آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

با این‏که عموم انسان‏ها فطرتا کمال جویند، ولى بسیارى از ایشان با انحراف از مسیر کمال حقیقى و فرو غلتیدن در کژ راهه‏هاى کمال پندارى در دنیا و آخرت نصیبى جز سرگردانى و بدبختى ندارند. قرآن کریم راه رسیدن به کمال واقعى و نجات از بدفرجامى را تبعیت از رسولان الهى و کتاب و دستوراتشان معرفى نموده است. این مقاله درصدد تحقیق و بررسى این مسأله مهم است. بدین منظور ابتدا آیات مربوط به تبعیت استخراج و دسته‏بندى شده است و در مرحله بعد، تحت عناوین خاص همچون «تبعیت ممدوح و مذموم در قرآن» و «راه شناسایى هر یک از انواع تبعیت از دیدگاه قرآن» و... مورد بررسى قرار گرفته است. نتیجه کاربردى این تحقیق این است که کمال هر انسانى بر اساس تبعیت او معلوم و مشخص مى‏گردد و خداوند مراتب انسان‏ها را با توجه به درجه تبعیت آن‏ها در آن فرد یا چیزى که تبعیت مى‏کنند تعیین کرده و بر اساس آن به ایشان کیفر و پاداش مى‏دهد.
مقدّمه
انسان موجودى دو بعدى است که اختیار دارد در راه خیر یا شر حرکت کند. اگر در راه خیر گام بردارد، به کمال مطلوب و سعادت اخروى نایل مى‏شود و در صورتى که در راه شر قدم بردارد، گرفتار عذاب و بدبختى ابدى مى‏گردد. البته در این میان خداوند مهربان او را به حال خود رها نکرده، بلکه رسولانى به سوى او فرستاده است که تبعیت از آنان ضامن رسیدن وى به سعادت ابدى مى‏باشد. بنابراین، آشنا شدن با دیدگاه قرآن درباره تبعیت از این هادیان، به عنوان تنها راه رسیدن به کمال و سعادت جاودانى امرى ضرورى است. پیش از بررسى دیدگاه قرآن درباره این امر مهم، ابتدا معناى لغوى تبعیت و انواع آن بیان مى‏گردد.
تعریف تبعیت و انواع آن
تبعیت یعنى پى‏روى، دنباله‏روى، پذیرفتن، تعقیب کردن، موافقت کردن، جانشینى، فرمانبردارى، امتثال امر، و ملحق شدن.(1) در همه این موارد تابع، مَتِّبع، مُتتابِع یا مُتابِع از متبوع، مُتَّبَع، متتابَع یا متابَع در کارها و اعمال و حالات پیروى مى‏کند و او را الگو، پیشرو، بالا دست و اسوه قرار مى‏دهد و بدین‏وسیله در صدد است تا خود را مثل او کند. بدیهى است که تبعیت و پیروى به معناى مزبور به خودى خود نه خوب است و نه بد، بلکه با توجه به خوب یا بد بودن متبوع به دو نوع «ممدوح» و «مذموم» تقسیم مى‏شود. تبعیت ممدوح تبعیتى است که نسبت به افراد یا اعمال پسندیده انجام گیرد و تبعیت مذموم آن است که نسبت به اشخاص یا اعمال ناپسند انجام شود.
تبعیت در قرآن
واژه تبعیت در قرآن کریم 174 بار به شکل‏هاى مختلف به کار رفته که برخى از آن‏ها از نوع ممدوح و بعضى دیگر از نوع مذموم است.
شناسایى تبعیت ممدوح از دیدگاه قرآن از قرائنى همچون امر به آن و توصیفات و پیامدهاى مثبت آن حاصل مى‏شود. مذموم بودن تبعیت را نیز از قرائنى مانند نهى از آن و توصیفات و پیامدهاى منفى آن مى‏توان دریافت.
