اهداف نهضت امام حسین(علیهالسلام)
آرشیو
چکیده
متن
سیره انبیا و اولیا از هر نظر برای جامعه بشری آموزندگی دارد. مطالعه سیره آنان از ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مدیریتی برای جامعه اسلامی بسیار سودمند است. آنچه مایه تأسف است اینکه سیره این بزرگواران غالبا از بُعد فردی مورد بررسی قرار گرفته و ابعاد دیگر زندگی آنان و بخصوص بُعد مدیریتیشان به طور کلی مورد غفلت واقع شده است، و حال آنکه مهمترین و کاراترین بُعد زندگی آنها، بُعد مدیریتیشان است. اهمیت مدیریت در زندگی مادی و معنوی بشر به حدی است که برخی پیشرفت و توسعه کشورهای صنعتی را مدیون مدیریت مدیران آنها میداند.1 همچنین پیشوایان دینی ما معتقدند: هدف از آمدن تمامی انبیا و اولیا این بوده که جامعه بشری را از بُعد معنوی مدیریت کنند و از این طریق، اگر یک نفر هدایت شود، بهتر است از خورشید و ماه و آنچه که بر آن میتابند. اضافه بر این، یکی از عوامل مهم اختلافنظر و کشمکشهای فکری بین دانشمندان نگاه تک بُعدی آنها به مسائل است و اگر این نگاه به یک نگاه سیستمی و جامعنگر تبدیل شود و بخصوص مسائل از بُعد مدیریتی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، به طور قطع، بسیاری از اختلافها حل و فصل میشوند و صاحبنظران به این نتیجه خواهند رسید که همه آنها به سوی یک هدف در حرکتند، منتهی برخی در تحلیل هدف نزدیک و کوتاه مدت را مورد عنایت قرار دادهاند و برخی دیگر اهداف دور و بلند مدت را. بنابراین، با توجه به اهمیت مدیریت، این نوشتار تلاش میکند سیره مدیریتی امام حسین(علیهالسلام) را از بعد مدیریتی آن در بخش هدفگذاری مورد بررسی قرار میدهد. پیش از طرح بحث لازم است تعریفی از مدیریت ارائه گردد:
تعریف مدیریت
مدیریت عبارت است از: فراگرد به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده که از طریق برنامهریزی، سازماندهی، بسیح منابع و امکانات، هدایت، و کنترل عملیات برای دستیابی به اهداف تعیین شده، صورت میگیرد.2 به بیان دیگر، مدیریت فرایند مؤثر و کارآمد است که بر اساس برنامهریزی، سازماندهی، هدایت، کنترل و بسیج منابع و امکانات، جهت نیل به اهداف تحت تأثیر شرایطی محیطی به کار گرفته میشود.3
از این دو تعریف، معلوم میشود که آنچه در مدیریت بسیار مهم است و باید بیش از همه چیز مورد ارزیابی قرار گیرد «هدف» است؛ زیرا تمام تلاشهای یک مدیر در یک سازمان بر این متمرکز میشوند که چگونه به آن هدف موردنظر دست پیدا کند. به بیان دیگر، هدف در کارهای فردی، سازمانی و تشکیلاتی نیروی اصلی حرکت و انگیزش است که اگر نباشد ماشین سازمان به حرکت درنمیآید و افراد انگیزه برای کار و فعالیت نخواهند داشت.
با توجه به این مطلب، سؤال اساسی که در نهضت کربلا و قیام امام حسین(علیهالسلام) مطرح میباشد این است که هدف از این نهضت چه بوده است؟ به دیگر سخن، هدفی که امام حسین(علیهالسلام) را وادار کرد تا همه نیروها را برای دستیابی به آن بسیج کند و در این راه از همه امکانات استفاده کند و از هیچ تلاشی دریغ نورزد، چیست؟ پیش از پاسخ به این پرسش برای روشن شدن بیشتر بحث، لازم است «هدف»، انواع و ویژگیهای آن مورد بحث قرار گیرد:
هدف
داشتن هدف برای موفقیت و پیشرفت افراد، سازمانها، کشورها، اتحادیهها، قارهها از اهمیت بسیاری برخوردار است. بیشتر کشورها درعینحال که از منابع طبیعی و انسانی قابل توجه برخوردارند، ولی توسعه و پیشرفتی ندارند.همچنین برخی افراد و سازمانها در حالی که تلاش زیادی میکنند، بازدهی مطلوبی ندارند؛ زیرا در زندگی فردی، سیاسی و سازمانیشان یا هدفدار نیستند و یا اگر هدف دارند، آن را درست تعریف و طبقهبندی نکردهاند. به همین دلیل، شناخت درستی از آن ندارند. بنابراین، داشتن هدف و آشنایی نسبت به آن و مرحلهبندی آن در موفقیت زندگی فردی و اجتماعی، نقش بزرگی دارد. افراد، سازمانها و کشورهایی که در زندگی و فعالیتهایشان هدف ندارند به کسی میمانند که به بیراهه رفتهاند، به هر اندازه که به سرعت خود بیفزایند و یا فعالیت و تلاش خود را گسترش دهند، به همان اندازه از رسیدن به مقصد و غایت دور میشوند.
بنابراین، «هدف» عبارت است از: غایت و نتیجهای که از طریق تلاشهای خاصی به دست میآید.4 به بیان دیگر، هدف عبارت است از: دستاوردی سنجشپذیر و مشخص که طی مدتی مشخص و تحت محدودیتهای هزینهای خاص حاصل میشود.
نکتهای که قابل ذکر است اینکه از نظر مدیریتی، بین هدف و مأموریت تفاوت وجود دارد و آنها را نباید یکی گرفت؛ زیرا مأموریت دیدگاهی وسیعتر از هدف است. به بیان دیگر، اگر هدف در برگیرنده نتیجهای مشخص و سنجشپذیر باشد که قصد داریم به آن دست یابیم، مأموریت همانند چتری است که اهداف و عملکرد مرتبط با آن در ذیل آن قرار میگیرند.5
انواع هدف
در مدیریت، چند نوع هدف مورد بحث قرار میگیرند: 1. کوتاه مدت؛ 2. میان مدت؛ 3. بلندمدت؛ 4. نهایی. همانگونه که از عناوین این تقسیمبندی به دست میآید، هدف کوتاه مدت آن است که در یک دوره زمانی محدود و مشخص به دست آید. اهداف میان مدت آنها هستند که در دوره طولانی، و اهداف بلندمدت آنها هستند که در یک دوره طولانیتر قابل دسترسی باشند. آنچه در این تقسیمبندی مهم میباشد این است که تمامی اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت در جهت رسیدن به اهداف نهایی، مورد توجه قرار گیرند. توجه و تقسیمبندی هدف در جهت رسیدن به اهداف سازمانی و اجتماعی، از اهمیت بسیاری برخوردار است. برای توضیح بیشتر، به یک گفتوگو در اینباره توجه کنید:
از یکی از سران کشورهای صنعتی سؤال شد: راز موفقیت شما در کارهای اجتماعی چیست؟ وی در جواب گفت: ما اهداف و برنامههای بلندمدت و وسیع را در نظر میگیریم، ولی اهداف و برنامههای بلند مدت را به اهداف کوتاه مدت و برنامههای کوچک تجزیه کرده، کارها را از اهداف کوتاه مدت و برنامههای کوچک شروع میکنیم که اگر احیانا کار ما به مشکل برخورد کرد، آن را بدون اینکه متحمل خسارت و زیان زیاد شویم، تعطیل کنیم بر خلاف این، شما کارها را با هدف بلندمدت و برنامههای وسیع آغاز میکنید و اگر با یک مانع برخورد کردید، به خاطر هزینههای هنگفتی که کردهاید، نمیتوانید از آن دست بکشید. به همین دلیل، مجبور میشود به هر صورت که شده است آن را ادامه دهید. این است راز موفقیت ما و شکست شما.6
شرایط دستیابی به اهداف
اگر کسی برای دستیابی به اهداف و مقاصد، دو ویژگی نداشته باشد، در نهایت، به آن اهداف نایل نخواهد شد: ایمان به هدف؛ استقامت در راه نیل به هدف.
در تاریخ، نمونههای بسیاری وجود دارند که این ادعا را اثبات کرده و با وجود این دو خصیصه، افراد به کامیابیهای بزرگی دست یافتهاند. برای نمونه، میتوان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نام برد. وقتی از طرف کفّار قریش (از طریق ابوطالب) به ایشان پیشنهاد شد که حاضریم بهترین دختر را به نکاح شما درآوریم و تو را از سرمایهدارترین افراد قریش بگردانیم، به شرط آنکه دست از هدف خود ـ یعنی خداپرستی ـ برداری و به خدایان ما اهانت نکنی، او فرمود: «واللّه یا عماه، لو وضَعوُا الشمسَ فی یمینی و القمرَ فی شمالی علی اَن اَترکَ هذا الامرِ حتی یُظهره اللّهُ اَو اهلکَ فیه ما ترکتُه»؛ عموجان، به خدا سوگند، هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چب من قرار دهند (یعنی سلطنت تمام عالم را در اختیار من بگذارند) که از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود دست بردارم، هرگز حاضر نمیشوم دست بردارم و هدف خود را تعقیب میکنم تا بر مشکلات پیروز شوم یا در راه هدف جان بسپارم.7 با این توضیح، در مورد هدف، به پرسش اصلی در مورد نهضت امام حسین(علیهالسلام) میرسیم:
اهداف نهضت امام حسین(علیهالسلام)
در اینکه نهضت امام حسین(علیهالسلام) آگاهانه و با تدبیر صورت گرفته و بر احساسات مبتنی نبوده است، بر اساس منابع تاریخی، هیچ جای شک و تردیدی وجود ندارد. اما اینکه اهداف او از این نهضت آگاهانه چه بوده است، میتوان موارد ذیل را از جمله اهداف اصلی در نهضت ایشان به حساب آورد:
1. احیای امر به معروف و نهی از منکر
یکی از اهداف قیام امام حسین(علیهالسلام) احیای اصل «امر به معروف و نهی از منکر» است. اصل «امر به معروف و نهی از منکر» چنان مهم است که اگر در یک جامعه درست اعمال شود، بسیاری از نابسامانیها، سامان پیدا کرده و بسیاری از انحرافات و کجرویها، درست خواهند شد. امام باقر(علیهالسلام) درباره اهمیت امر به معروف و نهی از منکر میفرماید: «اِنَّ الامرَ بِالمعروفِ و النهی عَنِ المُنکَرِ سبیلُ الانبیاءِ و مِنهاجُ الصُلحاءِ فریضةٌ عظیمةٌ بها تُقام الفرائضُ و تأمنُ المذاهبُ و تَحلُّ المکاسبُ و تَردُّ المظالمُ و تعمُر الارضُ و ینتصفُ مِن الاعداءُ و یستقُیم الامرُ»8؛ امر به معروف و نهی از منکر شیوه انبیا و روش صالحان است؛ واجب مهمی است که سایر واجبات به موجب آن برپا میشوند و راهها با آن امن و امان میگردند و خرید و فروش حلال میشوند و ستمها بر طرف میگرداند و زمین آباد میشود و از دشمنان انتقام گرفته میشود و امور روبه راه میگرداند.9
همچنانکه از این حدیث شریف استفاده میشود، اصل «امر به معروف و نهی از منکر» دارای کارکردهای اقتصادی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میباشد. به بیان دیگر، از نظر اسلام، جامعه یک تشکّل نظاممندی است که دارای اجزای متعدد مانند جزء سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میباشد. این جامعه در صورتی کارآیی لازم را دارد که اجزای آن وظایف، نقشها و کارکردهای لازم خود را به خوبی ایفا کنند و بخصوص جزیی که از اهمیت و اولویت بیشتری برخوردار است، در کار خود کوتاهی نکند؛ مثلا، ساختار سیاسی نسبت به سایر اجزا در یک جامعه، حکم مغز انسان را نسبت به سایر اجزای بدن دارد که اگر درست کار نکند، سایر اجزای جامعه و یا سایر اعضای بدن فلج شده کارآیی لازم نخواهند داشت. به بیان دیگر، در این صورت، کل سیستم، یعنی تمام جامعه و یا تمام اعضای بدن ضربه خواهند خورد. این امر به دلیل این است که «جامعه و یا هر سیستم دیگر زمانی حیات مستمر و با دوام خواهد داشت که راهکار و سازوکار صحیح در برخورد با نابسامانیها و رفع اختلالات به وجود آمده در آن را داشته باشد.»10 اسلام به عنوان دین کامل، جامع و مانع در اینباره سازوکار مهمی دارد و آن عبارت است از: اصل «امر به معروف و نهی از منکر»؛ یعنی در صورت وجود انحراف و کجروی و نابسامانی در جامعه، برای مقابله با آن، از این سازوکار استفاده میشود.
