نظریه قرآن در باب چیستى علم; (نیم نگاهى به نهضت تولید علم)
آرشیو
چکیده
متن
براى فراهم شدن زمینه مناسب بحث منطقى درباره تولید دانش، باید مبادى تصوریه آن از جمله مفهوم علم کاویده شود. بشر معاصر به امید ساختن بهشت زمینى با تکیه بر شناخت طبیعت و غفلت از پایه هاى معنوى تفکر و تمدن به پیش رفت، اما امروزه با توجه به توسعه علوم گوناگون با بحران هاى بیشمارى دست به گریبان است.
با پیروزى انقلاب اسلامى و احیاى اندیشه پویاى دینى، مبانى تازه اى براى تولید دانش و تحقق تمدن اسلامى ظهور نمود; هم از این رو، پرسش از حقیقت علم در نظر قرآن، که در این کتاب آسمانى بر آن تأکید فراوان آمده، ضرورى مى نماید.
در این مقاله با شرحى از نظریه «طرح جامع شناخت در قرآن» پایه ها و پیامدهاى علوم جدید نقادى شده و مبانى و مختصات علم از منظر قرآن، که حاصل همنهادى حس، تجربه، ایمان، خرد و تقواست، تبیین مى گردد.
مقدّمه
انقلاب اسلامى موجب توجه جهانیان به دین و آثار حیات بخش آن در جوامع بشرى گردید. این در حالى بود که ابرقدرت هاى غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران هاى جدّى مواجه بودند. حیات و تمدنى که آن ها بر پایه علوم سکولار پى ریزى کرده بودند، به بن بست هاى جدّى رسیده بود به گونه اى که گذر از آن ها غیر ممکن مى نمود و حتى تا به امروز هم نه تنها گریز گاهى نیافته اند بلکه پس از فروپاشى ابرقدرت شرق، بحران هاى بیشترى پیش روى دنیاى غرب ظهور نمود. این همه آشفتگى و سرگردانى همه ناشى از تفسیر و برداشت نادرستى است که دنیاى غرب از انسان دارد: انسان موجودى معنوى و خلیفه خداوند روى زمین است و همه شئون حیات و هستى او باید با ملاحظه این حقیقت پرورش یابد. دانش بشرى نیز از این قاعده بیرون نیست. اگر دانش بر پایه مبانى معنوى یعنى انسان شناسى الهى و جهان بینى دینى بنیان نهد، نردبان ترقّى و شکوفایى آدمى در حیات فردى و جمعى مى گردد. در این فضا انسان مى تواند از همه امکانات معرفت شناختى خود در شناخت و تصرف عالم استفاده کند. در غیر این صورت، دانش در حقیقت اوهام نظام یافته اى است که همچون پلکانى سست خواهد بود و با اینکه ممکن است انسان را چند گامى پیش راند، به بالا برد، اما او را به سختى بر زمین خواهد کوفت.
انسان عصر مدرنیته با رویکردى این جهانى به حیات و تمدن خویش راه دوم راپیش گرفت و با سراب علوم سکولار در حسرت بهشت زمینى و رؤیاهاى عصر روشنگرى درماند.
انقلاب اسلامى در دوران درماندگى و ظهور تناقضات و چالش هاى مدرنیته، پدید آمد و طرحى دیگر براى حیات و تمدن بشر پیشنهاد کرد. براى تبدیل فرهنگ اسلامى به یک تمدن پویا، باید ارزش هاى فرهنگى را بسان روحى در کالبد ساختار مادى تمدن اسلامى دمید. این حلقه واسط، که نرم افزارى براى سخت افزار تمدن است، چیزى جز دانش نیست.
بى تردید دانشى که نرم افزار تمدن اسلامى است، از دامن ارزش هاى فرهنگ متعالى آن برمى آید و مفهوم و ماهیتى غیر از دانش سکولار دارد. در این پژوهش مى کوشیم تبینى از این مفهوم ارائه نمایم.
مبانى فلسفى، کارکردها، حوزه یقینیات و مظنونات، اخلاق و آثار علم مباحثى است که در این مقاله پى گیرى مى شوند.
ضرورت این پژوهش
ورود به هر بحثى نیازمند تعریف و توضیح مبادى تصورى آن است. اگر از مفهوم «علم» در عبارت «نهضت تولید علم» تعریفى شایسته ارائه نشود چه بسا گروهى از درک ضروت آن باز مانده، پرسش هایى در اصل موضوع روا دارند. روشن است که امروزه دانش در مراکز علمى و تحقیقاتى جهان در حال تولید است، از این رو، باید سعى کرد راه پیموده آن ها را طى کنیم تا به آن ها رسیده و سهمى از تولید دانش را به خود اختصاص دهیم. حتى بسیارى از تولیدکنندگان دانش امروز دنیا، ایرانى ها هستند، که در کشورهاى توسعه یافته مشغول پژوهش اند. شایسته است با فراهم کردن شرایط مناسب راه بازگشت آنان به وطن هموار گردد.
همه این سوء تفاهم ها از ابهام در مفهوم «علم» در عبارت «تولید علم» برمى خیزد.
انسان معاصر با رویکرد این جهانى1 به دانش، بناى شکوهمند و مهیب عصر جدید را برافراشت. پس از عصر نوزایى (رنسانس) توجه یک سو نگرانه انسان غربى به خود و توانایى هایش موجب محجوب شدن او از سایر حقایق و فروبستگى ساحت قدس گردید و با تکیه بر این استعدادهاى ناشکفته، شعار خرد، طبیعت و پیشرفت را سر داد2 و پرنده بلند پرواز اندیشه را در حصار این جهانى حیات طبیعى غافلانه به بند کشید.
در آستانه دوران تجدّد، اندکى بیش از دو سده پیش، حس و تجربه، رسماً، تنها راه دانش پنداشته شد و هر علمى غیر از این را مردود و مرده انگاشتند و به اتهام اوهام و افسانه بودن، بى اعتبار شمردند.
اما امروز با پیشروى شتابزده، هوسناک و کورکورانه دانش سکولار کارکردهاى اصیل و سازنده آن از دسترس انسان دور افتاده و در موارد بسیارى تباه گر انسانیت و آمال متمدنانه بشرى و حتى تهدیدى جدید براى آرامش و امنیت شده است.3
علاوه بر این، مشکلات آشکار، از نظر اندیشمندان و در لایه هاى ژرف تر نیز معضلات جدّى سر برآورده و مبانى دانش جدید در حوزه مطالعات فلسفى اساساً متزلزل شده است.4 پرسش ها و پاسخ هاى کوته نظرانه از چیستى علم، طولانى و ملال آورده شده و بسیارى از مکاتب در این وادى جز حیرت نیفزوده اند. در این گرداب پر حادثه، قرآن عظیم رشته هدایتى است که از دست یازیدن بدان امید نجات مى رود و چه بسا براى انسان نسیان زده معاصر چاره اى جز «ذکر مبین» نباشد.
امروزه به اقتضاى گسترش علم، شعبه ها و شاخه هاى فراوانى از آن برآمده و هر کدام از این شاخه ها بسیار سترون گردیده است. اصل روشْ شناختى تقسیم5 براى حل مسائل و پاسخ یابى پرسش ها به وسیله تجربه و عقل جزئى، چنان سیطره منحصرى یافته و حجاب درک صورت و معناى کلى عالم شده است، که فقط پى گیرى و تعمق در یکى یا دو رشته از علوم جدید، یگانه راه و تنها لازمه معقول عالم شدن انگاشته مى شود.
در این راه که سرانجام آن به بحران علم رسیده است، نه تنها دانش از فلسفه و فلسفه از دین و معنویت جدا شده بلکه خود علم شرحه شرحه و هزار پاره گردیده و موضوعات در علوم گم گشته6 و علم جدید به حالت احتضار افتاده، به صورتى که وقتى انسان به اندوخته هاى آگاهى خود نظرى دقیق و عمیق مى افکند، در این تردید مى ماند که آیا به راستى حقیقت علم چیزى است که او یافته است؟ در اینجا باید توجه داشت که علم غیر از اطلاعات است. اطلاعات، مجموعه آگاهى هاى پراکنده اى را گویند که به سامان و جهت دار نیست، اما علم سامانمند و جهتمند بوده و در ارتباطى منطقى، پیوسته، هدایت آور وروشنگر است.
چیستى علم در قرآن
قرآن شریف در طرح جامع شناخت، افزون بر اینکه به مطالعه پدیده هاى طبیعى و انسانى با استفاده از حس و تجربه تأکید مىورزد، این ادارک را به تدّبر و خردورزى پیوند زده و در نهایت این آگاهى ها را در آغوش دین مى افکند و با توجه دادن به ژرفاى الهى پدیده هاى عالم در رابطه با پدید آورنده، دانشى بر آمده از حس و تجربه و خرد و ایمان و پرهیزکارى را در راه تعالى و شکوفایى فراروى انسان مى نهد.
تعبیرى که شهید مطهرى براى ماهیت دانش از نظر قرآن برگزیده، «شناخت آیه اى» است،7 که بر مبناى آن همه عالم آیت و علامت حق تعالى است. علّامه جعفرى آن را «شناخت تذکرى» نامیده است.8 بدین سان، طرح جامع شناخت در قرآن با دعوت انسان به مطالعه تاریخ، طبیعت و خود انسان راه کشف آیات و آثار الهى را مى گشاید. تا افزون بر گسترش سطح دانش در شناخت روابط این جهانى، میان پدیده ها به گشایش لایه هاى ژرف آگاهى انسان از طریق درک رابطه پدیده ها و نشانه ها با معناى بنیادین هستى دامن بزند و انسان را در مسیر صلاح و فلاح سیر دهد.
علّامه طباطبائى مفهوم علم را در ادبیات قرآن چنین تعریف کرده: «اصولا علم در زبان قرآن عبارت است از یقین به خدا و آیات او»9 و در جاى دیگر نوشته است: «قرآن مجید به این علوم دعوت مى کند به این شرط که به حق و حقیقت رهنما قرار گیرند و جهان بینى حقیقى را که سرلوحه آن خداشناسى مى باشد، در بر داشته باشند وگرنه علمى که انسان را سر گرم خود ساخته از شناختن حق و حقیقت بازدارد، در قاموس قرآن مجید با جهل مرداف است.»10 همچنین غزالى در احیاء العلوم و فیض کاشانى در محجه البیضا علم را این تعریف کرده اند: «العلم و قد کان یطلق ذلک على الله تعالى و بآیاته و افعاله فى عباده و خلقه.»11
محققان تلاش هاى فروانى براى تدوین نظریه علم در قرآن نموده اند،12 اما باید توجه داشت که در قرآن کریم واژه «علم» به صورت جمع به کار نرفته; زیرا علم یکى بیش نیست و آن شناخت حق تعالى و آثار و آیات بى کران اوست که در آفاق وانفس پراکنده شده و جلوه نموده است، و شالوده آن شناخت آیه اى است که همه امکانات ادراکى انسان را براى تأمین و نیل به هدف خلقت سازمان دهى مى کند و انسان را نظراً و عملا به پیش مى برد; «قرآن کریم از علم و یقین به عنوان هدف آفرینش یاد کرده و این در حالى است که از عبادت به عنوان هدف وسط یاد شده است، زیرا در سوره "الذاریات" مى فرماید: (وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إلاَّ لِیَعبُدُونِ)و در سوره مبارکه «حجر» مى فرماید: (وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَاتِیَکَ الیَقیِنُ)به این معنا عبادت گرچه هدف است لیکن هدف برتر همان یقین، یعنى شناخت مصون از اشتباه و دگرگونى است.»13
مفهوم جهل
همان گونه که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) علم را با عقل تعریف کرده اند] «العالم عقل عن الله»[ و عقل در حدیث معروف «جنود عقل و جهل» با اخلاق فاضله ملازم دانسته شده و معرفى گردیده است، جهل نیز نه تنها کژى و کاستى در شأن نظرى انسان را بیان مى کند بلکه نامى است براى ناراستى هاى رفتارى و اخلاقى. در حقیقت علم و جهل هر دو بر پاره اى از مصادیق نظرى و عملى دلالت دارند. پس جهل افزون بر نادانى به اصطلاح امروزى به معناى نادرستى نیز مى باشد و در حقیقت وصفى براى نوعى شخصیت است که خصوصیات شناختى و رفتارى فرد را توصیف مى کند.
ابزار تحصیل دانش
علوم جدید تنها، با استفاده از حس و تجربه پیش مى رود و بر این مبناى روش شناختى بنا نهاده شده است. با پیدایش تزلزل در این بنیان سست و نادرست پس از اثبات گرایى، ابطال گرایى و بعد اقسام مکاتب نسبى گرایى در روش شناسى علوم جدید راه یافت14 و خاکستر شکاکیت بر پیکر آن نشست. اما قرآن مجید با تعریف مسئولیت همه ابزارهاى شناختى انسان، بنایى نستوه را پدید آورده که تاب حمل علم را تا افق هاى بى کران دارد. (اِنَّ السَمْعَ والبَصَرَ والفُوادَ کُلُّ اوُلئِکَ کانَ عَنهُ مسئُولا.)(اسراء:36)
بنابراین نه تنها حواس، شنوایى و بینایى، بلکه قلب (عقل) نیز هر کدام مسئولیت خود را داراست. این مضمون در آیات دیگر نیز تکرار شده است، از جمله در آیات 78 سوره مؤمنون و آیه 78 سوره نحل، که در پایان این دو آیه بر لزوم شکرگزارى براى نعمت شنوایى و بینایى و اندیشیدن تأکید شده و بى تردید شکرگزارى شایسته از نعمت هاى الهى، استفاده مناسب از آن هاست.
در اینجا بیان دو نکته لازم است: اولا، اینکه قرآن مجید خصوصیتى براى سمع و بصر قائل شده که چه بسا براى استفاده بیشتر از این هاست. اما به هر حال سایر حواس ظاهرى را در راه شناخت بى فایده ندانسته و در مواردى دیگر از ارزش معرفتى آن ها سخن گفته است. مثلا درباره بویایى در ماجراى رسیدن بوى پیراهن یوسف به حضرت یعقوب (یوسف: 94) و در مورد حس لامسه در آیه هفتم سوره انعام و از حس چشایى در سوره اعراف آیه 22 سخن به میان آورده است.
دومین مطلب اینکه فؤاد یا قلب، که در تکمیل عملکرد حواس ظاهرى در آیات مذکور از آن یاد شده است، کارهاى ویژه اى از قبیل اندیشیدن، دقیق دانستن و فهمیدن دارد. امام صادق(علیه السلام) در حدیثى بدان اشاره فرموده اند.15 چنان که قرآن کریم نیز در آیات 46 سوره حج و 179 سوره اعراف بدان اشاره دارد. از سوى دیگر، قلب یا فؤاد جایگاه ایمان نیز هست، چنان که خداوند متعال فرمود: (اِنَّما المُؤمِنونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبِهِمْ)(انفال: 2) و در جاى دیگر خطاب به اعراب فرمود: (وَ لَمَّا یَدْخُلِ الإِیمانُ فى قُلوُبِکُمْ) (حجرات: 14) بدین ترتیب، طرح جامع شناخت در قرآن، ایمان را کنار عقل و حواس ظاهرى قرار داد. و حاصل ادارک حسى و فهم عقلى را وقتى علم مى داند که در قلب همنشین ایمان شود و صبغه الهى گیرد. در غیر این صورت، ادراکات حسى براى مردمان بى ایمان بى فایده است: (اُنْظُروا ماذَا فى السَّمواتِ وَالأَرض وَ ما تُغْنِى الآیاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوم لاَ یُومِنُون)(یونس: 101) آیات که در اینجا مطلق ذکر شده، افزون بر آیات قرآن و نشانه هاى انبیا، شامل آیات آفاقى و عالم آفرینش نیز مى شود که تنها براى اهل ایمان به درستى قابل درک و دریافت است. این قلب سلیم است که مى تواند جهان و انسان و ارزش هاى آن دو را بشناسد و بس.16
از امکانات شناختى آدمى حواس ظاهرى و عقل و ایمان را برشمردیم که دو مورد آخر در قلب جمع اند. تقوا و عمل صالح ابزار دیگرى است که در قرآن و احادیث بدان اشاره شده است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هر گاه آیه شریفه (وَ مَا یَعْقِلُها اِلاّ العالِمُون)(عنکبوت: 42) را تلاوت مى کردند، مى فرمودند: «العالمُ الَّذى عَقَلَ عَن اللّهِ فَعَمِلَ بِطاعَتِه وَاجْتَنَبَ سَخَطَه»17 در اینجا نباید پنداشت که پرهیزگارى و نیکوکارى ثمره علم است. هر چند که از جهتى چنین مى باشد; زیرا علم و عمل هر دو ذومراتب اند و با ملاحظه مرتبه اى از علم مى بینیم که سطوحى از عمل صالح سبب و علت آن و بخشى دیگر ثمر و معلول آن است.
