نگاهی روانشناختی به آسیبشناسی دینباوری جوانان
آرشیو
چکیده
متن
پدیده «دینگریزی» یکی از مشکلات اساسی جوامع انسانی است که همواره دغدغههایی را برای رهبران دینی، دینداران و خانوادههای متدیّن به وجود آورده و تهدیدهای جدّی برای نسل جوان محسوب میشود. این پدیده نامیمون مشکل امروز یا دیروز بشر نیست، بلکه سابقه دیرینه دارد و همواره جوامع بشری با آن دست به گریبان بودهاند. دینگریزی در سدههای اخیر، به ویژه در قرن بیستم، بخش عظیمی از شرق و غرب عالم را فرا گرفت و مکاتب فلسفی الحادی گوناگونی مانند کمونیسم مولود آن هستند. اکنون این سؤال مطرح است که چرا انسانی که ذاتا مشتاق دین است و فطرت او با عناصر درون دینی ارتباط تکوینی و ماهوی دارد، به دینگریزی روی آورده است و به این پدیده شوم دامن میزند، و سؤال اساسیتر اینکه چرا دینگریزی در نسل جوان شیوع و نمود بیشتری دارد؟
بدون تردید در ذات دین، هیچ عنصر دینگریزانه وجود ندارد. اگر انسانها به دریافت معارف دینی نایل آیند، در هیچ رتبهای از دین نمیگریزند، علاوه بر این، عقل و عشق، که دو رکن اساسی در حیات انسانی محسوب میشوند و همه جاذبهها و دافعهها در این دو حوزه و بر اساس این دو معیار رخ میدهند، هر دو در درون دین وجود دارد و دین با هر دو گروه باقی مانده است. دین، هم ذهن انسان را تغذیه میکند و هم دل آدمی را حیات و حرکت و نشاط میبخشد. بنابراین، پدیده دینگریزی به عنوان یک پدیده اجتماعی، عینی و رفتاری، معلول ماهیت و ذات خود دین نیست، بلکه علت و یا علل دینگریزی را در خارج از قلمرو دین و آموزههای دینی باید جستوجو کرد. بدون تردید، عوامل متعددی مانند ناهنجاریهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و روانی زمینه گریز جوانان را از دین فراهم مینمایند. در اینجا نگاهی روانشناختی به آسیبشناسی دینباوری جوانان خواهیم افکند.
علل روانشناختی گریز از دین
1. ضعف معرفتی
یکی از ابعاد وجودی هر انسانی بُعد شناختی اوست. انسان در هر مرحلهای از مراحل رشد خود، واجد یک سلسله توانمندیهای شناختی میشود. روانشناسان، رشدشناختی انسان را به سه دوره تقسیم میکنند: دوره حسی ـ حرکتی (2سال اوّل)، دوره عملیات منطقی عینی (تا 12سالگی)، دوره عملیات منطق صوری یا دوره تفکّر انتزاعی.
سومین دوره تحوّل شناختی در آستانه نوجوانی آغاز و در اوایل جوانی تکمیل میشود. بنابراین، یکی از ویژگیهای جوان از نظر شناختی این است که دارای تفکّر انتزاعی است و از نظر ذهنی، به حداکثر کارایی هوشی میرسد. در این دوره، گرایش جوانان به «فلسفه زندگی» آنان را به سوی مسائل اخلاقی، سیاسی و مذهبی سوق میدهد و جوانان تلاش میکنند هویّت مذهبی خود را شکل دهند. اما به دلایل گوناگونی ممکن است در این هویّتیابی مذهبی، با بحران مواجه شوند و نتوانند هویّت مذهبی خود را خوب شکل دهند و دچار نوعی سردرگمی و در نهایت، بیرغبتی و گریز از دین شوند. یکی از علل این بحران ناهمخوانی سطح شناختی جوان با سطح معارف دینی است که به او ارائه میشوند. جوان به خاطر توانمندیهای ذهنی، دین تقلیدی را برنمیتابد و همه آن باورهای دینی که از دوران کودکی به صورت تقلیدی از خانواده و دیگران به او القا شدهاند به کناری مینهد و میخواهد دینی بپذیرد که متناسب با سطح تفکّر او باشد. اما از یک سو، بسیاری از اوقات آنچه به عنوان دین به او عرضه میشود برای او قانعکننده نیست، و از سوی دیگر، در برخی موارد نیز جوان میخواهد همه آموزههای دینی، اعم از احکام و عقاید را با خطکش عقل خود بسنجد و فکر میکند اگر آموزههای دینی در قالبهای فکری او بگنجند صحیح هستند، وگرنه درست نیستند و باید کنار گذاشته شوند. همه این عوامل دست به دست هم میدهند و موجب میشوند هویّت دینی جوان به خوبی شکل نگیرد و جوان دچار یک بحرانشناختی نسبت به آموزههای دینی شود و نجات خود را از این بحران، در گریز از دین بداند.
قرآن نیز به این حقیقت اشاره میکند و گرایش به کفر و بیایمانی را ناشی از جهل و ضعف معرفتی انسانها میداند. حضرت نوح(علیهالسلام) با صراحت، یکی از عوامل بیایمانی قوم خود را جهل و یا عدم معرفت صحیح به آموزههای دینی معرفی میکند و در اینباره، به قوم خود میفرماید: (... ولکنّی اَراکُم قوما تجهلون.) (هود: 29) در روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
حضرت علی(علیهالسلام) درباره علت کفر میفرماید: «لو اَنّ العباد حین جهلوا وقفوا، لم یَکفُروا و لم یَضلّوا»؛ اگر افراد هنگام برخورد با مسائلی که نمیدانند، درنگ میکردند و عجولانه تصمیم نمیگرفتند، کفر نمیورزید و گمراه نمیشدند.1 بنابراین یکی از علل روانشناختی دینگریزی در همه انسانها، به ویژه جوانان، ضعف معرفتی و عدم دستیابی به هویّت دینی است.
2. برداشتهای غلط از دین یا سطحینگری
علاوه بر اینکه جهل و ضعف معرفتی موجب دینگریزی میشود، برداشتهای غلط و ناصواب از معارف دینی نیز در دینگریزی جوانان مؤثرند. بسیاری از اوقات دین مساوی با «معنویت» در نظر گرفته میشود و دین را در حد یک نیاز معنوی کاهش میدهند و اینگونه نتیجه میگیرند که نیاز به معنویت فقط در مواقع سختیها و بحرانهای شدید مفید است و در سایر مواقع، نیازی به دین نیست و برای دین نقشی در زندگی روزمرّه خود قایل نیستند. قرآن به این مطلب اشاره میکند و میفرماید: (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی أَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا... .) (یونس: 22و23) این دیدگاه سادهانگارانه و کاهشگرایانه نسبت به معارف دینی به تدریج، موجب حذف دین از زندگی انسان میشود2 و جوانان، که در حال جستوجوی فلسفه زندگیاند، وقتی احساس کنند دین در معنادهی به زندگی آنها تأثیری ندارد به تدریج، آن را کنار میگذارند و حتی ممکن است دین را امری دست و پاگیر در مسیر زندگی تلقّی کند و حالت گریز نسبت به آن پیدا کنند.
3. احساس محدودیت نسبت به گزارههای دینی
نه تنها کاهشگرایی و سادهانگاری نسبت به دین موجب دینگریزی میشود، بلکه گاهی دین به گونهای به جوانان معرفی میشود که گویی نه تنها نیازهای انسان را تأمین نمیکند، بلکه مانع ارضای نیازهای واقعی او نیز میشود. طبیعی است که ترسیم چنین تصویری از دین برای جوان نه تنها موجب عدم گرایش آنها به دین میشود، بلکه موجب میشود روحیه گریز از دین نیز در آنها به وجود آید. به دلیل آنکه جوان از نظر روانی و جسمانی در شرایطی قرار دارد که انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی و لذّتطلبی، در او به نقطه اوج خود رسیده و عوامل بیرونیتحریککننده نیز از هر طرف او را احاطه کردهاند و آتش شهوات را در او شعلهورتر میکنند، اگر دین به گونهای ترسیم شود که گویی مانع ارضای غرایز اوست و هیچ راهکاری برای ارضای غرایز خود ندارد، طبیعی است که نسبت به دین گریزان شود و پذیرش دین را مساوی با عدم ارضا و تعطیلی غرایز خود بداند. علاوه بر این، روحیه استقلالطلبی، آزادمنشی، و قطع وابستگیها از جمله ویژگیهای روحی جوان است. جوان، که یک دوره گذار از وابستگی به استقلال را طی کرده است و میخواهد با اراده آزاد خود انتخاب کند و از نظر اخلاقی نیز مرحله «اخلاق دیگرپیرو» (تقلیدی) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله «اخلاق خودپیرو» گردیده، از هرگونه مانعی حتی موانع تخیّلی، گریزان است و میخواهد در رفتار، گفتار، تفکر و انتخاب آزاد باشد. هرچند عدم تربیت صحیح روحیه استقلالطلبی و پیروی بیچون و چرا از غرایز کور و لذتطلب افراطی برای جوان بسیار خطرناک است، اما در بدو امر، هر چیزی که بخواهد محدودیتی برای او ایجاد کند امری ناخوشایند تلقّی میشود، مگر اینکه راهکارهای دین برای ارضای غرایز به خوبی برای جوانان ترسیم شود.
4. فقدان یا عدم دسترسی به الگوهای مناسب
بدون شک، در هر مقطع سنّی الگوهای جذّاب برای یادگیری و شکلدهی رفتار انسانها، به ویژه جوانان، نقش اساسی دارد؛ زیرا الگو از یک سو، در دستیابی به هدف نقش مهمی دارد و از سوی دیگر، در دوره نوجوانی و جوانی تأثیرپذیری از خانواده به شدت کاهش پیدا میکند. گاهی بین خانواده و جوان تعارض و درگیری به وجود میآید. از اینرو، جوان برای ساختن نظام ارزشی و اعتقادی خود میخواهد از چیزهایی غیر از خانواده و مربیّان قبلی استفاده کند. از جمله عوامل تأثیرگذار در بیرون نهاد خانواده الگوها و دوستان هستند و در این میان، نقش الگوهای مورد قبول جوان بسیار زیاد است؛ چه اینکه دوستان نیز در حال ساختن نظام ارزشی خود هستند و نیازمند الگوهای موردپسند میباشند و کمک زیادی احتمالا در هویتیابی دینی دوستان خود ندارند. در چنین شرایطی، اگر الگوهای مناسب و قابل دسترسی در جامعه وجود نداشته باشند، جوان دچار سردرگمی میشود و تعادل روانی او از مرز بهنجار خارج میشود و چه بسا به الگوهای مجازی پناه ببرد و یا تحت تأثیر دوستان کمتجربه قرار گیرد یا به دام شیّادانی بیفتد که مترصّد جوانان سردرگم هستند و خلاصه آنکه شرایط و زمینههای گریز از دین برای او فراهم شود.