امام حسین(علیهالسلام) اوج انحرافها و نابسامانیها و پایمال شدن حق در تمام ابعاد و بخصوص در بُعد سیاسی را در حاکمیت یزیدبن معاویه میبیند؛ میفرماید: «اِن الدُنیا قد تَغیّرت و تنکّرت و ادبَرَ معروفَها و استمرّت حذاءَ و لم تبق مِنها الاّ صبابة کصبابة الاناءِ و خسیسُ عیشٍ کالمرعی الوبیلِ اَلاَ ترونَ اَنَّ الحقَّ لا یُعملُ به و اَنَّ الباطل لا یُتناهی عَنه؟»11؛ کار ما بدینجا کشیده شده است که میبینید: دنیا دگرگون شده و بسیار زشت و ناپسند گردیده است؛ نیکیهای دنیا به عقب میروند و همچنان با شتاب رو به زوالند؛ از نیکیها چیزی باقی نمانده، جز ته ماندههایی همانند ته مانده آبشخورها؛ پستیهای زندگی همانند چراگاه زیانبخش و بیمارکنندهاند. آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد.12
در جای دیگر، امام میفرمایند: «اَلا ترونَ انَ الحقَّ لا یَعمل به والباطِل لاَ یَتَناهی عَنه لِیرغبَ المؤمنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحقّا»؛13 آیا نمیبینید که به حق رفتار نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود؛ پس مؤمن در چنین اوضاعی باید به شهادت در راه خدا تن بدهد.
از این فرمایشهای امام معلوم میشود که از وضعیت موجود دلش خون بود. به همین دلیل، فریاد امام بلند بود که حق از همه جا رخت بر بسته و باطل در همه جا حاکم شده است. در این شرایط، راه کار چیست؟ برای حاکمیت حق و براندازی باطل چه راه حلی میتوان ارائه کرد؟ امام حسین(علیهالسلام) اصل «امر به معروف و نهی از منکر» را به عنوان بهترین سازوکار و راه حل مطرح میکند. از نظر ایشان، در چنان شرایطی اصل امر به معروف و نهی از منکر مرده بود و کسی مطابق معروف عمل نمیکرد و از منکرات دوری نمیجست. امام میخواست این اصل را زنده کند، اگرچه در راه احیای آن شهید شود و اهل و عیالش نیز به اسارت بروند. همه این کارها بشود، ولی این اصل زنده گردد. هدف او از این نهضت احیای این اصل بود. به همین دلیل، امام به صورت صریح احیای این اصل را به عنوان یک هدف رسمی در نهضت خود اعلام میکند: «اُریدُ اَن آمرَ بِالمعروفِ و اَنهی عَنِ المُنکر»14 تصمیم گرفتم که امر به معروف و نهی از منکر کنم.
حضرت امام خمینی(رحمةالله) نیز بر این عقیده است که یکی اهداف امام حسین (علیهالسلام) از این نهضت، احیای «امر به معروف و نهی از منکر» است؛ چنانکه میفرماید: «اینکه حضرت اباعبدالله(علیهالسلام) نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این بود که گفتند: تکلیف من است که استنکار (نهی از منکر) کنم».15
در جای دیگر، ایشان میفرماید: «سیدالشهداء... تمام زندگیاش را صرف این کرد که ... معروف در کار باشد. منکرات از بین بروند».16
لازم به یادآوری است که امر به معروف و نهی از منکر دارای مراحلی است که در اینجا دو مرحله آن، که بیشتر به بحث حاضر مربوط میشوند، یادآوری میگردد:
1. اگر قوانین اسلامی حاکم باشند، ولی شخص حاکم از نظر اخلاقی و اعتقادی فاسد و منحرف باشد، در این صورت، باید اصلاح و نهی از منکر از طریق زبان صورت بگیرد.
2. اگر قوانین حکومت نیز به نحوی از اسلام عدول کنند و حاکم نیز فاسق باشد، چنانکه در زمان یزید اینگونه بود، در این صورت، امر به معروف و نهی از منکر در شکل و قالب «جهاد» و خروج علیه حکومت جائر متبلور میشود. به بیان دیگر، در این صورت از باب تکلیف و وظیفه شرعی باید وارد عمل شد، چه کار به نتیجه برسد و یا نرسد. امام حسین(علیهالسلام) در نهضت خود از هر دو نوع آن استفاده کرد: هم با زبان آنها را موعظه کرد و پس از آنکه فهمید این مرحله کارآیی ندارد، وارد مرحله دوم شد؛ یعنی جنگ و جهاد.17
2. اصلاح اجتماعی
یکی از اهداف نهضت امام حسین(علیهالسلام) اصلاح جامعه است. برای روشنتر شدن این بحث، ابتدا درباره کلمه «صلح» و «اصلاح» توضیح داده میشود، سپس اصلاح از دیدگاه امام حسین(علیهالسلام) مورد بررسی قرار میگیرد:
«صلاح» ثلاثی مجرّد در مقابل «فساد» به کار میرود. «الفسادُ خروجُ الشیءِ مِن الاعتدالِ، قلیلا کان الخروج عنه او کثیرا، ایضاده الصّلاحُ، و یُستعمل ذلکَ فیالنفس والبدنِ و الاشیاءِ الخارجة عَنِ الاِستقامه»؛18 فساد هرگونه خارج شدن اشیا از حالت اعتدال است، خواه کم باشد یا زیاد و نقطه مقابل آن، صلاح است که در جان و بدن و اشیایی که از حد اعتدال خارج میشوند، تصور میشود.
«اصلاح» ثلاثی مزید از باب افعال، مفرد واژه اصلاحات است. در لغت، به معنای «به سامان در آوردن و راست کردن، سر و سامان دادن، التیام بخشیدن، سازش و آشتی دادن، دور کردن تباهی، رفع فساد، به صلاح آوردن، و نیک و بهتر استوار کردن» میآید.19
«اصلاح» در اصطلاح سیاسی معادل «رفرم»، یعنی ایجاد تغییرات تدریجی، آرام و باآهنگ کند میباشد. در مقابل آن، «انقلاب» به کار میرود که به معنای تغییر اجتماعی ناگهانی، تند، سریع و احیانا همراه با خشونت به کار میرود.20
«اصلاح» در اصطلاح دینی و مذهبی، به معنای مبارزه با هرگونه فساد و رفع مفاسد میباشد، چه این کار به صورت تدریجی انجام شود و یا به صورت ناگهانی. به بیان دیگر، از نظر دینی، «اصلاح» اعم از انقلاب و رفرم میباشد؛ مثلا، نهضت امام حسین(علیهالسلام) یک انقلاب بود؛ زیرا حرکت امام یک حرکت تدریجی همراه با خشونت بود؛ یعنی جنگ بود و کشته شدن و فدا کردن دهها انسان شریف در راه هدف. ولی در عین حال، این حرکت جنبه اصلاحی داشت: «خرجتُ لِطلبِ الاصلاحِ فی اُمّةِ جدّی.»21
خلاصه آنکه واژه «اصلاح» بیشتر در جایی به کار میرود که انسان، انحراف و کجروی و خلاف مصالح مردم را در جامعه ببیند و بر اساس مسئولیت و نیاز، به اصلاحات و اقدام عملی مبادرت ورزد.22
اکنون که معنا و مفهوم صلح و اصلاح معلوم شد، باید بیبینیم منظور از «اصلاح» در کلام امام چیست و در کجا به کار میرود؟ آنچه که از کلام امام استفاده میشود این است که هدف امام در این نهضت:
1. صرف فرار از بیعت نبوده است.
2. خروج امام فقط اعتراض به دستگاه خلافت یزید نبوده است.
علاوه بر اینها، امام مفسده، انحراف، نابسامانی و کجروی را در جامعه اسلامی احساس نمود و درصدد اصلاح آن برآمد. از اینرو، برای جلوگیری از انحراف و مفسده در جامعه دینی، راه خروج و حرکت از مدینه را در پیش گرفته و در یک جمله، این نهضت بزرگ را به راه انداخت. به بیان دیگر، هدف اصلی امام از اصلاح اجتماعی که در این نهضت به طور جدّی مورد توجه آن حضرت قرار داشت، عبارتند از: احیای ارزشها و معیارهای اصیل اسلامی، نفی و محو بدعتها و از بین بردن آفات و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی، زنده کردن شعائر دینی، اقامه حق و عدالت اجتماعی، نابودی استبداد، ظلم و فسق و فجور، اعتلای کلمه توحید، خرافهزدایی از چهره اصیل دین، دیندار نمودن جامعه در عرصههای گوناگون و حوزههای فکری و عملی.
امام در راستای تحقق این هدف اصلاحی از روش کارآمد و سعادتبخش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیهالسلام) در جامعه استفاده کرد. به بیان دیگر، خط و مشی امام حسین(علیهالسلام) در این امر، همان سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و روش پدر بزرگوارش علیبن ابیطالب(علیهالسلام) بود. روشن است که حرکت امام حسین(علیهالسلام) در امتداد خط اصلاحطلبی در فرمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و علی ابن ابیطالب(علیهالسلام) بوده است.23 امام(علیهالسلام) به صراحت به این هدف در نهضت خود پرداخته میفرمایند: «ولکن لنری المعالم مِن دینک، و نظهرالاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومونَ مِن عبادک و یُعمل بفرائضِک و سُننک و احکامِک»؛24 بلکه (این نهضت) به خاطر آن است که نشانههای دین تو را به مردم بنمایانم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنم، تا بندگان ستمدیدهات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنّتهای تعطیل شده تو دوباره اجرا گردند» در جای دیگر، امام میفرمایند: «اِنّی لم اَخرُج اَشَرا و لاَ بَطَرا و لا مُفسدا و لا ظالما و اِنمّا خرجتُ لطلبِ الإصلاحِ فی اُمةِ جدّی(صلیاللهعلیهوآله) اُریدُ اَنَ آمرُ بِالمعروفِ و انهی عَنِ المُنکَر و اَسیرُ بِسیرةِ جدّی و اَبی علی بن ابی طالب»؛25 من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج میگردم، بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت، اصلاح مفاسد امّت جدّم و زنده کردن سنّت و قانون او و راه و رسم پدرم، علی بنابیطالب(علیهالسلام) است.
در مورد دیگر، امام در ضمن نامه به مردم بصره میفرماید: «وَ قَد بعثتُ رسولی اِلیکم بهذا الکتاب و اَنا ادعوکُم الی کتابِ اللّه و سنّة نبیّه. فانّ السّنّة قد اُمیتت و اِنّ البدعة قَد اُحییت و اِن تَسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکِم سبیلَالرّشاد»؛26 اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما میفرستم. شما را به کتاب و سنّت پیامبر دعوت میکنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم که سنّت پیامبر بکلی از بین رفته و بدعتها زنده شدهاند. اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد.
خلاصه آنکه امام حسین(علیهالسلام) به درستی میدانست:
1. زمامداران جامعه به فسق و فساد تظاهر میکنند.
2. ارزشهای معنوی از یاد رفته و رهبران فکری و سیاسی به مفاهیم اخلاقی پایبند نیستند.
3. هیچ معیار و ضابطهای در میان کارگزاران وجود نداشت و ظلم و تبعیض به نهایت خود رسیده بود.
4. بدعتهای بسیاری در دین راه پیدا شدهاند و از مذهب به عنوان وسیله تخدیر مردم و تأمین خواستههای حکّام و مفسدان، استفاده میشود.
5. دینمداری و مادهگرایی، قیامت را از یادها برده است.
