آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

مقصود از «الگو» و «اسوه»پذیرى حالتى است که انسان به هنگام پى‏روى از غیر خود پیدا مى‏کند. فردى که از او پى‏روى مى‏شود، ممکن است اسوه نیک یا بد باشد. در قرآن کریم، گاه به صراحت و گاه بدون تصریح، به پى‏روى از کسى سفارش مى‏کند. از جمله حضرت ابراهیم علیه‏السلام الگو معرفى شده است: «قد کانت لکم اسوة حسنه فى ابراهیم والذین معه» (ممتحنه: 4)؛ قطعا براى شما در (پى‏روى از) ابراهیم و کسانى که با اویند، سرمشقى نیکوست.
در مورد پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز مى‏فرماید: «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنةٌ لمن کان یرجوا اللّه و الیومَ الاخر و ذَکَر اللّه کثیرا» (احزاب :21)؛ براى شما در (زندگى) رسول خدا الگوى نیکویى است، براى آن‏ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.
امام على علیه‏السلام ؛ الگوى خدمت رسانى
تاریخ و شرح حال بزرگان عالم و شخصیت‏هاى آسمانى براى هرکس بهترین سرمشق و عالى‏ترین الگوى زندگى است. در این میان، شرح زندگى امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، دوّمین شخصیت جهان انسانیت، از اهمیّت خاصى برخوردار است؛ چه این‏که بررسى زندگانى ایشان روح فضیلت، پاکى، ایمان، تقوا، فداکارى، استقامت، شجاعت، فتوّت، و پى‏روى از حق را در خواننده تقویت مى‏کند.
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در شأن امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: «ما عَرَفَکَ حقَّ معرفتک غیرُاللهِ و غیرى»؛(1) غیر از خدا و من هیچ کس دیگرى حق معرفت تو را نشناخت.
آرى، ابعاد گوناگون آن شخصیت بى‏همتا، قابل وصف و شمارش نیستند. یکى از ابعاد زندگانى آن بزرگوار، خدمت‏رسانى و توجه به نیازمندان است. آن حضرت در این راه یک لحظه آرام نداشت و در این راه، تمامى سعى و تلاش خویش را به کار مى‏برد و دیگران را نیز بدین امر مهم تشویق مى‏نمود.
برنامه زندگى پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از زبان امام على علیه‏السلام
یکى از برنامه‏هاى زندگى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله رسیدگى به کارها و گرفتارى‏هاى مسلمانان بود. آن حضرت در برآوردن حاجت مردم کوشش بسیار داشت.
امام حسین علیه‏السلام مى‏گوید: از پدرم درباره امور داخلى زندگانى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پرسیدم. امام على علیه‏السلام فرمود: پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وقت خود را در خانه به سه بخش تقسیم مى‏کرد: بخشى براى عبادت خداوند و بخشى براى انجام کارهاى خانواده و بخشى براى خودش. از بخش ویژه خود، قسمتى را به مردم اختصاص مى‏داد و عام و خاص را مى‏پذیرفت و چیزى از آنان مضایقه نداشت.
در این مورد، اهل فضل و تقوا را بر دیگران ترجیح مى‏داد و نیازهاى ایشان را برمى‏آورد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چند حاجت داشتند. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سرگرم پاسخ دادن و برآوردن نیازهاى ایشان مى‏شد و در این هنگام، مسائلى را که به صلاح ایشان و عموم مسلمانان بود، مطرح مى‏کرد و مى‏فرمود: «حاضران به افراد غایب ابلاغ نمایند و نیاز اشخاصى را که به من دست‏رسى ندارند، بیان کنند و هر کس نیاز نیازمندى را به صاحب قدرتى برساند که خود او نتواند بیان کند، خداوند در قیامت او را پایدار واستوار فرماید.»
در محضر آن حضرت، چیزى جز این صحبت نمى‏شد و از هیچ کس موضوع دیگرى پذیرفته نمى‏شد. معمولاً گروه گروه براى کسب فیض به حضورش مى‏آمدند و در حالى بیرون مى‏رفتند که کامشان از شهد علم شیرین شده، خود راهنماى دیگران مى‏شدند.(2)
آرى، روش زندگى پیامبراکرم و اهل‏بیت او علیهم‏السلام ، گره‏گشایى و نیکى و احسان بود. آنان عقیده داشتند که خوش‏حال کردن برادر مسلمان و برآوردن نیازهاى گرفتاران، از مهم‏ترین کارهاى خیر است. سیره اجتماعى آن بزرگواران نشان مى‏دهد که آنان هرگز در پاسخ مشروع نیازمندان و رفع ستم از ستم‏دیدگان مسامحه‏اى به خود راه نمى‏دادند و پیروان خویش را نیز به کارگشایى و برآوردن حاجت برادر مؤمن تشویق و ترغیب مى‏کردند.(3)
پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: «من قضى لاخیهِ المُؤمنِ حاجةً کانَ کَمَن عَبَداللّه دهرا»؛(4) هر کس یک حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه روزگار خدا را عبادت کرده است.
از امام جعفر صادق علیه‏السلام نیز روایت شده است: «مَن قضى لاخیهِ المؤمنِ حاجةً قَضَى اللّهَ ـ عزّوجَلَّ ـ لَهُ یومَ القیامَةِ مأَةَ اَلف حاجةٍ مِن ذلکَ؛ اَوَّلُها الجَنَّة»؛(5) هر کس حاجتى از برادر مؤمن خود برآورد، خداى تعالى در روز قیامت صدهزار حاجت او را برآورده سازد، که یکى از آن‏ها داخل کردن او به بهشت است.
