آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

در جلسات گذشته، این بحث مطرح شد که حرکت تکاملى انسان در گرو ادراک آگاهانه نسبت به مبدأ و معاد و توجه به وظایفى است که انسان در بین این دو نقطه باید عهده‏دار شود تا بتواند به سعادت ابدى نایل گردد. ولى هم عوامل طبیعى باعث مى‏شوند که انسان از این توجه غافل شود و هم عوامل غیرطبیعى، عوامل اجتماعى و یا حتى عوامل نامحسوس و نامرئى. و ریشه همه انحرافات و لغزش‏ها و سقوط‏ها هم همان «غفلت» است.
عوامل ایجادکننده غفلت از خدا
در یک کلمه، تمام تعالیم دینى و وظایفى که خداى متعال براى انسان تعیین فرموده است، همه به نحوى غفلت زدا هستند و باعث مى‏شوند که انسان از عواملى که موجب غفلت مى‏شود رها گردد تا بتواند در مسیر صحیح قرار بگیرد. براى تبیین این بحث، از دو روش مى‏توان استفاده کرد؛ یکى این‏که با فکر و تعقّل وارد شویم و ببینیم چطور مى‏شود که آدم غافل مى‏شود و چطور مى‏شود که توجه پیدا مى‏کند. صرف‏نظر از آنچه در کتاب و سنّت اهل‏بیت پیامبر علیهم‏السلام در این‏باره وارد شده، تا حدى با فکر و عقل خودمان هم مى‏توانیم جواب این سؤال را به دست بیاوریم. خداوند عقل را به آدمى‏زاد داده است تا از آن استفاده کند. یکى از بهترین موارد استفاده‏اش هم همین جاست.
قبلاً اشاره کرده‏ایم که معمولاً انسان غفلت مطلق ندارد؛ این‏جور نیست که آدم از همه چیز غافل باشد، بلکه این همه مذمّتى که از غفلت شده، از غفلت نسبت به چیزهایى است که باید به آن‏ها توجه داشته باشد. در واقع، آنچه موجب مى‏شود که انسان غفلت کند از آنچه باید بدان توجه داشته باشد، توجه به چیزهاى دیگرى است. شما در تجربه‏هاى عادى و روزمره خودتان هم مى‏توانید این تجربه را داشته باشید: تا وقتى به گوینده‏اى توجه مى‏کنید، از خیلى چیزهاى دیگر غافلید، حتى غافلید از این‏که پهلوى چه کسى نشسته‏اید، یا در کجا هستید؛ چون توجهتان معطوف به یک نقطه است. بر عکس، اگر عاملى باعث شد که توجه شما معطوف به چیز دیگرى بشود؛ مثلاً یک مسأله خانوادگى، مشکل شخصى، وضع اقتصادى یا اجتماعى، هرچند در این‏جا نشسته باشید، ولى اصلاً متوجه اطراف خود یا مدت زمانى که مى‏گذرد نمى‏شوید. این معنایش آن است که انسان در هر زمانى مى‏تواند به مسائل مختلفى توجه پیدا کند. اگر توجهش به چیزى متمرکز شود، از چیزهاى دیگر غافل مى‏گردد. البته این‏که انسان در آنِ واحد مى‏تواند به چند چیز توجه داشته باشد، مسأله‏اى است که روان‏شناسان درباره‏اش بحث کرده‏اند و چیزهایى هم گفته‏اند که از بحث ما خارج است. در مجموع، اگر توجه انسان در یک چیزى متمرکز شود از چیزهاى دیگر غافل مى‏گردد.