6. جلوههای فریبنده زندگی پررزق و برق این دنیا همچون بیماری، متدیّنان را زبون و زمینگیر کرده و آنان را تسلیم پیشامدها نموده و دلیری و رادمردی را از وجود انسانهای پاک زدوده است. این راه و روش حکومت اموی پیش میرفت تا جامعهای که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تأسیس کرده بود به فنا ببرد و سنّتها و ارزشهای دینی به فراموشی سپرده شوند.27
امام حسین(علیهالسلام) تمامی این کژیها و انحرافات حاکم بر زندگی افراد جامعه را به خوبی میدانست، اما چه کسی باید در برابر این انحرافات ایستادگی میکرد و جامعه منحرف را دگر باره به راه راست هدایت میکرد؟ امام خود را شایستهترین شخص برای تصدّی این امر میدانست. او در یکی از خطبههایش میفرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنَّ رسولَ اللّه قال: مَن رأی سلطانا جائرا مستحّلا لِحرمِاللّه ناکثا لعهدالله مخالفا لِسُنَةِ رسولِ اللّهِ یَعملُ فی عِبادِ اللّه بِالاِثمِ و العُدوانِ فلم یُغیّر علیه بفعلٍ و لاَ قولٍ کانَ حقا علی اللّهِ اَن یُدخله مَدخلَهُ. اَلاَ و اِنَّ هؤلاءِ قد لَزِموا طاعةَ الشیطانِ وَ تَرکوا طاعةَ الرّحمنِ و اَظهَروا الفسادَ وَ عَطّلوا الحدودَ واستأثروا بالفئوَ احلّوا حرامَاللّهِ و حرّموا حلالَه، و اَنَا اَحقُّ مِن غیره»؛28 هان ای مردم! همانا رسول خدا فرمود: هر کس فرمانروای ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنّت رسول خدا مخالفت میکند، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مینماید و او با کردار و گفتار خود بر او قیام نکند، بر خداست که او را در جایگاه (پست و عذابآور) آن ستمگر درآورد. بدانید اینان به پیروی از شیطان ملزم گردیدهاند، اطاعت خدای رحمان را ترک گفتهاند، تباهیها را آشکار ساختهاند، حدود خداوند را تعطیل کردهاند، بیتالمال را در انحصار خود درآوردهاند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند، و من از هر کس دیگری سزاوارترم که بر اینان شوریده، در برابرشان بایستم.
3. اهداف سیاسی و اجتماعی
الف. بدعتزدایی و احیای اندیشه امامت: مطابق نگرش قرآن کریم، خلافت انتصابی است؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی کسی را برای خلافت پس از پیامبر اکرم تعیین کرده و به حضرت محمّد 9دستور داده است تا این را در روز هجدهم ذیالحجه در محلی به نام «غدیر خم» به مردم، که از بسیاری از نقاط شهرهای مسلماننشین برای انجام مراسم حج گردهم آمده بودند، ابلاغ کند: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ) (مائده: 67) ای پیامبر، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان؛ و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای. خداوند تو ار از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه میدارد. و با ابلاغ آن، این دین کمال یافت: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا) (مائده: 3) امروز دین خود را بر شما تمام کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
این نگرش پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جریان تجمع عدهای در محل «سقیفه بنی ساعده» برای اولین بار، به انحراف کشانده شد؛ زیرا در این گردهمایی، مسئله «انتصاب»، که یک دستور قرآنی بود، به مسئله «انتخاب» و قومگرایی، که یک روشاجتماعی به حساب میآید، بدون در نظر داشت دستورات قرآنی تبدیل شد. حضرت علی(علیهالسلام) برای آنکه این درخت نو به ثمر نشسته اسلام از ریشه خشک و جامعه اسلامی در برابر دشمنان خارجی تضعیف نشود و مردم دچار تفرقه و چنددستگی نگردد، خار در چشم و استخوان در گلو، این وضعیت را تحمّل کرد و در برابر این جریان انحرافی، از خود واکنشی نشان نداد. این انحراف در طول دوره خلافت سه خلیفه اول، روز به روز دامنه وسیعتری پیدا کرد تا آنگاه که حضرت علی(علیهالسلام) با اصرار زیاد مردم حکومت را به دست گرفت. حضرت علی(علیهالسلام) در طول حاکمیت خود، میخواست جامعه وارونه شده اسلام را به حالت اول درآورد و مسیر انحرافی را از میان بردارد و جامعه را به صراطالمستقیم هدایت کند که متأسفانه نتوانست؛ زیرا طی این مدت، چندین جنگ بر حضرت تحمیل شد و در نهایت، به شهادت رسید.
پس از حضرت علی(علیهالسلام) جنگ سختی میان حضرت امام حسن(علیهالسلام) و معاویه در گرفت که در نهایت، حضرتامامحسن(علیهالسلام) مجبور به صلح با معاویه شد. در صلحنامهای که به مهر و امضای حضرتامامحسن(علیهالسلام) و معاویه رسید بود29 مسائل بسیاری گنجانده شده؛ از جمله در ماده دو آن آمده است: »پس از معاویه، حکومت متعلّق به حسن است و اگر برای او حادثهای پیش آمد، متعلّق به حسین میباشد، و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.»30 معاویه در پایان این قرارداد با خدای متعال به صورت کتبی تعهد کرد و نوشت که به این قرارداد عمل کند.31
معاویه پیش از مرگ خود، با نادیده گرفتن مواد این قرارداد، دومین بدعت و انحراف را در دنیای اسلام پایهریزی کرد و به جای اینکه مطابق این قرارداد و دستور خداوند، حکومت را به امام حسین(علیهالسلام) بسپارد، حاکمیت نظام اسلامی را به صورت یک امر موروثی سلطنتی در آورد و یزید، فرزند خود، را به طور رسمی به عنوان جانشین خود و خلیفه مسلمانان به مردم معرفی میکرد و به این صورت، حکومت از «امامت» به صورت چشمگیری فاصله گرفت و معاویه بدعت بیسابقهای را در دنیای اسلام از خود به یادگار گذاشت. یکی از اهداف امام حسین(علیهالسلام) از نهضت بزرگ عاشورایی این است که با این بدعت، که معاویه آن را ایجاد کرده بود ـ یعنی نادیده گرفتن امامت امام حسین(علیهالسلام) و موروثی و سلطنتی کردن خلافت ـ مبارزه کند. او کسی را بر مقدرّات مردم حاکم کرده بود که هیچگونه صلاحیتی برای این امر نداشت.
شهید مطهری در اینباره مینویسد: »دو مفسده در بیعت با یزید بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت: یکی اینکه بیعت با یزید تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین(علیهالسلام) بود؛ یعنی مسئله خلافت یک فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثی مطرح بود. مفسده دوم مربوط به شخصیت خاص یزید بودکه وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز میکرد. او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود، بلکه متجاهر به فسق بود و شایستگی ثابتی هم نداشت.32
امام خمینی(رحمةالله) نیز مسئله بدعتزدایی را یکی از اهداف قیام امام حسین(علیهالسلام) میداند. حمید عنایت با استفاده از کتاب ولایت فقیه امام خمینی(رحمةالله) مینویسد: «نهضت امام حسین(علیهالسلام) برای ممانعت از تأسیس سلطنت و جانشینی موروثی بود که حسین(علیهالسلام) شورید و شهید شد. به خاطر امتناع انبیا(علیهمالسلام) نسبت به جانشینی موروثی یزید و شناسایی سلطنت او بود که حسین(علیهالسلام) شورید و تمامی مسلمین را به شورش دعوت کرد.»33
امام خمینی(رحمةالله) در جای دیگر میفرماید: «سیدالشهداء با این فداکاری که کرد، علاوه بر اینکه آنها را به شکست رساند و اندکی که گذشت مردم متوجه شدند که چه غائلهای و چه مصیبتی وارد شده و همین مصیبت موجب به هم خوردن اوضاع بنیامیّه شد.»34 از این بیان امام خمینی(رحمةالله) چنین استفاده میشود که انقلاب امام در بدعتزدایی موفقیتآمیز بوده است؛ زیرا از نظر امام، انقلاب امام حسین(علیهالسلام) موجب به هم خوردن اوضاع بنیامیّه و سست شدن پایههای بدعت شد.
با توجه به آنچه بیان شد، معلوم میشود که در اسلام استوانههای دومین بدعت توسط معاویه پایهگذاری شدند. اکنون سؤال این است که چه کسی باید بدعتزدایی کند؟ و چه کسی شایستگی آن را دارد که ریشههای بدعت را بخشکاند و دیگر باره سنّت رسول خدا را حاکم سازد؟ امام حسین(علیهالسلام) خود را شایسته این کار میداند و بدینروی تصمیم گرفت این پدیده شوم را از صفحه روزگار حذف کند، اگرچه در راه دستیابی به این هدف، هزینه بسیار کند و یا حتی شهید شود؛ چنانکه میفرماید: «وَ انَا اَدعوُکُم الی کِتابِ اللّهِ وَ سَنّةِ نَبّیه فَاِنَّ السّنّة قد اُمیتت و اَنّ البدعةَ قَد اُحییت و اِن تسمعوا قولی و تُطیعوا امری اَهدکم سبیلَ الرشادِ.»35
همچنین از بیانات امام حسین(علیهالسلام) استفاده میشود که بدعتزدایی از اهداف میان مدت ایشان به حساب میآید؛ زیرا امام با ریشه کردن درخت بدعت، مبارزه خود را تمام شده فرض نمیکند، بلکه آن را ادامه میدهد تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد.
ب. تشکیل حکومت: یکی از اهداف سیاسی امام حسین(علیهالسلام)، تشکیل حکومت اسلامی بود. ایشان به صراحت میفرمود: آل ابوسفیان لیاقت حکومت ندارند و از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «الخلافةُ محرّمةٌ علی آلِ ابیسفیانَ فاِذا رأیتم معاویةَ علی منبری فابقروا بطنه و قد رأهُ اهلُ المدینةِ علی المنبرِ فلم یبقروا فابتلاهم اللّه بیزیدٍ الفاسقِ»؛36 خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید بکشید، ولی مردم مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق (و بدتر از معاویه) گرفتار نموده است.
امام حسین(علیهالسلام) همچنانکه بر عدم شایستگی آل ابوسفیان برای خلافت پای میفشرد، بر لیاقت و شایستگی خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت، اگرچه این در سطح زمینهسازی و الهامبخشی در جهت تشکیل یک حکومت برای نسلهای بعدی باشد.
با مطالعه تاریخ این نهضت بزرگ، مشخص میشود که امام حسین(علیهالسلام) در هر جا مناسب میدید، شایستگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام نموده و مردم را به پذیرش حکومت و رهبری عادل دعوت میکرد37 در اینجا به برخی از فرمایشهای امام مبنی بر علاقهمندی وی به تشکیل حکومت اشاره میشود:
1. امام(علیهالسلام) ضمن اظهارات شایستگی خود بر تصدّی امر خلافت، خطاب به فرماندار مدینه میفرماید: «اَیُّنا اَحقُّ بالخلافةِ و البیعةِ»؛38 کدامیک از ما شایستگی خلافت و بیعت داریم؟
2. امام در خانه شخصی به نام شراف در ضمن سخنرانی خود، فرمود: «و نحنُ اهلُبیتِ محمّدٍ اولی بِولایةِ هذا الامرِ مِن هؤلاءِ المدّعین، ما لیس لهم و السائرین بالجورِ و العدوانِ»؛39 و ما اهلبیت پیامبر به ولایت و رهبری مردم سزوارتر از اینها (بنیامیّه) میباشیم که به ناحق مدّعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفتهاند.
3. امام ضمن دعا برای مردم کوفه که تصمیم گرفته بودند ایشان را برای رسیدن به حقشان ـ یعنی تشکیل حکومت ـ یاری کنند، میفرماید: «فقَد وردَ علی کتابِ مسلمِ بن عقیلٍ، یُخبرنی باجتماعکم علی نصرِنا و الطلبِ بحقّنا فسألتُ اللّهَ اَن یُحسنَ لَنا الصنعَ و یُثیبکم علی ذلکَ اعظَم الاجرِ»؛40 نامه مسلم بن عقیل را که مشعر به اجتماع و هماهنگی شما در راه نصرت و یاری ما خاندان و مطالبه حق ما بود دریافت نمودم. ازخداوند مسئلت دارم که آینده همه ما و شما را به خیر بگرداند و در این اتحاد و اتفاق به شما پاداش بزرگ عنایت فرماید.
