آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

 

سیره انبیا و اولیا از هر نظر برای جامعه بشری آموزندگی دارد. مطالعه سیره آنان از ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مدیریتی برای جامعه اسلامی بسیار سودمند است. آنچه مایه تأسف است اینکه سیره این بزرگواران غالبا از بُعد فردی مورد بررسی قرار گرفته و ابعاد دیگر زندگی آنان و بخصوص بُعد مدیریتی‏شان به طور کلی مورد غفلت واقع شده است، و حال آنکه مهم‏ترین و کاراترین بُعد زندگی آن‏ها، بُعد مدیریتی‏شان است. اهمیت مدیریت در زندگی مادی و معنوی بشر به حدی است که برخی پیشرفت و توسعه کشورهای صنعتی را مدیون مدیریت مدیران آن‏ها می‏داند.1 همچنین پیشوایان دینی ما معتقدند: هدف از آمدن تمامی انبیا و اولیا این بوده که جامعه بشری را از بُعد معنوی مدیریت کنند و از این طریق، اگر یک نفر هدایت شود، بهتر است از خورشید و ماه و آنچه که بر آن می‏تابند. اضافه بر این، یکی از عوامل مهم اختلاف‏نظر و کشمکش‏های فکری بین دانشمندان نگاه تک بُعدی آن‏ها به مسائل است و اگر این نگاه به یک نگاه سیستمی و جامع‏نگر تبدیل شود و بخصوص مسائل از بُعد مدیریتی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، به طور قطع، بسیاری از اختلاف‏ها حل و فصل می‏شوند و صاحب‏نظران به این نتیجه خواهند رسید که همه آن‏ها به سوی یک هدف در حرکتند، منتهی برخی در تحلیل هدف نزدیک و کوتاه مدت را مورد عنایت قرار داده‏اند و برخی دیگر اهداف دور و بلند مدت را. بنابراین، با توجه به اهمیت مدیریت، این نوشتار تلاش می‏کند سیره مدیریتی امام حسین(علیه‌السلام) را از بعد مدیریتی آن در بخش هدف‏گذاری مورد بررسی قرار می‏دهد. پیش از طرح بحث لازم است تعریفی از مدیریت ارائه گردد:
تعریف مدیریت
مدیریت عبارت است از: فراگرد به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده که از طریق برنامه‏ریزی، سازمان‏دهی، بسیح منابع و امکانات، هدایت، و کنترل عملیات برای دست‏یابی به اهداف تعیین شده، صورت می‏گیرد.2 به بیان دیگر، مدیریت فرایند مؤثر و کارآمد است که بر اساس برنامه‏ریزی، سازماندهی، هدایت، کنترل و بسیج منابع و امکانات، جهت نیل به اهداف تحت تأثیر شرایطی محیطی به کار گرفته می‏شود.3
از این دو تعریف، معلوم می‏شود که آنچه در مدیریت بسیار مهم است و باید بیش از همه چیز مورد ارزیابی قرار گیرد «هدف» است؛ زیرا تمام تلاش‏های یک مدیر در یک سازمان بر این متمرکز می‏شوند که چگونه به آن هدف موردنظر دست پیدا کند. به بیان دیگر، هدف در کارهای فردی، سازمانی و تشکیلاتی نیروی اصلی حرکت و انگیزش است که اگر نباشد ماشین سازمان به حرکت درنمی‏آید و افراد انگیزه برای کار و فعالیت نخواهند داشت.
با توجه به این مطلب، سؤال اساسی که در نهضت کربلا و قیام امام حسین(علیه‌السلام) مطرح می‏باشد این است که هدف از این نهضت چه بوده است؟ به دیگر سخن، هدفی که امام حسین(علیه‌السلام) را وادار کرد تا همه نیروها را برای دست‏یابی به آن بسیج کند و در این راه از همه امکانات استفاده کند و از هیچ تلاشی دریغ نورزد، چیست؟ پیش از پاسخ به این پرسش برای روشن شدن بیشتر بحث، لازم است «هدف»، انواع و ویژگی‏های آن مورد بحث قرار گیرد:
هدف
داشتن هدف برای موفقیت و پیشرفت افراد، سازمان‏ها، کشورها، اتحادیه‏ها، قاره‏ها از اهمیت بسیاری برخوردار است. بیشتر کشورها درعین‌حال که از منابع طبیعی و انسانی قابل توجه برخوردارند، ولی توسعه و پیشرفتی ندارند.همچنین برخی افراد و سازمان‏ها در حالی که تلاش زیادی می‏کنند، بازدهی مطلوبی ندارند؛ زیرا در زندگی فردی، سیاسی و سازمانی‏شان یا هدفدار نیستند و یا اگر هدف دارند، آن را درست تعریف و طبقه‏بندی نکرده‏اند. به همین دلیل، شناخت درستی از آن ندارند. بنابراین، داشتن هدف و آشنایی نسبت به آن و مرحله‏بندی آن در موفقیت زندگی فردی و اجتماعی، نقش بزرگی دارد. افراد، سازمان‏ها و کشورهایی که در زندگی و فعالیت‏هایشان هدف ندارند به کسی می‏مانند که به بیراهه رفته‏اند، به هر اندازه که به سرعت خود بیفزایند و یا فعالیت و تلاش خود را گسترش دهند، به همان اندازه از رسیدن به مقصد و غایت دور می‏شوند.
بنابراین، «هدف» عبارت است از: غایت و نتیجه‏ای که از طریق تلاش‏های خاصی به دست می‏آید.4 به بیان دیگر، هدف عبارت است از: دستاوردی سنجش‏پذیر و مشخص که طی مدتی مشخص و تحت محدودیت‏های هزینه‏ای خاص حاصل می‏شود.