چنان که خداوند متعال فرمود: (اِتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمْکُمُ اللّهُ)(بقره: 282) و در آیه 130 سوره نجم، رو گرداند از یاد حق تعالى را نتیجه نادرستى و سستى دانش اهل دنیا بر مى شمارد.
ممکن است در اینجا گفته شود که نباید ایمان و تقوا را با مقوله دانش که بر آمده از حواس و در نهایت خرد است، به هم آمیخت. در پاسخ مى گوییم: اگر منظور مسائل و قوانین خُرد علوم است، مثل قانون نسبیت عام یا خاص و یا قوانین نیوتن، اینها اطلاعات خوبى است و ارزشى در خور خویش دارد. اما همین امور زمانى علم است که انسان را از کشف علل ظاهرى به علت حقیقى سیر دهد و ابعاد اساسى هستى شناختى پدیده ها را آشکار سازد و درک او را از عالم ارتقا بخشد و در زندگى و رفتار انسان تأثیر هدایت گرانه اى بگذارد. همچنان که پیامبران این گونه از علم بهره مى بردند.
چنان که این اطلاعات با اعراض از یاد پروردگار همراه شود و علل ظاهرى را به جاى علت حقیقى بنشاند و حقیقت هستى پدیده ها را در غبارى از پندارها فروتند، آن گاه همین اطلاعات تماماً جهل خواهد بود. جهل هم به معنایى که ما امروز از آن منظور نظر داریم و هم معنایى که در عهد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از آن اراده مى شد; یعنى انحراف در رفتار و زندگى و اخلاق.
کارآمدى تجربه
خداوند متعال به تجربه حسى اعتبار داده، چنان که قابیل با مشاهده کلاغ، دفن مردگان را آموخت.18 و با مردن و زنده کردن مرد صالحى از بنى اسرائیل حقیقت حشر را براى او آشکار نمود.19 همچنان که در داستان پرندگان حضرت ابراهیم(علیه السلام)با تجربه، یقین و ایمان او را کامل کرد.20
اما این تجربه ها که همه آیات الهى است، براى کسانى ارزش علمى دارد که اهل اندیشه و ایمان باشند. همانند مشاهده بیدارشدن اصحاب کهف در میان قوم خود (اعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ لارَیبَ فیها...)(کهف: 21) اما این تجربه براى کسانى مفید بود که مطابق بیان آیات 100 و 101 سوره یونس اهل خرد و ایمان بودند.
در فرهنگ قرآن شالوده علم طرح جامع شناخت است که از تجربه حسى، تعقل، ایمان و عمل صالح بر مى آید. بنابراین، اگر در هر یک از این ارکان خللى پیدا شود، از مسیر صحیح بندگى و شکرگذارى منحرف شده و در انجام مسئولیت آن ها کژى افتاده است. هم از این رو، همان گونه که خداوند مردمان بى ایمان و بى تقوا را سرزنش مى کند و کسانى را که اهل تدبّر و خردورزى نیستند، ملامت مى نمایند، در آیات فراوانى گمراهان را، که حواس ظاهرى خود به درستى و براساس طرح جامع شناخت به کار نمى گیرند، توبیخ مى نماید:21
(اَمْ تَحسُبُ اَنَّ اَکْثَرَهُم یَسمَعُونَ اَوْ یَعقِلون اِنْ هُم اِلاّ کَالأَنْعامِ بَلْ هُم اَضَلُّ سَبیلا.) (فرقان: 44)
وقتى حواس ظاهرى با حواس باطنى در فرایند تحقق دانش مشارکت نکنند، گویى شخص فاقد آن حواس ظاهرى است; زیرا به درستى و در سازماندهى مثمرثمر و معنادار عمل نکرده است: (وَ مَنْ کانَ فِى هَذِهِ أَعمى فَهُوَ فِى الآخِرَةِ أَعمى وَ اَضَلُّ سَبیلا)(اسراء: 72) در جاى دیگر مى فرماید: (تَابَ اللّهُ عَلَیهِم ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیراً مِنهُم.) (مائده: 71)
حضرت على(علیه السلام) در این باره فرموده اند: «نَظَرُ البَصَرِ لایَجْدِى اِذا عَمِیَتْ البَصیرَةُ»22 بدین معنا که چشم ظاهرى فایده اى ندارد، در حالى که چشم باطن و بصیرت آدمى نابینا و معیوب باشد.
مبانى دانش تجربى در قرآن
دانش تجربى نیازمند مبانى و پایه هایى است. پاره اى از این مبانى در علم سکولار و علم به مفهوم قرآنى مشترک است و بخشى دیگر، تنها در طرح جامع شناخت قرآنى جایگاه یافته و از آنجا تأمین مى شود; چنان که پاره اى مبانى ویژه علم سکولار بوده و در نگاه قرآنى جایگاهى ندارند.
البته مبانى خاص قرآنى علوم تجربى ضامن حیات و بقاى مبانى مشترک است، چنان که در فلسفه علم این مبانى مشترک به چالش کشیده شده و راه نجات از بحران تزلزل در مبانى دانش تجربى تنها تمسّک به طرح جامع شناخت در قرآن منیر است.
اولین و مهم ترین مبنا در مطالعه پدیده هاى مادى عالم اعتقاد به واقعیت خارج است. هر چند پذیرش این اصل به ناچار بر همه لازم است و کسى را گریز از آن نیست، اما حل این موضوع در مقام نظر و اندیشه، مباحثى را در فلسفه پدید آورده و برخى از بزرگان اساساً پذیرش اصل واقعیت را مرز میان فلسفه و سفسطه دانسته اند.23
در قرآن مجید آیات بسیارى به این موضوع اشاره کرده و پذیرش این اصل را به روشى معقول بیان نموده است. مهم ترین آیه در این زمینه در سوره مبارکه فصلّت قرار دارد که مى فرماید: (سَنُریهِم ءایتِنا فِى الافاقِ وَ فِى اَنْفُسِهِم حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّه الحقُّ اَوَلَم یَکفِ بِرَبِّکَ أَنَه على کُلِّ شَىء شَهید)(فصلت: 53) در قسمت اول آیه تا کلمه «الحق»، به هستى پایدار و واقعیت ثابت عالم که با نظر در آیات آفاقى وانفسى کشف مى شود اشاره نموده، اما در بخش دوم به حقیقت چنان نزدیک مى شود که مى فرماید: حقیقت معناى آیات الهى که ذات بارى تعالى است، پیش از آن آیات مشهود است. بدین سان، به برهان «لِمّ» و با سیر از علت به معلول واقعیت عالم را اثبات مى کند. در اینجا، شهید به معناى مشهود است و معناى فراز دوم آیه چنین است: «آیا کافى نیست براى وجود پروردگارت که او برتر از همه چیز آشکار و مشهود است.»24 بدین سان، با وجود پروردگار هستى بخش حقیقت عالم و آیات الهى اثبات مى گردد. این آیه مبارکه با عنایت به ضرورت ازلیه هستى ذات پروردگار بر وجود امور فانى و در حال گذر استناد مى کند و مسیر برهان را بر خلاف فراز نخستین تغییر جهت مى دهد. دومین مبنا، اعتقاد به نظام علّى و اسباب و مسبّبات است. مثلا درباره ذوالقرنین فرمود: (إنّا مَکَّنّا فِى الأرْضِ وَءَآتینهُ مِن کُلِّ شِىء سَبَباً.)(کهف: 84 و 85)
در علوم جدید بارها این اصل مورد تردید قرار گرفته است. در فیزیک کوآنتوم با طرح اصل عدم قطعیت هایزنیرگ اصل علیت به چالش کشیده شد. هر چند که ربط این دو، چندان صواب نبوده، ولى به هر روى با موقعیتى که در فلسفه هیوم و اندیشه کانت داشته، و متزلزل گردیده، با هر نسیمى مى لرزد و نیاز به دفاع و باز تعریف دارد.
گروهى از آیات بر این اصل تأکید مىورزند:
1. آیاتى که قطعى بودن سنن الهى را بیان مى کنند:
ـ (وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تبدیلا)(احزاب: 62) همچنین اسراء: 77 / احزاب: 38 / نساء: 26 / رعد: 11 و 17 / نور: 55 / آل عمران: 39 / هود: 117 / فاطر: 43.
2. آیاتى که مبیّن سیر برخى از پدیده ها هستند:
2ـ1. مسیر تکاملى و مراحل رشد جنین; (مؤمنون: 12 و 13)
2ـ2. باران و رویش گیاهان; (بقره: 22)
3ـ2. طلوع و غروب و پدیده هاى وابسته به آن ها; (بقره: 25) و (یس: 38 و 40)
4ـ2. تأثیر بعضى امور در حوادث عالم; (فیل: 3 و 4)، (نحل: 65 و 67)، (حجر: 22)، توبه: 14.
3. صورت ریاضى پدیده هاى طبیعى و این جهانى یکى از مهم ترین مبانى دانش تجربى و مطالعه آیات طبیعى است. صورت کمى و تبیین مقدارى از پایه هاى اساسى در کشف قوانین و روابط پدیده هاى فیزیکى و روابط کمى آن هاست. بلکه معانى ژرف و حقایقى برتر در وراى این صورت انتزاعى وجود دارد که دانش راستین به مفهوم قرآنى از این صورت روزانه اى به معناى بى کران هستى مى گشاید و دل هاى شنوا آن حقیقت را از تسبیح همه ذرات عالم مى شنود. قرآن عظیم با تأکید بر توجه و تأمل و تعمق در معناى ژرف آفرینش بر توجه به صورت کمى و ظاهرى آن اصرار مىورزد. (وَ أَحاطَ بِمَا لَدَیهِمْ وَ أَحصى کُلَّ شَىء عَدَداً)(جن: 28)، (فَخَلَقَ کُلَّ شَىء فَقَدَّرَ تَقْدیراً)(فرقان: 2)، (حجر: 19 و 21)، (مریم: 94)، (یس: 12)، (انبیاء: 47)، (نبأ: 29)، (اعلى: 3). البته لازم به تذکر است که فیزیک معاصر در شناخت بنیادین ماده به پدیده هایى برخورده که به جهت سرگشتگى در تبیین آن ها از نظم ریاضى روگردانده و به راه هاى دیگر رو آورده است. که بر اساس آموزه هاى قرآنى باید هم این لایه هاى رویین و محدود را دقیقاً مطالعه کنیم و هم به معناى آن عمیقاً بیندیشم.
4. از دیگر مبانى دانش تجربى ملازمت قضایاى عقلى محض با گزاره هاى اثبات پذیر یا ابطال پذیر حسى و تجربى است. اگر عقل از حس جدا شود، غیر از تصورات پراکنده نامضبوط و آشفته اى براى انسان باقى نمى ماند. با حس و تجربه محض نه تنها هیچ قاعده علمى را نمى توان تعمیم داد، بلکه هیچ قضیه علمى را نمى توان به دست آورد. هم از این رو، در آیات چندى حواس عمده را در کنار قلب (عقل) نام مى برد. و در آیات بسیارى تکیه بر حس محض را مذمت نموده25 و آن را فاقد علم به شمار آورده است: (وَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ لَولاَ یُکَلِّمُنا اللّهُ...) (بقره: 118)
اما مبانى ویژه قرآنى علم در دو بند زیر مى آید:
1. توجه به سایر علل غیر مادى در طول اراده الهى: که در زبان دین و قرآن با نام فرشتگان از آن ها یاد شده، آن ها کارهاى زیادى انجام مى دهند; مثل حمل میراث موسى و هارون براى حضرت طالوت (وَ بَقیَّةِ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسى و هاروُن تَحْمِلُهُ المَلائِکَة) (بقره: 248) یارى مؤمنان،26 عقاب کافران،27 قبض روح،28 انجام فرمان هاى خداوند،29 لعن کفار،30 استغفار بر مؤمنان،31 صلوات بر مؤمنان،32 و رسول خدا(صلى الله علیه وآله)33 و... . و در روایات وارد شده است که همه امور عالم را فرشتگان مخصوص انجام مى دهند. این مبنا با توجه دادن به نشانه هاى غیبى فراخ دستى پروردگار و تعلق عالم به اراده او را در علوم نمایان ساخته و دانشى دقیق نه به معناى ریاضى و ذهنى بلکه به معناى عینى و آیه اى براى انسان ایجاد مى کند.
2. نگاه خدابینانه به عالم: این گزاره با مطلب نخستین متفاوت است. در اینجا مراد این است که نه تنها خداوند متعال برتر از سایر علل و محیط بر جملگى آن هاست، بلکه ظاهر و باطن اوست و همه عالم جلوه اوست. (هُوَ الأَوَّلُ وَ الأَخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ...)(حدید: 3) و نیز (اعراف: 185)
مورد اول از سه مبناى اخیر بیشتر مایه فلسفى دارد و مورد سوم از محتوایى عرفانى برخوردار است و از ژرفاى حقیقتى حکایت مى کند که در مورد اول لایه هاى میانى آن کشف گردید.
با ملاحظه سه مبناى پایانى علم، که از طرح جامع شناخت در قرآن بر مى آید، پایه دانش بشرى پایگاهى محکم یافته و معارف و منابع مورد نیاز را تأمین کرده و دنیا و آخرت را به صلاح و فلاح مى آراید.
در واقع، براى این شناخت ما باید از حس و تجربه آغاز کنیم: «موضوع علم سنّت پروردگار در جهان هستى است که موجودات و نوامیس جهان هستى به آن متصف اند.»34 سنن و قوانین جامعه و تاریخ، شعبه اى از نوامیس الهى است که در علوم انسانى تحقیق مى شوند و سنن و قوانین جارى در طبیعت به علوم طبیعى مربوط مى گردد. «بحث از علوم طبیعى ]و انسانى [گر چه محدود به مطالعه خلقت است، اما بحث در آن خواه ناخواه منجر به توقف عقل و اندیشه در استدلال به وجود آفریننده حکیم مى گردد»35 چنان که استفان هوکینگ پدر فیزیک معاصر مى گوید: «هر در از علم را که بگشایى در پشت آن خداوند را خواهى دید.»36 مگر اینکه از باب (وَ جَحَدوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتَها اَنْفُسُهُم ظُلْماً وَ عُلُوّاً)(نمل: 14) به انکار پس از یقین رو بیاوریم، چنان که عده اى این راه را گزیدند، و در نتیجه در کارکردهاى علم با مشکلات جدى مواجه شدند.
در دوران علمى تمدن اسلامى رویکرد دانشمندان مسلمان به علم بر اساس طرح جامع شناخت قرآنى بوده است. ابن هیثم در خاطراتش در صفحات مربوط به سال 417 هجرى مى نویسد: «... بر آن شدم که به کشف آنچه مرا به خدا نزدیک مى کند و باعث رضا و تسلیم من در برابر او و تقوا در من مى شود بپردازم... به این نتیجه رسیدم که براى نزدیکى به خداوند هیچ چیز در دنیا مناسب تر از جستوجوى حقیقت و کسب دانش نیست...»37
ابوریحان بیرونى در مقدمه کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن مى نویسد:چون کسى بر آن شود که حق و باطل را از یکدیگر باز شناسد، ناگریز کارش به جستوجوى احوال جهان و اینکه آیا همیشه بوده یا نو پدید است مى انجامد و اگر خود را از این جستوجو بى نیاز شمارد، در راهى که پیش گرفته است از آن بى نیاز نیست که در تدابیرى که سامان جهان در یکپارچگى و پاره هایش بر آن گردش دارد، بیندیشد و بر حقایق آن آگاه شود، تا از این راه مدبر جهان و صفات او را بشناسد... و این جستوجو و نگرش همان است که خداى تعالى از بندگان خردمند خود خواسته است. در آنجا که گفته است و گفته اش راست و روشنگر است: (وَ یَتَفَکَّروُنَ فِى خَلْقِ السَمواتِ وَ الأرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا الباطِلا ...) (آل عمران: 191)38
این نگرش قرآنى به علم موجب شد تمدن اسلامى در حد توسعه پاره اى از دانش راستین کامیاب شود، دانشى که در آن جنگ و جور، سلطه گرى و سیاهى نبود، بلکه سراسر نور و معرفت و پاکى بود.
محدویت دانش بشرى
انسان توانمندترین مخلوقات از حیث ظرفیت دانش است و اگر آن را در مسیر حق سیر دهد تا برترین مراتب هستى راه بر او هموار مى گردد، تا جایى که در آیه 30 سوره بقره، همین دانش ملاک برترى انسان بر ملائک و شایستگى خلیفه الهى براى آدمى معرفى شده است. با این همه چنددسته از آیات قرآن مجید محدودیت ها و نقص هاى دانش بشرى را آشکار مى سازد.