تبعیت ممدوح
الف. رسولان الهى: قرآن کریم در آیات بسیارى لزوم تبعیت از رسولان الهى را بیان نموده و انسان‏ها را به تبعیت از آنان امر فرموده است؛ از جمله: «پس ایمان آورید به خدا و رسولش که به خدا و کلماتش ایمان دارد و از او تبعیت نمایید، امید است هدایت شوید.» (اعراف: 158)
در این آیه، شرط هدایت انسان‏ها ایمان همراه با تبعیت ذکر شده است. بنابراین، کسى که فقط او را تصدیق مى‏کند ولى تبعیت نمى‏نماید، از هدایت دور بوده، در گمراهى به سر مى‏برد.(2)
در برخى دیگر از آیات، این موضوع را با نوعى تمجید و ستایش از تبعیت‏کنندگان از رسولان خدا و یا ملاطفت و مهربانى با آنان نشان داده است؛ چنان‏که یک جا در مقام دلجویى و تسکین قلب پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مقابل آزار و اذیت و نیز عصیان و سرکشى دشمنان، به آن حضرت خطاب شده است: «اى پیامبر! خدا و مؤمنانى که از تو تبعیت مى‏کنند، براى تو کافى مى‏باشند.» (انفال: 64)
در این آیه، عبارت «مؤمنانى که از تو تبعیت مى‏کنند» به کلمه «خدا» عطف شده است؛ یعنى مؤمنان تبعیت‏کننده از تو براى تو کفایت مى‏کنند.(3)
برخى گفته‏اند معناى آیه این است: اى محمد! خداوند تو را کفایت مى‏کند و نیز خداوند مؤمنانى را که از تو تبعیت نمودند کفایت مى‏کند. اما به نظر مى‏رسد معناى این آیه به صورت «اى محمد! خداوند و مؤمنان تو را کفایت مى‏کنند» صحیح‏تر باشد؛ زیرا آیه 62 همین سوره صراحت دارد در این‏که خدا و مؤمنان محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را یارى کردند.(4)
در تفسیر اهل‏بیت علیهم‏السلام مذکور است که مراد از این آیه، امیرالمؤمنین علیه‏السلام و تابعان آن حضرت مى‏باشند و ظواهر اخبار شاهد این قول است.(5)
و نیز در جایى دیگر خطاب به پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در ارتباط با پیروانش آمده است: «و آن‏گاه پر و بالت را بر پیروان باایمانت بگستران.» (شعراء: 215)
این تعبیر زیبا کنایه از تواضع توأم با محبت و ملاطفت است. همان‏گونه که پرندگان وقتى مى‏خواهند به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند، بال‏هاى خود را گسترده و پایین آورده، آنان را زیر بال و پر مى‏گیرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون مانند و هم از تشتت و پراکندگى حفظ شوند، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز مأمور است مؤمنان راستین را زیر بال و پر خود بگیرد.(6)
آیاتى که بیانگر حال ظالمان در هنگام دیدن عذاب الهى است نیز به گونه‏اى دیگر نشان دهنده لزوم تبعیت از رسولان الهى است؛ از جمله: «و بترسان مردم را از روزى که عذاب به آن‏ها مى‏رسد. پس ظالمان مى‏گویند: پروردگارا! ما را تا اجل معین به تأخیر بینداز تا دعوت تو را اجابت کنیم و از رسولانت تبعیت نماییم.» (ابراهیم: 44)
مفسرّان در مورد این‏که سخن مذکور مربوط به زمان مرگ است یا روز قیامت، اختلاف‏نظر دارند. ممکن است مراد روز قیامت باشد، لکن بعید نیست که همان حین موت و حالت احتضار باشد؛ زیرا اگر روز قیامت بود، مى‏گفتند: ما را به دنیا برگردان، نه این‏که اجل و مرگ ما را به تأخیر انداز.»(7)
ب. قرآن: «و این کتابى است که با برکت و خیر نازل کردیم. پس، از آن تبعیت نمایید و تقوا پیشه کنید تا مشمول رحمت گردید.» (انعام: 155)
قرآن به مردم برکت مى‏رساند و آن‏ها را به صراط مستقیم هدایت مى‏کند و از راه‏هاى ضلال دور مى‏گرداند، عوامل مفید در دنیا و آخرت را براى آن‏ها روشن مى‏سازد و از ظلمات به سوى نور خارج مى‏کند. لذا تبعیت از آن در تمامى موارد از قبیل شیوه تفکر و سلوک و نیز معاملات و ارتباطات و احکام و تعالیمش لازم است. البته این تبعیت باید با تقوا همراه باشد تا این‏که به دلیل بى‏ظرفیتى، در فهم آن اشتباه و انحراف رخ ندهد.(8)
ج. رضوان خدا: «آیا کسى که از رضوان خدا تبعیت نموده، مانند کسى است که به خشم خدا باز گشته است؟! و منزلگاه او جهنم، و فرجام او بسیار بد است.» (آل عمران: 162)
مفسّران در معناى این آیه نظریات مختلفى ارائه داده‏اند: 1. آیا آن کس که موجبات خشنودى حق را با طاعت خود متابعت مى‏کند، مانند کسى است که خشم او را با معصیت، بر خود فرود مى‏آورد؟ 2. آیا آن‏کس که با ترک خیانت، رضاى خدا را پیروى مى‏کند، چون فردى است که با عمل خیانتکارانه خود خداوند را به خشم مى‏آورد؟ 3. آیا آن‏کس که با جهاد در راه حق، رضاى حق را مى‏جوید، مانند کسى است که موجبات خشم حق را با فرار از جنگ و جهاد از روى تنفر و ترس از جهاد فراهم مى‏آورد؟(9) 4. آیا اهل‏بیت مانند کسانى هستند که با آن‏ها دشمنى مى‏کنند؟ زیرا در روایتى از امام صادق علیه‏السلام نقل شده که فرمودند: «کسانى که از رضوان خدا تبعیت مى‏کنند، همان ائمه علیهم‏السلام هستند. براى مؤمنان درجاتى نزد خداوند وجود دارد و با توجه به دوستى و شناختشان نسبت به ما، خداوند بر حسنات مؤمنان مى‏افزاید و درجات عالى آن‏ها را بالا مى‏برد و اما کسانى که به خشم خداوند رجوع نموده‏اند، همان‏هایى هستند که حق على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام و حق ائمه علیهم‏السلام ـ یعنى ما اهل‏بیت ـ را انکار نمودند. پس به همین دلیل به خشم خداوند رجوع نموده‏اند.»(10)
با دقت در نظریات مزبور درمى‏یابیم که تمامى آن‏ها باهم قابل جمع بوده، منافاتى با یکدیگر ندارند. بنابراین، مى‏توان گفت تبعیت از رضوان خدا تبعیت از هر چیزى است که موجبات رضا و خشنودى پروردگار را فراهم آورد که در عمل به صورت‏هاى مختلفى نمایان مى‏گردد.
