آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

 

زمینه‏هاى زوال فرهنگى جوامع را مى‏توان به دو دسته درونى و بیرونى تقسیم کرد . در این میان، پذیرش عناصر فرهنگى بیگانه و ناسازگار با ساختار فرهنگى جامعه میزبان از عوامل مهم بیرونى در استحاله و افول فرهنگ‏هاست که در فرایند برخورد و تماس فرهنگى جوامع روى مى‏دهد . مسلمانان هرچند از بامداد اسلام، کم و بیش با جوامع دیگر داد و ستد فرهنگى داشته‏اند، اما دو برخورد فرهنگى، همواره به عنوان برجسته‏ترین فراز در تاریخ آنان خودنمایى مى‏کنند . برخورد نخست‏با فرهنگ‏هاى بیگانه در هنگام گسترش فتوحات نظامى، به ویژه با فرهنگ یونانى، روى داد . در این زمان، فرهنگ اسلامى، که در دوران طلایى خود به سر مى‏برد و از فرهنگ‏سازان چیره دستى برخوردار بود، توانست از موضع برتر و بى‏هیچ واهمه‏اى در مصاف با فرهنگ‏هاى بیگانه، آن را به دست هاضمه نیرومند خویش بسپرد و با جذب عناصر سازگار با ساختار خویش، مؤلفه‏هاى ناهمگون را به دور افکند . این فرایند، پویایى و بالندگى هر چه بیش‏تر فرهنگ جوامع اسلامى را به ارمغان آورد .
برخورد عمده دوم زمانى روى داد که از یک‏سو، فرهنگ مسلمانان راکد و رنجور بود و جوامع آنان از جهل وجوع فرهنگى رنج مى‏برد و از سوى دیگر، فرهنگ حریف غربى با تکیه بر انواع آرایه‏هاى علمى نوین و سلاح پیشرفته فناورى به میدان آمده بود . از این‏رو، توانست‏بى‏هیچ مقاومت پایدارى، گستره وسیعى از حوزه‏هاى فرهنگى و اجتماعى مسلمانان را در نوردیده و اذهان و اندیشه‏هاى بسیارى را افسون کند . این فرایند همچنان
و با استفاده از رسانه‏هاى فراگیر و فرامرزى ادامه دارد و پدیده فراگیر و روز افزون «غرب‏زدگى‏» رهاورد آن است که غرب‏زدگان را به تقلید تهوع‏آور از همه چیز غربیان وامى‏دارد .
در مقابل فرهنگ‏پذیرى بى‏حساب و کتاب از غربیان و در نتیجه اضمحلال فرهنگى جوامع مسلمان، همواره دو رویکرد عمده وجود داشته است: رویکرد غالب، که خود بازتاب یک بینش غربى است، فرهنگ‏ها را داراى عمر معینى مى‏داند که اکنون به سر آمده است و غربى شدن جوامع را، سرنوشت محتوم همه آنان مى‏شمارد . بنابراین، تلاش‏هاى فرهنگى ملت‏ها در تغییر این تقدیر تاریخى اثرگذار نیستند و ناگزیر باید در کام فرهنگى غرب فرو رفت و به استحاله و اضمحلال فرهنگى تن در داد .
رویکرد دوم با تاکید بر برخورد فعال و نقادانه، شعار «بازگشت‏به خویشتن فرهنگى‏» را سرمى‏دهد و اینکه باید بدون خودباختگى و تقلید ناشیانه از همه چیز غربیان، فرهنگ خفته خویش را بیدار کرد و با تکیه بر آن به رویارویى فرهنگ حریف رفت و سره از ناسره بر گرفت . بازسازى فرهنگ‏هاى باستان با تکیه بر ناسیونالیسم افراطى و احیاى دوباره فرهنگ اسلامى، دو گرایش عمده این رویکرد در جوامع مسلمان بوده است .
رویکرد سومى هم - هرچند محدود - وجود داشت و بر آن بود که باید روزنه‏هاى فرهنگى را به روى دیگر فرهنگ‏ها بست; چرا که هر عنصرى که بیرون از مرزهاى فرهنگ خودى روییده،بیگانه و لایق طرد است . این رویکرد نتیجه‏اى جز خاموشى و انزواى فرهنگى در پى ندارد و ماندگار نیست .
حال، نظر به اینکه از یک سو، اسلام بر حفظ هویت مستقل فرهنگى جامعه اسلامى اصرار اکید دارد و از سوى دیگر، جوامع مسلمان نیز با دیگر جوامع در ارتباطند و به ویژه امروزه در فرایند «جهانى‏سازى‏» به سوى غربى شدن رانده مى‏شوند، این پرسش رخ مى‏نماید که اسلام در این زمینه چه رویکردى دارد؟
بررسى کتاب و سنت نشان مى‏دهد که اسلام از یک سو، با راهبرد فرهنگى «تولى‏» (به مفهوم گسترده آن) در صدد تغذیه سالم فکرى و ایجاد همگرایى، یگانگى، انسجام، همبستگى و مصونیت کامل فرهنگى مسلمانان است و از سوى دیگر، در کنار تاکید بر اقتباس عناصر مفید دیگر فرهنگ‏ها، پذیرش باورها و اندیشه‏هاى غیر توحیدى و ارزش‏ها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى برخاسته از آن را به شدت نهى مى‏کند . این مهم که صیانت از فرهنگ دینى جوامع مسلمان در برخورد با فرهنگ‏هاى بیگانه هدف آن است، در قالب راهبرد اجتماعى و فرهنگى «تبرى‏» و همراه با راه‏کارهاى مناسب ارائه شده است .
این نوشتار به بررسى راهکارهاى یاد شده مى‏پردازد، اما پیش از آن مطالبى به عنوان ادبیات و مبانى بحث ذکر مى‏شوند .
مبانى بحث
فرهنگ
«فرهنگ‏» از واژگان فارسى باستان و مرکب از دو بخش «فر» و «هنگ‏» مى‏باشد که در معانى گوناگونى چون دانش و فرزانگى، عقل سلیم، راى و تدبیر، تیزهوشى و خبرگى، حرفه، فن و هنر، کتاب لغت و مانند آن به کار رفته است . (1) این واژه به عنوان معادل واژه لاتینى culture برگزیده و به مفهوم جامعه‏شناختى آن با رویکردهاى گوناگون تاریخى، تشریحى، روان‏شناختى و ساختار شناسانه تعریف شده است . (2) در تازه‏ترین تعریف، آن را «معرفت مشترک بشرى‏» با ویژگى‏هایى همچون «اکتسابى بودن‏» ، «تحول‏پذیرى‏» و «قابلیت‏یادگیرى‏» خوانده‏اند که با توجه به حوزه‏هاى گوناگون آن، داراى مولفه‏ها و عناصر مهمى همانند «باورها» (جهان‏بینى)، «ارزش‏ها» ، «ایدئولوژى‏» ، «هنجارها» ، «نمادها»، «فناورى مادى و اجتماعى‏» مى‏باشد . (3)
دین و ارتباط آن با فرهنگ
بر اساس شواهد بسیار، دین و فرهنگ همزاد هم بوده و سهم بزرگى از بالندگى و ماندگارى خود را وامدار یکدیگرند . از این‏رو، گفته‏اند: «در تاریخ تمدن بشرى، نه دین بى فرهنگ داریم و نه فرهنگ بى دین .» (4)
درباره نسبت‏بین دین و فرهنگ، دو دیدگاه وجود دارد: افرادى همچون تى . اس . الیت آن دو را جنبه‏هاى مختلف یک چیز و دو روى یک سکه با گستره‏اى هم افق مى‏دانند و در مقابل، کسانى مانند اگوستین ژیرارد با تاکید بر تاثیر سازنده و سامانگر آن دو در یکدیگر، فرهنگ را پردامنه‏تر از دین مى‏خوانند . (5) به دلیل معنانى وسیع دین و فرهنگ نزد نظریه‏پردازان یاد شده و نیز به دست ندادن تعریفى دقیق از معنا و مولفه‏هاى هر یک، دیدگاه آنان سر از تقابل درآورده و نزاع‏هاى فراوانى به دنبال داشته است . از این‏رو، بدون پرداختن به نقد آن‏ها، تنها بر اساس تعریف خود از دین (اسلام) و فرهنگ، به نسبت‏بین آن دو مى‏پردازیم:
«دین (اسلام) عبارت است از اراده تشریعى خداوند که در مجموعه گسترده‏اى از معارف و در حوزه باورها (عقاید)، ارزش‏ها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادها ارائه و از طریق وحى در اختیار انسان قرار داده شده است تا زندگى فردى، عبادى و اجتماعى او را براى رسیدن به غایت آفرینش هدایت کند .» بنابراین، با توجه به مولفه‏هاى مهم فرهنگ، دین (اسلام) به لحاظ گونه‏هاى معرفتى، اخص از آن است . اما نکته شایان توجه این‏که همه عناصر فرهنگ به نوعى در گستره نظارتى دین قرار دارند . به دیگر سخن، هیچ‏یک از باورهاى دخیل در تکامل الهى انسان و نیز احساسات و عواطف، گفتار و رفتارهاى ریز و درشت فردى، عبادى، اجتماعى و حتى عواطف و رفتارهاى مرتبط با طبیعت و تاریخ نیز از حوزه عقاید، احکام و اخلاق دینى خارج نیستند . از این‏رو، نسبت منطقى دین (اسلام) و فرهنگ با توجه به عناصر گوناگون فرهنگى، متفاوت است; اگر مؤلفه‏هاى فناورى مادى (دانش ساخت و به کارگیرى ابزارها)، بخش‏هایى از فناورى اجتماعى (دانش مدیریت) و نمادها در نظر گرفته شود، با اسلام نسبت تباین دارد، اما اگر عناصرى همچون باورها، ارزش‏ها، ایدئولوژى و هنجارها لحاظ شوند، نسبت‏بین آن دو، عموم و خصوص من وجه است .
قلمرو دین (اسلام)
وجود ایدئولوژى، ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى نشان مى‏دهند که قلمرو اسلام فراتر از زندگى فردى است . بررسى دقیق و فراگیر آموزه‏هاى کتاب و سنت‏به روشنى نشان مى‏دهد که حیات آدمى به دو بخش دنیایى و آخرتى تقسیم شده است و این دو ارتباط تنگانگى با یکدیگر دارند . اساسا بنا بر بینش اسلامى، چگونگى زندگى انسان در آخرت با توجه به نوع حیات وى در دنیا شکل مى‏گیرد . بر این اساس، هیچ باور، احساس، گفتار و رفتار ریز و درشت فردى و اجتماعى را نمى‏توان سراغ گرفت که به علت تاثیر مثبت‏یا منفى آن (اندک یا زیاد) در زندگى دنیا و آخرت انسان، مورد امر یا نهى دینى قرار نگرفته باشد . بنابراین، چنان نیست که بخشى از کارهاى دنیا، دنیایى محض و بى‏تاثیر در آخرت انسان بوده و خارج از گستره دین باشد و بخش دیگر مربوط به آخرت و داخل در قلمرو آن باشد .
سازوکارهاى حضور اجتماعى دین (اسلام)
فرهنگ و جامعه، همواره با انبوهى از شرایط دگرگون در فرایند حیات خود روبه روست و در موقعیت‏ها و شرایط ناهمسان، نیازها و پرسش‏هاى تازه‏ترى سر برآورده، پاسخ مى‏طلبند . از این‏رو، براى این‏که اسلام بتواند با نظریه‏پردازى‏هاى اجتماعى و فرهنگى کارگشا، حضور دایمى خود را در شرایط متحول زندگى بشر و در طول همه اعصار و امکنه حفظ کند، ساز وکارهاى مهمى همچون گستردگى وسیع آموزه‏ها، اجتهاد (به عنوان اساسى‏ترین رمز پویایى و پایدارى اسلام که موضوع اصلى آن بخش متغیر زندگى است) ، احکام حکومتى، تحول موضوعات، احکام ثانوى و عرف عقلا را در خود تعبیه کرده است .
