آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

مقصود از تفاسیر روایى در این نوشتار، سلسله تألیفاتى هستند که با استناد به سخن معصوم(علیه السلام) در صدد فهم معانى قرآن بر آمده اند، خواه با اظهار نظرى از سوى مؤلف همراه باشند یا خیر. این تفاسیر عموماً فراهم آمده از روایاتى مشتمل بر بیان شأن نزول، ناسخ و منسوخ، تأویل متشابهات، آیات نازل شده درباره اهل بیت(علیهم السلام) و دشمنان ایشان، نمونه عینى براى برخى آیات، نحوه قرائت، معناى واژگان قرآنى و برخى موارد دیگر است. برخى از آثار تألیفى در این زمینه، مشتمل بر چند موضوع از موضوع هاى مزبور است و برخى از آن ها فقط به یک موضوع پرداخته اند.
روایت و از جمله روایات تفسیرى در بین شیعه و اهل سنّت سرگذشتى جداگانه دارد. این امر در نوع نگرش این دو گروه به مسأله جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) ریشه دارد. از این رو، در این مقاله فقط به سیر تدوین کتب تفاسیر روایى در بین شیعه پرداخته شده است.
معصومان(علیهم السلام) و تفسیر قرآن
بى شک، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به حکم وظیفه اى که قرآن بر عهده ایشان نهاده، اولین مفسّر قرآن است. به طور طبیعى، مردم بخشى از قرآن را به کمک معلومات خود مى فهمیدند و آن قسمت را که براى آنان مجهول بود، از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى پرسیدند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در زمان خویش، به تفسیر قرآن همّت گماشت. از ابن عباس نقل شده است که گفت: «هرچه از تفسیر قرآن دارم، از على بن ابى طالب(علیه السلام)آموخته ام.»1 از علقمه روایت شده است که از ابن مسعود پرسید: آیا على بن ابى طالب(علیه السلام) را دیدى؟ گفت: «بلى، او را ملاقات کردم و از او علم قرآن آموختم و آن را بر او قرائت نمودم. او پس از رسول خدا، بهترین و داناترین مردم است و به دریایى ژرف مى ماند.»2
هر کدام از معصومان(علیهم السلام) در دوره خود، به تبیین و تفسیر مطالب قرآن کریم پرداخته اند و تاریخ کم و بیش شواهدى از فعالیت علمى آن بزرگواران را در خود ضبط کرده است.
موضوع بحث این است که رهنمودهاى نبى گرامى و ائمّه معصوم(علیهم السلام)براى فهم قرآن، که در قالب روایات تجلّى یافته است، از چه زمانى به نگارش در آمده اند. تاریخ تدوین تفاسیر روایى را مى توان در سه مقطع پى گیرى نمود:
1. عصر نبوى; 2. عصر حضور امامان معصوم(علیهم السلام); 3. عصر غیبت امام معصوم(علیه السلام).
1. عصر نبوى
در آن زمان، تمام کسانى که توان نوشتن داشتند به ثبت و ضبط سخنان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)اقدام مى کردند; زیرا نه تنها هیچ منعى از ثبت و ضبط سخنان رسول خدا وجود نداشت، بلکه آن حضرت، خود به این کار تشویق مى نمود. از این رو، بى شک کلمات رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نوشته مى شدند و شواهد متعددى بر این امر دلالت مى کنند. در این دوره، نوشته ها شکل سامان یافته اى به خود نگرفته و علوم و معارف از یکدیگر جدا نشده بودند. بدین روى، روایات تفسیرى در ضمن دیگر روایات ثبت و ضبط مى شدند. این مسأله اختصاص به تفسیر نداشت، بلکه دیگر شاخه هاى معارف دینى نیز از وضعیتى مشابه برخوردار بودند. از جمله این مکتوبات مى توان به کتاب امام على(علیه السلام)اشاره کرد که پیامبر(صلى الله علیه وآله)آن را املا فرمود و امام على(علیه السلام)آن را نوشت. یکى از محققان در توصیف این کتاب مى نویسد: «رسول خدا(صلى الله علیه وآله)براى امام على(علیه السلام)وقت خاصى مقرّر نمود که در آن قرآن کریم را با تفسیر و تأویل و ناسخ و منسوخ آن بر آن حضرت املا مى فرمود; همان گونه که احکام و معارف را بر آن جناب املا مى کرد و آن حضرت آن ها را مى نوشتند.»3 به گفته جناب شیخ حرّ عاملى، نصوص متواتره بر کتابت تنزیل و تأویل، بلکه به کتابت تمام سنّت و آنچه از احادیث و احکام بود، توسط امام على(علیه السلام)دلالت مى کنند.4
بنابراین، دراین دوره روایات تفسیرى در کنار روایات دیگر جمع آورى شدند، اما تألیف مستقل تفسیرى به وجود نیامد.