نکته‏ای که قابل ذکر است اینکه از نظر مدیریتی، بین هدف و مأموریت تفاوت وجود دارد و آن‏ها را نباید یکی گرفت؛ زیرا مأموریت دیدگاهی وسیع‏تر از هدف است. به بیان دیگر، اگر هدف در برگیرنده نتیجه‏ای مشخص و سنجش‏پذیر باشد که قصد داریم به آن دست یابیم، مأموریت همانند چتری است که اهداف و عملکرد مرتبط با آن در ذیل آن قرار می‏گیرند.5
انواع هدف
در مدیریت، چند نوع هدف مورد بحث قرار می‏گیرند: 1. کوتاه مدت؛ 2. میان مدت؛ 3. بلندمدت؛ 4. نهایی. همان‏گونه که از عناوین این تقسیم‏بندی به دست می‏آید، هدف کوتاه مدت آن است که در یک دوره زمانی محدود و مشخص به دست آید. اهداف میان مدت آن‏ها هستند که در دوره طولانی، و اهداف بلندمدت آن‏ها هستند که در یک دوره طولانی‏تر قابل دست‏رسی باشند. آنچه در این تقسیم‏بندی مهم می‏باشد این است که تمامی اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت در جهت رسیدن به اهداف نهایی، مورد توجه قرار گیرند. توجه و تقسیم‏بندی هدف در جهت رسیدن به اهداف سازمانی و اجتماعی، از اهمیت بسیاری برخوردار است. برای توضیح بیشتر، به یک گفت‏وگو در این‏باره توجه کنید:
از یکی از سران کشورهای صنعتی سؤال شد: راز موفقیت شما در کارهای اجتماعی چیست؟ وی در جواب گفت: ما اهداف و برنامه‏های بلندمدت و وسیع را در نظر می‏گیریم، ولی اهداف و برنامه‏های بلند مدت را به اهداف کوتاه مدت و برنامه‏های کوچک تجزیه کرده، کارها را از اهداف کوتاه مدت و برنامه‏های کوچک شروع می‏کنیم که اگر احیانا کار ما به مشکل برخورد کرد، آن را بدون اینکه متحمل خسارت و زیان زیاد شویم، تعطیل کنیم بر خلاف این، شما کارها را با هدف بلندمدت و برنامه‏های وسیع آغاز می‏کنید و اگر با یک مانع برخورد کردید، به خاطر هزینه‏های هنگفتی که کرده‏اید، نمی‏توانید از آن دست بکشید. به همین دلیل، مجبور می‏شود به هر صورت که شده است آن را ادامه دهید. این است راز موفقیت ما و شکست شما.6
شرایط دست‏یابی به اهداف
اگر کسی برای دست‏یابی به اهداف و مقاصد، دو ویژگی نداشته باشد، در نهایت، به آن اهداف نایل نخواهد شد: ایمان به هدف؛ استقامت در راه نیل به هدف.
در تاریخ، نمونه‏های بسیاری وجود دارند که این ادعا را اثبات کرده و با وجود این دو خصیصه، افراد به کامیابی‏های بزرگی دست یافته‏اند. برای نمونه، می‏توان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نام برد. وقتی از طرف کفّار قریش (از طریق ابوطالب) به ایشان پیشنهاد شد که حاضریم بهترین دختر را به نکاح شما درآوریم و تو را از سرمایه‏دارترین افراد قریش بگردانیم، به شرط آنکه دست از هدف خود ـ یعنی خداپرستی ـ برداری و به خدایان ما اهانت نکنی، او فرمود: «واللّه یا عماه، لو وضَعوُا الشمسَ فی یمینی و القمرَ فی شمالی علی اَن اَترکَ هذا الامرِ حتی یُظهره اللّهُ اَو اهلکَ فیه ما ترکتُه»؛ عموجان، به خدا سوگند، هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چب من قرار دهند (یعنی سلطنت تمام عالم را در اختیار من بگذارند) که از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود دست بردارم، هرگز حاضر نمی‏شوم دست بردارم و هدف خود را تعقیب می‏کنم تا بر مشکلات پیروز شوم یا در راه هدف جان بسپارم.7 با این توضیح، در مورد هدف، به پرسش اصلی در مورد نهضت امام حسین(علیه‌السلام) می‏رسیم:
اهداف نهضت امام حسین(علیه‌السلام)
در اینکه نهضت امام حسین(علیه‌السلام) آگاهانه و با تدبیر صورت گرفته و بر احساسات مبتنی نبوده است، بر اساس منابع تاریخی، هیچ جای شک و تردیدی وجود ندارد. اما اینکه اهداف او از این نهضت آگاهانه چه بوده است، می‏توان موارد ذیل را از جمله اهداف اصلی در نهضت ایشان به حساب آورد:
1. احیای امر به معروف و نهی از منکر
یکی از اهداف قیام امام حسین(علیه‌السلام) احیای اصل «امر به معروف و نهی از منکر» است. اصل «امر به معروف و نهی از منکر» چنان مهم است که اگر در یک جامعه درست اعمال شود، بسیاری از نابسامانی‏ها، سامان پیدا کرده و بسیاری از انحرافات و کج‏روی‏ها، درست خواهند شد. امام باقر(علیه‌السلام) درباره اهمیت امر به معروف و نهی از منکر می‏فرماید: «اِنَّ الامرَ بِالمعروفِ و النهی عَنِ المُنکَرِ سبیلُ الانبیاءِ و مِنهاجُ الصُلحاءِ فریضةٌ عظیمةٌ بها تُقام الفرائضُ و تأمنُ المذاهبُ و تَحلُّ المکاسبُ و تَردُّ المظالمُ و تعمُر الارضُ و ینتصفُ مِن الاعداءُ و یستقُیم الامرُ»8؛ امر به معروف و نهی از منکر شیوه انبیا و روش صالحان است؛ واجب مهمی است که سایر واجبات به موجب آن برپا می‏شوند و راه‏ها با آن امن و امان می‏گردند و خرید و فروش حلال می‏شوند و ستم‏ها بر طرف می‏گرداند و زمین آباد می‏شود و از دشمنان انتقام گرفته می‏شود و امور روبه راه می‏گرداند.9
همچنان‏که از این حدیث شریف استفاده می‏شود، اصل «امر به معروف و نهی از منکر» دارای کارکردهای اقتصادی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‏باشد. به بیان دیگر، از نظر اسلام، جامعه یک تشکّل نظام‏مندی است که دارای اجزای متعدد مانند جزء سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی می‏باشد. این جامعه در صورتی کارآیی لازم را دارد که اجزای آن وظایف، نقش‏ها و کارکردهای لازم خود را به خوبی ایفا کنند و بخصوص جزیی که از اهمیت و اولویت بیشتری برخوردار است، در کار خود کوتاهی نکند؛ مثلا، ساختار سیاسی نسبت به سایر اجزا در یک جامعه، حکم مغز انسان را نسبت به سایر اجزای بدن دارد که اگر درست کار نکند، سایر اجزای جامعه و یا سایر اعضای بدن فلج شده کارآیی لازم نخواهند داشت. به بیان دیگر، در این صورت، کل سیستم، یعنی تمام جامعه و یا تمام اعضای بدن ضربه خواهند خورد. این امر به دلیل این است که «جامعه و یا هر سیستم دیگر زمانی حیات مستمر و با دوام خواهد داشت که راه‏کار و سازوکار صحیح در برخورد با نابسامانی‏ها و رفع اختلالات به وجود آمده در آن را داشته باشد.»10 اسلام به عنوان دین کامل، جامع و مانع در این‏باره سازوکار مهمی دارد و آن عبارت است از: اصل «امر به معروف و نهی از منکر»؛ یعنی در صورت وجود انحراف و کج‏روی و نابسامانی در جامعه، برای مقابله با آن، از این سازوکار استفاده می‏شود.