5. برخوردهای تند و سرزنشهای افراطی
استقلالطلبی، حرّیت و عدالتجویی از ویژگیهای بارز دوران جوانی است. جوانان برای اثبات این ویژگیها سعی میکنند با بزرگسالان مقابله کنند. این مقابله نه از روی لجبازی و پشت پا زدن به ارزشهاست، بلکه بیشتر جنبه اثباتی برای خود جوان دارد. اما یکی از اشتباهاتی که در اینجا از ناحیه بزرگسالان سر میزند سرزنش و ملامت جوان است و این سرزنشها همه از نظر عاطفی برای جوان شکنندهاند و به روحیه استقلالطلبی او آسیب وارد میکنند و نتیجه آن شعلهورتر شدن آتش لجاجت و طغیان است. از اینرو، امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) در اینباره هشدار میدهند: «الافراطُ فی الملامةِ تَشُبَّ نیرانَ اللّجاجِ»؛ زیادهروی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهورتر میسازد.3
بنابراین، مقابله با روحیه استقلالطلبی جوان و سرزنش کردن او پیامدهای خطرناکی به دنبال دارد که یکی از آنها طغیان علیه ارزشهای حاکم بر جامعه و گریز از آن ارزشها و ادبار نسبت به منبع این ارزشهاست که معمولا در جوامع دینی منشأ و منبع ارزشها «دین» است.
6. عدم ارضای نیازها
جوان همانگونه که از نظر ذهنی به بالاترین ظرفیت خود میرسد، از نظر جسمانی نیز به حدّ کافی رشد میکند و انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی، کاملا در او بیدار میشوند و درصدد ارضای این غرایز است. به عبارت دیگر، او یک سلسله نیازهای مادی و معنوی دارد. تأمین به موقع این نیازها نقش مهمی در تعدیل و رفتار و رشد و تکامل او دارد؛ همانگونه که عدم ارضای این نیازها نه تنها باعث توقف رشد و بالندگی میشود، بلکه ناهنجاریهای رفتاری زیادی را نیز به دنبال دارد. کفر به عنوان یک نابهنجاری اعتقادی همانگونه که میتواند معلول جهل و ضعف معرفتی باشد میتواند معلول فقر نیز باشد، از اینرو، معصومان: فرمودهاند: یکی از پیامدهای احتمالی فقر، کفر و دینگریزی است و یا در مورد ازدواج فرمودهاند: کسی که ازدواج کند4 نصف دین خود را حفظ میکند5 و فراهم نبودن شرایط برای ازدواج سالم و طبیعی زمینههای گناه و زایل شدن ایمان را فراهم میکند و به تدریج، تبدیل به گریز از دین میگردد. قرآن هم ازدواج را مایه آرامش زن و مرد معرفی میکند. خلاصه اینکه، ارضای نیازهای جسمانی و روانی در بهداشت روانی انسان مؤثر است6 و عدم ارضای به موقع و مشروع نیازها نه تنها سلامتی انسان را تهدید میکند، بلکه زمینهساز بسیاری از نابهنجاریهایی است که یکی از آنها ادبار و گریز از دین میباشد.
راهکارهای پیشگیری از دینگریزی در جوانان
همانگونه که در بررسی علل دینگریزی مطرح شد، عوامل گوناگونی در بروز این پدیده نقش دارند که به طور کلی، به دو دسته تقسیم میشوند:
1ـ عوامل محیطی (اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و...)؛
3ـ عوامل درون فردی که از آنها به عوامل «روانشناختی» تعبیر میشود؛ یعنی قطعنظر از عوامل محیطی، ویژگیهای شناختی و عاطفی هر فرد نیز در اقبال و ادبار او نسبت به معارف دینی نقش دارند.
بنابراین، برای پیشگیری از دینگریزی باید به جنبههای روانی و ویژگیهای شخصیتی افراد، به ویژه جوانان، توجه شود. بدون تردید، نحوه ارائه معارف دینی، به ویژه به نسل جوان بسیار حائز اهمیت است. بنابراین، سؤال اصلی اینجاست که چگونه میتوان معارف دینی را به جوانان عرضه کرد تا ضعف شناختی آنها نسبت به آموزههای دین تقویت شود و هویّت دینی آنها به نحو مطلوب شکل یابد؟
پاسخ به این سؤال مستلزم چند امر است که بدون توجه به آنها، پاسخگویی دشوار خواهد بود و بدون راهکار مناسب برای آموزش، ارائه آموزههای دینی به جوانان امکانپذیر نیست.
1ـ جوان کیست و چه ویژگیهایی دارد؟ مخاطبشناسی یکی از مهمترین مسائلی است که در تعلیم و تربیت باید مدّ نظر داشت. اگر یک سخنران یا هنرمند یا معلم و یا نویسنده مخاطب، بیننده و خواننده خود را نشناسد و نداند مخاطبان او در چه دورهای از تحوّل شناختی، انگیزشی و توانشی قرار دارد، معلوم نیست مطالب او ـ هرقدر هم ارزشمند، دقیق و علمی باشند ـ مؤثر واقع گردند؛ زیرا مطالبی که عرضه میکند یا در سطح شناختی مخاطبان نیست و یا تناسبی با نیازهای آنها ندارد. در نتیجه، مخاطبان انگیزهای برای فراگیری آنها ندارند. بنابراین، شناخت مخاطب از لحاظ ویژگیهای عاطفی، ذهنی و انگیزشی باید مدّنظر سخنران، نویسنده، هنرمند، واعظ و معلم باشد.
2ـ باید الگوها و روشهای آموزشی متناسب با مخاطب را شناسایی کرد. به راستی، از میان روشهای موجود، مانند روش تدریس، تبلیغ و مشاوره، کدام روش برای آموزش آموزههای دینی به جوانان کارآمدتر است؟ در پاسخ باید گفت: هر کدام ارتباط شناختی ـ عاطفی بیشتری بتواند با جوان برقرار کند. به عبارت دیگر، عنصر «ارتباط» ـ آن هم ارتباط دو سویه ـ مهمترین عامل برای انتقال پیام است. انتقال پیام بدون ایجاد ارتباط امکانپذیر نیست. بنابراین، برای جذب جوانان به دین اولا، باید ویژگیهای شخصیتی آنها، اعم از ویژگیهای جسمانی، اجتماعی، عاطفی و ذهنی، را بشناسیم؛ ثانیا، از روش یا روشهایی برای انتقال پیام دین به جوانان استفاده کنیم که بهتر بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و این ارتباط، هم دو سویه بوده و هم از بار عاطفی بالایی برخوردار باشد.
ویژگیهای بدنی، اجتماعی، عاطفی و ذهنی جوان
جوانان از نظر جسمانی به بلوغ کامل رسیدهاند و همه تواناییهای جسمانی را احراز کردهاند، به گونهای که احساس قوّت و قدرت میکنند و از لحاظ اجتماعی دوست دارند شخصیت خود را بروز دهند و به عنوان یک فرد بزرگسال و مستقل، از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار باشند. جوانان از بُعد عاطفی نیز وضعیت خاصی دارند؛ دوست دارند عواطف خود را بروز دهند و آماده دریافت عواطف دیگران نیز هستند. از اینرو، آماده تشکیل زندگی مشترکند و میخواهند زندگی مستقلانه خود را تجربه کنند، از دخالت دیگران در زندگی خود ابراز تنفّر میکنند و از نظر اخلاقی دارای اخلاق «خودپیرو» هستند؛ یعنی اصولی که خود پذیرفتهاند معیار رفتارهای اخلاقی خود قرار میدهند و از تقلید اخلاق «دیگرپیرو» اجتناب میکنند. جوانان در بُعد فکری و ذهنی نیز به بلوغ رسیدهاند؛ میتوانند استدلال کنند، فرضیه بسازند و خلاصه اینکه به تفکّر انتزاعی دست یافتهاند، و در بُعد انگیزشی آن چیزی آنها را برانگیخته میکند که پاسخ به نیازهای عاطفی و شناختی آنها باشد.
با توجه به آنچه درباره ویژگیها و مؤلّفههای شخصیتی جوانان بیان شد، چه راهکارهایی برای جذب آنها نسبت به آموزههای دین میتوان اتخاذ کرد تا هم به شناخت آنها نسبت به دین عمق بخشد و هم از نظر عاطفی و انگیزشی، آنها را نسبت به دین متمایل کند؟ به نظر میرسد، بهترین روش برای جذب جوانان و متمایل کردن آنها به ارزشهای دینی، روشی است که هم عنصر شناخت و هم عنصر عواطف و هم عنصر انگیزش در آن لحاظ شده باشد، علاوه بر این، ارتباط با آنها ارتباطی دو سویه باشد؛ یعنی به آنها اجازه سؤال کردن، انتقاد و فرصت فکر کردن و انتخاب داده شود و از تحمیل، تحقیر و تحکّم اجتناب گردد.
از میان همه روشهای موجود، مانند روش خطابه و سخنرانی و تدریس و مشاوره در قالب بحثهای آزاد، اما سازمان یافته، به نظر میرسد روش اخیر ـ یعنی روش مشاوره ـ به سبک «مراجع محور» کارآمدتر و مؤثرتر باشد.
در اینجا مناسب است روش مشاوره در قالب مراجع محوری بیشتر توضیح داده شود:
روش مشاوره
در این روش، از همان آغاز رابطه دو طرفه است؛ زیرا در این روش، فرض بر این است که فرد یا افراد بر اساس نیاز، به مشاور مراجعه میکنند و اگر رابطه دو طرفه نباشد، اساسا فرایند مشاوره تحقق پیدا نمیکند. در این روش، تأثیرپذیری مراجعان متفرّع و مترتّب بر ایجاد رابطه همراه با اعتماد است؛ یعنی تا وقتی مراجع به مشاور خود اعتماد نکند، نیازهای خویش را مطرح نمیکند و رابطهای بین آنها به وجود نمیآید. از اینرو، در این روش محور اصلی خود مراجعهکننده (جوان) است و بحث و گفتوگو توسط خود مراجع کنترل میشود. در این روش «ارزشیابی» به معنای نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نیست و یکی از ویژگیهای عمومی این روش آن است که مراجع بر اساس نیاز به مشاور مراجعه میکند و یک الزام درونی او را به سوی مشاور سوق میدهد، نه الزامات خارجی و تحمیلی.
عناصر روش مشاوره
از آنچه گفته شد، استفاده میشود که الگوی مشاوره دارای سه عنصر یا سه رکن است. این عناصر هر کدام به یکی از ویژگیها و مؤلّفههای شخصیتی انسان، به ویژه جوانان، مربوط میشود: یعنی عنصر عاطفی، شناختی و انگیزشی. به دلیل اهمیت این عناصر، به اجمال توضیح داده میشوند:
عنصر عاطفی: همانگونه که گذشت، اساس شکلگیری گفتوگوهای دینی در قالب مشاوره، بر ایجاد رابطه عاطفی همراه با اعتماد استوار است. مشاور باید بتواند با مراجع خود ارتباط برقرار کند. برای اینکه چنین فضای عاطفی به وجود بیاید، او باید از چهار راهکار استفاده کند. به عبارت دیگر، ایجاد فضای عاطفی مبتنی بر چهار ویژگی است: همدلی، توجه مثبت بدون شرط، صداقت، و گوش دادن فعّال.
همدلی: «همدلی» عبارت است از: توانایی درک تجربههای درونی دیگران و سهیم شدن در آنها. اگر خود را به جای دیگران بگذاریم، میتوانیم به دنیای درونی و تجربه پدیدارشناختی آنها راه پیدا کنیم.