د. آنچه از ناحیه پروردگار نازل شده است: «تبعیت نمایید از آنچه که از ناحیه پروردگارتان به سوى شما نازل شده است.» (اعراف: 3) درباره این آیه بعضى از مفسرّان گفته‏اند: یعنى از قرآن متابعت کنید با انجام اوامر و ترک نواهى آن و یا از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله متابعت کنید در هر چه بر شما خوانده و به شما گفته است از قرآن و سنّت.(11) برخى دیگر از مفسّران گفته‏اند: این تبعیت در امور واجب و مستحب و مباح است که باید در این امور تابع دستور خدا بوده، به آن اعتقاد داشت؛ همچنان‏که از حرام واجب است اجتناب کرد.»(12)
ه. بهترین آنچه از جانب پروردگار نازل شده است: «و تبعیت کنید از بهترین آنچه از ناحیه پروردگارتان به سوى شما نازل شده است.» (زمر: 55)
مفسرّان آراء متفاوتى را درباره مصداق یا مصادیق «بهترین آنچه از ناحیه پروردگار نازل شده است»، ارائه نموده‏اند. برخى از این نظرات به شرح ذیل است:
1. منظور بهترین چیزى است که از میان اسباب طاعت و مغفرت مى‏توان در نظر گرفت؛ زیرا وسایل زیادى براى این دو وجود دارد که از لحاظ نتیجه دادن متفاوتند. عاقل کسى است که اسبابى را انتخاب کند که از همه بهتر بوده، بیش‏ترین ثمره و فراوان‏ترین نتیجه را دارا باشد.(13)
2. مثلاً خداوند هم مباح بودن خواب را نازل کرده است و هم مستحب بودن عبادت را در شب. تبعیت از احسن ـ مثلاً ـ عبادت است و این‏گونه بیان بر طبق ترغیب است نه الزام.(14)
3. یعنى قرآن و ولایت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و سایر ائمه علیهم‏السلام دلیل بر این مطلب، قول خداوند ـ عزّوجلّ ـ است: «تا این‏که نفس گوید یا حسرتا به خاطر افراط‏کارى در جنب خدا»؛ زیرا از امام صادق علیه‏السلام نقل شده که فرموده‏اند: «ما جنب خدا هستیم.»(15)
4. بعید نیست که منظور خطاب‏هایى باشد که به طریقه انجام حق عبودیت در راه امتثال خطاب‏هاى الهى اشاره مى‏کند، خواه مواردى که مربوط به عقاید است و خواه مواردى که مربوط به اعمال مى‏شود. مانند خطاب‏هایى که به استغراق در ذکر خداوند و نیز حبّ خدا و تقواى او و اخلاص در دین دعوت مى‏کنند؛ زیرا پیروى از این خطاب‏ها موجب برخوردارى انسان از حیاتى طیّب و دمیده شدن روح ایمان در او شده، اعمالش را صالح ساخته، او را در نور ولایت خدا، یعنى بالاترین کرامت، داخل مى‏نماید.(16)
و. راه کسى که به سوى خدا بازگشته است: خداوند متعال پس از این‏که در آیه 14 سوره «لقمان» انسان را به شکرگزارى در مقابل خود و نیز پدر و مادر سفارش مى‏نماید، در آیه 15 همین سوره وى را از اطاعت آن دو در مواردى که به شرک خدا منجر مى‏شود؛ نهى کرده، نسبت به رفتار نیکو با آنان در این دنیا ـ حتى در همین صورت ـ امر نموده و در ادامه مى‏فرماید: «و از راه کسى که به سوى من بازگشته، تبعیت کن.»
