آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

فرقه زیدیه و زیدبن علی(ع) دو موضوع قابل توجه هستند که اقتضا می‏کنند پژوهشگر با بررسی گوشه‏های تاریخ و زوایای فرقه‏ها، تحلیل رویدادهای تاریخی و نقد متون به مقایسه میان آن‏ها بپردازد تا ارتباط این فرقه با زیدبن علی را بیابد. در این بحث، تلاش می‏کنیم ارتباط بین زیدیه و زیدبن علی(ع) را بیابیم.
«زیدیه، یکی از فرقه‏های شیعی هستند که از شیعه منشعب می‏شوند و قایل به امامت زیدبن علی(ع) می‏باشند.» شهرستانی در ملل و نحل درباره آن‏ها می‏گوید: «فرقه زیدیه پیروان زیدبن علی‏بن‏الحسین بن علی‏بن ابی‏طالب2 (رضی‏اللّه عنهم) هستند، امامت را در اولاد فاطمه (رضی‏اللّه عنها) منحصر می‏دانند و امامت را در غیر آن‏ها جایز نمی‏دانند. آن‏ها معتقدند که هر یک از اولاد فاطمه که عالم، شجاع و سخاوتمند باشد و ادعای امامت نماید، امام واجب‏الاطاعه است و فرقی نمی‏کند که از اولاد امام حسن(ع) یا از اولاد امام حسین(ع) باشد. بنابراین، گروهی از آن‏ها قایل به امامت محمّد و ابراهیم، فرزندان عبداللّه بن حسن بن حسن، شده‏اند که در زمان منصور عبّاسی قیام کردند و به قتل رسیدند. از نظر زیدیه، وجود دو امام به صورت همزمان در دو سرزمین، مشروط بر اینکه آن دو امام دارای صفات مزبور باشند، جایز است و اطاعت از هر یک از آن‏ها واجب می‏باشد.3
تولّد و سیره
سال تولد زیدبن علی(ع) را تاریخ معیّن نکرده است. ولی چنین برداشت می‏شود که وی در سال 80 ق در مدینه منوّره متولد شد و در سال 123ق به شهادت رسید. شخصیت وی تمامی فضایل و صفات پسندیده را در خود جمع کرده است.4
خصیب الرایش در مورد وی می‏گوید: «وقتی زیدبن علی را دیدم، در چهره وی جلوه‏های نور را مشاهده کردم».5
عاصم العمری در مورد وی گوید: «او را در هنگام جوانی‏اش در مدینه دیدم که ذکر خدا می‏کرد و غش می‏نمود، به گونه‏ای که هر کس او را مشاهده می‏کرد می‏گفت: به دنیا باز نخواهد گشت. وی همواره تلاوت قرآن می‏نمود و به خاطر کثرت آن، به «حلیف‏القرآن» لقب داده شده بود».6
شیخ مفید می‏گوید: «زید برجسته‏ترین و افضل برادرانش پس از ابی‏جعفر(ع) بود و عابد، پرهیزگار، فقیه، سخاوتمند و شجاع بود. به امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد و به خون‏خواهی امام حسین(ع) برخاست. بسیاری از شیعه قایل به امامت وی هستند».7
اشعری قمی می‏گوید: «کنیه‏اش امام "ابوالحسن" است. به او "زید شهید" نیز گفته می‏شود.» «مباحظ او را از خطبای بنی‏هاشم شمرده است و ابوحنیفه گفته است: در زمان وی، فقیه‏تر، حاضر جواب‏تر و خوش بیان‏تر از او ندیدم.»8
ابن طباطبای موّرخ او را چنین توصیف می‏کند: «به لحاظ علمی، زهد، پرهیزگاری، شجاعت، دیانت و کرم، از بزرگان اهل‏بیت است».9