پذیرش مثبت بدون شرط: مشاور برای اینکه بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفی برقرار کند، باید بدون قید و شرط به او احترام بگذارد، صرفا به دلیل اینکه انسان است و از سر نیاز به او مراجعه کرده است. این اصل بر این اساس استوار است که انسان ماهیتی مثبت دارد و اگر بدون قید و شرط مورد پذیرش قرار گیرد او نیز بهتر و راحتتر پیام را دریافت میکند و بهتر میپذیرد و کمتر مقاومت میکند و اسلام نیز در مقام هدایت و رساندن پیام دین به انسانها، به این اصل توجه دارد. (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) (بقره: 256) در پذیرش دین هیچ اجباری نیست (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است یا در جای دیگر میفرماید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا) (انسان: 3) ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد یا ناسپاس.
صداقت: صداقت یا درستی به معنای آگاهی از احساسها و اندیشههای درونی واقعی خود و توانایی سهیم کردن دیگران در آنهاست. کسانی که صداقت دارند، تصنّعی یا دفاعی رفتار نمیکنند. در نتیجه، مخاطبان آنها نیز حالت دفاعی به خود نمیگیرند و آمادگی پذیرش بیشتری پیدا میکنند.
1. گوش دادن فعّال: به معنای انعکاس دادن، تکرار کردن و روشنسازی گفتهها و مقصودهای مراجع است. در انعکاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آینهای نگرشهای مراجع را به وی نشان میدهد. گوش دادن فعّال در مشاوره نقش مؤثری در ایجاد ارتباط عاطفی میان مشاور و مراجع دارد.
2. عنصر انگیزشی: انگیزش به عوامل موجود در یک فرد (مانند نیازها، امیال و علایق) اشاره دارد که رفتار را در جهت یک هدف فعّال میسازند، نگهداری میکنند و سوق میدهند.7
نیازها، امیال و علایق، که زیربنای انگیزش در رفتار آدمی هستند، شامل مجموعه نیازهای فیزیولوژیکی و روانشناختی میشوند. در الگوی مشاوره، این نیازها و امیال مورد توجه مشاور قرار میگیرند؛ زیرا بدون توجه به نیازهای مراجع، نمیتوان او را راهنمایی و هدایت کرد. این نیازها از نیازهای زیستی شروع میشوند تا نیازهای متعالی مانند زیباییشناختی، کمالطلبی، عشق و جاودانگی ادامه مییابند.
3. عنصر شناختی: برای اینکه مشاور بتواند وارد دنیای اندیشهها و تفکرّات مراجع شود، باید به سطح تحوّل شناختی مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختی به این مطلب اشاره دارد که مشاور باید مطالب خود را به صورت منطقی و منطبق با سطح تحوّل شناختی مراجع تنظیم کند. به عبارت دیگر، مشاوره باید هم به میزان آگاهی و هم سطح توان و استعداد مراجع توجه کند و مشاوره را با توجه به دو نکته مزبور تنظیم نماید تا برای مراجع، هم جذاب باشد و هم قابل استفاده.
به نظر میرسد بهترین روش برای آموزش آموزههای دینی به جوانان، استفاده از الگوی «مشاوره» است؛ چه اینکه این الگو نسبت به الگوهای دیگر مناسبتر و بیشتر قرین موفقیت است. در این الگو به مسائلی توجه شده است که با روحیات نوجوان و جوان با مؤلّفههای روانشناختی شخصیت آنها سازگارترند. علاوه بر این، تجربه عملی هم نشان داده است که این الگو در جوانان بهتر جواب میدهد و سیره عملی پیامبر نیز در آموزش دین به مردم، به ویژه جوانان، مؤیّد این ادعاست. قرآن کریم در توصیف شخصیت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: (لَقَدْجَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ)(توبه: 128) هر آینه شما را پیامبری از خودتان آمد که به رنج افتادنتان بر او گران و دشواراست، به]هدایت[ شمادلبسته است وبه مؤمنان دلسوز و مهربان است.
سیره عملی پیامبر این بود که با مخاطبان خود از طریق همدلی، پذیرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعّال، ابتدا ارتباط عاطفی برقرار میکرد، سپس معارف دین را برایشان بیان مینمود. (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ) این فراز از آیه قرآن که میفرماید پیامبر از خود شماست؛ یعنی بسیار به شما نزدیک است؛ شما را خوب درک میکند و اگر رنج کوچکی به شما برسد، برای او بسیار گران است. این نهایت همدلی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نسبت به امّت عموما و نسبت به مردم زمان خودش بخصوص نشان میدهد. علاوه بر این، پیامبر به همه انسانها احترام میگذاشت، حتی افرادی که از روی جهالت به او توهین میکردند مورد توجه مثبت بدون شرط آن حضرت قرار میگرفتند. تاریخ زندگی پیامبر سرشار از رفتارهای احترامآمیز پیامبر با مردم است. پیامبر به عیادت افرادی میرفت که رفتارهای نامناسبی با او داشتند و این پذیرش مثبت بدون شرط بیش از سخنرانیهای او موجب میشد مردم جذب اسلام شوند و زمینهساز هدایت آنها بود. صداقت در رفتار، صمیمیت و دلسوزی پیامبر آنقدر زیاد بود که قرآن میفرماید: (حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ.) (توبه: 128) او نه تنها مردم را دوست میداشت، حتی دلبسته و مشتاق هدایت آنها بود و برای ایجاد ارتباط عاطفی، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آنقدر در گوش دادن به سخنان مراجعان خود، اهتمام میورزید که قرآن کریم از او تعبیر به «اُذُن» (گوش) میکند: (یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ) (توبه: 61) میگویند: او گوش است شنوای سخن هر کسی است بگو: گوش نیکوست برای شما.
دقیق گوش کردن مهارتی است که باید فنون آن را آموخت. این شیوه، در عین آنکه اطلاعات بیشتر به شنونده میدهد، تفاهم متقابل و نتایج ارزندهای نیز در پی دارد. دقیق گوش کردن، جریان گفت و شنودِ یک طرفه را به کوششی دو جانبه و گروهی تبدیل میکند. به بیان دیگر، دقیق شنیدن نیز مانند بسیاری از فنون ارتباطی یک فرایند دو طرفه است؛ یعنی فقط کافی نیست که شنونده سراپاگوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوینده معطوف دارد، بلکه برای اطمینان از درک مطلب، باید استنباط خود را به طور خلاصه به طرف مقابل منتقل کند. گوشِ دل سپردن ارتباط را رضایتبخش میکند و بیشترین تفاهم و همبستگی را نسبت به سایر شیوههای شنیدن پدید میآورد. در حقیقت، دقیق شنیدن این پیام را دربر دارد: «من میخواهم هر آنچه را تو میگویی بشنوم» و خوب به کار بردن این فن مستلزم آن است که با چشمان خود، حالات و حرکات گوینده را زیرنظر بگیرید و پس از استماع دقیق، استنباط خود را از بیانات گوینده به او منتقل کنید. البته مفهوم این سخن آن نیست که لزوما با سخنان وی موافقید.
ویژگی دیگری که الگوی مشاوره را کارآمدتر از سایر الگوها میکند این است که در این الگو، مشاور و راهنما وقتی با مراجع یا مراجعان ارتباط عاطفی عمیق برقرار میکند، زمینه بیان احساسات، نگرشها و نیازها فراهم میشود. کار مشاور و راهنما این است که وقتی مراجع احساسات و نیازهای خود را آشکار کرد، او راه صحیح ارضای این نیازها را به او نشان دهد. نیاز به حقیقتطلبی، نیاز به کمال مطلق، نیاز به زیبایی، نیاز به معنویت و به طور کلی، مجموعه این نیازها در قالب نیاز به دین و معارف الهی قابل طرح هستند از جمله نیازهای متعالی انسان میباشند. مشاور در مرحله نخست، مراجع را متوجه مصداق واقعی نیاز به تعالی، که همان آموزههای دینی است، میکند. وقتی مراجع به این میزان از شناخت رسید که معارف الهی ـ همانند آب، که عطش مادی و فیزیولوژیکی او را برطرف میکند ـ عطش معنوی و نیازهای متعالی انسان را ارضا میکنند و تنها راه صحیح ارضای نیازهای متعالی انسان را از مجرای دین و معارف الهی مییابد.
در واقع، در الگوی مشاوره به عنصر «انگیزش»، که بیانگر نیازهای آدمی است، توجه میشود و توجه به نیازها در زمان مناسب فرایند آموزش را برای مربّی و متربّی تسهیل میکند. برای مثال، دانشجوی رشته پزشکی یا رشته فنی ـ مهندسی را در نظر بگیرید که برای رسیدن به اهدافش، به یادگیری درسهایی احساس نیاز میکند. او تلاش میکند در هر شرایطی با کمترین امکانات، در بدترین آب و هوا، در کلاس درس حاضر شود تا مطالب موردنیاز را بیاموزد؛ چون احساس نیاز میکند. هدف او این است که پزشک یا مهندس شود. از اینرو، با خود میگوید: «باید این درسها را در هر شرایطی که هست بیاموزم.» مربّی دینی نیز باید این احساس نیاز را در مخاطبان خود ایجاد کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آغاز رسالتش، اولین سخنی که به مردم فرمود این بود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تُفلحوا.» فلاح و رستگاری سعادتطلبی یکی از مهمترین و اصلیترین گرایشهای انسان است.8 بنابراین، پیامبر بر این گرایش فطری بشر ـ که مربوط به بُعد انگیزشی میشود ـ تأکید کرد و سپس مردم را متوجه این حقیقت ساخت که توحید و یکتاپرستی، که جوهره دین و اساسیترین آموزه دینی است، شما را به این خواست فطری و ذاتی میرساند و به آنها فهماند تنها راه سعادت شما «آموزههای دینی» هستند و خودِ این آموزهها نیز با فطرت و سرشت شما هماهنگ میباشند؛ چنانکه قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره میکند: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ) (روم: 30) پس روی خود را به سوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از هر کیش باطل روی برتافته و حقگرای باشی؛ همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدای ـ فطرت توحید ـ را دگرگونی نیست. این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
در واقع، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پس از ایجاد ارتباط به عنصر «انگیزشی» در مخاطبان خود توجه کرد و این موجب شد مردم فوج فوج به سمت پیامبر بیایند و از چشمهسار زلال وحی، عطش کویر وجود خود را برطرف سازند و جالب اینکه بیشتر افرادی که به پیامبر ایمان میآوردند، جوانان بودند. در الگوی مشاوره، علاوه بر توجه به بُعد عاطفی جوانان و همچنین به بُعد انگیزشی آنها، به سطح شناختی آنها نیز توجه شده است و این بیانگر این حقیقت است که مشاور و راهنمای دینی باید به دو نکته توجه داشته باشد:
1. توجه به سطح تحوّلشناختی مخاطب؛
2. تنظیم آموزههای دینی به گونهای که متناسب با توانایی و سطح فهم مخاطب باشد.