1. نادانى انسان در امور مربوط به خود: (اِنَّ اللّهَ عِنْدَه عِلْمُ السَّاعة وَ یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ یَعْلَمُ مَا فى الأَرحامِ وَ مَا تَدرى نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَدَاً وَ ماتَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ اَرْض تَموتْ اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ) (لقمان: 34)
2. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با جهان مادى و عالم شهادت: (سُبحانَ الَّذى خَلَقَ الأزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الأَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لاَ یَعْلِمُون)(یس: 36) در آیات 7 سوره روم و 67 سوره انعام و 8 سوره نحل به جنبه هاى دیگرى از نادانستنى هاى بشرى اشاره شده است.
3. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با عالم غیب: (عالِمُ الغَیبِ فَلا یُظْهَرُ عَلى غَیبِهِ اَحَداً) (جن: 26 و 27) و (نمل: 65)، (هود: 49)، (اعراف: 188)، (انعام: 50)
4. کاستى دیگر دانش بشرى نسبیت ارتباط انسان با رویدادهاست: (کَاَنَّهُمْ یَومَ یَرونَها لَمْ یَلبَثُوا اِلاّ عَشیةً او ضُحیها)(نازعات: 46) اثرپذیرى ادراکات از مقایسه ها، پیش دانسته ها و پندارهاى مخدوش کننده در آیات 52 اسراء و 19 کهف، 103 طه، 113 مؤمنون،55روم،65یونس نیزبیان شده است.
5. اطلاعات ناروا و دانستنى هاى ناپسند بیانگر جهت مهمى از کاستى هاى دانش بشرى است. خداوند متعال مى فرماید: (وَ اَنزَلَ عَلى المَلَکَین بِبابِلِ هاروُتَ وَ ماروُتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ اَحَد حَتّى یَقولُ اِنَّما نَحنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُر فَیَتَعلَّمُونَ مِنهُما ما یُفَرِقُونَ بِه بِینَ المَرْءِ وَ زَوُجِهِ وَ مَا هُمْ بِضارٍّ مِن اَحَد اِلاَّ بِاِذنِ اللّه وَ یَتَعَلَّمونَ ما یَضُرُّهُم وَ لا یَنْفَعُهُم)(بقره: 102)
بدین سان چیزهایى هست که انسان نمى تواند بداند و چیزهایى دیگرى وجود دارد که انسان نباید بداند و یا در مورد آن پرسش کند.
6. همچنین آیاتى به طور کلى دانش انسان را کم و محدود شمرده است: (وَ ما اوتیتُمْ مِن العِلمِ الاَّ قَلیلا)(اسراء: 85) و همچنین (طه: 114).
7. محدودیت عملکرد حواس براى همه آشکار است و قرآن مجید نیز به عنوان یکى از عوامل نقص در دانش بشرى به آن مى پردازد. مثلا در ماجراى اصحاب کهف مى فرماید: (تَحْسَبُهُم اَیقاظاً وَ هُم رَقُودٌ ...) (کهف: 18) همچنین در آیات ملک:40،کهف:86 و103،طه:66،نور: 39،یس:9 به این مطلب اشاره شده است.
8. قرآن براى بیان محدودیت دانش انسان بر این موضوع تأکید فراوان دارد که تماس با واقعیت محض در آغاز ظهور ابدیت و هنگام قیامت حقایق بسیارى را فاش مى سازد. سوره زلزال تماماً در این باره است.
با در نظر گرفتن این مطالب در دانش حسى و عقلى، شک و تردید آشیانى امن و ماندگار دارد و دست معرفت بشرى از دامن یقین و آرامش و اطمینان حاصل از آن کوتاه است. و صد البته که چنین است تا وقتى که به طرح جامع شناخت در قرآن تکیه نکنیم. در طرح جامع شناخت مواردى که انسان مى تواند به یقین برسد با شیوه منطقى و قابل اعتمادى تبیین شده است.
یقین در طرح جامع شناخت
علوم جدید یا علوم سکولار، که در روش شناسى اصالت حس و تجربه را مى پذیرد، به ناچار با شکاکیت که در واقع سفسطه پنهان است39 دست و پنجه نرم مى کند. اما طرح جامع شناخت که قرآن کریم راهنماى آن است، با تعیین موارد یقین، هم آرامش و اطمینان علمى و روان شناختى را تأمین مى کند و هم مبادى لازم براى اخلاق و زندگى را فراهم مى نماید، از سوى دیگر، انسان را از فرو افتادن در دام قطعى انگارى گمان ها و مظنونات بى نیاز ساخته و باز مى دارد.
با اینکه قرآن کارکردهاى شناختى حس و تجربه را مى پذیرد و به مشاهده و تأمّل در پدیده هاى مادى و طبیعى تشویق مى کند. اما هیچ کدام از دستاوردهاى حس و تجربه را به عنوان موضوعات یقین بر نمى شمرد. چیزهایى که در قرآن امکان شناخت یقینى آن ها وجود دارد موارد زیر است:
1. لقاء پروردگار (یُفَصِّلُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبَّکُمْ تُوقِنون.)(رعد:2)
2. آخرت (وِ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنوِن.)(بقره: 4)، (نمل: 3)، (لقمان: 4)، (مدّثر: 47)، (تکاثر: 5)، (سجده: 12)
3. بهترین بودن احکام الهى (وَ مَنْ اَحْسَنُ مِن اللّهِ حُکماً لِقَوم یُوقِنون.) (مائده: 50)
4. آیات الهى از جهت آیت بودن و خدا نمایى (وَ فى الأَرضِ آیاتٌ لِلمُوقِنین) (ذاریات: 20) آیات الهى گاهى تکوینى و در عالم آفرینش است و گاهى آیات کلامى و تشریعى است که براى هدایت بشر بر پیامبران نازل گردیده است. (قَد بَیَّنّا الآیاتَ لِقوم یُوقِنوِن) (مائده: 50)، (نمل: 82)، (سجده: 24)، (جاثیه: 4 و 20)، (طور: 36)، (نمل: 14)
5. ربوبیت خداوند متعال (رَبُّ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ ما بَیْنَهُما إنْ کُنتُمْ مُوقِنین) (دخان: 7)، (شعراء: 24)، (انعام: 75)
با جمع بندى آیات مربوط به یقین، که تنها بخشى از آن ها در اینجا بیان گردید، به این نتیجه مى رسیم که آنچه در ظرف معرفت بشرى با وصف یقین تحقق مى یابد، وجود خداوند متعال آیات و اوصاف اوست. البته آیات تکوینى تنها از جهت آیه بودن و ربط به پروردگار موضوع یقین هستند، نه از حیث ذات خودشان. مثلا آمدن روز و شب یا رعد و برق آیات قدرت و حکمت و رحمت الهى است. اما قوانینى که از ذات این پدیده ها و روابط میانشان بر مى آید، همچنین آثار و عوارض آن ها مى توانند مورد شناخت واقع شوند. اما این شناخت به صورت ظنى است نه یقین و ممکن است این قوانین در دانش بشرى دست خوش تحول و تکامل قرار گیرد، چنان که تاریخ علم همین حقیقت را نشان داده است. اما با این حال، یقین آور بودن این آیات براى همه است حتى کسانى که پس از مشاهده این آیات آن را انکار مى کنند. چنان که فرمود: (وَ جَحَدوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُم)(نمل: 14)
کارکردهاى علم
با توجه به ظنى بودن و تحول پذیرى دانش طبیعى اساساً دانش به چه کار انسان مى آید؟ در قرآن کریم دو کارکرد عمده براى علم معرفى شده است: نخست معرفت الهى با ثمراتى که در پى دارد. و دیگر تسخیر طبیعت به منظور بهره بردارى مادى. در واقع علم هم حیات مادى را آباد مى کند، و هم مایه حیات معنوى است. (سَخَّرَ لَکُم ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرضِ جَمیعاً مِنهُ اِنَّ فِى ذالِکَ الآیاتٌ لِقوم یَتَفَکَّروُن)(جاثیه: 13) و بسیارى دیگر از آیات شریفه قرآن.40
ادارک رابطه پیوسته ماده و معنا و دنیا و آخرت به صورت ظاهر و باطن41 این دو کارکرد را همراه هم قرار داده است. اگر شناخت ظاهر عالم مؤمنانه وباطن نگر باشد، خود کلید گشایش ابواب برکات آسمان و گنجینه نعمات زمین است. (وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ القُرى ءآمِنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیْهِم بَرَکت مِن السَّماءِ والارضِ)(اعراف: 96) این مطلب بدین ترتیب قابل تعلیل است: یکم، همه علم از آن خداست و اگر رابطه با او اصلاح شود، رشد دانش بهبود مى یابد.
دوم، عالم واقعاً و حقیقتاً الوهى است. اگر شناخت انسان غیر از این باشد، علم او در مقام نظر نادرست و بوده و در مقام عمل هم چنین خواهد شد و چندان کامیاب نبوده و کارگر نمى افتد. پس اگر عالم را چنان که هست، الهى بشناسیم و هر کدام از تجربه و حکمت و دین را در جاى خود و کنار هم بنشانیم و تمامى امکانات شناخت را به کار زنیم، آن گاه آثار علم از جمله تسخیر و تسلط بر طبعیت و تنظیم روابط انسانى و تدبیر جوامع بشرى بسیار شایسته تر تحقق مى یابد. چنان که در مدت کمى پس از ظهور حضرت حجت (عج) که حیات طبیه قرآنى تحقق مى پذیرد، دانش بشرى پیشروى چشم گیرى خواهد یافت.42
علت سوم آنکه، طبیعت شعور و شناخت داشته و به تسبیح ذات احدى مشغول است. به عبارت دیگر، لشگر خدا و در خدمت اوست.43 و در برابر علوم سکولار و کفرآمیز فروتنى نکرده و منابع خود را بیرون نمى ریزد. در عصر ظهور، با رشد صحیح دانش همان گونه که در روایات آمده، زمین گنجینه هاى خود را براى آن حضرت آشکار مى سازد.44
غفلت زدگى و تجاوزگرى از ویژگى هاى بارز علوم جدید یا علوم سکولار است. انسان با این علوم در گام نخست روى آیت بودن و نشانگرى علم را به فراموشى سپرد و ساحت قدس الهى را مورد تعرض قرار داد، بعد به مصداق آیه (نَسُوا اللّهَ فَأنْسیهُم اَنْفُسَهُم)(حشر: 20) خویش را فراموش کرد و بر هستى خود تعدّى ورزید و آن را به افکار و رفتار و آمال شیطان آلود، پس از آن به طبیعت و جوامع انسانى روى آورد و با غفلت از حقیقت و حقوق آن ها، تجاوزگرى را پیشه خویش ساخت. البته نباید تنها به ابعاد آشکار خشونت علوم سکولار، به ویژه در عرصه تولید سلاح هاى کشتار جمعى توجه نمود بلکه ابعاد به ظاهر صلح جویانه و انسان دوستانه علوم جدید نیز در ذات خود جهالت و خشونت را به همراه دارد. استفاده لجام گسیخته از طبیعت به صورت منبع تولید و اندوختن انرژى به طور همزمان، که خطرناک ترین علمکرد خشونت بار در برابر طبیعت است،45 از جهل و غفلت نسبت به حقیقت طبیعت برآمده و بزرگ ترین مشکل جهان معاصر یعنى بحران محیط زیست را به وجود آورده است.46
در رابطه با علوم انسانى تصور جاهلانه از انسان به عنوان یک ماشین موجب تجاوز قانونمند و مترقیانه اى بر انسان شده که با نام صنعتى شدن جوامع، رشد شهرنشینى و از همه فریباتر، توسعه شناخته مى شود. حال آن که، ثمره بزرگ آن اسارت انسان در کارخانه ها و نظام پیچیده شهرى جدید، بروکراسى و مقتضیات تمدن تکنولوژیک با همه تلخى ها و تاریکى هایش بوده است.47تعریف تازه تر از انسان، دوره جدیدى از سلطه اطلاعات بنیاد را براساس نظریه هاى جنگ روانى و تکیه بر نظریات علوم انسانى سکولار و استفاده از فناورى اطلاعات و ارتباطات رقم زده که با تهدید و جنگ و تبلیغات و ترویج مفاسد اخلاقى همراه گردیده است.48
اما قرآن با دعوت انسان به علم به معناى شناخت آیه اى که خداشناسى و تدبّر در آیات الهى است، خودشناسى عرفانى و عالم شناسى ملکوتى را به انسان مى آموزد و راه شکوفایى و بهبود بهره بردارى از امکانات وجود خود، طبیعت و جامعه را به انسان مى نماید.
آثار علم
1. کشف قوانین طبیعى: (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الحِسابَ)(یونس: 15)، (اسراء: 12)
2. توحید ذاتى: (فَلا تَجْعَلوُا لِلّهِ اَنداداً وَ أَنْتُم تَعلَمون)(بقره: 22)، (آل عمران: 18)
3. تذکر و یاد پروردگار: (فَاِذا أَمِنتُم فَاذْکُروا اللّهَ کَما عَلَّمَکُم ما لَم تَکوُنُوا تَعلَمون) (بقره: 239)
4. عبادت و عبودیت: (إن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُمْ أنْ کُنتُمْ تَعلَمُون) (بقره: 184)، (بقره: 280)، (انفال: 27)، عنکبوت: 29) و 34)، (جمعه: 9)، (شعراء: 132)
5. توجه به آنچه نزد خداست: (إنَّما عِندَاللّهِ هُوَ خیرٌ لَکُم إِنْ کُنتُم تَعلَمُون) (نحمل: 95)
6. توحید در مالکیت خداوند: (لِمَنِ الأرضُ وَ مَن فیها إنْ کُنتُمْ تَعلَمُون)(مؤمنون: 84)
7. درک حضور و تعظیم خداوند تبارک و تعالى: (هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیه إنْ کُنتُم تَعلَمُون)(مؤمنون: 88)، (علق: 14)
8. تسلیم قضاى الهى شدن: (إنَّ اَجَلَ اللّهِ إِذا جَاءَ لاَ یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُون) (نوح: 4)
9. شناخت حق و باطل: (لِیَعلَمَ الَّذینَ اوتُوالعِلْمُ اَنَّه الحَقُ مِن رَبِّکَ) (حج: 54)، (حج: 62)، (بقره: 26 و 44)، (عنکبوت: 41)
10. درک حقیقت دنیا و آخرت: (وَ مَا هَذِهِ الحَیوةِ الدُّنیا اِلاَّ لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدّارَ الآخرةَ لَهِىَ الحَیَوانُ لَو کانُوا یَعلَمُون)(عنکبوت: 64)
11. درک ارزش و عظمت خویشتن: (وَ لَبِئسَ ماشَروا بِه اَنفُسَهُم لَو کانُوا یَعلَمُون) (بقره: 102)، (حشر: 19)
12. ترک اصرار بر گناه: (وَ لَم یَصِّروا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُم یَعلَمُون)(آل عمران: 135)
13. خشوع: (اِنَّما یَخشَى اللّهُ مِن عِبادِه العُلَماءُ)(فاطر: 28) و (اسراء: 107 و 109)
14. امید به رحمت پروردگار: (أمَّنْ هُوَ قانِتٌ ءَانَاءَالَّیلِ ساجِداً و قَائِماً یَحْذَرُ الأَخِرَةَ وَ یَرجُوا رَبِّهِ قُل هَلْ یَستَوِى الَّذینَ یَعلَمُونَ وَالَّذینَ لاَ یَعلَمُون) (زمر: 9)
15 و 16. تواضع و بلند مرتبگى: (یَا أَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا اذَا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فى الْمجلِسِ فَافْسَحوا یَفسَحِ اللّهُ لَکُم و إِذا قیلَ...)(مجادله: 11)
این موارد آثار و ثمرات علمى است که با طرح جامع شناخت قرآنى حاصل مى شود و چنان که روشن است همه جلوه هاى کمال انسانى را مى نمایانند و حکایت گر حیات حقیقى هستند. هم از این رو، حضرت على(علیه السلام) فرمودند: «العلمُ حیاةُ»49 و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز فرمودند: «العلمُ نورٌ و ضیاءٌ یقذفُهُ الله فى قلوب اولیائه و نَطَقَ بِه على لسانهم.»50
احتجاج انبیاء به علم
علم به معنا و مفهوم قرآنى نور و مایه حیات طیبه است که در دعوت انبیاء آشکار شده و آنان با علم بر مردم احتجاج مى نمودند. همچنان که حضرت موسى(علیه السلام) در پاسخ فرعون که پرسید: (فَمَن ربُّکُما یَا مُوسى) (طه: 49) فرمود: (الَّذى جَعَلَ لَکُمُ الأَرضَ مَهداً وَ سَلَکَ لَکُم فیها سُبُلا وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخرَجنَا بِهِ أَزواجاً مِن نَّبَات شَتَّى)(طه: 53) در این آیه شریفه یکى از اعجاز علمى قرآن آمده که آن تبیین زوجیت گیاهان است.