2. عصر حضور امام معصوم(علیه السلام)
على رغم جهاد علمى آن بزرگواران در زمینه تفسیر قرآن، مکتوبى در این باره به دست ما نرسیده است. آنچه به نام ائمّه(علیهم السلام) در کتاب هاى فهرست موجود است، به احتمال قریب به یقین، مکتوبات شاگردان ایشان است. سخن گفتن درباره این مکتوبات نیازمند تحقیقى جدّى و وسیع است و با موقعیت کنونى متناسب نیست.
بر اساس شواهد بسیار، در این دوره کتابت حدیث در بین شیعه تداوم یافت. شواهد نشان از آن دارند که در اواخر نیمه اول قرن اول، کتاب هایى با عنوان هاى خاص و موضوع هاى معیّن پا به عرصه فرهنگى جامعه نهادند. براى نمونه، ابو رافع (متوفى قبل از 40 هـ. ق) کتابى در «سنن و احکام و قضای» فراهم آورد. پسر وى، على، که از برگزیدگان شیعه بود، کتابى در موضوع فقه نگاشت که مشتمل بروضو، صلاةودیگرابواب فقه بود.5
در همین دوره، که ما شاهد تفکیک روایات فقهى، تاریخى و ... از مجموع روایات هستیم، مى توان حدس زد که روایات تفسیرى نیز به سمت استقلال پیش رفتند. در آغاز نیمه دوم سال اول هجرى، شواهدى دال بر تفکیک روایات تفسیرى از سایر روایات در اختیار داریم. براى نمونه، کارشناس متتبّع، شیخ آقا بزرگ طهرانى، میثم تمّار (شهادت سال 60 هـ . ق) را یکى از مفسّران معرفى مى کند و مى گوید: یکى از آثار مکتوب میثم تمّار، اسطوره مقاومت و پاى دارى، کتابى در تفسیر قرآن است. این تفسیر حاوى دانشى بود که او از مقتداى خویش امیرالمؤمنین على(علیه السلام) آموخته بود. او همین تفسیر را بر ابن عباس املا نمود.6 او در اواخر عمر شریفش، در مدینه با ابن عباس ملاقات کرد و اندوخته علمى خود را در اختیار وى نهاد و ابن عباس آن ها را نگاشت.7
نگارش روایات تفسیرى و تفاسیر روایى توسط اصحاب امامان(علیهم السلام)ادامه یافت.8 در عصر ظهور، کتاب هاى بسیارى حاوى روایات تفسیرى توسط اصحاب امامان به نگارش در آمدند که در این مختصر، مجال ذکر نام تمام آن ها نیست;9 به ذکر نمونه هایى از آن ها اشاره مى شود:
* سدّى کبیر (م 127)
اسماعیل بن عبدالرحمن، معروف به «سدّى کبیر»، از طبقه تابعان شیعه10 و از اصحاب امام سجّاد و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام)بود.11 ابن ندیم در ذکر کتاب هاى تفسیرى، از کتاب او نام برده است. حاجى خلیفه تصریح نموده که تفسیر السدى على طریق الروایه12 و در کتاب تهذیب التهذیب آمده است که مفسّران متأخّر مانند طبرى، ابن ابى حاتم و دیگر مفسّران از تفسیر او استفاده کرده اند.13 بر اساس نقل محدّث قمى، در تبیان و تفاسیر دیگر از این تفسیر استفاده شده است.14
* ابوحمزه ثمالى (م 150)
وى از اصحاب امام زین العابدین و امام باقر(علیهما السلام) است. ابن ندیم در فهرست از تألیف او یاد کرده است.15 این تفسیر براى جناب نجاشى شناخته شده بود. او در رجال خود، سلسله سندش براى دست رسى به این تفسیر را بیان مى کند.16 بخش هایى از این تفسیر در تفسیر مجمع البیان حفظ شده است.17
* ابن همام الصنعانى (تولد 126، م 211)
شیخ او را از اصحاب امام صادق(علیه السلام) دانسته18 و جناب نجاشى نیز در ترجمه ابن على محمّد بن همام بن سهیل الاسکافى البغدادى متعرّض نام او شده است.19 شیخ آقا بزرگ طهرانى درباره تفسیر او مى نویسد: على رغم این که این تفسیر از کهن ترین تفاسیر موجود شیعى در عالم است، در معرفى این تفسیر و مؤلف آن کوتاهى شده و شرح حال نگاران حق مؤلف آن را ادا نکرده اند. ایشان در ادامه مى نویسد: فهرست بعضى از کتابخانه هاى مصر از وجود نسخه اى از این تفسیر، که در سال 724 استنساخ شده است، خبر مى دهند. در این تفسیر، از ابى عروة معمّر بن راشد الصنعانى البصرى از اصحاب امام صادق(علیه السلام)بسیار روایت شده است.20
* تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(علیه السلام)
در این دوره، مى توان از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(علیه السلام) نام برد. بر اساس آنچه در ابتداى این تألیف آمده، محتواى این تفسیر را امام حسن عسکرى(علیه السلام) بر ابوالحسن و ابویعقوب، دو تن از شاگردان خویش، املا کرد و آن ها به کتابت آن پرداختند. شیخ صدوق (متولّد ح 306) این کتاب را از طریق محمدبن قاسم استرآبادى و او از شاگردان امام(علیه السلام)روایت مى کند. شیخ صدوق با همین سند، روایاتى را در کتاب هاى خود نقل کرده است.21 از این کتاب، آنچه اکنون در اختیار ماست تا آیه 282 سوره «بقره» مى باشد. باید توجه داشت که آنچه در بین محققان مورد نقض و ابرام قرار گرفته22 درستى و نادرستى انتساب این تألیف به امام عسکرى(علیه السلام) است، و گرنه وجود چنین تفسیرى در آن عصر مورد قبول مى باشد و عدم نقل عیّاشى و دیگران از این کتاب دلیل متقنى براى نفى وجود چنین تألیفى نیست. البته براى استناد به روایات این کتاب مانند هر کتاب روایى دیگرى باید مطالب آن از نظر سند و محتوا مورد بررسى قرار گیرند.
ویژگى هاى مکتوبات تفسیرى این دوره:
1. به دلیل آن که در این دوره امام معصوم(علیه السلام)حضور داشت و به طور متناوب سخنانى جدید از ایشان صادر و توسط راویان ثبت مى شد، این نوشته ها از ترتیب منطقى و مطلوب برخوردار نبودند.
2. این نوشته ها همه آیات قرآن را در بر نمى گیرند; زیرا این مکتوبات فراهم آمده از پرسش و پاسخ مردم با امام(علیه السلام) و احیاناً ابراز نکته هایى از جانب امام(علیه السلام) است که طبعاً برخى از آیات را شامل مى شود.
در باره مکتوبات تفسیرى این دوره، این نکته لازم به ذکر است که جز تعداد اندکى از این میراث گران بها چیز دیگرى به دست ما نرسیده و دست تطاول ایّام آن ها را نابود ساخته است. البته قسمت هایى از این نوشته ها در تألیفات پس از این عصر بازتاب یافته است. در زمان ما، برخى از محققان با گرداورى این قسمت ها درصدد بازسازى کتاب هاى از دست رفته هستند.23
3. عصر غیبت امام معصوم(علیه السلام)
در این مرحله، روایات ثبت شده در اصول و مصنّفات اصحاب ائمّه با نظم و ترتیبى مطلوب در قالبى جدید بازنویسى شدند و روایات بر اساس سوره هاى قرآن و آیات درون هر سوره منظم گشت. در این دوره، که جوامع ثانویه حدیثى پا به عرصه ظهور نهادند، تألیفات متعددى حاوى روایات تفسیرى فراهم آمدند. کتاب شناسانى همچون نجاشى موارد متعددى از این دست تفاسیر را نام مى برند. براى نمونه، مى توان به این افراد اشاره کرد:
* 1. تفسیر حبرى (م 286)
این تفسیر اثر ابو عبدالله حسین بن حکم بن مسلم حبرى کوفى است. تفسیر وى در مجموع حاوى 150 روایت مى باشد که در بیان آیات نازل شده درباره اهل بیت(علیهم السلام) و فضایل ایشان و اندکى درباره احکام و تاریخ و مواعظ است. در این تفسیر مانند تفسیر فرات کوفى و تفسیر عیاشى چیزى از توضیحات و نقد مطالب و اجتهاد مفسّر به چشم نمى خورد.