مقریزی از او به بزرگی یاد کرده، می‏گوید: «زید از مدینةالنبی بهره گرفت و از پدرش امام علی زین‏العابدین علم و دانش آموخت و در معدن علم و تقوا رشد یافت و همراه صالحان بود و از آنان می‏آموخت و آن‏ها نیز از او می‏آموختند. در خردسالی، همراه پدرش بود و علوم قرآن را از او فرا گرفت. از او روایت شده است که فرمود: با قرآن سیزده سال خلوت نمودم، آن را قرائت می‏کردم و در آن تدبّر می‏نمودم، تا آنجا که رخصت و فرصت طلب رزق نیافتم و از فضل خداوند، غیر از عبادت و تفقّه در دین چیزی نیافتم.»10
کلینی روایت کرده است: «زید عالم و راستگو بود و به خویش دعوت نمی‏کرد، بلکه تنها به آنچه مایه خشنودی آل محمد: بود، دعوت می‏کرد، و اگر پیروز می‏شد، به آنچه شما را دعوت کرده بود وفا می‏نمود. او علیه سلطان جامعه‏ای که با او دشمنی داشت، قیام کرد.»11
روایت حدیث توسط زیدبن علی(ع)
زید(ع) در مرتبه محدّثان راست گفتار شمرده شده و گروهی از محدّثان بزرگ همچون زهری، شعبه، اعمش و ابن ابی‏زناد از وی روایت کرده‏اند. زید فقیه مجتهد بود و امام ابوحنیفه وی را ملاقات کرده، شاگردی وی نموده و او را ستوده است.12
از این عبارت، روشن می‏شود که ابوحنیفه نزد زید شاگردی کرده است. ولی زیدیه معتقدند که زید نزد ابوحنیفه شاگردی کرده و از او دانش آموخته است.
زیدیه در فقه، قایل به قیاس‏اند و قیاس را به زیدبن علی(ع) نسبت می‏دهند. در حالی که ابوحنیفه معتقد است: زید امام بر حق است. پس چگونه امام می‏تواند مأموم باشد؟ و چگونه متبوع می‏تواند تابع باشد؟
تألیفات زیدبن علی(ع)
سید حسن صدر در کتاب تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، بیان می‏دارد: «کتاب قرائه امیرالمؤمنین یکی از آثار زید است که عمربن موسی الرجهی الزیدی آن را از زید روایت کرده است و همچنین زید صحیفه کامله سجّادیه را از پدرش روایت می‏کند؛ پدرش بر او املا می‏کرده و زید با دست خط خود آن را نوشته است.»13
موضع اهل‏بیت: نسبت به زید(ع)
مقانعی از عبدالله بن حرب و اشنانی از عبدالله بن جریر نقل می‏کنند که گفت: «دیدم جعفر بن محمّد امام صادق(ع) زمام اسب زید را گرفته بود و وی سوار اسب می‏شود. پس از سوار شدن وی، آن حضرت لباس زید را مرتّب نمود».14
شیخ صدوق به اسنادش از محمّد بن زید نحوی، از پدرش نقل می‏کند که گفت: زمانی که زیدبن موسی بن جعفر به خاطر قیام در بصره و آتش زدن خانه‏های بنی عبّاس به سوی مأمون برده شد، مأمون گناه وی را به برادرش علی بن موسی الرضا(ع) بخشید و گفت: ای اباالحسن، اگر برادرت قیام کرد و آنچه مرتکب شد، انجام داد هر آینه پیش از وی نیز زیدبن علی خروج کرد و کشته شد، و اگر مقام تو نبود، او را می‏کشتم؛ زیرا آنچه انجام داده کوچک نیست. پس امام رضا(ع) به وی فرمود: ای امیرمؤمنان، برادرم زید را با زیدبن علی قیاس نکن؛ چرا که زیدبن علی از علمای آل محمّد: بود. به خاطر خداوند ـ عزّوجل ـ خشم گرفت و با دشمنان خداوند به جهاد برخاست تا اینکه در راه او به قتل رسید. پدرم موسی بن جعفر(ع) برایم حدیث فرمود که از پدرش جعفربن محمد(ع) شنید که می‏فرماید: خداوند عمویم زید را