همچنین در آیات 11 تا 20 سوره نوح احتجاجات آن پیامبر بزرگ بر امتش به صورت تبیین آیات طبیعى آمده که مطالب علمى جالبى در جغرافیا، فیزیک و زیست شناسى دارد. از جمله در آیه 16 همین سوره مى فرماید: (وَ جَعَلَ القمرَ فیهنَّ نوراً و جعلَ الشمسَ سراجاً.) خداوند براى ماه در آسمان ها نور قرار داد و خورشید را در آن میان چراغى فروزان که نور مى پراکند نمود. سراج مشعل فروزنده اى است که نور آن از خودش بر مى آید. اما براى ماه که فرمود: خداوند براى او نور قرار داده این نور مى تواند از غیر باشد. و نمى گوید که ماه هم چراغ روشنگر است که فروغ از خود دارد. و این مطلب در آن روزگاران، که هنوز علم بشرى آن را نیافته بود، در شمار اعجاز علمى قرآن کریم محسوب مى شود. بنابراین، علم به معناى قرآنى شرط هدایت و حیات آدمى است. و بدین سبب فراگیرى آن بر هر مسلمانى واجب است. همه نشانه هاى سعادت در شمار آثار علم به مفهوم قرآنى آن است.
اخلاق علمى در قرآن
1. دلیل جویى: (اَمِ اتَّخَذُوا مِن دونِهِ ءَالِهَهً قُلْ هاتُوا بُرهانَکُم...)(انبیاء: 24 / بقره: 111/ انعام: 143/ اعراف: 104 و 105 / مؤمنون: 117 / فاطر: 40 / قصص: 75 / نساء: 174 / انفال: 42).
2. لزوم رجوع به دانایان و پارسایان، چنان که حضرت ابراهیم(علیه السلام) به عموى خویش فرمود: (یَأَبَتِ إِنّى قَدْ جَآءَنِى مِنَ العِلمِ مَا لَمْ یَأتِکَ فَاتَّبِعْنِى...)(مریم: 43) نحل: 43)، (انبیاء: 7)
3. توجه و پرداختن به بهترین ها: (قُل لِعِبادِى یَقُولُوا الَّتى هِىَ أَحسَنُ ...)(اسراء: 53)، (نساء: 125)، (زمر: 18)، (نحل: 125)، (اعراف: 145).
4. نیامیختن حق و باطل: (یَا اَهلَ الکِتابِ لِمَ تَلبِسُونَ الحَقِّ بِالباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ) (آل عمران: 71)، (بقره: 42، 146)، (مائده: 116)، (اعراف: 169)، (غافر: 5).
5. ترک گفت و شنودهاى جاهلانه و غیر قابل اعتماد: (وَ مِنَ النّاسِ مِن یَشتَرِى لَهوَ الحَدیثِ لِیُضلَّ عَن سَبیلِ اللّهِ بِغیرِ عِلم...) (لقمان: 6)، (اسراء: 36)، آل عمران: 61 و 66)، (نساء: 157)، (حج: 3)، (انعام: 19)، (نور: 15)، (جاثیه: 24).
6. عمل صالح و پرواپیشگى از خشم خداوند: (إنْ تَتَّقُوااللّهَ یَجعَلْ لَکُم فُرقاناً...) (انفال: 29)، (حجر: 99)، (آل عمران: 130)، (عنکبوت: 69).
عوامل و آثار جهل
1. عوامل جهل
بى ایمانى: اگر انسان آگاهى هاى بسیارى هم داشته باشد بدون ایمان، در جمع بندى به خطا رفته و دچار کج فهمى مى شود. (قُلْ انْظُروا ماذا فِى السَّمواتِ وَالأَرضِ وَ مَا تُغْنِى الآیات وَالنُّذُر عَن قَومِ لاَ یُومِنُون) (یونس: 101)، (نجم: 29 و 30)، (منافقون: 3)، (روم: 53)، (انعام: 125) اعراف: 27)، (نحل: 104)، (فصلت: 44)
سستى در شناخت حق و عمل به آن: (لَقَد جِئْناکُم بِالحَقِّ وَلکِنَّ أَکثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُون) (زخرف: 78)
عجله از بزرگترین آفات علم و اسباب جهل است زیرا علم به حلم و شکیبایى نیازمند است (... وَ لاَ تَجعَلْ بِالقُرآنِ مِنْ قَبل اَنْ یَقْضى اِلیکَ وَحیُه وَ قُلْ ربِّ زِدنى عِلْماً)(طه: 114)، (انبیاء: 37)
استکبار: تاریخ نشان داده است که وقتى انسان احساس توانمندى و بى نیازى مى کند، خود را بزرگ شمرده و به سرکشى مى پردازد و به انکار آیات الهى و رفتار جاهلانه رو مى آورد. (وَ لَقَد مَکَّنّهُم فِیما إِن مَّکَّنَّکُم فیهِ وَ جَعَلَنا لَهُم سَمْعاً وَ اَبْصاراً و أَفئِدةً فَمَا أَغنى عَنهُم سَمْعُهُم وَ لاَ أَبصارُهُم ولاَ أفئِدَتُهُم مِن شَىء إِذ یَجحَدونَ بِآیاتِ اللّهِ...)(احقاف: 26)، (جاثیه: 8 و 9)، (غافر: 56)، (نمل: 13 و 14)، (اعراف: 40)، (نوح: 17)، (مدثّر: 23 و 24)
سلطه پذیرى: سلطه گران براى حفظ حیات طبیعى سلطه گرانه خویش با پندارپردازى و ترویج مفاسد و ایجاد وحشت سایر مردم را در وضعیت سلطه پذیرى نگه مى دارند. اساس سلطه پذیرى بر جهل نهاده شده و نتیجه آن انکار آیات الهى به تبعیت از ستمگران است.
(وَ تِلکَ عادٌ جَحَدوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوا رُسُلَه وَاتَّبَعوا اَمْرَ کُلِّ جَببّار عَنید)(هود: 59 و 97)
تعصب: (وَ کَذالِکَ اَرسَلْنا مِنْ قَبلِکَ فِى قَرْیَةِ مِنْ نَذیر إِلاَّ قالَ مُترَفُوها اِنَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلى اُمَّة وَ انَّا عَلى ءاثرِهِم مُقتَدون)(زخرف: 23)، (احزاب: 67)، (بقره: 170)، (غافر: 83)، (مائده: 104)، (زخرف: 24)
تکیه بر حس محض: (فَقَالُوا اَرِنا اللّهَ جَهرَةً فَأَخَذَتهُمُ الصعِقَةُ بِظُلمِهِم ...)(نساء: 153)، (بقره: 55 و 118)، (اسراء: 90 و 93)، (فرقان: 21)
2. آثار جهل
جدال جاهلانه: (وَ مِن النّاسِ مَن یُجادِلُ فِى اللّهِ بِغَیرِ عِلم وَ هُدىً وَلا کِتاب مُنیر) (حج: 8)، (آل عمران: 66)، (انعام: 119)، (احقاف: 23)، (اسراء: 36).
انکار حق: (وَجَحَدوا بِها وَاسْتَیقَنَتْها اَنْفُسُهُم ظُلماً و عُلُواً)(نمل: 14)، (اعراف: 77 و 79)، (فصلت: 17)، (نحل: 107 و 108)، (محمّد: 9)، (زخرف: 78)، (فتح:12)، (یوسف: 37)، (عنکبوت: 38).
پیروى از هوا و هوس که به عنوان جامع علل مخالفت با پیامبران معرفى شده است: (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فاعْلَم أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهوَاءَهُم وَمَن أَضَلُّ مِمَّن اتَّبَعَ هَوَئهُ بِغیرِ هُدًى مِنَ اللّهِ...) (قصص: 50)، (جاثیه: 23)، (بقره: 120)، (صاد: 26)، (انعام: 119)، (محمّد: 16)
نفى و اثبات هاى بى دلیل: (هأَنتُم هؤُلاءِ حَاجَجْتُم فیَِما لَکُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحاجُّونَ فیَِما لَیسَ لَکُم بِهِ عِلمٌ والله وَ اللّهُ یَعلَمُ وَ أَنْتُم لاَ تَعلَمُون) (آل عمران: 66)، (غافر: 56)، (احقاف: 4)، (نمل: 111).
سطحى نگرى: (یَعلَمُونَ ظاهِراً مِن الحیوةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ غافِلون) (روم: 7)، (ملک: 10)، (یونس: 100)، (مائده: 58)، (یونس: 42)، (حج: 46)، (یوسف: 105).
پذیرش اطلاعات و اخبار سست و بى اساس: (إِنْ جائَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَاء فَتَبَیَّنُوا اِنْ تُصیبُوا قَوماً بِجَهالَةِ فَتُصبِحُوا عَلى مَا فَعَلتُم نادِمین)(حجرات: 6)
پیروى از ظن و گمان هاى بى پایه: (قَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَیاتُنا الدُّنیا نَمُوتُ وَ نَحیا وَ مَا یُهلِکُنا اِلاَّ الدَّهرَ وَ مَا لَهُم بِذالکَ مِن علم اِنْ هُم اِلاَّ یَظُنُّون)(جاثیه: 24)، (نجم: 28)، (یونس: 36)، (آل عمران: 154)، (انعام: 148).
نتیجه گیرى
علم بر آمده از کاربرد شایسته ابزار متعارف شناخت (تجربه حسى و عقل) و همچنین ایمان و تقواست. اگر انسان بنا بر طرح جامع شناخت که قرآن کریم به آن هدایت فرموده، فراگیرى علم را اساس حیات خویشتن قرار دهد. هدایت الهى تداوم یافته و درهاى علم راستین، که همانا شناخت آیه اى عالم است، به رویش گشوده مى شود و از آثار و کارکردهاى دانش بهره مند مى گردد. و اما اگر راهى غیر از این طى شود، اوهام نظام یافته ظرفیت آگاهى انسان را پر کرده، و سرچشمه نور و دانش و هدایت فرو بسته مى شود. در این صورت آگاهى هاى انسان موجب گرفتارى ها و بحران هاى بى شمار و سهمگینى در زندگى فردى و اجتماعى مى گردد. همچنان که جهان امروز با علوم سکولار به جاى بهشت در زمین جهنمى ساخته که آتش جنگ و توطئه و ستم از جاى جاى آن زبانه مى کشد. و امروز ارمغان انقلاب اسلامى پاسخ او به پرسش هاى بى پاسخ انسان معاصر و راه گذر از بحران هاى موجود نهضت تولید دانش، افق رهایى از ظلمت زمان را نمایانده و چرخش تاریخ و تمدن به سوى نور را رقم مى زند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ مهدى گلشنى، از علم سکولار تا علم دینى، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ دوم، 1380، ص 17ـ26.
2ـ لوسین گلدمن، فلسفه روشنگرى، ترجمه شیوا کاویانى، انتشارات فکر روز، 1375، مقدمه مترجم، ص 19ـ 21.
3ـ جنبش هاى محیط زیست گرایى (Ecologe) پاسخى به پیامدهاى سوء دانش سکولار است. (ایدئولوژى هاى مدرن سیاسى اندرو و وینسنت، ترجمه مرتضى ثاقب فر، ققنوس، 1378، بخش هشتم.
4ـ دانالد دیگلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ترجمه حسن میاندارى، سمت، 1375، بخش نهم و دهم.
5ـ گفتار در روش رنه دکارت، ترجمه محمدعلى فروغى، در کتاب سیر حکمت در اروپا، البرز، چ دوم، 1377، ص 614.
6ـ محمدتقى جعفرى، شناخت انسان در تصعید حیات تکاملى، امیرکبیر، 1362، ص 10 ـ 15.
7ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مجلد 13، صدرا، چ دوم، 1374، ص 425.
8ـ محمدتقى جعفرى، قرآن نماد حیات معقول، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفرى، 1382، ص 82 ـ 84.
9ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى التفسیر القرآن، ج 16، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ بیست و چهارم، 1379، ص 309.
10ـ سید محمدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 94.
11ـ مولى محسن فیض کاشانى، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، دفتر انتشارات اسلامى، الطبعه الثالثه، 1415 ق، ص 83.
12ـ ر.ک. نظریه العلم فى القرآن غالب حسن دارالهادى، بیروت، 1421 ق.
13ـ عبدالله جوادى آملى، شناخت شناسى در قرآن، دفتر انتشارات اسلامى، چ دوم، 1374، ص 156.
14ـ آلن چالمز، چیستى علم، ترجمه سعید زیباکلام، انتشارات علمى فرهنگى، 1374، فصل دوازدهم / حمید پارسانیا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1377، بخش اول.
15ـ قال الصادق(علیه السلام): «... فمنها قلبه الذى به یعقل و یفقه و یفهم...» (محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 34.
16ـ محمدتقى جعفرى، قرآن نماد حیات معقول، ص 92.
17ـ محمد محمدى رى شهرى، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، دارالحدیث، 1379، حدیث 232.
19ـ بقره: 259.
20ـ بقره: 260.
21ـ نحل: 108 / طه: 124 و 125 / فرقان: 44 و 73 / نمل: 80 و 81 / روم: 52 و 53 و 59 و 60 / فاطر: 14 / فصلت: 44 / زخرف: 40 / جاثیه: 123 / احقاف: 26 / بقره: 18، 19، 20 و 171 / انعام: 25 / اعراف: 179 / یونس: 43 / هود: 24.
22ـ محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 2، دارالحدیث، باب بصیرت، حدیث 1730.
23ـ فصلت: 44 و 17 / نمل: 66/ محمد: 47 / حج: 46 / مائده: 71 / اعراف: 64 / هود:24/طه: 124 / بقره: 18 / یونس: 43.
24ـ سید محمدحسین طباطبائى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مندرج در مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 6، چ چهارم، 1375، ص 107.
25ـ سید محمدحسین طباطبائى، رساله الولایه، ضمیمه کتاب طریق عرفان (شرح و ترجمه رساله الولایه)، صادق حسن زاه، نشر بخشایش، 1381، ص 170 از متن رساله و ص 49 و 50 از شرح رساله.
26ـ بقره: 55 و 118 / نساء: 153 / اسراء: 90 و 93 / فرقان: 21.
27ـ انفال: 17.
28ـ انفال: 50 / محمد: 37 / تحریم: 6.
29ـ نازعات: 5 / نساء: 97 / نمل: 28 و 32 / سجده: 11.
30ـ فجر: 22.
31ـ بقره: 16 / آل عمران: 87.
32ـ شورى: 5.
33ـ احزاب: 43.
34ـ احزاب: 56.
35ـ مهدى گلشنى، قرآن و علوم طبیعت، نشر مطهر، 1375، ص 45.
36ـ عبدالغنى الخطیب، قرآن و علم امروز، ترجمه اسدالله مبشرى، مؤسسه عطائى، 1362، ص 47.
37ـ تائوى فیزیک فرتیوف کاپرا، ترجمه حبیب الله داد، کیهان، چ چهارم، 1375، ص 7.
38ـ مهدى گلشنى، قرآن و علوم طبیعت، ص 70.
39ـ همان، ص 69.
40ـ عبدالله جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، تنظیم و ویرایش حمید پارسانیا، اسراء، چ دوم، 1378، ص 270.
41ـ لقمان: 20 / زخرف: 12 و 13 / اعراف: 10 / قصص: 73 / روم: 46.
42ـ روم: 8.
43ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، الجزء الثانى و الخمسون المکتبه الاسلامیه، چ سوم، 1372، ص 336.
44ـ فتح: 4 و 7.
45ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، جزء الواحد و الخمسون، چ چهارم، 1373، ص 66.
46ـ نک: پرسشى در باب تکنولوژى مارتین هایدگر.
47ـ سیدحسن نصر، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میاندارى، مؤسسه فرهنگى طه، 1379، بخش سوم.
48ـ ر. ک: انسان تک ساحتى، هربرت مارکوز، ترجمه محسن مؤیدى، امیرکبیر، چ سوم، 1362.
49ـ ر.ک: جان کولمن، کمیته 300 کانونى توطئه جهانى ترجمه یحیى شمس، نشر علم، چ چهارم، 1377، به یژه فصل اول و دوم. همچنین ر.ک. صلاح نصر، جنگ روانى، ترجمه محمود حقیقت کاشانى، سروش، چ دوم، 1381.
50ـ محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، باب علم، حدیث 13673.
سایر منابع
ـ محمدتقى جعفرى، شناخت از دیدگاه علمى و از دیدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، بخش دوم;
ـ محمدعلى رضایى اصفهانى، درآمدى بر تفسیر علمى قرآن، اسوه، 1375;
ـ حنفى احمد، التفسیر العلمى للآیات فى القرآن، دارالمعارف مصر، قاهره، بى تا;
ـ آنه مارى شیمل، تبیین آیات خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهى، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376;
ـ محمدجعفر نجفى، برداشتى از جامعه و سنن اجتماعى در قرآن، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1371.