خدمت رسانى در اسلام
احسان، نیکوکارى و خدمت‏رسانى در اسلام حد و مرزى ندارد؛ از انسان‏ها گذشته، حیوان‏ها را نیز در برمى‏گیرد. احسان و خدمت به همنوعان، ویژه گروه مخصوصى نیست؛ هر کس باشد مسلمان یا غیر مسلمان، همه باید از خدمات بهره‏مند گردند. از پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله سؤال شد: چه کسى نزد خداوند محبوب‏تر است؟ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «آن‏که نفعش به انسان‏ها بیش‏تر برسد.»(6)
همچنین در گفتار پر ارج پیامبر بزرگ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏خوانیم: «برترین اعمال از نظر خداوند، خنک ساختن دل‏هاى سوخته تشنگان و سیر کردن شکم‏هاى گرسنه است. سوگند به آن‏که هستى محمّد در اختیار اوست، به من ایمان نیاورده آن‏که سیر بخوابد و برادر مسلمان یا همسایه‏اش گرسنه باشد.»(7)
این حقیقت که اسلام در خدمت‏رسانى و خدمات اجتماعى، نیکى به همه انسان‏ها را سفارش مى‏کند، با عبارات گوناگون در گفتار پیشوایان بزرگ اسلام به چشم مى‏خورد؛ از جمله در روایتى از پیشواى ششم امام صادق علیه‏السلام به این مطلب اشاره شده و آن را در ردیف مهم‏ترین کارها آورده است. آن حضرت فرمودند: «سه عمل است که هر کس یکى از آن‏ها را انجام دهد، خداوند بهشت را براى او لازم شمرده است: بخشش به هنگام تنگ‏دستى، گشاده‏رویى با تمام مردم جهان، و احترام به حقوق مردم.»(8)
این واقعیت را امام صادق علیه‏السلام از قول پروردگار بزرگ، در جایى دیگر چنین بیان فرموده است: «مخلوق عیال و روزى‏خواران من هستند؛ محبوب‏ترین آن‏ها از نظر من کسى است که براى برآوردن نیازهاى آنان سعى بیش‏ترى کند و نسبت به آنان مهربان‏تر باشد.»(9)
در این جا، نامى از مسلمان در میان نیست، بلکه فقط «مخلوق» به کار برده شده که حتى ممکن است به غیر «انسان‏ها» نیز توسعه یابد.
در خدمت رسانى و خدمات اجتماعى اسلام، به جنبه‏هاى روانى نیز توجه فراوان شده است. اسلام تنها به جسم نپرداخته، بلکه «خدمات روانى» را نیز لازم شمرده شده است. براى نمونه، مى‏توان از «مسرور ساختن افراد وشاد کردن دل آنان» یاد کرد، تا آن‏جا که باب مخصوصى در این زمینه در کتاب‏هاى حدیث به نام: «بابُ ادخالِ السُّرور على المؤمنین» وارد شده است. در همین زمینه، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده‏اند: «همانا محبوب‏ترین اعمال نزد خداوند، شادمان ساختن مؤمنان است.»(10)
اهمیت تأمین اجتماعى در اسلام
مسائل مربوط به «تأمین نیازمندى‏هاى اجتماعى» در آیات قرآن، احادیث و فقه اسلامى ابعاد گسترده‏اى دارد که احاطه بر آنچه از طریق شرع در این مورد وارد شده، کار آسانى نیست. اسلام از چهاده قرن قبل، رسیدگى و مراقبت از بیماران، اسیران، حمایت از زندانیان و زنان بى‏سرپرست و زنان باردار و کودکان، به ویژه کودکان استثنایى، را مطرح کرده و در این مورد اصول و کلیاتى را وارد نظام اجتماعى خود کرده است. این اصول به قدرى دلپذیر و اعجاب انگیزند که گویى آورنده شریعت از وضع کنونى جوامع کاملاً آگاه بوده و این همه دستورها و تکالیف را براى انسانى آورده است که بر اثر تکیه بر «ماشین» و رشد تمایلات مادى، عواطف او کم فروغ گشته، جز به «من» و متعلّقات آن نمى‏اندیشد.
اسلام نه تنها درباره موضوعات یاد شده به بحث و بررسى پرداخته، بلکه درباره اهمیّت کار و کوشش، موقعیت کارگر، نکوهش از بى‏کارى و بى‏کاران، دعوت به تأمین غذاى عمومى، انفاق در راه خدا، بازداشتن گدایان از گدایى، تأمین مسکن آوارگان و پوشاک برهنگان، حمایت از مستمندان، سالمندان، خانواده‏هاى بى‏سرپرست، در راه‏ماندگان، یتیمان، بیماران، معلولان، محرومان، خانواده‏هاى مصیبت‏زده و شهدا و ده‏ها موضوع دیگر، که همگى شاخه‏هاى مسأله «تأمین نیازمندى‏هاى اجتماعى» مى‏باشند، قوانین و مقررّاتى وضع نموده و از این طریق خواسته است به استضعاف، ناتوانى و محرومیت این گروه‏ها پایان دهد، یا از شدّت و تندى آن بکاهد.(11)
حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام پیرمرد نابینایى را دیدند که در گوشه‏اى نشسته و گدایى مى‏کند. حضرت از کسانى که در اطراف او بودند، پرسیدند: این کیست؟ گفتند: نصرانى است. حضرت فرمودند: «وقتى که جوان بود او را به کار گماردید؛ حال که پیر و ناتوان شده، او را رها کرده و از حق مشروعش بازداشته‏اید؛ از بیت‏المال به او بپردازید!»(12)
سیره و عمل امیرالمؤمنین علیه‏السلام در خدمت‏رسانى
در این جا، به طور خلاصه به بخشى از خدمات اجتماعى و خدمت‏رسانى به مردم، که در زندگى پر برکت امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام مشاهده شده است، اشاره مى‏شود. این خدمت‏رسانى‏ها در ابعاد و شکل‏هاى گوناگون متبلور شده‏اند؛ از جمله:
1. انفاق، احسان و نیکوکارى
امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام پیوسته از فقیران و یتیمان دست‏گیرى مى‏کردند. روح انفاق‏گرى آن حضرت، چه در زمان محرومیت از خلافت و چه در دوران بازگشت به خلافت، لحظه‏اى آرام نگرفت. آن بزرگوار دفاع از مستمندان و کمک به بینوایان را به جایى رسانده بودند که به پرداخت حقوق بى‏چارگان از بیت‏المال قناعت نمى‏کردند، بلکه از مخارج شبانه‏روزى خود کم مى‏گذاشتند و در راه خدا انفاق مى‏کردند؛ شخصا براى بیگانگان کار مى‏کردند و حاصل دست‏رنج خود را به ستم‏دیدگان مى‏دادند.