مبانى فرهنگى اسلام
اسلام خود را دین جهانى دانسته و با فراخواندن بشر به سوى باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى توحیدى، بر آن است که جامعه (امت واحده) و فرهنگ جهانى واحدى (توحیدى) تشکیل دهد; فرهنگى که مبتنى بر فطرت مشترک انسانى است . اما از سوى دیگر، واقعیت‏هاى فرهنگى و اجتماعى حاکم بر جوامع بشرى را - هر چند که مورد تایید نباشند - پذیرفته، و پیروان خود را ناگزیر از زندگى در آن و ارتباط با بیگانگان مى‏داند . از این‏رو، به چاره‏اندیشى پرداخته است تا از یک سو، مسلمانان بتوانند هویت فرهنگى خود را حفظ کرده، تعمیق بخشند و از سوى دیگر، با اصلاح فرهنگ‏هاى «جاهلى‏» ، زمینه «توحیدى‏» شدن آن‏ها را فراهم آورند; بر این اساس، ضمن به رسمیت‏شناختن مرزهاى جغرافیایى و قراردادى در روابط بین‏الملل، اساس تفکیک بین جوامع بشرى را «جهان‏بینى‏» توحیدى و غیر توحیدى دانسته و نظر به حاکمیت اسلامى و غیر اسلامى، آن را به «دارالکفر» و «دارالاسلام‏» تقسیم مى‏کند .
جهان‏بینى اسلامى، که مبانى و جغرافیاى فکرى - فرهنگى اسلام را ترسیم مى‏کند، از عناصر متعددى شکل گرفته است که برخى بنیادین و زیربناى دیگر باورها و نیز ارزش‏ها، ایدئولوژى و هنجارهاى اسلامى به شمار مى‏روند و برخى دیگر از اهمیت نسبى کم‏ترى برخوردارند . این عناصر به ترتیب اهمیت، به سه دسته هستى‏شناسى (توحید)، انسان‏شناسى (معاد) و راه و راهنماشناسى (نبوت) تقسیم شده، اصول سه‏گانه دین را شکل مى‏دهد .
راهبرد فرهنگى اسلام
پس از تفکیک جوامع بر اساس جهان‏بینى توحیدى، نوبت‏به «راهبرد فرهنگى‏» مى‏رسد تا خطوط کلى وسیاست کلان مربوط به ارتباط با بیگانگان (کافران) را ترسیم نماید . این راهبرد بر قانون جاذبه و دافعه استوار است; قانون فراگیرى که در اشکال گوناگون بر همه پدیده‏هاى هستى حاکم بوده و دنیاى جسم و جان آدمى را نیز در تسخیر مراتب و جلوه‏هاى گوناگون خود دارد . بر اساس این قانون، که انسان از رهگذر آن مى‏تواند با حفظ حیات فردى و اجتماعى و ادامه آن، امکان تکامل را براى خود رقم زند، آدمى به سوى هر چیز و هر کس که به نوعى نیازى از او را برآورد و لذت و کمالى برایش فراهم سازد، گرایش مى‏یابد و از هر چیز و هرکس که به گونه‏اى حیات جسم و جان او را تهدید کرده و رنج و نقصى به دنبال آورد، گریزان مى‏شود، با این تفاوت که گرایش‏ها و گریزهاى آدمى از روى آگاهى و اختیار صورت مى‏گیرند . به همین دلیل نوع آگاهى و شناخت انسان، قطب‏نماى آن مى‏باشد .
از منظر اسلام، حیات و تکامل حقیقى انسان در گرو حیات فکرى و فرهنگى اوست . از این‏رو، از یک سو و براى حفظ حیات و هویت فرهنگى مؤمنان، بر فعال کردن جاذبه و دافعه آنان و نفى بى‏تفاوتى نسبت‏به باورها و ارزش‏هاى جاهلى (غیر توحیدى) تاکید مى‏ورزد و از سوى دیگر، با نفى عصبیت‏هاى خونى (خانوادگى و قبیله‏اى)، جغرافیایى، نژادى (رنگ و زبان)، صنفى و حتى انتساب اسمى به ادیان آسمانى (6) و جاهلى خواندن آن‏ها، با دو اصل «تولى و تبرى‏» ، جاذبه و دافعه اجتماعى و فرهنگى مسلمانان را در جهت فطرى و الهى هدایت مى‏کند . این دو، از اصول عملى اسلام و به عنوان دو سیاست کلان و راهبردى، تطبیق اجتماعى و فرهنگى اصل توحید و شعار اساسى آن (لا اله الا الله) مى‏باشد که از یک سو، با نفى خدایان دروغین (لا اله)، انسان‏ها را از پرستش و بندگى آن‏ها نهى کرده، بر باورها و ارزش‏هاى غیر توحیدى خط بطلان مى‏کشد و از سوى دیگر، با اثبات خداى یگانه (الله) و دعوت انسان به بندگى او، جهان‏بینى و ارزش‏هاى توحیدى را فراروى بشر قرار مى‏دهد .
اسلام با دو راهبرد تولى و تبرى بر آن است که توحید را در تمام اندیشه‏ها، باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى فردى ، اجتماعى و عبادى انسان سارى و جارى کرده، باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى غیر توحیدى را از صحنه زندگى او حذف نماید . به همین دلیل، از یک سو، پیروان خود را به جانب‏دارى از فرهنگ توحیدى و همگرایى با مؤمنان صالح ، به عنوان تجسمى از آن فرهنگ فرا مى‏خواند تا از این طریق، جامعه‏اى بر اساس فرهنگ و نظام اجتماعى سیاسى برخاسته از توحید بنا کند و نیز با ایجاد همبستگى شدید روحى، فرهنگى و اجتماعى بین اعضاى آن و رهبران فکرى و اجتماعى‏اش، هویت فرهنگى و اجتماعى آن را حفظ و از هضم شدن در فرایند تحولات تاریخى جلوگیرى نماید . و از سوى دیگر، مؤمنان را به بیزارى جستن از فرهنگ جاهلى و کفار و مشرکان، که تجسمى از آن فرهنگ هستند، دعوت مى‏کند تا از نفوذ فرهنگ بیگانه در جامعه اسلامى پیش‏گیرى کند .
همگرایى و واگرایى (تولى و تبرى) که اسلام منادى آن است، کاملا بر اساس حکمت و خردمندى و از روى نهایت رحمت و علاقه‏مندى به سرنوشت انسان‏هاست و اصولا خداوند، کافر و مشرک را نیز از آن جهت که آفریده او هستند، دوست دارد . بدین‏روى، گم‏راهى او در وادى کفر و شرک را برنمى‏تابد و در مقابل آن بى‏تفاوت نیست . داستان «تبرى‏» دقیقا به روابط اجتماعى مردمانى مى‏ماند که گروهى از آنان دچار بیمارى مسرى شده‏اند; عقل سالم و انسان دوستى اقتضا مى‏کند که پزشکان و پرستاران آن جامعه از یک سو، به درمان و مراقبت از بیماران بپردازند تا بهبودى کامل یابند و از سوى دیگر، روابط افراد سالم را با آن‏ها محدود نمایند تا از ابتلاى آنان و گسترش روز افزون بیمارى پیش‏گیرى شود . بنابراین، هنگامى که گروهى از انسان‏ها، دچار ناهنجارى‏هاى فکرى و رفتارى هستند، کاملا منطقى و خردمندانه است که اسلام با ارائه راه‏کارهاى متعدد، از یک سو براى تصحیح اندیشه‏ها، باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى آنان همت گمارد و در صورت اصرار بر گم‏راهى خویش و آلوده کردن فرهنگ و جامعه سالم، شدیدا با آنان برخورد نماید تا موجب بیمارى فکرى و فرهنگى دیگران نشوند و از سوى دیگر، براى پاس‏دارى از سلامت فرهنگى مسلمانان و پیش‏گیرى از سرایت‏باورها و ارزش‏هاى غیر توحیدى به جامعه اسلامى، روابط اجتماعى با بیگانگان را کاملا ضابطه‏مند نماید . به همین دلیل، از همان آغاز و به وسیله ترسیم خطمشى برائت فرهنگى و واگرایى از بیگانگان و ارائه راه‏کارهاى مناسب، بر آن است که فرهنگ‏پذیرى از بیگانگان را در حوزه باورها، اندیشه‏ها، ارزش‏ها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیر توحیدى از بین ببرد و حفظ هویت مستقل و پایدارى فرهنگ جوامع اسلامى را تضمین نماید .
نکته شایان توجه آنکه اساس تبرا، بیزارى و برائت قلبى، زبانى و عملى جستن از باورها، ارزش‏ها، ایدئولوژى، هنجارها و نمادهاى غیرتوحیدى است، اما چون این عناصر در افراد، گروه‏ها و نظام‏هاى اجتماعى - سیاسى، تجسم مى‏یابند، اسلام پیروان خود را به واگرایى نسبت‏به آن‏ها نیز فرا مى‏خواند . از این افراد و گروه‏ها، در کتاب و سنت‏با عناوین گوناگونى یاد شده است که برخى کلى بوده و توسط برخى دیگر از عناوین جزئى، معنا و مصداق مى‏یابند . از جمله مى‏توان به عناوینى همچون طاغوت، (7) شیطان، (8) یهود و نصارا (12) و منافقان (13) اشاره کرد .
قرآن سبب برائت فرهنگى را دشمنى افراد و گروه‏هاى یاد شده با فرهنگ توحیدى، (14) خدا، (15) پیامبر صلى الله علیه و آله (16) و مؤمنان (17) ذکر مى‏کند .
راه‏کارهاى صیانت از فرهنگ اسلامى
راه‏کارهاى گوناگون روانى، اجتماعى و فرهنگى که براى عملیاتى شدن راهبرد «برائت فرهنگى‏» و به شکل بسیار منطقى و حکیمانه پیش‏بینى شده‏اند، به روشنى نشان مى‏دهند که راهبرد مذکور همه حوزه‏هاى مربوط به روابط با بیگانگان را شامل شده و هرگونه زمینه فرهنگ‏پذیرى از بیگانگان در مؤلفه‏هاى مورد نهى اسلام را از بین مى‏برد . عمده‏ترین راه‏کارهاى مذکور عبارتند از: مبارزه مستقیم (جهاد)، انواع تحریم‏هاى اجتماعى، تحریم فرهنگى، مقاومت فرهنگى و مهاجرت فرهنگى . هر یک به اجمال بررسى مى‏شوند:
1 . مبارزه مستقیم (جهاد) (18)
این راه‏کار، که از فروع و ضروریات دین است و جایگاه بلندى در بین احکام اجتماعى دارد، از عمده‏ترین شیوه‏هاى برائت از بیگانگان در جهت‏حفظ و گسترش فرهنگ اسلامى به شمار مى‏رود . شکل ابتدایى آن مشروط به حضور پیشواى معصوم علیه السلام و بسط ید اوست . در جهاد ابتدایى، همه اصناف کافران، نخست‏به پذیرش اسلام دعوت مى‏شوند; اهل کتاب مى‏توانند در صورت عدم پذیرش آن، با شروط «اهل ذمه‏» در قلمرو حاکمیت اسلامى زندگى کنند . اما مشرکان و پیروان ادیان غیرتوحیدى، راهى جز پذیرش اسلام و یا جنگ ندارند، خداوند درباره مشرکان مکه مى‏فرماید: «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم .» (توبه: 5)
این برخورد شدید براى برائت از آنان است و این‏که از هر طریق ممکن باید همگى منقرض شوند تا مردم از اختلاط و معاشرت با آنان رهایى یابند (19) و از تاثیرپذیرى از باورها و ارزش‏هاى شرک‏آلود و کفر آمیزشان در امان بمانند .
اما جهاد دفاعى مشروط به حضور معصوم نیست، بلکه هنگامى که اساس اسلام، شعائر و ارزش‏هاى آن و یا جان، مال و سرزمین مسلمانان از سوى کفار تهدید شوند، مبارزه با آن‏ها بر هر مسلمان واجد شرایطى واجب است . (20) دقت در آیات مربوطه نشان مى دهد که هدف اصلى از این راه‏کار از یک سو، نابودى کامل باورها و ارزش‏هاى کفرآلود و شرک‏آمیز و از سوى دیگر، حفظ هویت فرهنگى مسلمانان و باورها و ارزش‏هاى توحیدى است .