با پیروزى انقلاب اسلامى و احیاى اندیشه پویاى دینى، مبانى تازه اى براى تولید دانش و تحقق تمدن اسلامى ظهور نمود; هم از این رو، پرسش از حقیقت علم در نظر قرآن، که در این کتاب آسمانى بر آن تأکید فراوان آمده، ضرورى مى نماید.
در این مقاله با شرحى از نظریه «طرح جامع شناخت در قرآن» پایه ها و پیامدهاى علوم جدید نقادى شده و مبانى و مختصات علم از منظر قرآن، که حاصل همنهادى حس، تجربه، ایمان، خرد و تقواست، تبیین مى گردد.
مقدّمه
انقلاب اسلامى موجب توجه جهانیان به دین و آثار حیات بخش آن در جوامع بشرى گردید. این در حالى بود که ابرقدرت هاى غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران هاى جدّى مواجه بودند. حیات و تمدنى که آن ها بر پایه علوم سکولار پى ریزى کرده بودند، به بن بست هاى جدّى رسیده بود به گونه اى که گذر از آن ها غیر ممکن مى نمود و حتى تا به امروز هم نه تنها گریز گاهى نیافته اند بلکه پس از فروپاشى ابرقدرت شرق، بحران هاى بیشترى پیش روى دنیاى غرب ظهور نمود. این همه آشفتگى و سرگردانى همه ناشى از تفسیر و برداشت نادرستى است که دنیاى غرب از انسان دارد: انسان موجودى معنوى و خلیفه خداوند روى زمین است و همه شئون حیات و هستى او باید با ملاحظه این حقیقت پرورش یابد. دانش بشرى نیز از این قاعده بیرون نیست. اگر دانش بر پایه مبانى معنوى یعنى انسان شناسى الهى و جهان بینى دینى بنیان نهد، نردبان ترقّى و شکوفایى آدمى در حیات فردى و جمعى مى گردد. در این فضا انسان مى تواند از همه امکانات معرفت شناختى خود در شناخت و تصرف عالم استفاده کند. در غیر این صورت، دانش در حقیقت اوهام نظام یافته اى است که همچون پلکانى سست خواهد بود و با اینکه ممکن است انسان را چند گامى پیش راند، به بالا برد، اما او را به سختى بر زمین خواهد کوفت.
انسان عصر مدرنیته با رویکردى این جهانى به حیات و تمدن خویش راه دوم راپیش گرفت و با سراب علوم سکولار در حسرت بهشت زمینى و رؤیاهاى عصر روشنگرى درماند.
انقلاب اسلامى در دوران درماندگى و ظهور تناقضات و چالش هاى مدرنیته، پدید آمد و طرحى دیگر براى حیات و تمدن بشر پیشنهاد کرد. براى تبدیل فرهنگ اسلامى به یک تمدن پویا، باید ارزش هاى فرهنگى را بسان روحى در کالبد ساختار مادى تمدن اسلامى دمید. این حلقه واسط، که نرم افزارى براى سخت افزار تمدن است، چیزى جز دانش نیست.
بى تردید دانشى که نرم افزار تمدن اسلامى است، از دامن ارزش هاى فرهنگ متعالى آن برمى آید و مفهوم و ماهیتى غیر از دانش سکولار دارد. در این پژوهش مى کوشیم تبینى از این مفهوم ارائه نمایم.
مبانى فلسفى، کارکردها، حوزه یقینیات و مظنونات، اخلاق و آثار علم مباحثى است که در این مقاله پى گیرى مى شوند.
ضرورت این پژوهش
ورود به هر بحثى نیازمند تعریف و توضیح مبادى تصورى آن است. اگر از مفهوم «علم» در عبارت «نهضت تولید علم» تعریفى شایسته ارائه نشود چه بسا گروهى از درک ضروت آن باز مانده، پرسش هایى در اصل موضوع روا دارند. روشن است که امروزه دانش در مراکز علمى و تحقیقاتى جهان در حال تولید است، از این رو، باید سعى کرد راه پیموده آن ها را طى کنیم تا به آن ها رسیده و سهمى از تولید دانش را به خود اختصاص دهیم. حتى بسیارى از تولیدکنندگان دانش امروز دنیا، ایرانى ها هستند، که در کشورهاى توسعه یافته مشغول پژوهش اند. شایسته است با فراهم کردن شرایط مناسب راه بازگشت آنان به وطن هموار گردد.
همه این سوء تفاهم ها از ابهام در مفهوم «علم» در عبارت «تولید علم» برمى خیزد.
انسان معاصر با رویکرد این جهانى1 به دانش، بناى شکوهمند و مهیب عصر جدید را برافراشت. پس از عصر نوزایى (رنسانس) توجه یک سو نگرانه انسان غربى به خود و توانایى هایش موجب محجوب شدن او از سایر حقایق و فروبستگى ساحت قدس گردید و با تکیه بر این استعدادهاى ناشکفته، شعار خرد، طبیعت و پیشرفت را سر داد2 و پرنده بلند پرواز اندیشه را در حصار این جهانى حیات طبیعى غافلانه به بند کشید.
در آستانه دوران تجدّد، اندکى بیش از دو سده پیش، حس و تجربه، رسماً، تنها راه دانش پنداشته شد و هر علمى غیر از این را مردود و مرده انگاشتند و به اتهام اوهام و افسانه بودن، بى اعتبار شمردند.
اما امروز با پیشروى شتابزده، هوسناک و کورکورانه دانش سکولار کارکردهاى اصیل و سازنده آن از دسترس انسان دور افتاده و در موارد بسیارى تباه گر انسانیت و آمال متمدنانه بشرى و حتى تهدیدى جدید براى آرامش و امنیت شده است.3
علاوه بر این، مشکلات آشکار، از نظر اندیشمندان و در لایه هاى ژرف تر نیز معضلات جدّى سر برآورده و مبانى دانش جدید در حوزه مطالعات فلسفى اساساً متزلزل شده است.4 پرسش ها و پاسخ هاى کوته نظرانه از چیستى علم، طولانى و ملال آورده شده و بسیارى از مکاتب در این وادى جز حیرت نیفزوده اند. در این گرداب پر حادثه، قرآن عظیم رشته هدایتى است که از دست یازیدن بدان امید نجات مى رود و چه بسا براى انسان نسیان زده معاصر چاره اى جز «ذکر مبین» نباشد.
امروزه به اقتضاى گسترش علم، شعبه ها و شاخه هاى فراوانى از آن برآمده و هر کدام از این شاخه ها بسیار سترون گردیده است. اصل روشْ شناختى تقسیم5 براى حل مسائل و پاسخ یابى پرسش ها به وسیله تجربه و عقل جزئى، چنان سیطره منحصرى یافته و حجاب درک صورت و معناى کلى عالم شده است، که فقط پى گیرى و تعمق در یکى یا دو رشته از علوم جدید، یگانه راه و تنها لازمه معقول عالم شدن انگاشته مى شود.
در این راه که سرانجام آن به بحران علم رسیده است، نه تنها دانش از فلسفه و فلسفه از دین و معنویت جدا شده بلکه خود علم شرحه شرحه و هزار پاره گردیده و موضوعات در علوم گم گشته6 و علم جدید به حالت احتضار افتاده، به صورتى که وقتى انسان به اندوخته هاى آگاهى خود نظرى دقیق و عمیق مى افکند، در این تردید مى ماند که آیا به راستى حقیقت علم چیزى است که او یافته است؟ در اینجا باید توجه داشت که علم غیر از اطلاعات است. اطلاعات، مجموعه آگاهى هاى پراکنده اى را گویند که به سامان و جهت دار نیست، اما علم سامانمند و جهتمند بوده و در ارتباطى منطقى، پیوسته، هدایت آور وروشنگر است.
چیستى علم در قرآن
قرآن شریف در طرح جامع شناخت، افزون بر اینکه به مطالعه پدیده هاى طبیعى و انسانى با استفاده از حس و تجربه تأکید مىورزد، این ادارک را به تدّبر و خردورزى پیوند زده و در نهایت این آگاهى ها را در آغوش دین مى افکند و با توجه دادن به ژرفاى الهى پدیده هاى عالم در رابطه با پدید آورنده، دانشى بر آمده از حس و تجربه و خرد و ایمان و پرهیزکارى را در راه تعالى و شکوفایى فراروى انسان مى نهد.
تعبیرى که شهید مطهرى براى ماهیت دانش از نظر قرآن برگزیده، «شناخت آیه اى» است،7 که بر مبناى آن همه عالم آیت و علامت حق تعالى است. علّامه جعفرى آن را «شناخت تذکرى» نامیده است.8 بدین سان، طرح جامع شناخت در قرآن با دعوت انسان به مطالعه تاریخ، طبیعت و خود انسان راه کشف آیات و آثار الهى را مى گشاید. تا افزون بر گسترش سطح دانش در شناخت روابط این جهانى، میان پدیده ها به گشایش لایه هاى ژرف آگاهى انسان از طریق درک رابطه پدیده ها و نشانه ها با معناى بنیادین هستى دامن بزند و انسان را در مسیر صلاح و فلاح سیر دهد.
علّامه طباطبائى مفهوم علم را در ادبیات قرآن چنین تعریف کرده: «اصولا علم در زبان قرآن عبارت است از یقین به خدا و آیات او»9 و در جاى دیگر نوشته است: «قرآن مجید به این علوم دعوت مى کند به این شرط که به حق و حقیقت رهنما قرار گیرند و جهان بینى حقیقى را که سرلوحه آن خداشناسى مى باشد، در بر داشته باشند وگرنه علمى که انسان را سر گرم خود ساخته از شناختن حق و حقیقت بازدارد، در قاموس قرآن مجید با جهل مرداف است.»10 همچنین غزالى در احیاء العلوم و فیض کاشانى در محجه البیضا علم را این تعریف کرده اند: «العلم و قد کان یطلق ذلک على الله تعالى و بآیاته و افعاله فى عباده و خلقه.»11
محققان تلاش هاى فروانى براى تدوین نظریه علم در قرآن نموده اند،12 اما باید توجه داشت که در قرآن کریم واژه «علم» به صورت جمع به کار نرفته; زیرا علم یکى بیش نیست و آن شناخت حق تعالى و آثار و آیات بى کران اوست که در آفاق وانفس پراکنده شده و جلوه نموده است، و شالوده آن شناخت آیه اى است که همه امکانات ادراکى انسان را براى تأمین و نیل به هدف خلقت سازمان دهى مى کند و انسان را نظراً و عملا به پیش مى برد; «قرآن کریم از علم و یقین به عنوان هدف آفرینش یاد کرده و این در حالى است که از عبادت به عنوان هدف وسط یاد شده است، زیرا در سوره "الذاریات" مى فرماید: (وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إلاَّ لِیَعبُدُونِ)و در سوره مبارکه «حجر» مى فرماید: (وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتّى یَاتِیَکَ الیَقیِنُ)به این معنا عبادت گرچه هدف است لیکن هدف برتر همان یقین، یعنى شناخت مصون از اشتباه و دگرگونى است.»13
مفهوم جهل
همان گونه که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) علم را با عقل تعریف کرده اند] «العالم عقل عن الله»[ و عقل در حدیث معروف «جنود عقل و جهل» با اخلاق فاضله ملازم دانسته شده و معرفى گردیده است، جهل نیز نه تنها کژى و کاستى در شأن نظرى انسان را بیان مى کند بلکه نامى است براى ناراستى هاى رفتارى و اخلاقى. در حقیقت علم و جهل هر دو بر پاره اى از مصادیق نظرى و عملى دلالت دارند. پس جهل افزون بر نادانى به اصطلاح امروزى به معناى نادرستى نیز مى باشد و در حقیقت وصفى براى نوعى شخصیت است که خصوصیات شناختى و رفتارى فرد را توصیف مى کند.
ابزار تحصیل دانش
علوم جدید تنها، با استفاده از حس و تجربه پیش مى رود و بر این مبناى روش شناختى بنا نهاده شده است. با پیدایش تزلزل در این بنیان سست و نادرست پس از اثبات گرایى، ابطال گرایى و بعد اقسام مکاتب نسبى گرایى در روش شناسى علوم جدید راه یافت14 و خاکستر شکاکیت بر پیکر آن نشست. اما قرآن مجید با تعریف مسئولیت همه ابزارهاى شناختى انسان، بنایى نستوه را پدید آورده که تاب حمل علم را تا افق هاى بى کران دارد. (اِنَّ السَمْعَ والبَصَرَ والفُوادَ کُلُّ اوُلئِکَ کانَ عَنهُ مسئُولا.)(اسراء:36)
بنابراین نه تنها حواس، شنوایى و بینایى، بلکه قلب (عقل) نیز هر کدام مسئولیت خود را داراست. این مضمون در آیات دیگر نیز تکرار شده است، از جمله در آیات 78 سوره مؤمنون و آیه 78 سوره نحل، که در پایان این دو آیه بر لزوم شکرگزارى براى نعمت شنوایى و بینایى و اندیشیدن تأکید شده و بى تردید شکرگزارى شایسته از نعمت هاى الهى، استفاده مناسب از آن هاست.
در اینجا بیان دو نکته لازم است: اولا، اینکه قرآن مجید خصوصیتى براى سمع و بصر قائل شده که چه بسا براى استفاده بیشتر از این هاست. اما به هر حال سایر حواس ظاهرى را در راه شناخت بى فایده ندانسته و در مواردى دیگر از ارزش معرفتى آن ها سخن گفته است. مثلا درباره بویایى در ماجراى رسیدن بوى پیراهن یوسف به حضرت یعقوب (یوسف: 94) و در مورد حس لامسه در آیه هفتم سوره انعام و از حس چشایى در سوره اعراف آیه 22 سخن به میان آورده است.
دومین مطلب اینکه فؤاد یا قلب، که در تکمیل عملکرد حواس ظاهرى در آیات مذکور از آن یاد شده است، کارهاى ویژه اى از قبیل اندیشیدن، دقیق دانستن و فهمیدن دارد. امام صادق(علیه السلام) در حدیثى بدان اشاره فرموده اند.15 چنان که قرآن کریم نیز در آیات 46 سوره حج و 179 سوره اعراف بدان اشاره دارد. از سوى دیگر، قلب یا فؤاد جایگاه ایمان نیز هست، چنان که خداوند متعال فرمود: (اِنَّما المُؤمِنونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبِهِمْ)(انفال: 2) و در جاى دیگر خطاب به اعراب فرمود: (وَ لَمَّا یَدْخُلِ الإِیمانُ فى قُلوُبِکُمْ) (حجرات: 14) بدین ترتیب، طرح جامع شناخت در قرآن، ایمان را کنار عقل و حواس ظاهرى قرار داد. و حاصل ادارک حسى و فهم عقلى را وقتى علم مى داند که در قلب همنشین ایمان شود و صبغه الهى گیرد. در غیر این صورت، ادراکات حسى براى مردمان بى ایمان بى فایده است: (اُنْظُروا ماذَا فى السَّمواتِ وَالأَرض وَ ما تُغْنِى الآیاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوم لاَ یُومِنُون)(یونس: 101) آیات که در اینجا مطلق ذکر شده، افزون بر آیات قرآن و نشانه هاى انبیا، شامل آیات آفاقى و عالم آفرینش نیز مى شود که تنها براى اهل ایمان به درستى قابل درک و دریافت است. این قلب سلیم است که مى تواند جهان و انسان و ارزش هاى آن دو را بشناسد و بس.16
از امکانات شناختى آدمى حواس ظاهرى و عقل و ایمان را برشمردیم که دو مورد آخر در قلب جمع اند. تقوا و عمل صالح ابزار دیگرى است که در قرآن و احادیث بدان اشاره شده است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هر گاه آیه شریفه (وَ مَا یَعْقِلُها اِلاّ العالِمُون)(عنکبوت: 42) را تلاوت مى کردند، مى فرمودند: «العالمُ الَّذى عَقَلَ عَن اللّهِ فَعَمِلَ بِطاعَتِه وَاجْتَنَبَ سَخَطَه»17 در اینجا نباید پنداشت که پرهیزگارى و نیکوکارى ثمره علم است. هر چند که از جهتى چنین مى باشد; زیرا علم و عمل هر دو ذومراتب اند و با ملاحظه مرتبه اى از علم مى بینیم که سطوحى از عمل صالح سبب و علت آن و بخشى دیگر ثمر و معلول آن است.
چنان که خداوند متعال فرمود: (اِتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمْکُمُ اللّهُ)(بقره: 282) و در آیه 130 سوره نجم، رو گرداند از یاد حق تعالى را نتیجه نادرستى و سستى دانش اهل دنیا بر مى شمارد.