در الگوی مشاوره، فرض بر این است که مخاطب و مراجعان ما جوانان هستند. آنها در چه سطحی قرار دارند؟ به عبارت دیگر، قدرت درک و تجزیه و تحلیل جوانان در چه سطحی است؟ روانشناسان رشد، به ویژه کسانی که در زمینه رشدشناختی تحقیقات گستردهای انجام دادهاند، مانند پیاژه، بر این باورند که جوانان از نظر تحوّل شناختی، در دوره تفکّر انتزاعی و صوری قرار دارند؛ یعنی در استدلال کردن، فرضیه ساختن، توجه به آینده، حلّ مسئله و در نهایت، تجزیه و تحلیل مسائل دقیق هستند، یعنی «به حداکثر کارآیی هوشی رسیدهاند.»9 در این الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختی مراجعانش توجه دارد و «آموزههای دینی»10 را متناسب با میزان فهم و درک آنها تنظیم میکند. وقتی مطالب متناسب با فهم دانشپژوه و مراجع باشند فرایند یادگیری بهتر تحقق پیدا میکند و آموزش برای فرد لذتبخش میشود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و سایر انبیا(علیهمالسلام) در برخورد با مردم و آشنا کردن آنها با معارف دین، به بُعد شناختی آن توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بیان میکردند: «اِنّا معاشرَ الانبیاءِ امرنا اَن نتکلَّم النّاسَ علی قدرِ عُقولِهم.» پیامبر فرمود: ما انبیا امر شدهایم که با مردم در سطح فهمشان سخن بگوییم.11
به نظر میرسد، در میان الگوهای موجود ـ تبلیغ، تدریس، تربیت و مشاوره ـ الگوی «مشاوره» برای آموزش و انتقال آموزههای دینی به جوانان از کارآیی بیشتری برخوردار است؛ چه اینکه در این الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، با مراجعان خود، ارتباطی عاطفی همراه با اعتماد متقابل ایجاد میکند. علاوه بر این، به نیازها و تمایلات و گرایشهای مخاطب ـ یعنی بُعد انگیزشی او توجه دارد و همچنین سطح شناختی مخاطب نیز مدّ نظر اوست و متناسب با آنها مطالب ارائه میشوند. این الگو برای جوانان نیز جذّاب است؛ زیرا جوانان در آستانه پیوستن به بزرگسالی هستند. از اینرو، علاقهها و وابستگیهای خود را از خانواده قطع کردهاند و در حال گذار از مرحله وابستگی به استقلال هستند. نیاز عاطفی شدیدی دارند، اما این نیاز را در خانواده جستوجو نمیکنند؛ زیرا با روحیه استقلالطلبی آنها در تضاد است. بهترین فردی که میتواند ارتباط عاطفی با او برقرار کند مشاور و راهنمای دلسوز و صمیمی است. در مشاوره، ارتباط دوسویه است و با تفکر استقلالطلبی جوان سازگار. علاوه بر آن، جوان میخواهد ابراز وجود کند؛ نظرات خود را بیان میکند. او دارای «اخلاق خودپیرو»12 است و از «اخلاق دیگر پیرو»13 فاصله گرفته است. در نتیجه، از پذیرش بیچون چرای حرف دیگران خودداری میکند، بلکه هر چیزی را فقط با معیارهای پذیرفته شده خودش میسنجد و در آن چهارچوب قبول میکند. از اینکه شنونده محض باشد یا مرید دیگران و همچنین از تقلید کورکورانه از دیگران به شدت گریزان است.
از اینرو، الگوی «مشاوره» متکلّم وحده نیست، بلکه این مراجع است که اول سخن گفتن را آغاز میکند و احساسات و نیازهای خود را بیان میدارد و مشاور سعی مینماید که به حرفهای او دقیقا گوش کند، در حالی که در الگوهای دیگر، چنین فرصتی به راحتی پیش نمیآیند. و خلاصه اینکه همدلی، صمیمیت، دلسوزی و پذیرش مثبت بدون شرط از ویژگیهایی هستند که بیشتر در الگوی مشاوره وجود دارند و این ویژگیها، که متناسب با روحیات جوان هستند، الگوی مشاوره را برتر از سایر الگوها نشان میدهند.
راهکارها و لوازم الگوی مشاوره
1. خوب گوش کردن: در الگوی مشاوره، یکی از مهمترین عوامل مؤثر «هنر خوب گوش دادن» است. مشاور باید این هنر را با تمرین و ممارست کسب کند. راهکارهای ذیل در کسب مهارت «خوب گوش دادن» مؤثرند:
الف. تعبیر و تفسیر کردن: با استفاده از گنجینه لغات شخصی خود، مطالبی را که شنیدهاید برای گوینده تفسیر کنید تا مطمئن شوید که سخنان او را درست فهمیدهاید.
ب. انعکاس احساسات: وقتی مخاطب یا مراجع شما ناراحت، عصبانی و آشفته حال به نظر میرسد، همدردی خود را به او منعکس کنید. همینطور اگر او از شور و احساسات و هیجانات خوشایندی برخوردار است، آنها را منعکس کنید.
ج. انعکاس مفاهیم: به طور خلاصه، حقایق و محتوای سخن گوینده را منعکس کنید.
د. ترکیب کردن: گوینده ممکن است نکات گوناگونی را بگوید. سعی کنید نکات گوناگون سخنان گوینده را ترکیب کرده، در یک جمله به او منعکس کنید.
ه. نشان دادن تصورات ذهنی: تصورات ذهنی خود را با صدای بلند نشان دهید؛ در ذهن خود مجسم کنید که اگر به جای آن شخص بودید چه احساسی داشتید.14
2. کسب اطلاعات روانشناختی و تربیتی: از مهارتهای ضروری الگوی مشاوره، «کسب اطلاعات روانشناختی و تربیتی» است. برای کسب این مهارت، کتابهای مربوط به روانشناسی رشد، روانشناسی جوان، و کاربرد روانشناسی در آموزش را مطالعه کنید؛ همچنان که یک سخنور باید فنون سخنوری را با مطالعه و تمرین کسب کند، یک کارشناس دین نیز، که میخواهد با الگوی مشاوره پذیرای جوانان باشد و به سؤالات آنها پاسخ دهد و آموزههای دینی موردنیاز آنها را آموزش دهد، باید بتواند با جوانان ارتباط عاطفی برقرار کند. نیازهای جوانان و همچنین دغدغههای آنها را بشناسد و بتواند وارد فضای روانشناختی و دنیای جوانان شود. علاوه بر آن، باید بر آموزههای دینی نیز تسلّط لازم داشته باشد و آنها را متناسب با سطح شناختی جوانان، به صورت منطقی و معقول بیان کند.
آنچه در الگوی مشاوره مطرح شد در واقع، بیان این حقیقت بود که یکی از بهترین راهکارهای آموزشِ آموزههای دینی به جوانان استفاده از الگوی «مشاوره» است. اما گامهای بعدی که باید برداشته شوند تا به هدف اصلی مقابله با دینگریزی یا پیشگیری از دینگریزی نائل شویم، عبارتند از:
1. تقویت بُعد شناختی جوانان نسبت به آموزههای دینی؛
2. اصلاح یا تغییر شناختهای قبلی از دین؛
3. معرفی دین به عنوان برنامه زندگی؛
4. معرفی دین به عنوان راه منحصر به فرد برای دستیابی به سعادت واقعی؛
5. معرفی شخصیتهای کاملی که در پرتو آموزههای دینی به تکامل واقعی دست یافتهاند؛
6. عملیاتی کردن دین در همه ابعاد زندگی؛
7. معرفی عوامل رهزن که موجب انحراف میشوند.
علاوه بر این، توجه دادن به نکات ذیل بسیار مفید است:
الف. تفهیم این واقعیت که معنویت و رابطه با خداوند باید فقط از طریق عمل به آموزههای دینی باشد و این رابطه معنوی با خداوند به روزهای سخت زندگی محدود نمیشود، بلکه تجلّی کامل ارتباط با خدا در همه فراز و نشیبهای زندگی قابل مشاهده است. باید به جوان این حقیقت را تفهیم کنیم که در روزهای خوب زندگی نیز باید به یاد خدا باشیم، تا خداوند در روزهای سخت زندگی ما را تنها نگذارد و به کمک ما بیاید و اگر خدا را در روزهای خوب زندگی فراموش کنیم، در روزهای سخت زندگی نیز او ما را به فراموشی میسپارد.
ب. برای تقویت بُعد انگیزشی جوانان نسبت به دین، آثار ارزنده دینباوری را در جنبههای فردی و اجتماعی برایشان بازگو کنیم تا انگیزه بیشتری برای ارتباط با خدا پیدا کنند و دین را به عنوان گرانبهاترین هدیه خداوند به انسان تلقّی کنند.
ج. آنان را به این حقیقت آگاه کنیم که برخورداری از معارف دینی میتواند بر عوامل باردارندهای همچون اضطرابها و استرسهای زندگی غلبه نماید و اطمینان و آرامش را جایگزین آن کند. (آیات مربوط به ذکر و یاد خداوند را برای آنها بیان کنند.)
د. شیوههای صحیح ارتباط با خدا را با استفاده از معارف ناب دینی و سیره عملی دینباوران واقعی ـ یعنی پیشوایان معصوم(علیهمالسلام) ـ به آنها ارائه دهیم؛ شیوههایی که هم از طریق عمل و هم از راه عشق میتوانند جوان را به حقیقت مطلق واصل نمایند.
ه. به جوانان یادآور شویم که بهرهگیری از آموزههای دینی به آدمی شخصیت، اعتماد به نفس و عزّت نفس میدهد و همه رفتارهای او را در جهت صحیح هدایت میکند و جوان در پرتو چنین هدایتی قادر خواهد بود دیگران را جذب خود کند و به روابط اجتماعی خود تعالی بخشد و یک زندگی اجتماعی موفق را پایهریزی کند.
و. به جوانان گوشزد شود که مطالعه زندگینامه بزرگان دین و سیره اولیای خدا بهترین الگوهای عملی را به آنها نشان میدهد و با الگو قرار دادن آنها بهترین شیوههای تقرّب به خدا و حضور در محضر دوست را برای آنها فراهم مینماید.
ز. به جوانان یادآوری شود که اگر میخواهند هرچه بیشتر نسبت به گذشته به خالق ازلی نزدیک شوند، رمز آن عمل به واجبات و ترک محرّمات است.
منابع
ـ محمود منصور، روانشناسی ژنتیک، چ ششم، ترمه، 1367؛
ـ میلر جرالدر، ارتباط کلامی، ترجمه علی ذکاوتی قراگزلو، چ دوم، تهران، سروش، 1380؛
ـ کارل هافمن، روانشناسی عمومی، ترجمه هادی بحیرایی و همکاران، ارسباران، 1379، ج2؛
ـ محمود ساعتچی، مشاوره و رواندرمانی، چ دوم، نشر ویرایش، 1377؛
ـ مایل آرژیل، روانشناسی ارتباطات و حرکات بدن، ترجمه مرجان فرجی، مهتاب، 1378؛
ـ نگارنده، «مشاوره الگوی برتر برای آموزشی آموزههای دینی به جوانان»، مجله معرفت، ش 84، آذر 83، ص 40.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ محمد محمدی ریشهری، میزانالحکمه، قم، دارالحدیث، ج 2، ص152.
2- reductionism.
3 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 232، روایت 2، باب 8.
4 ـ همان، ج 27، ص 247، روایت 6، باب 13.
5 ـ همان، ج 103، ص 219، روایت 14، باب 1.
6 ـ روم:21.
7 ـ کارل هافمن، روانشناسی عمومی از نظریه تا کار، ترجمه جمعی از مؤلفان، ج 2.
8 ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت،1360، ج1.
9 ـ رابرت پیلر، کاربرد روانشناسی در آموزش، ترجمه پروین کدیور، چ چهارم، 1373، ج 1، ص 180.
10 ـ همان، ص 180.
11 ـ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر نظام تربیتی اسلام، قم، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص 58 به نقل از: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص85.
12 ـ خودپیروی؛ رفتار فردی که فقط از قوانینی که خود شخصا برای خویش تعیین کرده است و یا قوانینی که ارزش آنها را فهمیده و پذیرفته است، تبعیت میکند.