2 . تحریم‏هاى اجتماعى - سیاسى
اسلام با تحدید روابط اجتماعى و سیاسى پیروان خود با بیگانگان، از یک سو، بر آن است که با منزوى کردن مشرکان و کافران، زمینه گرایش به اسلام و هدایت آنان را فراهم سازد و از سوى دیگر، با پیش‏گیرى از نفوذ آن‏ها و فرهنگ جاهلى در جامعه، هویت فرهنگى مسلمانان را حفظ کند . براى این هدف، راه‏کارهاى ذیل را ارائه کرده است:
الف . حکم به نجاست: نفرت و پرهیز از پلیدى‏ها که به نوعى آسیب‏هاى جسمى، روانى و اجتماعى را در پى دارند، از ویژگى‏هاى روحى و روانى انسان است . بر این اساس، خداوند نظر به آگاهى کاملى که به چند و چون تاثیر برخى باورها، رفتارها، اشیا و انسان‏ها در سلامت جسم، جان و جامعه انسانى و مهم‏تر از همه، در فرایند تکامل الهى انسانها دارد، آن‏ها را «پاک‏» یا «پلید» نامیده است تا گرایش فطرى انسان به پاکى‏ها و گریز از پلیدى‏ها را جهت داده، آن‏ها را از همدیگر تفکیک نماید . از این‏رو، قرآن باپلید (رجس/نجس) خواندن بى‏ایمانى (21) کفر، شرک و نفاق، (22) مشرکان (23) و نیز امورى همچون شراب، قمار، بت‏ها و ازلام (نوعى مردار، خون، گوشت‏خوک و مانند آن (25) بر آن است تا به تاثیر ویرانگر آن‏ها در جسم، جان، جامعه و فرهنگ بشرى توجه داده، با ایجاد نفرت شدید، مسلمانان را به پرهیز از آن‏ها وادارد . بر همین اساس، اکثریت قاطع فقهاى شیعه نیز با استناد به کتاب، سنت و اجماع، فتوا به نجاست ذاتى مشرکان و نیز اهل کتاب داده‏اند، با این تفاوت که گروهى از فقهاى متاخر و معاصر دلایل نجاست ذاتى اهل کتاب را ناتمام دانسته‏اند، اما به سبب فتواى مشهور، حکم به احتیاط واجب (26) و یا نجاست عرضى و حکمى آن‏ها داده‏اند . (27)
این حکم نشان مى‏دهد که اسلام، پرهیز از کفار و مشرکان را فرمان مى‏دهد تا زمینه همگرایى با آنان و در نتیجه، نفوذ اندیشه‏ها، باورها و ارزش‏هاى غیرتوحیدى در جامعه اسلامى و اذهان مسلمانان از بین برود .
ب . تحریم ازدواج: بدون شک، خانواده با وجود دیگر نهادهاى آموزشى گوناگون، هنوز هم نقشى مهم و اساسى در جامعه‏پذیرى و اجتماعى شدن فرزندان ایفا مى‏کند . بسیارى از باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى اجتماعى، از راه آموزش مستقیم و غیرمستقیم خانواده به فرزندان منتقل مى‏شوند . در این میان، پدر و بیش از او مادر در شکل‏گیرى شخصیت پایه فرزندان نقشى کارساز دارند و بسیارى از ویژگى‏هاى فرهنگى را از راه ارتباط مستمر (همانند ویژگى‏هاى جسمى و روانى از راه وراثت) به فرزندان منتقل مى‏نمایند . از این‏رو، سلامت جسمى، روانى و فرهنگى، همواره به عنوان یکى از اصلى‏ترین معیارها در گزینش همسر، مورد توجه افراد در فرهنگ‏هاى گوناگون بوده و هست .
و زرتشت، (30) ازدواج با پیروان ادیان، افراد نژادها و قبایل دیگر با چند و چونى متفاوت، ممنوع بوده است تا افزون بر حفظ هویت دینى، اصالت نژادى و خانوادگى نیز مصون بماند . اسلام هرچند در مقایسه با ادیان و فرهنگ‏هاى دیگر، انعطاف بیش‏ترى در این مسئله از خود نشان داده و به ویژه معیارهاى نژادى، خانوادگى و امتیازات اجتماعى را لغو کرده است، اما نظر به این‏که هدف اصلى خود را تعلیم و تزکیه انسان‏ها و اکمال ارزش‏هاى والاى اخلاقى مى‏داند، با اذعان بر تاثیر فکرى و رفتار پدر و مادر بر فرزندان، (31) ایمان را شرط صحت ازدواج دانسته و پیروان خود را از ازدواج با مشرکان و کافران (32) نهى نموده است، هرچند امتیازاتى همچون زیبایى و موقعیت‏برتر اجتماعى نیز داشته باشند . قرآن درباره حکمت این حکم مى‏فرماید: «اولئک یدعون الى النار .» (بقره: 222) ; آنان به خاطر باورها و ارزش‏هاى شرک‏آلودى که دارند، دیگران را به سوى آتش جهنم فرا مى‏خوانند، اما خداوند با دعوت به ایمان، موجب رستگارى، آمرزش و بهشتى شدن انسان‏ها مى‏شود . بنابراین، خداوند مؤمنان را از اختلاط و معاشرت با مشرکان، که نتیجه‏اى جز دورى از خدا در پى ندارد، بر حذر داشته و به اختلاط با مؤمنان، که زمینه تقرب الهى است، فرا مى‏خواند . (33)
از سوى دیگر، خداوند زن و شوهر را مایه آرامش روانى یکدیگر مى‏داند که بین آنها پیوند قلبى و مودت‏آمیزى بر قرار کرده است . (34) ادامه این پیوند براى استمرار زندگى زناشویى ضرورى است . حال اگر چنین پیوندى بین زن و شوهرى که یکى مسلمان و دیگرى کافر است‏برقرار شود، از یک سو، آنان به ویژه زن را در معرض فرهنگ‏پذیرى از یکدیگر قرار داده و از سوى دیگر، با نهى از دوستى و مودت کافران در تضاد خواهد بود; و اگر این رابطه برقرار نباشد، زندگى دوام نخواهد یافت .
دلیل دیگر آنکه ازدواج با بیگانگان در دراز مدت موجب حضور گسترده غیر مسلمانان در جامعه اسلامى و تغییر ترکیب جمعیت، گسترش فرهنگ بیگانه و اضمحلال فرهنگ اسلامى مى‏گردد . از این‏رو، ازدواج با پیروان دیگر ادیان، جز در موارد خاص، تحریم شده است .
ج . تحریم سلطه اجتماعى - سیاسى: از دیگر راه‏کارهاى مهم صیانت از فرهنگ جامعه اسلامى، تحریم هرگونه تسلط و ولایت کفار بر مؤمنان و جامعه اسلامى است که در اصطلاح فقها، به قاعده «نفى سبیل‏» (35) معروف و به عنوان یکى از اصول حاکم بر روابط اجتماعى و بین‏الملل مسلمان‏ها با بیگانگان مطرح است . مراد از این قاعده این است که خداوند در تشریع احکام اسلامى، حکمى را که به واسطه آن سلطه و برترى کافر بر مسلمان تثبیت گردد، جعل نکرده است . بر فرض ثبوت این قاعده، حکومت آن بر همه عمومات و اطلاقات اولیه ثابت مى‏گردد; (36) بدین معنا که نقش محدودکننده‏اى در استنباط احکام مربوط به روابط اجتماعى - سیاسى مسلمانان با بیگانگان دارد . از این‏رو، اگر عموم و یا اطلاق آیه و روایتى مقتضى حکمى باشد که زمینه‏ساز سلطه کافر بر مسلمان است، به وسیله این قاعده تخصیص خورده، حجیت‏خود را براى اثبات نظر شارع از دست مى‏دهد . براساس این قاعده، که در اثبات آن به قرآن، (37) سنت، (38) عقل (39) و اجماع (40) استناد شده است:
اولا، برقرارى هرگونه رابطه سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى کشورهاى مسلمان با بیگانگان در صورتى که موجب استیلاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى بیگانگان بر جوامع اسلامى شود، حرام است و نه تنها دولت‏ها و ملل مسلمان حق برقرارى چنین روابطى ندارند، بلکه باید با ابزارها و راه‏کارهاى گوناگون از جمله مقاومت منفى به مقابله با بیگانگان برخیزند . (41)
ثانیا، هیچ کافرى نمى‏تواند در جامعه اسلامى عهده‏دار منصبى از مناصب سیاسى و قضایى، که لازمه‏اش تسلط و برترى بر مسلمانان است، بشود . مسلمان بودن از شرایط حاکمان، والیان و قضات جامعه اسلامى است . (42)
ثالثا، کافر، بر کودکان بى‏سرپرست (لانه لا یؤمن مخادعته عن الدین)، دیوانه (43) و خردسالان مسلمان - هرچند فرزندان خود او باشد - و نیز بر تزویج دختر مسلمان خود، (44) تجهیز میت مسلمان - حتى پدر و فرزند او باشند - (45) و برده مسلمان، حق ولایت و سرپرستى ندارد . (46) همچنین حق شفعه بر مسلمان ندارد . برخى از فقها حق مالکیت وى بر قرآن و حتى کتب روایى و فقهى را نیز رد کرده‏اند . (47)
د . تحریم فراورده‏هاى گوشتى: در ذبح یا شکار حیوانات، علاوه بر شرایطى همچون رو به قبله بودن و ذکر نام خدا، مسلمان بودن ذابح یا شکارچى نیز شرط است . از این‏رو، اگر یکى از اصناف کافران - اعم از مشرک، بت‏پرست، مادى‏گرا، اهل کتاب و نیز مرتد و ناصبى - حیوانى را سر ببرند و یا به وسیله سگ شکارى، تیر و تفنگ شکار کنند، آن حیوان، غیر مذکا و در حکم مردار است و استفاده از گوشت، پوست و چربى آن بر مسلمان حرام مى‏باشد . به همین دلیل، گوشت، پوست، چربى و مواد غذایى گوشتى، که از کشورهاى غیرمسلمان وارد مى‏شوند و یا در بازار غیر مسلمانان و یا به وسیله غیر مسلمانى که در کشور اسلامى زندگى مى‏کند، فروخته مى‏شوند، محکوم به حرمت و نجاست مى‏باشند; (48) البته نصوص مربوط به ذبایح اهل کتاب، قدرى متفاوت است; لذا برخى براى جمع بین ادله، حکم به کراهت کرده‏اند; اما مشهور فقها ذبایح اهل کتاب را نیز غیرمذکا دانسته‏اند (49) حتى در برخى روایات، از ذبایح جبریه و مجسمه نیز نهى شده است . (50) همچنین براساس نجاست کفار، دیگر مواد غذایى آنان، که مایع و یا مرطوب باشد، نیز همین حکم را دارد، هرچند برخى در صورت عدم علم به نجاست، پرهیز از آن را لازم نمى‏دانند . این راه‏کار نیز در جهت منزوى ساختن بیگانگان و واگرایى از آن‏ها قابل ارزیابى است تا یکى دیگر از زمینه‏هاى فرهنگ‏پذیرى از بیگانگان از بین برود .