امام حسین(علیه‌السلام) اوج انحراف‏ها و نابسامانی‏ها و پایمال شدن حق در تمام ابعاد و بخصوص در بُعد سیاسی را در حاکمیت یزیدبن معاویه می‏بیند؛ می‏فرماید: «اِن الدُنیا قد تَغیّرت و تنکّرت و ادبَرَ معروفَها و استمرّت حذاءَ و لم تبق مِنها الاّ صبابة کصبابة الاناءِ و خسیسُ عیشٍ کالمرعی الوبیلِ اَلاَ ترونَ اَنَّ الحقَّ لا یُعملُ به و اَنَّ الباطل لا یُتناهی عَنه؟»11؛ کار ما بدینجا کشیده شده است که می‏بینید: دنیا دگرگون شده و بسیار زشت و ناپسند گردیده است؛ نیکی‏های دنیا به عقب می‏روند و همچنان با شتاب رو به زوالند؛ از نیکی‏ها چیزی باقی نمانده، جز ته مانده‏هایی همانند ته مانده آبشخورها؛ پستی‏های زندگی همانند چراگاه زیان‏بخش و بیمارکننده‏اند. آیا نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و از باطل نهی نمی‏گردد.12
در جای دیگر، امام می‏فرمایند: «اَلا ترونَ انَ الحقَّ لا یَعمل به والباطِل لاَ یَتَناهی عَنه لِیرغبَ المؤمنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحقّا»؛13 آیا نمی‏بینید که به حق رفتار نمی‏شود و از باطل جلوگیری نمی‏شود؛ پس مؤمن در چنین اوضاعی باید به شهادت در راه خدا تن بدهد.
از این فرمایش‏های امام معلوم می‏شود که از وضعیت موجود دلش خون بود. به همین دلیل، فریاد امام بلند بود که حق از همه جا رخت بر بسته و باطل در همه جا حاکم شده است. در این شرایط، راه کار چیست؟ برای حاکمیت حق و براندازی باطل چه راه حلی می‏توان ارائه کرد؟ امام حسین(علیه‌السلام) اصل «امر به معروف و نهی از منکر» را به عنوان بهترین سازوکار و راه حل مطرح می‏کند. از نظر ایشان، در چنان شرایطی اصل امر به معروف و نهی از منکر مرده بود و کسی مطابق معروف عمل نمی‏کرد و از منکرات دوری نمی‏جست. امام می‏خواست این اصل را زنده کند، اگرچه در راه احیای آن شهید شود و اهل و عیالش نیز به اسارت بروند. همه این کارها بشود، ولی این اصل زنده گردد. هدف او از این نهضت احیای این اصل بود. به همین دلیل، امام به صورت صریح احیای این اصل را به عنوان یک هدف رسمی در نهضت خود اعلام می‏کند: «اُریدُ اَن آمرَ بِالمعروفِ و اَنهی عَنِ المُنکر»14 تصمیم گرفتم که امر به معروف و نهی از منکر کنم.
حضرت امام خمینی(رحمة‌الله) نیز بر این عقیده است که یکی اهداف امام حسین (علیه‌السلام) از این نهضت، احیای «امر به معروف و نهی از منکر» است؛ چنانکه می‏فرماید: «اینکه حضرت اباعبدالله(علیه‌السلام) نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، برای این بود که گفتند: تکلیف من است که استنکار (نهی از منکر) کنم».15
در جای دیگر، ایشان می‏فرماید: «سیدالشهداء... تمام زندگی‏اش را صرف این کرد که ... معروف در کار باشد. منکرات از بین بروند».16
لازم به یادآوری است که امر به معروف و نهی از منکر دارای مراحلی است که در اینجا دو مرحله آن، که بیشتر به بحث حاضر مربوط می‏شوند، یادآوری می‏گردد:
1. اگر قوانین اسلامی حاکم باشند، ولی شخص حاکم از نظر اخلاقی و اعتقادی فاسد و منحرف باشد، در این صورت، باید اصلاح و نهی از منکر از طریق زبان صورت بگیرد.
2. اگر قوانین حکومت نیز به نحوی از اسلام عدول کنند و حاکم نیز فاسق باشد، چنانکه در زمان یزید این‏گونه بود، در این صورت، امر به معروف و نهی از منکر در شکل و قالب «جهاد» و خروج علیه حکومت جائر متبلور می‏شود. به بیان دیگر، در این صورت از باب تکلیف و وظیفه شرعی باید وارد عمل شد، چه کار به نتیجه برسد و یا نرسد. امام حسین(علیه‌السلام) در نهضت خود از هر دو نوع آن استفاده کرد: هم با زبان آن‏ها را موعظه کرد و پس از آنکه فهمید این مرحله کارآیی ندارد، وارد مرحله دوم شد؛ یعنی جنگ و جهاد.17
2. اصلاح اجتماعی
یکی از اهداف نهضت امام حسین(علیه‌السلام) اصلاح جامعه است. برای روشن‏تر شدن این بحث، ابتدا درباره کلمه «صلح» و «اصلاح» توضیح داده می‏شود، سپس اصلاح از دیدگاه امام حسین(علیه‌السلام) مورد بررسی قرار می‏گیرد:
«صلاح» ثلاثی مجرّد در مقابل «فساد» به کار می‏رود. «الفسادُ خروجُ الشی‏ءِ مِن الاعتدالِ، قلیلا کان الخروج عنه او کثیرا، ایضاده الصّلاحُ، و یُستعمل ذلکَ فی‏النفس والبدنِ و الاشیاءِ الخارجة عَنِ الاِستقامه»؛18 فساد هرگونه خارج شدن اشیا از حالت اعتدال است، خواه کم باشد یا زیاد و نقطه مقابل آن، صلاح است که در جان و بدن و اشیایی که از حد اعتدال خارج می‏شوند، تصور می‏شود.
