راهکارهاى صیانت فرهنگ جامعه اسلامى در برخورد با فرهنگ هاى بیگانه از نگاه آیات و روایات
آرشیو
چکیده
متن
زمینههاى زوال فرهنگى جوامع را مىتوان به دو دسته درونى و بیرونى تقسیم کرد . در این میان، پذیرش عناصر فرهنگى بیگانه و ناسازگار با ساختار فرهنگى جامعه میزبان از عوامل مهم بیرونى در استحاله و افول فرهنگهاست که در فرایند برخورد و تماس فرهنگى جوامع روى مىدهد . مسلمانان هرچند از بامداد اسلام، کم و بیش با جوامع دیگر داد و ستد فرهنگى داشتهاند، اما دو برخورد فرهنگى، همواره به عنوان برجستهترین فراز در تاریخ آنان خودنمایى مىکنند . برخورد نخستبا فرهنگهاى بیگانه در هنگام گسترش فتوحات نظامى، به ویژه با فرهنگ یونانى، روى داد . در این زمان، فرهنگ اسلامى، که در دوران طلایى خود به سر مىبرد و از فرهنگسازان چیره دستى برخوردار بود، توانست از موضع برتر و بىهیچ واهمهاى در مصاف با فرهنگهاى بیگانه، آن را به دست هاضمه نیرومند خویش بسپرد و با جذب عناصر سازگار با ساختار خویش، مؤلفههاى ناهمگون را به دور افکند . این فرایند، پویایى و بالندگى هر چه بیشتر فرهنگ جوامع اسلامى را به ارمغان آورد .
برخورد عمده دوم زمانى روى داد که از یکسو، فرهنگ مسلمانان راکد و رنجور بود و جوامع آنان از جهل وجوع فرهنگى رنج مىبرد و از سوى دیگر، فرهنگ حریف غربى با تکیه بر انواع آرایههاى علمى نوین و سلاح پیشرفته فناورى به میدان آمده بود . از اینرو، توانستبىهیچ مقاومت پایدارى، گستره وسیعى از حوزههاى فرهنگى و اجتماعى مسلمانان را در نوردیده و اذهان و اندیشههاى بسیارى را افسون کند . این فرایند همچنان
و با استفاده از رسانههاى فراگیر و فرامرزى ادامه دارد و پدیده فراگیر و روز افزون «غربزدگى» رهاورد آن است که غربزدگان را به تقلید تهوعآور از همه چیز غربیان وامىدارد .
در مقابل فرهنگپذیرى بىحساب و کتاب از غربیان و در نتیجه اضمحلال فرهنگى جوامع مسلمان، همواره دو رویکرد عمده وجود داشته است: رویکرد غالب، که خود بازتاب یک بینش غربى است، فرهنگها را داراى عمر معینى مىداند که اکنون به سر آمده است و غربى شدن جوامع را، سرنوشت محتوم همه آنان مىشمارد . بنابراین، تلاشهاى فرهنگى ملتها در تغییر این تقدیر تاریخى اثرگذار نیستند و ناگزیر باید در کام فرهنگى غرب فرو رفت و به استحاله و اضمحلال فرهنگى تن در داد .
رویکرد دوم با تاکید بر برخورد فعال و نقادانه، شعار «بازگشتبه خویشتن فرهنگى» را سرمىدهد و اینکه باید بدون خودباختگى و تقلید ناشیانه از همه چیز غربیان، فرهنگ خفته خویش را بیدار کرد و با تکیه بر آن به رویارویى فرهنگ حریف رفت و سره از ناسره بر گرفت . بازسازى فرهنگهاى باستان با تکیه بر ناسیونالیسم افراطى و احیاى دوباره فرهنگ اسلامى، دو گرایش عمده این رویکرد در جوامع مسلمان بوده است .
رویکرد سومى هم - هرچند محدود - وجود داشت و بر آن بود که باید روزنههاى فرهنگى را به روى دیگر فرهنگها بست; چرا که هر عنصرى که بیرون از مرزهاى فرهنگ خودى روییده،بیگانه و لایق طرد است . این رویکرد نتیجهاى جز خاموشى و انزواى فرهنگى در پى ندارد و ماندگار نیست .
حال، نظر به اینکه از یک سو، اسلام بر حفظ هویت مستقل فرهنگى جامعه اسلامى اصرار اکید دارد و از سوى دیگر، جوامع مسلمان نیز با دیگر جوامع در ارتباطند و به ویژه امروزه در فرایند «جهانىسازى» به سوى غربى شدن رانده مىشوند، این پرسش رخ مىنماید که اسلام در این زمینه چه رویکردى دارد؟
بررسى کتاب و سنت نشان مىدهد که اسلام از یک سو، با راهبرد فرهنگى «تولى» (به مفهوم گسترده آن) در صدد تغذیه سالم فکرى و ایجاد همگرایى، یگانگى، انسجام، همبستگى و مصونیت کامل فرهنگى مسلمانان است و از سوى دیگر، در کنار تاکید بر اقتباس عناصر مفید دیگر فرهنگها، پذیرش باورها و اندیشههاى غیر توحیدى و ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى برخاسته از آن را به شدت نهى مىکند . این مهم که صیانت از فرهنگ دینى جوامع مسلمان در برخورد با فرهنگهاى بیگانه هدف آن است، در قالب راهبرد اجتماعى و فرهنگى «تبرى» و همراه با راهکارهاى مناسب ارائه شده است .
این نوشتار به بررسى راهکارهاى یاد شده مىپردازد، اما پیش از آن مطالبى به عنوان ادبیات و مبانى بحث ذکر مىشوند .
مبانى بحث
فرهنگ
«فرهنگ» از واژگان فارسى باستان و مرکب از دو بخش «فر» و «هنگ» مىباشد که در معانى گوناگونى چون دانش و فرزانگى، عقل سلیم، راى و تدبیر، تیزهوشى و خبرگى، حرفه، فن و هنر، کتاب لغت و مانند آن به کار رفته است . (1) این واژه به عنوان معادل واژه لاتینى culture برگزیده و به مفهوم جامعهشناختى آن با رویکردهاى گوناگون تاریخى، تشریحى، روانشناختى و ساختار شناسانه تعریف شده است . (2) در تازهترین تعریف، آن را «معرفت مشترک بشرى» با ویژگىهایى همچون «اکتسابى بودن» ، «تحولپذیرى» و «قابلیتیادگیرى» خواندهاند که با توجه به حوزههاى گوناگون آن، داراى مولفهها و عناصر مهمى همانند «باورها» (جهانبینى)، «ارزشها» ، «ایدئولوژى» ، «هنجارها» ، «نمادها»، «فناورى مادى و اجتماعى» مىباشد . (3)
دین و ارتباط آن با فرهنگ
بر اساس شواهد بسیار، دین و فرهنگ همزاد هم بوده و سهم بزرگى از بالندگى و ماندگارى خود را وامدار یکدیگرند . از اینرو، گفتهاند: «در تاریخ تمدن بشرى، نه دین بى فرهنگ داریم و نه فرهنگ بى دین .» (4)
درباره نسبتبین دین و فرهنگ، دو دیدگاه وجود دارد: افرادى همچون تى . اس . الیت آن دو را جنبههاى مختلف یک چیز و دو روى یک سکه با گسترهاى هم افق مىدانند و در مقابل، کسانى مانند اگوستین ژیرارد با تاکید بر تاثیر سازنده و سامانگر آن دو در یکدیگر، فرهنگ را پردامنهتر از دین مىخوانند . (5) به دلیل معنانى وسیع دین و فرهنگ نزد نظریهپردازان یاد شده و نیز به دست ندادن تعریفى دقیق از معنا و مولفههاى هر یک، دیدگاه آنان سر از تقابل درآورده و نزاعهاى فراوانى به دنبال داشته است . از اینرو، بدون پرداختن به نقد آنها، تنها بر اساس تعریف خود از دین (اسلام) و فرهنگ، به نسبتبین آن دو مىپردازیم:
«دین (اسلام) عبارت است از اراده تشریعى خداوند که در مجموعه گستردهاى از معارف و در حوزه باورها (عقاید)، ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادها ارائه و از طریق وحى در اختیار انسان قرار داده شده است تا زندگى فردى، عبادى و اجتماعى او را براى رسیدن به غایت آفرینش هدایت کند .» بنابراین، با توجه به مولفههاى مهم فرهنگ، دین (اسلام) به لحاظ گونههاى معرفتى، اخص از آن است . اما نکته شایان توجه اینکه همه عناصر فرهنگ به نوعى در گستره نظارتى دین قرار دارند . به دیگر سخن، هیچیک از باورهاى دخیل در تکامل الهى انسان و نیز احساسات و عواطف، گفتار و رفتارهاى ریز و درشت فردى، عبادى، اجتماعى و حتى عواطف و رفتارهاى مرتبط با طبیعت و تاریخ نیز از حوزه عقاید، احکام و اخلاق دینى خارج نیستند . از اینرو، نسبت منطقى دین (اسلام) و فرهنگ با توجه به عناصر گوناگون فرهنگى، متفاوت است; اگر مؤلفههاى فناورى مادى (دانش ساخت و به کارگیرى ابزارها)، بخشهایى از فناورى اجتماعى (دانش مدیریت) و نمادها در نظر گرفته شود، با اسلام نسبت تباین دارد، اما اگر عناصرى همچون باورها، ارزشها، ایدئولوژى و هنجارها لحاظ شوند، نسبتبین آن دو، عموم و خصوص من وجه است .
قلمرو دین (اسلام)
وجود ایدئولوژى، ارزشها و هنجارهاى اجتماعى نشان مىدهند که قلمرو اسلام فراتر از زندگى فردى است . بررسى دقیق و فراگیر آموزههاى کتاب و سنتبه روشنى نشان مىدهد که حیات آدمى به دو بخش دنیایى و آخرتى تقسیم شده است و این دو ارتباط تنگانگى با یکدیگر دارند . اساسا بنا بر بینش اسلامى، چگونگى زندگى انسان در آخرت با توجه به نوع حیات وى در دنیا شکل مىگیرد . بر این اساس، هیچ باور، احساس، گفتار و رفتار ریز و درشت فردى و اجتماعى را نمىتوان سراغ گرفت که به علت تاثیر مثبتیا منفى آن (اندک یا زیاد) در زندگى دنیا و آخرت انسان، مورد امر یا نهى دینى قرار نگرفته باشد . بنابراین، چنان نیست که بخشى از کارهاى دنیا، دنیایى محض و بىتاثیر در آخرت انسان بوده و خارج از گستره دین باشد و بخش دیگر مربوط به آخرت و داخل در قلمرو آن باشد .
سازوکارهاى حضور اجتماعى دین (اسلام)
فرهنگ و جامعه، همواره با انبوهى از شرایط دگرگون در فرایند حیات خود روبه روست و در موقعیتها و شرایط ناهمسان، نیازها و پرسشهاى تازهترى سر برآورده، پاسخ مىطلبند . از اینرو، براى اینکه اسلام بتواند با نظریهپردازىهاى اجتماعى و فرهنگى کارگشا، حضور دایمى خود را در شرایط متحول زندگى بشر و در طول همه اعصار و امکنه حفظ کند، ساز وکارهاى مهمى همچون گستردگى وسیع آموزهها، اجتهاد (به عنوان اساسىترین رمز پویایى و پایدارى اسلام که موضوع اصلى آن بخش متغیر زندگى است) ، احکام حکومتى، تحول موضوعات، احکام ثانوى و عرف عقلا را در خود تعبیه کرده است .
مبانى فرهنگى اسلام
اسلام خود را دین جهانى دانسته و با فراخواندن بشر به سوى باورها، ارزشها و هنجارهاى توحیدى، بر آن است که جامعه (امت واحده) و فرهنگ جهانى واحدى (توحیدى) تشکیل دهد; فرهنگى که مبتنى بر فطرت مشترک انسانى است . اما از سوى دیگر، واقعیتهاى فرهنگى و اجتماعى حاکم بر جوامع بشرى را - هر چند که مورد تایید نباشند - پذیرفته، و پیروان خود را ناگزیر از زندگى در آن و ارتباط با بیگانگان مىداند . از اینرو، به چارهاندیشى پرداخته است تا از یک سو، مسلمانان بتوانند هویت فرهنگى خود را حفظ کرده، تعمیق بخشند و از سوى دیگر، با اصلاح فرهنگهاى «جاهلى» ، زمینه «توحیدى» شدن آنها را فراهم آورند; بر این اساس، ضمن به رسمیتشناختن مرزهاى جغرافیایى و قراردادى در روابط بینالملل، اساس تفکیک بین جوامع بشرى را «جهانبینى» توحیدى و غیر توحیدى دانسته و نظر به حاکمیت اسلامى و غیر اسلامى، آن را به «دارالکفر» و «دارالاسلام» تقسیم مىکند .
جهانبینى اسلامى، که مبانى و جغرافیاى فکرى - فرهنگى اسلام را ترسیم مىکند، از عناصر متعددى شکل گرفته است که برخى بنیادین و زیربناى دیگر باورها و نیز ارزشها، ایدئولوژى و هنجارهاى اسلامى به شمار مىروند و برخى دیگر از اهمیت نسبى کمترى برخوردارند . این عناصر به ترتیب اهمیت، به سه دسته هستىشناسى (توحید)، انسانشناسى (معاد) و راه و راهنماشناسى (نبوت) تقسیم شده، اصول سهگانه دین را شکل مىدهد .
راهبرد فرهنگى اسلام
پس از تفکیک جوامع بر اساس جهانبینى توحیدى، نوبتبه «راهبرد فرهنگى» مىرسد تا خطوط کلى وسیاست کلان مربوط به ارتباط با بیگانگان (کافران) را ترسیم نماید . این راهبرد بر قانون جاذبه و دافعه استوار است; قانون فراگیرى که در اشکال گوناگون بر همه پدیدههاى هستى حاکم بوده و دنیاى جسم و جان آدمى را نیز در تسخیر مراتب و جلوههاى گوناگون خود دارد . بر اساس این قانون، که انسان از رهگذر آن مىتواند با حفظ حیات فردى و اجتماعى و ادامه آن، امکان تکامل را براى خود رقم زند، آدمى به سوى هر چیز و هر کس که به نوعى نیازى از او را برآورد و لذت و کمالى برایش فراهم سازد، گرایش مىیابد و از هر چیز و هرکس که به گونهاى حیات جسم و جان او را تهدید کرده و رنج و نقصى به دنبال آورد، گریزان مىشود، با این تفاوت که گرایشها و گریزهاى آدمى از روى آگاهى و اختیار صورت مىگیرند . به همین دلیل نوع آگاهى و شناخت انسان، قطبنماى آن مىباشد .
از منظر اسلام، حیات و تکامل حقیقى انسان در گرو حیات فکرى و فرهنگى اوست . از اینرو، از یک سو و براى حفظ حیات و هویت فرهنگى مؤمنان، بر فعال کردن جاذبه و دافعه آنان و نفى بىتفاوتى نسبتبه باورها و ارزشهاى جاهلى (غیر توحیدى) تاکید مىورزد و از سوى دیگر، با نفى عصبیتهاى خونى (خانوادگى و قبیلهاى)، جغرافیایى، نژادى (رنگ و زبان)، صنفى و حتى انتساب اسمى به ادیان آسمانى (6) و جاهلى خواندن آنها، با دو اصل «تولى و تبرى» ، جاذبه و دافعه اجتماعى و فرهنگى مسلمانان را در جهت فطرى و الهى هدایت مىکند . این دو، از اصول عملى اسلام و به عنوان دو سیاست کلان و راهبردى، تطبیق اجتماعى و فرهنگى اصل توحید و شعار اساسى آن (لا اله الا الله) مىباشد که از یک سو، با نفى خدایان دروغین (لا اله)، انسانها را از پرستش و بندگى آنها نهى کرده، بر باورها و ارزشهاى غیر توحیدى خط بطلان مىکشد و از سوى دیگر، با اثبات خداى یگانه (الله) و دعوت انسان به بندگى او، جهانبینى و ارزشهاى توحیدى را فراروى بشر قرار مىدهد .
اسلام با دو راهبرد تولى و تبرى بر آن است که توحید را در تمام اندیشهها، باورها، ارزشها و هنجارهاى فردى ، اجتماعى و عبادى انسان سارى و جارى کرده، باورها، ارزشها و هنجارهاى غیر توحیدى را از صحنه زندگى او حذف نماید . به همین دلیل، از یک سو، پیروان خود را به جانبدارى از فرهنگ توحیدى و همگرایى با مؤمنان صالح ، به عنوان تجسمى از آن فرهنگ فرا مىخواند تا از این طریق، جامعهاى بر اساس فرهنگ و نظام اجتماعى سیاسى برخاسته از توحید بنا کند و نیز با ایجاد همبستگى شدید روحى، فرهنگى و اجتماعى بین اعضاى آن و رهبران فکرى و اجتماعىاش، هویت فرهنگى و اجتماعى آن را حفظ و از هضم شدن در فرایند تحولات تاریخى جلوگیرى نماید . و از سوى دیگر، مؤمنان را به بیزارى جستن از فرهنگ جاهلى و کفار و مشرکان، که تجسمى از آن فرهنگ هستند، دعوت مىکند تا از نفوذ فرهنگ بیگانه در جامعه اسلامى پیشگیرى کند .
همگرایى و واگرایى (تولى و تبرى) که اسلام منادى آن است، کاملا بر اساس حکمت و خردمندى و از روى نهایت رحمت و علاقهمندى به سرنوشت انسانهاست و اصولا خداوند، کافر و مشرک را نیز از آن جهت که آفریده او هستند، دوست دارد . بدینروى، گمراهى او در وادى کفر و شرک را برنمىتابد و در مقابل آن بىتفاوت نیست . داستان «تبرى» دقیقا به روابط اجتماعى مردمانى مىماند که گروهى از آنان دچار بیمارى مسرى شدهاند; عقل سالم و انسان دوستى اقتضا مىکند که پزشکان و پرستاران آن جامعه از یک سو، به درمان و مراقبت از بیماران بپردازند تا بهبودى کامل یابند و از سوى دیگر، روابط افراد سالم را با آنها محدود نمایند تا از ابتلاى آنان و گسترش روز افزون بیمارى پیشگیرى شود . بنابراین، هنگامى که گروهى از انسانها، دچار ناهنجارىهاى فکرى و رفتارى هستند، کاملا منطقى و خردمندانه است که اسلام با ارائه راهکارهاى متعدد، از یک سو براى تصحیح اندیشهها، باورها، ارزشها و هنجارهاى آنان همت گمارد و در صورت اصرار بر گمراهى خویش و آلوده کردن فرهنگ و جامعه سالم، شدیدا با آنان برخورد نماید تا موجب بیمارى فکرى و فرهنگى دیگران نشوند و از سوى دیگر، براى پاسدارى از سلامت فرهنگى مسلمانان و پیشگیرى از سرایتباورها و ارزشهاى غیر توحیدى به جامعه اسلامى، روابط اجتماعى با بیگانگان را کاملا ضابطهمند نماید . به همین دلیل، از همان آغاز و به وسیله ترسیم خطمشى برائت فرهنگى و واگرایى از بیگانگان و ارائه راهکارهاى مناسب، بر آن است که فرهنگپذیرى از بیگانگان را در حوزه باورها، اندیشهها، ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیر توحیدى از بین ببرد و حفظ هویت مستقل و پایدارى فرهنگ جوامع اسلامى را تضمین نماید .
نکته شایان توجه آنکه اساس تبرا، بیزارى و برائت قلبى، زبانى و عملى جستن از باورها، ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیرتوحیدى است، اما چون این عناصر در افراد، گروهها و نظامهاى اجتماعى - سیاسى، تجسم مىیابند، اسلام پیروان خود را به واگرایى نسبتبه آنها نیز فرا مىخواند . از این افراد و گروهها، در کتاب و سنتبا عناوین گوناگونى یاد شده است که برخى کلى بوده و توسط برخى دیگر از عناوین جزئى، معنا و مصداق مىیابند . از جمله مىتوان به عناوینى همچون طاغوت، (7) شیطان، (8) یهود و نصارا (12) و منافقان (13) اشاره کرد .
قرآن سبب برائت فرهنگى را دشمنى افراد و گروههاى یاد شده با فرهنگ توحیدى، (14) خدا، (15) پیامبر صلى الله علیه و آله (16) و مؤمنان (17) ذکر مىکند .
راهکارهاى صیانت از فرهنگ اسلامى
راهکارهاى گوناگون روانى، اجتماعى و فرهنگى که براى عملیاتى شدن راهبرد «برائت فرهنگى» و به شکل بسیار منطقى و حکیمانه پیشبینى شدهاند، به روشنى نشان مىدهند که راهبرد مذکور همه حوزههاى مربوط به روابط با بیگانگان را شامل شده و هرگونه زمینه فرهنگپذیرى از بیگانگان در مؤلفههاى مورد نهى اسلام را از بین مىبرد . عمدهترین راهکارهاى مذکور عبارتند از: مبارزه مستقیم (جهاد)، انواع تحریمهاى اجتماعى، تحریم فرهنگى، مقاومت فرهنگى و مهاجرت فرهنگى . هر یک به اجمال بررسى مىشوند:
1 . مبارزه مستقیم (جهاد) (18)
این راهکار، که از فروع و ضروریات دین است و جایگاه بلندى در بین احکام اجتماعى دارد، از عمدهترین شیوههاى برائت از بیگانگان در جهتحفظ و گسترش فرهنگ اسلامى به شمار مىرود . شکل ابتدایى آن مشروط به حضور پیشواى معصوم علیه السلام و بسط ید اوست . در جهاد ابتدایى، همه اصناف کافران، نخستبه پذیرش اسلام دعوت مىشوند; اهل کتاب مىتوانند در صورت عدم پذیرش آن، با شروط «اهل ذمه» در قلمرو حاکمیت اسلامى زندگى کنند . اما مشرکان و پیروان ادیان غیرتوحیدى، راهى جز پذیرش اسلام و یا جنگ ندارند، خداوند درباره مشرکان مکه مىفرماید: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم .» (توبه: 5)
این برخورد شدید براى برائت از آنان است و اینکه از هر طریق ممکن باید همگى منقرض شوند تا مردم از اختلاط و معاشرت با آنان رهایى یابند (19) و از تاثیرپذیرى از باورها و ارزشهاى شرکآلود و کفر آمیزشان در امان بمانند .