«کسى که به سوى من بازگشته» یعنى کسى که به طاعت من بازگشته است، که مقصود پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و مؤمنان هستند.»(17)
جمله مزبور مبنى بر حصر است؛ بدین معنا که فقط از طریقه کسانى باید پیروى نمود که راه آنان قیام به وظایف دینى و توجه به آفریدگار است. چنانچه درخواست پدر و مادر نیز چنین باشد، باید از خواسته آنان پیروى نمود و فى‏الجمله، شکرگزارى و مصاحبت با آن‏ها کرد.(18)
در این جمله اختصار لطیفى به کار رفته است؛ زیرا در عین کوتاهى مى‏فهماند که اگر پدر و مادر با خدا باشند، باید راهشان را پیروى کرد و گرنه اطاعتشان واجب نیست و باید راه غیر آن دو نفر، یعنى راه کسانى را که با خدا هستند، پیروى نمود.(19)
لازمه تبعیت
الف. تسلیم بى‏چون و چرا: کسى که از متبوع موردنظر خداوند تبعیت مى‏کند، در حقیقت خود را به کسى سپرده است که نسبت به راه‏هاى هدایت آگاهى کامل دارد و هرچه انجام مى‏دهد حق است. چه او حقانیت یکایک اعمال متبوع را کاملاً درک کند و چه درک نکند، اجمالاً مى‏داند هرچه وى انجام دهد، حق است. بنابراین، هرگاه در حین تبعیت با وضعیتى روبه‏رو شود که نتواند حقانیت آن مورد خاص را درک کند، نباید به چون و چرا کردن حول و حوش آن یا سرپیچى و عصیان از تبعیت وى بپردازد، بلکه باید کاملاً تسلیم بوده، توضیح حقانیت آن مورد را به شخص متبوع واگذار نماید تا هر وقت خود صلاح دانست، به آن مبادرت ورزد.
نمونه چنین تبعیتى در قرآن کریم داستان حضرت موسى علیه‏السلام و عالم لدنّى است؛ وقتى عالم لدنّى در مقابل درخواست موسى علیه‏السلام مبنى بر تبعیت از وى، اظهار داشت که نمى‏توانى صبر کنى، حضرت موسى علیه‏السلام گفت: «انشاءالله مرا صابر خواهى یافت و تو را در هیچ امرى عصیان نمى‏ورزم.» (کهف: 69) عالم لدنّى نیز به وى گفت: «پس اگر از من تبعیت کردى چیزى از من نپرس تا این‏که خودم برایت بگوم.» (کهف: 70)
معناى جمله این است که اگر از من پیروى کردى، در مورد هر چیزى که دیدى و برایت گران آمد، نباید سؤال کنى تا خودم معنا و وجه آن را بیان نمایم و در این جمله اشاره است به این‏که به زودى اعمالى از من خواهى دید که تحملش برایت سنگین است، ولى من خودم برایت توضیح خواهم داد. اما براى موسى علیه‏السلام مصلحت نیست که ابتدا سؤال نماید، بلکه سزاوار است صبر کند تا او خود بیان نماید.(20)
ب. تبعیت همه جانبه: تبعیت از رسولان خدا در صورتى با ارزش و ممدوح مى‏باشد که همه جانبه بوده، تمامى موارد را در برگیرد، نه این‏که هرگاه به استفاده شخص باشد، تبعیت کند و هرجا ضررى متوجه او باشد، سرپیچى نماید.