13 ـ دیگر پیروی: حالت ذهنی فردی که قوانین یا دستورات اخلاقی را از بیرون دریافت میکند. کودکان پس از دوره ناپیروی و پیش از رسیدن به دوره خودپیروی، در دوره دیگرپیروی قرار دارند.
14 ـ کریس کول، کلید طلایی ارتباط، ترجمه محمدرضا آل یاسین، چ ششم، هامون، 1379.
بدون تردید در ذات دین، هیچ عنصر دینگریزانه وجود ندارد. اگر انسانها به دریافت معارف دینی نایل آیند، در هیچ رتبهای از دین نمیگریزند، علاوه بر این، عقل و عشق، که دو رکن اساسی در حیات انسانی محسوب میشوند و همه جاذبهها و دافعهها در این دو حوزه و بر اساس این دو معیار رخ میدهند، هر دو در درون دین وجود دارد و دین با هر دو گروه باقی مانده است. دین، هم ذهن انسان را تغذیه میکند و هم دل آدمی را حیات و حرکت و نشاط میبخشد. بنابراین، پدیده دینگریزی به عنوان یک پدیده اجتماعی، عینی و رفتاری، معلول ماهیت و ذات خود دین نیست، بلکه علت و یا علل دینگریزی را در خارج از قلمرو دین و آموزههای دینی باید جستوجو کرد. بدون تردید، عوامل متعددی مانند ناهنجاریهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و روانی زمینه گریز جوانان را از دین فراهم مینمایند. در اینجا نگاهی روانشناختی به آسیبشناسی دینباوری جوانان خواهیم افکند.
علل روانشناختی گریز از دین
1. ضعف معرفتی
یکی از ابعاد وجودی هر انسانی بُعد شناختی اوست. انسان در هر مرحلهای از مراحل رشد خود، واجد یک سلسله توانمندیهای شناختی میشود. روانشناسان، رشدشناختی انسان را به سه دوره تقسیم میکنند: دوره حسی ـ حرکتی (2سال اوّل)، دوره عملیات منطقی عینی (تا 12سالگی)، دوره عملیات منطق صوری یا دوره تفکّر انتزاعی.
سومین دوره تحوّل شناختی در آستانه نوجوانی آغاز و در اوایل جوانی تکمیل میشود. بنابراین، یکی از ویژگیهای جوان از نظر شناختی این است که دارای تفکّر انتزاعی است و از نظر ذهنی، به حداکثر کارایی هوشی میرسد. در این دوره، گرایش جوانان به «فلسفه زندگی» آنان را به سوی مسائل اخلاقی، سیاسی و مذهبی سوق میدهد و جوانان تلاش میکنند هویّت مذهبی خود را شکل دهند. اما به دلایل گوناگونی ممکن است در این هویّتیابی مذهبی، با بحران مواجه شوند و نتوانند هویّت مذهبی خود را خوب شکل دهند و دچار نوعی سردرگمی و در نهایت، بیرغبتی و گریز از دین شوند. یکی از علل این بحران ناهمخوانی سطح شناختی جوان با سطح معارف دینی است که به او ارائه میشوند. جوان به خاطر توانمندیهای ذهنی، دین تقلیدی را برنمیتابد و همه آن باورهای دینی که از دوران کودکی به صورت تقلیدی از خانواده و دیگران به او القا شدهاند به کناری مینهد و میخواهد دینی بپذیرد که متناسب با سطح تفکّر او باشد. اما از یک سو، بسیاری از اوقات آنچه به عنوان دین به او عرضه میشود برای او قانعکننده نیست، و از سوی دیگر، در برخی موارد نیز جوان میخواهد همه آموزههای دینی، اعم از احکام و عقاید را با خطکش عقل خود بسنجد و فکر میکند اگر آموزههای دینی در قالبهای فکری او بگنجند صحیح هستند، وگرنه درست نیستند و باید کنار گذاشته شوند. همه این عوامل دست به دست هم میدهند و موجب میشوند هویّت دینی جوان به خوبی شکل نگیرد و جوان دچار یک بحرانشناختی نسبت به آموزههای دینی شود و نجات خود را از این بحران، در گریز از دین بداند.
قرآن نیز به این حقیقت اشاره میکند و گرایش به کفر و بیایمانی را ناشی از جهل و ضعف معرفتی انسانها میداند. حضرت نوح(علیهالسلام) با صراحت، یکی از عوامل بیایمانی قوم خود را جهل و یا عدم معرفت صحیح به آموزههای دینی معرفی میکند و در اینباره، به قوم خود میفرماید: (... ولکنّی اَراکُم قوما تجهلون.) (هود: 29) در روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
حضرت علی(علیهالسلام) درباره علت کفر میفرماید: «لو اَنّ العباد حین جهلوا وقفوا، لم یَکفُروا و لم یَضلّوا»؛ اگر افراد هنگام برخورد با مسائلی که نمیدانند، درنگ میکردند و عجولانه تصمیم نمیگرفتند، کفر نمیورزید و گمراه نمیشدند.1 بنابراین یکی از علل روانشناختی دینگریزی در همه انسانها، به ویژه جوانان، ضعف معرفتی و عدم دستیابی به هویّت دینی است.
2. برداشتهای غلط از دین یا سطحینگری
علاوه بر اینکه جهل و ضعف معرفتی موجب دینگریزی میشود، برداشتهای غلط و ناصواب از معارف دینی نیز در دینگریزی جوانان مؤثرند. بسیاری از اوقات دین مساوی با «معنویت» در نظر گرفته میشود و دین را در حد یک نیاز معنوی کاهش میدهند و اینگونه نتیجه میگیرند که نیاز به معنویت فقط در مواقع سختیها و بحرانهای شدید مفید است و در سایر مواقع، نیازی به دین نیست و برای دین نقشی در زندگی روزمرّه خود قایل نیستند. قرآن به این مطلب اشاره میکند و میفرماید: (هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی أَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا... .) (یونس: 22و23) این دیدگاه سادهانگارانه و کاهشگرایانه نسبت به معارف دینی به تدریج، موجب حذف دین از زندگی انسان میشود2 و جوانان، که در حال جستوجوی فلسفه زندگیاند، وقتی احساس کنند دین در معنادهی به زندگی آنها تأثیری ندارد به تدریج، آن را کنار میگذارند و حتی ممکن است دین را امری دست و پاگیر در مسیر زندگی تلقّی کند و حالت گریز نسبت به آن پیدا کنند.
3. احساس محدودیت نسبت به گزارههای دینی
نه تنها کاهشگرایی و سادهانگاری نسبت به دین موجب دینگریزی میشود، بلکه گاهی دین به گونهای به جوانان معرفی میشود که گویی نه تنها نیازهای انسان را تأمین نمیکند، بلکه مانع ارضای نیازهای واقعی او نیز میشود. طبیعی است که ترسیم چنین تصویری از دین برای جوان نه تنها موجب عدم گرایش آنها به دین میشود، بلکه موجب میشود روحیه گریز از دین نیز در آنها به وجود آید. به دلیل آنکه جوان از نظر روانی و جسمانی در شرایطی قرار دارد که انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی و لذّتطلبی، در او به نقطه اوج خود رسیده و عوامل بیرونیتحریککننده نیز از هر طرف او را احاطه کردهاند و آتش شهوات را در او شعلهورتر میکنند، اگر دین به گونهای ترسیم شود که گویی مانع ارضای غرایز اوست و هیچ راهکاری برای ارضای غرایز خود ندارد، طبیعی است که نسبت به دین گریزان شود و پذیرش دین را مساوی با عدم ارضا و تعطیلی غرایز خود بداند. علاوه بر این، روحیه استقلالطلبی، آزادمنشی، و قطع وابستگیها از جمله ویژگیهای روحی جوان است. جوان، که یک دوره گذار از وابستگی به استقلال را طی کرده است و میخواهد با اراده آزاد خود انتخاب کند و از نظر اخلاقی نیز مرحله «اخلاق دیگرپیرو» (تقلیدی) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله «اخلاق خودپیرو» گردیده، از هرگونه مانعی حتی موانع تخیّلی، گریزان است و میخواهد در رفتار، گفتار، تفکر و انتخاب آزاد باشد. هرچند عدم تربیت صحیح روحیه استقلالطلبی و پیروی بیچون و چرا از غرایز کور و لذتطلب افراطی برای جوان بسیار خطرناک است، اما در بدو امر، هر چیزی که بخواهد محدودیتی برای او ایجاد کند امری ناخوشایند تلقّی میشود، مگر اینکه راهکارهای دین برای ارضای غرایز به خوبی برای جوانان ترسیم شود.
4. فقدان یا عدم دسترسی به الگوهای مناسب
بدون شک، در هر مقطع سنّی الگوهای جذّاب برای یادگیری و شکلدهی رفتار انسانها، به ویژه جوانان، نقش اساسی دارد؛ زیرا الگو از یک سو، در دستیابی به هدف نقش مهمی دارد و از سوی دیگر، در دوره نوجوانی و جوانی تأثیرپذیری از خانواده به شدت کاهش پیدا میکند. گاهی بین خانواده و جوان تعارض و درگیری به وجود میآید. از اینرو، جوان برای ساختن نظام ارزشی و اعتقادی خود میخواهد از چیزهایی غیر از خانواده و مربیّان قبلی استفاده کند. از جمله عوامل تأثیرگذار در بیرون نهاد خانواده الگوها و دوستان هستند و در این میان، نقش الگوهای مورد قبول جوان بسیار زیاد است؛ چه اینکه دوستان نیز در حال ساختن نظام ارزشی خود هستند و نیازمند الگوهای موردپسند میباشند و کمک زیادی احتمالا در هویتیابی دینی دوستان خود ندارند. در چنین شرایطی، اگر الگوهای مناسب و قابل دسترسی در جامعه وجود نداشته باشند، جوان دچار سردرگمی میشود و تعادل روانی او از مرز بهنجار خارج میشود و چه بسا به الگوهای مجازی پناه ببرد و یا تحت تأثیر دوستان کمتجربه قرار گیرد یا به دام شیّادانی بیفتد که مترصّد جوانان سردرگم هستند و خلاصه آنکه شرایط و زمینههای گریز از دین برای او فراهم شود.
5. برخوردهای تند و سرزنشهای افراطی
استقلالطلبی، حرّیت و عدالتجویی از ویژگیهای بارز دوران جوانی است. جوانان برای اثبات این ویژگیها سعی میکنند با بزرگسالان مقابله کنند. این مقابله نه از روی لجبازی و پشت پا زدن به ارزشهاست، بلکه بیشتر جنبه اثباتی برای خود جوان دارد. اما یکی از اشتباهاتی که در اینجا از ناحیه بزرگسالان سر میزند سرزنش و ملامت جوان است و این سرزنشها همه از نظر عاطفی برای جوان شکنندهاند و به روحیه استقلالطلبی او آسیب وارد میکنند و نتیجه آن شعلهورتر شدن آتش لجاجت و طغیان است. از اینرو، امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) در اینباره هشدار میدهند: «الافراطُ فی الملامةِ تَشُبَّ نیرانَ اللّجاجِ»؛ زیادهروی در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهورتر میسازد.3
بنابراین، مقابله با روحیه استقلالطلبی جوان و سرزنش کردن او پیامدهای خطرناکی به دنبال دارد که یکی از آنها طغیان علیه ارزشهای حاکم بر جامعه و گریز از آن ارزشها و ادبار نسبت به منبع این ارزشهاست که معمولا در جوامع دینی منشأ و منبع ارزشها «دین» است.