اما جهاد دفاعى مشروط به حضور معصوم نیست، بلکه هنگامى که اساس اسلام، شعائر و ارزشهاى آن و یا جان، مال و سرزمین مسلمانان از سوى کفار تهدید شوند، مبارزه با آنها بر هر مسلمان واجد شرایطى واجب است . (20) دقت در آیات مربوطه نشان مى دهد که هدف اصلى از این راهکار از یک سو، نابودى کامل باورها و ارزشهاى کفرآلود و شرکآمیز و از سوى دیگر، حفظ هویت فرهنگى مسلمانان و باورها و ارزشهاى توحیدى است .
2 . تحریمهاى اجتماعى - سیاسى
اسلام با تحدید روابط اجتماعى و سیاسى پیروان خود با بیگانگان، از یک سو، بر آن است که با منزوى کردن مشرکان و کافران، زمینه گرایش به اسلام و هدایت آنان را فراهم سازد و از سوى دیگر، با پیشگیرى از نفوذ آنها و فرهنگ جاهلى در جامعه، هویت فرهنگى مسلمانان را حفظ کند . براى این هدف، راهکارهاى ذیل را ارائه کرده است:
الف . حکم به نجاست: نفرت و پرهیز از پلیدىها که به نوعى آسیبهاى جسمى، روانى و اجتماعى را در پى دارند، از ویژگىهاى روحى و روانى انسان است . بر این اساس، خداوند نظر به آگاهى کاملى که به چند و چون تاثیر برخى باورها، رفتارها، اشیا و انسانها در سلامت جسم، جان و جامعه انسانى و مهمتر از همه، در فرایند تکامل الهى انسانها دارد، آنها را «پاک» یا «پلید» نامیده است تا گرایش فطرى انسان به پاکىها و گریز از پلیدىها را جهت داده، آنها را از همدیگر تفکیک نماید . از اینرو، قرآن باپلید (رجس/نجس) خواندن بىایمانى (21) کفر، شرک و نفاق، (22) مشرکان (23) و نیز امورى همچون شراب، قمار، بتها و ازلام (نوعى مردار، خون، گوشتخوک و مانند آن (25) بر آن است تا به تاثیر ویرانگر آنها در جسم، جان، جامعه و فرهنگ بشرى توجه داده، با ایجاد نفرت شدید، مسلمانان را به پرهیز از آنها وادارد . بر همین اساس، اکثریت قاطع فقهاى شیعه نیز با استناد به کتاب، سنت و اجماع، فتوا به نجاست ذاتى مشرکان و نیز اهل کتاب دادهاند، با این تفاوت که گروهى از فقهاى متاخر و معاصر دلایل نجاست ذاتى اهل کتاب را ناتمام دانستهاند، اما به سبب فتواى مشهور، حکم به احتیاط واجب (26) و یا نجاست عرضى و حکمى آنها دادهاند . (27)
این حکم نشان مىدهد که اسلام، پرهیز از کفار و مشرکان را فرمان مىدهد تا زمینه همگرایى با آنان و در نتیجه، نفوذ اندیشهها، باورها و ارزشهاى غیرتوحیدى در جامعه اسلامى و اذهان مسلمانان از بین برود .
ب . تحریم ازدواج: بدون شک، خانواده با وجود دیگر نهادهاى آموزشى گوناگون، هنوز هم نقشى مهم و اساسى در جامعهپذیرى و اجتماعى شدن فرزندان ایفا مىکند . بسیارى از باورها، ارزشها و هنجارهاى اجتماعى، از راه آموزش مستقیم و غیرمستقیم خانواده به فرزندان منتقل مىشوند . در این میان، پدر و بیش از او مادر در شکلگیرى شخصیت پایه فرزندان نقشى کارساز دارند و بسیارى از ویژگىهاى فرهنگى را از راه ارتباط مستمر (همانند ویژگىهاى جسمى و روانى از راه وراثت) به فرزندان منتقل مىنمایند . از اینرو، سلامت جسمى، روانى و فرهنگى، همواره به عنوان یکى از اصلىترین معیارها در گزینش همسر، مورد توجه افراد در فرهنگهاى گوناگون بوده و هست .
و زرتشت، (30) ازدواج با پیروان ادیان، افراد نژادها و قبایل دیگر با چند و چونى متفاوت، ممنوع بوده است تا افزون بر حفظ هویت دینى، اصالت نژادى و خانوادگى نیز مصون بماند . اسلام هرچند در مقایسه با ادیان و فرهنگهاى دیگر، انعطاف بیشترى در این مسئله از خود نشان داده و به ویژه معیارهاى نژادى، خانوادگى و امتیازات اجتماعى را لغو کرده است، اما نظر به اینکه هدف اصلى خود را تعلیم و تزکیه انسانها و اکمال ارزشهاى والاى اخلاقى مىداند، با اذعان بر تاثیر فکرى و رفتار پدر و مادر بر فرزندان، (31) ایمان را شرط صحت ازدواج دانسته و پیروان خود را از ازدواج با مشرکان و کافران (32) نهى نموده است، هرچند امتیازاتى همچون زیبایى و موقعیتبرتر اجتماعى نیز داشته باشند . قرآن درباره حکمت این حکم مىفرماید: «اولئک یدعون الى النار .» (بقره: 222) ; آنان به خاطر باورها و ارزشهاى شرکآلودى که دارند، دیگران را به سوى آتش جهنم فرا مىخوانند، اما خداوند با دعوت به ایمان، موجب رستگارى، آمرزش و بهشتى شدن انسانها مىشود . بنابراین، خداوند مؤمنان را از اختلاط و معاشرت با مشرکان، که نتیجهاى جز دورى از خدا در پى ندارد، بر حذر داشته و به اختلاط با مؤمنان، که زمینه تقرب الهى است، فرا مىخواند . (33)
از سوى دیگر، خداوند زن و شوهر را مایه آرامش روانى یکدیگر مىداند که بین آنها پیوند قلبى و مودتآمیزى بر قرار کرده است . (34) ادامه این پیوند براى استمرار زندگى زناشویى ضرورى است . حال اگر چنین پیوندى بین زن و شوهرى که یکى مسلمان و دیگرى کافر استبرقرار شود، از یک سو، آنان به ویژه زن را در معرض فرهنگپذیرى از یکدیگر قرار داده و از سوى دیگر، با نهى از دوستى و مودت کافران در تضاد خواهد بود; و اگر این رابطه برقرار نباشد، زندگى دوام نخواهد یافت .
دلیل دیگر آنکه ازدواج با بیگانگان در دراز مدت موجب حضور گسترده غیر مسلمانان در جامعه اسلامى و تغییر ترکیب جمعیت، گسترش فرهنگ بیگانه و اضمحلال فرهنگ اسلامى مىگردد . از اینرو، ازدواج با پیروان دیگر ادیان، جز در موارد خاص، تحریم شده است .
ج . تحریم سلطه اجتماعى - سیاسى: از دیگر راهکارهاى مهم صیانت از فرهنگ جامعه اسلامى، تحریم هرگونه تسلط و ولایت کفار بر مؤمنان و جامعه اسلامى است که در اصطلاح فقها، به قاعده «نفى سبیل» (35) معروف و به عنوان یکى از اصول حاکم بر روابط اجتماعى و بینالملل مسلمانها با بیگانگان مطرح است . مراد از این قاعده این است که خداوند در تشریع احکام اسلامى، حکمى را که به واسطه آن سلطه و برترى کافر بر مسلمان تثبیت گردد، جعل نکرده است . بر فرض ثبوت این قاعده، حکومت آن بر همه عمومات و اطلاقات اولیه ثابت مىگردد; (36) بدین معنا که نقش محدودکنندهاى در استنباط احکام مربوط به روابط اجتماعى - سیاسى مسلمانان با بیگانگان دارد . از اینرو، اگر عموم و یا اطلاق آیه و روایتى مقتضى حکمى باشد که زمینهساز سلطه کافر بر مسلمان است، به وسیله این قاعده تخصیص خورده، حجیتخود را براى اثبات نظر شارع از دست مىدهد . براساس این قاعده، که در اثبات آن به قرآن، (37) سنت، (38) عقل (39) و اجماع (40) استناد شده است:
اولا، برقرارى هرگونه رابطه سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى کشورهاى مسلمان با بیگانگان در صورتى که موجب استیلاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى بیگانگان بر جوامع اسلامى شود، حرام است و نه تنها دولتها و ملل مسلمان حق برقرارى چنین روابطى ندارند، بلکه باید با ابزارها و راهکارهاى گوناگون از جمله مقاومت منفى به مقابله با بیگانگان برخیزند . (41)
ثانیا، هیچ کافرى نمىتواند در جامعه اسلامى عهدهدار منصبى از مناصب سیاسى و قضایى، که لازمهاش تسلط و برترى بر مسلمانان است، بشود . مسلمان بودن از شرایط حاکمان، والیان و قضات جامعه اسلامى است . (42)
ثالثا، کافر، بر کودکان بىسرپرست (لانه لا یؤمن مخادعته عن الدین)، دیوانه (43) و خردسالان مسلمان - هرچند فرزندان خود او باشد - و نیز بر تزویج دختر مسلمان خود، (44) تجهیز میت مسلمان - حتى پدر و فرزند او باشند - (45) و برده مسلمان، حق ولایت و سرپرستى ندارد . (46) همچنین حق شفعه بر مسلمان ندارد . برخى از فقها حق مالکیت وى بر قرآن و حتى کتب روایى و فقهى را نیز رد کردهاند . (47)
د . تحریم فراوردههاى گوشتى: در ذبح یا شکار حیوانات، علاوه بر شرایطى همچون رو به قبله بودن و ذکر نام خدا، مسلمان بودن ذابح یا شکارچى نیز شرط است . از اینرو، اگر یکى از اصناف کافران - اعم از مشرک، بتپرست، مادىگرا، اهل کتاب و نیز مرتد و ناصبى - حیوانى را سر ببرند و یا به وسیله سگ شکارى، تیر و تفنگ شکار کنند، آن حیوان، غیر مذکا و در حکم مردار است و استفاده از گوشت، پوست و چربى آن بر مسلمان حرام مىباشد . به همین دلیل، گوشت، پوست، چربى و مواد غذایى گوشتى، که از کشورهاى غیرمسلمان وارد مىشوند و یا در بازار غیر مسلمانان و یا به وسیله غیر مسلمانى که در کشور اسلامى زندگى مىکند، فروخته مىشوند، محکوم به حرمت و نجاست مىباشند; (48) البته نصوص مربوط به ذبایح اهل کتاب، قدرى متفاوت است; لذا برخى براى جمع بین ادله، حکم به کراهت کردهاند; اما مشهور فقها ذبایح اهل کتاب را نیز غیرمذکا دانستهاند (49) حتى در برخى روایات، از ذبایح جبریه و مجسمه نیز نهى شده است . (50) همچنین براساس نجاست کفار، دیگر مواد غذایى آنان، که مایع و یا مرطوب باشد، نیز همین حکم را دارد، هرچند برخى در صورت عدم علم به نجاست، پرهیز از آن را لازم نمىدانند . این راهکار نیز در جهت منزوى ساختن بیگانگان و واگرایى از آنها قابل ارزیابى است تا یکى دیگر از زمینههاى فرهنگپذیرى از بیگانگان از بین برود .
ه . تحریم تسلیحاتى: قدرت برتر نظامى از ابتدایىترین اشکال آن تا برخوردارى از فناورى و تجهیزات بسیار پیشرفته نظامى، همواره - به ویژه در جهان معاصر - یکى از عناصر قدرت و برترى طلبىهاى بینالمللى بوده است . از اینرو، اسلام از یک سو، مسلمانان را به داشتن قدرت برتر نظامى براى دفاع از خویش و مقابله با دشمنان فرا مىخواند (51) و از سوى دیگر، هرگونه ارتباط تجارى، از جمله فروش سلاح و فناورى نظامى به دشمنان را، در صورتى که موجب تقویتبنیه نظامى آنان و در نتیجه، تهدید مسلمانان شود، تحریم نموده، آن را جزو «مکاسب محرمه» مىشمارد . (52) این سیاست در روابط تجارى، به ویژه تجارت نظامى، به مرور زمان مىتواند بیگانگان را به انزواى بینالمللى کشانده، آنها را از تلاش، تهدید و اعمال فشار بر ضدجوامع مسلمان و در نتیجه، تسلط و تاثیرگذارى بر آن، باز دارد . فقهاى مسلمان با استناد به کتاب (53) و سنت، (54) دیدگاههاى ارزشمندى در اینباره ارائه کردهاند . (55)
و . تحریم اطلاعاتى: قرآن هرچند با خطاب عام، مسلمانان را از برقرارى ارتباط ولایى با بیگانگان نهى مىکند . اما به سبب اهمیت فراوانى که حفظ اسرار جامعه اسلامى دارد، به طور خاص بر آن تاکید کرده و مسلمانان را از اینکه بیگانگان را محرم راز خود دانسته واطلاعات و اسرار گوناگون نظامى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى را در اختیار آنان قرار دهند و یا به آنها بفروشند، نهى مىکند:
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یالونکم خبالا ودوا ما عنتم قد بدت البغضآء من افواهم و ماتخفى صدورهم اکبر قد بینا لکم الآیات ان کنتم تعقلون .» (آلعمران: 118) ; اى کسانى که ایمان آوردهاید! محرم اسرارى از غیرخود انتخاب نکنید . آنها از هرگونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمىکنند و دوست دارند شما در رنج و زحمتباشید . (نشانههاى) دشمنى از دهان (و کام) شان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان مىدارند، از آن مهمتر است . ما آیات (و راههاى پیشگیرى از شر آنها) را براى شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید .
این آیه در شان عدهاى از مسلمانان نازل شد که به سبب خویشاوندى، همپیمانى، همسایگى و حق رضاعى که پیش از اسلام با یهودیان داشتند، به قدرى روابط دوستانه و صمیمانه با آنان برقرار کرده بودند که پس از اسلام، اسرار مسلمانان را به آنها بازگو مىکردند و آنها در مواقع لزوم، از آن اطلاعات علیه مسلمانان بهره مىگرفتند، یا آن را در اختیار مشرکان مکه قرار مىدادند . از اینرو، آیه نازل شد وآنان را از این کار نهى کرد . (56)
ز . تحریم وابستگى به بیگانگان: قرآن پیامبر و مسلمانان را از تکیه کردن و وابستگى به بیگانگان در امور دینى و اجتماعى نهى مىکند: «ولا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار .» (هود: 113) مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر «رکون» ، «الذین ظلموا» و امورى که اتکا به ظالمان در آنها نهى شده است، مىفرماید: با توجه به آیات قبلى، روشن مىشود که مراد از ظالمان، کافران و مشرکان و هر جائر و ستمگرى است که از پذیرش آیین توحیدى سرباز زده، از گسترش و پیاده شدن آن جلوگیرى نموده و مؤمنان را به خاطر باورها و ارزشهایشان مورد آزار و شکنجه قرار مىدهد . بنابراین، حتى جائران مسلماننما را نیز شامل مىشود و «رکون» به هر تکیه کردنى گفته نمىشود، بلکه به آن وابستگى که برخاسته از گرایش و تمایل باشد، اطلاق مىگردد . قرآن، پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان را از این وابستگى به ظالمان در امور دین نهى مىکند; یعنى باید از بیان و یا پیاده کردن حقایقى از دین که به ضرر آنهاست، پرهیز کنند و نباید آنان را در اداره امور اجتماعى خویش دخالت دهند و یا با استفاده از امکانات آنان به حفظ، تبلیغ، اجراى دین، اخلاق و سنن اسلامى اقدام نمایند; چرا که این کار، استقلال دینى و اجتماعى مسلمانان را خدشهدار کرده، احیاى حق از راه توسل به باطل به شمار مىرود که سرانجام، موجب از بین رفتن حق بر اثر تلاش براى احیاى آن مىشود . (57)
بر همین اساس، اسلام نظامهاى اجتماعى و سیاسى را که مبتنى بر فرهنگ اسلامى نباشند و نیز حاکمانى را که بر مبناى معیارهاى اسلامى سر کار نیامده باشند، «غاصب» و «طاغوت» مىنامد . ائمه معصوم علیهم السلام نیز همواره نسبتبه این نظامها و حاکمان جور، موضع منفى داشته و با آنان درگیر بودهاند و به همین دلیل نیز از سوى آنان مسموم و مقتول شدهاند . آن بزرگواران هرگونه همکارى با آنها و مراجعه به آنان، حتى براى گرفتن حق مسلم خویش، را نهى کردهاند; (58) چرا که اینگونه وابستگىها و مراجعه کردنها به معناى به رسمیتشناختن آنان بوده و به مرور زمان مشروعیت آنها را نهادینه کرده و در نتیجه، باعث انزوا و خاموشى فرهنگ توحیدى مىشود .
ح . عدم تکریم اجتماعى: در بینش اسلامى، میزان ارزش و کرامتحقیقى انسان در گرو میزان تکامل الهى اوست که تنها از راه پاىبندى به باورها، ارزشها و هنجارهاى توحیدى میسر است; از اینرو، کافران را بدترین جنبندگان نامیده (59) و براى آنان ارزشى قایل نیست . به همین دلیل، فقها با استناد به کتاب و سنت، احکامى را صادر کردهاند که به نوعى، تحقیر اجتماعى کفار بوده و از راههاى مؤثر برائت و بیزارى از آنان است; مانند جواز هجو، لعن، نفرین و غیبت مشرکان، (60) عدم جواز غسل (61) و نماز بر جنازه (62) آنان، عدم وجوب کفن و دفن، (63) عدم قبول شهادت، (64) منع وصیت (65) و وقف براى آنها، (66) محرومیت از ارث، (67) زکات، (68) عدم وجوب دیه قتل آنها (69) و عدم جواز استغفار براى مردگان آنها . (70) البته در برخى موارد، بین فقها اختلافنظرهایى وجود دارد .
ط . محدودیتهاى اجتماعى فرهنگى: از دیدگاه فقه اسلامى، پیروان ادیان آسمانى و اهل کتاب حکمشان با مشرکان و بىدینان یکسان نیست . از اینرو، آنها مىتوانند تحتشرایط «ذمه» با حفظ عقیده و مذهب خویش در حوزه حکومت اسلامى، زندگى کنند . این شرایط عبارتند از: پرداخت جزیه (مالیات سرانه)، پرهیز از اقداماتى که به نوعى امنیت اجتماعى مسلمانان را به خاطر انداخته، یا موجب آزار و اذیت آنان مىشود (مثل همکارى با بیگانگان و جاسوسى براى آنها، ایجاد مزاحمتبراى زنان و دختران مسلمان و دزدى اموال آنها) پرهیز از شکستن هنجارها و بىاعتنایى نسبتبه ارزشهاى اسلامى در ملاعام، اجتناب از احداث معابدى همچون کلیسا، صومعه، کنشت و آتشکده، خوددارى از احداث بناها و ساختمانهاى مشرف بر خانههاى مسلمانان، به صدا درآوردن ناقوس، ورود به مساجد مسلمانان، فروش کتب دینى خود و صلیب در بازار مسلمانان، تبلیغ باورها و ارزشهاى خود، و انجام معاملاتى که در اسلام حرامند . این محدودیتها از جمله براى آن هستند که به مرور زمان، فرهنگ جامعه اسلامى با تاثیرپذیرى از باورها و ارزشهاى آنان، دگرگون نشود . (71) از سوى دیگر، زمینه انزواى اجتماعى و فرهنگى آنان فراهم شده، به مرور زمان، باورها و ارزشهاى شرکآلود از بین بروند .
3 . تحریم فرهنگى
از منظر اسلام، جامعه در سلامت و آلودگى فکرى و رفتارى افراد بسیار مؤثر است . براى همین، از یک سو با سازوکارهاى گوناگونى همچون تبلیغ، ترویج و تعمیق باورها، اندیشهها، ارزشها، و هنجارهاى اسلامى و اصل امر به معروف بر آن است که آنها را تبدیل به فرهنگ عمومى کرده و با اصلاح ناهنجارىهاى فکرى و رفتارى به سالمسازى فرهنگى بپردازد و از سوى دیگر، با ارائه راهکارهاى مناسبى همچون تحریم محصولات فرهنگ غیر دینى، نفى نمادهاى کفرآلود، تحریم تشابه فرهنگى به بیگانگان و «نهى از منکر» به مبارزه با فرهنگ جاهلى و در نتیجه، اصلاح مداوم افراد و نهادهاى اجتماعى همت گمارد تا فضاى فرهنگى جامعه به عناصر فرهنگ غیر توحیدى آلوده نشود .
احکام مربوط به مرتدشدگان، بدعتگذاران در دین، تحریفگران و مفسران به راى و چگونگى برخورد با آنان نیز دقیقا در همین جهت و براى صیانت از فرهنگ دینى و پیشگیرى از تزلزل اعتقادى و استحاله و اضمحلال فرهنگى جامعه قابل ارزیابى است . در ذیل به سه نمونه از مصادیق تحریم فرهنگى اشاره مىشود:
الف . تحریم فراوردههاى فرهنگى: از نگاه اسلام، هر کسى مىتواند براى خود هرگونه باور و اندیشهاى داشته باشد و در خلوت خانه خود، هر رفتارى انجام دهد . وى هرچند در نزد خداوند مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، ولى کسى حق تجسس و دخالت در کار او را ندارد . اما اگر همین فرد در مقام ترویج همان باورها و ارزشهاى غیر دینى برآید، چون جنبه اجتماعى پیدا مىکند، اسلام دستور برخورد شدید با وى را مىدهد; چرا که موجب آلودگى فرهنگ عمومى جامعه و افول آن مىشود . بر همین اساس، اسلام آن دسته از محصولات فرهنگى را که به نوعى باورها، اندیشهها و ارزشهاى غیر اسلامى را ترویج و یا در باورها و ارزشهاى دینى القاء شبهه و تردید مىکنند، تحریم و امحاى آن را واجب کرده است . این راهکار از دیر باز تحت عنوان «حرمت کتب ضاله» (72) مطرح بوده و فقها بالاتفاق، نگهدارى، چاپ، تکثیر، خرید و فروش، خواندن، تدریس و درس گرفتن اینگونه کتابها و نیز کسب درآمد از راههاى مذکور را حرام دانستهاند، جز براى اهل فن و براى نقد و بررسى آنها . (73) روشن است که انواع مطبوعات، نشریهها، روزنامهها و نیز امواج و تصاویر ضاله نیز، که از ماهواره و اینترنت دریافت مىشوند، همین حکم را دارند . فقها براى این حکم به کتاب، (74) سنت و عقل استناد کردهاند . (75)
ب . نفى نمادهاى فرهنگى: نمادها به عنوان ابزار ارتباط اجتماعى، نقش انتقال فرهنگى را بین افراد، نسلها و جوامع بشرى ایفا مىکنند . از اینرو، اسلام بسیارى از باورها و ارزشهاى بنیادین خود را در قالبهاى گوناگونى از رفتارها و گفتارهاى نمادین و یا ترکیبى از هر دو ریخته و با عناوین گوناگون کوشیده است که آنها را جزئى از رفتارها و گفتارهاى روزمره مسلمانان قرار دهد تا از این راه، وارد حوزه فرهنگ عمومى کرده و به هدایت فکرى، رفتارى آنها بپردازد . براى مثال، نماز و حجسرشار از این گفتارها و رفتارهاى نمادین و در برگیرنده عمیقترین مفاهیم توحیدىاند .