حال، اول باید بدانیم که به چه چیزهایى باید توجه کنیم؛ از چه چیزهایى نباید غافل شویم. در این‏باره قبلاً بحث کردیم: «رَحم‏اللهَ امرءً عَلِم مِن اینَ و فى اینَ و الى این.» باید به آغاز و انجام و مسیر راهى که باید طى کنیم تا به سعادت برسیم توجه داشته باشیم؛ یعنى به خدا و قیامت و به وظایفى که در مقابل خدا داریم. به هر چیز دیگرى توجه کنیم و در آن متمرکز بشویم، ما را از این‏ها غافل مى‏کند. چگونه انسان مى‏تواند به چیزى توجه پیدا کند و در آن متمرکز شود؟ یک سلسله عوامل طبیعى اقتضاى این کار را دارند؛ همان عواملى که مقتضاى غرایز حیوانى ما هستند: گرسنگى، تشنگى و نیازهاى زندگى، چه آن‏ها که مستقیما مورد رغبت و توجه انسان قرار مى‏گیرند و چه آن‏ها که غیرمستقیم مورد توجه قرار مى‏گیرند؛ مثلاً، براى این‏که ما غذایى تهیه کنیم، باید پول داشته باشیم و براى تهیه پول، باید کار کنیم. توجه به این مسائل موجب مى‏شود که انسان از خیلى چیزها غافل بماند. این‏ها یک سلسله عوامل طبیعى هستند که با برخى انگیزه‏هاى درونى و عوامل روان تنى مشترکند؛ گرسنه شدن، تحریک احساسات و غرایز به ضمیمه عوامل خارجى و شرایط محیط آدم از این جمله هستند. گاهى انسان چیزهایى را مى‏بیند یا مى‏شنود که توجه او را به خود جلب مى‏کند. وقتى توجهش به سوى آن‏ها متمرکز شد، از چیزهاى دیگر غافل مى‏ماند. بعضى از این چیزها آن‏چنان انسان را در خود متمرکز مى‏کنند که از آن هدف اصلى باز مى‏دارند، به طورى که بازگشتش به آن هدف و رها شدنش از این عوامل مشکل است. خدا این چیزها را براى ما حرام کرده است. نمونه بارزش مسکرات ـ العیاذ بالله ـ باعث این مى‏شوند که انسان عقلش زایل گردد و دیگر نتواند به مبدأ و معاد توجه پیدا کند. یا ـ مثلاً ـ لهو و غناى حرام، موسیقى‏هاى مبتذل و چیزهاى از این قبیل: «و مِنَ الناسِ من یشترى لهوَ الحدیثِ لیُضلَّ عَن سبیلِ اللّهِ بغیرِ علمٍ.» (لقمان: 6) گاهى انسان آن‏چنان توجهش به بعضى چیزها معطوف مى‏شود که همه چیز را فراموش مى‏کند، تحریم این چیزها به خاطر همین بوده است که ما مبتلا به غفلت‏هایى نشویم که خروج از آن‏ها مشکل یا بعید است. اما بعضى چیزهاى دیگر در این حد نیستند.
عوامل ایجادکننده توجه به خدا
ممکن است انسان به غفلت‏هایى مبتلا بشود، ولى اگر حواسش جمع باشد؛ از قبل خودش را آماده کرده باشد، نه تنها در دام نمى‏افتد، بلکه ممکن است از همان شرایط هم استفاده مطلوب بکند. چیزهایى که حرام نیستند، اما مى‏توانند موجب غفلت انسان بشوند مانند آجیل. این‏ها حرام نیستند، اما اگر انسان دنبال این باشد که غذاى لذیذى بخورد، آجیلى بخورد، بگوید، بخندد، به سرگرمى مشغول بشود، این‏ها زمینه‏اى فراهم مى‏کنند که اگر مدتى بگذرد، چه بسا انسان نمازش را هم فراموش کند. حرف‏هاى لغو از جمله اشتغالاتى است که به حد حرمت نمى‏رسد، اما زمینه را فراهم مى‏کند که انسان بلغزد. بنابراین، این‏ها حرام نیستند، ولى اگر انسان از قبل خودش را آماده نکرده باشد، به دام غفلت مى‏افتد، اگر خود را آماده کرده باشد، مى‏تواند به نفع خودش از آن‏ها استفاده کند.