* 2. تفسیر فرات بن ابراهیم کوفى (زنده در سال 307)
وى از حسین بن سعید اهوازى (م نیمه دوم قرن دوم) روایت مى کند. بر اساس گفته خوانسارى، دانشمندان از تفسیر وى در ردیف تفاسیر عیّاشى و قمّى نام مى برند. این کتاب حاوى 770 روایت در تفسیر آیات مربوط به اهل بیت(علیهم السلام) است. از این کتاب تا قرن هفتم، نام نشانى در کلام دانشمندان مى یابیم.24 پس از این دوره، تا قرن یازدهم از این اثر اطلاعى در دست نیست. در این قرن، محدثان متأخّر شیخ حرّ و علّامه مجلسى، از کتاب او روایت نقل مى کنند.25 این تفسیر با تحقیقى جدید در سال 1410 به چاپ رسیده است.26
* 3. تفسیر على بن ابراهیم قمّى (زنده در سال 307)
پدرش از اصحاب امام هشتم(علیه السلام) و شاگرد یونس بن عبدالرحمن بود.27 شیخ طوسى او را در زمره اصحاب امام دهم به حساب آورده است.28 وى از مشایخ مرحوم کلینى است. او کتابى در تفسیر تألیف نمود.29 کتاب تفسیر ایشان در کتاب هاى تفسیرى دوره هاى بعد منعکس شده است.30 در این که تفسیرى که امروز به این نام معروف است، همان تألیف ایشان باشد، بین محققان اختلاف است. شیخ آقا بزرگ تهرانى معتقد است: کتاب موجود اثرى فراهم آمده از گرداورى دو یا سه کتاب است که یکى از آن ها تفسیر على بن ابراهیم است. 31در برخى از نسخه هاى تفسیر قمّى دو روایت از کتاب فرات کوفى نقل شده است.32
این تفسیر توسط سه نفر تلخیص شده است:33 ابن عتائقى (م 793) که نسخه خطى این اثر در کتابخانه آیة الله مرعشى در قم موجود است;34 شیخ ابراهیم کفعمى (م 905); شخص سومى هم که به تلخیص این اثر اقدام کرده، شناخته شده نیست. این خلاصه نگارى ها به زینت طبع آراسته نگردیده اند.
* 4. تفسیر عیّاشى (م حدود 320)
مؤلّف آن محمّدبن مسعود بن محمّد بن عیّاش السّلمى السمرقندى معروف به «عیّاشى» است. وى از علماى نامدار شیعه در عهد خویش بود. از استادان کوفه، بغداد و قم بهره برده است. در راه ترویج علم بسیار کوشا بود. میراث پدر را، که سیصد هزار دینار بود، در همین راه صرف کرد. خانه وى محل آمد و شد طالبان دانش بود. خانه وى را به مسجدى پر از جمعیت تشبیه کردند که افراد در آن یا به نسخه بردارى، مقابله، قرائت و یا حاشیه نویسى مشغول بودند. او پس از تلاش علمى فراوان، در حدود سال 320 به رحمت ایزدى پیوست.35 او دانشمندى کثیر التألیف بود.
شیخ طوسى در رجال خود مى گوید: «محمّد بن مسعود بن محمّد بن عیّاش السمرقندى یُکنّى ابا النضر، اکثرُ اهلِ المشرقِ علماً و فضلا و ادباً و فهماً و نبلا فى زمانه، صَنّف اکثَر مِن مائتى مُصنّف ذکَرناها فى الفهرست و کان له مجلسٌ للخاصِ و مجلسٌ للعامِ ـ رحمه الله.»36
جناب نجاشى از بیش از 150 اثر از وى نام مى برد. اولین اثر مورد اشاره وى کتاب التفسیر است.
مرحوم علّامه طباطبائى در مقدمه کوتاهى، که بر چاپ این کتاب نگاشته است، این کتاب را چنین معرفى مى کند: به جانم سوگند که این کتاب بهترین تألیف در موضوع خود و مطمئن ترین میراث بر جاى مانده از پیشینیان است. این کتاب از بدو تألیف تاکنون، که قریب یازده قرن از آن مى گذرد، بدون چون و چرا با اقبال فرهیختگان مواجه شده است.37
این تفسیر حاوى 2700 روایت است. اما متأسفانه فقط پاره اول این تفسیر (تا آخر سوره کهف) به دست ما رسیده است. برخى در این که آیا تفسیر او مشتمل بر تمام آیات قرآن بوده یا خیر، اظهار تردید کرده اند، ولى آیة الله شبیرى زنجانى مى فرماید: در شواهد التنزیل 14 مورد پیدا کردیم که از بخش دوم تفسیر عیّاشى روایت نقل مى کند.38 بنابراین، مؤلف به تمام قرآن پرداخته بود و بخش دوم نیز تا قرن پنجم موجود بوده است.