رحمت کند که به آنچه مایه خشنودی و رضایت آل محمّد بود دعوت می‏کرد، و اگر پیروز می‏شد، به آنچه دعوت کرده بود وفا می‏نمود و در قیامش با من مشورت کرد. به او گفتم: ای عموی من، اگر راضی هستی که کشته شوی و در زباله‏دان به دار آویخته شوی، قیام کن. و زمانی که قیام وی شکست خورد، امام جعفربن محمد(ع) فرمود: وای بر کسی که ندای او را شنید و اجابت نکرد! پس مامون به آن حضرت گفت: ای اباالحسن! آیا زید به ناحق ادعای امامت نکرد؟
امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: زیدبن علی آنچه را حق او نبود، ادعا نکرد. او پرهیزگارتر از آن بود که به ناحق ادعایی کند. زید گفت: شما را به آنچه مایه خشنودی و رضایت آل محمّد: است می‏خوانم. خلیفه عباسی ادعا می‏کند که منصوب از سوی خداوند است، در حالی که به غیر دین خداوند دعوت می‏کند و بدون علم و شناخت، مردم را از راه خداوند گم‏راه می‏سازد. به خدا قسم! زیدبن علی از مخاطبان این آیه شریفه است15: (وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ) (حج: 78)
امام صادق(ع) و قیام‏های علویان
امام صادق(ع) نسبت به نهضت‏های علویان، به ویژه قیام زیدبن علی(ع) رضایت قلبی داشته و آن‏ها را پشتیبانی می‏کرد. پس از شهادت زید، برای وی درخواست رحمت الهی کرد و از خبر شهادتش متأثر شد. موضع امام صادق(ع) نسبت به قیام‏های علویان به وضوح از روایت ذیل بر روشن می‏شود:
در روایت آمده است که در حضور امام صادق(ع) از قیام زیدبن علی(ع) یاد شد، آن حضرت فرمود: «همواره من و شیعیان من، زمانی که یک نفر از آل محمّد: قیام کند، در خیر و خشنودی هستیم، و دوست دارم شخصی از آل محمّد: قیام کند و من نفقه عیال او را بپردازم».16
کشّی از فضیل رسان روایت کند که گفت: با امام صادق(ع) پس از شهادت عمویش زیدبن علی(ع) ملاقات کردم. آن حضرت به من فرمود: ای فضیل، عمویم زیدبن علی(ع) کشته شد؟ گفتم: بله، فدایت شوم.
حضرت فرمود: خدا او را رحمت کند. او مؤمن، عارف، عالم و راستگو بود، و اگر پیروز می‏شد به آنچه گفته بود وفا می‏کرد، و اگر به حکومت می‏رسید، می‏دانست که زمام حکومت را به چه کسی واگذار کند.17
آیا زید ادعای امامت کرد؟
در گفت‏وگوی مأمون با امام رضا(ع) و روایت امام رضا(ع) از پدرش، از جدّش امام صادق(ع) گذشت که ایشان فرمود: زید به خودش دعوت نمی‏کرد، بلکه به آنچه مایه رضایت و خشنودی آل محمّد: بود دعوت می‏کرد. در روایت کشّی هم از فضیل رسان همین کلام نقل شد.
یحیی، فرزند زید، در سخنی با گروهی از شیعیان تأکید می‏کند که پدرم عاقل‏تر از آن است که به ناحق ادعایی کند، بلکه ایشان گفت: شما را به آنچه مایه خشنودی آل محمّد: است، دعوت می‏کنم. و منظور ایشان در این کلام، امام جعفر صادق(ع) بود.18
از اینجا روشن می‏شود که زید(ع) و فرزند شهیدش، یحیی، قایل به امامت امام صادق(ع) بودند و برای خود ادعای امامت نکردند، اما بعدها فرقه زیدیه چنین ادعایی در مورد او مطرح کردند.