یکى از مواردى که انسان مى‏تواند از نعمتى به نفع خودش استفاده کند این است که وقتى با نعمتى مواجه مى‏شود اول توجه کند که عجب نعمت خوبى خدا به او داده! الحمدلله التذاذى است، التذاذ قبیحى هم نیست، اما مى‏تواند انسان را غافل کند. اگر با نام خدا و با توجه به او شروع کند، خدا را حمد کند که این نعمت را براى او مهیّا نموده، این نعمت موجب غفلت او نمى‏شود؛ نه تنها موجب غفلت نمى‏شود، بلکه ممکن است موجب توجه و تقرّبش هم بشود؛ گاهى ممکن است به شکل عبادت در بیاید. گاهى غذا خوردن و افطار کردن و روزه شکستن عبادت است. چرا؟ چون انسان توجه پیدا مى‏کند به این‏که برادر مؤمنش خوشحال مى‏شود که از غذایش تناول کند و خدا دوست دارد که وى او را خوشحال کند. چقدر دستورات اسلام لطیف هستند! انسان به قصد تقرّب به خدا روزه گرفته است، اما وقتى مى‏فهمد که امروز مهمان دوستش شده یا او به منزل آمده احساس مى‏کند که اگر با او تناول کند، او چقدر خوشحال مى‏شود. اگر توجه پیدا کند به این‏که خدا دوست دارد او را خوشحال کند و نگوید که من روزه هستم ـ هرچند در بهترین روزها باشد که ثواب هفتاد سال عبادت دارد، مثل روز عید غدیر ـ و بنشیند و با او غذا بخورد به قصد این‏که او را خوشحال کند، این غذا خوردن عبادت است؛ ثوابش از آن روزه‏اى که ـ مثلاً ـ معادل هفتاد سال عبادت است، بیش‏تر مى‏شود. با این‏که غذا خوردن یک کار حیوانى است، بخصوص که او در حال روزه بوده و او مى‏خواهد روزه‏اش را بشکند، اما همین کار مى‏تواند موجب تقرّبش به خدا بشود؛ نه تنها مبتلا به غفلت نشود، از اوج انسانیت فرود نیاید و در دام حیوانیت نیفتد، بلکه همین کار ممکن است موجب رفعتش گردد؛ اما به شرط این‏که قبلاً خود را آماده کرده باشد، درک کرده باشد که خدا دوست دارد او بندگان مؤمنش را شاد کند. بنابراین، همه چیزهایى که جنبه حیوانى دارند، صد در صد غفلت‏آور نیستند؛ این بستگى به شرایط روحى ما دارد. اگر ما قبلاً خودمان را از لحاظ روحى و روانى آماده کرده باشیم، مى‏توانیم از همین امورى که براى بسیارى از مردم موجب غفلت مى‏شوند، به گونه‏اى استفاده کنیم که نه تنها براى ما موجب غفلت نشوند، بلکه موجب ترقّى هم بشوند. پس باید آن زمینه را فراهم کرد.