بعضى از انسان‏ها در موارد آسان تبعیت مى‏کنند و در موارد سخت تبعیت نمى‏کنند.» (توبه: 42) معناى آیه این است که اگر تو ایشان را به کارى دعوت مى‏کردى که نفع مالى مسلم و نقدى مى‏داشت و به دست آوردنش هم آسان بود، مسلما تو را اجابت مى‏کردند و با تو بیرون مى‏آمدند تا به طمع خود برسند و غنیمتى را که وعده داده بودى، به چنگ آورند و لیکن تو ایشان را به سفرى دور و دراز و کارى دشوار دعوت کردى و لذا درباره آن تثاقل ورزیدند و به زودى بعد از آن‏که از جنگ برگشتید و آن‏ها را به خاطر تخلفشان سرزنش کردید، به خدا سوگند خواهند خورد که اگر توانایى داشتیم با شما مى‏آمدیم. این‏ها با این روشى که در امر جهاد در پیش گرفته‏اند که هر وقت آسان و پر درآمد بود، شرکت کنند و هر وقت دور و پر مشقت بود، تخلف نموده، عذرها و سوگند دروغین بیاورند، خود را هلاک خواهند کرد و خدا مى‏داند که در سوگندشان دروغگویند.(21)
راه شناسایى تبعیت‏کنندگان حقیقى
ملاک و معیار سنجش تبعیت و عدم تبعیت فرد، انجام امتحان است. این امتحان از طریق نزول بلایا و اجراى احکام و حدود محقق مى‏گردد. نمونه‏اى از این امتحانات حکم تغییر قبله در صدر اسلام بود: «و ما قرار ندادیم قبله‏اى را که بر آن بودى مگر براى این‏که بدانیم کسانى را که از رسول تبعیت مى‏کنند از کسانى که به مخالفت وى برمى‏خیزند، و این تغییر قبله سنگین بود به جز بر هدایت یافتگان به خدا.» (بقره: 143)
در بعضى از تفاسیر در توضیح این آیه آمده است: «مگر براى این‏که امتحان کنیم مردم را تا تشخیص دهیم تبعیت‏کنندگان از رسول را در نماز گزاردن به آن جهت، از کسانى که برمى‏گردند به حالت سابق خود به خاطر الفت و علاقه به قبله پدرانشان.»(22)
از امام حسن عسگرى علیه‏السلام نقل شده که فرمودند: «مردم مکه هواى قبله شدن کعبه را به سر داشتند. خداى تعالى با قبله قرار دادن بیت‏المقدس امتحانشان کرد تا معلوم شود چه کسى بر خلاف هواى نفسش رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را پیروى مى‏کند، بر خلاف مردم مدینه که هواى بیت‏المقدس به سر داشتند و خداى تعالى به برگرداندن قبله دستورشان داد تا با هواى نفس خود مخالفت نموده، رو به کعبه نماز بگزارند تا باز معلوم شود چه کسى پیروى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏کند و چه کسى مخالفت مى‏نماید، که هرکس او را بر خلاف میل درونى‏اش اطاعت کند مصدِّق و موافق اوست.»(23)
پیامدهاى تبعیت
جلب محبت الهى: «بگو اگر خدا را دوست مى‏دارید، پس، از من تبعیت نمایید تا خدا هم شما را دوست بدارد.» (آل عمران: 31)
در تفسیر این آیه آمده است: یا محمد! بگو اگر شما حقیقتا خدا را دوست مى‏دارید، پس مرا پیروى کنید، زیرا آنچه من از نزد خدا آورده‏ام، مبیّن صفات و اوامر و نواهى اوست و محبّ صادق و دوستدار واقعى کسى است که بر معرفت محبوب و شناسایى امر و نهى او حریص باشد تا به وسیله امتثال امر او و اجتناب از نهى او به او تقرّب بجوید؛ و اگر متابعت من نمایید، خدا هم شما را دوست خواهد داشت و شما را توفیق خواهد داد و به راه راست هدایت خواهد فرمود.(24)
اکنون که شما از پیغمبر من تبعیت نمى‏کنید، معلوم مى‏شود نسبت به من محبت ندارید. دروغ مى‏گویید. پس چگونه مى‏شود که من شما را دوست داشته باشم؟ اگر انسان خدا را دوست داشته باشد، به دلیل عقل لازمه‏اش این است که هر کسى را خدا دوست دارد، او نیز دوست داشته باشد. یقینا خدا پیامبر خدا را دوست دارد. بدون شک پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هم آل خود یعنى ائمه علیهم‏السلام را دوست دارد. پس تردیدى نیست که باید انسان اهل‏بیت علیهم‏السلام را دوست داشته باشد. اخبار فراوانى از خاندان عصمت و طهارت وارد شده و به این آیه استدلال نموده‏اند که اطاعت ایشان اطاعت خداست.(25)
از امام صادق علیه‏السلام در ارتباط با آیه مزبور نقل شده که فرموده‏اند: هرکس که دوست دارد حق تعالى او را دوست داشته باشد، پس باید خداى تعالى را اطاعت و از ما پیروى نماید. به خدا سوگند که بنده از خداى تعالى فرمانبردارى نکند، مگر آن‏که خداوند پیروى از ما را نیز در اطاعت از خود داخل کند و به خدا سوگند که بنده از ما پیروى نمى‏کند، مگر این‏که خداوند او را دوست مى‏دارد و به خدا سوگند که کسى از پیروى ما خوددارى نمى‏کند، مگر این‏که ما را دشمن مى‏دارد و به خدا سوگند کسى با ما دشمنى نمى‏کند، مگر این‏که خدا را عصیان مى‏ورزد و هر که بمیرد در حالى که نسبت به خداى تعالى عاصى باشد، خداوند او را رسوا ساخته، در آتش جهنم مى‏اندازد.(26)
گفته‏اند: در عهد رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله جماعتى ادعا کردند که خدا را دوست دارند. حق تعالى گفت:این محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله دوست من است. اگر شما در این ادعا راستگو هستید، از او متابعت کنید تا من نیز شما را دوست بدارم و الاّ ادعایى باشد بى بیّنت و ادعاى بى‏بیّنت باطل باشد. از ابن عباس نقل کرده‏اند: رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نزد قریش آمد در حالى که آن‏ها در مسجدالحرام بتان را مى‏پرستیدند. ایشان را ملامت کرد و گفت: شرم ندارید؟ دین پدر خود ابراهیم و اسماعیل را رها کرده‏اید و جمادى را مى‏پرستید که در آن نفعى و ضررى نیست. آن‏ها گفتند: ما این‏ها را به خاطر دوستى خدا مى‏پرستیم. خداى تعالى این آیه را بر پیامبر فرستاد و فرمود: بگو اگر طالب چیزى هستید که شما را به خدا نزدیک گرداند، از من متابعت کنید تا خداى تعالى شما را دوست بدارد که من سزاوارترم به تعظیم از این بت‏ها، که من رسول خدایم.(27)
تقرب به رسولان الهى: «هرکس از من تبعیت نمود، از من است.» (ابراهیم: 36)
در قاموس دینى و جهان معنویت، معتبرترین ملاک براى نزدیکى به رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و قرار گرفتن در زمره اهل‏بیت علیهم‏السلام تبعیت است و صرف خویشاوندى و رابطه خونى در این زمینه‏ها راهگشا نیست؛ چنان‏که ابراهیم علیه‏السلام در آیه مزبور به همین مطلب تصریح نموده است و نیز پیامبراسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد سلمان غیرعرب فرمودند: او از ما اهل‏بیت علیهم‏السلام است.