«توحید» بنیادىترین باورى است که اسلام مىخواهد آن را در تمام اندیشهها، باورها، رفتارها، گفتارها، و عواطف فردى و اجتماعى انسان منعکس نماید و در یک کلام، قبلهنماى فرهنگ و جامعه کند . از اینرو، از یک سو «قصد قربت» را در همه رفتارها، گفتارها و عواطف، شرط لازم و یا شرط کمال دانسته است; چنانکه رو به قبله و یا پشتبه قبله بودن در بسیارى از حالات، واجب، حرام، مستحب و یا مکروه است; یعنى انسان باید هنگام عبادت، در نهان و آشکار، قیام و قعود، خواب و بیدارى، متوجه خدا بوده و حتى هنگام انجام حیوانىترین رفتارها نیز نباید از خدا و جهت توحیدى غافل شود . از سوى دیگر، رفتارها، گفتارها و نمادهایى را که به نوعى تداعىگر و دربردارنده باور و یا ارزشى از فرهنگ جاهلىاند، مورد نهى تحریمى و یا تنزیهى قرار داده است تا همه روزنههاى نفوذ فرهنگ بیگانه به حوزه فرهنگى مسلمانان را مسدود نماید . براى مثال به موارد ذیل توجه کنید:
1 . قبله: بدون شک، روبه سوى معبود بودن، جان مایه اصلى عبادت و بندگى است، اما چون خداوند فراتر از افق ادراک حسى بشر است و مکان مشخصى ندارد (همه جا هست و هیچ جا نیست) اگر قرار باشد در رفتار، گفتار و اندیشههاى آدمى تجلى کند، قطعا باید یک جهت نمادین و محسوس و مشخصى داشته باشد تا همه بندگان بدان سمت روى کنند . از اینرو، «کعبه» از دیر باز به عنوان برجستهترین نماد توحید، قبله خداپرستان بوده است تا آنان با همه تفاوتها، یگانگى و همبستگى فرهنگى و اجتماعى خود را حفظ نمایند . براى همین، از یک سو، نمازگزاردن به سوى کعبه واجب است (76) و از سوى دیگر، اقامه آن در برابر مجسمه، تصویر، قبر، (77) آتش روشن، و نیز در آتشکده (78) ، با لباس، انگشترى و روى فرشى که دارا ى تصویر ذى روحى باشد، (79) نهى شده است . حکمت این حکم را پرهیز از تشبه به بتپرستى و عبادت اهل ضلال دانستهاند; چرا که هر یک از موارد مذکور نمادى از یک باور غیرتوحیدى است .
ب . اذان: پیش از وضع حکم اذان، مسلمانان با نداى «الصلاة جماعة» وقت نماز را اعلان مىکردند و در سال نخست هجرت، پیامبر صلى الله علیه و آله براى تعیین نشانهاى براى اعلام وقت نماز، با یارانش به مشورت نشست . برخى «بوق زدن» - نماد عبادى یهودیان - و برخى دیگر برافروختن آتش و بعضى نیز صداى «ناقوس» را پیشنهاد کردند . اما چون هر یک از آنها نمادى از باورها و ادیان شرکآلود بودند، رسول خدا صلى الله علیه و آله هیچیک را نپذیرفت، تا آنکه روزى جبرئیل نازل شد و حکم اذان را ابلاغ کرد; اذانى که عمیقترین و بنیادىترین باورها و ارزشهاى توحیدى را در بر دارد و به حق مىتوان آن را بلندترین سرود توحید و زیباترین شعار یگانهپرستى دانست .
ج . تحریم تشابه فرهنگى: تقلید و الگوپذیرى از ویژگىهاى روانى انسان بوده و از زمینههاى مهم اجتماعى شدن و فرهنگپذیرى به شمار مىرود . این پدیده ریشه در انگیزههایى همچون گرایش به برترى و توانمندى، برخوردار شدن از پذیرش اجتماعى و دور ماندن از فشارهاى اجتماعى دارد که فرد را وادار به پذیرش ارزش هاى حاکم بر محیط زندگى و یا مورد قبول الگوى موردنظر مىکند .
اسلام با توجه به این مهم و با تاکید بر این نکته که تقلید و تشابه به هر فرد و گروهى، پیامد همگرایى و همسان شدن با آنان را در پى دارد، (80) از یک سو، الگوهاى سالم فکرى و رفتارى را معرفى کرده (81) و از سوى دیگر، با مذموم خواندن تقلیدهاى کورکورانه و عارى از تفکر و تامل و نفى الگوهاى ناشایست و تقلید از آنها، (82) تشابه به بیگانگان و تقلید از آنها را تحریم مىکند تا مسلمانان به مرور زمان و در اثر همگرایى با آنها به فرهنگپذیرى و در نتیجه، استحاله فرهنگى گرفتار نشوند . این مهم از دیرباز و تحت عنوان «حرمت تشبه به کفار» در کتب فقهى مطرح بوده است و فقها تشابه به کفار را در لباس پوشیدن، آرایش کردن، غذا خوردن، روش زندگى (83) و هرچیزى که از ویژگىهاى اختصاصى آنها باشد، حرام دانستهاند . (84)
4 . مقاومت فرهنگى
پاىبندى به باورهاى اسلامى در زندگى فردى و اجتماعى، ناگزیر یک سلسله ناملایمات، محدودیتها و محرومیتهاى ظاهرى به دنبال دارد . اسلام مقاومت در برابر این امور و دیگر فشارهاى اجتماعى براى صیانت از فرهنگ اسلامى و عدم پذیرش فرهنگ جاهلى را از مصادیق بارز «صبر در طاعت» و «جهاد فى سبیلالله» مىداند و از مسلمانان مىخواهد هرگز به دلایلى همچون حاکمیت فرهنگ جاهلى بر جامعه و پیروى اکثریت از آن، اندک بودن رهروان طریق هدایت و وجود فشارهاى گوناگون اجتماعى، دست از باورها و ارزشهاى خود برنداشته، به رنگ جماعت درنیایند; چرا که پس از هدایتسبیل (85) و تبیین رشد از غى، (86) جتبر همه تمام است و باید براى حفظ باورها و ارزشها توحیدى پایدارى کرد .
مقاومت فرهنگى و جانبازى در راه باورها و ارزشهاى توحیدى، جلوههاى با شکوهى در تاریخ ادیان الهى داشته است و انبیا، خود طلایهداران این حرکتبودهاند . از اینرو، قرآن کریم علاوه بر انبیا، از افراد و گروههاى مؤمنى نام مىبرد که علىرغم حاکمیت فرهنگ و نظام اجتماعى - سیاسى طاغوت بر جامعه و تحمل سختىهاى فراوان، دست از باورها و ارزشهاى توحیدى بر نداشته و با به جان خریدن انواع فشارهاى اجتماعى، آزارها و اذیتها سر بر سرآیین و ایمان خود نهادند . این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایتستوده و آنها را براى همیشه تاریخ و به عنوان الگوى سرمد مؤمنان معرفى کرده است . قرآن با بیان این قبیل داستانها، بر آن است که از یک سو، مسلمانان را، که همواره با این فشارها مواجه بودهاند، دلدارى دهد تا هرگز موعوب جوامع و فرهنگهاى طاغوتى نشده، بر صیانت از باورها و ارزشهاى توحیدى پاىدارى کنند و از سوى دیگر، سرانجام دردناک کافران را، که دستبه آزار مؤمنان زدهاند، براى عبرت همه کافران تاریخ گوشزد نماید . به برخى از جلوههاى این نوع مقاومتها در قرآن توجه کنید:
الف . ساحران فرعون: هنگامى که ساحران به حقانیت رسالت موسى علیه السلام پى برده و به خداى یگانه ایمان آوردند، (87) فرعون سختبرآشفت و آنها را به شدیدترین شکنجهها و فجیعترین نوع قتل (بریدن یکى از دو دست و پاى دیگر و آویزان کردن از تنه درخت نخل) تهدید کرد، (88) تا دست از ایمان خود بردارند، اما ساحران بدون اینکه مرعوب این تهدیدها شوند، بر ایمان خود پایدارى کرده، گفتند: «سوگند به خدایى که ما را آفریده، هر گز با وجود این دلایل روشن، تو را بر خداى یگانه مقدم نخواهیم داشت . هرکارى که دوست دارى انجام بده، فرمان تو تنها در این دنیا نافذ است و تنها مىتوانى ما را از پاداشها و امتیازاتى که داده بودى محروم کنى و با بریدن دست و پایمان و آویختن به دار، ما را از زندگى دنیا محروم سازى، (89) اما اگر کسى در گرداب شرک و گناه غرق شود، براى همیشه در آتش قهر خدا دچار خواهد شد; چنانکه اگر کسى به وادى ایمان و عمل صالح گام نهد از نعمتهاى بىشمار و بهشت جاودان خدا بهرهمند مىشود . (90) ما به پروردگار خویش ایمان آوردیم تا گناهان و جادوگرىمان را، که تو ما را براى مقابله با موسى بدان واداشتى، بیامرزد; که او بهتر و ماندگارتر است . (91) تو به سبب اینکه ما با دیدن نشانههاى آشکار الهى به خدا ایمان آوردیم، مىخواهى از ما انتقام بگیرى، و ما از خداوند مىخواهیم که به ما صبر و استقامت عنایت کرده، ما را مسلمان و با ایمان از این دنیا ببرد . (92)
قرآن با بیان این فراز از داستان حضرت موسى علیه السلام یکى از زیباترین صحنههاى توحیدى را ترسیم کرده، قدرت شگفتانگیز ایمان راسخ و یقین به خدا و باورهاى توحیدى را به نمایش مىگذارد که چگونه مىتواند با شکوهترین جلوههاى پایدارى و مقاومت فرهنگى را بیافریند .
ب . مؤمن آل فرعون: وى را از نزدیکان فرعون دانستهاند (93) و ظاهرا پس از ایمان آوردن ساحران، به حضرت موسى علیه السلام گروید، اما ایمان خود را از فرعونیان پنهان مىداشت . قرآن وى را با نام «مؤمن آل فرعون» معرفى مىکند; نامى که دنیایى از پیام است . «مؤمن» تجسمى از باورها و ارزشهاى توحیدى است که در میان اجتماعى (آل فرعون) مىزیست که زمامدار آن نماد برجسته کفر، شرک و طغیان بود . سورهاى از قرآن نیز به این نام، نامگذارى شده است و بیش از بیست آیه به شرح مقاومت و بیانات وى در دفاع مستدل و حکیمانه از باورها و ارزشهاى توحیدى و نکوهش شرک و بتپرستى و پیروان آن مىپردازد .
از آیات قرآن بر مىآید که وى مردى هوشمند، موقعشناس، داراى منطقى استوار و نیز آگاه به معارف توحیدى بوده است . او براى آگاهى از نقشه فرعونیان و در حمایت از حضرت موسى علیه السلام، ایمان خود را پنهان مىداشت; اما هنگامى که دید خشم شدید فرعون جان موسى علیه السلام را تهدید مىکند، قدم پبش نهاد و با به خطر انداختن جان خویش و بیانات مستدل و منطقى، جان موسى را از خطر رهانید . (94)
قرآن درباره فرجام وى به طور سر بسته مىگوید: خداوند او را از توطئههاى آنان رهانید، ولى فرعونیان را در گرداب هلاکت و عذاب الهى غرق کرد، (95) اما از اینکه چه توطئهاى علیه او چیدند، چیزى نمىگوید . بخشى از آن توطئه مىتواند تحمیل بتپرستى بر وى باشد، اما خداوند چنان قدرت روحى و استقامتى به او داد که از این دام مهلک رها شد . امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر جمله «فوقاه الله سیئات ما مکروا» به آن اشاره کرده، مىفرماید: «والله لقد قطعوه اربا اربا و لکن وقاه الله ان یفتنوه فى دینه» ; (96) به خدا سوگند، او را قطعه قطعه کردند، ولى هرگز نتوانستند وى را به دستبرداشتن از دین و آیین خود وادار نمایند .
ج . آسیه همسر فرعون: وى نیز پس از غلبه حضرت موسى بر ساحران، به خداى یگانه ایمان آورد، ولى آن را پنهان مىداشت، اما سرانجام رازش برملا شد . فرعون بارها از وى خواست دست از آیین یکتاپرستى بردارد و از موسى علیه السلام و خداى یگانه بیزارى جوید، اما وى به شدت پایدارى کرد . هنگامى که فرعون از ارتداد او ناامید شد، دستور داد وى را در زیر آفتاب سوزان به چهار میخ کشیده، سنگ بزرگى بر روى سینهاش قرار دهند، اما او آنقدر در زیر شکنجه تاب آورد که جان به جان آفرین تسلیم کرد .
خداوند او را به عنوان الگوى ابدى براى همه مؤمنان تاریخ معرفى مىکند; زنى که در متن یک محیط آکنده از کفر و شرک و در خانه سرسختترین دشمن خدا زندگى مىکرد، اما به سبب پاىبندى به باورها و ارزشهاى توحیدى، نه تنها از جان خود گذشت، بلکه به همه جلال و جبروت فرعونى و زرق و برق دنیا و ناز و نعمت زندگى پشت پا زد و با آرزوى همجوارى با خداى مهربان، از فرعون و پیروان ستمکار او و نیز باورها و ارزشهاى جاهلى آنان بیزارى جست . (97) از اینرو، پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله وى را یکى از چهار زن برتر بهشت معرفى کرد . (98)
د . اصحاب اخدود: در داستان موسوم به «اصحاب اخدود» ، از جباران ستمگرى یاد مىشود که گودال عظیمى پر از آتش انبوه فراهم آورده، مؤمنان را تنها به دلیل اینکه دست از آیین یکتا پرستى برنداشتند و به آیین شرکآمیز گردن ننهادند، درون آتش انداخته، سوزاندند . آنان با تمام قساوت و بىرحمى، در کنار گودال مىنشستند و سوختن مؤمنان را تماشا مىکردند . (99)
ه . اصحاب کهف: اصحاب کهف گروه دیگرى از قهرمانان مقاومت در راه حفظ فرهنگ و آیین توحیدى هستند که خداوند به سبب عظمت کارى که انجام دادند، آنان را «جوان مرد» مىنامد، با اینکه همه از مرز جوانى گذشته بودند . (100) آنان شش نفر از مشاوران و نزدیکان دقیانوس طاغوت زمان به همراه یک چوپان بودند و در جامعهاى مىزیستند که شرک و بتپرستى و باورها و ارزشهاى برخاسته از آن بر سراسر زندگى مردمان سایه گستر بود و حاکمان ستمگر طاغوت، یکى پس از دیگرى بر گرده جامعه سوار شده، به پاسدارى از فرهنگ کفر و نظام اجتماعى سیاسى مىپرداختند . اصحاب کهف از پیروان آیین نوظهور حضرت مسیح علیه السلام بودند که سران کفر به سختى در برابر آنان واکنش نشان دادند و براى جلوگیرى از گسترش دین آنان، مؤمنان را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار داده، به قتل مىرساندند . (101)
اصحاب کهف در آغاز، ایمان خود را پنهان مىساختند، اما یکى از روزها و در حضور امپراتور و درباریان، بپا خاسته، با بیزارى جستن از خدایان دروغین و آیین بتپرستى، نداى توحید سر داده، پرده از ایمان خود برداشتند . (102) اما فرهنگ جاهلى چنان در تار و پود جامعه و هزار توى اذهان حاکمان و مردم ریشه دوانده بود که نه تنها آواى توحید، ذرهاى گوش جان آنان را ننواخت، بلکه آنها کمر به قتل اصحاب کهف بستند، ولى آنان در فرصتى و با دست کشیدن از آن همه زرق و برق و نازو نعمتشاهانه به غارى پناه بردند تا با کنارهگیرى از جامعه و فرهنگى آلوده، هویت و سلامت فرهنگى خویش را حفظ نمایند .
و . مسلمانان صدر اسلام: تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ سرخ تشیع، بیش از هر آیین و مذهب دیگرى شاهد مقاومت فرهنگى، پایدارى و جانفشانى در راه حفظ باورها و ارزشهاى اسلامى بوده است . نمونه بارز آن مقاومت مسلمانان صدر اسلام مىباشد که قرآن در کنار ستایش آنان به سبب مقاومت و مهاجرت فرهنگى و نیز جهاد در راه حفظ باورها و ارزشهاى توحیدى، این مهم را نیز گوشزد مىکند که گمان نکنید آزارها و شکنجهها و در نتیجه، مقاومتبه پایان رسیده است، بلکه تا زمانى که شما بر سر باورها و ارزشهاى الهى پافشارى کنید، آزارها و شکنجهها ادامه دارد و شما نیز باید همواره مقاومت و پایدارى نمایید . در اینجا، به دو نمونه از مقاومت فرهنگى مسلمانان صدر اسلام اشاره مىشود:
1 . خداوند در آیه 110 سوره نحل مىفرماید: «ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربک من بعدها لغفور رحیم» ; اما پروردگار تو نسبتبه کسانى که پس از آزار و شکنجه هجرت کردند، سپس جهاد نموده و (در راه خدا) استقامت ورزیدند، پروردگارت پس از انجام این کارها، آمرزنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمتخود مىسازد).
مفسران، آیه یاد شده را در شان افرادى همچون بلال حبشى، صهیب رومى، خباب بن منذر، یاسر، سمیه و عمار نازل دانستهاند که مورد سختترین آزارها و شکنجههاى مشرکان قرار گرفتند تا دست از اسلام برداشته، بار دیگر جامه کفر و بتپرستى بر تن کنند . بلال حبشى را گاه در زیر آفتاب سوزان حجاز، زرهى آهنین بر تن مىکردند و گاه سنگ بزرگى را روى سینهاش قرار مىدادند، اما او با مقاومتى مثال زدنى، آواى «احد، احد» و «صمد، صمد» سر مىداد . خباب بن منذر را با تنى عریان بر روى خارهاى بیابان مىکشاندند . سمیه را به چهار میخ کشیدند و پس از آزار فراوان، نیزهاى در شکم وى فرو بردند و به شهادتش رساندند . یاسر نیز در زیر شکنجه جان باخت . (103)
2 . در سوره آل عمران آیه 186 مىفرماید: «لتبلون فى اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور» ; به یقین، (همه شما) مورد امتحان مالى و جانى قرار مىگیرید، و از کسانى که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانى) داده شده - یهود - و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید . و اگر استقامت و تقوا پیشه سازید، (شایستهتر است; زیرا) این از کارهاى مهم و قابل اطمینان است .
در شان نزول آیه گفتهاند: مسلمانان که پس از آزار فراوان، خانه و کاشانه خود را وانهاده و به مدینه هجرت کردند، از سوى مشرکان به غارت خانه و دارایى و نیز آزار بستگان آنان در مکه پرداختند و نیز در مدینه با بدگویى، شماتت و زخم زبان یهودیان، به ویژه شاعر بدزبان و کینهتوزى به نام کعب بن اشرف، مواجه شدند . او پیوسته پیامبر و مسلمانان را در اشعار خود، هجو مىکرد و مشرکان را علیه آنان بر مىانگیخت . حتى نام دختران و زنان مسلمان را در اشعار خود آورده، موضوع غزلهاى عاشقانه قرار مىداد . سرانجام، فشار روانى بر مسلمانان را به جایى رساند که رسول خدا صلى الله علیه و آله دستور قتل او را صادر کرد و وى به دست مسلمانان کشته شد .
آیه مزبور با اشاره به همه این ناملایمتها، مسلمانان را به پایدارى، گذشتن از جان و مال و آسایش خویش در راه اسلام فرا مىخواند و اینکه مبادا آزارها و اذیتها موجب دست کشیدن آنان از اسلام شود و نیز گمان نکنند که با کشته شدن کعب بن اشرف و رفع دیگر مشکلات، گرفتارىها و نیز پایدارىها نیز رو به پایان است . (104)
5 . مهاجرت فرهنگى
مهاجرت به عنوان یک اصل رفتارى، همواره به مثابه راهى براى حفظ حیات و یا رسیدن به شرایط بهتر آن بر زندگى بسیارى از حیوانات و انسانها حاکم بوده است . از اینرو، بسیارى از پرندگان و چرندگان و نیز برخى گروههاى انسانى با عنوان «مهاجر» و کوچندگان شناخته مىشوند . پیشرفتشگفت فناورىهاى گوناگون و گسترش روز افزون جوامع شهرى، هر چند بسیارى از زمینههاى مهاجرت را از بین برده، اما اصل این رفتار، همچنان با قدرت تمام بر زندگى بشر حاکم است و بسیارى از انسانها براى دستیابى به شرایط بهتر زندگى، تجارت و یا تحصیل، از شهرى به شهرى و یا از کشورى به کشور دیگر مهاجرت مىکنند .
اسلام، که حیات و تکامل حقیقى انسان را در گرو حیات معنوى او مىداند، گستره مهاجرت را به محدودهاى فراتر از قلمرو زندگى مادى توسعه و به آن صبغه توحیدى داده است . از اینرو، «مهاجرت فرهنگى» یکى از مفاهیم عمیق اسلامى و بهترین نوع هجرت به شمار مىرود; حرکتى زنده و پویا که همواره انسان را به سوى نقطه کمال آفرینش سوق مىدهد . این هجرت دو نوع است: هجرت درونى; یعنى ترک دیار آلودگىها و زشتىها و خیمه زدن در سرزمین پاکىها و زیبایىها; (105) و هجرت بیرونى; یعنى ترک دارالکفر، خارج شدن از ولایت طاغوت و سکنى گزیدن در دارالایمان و قلمرو ولایتخدا .