«اصلاح» ثلاثی مزید از باب افعال، مفرد واژه اصلاحات است. در لغت، به معنای «به سامان در آوردن و راست کردن، سر و سامان دادن، التیام بخشیدن، سازش و آشتی دادن، دور کردن تباهی، رفع فساد، به صلاح آوردن، و نیک و بهتر استوار کردن» می‏آید.19
«اصلاح» در اصطلاح سیاسی معادل «رفرم»، یعنی ایجاد تغییرات تدریجی، آرام و باآهنگ کند می‏باشد. در مقابل آن، «انقلاب» به کار می‏رود که به معنای تغییر اجتماعی ناگهانی، تند، سریع و احیانا همراه با خشونت به کار می‏رود.20
«اصلاح» در اصطلاح دینی و مذهبی، به معنای مبارزه با هرگونه فساد و رفع مفاسد می‏باشد، چه این کار به صورت تدریجی انجام شود و یا به صورت ناگهانی. به بیان دیگر، از نظر دینی، «اصلاح» اعم از انقلاب و رفرم می‏باشد؛ مثلا، نهضت امام حسین(علیه‌السلام) یک انقلاب بود؛ زیرا حرکت امام یک حرکت تدریجی همراه با خشونت بود؛ یعنی جنگ بود و کشته شدن و فدا کردن ده‏ها انسان شریف در راه هدف. ولی در عین حال، این حرکت جنبه اصلاحی داشت: «خرجتُ لِطلبِ الاصلاحِ فی اُمّةِ جدّی.»21
خلاصه آنکه واژه «اصلاح» بیشتر در جایی به کار می‏رود که انسان، انحراف و کج‏روی و خلاف مصالح مردم را در جامعه ببیند و بر اساس مسئولیت و نیاز، به اصلاحات و اقدام عملی مبادرت ورزد.22
اکنون که معنا و مفهوم صلح و اصلاح معلوم شد، باید بیبینیم منظور از «اصلاح» در کلام امام چیست و در کجا به کار می‏رود؟ آنچه که از کلام امام استفاده می‏شود این است که هدف امام در این نهضت:
1. صرف فرار از بیعت نبوده است.
2. خروج امام فقط اعتراض به دستگاه خلافت یزید نبوده است.
علاوه بر این‏ها، امام مفسده، انحراف، نابسامانی و کج‏روی را در جامعه اسلامی احساس نمود و درصدد اصلاح آن برآمد. از این‏رو، برای جلوگیری از انحراف و مفسده در جامعه دینی، راه خروج و حرکت از مدینه را در پیش گرفته و در یک جمله، این نهضت بزرگ را به راه انداخت. به بیان دیگر، هدف اصلی امام از اصلاح اجتماعی که در این نهضت به طور جدّی مورد توجه آن حضرت قرار داشت، عبارتند از: احیای ارزش‏ها و معیارهای اصیل اسلامی، نفی و محو بدعت‏ها و از بین بردن آفات و آسیب‏های فرهنگی و اجتماعی، زنده کردن شعائر دینی، اقامه حق و عدالت اجتماعی، نابودی استبداد، ظلم و فسق و فجور، اعتلای کلمه توحید، خرافه‏زدایی از چهره اصیل دین، دیندار نمودن جامعه در عرصه‏های گوناگون و حوزه‏های فکری و عملی.
امام در راستای تحقق این هدف اصلاحی از روش کارآمد و سعادت‏بخش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت علی(علیه‌السلام) در جامعه استفاده کرد. به بیان دیگر، خط و مشی امام حسین(علیه‌السلام) در این امر، همان سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و روش پدر بزرگوارش علی‏بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) بود. روشن است که حرکت امام حسین(علیه‌السلام) در امتداد خط اصلاح‏طلبی در فرمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و علی ابن ابی‏طالب(علیه‌السلام) بوده است.23 امام(علیه‌السلام) به صراحت به این هدف در نهضت خود پرداخته می‏فرمایند: «ولکن لنری المعالم مِن دینک، و نظهرالاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومونَ مِن عبادک و یُعمل بفرائضِک و سُننک و احکامِک»؛24 بلکه (این نهضت) به خاطر آن است که نشانه‏های دین تو را به مردم بنمایانم و اصلاحات را در کشور اسلامی اجرا کنم، تا بندگان ستم‏دیده‏ات از چنگال ظالمان در امان باشند و واجبات و احکام و سنّت‏های تعطیل شده تو دوباره اجرا گردند» در جای دیگر، امام می‏فرمایند: «اِنّی لم اَخرُج اَشَرا و لاَ بَطَرا و لا مُفسدا و لا ظالما و اِنمّا خرجتُ لطلبِ الإصلاحِ فی اُمةِ جدّی(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) اُریدُ اَنَ آمرُ بِالمعروفِ و انهی عَنِ المُنکَر و اَسیرُ بِسیرةِ جدّی و اَبی علی بن ابی طالب»؛25 من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش‏گذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج می‏گردم، بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواسته‏ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امّت جدّم و زنده کردن سنّت و قانون او و راه و رسم پدرم، علی بن‏ابی‏طالب(علیه‌السلام) است.
در مورد دیگر، امام در ضمن نامه به مردم بصره می‏فرماید: «وَ قَد بعثتُ رسولی اِلیکم بهذا الکتاب و اَنا ادعوکُم الی کتابِ اللّه و سنّة نبیّه. فانّ السّنّة قد اُمیتت و اِنّ البدعة قَد اُحییت و اِن تَسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکِم سبیلَ‏الرّشاد»؛26 اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می‏فرستم. شما را به کتاب و سنّت پیامبر دعوت می‏کنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته‏ایم که سنّت پیامبر بکلی از بین رفته و بدعت‏ها زنده شده‏اند. اگر سخن مرا بشنوید و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد.
خلاصه آنکه امام حسین(علیه‌السلام) به درستی می‏دانست:
1. زمامداران جامعه به فسق و فساد تظاهر می‏کنند.
2. ارزش‏های معنوی از یاد رفته و رهبران فکری و سیاسی به مفاهیم اخلاقی پایبند نیستند.
3. هیچ معیار و ضابطه‏ای در میان کارگزاران وجود نداشت و ظلم و تبعیض به نهایت خود رسیده بود.
4. بدعت‏های بسیاری در دین راه پیدا شده‏اند و از مذهب به عنوان وسیله تخدیر مردم و تأمین خواسته‏های حکّام و مفسدان، استفاده می‏شود.
5. دین‏مداری و ماده‏گرایی، قیامت را از یادها برده است.