6. عدم ارضای نیازها
جوان همانگونه که از نظر ذهنی به بالاترین ظرفیت خود میرسد، از نظر جسمانی نیز به حدّ کافی رشد میکند و انواع غرایز، به ویژه غریزه جنسی، کاملا در او بیدار میشوند و درصدد ارضای این غرایز است. به عبارت دیگر، او یک سلسله نیازهای مادی و معنوی دارد. تأمین به موقع این نیازها نقش مهمی در تعدیل و رفتار و رشد و تکامل او دارد؛ همانگونه که عدم ارضای این نیازها نه تنها باعث توقف رشد و بالندگی میشود، بلکه ناهنجاریهای رفتاری زیادی را نیز به دنبال دارد. کفر به عنوان یک نابهنجاری اعتقادی همانگونه که میتواند معلول جهل و ضعف معرفتی باشد میتواند معلول فقر نیز باشد، از اینرو، معصومان: فرمودهاند: یکی از پیامدهای احتمالی فقر، کفر و دینگریزی است و یا در مورد ازدواج فرمودهاند: کسی که ازدواج کند4 نصف دین خود را حفظ میکند5 و فراهم نبودن شرایط برای ازدواج سالم و طبیعی زمینههای گناه و زایل شدن ایمان را فراهم میکند و به تدریج، تبدیل به گریز از دین میگردد. قرآن هم ازدواج را مایه آرامش زن و مرد معرفی میکند. خلاصه اینکه، ارضای نیازهای جسمانی و روانی در بهداشت روانی انسان مؤثر است6 و عدم ارضای به موقع و مشروع نیازها نه تنها سلامتی انسان را تهدید میکند، بلکه زمینهساز بسیاری از نابهنجاریهایی است که یکی از آنها ادبار و گریز از دین میباشد.
راهکارهای پیشگیری از دینگریزی در جوانان
همانگونه که در بررسی علل دینگریزی مطرح شد، عوامل گوناگونی در بروز این پدیده نقش دارند که به طور کلی، به دو دسته تقسیم میشوند:
1ـ عوامل محیطی (اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و...)؛
3ـ عوامل درون فردی که از آنها به عوامل «روانشناختی» تعبیر میشود؛ یعنی قطعنظر از عوامل محیطی، ویژگیهای شناختی و عاطفی هر فرد نیز در اقبال و ادبار او نسبت به معارف دینی نقش دارند.
بنابراین، برای پیشگیری از دینگریزی باید به جنبههای روانی و ویژگیهای شخصیتی افراد، به ویژه جوانان، توجه شود. بدون تردید، نحوه ارائه معارف دینی، به ویژه به نسل جوان بسیار حائز اهمیت است. بنابراین، سؤال اصلی اینجاست که چگونه میتوان معارف دینی را به جوانان عرضه کرد تا ضعف شناختی آنها نسبت به آموزههای دین تقویت شود و هویّت دینی آنها به نحو مطلوب شکل یابد؟
پاسخ به این سؤال مستلزم چند امر است که بدون توجه به آنها، پاسخگویی دشوار خواهد بود و بدون راهکار مناسب برای آموزش، ارائه آموزههای دینی به جوانان امکانپذیر نیست.
1ـ جوان کیست و چه ویژگیهایی دارد؟ مخاطبشناسی یکی از مهمترین مسائلی است که در تعلیم و تربیت باید مدّ نظر داشت. اگر یک سخنران یا هنرمند یا معلم و یا نویسنده مخاطب، بیننده و خواننده خود را نشناسد و نداند مخاطبان او در چه دورهای از تحوّل شناختی، انگیزشی و توانشی قرار دارد، معلوم نیست مطالب او ـ هرقدر هم ارزشمند، دقیق و علمی باشند ـ مؤثر واقع گردند؛ زیرا مطالبی که عرضه میکند یا در سطح شناختی مخاطبان نیست و یا تناسبی با نیازهای آنها ندارد. در نتیجه، مخاطبان انگیزهای برای فراگیری آنها ندارند. بنابراین، شناخت مخاطب از لحاظ ویژگیهای عاطفی، ذهنی و انگیزشی باید مدّنظر سخنران، نویسنده، هنرمند، واعظ و معلم باشد.
2ـ باید الگوها و روشهای آموزشی متناسب با مخاطب را شناسایی کرد. به راستی، از میان روشهای موجود، مانند روش تدریس، تبلیغ و مشاوره، کدام روش برای آموزش آموزههای دینی به جوانان کارآمدتر است؟ در پاسخ باید گفت: هر کدام ارتباط شناختی ـ عاطفی بیشتری بتواند با جوان برقرار کند. به عبارت دیگر، عنصر «ارتباط» ـ آن هم ارتباط دو سویه ـ مهمترین عامل برای انتقال پیام است. انتقال پیام بدون ایجاد ارتباط امکانپذیر نیست. بنابراین، برای جذب جوانان به دین اولا، باید ویژگیهای شخصیتی آنها، اعم از ویژگیهای جسمانی، اجتماعی، عاطفی و ذهنی، را بشناسیم؛ ثانیا، از روش یا روشهایی برای انتقال پیام دین به جوانان استفاده کنیم که بهتر بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و این ارتباط، هم دو سویه بوده و هم از بار عاطفی بالایی برخوردار باشد.
ویژگیهای بدنی، اجتماعی، عاطفی و ذهنی جوان
جوانان از نظر جسمانی به بلوغ کامل رسیدهاند و همه تواناییهای جسمانی را احراز کردهاند، به گونهای که احساس قوّت و قدرت میکنند و از لحاظ اجتماعی دوست دارند شخصیت خود را بروز دهند و به عنوان یک فرد بزرگسال و مستقل، از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار باشند. جوانان از بُعد عاطفی نیز وضعیت خاصی دارند؛ دوست دارند عواطف خود را بروز دهند و آماده دریافت عواطف دیگران نیز هستند. از اینرو، آماده تشکیل زندگی مشترکند و میخواهند زندگی مستقلانه خود را تجربه کنند، از دخالت دیگران در زندگی خود ابراز تنفّر میکنند و از نظر اخلاقی دارای اخلاق «خودپیرو» هستند؛ یعنی اصولی که خود پذیرفتهاند معیار رفتارهای اخلاقی خود قرار میدهند و از تقلید اخلاق «دیگرپیرو» اجتناب میکنند. جوانان در بُعد فکری و ذهنی نیز به بلوغ رسیدهاند؛ میتوانند استدلال کنند، فرضیه بسازند و خلاصه اینکه به تفکّر انتزاعی دست یافتهاند، و در بُعد انگیزشی آن چیزی آنها را برانگیخته میکند که پاسخ به نیازهای عاطفی و شناختی آنها باشد.
با توجه به آنچه درباره ویژگیها و مؤلّفههای شخصیتی جوانان بیان شد، چه راهکارهایی برای جذب آنها نسبت به آموزههای دین میتوان اتخاذ کرد تا هم به شناخت آنها نسبت به دین عمق بخشد و هم از نظر عاطفی و انگیزشی، آنها را نسبت به دین متمایل کند؟ به نظر میرسد، بهترین روش برای جذب جوانان و متمایل کردن آنها به ارزشهای دینی، روشی است که هم عنصر شناخت و هم عنصر عواطف و هم عنصر انگیزش در آن لحاظ شده باشد، علاوه بر این، ارتباط با آنها ارتباطی دو سویه باشد؛ یعنی به آنها اجازه سؤال کردن، انتقاد و فرصت فکر کردن و انتخاب داده شود و از تحمیل، تحقیر و تحکّم اجتناب گردد.
از میان همه روشهای موجود، مانند روش خطابه و سخنرانی و تدریس و مشاوره در قالب بحثهای آزاد، اما سازمان یافته، به نظر میرسد روش اخیر ـ یعنی روش مشاوره ـ به سبک «مراجع محور» کارآمدتر و مؤثرتر باشد.
در اینجا مناسب است روش مشاوره در قالب مراجع محوری بیشتر توضیح داده شود:
روش مشاوره
در این روش، از همان آغاز رابطه دو طرفه است؛ زیرا در این روش، فرض بر این است که فرد یا افراد بر اساس نیاز، به مشاور مراجعه میکنند و اگر رابطه دو طرفه نباشد، اساسا فرایند مشاوره تحقق پیدا نمیکند. در این روش، تأثیرپذیری مراجعان متفرّع و مترتّب بر ایجاد رابطه همراه با اعتماد است؛ یعنی تا وقتی مراجع به مشاور خود اعتماد نکند، نیازهای خویش را مطرح نمیکند و رابطهای بین آنها به وجود نمیآید. از اینرو، در این روش محور اصلی خود مراجعهکننده (جوان) است و بحث و گفتوگو توسط خود مراجع کنترل میشود. در این روش «ارزشیابی» به معنای نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نیست و یکی از ویژگیهای عمومی این روش آن است که مراجع بر اساس نیاز به مشاور مراجعه میکند و یک الزام درونی او را به سوی مشاور سوق میدهد، نه الزامات خارجی و تحمیلی.
عناصر روش مشاوره
از آنچه گفته شد، استفاده میشود که الگوی مشاوره دارای سه عنصر یا سه رکن است. این عناصر هر کدام به یکی از ویژگیها و مؤلّفههای شخصیتی انسان، به ویژه جوانان، مربوط میشود: یعنی عنصر عاطفی، شناختی و انگیزشی. به دلیل اهمیت این عناصر، به اجمال توضیح داده میشوند:
عنصر عاطفی: همانگونه که گذشت، اساس شکلگیری گفتوگوهای دینی در قالب مشاوره، بر ایجاد رابطه عاطفی همراه با اعتماد استوار است. مشاور باید بتواند با مراجع خود ارتباط برقرار کند. برای اینکه چنین فضای عاطفی به وجود بیاید، او باید از چهار راهکار استفاده کند. به عبارت دیگر، ایجاد فضای عاطفی مبتنی بر چهار ویژگی است: همدلی، توجه مثبت بدون شرط، صداقت، و گوش دادن فعّال.
همدلی: «همدلی» عبارت است از: توانایی درک تجربههای درونی دیگران و سهیم شدن در آنها. اگر خود را به جای دیگران بگذاریم، میتوانیم به دنیای درونی و تجربه پدیدارشناختی آنها راه پیدا کنیم.
پذیرش مثبت بدون شرط: مشاور برای اینکه بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفی برقرار کند، باید بدون قید و شرط به او احترام بگذارد، صرفا به دلیل اینکه انسان است و از سر نیاز به او مراجعه کرده است. این اصل بر این اساس استوار است که انسان ماهیتی مثبت دارد و اگر بدون قید و شرط مورد پذیرش قرار گیرد او نیز بهتر و راحتتر پیام را دریافت میکند و بهتر میپذیرد و کمتر مقاومت میکند و اسلام نیز در مقام هدایت و رساندن پیام دین به انسانها، به این اصل توجه دارد. (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) (بقره: 256) در پذیرش دین هیچ اجباری نیست (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است یا در جای دیگر میفرماید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا) (انسان: 3) ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد یا ناسپاس.