صاحب مجمع البیان (ق 6-5) و ابن شهر آشوب (ق 6) نیز از این تفسیر استفاده کرده اند.39 این کتاب از مصادر مرحوم کفعمى (ق 9) در تألیف کتاب مصباح مى باشد.40 از این تاریخ به بعد، تا زمان مرحوم علّامه مجلسى از این کتاب خبرى نداریم. در زمان ایشان و متأخران او، این کتاب دوباره به عرصه فرهنگى جامعه بازگشت و به عنوان منبعى براى تفاسیر، به ویژه تفاسیر روایى متأخّر، مطرح است. مؤلّف در این کتاب، مانند دیگر محدّثان، روایات را با سلسله سند آن ها ذکر کرده، اما نسخه اى که اکنون در اختیار ماست، فاقد اسناد مى باشد. نسخه بردارى که موجب این ضایعه گشته، در مقدّمه نسخه خود مى گوید: من به تفسیرى که عیّاشى به سند خود آن را تصنیف کرده بود، برخورد کردم و آن را پسندیدم و در پى آن بر آمدم که کسى را بیابم که این کتاب را از مشایخ شنیده باشد یا اجازه روایت کتاب را داشته باشد تا من نیز آن را به طور مُسْنَد روایت کنم، اما چنین کسى نیافتم و به همین دلیل، ذکر سند را بیهوده یافتم و از نوشتن آن صرف نظر کردم. على رغم نقیصه پیش آمده، به دلیل هماهنگى این کتاب با کتاب هاى حدیثى دیگر، به ویژه روایات کتب اربعه، اعتبار این کتاب محفوظ است.41
* 5. تفسیر نعمانى (م پس از 342)
فراهم آورنده این تفسیر محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانى، معروف به «ابن زینب» است. او از شاگردان ثقة الاسلام کلینى و کاتب او بوده است. برخى استظهار کرده اند که پس از سال 342 فوت نموده است. این کتاب روایتى مفصل از امام على(علیه السلام) را، که حاوى شصت نکته مربوط به علوم و معارف قرآن است، براى ما روایت کرده. کتاب شناسان معاصر وى همچون ابن ندیم، نجاشى و شیخ طوسى چنین کتابى براى نعمانى گزارش نکرده اند. این کتاب در قرون متوالى در قالب ها و با اسامى دیگرى نیز عرضه شده است. اگرچه در صحّت انتساب این کتاب به نعمانى تردید وجود دارد، اما این کتاب مانند جوامع حدیثى درجه دو در صورت اتقان مطالب، مى تواند مورد استفاده اهل تفسیر قرار گیرد.42
* 6. تفسیر محمد بن عباس ماهیار (م قرن چهارم)
مؤلف این اثر، که معروف به «ابن حُجام» است، از دانشمندان سده سوم و چهارم هجرى و معاصر با ثقة الاسلام کلینى و تا سال 328 زنده بوده است. او داراى تألیفات متعددى است; از جمله چهار یا پنج تألیف در تفسیر قرآن که عبارتند از: التفسیر الکبیر، تأویل ما نزل فى النبى(صلى الله علیه وآله) ما نزل من القرآن فى اهل البیت(علیهم السلام)، تأویل ما نزل فى شیعتهم، تأویل ما نزل فى اعدائهم. از کتاب ها و تألیفات ابن ماهیار متأسفانه جز قسمتى از کتاب تأویل ما نزل فى النبى و آله هیچ کدام به دست ما نرسیده اند. این کتاب گران قدر در زمان شیخ نجاشى موجود بوده است. ایشان از گروهى نقل کرده که گفته اند: در این باب، کتابى مانند آن تألیف نشده و نیز گفته شده: هزار ورق است.43 قسمت مهمى از این کتاب از آفات زمان در امان مانده و در ضمن کتاب تأویل الآیات الباهرة فى فضائل العترة الطاهرة به دست ما رسیده است. جناب آقاى استادى حدس مى زند که کتاب باقى مانده با کتاب ما نزل من القران فى اهل البیت(علیهم السلام)یکى باشد.44
* 7. تفسیر شیخ صدوق (م 381)
تألیف دیگرى از این باب را در آثار یاد شده از شیخ صدوق مى توان یافت. وى در دهه اول قرن چهارم متولّد و در سال 381 از دنیا رفته است. نجاشى در ذکر کتاب هاى ایشان، به سه کتاب در تفسیر اشاره مى کند: کتاب تفسیر القرآن; کتاب مختصر تفسیر القرآن; کتاب جامع تفسیر المنزل فى الحج.45 اما متأسفانه چیزى از این آثار به دست ما نرسیده است.
* 8. التنویر فى معانى التفسیر
این اثر مربوط به قرن ششم هجرى قمرى و تألیف شیخ ابو على محمد (م 565)، فرزند حسن بن على فتال نیشابورى، معروف به «ابن الفارسى» از اعلام محدّثان و مفسّران امامیه، است. شیخ عبدالجلیل قزوینى در کتاب النقض، فتال را از مفاخر علماى شیعه شمرده، مى نویسد: «... (کتاب او) بر شیعه حجت باشد.»46
در این دوره، که از دهه هاى پایانى قرن سوم آغاز شد و تا اواخر هزاره اول هجرى ادامه یافت، این حرکت اگرچه با فراز و نشیب هایى همراه بود، اما تداوم یافت و تألیفاتى در باب تفسیر روایى نگاشته شد.47
ویژگى تفاسیر روایى این دوره
1. روایات در این نوشته ها بر اساس نظم داخلى قرآن سامان یافته بودند.