6. جلوه‏های فریبنده زندگی پررزق و برق این دنیا همچون بیماری، متدیّنان را زبون و زمینگیر کرده و آنان را تسلیم پیشامدها نموده و دلیری و رادمردی را از وجود انسان‏های پاک زدوده است. این راه و روش حکومت اموی پیش می‏رفت تا جامعه‏ای که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تأسیس کرده بود به فنا ببرد و سنّت‏ها و ارزش‏های دینی به فراموشی سپرده شوند.27
امام حسین(علیه‌السلام) تمامی این کژی‏ها و انحرافات حاکم بر زندگی افراد جامعه را به خوبی می‏دانست، اما چه کسی باید در برابر این انحرافات ایستادگی می‏کرد و جامعه منحرف را دگر باره به راه راست هدایت می‏کرد؟ امام خود را شایسته‏ترین شخص برای تصدّی این امر می‏دانست. او در یکی از خطبه‏هایش می‏فرماید: «یَا اَیُّها النّاسُ اِنَّ رسولَ اللّه قال: مَن رأی سلطانا جائرا مستحّلا لِحرمِ‏اللّه ناکثا لعهدالله مخالفا لِسُنَةِ رسولِ اللّهِ یَعملُ فی عِبادِ اللّه بِالاِثمِ و العُدوانِ فلم یُغیّر علیه بفعلٍ و لاَ قولٍ کانَ حقا علی اللّهِ اَن یُدخله مَدخلَهُ. اَلاَ و اِنَّ هؤلاءِ قد لَزِموا طاعةَ الشیطانِ وَ تَرکوا طاعةَ الرّحمنِ و اَظهَروا الفسادَ وَ عَطّلوا الحدودَ واستأثروا بالفئ‏وَ احلّوا حرامَ‏اللّهِ و حرّموا حلالَه، و اَنَا اَحقُّ مِن غیره»؛28 هان ای مردم! همانا رسول خدا فرمود: هر کس فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام‏های خدا را حلال می‏شمرد، پیمان خدا را می‏شکند، با سنّت رسول خدا مخالفت می‏کند، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار می‏نماید و او با کردار و گفتار خود بر او قیام نکند، بر خداست که او را در جایگاه (پست و عذاب‏آور) آن ستمگر درآورد. بدانید اینان به پیروی از شیطان ملزم گردیده‏اند، اطاعت خدای رحمان را ترک گفته‏اند، تباهی‏ها را آشکار ساخته‏اند، حدود خداوند را تعطیل کرده‏اند، بیت‏المال را در انحصار خود درآورده‏اند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته‏اند، و من از هر کس دیگری سزاوارترم که بر اینان شوریده، در برابرشان بایستم.
3. اهداف سیاسی و اجتماعی
الف. بدعت‏زدایی و احیای اندیشه امامت: مطابق نگرش قرآن کریم، خلافت انتصابی است؛ یعنی خداوند تبارک و تعالی کسی را برای خلافت پس از پیامبر اکرم تعیین کرده و به حضرت محمّد 9دستور داده است تا این را در روز هجدهم ذی‏الحجه در محلی به نام «غدیر خم» به مردم، که از بسیاری از نقاط شهرهای مسلمان‏نشین برای انجام مراسم حج گردهم آمده بودند، ابلاغ کند: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ) (مائده: 67) ای پیامبر، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است کاملا (به مردم) برسان؛ و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‏ای. خداوند تو ار از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‏دارد. و با ابلاغ آن، این دین کمال یافت: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینا) (مائده: 3) امروز دین خود را بر شما تمام کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
این نگرش پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جریان تجمع عده‏ای در محل «سقیفه بنی ساعده» برای اولین بار، به انحراف کشانده شد؛ زیرا در این گردهمایی، مسئله «انتصاب»، که یک دستور قرآنی بود، به مسئله «انتخاب» و قوم‏گرایی، که یک روش‌اجتماعی به حساب می‏آید، بدون در نظر داشت دستورات قرآنی تبدیل شد. حضرت علی(علیه‌السلام) برای آنکه این درخت نو به ثمر نشسته اسلام از ریشه خشک و جامعه اسلامی در برابر دشمنان خارجی تضعیف نشود و مردم دچار تفرقه و چنددستگی نگردد، خار در چشم و استخوان در گلو، این وضعیت را تحمّل کرد و در برابر این جریان انحرافی، از خود واکنشی نشان نداد. این انحراف در طول دوره خلافت سه خلیفه اول، روز به روز دامنه وسیع‏تری پیدا کرد تا آن‏گاه که حضرت علی(علیه‌السلام) با اصرار زیاد مردم حکومت را به دست گرفت. حضرت علی(علیه‌السلام) در طول حاکمیت خود، می‏خواست جامعه وارونه شده اسلام را به حالت اول درآورد و مسیر انحرافی را از میان بردارد و جامعه را به صراطالمستقیم هدایت کند که متأسفانه نتوانست؛ زیرا طی این مدت، چندین جنگ بر حضرت تحمیل شد و در نهایت، به شهادت رسید.
پس از حضرت علی(علیه‌السلام) جنگ سختی میان حضرت امام حسن(علیه‌السلام) و معاویه در گرفت که در نهایت، حضرت‌امام‌حسن(علیه‌السلام) مجبور به صلح با معاویه شد. در صلح‏نامه‏ای که به مهر و امضای حضرت‌امام‌حسن(علیه‌السلام) و معاویه رسید بود29 مسائل بسیاری گنجانده شده؛ از جمله در ماده دو آن آمده است: »پس از معاویه، حکومت متعلّق به حسن است و اگر برای او حادثه‏ای پیش آمد، متعلّق به حسین می‏باشد، و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.»30 معاویه در پایان این قرارداد با خدای متعال به صورت کتبی تعهد کرد و نوشت که به این قرارداد عمل کند.31
معاویه پیش از مرگ خود، با نادیده گرفتن مواد این قرارداد، دومین بدعت و انحراف را در دنیای اسلام پایه‏ریزی کرد و به جای اینکه مطابق این قرارداد و دستور خداوند، حکومت را به امام حسین(علیه‌السلام) بسپارد، حاکمیت نظام اسلامی را به صورت یک امر موروثی سلطنتی در آورد و یزید، فرزند خود، را به طور رسمی به عنوان جانشین خود و خلیفه مسلمانان به مردم معرفی می‏کرد و به این صورت، حکومت از «امامت» به صورت چشمگیری فاصله گرفت و معاویه بدعت بی‏سابقه‏ای را در دنیای اسلام از خود به یادگار گذاشت. یکی از اهداف امام حسین(علیه‌السلام) از نهضت بزرگ عاشورایی این است که با این بدعت، که معاویه آن را ایجاد کرده بود ـ یعنی نادیده گرفتن امامت امام حسین(علیه‌السلام) و موروثی و سلطنتی کردن خلافت ـ مبارزه کند. او کسی را بر مقدرّات مردم حاکم کرده بود که هیچ‏گونه صلاحیتی برای این امر نداشت.