در بینش اسلامى، باید همه استعدادها و توانمندىهاى انسان و جامعه در مسیر بندگى خدا و رشد و تکامل الهى به کار گرفته شوند و تمام باورها، ارزشها و رفتارهاى فردى و اجتماعى صبغه توحیدى داشته باشند . از اینرو، در یک جامعه طاغوتى (غیر دینى)، که نظام سیاسى اجتماعى و فرهنگ جاهلى بر آن حاکم است، باورها، اندیشهها، ارزشها و رفتارهاى افراد آن جامعه نیز صبغه طاغوتى پیدا کرده، توانمندى هاى گوناگون فردى و اجتماعى در مسیر طاغوت قرار گرفته، انسانها دچار انحطاط و تباهى مىشوند . در چنین جامعهاى، بندگى خدا براى اکثریت قریب به اتفاق انسانها امکانپذیر نیست; چرا که جریان تند اجتماعى، همانند سیلى بنیانکن، افراد را با خود مىبرد و با کوبیدن به صخرهها و کنارهها نابودش مىکند . (106) بر همین اساس، اگر مسلمانى نتواند در یک جامعه طاغوتى دارالکفر، هویت فرهنگ دینى خود را حفظ کرده و با برخوردارى از آزادىهاى اجتماعى، آزادانه و آشکارا به باورها و ارزشهاى اسلامى پاىبند باشد، باید از آنجا کوچیده، در جامعه اسلامى، دارالایمان (107) زندگى کند; زیرا «نتوان مرد به ذلت که در اینجا زادم .»
هجرت براى حفظ حیات معنوى و فرهنگ اسلامى چنان حایز اهمیت است که مهاجرت پیامبر صلى الله علیه و آله از مکه به مدینه مبدا تاریخ مسلمانان شد، (108) در حالى که در تاریخ زندگى ایشان حوادث مهم دیگرى همچون ولادت، بعثت، فتح مکه و رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز وجود داشتند . خود پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز درباره اهمیت مهاجرت فرهنگى مىفرماید: «من فر بدینه من ارض و ان کان شبرا من الارض، استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمد» . (109)
در این زمینه، خداوند کسانى را که به سبب زندگى در سرزمین بیگانگان (غیر مسلمان) و عدم مساعد بودن شرایط اجتماعى براى فراگیرى معارف دینى و پاىبندى به آن، از دین خدا روى بر تافتهاند، ستمگرانى مىنامد که بر خود ستم روا داشتهاند . هنگامى که پس از مرگ، فرشتگان وضع نامساعد دینى آنان را مشاهده مىکنند، از وضعیت دینى آنان در زمان حیات، پرسش مىکنند . آنان مىگویند: ما در جامعهاى زندگى مىکردیم که حاکمیت و قدرت اجتماعى سیاسى در دست مشرکان بود و ما اقلیت ناتوانى بیش نبودیم . آنها ما را از پاىبندى به باورها و ارزشهاى دینى و شعائر الهى باز مىداشتند و هیچ کارى از ما ساخته نبود . (کنا مستضعفین) فرشتگان با رد ادعاى استضعاف آنان مىگویند: زمین خدا که بسیار گسترده بود; اگر آنجا تحت فشار، محدودیت و آزار و شکنجه بودید، چرا به سرزمین دیگرى هجرت نکردید تا آزادانه به فراگیرى معارف دینى پرداخته، شعائر الهى را بر پاى دارید و از استضعاف فرهنگى رهایى یابید؟ بلکه مستضعف واقعى مردان و زنان و کودکانى هستند که نه مىتوانند چارهاى براى رهایى از فشارها و محدودیتهاى اجتماعى و حفظ هویت دینى خویش در آن جامعه پیدا کنند و نه مىتوانند آن سرزمین را ترک کرده و جاى دیگرى بروند: (110) «ان الذین توفاهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماواهم جهنم وسآءت مصیرا الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلا فاولئک عسى الله یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا .» (نساء: 97 - 99)
قرآن همچنین در سوره عنکبوت آیه 56 با اشاره به موضوع یاد شده، مىفرماید: «یا عبادى الذین ءامنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون .»
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه مىفرماید: «لا تطیعوا اهل الفسوق من الملوک فان خفتموهم ان یفتنوکم على دینکم فان ارضى واسعة و هو یقول: «فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض» فقال: «الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها .» (111)
همچنین از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل شده است: «اذا عصی الله فی ارض انت فیها فاخرج منها الی غیرها .» (112)
افزون بر آیات یاد شده، قرآن با گزارش نمونههایى از مهاجرت فرهنگى افراد و گروههاى خداپرست، بر آن است تا الگوى رفتارى مناسبى در این زمینه ارائه نماید . به چند نمونه اشاره مىشود:
الف . هجرت بنىاسرائیل: هنگامى که بنى اسرائیل پس از سالها آزار و شکنجه و کشتار از سوى فرعونیان، نتوانستند آزادانه به بندگى خدا بپردازند و براساس باورها و ارزشهاى الهى زندگى کنند، خداوند فرمان هجرت شبانه به سوى سرزمین فلسطین را صادر کرد: «و لقد اوحینا الى موسى ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فى البحر یبسا ولا تخاف درکا و لا تخشى .» (طه: 77) ; ما به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر و براى آنان راهى خشک در دریا بگشا، که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهى ترسید و نه از غرق شدن در دریا .
ب . هجرت اصحاب کهف: آنان شمارى از خداپرستان بودند که پس از سالها مقاومت فرهنگى، آنگاه که در حضور پیشوایان کفر، از باورها و ارزشهاى شرکآلود بیزارى جستند، دستبه مهاجرت فرهنگى زدند . آنها با ایمانى راسخ، خانه و کاشانه، زن و فرزند و زندگى شاهانه را رها کردند و با به جان خریدن تمام محرومیتها، براى حفظ ایمان و آیین خود به سوى سرنوشتى نامعلوم روانه شدند، اما خداوند، آغوش رحمتخود را به روى آنان گشود و آنها را جاودانه تاریخ کرد . (113)
ج . هجرت حضرت ابراهیم و یارانش: حضرت ابراهیم علیه السلام سالها با فرهنگ کفرآلود و شرکآمیز جامعه خویش مبارزه کرد و براى توحیدى کردن آن کوشید، اما هنگامى که کافران در صدد کشتن و سوزاندن وى برآمدند، خداوند با گلستان کردن آتش، او را رهایى بخشید . (114) وى به همراه پیروان اندک خویش، سرزمین بابل را به سوى فلسطین ترک کرد تا در آنجا بدون آزار و اذیت مشرکان، به گسترش دعوت حق همت گمارد و بندگى خداى یکتا را به جاى آورد . (115) قرآن این هجرت را از زبان ابراهیم علیه السلام، «هجرت به سوى خدا» مىخواند . (116)
د . هجرت مسلمانان صدر اسلام: هنگامى که جمعیت تازه مسلمان در مکه روبه فزونى نهاد و افراد زیادى از قبایل گوناگون به اسلام گرویدند، پیشوایان گمراهى از گسترش اسلام در هراس شده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و پیروان او را مورد شدیدترین آزارها و اذیتها قرار دادند تا آنان دست از باورها و ارزشهاى توحیدى برداشته، دوباره به شرک و بتپرستى روى آورند . از اینرو، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مهاجرت به سوى حبشه را صادر کرد و یک گروه هفتاد نفرى به سرپرستى جعفر بن ابىطالب روانه آن دیار شدند تا در سایه حکومت نجاشى، که پیرو آیین مسیح علیه السلام بود، آزادانه به زندگى بر اساس فرهنگ اسلامى ادامه دهند . این گروه پس از چندى به مکه بازگشتند، اما به سبب آنکه مشرکان بر شدت آزار و اذیتخود افزودند، دوباره و در یک گروه یکصد و یک نفرى به سوى حبشه مهاجرت کردند . آنان پس از هجرت رسول خدا به مدینه و در سال فتح خیبر، به مدینه بازگشتند . (117)
گروه دیگرى از مسلمانان همراه پیامبر صلى الله علیه و آله و به فرمان الهى به مدینه مهاجرت کردند . خداوند این مهاجران و صبر پیشگان در راه خدا و نیز پناهدهندگان به آنها را مؤمنان راستین خوانده است و به آنها مغفرت، رزق کریم، (118) جایگاه خوب در دنیا و پاداشى در آخرت مىدهد تا از جلاى وطن و زندگى در سرزمین دیگر در غم و اندوه نباشند: «والذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنیا حسنة ولاجر الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون» (نحل: 41)
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر آیه فوق مىفرماید: خداوند به آنان که براى خدا، نه اهداف دیگرى از شهر و دیار خویش هجرت کردند، وعده یک جامعه سالم و عارى از شرک و بتپرستى مىدهد که در آنجا خداى یگانه پرستش مىشود و عدالتبر روابط افراد آن حاکم است . هر چند این در برابر نعمتهاى بىشمار آخرتى، سعادت و جاودانگى و لذتهاى عارى از رنج، فنا، نیستى و درد و رنج آن دنیا، چیزى به شمار نمىآید . (119)
پىنوشتها
1 - عبدالحسین نوشین، واژه نامک، چ دوم، تهران، دنیا، 1363، واژه «فرهنگ» .
2 - ر . ک: داریوش آشورى، تعریفها و مفهوم فرهنگ، تهران، مرکز فرهنگى آسیا، بىتا/محمود روحالامینى، زمینه فرهنگشناسى، چ دوم، تهران، عطار، 1368، ص 15 .
3 - دى . استنلى ایتزن، فرهنگ به مثابه معرفت مشترک انسانى، ترجمهضیاءتاجالدین، نامهفرهنگ، شدوم، سالهفتم، 1376، ص15 .
4 - جمعى از نویسندگان، فرهنگ و دین، ترجمه گروه مترجمان زیرنظر بهاءالدین خرمشاهى، تهران، طرح نو، 1374، ص 4 .
5 - تى . اس . الیت، درباره فرهنگ ترجمه حمید شاهرخ، تهران، نشر مرکز، 1369، ص 28/جلال ستارى، زمینه فرهنگ مردم، تهران، ویراستار، 1370، ص 81/محمد مجتهد شبسترى، دین و فرهنگ در جهان اسلام، سومین سمپوزیم اسلام و مسیحیت ارتدوکس، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى بینالملل با همکارى انجمن دوستى ایران و یونان، 1374، ص 28/محمد خاتمى، بیم موج، تهران، سیماى جوان، 1374، ص 171 .
6 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «ان ربکم واحد و اباکم واحد و دینکم واحد و نبیکم واحد ولافضل لعربى على عجمى و لا عجمى على عربى ولا احمر على اسود ولا اسود على احمر الا بالتقوى» (متقى هندى، کنزالعمال، ص 93).
7 - نحل: 36/نساء: 60/بقره: 256 .
8 - یس: 60 .
9 - ممتحنه: 1 .
10 - آل عمران: 28/توبه: 23 .
11 - توبه: 3 .
12 - مائده: 51/ممتحنه: 13 .
13 - مائده: 52 .
14 - حجرات: 7 .
15 - بقره: 98 - 99/توبه: 114 .
16 - انعام: 34/آل عمران: 181 .
17 - ممتحنه: 1/آل عمران: 118 .
18 - محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، چ هفتم، بیروت، دراحیاء التراث العربى، بىتا، ج 21، باب الجهاد .
19 - محمدحسین طباطبائى، المیزان، چ پنجم، قم، اسماعیلیان، 1371، ج 9، ص 151 - 152 .
20 - «و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دینکم فقاتلوآ ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون .» (توبه: 12).
21 - «کذلک یجعل الله الرجس على الذین لا یؤمنون .» (انعام: 125/همچنین: ر . ک: المیزان، ج 7، ص 343).
22 - «و اما الذین فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا وهم کافرون» (توبه: 125)
23 - «یا ایها الذین ءامنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا ...» (توبه: 28).
24 - «قل لا اجد فى ما اوحى الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة اودمامسفوحااو لحم خنزیر فانه رجس .» (انعام: 145)
25 - «یا ایها الذین ءامنوآ انما الخمرو المیسر و الانصاب و الازلام رجس من حمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون .» (مائده: 90).
26 - جواهرالکلام، ج 27، ص 42 .
27 - محمدحسن زمانى، طهارت و نجاسات اهل کتاب در فقه اسلامى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371، ص 65 .
28 - تورات، سفر تثنیه، باب هفتم، آیه 1 - 5/کتاب نحیما، باب سیزدهم، آیه 23 - 30 .
29 - آدام متز . تاریخ تمدن اسلامى در قرن چهارم، تهران، امیرکبیر، 1364، ج 1، ص 74/ابوالعینین بدران، العلاقات الاجتماعیة بین المسلمین و غیر المسلمین، بیروت، دارالنهضة، 1968، ص 52 .
30 - روایت پهلوى، ص 4 .
31 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «کل مولود یولد على الفطرة حتى یکون ابواه یهودانه او ینصرانه .» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 281، ح 22) و منه صلى الله علیه و آله: «انظر فى ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس .» (کنزالعمال، ص 855، ح 43400).
32 - «و لا تنکحوا المشرکات حتى یؤمن و لامة مؤمنة خیر من مشرکة ولو اعجبتکم ولا تنکحوا المشرکین حتى یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک ولو اعجبکم .» بقره: 221/و نیز ر . ک: ممتحنه: 10 .
33 - المیزان، ج 2، ص 205 .
34 - «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة .» (روم: 21)
35 - محمدرضا فاضل لنکرانى، القواعد الفقهیة، تهران، اسلامیه، 1401 ق، ج 1، ص 233 .
36 - سیدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بىتا، ج 1، ص 162 .
37 - «ولن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا .» (نساء: 141)
38 - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسة نشر اسلامى، ج 47، ص 334 .
39 - سیدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 161 .
40 - همان، ص160/محمدرضافاضللنکرانى، القواعدالفقهیة، ص241 .
41 - امامخمینى، تحریرالوسیلة، قم، دارالعلم، بىتا، ج1، ص 485 .
42 - محمدهادى معرفت، ولایتفقیه، قم، التمهید، 1377، ج 1، ص 270، 279، 287/جواهرالکلام، ج 40، ص 12 .
43 - جمالالدینحلى، قواعدالاحکام، قم، اسماعیلیان، 1389ق، ص 139 .
44 - جواهرالکلام، ج 38، ص 160 - 163 .
45 - سیدحسنموسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 172 .
46 - مرتضى انصارى، المکاسب المحرمه، بىجا، دارالحکمة، 1421 ق، ص 158/جواهر الکلام، ج 22، ص 22 .
47 - جواهر الکلام، ج 22، ص 338 .
48 - همان، ج 36/تحریرالوسیله، ج 2، کتاب «صیدوذباحه» .
49 - جواهرالکلام، ج36/تحریرالوسیله، ج2، کتاب «صید و ذباحه .»
50 - شیخ حر عاملى، وسایل الشیعة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا، باب 28 از ابواب ذبائح، ح 9 و10 .
51 - «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و ءاخرین منهم ...» (انفال: 60)
52 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28 .
53 - «ولا تعاونوا على الاثم والعدوان ...» (مائده: 2/انفال: 60)
54 - وسائلالشیعة، باب 8 از ابواب ما یکتسب، ح 2، 6، 7 .
55 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28/المکاسب المحرمة، ص 152/تحریرالوسیلة، ج 1، ص 496 .
56 - طبرسى، مجمعالبیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 2، ص 371/محمدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، بیروت، دارالفکر، 1415 ق، ج 4، ص 82 .
57 - المیزان، ج 11، ص 51 .
58 - وسایلالشیعه، ج 11، باب 13 از ابواب جهاد، ص 32، ح 1 و باب 42، ص 127 و 131 .
59 - «ان شرالدواب عنداللهالذین کفروا فهملایؤمنون» (انفال: 55)
60 - قد امر رسول الله حسانا یهجوهم و قال: «انه اشد علیهم من رشق النبال» /احمد بن حسین بیهقى، سنن بیهقى، پاکستان، الجامعة الاسلامیة پاکستان، ج 10، ص 238/جواهر الکلام، ج22، ص 61، 62 .
61 - جواهرالکلام، ج4، ص80 - 81/تحریرالوسیله، ج 1، ص 65 .
62و63 - تحریرالوسیله، ج 1، ص 79/ج 1، ص 73، 87 .
64، 65 - همان، ج2، ص442/جواهرالکلام، ج41، ص16/ص 96 .
66 - همان، ج 2، ص 71 و ج 28، ص 32 - 31 .
67 - همان، ص 364 و همان، ج 39، ص 1 و 16 .
68 - همان، ج 1، ص 339 .
69 - همان، ج 2، ص 559 و 660 .
70 - «و ما کان للنبى و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى من بعد ماتبین لهم انهم اصحاب الجحیم .» (توبه: توبه 113)
71 - ر . ک: جواهرالکلام، ج 21، ص 289 - 227، باب الجهاد .
72 - المکاسب المحرمه، ج 1، ص 186/علامه حلى، قم، مؤسسه اهلالبیت، 1414 ق/تذکرة الفقهاء، ج 17، ص 582/همو، منتهى المطلب، تبریز، حاج احمد، 133، ج 2، ص 113 .
73 - تحریرالوسیله، ج 2، ص 57 - 56/المکاسبالمحرمه، ج1، مسئله 7 .
74 - «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین .» (لقمان: 6) /و نیز ر . ک: حج: 30/نور: 19 .
75 - وسائلالشیعه، ج 17، ص 85/جواهرالکلام، ج 22 .
76 - «و من حیثخرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره .» (بقره: 150) ; «قد نرى تقلب وجهک فى السماء فلنولینک قبلة ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام» (بقره: 144)
77 - وسائلالشیعة، باب 32، از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح4 و باب5، ح15/جواهرالکلام، ج8، ص 367 .
78 - وسائلالشیعه، باب سوم از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و 2 و نیز باب سىام، ح 5/جواهرالکلام، ج 8، ص 367 و 380/شهید ثانى، اللعمة الدمشقیة، ج 1/تحریرالوسیله، ج 1، مسئله 20 .
79 - وسائلالشیعه، باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح 1 .
80 - على علیه السلام: «من تشبه بقوم اوشک ان یکون منهم .» (بحارالانوار، ج 78، ص 93).
81 - «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة .» (احزاب: 21/ممتحنه: 4).
82 - بقره: 170 .
83 - قال الصادق علیه السلام: «انه اوحى الله الى نبى من انبیائه قل للمؤمنین: لا تلبسوا لباس اعدائى ولا تطعموا مطاعم اعدائى و لا تسلکوا مسالک اعدائى فتکونوا اعدائى کما هم ادائى .» (وسائلالشیعه، ج 4، ص 385، ح 8).
84 - ر . ک: المحاسن، ح 624/وسایلالشیعه، ج 4، ص 383، ح 1/بحارالانوار، ج 10، ص 100، ح 18 و ج 76، ص 112، ح 14 .
85 - «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا .» (انسان: 3)
86 - «لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغی ...» (بقره: 256)
87 - اعراف: 122 - 119 .
88 - «قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم ان هذا لمکر مکرتموه فى المدینة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین .» (اعراف: 123 - 124 و نیزر . ک: طه: 71)
89 - «قالوا لن نؤثرک على ما جآءنا من البینات والذى فطرنا فاقض مآ انت قاض انما تقضى هذه الحیوة الدنیا .» (طه: 72)
90 - «انه من یات ربه مجرما فان له جهنم لایموت فیها و لا یحیى و من یاته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلى .» (طه: 74 - 75)
91 - «انا آمنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و مآ اکرهتنا علیه من السحر و الله خیر و ابقى .» (طه: 73)
92 - «و ما تنقم منا الا ان آمنا بآیات ربنا لما جآءتنا ربنا افرغ علینا صبرا وتوفنا مسلمین .» (اعراف: 126).
93 - نورالثقلین، ج 4، ص 518 .
94 - غافر: 26 - 44 .
95 - غافر: 45 .
96 - بحارالانوار، ج 38، 162، ح 5 .
97 - «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمین .» (تحریم: 11)
98 - جلالالدین سیوطى، الدر المنثور، بیروت، درالفکر، 1414 ق، ج 6، ص 246 .
99 - «قتل اصحاب الاخدود النارذات الوقود اذ هم علیها قعود و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید» (بروج: 4 - 8)
100 - قال الصادق علیه السلام: «اما علمت ان اصحاب الکهف کانوا کلهم کهولا فسماهم الله فتیة بایمانهم . من آمن بالله واتقى فهو الفتى .» (نورالثقلین، ج 3، ص 244).
101 - «انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فى ملتهم ولن تفلحوا اذا ابدا .» (کهف: 20)
102 - «انهم فتیة ءامنوا بربهم وزدناهم هدى و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض لن ندعو من دونه الها لقد قلنا اذا شططا هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه ءالهة لو لایاتون علیهم بسلطان بین فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا و اذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الى الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیىء لکم من امرکم مرفقا .» (کهف: 13 - 16)
103 - تفسیر طبرى، ج 14، ص 240/مجمعالبیان، ج 6، ص 203/المیزان، ج 12، ص 355 .
104 - تفسیر طبرى، ج 4، ص 267/مجمعالبیان، ج 2، ص 465 .
105 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «اشرف الهجرة ان تهجر السیئات» و عنه صلى الله علیه و آله لام انس: «اهجرى المعاصى; فانها افضل الهجرة .» (کنزالعمال، ح 65 و 3539 .
106 - «و جعلنا هم ائمة یدعون الى النار .» (قصص: 41) ; «الم تر الى الذین بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم یصلونها و بئس القرار .» (ابراهیم: 28 - 29)
107 - «المراد بدار الاسلام - کما فى الدروس - ما ینفذ فیها حکم الاسلام فلا یکون بها کافرا الا معاهدا . و اما دارالکفر فهى ما ینفذ فیها احکام الکفار فلا یسکن فیها مسلم الا مسالما .» (جواهرالکلام، ج 38، ص 184).
108 - محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، قم، مکتبه ارومیه، 1404 ق، ج 27، ص 122 .
109 - بحارالانوار، ج 19، ص 31/مجمعالبیان، ج 3، ص 98 .
110 - المیزان، ج 5، ص 49 - 50 .