2. مؤلّفان این آثار درصدد استقصاى کامل روایات تفسیرى بر نیامده اند. به همین دلیل، متعرّض تفسیر آیات بسیارى نشده اند.
دوران رکود نگارش تفاسیر روایى
جناب محدّث ارموى مى فرماید: «تفاسیر مهم شیعه، که تا زمان شیخ عبدالجلیل (ق 6) در دست بوده و مورد استفاده مردم قرار مى گرفته است، آن ها بوده و پس از آن نیز تا زمان مؤلّف (تفسیر گازر)، که به قراین قوى از قرن هشتم متأخّرتر نتواند بود تفسیر مهمى نوشته نشده که معروف و مشهور باشد و مورد استفاده نوع مردم قرار گیرد.»48 سخن ایشان حکایت از دست کم دو قرن رکود و به وقوع نپیوستن اقدامى چشمگیر در زمینه آثار تفسیرى، اعم از روایى و اجتهادى، دارد.
به عقیده جناب آقاى استادى، این رکود در تفاسیر روایى (البته ایشان تفسیر روایى یا روایتى را چنین تعریف مى کند: تفسیرهایى هستند که مؤلف آن ها در ذیل هر آیه از قرآن، فقط به ذکر روایات رسیده از معصومان اکتفا مى کند و از خود جز در موارد بسیار نادر اظهار نظرى نمى کند.49) طولانى تر بوده است. ایشان مى گوید: تا سده دهم50 غیر از این چند کتاب، که یاد شدند (تفسیر نعمانى، تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(علیه السلام)، تفسیر فرات و تفسیر تأویل الآیات الظاهرة، تألیف یکى از علماى قرن دهم)، تفسیر روایى مدوّنى در دست نیست. در تفاسیر مهمى که از قرن پنجم به بعد نوشته شده اند، روایات اهل بیت(علیهم السلام) و روایات موجود در این تفاسیر بسیار کم مطرح شده اند. طبرسى در مجمع البیان على رغم در اختیار داشتن کتب تفسیر روایى بسیار کم از آن ها نقل کرده است. اگر روایات سه کتاب تفسیر على بن ابراهیم قمى، تفسیر عیّاشى، تفسیر ابى حمزه ثمالى را از مجمع البیان استخراج کنیم، شاید به پنجاه روایت هم نرسد. وضعیت کتاب هاى تبیان، تفسیر ابوالفتوح رازى (قرن ششم)، منهج الصادقین (قرن دهم) جلاء الاذهان (قرن هشتم به بعد) و مانند آن ها نیز همین گونه است.51
ایشان در جایى دیگر مى فرماید: «از قرن 5 و 6 تا اوایل قرن 11 سبک تفاسیر همه مثل تفسیر تبیان و مجمع است... از قرن 11 به بعد، که تفسیر صافى، نورالثقلین، برهان و مانند آن ها تألیف شد، تفاسیر رنگ دیگر به خود گرفتند و در تفسیر آیات از روایات بسیار استفاده شد.»52 به اجمال، مى توان پذیرفت که از قرن هفتم تا نهم تألیف تفسیر از جمله تفسیر روایى در میان شیعیان با رکود مواجه بوده است.