ابن ابى‏الحدید درباره آن حضرت مى‏نویسد: «على روزها روزه مى‏گرفت و خوراک خود را به دیگران مى‏داد و با دست خویش نخلستان‏هاى بعضى از یهود را آب‏یارى مى‏کرد. دست‏هایش در اثر آب‏کشى آبله مى‏زد، اما درامد خود را به مستمندان مى‏داد.»(13)
در شأن آن حضرت، همان بس که آیه ذیل درباره او نازل شد، آن هنگام که انگشترى خود را در نماز به سائل داد: «انّما ولیّکُمُ اللّهُ و رسولُه و الَّذینَ آمنوا الّذینَ یُقیمونَ الصَّلوةَ و یؤتونَ الزَّکوةَ و هُم راکعون» (مائده:55)؛ سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبر او و آن‏ها که ایمان آورده‏اند و نماز به پا مى‏دارند و در حال رکوع، زکات (صدقه) مى‏پردازند.
در این‏باره ابوذر غفارى مى‏گوید: «اى مردم، روزى از روزها با رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مسجد نماز مى‏خواندم، سائلى وارد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد، ولى هیچ‏کس چیزى به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضاى کمک کردم، ولى کسى جواب مساعد به من نداد. در همین حال، على علیه‏السلام که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون کرد. پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله که در حال نماز بود، این ماجرا را مشاهده کرد. هنگامى که از نماز فارغ شد، سر به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت: خداوندا! برادرم موسى از تو تقاضا کرد روح او را وسیع گردانى و کارها را بر او آسان سازى و گره از زبان او بگشایى تا مردم گفتارش را درک کنند؛ و نیز موسى درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر یا یاورش قرار دهى و به وسیله او نیرویش را زیاد کنى و در کارهایش شریک سازى. خداوندا! من محمّد پیامبر و برگزیده توام، سینه مرا گشاده کن و کارها را بر من آسان‏ساز. از خاندانم على را وزیر من گردان تا به وسیله او پُشتم قوى و محکم گردد.» ابوذر مى‏گوید: «هنوز دعاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پایان نیافته بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت: بخوان! پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: چه بخوانم؟ گفت: بخوان: «انّما ولیُّکُم اللّهُ و رسولُهُ و الّذین آمنوا الّذینَ یقیمونَ الصّلوة و یؤتون الزکوةَ و هم راکعون.»(14)
2. درخت‏کارى و کشاورزى
یکى از مشاغل امام على علیه‏السلام در عصر رسالت و پس از آن، کشاورزى و درخت‏کارى بود که بسیارى از خدمات و انفاق‏هاى خود را از این طریق انجام مى‏داد و املاک زیادى را وقف مى‏کرد. امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «کانَ امیرالمؤمنین یضرِبُ بالمِرِّ و یستخرجُ الارضین»؛(15) امیرالمؤمنین بیل مى‏زد و نعمت‏هاى نهفته در دل زمین‏ها را استخراج مى‏کرد.
مردى مى‏گوید: «در خدمت امام على علیه‏السلام یک وَسَق هسته خرما دیدیم. (هر وسق شصت صاع و هر صاع تقریبا سه کیلوگرم است. بنابراین، هر وسق قریب 180 کیلوگرم است.) گفتیم: منظور از گرداورى این همه هسته خرما چیست؟
آن حضرت فرمود: این‏ها یکصد هزار درخت خرماست، اگر خدا بخواهد. وى گوید: آن حضرت همه آن‏ها را کاشت و تمام هسته‏ها بدون استثنا روییدند و باغستانى از آن‏ها ترتیب داد و همه را وقف کرد.(16)
3. آزادى بردگان
آزادسازى بردگان از مستحباتى است که در اسلام بر آن تأکید و بدان سفارش فراوانى شده است. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: «هرکس بنده مؤمنى آزاد کند، خداوند عزیز جبّار در برابر هر عضوى از آن بنده، عضوى از شخص آزادکننده را از آتش جهنم آزاد مى‏سازد.»(17)
امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام در این موضوع از پیشگام‏ترین افراد بوده و از حاصل دست‏رنج خود ـ و نه از بیت‏المال ـ هزار بنده خرید و در راه خدا آزاد ساخت. امام صادق علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرماید: «انّه اعتَقَ الفَ مملوکٍ مِن کَدِّ یدِهِ»؛(18) همانا على علیه‏السلام هزار بنده از دست‏رنج خود آزاد ساخت.