البته برخی از منابع از دعوت زید به خودش حکایت دارند: ابن طقطقی می‏گوید: زید به لحاظ علم، زهد، پرهیزگاری، شجاعت، لیاقت و کرم از بزرگان اهل‏بیت: بود و همواره در اندیشه خلافت بود، خود را لایق آن می‏دانست و اعمال و حرکاتش حاکی از این معنا بود.19
اما ضعف و سستی این نظر پس از اطلاع از فرموده امام صادق(ع) در مورد وی و فرزندش یحیی و اطلاع از اهداف قیام وی ـ بر حسب آنچه خودش به آن تصریح کرده است ـ آشکار می‏شود.
همچنین آنچه مسعودی در بیان مجادله شدید بین امام باقر(ع) و زید در مورد امامت آورده، معقول نیست؛ چرا که در پایان این مجادله، به نقل از زید خطاب به امام باقر(ع) آمده است که می‏گوید: «امام کسی است که از حوزه تحت نظر خود دفاع کند و در راه خدا، آن‏گونه که سزاوار است، جهاد کند».20
این گفت‏وگو معقول نیست؛ چرا که رحلت امام باقر(ع) در سال 114ق بوده و قیام زید در سال 122ق، مگر اینکه فرض کنیم این گفت‏وگو بین زید و امام صادق(ع) رخ داده است.
اما پس از آگاهی از نظر امام صادق(ع) در مورد زید و اینکه او امامت را برای خود نمی‏خواسته و به آنچه مایه خشنودی آل محمّد: بوده دعوت می‏کرده است، جعلی بودن این روایت آشکار می‏شود.
همین مطلب را علّامه مجلسی نیز بیان کرده؛ ایشان معتقد است: روایت مذکور توسط اسلاف زیدیه برای مطرح کردن امامت زیدبن علی جعل شده، با اینکه خود زید ادعای امامت نکرده است.21
رابطه زید با واصل بن عطاء
شهرستانی در ملل و نحل ادعا می‏کند که زیدبن علی(ع) شاگرد واصل‏بن عطا بود. این ادعا به جهاتی محل تأمّل است:22
1) زید در بیت‏نبوّت و زیر نظر پدرش امام زین‏العابدین(ع) و سرپرستی برادرش امام باقر(ع)، که منبع علوم آل محمّد است، بزرگ شد. پس ممکن نیست از کسانی که خودشان از این خاندان بهره گرفته‏اند استفاده کرده باشد.
شیخ فرقه معتزله و شاگرد حسن بصری، واصل بن عطاء، دانش خود را از طریق ابن هاشم از محمّدبن حنفیه از پدرش امام علی(ع) فرا گرفت.
2) واصل بن عطاء معتقد است که جدّ زید امام علی(ع) به نبرد خود با اصحاب جمل و صفّین اعتقاد راسخ نداشت.23
3) واصل بن عطاء چنان‏که از او معروف است، گواهی و شهادت امام علی(ع) را، حتی در مورد چیز کم ارزشی ـ مثل یک بسته سبزی ـ پذیرفته شده نمی‏داند.24
ارتباط زیدبن علی(ع) را با واصل بن عطاء و سایر فقها و رهبران فرقه‏های عصر خویش نفی نمی‏کنیم، اما این ارتباط به صورت شاگردی نزد آن‏ها نبوده، بلکه برای هماهنگی با آن‏ها بوده است به اعتبار اینکه زیدبن علی(ع) رهبر یک قیام بود و آن فقها و رهبران در آن زمان دارای موقعیتی اجتماعی و سیاسی بودند که بی‏توجهی به آن ممکن نبود.
شیخ ابوزهره به عدم شاگردی زید نزد واصل بن عطاء تصریح کرده، می‏گوید: زید شاگرد واصل نبود؛ زیرا آن دو همسن بودند، و اهتمام زید به فراگیری علم کمتر از اهتمام واصل نبود.