4. امام در نامهای به مردم بصره میفرماید: «و نحنُ نَعلمُ انّا اَحقُّ بِذلکَ الحقِّ»41 ما یقین داریم که در مسئله حکومت و خلافت شایستهتر از همه هستیم.
5. امام با تصریح به اینکه شایستهترین فرد بر امر خلافت است، میفرماید: «و کنّا اَهله و اولیائُه و اوصیائُه وَ ورثته و اَحقُّ الناسِ بِمقامِه فی الناسِ»؛42 و ما خاندان اولیا و اوصیا و وارثان و شایستهترین افراد به مقام پیامبر از میان امّت هستیم.
از مجموع فرمایشهای امام حسین(علیهالسلام) استفاده میشود که ایشان خود را شایستهترین و جامعترین فرد برای رهبری میدانسته و آمادگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام کرده است.43
علاوه بر این، از فرمایشهای امام حسین(علیهالسلام) استفاده میشود که یکی از اهداف امام تشکیل حکومت بوده است. بسیاری از صاحبنظران نیز بر همین عقیدهاند؛ از جمله حضرت امام خمینی(علیهالسلام) میفرماید: «آنهایی که خیال میکنند که حضرت سیدالشهداء برای حکومت نیامد، خیر اینها برای حکومت آمدند، برای اینکه باید حکومت در دست مثل سیدالشهداء باشد؛ مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند. او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت، تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد».44
ایشان در جای دیگر میفرماید: «ایشان امام حسین(علیهالسلام) آمده بود، حکومت را هم میخواست بگیرد.»45
البته لازم به یادآوری است که تشکیل حکومت از نظر امام، هدف نهایی نیست، بلکه هدف دراز مدت و وسیلهای است در جهت دستیابی به هدف نهایی.
همچنین اینکه گفته شد هدف امام تشکیل حکومت بود، لزوما به این معنا نیست که امام در این حرکت بتواند حکومت تشکیل دهد، بلکه منظور این است که امام یا در شرایط فعلی حکومت تشکیل بدهد و یا اگر نتوانست، در بلندمدت زمینه تشکیل یک حکومت را فراهم کند. امام خمینی(علیهالسلام) در اینباره میفرماید: «آن حضرت در فکر اسلام و مسلمین بود به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدّس و فداکاری او در میان انسانها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ما برقرار شود، مخالفت نمود، مبارزه کرد و فداکاری».46
4. رضایت الهی
یکی از اهداف بسیار مهم امام حسین(علیهالسلام) رضایت و خشنودی خداوند تبارک و تعالی بود؛ امام قطعنظر از همه اهداف دیگر، و با توجه به انحرافی که در سطح کلان در احکام و قوانین اسلامی پدید آمده بود و جامعه اسلامی از راه درست و مستقیم به بیراهه کشیده شده بود، رضایت خداوند را در این میدانست که یک نهضت عظیم و بزرگ راه بیندازد. به بیان دیگر، امام وظیفه خود میدانست که در وضعیت موجود و شرایط حاکم دست به اقدامی بزند که رضایت و خشنودی خداوند تبارک و تعالی در آن قرار دارد. امام حسین(علیهالسلام) در اینباره میفرماید: «لا محیصَ عنِ یومِ خُطَّ بالقلمِ رضااللّه رضانا اهلُ البیت؛ از پیش آمدی که با قلم قضا مقرّر شده، راه گریزی نیست. بر آنچه خداوند خوشنود شود ما نیز راضی هستیم.»47
آنچه به عنوان یک حقیقت انکارناپذیر در نهضت امام حسین(علیهالسلام) از آغاز تا پایان کاملا محسوس است اینکه بر تک تک اقدامات عاشورائیان، به ویژه بر شخص امام، خداوند و رضایت او حاکم است؛ یعنی هدف و معیار برای تمامی رفتارها، کردارها و گفتارهای آنها رضایت و خشنودی خداوند است؛
ـ اگر امام با یزید بیعت نمیکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر او در کنگره جهانی حج، به عنوان بزرگترین پایگاه اطلاعرسانی شرکت میکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر او مراسم حج را ناتمام میگذارد و به سوی کربلا حرکت میکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر از سپاهیان حرّ با نان و آب پذیرایی میکند و از ضعف عمومی آنها برای حمله استفاده نمیکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر پس از شهادت مسلم و هانی، تمامی اطرافیان خود را در بازگشت آزاد میگذارد و هیچگونه فشار و جبری بر آنان اعمال نمیکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر کسانی را برای کمک دعوت میکند و یا برای آنان نامه مینویسد، برای خوشنودی خداوند است.
ـ اگر در روز عاشورا بر مصیبت شهادت اکبر، قاسم، عبّاس، عون و سایر یاران و سرانجام، شهادت مظلومانه طفل شیرخوارش، صبر میکند برای رضای خداست.
ـ اگر او در سجدهگاه خونین، با جسمی صد چاک و به خون آغشته، شیرینترین جلوه بریدن از غیر و توجه کامل به جانان را به تصویر میکشد، برای خشنودی و رضایت خداوند است. ایشان در آخرین مناجات خویش به بارگاه صمدیت، که در آن حال، به وجود، حیات، جهاد، ایثار و اخلاص، بر عرشیان مباهات میفرمود، عرضه داشت: «صبرا علی قضائکَ یا ربّ لا الهَ سواکَ یا غیاثَ المستغیثین، مالی ربٌ سواکَ و لا معبودَ غیرُک، صبرا علی حُکمکَ یا غیاثَ من لاغیاثَ له یا دائما لانفادَ له یا محیی الموتی یا قائما علی کُلِّ نفسٍ بما کسبت احکُم بینی و بینهُم و انتَ خیرُ الحاکمین»؛48 خدایا، در برابر قضا و قَدَر تو صبر میکنم. ای پرورگاری که جز تو معبودی نیست، ای پناه بیپناهان و دادرس دادخواهان، مرا پروردگاری جز حضرت تو نیست. معبودا، در برابر حکم تو شکیبایم. ای فریادرس بی دادرس، ای خدایی که همیشگی و بیپایانی، ای زندهکننده مردگان، خدایی که هر کس را با اعمالش میسنجی، میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکمکنندگان هستی.
و آنگاه که صورت به خون آغشته خود را بر روی خاک گذاشت، عرض کرد: «بسمِ اللّه و بِاللّه و فی سبیلِ اللّه و علی مِلّةِ رسولِ اللّه»؛49 با نام و یاد خدا و با کمک خدا و در راه خدا و شریعت رسول خدا، هدفش خدا و رضایت او بود.
امام خمینی(رحمةالله) نیز در موارد متعدد، از هدف الهی امام در این نهضت ـ یعنی رضا و خوشنودی خداوند ـ با تعبیرهای گوناگون یاد میکند. از نظر ایشان اهداف نهایی نهضت امام حسین(علیهالسلام) عبارتند از: حفظ اسلام،50 قیام برای خدا،51 اقامه نماز،52 رضایت الهی53 و اقامه حق و عدل.54
خلاصه اینکه امام در این نهضت، هدفی جز خدا در نظر نداشت و اگر اهداف دیگری نیز در کار بودند همه برای دستیابی و رسیدن به این هدف مقدّس بودند. به خاطر همین هدف اساسی و جاودانه امام است که تمامی رفتارها و کردارهای امام جاودانه مانده است؛ یعنی پیامش جهانی، آرمانهایش زنده، مصیبت جانگدازش همیشه داغ، مجالس ذکر مصبیتش همواره گرم، و محبوبیت خدادادیاش روزافزون است و دشمنانش ذلیل، خوار و گرفتار ننگ ابدی و عذاب بیپایان اخرویاند.
نتیجهگیری
نتیجهای که از این نوشتار به دست میآید این است که داشتن هدف برای موفقیت هر فرد و سازمانی بسیار مؤثر است. نهضت امام حسین(علیهالسلام) نیز به عنوان یک گروه تشکیلاتی و سازماندهی شده دارای اهدافی بوده که عبارتند از: احیای اصل «امر به معروف و نهی از منکر»، «اصلاح اجتماعی، بدعت زدایی، تشکیل حکومت اسلامی و رضایت الهی.» آنچه در این نوشتار به آن پرداخته شد، این بود که اهداف مزبور از نظر ارزش و همچنین از نظر دوره زمانی در یک سطح قرار ندارند، بلکه اهداف مورد نظر امام دارای ارزش متفاوتند که هر کدام از آنها بر اساس ارزشی که امام برای آنها قایل است، در یک دوره زمانی مشخص به اجرا درخواهند آمد. آنچه یادآوری مجدّد آن لازم است اینکه این اهداف در طول همدیگر قرار دارند و تحقق هریک زمینهساز تحقق اهداف دیگر است. تا آنکه به هدف نهایی ـ یعنی رضایت و خشنودی خداوند بزرگ ـ برسد که این هدف، هدف ذاتی است که خود آن برای امام ارزش ذاتی دارد و در واقع، امام برای رسیدن به مرحله رضایت الهی قیام کرد: (یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی) (فجر: 30ـ27) تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است. پس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ غلامرضا خاکی، روش تحقیق، با رویکرد پایاننامهنویسی، قم، مرکز تحقیقات علمی کشور، 1378، ص 2.
2 ـ علی رضائیان، مبانی سازمان و مدیریت، تهران، سمت، 1379، ص8.
3 ـ سیدرضا سید جوادین، جزوه درسی کارشناسی ارشد مدیریت، ص10.
4 ـ عمربن ابراهیم خیام، «اهداف و تعیین هدف در مدیریت»، مجله علوم پزشکی مدارس، ش1، ص79.
5 ـ همان، ص81.
6 ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، چ دوم، قم، دارالتبلیغ اسلامی، 1345، ص209.
7 ـ همان، ص222.
8ـ شیخ حرّ عاملی، وسائلالشیعه، ج 16، ص 119، روایت 21132.
9ـ جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی، 1382، ج 8، ص57.
10 ـ محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین(علیهالسلام)، ص 241.
11 ـ محمدصادق نجمی، سخنان حسینبن علی (علیهالسلام) از مدینه تا کربلا، چ هشتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص 134.
12 ـ محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین7، ص241.
13 ـ جمعی از نویسندگان، فرهگ عاشورایی «عنصر تبلیغ در نهشت حسینی»، ج 6، ص 20.
14 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص328.
15 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 14، ص15.
16 ـ همان، ج 20، ص190.
17 ـ مجموعه مقالات دومین کنگره بینالمللی امام خمینی (رحمةالله) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمةالله)، 1376، ص221.
18 ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «فسد»، ص 36.
19 ـ محمدجواد درودگر، اصلاحگرایی از منظر حسینبن علی(علیهالسلام)، تهران، تجلی، 1380، ص19.
20 ـ کارشناسی تحقیقات سازمان آموزش و پرورش استان قم، مقالات برگزیده امام حسین(علیهالسلام) الگوی عزّت و افتخار، قم، ظفر، 1382، ص321.
21 ـ محمدتقی مصباح، آذرخش دیگر از آسمان کربلا، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمةالله)، ص133.
22 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص83.
23 ـ همان، ص 84.
24 ـ محمود شریفی و دیگران، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیهالسلام)، «ترجمه موسوعة کلمات الامام الحسین(علیهالسلام)»، قم، مشرقین، ص 313.
25 ـ محمدصادق نجمی، سخنان امام حسین (علیهالسلام) از مدینه تا کربلا، چ هفتم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1365، ص 36.
26 ـ محمود شریفی و دیگران، پیشین، ص 356.
27 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص24.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 382، باب 37، روایت 2 / محمود شریفی و دیگران، پیشین، ص 405.
29 ـ شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سیدعلی خامنهای، چ یازدهم، 1365، ص255.
30 ـ همان، ص385.
31 ـ همان.
32 ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، قم، صدرا، 1364، ج 2، ص20.
33 ـ حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلام، تهران، چاپخانه سپهر، 1362، ص271.
34 ـ امام خمینی، پیشین، ج 17، ص 58و59.
35 ـ محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 240 / جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی «اصلاحطلبی در قیام حسینی»، ج 10، ص49.