4. احداث قنات
در منطقه‏اى مانند عربستان، که داراى هواى گرم و سوزان و کم آب است، اهمیت ایجاد قنات و تأمین آب آشامیدنى و کشاورزى اهمیت بسیار دارد. سرزمین‏هایى که بدون جنگ و خون‏ریزى در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرند، بخشى از انفال هستند که مربوط به مقام نبوّت مى‏باشند. پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله باید از آن‏ها به نفع اسلام و مسلمانان استفاده کند. این زمین‏ها براى امور کشاورزى و حفر قنات به کار مى‏روند.
امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله زمینى را در اختیار على علیه‏السلام گذاشت. امام در آن‏جا چشمه‏اى استخراج کرد که آب از آن مانند گردن شتر، فوّاره مى‏زد. امام علیه‏السلام نام آن‏جا را «ینبُع» گذاشت.
فوران آب مایه امید اهالى شد. یک نفر از اهالى مژده فوران آب را به امام على علیه‏السلام داد. امام فرمود: «به وارثان مژده دهید که این آب وقف زائران خانه خدا و رهگذرانى است که از این‏جا عبور مى‏کنند و کسى حق فروش آن را ندارد و نیز هیچ‏کس را در آن حق ارث و بخشش نیست و هرکس آن را بفروشد، یا به کسى ببخشد، لعنت خداوند و ملائکه و مردم، همه بر او باد!»(19)
این مکان هم‏اکنون به نام «بئر على» در راه مدینه به مکّه، در منطقه «جعرانه» معروف است.
5. ساخت مساجد
امیرالمؤمنین علیه‏السلام مساجدى بنا کرد، که برخى از آن‏ها عبارتند از: مسجدى در کنار مسجد الفتح در مدینه؛ مسجدى در کنار قبر حضرت حمزه علیه‏السلام ، مسجدى در میقات، مسجدى در کوفه و مسجدى در بصره.(20)
6. موقوفات یا باقیات الصالحات
موقوفات و صورت وقف‏نامه‏هاى امیرالمؤمنین علیه‏السلام در کتاب‏هاى حدیث و تاریخ به تفصیل آمده‏اند.(21) در اهمیت این موقوفات کافى است بدانیم که طبق نقل مورّخان، درآمد سالیانه آن‏ها چهل هزار دینار بوده که همه آن‏ها به نفع بینوایان و نیازمندان مصرف مى‏شد. با وجود این درآمد سرشار، گاهى امام على علیه‏السلام مجبور مى‏شدند براى هزینه زندگى خویش، شمشیر خود را بفروشند.(22)
امام علیه‏السلام در محلّه «بنى زریق» واقع در مدینه، خانه‏اى بنا و آن را وقف خاله‏هاى خود کردند و در ضمن، شرط کردند اگر نسل آنان منقرض شود، این خانه در اختیار مسلمانان بى‏بضاعت قرار گیرد. ترجمه وقف‏نامه حضرت چنین است: «بسم‏اللّه الرحمن الرحیم. این خانه را على بن‏ابى‏طالب در حالى که زنده و سالم است، وقف کرده. خانه‏اى که در محله بنى‏زریق واقع شده است، وقف باشد؛ فروخته نشود، بخشش نگردد، تا خداوندى که آسمان‏ها و زمین را به ارث مى‏برد، آن را به ارث ببرد. [کنایه از وقف تا روز قیامت] در این خانه وقفى، خاله‏هاى على و بازماندگان على زندگى خواهند کرد. وقتى نسل آن‏ها منقرض شد، این خانه در اختیار مسلمانان بى‏بضاعت قرار مى‏گیرد.»(23)
در عصر گذشته و عصر کنونى، مسأله «وقف» ارزش و اهمیت خود را از دست نداده است و از این رهگذر، مى‏توان طبق مقتضیات روز، در پیشرفت تعلیم و تربیت مسلمانان و تأمین نیازمندى‏هاى مادى و معنوى و رفع بسیارى از گرفتارى‏ها و سختى‏ها از آن استفاده کرد. از آن‏رو که اصل مال وقفى، همیشه یا مدتى طولانى ثابت باقى مى‏ماند، امیرالمؤمنین علیه‏السلام با وقف اموال خود، در راه تأمین نیازمندى‏هاى جامعه مسلمانان مى‏کوشید.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام پس از رحلت رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در عصر خلفا، که ایشان را از مقام رهبرى کنار زدند، بیش‏تر به امور کشاورزى اشتغال داشتند. آن حضرت با زحمات و تلاش‏هاى خود، چندین باغ و چندین چشمه و مزرعه احداث و نوسازى کردند و از دست‏رنج خود هزار بنده خریدند و آزاد ساختند.
امام على علیه‏السلام نگه‏دارى و سرپرستى دو چشمه و باغ را به «ابونیزر»، فرزند نجاشى، شاه حبشه سپردند. نام یکى از آن‏ها «باغ ابونیزر» و نام دیگرى «باغ بُغیبُغَه» بود.
ابونیزر مى‏گوید: «من در باغ بودم، امام على علیه‏السلام وارد باغ شد و فرمود: آیا غذا نزد تو هست؟ عرض کردم: با کدویى که از این باغ به دست آمده است و روغن، غذایى آماده ساخته‏ام. فرمود: آن غذا را بیاور، بخوریم. من براى آماده ساختن غذا برخاستم، آن حضرت نیز برخاست و کنار آب چشمه رفت و دست خود را شست. سپس متوجه شد که دستش به خوبى شسته نشده است. به کنار نهر آب بازگشت و با آب و ماسه تمیز، دست خود را کاملاً تمیز شست. سپس با دو کف دست از آب آن آشامید و به من فرمود: کف دست‏ها تمیزترین ظرف‏هاست.