فواید توجه به عوامل غفلت‏زا
اصولاً وقتى ما مبتلا به غفلت هستیم نمى‏توانیم کارى بکنیم که از غفلت در بیاییم، مگر عنایت الهى شامل حالمان شود، کمک‏هاى فرشتگان باشد. گاهى این کمک‏ها شامل حالمان مى‏شود و نمى‏فهمیم از کجاست. اما در حالى که هنوز مبتلا به غفلت نشده‏ایم، باید براى غفلت‏هاى بعدى فکرى بکنیم. این نکته دقیقى است؛ مثلاً، ما که الان بحث مى‏کنیم که چه چیزهایى موجب غفلت مى‏شود و به چه وسیله‏اى انسان مى‏تواند خودش را از غفلت خلاص کند، الان توجهى داریم که این حرف‏ها را مى‏زنیم، اما اگر کاملاً از خدا و از اهداف انسانى‏مان غفلت داشته باشیم، نمى‏توانیم چاره‏جویى هم بکنیم. اگر توجه کردیم که مى‏خواهیم از غفلت خارج شویم، یعنى توجه حاصل شده؛ یعنى از غفلت درآمده‏ایم. پس این بحث‏ها به چه دردى مى‏خورند؟ فایده این بحث‏ها آن است که بداند فردا، یک ساعت دیگر، یک لحظه دیگر امکان غفلت وجود دارد، از قبل زمینه‏اى فراهم کند تا مبتلا به غفلت نشود. در غیر این صورت، وقتى که در غفلت است، انسان توجهش متمرکز در امرى است که خدا نمى‏پسندد، در آن حال به چیز دیگرى توجه ندارد تا بخواهد خودش را رها کند، مگر این‏که دیگرى او را کمک کند، کسى او را موعظه کند، برایش قرآن بخواند، حدیثى یا الهام الهى یا کمک مَلَکى نصیبش شود. به هر حال، همه ما این تجربه را داریم که در زندگى زیاد مبتلا به غفلت مى‏شویم. قبل از این‏که به آن غفلت‏هاى ویرانگر مبتلا شویم، جلوتر باید فکرى بکنیم تا در دام نیفتیم. بدانیم چه مى‏شود کرد تا از افتادن در غفلت و آن چاه «ویل» نجات پیدا کنیم.
عوامل غفلت‏زا
کارهایى مى‏توان کرد؛ چیزهایى که در شرع مقدّس اسلام، در کتاب و سنّت به صورت‏هاى خاص براى زدودن غفلت مورد تأکید قرار گرفته‏اند: پیش از همه، توجه داده شده به امورى که ممکن است ما را غافل کنند؛ غفلت کشنده. آن‏ها تذکر داده شده‏اند. بنابراین، باید سعى کنیم دنبال آن‏ها نرویم، وگرنه ممکن است به غفلت بیفتیم؛ غفلتى که بعدا پشیمانى مى‏آورد. براى نمونه، خداوند مى‏فرماید: «یا اَیُّها الَّذینَ آمنوا لا تُلهِکُم اَموالکُم و لا اولادُکم عَن ذِکر اللّهِ.» (منافقون: 9) مبادا پرداختن به امور زندگى دنیا، مثل مال و فرزند و مسائل خانوادگى شما را از یاد خدا غافل کند. این نشان مى‏دهد که چه چیزهایى ممکن است انسان را از یاد خدا غافل کنند. یعنى اگر توجهتان به ثروت‏اندوزى متوجه شود، از خدا و قیامت غافل مى‏شوید: «الهیکم التکاثر.» (تکاثر: 1) «الهیکم» یعنى شما را غافل کرد، سرگرمتان کرد. سرگرمى همین است که انسان توجهش معطوف به یک چیزى شود که از هدف اصلى غافل بماند. پس علاقه به زراندوزى، علاقه به تکاثر، به این‏که انسان روز به روز ثروتش را بیش‏تر کند، پس اندازش بیش‏تر شود، موجب غفلت است. طبیعت آدمى‏زاد علاقه‏مند به تکاثر است، ولى باید بدانیم که این کار آدم را غافل مى‏کند: «لا تُلهکم اَموالکُم و لا اولادکُم عن ذکراللهِ.»