هدایت و مصونیت از گمراهى و شقاوت: «خداوند به وسیله آن (قرآن) هرکسى را که از رضوانش تبعیت کرده است به راه‏هاى امن و سلامت هدایت نماید و آن‏ها را از تاریکى‏ها به سوى نور خارج کند و به صراط مستقیم هدایت نماید.» (مائده: 16)
«و آن شخص مؤمن گفت: اى قوم! از من تبعیت کنید تا شما را به راه رشد هدایت نمایم.» (غافر: 38) در مورد کاربرد ترکیبى واژه هدایت به عنوان پیامد تبعیت، توجه به این نکته ضرورى است که گرچه از آن با تعابیر مختلفى همچون هدایت به راه‏هاى امن و سلامت و صراط مستقیم و راه رشد یاد شده است، ولى در حقیقت بازگشت همه آن‏ها به یک چیز، یعنى همان راهى است که انسان را به خداوند نزدیک مى‏کند. به تعبیر دیگر، اگر به راه‏هاى امن و سلامت اشاره شده، از این جهت است که گام نهادن در تمام این راه‏ها یا اعمال، انسان را از خطر گمراهى و سرگردانى ایمن مى‏دارد و اگر صراط مستقیم نامیده شده، بدین لحاظ است که مجموعه این اعمال ما را در راهى قرار مى‏دهد که مستقیما به خداوند منتهى میگردد و اگر به عنوان راه رشد مطرح شده، از این نظر است که موجب رشد و کمال انسان مى‏شود. ضمن این‏که استفاده از تعابیرى مانند عدم گمراهى و شقاوت (طه: 123) نیز به صورتى دیگر به تبیین همان معنا کمک مى‏کند؛ زیرا بدیهى است وقتى تبعیت موجب هدایت شود، طبیعتا مانع از گمراهى و همچنین شقاوت خواهد شد. مقصود از شقاوت در این‏جا، بدبختى و بیچارگى اخروى است.(28)
اگر شقاوت به معناى بدبختى و بیچارگى دنیوى ناشى از مشکلات و سختى‏ها باشد، در این صورت مضمون آیه مخالف احادیث بسیارى است که در آن‏ها بیان شده میزان افزایش مشکلات و سختى‏ها متناسب با میزان افزایش ایمان است.(29)
تفوق و برترى بر کفار: «و تبعیت‏کنندگان از تو (عیسى علیه‏السلام ) را تا روز قیامت بر کفار تفوّق و برترى مى‏دهیم.» (آل‏عمران: 55)
کسى که تبعیت مى‏کند، به دلیل برخوردارى از محبت الهى، طبیعتا از حمایت او نیز بهره‏مند است و چون حمایت‏کنده داناترین و قدرتمندترین است و دست قدرتش بر همه دست‏ها غلبه دارد (فتح: 10)، پس وى نیز هیچ‏گاه شکست نمى‏خورد و مغلوب نمى‏گردد.
ایجاد رافت و رحمت در قلب: «و در قلب کسانى که از وى (عیسى) تبعیت کردند، رأفت و ر حمت قرار دادیم.» (حدید: 27) رسولان الهى خود مظهر رحمت خداوندند؛ چنان‏که پیامبراسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به عنوان «رحمت براى عالمین» معرفى گردیده‏اند. (انبیاء: 107) بنابراین، طبیعى است که تبعیت‏کنندگان از آنان نیز از آن‏جایى که به خاطر تبعیتشان روز به روز بیش‏تر متخلّق به اخلاق آنان مى‏شوند، از چنین صفتى نیز به همان نسبت برخوردار گردند. به علاوه که نتیجه طبیعى اعمال صالح خالصانه نیز داشتن قلبى پاک است که خود به خود منشأ مهر و محبت و رحمت مى‏باشد.