ه . تحریم تسلیحاتى: قدرت برتر نظامى از ابتدایى‏ترین اشکال آن تا برخوردارى از فناورى و تجهیزات بسیار پیشرفته نظامى، همواره - به ویژه در جهان معاصر - یکى از عناصر قدرت و برترى طلبى‏هاى بین‏المللى بوده است . از این‏رو، اسلام از یک سو، مسلمانان را به داشتن قدرت برتر نظامى براى دفاع از خویش و مقابله با دشمنان فرا مى‏خواند (51) و از سوى دیگر، هرگونه ارتباط تجارى، از جمله فروش سلاح و فناورى نظامى به دشمنان را، در صورتى که موجب تقویت‏بنیه نظامى آنان و در نتیجه، تهدید مسلمانان شود، تحریم نموده، آن را جزو «مکاسب محرمه‏» مى‏شمارد . (52) این سیاست در روابط تجارى، به ویژه تجارت نظامى، به مرور زمان مى‏تواند بیگانگان را به انزواى بین‏المللى کشانده، آن‏ها را از تلاش، تهدید و اعمال فشار بر ضدجوامع مسلمان و در نتیجه، تسلط و تاثیرگذارى بر آن، باز دارد . فقهاى مسلمان با استناد به کتاب (53) و سنت، (54) دیدگاه‏هاى ارزشمندى در این‏باره ارائه کرده‏اند . (55)
و . تحریم اطلاعاتى: قرآن هرچند با خطاب عام، مسلمانان را از برقرارى ارتباط ولایى با بیگانگان نهى مى‏کند . اما به سبب اهمیت فراوانى که حفظ اسرار جامعه اسلامى دارد، به طور خاص بر آن تاکید کرده و مسلمانان را از اینکه بیگانگان را محرم راز خود دانسته واطلاعات و اسرار گوناگون نظامى، اقتصادى، سیاسى و فرهنگى را در اختیار آنان قرار دهند و یا به آن‏ها بفروشند، نهى مى‏کند:
«یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یالونکم خبالا ودوا ما عنتم قد بدت البغضآء من افواهم و ماتخفى صدورهم اکبر قد بینا لکم الآیات ان کنتم تعقلون .» (آل‏عمران: 118) ; اى کسانى که ایمان آورده‏اید! محرم اسرارى از غیرخود انتخاب نکنید . آن‏ها از هرگونه شر و فسادى درباره شما کوتاهى نمى‏کنند و دوست دارند شما در رنج و زحمت‏باشید . (نشانه‏هاى) دشمنى از دهان (و کام) شان آشکار شده و آنچه در دل‏هایشان پنهان مى‏دارند، از آن مهم‏تر است . ما آیات (و راه‏هاى پیش‏گیرى از شر آن‏ها) را براى شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید .
این آیه در شان عده‏اى از مسلمانان نازل شد که به سبب خویشاوندى، همپیمانى، همسایگى و حق رضاعى که پیش از اسلام با یهودیان داشتند، به قدرى روابط دوستانه و صمیمانه با آنان برقرار کرده بودند که پس از اسلام، اسرار مسلمانان را به آن‏ها بازگو مى‏کردند و آن‏ها در مواقع لزوم، از آن اطلاعات علیه مسلمانان بهره مى‏گرفتند، یا آن را در اختیار مشرکان مکه قرار مى‏دادند . از این‏رو، آیه نازل شد وآنان را از این کار نهى کرد . (56)
ز . تحریم وابستگى به بیگانگان: قرآن پیامبر و مسلمانان را از تکیه کردن و وابستگى به بیگانگان در امور دینى و اجتماعى نهى مى‏کند: «ولا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار .» (هود: 113) مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر «رکون‏» ، «الذین ظلموا» و امورى که اتکا به ظالمان در آن‏ها نهى شده است، مى‏فرماید: با توجه به آیات قبلى، روشن مى‏شود که مراد از ظالمان، کافران و مشرکان و هر جائر و ستمگرى است که از پذیرش آیین توحیدى سرباز زده، از گسترش و پیاده شدن آن جلوگیرى نموده و مؤمنان را به خاطر باورها و ارزش‏هایشان مورد آزار و شکنجه قرار مى‏دهد . بنابراین، حتى جائران مسلمان‏نما را نیز شامل مى‏شود و «رکون‏» به هر تکیه کردنى گفته نمى‏شود، بلکه به آن وابستگى که برخاسته از گرایش و تمایل باشد، اطلاق مى‏گردد . قرآن، پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان را از این وابستگى به ظالمان در امور دین نهى مى‏کند; یعنى باید از بیان و یا پیاده کردن حقایقى از دین که به ضرر آن‏هاست، پرهیز کنند و نباید آنان را در اداره امور اجتماعى خویش دخالت دهند و یا با استفاده از امکانات آنان به حفظ، تبلیغ، اجراى دین، اخلاق و سنن اسلامى اقدام نمایند; چرا که این کار، استقلال دینى و اجتماعى مسلمانان را خدشه‏دار کرده، احیاى حق از راه توسل به باطل به شمار مى‏رود که سرانجام، موجب از بین رفتن حق بر اثر تلاش براى احیاى آن مى‏شود . (57)
بر همین اساس، اسلام نظام‏هاى اجتماعى و سیاسى را که مبتنى بر فرهنگ اسلامى نباشند و نیز حاکمانى را که بر مبناى معیارهاى اسلامى سر کار نیامده باشند، «غاصب‏» و «طاغوت‏» مى‏نامد . ائمه معصوم علیهم السلام نیز همواره نسبت‏به این نظام‏ها و حاکمان جور، موضع منفى داشته و با آنان درگیر بوده‏اند و به همین دلیل نیز از سوى آنان مسموم و مقتول شده‏اند . آن بزرگواران هرگونه همکارى با آن‏ها و مراجعه به آنان، حتى براى گرفتن حق مسلم خویش، را نهى کرده‏اند; (58) چرا که این‏گونه وابستگى‏ها و مراجعه کردن‏ها به معناى به رسمیت‏شناختن آنان بوده و به مرور زمان مشروعیت آن‏ها را نهادینه کرده و در نتیجه، باعث انزوا و خاموشى فرهنگ توحیدى مى‏شود .
ح . عدم تکریم اجتماعى: در بینش اسلامى، میزان ارزش و کرامت‏حقیقى انسان در گرو میزان تکامل الهى اوست که تنها از راه پاى‏بندى به باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى توحیدى میسر است; از این‏رو، کافران را بدترین جنبندگان نامیده (59) و براى آنان ارزشى قایل نیست . به همین دلیل، فقها با استناد به کتاب و سنت، احکامى را صادر کرده‏اند که به نوعى، تحقیر اجتماعى کفار بوده و از راه‏هاى مؤثر برائت و بیزارى از آنان است; مانند جواز هجو، لعن، نفرین و غیبت مشرکان، (60) عدم جواز غسل (61) و نماز بر جنازه (62) آنان، عدم وجوب کفن و دفن، (63) عدم قبول شهادت، (64) منع وصیت (65) و وقف براى آن‏ها، (66) محرومیت از ارث، (67) زکات، (68) عدم وجوب دیه قتل آن‏ها (69) و عدم جواز استغفار براى مردگان آن‏ها . (70) البته در برخى موارد، بین فقها اختلاف‏نظرهایى وجود دارد .
ط . محدودیت‏هاى اجتماعى فرهنگى: از دیدگاه فقه اسلامى، پیروان ادیان آسمانى و اهل کتاب حکمشان با مشرکان و بى‏دینان یکسان نیست . از این‏رو، آن‏ها مى‏توانند تحت‏شرایط «ذمه‏» با حفظ عقیده و مذهب خویش در حوزه حکومت اسلامى، زندگى کنند . این شرایط عبارتند از: پرداخت جزیه (مالیات سرانه)، پرهیز از اقداماتى که به نوعى امنیت اجتماعى مسلمانان را به خاطر انداخته، یا موجب آزار و اذیت آنان مى‏شود (مثل همکارى با بیگانگان و جاسوسى براى آن‏ها، ایجاد مزاحمت‏براى زنان و دختران مسلمان و دزدى اموال آن‏ها) پرهیز از شکستن هنجارها و بى‏اعتنایى نسبت‏به ارزش‏هاى اسلامى در ملاعام، اجتناب از احداث معابدى همچون کلیسا، صومعه، کنشت و آتشکده، خوددارى از احداث بناها و ساختمان‏هاى مشرف بر خانه‏هاى مسلمانان، به صدا درآوردن ناقوس، ورود به مساجد مسلمانان، فروش کتب دینى خود و صلیب در بازار مسلمانان، تبلیغ باورها و ارزش‏هاى خود، و انجام معاملاتى که در اسلام حرامند . این محدودیت‏ها از جمله براى آن هستند که به مرور زمان، فرهنگ جامعه اسلامى با تاثیرپذیرى از باورها و ارزش‏هاى آنان، دگرگون نشود . (71) از سوى دیگر، زمینه انزواى اجتماعى و فرهنگى آنان فراهم شده، به مرور زمان، باورها و ارزش‏هاى شرک‏آلود از بین بروند .
3 . تحریم فرهنگى
از منظر اسلام، جامعه در سلامت و آلودگى فکرى و رفتارى افراد بسیار مؤثر است . براى همین، از یک سو با سازوکارهاى گوناگونى همچون تبلیغ، ترویج و تعمیق باورها، اندیشه‏ها، ارزش‏ها، و هنجارهاى اسلامى و اصل امر به معروف بر آن است که آن‏ها را تبدیل به فرهنگ عمومى کرده و با اصلاح ناهنجارى‏هاى فکرى و رفتارى به سالم‏سازى فرهنگى بپردازد و از سوى دیگر، با ارائه راه‏کارهاى مناسبى همچون تحریم محصولات فرهنگ غیر دینى، نفى نمادهاى کفرآلود، تحریم تشابه فرهنگى به بیگانگان و «نهى از منکر» به مبارزه با فرهنگ جاهلى و در نتیجه، اصلاح مداوم افراد و نهادهاى اجتماعى همت گمارد تا فضاى فرهنگى جامعه به عناصر فرهنگ غیر توحیدى آلوده نشود .
احکام مربوط به مرتدشدگان، بدعت‏گذاران در دین، تحریفگران و مفسران به راى و چگونگى برخورد با آنان نیز دقیقا در همین جهت و براى صیانت از فرهنگ دینى و پیش‏گیرى از تزلزل اعتقادى و استحاله و اضمحلال فرهنگى جامعه قابل ارزیابى است . در ذیل به سه نمونه از مصادیق تحریم فرهنگى اشاره مى‏شود:
الف . تحریم فراورده‏هاى فرهنگى: از نگاه اسلام، هر کسى مى‏تواند براى خود هرگونه باور و اندیشه‏اى داشته باشد و در خلوت خانه خود، هر رفتارى انجام دهد . وى هرچند در نزد خداوند مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، ولى کسى حق تجسس و دخالت در کار او را ندارد . اما اگر همین فرد در مقام ترویج همان باورها و ارزش‏هاى غیر دینى برآید، چون جنبه اجتماعى پیدا مى‏کند، اسلام دستور برخورد شدید با وى را مى‏دهد; چرا که موجب آلودگى فرهنگ عمومى جامعه و افول آن مى‏شود . بر همین اساس، اسلام آن دسته از محصولات فرهنگى را که به نوعى باورها، اندیشه‏ها و ارزش‏هاى غیر اسلامى را ترویج و یا در باورها و ارزش‏هاى دینى القاء شبهه و تردید مى‏کنند، تحریم و امحاى آن را واجب کرده است . این راه‏کار از دیر باز تحت عنوان «حرمت کتب ضاله‏» (72) مطرح بوده و فقها بالاتفاق، نگه‏دارى، چاپ، تکثیر، خرید و فروش، خواندن، تدریس و درس گرفتن این‏گونه کتاب‏ها و نیز کسب درآمد از راه‏هاى مذکور را حرام دانسته‏اند، جز براى اهل فن و براى نقد و بررسى آن‏ها . (73) روشن است که انواع مطبوعات، نشریه‏ها، روزنامه‏ها و نیز امواج و تصاویر ضاله نیز، که از ماهواره و اینترنت دریافت مى‏شوند، همین حکم را دارند . فقها براى این حکم به کتاب، (74) سنت و عقل استناد کرده‏اند . (75)
ب . نفى نمادهاى فرهنگى: نمادها به عنوان ابزار ارتباط اجتماعى، نقش انتقال فرهنگى را بین افراد، نسل‏ها و جوامع بشرى ایفا مى‏کنند . از این‏رو، اسلام بسیارى از باورها و ارزش‏هاى بنیادین خود را در قالب‏هاى گوناگونى از رفتارها و گفتارهاى نمادین و یا ترکیبى از هر دو ریخته و با عناوین گوناگون کوشیده است که آن‏ها را جزئى از رفتارها و گفتارهاى روزمره مسلمانان قرار دهد تا از این راه، وارد حوزه فرهنگ عمومى کرده و به هدایت فکرى، رفتارى آن‏ها بپردازد . براى مثال، نماز و حج‏سرشار از این گفتارها و رفتارهاى نمادین و در برگیرنده عمیق‏ترین مفاهیم توحیدى‏اند .