در مقابل، خداوند از کسانى مدح مى‏کند: «رجالٌ لاتُلهیهم تجارةٌ و لابیعٌ عن ذکرِ اللّهِ.» (نور: 37) مردانى هستند که پرداختن به امور دنیا، از قبیل معاملات و ثروت‏اندوزى و چیزهاى دیگر، آن‏ها را از یاد خدا غافل نمى‏کند. این دو آیه را که کنار هم بگذاریم، مى‏توانیم نتیجه بگیریم که برخى از امور دنیا طبعا لذتى دارند که ما را به خودشان جذب مى‏کنند؛ خوردنى‏ها، پوشیدنى‏ها، چیزهایى که موجب زینت و تجمّل مى‏شوند و اسباب زندگى راحت‏تر را فراهم مى‏کنند، یا ارضاى غرایز، انسان را از خدا غافل مى‏کنند. ولى کسانى هستند که مى‏توانند با وجود این طبع و علاقه، از خدا غافل نشوند: «لا تُلهیهم تجارةٌ...» نمى‏فرماید: تجارت نمى‏کنند؛ یعنى این‏جور نیست که اگر کسى بخواهد یاد خدا باشد، باید زندگى را تعطیل کند، نه تجارتى کند، نه زن و فرزندى داشته باشد، فقط گوشه‏اى بنشیند تسبیح بگرداند. این کمال زیادى نمى‏آورد، بلکه انسان باید سعى کند در عین پرداختن به امور دنیا، بخصوص اگر واجب باشند، طورى باشد که آن‏ها او را از یاد خدا غافل نکنند. این در صورتى است که به همه این‏ها به صورت ابزار نگاه کند؛ همه این‏ها را وسیله‏اى براى کسب رضایت خدا و سعادت آخرت قرار دهد. همه این‏ها مى‏توانند براى رضاى خدا باشند. کسب که براى رضاى خدا باشد، صرفش هم براى رضاى خدا باشد، انسان را هیچ وقت از خدا غافل نمى‏کند. پرداختن به امور خانواده، همسر و فرزند و مسائلى که مربوط به آن‏هاست، طبع آن‏ها این‏گونه است که انسان را غافل مى‏کند، ولى کسانى هستند که از همه این‏ها به صورت عبادت استفاده مى‏کنند؛ نه تنها موجب غفلت نمى‏شوند، بلکه موجب تقرّبشان هم مى‏شود. نگاه محبت‏آمیزى که انسان به همسرش مى‏کند، دست عطوفتى که به سر فرزندش مى‏کشد، بوسه‏اى که به صورت فرزندش مى‏زند، مى‏تواند عبادت باشد. اما براى بسیارى از افراد این چیزها غافل کننده‏اند و موجب مى‏شوند که از اهدافشان باز بمانند.
بنابراین، اگر از اول توجه کنیم به این‏که خدا چه نعمت‏هاى خوبى به ما داده، همسرى که موافق من است، شریک زندگى است، عجب نعمت خوبى است! الحمدلله. فرزند خوبى که هدیه الهى است، خداوند عطا کرده و مهرش را در دل ما قرار داده، او را خوب تربیت کنیم. چه نعمت بزرگى است که خداى مهربان داده و محبت فرزند را توى دل ما گذاشته، چنین توجهاتى موجب غفلت انسان نمى‏شوند. باید توجه کند که اظهار محبت کردن به بچه موجب مى‏شود ساختار روانى او به طور طبیعى رشد کند و حسّ محبت‏خواهى او ارضا شود. اگر پدر و مادر محبت نداشته باشند، بعدها مشکلاتى براى بچه به وجود مى‏آید. اما خدا از یک سو، براى این‏که نیاز بچه تأمین شود، به پدر و مادر محبت داده است؛ از سوى دیگر، آن‏ها را موظف کرده بچه را تربیت کنند تا به این وسیله، ثواب ببرند. هم عاطفه طبیعى آن‏ها موجب مى‏شود به بچه‏دارى و به تربیت بچه بپردازند، هم با این کار خدا را عبادت مى‏کنند. عجب خدا دوست داشتنى است! پس این چیزها هیچ وقت ایشان را غافل نمى‏کند، اما به شرط آن‏که قبلاً این آمادگى را در خودش فراهم کرده باشد و به همین نیت، به مسائل زندگى بپردازد؛ یعنى همه این مسائل ابزارى براى کسب رضایت خدا و عبادت او مى‏شوند.