36 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص 20/ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 16.
37 ـ جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی، ج 10، ص 90.
38 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص20.
39 ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 140.
40 ـ همان، ص 104.
41 ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 240.
42 ـ همان.
43 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص91.
44 ـ امام خمینی، پیشین، ج 12، ص 174 / جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 8، ص 54.
45 ـ امام خمینی، پیشین، ج 2، ص190.
46 ـ امام خمینی، ولایت فقیه، ص161.
47 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص 53.
48 ـ ر.ک: مقتل محرّم، ص 344و 345، به نقل از: حسین ایمانی، درسها و عبرتهای عاشورا، قم، عصر ظهور، 1377، ص 139.
49 ـ محمد اشتهاردی، سوگنامه آل محمد، چ چهاردهم، قم، ناصر، 1379، ص359.
50 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 17، ص55.
51 ـ همان، ج 17، ص239.
52 ـ همان، ج 12، ص148.
53 ـ همان، ج 19، ص13.
54 ـ همان، ج 5، ص16.
تعریف مدیریت
مدیریت عبارت است از: فراگرد به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده که از طریق برنامهریزی، سازماندهی، بسیح منابع و امکانات، هدایت، و کنترل عملیات برای دستیابی به اهداف تعیین شده، صورت میگیرد.2 به بیان دیگر، مدیریت فرایند مؤثر و کارآمد است که بر اساس برنامهریزی، سازماندهی، هدایت، کنترل و بسیج منابع و امکانات، جهت نیل به اهداف تحت تأثیر شرایطی محیطی به کار گرفته میشود.3
از این دو تعریف، معلوم میشود که آنچه در مدیریت بسیار مهم است و باید بیش از همه چیز مورد ارزیابی قرار گیرد «هدف» است؛ زیرا تمام تلاشهای یک مدیر در یک سازمان بر این متمرکز میشوند که چگونه به آن هدف موردنظر دست پیدا کند. به بیان دیگر، هدف در کارهای فردی، سازمانی و تشکیلاتی نیروی اصلی حرکت و انگیزش است که اگر نباشد ماشین سازمان به حرکت درنمیآید و افراد انگیزه برای کار و فعالیت نخواهند داشت.
با توجه به این مطلب، سؤال اساسی که در نهضت کربلا و قیام امام حسین(علیهالسلام) مطرح میباشد این است که هدف از این نهضت چه بوده است؟ به دیگر سخن، هدفی که امام حسین(علیهالسلام) را وادار کرد تا همه نیروها را برای دستیابی به آن بسیج کند و در این راه از همه امکانات استفاده کند و از هیچ تلاشی دریغ نورزد، چیست؟ پیش از پاسخ به این پرسش برای روشن شدن بیشتر بحث، لازم است «هدف»، انواع و ویژگیهای آن مورد بحث قرار گیرد:
هدف
داشتن هدف برای موفقیت و پیشرفت افراد، سازمانها، کشورها، اتحادیهها، قارهها از اهمیت بسیاری برخوردار است. بیشتر کشورها درعینحال که از منابع طبیعی و انسانی قابل توجه برخوردارند، ولی توسعه و پیشرفتی ندارند.همچنین برخی افراد و سازمانها در حالی که تلاش زیادی میکنند، بازدهی مطلوبی ندارند؛ زیرا در زندگی فردی، سیاسی و سازمانیشان یا هدفدار نیستند و یا اگر هدف دارند، آن را درست تعریف و طبقهبندی نکردهاند. به همین دلیل، شناخت درستی از آن ندارند. بنابراین، داشتن هدف و آشنایی نسبت به آن و مرحلهبندی آن در موفقیت زندگی فردی و اجتماعی، نقش بزرگی دارد. افراد، سازمانها و کشورهایی که در زندگی و فعالیتهایشان هدف ندارند به کسی میمانند که به بیراهه رفتهاند، به هر اندازه که به سرعت خود بیفزایند و یا فعالیت و تلاش خود را گسترش دهند، به همان اندازه از رسیدن به مقصد و غایت دور میشوند.
بنابراین، «هدف» عبارت است از: غایت و نتیجهای که از طریق تلاشهای خاصی به دست میآید.4 به بیان دیگر، هدف عبارت است از: دستاوردی سنجشپذیر و مشخص که طی مدتی مشخص و تحت محدودیتهای هزینهای خاص حاصل میشود.
نکتهای که قابل ذکر است اینکه از نظر مدیریتی، بین هدف و مأموریت تفاوت وجود دارد و آنها را نباید یکی گرفت؛ زیرا مأموریت دیدگاهی وسیعتر از هدف است. به بیان دیگر، اگر هدف در برگیرنده نتیجهای مشخص و سنجشپذیر باشد که قصد داریم به آن دست یابیم، مأموریت همانند چتری است که اهداف و عملکرد مرتبط با آن در ذیل آن قرار میگیرند.5
انواع هدف
در مدیریت، چند نوع هدف مورد بحث قرار میگیرند: 1. کوتاه مدت؛ 2. میان مدت؛ 3. بلندمدت؛ 4. نهایی. همانگونه که از عناوین این تقسیمبندی به دست میآید، هدف کوتاه مدت آن است که در یک دوره زمانی محدود و مشخص به دست آید. اهداف میان مدت آنها هستند که در دوره طولانی، و اهداف بلندمدت آنها هستند که در یک دوره طولانیتر قابل دسترسی باشند. آنچه در این تقسیمبندی مهم میباشد این است که تمامی اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت در جهت رسیدن به اهداف نهایی، مورد توجه قرار گیرند. توجه و تقسیمبندی هدف در جهت رسیدن به اهداف سازمانی و اجتماعی، از اهمیت بسیاری برخوردار است. برای توضیح بیشتر، به یک گفتوگو در اینباره توجه کنید:
از یکی از سران کشورهای صنعتی سؤال شد: راز موفقیت شما در کارهای اجتماعی چیست؟ وی در جواب گفت: ما اهداف و برنامههای بلندمدت و وسیع را در نظر میگیریم، ولی اهداف و برنامههای بلند مدت را به اهداف کوتاه مدت و برنامههای کوچک تجزیه کرده، کارها را از اهداف کوتاه مدت و برنامههای کوچک شروع میکنیم که اگر احیانا کار ما به مشکل برخورد کرد، آن را بدون اینکه متحمل خسارت و زیان زیاد شویم، تعطیل کنیم بر خلاف این، شما کارها را با هدف بلندمدت و برنامههای وسیع آغاز میکنید و اگر با یک مانع برخورد کردید، به خاطر هزینههای هنگفتی که کردهاید، نمیتوانید از آن دست بکشید. به همین دلیل، مجبور میشود به هر صورت که شده است آن را ادامه دهید. این است راز موفقیت ما و شکست شما.6
شرایط دستیابی به اهداف
اگر کسی برای دستیابی به اهداف و مقاصد، دو ویژگی نداشته باشد، در نهایت، به آن اهداف نایل نخواهد شد: ایمان به هدف؛ استقامت در راه نیل به هدف.
در تاریخ، نمونههای بسیاری وجود دارند که این ادعا را اثبات کرده و با وجود این دو خصیصه، افراد به کامیابیهای بزرگی دست یافتهاند. برای نمونه، میتوان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نام برد. وقتی از طرف کفّار قریش (از طریق ابوطالب) به ایشان پیشنهاد شد که حاضریم بهترین دختر را به نکاح شما درآوریم و تو را از سرمایهدارترین افراد قریش بگردانیم، به شرط آنکه دست از هدف خود ـ یعنی خداپرستی ـ برداری و به خدایان ما اهانت نکنی، او فرمود: «واللّه یا عماه، لو وضَعوُا الشمسَ فی یمینی و القمرَ فی شمالی علی اَن اَترکَ هذا الامرِ حتی یُظهره اللّهُ اَو اهلکَ فیه ما ترکتُه»؛ عموجان، به خدا سوگند، هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چب من قرار دهند (یعنی سلطنت تمام عالم را در اختیار من بگذارند) که از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود دست بردارم، هرگز حاضر نمیشوم دست بردارم و هدف خود را تعقیب میکنم تا بر مشکلات پیروز شوم یا در راه هدف جان بسپارم.7 با این توضیح، در مورد هدف، به پرسش اصلی در مورد نهضت امام حسین(علیهالسلام) میرسیم:
اهداف نهضت امام حسین(علیهالسلام)
در اینکه نهضت امام حسین(علیهالسلام) آگاهانه و با تدبیر صورت گرفته و بر احساسات مبتنی نبوده است، بر اساس منابع تاریخی، هیچ جای شک و تردیدی وجود ندارد. اما اینکه اهداف او از این نهضت آگاهانه چه بوده است، میتوان موارد ذیل را از جمله اهداف اصلی در نهضت ایشان به حساب آورد:
1. احیای امر به معروف و نهی از منکر
یکی از اهداف قیام امام حسین(علیهالسلام) احیای اصل «امر به معروف و نهی از منکر» است. اصل «امر به معروف و نهی از منکر» چنان مهم است که اگر در یک جامعه درست اعمال شود، بسیاری از نابسامانیها، سامان پیدا کرده و بسیاری از انحرافات و کجرویها، درست خواهند شد. امام باقر(علیهالسلام) درباره اهمیت امر به معروف و نهی از منکر میفرماید: «اِنَّ الامرَ بِالمعروفِ و النهی عَنِ المُنکَرِ سبیلُ الانبیاءِ و مِنهاجُ الصُلحاءِ فریضةٌ عظیمةٌ بها تُقام الفرائضُ و تأمنُ المذاهبُ و تَحلُّ المکاسبُ و تَردُّ المظالمُ و تعمُر الارضُ و ینتصفُ مِن الاعداءُ و یستقُیم الامرُ»8؛ امر به معروف و نهی از منکر شیوه انبیا و روش صالحان است؛ واجب مهمی است که سایر واجبات به موجب آن برپا میشوند و راهها با آن امن و امان میگردند و خرید و فروش حلال میشوند و ستمها بر طرف میگرداند و زمین آباد میشود و از دشمنان انتقام گرفته میشود و امور روبه راه میگرداند.9
همچنانکه از این حدیث شریف استفاده میشود، اصل «امر به معروف و نهی از منکر» دارای کارکردهای اقتصادی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میباشد. به بیان دیگر، از نظر اسلام، جامعه یک تشکّل نظاممندی است که دارای اجزای متعدد مانند جزء سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میباشد. این جامعه در صورتی کارآیی لازم را دارد که اجزای آن وظایف، نقشها و کارکردهای لازم خود را به خوبی ایفا کنند و بخصوص جزیی که از اهمیت و اولویت بیشتری برخوردار است، در کار خود کوتاهی نکند؛ مثلا، ساختار سیاسی نسبت به سایر اجزا در یک جامعه، حکم مغز انسان را نسبت به سایر اجزای بدن دارد که اگر درست کار نکند، سایر اجزای جامعه و یا سایر اعضای بدن فلج شده کارآیی لازم نخواهند داشت. به بیان دیگر، در این صورت، کل سیستم، یعنی تمام جامعه و یا تمام اعضای بدن ضربه خواهند خورد. این امر به دلیل این است که «جامعه و یا هر سیستم دیگر زمانی حیات مستمر و با دوام خواهد داشت که راهکار و سازوکار صحیح در برخورد با نابسامانیها و رفع اختلالات به وجود آمده در آن را داشته باشد.»10 اسلام به عنوان دین کامل، جامع و مانع در اینباره سازوکار مهمی دارد و آن عبارت است از: اصل «امر به معروف و نهی از منکر»؛ یعنی در صورت وجود انحراف و کجروی و نابسامانی در جامعه، برای مقابله با آن، از این سازوکار استفاده میشود.