سپس آن حضرت کلنگ را به دست گرفت و داخل چاه چشمه شد و به لایروبى قنات پرداخت. در حالى که عرق از پیشانى‏اش مى‏ریخت، از چاه بیرون آمد و بار دیگر به داخل چاه رفت و همچنان به لایروبى چاه پرداخت. هنگام گلنگ زدن به زمین چاه، صداى همهمه آن حضرت به بیرون چاه مى‏رسید. آن قنات را به گونه‏اى پاک‏سازى کرد که به اندازه گردن شتر آب آن زیاد شد. سپس با شتاب از چاه بیرون آمد و فرمود: خدا را گواه مى‏گیرم که این چشمه و باغ را وقف کردم! آن‏گاه به من فرمود: دوات و کاغذ بیاور. من با شتاب رفتم و قلم و دوات و کاغذ تهیه کردم و به حضور آن حضرت آوردم. آن حضرت وقف نامه را چنین نوشت: بسم‏الله الرحمن الرحیم. این دو باغ را بنده خدا، على امیرمؤمنان، وقف کرد. نام این دو باغ، "ابونیزر" و "بُغیبُغه" است، تا محصول آن وقف فقراى مردم مدینه و مسافران درمانده شود، تا با وقف این دو باغ، على چهره‏اش را از گرماى آتش دوزخ و قیامت حفظ کند. این دو باغ فروخته نشوند و به کسى بخشیده نشوند تا خداوند، که خیرالوارثین است، آن را به ارث ببرد [یعنى تا قیامت وقف باشد]، مگر آن‏که حسن و حسین به این دو باغ نیازمند گردند. این دو باغ براى حسن و حسین، نه براى دیگران طلق و آزاد باشد.»
نقل شده است: امام حسین علیه‏السلام مقروض شد. معاویه دویست هزار دینار براى امام حسین علیه‏السلام فرستاد که چشمه ابونیزر را به دویست هزار دینار بفروشد. امام حسین علیه‏السلام قبول نکردند و فرمودند: «پدرم این دو چشمه و باغ را وقف کرده است تا صورتش در قیامت از حرارت آتش دوزخ محفوظ بماند. بنابراین، آن را به هیچ قیمتى نمى‏فروشم.»(24)
7. وقف چاه در منطقه سَمُره
نیز از امام باقر علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: «رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به همراه گروهى از سربازانش [از محل خود [خارج شدند. گروهى از دشمن در نزدیکى یَنبع با حضرت برخورد کردند ـ هوا به شدت گرم بود ـ تا این‏که به منطقه "سمره" رسیدند. پس از آن، جنگ در گرفت و پیروزى نصیب پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سربازانش شد و زمین‏هایى به عنوان غنیمت به مسلمانان رسید. در تقسیم‏بندى زمین‏هاى غنیمتى از سوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، مکان سَمُره نصیب على علیه‏السلام شد....
امام امیرالمؤمنین علیه‏السلام به دو غلام خود دستور حفر چاه داد. چاه حفر شد و آب از آن فوران کرد.
در این‏هنگام، شخصى بشارت‏گویان خبر این قضیه را براى امیرالمؤمنین علیه‏السلام آورد. پس حضرت آن را وقف کرد و وقف‏نامه را این‏گونه نوشت: "این چاه به خاطر خداوند، وقف است براى روزى که چهره عده‏اى سفید و چهره برخى دیگر سیاه است، تا این‏که خداوند صورت مرا از آتش محفوظ بدارد؛ وقفى قطعى و جداى از اموال، در راه خداى متعال، براى افراد دور و نزدیک، در صلح و جنگ و براى یتیمان و فقرا و غلام‏ها".»(25)
عدالت و دادخواهى امیرالمؤمنین علیه‏السلام
پس از شهادت حضرت على علیه‏السلام ، یک روز سُوده، دختر عمّار بر معاویه وارد شد. معاویه سوده را سرزنش کرد؛ چون او در جنگ صفین به نفع سپاه حضرت على علیه‏السلام فعالیت و تلاش فراوانى انجام مى‏داد. آن‏گاه معاویه از سوده پرسید: براى چه این‏جا آمده‏اى؟
سوده گفت: اى معاویه، خدا تو را به سلب حقوق واجب ما بازخواست خواهد کرد. تو پیوسته فرماندارانى بر ما گسیل مى‏دارى که محصولات کشاورزى ما را درو مى‏کنند و مى‏برند و مرگ را به ما مى‏چشانند. اینک این بُسر بن ارطاة، فرستاده توست که مردان ما را مى‏کشد و اموال ما را مى‏برد. اگر نمى‏خواستیم از حکومت مرکزى پى‏روى کنیم، خود اکنون دارنده عزّت و قدرت بودیم؛ اگر او را معزول کنى چه بهتر، و گرنه ما خود قیام خواهیم کرد...
معاویه برآشفت و گفت: مرا به قبیله خویش مى‏ترسانى. تو را با بدترین حالت نزد همان بُسر مى‏فرستم تا هرچه با تو روا مى‏داند، انجام دهد.
سوده اندکى خاموش ماند؛ گویى در ذهن خود خاطره‏هایى به شکوه گذشته را مى‏کاود. آن‏گاه این شعرها را خواند: «درود خداوند بر آن روان، که در گور خفت و با مرگ او عدالت و دادگرى به خاک سپرده شد. او هم پیمان حق و راستى بود و حق را با هیچ چیز عوض نمى‏کرد؛ حق و ایمان در او یک جا فراهم آمده بود.»