پوشیده شدن بدى‏ها: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند... خداوند بدى‏هایشان را پوشانید... زیرا مؤمنان از حق که از جانب پروردگارشان نازل گردیده است تبعیت نمودند.» (محمد: 3ـ2)
تبعیت امرى نسبى است و مراتبى دارد؛ کسى که شروع مى‏کند به تبعیت کردن از رسول، مسلما در همان ابتداى کار تمام اعمالش صدر درصد منطبق براعمال رسول نمى‏شود، بلکه به مروز زمان هرچه بر تبعیتش افزوده مى‏گردد، به رسول نزدیک‏تر مى‏شود. بنابراین، تا آن مرحله‏اى که پیش رفته، یک سرى از اعمالش اصلاح و از بدى‏ها مبرّا گردیده است، ولى به میزانى که از رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فاصله دارد، هنوز داراى نقایصى مى‏باشد. خداوند عیب‏ها و نقایص وى را تا رسیدن به کمال مطلوب، از دید دیگران پنهان مى‏دارد.
آسودگى خاطر: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند... خداوند خاطرشان را آسوده نمود... زیرا مؤمنان از حق... تبعیت نمودند.» (محمد: 3/2)
کسى که از رسول تبعیت مى‏کند، خیالش راحت است به دنبال کسى حرکت مى‏کند که چون همواره به حق عمل مى‏نماید، هیچ خطایى مرتکب نمى‏شود و در نتیجه، دچار هیچ‏گونه گمراهى و انحرافى هم نمى‏گردد. پس از این جهت دچار نگرانى نیست؛ مى‏داند به ریسمانى چنگ زده است که جدایى ندارد. (بقره: 256)
تبعیت مذموم
گام‏هاى شیطان: در قرآن کریم سه جا نسبت به تبعیت از گام‏هاى شیطان نهى شده است که دو مورد آن در ارتباط با خوردن است:
ـ «از خوراکى‏هاى حلال و پاکیزه زمین بخورید و از گام‏هاى شیطان تبعیت نکنید.» (بقره: 168)
ـ «از آنچه که خدا به شما روزى داده است بخورید و از گام‏هاى شیطان تبعیت مکنید.» (انعام: 142)
معلوم مى‏شود میزان تأثیر وسوسه‏هاى شیطان بر انسان ارتباط زیادى با چگونگى کسب روزى او از لحاظ حلال یا حرام بودن دارد. بنابراین، براى این‏که بتواند خود را از وسوسه‏هاى شیطان دور نگه دارد و از او تبعیت ننماید، باید نسبت به حلال بودن روزى خود دقت و حساسیت زیادى داشته باشد.
از سوى دیگر، تعبیر گام‏هاى شیطان در این آیه، گویا اشاره به یک مسأله دقیق تربیتى دارد و آن این‏که: انحراف‏ها و تبهکارى‏ها تدریجا در انسان نفوذ مى‏کند، نه به صورت دفعى و فورى؛ مثلاً براى آلوده شدن یک جوان به مواد مخدر یا قمار و شراب، معمولاً مراحلى وجود دارد: نخست به صورت تماشاچى در یکى از جلسات شرکت مى‏کند و انجام این کار را زیاد مهم تلقّى نمى‏نماید. گام دوم، شرکت تفریحى در قمار (بدون برد و یا باخت) و یا استفاده از مواد مخدر به عنوان رفع خستگى یا درمان بیمارى و مانند آن است. گام سوم، استفاده از این امور به صورت کم و به قصد این است که در مدت کوتاهى از آن صرف‏نظر کند. سرانجام گام‏ها یکى پس از دیگرى برداشته مى‏شود و شخص به صورت یک قمار باز حرفه‏اى خطرناک و یا یک معتاد سخت بینوا درمى‏آید. وسوسه‏هاى شیطان معمولاً به همین صورت است و انسان را قدم به قدم و تدریجا پشت سر خود به سوى پرتگاه مى‏کشاند.(30)
هوا و هوس: در آیات بسیارى از قرآن کریم تبعیت از هوا و هوس مورد مذمّت یا نهى واقع شده است. مثلاً در یک‏جا در رابطه با حکم و داورى چنین آمده است: «پس میان مردم به حق حکم کن و از هوا و هوس تبعیت مکن.» (ص :26)
هواى نفس پرده ضخیمى بر چشمان حقیقت بین انسان مى‏افکند و میان او و عدالت جدایى مى‏اندازد. از این‏رو، در ادامه مى‏گوید: «اگر از هواى نفس پیروى کنى، تو را از راه خدا، که همان راه حق است، باز مى‏دارد.» بنابراین، هرجا گمراهى است پاى هواى نفس در میان است و هر جا هواى نفس است نتیجه آن گمراهى است.(31)