شهید مطهری در این‏باره می‏نویسد: »دو مفسده در بیعت با یزید بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت: یکی اینکه بیعت با یزید تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین(علیه‌السلام) بود؛ یعنی مسئله خلافت یک فرد مطرح نبود، مسئله خلافت موروثی مطرح بود. مفسده دوم مربوط به شخصیت خاص یزید بودکه وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز می‏کرد. او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود، بلکه متجاهر به فسق بود و شایستگی ثابتی هم نداشت.32
امام خمینی(رحمة‌الله) نیز مسئله بدعت‏زدایی را یکی از اهداف قیام امام حسین(علیه‌السلام) می‏داند. حمید عنایت با استفاده از کتاب ولایت فقیه امام خمینی(رحمة‌الله) می‏نویسد: «نهضت امام حسین(علیه‌السلام) برای ممانعت از تأسیس سلطنت و جانشینی موروثی بود که حسین(علیه‌السلام) شورید و شهید شد. به خاطر امتناع انبیا(علیهم‌السلام) نسبت به جانشینی موروثی یزید و شناسایی سلطنت او بود که حسین(علیه‌السلام) شورید و تمامی مسلمین را به شورش دعوت کرد.»33
امام خمینی(رحمة‌الله) در جای دیگر می‏فرماید: «سیدالشهداء با این فداکاری که کرد، علاوه بر اینکه آن‏ها را به شکست رساند و اندکی که گذشت مردم متوجه شدند که چه غائله‏ای و چه مصیبتی وارد شده و همین مصیبت موجب به هم خوردن اوضاع بنی‏امیّه شد.»34 از این بیان امام خمینی(رحمة‌الله) چنین استفاده می‏شود که انقلاب امام در بدعت‏زدایی موفقیت‏آمیز بوده است؛ زیرا از نظر امام، انقلاب امام حسین(علیه‌السلام) موجب به هم خوردن اوضاع بنی‏امیّه و سست شدن پایه‏های بدعت شد.
با توجه به آنچه بیان شد، معلوم می‏شود که در اسلام استوانه‏های دومین بدعت توسط معاویه پایه‏گذاری شدند. اکنون سؤال این است که چه کسی باید بدعت‏زدایی کند؟ و چه کسی شایستگی آن را دارد که ریشه‏های بدعت را بخشکاند و دیگر باره سنّت رسول خدا را حاکم سازد؟ امام حسین(علیه‌السلام) خود را شایسته این کار می‏داند و بدین‏روی تصمیم گرفت این پدیده شوم را از صفحه روزگار حذف کند، اگرچه در راه دست‏یابی به این هدف، هزینه بسیار کند و یا حتی شهید شود؛ چنانکه می‏فرماید: «وَ انَا اَدعوُکُم الی کِتابِ اللّهِ وَ سَنّةِ نَبّیه فَاِنَّ السّنّة قد اُمیتت و اَنّ البدعةَ قَد اُحییت و اِن تسمعوا قولی و تُطیعوا امری اَهدکم سبیلَ الرشادِ.»35
همچنین از بیانات امام حسین(علیه‌السلام) استفاده می‏شود که بدعت‏زدایی از اهداف میان مدت ایشان به حساب می‏آید؛ زیرا امام با ریشه کردن درخت بدعت، مبارزه خود را تمام شده فرض نمی‏کند، بلکه آن را ادامه می‏دهد تا حکومت اسلامی تشکیل بدهد.
ب. تشکیل حکومت: یکی از اهداف سیاسی امام حسین(علیه‌السلام)، تشکیل حکومت اسلامی بود. ایشان به صراحت می‏فرمود: آل ابوسفیان لیاقت حکومت ندارند و از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «الخلافةُ محرّمةٌ علی آلِ ابی‏سفیانَ فاِذا رأیتم معاویةَ علی منبری فابقروا بطنه و قد رأهُ اهلُ المدینةِ علی المنبرِ فلم یبقروا فابتلاهم اللّه بیزیدٍ الفاسقِ»؛36 خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید بکشید، ولی مردم مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق (و بدتر از معاویه) گرفتار نموده است.
امام حسین(علیه‌السلام) همچنان‏که بر عدم شایستگی آل ابوسفیان برای خلافت پای می‏فشرد، بر لیاقت و شایستگی خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت، اگرچه این در سطح زمینه‏سازی و الهام‏بخشی در جهت تشکیل یک حکومت برای نسل‏های بعدی باشد.
با مطالعه تاریخ این نهضت بزرگ، مشخص می‏شود که امام حسین(علیه‌السلام) در هر جا مناسب می‏دید، شایستگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام نموده و مردم را به پذیرش حکومت و رهبری عادل دعوت می‏کرد37 در اینجا به برخی از فرمایش‏های امام مبنی بر علاقه‏مندی وی به تشکیل حکومت اشاره می‏شود:
1. امام(علیه‌السلام) ضمن اظهارات شایستگی خود بر تصدّی امر خلافت، خطاب به فرماندار مدینه می‏فرماید: «اَیُّنا اَحقُّ بالخلافةِ و البیعةِ»؛38 کدام‏یک از ما شایستگی خلافت و بیعت داریم؟
2. امام در خانه شخصی به نام شراف در ضمن سخنرانی خود، فرمود: «و نحنُ اهلُ‏بیتِ محمّدٍ اولی بِولایةِ هذا الامرِ مِن هؤلاءِ المدّعین، ما لیس لهم و السائرین بالجورِ و العدوانِ»؛39 و ما اهل‏بیت پیامبر به ولایت و رهبری مردم سزوارتر از این‏ها (بنی‏امیّه) می‏باشیم که به ناحق مدّعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفته‏اند.
3. امام ضمن دعا برای مردم کوفه که تصمیم گرفته بودند ایشان را برای رسیدن به حقشان ـ یعنی تشکیل حکومت ـ یاری کنند، می‏فرماید: «فقَد وردَ علی کتابِ مسلمِ بن عقیلٍ، یُخبرنی باجتماعکم علی نصرِنا و الطلبِ بحقّنا فسألتُ اللّهَ اَن یُحسنَ لَنا الصنعَ و یُثیبکم علی ذلکَ اعظَم الاجرِ»؛40 نامه مسلم بن عقیل را که مشعر به اجتماع و هماهنگی شما در راه نصرت و یاری ما خاندان و مطالبه حق ما بود دریافت نمودم. ازخداوند مسئلت دارم که آینده همه ما و شما را به خیر بگرداند و در این اتحاد و اتفاق به شما پاداش بزرگ عنایت فرماید.
4. امام در نامه‏ای به مردم بصره می‏فرماید: «و نحنُ نَعلمُ انّا اَحقُّ بِذلکَ الحقِّ»41 ما یقین داریم که در مسئله حکومت و خلافت شایسته‏تر از همه هستیم.
5. امام با تصریح به اینکه شایسته‏ترین فرد بر امر خلافت است، می‏فرماید: «و کنّا اَهله و اولیائُه و اوصیائُه وَ ورثته و اَحقُّ الناسِ بِمقامِه فی الناسِ»؛42 و ما خاندان اولیا و اوصیا و وارثان و شایسته‏ترین افراد به مقام پیامبر از میان امّت هستیم.