«توحید» بنیادى‏ترین باورى است که اسلام مى‏خواهد آن را در تمام اندیشه‏ها، باورها، رفتارها، گفتارها، و عواطف فردى و اجتماعى انسان منعکس نماید و در یک کلام، قبله‏نماى فرهنگ و جامعه کند . از این‏رو، از یک سو «قصد قربت‏» را در همه رفتارها، گفتارها و عواطف، شرط لازم و یا شرط کمال دانسته است; چنان‏که رو به قبله و یا پشت‏به قبله بودن در بسیارى از حالات، واجب، حرام، مستحب و یا مکروه است; یعنى انسان باید هنگام عبادت، در نهان و آشکار، قیام و قعود، خواب و بیدارى، متوجه خدا بوده و حتى هنگام انجام حیوانى‏ترین رفتارها نیز نباید از خدا و جهت توحیدى غافل شود . از سوى دیگر، رفتارها، گفتارها و نمادهایى را که به نوعى تداعى‏گر و دربردارنده باور و یا ارزشى از فرهنگ جاهلى‏اند، مورد نهى تحریمى و یا تنزیهى قرار داده است تا همه روزنه‏هاى نفوذ فرهنگ بیگانه به حوزه فرهنگى مسلمانان را مسدود نماید . براى مثال به موارد ذیل توجه کنید:
1 . قبله: بدون شک، روبه سوى معبود بودن، جان مایه اصلى عبادت و بندگى است، اما چون خداوند فراتر از افق ادراک حسى بشر است و مکان مشخصى ندارد (همه جا هست و هیچ جا نیست) اگر قرار باشد در رفتار، گفتار و اندیشه‏هاى آدمى تجلى کند، قطعا باید یک جهت نمادین و محسوس و مشخصى داشته باشد تا همه بندگان بدان سمت روى کنند . از این‏رو، «کعبه‏» از دیر باز به عنوان برجسته‏ترین نماد توحید، قبله خداپرستان بوده است تا آنان با همه تفاوت‏ها، یگانگى و همبستگى فرهنگى و اجتماعى خود را حفظ نمایند . براى همین، از یک سو، نمازگزاردن به سوى کعبه واجب است (76) و از سوى دیگر، اقامه آن در برابر مجسمه، تصویر، قبر، (77) آتش روشن، و نیز در آتشکده (78) ، با لباس، انگشترى و روى فرشى که دارا ى تصویر ذى روحى باشد، (79) نهى شده است . حکمت این حکم را پرهیز از تشبه به بت‏پرستى و عبادت اهل ضلال دانسته‏اند; چرا که هر یک از موارد مذکور نمادى از یک باور غیرتوحیدى است .
ب . اذان: پیش از وضع حکم اذان، مسلمانان با نداى «الصلاة جماعة‏» وقت نماز را اعلان مى‏کردند و در سال نخست هجرت، پیامبر صلى الله علیه و آله براى تعیین نشانه‏اى براى اعلام وقت نماز، با یارانش به مشورت نشست . برخى «بوق زدن‏» - نماد عبادى یهودیان - و برخى دیگر برافروختن آتش و بعضى نیز صداى «ناقوس‏» را پیشنهاد کردند . اما چون هر یک از آن‏ها نمادى از باورها و ادیان شرک‏آلود بودند، رسول خدا صلى الله علیه و آله هیچ‏یک را نپذیرفت، تا آنکه روزى جبرئیل نازل شد و حکم اذان را ابلاغ کرد; اذانى که عمیق‏ترین و بنیادى‏ترین باورها و ارزش‏هاى توحیدى را در بر دارد و به حق مى‏توان آن را بلندترین سرود توحید و زیباترین شعار یگانه‏پرستى دانست .
ج . تحریم تشابه فرهنگى: تقلید و الگوپذیرى از ویژگى‏هاى روانى انسان بوده و از زمینه‏هاى مهم اجتماعى شدن و فرهنگ‏پذیرى به شمار مى‏رود . این پدیده ریشه در انگیزه‏هایى همچون گرایش به برترى و توانمندى، برخوردار شدن از پذیرش اجتماعى و دور ماندن از فشارهاى اجتماعى دارد که فرد را وادار به پذیرش ارزش هاى حاکم بر محیط زندگى و یا مورد قبول الگوى موردنظر مى‏کند .
اسلام با توجه به این مهم و با تاکید بر این نکته که تقلید و تشابه به هر فرد و گروهى، پیامد همگرایى و همسان شدن با آنان را در پى دارد، (80) از یک سو، الگوهاى سالم فکرى و رفتارى را معرفى کرده (81) و از سوى دیگر، با مذموم خواندن تقلیدهاى کورکورانه و عارى از تفکر و تامل و نفى الگوهاى ناشایست و تقلید از آن‏ها، (82) تشابه به بیگانگان و تقلید از آن‏ها را تحریم مى‏کند تا مسلمانان به مرور زمان و در اثر همگرایى با آن‏ها به فرهنگ‏پذیرى و در نتیجه، استحاله فرهنگى گرفتار نشوند . این مهم از دیرباز و تحت عنوان «حرمت تشبه به کفار» در کتب فقهى مطرح بوده است و فقها تشابه به کفار را در لباس پوشیدن، آرایش کردن، غذا خوردن، روش زندگى (83) و هرچیزى که از ویژگى‏هاى اختصاصى آن‏ها باشد، حرام دانسته‏اند . (84)
4 . مقاومت فرهنگى
پاى‏بندى به باورهاى اسلامى در زندگى فردى و اجتماعى، ناگزیر یک سلسله ناملایمات، محدودیت‏ها و محرومیت‏هاى ظاهرى به دنبال دارد . اسلام مقاومت در برابر این امور و دیگر فشارهاى اجتماعى براى صیانت از فرهنگ اسلامى و عدم پذیرش فرهنگ جاهلى را از مصادیق بارز «صبر در طاعت‏» و «جهاد فى سبیل‏الله‏» مى‏داند و از مسلمانان مى‏خواهد هرگز به دلایلى همچون حاکمیت فرهنگ جاهلى بر جامعه و پیروى اکثریت از آن، اندک بودن رهروان طریق هدایت و وجود فشارهاى گوناگون اجتماعى، دست از باورها و ارزش‏هاى خود برنداشته، به رنگ جماعت درنیایند; چرا که پس از هدایت‏سبیل (85) و تبیین رشد از غى، (86) جت‏بر همه تمام است و باید براى حفظ باورها و ارزش‏ها توحیدى پایدارى کرد .
مقاومت فرهنگى و جان‏بازى در راه باورها و ارزش‏هاى توحیدى، جلوه‏هاى با شکوهى در تاریخ ادیان الهى داشته است و انبیا، خود طلایه‏داران این حرکت‏بوده‏اند . از این‏رو، قرآن کریم علاوه بر انبیا، از افراد و گروه‏هاى مؤمنى نام مى‏برد که على‏رغم حاکمیت فرهنگ و نظام اجتماعى - سیاسى طاغوت بر جامعه و تحمل سختى‏هاى فراوان، دست از باورها و ارزش‏هاى توحیدى بر نداشته و با به جان خریدن انواع فشارهاى اجتماعى، آزارها و اذیت‏ها سر بر سرآیین و ایمان خود نهادند . این کار آنان چنان بزرگ و با شکوه است که خداوند آن را به غایت‏ستوده و آن‏ها را براى همیشه تاریخ و به عنوان الگوى سرمد مؤمنان معرفى کرده است . قرآن با بیان این قبیل داستان‏ها، بر آن است که از یک سو، مسلمانان را، که همواره با این فشارها مواجه بوده‏اند، دل‏دارى دهد تا هرگز موعوب جوامع و فرهنگ‏هاى طاغوتى نشده، بر صیانت از باورها و ارزش‏هاى توحیدى پاى‏دارى کنند و از سوى دیگر، سرانجام دردناک کافران را، که دست‏به آزار مؤمنان زده‏اند، براى عبرت همه کافران تاریخ گوشزد نماید . به برخى از جلوه‏هاى این نوع مقاومت‏ها در قرآن توجه کنید:
الف . ساحران فرعون: هنگامى که ساحران به حقانیت رسالت موسى علیه السلام پى برده و به خداى یگانه ایمان آوردند، (87) فرعون سخت‏برآشفت و آن‏ها را به شدیدترین شکنجه‏ها و فجیع‏ترین نوع قتل (بریدن یکى از دو دست و پاى دیگر و آویزان کردن از تنه درخت نخل) تهدید کرد، (88) تا دست از ایمان خود بردارند، اما ساحران بدون اینکه مرعوب این تهدیدها شوند، بر ایمان خود پایدارى کرده، گفتند: «سوگند به خدایى که ما را آفریده، هر گز با وجود این دلایل روشن، تو را بر خداى یگانه مقدم نخواهیم داشت . هرکارى که دوست دارى انجام بده، فرمان تو تنها در این دنیا نافذ است و تنها مى‏توانى ما را از پاداش‏ها و امتیازاتى که داده بودى محروم کنى و با بریدن دست و پایمان و آویختن به دار، ما را از زندگى دنیا محروم سازى، (89) اما اگر کسى در گرداب شرک و گناه غرق شود، براى همیشه در آتش قهر خدا دچار خواهد شد; چنان‏که اگر کسى به وادى ایمان و عمل صالح گام نهد از نعمت‏هاى بى‏شمار و بهشت جاودان خدا بهره‏مند مى‏شود . (90) ما به پروردگار خویش ایمان آوردیم تا گناهان و جادوگرى‏مان را، که تو ما را براى مقابله با موسى بدان واداشتى، بیامرزد; که او بهتر و ماندگارتر است . (91) تو به سبب این‏که ما با دیدن نشانه‏هاى آشکار الهى به خدا ایمان آوردیم، مى‏خواهى از ما انتقام بگیرى، و ما از خداوند مى‏خواهیم که به ما صبر و استقامت عنایت کرده، ما را مسلمان و با ایمان از این دنیا ببرد . (92)
قرآن با بیان این فراز از داستان حضرت موسى علیه السلام یکى از زیباترین صحنه‏هاى توحیدى را ترسیم کرده، قدرت شگفت‏انگیز ایمان راسخ و یقین به خدا و باورهاى توحیدى را به نمایش مى‏گذارد که چگونه مى‏تواند با شکوه‏ترین جلوه‏هاى پایدارى و مقاومت فرهنگى را بیافریند .
ب . مؤمن آل فرعون: وى را از نزدیکان فرعون دانسته‏اند (93) و ظاهرا پس از ایمان آوردن ساحران، به حضرت موسى علیه السلام گروید، اما ایمان خود را از فرعونیان پنهان مى‏داشت . قرآن وى را با نام «مؤمن آل فرعون‏» معرفى مى‏کند; نامى که دنیایى از پیام است . «مؤمن‏» تجسمى از باورها و ارزش‏هاى توحیدى است که در میان اجتماعى (آل فرعون) مى‏زیست که زمامدار آن نماد برجسته کفر، شرک و طغیان بود . سوره‏اى از قرآن نیز به این نام، نام‏گذارى شده است و بیش از بیست آیه به شرح مقاومت و بیانات وى در دفاع مستدل و حکیمانه از باورها و ارزش‏هاى توحیدى و نکوهش شرک و بت‏پرستى و پیروان آن مى‏پردازد .