ممکن است در اینجا گفته شود که نباید ایمان و تقوا را با مقوله دانش که بر آمده از حواس و در نهایت خرد است، به هم آمیخت. در پاسخ مى گوییم: اگر منظور مسائل و قوانین خُرد علوم است، مثل قانون نسبیت عام یا خاص و یا قوانین نیوتن، اینها اطلاعات خوبى است و ارزشى در خور خویش دارد. اما همین امور زمانى علم است که انسان را از کشف علل ظاهرى به علت حقیقى سیر دهد و ابعاد اساسى هستى شناختى پدیده ها را آشکار سازد و درک او را از عالم ارتقا بخشد و در زندگى و رفتار انسان تأثیر هدایت گرانه اى بگذارد. همچنان که پیامبران این گونه از علم بهره مى بردند.
چنان که این اطلاعات با اعراض از یاد پروردگار همراه شود و علل ظاهرى را به جاى علت حقیقى بنشاند و حقیقت هستى پدیده ها را در غبارى از پندارها فروتند، آن گاه همین اطلاعات تماماً جهل خواهد بود. جهل هم به معنایى که ما امروز از آن منظور نظر داریم و هم معنایى که در عهد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از آن اراده مى شد; یعنى انحراف در رفتار و زندگى و اخلاق.
کارآمدى تجربه
خداوند متعال به تجربه حسى اعتبار داده، چنان که قابیل با مشاهده کلاغ، دفن مردگان را آموخت.18 و با مردن و زنده کردن مرد صالحى از بنى اسرائیل حقیقت حشر را براى او آشکار نمود.19 همچنان که در داستان پرندگان حضرت ابراهیم(علیه السلام)با تجربه، یقین و ایمان او را کامل کرد.20
اما این تجربه ها که همه آیات الهى است، براى کسانى ارزش علمى دارد که اهل اندیشه و ایمان باشند. همانند مشاهده بیدارشدن اصحاب کهف در میان قوم خود (اعْثَرْنَا عَلَیهِمْ لِیَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ لارَیبَ فیها...)(کهف: 21) اما این تجربه براى کسانى مفید بود که مطابق بیان آیات 100 و 101 سوره یونس اهل خرد و ایمان بودند.
در فرهنگ قرآن شالوده علم طرح جامع شناخت است که از تجربه حسى، تعقل، ایمان و عمل صالح بر مى آید. بنابراین، اگر در هر یک از این ارکان خللى پیدا شود، از مسیر صحیح بندگى و شکرگذارى منحرف شده و در انجام مسئولیت آن ها کژى افتاده است. هم از این رو، همان گونه که خداوند مردمان بى ایمان و بى تقوا را سرزنش مى کند و کسانى را که اهل تدبّر و خردورزى نیستند، ملامت مى نمایند، در آیات فراوانى گمراهان را، که حواس ظاهرى خود به درستى و براساس طرح جامع شناخت به کار نمى گیرند، توبیخ مى نماید:21
(اَمْ تَحسُبُ اَنَّ اَکْثَرَهُم یَسمَعُونَ اَوْ یَعقِلون اِنْ هُم اِلاّ کَالأَنْعامِ بَلْ هُم اَضَلُّ سَبیلا.) (فرقان: 44)
وقتى حواس ظاهرى با حواس باطنى در فرایند تحقق دانش مشارکت نکنند، گویى شخص فاقد آن حواس ظاهرى است; زیرا به درستى و در سازماندهى مثمرثمر و معنادار عمل نکرده است: (وَ مَنْ کانَ فِى هَذِهِ أَعمى فَهُوَ فِى الآخِرَةِ أَعمى وَ اَضَلُّ سَبیلا)(اسراء: 72) در جاى دیگر مى فرماید: (تَابَ اللّهُ عَلَیهِم ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثیراً مِنهُم.) (مائده: 71)
حضرت على(علیه السلام) در این باره فرموده اند: «نَظَرُ البَصَرِ لایَجْدِى اِذا عَمِیَتْ البَصیرَةُ»22 بدین معنا که چشم ظاهرى فایده اى ندارد، در حالى که چشم باطن و بصیرت آدمى نابینا و معیوب باشد.
مبانى دانش تجربى در قرآن
دانش تجربى نیازمند مبانى و پایه هایى است. پاره اى از این مبانى در علم سکولار و علم به مفهوم قرآنى مشترک است و بخشى دیگر، تنها در طرح جامع شناخت قرآنى جایگاه یافته و از آنجا تأمین مى شود; چنان که پاره اى مبانى ویژه علم سکولار بوده و در نگاه قرآنى جایگاهى ندارند.
البته مبانى خاص قرآنى علوم تجربى ضامن حیات و بقاى مبانى مشترک است، چنان که در فلسفه علم این مبانى مشترک به چالش کشیده شده و راه نجات از بحران تزلزل در مبانى دانش تجربى تنها تمسّک به طرح جامع شناخت در قرآن منیر است.
اولین و مهم ترین مبنا در مطالعه پدیده هاى مادى عالم اعتقاد به واقعیت خارج است. هر چند پذیرش این اصل به ناچار بر همه لازم است و کسى را گریز از آن نیست، اما حل این موضوع در مقام نظر و اندیشه، مباحثى را در فلسفه پدید آورده و برخى از بزرگان اساساً پذیرش اصل واقعیت را مرز میان فلسفه و سفسطه دانسته اند.23
در قرآن مجید آیات بسیارى به این موضوع اشاره کرده و پذیرش این اصل را به روشى معقول بیان نموده است. مهم ترین آیه در این زمینه در سوره مبارکه فصلّت قرار دارد که مى فرماید: (سَنُریهِم ءایتِنا فِى الافاقِ وَ فِى اَنْفُسِهِم حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّه الحقُّ اَوَلَم یَکفِ بِرَبِّکَ أَنَه على کُلِّ شَىء شَهید)(فصلت: 53) در قسمت اول آیه تا کلمه «الحق»، به هستى پایدار و واقعیت ثابت عالم که با نظر در آیات آفاقى وانفسى کشف مى شود اشاره نموده، اما در بخش دوم به حقیقت چنان نزدیک مى شود که مى فرماید: حقیقت معناى آیات الهى که ذات بارى تعالى است، پیش از آن آیات مشهود است. بدین سان، به برهان «لِمّ» و با سیر از علت به معلول واقعیت عالم را اثبات مى کند. در اینجا، شهید به معناى مشهود است و معناى فراز دوم آیه چنین است: «آیا کافى نیست براى وجود پروردگارت که او برتر از همه چیز آشکار و مشهود است.»24 بدین سان، با وجود پروردگار هستى بخش حقیقت عالم و آیات الهى اثبات مى گردد. این آیه مبارکه با عنایت به ضرورت ازلیه هستى ذات پروردگار بر وجود امور فانى و در حال گذر استناد مى کند و مسیر برهان را بر خلاف فراز نخستین تغییر جهت مى دهد. دومین مبنا، اعتقاد به نظام علّى و اسباب و مسبّبات است. مثلا درباره ذوالقرنین فرمود: (إنّا مَکَّنّا فِى الأرْضِ وَءَآتینهُ مِن کُلِّ شِىء سَبَباً.)(کهف: 84 و 85)
در علوم جدید بارها این اصل مورد تردید قرار گرفته است. در فیزیک کوآنتوم با طرح اصل عدم قطعیت هایزنیرگ اصل علیت به چالش کشیده شد. هر چند که ربط این دو، چندان صواب نبوده، ولى به هر روى با موقعیتى که در فلسفه هیوم و اندیشه کانت داشته، و متزلزل گردیده، با هر نسیمى مى لرزد و نیاز به دفاع و باز تعریف دارد.
گروهى از آیات بر این اصل تأکید مىورزند:
1. آیاتى که قطعى بودن سنن الهى را بیان مى کنند:
ـ (وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تبدیلا)(احزاب: 62) همچنین اسراء: 77 / احزاب: 38 / نساء: 26 / رعد: 11 و 17 / نور: 55 / آل عمران: 39 / هود: 117 / فاطر: 43.
2. آیاتى که مبیّن سیر برخى از پدیده ها هستند:
2ـ1. مسیر تکاملى و مراحل رشد جنین; (مؤمنون: 12 و 13)
2ـ2. باران و رویش گیاهان; (بقره: 22)
3ـ2. طلوع و غروب و پدیده هاى وابسته به آن ها; (بقره: 25) و (یس: 38 و 40)
4ـ2. تأثیر بعضى امور در حوادث عالم; (فیل: 3 و 4)، (نحل: 65 و 67)، (حجر: 22)، توبه: 14.
3. صورت ریاضى پدیده هاى طبیعى و این جهانى یکى از مهم ترین مبانى دانش تجربى و مطالعه آیات طبیعى است. صورت کمى و تبیین مقدارى از پایه هاى اساسى در کشف قوانین و روابط پدیده هاى فیزیکى و روابط کمى آن هاست. بلکه معانى ژرف و حقایقى برتر در وراى این صورت انتزاعى وجود دارد که دانش راستین به مفهوم قرآنى از این صورت روزانه اى به معناى بى کران هستى مى گشاید و دل هاى شنوا آن حقیقت را از تسبیح همه ذرات عالم مى شنود. قرآن عظیم با تأکید بر توجه و تأمل و تعمق در معناى ژرف آفرینش بر توجه به صورت کمى و ظاهرى آن اصرار مىورزد. (وَ أَحاطَ بِمَا لَدَیهِمْ وَ أَحصى کُلَّ شَىء عَدَداً)(جن: 28)، (فَخَلَقَ کُلَّ شَىء فَقَدَّرَ تَقْدیراً)(فرقان: 2)، (حجر: 19 و 21)، (مریم: 94)، (یس: 12)، (انبیاء: 47)، (نبأ: 29)، (اعلى: 3). البته لازم به تذکر است که فیزیک معاصر در شناخت بنیادین ماده به پدیده هایى برخورده که به جهت سرگشتگى در تبیین آن ها از نظم ریاضى روگردانده و به راه هاى دیگر رو آورده است. که بر اساس آموزه هاى قرآنى باید هم این لایه هاى رویین و محدود را دقیقاً مطالعه کنیم و هم به معناى آن عمیقاً بیندیشم.
4. از دیگر مبانى دانش تجربى ملازمت قضایاى عقلى محض با گزاره هاى اثبات پذیر یا ابطال پذیر حسى و تجربى است. اگر عقل از حس جدا شود، غیر از تصورات پراکنده نامضبوط و آشفته اى براى انسان باقى نمى ماند. با حس و تجربه محض نه تنها هیچ قاعده علمى را نمى توان تعمیم داد، بلکه هیچ قضیه علمى را نمى توان به دست آورد. هم از این رو، در آیات چندى حواس عمده را در کنار قلب (عقل) نام مى برد. و در آیات بسیارى تکیه بر حس محض را مذمت نموده25 و آن را فاقد علم به شمار آورده است: (وَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ لَولاَ یُکَلِّمُنا اللّهُ...) (بقره: 118)
اما مبانى ویژه قرآنى علم در دو بند زیر مى آید:
1. توجه به سایر علل غیر مادى در طول اراده الهى: که در زبان دین و قرآن با نام فرشتگان از آن ها یاد شده، آن ها کارهاى زیادى انجام مى دهند; مثل حمل میراث موسى و هارون براى حضرت طالوت (وَ بَقیَّةِ مِمّا تَرَکَ آلُ مُوسى و هاروُن تَحْمِلُهُ المَلائِکَة) (بقره: 248) یارى مؤمنان،26 عقاب کافران،27 قبض روح،28 انجام فرمان هاى خداوند،29 لعن کفار،30 استغفار بر مؤمنان،31 صلوات بر مؤمنان،32 و رسول خدا(صلى الله علیه وآله)33 و... . و در روایات وارد شده است که همه امور عالم را فرشتگان مخصوص انجام مى دهند. این مبنا با توجه دادن به نشانه هاى غیبى فراخ دستى پروردگار و تعلق عالم به اراده او را در علوم نمایان ساخته و دانشى دقیق نه به معناى ریاضى و ذهنى بلکه به معناى عینى و آیه اى براى انسان ایجاد مى کند.
2. نگاه خدابینانه به عالم: این گزاره با مطلب نخستین متفاوت است. در اینجا مراد این است که نه تنها خداوند متعال برتر از سایر علل و محیط بر جملگى آن هاست، بلکه ظاهر و باطن اوست و همه عالم جلوه اوست. (هُوَ الأَوَّلُ وَ الأَخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ...)(حدید: 3) و نیز (اعراف: 185)
مورد اول از سه مبناى اخیر بیشتر مایه فلسفى دارد و مورد سوم از محتوایى عرفانى برخوردار است و از ژرفاى حقیقتى حکایت مى کند که در مورد اول لایه هاى میانى آن کشف گردید.
با ملاحظه سه مبناى پایانى علم، که از طرح جامع شناخت در قرآن بر مى آید، پایه دانش بشرى پایگاهى محکم یافته و معارف و منابع مورد نیاز را تأمین کرده و دنیا و آخرت را به صلاح و فلاح مى آراید.
در واقع، براى این شناخت ما باید از حس و تجربه آغاز کنیم: «موضوع علم سنّت پروردگار در جهان هستى است که موجودات و نوامیس جهان هستى به آن متصف اند.»34 سنن و قوانین جامعه و تاریخ، شعبه اى از نوامیس الهى است که در علوم انسانى تحقیق مى شوند و سنن و قوانین جارى در طبیعت به علوم طبیعى مربوط مى گردد. «بحث از علوم طبیعى ]و انسانى [گر چه محدود به مطالعه خلقت است، اما بحث در آن خواه ناخواه منجر به توقف عقل و اندیشه در استدلال به وجود آفریننده حکیم مى گردد»35 چنان که استفان هوکینگ پدر فیزیک معاصر مى گوید: «هر در از علم را که بگشایى در پشت آن خداوند را خواهى دید.»36 مگر اینکه از باب (وَ جَحَدوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتَها اَنْفُسُهُم ظُلْماً وَ عُلُوّاً)(نمل: 14) به انکار پس از یقین رو بیاوریم، چنان که عده اى این راه را گزیدند، و در نتیجه در کارکردهاى علم با مشکلات جدى مواجه شدند.
در دوران علمى تمدن اسلامى رویکرد دانشمندان مسلمان به علم بر اساس طرح جامع شناخت قرآنى بوده است. ابن هیثم در خاطراتش در صفحات مربوط به سال 417 هجرى مى نویسد: «... بر آن شدم که به کشف آنچه مرا به خدا نزدیک مى کند و باعث رضا و تسلیم من در برابر او و تقوا در من مى شود بپردازم... به این نتیجه رسیدم که براى نزدیکى به خداوند هیچ چیز در دنیا مناسب تر از جستوجوى حقیقت و کسب دانش نیست...»37
ابوریحان بیرونى در مقدمه کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن مى نویسد:چون کسى بر آن شود که حق و باطل را از یکدیگر باز شناسد، ناگریز کارش به جستوجوى احوال جهان و اینکه آیا همیشه بوده یا نو پدید است مى انجامد و اگر خود را از این جستوجو بى نیاز شمارد، در راهى که پیش گرفته است از آن بى نیاز نیست که در تدابیرى که سامان جهان در یکپارچگى و پاره هایش بر آن گردش دارد، بیندیشد و بر حقایق آن آگاه شود، تا از این راه مدبر جهان و صفات او را بشناسد... و این جستوجو و نگرش همان است که خداى تعالى از بندگان خردمند خود خواسته است. در آنجا که گفته است و گفته اش راست و روشنگر است: (وَ یَتَفَکَّروُنَ فِى خَلْقِ السَمواتِ وَ الأرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا الباطِلا ...) (آل عمران: 191)38
این نگرش قرآنى به علم موجب شد تمدن اسلامى در حد توسعه پاره اى از دانش راستین کامیاب شود، دانشى که در آن جنگ و جور، سلطه گرى و سیاهى نبود، بلکه سراسر نور و معرفت و پاکى بود.
محدویت دانش بشرى
انسان توانمندترین مخلوقات از حیث ظرفیت دانش است و اگر آن را در مسیر حق سیر دهد تا برترین مراتب هستى راه بر او هموار مى گردد، تا جایى که در آیه 30 سوره بقره، همین دانش ملاک برترى انسان بر ملائک و شایستگى خلیفه الهى براى آدمى معرفى شده است. با این همه چنددسته از آیات قرآن مجید محدودیت ها و نقص هاى دانش بشرى را آشکار مى سازد.
1. نادانى انسان در امور مربوط به خود: (اِنَّ اللّهَ عِنْدَه عِلْمُ السَّاعة وَ یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ یَعْلَمُ مَا فى الأَرحامِ وَ مَا تَدرى نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَدَاً وَ ماتَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ اَرْض تَموتْ اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ) (لقمان: 34)
2. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با جهان مادى و عالم شهادت: (سُبحانَ الَّذى خَلَقَ الأزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الأَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لاَ یَعْلِمُون)(یس: 36) در آیات 7 سوره روم و 67 سوره انعام و 8 سوره نحل به جنبه هاى دیگرى از نادانستنى هاى بشرى اشاره شده است.
3. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با عالم غیب: (عالِمُ الغَیبِ فَلا یُظْهَرُ عَلى غَیبِهِ اَحَداً) (جن: 26 و 27) و (نمل: 65)، (هود: 49)، (اعراف: 188)، (انعام: 50)
4. کاستى دیگر دانش بشرى نسبیت ارتباط انسان با رویدادهاست: (کَاَنَّهُمْ یَومَ یَرونَها لَمْ یَلبَثُوا اِلاّ عَشیةً او ضُحیها)(نازعات: 46) اثرپذیرى ادراکات از مقایسه ها، پیش دانسته ها و پندارهاى مخدوش کننده در آیات 52 اسراء و 19 کهف، 103 طه، 113 مؤمنون،55روم،65یونس نیزبیان شده است.
5. اطلاعات ناروا و دانستنى هاى ناپسند بیانگر جهت مهمى از کاستى هاى دانش بشرى است. خداوند متعال مى فرماید: (وَ اَنزَلَ عَلى المَلَکَین بِبابِلِ هاروُتَ وَ ماروُتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ اَحَد حَتّى یَقولُ اِنَّما نَحنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُر فَیَتَعلَّمُونَ مِنهُما ما یُفَرِقُونَ بِه بِینَ المَرْءِ وَ زَوُجِهِ وَ مَا هُمْ بِضارٍّ مِن اَحَد اِلاَّ بِاِذنِ اللّه وَ یَتَعَلَّمونَ ما یَضُرُّهُم وَ لا یَنْفَعُهُم)(بقره: 102)
بدین سان چیزهایى هست که انسان نمى تواند بداند و چیزهایى دیگرى وجود دارد که انسان نباید بداند و یا در مورد آن پرسش کند.
6. همچنین آیاتى به طور کلى دانش انسان را کم و محدود شمرده است: (وَ ما اوتیتُمْ مِن العِلمِ الاَّ قَلیلا)(اسراء: 85) و همچنین (طه: 114).
7. محدودیت عملکرد حواس براى همه آشکار است و قرآن مجید نیز به عنوان یکى از عوامل نقص در دانش بشرى به آن مى پردازد. مثلا در ماجراى اصحاب کهف مى فرماید: (تَحْسَبُهُم اَیقاظاً وَ هُم رَقُودٌ ...) (کهف: 18) همچنین در آیات ملک:40،کهف:86 و103،طه:66،نور: 39،یس:9 به این مطلب اشاره شده است.
8. قرآن براى بیان محدودیت دانش انسان بر این موضوع تأکید فراوان دارد که تماس با واقعیت محض در آغاز ظهور ابدیت و هنگام قیامت حقایق بسیارى را فاش مى سازد. سوره زلزال تماماً در این باره است.
با در نظر گرفتن این مطالب در دانش حسى و عقلى، شک و تردید آشیانى امن و ماندگار دارد و دست معرفت بشرى از دامن یقین و آرامش و اطمینان حاصل از آن کوتاه است. و صد البته که چنین است تا وقتى که به طرح جامع شناخت در قرآن تکیه نکنیم. در طرح جامع شناخت مواردى که انسان مى تواند به یقین برسد با شیوه منطقى و قابل اعتمادى تبیین شده است.
یقین در طرح جامع شناخت
علوم جدید یا علوم سکولار، که در روش شناسى اصالت حس و تجربه را مى پذیرد، به ناچار با شکاکیت که در واقع سفسطه پنهان است39 دست و پنجه نرم مى کند. اما طرح جامع شناخت که قرآن کریم راهنماى آن است، با تعیین موارد یقین، هم آرامش و اطمینان علمى و روان شناختى را تأمین مى کند و هم مبادى لازم براى اخلاق و زندگى را فراهم مى نماید، از سوى دیگر، انسان را از فرو افتادن در دام قطعى انگارى گمان ها و مظنونات بى نیاز ساخته و باز مى دارد.
با اینکه قرآن کارکردهاى شناختى حس و تجربه را مى پذیرد و به مشاهده و تأمّل در پدیده هاى مادى و طبیعى تشویق مى کند. اما هیچ کدام از دستاوردهاى حس و تجربه را به عنوان موضوعات یقین بر نمى شمرد. چیزهایى که در قرآن امکان شناخت یقینى آن ها وجود دارد موارد زیر است:
1. لقاء پروردگار (یُفَصِّلُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبَّکُمْ تُوقِنون.)(رعد:2)
2. آخرت (وِ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنوِن.)(بقره: 4)، (نمل: 3)، (لقمان: 4)، (مدّثر: 47)، (تکاثر: 5)، (سجده: 12)
3. بهترین بودن احکام الهى (وَ مَنْ اَحْسَنُ مِن اللّهِ حُکماً لِقَوم یُوقِنون.) (مائده: 50)
4. آیات الهى از جهت آیت بودن و خدا نمایى (وَ فى الأَرضِ آیاتٌ لِلمُوقِنین) (ذاریات: 20) آیات الهى گاهى تکوینى و در عالم آفرینش است و گاهى آیات کلامى و تشریعى است که براى هدایت بشر بر پیامبران نازل گردیده است. (قَد بَیَّنّا الآیاتَ لِقوم یُوقِنوِن) (مائده: 50)، (نمل: 82)، (سجده: 24)، (جاثیه: 4 و 20)، (طور: 36)، (نمل: 14)
5. ربوبیت خداوند متعال (رَبُّ السَّمواتِ وَ الأَرضِ وَ ما بَیْنَهُما إنْ کُنتُمْ مُوقِنین) (دخان: 7)، (شعراء: 24)، (انعام: 75)
با جمع بندى آیات مربوط به یقین، که تنها بخشى از آن ها در اینجا بیان گردید، به این نتیجه مى رسیم که آنچه در ظرف معرفت بشرى با وصف یقین تحقق مى یابد، وجود خداوند متعال آیات و اوصاف اوست. البته آیات تکوینى تنها از جهت آیه بودن و ربط به پروردگار موضوع یقین هستند، نه از حیث ذات خودشان. مثلا آمدن روز و شب یا رعد و برق آیات قدرت و حکمت و رحمت الهى است. اما قوانینى که از ذات این پدیده ها و روابط میانشان بر مى آید، همچنین آثار و عوارض آن ها مى توانند مورد شناخت واقع شوند. اما این شناخت به صورت ظنى است نه یقین و ممکن است این قوانین در دانش بشرى دست خوش تحول و تکامل قرار گیرد، چنان که تاریخ علم همین حقیقت را نشان داده است. اما با این حال، یقین آور بودن این آیات براى همه است حتى کسانى که پس از مشاهده این آیات آن را انکار مى کنند. چنان که فرمود: (وَ جَحَدوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُم)(نمل: 14)
کارکردهاى علم
با توجه به ظنى بودن و تحول پذیرى دانش طبیعى اساساً دانش به چه کار انسان مى آید؟ در قرآن کریم دو کارکرد عمده براى علم معرفى شده است: نخست معرفت الهى با ثمراتى که در پى دارد. و دیگر تسخیر طبیعت به منظور بهره بردارى مادى. در واقع علم هم حیات مادى را آباد مى کند، و هم مایه حیات معنوى است. (سَخَّرَ لَکُم ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الأَرضِ جَمیعاً مِنهُ اِنَّ فِى ذالِکَ الآیاتٌ لِقوم یَتَفَکَّروُن)(جاثیه: 13) و بسیارى دیگر از آیات شریفه قرآن.40
ادارک رابطه پیوسته ماده و معنا و دنیا و آخرت به صورت ظاهر و باطن41 این دو کارکرد را همراه هم قرار داده است. اگر شناخت ظاهر عالم مؤمنانه وباطن نگر باشد، خود کلید گشایش ابواب برکات آسمان و گنجینه نعمات زمین است. (وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ القُرى ءآمِنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیْهِم بَرَکت مِن السَّماءِ والارضِ)(اعراف: 96) این مطلب بدین ترتیب قابل تعلیل است: یکم، همه علم از آن خداست و اگر رابطه با او اصلاح شود، رشد دانش بهبود مى یابد.
دوم، عالم واقعاً و حقیقتاً الوهى است. اگر شناخت انسان غیر از این باشد، علم او در مقام نظر نادرست و بوده و در مقام عمل هم چنین خواهد شد و چندان کامیاب نبوده و کارگر نمى افتد. پس اگر عالم را چنان که هست، الهى بشناسیم و هر کدام از تجربه و حکمت و دین را در جاى خود و کنار هم بنشانیم و تمامى امکانات شناخت را به کار زنیم، آن گاه آثار علم از جمله تسخیر و تسلط بر طبعیت و تنظیم روابط انسانى و تدبیر جوامع بشرى بسیار شایسته تر تحقق مى یابد. چنان که در مدت کمى پس از ظهور حضرت حجت (عج) که حیات طبیه قرآنى تحقق مى پذیرد، دانش بشرى پیشروى چشم گیرى خواهد یافت.42
علت سوم آنکه، طبیعت شعور و شناخت داشته و به تسبیح ذات احدى مشغول است. به عبارت دیگر، لشگر خدا و در خدمت اوست.43 و در برابر علوم سکولار و کفرآمیز فروتنى نکرده و منابع خود را بیرون نمى ریزد. در عصر ظهور، با رشد صحیح دانش همان گونه که در روایات آمده، زمین گنجینه هاى خود را براى آن حضرت آشکار مى سازد.44
غفلت زدگى و تجاوزگرى از ویژگى هاى بارز علوم جدید یا علوم سکولار است. انسان با این علوم در گام نخست روى آیت بودن و نشانگرى علم را به فراموشى سپرد و ساحت قدس الهى را مورد تعرض قرار داد، بعد به مصداق آیه (نَسُوا اللّهَ فَأنْسیهُم اَنْفُسَهُم)(حشر: 20) خویش را فراموش کرد و بر هستى خود تعدّى ورزید و آن را به افکار و رفتار و آمال شیطان آلود، پس از آن به طبیعت و جوامع انسانى روى آورد و با غفلت از حقیقت و حقوق آن ها، تجاوزگرى را پیشه خویش ساخت. البته نباید تنها به ابعاد آشکار خشونت علوم سکولار، به ویژه در عرصه تولید سلاح هاى کشتار جمعى توجه نمود بلکه ابعاد به ظاهر صلح جویانه و انسان دوستانه علوم جدید نیز در ذات خود جهالت و خشونت را به همراه دارد. استفاده لجام گسیخته از طبیعت به صورت منبع تولید و اندوختن انرژى به طور همزمان، که خطرناک ترین علمکرد خشونت بار در برابر طبیعت است،45 از جهل و غفلت نسبت به حقیقت طبیعت برآمده و بزرگ ترین مشکل جهان معاصر یعنى بحران محیط زیست را به وجود آورده است.46
در رابطه با علوم انسانى تصور جاهلانه از انسان به عنوان یک ماشین موجب تجاوز قانونمند و مترقیانه اى بر انسان شده که با نام صنعتى شدن جوامع، رشد شهرنشینى و از همه فریباتر، توسعه شناخته مى شود. حال آن که، ثمره بزرگ آن اسارت انسان در کارخانه ها و نظام پیچیده شهرى جدید، بروکراسى و مقتضیات تمدن تکنولوژیک با همه تلخى ها و تاریکى هایش بوده است.47تعریف تازه تر از انسان، دوره جدیدى از سلطه اطلاعات بنیاد را براساس نظریه هاى جنگ روانى و تکیه بر نظریات علوم انسانى سکولار و استفاده از فناورى اطلاعات و ارتباطات رقم زده که با تهدید و جنگ و تبلیغات و ترویج مفاسد اخلاقى همراه گردیده است.48
اما قرآن با دعوت انسان به علم به معناى شناخت آیه اى که خداشناسى و تدبّر در آیات الهى است، خودشناسى عرفانى و عالم شناسى ملکوتى را به انسان مى آموزد و راه شکوفایى و بهبود بهره بردارى از امکانات وجود خود، طبیعت و جامعه را به انسان مى نماید.
آثار علم
1. کشف قوانین طبیعى: (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الحِسابَ)(یونس: 15)، (اسراء: 12)
2. توحید ذاتى: (فَلا تَجْعَلوُا لِلّهِ اَنداداً وَ أَنْتُم تَعلَمون)(بقره: 22)، (آل عمران: 18)
3. تذکر و یاد پروردگار: (فَاِذا أَمِنتُم فَاذْکُروا اللّهَ کَما عَلَّمَکُم ما لَم تَکوُنُوا تَعلَمون) (بقره: 239)
4. عبادت و عبودیت: (إن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُمْ أنْ کُنتُمْ تَعلَمُون) (بقره: 184)، (بقره: 280)، (انفال: 27)، عنکبوت: 29) و 34)، (جمعه: 9)، (شعراء: 132)
5. توجه به آنچه نزد خداست: (إنَّما عِندَاللّهِ هُوَ خیرٌ لَکُم إِنْ کُنتُم تَعلَمُون) (نحمل: 95)
6. توحید در مالکیت خداوند: (لِمَنِ الأرضُ وَ مَن فیها إنْ کُنتُمْ تَعلَمُون)(مؤمنون: 84)
7. درک حضور و تعظیم خداوند تبارک و تعالى: (هُوَ یُجیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیه إنْ کُنتُم تَعلَمُون)(مؤمنون: 88)، (علق: 14)
8. تسلیم قضاى الهى شدن: (إنَّ اَجَلَ اللّهِ إِذا جَاءَ لاَ یُؤَخَّرُ لَو کُنتُم تَعلَمُون) (نوح: 4)
9. شناخت حق و باطل: (لِیَعلَمَ الَّذینَ اوتُوالعِلْمُ اَنَّه الحَقُ مِن رَبِّکَ) (حج: 54)، (حج: 62)، (بقره: 26 و 44)، (عنکبوت: 41)
10. درک حقیقت دنیا و آخرت: (وَ مَا هَذِهِ الحَیوةِ الدُّنیا اِلاَّ لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ إنَّ الدّارَ الآخرةَ لَهِىَ الحَیَوانُ لَو کانُوا یَعلَمُون)(عنکبوت: 64)
11. درک ارزش و عظمت خویشتن: (وَ لَبِئسَ ماشَروا بِه اَنفُسَهُم لَو کانُوا یَعلَمُون) (بقره: 102)، (حشر: 19)
12. ترک اصرار بر گناه: (وَ لَم یَصِّروا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُم یَعلَمُون)(آل عمران: 135)
13. خشوع: (اِنَّما یَخشَى اللّهُ مِن عِبادِه العُلَماءُ)(فاطر: 28) و (اسراء: 107 و 109)
14. امید به رحمت پروردگار: (أمَّنْ هُوَ قانِتٌ ءَانَاءَالَّیلِ ساجِداً و قَائِماً یَحْذَرُ الأَخِرَةَ وَ یَرجُوا رَبِّهِ قُل هَلْ یَستَوِى الَّذینَ یَعلَمُونَ وَالَّذینَ لاَ یَعلَمُون) (زمر: 9)
15 و 16. تواضع و بلند مرتبگى: (یَا أَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا اذَا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فى الْمجلِسِ فَافْسَحوا یَفسَحِ اللّهُ لَکُم و إِذا قیلَ...)(مجادله: 11)
این موارد آثار و ثمرات علمى است که با طرح جامع شناخت قرآنى حاصل مى شود و چنان که روشن است همه جلوه هاى کمال انسانى را مى نمایانند و حکایت گر حیات حقیقى هستند. هم از این رو، حضرت على(علیه السلام) فرمودند: «العلمُ حیاةُ»49 و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نیز فرمودند: «العلمُ نورٌ و ضیاءٌ یقذفُهُ الله فى قلوب اولیائه و نَطَقَ بِه على لسانهم.»50
احتجاج انبیاء به علم
علم به معنا و مفهوم قرآنى نور و مایه حیات طیبه است که در دعوت انبیاء آشکار شده و آنان با علم بر مردم احتجاج مى نمودند. همچنان که حضرت موسى(علیه السلام) در پاسخ فرعون که پرسید: (فَمَن ربُّکُما یَا مُوسى) (طه: 49) فرمود: (الَّذى جَعَلَ لَکُمُ الأَرضَ مَهداً وَ سَلَکَ لَکُم فیها سُبُلا وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخرَجنَا بِهِ أَزواجاً مِن نَّبَات شَتَّى)(طه: 53) در این آیه شریفه یکى از اعجاز علمى قرآن آمده که آن تبیین زوجیت گیاهان است.