111 - على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ دوم، قم، دارالکتب، 1367، ج 28، ص 156 .
112 - مجمعالبیان، ج 8، ص 455 .
113 - کهف: 13 - 16 .
114 - عنکبوت: 24 .
115 - المیزان، ج 16، ص 122 .
116 - «فامن له لوط و قال انى مهاجر الى ربى انه هو العزیز الحکیم .» عنکبوت: 26/و نیز ر . ک: صافات: 99 .
117 - تفسیر على ابن ابراهیم قمى، ج 1، ص 176/الطبقات الکبرى، ج 1، ص 203 .
118 - «والذین ءامنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیلالله والذین ءاووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم .» (انفال: 74)
119 - المیزان، ج 12، ص 244، 245 .
برخورد عمده دوم زمانى روى داد که از یکسو، فرهنگ مسلمانان راکد و رنجور بود و جوامع آنان از جهل وجوع فرهنگى رنج مىبرد و از سوى دیگر، فرهنگ حریف غربى با تکیه بر انواع آرایههاى علمى نوین و سلاح پیشرفته فناورى به میدان آمده بود . از اینرو، توانستبىهیچ مقاومت پایدارى، گستره وسیعى از حوزههاى فرهنگى و اجتماعى مسلمانان را در نوردیده و اذهان و اندیشههاى بسیارى را افسون کند . این فرایند همچنان
و با استفاده از رسانههاى فراگیر و فرامرزى ادامه دارد و پدیده فراگیر و روز افزون «غربزدگى» رهاورد آن است که غربزدگان را به تقلید تهوعآور از همه چیز غربیان وامىدارد .
در مقابل فرهنگپذیرى بىحساب و کتاب از غربیان و در نتیجه اضمحلال فرهنگى جوامع مسلمان، همواره دو رویکرد عمده وجود داشته است: رویکرد غالب، که خود بازتاب یک بینش غربى است، فرهنگها را داراى عمر معینى مىداند که اکنون به سر آمده است و غربى شدن جوامع را، سرنوشت محتوم همه آنان مىشمارد . بنابراین، تلاشهاى فرهنگى ملتها در تغییر این تقدیر تاریخى اثرگذار نیستند و ناگزیر باید در کام فرهنگى غرب فرو رفت و به استحاله و اضمحلال فرهنگى تن در داد .
رویکرد دوم با تاکید بر برخورد فعال و نقادانه، شعار «بازگشتبه خویشتن فرهنگى» را سرمىدهد و اینکه باید بدون خودباختگى و تقلید ناشیانه از همه چیز غربیان، فرهنگ خفته خویش را بیدار کرد و با تکیه بر آن به رویارویى فرهنگ حریف رفت و سره از ناسره بر گرفت . بازسازى فرهنگهاى باستان با تکیه بر ناسیونالیسم افراطى و احیاى دوباره فرهنگ اسلامى، دو گرایش عمده این رویکرد در جوامع مسلمان بوده است .
رویکرد سومى هم - هرچند محدود - وجود داشت و بر آن بود که باید روزنههاى فرهنگى را به روى دیگر فرهنگها بست; چرا که هر عنصرى که بیرون از مرزهاى فرهنگ خودى روییده،بیگانه و لایق طرد است . این رویکرد نتیجهاى جز خاموشى و انزواى فرهنگى در پى ندارد و ماندگار نیست .
حال، نظر به اینکه از یک سو، اسلام بر حفظ هویت مستقل فرهنگى جامعه اسلامى اصرار اکید دارد و از سوى دیگر، جوامع مسلمان نیز با دیگر جوامع در ارتباطند و به ویژه امروزه در فرایند «جهانىسازى» به سوى غربى شدن رانده مىشوند، این پرسش رخ مىنماید که اسلام در این زمینه چه رویکردى دارد؟
بررسى کتاب و سنت نشان مىدهد که اسلام از یک سو، با راهبرد فرهنگى «تولى» (به مفهوم گسترده آن) در صدد تغذیه سالم فکرى و ایجاد همگرایى، یگانگى، انسجام، همبستگى و مصونیت کامل فرهنگى مسلمانان است و از سوى دیگر، در کنار تاکید بر اقتباس عناصر مفید دیگر فرهنگها، پذیرش باورها و اندیشههاى غیر توحیدى و ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى برخاسته از آن را به شدت نهى مىکند . این مهم که صیانت از فرهنگ دینى جوامع مسلمان در برخورد با فرهنگهاى بیگانه هدف آن است، در قالب راهبرد اجتماعى و فرهنگى «تبرى» و همراه با راهکارهاى مناسب ارائه شده است .
این نوشتار به بررسى راهکارهاى یاد شده مىپردازد، اما پیش از آن مطالبى به عنوان ادبیات و مبانى بحث ذکر مىشوند .
مبانى بحث
فرهنگ
«فرهنگ» از واژگان فارسى باستان و مرکب از دو بخش «فر» و «هنگ» مىباشد که در معانى گوناگونى چون دانش و فرزانگى، عقل سلیم، راى و تدبیر، تیزهوشى و خبرگى، حرفه، فن و هنر، کتاب لغت و مانند آن به کار رفته است . (1) این واژه به عنوان معادل واژه لاتینى culture برگزیده و به مفهوم جامعهشناختى آن با رویکردهاى گوناگون تاریخى، تشریحى، روانشناختى و ساختار شناسانه تعریف شده است . (2) در تازهترین تعریف، آن را «معرفت مشترک بشرى» با ویژگىهایى همچون «اکتسابى بودن» ، «تحولپذیرى» و «قابلیتیادگیرى» خواندهاند که با توجه به حوزههاى گوناگون آن، داراى مولفهها و عناصر مهمى همانند «باورها» (جهانبینى)، «ارزشها» ، «ایدئولوژى» ، «هنجارها» ، «نمادها»، «فناورى مادى و اجتماعى» مىباشد . (3)
دین و ارتباط آن با فرهنگ
بر اساس شواهد بسیار، دین و فرهنگ همزاد هم بوده و سهم بزرگى از بالندگى و ماندگارى خود را وامدار یکدیگرند . از اینرو، گفتهاند: «در تاریخ تمدن بشرى، نه دین بى فرهنگ داریم و نه فرهنگ بى دین .» (4)
درباره نسبتبین دین و فرهنگ، دو دیدگاه وجود دارد: افرادى همچون تى . اس . الیت آن دو را جنبههاى مختلف یک چیز و دو روى یک سکه با گسترهاى هم افق مىدانند و در مقابل، کسانى مانند اگوستین ژیرارد با تاکید بر تاثیر سازنده و سامانگر آن دو در یکدیگر، فرهنگ را پردامنهتر از دین مىخوانند . (5) به دلیل معنانى وسیع دین و فرهنگ نزد نظریهپردازان یاد شده و نیز به دست ندادن تعریفى دقیق از معنا و مولفههاى هر یک، دیدگاه آنان سر از تقابل درآورده و نزاعهاى فراوانى به دنبال داشته است . از اینرو، بدون پرداختن به نقد آنها، تنها بر اساس تعریف خود از دین (اسلام) و فرهنگ، به نسبتبین آن دو مىپردازیم:
«دین (اسلام) عبارت است از اراده تشریعى خداوند که در مجموعه گستردهاى از معارف و در حوزه باورها (عقاید)، ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادها ارائه و از طریق وحى در اختیار انسان قرار داده شده است تا زندگى فردى، عبادى و اجتماعى او را براى رسیدن به غایت آفرینش هدایت کند .» بنابراین، با توجه به مولفههاى مهم فرهنگ، دین (اسلام) به لحاظ گونههاى معرفتى، اخص از آن است . اما نکته شایان توجه اینکه همه عناصر فرهنگ به نوعى در گستره نظارتى دین قرار دارند . به دیگر سخن، هیچیک از باورهاى دخیل در تکامل الهى انسان و نیز احساسات و عواطف، گفتار و رفتارهاى ریز و درشت فردى، عبادى، اجتماعى و حتى عواطف و رفتارهاى مرتبط با طبیعت و تاریخ نیز از حوزه عقاید، احکام و اخلاق دینى خارج نیستند . از اینرو، نسبت منطقى دین (اسلام) و فرهنگ با توجه به عناصر گوناگون فرهنگى، متفاوت است; اگر مؤلفههاى فناورى مادى (دانش ساخت و به کارگیرى ابزارها)، بخشهایى از فناورى اجتماعى (دانش مدیریت) و نمادها در نظر گرفته شود، با اسلام نسبت تباین دارد، اما اگر عناصرى همچون باورها، ارزشها، ایدئولوژى و هنجارها لحاظ شوند، نسبتبین آن دو، عموم و خصوص من وجه است .
قلمرو دین (اسلام)
وجود ایدئولوژى، ارزشها و هنجارهاى اجتماعى نشان مىدهند که قلمرو اسلام فراتر از زندگى فردى است . بررسى دقیق و فراگیر آموزههاى کتاب و سنتبه روشنى نشان مىدهد که حیات آدمى به دو بخش دنیایى و آخرتى تقسیم شده است و این دو ارتباط تنگانگى با یکدیگر دارند . اساسا بنا بر بینش اسلامى، چگونگى زندگى انسان در آخرت با توجه به نوع حیات وى در دنیا شکل مىگیرد . بر این اساس، هیچ باور، احساس، گفتار و رفتار ریز و درشت فردى و اجتماعى را نمىتوان سراغ گرفت که به علت تاثیر مثبتیا منفى آن (اندک یا زیاد) در زندگى دنیا و آخرت انسان، مورد امر یا نهى دینى قرار نگرفته باشد . بنابراین، چنان نیست که بخشى از کارهاى دنیا، دنیایى محض و بىتاثیر در آخرت انسان بوده و خارج از گستره دین باشد و بخش دیگر مربوط به آخرت و داخل در قلمرو آن باشد .
سازوکارهاى حضور اجتماعى دین (اسلام)
فرهنگ و جامعه، همواره با انبوهى از شرایط دگرگون در فرایند حیات خود روبه روست و در موقعیتها و شرایط ناهمسان، نیازها و پرسشهاى تازهترى سر برآورده، پاسخ مىطلبند . از اینرو، براى اینکه اسلام بتواند با نظریهپردازىهاى اجتماعى و فرهنگى کارگشا، حضور دایمى خود را در شرایط متحول زندگى بشر و در طول همه اعصار و امکنه حفظ کند، ساز وکارهاى مهمى همچون گستردگى وسیع آموزهها، اجتهاد (به عنوان اساسىترین رمز پویایى و پایدارى اسلام که موضوع اصلى آن بخش متغیر زندگى است) ، احکام حکومتى، تحول موضوعات، احکام ثانوى و عرف عقلا را در خود تعبیه کرده است .
مبانى فرهنگى اسلام
اسلام خود را دین جهانى دانسته و با فراخواندن بشر به سوى باورها، ارزشها و هنجارهاى توحیدى، بر آن است که جامعه (امت واحده) و فرهنگ جهانى واحدى (توحیدى) تشکیل دهد; فرهنگى که مبتنى بر فطرت مشترک انسانى است . اما از سوى دیگر، واقعیتهاى فرهنگى و اجتماعى حاکم بر جوامع بشرى را - هر چند که مورد تایید نباشند - پذیرفته، و پیروان خود را ناگزیر از زندگى در آن و ارتباط با بیگانگان مىداند . از اینرو، به چارهاندیشى پرداخته است تا از یک سو، مسلمانان بتوانند هویت فرهنگى خود را حفظ کرده، تعمیق بخشند و از سوى دیگر، با اصلاح فرهنگهاى «جاهلى» ، زمینه «توحیدى» شدن آنها را فراهم آورند; بر این اساس، ضمن به رسمیتشناختن مرزهاى جغرافیایى و قراردادى در روابط بینالملل، اساس تفکیک بین جوامع بشرى را «جهانبینى» توحیدى و غیر توحیدى دانسته و نظر به حاکمیت اسلامى و غیر اسلامى، آن را به «دارالکفر» و «دارالاسلام» تقسیم مىکند .
جهانبینى اسلامى، که مبانى و جغرافیاى فکرى - فرهنگى اسلام را ترسیم مىکند، از عناصر متعددى شکل گرفته است که برخى بنیادین و زیربناى دیگر باورها و نیز ارزشها، ایدئولوژى و هنجارهاى اسلامى به شمار مىروند و برخى دیگر از اهمیت نسبى کمترى برخوردارند . این عناصر به ترتیب اهمیت، به سه دسته هستىشناسى (توحید)، انسانشناسى (معاد) و راه و راهنماشناسى (نبوت) تقسیم شده، اصول سهگانه دین را شکل مىدهد .
راهبرد فرهنگى اسلام
پس از تفکیک جوامع بر اساس جهانبینى توحیدى، نوبتبه «راهبرد فرهنگى» مىرسد تا خطوط کلى وسیاست کلان مربوط به ارتباط با بیگانگان (کافران) را ترسیم نماید . این راهبرد بر قانون جاذبه و دافعه استوار است; قانون فراگیرى که در اشکال گوناگون بر همه پدیدههاى هستى حاکم بوده و دنیاى جسم و جان آدمى را نیز در تسخیر مراتب و جلوههاى گوناگون خود دارد . بر اساس این قانون، که انسان از رهگذر آن مىتواند با حفظ حیات فردى و اجتماعى و ادامه آن، امکان تکامل را براى خود رقم زند، آدمى به سوى هر چیز و هر کس که به نوعى نیازى از او را برآورد و لذت و کمالى برایش فراهم سازد، گرایش مىیابد و از هر چیز و هرکس که به گونهاى حیات جسم و جان او را تهدید کرده و رنج و نقصى به دنبال آورد، گریزان مىشود، با این تفاوت که گرایشها و گریزهاى آدمى از روى آگاهى و اختیار صورت مىگیرند . به همین دلیل نوع آگاهى و شناخت انسان، قطبنماى آن مىباشد .
از منظر اسلام، حیات و تکامل حقیقى انسان در گرو حیات فکرى و فرهنگى اوست . از اینرو، از یک سو و براى حفظ حیات و هویت فرهنگى مؤمنان، بر فعال کردن جاذبه و دافعه آنان و نفى بىتفاوتى نسبتبه باورها و ارزشهاى جاهلى (غیر توحیدى) تاکید مىورزد و از سوى دیگر، با نفى عصبیتهاى خونى (خانوادگى و قبیلهاى)، جغرافیایى، نژادى (رنگ و زبان)، صنفى و حتى انتساب اسمى به ادیان آسمانى (6) و جاهلى خواندن آنها، با دو اصل «تولى و تبرى» ، جاذبه و دافعه اجتماعى و فرهنگى مسلمانان را در جهت فطرى و الهى هدایت مىکند . این دو، از اصول عملى اسلام و به عنوان دو سیاست کلان و راهبردى، تطبیق اجتماعى و فرهنگى اصل توحید و شعار اساسى آن (لا اله الا الله) مىباشد که از یک سو، با نفى خدایان دروغین (لا اله)، انسانها را از پرستش و بندگى آنها نهى کرده، بر باورها و ارزشهاى غیر توحیدى خط بطلان مىکشد و از سوى دیگر، با اثبات خداى یگانه (الله) و دعوت انسان به بندگى او، جهانبینى و ارزشهاى توحیدى را فراروى بشر قرار مىدهد .
اسلام با دو راهبرد تولى و تبرى بر آن است که توحید را در تمام اندیشهها، باورها، ارزشها و هنجارهاى فردى ، اجتماعى و عبادى انسان سارى و جارى کرده، باورها، ارزشها و هنجارهاى غیر توحیدى را از صحنه زندگى او حذف نماید . به همین دلیل، از یک سو، پیروان خود را به جانبدارى از فرهنگ توحیدى و همگرایى با مؤمنان صالح ، به عنوان تجسمى از آن فرهنگ فرا مىخواند تا از این طریق، جامعهاى بر اساس فرهنگ و نظام اجتماعى سیاسى برخاسته از توحید بنا کند و نیز با ایجاد همبستگى شدید روحى، فرهنگى و اجتماعى بین اعضاى آن و رهبران فکرى و اجتماعىاش، هویت فرهنگى و اجتماعى آن را حفظ و از هضم شدن در فرایند تحولات تاریخى جلوگیرى نماید . و از سوى دیگر، مؤمنان را به بیزارى جستن از فرهنگ جاهلى و کفار و مشرکان، که تجسمى از آن فرهنگ هستند، دعوت مىکند تا از نفوذ فرهنگ بیگانه در جامعه اسلامى پیشگیرى کند .
همگرایى و واگرایى (تولى و تبرى) که اسلام منادى آن است، کاملا بر اساس حکمت و خردمندى و از روى نهایت رحمت و علاقهمندى به سرنوشت انسانهاست و اصولا خداوند، کافر و مشرک را نیز از آن جهت که آفریده او هستند، دوست دارد . بدینروى، گمراهى او در وادى کفر و شرک را برنمىتابد و در مقابل آن بىتفاوت نیست . داستان «تبرى» دقیقا به روابط اجتماعى مردمانى مىماند که گروهى از آنان دچار بیمارى مسرى شدهاند; عقل سالم و انسان دوستى اقتضا مىکند که پزشکان و پرستاران آن جامعه از یک سو، به درمان و مراقبت از بیماران بپردازند تا بهبودى کامل یابند و از سوى دیگر، روابط افراد سالم را با آنها محدود نمایند تا از ابتلاى آنان و گسترش روز افزون بیمارى پیشگیرى شود . بنابراین، هنگامى که گروهى از انسانها، دچار ناهنجارىهاى فکرى و رفتارى هستند، کاملا منطقى و خردمندانه است که اسلام با ارائه راهکارهاى متعدد، از یک سو براى تصحیح اندیشهها، باورها، ارزشها و هنجارهاى آنان همت گمارد و در صورت اصرار بر گمراهى خویش و آلوده کردن فرهنگ و جامعه سالم، شدیدا با آنان برخورد نماید تا موجب بیمارى فکرى و فرهنگى دیگران نشوند و از سوى دیگر، براى پاسدارى از سلامت فرهنگى مسلمانان و پیشگیرى از سرایتباورها و ارزشهاى غیر توحیدى به جامعه اسلامى، روابط اجتماعى با بیگانگان را کاملا ضابطهمند نماید . به همین دلیل، از همان آغاز و به وسیله ترسیم خطمشى برائت فرهنگى و واگرایى از بیگانگان و ارائه راهکارهاى مناسب، بر آن است که فرهنگپذیرى از بیگانگان را در حوزه باورها، اندیشهها، ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیر توحیدى از بین ببرد و حفظ هویت مستقل و پایدارى فرهنگ جوامع اسلامى را تضمین نماید .
نکته شایان توجه آنکه اساس تبرا، بیزارى و برائت قلبى، زبانى و عملى جستن از باورها، ارزشها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیرتوحیدى است، اما چون این عناصر در افراد، گروهها و نظامهاى اجتماعى - سیاسى، تجسم مىیابند، اسلام پیروان خود را به واگرایى نسبتبه آنها نیز فرا مىخواند . از این افراد و گروهها، در کتاب و سنتبا عناوین گوناگونى یاد شده است که برخى کلى بوده و توسط برخى دیگر از عناوین جزئى، معنا و مصداق مىیابند . از جمله مىتوان به عناوینى همچون طاغوت، (7) شیطان، (8) یهود و نصارا (12) و منافقان (13) اشاره کرد .
قرآن سبب برائت فرهنگى را دشمنى افراد و گروههاى یاد شده با فرهنگ توحیدى، (14) خدا، (15) پیامبر صلى الله علیه و آله (16) و مؤمنان (17) ذکر مىکند .
راهکارهاى صیانت از فرهنگ اسلامى
راهکارهاى گوناگون روانى، اجتماعى و فرهنگى که براى عملیاتى شدن راهبرد «برائت فرهنگى» و به شکل بسیار منطقى و حکیمانه پیشبینى شدهاند، به روشنى نشان مىدهند که راهبرد مذکور همه حوزههاى مربوط به روابط با بیگانگان را شامل شده و هرگونه زمینه فرهنگپذیرى از بیگانگان در مؤلفههاى مورد نهى اسلام را از بین مىبرد . عمدهترین راهکارهاى مذکور عبارتند از: مبارزه مستقیم (جهاد)، انواع تحریمهاى اجتماعى، تحریم فرهنگى، مقاومت فرهنگى و مهاجرت فرهنگى . هر یک به اجمال بررسى مىشوند:
1 . مبارزه مستقیم (جهاد) (18)
این راهکار، که از فروع و ضروریات دین است و جایگاه بلندى در بین احکام اجتماعى دارد، از عمدهترین شیوههاى برائت از بیگانگان در جهتحفظ و گسترش فرهنگ اسلامى به شمار مىرود . شکل ابتدایى آن مشروط به حضور پیشواى معصوم علیه السلام و بسط ید اوست . در جهاد ابتدایى، همه اصناف کافران، نخستبه پذیرش اسلام دعوت مىشوند; اهل کتاب مىتوانند در صورت عدم پذیرش آن، با شروط «اهل ذمه» در قلمرو حاکمیت اسلامى زندگى کنند . اما مشرکان و پیروان ادیان غیرتوحیدى، راهى جز پذیرش اسلام و یا جنگ ندارند، خداوند درباره مشرکان مکه مىفرماید: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم .» (توبه: 5)
این برخورد شدید براى برائت از آنان است و اینکه از هر طریق ممکن باید همگى منقرض شوند تا مردم از اختلاط و معاشرت با آنان رهایى یابند (19) و از تاثیرپذیرى از باورها و ارزشهاى شرکآلود و کفر آمیزشان در امان بمانند .
اما جهاد دفاعى مشروط به حضور معصوم نیست، بلکه هنگامى که اساس اسلام، شعائر و ارزشهاى آن و یا جان، مال و سرزمین مسلمانان از سوى کفار تهدید شوند، مبارزه با آنها بر هر مسلمان واجد شرایطى واجب است . (20) دقت در آیات مربوطه نشان مى دهد که هدف اصلى از این راهکار از یک سو، نابودى کامل باورها و ارزشهاى کفرآلود و شرکآمیز و از سوى دیگر، حفظ هویت فرهنگى مسلمانان و باورها و ارزشهاى توحیدى است .