اما به عکس، اگر به همه این‏ها به عنوان یک هدف، به عنوان یک مقصد نگاه کنیم، خود آن‏ها براى ما یک مطلوب اصیل بشوند و به آن‏ها دل ببندیم، زمینه غفلت براى ما فراهم مى‏شود که مى‏فرماید: «لا تُلهِکم اموالکُم و لا اولادکُم عَن ذکرِ الله.» یعنى زمینه این هست که اموال و اولاد شما را غافل کنند، باید حواستان جمع باشد به این دام نیفتید. مى‏توانید با زن و فرزند هم تعامل داشته باشید، مال هم کسب کنید، اما باید به غفلت مبتلا نشوید و این‏که فرمود: «واعلموا انَمّا اموالکُم و اولادکُم فتنةٌ» (انفال: 28) باز اشاره به همین است. «فتنه»،یعنى زمینه امتحان، دو سو دارد: در امتحان، انسان مى‏تواند سرافراز شود، مى تواند مردود شود. اگر وظیفه‏تان را درست انجام دادید، این موجب تقرّبتان مى‏شود، موجب رشدتان مى‏شود. اما اگر به آن‏ها دل‏بستگى پیدا کردید، باعث این شدند که وظایفتان را درست انجام ندهید، حلال و حرام را نشناسید، به خدا توجه نداشته باشید، موجب سقوط شما مى‏شوند؛ یعنى در امتحان مردود شده‏اید. فتنه همیشه بد نیست؛ فتنه وسیله آزمایش است، دو طرف دارد: «و نَبلوکُم بالشِّرُ و الخیرِ فتنة» (انبیاء: 35) ما هم با خوبى و هم با بدى شما را آزمایش مى‏کنیم. این‏ها وسیله آزمایش هستند.
پس امور دنیا مى‏توانند توجه ما را به خود جلب کنند و احساسى در ما به وجود بیاورند که از آن‏ها لذت ببریم؛ یا موجب احساس سلبى بشوند، موجب خشم و نفرت بشوند. این‏ها مى‏توانند موجب غفلت انسان بشوند. اگر خودمان را از قبل آماده کنیم که از همه این زمینه و احساسات و عواطف درست استفاده کنیم، کار ما مى‏شود عبادت؛ اما اگر در دام آن بیفتیم و آن‏ها را وسیله قرار ندهیم، بر ما مسلط مى‏شوند و ما را تسخیر مى‏کنند؛ در دام شیطان مى‏افتیم. «ولایَغُرنَّکم باللّهِ الغَرور.» (لقمان: 33) «و ما الحیوةُ الدُّنیا الاّ متاعُ الغُرور.» (آل‏عمران: 185) مى‏فرماید: زندگى دنیا چیزى جز وسیله فریب خوردن نیست. پس چه کنیم؟ زندگى را رها کنیم؟ نه، اسباب غرور هست، اما شما مى‏توانید همین اسباب غرور را به اسباب سعادتتان تبدیل کنید، با موضع‏گیرى صحیحى که مى‏کنید، زمینه‏اى که از قبل فراهم مى‏کنید که به نظر ابزار به آن‏ها نگاه کنید.
امیرالمؤمنین علیه‏السلام در یک عبارت کوتاه عالى‏ترین مطالب را در این زمینه بیان فرموده‏اند: «مَن تَبصَّر بالدّنیا بصَّرته.» اگر کسى بخواهد به وسیله دنیا بصیرت پیدا کند، آن باعث روشنایى‏اش مى‏شود «و مَن اَبصَر فیها اَعتمدته.» اما اگر کسى به دنیا خیره شود، او را کور مى‏کند. براى مثال، اگر شما به عینکى که روى چشم دارید خیره شوید، جایى را نمى‏بینید. اما اگر به وسیله عینک نگاه کردید، دنیا را بهتر مى‏بینید. یعنى شما دنیا را وسیله قرار دهید تا بتوانید به مقاصد اخروى‏تان برسید. رضایت خدا را در این دنیا کسب کنید. این نظرِ ابزارى است. اگر این کار را بکنید، موجب بصیرت شما مى‏شود؛ نه تنها شما را غافل نمى‏کند، بلکه بر بصیرت شما مى‏افزاید.