از آیات قرآن بر مى‏آید که وى مردى هوشمند، موقع‏شناس، داراى منطقى استوار و نیز آگاه به معارف توحیدى بوده است . او براى آگاهى از نقشه فرعونیان و در حمایت از حضرت موسى علیه السلام، ایمان خود را پنهان مى‏داشت; اما هنگامى که دید خشم شدید فرعون جان موسى علیه السلام را تهدید مى‏کند، قدم پبش نهاد و با به خطر انداختن جان خویش و بیانات مستدل و منطقى، جان موسى را از خطر رهانید . (94)
قرآن درباره فرجام وى به طور سر بسته مى‏گوید: خداوند او را از توطئه‏هاى آنان رهانید، ولى فرعونیان را در گرداب هلاکت و عذاب الهى غرق کرد، (95) اما از اینکه چه توطئه‏اى علیه او چیدند، چیزى نمى‏گوید . بخشى از آن توطئه مى‏تواند تحمیل بت‏پرستى بر وى باشد، اما خداوند چنان قدرت روحى و استقامتى به او داد که از این دام مهلک رها شد . امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر جمله «فوقاه الله سیئات ما مکروا» به آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «والله لقد قطعوه اربا اربا و لکن وقاه الله ان یفتنوه فى دینه‏» ; (96) به خدا سوگند، او را قطعه قطعه کردند، ولى هرگز نتوانستند وى را به دست‏برداشتن از دین و آیین خود وادار نمایند .
ج . آسیه همسر فرعون: وى نیز پس از غلبه حضرت موسى بر ساحران، به خداى یگانه ایمان آورد، ولى آن را پنهان مى‏داشت، اما سرانجام رازش برملا شد . فرعون بارها از وى خواست دست از آیین یکتاپرستى بردارد و از موسى علیه السلام و خداى یگانه بیزارى جوید، اما وى به شدت پایدارى کرد . هنگامى که فرعون از ارتداد او ناامید شد، دستور داد وى را در زیر آفتاب سوزان به چهار میخ کشیده، سنگ بزرگى بر روى سینه‏اش قرار دهند، اما او آن‏قدر در زیر شکنجه تاب آورد که جان به جان آفرین تسلیم کرد .
خداوند او را به عنوان الگوى ابدى براى همه مؤمنان تاریخ معرفى مى‏کند; زنى که در متن یک محیط آکنده از کفر و شرک و در خانه سرسخت‏ترین دشمن خدا زندگى مى‏کرد، اما به سبب پاى‏بندى به باورها و ارزش‏هاى توحیدى، نه تنها از جان خود گذشت، بلکه به همه جلال و جبروت فرعونى و زرق و برق دنیا و ناز و نعمت زندگى پشت پا زد و با آرزوى همجوارى با خداى مهربان، از فرعون و پیروان ستم‏کار او و نیز باورها و ارزش‏هاى جاهلى آنان بیزارى جست . (97) از این‏رو، پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله وى را یکى از چهار زن برتر بهشت معرفى کرد . (98)
د . اصحاب اخدود: در داستان موسوم به «اصحاب اخدود» ، از جباران ستمگرى یاد مى‏شود که گودال عظیمى پر از آتش انبوه فراهم آورده، مؤمنان را تنها به دلیل اینکه دست از آیین یکتا پرستى برنداشتند و به آیین شرک‏آمیز گردن ننهادند، درون آتش انداخته، سوزاندند . آنان با تمام قساوت و بى‏رحمى، در کنار گودال مى‏نشستند و سوختن مؤمنان را تماشا مى‏کردند . (99)
ه . اصحاب کهف: اصحاب کهف گروه دیگرى از قهرمانان مقاومت در راه حفظ فرهنگ و آیین توحیدى هستند که خداوند به سبب عظمت کارى که انجام دادند، آنان را «جوان مرد» مى‏نامد، با اینکه همه از مرز جوانى گذشته بودند . (100) آنان شش نفر از مشاوران و نزدیکان دقیانوس طاغوت زمان به همراه یک چوپان بودند و در جامعه‏اى مى‏زیستند که شرک و بت‏پرستى و باورها و ارزش‏هاى برخاسته از آن بر سراسر زندگى مردمان سایه گستر بود و حاکمان ستمگر طاغوت، یکى پس از دیگرى بر گرده جامعه سوار شده، به پاس‏دارى از فرهنگ کفر و نظام اجتماعى سیاسى مى‏پرداختند . اصحاب کهف از پیروان آیین نوظهور حضرت مسیح علیه السلام بودند که سران کفر به سختى در برابر آنان واکنش نشان دادند و براى جلوگیرى از گسترش دین آنان، مؤمنان را به شدت مورد آزار و شکنجه قرار داده، به قتل مى‏رساندند . (101)
اصحاب کهف در آغاز، ایمان خود را پنهان مى‏ساختند، اما یکى از روزها و در حضور امپراتور و درباریان، بپا خاسته، با بیزارى جستن از خدایان دروغین و آیین بت‏پرستى، نداى توحید سر داده، پرده از ایمان خود برداشتند . (102) اما فرهنگ جاهلى چنان در تار و پود جامعه و هزار توى اذهان حاکمان و مردم ریشه دوانده بود که نه تنها آواى توحید، ذره‏اى گوش جان آنان را ننواخت، بلکه آن‏ها کمر به قتل اصحاب کهف بستند، ولى آنان در فرصتى و با دست کشیدن از آن همه زرق و برق و نازو نعمت‏شاهانه به غارى پناه بردند تا با کناره‏گیرى از جامعه و فرهنگى آلوده، هویت و سلامت فرهنگى خویش را حفظ نمایند .
و . مسلمانان صدر اسلام: تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ سرخ تشیع، بیش از هر آیین و مذهب دیگرى شاهد مقاومت فرهنگى، پایدارى و جان‏فشانى در راه حفظ باورها و ارزش‏هاى اسلامى بوده است . نمونه بارز آن مقاومت مسلمانان صدر اسلام مى‏باشد که قرآن در کنار ستایش آنان به سبب مقاومت و مهاجرت فرهنگى و نیز جهاد در راه حفظ باورها و ارزش‏هاى توحیدى، این مهم را نیز گوشزد مى‏کند که گمان نکنید آزارها و شکنجه‏ها و در نتیجه، مقاومت‏به پایان رسیده است، بلکه تا زمانى که شما بر سر باورها و ارزش‏هاى الهى پافشارى کنید، آزارها و شکنجه‏ها ادامه دارد و شما نیز باید همواره مقاومت و پایدارى نمایید . در اینجا، به دو نمونه از مقاومت فرهنگى مسلمانان صدر اسلام اشاره مى‏شود:
1 . خداوند در آیه 110 سوره نحل مى‏فرماید: «ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربک من بعدها لغفور رحیم‏» ; اما پروردگار تو نسبت‏به کسانى که پس از آزار و شکنجه هجرت کردند، سپس جهاد نموده و (در راه خدا) استقامت ورزیدند، پروردگارت پس از انجام این کارها، آمرزنده و مهربان است (و آن‏ها را مشمول رحمت‏خود مى‏سازد).
مفسران، آیه یاد شده را در شان افرادى همچون بلال حبشى، صهیب رومى، خباب بن منذر، یاسر، سمیه و عمار نازل دانسته‏اند که مورد سخت‏ترین آزارها و شکنجه‏هاى مشرکان قرار گرفتند تا دست از اسلام برداشته، بار دیگر جامه کفر و بت‏پرستى بر تن کنند . بلال حبشى را گاه در زیر آفتاب سوزان حجاز، زرهى آهنین بر تن مى‏کردند و گاه سنگ بزرگى را روى سینه‏اش قرار مى‏دادند، اما او با مقاومتى مثال زدنى، آواى «احد، احد» و «صمد، صمد» سر مى‏داد . خباب بن منذر را با تنى عریان بر روى خارهاى بیابان مى‏کشاندند . سمیه را به چهار میخ کشیدند و پس از آزار فراوان، نیزه‏اى در شکم وى فرو بردند و به شهادتش رساندند . یاسر نیز در زیر شکنجه جان باخت . (103)
2 . در سوره آل عمران آیه 186 مى‏فرماید: «لتبلون فى اموالکم و انفسکم و لتسمعن من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و من الذین اشرکوا اذی کثیرا و ان تصبروا و تتقوا فان ذلک من عزم الامور» ; به یقین، (همه شما) مورد امتحان مالى و جانى قرار مى‏گیرید، و از کسانى که پیش از شما به آن‏ها کتاب (آسمانى) داده شده - یهود - و (همچنین) از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید . و اگر استقامت و تقوا پیشه سازید، (شایسته‏تر است; زیرا) این از کارهاى مهم و قابل اطمینان است .
در شان نزول آیه گفته‏اند: مسلمانان که پس از آزار فراوان، خانه و کاشانه خود را وانهاده و به مدینه هجرت کردند، از سوى مشرکان به غارت خانه و دارایى و نیز آزار بستگان آنان در مکه پرداختند و نیز در مدینه با بدگویى، شماتت و زخم زبان یهودیان، به ویژه شاعر بدزبان و کینه‏توزى به نام کعب بن اشرف، مواجه شدند . او پیوسته پیامبر و مسلمانان را در اشعار خود، هجو مى‏کرد و مشرکان را علیه آنان بر مى‏انگیخت . حتى نام دختران و زنان مسلمان را در اشعار خود آورده، موضوع غزل‏هاى عاشقانه قرار مى‏داد . سرانجام، فشار روانى بر مسلمانان را به جایى رساند که رسول خدا صلى الله علیه و آله دستور قتل او را صادر کرد و وى به دست مسلمانان کشته شد .
آیه مزبور با اشاره به همه این ناملایمت‏ها، مسلمانان را به پایدارى، گذشتن از جان و مال و آسایش خویش در راه اسلام فرا مى‏خواند و اینکه مبادا آزارها و اذیت‏ها موجب دست کشیدن آنان از اسلام شود و نیز گمان نکنند که با کشته شدن کعب بن اشرف و رفع دیگر مشکلات، گرفتارى‏ها و نیز پایدارى‏ها نیز رو به پایان است . (104)
5 . مهاجرت فرهنگى
مهاجرت به عنوان یک اصل رفتارى، همواره به مثابه راهى براى حفظ حیات و یا رسیدن به شرایط بهتر آن بر زندگى بسیارى از حیوانات و انسان‏ها حاکم بوده است . از این‏رو، بسیارى از پرندگان و چرندگان و نیز برخى گروه‏هاى انسانى با عنوان «مهاجر» و کوچندگان شناخته مى‏شوند . پیشرفت‏شگفت فناورى‏هاى گوناگون و گسترش روز افزون جوامع شهرى، هر چند بسیارى از زمینه‏هاى مهاجرت را از بین برده، اما اصل این رفتار، همچنان با قدرت تمام بر زندگى بشر حاکم است و بسیارى از انسان‏ها براى دست‏یابى به شرایط بهتر زندگى، تجارت و یا تحصیل، از شهرى به شهرى و یا از کشورى به کشور دیگر مهاجرت مى‏کنند .
اسلام، که حیات و تکامل حقیقى انسان را در گرو حیات معنوى او مى‏داند، گستره مهاجرت را به محدوده‏اى فراتر از قلمرو زندگى مادى توسعه و به آن صبغه توحیدى داده است . از این‏رو، «مهاجرت فرهنگى‏» یکى از مفاهیم عمیق اسلامى و بهترین نوع هجرت به شمار مى‏رود; حرکتى زنده و پویا که همواره انسان را به سوى نقطه کمال آفرینش سوق مى‏دهد . این هجرت دو نوع است: هجرت درونى; یعنى ترک دیار آلودگى‏ها و زشتى‏ها و خیمه زدن در سرزمین پاکى‏ها و زیبایى‏ها; (105) و هجرت بیرونى; یعنى ترک دارالکفر، خارج شدن از ولایت طاغوت و سکنى گزیدن در دارالایمان و قلمرو ولایت‏خدا .