معاویه پرسید: این چه کسى است؟
سوده پاسخ داد: حضرت على بن ابى‏طالب علیه‏السلام . به یاد دارم که نزد او رفتم و مى‏خواستم از مأمور جمع‏آورى زکات شکایت کنم؛ آن‏گاه رسیدم که او به نماز برمى‏خاست. اما تا مرا دید به نماز مشغول نشد و با رویى گشاده و مهربان فرمود: آیا حاجتى دارى؟ گفتم: آرى، و شکایت خود را عرض کردم. آن گرامى همچنان که بر آستانه نماز خویش ایستاده بود، گریست و آن‏گاه به خداوند گفت: "خدایا، تو آگاه و شاهد باش که من هرگز فرمان ندادم که او (آن مأمور) به بندگانت ستم کند"، و بى‏درنگ قطعه پوستى درآورد و پس از نام خدا و آیه‏اى از قرآن، چنین نوشت: "... آن‏گاه که نامه‏ام را خواندى، دست و بالت را جمع کن تا کسى را بفرستم آن‏ها از تو تحویل بگیرد..."»
و نامه را به من داد. سوگند به خداوند، که نه آن را بست و نه مُهر کرد؛ نامه را به آن مأمور دادم و او معزول گردید و از نزد ما رفت.
معاویه پس از شنیدن این داستان، ناگزیر فرمان داد که: هرچه مى‏خواهد براى او بنویسید.
اندوه امیرمؤمنان علیه‏السلام از ستم به زنان اهل کتاب
سفیان بن عوف، از تیره «بنى غامد» از طرف معاویه مأمور حمله به مرزهاى عراق، کشتن انسان‏ها و غارت اموال مردم عراق شد. معاویه به سفیان گفت: این غارت‏ها چشم عراقیان طرفدار على را مى‏ترساند و دوستان ما را شاد مى‏دارد. سربازان سفیان در حمله به شهر «انبار»، حاکم این شهر را که نماینده امام على علیه‏السلام بود، به قتل رسانده و اموال مردم مسلمان، از جمله گردنبند، دستبند، گوشواره و خلخال زنان اهل کتاب (اهل معاهده) را به غارت بردند.
وقتى خبر به امام على علیه‏السلام رسید، ضمن خطبه‏اى براى یاران خود فرمود:«اگر مرد مسلمان، از غم چنین حادثه بمیرد، چه جاى ملامت است، که در دیده من شایسته چنین کرامت است.»(26)
کلام امیرالمؤمنین علیه‏السلام درباره خدمت‏رسانى
در این‏جا، به اختصار به بخشى از سخنان پرارزش حضرت على علیه‏السلام اشاره مى‏شود که درباره خدمت‏رسانى، نیکوکارى و برآوردن نیاز دیگران وارد شده است:
1. حق مخلوقین
امام على علیه‏السلام در بخشى از نامه‏اش به مالک اشتر مى‏فرماید: «مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چونان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى؛ زیرا مردم دو دسته‏اند: یا برادر دینى تواند، و یا همانند تو انسان هستند.»(27)
باید توجه داشت که فرمان حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام به مالک‏اشتر، در زمانى صادر شد که تعداد مسلمانان در کشور مصر ناچیز بود، چند سال بیش‏تر از فتح مصر به دست سپاه اسلام نمى‏گذشت و طبعا در این چند سال، تنها عده قلیلى اسلام را پذیرفته بودند و اکثریت مردم هنوز مسیحى بودند. مالک‏اشتر فرمانرواى ملتى شده بود که به تبعیت سیاسى حکومت اسلامى درآمده بودند، ولى اکثریت آن‏ها مسیحى و اقلیّت مسلمان بودند. بسیار جالب است در فرمانى که براى اداره چنین کشورى صادر شده، امام على علیه‏السلام چنان به مراعات حداکثر مصالح و منافع عمومى مردم مصر دستور مى‏دهند که گویى در میان آنان حتى یک مسلمان وجود ندارد.(28)
2. حق افراد ضعیف جامعه
افراد مستمند و کم‏درآمد مورد توجه امیرالمؤمنین علیه‏السلام بودند و پیوسته در فرمایش‏هاى خویش و بخصوص به کارگزاران خود توصیه اکید مى‏نمودند که مواظب آنان باشند و زمینه رهایى آنان از تهى‏دستى و فقر را فراهم سازند. از این‏رو، در بخشى از نامه خویش به مالک‏اشتر چنین مى‏فرمایند: «سپس خدا را در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه، که هیچ چاره‏اى ندارند، از زمین‏گیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان (در نظر بگیر.) همانا در این طبقه محروم، گروهى خویشتن‏دارى مى‏کنند و گروهى به گدایى دست نیاز برمى‏دارند. پس براى خدا، پاسدار حقى باش که خداوند براى این طبقه معین نموده است. بخشى از بیت‏المال و بخشى از غلّه‏هاى زمین‏هاى غنیمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پایین اختصاص ده؛ زیرا براى دورترین مسلمانان همانند نزدیک‏ترین آنان، سهمى مساوى وجود دارد و تو مسؤول رعایت آن هستى.