از مجموع فرمایش‏های امام حسین(علیه‌السلام) استفاده می‏شود که ایشان خود را شایسته‏ترین و جامع‏ترین فرد برای رهبری می‏دانسته و آمادگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام کرده است.43
علاوه بر این، از فرمایش‏های امام حسین(علیه‌السلام) استفاده می‏شود که یکی از اهداف امام تشکیل حکومت بوده است. بسیاری از صاحب‏نظران نیز بر همین عقیده‏اند؛ از جمله حضرت امام خمینی(علیه‌السلام) می‏فرماید: «آن‏هایی که خیال می‏کنند که حضرت سیدالشهداء برای حکومت نیامد، خیر این‏ها برای حکومت آمدند، برای اینکه باید حکومت در دست مثل سیدالشهداء باشد؛ مثل کسانی که شیعه سیدالشهداء هستند. او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت، تا حکومت اسلامی تشکیل دهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد».44
ایشان در جای دیگر می‏فرماید: «ایشان امام حسین(علیه‌السلام) آمده بود، حکومت را هم می‏خواست بگیرد.»45
البته لازم به یادآوری است که تشکیل حکومت از نظر امام، هدف نهایی نیست، بلکه هدف دراز مدت و وسیله‏ای است در جهت دست‏یابی به هدف نهایی.
همچنین اینکه گفته شد هدف امام تشکیل حکومت بود، لزوما به این معنا نیست که امام در این حرکت بتواند حکومت تشکیل دهد، بلکه منظور این است که امام یا در شرایط فعلی حکومت تشکیل بدهد و یا اگر نتوانست، در بلندمدت زمینه تشکیل یک حکومت را فراهم کند. امام خمینی(علیه‌السلام) در این‏باره می‏فرماید: «آن حضرت در فکر اسلام و مسلمین بود به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد مقدّس و فداکاری او در میان انسان‏ها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن در جامعه ما برقرار شود، مخالفت نمود، مبارزه کرد و فداکاری».46
4. رضایت الهی
یکی از اهداف بسیار مهم امام حسین(علیه‌السلام) رضایت و خشنودی خداوند تبارک و تعالی بود؛ امام قطع‏نظر از همه اهداف دیگر، و با توجه به انحرافی که در سطح کلان در احکام و قوانین اسلامی پدید آمده بود و جامعه اسلامی از راه درست و مستقیم به بی‏راهه کشیده شده بود، رضایت خداوند را در این می‏دانست که یک نهضت عظیم و بزرگ راه بیندازد. به بیان دیگر، امام وظیفه خود می‏دانست که در وضعیت موجود و شرایط حاکم دست به اقدامی بزند که رضایت و خشنودی خداوند تبارک و تعالی در آن قرار دارد. امام حسین(علیه‌السلام) در این‏باره می‏فرماید: «لا محیصَ عنِ یومِ خُطَّ بالقلمِ رضااللّه رضانا اهلُ البیت؛ از پیش آمدی که با قلم قضا مقرّر شده، راه گریزی نیست. بر آنچه خداوند خوشنود شود ما نیز راضی هستیم.»47
آنچه به عنوان یک حقیقت انکارناپذیر در نهضت امام حسین(علیه‌السلام) از آغاز تا پایان کاملا محسوس است اینکه بر تک تک اقدامات عاشورائیان، به ویژه بر شخص امام، خداوند و رضایت او حاکم است؛ یعنی هدف و معیار برای تمامی رفتارها، کردارها و گفتارهای آن‏ها رضایت و خشنودی خداوند است؛
ـ اگر امام با یزید بیعت نمی‏کند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر او در کنگره جهانی حج، به عنوان بزرگ‏ترین پایگاه اطلاع‏رسانی شرکت می‏کند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر او مراسم حج را ناتمام می‏گذارد و به سوی کربلا حرکت می‏کند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر از سپاهیان حرّ با نان و آب پذیرایی می‏کند و از ضعف عمومی آن‏ها برای حمله استفاده نمی‏کند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر پس از شهادت مسلم و هانی، تمامی اطرافیان خود را در بازگشت آزاد می‏گذارد و هیچ‏گونه فشار و جبری بر آنان اعمال نمی‏کند، برای رضایت خداوند است.
ـ اگر کسانی را برای کمک دعوت می‏کند و یا برای آنان نامه می‏نویسد، برای خوشنودی خداوند است.
ـ اگر در روز عاشورا بر مصیبت شهادت اکبر، قاسم، عبّاس، عون و سایر یاران و سرانجام، شهادت مظلومانه طفل شیرخوارش، صبر می‏کند برای رضای خداست.
ـ اگر او در سجده‏گاه خونین، با جسمی صد چاک و به خون آغشته، شیرین‏ترین جلوه بریدن از غیر و توجه کامل به جانان را به تصویر می‏کشد، برای خشنودی و رضایت خداوند است. ایشان در آخرین مناجات خویش به بارگاه صمدیت، که در آن حال، به وجود، حیات، جهاد، ایثار و اخلاص، بر عرشیان مباهات می‏فرمود، عرضه داشت: «صبرا علی قضائکَ یا ربّ لا الهَ سواکَ یا غیاثَ المستغیثین، مالی ربٌ سواکَ و لا معبودَ غیرُک، صبرا علی حُکمکَ یا غیاثَ من لاغیاثَ له یا دائما لانفادَ له یا محیی الموتی یا قائما علی کُلِّ نفسٍ بما کسبت احکُم بینی و بینهُم و انتَ خیرُ الحاکمین»؛48 خدایا، در برابر قضا و قَدَر تو صبر می‏کنم. ای پرورگاری که جز تو معبودی نیست، ای پناه بی‏پناهان و دادرس دادخواهان، مرا پروردگاری جز حضرت تو نیست. معبودا، در برابر حکم تو شکیبایم. ای فریادرس بی دادرس، ای خدایی که همیشگی و بی‏پایانی، ای زنده‏کننده مردگان، خدایی که هر کس را با اعمالش می‏سنجی، میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم‏کنندگان هستی.
و آن‏گاه که صورت به خون آغشته خود را بر روی خاک گذاشت، عرض کرد: «بسمِ اللّه و بِاللّه و فی سبیلِ اللّه و علی مِلّةِ رسولِ اللّه»؛49 با نام و یاد خدا و با کمک خدا و در راه خدا و شریعت رسول خدا، هدفش خدا و رضایت او بود.