2 . تحریمهاى اجتماعى - سیاسى
اسلام با تحدید روابط اجتماعى و سیاسى پیروان خود با بیگانگان، از یک سو، بر آن است که با منزوى کردن مشرکان و کافران، زمینه گرایش به اسلام و هدایت آنان را فراهم سازد و از سوى دیگر، با پیشگیرى از نفوذ آنها و فرهنگ جاهلى در جامعه، هویت فرهنگى مسلمانان را حفظ کند . براى این هدف، راهکارهاى ذیل را ارائه کرده است:
الف . حکم به نجاست: نفرت و پرهیز از پلیدىها که به نوعى آسیبهاى جسمى، روانى و اجتماعى را در پى دارند، از ویژگىهاى روحى و روانى انسان است . بر این اساس، خداوند نظر به آگاهى کاملى که به چند و چون تاثیر برخى باورها، رفتارها، اشیا و انسانها در سلامت جسم، جان و جامعه انسانى و مهمتر از همه، در فرایند تکامل الهى انسانها دارد، آنها را «پاک» یا «پلید» نامیده است تا گرایش فطرى انسان به پاکىها و گریز از پلیدىها را جهت داده، آنها را از همدیگر تفکیک نماید . از اینرو، قرآن باپلید (رجس/نجس) خواندن بىایمانى (21) کفر، شرک و نفاق، (22) مشرکان (23) و نیز امورى همچون شراب، قمار، بتها و ازلام (نوعى مردار، خون، گوشتخوک و مانند آن (25) بر آن است تا به تاثیر ویرانگر آنها در جسم، جان، جامعه و فرهنگ بشرى توجه داده، با ایجاد نفرت شدید، مسلمانان را به پرهیز از آنها وادارد . بر همین اساس، اکثریت قاطع فقهاى شیعه نیز با استناد به کتاب، سنت و اجماع، فتوا به نجاست ذاتى مشرکان و نیز اهل کتاب دادهاند، با این تفاوت که گروهى از فقهاى متاخر و معاصر دلایل نجاست ذاتى اهل کتاب را ناتمام دانستهاند، اما به سبب فتواى مشهور، حکم به احتیاط واجب (26) و یا نجاست عرضى و حکمى آنها دادهاند . (27)
این حکم نشان مىدهد که اسلام، پرهیز از کفار و مشرکان را فرمان مىدهد تا زمینه همگرایى با آنان و در نتیجه، نفوذ اندیشهها، باورها و ارزشهاى غیرتوحیدى در جامعه اسلامى و اذهان مسلمانان از بین برود .
ب . تحریم ازدواج: بدون شک، خانواده با وجود دیگر نهادهاى آموزشى گوناگون، هنوز هم نقشى مهم و اساسى در جامعهپذیرى و اجتماعى شدن فرزندان ایفا مىکند . بسیارى از باورها، ارزشها و هنجارهاى اجتماعى، از راه آموزش مستقیم و غیرمستقیم خانواده به فرزندان منتقل مىشوند . در این میان، پدر و بیش از او مادر در شکلگیرى شخصیت پایه فرزندان نقشى کارساز دارند و بسیارى از ویژگىهاى فرهنگى را از راه ارتباط مستمر (همانند ویژگىهاى جسمى و روانى از راه وراثت) به فرزندان منتقل مىنمایند . از اینرو، سلامت جسمى، روانى و فرهنگى، همواره به عنوان یکى از اصلىترین معیارها در گزینش همسر، مورد توجه افراد در فرهنگهاى گوناگون بوده و هست .
و زرتشت، (30) ازدواج با پیروان ادیان، افراد نژادها و قبایل دیگر با چند و چونى متفاوت، ممنوع بوده است تا افزون بر حفظ هویت دینى، اصالت نژادى و خانوادگى نیز مصون بماند . اسلام هرچند در مقایسه با ادیان و فرهنگهاى دیگر، انعطاف بیشترى در این مسئله از خود نشان داده و به ویژه معیارهاى نژادى، خانوادگى و امتیازات اجتماعى را لغو کرده است، اما نظر به اینکه هدف اصلى خود را تعلیم و تزکیه انسانها و اکمال ارزشهاى والاى اخلاقى مىداند، با اذعان بر تاثیر فکرى و رفتار پدر و مادر بر فرزندان، (31) ایمان را شرط صحت ازدواج دانسته و پیروان خود را از ازدواج با مشرکان و کافران (32) نهى نموده است، هرچند امتیازاتى همچون زیبایى و موقعیتبرتر اجتماعى نیز داشته باشند . قرآن درباره حکمت این حکم مىفرماید: «اولئک یدعون الى النار .» (بقره: 222) ; آنان به خاطر باورها و ارزشهاى شرکآلودى که دارند، دیگران را به سوى آتش جهنم فرا مىخوانند، اما خداوند با دعوت به ایمان، موجب رستگارى، آمرزش و بهشتى شدن انسانها مىشود . بنابراین، خداوند مؤمنان را از اختلاط و معاشرت با مشرکان، که نتیجهاى جز دورى از خدا در پى ندارد، بر حذر داشته و به اختلاط با مؤمنان، که زمینه تقرب الهى است، فرا مىخواند . (33)
از سوى دیگر، خداوند زن و شوهر را مایه آرامش روانى یکدیگر مىداند که بین آنها پیوند قلبى و مودتآمیزى بر قرار کرده است . (34) ادامه این پیوند براى استمرار زندگى زناشویى ضرورى است . حال اگر چنین پیوندى بین زن و شوهرى که یکى مسلمان و دیگرى کافر استبرقرار شود، از یک سو، آنان به ویژه زن را در معرض فرهنگپذیرى از یکدیگر قرار داده و از سوى دیگر، با نهى از دوستى و مودت کافران در تضاد خواهد بود; و اگر این رابطه برقرار نباشد، زندگى دوام نخواهد یافت .
دلیل دیگر آنکه ازدواج با بیگانگان در دراز مدت موجب حضور گسترده غیر مسلمانان در جامعه اسلامى و تغییر ترکیب جمعیت، گسترش فرهنگ بیگانه و اضمحلال فرهنگ اسلامى مىگردد . از اینرو، ازدواج با پیروان دیگر ادیان، جز در موارد خاص، تحریم شده است .
ج . تحریم سلطه اجتماعى - سیاسى: از دیگر راهکارهاى مهم صیانت از فرهنگ جامعه اسلامى، تحریم هرگونه تسلط و ولایت کفار بر مؤمنان و جامعه اسلامى است که در اصطلاح فقها، به قاعده «نفى سبیل» (35) معروف و به عنوان یکى از اصول حاکم بر روابط اجتماعى و بینالملل مسلمانها با بیگانگان مطرح است . مراد از این قاعده این است که خداوند در تشریع احکام اسلامى، حکمى را که به واسطه آن سلطه و برترى کافر بر مسلمان تثبیت گردد، جعل نکرده است . بر فرض ثبوت این قاعده، حکومت آن بر همه عمومات و اطلاقات اولیه ثابت مىگردد; (36) بدین معنا که نقش محدودکنندهاى در استنباط احکام مربوط به روابط اجتماعى - سیاسى مسلمانان با بیگانگان دارد . از اینرو، اگر عموم و یا اطلاق آیه و روایتى مقتضى حکمى باشد که زمینهساز سلطه کافر بر مسلمان است، به وسیله این قاعده تخصیص خورده، حجیتخود را براى اثبات نظر شارع از دست مىدهد . براساس این قاعده، که در اثبات آن به قرآن، (37) سنت، (38) عقل (39) و اجماع (40) استناد شده است:
اولا، برقرارى هرگونه رابطه سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى کشورهاى مسلمان با بیگانگان در صورتى که موجب استیلاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى بیگانگان بر جوامع اسلامى شود، حرام است و نه تنها دولتها و ملل مسلمان حق برقرارى چنین روابطى ندارند، بلکه باید با ابزارها و راهکارهاى گوناگون از جمله مقاومت منفى به مقابله با بیگانگان برخیزند . (41)
ثانیا، هیچ کافرى نمىتواند در جامعه اسلامى عهدهدار منصبى از مناصب سیاسى و قضایى، که لازمهاش تسلط و برترى بر مسلمانان است، بشود . مسلمان بودن از شرایط حاکمان، والیان و قضات جامعه اسلامى است . (42)
ثالثا، کافر، بر کودکان بىسرپرست (لانه لا یؤمن مخادعته عن الدین)، دیوانه (43) و خردسالان مسلمان - هرچند فرزندان خود او باشد - و نیز بر تزویج دختر مسلمان خود، (44) تجهیز میت مسلمان - حتى پدر و فرزند او باشند - (45) و برده مسلمان، حق ولایت و سرپرستى ندارد . (46) همچنین حق شفعه بر مسلمان ندارد . برخى از فقها حق مالکیت وى بر قرآن و حتى کتب روایى و فقهى را نیز رد کردهاند . (47)
د . تحریم فراوردههاى گوشتى: در ذبح یا شکار حیوانات، علاوه بر شرایطى همچون رو به قبله بودن و ذکر نام خدا، مسلمان بودن ذابح یا شکارچى نیز شرط است . از اینرو، اگر یکى از اصناف کافران - اعم از مشرک، بتپرست، مادىگرا، اهل کتاب و نیز مرتد و ناصبى - حیوانى را سر ببرند و یا به وسیله سگ شکارى، تیر و تفنگ شکار کنند، آن حیوان، غیر مذکا و در حکم مردار است و استفاده از گوشت، پوست و چربى آن بر مسلمان حرام مىباشد . به همین دلیل، گوشت، پوست، چربى و مواد غذایى گوشتى، که از کشورهاى غیرمسلمان وارد مىشوند و یا در بازار غیر مسلمانان و یا به وسیله غیر مسلمانى که در کشور اسلامى زندگى مىکند، فروخته مىشوند، محکوم به حرمت و نجاست مىباشند; (48) البته نصوص مربوط به ذبایح اهل کتاب، قدرى متفاوت است; لذا برخى براى جمع بین ادله، حکم به کراهت کردهاند; اما مشهور فقها ذبایح اهل کتاب را نیز غیرمذکا دانستهاند (49) حتى در برخى روایات، از ذبایح جبریه و مجسمه نیز نهى شده است . (50) همچنین براساس نجاست کفار، دیگر مواد غذایى آنان، که مایع و یا مرطوب باشد، نیز همین حکم را دارد، هرچند برخى در صورت عدم علم به نجاست، پرهیز از آن را لازم نمىدانند . این راهکار نیز در جهت منزوى ساختن بیگانگان و واگرایى از آنها قابل ارزیابى است تا یکى دیگر از زمینههاى فرهنگپذیرى از بیگانگان از بین برود .
ه . تحریم تسلیحاتى: قدرت برتر نظامى از ابتدایىترین اشکال آن تا برخوردارى از فناورى و تجهیزات بسیار پیشرفته نظامى، همواره - به ویژه در جهان معاصر - یکى از عناصر قدرت و برترى طلبىهاى بینالمللى بوده است . از اینرو، اسلام از یک سو، مسلمانان را به داشتن قدرت برتر نظامى براى دفاع از خویش و مقابله با دشمنان فرا مىخواند (51) و از سوى دیگر، هرگونه ارتباط تجارى، از جمله فروش سلاح و فناورى نظامى به دشمنان را، در صورتى که موجب تقویتبنیه نظامى آنان و در نتیجه، تهدید مسلمانان شود، تحریم نموده، آن را جزو «مکاسب محرمه» مىشمارد . (52) این سیاست در روابط تجارى، به ویژه تجارت نظامى، به مرور زمان مىتواند بیگانگان را به انزواى بینالمللى کشانده، آنها را از تلاش، تهدید و اعمال فشار بر ضدجوامع مسلمان و در نتیجه، تسلط و تاثیرگذارى بر آن، باز دارد . فقهاى مسلمان با استناد به کتاب (53) و سنت، (54) دیدگاههاى ارزشمندى در اینباره ارائه کردهاند . (55)
و . تحریم اطلاعاتى: قرآن هرچند با خطاب عام، مسلمانان را از برقرارى ارتباط ولایى با بیگانگان نهى مىکند . اما به سبب اهمیت فراوانى که حفظ اسرار جامعه اسلامى دارد، به طور خاص بر آن تاکید کرده و مسلمانان را از اینکه بیگانگان را محرم راز خود دانسته واطلاعات و اسرار گوناگون نظامى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى را در اختیار آنان قرار دهند و یا به آنها بفروشند، نهى مىکند:
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یالونکم خبالا ودوا ما عنتم قد بدت البغضآء من افواهم و ماتخفى صدورهم اکبر قد بینا لکم الآیات ان کنتم تعقلون .» (آلعمران: 118) ; اى کسانى که ایمان آوردهاید! محرم اسرارى از غیرخود انتخاب نکنید . آنها از هرگونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمىکنند و دوست دارند شما در رنج و زحمتباشید . (نشانههاى) دشمنى از دهان (و کام) شان آشکار شده و آنچه در دلهایشان پنهان مىدارند، از آن مهمتر است . ما آیات (و راههاى پیشگیرى از شر آنها) را براى شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید .
این آیه در شان عدهاى از مسلمانان نازل شد که به سبب خویشاوندى، همپیمانى، همسایگى و حق رضاعى که پیش از اسلام با یهودیان داشتند، به قدرى روابط دوستانه و صمیمانه با آنان برقرار کرده بودند که پس از اسلام، اسرار مسلمانان را به آنها بازگو مىکردند و آنها در مواقع لزوم، از آن اطلاعات علیه مسلمانان بهره مىگرفتند، یا آن را در اختیار مشرکان مکه قرار مىدادند . از اینرو، آیه نازل شد وآنان را از این کار نهى کرد . (56)
ز . تحریم وابستگى به بیگانگان: قرآن پیامبر و مسلمانان را از تکیه کردن و وابستگى به بیگانگان در امور دینى و اجتماعى نهى مىکند: «ولا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار .» (هود: 113) مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر «رکون» ، «الذین ظلموا» و امورى که اتکا به ظالمان در آنها نهى شده است، مىفرماید: با توجه به آیات قبلى، روشن مىشود که مراد از ظالمان، کافران و مشرکان و هر جائر و ستمگرى است که از پذیرش آیین توحیدى سرباز زده، از گسترش و پیاده شدن آن جلوگیرى نموده و مؤمنان را به خاطر باورها و ارزشهایشان مورد آزار و شکنجه قرار مىدهد . بنابراین، حتى جائران مسلماننما را نیز شامل مىشود و «رکون» به هر تکیه کردنى گفته نمىشود، بلکه به آن وابستگى که برخاسته از گرایش و تمایل باشد، اطلاق مىگردد . قرآن، پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان را از این وابستگى به ظالمان در امور دین نهى مىکند; یعنى باید از بیان و یا پیاده کردن حقایقى از دین که به ضرر آنهاست، پرهیز کنند و نباید آنان را در اداره امور اجتماعى خویش دخالت دهند و یا با استفاده از امکانات آنان به حفظ، تبلیغ، اجراى دین، اخلاق و سنن اسلامى اقدام نمایند; چرا که این کار، استقلال دینى و اجتماعى مسلمانان را خدشهدار کرده، احیاى حق از راه توسل به باطل به شمار مىرود که سرانجام، موجب از بین رفتن حق بر اثر تلاش براى احیاى آن مىشود . (57)
بر همین اساس، اسلام نظامهاى اجتماعى و سیاسى را که مبتنى بر فرهنگ اسلامى نباشند و نیز حاکمانى را که بر مبناى معیارهاى اسلامى سر کار نیامده باشند، «غاصب» و «طاغوت» مىنامد . ائمه معصوم علیهم السلام نیز همواره نسبتبه این نظامها و حاکمان جور، موضع منفى داشته و با آنان درگیر بودهاند و به همین دلیل نیز از سوى آنان مسموم و مقتول شدهاند . آن بزرگواران هرگونه همکارى با آنها و مراجعه به آنان، حتى براى گرفتن حق مسلم خویش، را نهى کردهاند; (58) چرا که اینگونه وابستگىها و مراجعه کردنها به معناى به رسمیتشناختن آنان بوده و به مرور زمان مشروعیت آنها را نهادینه کرده و در نتیجه، باعث انزوا و خاموشى فرهنگ توحیدى مىشود .
ح . عدم تکریم اجتماعى: در بینش اسلامى، میزان ارزش و کرامتحقیقى انسان در گرو میزان تکامل الهى اوست که تنها از راه پاىبندى به باورها، ارزشها و هنجارهاى توحیدى میسر است; از اینرو، کافران را بدترین جنبندگان نامیده (59) و براى آنان ارزشى قایل نیست . به همین دلیل، فقها با استناد به کتاب و سنت، احکامى را صادر کردهاند که به نوعى، تحقیر اجتماعى کفار بوده و از راههاى مؤثر برائت و بیزارى از آنان است; مانند جواز هجو، لعن، نفرین و غیبت مشرکان، (60) عدم جواز غسل (61) و نماز بر جنازه (62) آنان، عدم وجوب کفن و دفن، (63) عدم قبول شهادت، (64) منع وصیت (65) و وقف براى آنها، (66) محرومیت از ارث، (67) زکات، (68) عدم وجوب دیه قتل آنها (69) و عدم جواز استغفار براى مردگان آنها . (70) البته در برخى موارد، بین فقها اختلافنظرهایى وجود دارد .
ط . محدودیتهاى اجتماعى فرهنگى: از دیدگاه فقه اسلامى، پیروان ادیان آسمانى و اهل کتاب حکمشان با مشرکان و بىدینان یکسان نیست . از اینرو، آنها مىتوانند تحتشرایط «ذمه» با حفظ عقیده و مذهب خویش در حوزه حکومت اسلامى، زندگى کنند . این شرایط عبارتند از: پرداخت جزیه (مالیات سرانه)، پرهیز از اقداماتى که به نوعى امنیت اجتماعى مسلمانان را به خاطر انداخته، یا موجب آزار و اذیت آنان مىشود (مثل همکارى با بیگانگان و جاسوسى براى آنها، ایجاد مزاحمتبراى زنان و دختران مسلمان و دزدى اموال آنها) پرهیز از شکستن هنجارها و بىاعتنایى نسبتبه ارزشهاى اسلامى در ملاعام، اجتناب از احداث معابدى همچون کلیسا، صومعه، کنشت و آتشکده، خوددارى از احداث بناها و ساختمانهاى مشرف بر خانههاى مسلمانان، به صدا درآوردن ناقوس، ورود به مساجد مسلمانان، فروش کتب دینى خود و صلیب در بازار مسلمانان، تبلیغ باورها و ارزشهاى خود، و انجام معاملاتى که در اسلام حرامند . این محدودیتها از جمله براى آن هستند که به مرور زمان، فرهنگ جامعه اسلامى با تاثیرپذیرى از باورها و ارزشهاى آنان، دگرگون نشود . (71) از سوى دیگر، زمینه انزواى اجتماعى و فرهنگى آنان فراهم شده، به مرور زمان، باورها و ارزشهاى شرکآلود از بین بروند .
3 . تحریم فرهنگى
از منظر اسلام، جامعه در سلامت و آلودگى فکرى و رفتارى افراد بسیار مؤثر است . براى همین، از یک سو با سازوکارهاى گوناگونى همچون تبلیغ، ترویج و تعمیق باورها، اندیشهها، ارزشها، و هنجارهاى اسلامى و اصل امر به معروف بر آن است که آنها را تبدیل به فرهنگ عمومى کرده و با اصلاح ناهنجارىهاى فکرى و رفتارى به سالمسازى فرهنگى بپردازد و از سوى دیگر، با ارائه راهکارهاى مناسبى همچون تحریم محصولات فرهنگ غیر دینى، نفى نمادهاى کفرآلود، تحریم تشابه فرهنگى به بیگانگان و «نهى از منکر» به مبارزه با فرهنگ جاهلى و در نتیجه، اصلاح مداوم افراد و نهادهاى اجتماعى همت گمارد تا فضاى فرهنگى جامعه به عناصر فرهنگ غیر توحیدى آلوده نشود .
احکام مربوط به مرتدشدگان، بدعتگذاران در دین، تحریفگران و مفسران به راى و چگونگى برخورد با آنان نیز دقیقا در همین جهت و براى صیانت از فرهنگ دینى و پیشگیرى از تزلزل اعتقادى و استحاله و اضمحلال فرهنگى جامعه قابل ارزیابى است . در ذیل به سه نمونه از مصادیق تحریم فرهنگى اشاره مىشود:
الف . تحریم فراوردههاى فرهنگى: از نگاه اسلام، هر کسى مىتواند براى خود هرگونه باور و اندیشهاى داشته باشد و در خلوت خانه خود، هر رفتارى انجام دهد . وى هرچند در نزد خداوند مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، ولى کسى حق تجسس و دخالت در کار او را ندارد . اما اگر همین فرد در مقام ترویج همان باورها و ارزشهاى غیر دینى برآید، چون جنبه اجتماعى پیدا مىکند، اسلام دستور برخورد شدید با وى را مىدهد; چرا که موجب آلودگى فرهنگ عمومى جامعه و افول آن مىشود . بر همین اساس، اسلام آن دسته از محصولات فرهنگى را که به نوعى باورها، اندیشهها و ارزشهاى غیر اسلامى را ترویج و یا در باورها و ارزشهاى دینى القاء شبهه و تردید مىکنند، تحریم و امحاى آن را واجب کرده است . این راهکار از دیر باز تحت عنوان «حرمت کتب ضاله» (72) مطرح بوده و فقها بالاتفاق، نگهدارى، چاپ، تکثیر، خرید و فروش، خواندن، تدریس و درس گرفتن اینگونه کتابها و نیز کسب درآمد از راههاى مذکور را حرام دانستهاند، جز براى اهل فن و براى نقد و بررسى آنها . (73) روشن است که انواع مطبوعات، نشریهها، روزنامهها و نیز امواج و تصاویر ضاله نیز، که از ماهواره و اینترنت دریافت مىشوند، همین حکم را دارند . فقها براى این حکم به کتاب، (74) سنت و عقل استناد کردهاند . (75)
ب . نفى نمادهاى فرهنگى: نمادها به عنوان ابزار ارتباط اجتماعى، نقش انتقال فرهنگى را بین افراد، نسلها و جوامع بشرى ایفا مىکنند . از اینرو، اسلام بسیارى از باورها و ارزشهاى بنیادین خود را در قالبهاى گوناگونى از رفتارها و گفتارهاى نمادین و یا ترکیبى از هر دو ریخته و با عناوین گوناگون کوشیده است که آنها را جزئى از رفتارها و گفتارهاى روزمره مسلمانان قرار دهد تا از این راه، وارد حوزه فرهنگ عمومى کرده و به هدایت فکرى، رفتارى آنها بپردازد . براى مثال، نماز و حجسرشار از این گفتارها و رفتارهاى نمادین و در برگیرنده عمیقترین مفاهیم توحیدىاند .