صداقت: صداقت یا درستی به معنای آگاهی از احساسها و اندیشههای درونی واقعی خود و توانایی سهیم کردن دیگران در آنهاست. کسانی که صداقت دارند، تصنّعی یا دفاعی رفتار نمیکنند. در نتیجه، مخاطبان آنها نیز حالت دفاعی به خود نمیگیرند و آمادگی پذیرش بیشتری پیدا میکنند.
1. گوش دادن فعّال: به معنای انعکاس دادن، تکرار کردن و روشنسازی گفتهها و مقصودهای مراجع است. در انعکاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آینهای نگرشهای مراجع را به وی نشان میدهد. گوش دادن فعّال در مشاوره نقش مؤثری در ایجاد ارتباط عاطفی میان مشاور و مراجع دارد.
2. عنصر انگیزشی: انگیزش به عوامل موجود در یک فرد (مانند نیازها، امیال و علایق) اشاره دارد که رفتار را در جهت یک هدف فعّال میسازند، نگهداری میکنند و سوق میدهند.7
نیازها، امیال و علایق، که زیربنای انگیزش در رفتار آدمی هستند، شامل مجموعه نیازهای فیزیولوژیکی و روانشناختی میشوند. در الگوی مشاوره، این نیازها و امیال مورد توجه مشاور قرار میگیرند؛ زیرا بدون توجه به نیازهای مراجع، نمیتوان او را راهنمایی و هدایت کرد. این نیازها از نیازهای زیستی شروع میشوند تا نیازهای متعالی مانند زیباییشناختی، کمالطلبی، عشق و جاودانگی ادامه مییابند.
3. عنصر شناختی: برای اینکه مشاور بتواند وارد دنیای اندیشهها و تفکرّات مراجع شود، باید به سطح تحوّل شناختی مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختی به این مطلب اشاره دارد که مشاور باید مطالب خود را به صورت منطقی و منطبق با سطح تحوّل شناختی مراجع تنظیم کند. به عبارت دیگر، مشاوره باید هم به میزان آگاهی و هم سطح توان و استعداد مراجع توجه کند و مشاوره را با توجه به دو نکته مزبور تنظیم نماید تا برای مراجع، هم جذاب باشد و هم قابل استفاده.
به نظر میرسد بهترین روش برای آموزش آموزههای دینی به جوانان، استفاده از الگوی «مشاوره» است؛ چه اینکه این الگو نسبت به الگوهای دیگر مناسبتر و بیشتر قرین موفقیت است. در این الگو به مسائلی توجه شده است که با روحیات نوجوان و جوان با مؤلّفههای روانشناختی شخصیت آنها سازگارترند. علاوه بر این، تجربه عملی هم نشان داده است که این الگو در جوانان بهتر جواب میدهد و سیره عملی پیامبر نیز در آموزش دین به مردم، به ویژه جوانان، مؤیّد این ادعاست. قرآن کریم در توصیف شخصیت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: (لَقَدْجَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ)(توبه: 128) هر آینه شما را پیامبری از خودتان آمد که به رنج افتادنتان بر او گران و دشواراست، به]هدایت[ شمادلبسته است وبه مؤمنان دلسوز و مهربان است.
سیره عملی پیامبر این بود که با مخاطبان خود از طریق همدلی، پذیرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعّال، ابتدا ارتباط عاطفی برقرار میکرد، سپس معارف دین را برایشان بیان مینمود. (لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ) این فراز از آیه قرآن که میفرماید پیامبر از خود شماست؛ یعنی بسیار به شما نزدیک است؛ شما را خوب درک میکند و اگر رنج کوچکی به شما برسد، برای او بسیار گران است. این نهایت همدلی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نسبت به امّت عموما و نسبت به مردم زمان خودش بخصوص نشان میدهد. علاوه بر این، پیامبر به همه انسانها احترام میگذاشت، حتی افرادی که از روی جهالت به او توهین میکردند مورد توجه مثبت بدون شرط آن حضرت قرار میگرفتند. تاریخ زندگی پیامبر سرشار از رفتارهای احترامآمیز پیامبر با مردم است. پیامبر به عیادت افرادی میرفت که رفتارهای نامناسبی با او داشتند و این پذیرش مثبت بدون شرط بیش از سخنرانیهای او موجب میشد مردم جذب اسلام شوند و زمینهساز هدایت آنها بود. صداقت در رفتار، صمیمیت و دلسوزی پیامبر آنقدر زیاد بود که قرآن میفرماید: (حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ.) (توبه: 128) او نه تنها مردم را دوست میداشت، حتی دلبسته و مشتاق هدایت آنها بود و برای ایجاد ارتباط عاطفی، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آنقدر در گوش دادن به سخنان مراجعان خود، اهتمام میورزید که قرآن کریم از او تعبیر به «اُذُن» (گوش) میکند: (یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ) (توبه: 61) میگویند: او گوش است شنوای سخن هر کسی است بگو: گوش نیکوست برای شما.
دقیق گوش کردن مهارتی است که باید فنون آن را آموخت. این شیوه، در عین آنکه اطلاعات بیشتر به شنونده میدهد، تفاهم متقابل و نتایج ارزندهای نیز در پی دارد. دقیق گوش کردن، جریان گفت و شنودِ یک طرفه را به کوششی دو جانبه و گروهی تبدیل میکند. به بیان دیگر، دقیق شنیدن نیز مانند بسیاری از فنون ارتباطی یک فرایند دو طرفه است؛ یعنی فقط کافی نیست که شنونده سراپاگوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوینده معطوف دارد، بلکه برای اطمینان از درک مطلب، باید استنباط خود را به طور خلاصه به طرف مقابل منتقل کند. گوشِ دل سپردن ارتباط را رضایتبخش میکند و بیشترین تفاهم و همبستگی را نسبت به سایر شیوههای شنیدن پدید میآورد. در حقیقت، دقیق شنیدن این پیام را دربر دارد: «من میخواهم هر آنچه را تو میگویی بشنوم» و خوب به کار بردن این فن مستلزم آن است که با چشمان خود، حالات و حرکات گوینده را زیرنظر بگیرید و پس از استماع دقیق، استنباط خود را از بیانات گوینده به او منتقل کنید. البته مفهوم این سخن آن نیست که لزوما با سخنان وی موافقید.
ویژگی دیگری که الگوی مشاوره را کارآمدتر از سایر الگوها میکند این است که در این الگو، مشاور و راهنما وقتی با مراجع یا مراجعان ارتباط عاطفی عمیق برقرار میکند، زمینه بیان احساسات، نگرشها و نیازها فراهم میشود. کار مشاور و راهنما این است که وقتی مراجع احساسات و نیازهای خود را آشکار کرد، او راه صحیح ارضای این نیازها را به او نشان دهد. نیاز به حقیقتطلبی، نیاز به کمال مطلق، نیاز به زیبایی، نیاز به معنویت و به طور کلی، مجموعه این نیازها در قالب نیاز به دین و معارف الهی قابل طرح هستند از جمله نیازهای متعالی انسان میباشند. مشاور در مرحله نخست، مراجع را متوجه مصداق واقعی نیاز به تعالی، که همان آموزههای دینی است، میکند. وقتی مراجع به این میزان از شناخت رسید که معارف الهی ـ همانند آب، که عطش مادی و فیزیولوژیکی او را برطرف میکند ـ عطش معنوی و نیازهای متعالی انسان را ارضا میکنند و تنها راه صحیح ارضای نیازهای متعالی انسان را از مجرای دین و معارف الهی مییابد.
در واقع، در الگوی مشاوره به عنصر «انگیزش»، که بیانگر نیازهای آدمی است، توجه میشود و توجه به نیازها در زمان مناسب فرایند آموزش را برای مربّی و متربّی تسهیل میکند. برای مثال، دانشجوی رشته پزشکی یا رشته فنی ـ مهندسی را در نظر بگیرید که برای رسیدن به اهدافش، به یادگیری درسهایی احساس نیاز میکند. او تلاش میکند در هر شرایطی با کمترین امکانات، در بدترین آب و هوا، در کلاس درس حاضر شود تا مطالب موردنیاز را بیاموزد؛ چون احساس نیاز میکند. هدف او این است که پزشک یا مهندس شود. از اینرو، با خود میگوید: «باید این درسها را در هر شرایطی که هست بیاموزم.» مربّی دینی نیز باید این احساس نیاز را در مخاطبان خود ایجاد کند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آغاز رسالتش، اولین سخنی که به مردم فرمود این بود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تُفلحوا.» فلاح و رستگاری سعادتطلبی یکی از مهمترین و اصلیترین گرایشهای انسان است.8 بنابراین، پیامبر بر این گرایش فطری بشر ـ که مربوط به بُعد انگیزشی میشود ـ تأکید کرد و سپس مردم را متوجه این حقیقت ساخت که توحید و یکتاپرستی، که جوهره دین و اساسیترین آموزه دینی است، شما را به این خواست فطری و ذاتی میرساند و به آنها فهماند تنها راه سعادت شما «آموزههای دینی» هستند و خودِ این آموزهها نیز با فطرت و سرشت شما هماهنگ میباشند؛ چنانکه قرآن کریم نیز به این حقیقت اشاره میکند: (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ) (روم: 30) پس روی خود را به سوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از هر کیش باطل روی برتافته و حقگرای باشی؛ همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدای ـ فطرت توحید ـ را دگرگونی نیست. این است دین راست و استوار، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
در واقع، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پس از ایجاد ارتباط به عنصر «انگیزشی» در مخاطبان خود توجه کرد و این موجب شد مردم فوج فوج به سمت پیامبر بیایند و از چشمهسار زلال وحی، عطش کویر وجود خود را برطرف سازند و جالب اینکه بیشتر افرادی که به پیامبر ایمان میآوردند، جوانان بودند. در الگوی مشاوره، علاوه بر توجه به بُعد عاطفی جوانان و همچنین به بُعد انگیزشی آنها، به سطح شناختی آنها نیز توجه شده است و این بیانگر این حقیقت است که مشاور و راهنمای دینی باید به دو نکته توجه داشته باشد:
1. توجه به سطح تحوّلشناختی مخاطب؛
2. تنظیم آموزههای دینی به گونهای که متناسب با توانایی و سطح فهم مخاطب باشد.