امام حسین(علیهالسلام) اوج انحرافها و نابسامانیها و پایمال شدن حق در تمام ابعاد و بخصوص در بُعد سیاسی را در حاکمیت یزیدبن معاویه میبیند؛ میفرماید: «اِن الدُنیا قد تَغیّرت و تنکّرت و ادبَرَ معروفَها و استمرّت حذاءَ و لم تبق مِنها الاّ صبابة کصبابة الاناءِ و خسیسُ عیشٍ کالمرعی الوبیلِ اَلاَ ترونَ اَنَّ الحقَّ لا یُعملُ به و اَنَّ الباطل لا یُتناهی عَنه؟»11؛ کار ما بدینجا کشیده شده است که میبینید: دنیا دگرگون شده و بسیار زشت و ناپسند گردیده است؛ نیکیهای دنیا به عقب میروند و همچنان با شتاب رو به زوالند؛ از نیکیها چیزی باقی نمانده، جز ته ماندههایی همانند ته مانده آبشخورها؛ پستیهای زندگی همانند چراگاه زیانبخش و بیمارکنندهاند. آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد.12
در جای دیگر، امام میفرمایند: «اَلا ترونَ انَ الحقَّ لا یَعمل به والباطِل لاَ یَتَناهی عَنه لِیرغبَ المؤمنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحقّا»؛13 آیا نمیبینید که به حق رفتار نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود؛ پس مؤمن در چنین اوضاعی باید به شهادت در راه خدا تن بدهد.
از این فرمایشهای امام معلوم میشود که از وضعیت موجود دلش خون بود. به همین دلیل، فریاد امام بلند بود که حق از همه جا رخت بر بسته و باطل در همه جا حاکم شده است. در این شرایط، راه کار چیست؟ برای حاکمیت حق و براندازی باطل چه راه حلی میتوان ارائه کرد؟ امام حسین(علیهالسلام) اصل «امر به معروف و نهی از منکر» را به عنوان بهترین سازوکار و راه حل مطرح میکند. از نظر ایشان، در چنان شرایطی اصل امر به معروف و نهی از منکر مرده بود و کسی مطابق معروف عمل نمیکرد و از منکرات دوری نمیجست. امام میخواست این اصل را زنده کند، اگرچه در راه احیای آن شهید شود و اهل و عیالش نیز به اسارت بروند. همه این کارها بشود، ولی این اصل زنده گردد. هدف او از این نهضت احیای این اصل بود. به همین دلیل، امام به صورت صریح احیای این اصل را به عنوان یک هدف رسمی در نهضت خود اعلام میکند: «اُریدُ اَن آمرَ بِالمعروفِ و اَنهی عَنِ المُنکر»14 تصمیم گرفتم که امر به معروف و نهی از منکر کنم.
حضرت امام خمینی(رحمةالله) نیز بر این عقیده است که یکی اهداف امام حسین (علیهالسلام) از این نهضت، احیای «امر به معروف و نهی از منکر» است؛ چنانکه میفرماید: «اینکه حضرت اباعبدالله(علیهالسلام) نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این بود که گفتند: تکلیف من است که استنکار (نهی از منکر) کنم».15
در جای دیگر، ایشان میفرماید: «سیدالشهداء... تمام زندگیاش را صرف این کرد که ... معروف در کار باشد. منکرات از بین بروند».16
لازم به یادآوری است که امر به معروف و نهی از منکر دارای مراحلی است که در اینجا دو مرحله آن، که بیشتر به بحث حاضر مربوط میشوند، یادآوری میگردد:
1. اگر قوانین اسلامی حاکم باشند، ولی شخص حاکم از نظر اخلاقی و اعتقادی فاسد و منحرف باشد، در این صورت، باید اصلاح و نهی از منکر از طریق زبان صورت بگیرد.
2. اگر قوانین حکومت نیز به نحوی از اسلام عدول کنند و حاکم نیز فاسق باشد، چنانکه در زمان یزید اینگونه بود، در این صورت، امر به معروف و نهی از منکر در شکل و قالب «جهاد» و خروج علیه حکومت جائر متبلور میشود. به بیان دیگر، در این صورت از باب تکلیف و وظیفه شرعی باید وارد عمل شد، چه کار به نتیجه برسد و یا نرسد. امام حسین(علیهالسلام) در نهضت خود از هر دو نوع آن استفاده کرد: هم با زبان آنها را موعظه کرد و پس از آنکه فهمید این مرحله کارآیی ندارد، وارد مرحله دوم شد؛ یعنی جنگ و جهاد.17
2. اصلاح اجتماعی
یکی از اهداف نهضت امام حسین(علیهالسلام) اصلاح جامعه است. برای روشنتر شدن این بحث، ابتدا درباره کلمه «صلح» و «اصلاح» توضیح داده میشود، سپس اصلاح از دیدگاه امام حسین(علیهالسلام) مورد بررسی قرار میگیرد:
«صلاح» ثلاثی مجرّد در مقابل «فساد» به کار میرود. «الفسادُ خروجُ الشیءِ مِن الاعتدالِ، قلیلا کان الخروج عنه او کثیرا، ایضاده الصّلاحُ، و یُستعمل ذلکَ فیالنفس والبدنِ و الاشیاءِ الخارجة عَنِ الاِستقامه»؛18 فساد هرگونه خارج شدن اشیا از حالت اعتدال است، خواه کم باشد یا زیاد و نقطه مقابل آن، صلاح است که در جان و بدن و اشیایی که از حد اعتدال خارج میشوند، تصور میشود.
«اصلاح» ثلاثی مزید از باب افعال، مفرد واژه اصلاحات است. در لغت، به معنای «به سامان در آوردن و راست کردن، سر و سامان دادن، التیام بخشیدن، سازش و آشتی دادن، دور کردن تباهی، رفع فساد، به صلاح آوردن، و نیک و بهتر استوار کردن» میآید.19
«اصلاح» در اصطلاح سیاسی معادل «رفرم»، یعنی ایجاد تغییرات تدریجی، آرام و باآهنگ کند میباشد. در مقابل آن، «انقلاب» به کار میرود که به معنای تغییر اجتماعی ناگهانی، تند، سریع و احیانا همراه با خشونت به کار میرود.20
«اصلاح» در اصطلاح دینی و مذهبی، به معنای مبارزه با هرگونه فساد و رفع مفاسد میباشد، چه این کار به صورت تدریجی انجام شود و یا به صورت ناگهانی. به بیان دیگر، از نظر دینی، «اصلاح» اعم از انقلاب و رفرم میباشد؛ مثلا، نهضت امام حسین(علیهالسلام) یک انقلاب بود؛ زیرا حرکت امام یک حرکت تدریجی همراه با خشونت بود؛ یعنی جنگ بود و کشته شدن و فدا کردن دهها انسان شریف در راه هدف. ولی در عین حال، این حرکت جنبه اصلاحی داشت: «خرجتُ لِطلبِ الاصلاحِ فی اُمّةِ جدّی.»21
خلاصه آنکه واژه «اصلاح» بیشتر در جایی به کار میرود که انسان، انحراف و کجروی و خلاف مصالح مردم را در جامعه ببیند و بر اساس مسئولیت و نیاز، به اصلاحات و اقدام عملی مبادرت ورزد.22
اکنون که معنا و مفهوم صلح و اصلاح معلوم شد، باید بیبینیم منظور از «اصلاح» در کلام امام چیست و در کجا به کار میرود؟ آنچه که از کلام امام استفاده میشود این است که هدف امام در این نهضت:
1. صرف فرار از بیعت نبوده است.
2. خروج امام فقط اعتراض به دستگاه خلافت یزید نبوده است.
علاوه بر اینها، امام مفسده، انحراف، نابسامانی و کجروی را در جامعه اسلامی احساس نمود و درصدد اصلاح آن برآمد. از اینرو، برای جلوگیری از انحراف و مفسده در جامعه دینی، راه خروج و حرکت از مدینه را در پیش گرفته و در یک جمله، این نهضت بزرگ را به راه انداخت. به بیان دیگر، هدف اصلی امام از اصلاح اجتماعی که در این نهضت به طور جدّی مورد توجه آن حضرت قرار داشت، عبارتند از: احیای ارزشها و معیارهای اصیل اسلامی، نفی و محو بدعتها و از بین بردن آفات و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی، زنده کردن شعائر دینی، اقامه حق و عدالت اجتماعی، نابودی استبداد، ظلم و فسق و فجور، اعتلای کلمه توحید، خرافهزدایی از چهره اصیل دین، دیندار نمودن جامعه در عرصههای گوناگون و حوزههای فکری و عملی.
امام در راستای تحقق این هدف اصلاحی از روش کارآمد و سعادتبخش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیهالسلام) در جامعه استفاده کرد. به بیان دیگر، خط و مشی امام حسین(علیهالسلام) در این امر، همان سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و روش پدر بزرگوارش علیبن ابیطالب(علیهالسلام) بود. روشن است که حرکت امام حسین(علیهالسلام) در امتداد خط اصلاحطلبی در فرمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و علی ابن ابیطالب(علیهالسلام) بوده است.23 امام(علیهالسلام) به صراحت به این هدف در نهضت خود پرداخته میفرمایند: «ولکن لنری المعالم مِن دینک، و نظهرالاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومونَ مِن عبادک و یُعمل بفرائضِک و سُننک و احکامِک»؛24 بلکه (این نهضت) به خاطر آن است که نشانههای دین تو را به مردم بنمایانم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنم، تا بندگان ستمدیدهات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنّتهای تعطیل شده تو دوباره اجرا گردند» در جای دیگر، امام میفرمایند: «اِنّی لم اَخرُج اَشَرا و لاَ بَطَرا و لا مُفسدا و لا ظالما و اِنمّا خرجتُ لطلبِ الإصلاحِ فی اُمةِ جدّی(صلیاللهعلیهوآله) اُریدُ اَنَ آمرُ بِالمعروفِ و انهی عَنِ المُنکَر و اَسیرُ بِسیرةِ جدّی و اَبی علی بن ابی طالب»؛25 من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج میگردم، بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت، اصلاح مفاسد امّت جدّم و زنده کردن سنّت و قانون او و راه و رسم پدرم، علی بنابیطالب(علیهالسلام) است.
در مورد دیگر، امام در ضمن نامه به مردم بصره میفرماید: «وَ قَد بعثتُ رسولی اِلیکم بهذا الکتاب و اَنا ادعوکُم الی کتابِ اللّه و سنّة نبیّه. فانّ السّنّة قد اُمیتت و اِنّ البدعة قَد اُحییت و اِن تَسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکِم سبیلَالرّشاد»؛26 اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما میفرستم. شما را به کتاب و سنّت پیامبر دعوت میکنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفتهایم که سنّت پیامبر بکلی از بین رفته و بدعتها زنده شدهاند. اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد.
خلاصه آنکه امام حسین(علیهالسلام) به درستی میدانست:
1. زمامداران جامعه به فسق و فساد تظاهر میکنند.
2. ارزشهای معنوی از یاد رفته و رهبران فکری و سیاسی به مفاهیم اخلاقی پایبند نیستند.
3. هیچ معیار و ضابطهای در میان کارگزاران وجود نداشت و ظلم و تبعیض به نهایت خود رسیده بود.
4. بدعتهای بسیاری در دین راه پیدا شدهاند و از مذهب به عنوان وسیله تخدیر مردم و تأمین خواستههای حکّام و مفسدان، استفاده میشود.
5. دینمداری و مادهگرایی، قیامت را از یادها برده است.
6. جلوههای فریبنده زندگی پررزق و برق این دنیا همچون بیماری، متدیّنان را زبون و زمینگیر کرده و آنان را تسلیم پیشامدها نموده و دلیری و رادمردی را از وجود انسانهای پاک زدوده است. این راه و روش حکومت اموی پیش میرفت تا جامعهای که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تأسیس کرده بود به فنا ببرد و سنّتها و ارزشهای دینی به فراموشی سپرده شوند.27
امام حسین(علیهالسلام) تمامی این کژیها و انحرافات حاکم بر زندگی افراد جامعه را به خوبی میدانست، اما چه کسی باید در برابر این انحرافات ایستادگی میکرد و جامعه منحرف را دگر باره به راه راست هدایت میکرد؟ امام خود را شایستهترین شخص برای تصدّی این امر میدانست. او در یکی از خطبههایش میفرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنَّ رسولَ اللّه قال: مَن رأی سلطانا جائرا مستحّلا لِحرمِاللّه ناکثا لعهدالله مخالفا لِسُنَةِ رسولِ اللّهِ یَعملُ فی عِبادِ اللّه بِالاِثمِ و العُدوانِ فلم یُغیّر علیه بفعلٍ و لاَ قولٍ کانَ حقا علی اللّهِ اَن یُدخله مَدخلَهُ. اَلاَ و اِنَّ هؤلاءِ قد لَزِموا طاعةَ الشیطانِ وَ تَرکوا طاعةَ الرّحمنِ و اَظهَروا الفسادَ وَ عَطّلوا الحدودَ واستأثروا بالفئوَ احلّوا حرامَاللّهِ و حرّموا حلالَه، و اَنَا اَحقُّ مِن غیره»؛28 هان ای مردم! همانا رسول خدا فرمود: هر کس فرمانروای ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنّت رسول خدا مخالفت میکند، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مینماید و او با کردار و گفتار خود بر او قیام نکند، بر خداست که او را در جایگاه (پست و عذابآور) آن ستمگر درآورد. بدانید اینان به پیروی از شیطان ملزم گردیدهاند، اطاعت خدای رحمان را ترک گفتهاند، تباهیها را آشکار ساختهاند، حدود خداوند را تعطیل کردهاند، بیتالمال را در انحصار خود درآوردهاند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساختهاند، و من از هر کس دیگری سزاوارترم که بر اینان شوریده، در برابرشان بایستم.