«توحید» بنیادىترین باورى است که اسلام مىخواهد آن را در تمام اندیشهها، باورها، رفتارها، گفتارها، و عواطف فردى و اجتماعى انسان منعکس نماید و در یک کلام، قبلهنماى فرهنگ و جامعه کند . از اینرو، از یک سو «قصد قربت» را در همه رفتارها، گفتارها و عواطف، شرط لازم و یا شرط کمال دانسته است; چنانکه رو به قبله و یا پشتبه قبله بودن در بسیارى از حالات، واجب، حرام، مستحب و یا مکروه است; یعنى انسان باید هنگام عبادت، در نهان و آشکار، قیام و قعود، خواب و بیدارى، متوجه خدا بوده و حتى هنگام انجام حیوانىترین رفتارها نیز نباید از خدا و جهت توحیدى غافل شود . از سوى دیگر، رفتارها، گفتارها و نمادهایى را که به نوعى تداعىگر و دربردارنده باور و یا ارزشى از فرهنگ جاهلىاند، مورد نهى تحریمى و یا تنزیهى قرار داده است تا همه روزنههاى نفوذ فرهنگ بیگانه به حوزه فرهنگى مسلمانان را مسدود نماید . براى مثال به موارد ذیل توجه کنید:
1 . قبله: بدون شک، روبه سوى معبود بودن، جان مایه اصلى عبادت و بندگى است، اما چون خداوند فراتر از افق ادراک حسى بشر است و مکان مشخصى ندارد (همه جا هست و هیچ جا نیست) اگر قرار باشد در رفتار، گفتار و اندیشههاى آدمى تجلى کند، قطعا باید یک جهت نمادین و محسوس و مشخصى داشته باشد تا همه بندگان بدان سمت روى کنند . از اینرو، «کعبه» از دیر باز به عنوان برجستهترین نماد توحید، قبله خداپرستان بوده است تا آنان با همه تفاوتها، یگانگى و همبستگى فرهنگى و اجتماعى خود را حفظ نمایند . براى همین، از یک سو، نمازگزاردن به سوى کعبه واجب است (76) و از سوى دیگر، اقامه آن در برابر مجسمه، تصویر، قبر، (77) آتش روشن، و نیز در آتشکده (78) ، با لباس، انگشترى و روى فرشى که دارا ى تصویر ذى روحى باشد، (79) نهى شده است . حکمت این حکم را پرهیز از تشبه به بتپرستى و عبادت اهل ضلال دانستهاند; چرا که هر یک از موارد مذکور نمادى از یک باور غیرتوحیدى است .
ب . اذان: پیش از وضع حکم اذان، مسلمانان با نداى «الصلاة جماعة» وقت نماز را اعلان مىکردند و در سال نخست هجرت، پیامبر صلى الله علیه و آله براى تعیین نشانهاى براى اعلام وقت نماز، با یارانش به مشورت نشست . برخى «بوق زدن» - نماد عبادى یهودیان - و برخى دیگر برافروختن آتش و بعضى نیز صداى «ناقوس» را پیشنهاد کردند . اما چون هر یک از آنها نمادى از باورها و ادیان شرکآلود بودند، رسول خدا صلى الله علیه و آله هیچیک را نپذیرفت، تا آنکه روزى جبرئیل نازل شد و حکم اذان را ابلاغ کرد; اذانى که عمیقترین و بنیادىترین باورها و ارزشهاى توحیدى را در بر دارد و به حق مىتوان آن را بلندترین سرود توحید و زیباترین شعار یگانهپرستى دانست .
ج . تحریم تشابه فرهنگى: تقلید و الگوپذیرى از ویژگىهاى روانى انسان بوده و از زمینههاى مهم اجتماعى شدن و فرهنگپذیرى به شمار مىرود . این پدیده ریشه در انگیزههایى همچون گرایش به برترى و توانمندى، برخوردار شدن از پذیرش اجتماعى و دور ماندن از فشارهاى اجتماعى دارد که فرد را وادار به پذیرش ارزش هاى حاکم بر محیط زندگى و یا مورد قبول الگوى موردنظر مىکند .
اسلام با توجه به این مهم و با تاکید بر این نکته که تقلید و تشابه به هر فرد و گروهى، پیامد همگرایى و همسان شدن با آنان را در پى دارد، (80) از یک سو، الگوهاى سالم فکرى و رفتارى را معرفى کرده (81) و از سوى دیگر، با مذموم خواندن تقلیدهاى کورکورانه و عارى از تفکر و تامل و نفى الگوهاى ناشایست و تقلید از آنها، (82) تشابه به بیگانگان و تقلید از آنها را تحریم مىکند تا مسلمانان به مرور زمان و در اثر همگرایى با آنها به فرهنگپذیرى و در نتیجه، استحاله فرهنگى گرفتار نشوند . این مهم از دیرباز و تحت عنوان «حرمت تشبه به کفار» در کتب فقهى مطرح بوده است و فقها تشابه به کفار را در لباس پوشیدن، آرایش کردن، غذا خوردن، روش زندگى (83) و هرچیزى که از ویژگىهاى اختصاصى آنها باشد، حرام دانستهاند . (84)
4 . مقاومت فرهنگى
پاىبندى به باورهاى اسلامى در زندگى فردى و اجتماعى، ناگزیر یک سلسله ناملایمات، محدودیتها و محرومیتهاى ظاهرى به دنبال دارد . اسلام مقاومت در برابر این امور و دیگر فشارهاى اجتماعى براى صیانت از فرهنگ اسلامى و عدم پذیرش فرهنگ جاهلى را از مصادیق بارز «صبر در طاعت» و «جهاد فى سبیلالله» مىداند و از مسلمانان مىخواهد هرگز به دلایلى همچون حاکمیت فرهنگ جاهلى بر جامعه و پیروى اکثریت از آن، اندک بودن رهروان طریق هدایت و وجود فشارهاى گوناگون اجتماعى، دست از باورها و ارزشهاى خود برنداشته، به رنگ جماعت درنیایند; چرا که پس از هدایتسبیل (85) و تبیین رشد از غى، (86) جتبر همه تمام است و باید براى حفظ باورها و ارزشها توحیدى پایدارى کرد .
مقاومت فرهنگى و جانبازى در راه باورها و ارزشهاى توحیدى، جلوههاى با شکوهى در تاریخ ادیان الهى داشته است و انبیا، خود طلایهداران این حرکتبودهاند . از اینرو، قرآن کریم علاوه بر انبیا، از افراد و گروههاى مؤمنى نام مىبرد که علىرغم حاکمیت فرهنگ و نظام اجتماعى - سیاسى طاغوت بر جامعه و تحمل سختىهاى فراوان، دست از باورها و ارزشهاى توحیدى بر نداشته و با به جان خریدن انواع فشارهاى اجتماعى، آزارها و اذیتها سر بر سرآیین و ایمان خود نهادند . این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایتستوده و آنها را براى همیشه تاریخ و به عنوان الگوى سرمد مؤمنان معرفى کرده است . قرآن با بیان این قبیل داستانها، بر آن است که از یک سو، مسلمانان را، که همواره با این فشارها مواجه بودهاند، دلدارى دهد تا هرگز موعوب جوامع و فرهنگهاى طاغوتى نشده، بر صیانت از باورها و ارزشهاى توحیدى پاىدارى کنند و از سوى دیگر، سرانجام دردناک کافران را، که دستبه آزار مؤمنان زدهاند، براى عبرت همه کافران تاریخ گوشزد نماید . به برخى از جلوههاى این نوع مقاومتها در قرآن توجه کنید:
الف . ساحران فرعون: هنگامى که ساحران به حقانیت رسالت موسى علیه السلام پى برده و به خداى یگانه ایمان آوردند، (87) فرعون سختبرآشفت و آنها را به شدیدترین شکنجهها و فجیعترین نوع قتل (بریدن یکى از دو دست و پاى دیگر و آویزان کردن از تنه درخت نخل) تهدید کرد، (88) تا دست از ایمان خود بردارند، اما ساحران بدون اینکه مرعوب این تهدیدها شوند، بر ایمان خود پایدارى کرده، گفتند: «سوگند به خدایى که ما را آفریده، هر گز با وجود این دلایل روشن، تو را بر خداى یگانه مقدم نخواهیم داشت . هرکارى که دوست دارى انجام بده، فرمان تو تنها در این دنیا نافذ است و تنها مىتوانى ما را از پاداشها و امتیازاتى که داده بودى محروم کنى و با بریدن دست و پایمان و آویختن به دار، ما را از زندگى دنیا محروم سازى، (89) اما اگر کسى در گرداب شرک و گناه غرق شود، براى همیشه در آتش قهر خدا دچار خواهد شد; چنانکه اگر کسى به وادى ایمان و عمل صالح گام نهد از نعمتهاى بىشمار و بهشت جاودان خدا بهرهمند مىشود . (90) ما به پروردگار خویش ایمان آوردیم تا گناهان و جادوگرىمان را، که تو ما را براى مقابله با موسى بدان واداشتى، بیامرزد; که او بهتر و ماندگارتر است . (91) تو به سبب اینکه ما با دیدن نشانههاى آشکار الهى به خدا ایمان آوردیم، مىخواهى از ما انتقام بگیرى، و ما از خداوند مىخواهیم که به ما صبر و استقامت عنایت کرده، ما را مسلمان و با ایمان از این دنیا ببرد . (92)
قرآن با بیان این فراز از داستان حضرت موسى علیه السلام یکى از زیباترین صحنههاى توحیدى را ترسیم کرده، قدرت شگفتانگیز ایمان راسخ و یقین به خدا و باورهاى توحیدى را به نمایش مىگذارد که چگونه مىتواند با شکوهترین جلوههاى پایدارى و مقاومت فرهنگى را بیافریند .
ب . مؤمن آل فرعون: وى را از نزدیکان فرعون دانستهاند (93) و ظاهرا پس از ایمان آوردن ساحران، به حضرت موسى علیه السلام گروید، اما ایمان خود را از فرعونیان پنهان مىداشت . قرآن وى را با نام «مؤمن آل فرعون» معرفى مىکند; نامى که دنیایى از پیام است . «مؤمن» تجسمى از باورها و ارزشهاى توحیدى است که در میان اجتماعى (آل فرعون) مىزیست که زمامدار آن نماد برجسته کفر، شرک و طغیان بود . سورهاى از قرآن نیز به این نام، نامگذارى شده است و بیش از بیست آیه به شرح مقاومت و بیانات وى در دفاع مستدل و حکیمانه از باورها و ارزشهاى توحیدى و نکوهش شرک و بتپرستى و پیروان آن مىپردازد .
از آیات قرآن بر مىآید که وى مردى هوشمند، موقعشناس، داراى منطقى استوار و نیز آگاه به معارف توحیدى بوده است . او براى آگاهى از نقشه فرعونیان و در حمایت از حضرت موسى علیه السلام، ایمان خود را پنهان مىداشت; اما هنگامى که دید خشم شدید فرعون جان موسى علیه السلام را تهدید مىکند، قدم پبش نهاد و با به خطر انداختن جان خویش و بیانات مستدل و منطقى، جان موسى را از خطر رهانید . (94)
قرآن درباره فرجام وى به طور سر بسته مىگوید: خداوند او را از توطئههاى آنان رهانید، ولى فرعونیان را در گرداب هلاکت و عذاب الهى غرق کرد، (95) اما از اینکه چه توطئهاى علیه او چیدند، چیزى نمىگوید . بخشى از آن توطئه مىتواند تحمیل بتپرستى بر وى باشد، اما خداوند چنان قدرت روحى و استقامتى به او داد که از این دام مهلک رها شد . امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر جمله «فوقاه الله سیئات ما مکروا» به آن اشاره کرده، مىفرماید: «والله لقد قطعوه اربا اربا و لکن وقاه الله ان یفتنوه فى دینه» ; (96) به خدا سوگند، او را قطعه قطعه کردند، ولى هرگز نتوانستند وى را به دستبرداشتن از دین و آیین خود وادار نمایند .
ج . آسیه همسر فرعون: وى نیز پس از غلبه حضرت موسى بر ساحران، به خداى یگانه ایمان آورد، ولى آن را پنهان مىداشت، اما سرانجام رازش برملا شد . فرعون بارها از وى خواست دست از آیین یکتاپرستى بردارد و از موسى علیه السلام و خداى یگانه بیزارى جوید، اما وى به شدت پایدارى کرد . هنگامى که فرعون از ارتداد او ناامید شد، دستور داد وى را در زیر آفتاب سوزان به چهار میخ کشیده، سنگ بزرگى بر روى سینهاش قرار دهند، اما او آنقدر در زیر شکنجه تاب آورد که جان به جان آفرین تسلیم کرد .
خداوند او را به عنوان الگوى ابدى براى همه مؤمنان تاریخ معرفى مىکند; زنى که در متن یک محیط آکنده از کفر و شرک و در خانه سرسختترین دشمن خدا زندگى مىکرد، اما به سبب پاىبندى به باورها و ارزشهاى توحیدى، نه تنها از جان خود گذشت، بلکه به همه جلال و جبروت فرعونى و زرق و برق دنیا و ناز و نعمت زندگى پشت پا زد و با آرزوى همجوارى با خداى مهربان، از فرعون و پیروان ستمکار او و نیز باورها و ارزشهاى جاهلى آنان بیزارى جست . (97) از اینرو، پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله وى را یکى از چهار زن برتر بهشت معرفى کرد . (98)
د . اصحاب اخدود: در داستان موسوم به «اصحاب اخدود» ، از جباران ستمگرى یاد مىشود که گودال عظیمى پر از آتش انبوه فراهم آورده، مؤمنان را تنها به دلیل اینکه دست از آیین یکتا پرستى برنداشتند و به آیین شرکآمیز گردن ننهادند، درون آتش انداخته، سوزاندند . آنان با تمام قساوت و بىرحمى، در کنار گودال مىنشستند و سوختن مؤمنان را تماشا مىکردند . (99)
ه . اصحاب کهف: اصحاب کهف گروه دیگرى از قهرمانان مقاومت در راه حفظ فرهنگ و آیین توحیدى هستند که خداوند به سبب عظمت کارى که انجام دادند، آنان را «جوان مرد» مىنامد، با اینکه همه از مرز جوانى گذشته بودند . (100) آنان شش نفر از مشاوران و نزدیکان دقیانوس طاغوت زمان به همراه یک چوپان بودند و در جامعهاى مىزیستند که شرک و بتپرستى و باورها و ارزشهاى برخاسته از آن بر سراسر زندگى مردمان سایه گستر بود و حاکمان ستمگر طاغوت، یکى پس از دیگرى بر گرده جامعه سوار شده، به پاسدارى از فرهنگ کفر و نظام اجتماعى سیاسى مىپرداختند . اصحاب کهف از پیروان آیین نوظهور حضرت مسیح علیه السلام بودند که سران کفر به سختى در برابر آنان واکنش نشان دادند و براى جلوگیرى از گسترش دین آنان، مؤمنان را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار داده، به قتل مىرساندند . (101)
اصحاب کهف در آغاز، ایمان خود را پنهان مىساختند، اما یکى از روزها و در حضور امپراتور و درباریان، بپا خاسته، با بیزارى جستن از خدایان دروغین و آیین بتپرستى، نداى توحید سر داده، پرده از ایمان خود برداشتند . (102) اما فرهنگ جاهلى چنان در تار و پود جامعه و هزار توى اذهان حاکمان و مردم ریشه دوانده بود که نه تنها آواى توحید، ذرهاى گوش جان آنان را ننواخت، بلکه آنها کمر به قتل اصحاب کهف بستند، ولى آنان در فرصتى و با دست کشیدن از آن همه زرق و برق و نازو نعمتشاهانه به غارى پناه بردند تا با کنارهگیرى از جامعه و فرهنگى آلوده، هویت و سلامت فرهنگى خویش را حفظ نمایند .
و . مسلمانان صدر اسلام: تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ سرخ تشیع، بیش از هر آیین و مذهب دیگرى شاهد مقاومت فرهنگى، پایدارى و جانفشانى در راه حفظ باورها و ارزشهاى اسلامى بوده است . نمونه بارز آن مقاومت مسلمانان صدر اسلام مىباشد که قرآن در کنار ستایش آنان به سبب مقاومت و مهاجرت فرهنگى و نیز جهاد در راه حفظ باورها و ارزشهاى توحیدى، این مهم را نیز گوشزد مىکند که گمان نکنید آزارها و شکنجهها و در نتیجه، مقاومتبه پایان رسیده است، بلکه تا زمانى که شما بر سر باورها و ارزشهاى الهى پافشارى کنید، آزارها و شکنجهها ادامه دارد و شما نیز باید همواره مقاومت و پایدارى نمایید . در اینجا، به دو نمونه از مقاومت فرهنگى مسلمانان صدر اسلام اشاره مىشود:
1 . خداوند در آیه 110 سوره نحل مىفرماید: «ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربک من بعدها لغفور رحیم» ; اما پروردگار تو نسبتبه کسانى که پس از آزار و شکنجه هجرت کردند، سپس جهاد نموده و (در راه خدا) استقامت ورزیدند، پروردگارت پس از انجام این کارها، آمرزنده و مهربان است (و آنها را مشمول رحمتخود مىسازد).
مفسران، آیه یاد شده را در شان افرادى همچون بلال حبشى، صهیب رومى، خباب بن منذر، یاسر، سمیه و عمار نازل دانستهاند که مورد سختترین آزارها و شکنجههاى مشرکان قرار گرفتند تا دست از اسلام برداشته، بار دیگر جامه کفر و بتپرستى بر تن کنند . بلال حبشى را گاه در زیر آفتاب سوزان حجاز، زرهى آهنین بر تن مىکردند و گاه سنگ بزرگى را روى سینهاش قرار مىدادند، اما او با مقاومتى مثال زدنى، آواى «احد، احد» و «صمد، صمد» سر مىداد . خباب بن منذر را با تنى عریان بر روى خارهاى بیابان مىکشاندند . سمیه را به چهار میخ کشیدند و پس از آزار فراوان، نیزهاى در شکم وى فرو بردند و به شهادتش رساندند . یاسر نیز در زیر شکنجه جان باخت . (103)
2 . در سوره آل عمران آیه 186 مىفرماید: «لتبلون فى اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور» ; به یقین، (همه شما) مورد امتحان مالى و جانى قرار مىگیرید، و از کسانى که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانى) داده شده - یهود - و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید . و اگر استقامت و تقوا پیشه سازید، (شایستهتر است; زیرا) این از کارهاى مهم و قابل اطمینان است .
در شان نزول آیه گفتهاند: مسلمانان که پس از آزار فراوان، خانه و کاشانه خود را وانهاده و به مدینه هجرت کردند، از سوى مشرکان به غارت خانه و دارایى و نیز آزار بستگان آنان در مکه پرداختند و نیز در مدینه با بدگویى، شماتت و زخم زبان یهودیان، به ویژه شاعر بدزبان و کینهتوزى به نام کعب بن اشرف، مواجه شدند . او پیوسته پیامبر و مسلمانان را در اشعار خود، هجو مىکرد و مشرکان را علیه آنان بر مىانگیخت . حتى نام دختران و زنان مسلمان را در اشعار خود آورده، موضوع غزلهاى عاشقانه قرار مىداد . سرانجام، فشار روانى بر مسلمانان را به جایى رساند که رسول خدا صلى الله علیه و آله دستور قتل او را صادر کرد و وى به دست مسلمانان کشته شد .
آیه مزبور با اشاره به همه این ناملایمتها، مسلمانان را به پایدارى، گذشتن از جان و مال و آسایش خویش در راه اسلام فرا مىخواند و اینکه مبادا آزارها و اذیتها موجب دست کشیدن آنان از اسلام شود و نیز گمان نکنند که با کشته شدن کعب بن اشرف و رفع دیگر مشکلات، گرفتارىها و نیز پایدارىها نیز رو به پایان است . (104)
5 . مهاجرت فرهنگى
مهاجرت به عنوان یک اصل رفتارى، همواره به مثابه راهى براى حفظ حیات و یا رسیدن به شرایط بهتر آن بر زندگى بسیارى از حیوانات و انسانها حاکم بوده است . از اینرو، بسیارى از پرندگان و چرندگان و نیز برخى گروههاى انسانى با عنوان «مهاجر» و کوچندگان شناخته مىشوند . پیشرفتشگفت فناورىهاى گوناگون و گسترش روز افزون جوامع شهرى، هر چند بسیارى از زمینههاى مهاجرت را از بین برده، اما اصل این رفتار، همچنان با قدرت تمام بر زندگى بشر حاکم است و بسیارى از انسانها براى دستیابى به شرایط بهتر زندگى، تجارت و یا تحصیل، از شهرى به شهرى و یا از کشورى به کشور دیگر مهاجرت مىکنند .
اسلام، که حیات و تکامل حقیقى انسان را در گرو حیات معنوى او مىداند، گستره مهاجرت را به محدودهاى فراتر از قلمرو زندگى مادى توسعه و به آن صبغه توحیدى داده است . از اینرو، «مهاجرت فرهنگى» یکى از مفاهیم عمیق اسلامى و بهترین نوع هجرت به شمار مىرود; حرکتى زنده و پویا که همواره انسان را به سوى نقطه کمال آفرینش سوق مىدهد . این هجرت دو نوع است: هجرت درونى; یعنى ترک دیار آلودگىها و زشتىها و خیمه زدن در سرزمین پاکىها و زیبایىها; (105) و هجرت بیرونى; یعنى ترک دارالکفر، خارج شدن از ولایت طاغوت و سکنى گزیدن در دارالایمان و قلمرو ولایتخدا .