مبادا سرمستى حکومت، تو را از رسیدگى به آنان بازدارد، که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسؤولیت‏هاى کوچک‏تر نخواهد بود. همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روى برمگردان، به ویژه به امور کسانى از آنان بیش‏تر رسیدگى کن که از کوچکى به چشم نمى‏آیند و دیگران آنان را کوچک مى‏شمارند و کم‏تر به تو دست‏رسى دارند.»(29)
3. ارزش نیکوکارى
آن حضرت در نهج‏البلاغه در ارزش کار نیک و عمل پسندیده چنین مى‏فرمایند: «کار نیک به جا آورید و آن را هر مقدار که باشد کوچک نشمارید، زیرا کوچک آن بزرگ، واندک آن فراوان است، و کسى از شما نگوید که دیگرى در انجام کار نیک از من سزاوارتر است! گرچه سوگند به خدا که چنین است. خوب و بد را طرفدارانى است که هرگاه هر کدام از آن دو را واگذارید، انجامشان خواهند داد.»(30)
4. سفارش در مورد یتیمان
«خدا را خدا را درباره یتیمان (در نظر بگیرید.) نکند آنان گاهى سیر و گاهى گرسنه بمانند و حقوقشان ضایع گردد!»(31)
5. سفارش در مورد همسایه
«خدا را خدا را درباره همسایگان (در نظر بگیرید.) حقوقشان را رعایت کنید که وصیت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شماست. همواره به خوش‏رفتارى با همسایگان سفارش مى‏کرد تا آن‏جا که گمان بردیم براى آنان ارثى معیّن خواهد کرد.»(32)
خدمت‏رسانى و مسؤولیت کارمندان و کارگزاران دولت
سال 1382 از سوى مقام معظّم رهبرى «سال خدمت‏رسانى» اعلام شده است. این نام‏گذارى اهمیت خدمت‏رسانى به ملت شریف ایران را مى‏رساند. از سوى دیگر، از طرف دولت جمهورى اسلامى، طرح «تکریم ارباب رجوع» مطرح گردیده است. این نام‏گذارى و طرح اخیر از جهات ذیل قابل توجه است:
1. ملت ایران ملتى شریف، صبور و شایسته خدمت هستند؛ ملتى که انقلاب را به وجود آوردند و در برهه‏هاى گوناگون مانند: توطئه‏ها، کودتا و جنگ عراق علیه ایران از آن حفظ و نگه‏دارى کردند. بنابراین، هرگونه کوتاهى در خدمت‏رسانى به این مردم، خیانت به اسلام، مقدّسات دینى و ارزش‏هاى انقلاب است و کارشکنى و ایجاد بدبینى در میان ارباب رجوع، گناهى نابخشودنى.
2. على‏رغم تأکید مقامات جمهورى اسلامى بر خدمت‏رسانى، برخى نارضایتى‏ها از ادارات و دستگاه‏هاى دولتى مشاهده مى‏شوند، و در مواردى، وجود فساد، رشوه، استفاده شخصى از امکانات و اموال دولتى، کم‏کارى و اتلاف اموال بیت‏المال موجبات ناراحتى مردم را فراهم مى‏آورند.
اکنون با وجود این مشکلات، چه راه‏کارى وجود دارد؟
در وهله اول، ضرورت دارد که همه افراد، بخصوص کسانى که با امکانات و اموال بیت‏المال سر و کار دارند، متوجه مسؤولیت الهى خویش در حفظ و حراست از بیت‏المال باشند. در این میان، آموزش‏هاى لازم و انجام فعالیت‏هاى فرهنگى در گسترش فرهنگ خدمت‏رسانى و حفظ و حراست از اموال بیت‏المال کارسازند. روشن است که عده‏اى از سر ناآگاهى و نه به عمد و تقصیر، رفتار شایسته‏اى با ارباب رجوع ندارند و یا اموال دولتى و بیت‏المال را در موارد ناصحیح مصرف مى‏کنند.
در وهله‏دوم، لازم است سازمان‏هاى بازرسى مسؤولیت نظارتى خویش را با قاطعیت انجام دهند، از افراد مطمئن و دلسوز براى کسب خبر استفاده کنند، هرگاه با موارد تخلّف برخورد کردند، با متخلف برخورد قاطع نمایند تا درسى براى دیگر خطاکاران باشد.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام در موارد متعددى، عده‏اى از کارگزاران و مسؤولان حکومت خویش را به دلیل سوء مدیریت، آزار مردم و بى‏توجهى به فقرا مورد توبیخ و سرزنش قرار دادند و یا آن‏ها را از کار برکنار ساختند. یکى از راه‏هاى کسب خبر، گزارش‏هایى بود که از سوى مردم به امیرالمؤمنین علیه‏السلام مى‏رسید و در موارد متعددى، عده‏اى از افراد مطمئن و ناشناس از سوى حضرت به عنوان «عَین» یا «جاسوس» تعیین شده بودند. در تاریخ، هیچ‏گاه نامى از این افراد بیان نشده است. به هر حال، آن بزرگوار هرگاه از موارد تخلّف آگاهى پیدا مى‏کردند، به صراحت اقدام لازم را مبذول مى‏داشتند؛ در مواردى به تذکر کتبى و اخطار، در قالب امر به معروف و نهى از منکر بسنده مى‏کردند و در مواردى دیگر، شخص خطاکار را بلافاصله از کار برکنار مى‏ساختند. براى مثال، وقتى براى حضرت خبر آوردند که عثمان بن حنیف، یکى از کارگزاران حکومت، بر سر سفره اغنیا و اشراف نشسته است، امام علیه‏السلام ، نامه توبیخى و هشداردهنده‏اى براى این کارگزار حکومت ارسال داشتند: «اى پسر حُنیف! به من گزارش دادند که مردى از سرمایه‏داران بصره تو را به مهمانى خویش فرا خوانده و تو به سرعت به سوى آن شتافته‏اى؛ خوردنى‏هاى رنگارنگ براى تو آورده‏اند و کاسه‏هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهاده‏اند. گمان نمى‏کردم مهمانى مردى را بپذیرى که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده‏اند. اندیشه کن در کجایى! و بر سر کدام سفره مى‏خورى؟... آگاه باش! امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است. بدانید که شما توانایى چنین کارى ندارید، اما با پرهیزگارى و تلاش فراوان و پاک‏دامنى و راستى، مرا یارى دهید. پس سوگند به خدا! من از دنیاى شما طلا و نقره‏اى نیندوخته و از غنیمت‏هاى آن چیزى ذخیره نکرده‏ام؛ بر دو جامه کهنه‏ام جامه‏اى نیفزوده‏ام، و از زمین دنیا، حتى یک وجب، در اختیار نگرفته‏ام و دنیاى شما در چشم من، از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است!»(33)
امیرالمؤمنین علیه‏السلام وقتى از طریق زنى به نام سوده شنید که عامل جمع‏آورى زکات به مردم ظلم مى‏کند و بر آنان سخت‏گیرى مى‏کند، فورا نامه‏اى نوشتند و او را از کار برکنار کردند و نامه را به سوده دادند تا به دست او برساند.