علاوه بر این، رابطه زید با واصل به دلیل مناظره و بحث، بیش از رابطه علما با یکدیگر نبوده، بلکه ممکن است در مناظرات از یکدیگر استفاده می‏نمودند.25
زیدیه و امامت
استاد شریف یحیی امین در مورد نظر فرقه زیدیه درباره امامت می‏گوید: زیدیه می‏گویند: امامت امری انتخابی است. پس هر کس انتخاب شد، امام است و اطاعت او واجب، و عصمت و افضل افراد زمان خود بودن شرط نیست. تنها شرط امامت آن است که از فرزندان فاطمه(س) و نیز شجاع و عالم باشد، علیه باطل قیام کند.26
قیام زیدبن علی(ع)
پشتوانه و مشروعیت نهضت زیدبن علی ناشی از ستم‏هایی بود که امویان بر ضد مسلمانان مرتکب شدند. قیام زید به مثابه یک جرقه و طوفانی در مقابل امویان بود.
کارل بروکلمان می‏گوید: «علی‏رغم اینکه امیر عراق، یوسف بن عمر ثقفی، توانست قیام زید را پس از کشتن وی در یک نبرد خیابانی به آسانی سرکوب کند، حق این است که این نهضت آغاز سلسله‏ای طولانی از نهضت‏های شیعی است که سرانجام، به سقوط امویان منجر شد».27
دکتر محمد عماره در اینکه نهضت زیدبن علی(ع) را اولین نهضت به رهبری معتزله دانسته، اشتباه کرده است.28
فلهاوزن معتقد است که قیام زیدبن علی(ع) یکی از قیام‏هایی است که پایه‏های حکومت اموی را لغزاند و علت اصلی برای قیام ابومسلم خراسانی و یاران او در خراسان بود که پرچم انقلاب بنی‏عبّاس را برافراشتند.29
علل قیام زیدبن علی(ع)
قیام زیدبن علی(ع) فریادی اعتراض‏آمیز علیه اقدامات غیراسلامی و ستم‏هایی بود که امویان مرتکب می‏شدند.
ابن ابی‏الحدید در شرح نهج‏البلاغه روایت کند که هشام به زید گفت: شنیده‏ام که تو یاد خلافت می‏کنی و آرزوی آن را داری، در حالی که لیاقت آن را نداری؛ چون تو کنیززاده‏ای.
زید به وی گفت: جواب کلام تو را دارم.
هشام‏گفت: بگو
زید گفت: هیچ کسی به خدا نزدیک‏تر نیست و مقامش رفیع‏تر نمی‏باشد. از پیامبری که خدا او را برانگیخته است و آن اسماعیل بن ابراهیم است و او زاده کنیز بود. او را خدا برای پیامبری انتخاب کرد و بهترین افراد و بشر یعنی حضرت محمد(ص) از سلاله اوست.