در بینش اسلامى، باید همه استعدادها و توانمندىهاى انسان و جامعه در مسیر بندگى خدا و رشد و تکامل الهى به کار گرفته شوند و تمام باورها، ارزشها و رفتارهاى فردى و اجتماعى صبغه توحیدى داشته باشند . از اینرو، در یک جامعه طاغوتى (غیر دینى)، که نظام سیاسى اجتماعى و فرهنگ جاهلى بر آن حاکم است، باورها، اندیشهها، ارزشها و رفتارهاى افراد آن جامعه نیز صبغه طاغوتى پیدا کرده، توانمندى هاى گوناگون فردى و اجتماعى در مسیر طاغوت قرار گرفته، انسانها دچار انحطاط و تباهى مىشوند . در چنین جامعهاى، بندگى خدا براى اکثریت قریب به اتفاق انسانها امکانپذیر نیست; چرا که جریان تند اجتماعى، همانند سیلى بنیانکن، افراد را با خود مىبرد و با کوبیدن به صخرهها و کنارهها نابودش مىکند . (106) بر همین اساس، اگر مسلمانى نتواند در یک جامعه طاغوتى دارالکفر، هویت فرهنگ دینى خود را حفظ کرده و با برخوردارى از آزادىهاى اجتماعى، آزادانه و آشکارا به باورها و ارزشهاى اسلامى پاىبند باشد، باید از آنجا کوچیده، در جامعه اسلامى، دارالایمان (107) زندگى کند; زیرا «نتوان مرد به ذلت که در اینجا زادم .»
هجرت براى حفظ حیات معنوى و فرهنگ اسلامى چنان حایز اهمیت است که مهاجرت پیامبر صلى الله علیه و آله از مکه به مدینه مبدا تاریخ مسلمانان شد، (108) در حالى که در تاریخ زندگى ایشان حوادث مهم دیگرى همچون ولادت، بعثت، فتح مکه و رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز وجود داشتند . خود پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز درباره اهمیت مهاجرت فرهنگى مىفرماید: «من فر بدینه من ارض و ان کان شبرا من الارض، استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمد» . (109)
در این زمینه، خداوند کسانى را که به سبب زندگى در سرزمین بیگانگان (غیر مسلمان) و عدم مساعد بودن شرایط اجتماعى براى فراگیرى معارف دینى و پاىبندى به آن، از دین خدا روى بر تافتهاند، ستمگرانى مىنامد که بر خود ستم روا داشتهاند . هنگامى که پس از مرگ، فرشتگان وضع نامساعد دینى آنان را مشاهده مىکنند، از وضعیت دینى آنان در زمان حیات، پرسش مىکنند . آنان مىگویند: ما در جامعهاى زندگى مىکردیم که حاکمیت و قدرت اجتماعى سیاسى در دست مشرکان بود و ما اقلیت ناتوانى بیش نبودیم . آنها ما را از پاىبندى به باورها و ارزشهاى دینى و شعائر الهى باز مىداشتند و هیچ کارى از ما ساخته نبود . (کنا مستضعفین) فرشتگان با رد ادعاى استضعاف آنان مىگویند: زمین خدا که بسیار گسترده بود; اگر آنجا تحت فشار، محدودیت و آزار و شکنجه بودید، چرا به سرزمین دیگرى هجرت نکردید تا آزادانه به فراگیرى معارف دینى پرداخته، شعائر الهى را بر پاى دارید و از استضعاف فرهنگى رهایى یابید؟ بلکه مستضعف واقعى مردان و زنان و کودکانى هستند که نه مىتوانند چارهاى براى رهایى از فشارها و محدودیتهاى اجتماعى و حفظ هویت دینى خویش در آن جامعه پیدا کنند و نه مىتوانند آن سرزمین را ترک کرده و جاى دیگرى بروند: (110) «ان الذین توفاهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماواهم جهنم وسآءت مصیرا الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلا فاولئک عسى الله یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا .» (نساء: 97 - 99)
قرآن همچنین در سوره عنکبوت آیه 56 با اشاره به موضوع یاد شده، مىفرماید: «یا عبادى الذین ءامنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون .»
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه مىفرماید: «لا تطیعوا اهل الفسوق من الملوک فان خفتموهم ان یفتنوکم على دینکم فان ارضى واسعة و هو یقول: «فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض» فقال: «الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها .» (111)
همچنین از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل شده است: «اذا عصی الله فی ارض انت فیها فاخرج منها الی غیرها .» (112)
افزون بر آیات یاد شده، قرآن با گزارش نمونههایى از مهاجرت فرهنگى افراد و گروههاى خداپرست، بر آن است تا الگوى رفتارى مناسبى در این زمینه ارائه نماید . به چند نمونه اشاره مىشود:
الف . هجرت بنىاسرائیل: هنگامى که بنى اسرائیل پس از سالها آزار و شکنجه و کشتار از سوى فرعونیان، نتوانستند آزادانه به بندگى خدا بپردازند و براساس باورها و ارزشهاى الهى زندگى کنند، خداوند فرمان هجرت شبانه به سوى سرزمین فلسطین را صادر کرد: «و لقد اوحینا الى موسى ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فى البحر یبسا ولا تخاف درکا و لا تخشى .» (طه: 77) ; ما به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر و براى آنان راهى خشک در دریا بگشا، که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهى ترسید و نه از غرق شدن در دریا .
ب . هجرت اصحاب کهف: آنان شمارى از خداپرستان بودند که پس از سالها مقاومت فرهنگى، آنگاه که در حضور پیشوایان کفر، از باورها و ارزشهاى شرکآلود بیزارى جستند، دستبه مهاجرت فرهنگى زدند . آنها با ایمانى راسخ، خانه و کاشانه، زن و فرزند و زندگى شاهانه را رها کردند و با به جان خریدن تمام محرومیتها، براى حفظ ایمان و آیین خود به سوى سرنوشتى نامعلوم روانه شدند، اما خداوند، آغوش رحمتخود را به روى آنان گشود و آنها را جاودانه تاریخ کرد . (113)
ج . هجرت حضرت ابراهیم و یارانش: حضرت ابراهیم علیه السلام سالها با فرهنگ کفرآلود و شرکآمیز جامعه خویش مبارزه کرد و براى توحیدى کردن آن کوشید، اما هنگامى که کافران در صدد کشتن و سوزاندن وى برآمدند، خداوند با گلستان کردن آتش، او را رهایى بخشید . (114) وى به همراه پیروان اندک خویش، سرزمین بابل را به سوى فلسطین ترک کرد تا در آنجا بدون آزار و اذیت مشرکان، به گسترش دعوت حق همت گمارد و بندگى خداى یکتا را به جاى آورد . (115) قرآن این هجرت را از زبان ابراهیم علیه السلام، «هجرت به سوى خدا» مىخواند . (116)
د . هجرت مسلمانان صدر اسلام: هنگامى که جمعیت تازه مسلمان در مکه روبه فزونى نهاد و افراد زیادى از قبایل گوناگون به اسلام گرویدند، پیشوایان گمراهى از گسترش اسلام در هراس شده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و پیروان او را مورد شدیدترین آزارها و اذیتها قرار دادند تا آنان دست از باورها و ارزشهاى توحیدى برداشته، دوباره به شرک و بتپرستى روى آورند . از اینرو، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مهاجرت به سوى حبشه را صادر کرد و یک گروه هفتاد نفرى به سرپرستى جعفر بن ابىطالب روانه آن دیار شدند تا در سایه حکومت نجاشى، که پیرو آیین مسیح علیه السلام بود، آزادانه به زندگى بر اساس فرهنگ اسلامى ادامه دهند . این گروه پس از چندى به مکه بازگشتند، اما به سبب آنکه مشرکان بر شدت آزار و اذیتخود افزودند، دوباره و در یک گروه یکصد و یک نفرى به سوى حبشه مهاجرت کردند . آنان پس از هجرت رسول خدا به مدینه و در سال فتح خیبر، به مدینه بازگشتند . (117)
گروه دیگرى از مسلمانان همراه پیامبر صلى الله علیه و آله و به فرمان الهى به مدینه مهاجرت کردند . خداوند این مهاجران و صبر پیشگان در راه خدا و نیز پناهدهندگان به آنها را مؤمنان راستین خوانده است و به آنها مغفرت، رزق کریم، (118) جایگاه خوب در دنیا و پاداشى در آخرت مىدهد تا از جلاى وطن و زندگى در سرزمین دیگر در غم و اندوه نباشند: «والذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنیا حسنة ولاجر الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون» (نحل: 41)
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر آیه فوق مىفرماید: خداوند به آنان که براى خدا، نه اهداف دیگرى از شهر و دیار خویش هجرت کردند، وعده یک جامعه سالم و عارى از شرک و بتپرستى مىدهد که در آنجا خداى یگانه پرستش مىشود و عدالتبر روابط افراد آن حاکم است . هر چند این در برابر نعمتهاى بىشمار آخرتى، سعادت و جاودانگى و لذتهاى عارى از رنج، فنا، نیستى و درد و رنج آن دنیا، چیزى به شمار نمىآید . (119)
پىنوشتها
1 - عبدالحسین نوشین، واژه نامک، چ دوم، تهران، دنیا، 1363، واژه «فرهنگ» .
2 - ر . ک: داریوش آشورى، تعریفها و مفهوم فرهنگ، تهران، مرکز فرهنگى آسیا، بىتا/محمود روحالامینى، زمینه فرهنگشناسى، چ دوم، تهران، عطار، 1368، ص 15 .
3 - دى . استنلى ایتزن، فرهنگ به مثابه معرفت مشترک انسانى، ترجمهضیاءتاجالدین، نامهفرهنگ، شدوم، سالهفتم، 1376، ص15 .
4 - جمعى از نویسندگان، فرهنگ و دین، ترجمه گروه مترجمان زیرنظر بهاءالدین خرمشاهى، تهران، طرح نو، 1374، ص 4 .
5 - تى . اس . الیت، درباره فرهنگ ترجمه حمید شاهرخ، تهران، نشر مرکز، 1369، ص 28/جلال ستارى، زمینه فرهنگ مردم، تهران، ویراستار، 1370، ص 81/محمد مجتهد شبسترى، دین و فرهنگ در جهان اسلام، سومین سمپوزیم اسلام و مسیحیت ارتدوکس، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى بینالملل با همکارى انجمن دوستى ایران و یونان، 1374، ص 28/محمد خاتمى، بیم موج، تهران، سیماى جوان، 1374، ص 171 .
6 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «ان ربکم واحد و اباکم واحد و دینکم واحد و نبیکم واحد ولافضل لعربى على عجمى و لا عجمى على عربى ولا احمر على اسود ولا اسود على احمر الا بالتقوى» (متقى هندى، کنزالعمال، ص 93).
7 - نحل: 36/نساء: 60/بقره: 256 .
8 - یس: 60 .
9 - ممتحنه: 1 .
10 - آل عمران: 28/توبه: 23 .
11 - توبه: 3 .
12 - مائده: 51/ممتحنه: 13 .
13 - مائده: 52 .
14 - حجرات: 7 .
15 - بقره: 98 - 99/توبه: 114 .
16 - انعام: 34/آل عمران: 181 .
17 - ممتحنه: 1/آل عمران: 118 .
18 - محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، چ هفتم، بیروت، دراحیاء التراث العربى، بىتا، ج 21، باب الجهاد .
19 - محمدحسین طباطبائى، المیزان، چ پنجم، قم، اسماعیلیان، 1371، ج 9، ص 151 - 152 .
20 - «و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دینکم فقاتلوآ ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون .» (توبه: 12).
21 - «کذلک یجعل الله الرجس على الذین لا یؤمنون .» (انعام: 125/همچنین: ر . ک: المیزان، ج 7، ص 343).
22 - «و اما الذین فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا وهم کافرون» (توبه: 125)
23 - «یا ایها الذین ءامنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا ...» (توبه: 28).
24 - «قل لا اجد فى ما اوحى الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة اودمامسفوحااو لحم خنزیر فانه رجس .» (انعام: 145)
25 - «یا ایها الذین ءامنوآ انما الخمرو المیسر و الانصاب و الازلام رجس من حمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون .» (مائده: 90).
26 - جواهرالکلام، ج 27، ص 42 .
27 - محمدحسن زمانى، طهارت و نجاسات اهل کتاب در فقه اسلامى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371، ص 65 .
28 - تورات، سفر تثنیه، باب هفتم، آیه 1 - 5/کتاب نحیما، باب سیزدهم، آیه 23 - 30 .
29 - آدام متز . تاریخ تمدن اسلامى در قرن چهارم، تهران، امیرکبیر، 1364، ج 1، ص 74/ابوالعینین بدران، العلاقات الاجتماعیة بین المسلمین و غیر المسلمین، بیروت، دارالنهضة، 1968، ص 52 .
30 - روایت پهلوى، ص 4 .
31 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «کل مولود یولد على الفطرة حتى یکون ابواه یهودانه او ینصرانه .» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 281، ح 22) و منه صلى الله علیه و آله: «انظر فى ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس .» (کنزالعمال، ص 855، ح 43400).
32 - «و لا تنکحوا المشرکات حتى یؤمن و لامة مؤمنة خیر من مشرکة ولو اعجبتکم ولا تنکحوا المشرکین حتى یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک ولو اعجبکم .» بقره: 221/و نیز ر . ک: ممتحنه: 10 .
33 - المیزان، ج 2، ص 205 .
34 - «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة .» (روم: 21)
35 - محمدرضا فاضل لنکرانى، القواعد الفقهیة، تهران، اسلامیه، 1401 ق، ج 1، ص 233 .
36 - سیدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بىتا، ج 1، ص 162 .
37 - «ولن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا .» (نساء: 141)
38 - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسة نشر اسلامى، ج 47، ص 334 .
39 - سیدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 161 .
40 - همان، ص160/محمدرضافاضللنکرانى، القواعدالفقهیة، ص241 .
41 - امامخمینى، تحریرالوسیلة، قم، دارالعلم، بىتا، ج1، ص 485 .
42 - محمدهادى معرفت، ولایتفقیه، قم، التمهید، 1377، ج 1، ص 270، 279، 287/جواهرالکلام، ج 40، ص 12 .
43 - جمالالدینحلى، قواعدالاحکام، قم، اسماعیلیان، 1389ق، ص 139 .
44 - جواهرالکلام، ج 38، ص 160 - 163 .
45 - سیدحسنموسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 172 .
46 - مرتضى انصارى، المکاسب المحرمه، بىجا، دارالحکمة، 1421 ق، ص 158/جواهر الکلام، ج 22، ص 22 .
47 - جواهر الکلام، ج 22، ص 338 .
48 - همان، ج 36/تحریرالوسیله، ج 2، کتاب «صیدوذباحه» .
49 - جواهرالکلام، ج36/تحریرالوسیله، ج2، کتاب «صید و ذباحه .»
50 - شیخ حر عاملى، وسایل الشیعة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بىتا، باب 28 از ابواب ذبائح، ح 9 و10 .
51 - «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و ءاخرین منهم ...» (انفال: 60)
52 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28 .
53 - «ولا تعاونوا على الاثم والعدوان ...» (مائده: 2/انفال: 60)
54 - وسائلالشیعة، باب 8 از ابواب ما یکتسب، ح 2، 6، 7 .
55 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28/المکاسب المحرمة، ص 152/تحریرالوسیلة، ج 1، ص 496 .
56 - طبرسى، مجمعالبیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 2، ص 371/محمدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، بیروت، دارالفکر، 1415 ق، ج 4، ص 82 .
57 - المیزان، ج 11، ص 51 .
58 - وسایلالشیعه، ج 11، باب 13 از ابواب جهاد، ص 32، ح 1 و باب 42، ص 127 و 131 .
59 - «ان شرالدواب عنداللهالذین کفروا فهملایؤمنون» (انفال: 55)
60 - قد امر رسول الله حسانا یهجوهم و قال: «انه اشد علیهم من رشق النبال» /احمد بن حسین بیهقى، سنن بیهقى، پاکستان، الجامعة الاسلامیة پاکستان، ج 10، ص 238/جواهر الکلام، ج22، ص 61، 62 .
61 - جواهرالکلام، ج4، ص80 - 81/تحریرالوسیله، ج 1، ص 65 .
62و63 - تحریرالوسیله، ج 1، ص 79/ج 1، ص 73، 87 .
64، 65 - همان، ج2، ص442/جواهرالکلام، ج41، ص16/ص 96 .
66 - همان، ج 2، ص 71 و ج 28، ص 32 - 31 .
67 - همان، ص 364 و همان، ج 39، ص 1 و 16 .
68 - همان، ج 1، ص 339 .
69 - همان، ج 2، ص 559 و 660 .
70 - «و ما کان للنبى و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى من بعد ماتبین لهم انهم اصحاب الجحیم .» (توبه: توبه 113)
71 - ر . ک: جواهرالکلام، ج 21، ص 289 - 227، باب الجهاد .
72 - المکاسب المحرمه، ج 1، ص 186/علامه حلى، قم، مؤسسه اهلالبیت، 1414 ق/تذکرة الفقهاء، ج 17، ص 582/همو، منتهى المطلب، تبریز، حاج احمد، 133، ج 2، ص 113 .
73 - تحریرالوسیله، ج 2، ص 57 - 56/المکاسبالمحرمه، ج1، مسئله 7 .
74 - «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین .» (لقمان: 6) /و نیز ر . ک: حج: 30/نور: 19 .
75 - وسائلالشیعه، ج 17، ص 85/جواهرالکلام، ج 22 .
76 - «و من حیثخرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره .» (بقره: 150) ; «قد نرى تقلب وجهک فى السماء فلنولینک قبلة ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام» (بقره: 144)
77 - وسائلالشیعة، باب 32، از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح4 و باب5، ح15/جواهرالکلام، ج8، ص 367 .
78 - وسائلالشیعه، باب سوم از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و 2 و نیز باب سىام، ح 5/جواهرالکلام، ج 8، ص 367 و 380/شهید ثانى، اللعمة الدمشقیة، ج 1/تحریرالوسیله، ج 1، مسئله 20 .
79 - وسائلالشیعه، باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح 1 .
80 - على علیه السلام: «من تشبه بقوم اوشک ان یکون منهم .» (بحارالانوار، ج 78، ص 93).
81 - «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة .» (احزاب: 21/ممتحنه: 4).
82 - بقره: 170 .
83 - قال الصادق علیه السلام: «انه اوحى الله الى نبى من انبیائه قل للمؤمنین: لا تلبسوا لباس اعدائى ولا تطعموا مطاعم اعدائى و لا تسلکوا مسالک اعدائى فتکونوا اعدائى کما هم ادائى .» (وسائلالشیعه، ج 4، ص 385، ح 8).
84 - ر . ک: المحاسن، ح 624/وسایلالشیعه، ج 4، ص 383، ح 1/بحارالانوار، ج 10، ص 100، ح 18 و ج 76، ص 112، ح 14 .
85 - «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا .» (انسان: 3)
86 - «لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغی ...» (بقره: 256)
87 - اعراف: 122 - 119 .
88 - «قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم ان هذا لمکر مکرتموه فى المدینة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین .» (اعراف: 123 - 124 و نیزر . ک: طه: 71)
89 - «قالوا لن نؤثرک على ما جآءنا من البینات والذى فطرنا فاقض مآ انت قاض انما تقضى هذه الحیوة الدنیا .» (طه: 72)
90 - «انه من یات ربه مجرما فان له جهنم لایموت فیها و لا یحیى و من یاته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلى .» (طه: 74 - 75)
91 - «انا آمنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و مآ اکرهتنا علیه من السحر و الله خیر و ابقى .» (طه: 73)
92 - «و ما تنقم منا الا ان آمنا بآیات ربنا لما جآءتنا ربنا افرغ علینا صبرا وتوفنا مسلمین .» (اعراف: 126).
93 - نورالثقلین، ج 4، ص 518 .
94 - غافر: 26 - 44 .
95 - غافر: 45 .
96 - بحارالانوار، ج 38، 162، ح 5 .
97 - «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمین .» (تحریم: 11)
98 - جلالالدین سیوطى، الدر المنثور، بیروت، درالفکر، 1414 ق، ج 6، ص 246 .
99 - «قتل اصحاب الاخدود النارذات الوقود اذ هم علیها قعود و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید» (بروج: 4 - 8)
100 - قال الصادق علیه السلام: «اما علمت ان اصحاب الکهف کانوا کلهم کهولا فسماهم الله فتیة بایمانهم . من آمن بالله واتقى فهو الفتى .» (نورالثقلین، ج 3، ص 244).
101 - «انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فى ملتهم ولن تفلحوا اذا ابدا .» (کهف: 20)
102 - «انهم فتیة ءامنوا بربهم وزدناهم هدى و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض لن ندعو من دونه الها لقد قلنا اذا شططا هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه ءالهة لو لایاتون علیهم بسلطان بین فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا و اذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الى الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیىء لکم من امرکم مرفقا .» (کهف: 13 - 16)
103 - تفسیر طبرى، ج 14، ص 240/مجمعالبیان، ج 6، ص 203/المیزان، ج 12، ص 355 .
104 - تفسیر طبرى، ج 4، ص 267/مجمعالبیان، ج 2، ص 465 .
105 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «اشرف الهجرة ان تهجر السیئات» و عنه صلى الله علیه و آله لام انس: «اهجرى المعاصى; فانها افضل الهجرة .» (کنزالعمال، ح 65 و 3539 .
106 - «و جعلنا هم ائمة یدعون الى النار .» (قصص: 41) ; «الم تر الى الذین بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم یصلونها و بئس القرار .» (ابراهیم: 28 - 29)
107 - «المراد بدار الاسلام - کما فى الدروس - ما ینفذ فیها حکم الاسلام فلا یکون بها کافرا الا معاهدا . و اما دارالکفر فهى ما ینفذ فیها احکام الکفار فلا یسکن فیها مسلم الا مسالما .» (جواهرالکلام، ج 38، ص 184).
108 - محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، قم، مکتبه ارومیه، 1404 ق، ج 27، ص 122 .
109 - بحارالانوار، ج 19، ص 31/مجمعالبیان، ج 3، ص 98 .
110 - المیزان، ج 5، ص 49 - 50 .
111 - على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ دوم، قم، دارالکتب، 1367، ج 28، ص 156 .
112 - مجمعالبیان، ج 8، ص 455 .
113 - کهف: 13 - 16 .
114 - عنکبوت: 24 .
115 - المیزان، ج 16، ص 122 .
116 - «فامن له لوط و قال انى مهاجر الى ربى انه هو العزیز الحکیم .» عنکبوت: 26/و نیز ر . ک: صافات: 99 .
117 - تفسیر على ابن ابراهیم قمى، ج 1، ص 176/الطبقات الکبرى، ج 1، ص 203 .
118 - «والذین ءامنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیلالله والذین ءاووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم .» (انفال: 74)
119 - المیزان، ج 12، ص 244، 245 .