3. اهداف سیاسی و اجتماعی
الف. بدعتزدایی و احیای اندیشه امامت: مطابق نگرش قرآن کریم، خلافت انتصابی است؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی کسی را برای خلافت پس از پیامبر اکرم تعیین کرده و به حضرت محمّد 9دستور داده است تا این را در روز هجدهم ذیالحجه در محلی به نام «غدیر خم» به مردم، که از بسیاری از نقاط شهرهای مسلماننشین برای انجام مراسم حج گردهم آمده بودند، ابلاغ کند: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ) (مائده: 67) ای پیامبر، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان؛ و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای. خداوند تو ار از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه میدارد. و با ابلاغ آن، این دین کمال یافت: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا) (مائده: 3) امروز دین خود را بر شما تمام کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
این نگرش پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جریان تجمع عدهای در محل «سقیفه بنی ساعده» برای اولین بار، به انحراف کشانده شد؛ زیرا در این گردهمایی، مسئله «انتصاب»، که یک دستور قرآنی بود، به مسئله «انتخاب» و قومگرایی، که یک روشاجتماعی به حساب میآید، بدون در نظر داشت دستورات قرآنی تبدیل شد. حضرت علی(علیهالسلام) برای آنکه این درخت نو به ثمر نشسته اسلام از ریشه خشک و جامعه اسلامی در برابر دشمنان خارجی تضعیف نشود و مردم دچار تفرقه و چنددستگی نگردد، خار در چشم و استخوان در گلو، این وضعیت را تحمّل کرد و در برابر این جریان انحرافی، از خود واکنشی نشان نداد. این انحراف در طول دوره خلافت سه خلیفه اول، روز به روز دامنه وسیعتری پیدا کرد تا آنگاه که حضرت علی(علیهالسلام) با اصرار زیاد مردم حکومت را به دست گرفت. حضرت علی(علیهالسلام) در طول حاکمیت خود، میخواست جامعه وارونه شده اسلام را به حالت اول درآورد و مسیر انحرافی را از میان بردارد و جامعه را به صراطالمستقیم هدایت کند که متأسفانه نتوانست؛ زیرا طی این مدت، چندین جنگ بر حضرت تحمیل شد و در نهایت، به شهادت رسید.
پس از حضرت علی(علیهالسلام) جنگ سختی میان حضرت امام حسن(علیهالسلام) و معاویه در گرفت که در نهایت، حضرتامامحسن(علیهالسلام) مجبور به صلح با معاویه شد. در صلحنامهای که به مهر و امضای حضرتامامحسن(علیهالسلام) و معاویه رسید بود29 مسائل بسیاری گنجانده شده؛ از جمله در ماده دو آن آمده است: »پس از معاویه، حکومت متعلّق به حسن است و اگر برای او حادثهای پیش آمد، متعلّق به حسین میباشد، و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.»30 معاویه در پایان این قرارداد با خدای متعال به صورت کتبی تعهد کرد و نوشت که به این قرارداد عمل کند.31
معاویه پیش از مرگ خود، با نادیده گرفتن مواد این قرارداد، دومین بدعت و انحراف را در دنیای اسلام پایهریزی کرد و به جای اینکه مطابق این قرارداد و دستور خداوند، حکومت را به امام حسین(علیهالسلام) بسپارد، حاکمیت نظام اسلامی را به صورت یک امر موروثی سلطنتی در آورد و یزید، فرزند خود، را به طور رسمی به عنوان جانشین خود و خلیفه مسلمانان به مردم معرفی میکرد و به این صورت، حکومت از «امامت» به صورت چشمگیری فاصله گرفت و معاویه بدعت بیسابقهای را در دنیای اسلام از خود به یادگار گذاشت. یکی از اهداف امام حسین(علیهالسلام) از نهضت بزرگ عاشورایی این است که با این بدعت، که معاویه آن را ایجاد کرده بود ـ یعنی نادیده گرفتن امامت امام حسین(علیهالسلام) و موروثی و سلطنتی کردن خلافت ـ مبارزه کند. او کسی را بر مقدرّات مردم حاکم کرده بود که هیچگونه صلاحیتی برای این امر نداشت.
شهید مطهری در اینباره مینویسد: »دو مفسده در بیعت با یزید بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت: یکی اینکه بیعت با یزید تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین(علیهالسلام) بود؛ یعنی مسئله خلافت یک فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثی مطرح بود. مفسده دوم مربوط به شخصیت خاص یزید بودکه وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز میکرد. او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود، بلکه متجاهر به فسق بود و شایستگی ثابتی هم نداشت.32
امام خمینی(رحمةالله) نیز مسئله بدعتزدایی را یکی از اهداف قیام امام حسین(علیهالسلام) میداند. حمید عنایت با استفاده از کتاب ولایت فقیه امام خمینی(رحمةالله) مینویسد: «نهضت امام حسین(علیهالسلام) برای ممانعت از تأسیس سلطنت و جانشینی موروثی بود که حسین(علیهالسلام) شورید و شهید شد. به خاطر امتناع انبیا(علیهمالسلام) نسبت به جانشینی موروثی یزید و شناسایی سلطنت او بود که حسین(علیهالسلام) شورید و تمامی مسلمین را به شورش دعوت کرد.»33
امام خمینی(رحمةالله) در جای دیگر میفرماید: «سیدالشهداء با این فداکاری که کرد، علاوه بر اینکه آنها را به شکست رساند و اندکی که گذشت مردم متوجه شدند که چه غائلهای و چه مصیبتی وارد شده و همین مصیبت موجب به هم خوردن اوضاع بنیامیّه شد.»34 از این بیان امام خمینی(رحمةالله) چنین استفاده میشود که انقلاب امام در بدعتزدایی موفقیتآمیز بوده است؛ زیرا از نظر امام، انقلاب امام حسین(علیهالسلام) موجب به هم خوردن اوضاع بنیامیّه و سست شدن پایههای بدعت شد.
با توجه به آنچه بیان شد، معلوم میشود که در اسلام استوانههای دومین بدعت توسط معاویه پایهگذاری شدند. اکنون سؤال این است که چه کسی باید بدعتزدایی کند؟ و چه کسی شایستگی آن را دارد که ریشههای بدعت را بخشکاند و دیگر باره سنّت رسول خدا را حاکم سازد؟ امام حسین(علیهالسلام) خود را شایسته این کار میداند و بدینروی تصمیم گرفت این پدیده شوم را از صفحه روزگار حذف کند، اگرچه در راه دستیابی به این هدف، هزینه بسیار کند و یا حتی شهید شود؛ چنانکه میفرماید: «وَ انَا اَدعوُکُم الی کِتابِ اللّهِ وَ سَنّةِ نَبّیه فَاِنَّ السّنّة قد اُمیتت و اَنّ البدعةَ قَد اُحییت و اِن تسمعوا قولی و تُطیعوا امری اَهدکم سبیلَ الرشادِ.»35
همچنین از بیانات امام حسین(علیهالسلام) استفاده میشود که بدعتزدایی از اهداف میان مدت ایشان به حساب میآید؛ زیرا امام با ریشه کردن درخت بدعت، مبارزه خود را تمام شده فرض نمیکند، بلکه آن را ادامه میدهد تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد.
ب. تشکیل حکومت: یکی از اهداف سیاسی امام حسین(علیهالسلام)، تشکیل حکومت اسلامی بود. ایشان به صراحت میفرمود: آل ابوسفیان لیاقت حکومت ندارند و از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «الخلافةُ محرّمةٌ علی آلِ ابیسفیانَ فاِذا رأیتم معاویةَ علی منبری فابقروا بطنه و قد رأهُ اهلُ المدینةِ علی المنبرِ فلم یبقروا فابتلاهم اللّه بیزیدٍ الفاسقِ»؛36 خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید بکشید، ولی مردم مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق (و بدتر از معاویه) گرفتار نموده است.
امام حسین(علیهالسلام) همچنانکه بر عدم شایستگی آل ابوسفیان برای خلافت پای میفشرد، بر لیاقت و شایستگی خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت، اگرچه این در سطح زمینهسازی و الهامبخشی در جهت تشکیل یک حکومت برای نسلهای بعدی باشد.
با مطالعه تاریخ این نهضت بزرگ، مشخص میشود که امام حسین(علیهالسلام) در هر جا مناسب میدید، شایستگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام نموده و مردم را به پذیرش حکومت و رهبری عادل دعوت میکرد37 در اینجا به برخی از فرمایشهای امام مبنی بر علاقهمندی وی به تشکیل حکومت اشاره میشود:
1. امام(علیهالسلام) ضمن اظهارات شایستگی خود بر تصدّی امر خلافت، خطاب به فرماندار مدینه میفرماید: «اَیُّنا اَحقُّ بالخلافةِ و البیعةِ»؛38 کدامیک از ما شایستگی خلافت و بیعت داریم؟
2. امام در خانه شخصی به نام شراف در ضمن سخنرانی خود، فرمود: «و نحنُ اهلُبیتِ محمّدٍ اولی بِولایةِ هذا الامرِ مِن هؤلاءِ المدّعین، ما لیس لهم و السائرین بالجورِ و العدوانِ»؛39 و ما اهلبیت پیامبر به ولایت و رهبری مردم سزوارتر از اینها (بنیامیّه) میباشیم که به ناحق مدّعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفتهاند.
3. امام ضمن دعا برای مردم کوفه که تصمیم گرفته بودند ایشان را برای رسیدن به حقشان ـ یعنی تشکیل حکومت ـ یاری کنند، میفرماید: «فقَد وردَ علی کتابِ مسلمِ بن عقیلٍ، یُخبرنی باجتماعکم علی نصرِنا و الطلبِ بحقّنا فسألتُ اللّهَ اَن یُحسنَ لَنا الصنعَ و یُثیبکم علی ذلکَ اعظَم الاجرِ»؛40 نامه مسلم بن عقیل را که مشعر به اجتماع و هماهنگی شما در راه نصرت و یاری ما خاندان و مطالبه حق ما بود دریافت نمودم. ازخداوند مسئلت دارم که آینده همه ما و شما را به خیر بگرداند و در این اتحاد و اتفاق به شما پاداش بزرگ عنایت فرماید.
4. امام در نامهای به مردم بصره میفرماید: «و نحنُ نَعلمُ انّا اَحقُّ بِذلکَ الحقِّ»41 ما یقین داریم که در مسئله حکومت و خلافت شایستهتر از همه هستیم.
5. امام با تصریح به اینکه شایستهترین فرد بر امر خلافت است، میفرماید: «و کنّا اَهله و اولیائُه و اوصیائُه وَ ورثته و اَحقُّ الناسِ بِمقامِه فی الناسِ»؛42 و ما خاندان اولیا و اوصیا و وارثان و شایستهترین افراد به مقام پیامبر از میان امّت هستیم.