پس همه امور دنیا مى‏توانند اسباب غفلت باشند، ولى همه این‏ها ممکن است موجب تکامل هم باشند. این بستگى دارد به این‏که شما قبلاً شرایط برخورد با دنیا را براى خودتان فراهم کرده باشید. سعى کنید با هر صحنه‏اى که مواجه مى‏شوید، اول توجه کنید که خدا آن را آفریده، چه زیبا آفریده! چه نعمت خوبى است! بعد سعى کنید از آنچه مى‏خواهید استفاده کنید، حلال و حرامش را بسنجید، از راه صحیح به دست بیاورید، بعد هم وظیفه‏اى که نسبت به آن دارید درست انجام دهید. اگر مالى به دست آورید باید انفاق کنید: «لَن تنالوا البِرَّ حتّى تُنفقوا مِمّا تُحبّون.» (آل عمران: 92) از همان چیزهایى که خیلى دوست دارید، انفاق کنید.
آدمى‏زاد آن‏قدر ضعیف است که محبت دنیا برایش جورى مى‏شود که حتى وقتى مى‏خواهد پولى به فقیر بدهد، از اسکناس‏هاى کهنه مى‏دهد. براى مبارزه با این سعى کنید همان را که بیش‏تر دوست دارید، به فقیر بدهید. اگر مى‏خواهید لباسى به کسى بدهید، لباس نوِتان را بدهید. این باعث مى‏شود که محبت دنیا در دل شما کمتر شود تا به حبّ دنیا مبتلا نشوید و دنیا شما را فریب ندهد. وقتى این کار را مى‏کنید ثواب آخرتى هم پیدا مى‏کنید. پس موجب نجاتتان هم مى‏شود. اما اگر انسان توجه نکرد و به دامش افتاد، بیرون آمدن از آن برایش مشکل است. این یکى از راه‏هایى است که قبلاً مى‏تواند خودش را مهیّا کند تا در دام غفلت‏ها نیفتد.
راه دیگر این‏که قبل از حصول غفلت، برنامه‏ریزى کنیم تا به غفلت مبتلا نشویم، سعى کنیم برنامه‏اى داشته باشیم که به یاد خدا بیفتیم؛ قرائت قرآن، خواندن دعا، ذکر و مانند آن. به هر حال، برنامه منظمى داشته باشیم. این‏که خداى متعال پنج وقت نماز بر ما واجب کرده به خاطر همین بوده که آدمى‏زاد اگر برنامه منظمى براى کار نداشته باشد، غافل مى‏شود.
خداوند رحمت کند پدر و مادرهایى را که به بچه‏هایشان یاد مى‏دهند نماز را سر وقت بخوانند. این تربیت باعث مى‏شود که آن‏ها به طور عادى، وقت نماز به یاد خدا بیفتند؛ عادت کردن به یک برنامه عبادى. در مستحبات هم انسان مى‏تواند براى تقویت توجه خود به خدا، بعضى اذکار و عبادات مستحبى را در برنامه‏اش قرار دهد. باید دقت کند که آن برنامه را هم مثل نماز ترک نکند، هرچند محدود و کم باشد، اما باید مداومت داشته باشد.