در بینش اسلامى، باید همه استعدادها و توانمندى‏هاى انسان و جامعه در مسیر بندگى خدا و رشد و تکامل الهى به کار گرفته شوند و تمام باورها، ارزش‏ها و رفتارهاى فردى و اجتماعى صبغه توحیدى داشته باشند . از این‏رو، در یک جامعه طاغوتى (غیر دینى)، که نظام سیاسى اجتماعى و فرهنگ جاهلى بر آن حاکم است، باورها، اندیشه‏ها، ارزش‏ها و رفتارهاى افراد آن جامعه نیز صبغه طاغوتى پیدا کرده، توانمندى هاى گوناگون فردى و اجتماعى در مسیر طاغوت قرار گرفته، انسان‏ها دچار انحطاط و تباهى مى‏شوند . در چنین جامعه‏اى، بندگى خدا براى اکثریت قریب به اتفاق انسان‏ها امکان‏پذیر نیست; چرا که جریان تند اجتماعى، همانند سیلى بنیان‏کن، افراد را با خود مى‏برد و با کوبیدن به صخره‏ها و کناره‏ها نابودش مى‏کند . (106) بر همین اساس، اگر مسلمانى نتواند در یک جامعه طاغوتى دارالکفر، هویت فرهنگ دینى خود را حفظ کرده و با برخوردارى از آزادى‏هاى اجتماعى، آزادانه و آشکارا به باورها و ارزش‏هاى اسلامى پاى‏بند باشد، باید از آنجا کوچیده، در جامعه اسلامى، دارالایمان (107) زندگى کند; زیرا «نتوان مرد به ذلت که در اینجا زادم .»
هجرت براى حفظ حیات معنوى و فرهنگ اسلامى چنان حایز اهمیت است که مهاجرت پیامبر صلى الله علیه و آله از مکه به مدینه مبدا تاریخ مسلمانان شد، (108) در حالى که در تاریخ زندگى ایشان حوادث مهم دیگرى همچون ولادت، بعثت، فتح مکه و رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز وجود داشتند . خود پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز درباره اهمیت مهاجرت فرهنگى مى‏فرماید: «من فر بدینه من ارض و ان کان شبرا من الارض، استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمد» . (109)
در این زمینه، خداوند کسانى را که به سبب زندگى در سرزمین بیگانگان (غیر مسلمان) و عدم مساعد بودن شرایط اجتماعى براى فراگیرى معارف دینى و پاى‏بندى به آن، از دین خدا روى بر تافته‏اند، ستمگرانى مى‏نامد که بر خود ستم روا داشته‏اند . هنگامى که پس از مرگ، فرشتگان وضع نامساعد دینى آنان را مشاهده مى‏کنند، از وضعیت دینى آنان در زمان حیات، پرسش مى‏کنند . آنان مى‏گویند: ما در جامعه‏اى زندگى مى‏کردیم که حاکمیت و قدرت اجتماعى سیاسى در دست مشرکان بود و ما اقلیت ناتوانى بیش نبودیم . آن‏ها ما را از پاى‏بندى به باورها و ارزش‏هاى دینى و شعائر الهى باز مى‏داشتند و هیچ کارى از ما ساخته نبود . (کنا مستضعفین) فرشتگان با رد ادعاى استضعاف آنان مى‏گویند: زمین خدا که بسیار گسترده بود; اگر آنجا تحت فشار، محدودیت و آزار و شکنجه بودید، چرا به سرزمین دیگرى هجرت نکردید تا آزادانه به فراگیرى معارف دینى پرداخته، شعائر الهى را بر پاى دارید و از استضعاف فرهنگى رهایى یابید؟ بلکه مستضعف واقعى مردان و زنان و کودکانى هستند که نه مى‏توانند چاره‏اى براى رهایى از فشارها و محدودیت‏هاى اجتماعى و حفظ هویت دینى خویش در آن جامعه پیدا کنند و نه مى‏توانند آن سرزمین را ترک کرده و جاى دیگرى بروند: (110) «ان الذین توفاهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماواهم جهنم وسآءت مصیرا الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لایستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلا فاولئک عسى الله یعفو عنهم و کان الله عفوا غفورا .» (نساء: 97 - 99)
قرآن همچنین در سوره عنکبوت آیه 56 با اشاره به موضوع یاد شده، مى‏فرماید: «یا عبادى الذین ءامنوا ان ارضى واسعة فایاى فاعبدون .»
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه مى‏فرماید: «لا تطیعوا اهل الفسوق من الملوک فان خفتموهم ان یفتنوکم على دینکم فان ارضى واسعة و هو یقول: «فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض‏» فقال: «الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها .» (111)
همچنین از امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق نقل شده است: «اذا عصی الله فی ارض انت فیها فاخرج منها الی غیرها .» (112)
افزون بر آیات یاد شده، قرآن با گزارش نمونه‏هایى از مهاجرت فرهنگى افراد و گروه‏هاى خداپرست، بر آن است تا الگوى رفتارى مناسبى در این زمینه ارائه نماید . به چند نمونه اشاره مى‏شود:
الف . هجرت بنى‏اسرائیل: هنگامى که بنى اسرائیل پس از سال‏ها آزار و شکنجه و کشتار از سوى فرعونیان، نتوانستند آزادانه به بندگى خدا بپردازند و براساس باورها و ارزش‏هاى الهى زندگى کنند، خداوند فرمان هجرت شبانه به سوى سرزمین فلسطین را صادر کرد: «و لقد اوحینا الى موسى ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فى البحر یبسا ولا تخاف درکا و لا تخشى .» (طه: 77) ; ما به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر و براى آنان راهى خشک در دریا بگشا، که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهى ترسید و نه از غرق شدن در دریا .
ب . هجرت اصحاب کهف: آنان شمارى از خداپرستان بودند که پس از سال‏ها مقاومت فرهنگى، آن‏گاه که در حضور پیشوایان کفر، از باورها و ارزش‏هاى شرک‏آلود بیزارى جستند، دست‏به مهاجرت فرهنگى زدند . آن‏ها با ایمانى راسخ، خانه و کاشانه، زن و فرزند و زندگى شاهانه را رها کردند و با به جان خریدن تمام محرومیت‏ها، براى حفظ ایمان و آیین خود به سوى سرنوشتى نامعلوم روانه شدند، اما خداوند، آغوش رحمت‏خود را به روى آنان گشود و آن‏ها را جاودانه تاریخ کرد . (113)
ج . هجرت حضرت ابراهیم و یارانش: حضرت ابراهیم علیه السلام سال‏ها با فرهنگ کفرآلود و شرک‏آمیز جامعه خویش مبارزه کرد و براى توحیدى کردن آن کوشید، اما هنگامى که کافران در صدد کشتن و سوزاندن وى برآمدند، خداوند با گلستان کردن آتش، او را رهایى بخشید . (114) وى به همراه پیروان اندک خویش، سرزمین بابل را به سوى فلسطین ترک کرد تا در آنجا بدون آزار و اذیت مشرکان، به گسترش دعوت حق همت گمارد و بندگى خداى یکتا را به جاى آورد . (115) قرآن این هجرت را از زبان ابراهیم علیه السلام، «هجرت به سوى خدا» مى‏خواند . (116)
د . هجرت مسلمانان صدر اسلام: هنگامى که جمعیت تازه مسلمان در مکه روبه فزونى نهاد و افراد زیادى از قبایل گوناگون به اسلام گرویدند، پیشوایان گم‏راهى از گسترش اسلام در هراس شده و رسول خدا صلى الله علیه و آله و پیروان او را مورد شدیدترین آزارها و اذیت‏ها قرار دادند تا آنان دست از باورها و ارزش‏هاى توحیدى برداشته، دوباره به شرک و بت‏پرستى روى آورند . از این‏رو، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور مهاجرت به سوى حبشه را صادر کرد و یک گروه هفتاد نفرى به سرپرستى جعفر بن ابى‏طالب روانه آن دیار شدند تا در سایه حکومت نجاشى، که پیرو آیین مسیح علیه السلام بود، آزادانه به زندگى بر اساس فرهنگ اسلامى ادامه دهند . این گروه پس از چندى به مکه بازگشتند، اما به سبب آنکه مشرکان بر شدت آزار و اذیت‏خود افزودند، دوباره و در یک گروه یکصد و یک نفرى به سوى حبشه مهاجرت کردند . آنان پس از هجرت رسول خدا به مدینه و در سال فتح خیبر، به مدینه بازگشتند . (117)
گروه دیگرى از مسلمانان همراه پیامبر صلى الله علیه و آله و به فرمان الهى به مدینه مهاجرت کردند . خداوند این مهاجران و صبر پیشگان در راه خدا و نیز پناه‏دهندگان به آن‏ها را مؤمنان راستین خوانده است و به آن‏ها مغفرت، رزق کریم، (118) جایگاه خوب در دنیا و پاداشى در آخرت مى‏دهد تا از جلاى وطن و زندگى در سرزمین دیگر در غم و اندوه نباشند: «والذین هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا لنبوئنهم فى الدنیا حسنة ولاجر الآخرة اکبر لو کانوا یعلمون‏» (نحل: 41)
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر آیه فوق مى‏فرماید: خداوند به آنان که براى خدا، نه اهداف دیگرى از شهر و دیار خویش هجرت کردند، وعده یک جامعه سالم و عارى از شرک و بت‏پرستى مى‏دهد که در آن‏جا خداى یگانه پرستش مى‏شود و عدالت‏بر روابط افراد آن حاکم است . هر چند این در برابر نعمت‏هاى بى‏شمار آخرتى، سعادت و جاودانگى و لذت‏هاى عارى از رنج، فنا، نیستى و درد و رنج آن دنیا، چیزى به شمار نمى‏آید . (119)
پى‏نوشت‏ها
1 - عبدالحسین نوشین، واژه نامک، چ دوم، تهران، دنیا، 1363، واژه «فرهنگ‏» .
2 - ر . ک: داریوش آشورى، تعریف‏ها و مفهوم فرهنگ، تهران، مرکز فرهنگى آسیا، بى‏تا/محمود روح‏الامینى، زمینه فرهنگ‏شناسى، چ دوم، تهران، عطار، 1368، ص 15 .
3 - دى . استنلى ایتزن، فرهنگ به مثابه معرفت مشترک انسانى، ترجمه‏ضیاءتاج‏الدین، نامه‏فرهنگ، ش‏دوم، سال‏هفتم، 1376، ص‏15 .
4 - جمعى از نویسندگان، فرهنگ و دین، ترجمه گروه مترجمان زیرنظر بهاءالدین خرمشاهى، تهران، طرح نو، 1374، ص 4 .
5 - تى . اس . الیت، درباره فرهنگ ترجمه حمید شاهرخ، تهران، نشر مرکز، 1369، ص 28/جلال ستارى، زمینه فرهنگ مردم، تهران، ویراستار، 1370، ص 81/محمد مجتهد شبسترى، دین و فرهنگ در جهان اسلام، سومین سمپوزیم اسلام و مسیحیت ارتدوکس، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى بین‏الملل با همکارى انجمن دوستى ایران و یونان، 1374، ص 28/محمد خاتمى، بیم موج، تهران، سیماى جوان، 1374، ص 171 .
6 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «ان ربکم واحد و اباکم واحد و دینکم واحد و نبیکم واحد ولافضل لعربى على عجمى و لا عجمى على عربى ولا احمر على اسود ولا اسود على احمر الا بالتقوى‏» (متقى هندى، کنزالعمال، ص 93).
7 - نحل: 36/نساء: 60/بقره: 256 .
8 - یس: 60 .
9 - ممتحنه: 1 .
10 - آل عمران: 28/توبه: 23 .
11 - توبه: 3 .
12 - مائده: 51/ممتحنه: 13 .
13 - مائده: 52 .
14 - حجرات: 7 .
15 - بقره: 98 - 99/توبه: 114 .
16 - انعام: 34/آل عمران: 181 .
17 - ممتحنه: 1/آل عمران: 118 .
18 - محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، چ هفتم، بیروت، دراحیاء التراث العربى، بى‏تا، ج 21، باب الجهاد .
19 - محمدحسین طباطبائى، المیزان، چ پنجم، قم، اسماعیلیان، 1371، ج 9، ص 151 - 152 .
20 - «و ان نکثوا ایمانهم من بعد عهدهم و طعنوا فى دینکم فقاتلوآ ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم لعلهم ینتهون .» (توبه: 12).
21 - «کذلک یجعل الله الرجس على الذین لا یؤمنون .» (انعام: 125/همچنین: ر . ک: المیزان، ج 7، ص 343).
22 - «و اما الذین فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا وهم کافرون‏» (توبه: 125)
23 - «یا ایها الذین ءامنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا ...» (توبه: 28).
24 - «قل لا اجد فى ما اوحى الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میتة اودمامسفوحااو لحم خنزیر فانه رجس .» (انعام: 145)
25 - «یا ایها الذین ءامنوآ انما الخمرو المیسر و الانصاب و الازلام رجس من حمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون .» (مائده: 90).