از مجموع فرمایشهای امام حسین(علیهالسلام) استفاده میشود که ایشان خود را شایستهترین و جامعترین فرد برای رهبری میدانسته و آمادگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام کرده است.43
علاوه بر این، از فرمایشهای امام حسین(علیهالسلام) استفاده میشود که یکی از اهداف امام تشکیل حکومت بوده است. بسیاری از صاحبنظران نیز بر همین عقیدهاند؛ از جمله حضرت امام خمینی(علیهالسلام) میفرماید: «آنهایی که خیال میکنند که حضرت سیدالشهداء برای حکومت نیامد، خیر اینها برای حکومت آمدند، برای اینکه باید حکومت در دست مثل سیدالشهداء باشد؛ مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند. او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت، تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد».44
ایشان در جای دیگر میفرماید: «ایشان امام حسین(علیهالسلام) آمده بود، حکومت را هم میخواست بگیرد.»45
البته لازم به یادآوری است که تشکیل حکومت از نظر امام، هدف نهایی نیست، بلکه هدف دراز مدت و وسیلهای است در جهت دستیابی به هدف نهایی.
همچنین اینکه گفته شد هدف امام تشکیل حکومت بود، لزوما به این معنا نیست که امام در این حرکت بتواند حکومت تشکیل دهد، بلکه منظور این است که امام یا در شرایط فعلی حکومت تشکیل بدهد و یا اگر نتوانست، در بلندمدت زمینه تشکیل یک حکومت را فراهم کند. امام خمینی(علیهالسلام) در اینباره میفرماید: «آن حضرت در فکر اسلام و مسلمین بود به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدّس و فداکاری او در میان انسانها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ما برقرار شود، مخالفت نمود، مبارزه کرد و فداکاری».46
4. رضایت الهی
یکی از اهداف بسیار مهم امام حسین(علیهالسلام) رضایت و خشنودی خداوند تبارک و تعالی بود؛ امام قطعنظر از همه اهداف دیگر، و با توجه به انحرافی که در سطح کلان در احکام و قوانین اسلامی پدید آمده بود و جامعه اسلامی از راه درست و مستقیم به بیراهه کشیده شده بود، رضایت خداوند را در این میدانست که یک نهضت عظیم و بزرگ راه بیندازد. به بیان دیگر، امام وظیفه خود میدانست که در وضعیت موجود و شرایط حاکم دست به اقدامی بزند که رضایت و خشنودی خداوند تبارک و تعالی در آن قرار دارد. امام حسین(علیهالسلام) در اینباره میفرماید: «لا محیصَ عنِ یومِ خُطَّ بالقلمِ رضااللّه رضانا اهلُ البیت؛ از پیش آمدی که با قلم قضا مقرّر شده، راه گریزی نیست. بر آنچه خداوند خوشنود شود ما نیز راضی هستیم.»47
آنچه به عنوان یک حقیقت انکارناپذیر در نهضت امام حسین(علیهالسلام) از آغاز تا پایان کاملا محسوس است اینکه بر تک تک اقدامات عاشورائیان، به ویژه بر شخص امام، خداوند و رضایت او حاکم است؛ یعنی هدف و معیار برای تمامی رفتارها، کردارها و گفتارهای آنها رضایت و خشنودی خداوند است؛
ـ اگر امام با یزید بیعت نمیکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر او در کنگره جهانی حج، به عنوان بزرگترین پایگاه اطلاعرسانی شرکت میکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر او مراسم حج را ناتمام میگذارد و به سوی کربلا حرکت میکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر از سپاهیان حرّ با نان و آب پذیرایی میکند و از ضعف عمومی آنها برای حمله استفاده نمیکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر پس از شهادت مسلم و هانی، تمامی اطرافیان خود را در بازگشت آزاد میگذارد و هیچگونه فشار و جبری بر آنان اعمال نمیکند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر کسانی را برای کمک دعوت میکند و یا برای آنان نامه مینویسد، برای خوشنودی خداوند است.
ـ اگر در روز عاشورا بر مصیبت شهادت اکبر، قاسم، عبّاس، عون و سایر یاران و سرانجام، شهادت مظلومانه طفل شیرخوارش، صبر میکند برای رضای خداست.
ـ اگر او در سجدهگاه خونین، با جسمی صد چاک و به خون آغشته، شیرینترین جلوه بریدن از غیر و توجه کامل به جانان را به تصویر میکشد، برای خشنودی و رضایت خداوند است. ایشان در آخرین مناجات خویش به بارگاه صمدیت، که در آن حال، به وجود، حیات، جهاد، ایثار و اخلاص، بر عرشیان مباهات میفرمود، عرضه داشت: «صبرا علی قضائکَ یا ربّ لا الهَ سواکَ یا غیاثَ المستغیثین، مالی ربٌ سواکَ و لا معبودَ غیرُک، صبرا علی حُکمکَ یا غیاثَ من لاغیاثَ له یا دائما لانفادَ له یا محیی الموتی یا قائما علی کُلِّ نفسٍ بما کسبت احکُم بینی و بینهُم و انتَ خیرُ الحاکمین»؛48 خدایا، در برابر قضا و قَدَر تو صبر میکنم. ای پرورگاری که جز تو معبودی نیست، ای پناه بیپناهان و دادرس دادخواهان، مرا پروردگاری جز حضرت تو نیست. معبودا، در برابر حکم تو شکیبایم. ای فریادرس بی دادرس، ای خدایی که همیشگی و بیپایانی، ای زندهکننده مردگان، خدایی که هر کس را با اعمالش میسنجی، میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکمکنندگان هستی.
و آنگاه که صورت به خون آغشته خود را بر روی خاک گذاشت، عرض کرد: «بسمِ اللّه و بِاللّه و فی سبیلِ اللّه و علی مِلّةِ رسولِ اللّه»؛49 با نام و یاد خدا و با کمک خدا و در راه خدا و شریعت رسول خدا، هدفش خدا و رضایت او بود.
امام خمینی(رحمةالله) نیز در موارد متعدد، از هدف الهی امام در این نهضت ـ یعنی رضا و خوشنودی خداوند ـ با تعبیرهای گوناگون یاد میکند. از نظر ایشان اهداف نهایی نهضت امام حسین(علیهالسلام) عبارتند از: حفظ اسلام،50 قیام برای خدا،51 اقامه نماز،52 رضایت الهی53 و اقامه حق و عدل.54
خلاصه اینکه امام در این نهضت، هدفی جز خدا در نظر نداشت و اگر اهداف دیگری نیز در کار بودند همه برای دستیابی و رسیدن به این هدف مقدّس بودند. به خاطر همین هدف اساسی و جاودانه امام است که تمامی رفتارها و کردارهای امام جاودانه مانده است؛ یعنی پیامش جهانی، آرمانهایش زنده، مصیبت جانگدازش همیشه داغ، مجالس ذکر مصبیتش همواره گرم، و محبوبیت خدادادیاش روزافزون است و دشمنانش ذلیل، خوار و گرفتار ننگ ابدی و عذاب بیپایان اخرویاند.
نتیجهگیری
نتیجهای که از این نوشتار به دست میآید این است که داشتن هدف برای موفقیت هر فرد و سازمانی بسیار مؤثر است. نهضت امام حسین(علیهالسلام) نیز به عنوان یک گروه تشکیلاتی و سازماندهی شده دارای اهدافی بوده که عبارتند از: احیای اصل «امر به معروف و نهی از منکر»، «اصلاح اجتماعی، بدعت زدایی، تشکیل حکومت اسلامی و رضایت الهی.» آنچه در این نوشتار به آن پرداخته شد، این بود که اهداف مزبور از نظر ارزش و همچنین از نظر دوره زمانی در یک سطح قرار ندارند، بلکه اهداف مورد نظر امام دارای ارزش متفاوتند که هر کدام از آنها بر اساس ارزشی که امام برای آنها قایل است، در یک دوره زمانی مشخص به اجرا درخواهند آمد. آنچه یادآوری مجدّد آن لازم است اینکه این اهداف در طول همدیگر قرار دارند و تحقق هریک زمینهساز تحقق اهداف دیگر است. تا آنکه به هدف نهایی ـ یعنی رضایت و خشنودی خداوند بزرگ ـ برسد که این هدف، هدف ذاتی است که خود آن برای امام ارزش ذاتی دارد و در واقع، امام برای رسیدن به مرحله رضایت الهی قیام کرد: (یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی) (فجر: 30ـ27) تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است. پس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ غلامرضا خاکی، روش تحقیق، با رویکرد پایاننامهنویسی، قم، مرکز تحقیقات علمی کشور، 1378، ص 2.
2 ـ علی رضائیان، مبانی سازمان و مدیریت، تهران، سمت، 1379، ص8.
3 ـ سیدرضا سید جوادین، جزوه درسی کارشناسی ارشد مدیریت، ص10.
4 ـ عمربن ابراهیم خیام، «اهداف و تعیین هدف در مدیریت»، مجله علوم پزشکی مدارس، ش1، ص79.
5 ـ همان، ص81.
6 ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، چ دوم، قم، دارالتبلیغ اسلامی، 1345، ص209.
7 ـ همان، ص222.
8ـ شیخ حرّ عاملی، وسائلالشیعه، ج 16، ص 119، روایت 21132.
9ـ جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی، 1382، ج 8، ص57.
10 ـ محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین(علیهالسلام)، ص 241.
11 ـ محمدصادق نجمی، سخنان حسینبن علی (علیهالسلام) از مدینه تا کربلا، چ هشتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص 134.
12 ـ محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین7، ص241.
13 ـ جمعی از نویسندگان، فرهگ عاشورایی «عنصر تبلیغ در نهشت حسینی»، ج 6، ص 20.
14 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص328.
15 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 14، ص15.
16 ـ همان، ج 20، ص190.
17 ـ مجموعه مقالات دومین کنگره بینالمللی امام خمینی (رحمةالله) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمةالله)، 1376، ص221.
18 ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «فسد»، ص 36.
19 ـ محمدجواد درودگر، اصلاحگرایی از منظر حسینبن علی(علیهالسلام)، تهران، تجلی، 1380، ص19.
20 ـ کارشناسی تحقیقات سازمان آموزش و پرورش استان قم، مقالات برگزیده امام حسین(علیهالسلام) الگوی عزّت و افتخار، قم، ظفر، 1382، ص321.
21 ـ محمدتقی مصباح، آذرخش دیگر از آسمان کربلا، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمةالله)، ص133.
22 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص83.
23 ـ همان، ص 84.
24 ـ محمود شریفی و دیگران، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیهالسلام)، «ترجمه موسوعة کلمات الامام الحسین(علیهالسلام)»، قم، مشرقین، ص 313.
25 ـ محمدصادق نجمی، سخنان امام حسین (علیهالسلام) از مدینه تا کربلا، چ هفتم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1365، ص 36.
26 ـ محمود شریفی و دیگران، پیشین، ص 356.
27 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص24.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 382، باب 37، روایت 2 / محمود شریفی و دیگران، پیشین، ص 405.
29 ـ شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سیدعلی خامنهای، چ یازدهم، 1365، ص255.
30 ـ همان، ص385.
31 ـ همان.
32 ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، قم، صدرا، 1364، ج 2، ص20.
33 ـ حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلام، تهران، چاپخانه سپهر، 1362، ص271.
34 ـ امام خمینی، پیشین، ج 17، ص 58و59.
35 ـ محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 240 / جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی «اصلاحطلبی در قیام حسینی»، ج 10، ص49.
36 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص 20/ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 16.
37 ـ جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی، ج 10، ص 90.
38 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص20.
39 ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 140.
40 ـ همان، ص 104.
41 ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 240.
42 ـ همان.
43 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص91.
44 ـ امام خمینی، پیشین، ج 12، ص 174 / جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 8، ص 54.
45 ـ امام خمینی، پیشین، ج 2، ص190.
46 ـ امام خمینی، ولایت فقیه، ص161.
47 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص 53.
48 ـ ر.ک: مقتل محرّم، ص 344و 345، به نقل از: حسین ایمانی، درسها و عبرتهای عاشورا، قم، عصر ظهور، 1377، ص 139.
49 ـ محمد اشتهاردی، سوگنامه آل محمد، چ چهاردهم، قم، ناصر، 1379، ص359.
50 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 17، ص55.
51 ـ همان، ج 17، ص239.
52 ـ همان، ج 12، ص148.
53 ـ همان، ج 19، ص13.
54 ـ همان، ج 5، ص16.