هشام گفت: برادرت «بقره» چه می‏کند؟
زید خشمگین شد، به حدی که نزدیک بود از حالت طبیعی خارج شود، سپس فرمود: پیامبر(ع) او را «باقر» نامید و تو او را «بقره» می‏نامی! چقدر اختلاف بین شما شدید است! تو در آخرت نیز با رسول اللّه اختلاف خواهی داشت؛ چنان که در دنیا اختلاف دارید. آن حضرت وارد بهشت می‏شود و تو داخل آتش می‏شوی. هشام گفت: این شرور را اخراج کنید! سپس غلامان او را بیرون کردند.30
سبب قیام زید تنها این موضع شدید هشام نیست، بلکه قیام وی علل اساسی دیگری دارد، ولی این موضع هشام جرقه‏ای بود که موجب انفجار اوضاع گردید. بر حسب روایت اصفهانی، زید علل قیام خود را این‏گونه بیان می‏کند: «بر علیه بنی‏امیّه قیام کردم؛ چون با جدّم حسین(ع) جنگیدند و در واقعه حرّه به مدینه حمله کردند و به وسیله منجنیق به پرتاب سنگ و آتش به سوی خانه خداوند پرداختند.»31
زید از اهانت به رسول اللّه(ص) در مجلس هشام به عنوان سبب دیگری برای قیام خود یاد می‏کند: در مجلس هشام، شاهد سبّ رسول اللّه(ص) بودم، در حالی که هیچ کس اعتراض نکرد و اهانت‏کننده را از عملش باز نداشت. به خدا قسم! اگر یک همراه می‏داشتم، علیه هشام قیام می‏کردم.32
بیعت شیعیان با زیدبن علی(ع)
پیروان اهل‏بیت: و حتی غیر آن‏ها به بیعت با زید روی آوردند، تا حدّی که تنها آمار کوفیانی که در مجلس وی حاضر شدند ـ غیر از اهل مداین و خراسان و ری و گرگان ـ به پانزده هزار نفر رسید.33
بزرگانی از فقها مانند منصوربن مغنمی، عبدالرحمن بن ابی لیلی و ابن شبرمه و غیر آن‏ها نیز با وی بیعت کردند و گفته می‏شود: ابوحنیفه سی‏هزار درهم برای وی فرستاد و مردم را به یاری وی تشویق کرد.
زید برای بیعت با خود شروطی داشت که در این کلام وی بیان شده است: «ما شما را به کتاب خداوند و سنّت پیامبرش، جهاد با ستمگران، دفاع از مستضعفان، کمک به محرومان، تقسیم مساوی در بین مستحقان آن، ردّ مظالم، بستن زندان‏ها و یاری اهل‏بیت: در برابر دشمنان و نادیده‏انگاران حقمان دعوت می‏کنیم.»34
در این شروط، مطلبی که اشاره به این داشته باشد که زید مردم را دعوت به خود می‏کرده است، وجود ندارد و گویا زیدیه بین بیعت مردم با زید و ادعای امامت و دعوت زید به خودش خلط کرده‏اند. از آنچه گذشت، اشتباه این نظر روشن می‏شود. تنها بیعت در زمینه جنگ و قیام علیه امویان بود، نه بر امامت زید، وگرنه امام صادق(ع) او را تأیید نمی‏نمود.
طبرسی به این موضوع اشاره می‏کند: جمعی از اهل کوفه خدمت امام جعفربن محمد صادق(ع) رسیدند و به آن حضرت گفتند: برخی با زید بیعت می‏کنند، آیا اجازه می‏دهی ما با او بیعت کنیم؟ پس امام به آن‏ها فرمود: بله، با او بیعت کنید.
زید همراه گروهی از اصحاب با ایمان خود جنگید تا به شهادت رسید و پس از نبش قبر، در زباله‏دان به دار آویخته شد.35
حکومت‏های زیدیه در طول تاریخ
در سال 250ق زیدیه توانستند حکومتی در سرزمین «دیلم» در جنوب دریای خزر برپا کنند. این حکومت توسط یکی از زیدیه به نام حسن بن زید ایجاد شد. پس از مدتی، حکومت دیگری در یمن ایجاد نمودند که مؤسّس آن الهادی الی الحق یحیی بن حسن از فرزندان قاسم رسی، نوه ابراهیم‏بن عبدالله بن حسن بن علی‏بن ابی‏طالب(ع) بود که تا برقراری حکومت جمهوری در یمن استمرار یافت.36
قاضی عبدالله بن عبدالوهاب مجاهد شماحی می‏گوید: «امام یحیی مملکتی با پایه‏های استوار تأسیس کرد که بخش مهمی از یمن را فرا می‏گرفت که شامل بخش زیدی مذهب شمال و بخش شافعی مذهب ـ شامل شهر تهامه و کوه‏های جنوبی مشرف بر آن و استان‏های سه‏گانه «تعز»، «آب» و «بیضاء» می‏شد. وی حاکم این مناطق بود. او یک سپاه نظامی از قبیله‏های شافعی و زیدیه تشکیل داد و نیز یک سپاه عشایری از قبایل «حاشد»، «بکیل»، «خولان»، «جدا» و «مخلاف صعده» تشکیل داد که به «ستاوه برانی» معروف بود و فرمان‏دهی دو سپاه را خود به عهده داشت.37
نتیجه این گفتار آن است که با توجه به زندگانی زیدبن علی(ع)، مواضع ائمّه اهل‏بیت: نسبت به وی و اینکه زید به آنچه مایه خشنودی آل محمّد: است دعوت می‏کرد، به روشنی برای ما آشکار می‏سازد که هیچ‏گونه ارتباطی بین زیدبن علی(ع) و عقاید وی با آنچه فرقه زیدیه در عصر ما می‏گویند، وجود ندارد.