امام خمینی(رحمة‌الله) نیز در موارد متعدد، از هدف الهی امام در این نهضت ـ یعنی رضا و خوشنودی خداوند ـ با تعبیرهای گوناگون یاد می‏کند. از نظر ایشان اهداف نهایی نهضت امام حسین(علیه‌السلام) عبارتند از: حفظ اسلام،50 قیام برای خدا،51 اقامه نماز،52 رضایت الهی53 و اقامه حق و عدل.54
خلاصه اینکه امام در این نهضت، هدفی جز خدا در نظر نداشت و اگر اهداف دیگری نیز در کار بودند همه برای دست‏یابی و رسیدن به این هدف مقدّس بودند. به خاطر همین هدف اساسی و جاودانه امام است که تمامی رفتارها و کردارهای امام جاودانه مانده است؛ یعنی پیامش جهانی، آرمان‏هایش زنده، مصیبت جانگدازش همیشه داغ، مجالس ذکر مصبیتش همواره گرم، و محبوبیت خدادادی‏اش روزافزون است و دشمنانش ذلیل، خوار و گرفتار ننگ ابدی و عذاب بی‏پایان اخروی‏اند.
نتیجه‏گیری
نتیجه‏ای که از این نوشتار به دست می‏آید این است که داشتن هدف برای موفقیت هر فرد و سازمانی بسیار مؤثر است. نهضت امام حسین(علیه‌السلام) نیز به عنوان یک گروه تشکیلاتی و سازمان‏دهی شده دارای اهدافی بوده که عبارتند از: احیای اصل «امر به معروف و نهی از منکر»، «اصلاح اجتماعی، بدعت زدایی، تشکیل حکومت اسلامی و رضایت الهی.» آنچه در این نوشتار به آن پرداخته شد، این بود که اهداف مزبور از نظر ارزش و همچنین از نظر دوره زمانی در یک سطح قرار ندارند، بلکه اهداف مورد نظر امام دارای ارزش متفاوتند که هر کدام از آن‏ها بر اساس ارزشی که امام برای آن‏ها قایل است، در یک دوره زمانی مشخص به اجرا درخواهند آمد. آنچه یادآوری مجدّد آن لازم است اینکه این اهداف در طول همدیگر قرار دارند و تحقق هریک زمینه‏ساز تحقق اهداف دیگر است. تا آنکه به هدف نهایی ـ یعنی رضایت و خشنودی خداوند بزرگ ـ برسد که این هدف، هدف ذاتی است که خود آن برای امام ارزش ذاتی دارد و در واقع، امام برای رسیدن به مرحله رضایت الهی قیام کرد: (یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی) (فجر: 30ـ27) تو ای روح آرام یافته، به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است. پس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو.
پی‏نوشت‏ها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ غلامرضا خاکی، روش تحقیق، با رویکرد پایان‏نامه‏نویسی، قم، مرکز تحقیقات علمی کشور، 1378، ص 2.
2 ـ علی رضائیان، مبانی سازمان و مدیریت، تهران، سمت، 1379، ص8.
3 ـ سیدرضا سید جوادین، جزوه درسی کارشناسی ارشد مدیریت، ص10.
4 ـ عمربن ابراهیم خیام، «اهداف و تعیین هدف در مدیریت»، مجله علوم پزشکی مدارس، ش1، ص79.
5 ـ همان، ص81.
6 ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، چ دوم، قم، دارالتبلیغ اسلامی، 1345، ص209.
7 ـ همان، ص222.
8ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل‏الشیعه، ج 16، ص 119، روایت 21132.
9ـ جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی، 1382، ج 8، ص57.
10 ـ محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین(علیه‌السلام)، ص 241.
11 ـ محمدصادق نجمی، سخنان حسین‏بن علی (علیه‌السلام) از مدینه تا کربلا، چ هشتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص 134.
12 ـ محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین7، ص241.
13 ـ جمعی از نویسندگان، فرهگ عاشورایی «عنصر تبلیغ در نهشت حسینی»، ج 6، ص 20.
14 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص328.
15 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 14، ص15.
16 ـ همان، ج 20، ص190.
17 ـ مجموعه مقالات دومین کنگره بین‏المللی امام خمینی (رحمة‌الله) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمة‌الله)، 1376، ص221.
18 ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «فسد»، ص 36.
19 ـ محمدجواد درودگر، اصلاح‏گرایی از منظر حسین‏بن علی(علیه‌السلام)، تهران، تجلی، 1380، ص19.
20 ـ کارشناسی تحقیقات سازمان آموزش و پرورش استان قم، مقالات برگزیده امام حسین(علیه‌السلام) الگوی عزّت و افتخار، قم، ظفر، 1382، ص321.
21 ـ محمدتقی مصباح، آذرخش دیگر از آسمان کربلا، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمة‌الله)، ص133.
22 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص83.
23 ـ همان، ص 84.
24 ـ محمود شریفی و دیگران، فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه‌السلام)، «ترجمه موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه‌السلام)»، قم، مشرقین، ص 313.
25 ـ محمدصادق نجمی، سخنان امام حسین (علیه‌السلام) از مدینه تا کربلا، چ هفتم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1365، ص 36.
26 ـ محمود شریفی و دیگران، پیشین، ص 356.
27 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص24.
28 ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 44، ص 382، باب 37، روایت 2 / محمود شریفی و دیگران، پیشین، ص 405.
29 ـ شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن پرشکوه‏ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سیدعلی خامنه‏ای، چ یازدهم، 1365، ص255.
30 ـ همان، ص385.
31 ـ همان.
32 ـ مرتضی مطهری، حماسه حسینی، قم، صدرا، 1364، ج 2، ص20.
33 ـ حمید عنایت، تفکر نوین سیاسی اسلام، تهران، چاپخانه سپهر، 1362، ص271.
34 ـ امام خمینی، پیشین، ج 17، ص 58و59.
35 ـ محمد جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 240 / جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی «اصلاح‏طلبی در قیام حسینی»، ج 10، ص49.
36 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص 20/ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 16.
37 ـ جمعی از نویسندگان، فرهنگ عاشورایی، ج 10، ص 90.
38 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص20.
39 ـ محمدصادق نجمی، پیشین، ص 140.
40 ـ همان، ص 104.
41 ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 240.
42 ـ همان.
43 ـ جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 10، ص91.
44 ـ امام خمینی، پیشین، ج 12، ص 174 / جمعی از نویسندگان، پیشین، ج 8، ص 54.
45 ـ امام خمینی، پیشین، ج 2، ص190.
46 ـ امام خمینی، ولایت فقیه، ص161.
47 ـ سیدبن طاووس، لهوف، ص 53.
48 ـ ر.ک: مقتل محرّم، ص 344و 345، به نقل از: حسین ایمانی، درس‏ها و عبرت‏های عاشورا، قم، عصر ظهور، 1377، ص 139.
49 ـ محمد اشتهاردی، سوگنامه آل محمد، چ چهاردهم، قم، ناصر، 1379، ص359.
50 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 17، ص55.
51 ـ همان، ج 17، ص239.
52 ـ همان، ج 12، ص148.
53 ـ همان، ج 19، ص13.
54 ـ همان، ج 5، ص16.

تبلیغات