله الاّ ما کان خالصا. (محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 243، روایت 15، باب 54.
3ـ «انَّ الشرک اخفی مِن دبیبِ النمّل علی صفوانه سوداءَ فی لیلةٍ ظلماءٍ.» (همان، ج 18، ص 158، باب 1».
4ـ همان، ج 19، ص 167، روایت 14، باب 8.

تبلیغات