علت رکود نگارش تفاسیر روایى
از اواسط قرن پنجم به بعد، تفسیرنویسى در میان شیعه با تحوّلى خجسته و مبارک مواجه شد. تا این زمان، شیعیان به نگارش تفسیرى جامع براى قرآن اقدام نکرده بودند و تلاش آنان در توضیح و تبیین معارف قرآن به جمع آورى روایاتى محدود بود که از معصومان(علیهم السلام) به ایشان رسیده بود. اولین شخصیتى که به تفسیر تمام قرآن بر اساس مبانى شیعه اقدام کرد، عالم فرزانه شیخ طوسى (385ـ 460 ق) بود. شیخ طوسى در این باره مى گوید: عدم مبادرت اصحاب امامیه به تفسیرى جامع براى قرآن و اکتفاى آنان به جمع آورى روایات نقل شده در کتاب هاى روایى موجب گردید به نگارش تفسیر قرآن رو بیاورم.53
مرحوم طبرسى (متولد حدود 470 ـ م 845) نیز در این باره مى فرماید: علما در گذشته و حال، در علم تفسیر قرآن تلاش کردند و در کشف معارف پنهان آن و آشکار ساختن معانى آن سعى بلیغ نمودند و کتاب هاى بسیار تألیف کردند ... جز این که اصحاب ما [امامیه ]ـ که رضوان خدا بر آنان باد ـ در این زمینه چیزى غیر از تألیفات مختصرى، که در آن اخبار رسیده را گردآورى کردند، تألیف نکردند و جز شیخ طوسى در کتاب تبیان، کسى به شرح معانى و کشف اسرار قرآن نپرداخت.54
پرداختن به تفسیر تمام قرآن با توجه به روایات محدود تفسیرى، مستلزم به کارگیرى راه کارى دیگر براى کشف معارف قرآن کریم است; چیزى که عملا در تفسیر تبیان و تفاسیر دیگرى از این قبیل مشاهده مى شود. در این راه کار، روایات تفسیرى یکى از ابزارهاى دست یابى به معانى قرآن هستند. همین امر موجب گردید که این گونه تفاسیر، که به تمام قرآن پرداختند، صبغه روایى خود را از دست بدهند، اگرچه در این تفاسیر نیز از روایات بسیارى، به ویژه در مباحث فقهى، اسباب نزول و مانند آن استفاده شده است. علاوه بر آن، در این دوره ما شاهد رشد مباحث اصول فقه در میان دانشمندان شیعى هستیم که یکى از مباحث مهم آن حجیّت خبر واحد و نقش آن در معارف دینى از جمله تفسیر مى باشد. باید توجه داشت که در این دوره، از سوى اهل علم ـ شیعه و سنّى ـ تفاسیرى همچون تبیان، مجمع البیان، کشّاف و بیضاوى به جامعه اسلامى عرضه گشتند که نگارندگان آن براى مدت مدیدى عرصه تفسیر را در قبضه خویش داشتند و اگر کسى به فکر مى افتاد کارى در تفسیر ارائه کند، سعى داشت در حاشیه همین تفاسیر باشد. «تنها در قرن دهم، دوازده اثر در قالب حاشیه و تعلیقه بر تفسیر بیضاوى به رشته تحریر در آمد.»55
به نظر مى رسد که تفاسیر مربوط به «آیات الاحکام» مانند کنزالعرفان، تألیف فاضل مقداد (م 628) و غیر آن نیز باید مورد توجه قرار گیرند. در این تفاسیر، با نسبتى متفاوت از روایات براى تفسیر قرآن بهره برده شده است. در تفسیر کنزالعرفان از روایات بسیارى استفاده شده است و در زبدة البیان کم تر.
به همین دلیل نمى توان این تفاسیر را اجتهادى صرف دانست. بر آشنایان به این کتب معلوم است که شیوه مؤلّفان آن ها با شیوه جناب شیخ طوسى در تبیان و شیخ طبرسى در مجمع البیان و شیخ ابوالفتوح رازى در روض الجنان بسیار متفاوت است. علت این امر نیز تفاوت زمینه کارى مشایخ ـ رضوان الله علیهم ـ است. بعید نیست که صاحبان تفاسیر اجتهادى در شیعه نیز در تفسیر خود «آیات الاحکام» را بر همین منوال تفسیر کرده باشند.
در عرض آنچه گذشت، نباید شرایط اجتماعى جهان اسلام، به ویژه شیعه در آن زمان را، که با مصایب بسیارى دست به گریبان بود، فراموش کرد و نباید در این برهه در انتظار تألیفاتى باشیم که در عصر حاکمان شیعه آل بویه و صفویه شاهد آن بودیم.
البته در همین دوران هم ما کم و بیش شاهد تفاسیر مختصرى، که صاحب مجمع البیان به آن ها اشاره کرده، هستیم که متأسفانه بسیارى از آن ها به دست ما نرسیده و تنها مقدار کمى از آنچه باقى مانده، شناخته شده است. در ادامه، چند نمونه از این تفاسیر ذکر مى شوند:
* البلابل القلاقل
این اثر تألیف ابوالمکارم محمود بن ابى المکارم قوام الدین حسنى (قرن هفتم) است. میرزا عبدالله افندى اصفهانى در مکتوبى به علامه مجلسى، این کتاب را چنین توصیف مى کند: کتاب بلابل القلاقل تألیف یکى از بزرگان شیعه است که به تفسیر آیاتى، که با کلمه «قل» آغاز مى شوند، پرداخته است.56 روش این تفسیر، روایى و به زبان فارسى مى باشد.