و در جایى دیگر درباره ظالمان آمده است: «بلکه ظالمان از هوا و هوسشان تبعیت کرده‏اند، بدون آن‏که علمى نسبت به آن داشته باشند.» (روم: 29)
و نیز درباره کسانى که دعوت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را اجابت نکرده‏اند، چنین ذکر شده است: «پس اگر تو را اجابت نکردند، بدان که آن‏ها فقط از هوا و هوس خود تبعیت مى‏کنند.» (قصص: 50)
راه نادانان: «از راه نادانان تبعیت مکنید.» (یونس: 89)؛ یعنى طریق کسانى که به حکم و مصلحت الهى جاهل هستند و سبیل نادانان را که در کارها عجله دارند، مپویید.(32)
 پى‏نوشت‏ها
1ـ خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، قم، دارالهجره، 1410 ه.ق، ج 2، ص 78 / ابن منظور، لسان العرب، داراحیاء التراث العربى، 1408، ج 8، ص 27 / فخرالدین ظریحى، مجمع‏البحرین، تهران، المکتبة المرتضویة، 1365 ه.ش، ج 4، ص 305.
2ـ فتح‏الله کاشانى، منهج الصادقین فى الزام المخالفین، تهران، اسلامیه، 1344 ه.ش، ج 2، ص 151.
3ـ سید عبدالله شبّر، الجواهر الثمین فى‏تفسیر الکتاب‏المبین، الفین، 1407 ق، ج3، ص 40.
4ـ محمدجواد مغنیه، التفسیر الکاشف، تهران، اسلامیه، 1364 ش، ج 3، ص 504.
5ـ حسین بن احمد احمد حسینى شاه عبدالعظیمى، تفسیر اثنى عشرى، تهران، میقات، 1364ش، ج 4، ص 371.
6ـ محمدجواد نجفى، تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1374 ه.ش، ج 15، ص 9.
7ـ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فى تفسیر القرآن، تهران، اسلامیه، 1366ش، ج 7، ص 401.
8ـ محمدحسین فضل‏الله، من وحى‏القرآن، بیروت،دارالزهراء،1405 ق، ج 9، ص 294.
9ـ ابوعلى فضل بن الحسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1379 ق، ج 1، ص 530.
10ـ ابوالنصر محمدبن مسعودعیاشى، تفسیرعیاشى، تهران،اسلامیه، ج 1، ص 205.
11ـ فتح‏الله کاشانى، پیشین، ج 4، ص 4.
12ـ ابوعلى فضل بن الحسن طبرسى، پیشین، ج 2، ص 394.
13ـ محمد کرمى، التفسیر لکتاب اللّه المنیر، قم، علمیه، 1402 ق، ج 7، ص 15.
14ـ محمد حسینى شیرازى، تقریب القرآن الى الاذهان، بیروت، الوفاء، 1400 ق، ج 24، ص 25.
15ـ على بن ابراهیم قمى، تفسیر القمى، قم، دارالکتاب، بى‏تا، ج 2، ص 250.
16ـ سید محمدحسین طباطبایى، تفسیرالمیزان، تهران، اسلامیه، 1397،ج17،ص298.
17ـ محمدبن‏حسین طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، قم،الاعلام،1409، ج 8، ص 274.
18ـ محمد حسینى همدانى، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، لطفى، 1380 ق، ج 12، ص 274.
19الى 21ـ سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 16، ص 227/ ج 13، ص 230 / ج 9، ص 297.
22ـ سید عبدالله شبّر، پیشین، ج 1، ص 155.
23ـ سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 2، ص 160.
24ـ علیرضا میرزادخسروانى، تفسیرخسروى، تهران،اسلامیه، 1397ق، ج 1، ص 438.
25ـ محمدجواد نجفى، پیشین، ج 2، ص 256.
26ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول و روضه کافى، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1392 ق، ص 289.
27ـ حسن بن على خزاعى نیشابورى (ابوالفتوح رازى)، روض الجنان فى تفسیر القرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، 1374 ش، ج 4، ص 277.
28ـ ابوالقاسم حسین‏بن‏محمد راغب اصفهانى، تهران، دفتر نشر کتاب، 1404 ق، ص 115.
29ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 3، ص 351ـ359.
30ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، تهران، اسلامیه، 1366 ش، ج 1، ص 417.
31ـ همان، ج 19، ص 261.
32ـ على‏رضا میرزا خسروانى، پیشین، ج 4، ص 224.
--------------------------------------------------------------------------------

تبلیغات