مسأله کسب خبر از سوى افراد مطمئن، آن‏قدر اهمیت دارد که حضرت على علیه‏السلام وقتى مالک‏اشتر را به عنوان فرماندار مصر به آن دیار روانه ساختند، در نامه 53 نهج‏البلاغه، منشور حکومتى براى او ترسیم کردند و در بخشى از نامه خود، به نصب «عین» یا «جاسوس» دستور دادند. همه این مسائل اهمیت نظارت و دقت بر عملکرد مسؤولان را روشن مى‏سازد.
 پى‏نوشت‏ها
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 39، ص 84.
2ـ محمدعلى کریمى‏نیا، تربیت اجتماعى، ص 166.
3ـ تربیت اجتماعى، ص 165.
4ـ بحارالانوار، ج 93، ص 383.
5ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 192.
6ـ «سُئِلَ رسولُ اللّهِ: من اَحبُّ الناسِ الى اللّه؟ قال صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : اَنفَعُ الناس للنّاس.» (اصول‏کافى، باب«الاهتمام بامور المسلمین»، ح 7)
7ـ قال رسول‏الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله : «مِن افضَلِ الاعمالِ عنداللهِ ابراد الکباد الحارة، و اشباعُ الکباد الجائعة، والّذى نفسُ محمّدٍ بیدهِ، لا یؤمنُ بى عبدٌ یبیتُ شبعان و اخوه (او قال جاره) المسلم جائعٌ.» (شیخ عباس قمى، سفینة‏البحار، ج 1، ماده «جوع».
8ـ ابواب «احکام العشرة»: قال الصادق علیه‏السلام : «ثلاثُ من اتى بواحدةٍ منهنَّ اوجبَ اللّهُ له الجنة: الانفاقُ بالاقتارِ و البُشر بجمیع العالم، و الانصاف من نفسه.» (شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 6، ص 107.)
9ـ قال الصادق علیه‏السلام : «... الخلقُ عیالى فَاَحَبَّهم الىَّ الطفهم بهم واسعاهم فى حوائجهم.» (اصول کافى، ج 2، باب «السعى فى حاجة المؤمن»، حدیث 10)
10ـ همان، ج 2، باب ادخال السّرور، حدیث 4.
11ـ مالک محمودى و ابراهیم بهادرى، زیرنظر آیة‏الله جعفر سبحانى، تأمین اجتماعى در اسلام، تهران، مسجد الغدیر، 1365، ص 8 ـ 9.
12ـ وسائل الشیعه، ج11، ابواب «جهاد العدو»، باب 11، حدیث 19.
13ـ به نقل از مصطفى زمانى، اسلام و خدمات اجتماعى، پیام اسلام، 1348، ص 189.
14ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 4، ص 422.
15ـ بحارالانوار، ج 41، ص 37.
16ـ همان، ج 41، ص 34.
17و18ـ محمدبن یعقوب کلینى، روضه کافى، ج 2، ص 181.
19ـ وسائل الشیعه، ج 13، ص 303، باب 6 از ابواب «الوقوف و الصدقات»، حدیث 2.
20ـ سیدابراهیم‏حسینى‏سعیدى، على آینه حق‏نما، ج 2، ص 191.
21ـ در مورد موقوفات و وقف‏نامه‏هاى امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، ر.ک: وسائل‏الشیعه، ج 13، ص 293 ـ 323 / نهج‏البلاغه، نامه 24.
22ـ و قال فیه: «انّه علیه‏السلام وقف امواله و کانت غلّته اربعین الف دینارا و باع سیفه.» (بحارالانوار، ج 41، ص 43.)
23ـ وسائل‏الشیعه، ج 13، ص 304، باب 6 از ابواب «الوقوف و الصدقات»، حدیث 6.
24ـ محمد محمدى اشتهاردى، داستان دوستان، ج 4، ص 123، به نقل از معجم البلدان، ج 4، ص 76.
25ـ محمد محمدى رى‏شهرى، میزان‏الحکمه، ج 10، ص 614.
26ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدى، خطبه 27، صفحات 27، 28 و 457.
27ـ همان، نامه 53.
28ـ محمدمجتهد شبسترى، مکتب اسلام، سال 8، ش 5، ص 49.
29ـ نهج‏البلاغه، نامه 53.
30ـ نهج‏البلاغه، حکمت 422.
31و32ـ همان، نامه 47.
33ـ همان، نامه 45.
--------------------------------------------------------------------------------

تبلیغات