در الگوی مشاوره، فرض بر این است که مخاطب و مراجعان ما جوانان هستند. آنها در چه سطحی قرار دارند؟ به عبارت دیگر، قدرت درک و تجزیه و تحلیل جوانان در چه سطحی است؟ روانشناسان رشد، به ویژه کسانی که در زمینه رشدشناختی تحقیقات گستردهای انجام دادهاند، مانند پیاژه، بر این باورند که جوانان از نظر تحوّل شناختی، در دوره تفکّر انتزاعی و صوری قرار دارند؛ یعنی در استدلال کردن، فرضیه ساختن، توجه به آینده، حلّ مسئله و در نهایت، تجزیه و تحلیل مسائل دقیق هستند، یعنی «به حداکثر کارآیی هوشی رسیدهاند.»9 در این الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختی مراجعانش توجه دارد و «آموزههای دینی»10 را متناسب با میزان فهم و درک آنها تنظیم میکند. وقتی مطالب متناسب با فهم دانشپژوه و مراجع باشند فرایند یادگیری بهتر تحقق پیدا میکند و آموزش برای فرد لذتبخش میشود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و سایر انبیا(علیهمالسلام) در برخورد با مردم و آشنا کردن آنها با معارف دین، به بُعد شناختی آن توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بیان میکردند: «اِنّا معاشرَ الانبیاءِ امرنا اَن نتکلَّم النّاسَ علی قدرِ عُقولِهم.» پیامبر فرمود: ما انبیا امر شدهایم که با مردم در سطح فهمشان سخن بگوییم.11
به نظر میرسد، در میان الگوهای موجود ـ تبلیغ، تدریس، تربیت و مشاوره ـ الگوی «مشاوره» برای آموزش و انتقال آموزههای دینی به جوانان از کارآیی بیشتری برخوردار است؛ چه اینکه در این الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، با مراجعان خود، ارتباطی عاطفی همراه با اعتماد متقابل ایجاد میکند. علاوه بر این، به نیازها و تمایلات و گرایشهای مخاطب ـ یعنی بُعد انگیزشی او توجه دارد و همچنین سطح شناختی مخاطب نیز مدّ نظر اوست و متناسب با آنها مطالب ارائه میشوند. این الگو برای جوانان نیز جذّاب است؛ زیرا جوانان در آستانه پیوستن به بزرگسالی هستند. از اینرو، علاقهها و وابستگیهای خود را از خانواده قطع کردهاند و در حال گذار از مرحله وابستگی به استقلال هستند. نیاز عاطفی شدیدی دارند، اما این نیاز را در خانواده جستوجو نمیکنند؛ زیرا با روحیه استقلالطلبی آنها در تضاد است. بهترین فردی که میتواند ارتباط عاطفی با او برقرار کند مشاور و راهنمای دلسوز و صمیمی است. در مشاوره، ارتباط دوسویه است و با تفکر استقلالطلبی جوان سازگار. علاوه بر آن، جوان میخواهد ابراز وجود کند؛ نظرات خود را بیان میکند. او دارای «اخلاق خودپیرو»12 است و از «اخلاق دیگر پیرو»13 فاصله گرفته است. در نتیجه، از پذیرش بیچون چرای حرف دیگران خودداری میکند، بلکه هر چیزی را فقط با معیارهای پذیرفته شده خودش میسنجد و در آن چهارچوب قبول میکند. از اینکه شنونده محض باشد یا مرید دیگران و همچنین از تقلید کورکورانه از دیگران به شدت گریزان است.
از اینرو، الگوی «مشاوره» متکلّم وحده نیست، بلکه این مراجع است که اول سخن گفتن را آغاز میکند و احساسات و نیازهای خود را بیان میدارد و مشاور سعی مینماید که به حرفهای او دقیقا گوش کند، در حالی که در الگوهای دیگر، چنین فرصتی به راحتی پیش نمیآیند. و خلاصه اینکه همدلی، صمیمیت، دلسوزی و پذیرش مثبت بدون شرط از ویژگیهایی هستند که بیشتر در الگوی مشاوره وجود دارند و این ویژگیها، که متناسب با روحیات جوان هستند، الگوی مشاوره را برتر از سایر الگوها نشان میدهند.
راهکارها و لوازم الگوی مشاوره
1. خوب گوش کردن: در الگوی مشاوره، یکی از مهمترین عوامل مؤثر «هنر خوب گوش دادن» است. مشاور باید این هنر را با تمرین و ممارست کسب کند. راهکارهای ذیل در کسب مهارت «خوب گوش دادن» مؤثرند:
الف. تعبیر و تفسیر کردن: با استفاده از گنجینه لغات شخصی خود، مطالبی را که شنیدهاید برای گوینده تفسیر کنید تا مطمئن شوید که سخنان او را درست فهمیدهاید.
ب. انعکاس احساسات: وقتی مخاطب یا مراجع شما ناراحت، عصبانی و آشفته حال به نظر میرسد، همدردی خود را به او منعکس کنید. همینطور اگر او از شور و احساسات و هیجانات خوشایندی برخوردار است، آنها را منعکس کنید.
ج. انعکاس مفاهیم: به طور خلاصه، حقایق و محتوای سخن گوینده را منعکس کنید.
د. ترکیب کردن: گوینده ممکن است نکات گوناگونی را بگوید. سعی کنید نکات گوناگون سخنان گوینده را ترکیب کرده، در یک جمله به او منعکس کنید.
ه. نشان دادن تصورات ذهنی: تصورات ذهنی خود را با صدای بلند نشان دهید؛ در ذهن خود مجسم کنید که اگر به جای آن شخص بودید چه احساسی داشتید.14
2. کسب اطلاعات روانشناختی و تربیتی: از مهارتهای ضروری الگوی مشاوره، «کسب اطلاعات روانشناختی و تربیتی» است. برای کسب این مهارت، کتابهای مربوط به روانشناسی رشد، روانشناسی جوان، و کاربرد روانشناسی در آموزش را مطالعه کنید؛ همچنان که یک سخنور باید فنون سخنوری را با مطالعه و تمرین کسب کند، یک کارشناس دین نیز، که میخواهد با الگوی مشاوره پذیرای جوانان باشد و به سؤالات آنها پاسخ دهد و آموزههای دینی موردنیاز آنها را آموزش دهد، باید بتواند با جوانان ارتباط عاطفی برقرار کند. نیازهای جوانان و همچنین دغدغههای آنها را بشناسد و بتواند وارد فضای روانشناختی و دنیای جوانان شود. علاوه بر آن، باید بر آموزههای دینی نیز تسلّط لازم داشته باشد و آنها را متناسب با سطح شناختی جوانان، به صورت منطقی و معقول بیان کند.
آنچه در الگوی مشاوره مطرح شد در واقع، بیان این حقیقت بود که یکی از بهترین راهکارهای آموزشِ آموزههای دینی به جوانان استفاده از الگوی «مشاوره» است. اما گامهای بعدی که باید برداشته شوند تا به هدف اصلی مقابله با دینگریزی یا پیشگیری از دینگریزی نائل شویم، عبارتند از:
1. تقویت بُعد شناختی جوانان نسبت به آموزههای دینی؛
2. اصلاح یا تغییر شناختهای قبلی از دین؛
3. معرفی دین به عنوان برنامه زندگی؛
4. معرفی دین به عنوان راه منحصر به فرد برای دستیابی به سعادت واقعی؛
5. معرفی شخصیتهای کاملی که در پرتو آموزههای دینی به تکامل واقعی دست یافتهاند؛
6. عملیاتی کردن دین در همه ابعاد زندگی؛
7. معرفی عوامل رهزن که موجب انحراف میشوند.
علاوه بر این، توجه دادن به نکات ذیل بسیار مفید است:
الف. تفهیم این واقعیت که معنویت و رابطه با خداوند باید فقط از طریق عمل به آموزههای دینی باشد و این رابطه معنوی با خداوند به روزهای سخت زندگی محدود نمیشود، بلکه تجلّی کامل ارتباط با خدا در همه فراز و نشیبهای زندگی قابل مشاهده است. باید به جوان این حقیقت را تفهیم کنیم که در روزهای خوب زندگی نیز باید به یاد خدا باشیم، تا خداوند در روزهای سخت زندگی ما را تنها نگذارد و به کمک ما بیاید و اگر خدا را در روزهای خوب زندگی فراموش کنیم، در روزهای سخت زندگی نیز او ما را به فراموشی میسپارد.
ب. برای تقویت بُعد انگیزشی جوانان نسبت به دین، آثار ارزنده دینباوری را در جنبههای فردی و اجتماعی برایشان بازگو کنیم تا انگیزه بیشتری برای ارتباط با خدا پیدا کنند و دین را به عنوان گرانبهاترین هدیه خداوند به انسان تلقّی کنند.
ج. آنان را به این حقیقت آگاه کنیم که برخورداری از معارف دینی میتواند بر عوامل باردارندهای همچون اضطرابها و استرسهای زندگی غلبه نماید و اطمینان و آرامش را جایگزین آن کند. (آیات مربوط به ذکر و یاد خداوند را برای آنها بیان کنند.)
د. شیوههای صحیح ارتباط با خدا را با استفاده از معارف ناب دینی و سیره عملی دینباوران واقعی ـ یعنی پیشوایان معصوم(علیهمالسلام) ـ به آنها ارائه دهیم؛ شیوههایی که هم از طریق عمل و هم از راه عشق میتوانند جوان را به حقیقت مطلق واصل نمایند.
ه. به جوانان یادآور شویم که بهرهگیری از آموزههای دینی به آدمی شخصیت، اعتماد به نفس و عزّت نفس میدهد و همه رفتارهای او را در جهت صحیح هدایت میکند و جوان در پرتو چنین هدایتی قادر خواهد بود دیگران را جذب خود کند و به روابط اجتماعی خود تعالی بخشد و یک زندگی اجتماعی موفق را پایهریزی کند.
و. به جوانان گوشزد شود که مطالعه زندگینامه بزرگان دین و سیره اولیای خدا بهترین الگوهای عملی را به آنها نشان میدهد و با الگو قرار دادن آنها بهترین شیوههای تقرّب به خدا و حضور در محضر دوست را برای آنها فراهم مینماید.
ز. به جوانان یادآوری شود که اگر میخواهند هرچه بیشتر نسبت به گذشته به خالق ازلی نزدیک شوند، رمز آن عمل به واجبات و ترک محرّمات است.
منابع
ـ محمود منصور، روانشناسی ژنتیک، چ ششم، ترمه، 1367؛
ـ میلر جرالدر، ارتباط کلامی، ترجمه علی ذکاوتی قراگزلو، چ دوم، تهران، سروش، 1380؛
ـ کارل هافمن، روانشناسی عمومی، ترجمه هادی بحیرایی و همکاران، ارسباران، 1379، ج2؛
ـ محمود ساعتچی، مشاوره و رواندرمانی، چ دوم، نشر ویرایش، 1377؛
ـ مایل آرژیل، روانشناسی ارتباطات و حرکات بدن، ترجمه مرجان فرجی، مهتاب، 1378؛
ـ نگارنده، «مشاوره الگوی برتر برای آموزشی آموزههای دینی به جوانان»، مجله معرفت، ش 84، آذر 83، ص 40.
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ محمد محمدی ریشهری، میزانالحکمه، قم، دارالحدیث، ج 2، ص152.
2- reductionism.
3 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 232، روایت 2، باب 8.
4 ـ همان، ج 27، ص 247، روایت 6، باب 13.
5 ـ همان، ج 103، ص 219، روایت 14، باب 1.
6 ـ روم:21.
7 ـ کارل هافمن، روانشناسی عمومی از نظریه تا کار، ترجمه جمعی از مؤلفان، ج 2.
8 ـ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت،1360، ج1.
9 ـ رابرت پیلر، کاربرد روانشناسی در آموزش، ترجمه پروین کدیور، چ چهارم، 1373، ج 1، ص 180.
10 ـ همان، ص 180.
11 ـ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر نظام تربیتی اسلام، قم، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، ص 58 به نقل از: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 1، ص85.
12 ـ خودپیروی؛ رفتار فردی که فقط از قوانینی که خود شخصا برای خویش تعیین کرده است و یا قوانینی که ارزش آنها را فهمیده و پذیرفته است، تبعیت میکند.
13 ـ دیگر پیروی: حالت ذهنی فردی که قوانین یا دستورات اخلاقی را از بیرون دریافت میکند. کودکان پس از دوره ناپیروی و پیش از رسیدن به دوره خودپیروی، در دوره دیگرپیروی قرار دارند.
14 ـ کریس کول، کلید طلایی ارتباط، ترجمه محمدرضا آل یاسین، چ ششم، هامون، 1379.