مرحوم کلینى در اصول کافى دو باب، یکى «باب مداومة على العبادة» و یکى «باب الاقتصاد فى العبادة» قرار داده است؛ یعنى انسان در عبادت هم باید میانه‏رو باشد؛ یک روز از صبح تا شب برنامه‏هاى سنگینى نداشته باشد تا خود را خسته کند و یک روز دیگر عبادت را رها کند. تأکید شده بر این‏که اگر یک برنامه عبادى براى خودتان قرار مى‏دهید دوازده ماهه باشد؛ «لایترکه اثنى عشر شهرا.» این‏جور نباشد که امروز به خود فشار بیاورد، دایم قرآن بخواند، فردا اصلاً قرآن نخواند و آن‏ها را رها کند. برنامه باید محدود باشد تا بتوانید هر روز انجام دهید. آن‏که مهم است این‏که سعى کنید حتى یک روز هم ترک نشود، هرچند مستحب باشد. اگر مى‏خواهید اثر کافى در شما ببخشد، سعى کنید برنامه منظم باشد و همیشگى باشد. به هر حال، این‏جور برنامه‏هاى عبادى مانع از ابتلا به غفلت مى‏شود؛ آن غفلت مخرّب و کشنده. آیات شریفه‏اى که در باب ذکر خدا آمده («اُذکروا اللّهَ ذکرا کثیرا» (احزاب: 41) «واُذکر اسم ربَّک بُکرةً و اصیلاً» (انسان: 25)) کم نیستند. منتها ما چون عادت کرده‏ایم قرآن را فقط بخوانیم، کم‏تر توجه مى‏کنیم که این همه سفارش به این‏که صبح و شب خدا را یاد کن، چه خصوصیتى دارد. وقتى انسان مقیّد باشد و صبح برنامه‏اى را انجام دهد، تا مدتى شعاعش باقى است. به هر حال، از جمله چیزهایى که موجب مى‏شود ما از غفلت رهایى پیدا کنیم، داشتن برنامه‏اى براى فکر کردن، یاد خدا و برقرار کردن رابطه با خداست، به قلب و به زبان. با قلبمان هم که مى‏خواهیم خدا را یاد کنیم باید آن را تقویت کنیم؛ مثلاً، وقتى مى‏خواهیم تسبیح دست بگیریم و «الله اکبر» بگوییم، تا اول به یاد خدا نیفتاده باشیم، تسبیح دست نمى‏گیریم، باید توجه ضعیفى پیدا شود. همان یاد خداست. همین که شما یادتان مى‏آید بعد از نماز تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام بگویید، معلوم مى‏شود به یاد خدا هستید که مى‏خواهید این تسبیحات را بگویید. ذکر لفظى آن ذکر قلبى را تقویت مى‏کند. گاهى هم ذکر قلبى اثر آن یاد لفظى است.
پس رابطه دل با زبان یک رابطه متقابل است؛ هم ذکر لفظى مى‏تواند موجب بشود که توجه قلبى پدید بیاید و هم توجه قلبى موجب مى‏شود که انسان ذکر لفظى داشته باشد؛ هر دو مى‏توانند به همدیگر کمک کنند. به هر حال، مهم «یاد» است. «وَ اَقِم الصَّلوةَ لذکری» (طه: 14) نماز را براى یاد من بپاى دار. نماز براى این است که انسان یاد خدا باشد؛ یا نتیجه‏اى که بر نماز مترتب مى‏شود، آن توجه قلبى است. معناى «اقم الصلوة» این نیست که در نماز سبحان الله بگو. این‏که جزو نماز است. «اقم الصلوةَ لذکرى» ذکر، نتیجه‏اى است که بر این عمل عبادىِ خواندن نماز مترتب مى‏شود.
به هر حال، باید یک برنامه‏اى داشته باشیم، براى تفکر. تفکر در چه؟ مواردش را هم خود قرآن ذکر کرده است: «یتفکرونَ فى خلقِ السمواتِ و الارضِ ربَّنا ما خلقتَ هذا باطلاً.» (آل عمران: 19)

تبلیغات