همچنین در آیات 11 تا 20 سوره نوح احتجاجات آن پیامبر بزرگ بر امتش به صورت تبیین آیات طبیعى آمده که مطالب علمى جالبى در جغرافیا، فیزیک و زیست شناسى دارد. از جمله در آیه 16 همین سوره مى فرماید: (وَ جَعَلَ القمرَ فیهنَّ نوراً و جعلَ الشمسَ سراجاً.) خداوند براى ماه در آسمان ها نور قرار داد و خورشید را در آن میان چراغى فروزان که نور مى پراکند نمود. سراج مشعل فروزنده اى است که نور آن از خودش بر مى آید. اما براى ماه که فرمود: خداوند براى او نور قرار داده این نور مى تواند از غیر باشد. و نمى گوید که ماه هم چراغ روشنگر است که فروغ از خود دارد. و این مطلب در آن روزگاران، که هنوز علم بشرى آن را نیافته بود، در شمار اعجاز علمى قرآن کریم محسوب مى شود. بنابراین، علم به معناى قرآنى شرط هدایت و حیات آدمى است. و بدین سبب فراگیرى آن بر هر مسلمانى واجب است. همه نشانه هاى سعادت در شمار آثار علم به مفهوم قرآنى آن است.
اخلاق علمى در قرآن
1. دلیل جویى: (اَمِ اتَّخَذُوا مِن دونِهِ ءَالِهَهً قُلْ هاتُوا بُرهانَکُم...)(انبیاء: 24 / بقره: 111/ انعام: 143/ اعراف: 104 و 105 / مؤمنون: 117 / فاطر: 40 / قصص: 75 / نساء: 174 / انفال: 42).
2. لزوم رجوع به دانایان و پارسایان، چنان که حضرت ابراهیم(علیه السلام) به عموى خویش فرمود: (یَأَبَتِ إِنّى قَدْ جَآءَنِى مِنَ العِلمِ مَا لَمْ یَأتِکَ فَاتَّبِعْنِى...)(مریم: 43) نحل: 43)، (انبیاء: 7)
3. توجه و پرداختن به بهترین ها: (قُل لِعِبادِى یَقُولُوا الَّتى هِىَ أَحسَنُ ...)(اسراء: 53)، (نساء: 125)، (زمر: 18)، (نحل: 125)، (اعراف: 145).
4. نیامیختن حق و باطل: (یَا اَهلَ الکِتابِ لِمَ تَلبِسُونَ الحَقِّ بِالباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ) (آل عمران: 71)، (بقره: 42، 146)، (مائده: 116)، (اعراف: 169)، (غافر: 5).
5. ترک گفت و شنودهاى جاهلانه و غیر قابل اعتماد: (وَ مِنَ النّاسِ مِن یَشتَرِى لَهوَ الحَدیثِ لِیُضلَّ عَن سَبیلِ اللّهِ بِغیرِ عِلم...) (لقمان: 6)، (اسراء: 36)، آل عمران: 61 و 66)، (نساء: 157)، (حج: 3)، (انعام: 19)، (نور: 15)، (جاثیه: 24).
6. عمل صالح و پرواپیشگى از خشم خداوند: (إنْ تَتَّقُوااللّهَ یَجعَلْ لَکُم فُرقاناً...) (انفال: 29)، (حجر: 99)، (آل عمران: 130)، (عنکبوت: 69).
عوامل و آثار جهل
1. عوامل جهل
بى ایمانى: اگر انسان آگاهى هاى بسیارى هم داشته باشد بدون ایمان، در جمع بندى به خطا رفته و دچار کج فهمى مى شود. (قُلْ انْظُروا ماذا فِى السَّمواتِ وَالأَرضِ وَ مَا تُغْنِى الآیات وَالنُّذُر عَن قَومِ لاَ یُومِنُون) (یونس: 101)، (نجم: 29 و 30)، (منافقون: 3)، (روم: 53)، (انعام: 125) اعراف: 27)، (نحل: 104)، (فصلت: 44)
سستى در شناخت حق و عمل به آن: (لَقَد جِئْناکُم بِالحَقِّ وَلکِنَّ أَکثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُون) (زخرف: 78)
عجله از بزرگترین آفات علم و اسباب جهل است زیرا علم به حلم و شکیبایى نیازمند است (... وَ لاَ تَجعَلْ بِالقُرآنِ مِنْ قَبل اَنْ یَقْضى اِلیکَ وَحیُه وَ قُلْ ربِّ زِدنى عِلْماً)(طه: 114)، (انبیاء: 37)
استکبار: تاریخ نشان داده است که وقتى انسان احساس توانمندى و بى نیازى مى کند، خود را بزرگ شمرده و به سرکشى مى پردازد و به انکار آیات الهى و رفتار جاهلانه رو مى آورد. (وَ لَقَد مَکَّنّهُم فِیما إِن مَّکَّنَّکُم فیهِ وَ جَعَلَنا لَهُم سَمْعاً وَ اَبْصاراً و أَفئِدةً فَمَا أَغنى عَنهُم سَمْعُهُم وَ لاَ أَبصارُهُم ولاَ أفئِدَتُهُم مِن شَىء إِذ یَجحَدونَ بِآیاتِ اللّهِ...)(احقاف: 26)، (جاثیه: 8 و 9)، (غافر: 56)، (نمل: 13 و 14)، (اعراف: 40)، (نوح: 17)، (مدثّر: 23 و 24)
سلطه پذیرى: سلطه گران براى حفظ حیات طبیعى سلطه گرانه خویش با پندارپردازى و ترویج مفاسد و ایجاد وحشت سایر مردم را در وضعیت سلطه پذیرى نگه مى دارند. اساس سلطه پذیرى بر جهل نهاده شده و نتیجه آن انکار آیات الهى به تبعیت از ستمگران است.
(وَ تِلکَ عادٌ جَحَدوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوا رُسُلَه وَاتَّبَعوا اَمْرَ کُلِّ جَببّار عَنید)(هود: 59 و 97)
تعصب: (وَ کَذالِکَ اَرسَلْنا مِنْ قَبلِکَ فِى قَرْیَةِ مِنْ نَذیر إِلاَّ قالَ مُترَفُوها اِنَّا وَجَدْنا آبائَنا عَلى اُمَّة وَ انَّا عَلى ءاثرِهِم مُقتَدون)(زخرف: 23)، (احزاب: 67)، (بقره: 170)، (غافر: 83)، (مائده: 104)، (زخرف: 24)
تکیه بر حس محض: (فَقَالُوا اَرِنا اللّهَ جَهرَةً فَأَخَذَتهُمُ الصعِقَةُ بِظُلمِهِم ...)(نساء: 153)، (بقره: 55 و 118)، (اسراء: 90 و 93)، (فرقان: 21)
2. آثار جهل
جدال جاهلانه: (وَ مِن النّاسِ مَن یُجادِلُ فِى اللّهِ بِغَیرِ عِلم وَ هُدىً وَلا کِتاب مُنیر) (حج: 8)، (آل عمران: 66)، (انعام: 119)، (احقاف: 23)، (اسراء: 36).
انکار حق: (وَجَحَدوا بِها وَاسْتَیقَنَتْها اَنْفُسُهُم ظُلماً و عُلُواً)(نمل: 14)، (اعراف: 77 و 79)، (فصلت: 17)، (نحل: 107 و 108)، (محمّد: 9)، (زخرف: 78)، (فتح:12)، (یوسف: 37)، (عنکبوت: 38).
پیروى از هوا و هوس که به عنوان جامع علل مخالفت با پیامبران معرفى شده است: (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فاعْلَم أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهوَاءَهُم وَمَن أَضَلُّ مِمَّن اتَّبَعَ هَوَئهُ بِغیرِ هُدًى مِنَ اللّهِ...) (قصص: 50)، (جاثیه: 23)، (بقره: 120)، (صاد: 26)، (انعام: 119)، (محمّد: 16)
نفى و اثبات هاى بى دلیل: (هأَنتُم هؤُلاءِ حَاجَجْتُم فیَِما لَکُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحاجُّونَ فیَِما لَیسَ لَکُم بِهِ عِلمٌ والله وَ اللّهُ یَعلَمُ وَ أَنْتُم لاَ تَعلَمُون) (آل عمران: 66)، (غافر: 56)، (احقاف: 4)، (نمل: 111).
سطحى نگرى: (یَعلَمُونَ ظاهِراً مِن الحیوةِ الدُّنیا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ غافِلون) (روم: 7)، (ملک: 10)، (یونس: 100)، (مائده: 58)، (یونس: 42)، (حج: 46)، (یوسف: 105).
پذیرش اطلاعات و اخبار سست و بى اساس: (إِنْ جائَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَاء فَتَبَیَّنُوا اِنْ تُصیبُوا قَوماً بِجَهالَةِ فَتُصبِحُوا عَلى مَا فَعَلتُم نادِمین)(حجرات: 6)
پیروى از ظن و گمان هاى بى پایه: (قَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَیاتُنا الدُّنیا نَمُوتُ وَ نَحیا وَ مَا یُهلِکُنا اِلاَّ الدَّهرَ وَ مَا لَهُم بِذالکَ مِن علم اِنْ هُم اِلاَّ یَظُنُّون)(جاثیه: 24)، (نجم: 28)، (یونس: 36)، (آل عمران: 154)، (انعام: 148).
نتیجه گیرى
علم بر آمده از کاربرد شایسته ابزار متعارف شناخت (تجربه حسى و عقل) و همچنین ایمان و تقواست. اگر انسان بنا بر طرح جامع شناخت که قرآن کریم به آن هدایت فرموده، فراگیرى علم را اساس حیات خویشتن قرار دهد. هدایت الهى تداوم یافته و درهاى علم راستین، که همانا شناخت آیه اى عالم است، به رویش گشوده مى شود و از آثار و کارکردهاى دانش بهره مند مى گردد. و اما اگر راهى غیر از این طى شود، اوهام نظام یافته ظرفیت آگاهى انسان را پر کرده، و سرچشمه نور و دانش و هدایت فرو بسته مى شود. در این صورت آگاهى هاى انسان موجب گرفتارى ها و بحران هاى بى شمار و سهمگینى در زندگى فردى و اجتماعى مى گردد. همچنان که جهان امروز با علوم سکولار به جاى بهشت در زمین جهنمى ساخته که آتش جنگ و توطئه و ستم از جاى جاى آن زبانه مى کشد. و امروز ارمغان انقلاب اسلامى پاسخ او به پرسش هاى بى پاسخ انسان معاصر و راه گذر از بحران هاى موجود نهضت تولید دانش، افق رهایى از ظلمت زمان را نمایانده و چرخش تاریخ و تمدن به سوى نور را رقم مى زند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ مهدى گلشنى، از علم سکولار تا علم دینى، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ دوم، 1380، ص 17ـ26.
2ـ لوسین گلدمن، فلسفه روشنگرى، ترجمه شیوا کاویانى، انتشارات فکر روز، 1375، مقدمه مترجم، ص 19ـ 21.
3ـ جنبش هاى محیط زیست گرایى (Ecologe) پاسخى به پیامدهاى سوء دانش سکولار است. (ایدئولوژى هاى مدرن سیاسى اندرو و وینسنت، ترجمه مرتضى ثاقب فر، ققنوس، 1378، بخش هشتم.
4ـ دانالد دیگلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ترجمه حسن میاندارى، سمت، 1375، بخش نهم و دهم.
5ـ گفتار در روش رنه دکارت، ترجمه محمدعلى فروغى، در کتاب سیر حکمت در اروپا، البرز، چ دوم، 1377، ص 614.
6ـ محمدتقى جعفرى، شناخت انسان در تصعید حیات تکاملى، امیرکبیر، 1362، ص 10 ـ 15.
7ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مجلد 13، صدرا، چ دوم، 1374، ص 425.
8ـ محمدتقى جعفرى، قرآن نماد حیات معقول، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفرى، 1382، ص 82 ـ 84.
9ـ سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى التفسیر القرآن، ج 16، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ بیست و چهارم، 1379، ص 309.
10ـ سید محمدحسین طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 94.
11ـ مولى محسن فیض کاشانى، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء، دفتر انتشارات اسلامى، الطبعه الثالثه، 1415 ق، ص 83.
12ـ ر.ک. نظریه العلم فى القرآن غالب حسن دارالهادى، بیروت، 1421 ق.
13ـ عبدالله جوادى آملى، شناخت شناسى در قرآن، دفتر انتشارات اسلامى، چ دوم، 1374، ص 156.
14ـ آلن چالمز، چیستى علم، ترجمه سعید زیباکلام، انتشارات علمى فرهنگى، 1374، فصل دوازدهم / حمید پارسانیا، علم و فلسفه، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1377، بخش اول.
15ـ قال الصادق(علیه السلام): «... فمنها قلبه الذى به یعقل و یفقه و یفهم...» (محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 34.
16ـ محمدتقى جعفرى، قرآن نماد حیات معقول، ص 92.
17ـ محمد محمدى رى شهرى، علم و حکمت در قرآن و حدیث، ج 1، دارالحدیث، 1379، حدیث 232.
19ـ بقره: 259.
20ـ بقره: 260.
21ـ نحل: 108 / طه: 124 و 125 / فرقان: 44 و 73 / نمل: 80 و 81 / روم: 52 و 53 و 59 و 60 / فاطر: 14 / فصلت: 44 / زخرف: 40 / جاثیه: 123 / احقاف: 26 / بقره: 18، 19، 20 و 171 / انعام: 25 / اعراف: 179 / یونس: 43 / هود: 24.
22ـ محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 2، دارالحدیث، باب بصیرت، حدیث 1730.
23ـ فصلت: 44 و 17 / نمل: 66/ محمد: 47 / حج: 46 / مائده: 71 / اعراف: 64 / هود:24/طه: 124 / بقره: 18 / یونس: 43.
24ـ سید محمدحسین طباطبائى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مندرج در مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 6، چ چهارم، 1375، ص 107.
25ـ سید محمدحسین طباطبائى، رساله الولایه، ضمیمه کتاب طریق عرفان (شرح و ترجمه رساله الولایه)، صادق حسن زاه، نشر بخشایش، 1381، ص 170 از متن رساله و ص 49 و 50 از شرح رساله.
26ـ بقره: 55 و 118 / نساء: 153 / اسراء: 90 و 93 / فرقان: 21.
27ـ انفال: 17.
28ـ انفال: 50 / محمد: 37 / تحریم: 6.
29ـ نازعات: 5 / نساء: 97 / نمل: 28 و 32 / سجده: 11.
30ـ فجر: 22.
31ـ بقره: 16 / آل عمران: 87.
32ـ شورى: 5.
33ـ احزاب: 43.
34ـ احزاب: 56.
35ـ مهدى گلشنى، قرآن و علوم طبیعت، نشر مطهر، 1375، ص 45.
36ـ عبدالغنى الخطیب، قرآن و علم امروز، ترجمه اسدالله مبشرى، مؤسسه عطائى، 1362، ص 47.
37ـ تائوى فیزیک فرتیوف کاپرا، ترجمه حبیب الله داد، کیهان، چ چهارم، 1375، ص 7.
38ـ مهدى گلشنى، قرآن و علوم طبیعت، ص 70.
39ـ همان، ص 69.
40ـ عبدالله جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، تنظیم و ویرایش حمید پارسانیا، اسراء، چ دوم، 1378، ص 270.
41ـ لقمان: 20 / زخرف: 12 و 13 / اعراف: 10 / قصص: 73 / روم: 46.
42ـ روم: 8.
43ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، الجزء الثانى و الخمسون المکتبه الاسلامیه، چ سوم، 1372، ص 336.
44ـ فتح: 4 و 7.
45ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، جزء الواحد و الخمسون، چ چهارم، 1373، ص 66.
46ـ نک: پرسشى در باب تکنولوژى مارتین هایدگر.
47ـ سیدحسن نصر، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میاندارى، مؤسسه فرهنگى طه، 1379، بخش سوم.
48ـ ر. ک: انسان تک ساحتى، هربرت مارکوز، ترجمه محسن مؤیدى، امیرکبیر، چ سوم، 1362.
49ـ ر.ک: جان کولمن، کمیته 300 کانونى توطئه جهانى ترجمه یحیى شمس، نشر علم، چ چهارم، 1377، به یژه فصل اول و دوم. همچنین ر.ک. صلاح نصر، جنگ روانى، ترجمه محمود حقیقت کاشانى، سروش، چ دوم، 1381.
50ـ محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، باب علم، حدیث 13673.
سایر منابع
ـ محمدتقى جعفرى، شناخت از دیدگاه علمى و از دیدگاه قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، بخش دوم;
ـ محمدعلى رضایى اصفهانى، درآمدى بر تفسیر علمى قرآن، اسوه، 1375;
ـ حنفى احمد، التفسیر العلمى للآیات فى القرآن، دارالمعارف مصر، قاهره، بى تا;
ـ آنه مارى شیمل، تبیین آیات خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهى، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1376;
ـ محمدجعفر نجفى، برداشتى از جامعه و سنن اجتماعى در قرآن، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1371.