پی‏نوشت‏ها
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ اصل این مقاله در مجله التوحید، ش 87، ص 74 به چاپ رسیده است.
2ـ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 86.
3ـ شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق استاد محمدالوکیل، ج 2، ص100.
4ـ سیدحسن صدر، تأسیس‏الشیعه لعلوم الاسلام، ص 280.
5ـ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص86.
6ـ مقریزی، المواعظ و الاعتبار، ج 2، ص130.
7ـ شیخ مفید، الارشاد، ص68.
8ـ ابی خلف سعدبن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، تعلیق محمدجواد مشکور، ص160.
9ـ محمدبن‏علی‏بن طباطبا، الفخری ‏فی ‏الاداب ‏السلطانیه، ص95.
10ـ مقریزی، پیشین، ج 2، ص436.
11ـ محمدبن یعقوب کلینی، روضه‌الکافی، ص219.
12ـ الشیخ محمدالخضر حسین، تراجم الرجال، ص32.
13ـ سیدحسن صدر، پیشین، ص280.
14ـ ابوالفرج اصفهانی، ص126.
15ـ شیخ محمدرضا حکیمی، بدایه الفرق نهایه الملوک، تحقیق و پاورقی شاکرالابراهیمی، ص 59و60.
16ـ به نقل از: ابن ادریس، سرائر.
17و18ـ هاشم معروف حسینی، الشیعه بن الاشاعره و المعتزله، ص 67 / ص68.
19ـ محمدبن علی بن طباطبا، پیشین، ص97.
20و21ـ مسعودی، مروج‏الذهب و معادن الجواهر، ج 3، ص217.
22ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص203.
23ـ شهرستانی، پیشین، ج 2، ص 155.
24ـ هاشم معروف‏حسینی، پیشین، ص74.
25ـ محمد ابوزهره، الامام‏ زید حیاته ‏و مصره، آراوه ‏و فقهه، ص52.
26ـ شریف یحیی امین، معجم الفرق الاسلامیه، دارالاضواء، ص128/ حسینی خربوطلی، ثوارت فی‌الاسلام، ص161.
27ـ کارل بروکلمان، العرب ‏و الامپراطوریه العربیه، چ‏ سوم، ص190.
28ـ محمد عماره، مسلمون نوار، ص182.
29ـ فلهاوزن، الاستشراق فی السیره النبویه، ص189.
30ـ ابن ابی‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص315.
31ـ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص135.
32ـ شیخ عباس قمی، سفینه البحار، ج 1، ص577.
33ـ ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص96.
34ـ فضل بن حسن طبرسی، مجمع‏البیان، ج 8، ص267.
35ـ همان، ج2، ص1715 / ابن‏اثیر، الکامل‏فی‏التاریخ، ج5، ص246.
36ـ مصطفی شکعه، اسلام بلامذاهب، ص218.
37ـ قاضی عبداللّه بن عبدالوهاب مجاهد شماحی، الیمن الانسان و الخصاره، ص190.

تبلیغات