26 - جواهرالکلام، ج 27، ص 42 .
27 - محمدحسن زمانى، طهارت و نجاسات اهل کتاب در فقه اسلامى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371، ص 65 .
28 - تورات، سفر تثنیه، باب هفتم، آیه 1 - 5/کتاب نحیما، باب سیزدهم، آیه 23 - 30 .
29 - آدام متز . تاریخ تمدن اسلامى در قرن چهارم، تهران، امیرکبیر، 1364، ج 1، ص 74/ابوالعینین بدران، العلاقات الاجتماعیة بین المسلمین و غیر المسلمین، بیروت، دارالنهضة، 1968، ص 52 .
30 - روایت پهلوى، ص 4 .
31 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «کل مولود یولد على الفطرة حتى یکون ابواه یهودانه او ینصرانه .» (محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 281، ح 22) و منه صلى الله علیه و آله: «انظر فى ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس .» (کنزالعمال، ص 855، ح 43400).
32 - «و لا تنکحوا المشرکات حتى یؤمن و لامة مؤمنة خیر من مشرکة ولو اعجبتکم ولا تنکحوا المشرکین حتى یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرک ولو اعجبکم .» بقره: 221/و نیز ر . ک: ممتحنه: 10 .
33 - المیزان، ج 2، ص 205 .
34 - «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة .» (روم: 21)
35 - محمدرضا فاضل لنکرانى، القواعد الفقهیة، تهران، اسلامیه، 1401 ق، ج 1، ص 233 .
36 - سیدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، قم، مؤسسه اسماعیلیان، بى‏تا، ج 1، ص 162 .
37 - «ولن یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا .» (نساء: 141)
38 - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسة نشر اسلامى، ج 47، ص 334 .
39 - سیدحسن موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 161 .
40 - همان، ص‏160/محمدرضافاضل‏لنکرانى، القواعدالفقهیة، ص‏241 .
41 - امام‏خمینى، تحریرالوسیلة، قم، دارالعلم، بى‏تا، ج‏1، ص 485 .
42 - محمدهادى معرفت، ولایت‏فقیه، قم، التمهید، 1377، ج 1، ص 270، 279، 287/جواهرالکلام، ج 40، ص 12 .
43 - جمال‏الدین‏حلى، قواعدالاحکام، قم، اسماعیلیان، 1389ق، ص 139 .
44 - جواهرالکلام، ج 38، ص 160 - 163 .
45 - سیدحسن‏موسوى بجنوردى، القواعد الفقهیة، ج 1، ص 172 .
46 - مرتضى انصارى، المکاسب المحرمه، بى‏جا، دارالحکمة، 1421 ق، ص 158/جواهر الکلام، ج 22، ص 22 .
47 - جواهر الکلام، ج 22، ص 338 .
48 - همان، ج 36/تحریرالوسیله، ج 2، کتاب «صیدوذباحه‏» .
49 - جواهرالکلام، ج‏36/تحریرالوسیله، ج‏2، کتاب «صید و ذباحه .»
50 - شیخ حر عاملى، وسایل الشیعة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، بى‏تا، باب 28 از ابواب ذبائح، ح 9 و10 .
51 - «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و ءاخرین منهم ...» (انفال: 60)
52 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28 .
53 - «ولا تعاونوا على الاثم والعدوان ...» (مائده: 2/انفال: 60)
54 - وسائل‏الشیعة، باب 8 از ابواب ما یکتسب، ح 2، 6، 7 .
55 - جواهرالکلام، ج 25، ص 28/المکاسب المحرمة، ص 152/تحریرالوسیلة، ج 1، ص 496 .
56 - طبرسى، مجمع‏البیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 2، ص 371/محمدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، بیروت، دارالفکر، 1415 ق، ج 4، ص 82 .
57 - المیزان، ج 11، ص 51 .
58 - وسایل‏الشیعه، ج 11، باب 13 از ابواب جهاد، ص 32، ح 1 و باب 42، ص 127 و 131 .
59 - «ان شرالدواب عندالله‏الذین کفروا فهم‏لایؤمنون‏» (انفال: 55)
60 - قد امر رسول الله حسانا یهجوهم و قال: «انه اشد علیهم من رشق النبال‏» /احمد بن حسین بیهقى، سنن بیهقى، پاکستان، الجامعة الاسلامیة پاکستان، ج 10، ص 238/جواهر الکلام، ج‏22، ص 61، 62 .
61 - جواهرالکلام، ج‏4، ص‏80 - 81/تحریرالوسیله، ج 1، ص 65 .
62و63 - تحریرالوسیله، ج 1، ص 79/ج 1، ص 73، 87 .
64، 65 - همان، ج‏2، ص‏442/جواهرالکلام، ج‏41، ص‏16/ص 96 .
66 - همان، ج 2، ص 71 و ج 28، ص 32 - 31 .
67 - همان، ص 364 و همان، ج 39، ص 1 و 16 .
68 - همان، ج 1، ص 339 .
69 - همان، ج 2، ص 559 و 660 .
70 - «و ما کان للنبى و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى من بعد ماتبین لهم انهم اصحاب الجحیم .» (توبه: توبه 113)
71 - ر . ک: جواهرالکلام، ج 21، ص 289 - 227، باب الجهاد .
72 - المکاسب المحرمه، ج 1، ص 186/علامه حلى، قم، مؤسسه اهل‏البیت، 1414 ق/تذکرة الفقهاء، ج 17، ص 582/همو، منتهى المطلب، تبریز، حاج احمد، 133، ج 2، ص 113 .
73 - تحریرالوسیله، ج 2، ص 57 - 56/المکاسب‏المحرمه، ج‏1، مسئله 7 .
74 - «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین .» (لقمان: 6) /و نیز ر . ک: حج: 30/نور: 19 .
75 - وسائل‏الشیعه، ج 17، ص 85/جواهرالکلام، ج 22 .
76 - «و من حیث‏خرجت فول وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره .» (بقره: 150) ; «قد نرى تقلب وجهک فى السماء فلنولینک قبلة ترضاها فول وجهک شطر المسجد الحرام‏» (بقره: 144)
77 - وسائل‏الشیعة، باب 32، از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح‏4 و باب‏5، ح‏15/جواهرالکلام، ج‏8، ص 367 .
78 - وسائل‏الشیعه، باب سوم از ابواب مکان نمازگزار، ح 1 و 2 و نیز باب سى‏ام، ح 5/جواهرالکلام، ج 8، ص 367 و 380/شهید ثانى، اللعمة الدمشقیة، ج 1/تحریرالوسیله، ج 1، مسئله 20 .
79 - وسائل‏الشیعه، باب 45 از ابواب لباس نمازگزار، ح 1 .
80 - على علیه السلام: «من تشبه بقوم اوشک ان یکون منهم .» (بحارالانوار، ج 78، ص 93).
81 - «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة .» (احزاب: 21/ممتحنه: 4).
82 - بقره: 170 .
83 - قال الصادق علیه السلام: «انه اوحى الله الى نبى من انبیائه قل للمؤمنین: لا تلبسوا لباس اعدائى ولا تطعموا مطاعم اعدائى و لا تسلکوا مسالک اعدائى فتکونوا اعدائى کما هم ادائى .» (وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 385، ح 8).
84 - ر . ک: المحاسن، ح 624/وسایل‏الشیعه، ج 4، ص 383، ح 1/بحارالانوار، ج 10، ص 100، ح 18 و ج 76، ص 112، ح 14 .
85 - «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا .» (انسان: 3)
86 - «لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغی ...» (بقره: 256)
87 - اعراف: 122 - 119 .
88 - «قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لکم ان هذا لمکر مکرتموه فى المدینة لتخرجوا منها اهلها فسوف تعلمون لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین .» (اعراف: 123 - 124 و نیزر . ک: طه: 71)
89 - «قالوا لن نؤثرک على ما جآءنا من البینات والذى فطرنا فاقض مآ انت قاض انما تقضى هذه الحیوة الدنیا .» (طه: 72)
90 - «انه من یات ربه مجرما فان له جهنم لایموت فیها و لا یحیى و من یاته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلى .» (طه: 74 - 75)
91 - «انا آمنا بربنا لیغفر لنا خطایانا و مآ اکرهتنا علیه من السحر و الله خیر و ابقى .» (طه: 73)
92 - «و ما تنقم منا الا ان آمنا بآیات ربنا لما جآءتنا ربنا افرغ علینا صبرا وتوفنا مسلمین .» (اعراف: 126).
93 - نورالثقلین، ج 4، ص 518 .
94 - غافر: 26 - 44 .
95 - غافر: 45 .
96 - بحارالانوار، ج 38، 162، ح 5 .
97 - «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراة فرعون اذ قالت رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمین .» (تحریم: 11)
98 - جلال‏الدین سیوطى، الدر المنثور، بیروت، درالفکر، 1414 ق، ج 6، ص 246 .
99 - «قتل اصحاب الاخدود النارذات الوقود اذ هم علیها قعود و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود و ما نقموا منهم الا ان یؤمنوا بالله العزیز الحمید» (بروج: 4 - 8)
100 - قال الصادق علیه السلام: «اما علمت ان اصحاب الکهف کانوا کلهم کهولا فسماهم الله فتیة بایمانهم . من آمن بالله واتقى فهو الفتى .» (نورالثقلین، ج 3، ص 244).
101 - «انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم او یعیدوکم فى ملتهم ولن تفلحوا اذا ابدا .» (کهف: 20)
102 - «انهم فتیة ءامنوا بربهم وزدناهم هدى و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض لن ندعو من دونه الها لقد قلنا اذا شططا هؤلاء قومنا اتخذوا من دونه ءالهة لو لایاتون علیهم بسلطان بین فمن اظلم ممن افترى على الله کذبا و اذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الى الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیى‏ء لکم من امرکم مرفقا .» (کهف: 13 - 16)
103 - تفسیر طبرى، ج 14، ص 240/مجمع‏البیان، ج 6، ص 203/المیزان، ج 12، ص 355 .
104 - تفسیر طبرى، ج 4، ص 267/مجمع‏البیان، ج 2، ص 465 .
105 - قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «اشرف الهجرة ان تهجر السیئات‏» و عنه صلى الله علیه و آله لام انس: «اهجرى المعاصى; فانها افضل الهجرة .» (کنزالعمال، ح 65 و 3539 .
106 - «و جعلنا هم ائمة یدعون الى النار .» (قصص: 41) ; «الم تر الى الذین بدلوا نعمت الله کفرا و احلوا قومهم دار البوار جهنم یصلونها و بئس القرار .» (ابراهیم: 28 - 29)
107 - «المراد بدار الاسلام - کما فى الدروس - ما ینفذ فیها حکم الاسلام فلا یکون بها کافرا الا معاهدا . و اما دارالکفر فهى ما ینفذ فیها احکام الکفار فلا یسکن فیها مسلم الا مسالما .» (جواهرالکلام، ج 38، ص 184).
108 - محمدبن جریر طبرى، تاریخ طبرى، قم، مکتبه ارومیه، 1404 ق، ج 27، ص 122 .
109 - بحارالانوار، ج 19، ص 31/مجمع‏البیان، ج 3، ص 98 .
110 - المیزان، ج 5، ص 49 - 50 .
111 - على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ دوم، قم، دارالکتب، 1367، ج 28، ص 156 .
112 - مجمع‏البیان، ج 8، ص 455 .
113 - کهف: 13 - 16 .
114 - عنکبوت: 24 .
115 - المیزان، ج 16، ص 122 .
116 - «فامن له لوط و قال انى مهاجر الى ربى انه هو العزیز الحکیم .» عنکبوت: 26/و نیز ر . ک: صافات: 99 .
117 - تفسیر على ابن ابراهیم قمى، ج 1، ص 176/الطبقات الکبرى، ج 1، ص 203 .
118 - «والذین ءامنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبیل‏الله والذین ءاووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم .» (انفال: 74)
119 - المیزان، ج 12، ص 244، 245 .

تبلیغات