علامه معاصر سید عبدالعزیز طباطبائى، مؤلف کتاب مزبور را شریف قوام الدین العلوى الرازى معرفى مى کند و مى گوید: مؤلف در یکى از کتاب هاى تفسیرى خود به نام دقائق التنزیل، که در تفسیر آیه «و آتِ ذى القربى حقَّه» تألیف نموده، پس از بیان منع نمودن فدک از فاطمه زهرا(علیها السلام)توسط ابى بکر، به این کتاب ارجاع داده و گفته است که ما ماجراى «فدک» را در کتاب بلابل القلاقل و کتاب هدایة العوام فى عقاید الانام به طور مشروح گفته ایم.57 ایشان مؤلف را از رجال قرن ششم یا هفتم معرفى مى کند. این کتاب به اهتمام محمدحسین صفاخواه در سال 1376 ش به زیور طبع آراسته گردید.
* نزول القران فى شأن امیرالمومنین(علیه السلام)
در این قرن، مى توان به تفسیر نزول القرآن فى شان امیرالمؤمنین(علیه السلام) اشاره کرد. مؤلف این اثر ابوبکر محمد (م 664)، فرزند مؤمن شیرازى، از محدثان و مفسّران شیعه است. شیخ منتجب الدین و ابن شهرآشوب و شیخ عبدالجلیل قزوینى از این تفسیر یاد کرده اند. از این اثر اکنون نسخه شناخته شده اى در دست نیست.58
* تفسیر صغیر ابن متوّج
این تفسیر اثر جمال الدین ابوناصر احمد بحرانى (م 820 ق) است. تفسیر صغیر ابن متوّج در یک جلد و به زبان عربى است که با استفاده از روایات و اخبار ائمّه اطهار(علیهم السلام)آیات قرآنى را تفسیر کرده است. از او تفاسیر دیگرى نیز نام برده اند.59
* تفسیر طیفور
این تفسیر اثر شیخ عفیف الدین طیفور (زنده در 876 ق)، فرزند سراج الدین جنید حافظ واعظ، از مفسّران شیعه و علماى امامیه است. این تفسیر در یک جلد به زبان عربى و به شیوه کلامى و روایى است و به احادیث مروى از ائمّه اطهار(علیهم السلام) اقتصار کرده است. در موارد بسیارى، از تفسیر فرات کوفى بهره مند شده است. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه مورّخ 909 ق را در کتابخانه «شیخ محمد سلطان المتکلمین» در تهران مشاهده نموده است.60
بنابراین، مى توان گفت: از قرن پنجم به بعد، نسبت به روایت کم توجهى نشده، بلکه برخى از اعاظم شیعه علاوه بر توجه به اخبار اهل بیت(علیهم السلام) براى تفسیر، به راهى دیگر رهنمون شدند و در این کار از بیانات کسانى که به عصر رسالت نزدیک بودند، بهره جستند. برگزیدن این شیوه براى آن ها از این نظر ضرورى بود که بر خلاف مفسّران پیشین شیعه، مى خواستند همه آیات قرآن را تفسیر کنند و کلمات بر جاى مانده از اهل بیت وحى(علیهم السلام) جوابگوى این نیاز نبود. بنابراین، مى توان گفت: از قرن پنجم به بعد، تدوین تفسیر شیعى حرکتى رو به پیشرفت داشت. از این قرن به بعد بود که دانشمندان شیعى به فکر تدوین تفسیرى منطبق با اصول شیعه براى کل قرآن افتادند و تا آن هنگام، شیعیان به تفسیر تمام قرآن اقدام نکرده بودند.
مرحله سوم تدوین تفاسیر روایى
این مرحله تقریباً از سده پایانى هزاره اول هجرى آغاز مى شود. در این مرحله، مؤلفان با بهره مندى از جوامع روایى تفسیرى پیشین و غیر آن ها، تفاسیر روایى گسترده ترى پى ریزى نمودند و تألیفات جدیدى عرضه داشتند.
یکى از آغازگران این حرکت جناب فیض کاشانى (1007ـ 1091) است. او در کتاب صافى پس از ارزیابى کار اهل سنّت در موضوع تفسیر و غیر قابل اعتماد دانستن آن، تلاش هاى علماى سلف صالح امامیه را در این باب چنین ارزیابى مى کند: تألیفات متأخران از اصحاب امامیه نیز بر منوال اهل سنّت است. آن ها نیز به استناد سخنان رؤساى عامّه سخن گفته اند و نقل روایت از اهل بیت عصمت(علیهم السلام)در بیان آن ها کمیاب است. مفسّران بیش تر به حاشیه پرداختند و از محتوا دور ماندند... آنچه توسط قدماى اصحاب امامیه از اهل حدیث تألیف شده نیز داراى کاستى هایى است; از جمله: همه آیات نیازمند تفسیر را شامل نمى شود; انتساب برخى از روایات به دلایل گوناگون به امام ثابت نیست; برخى روایات این کتاب ها ارتباطى به تفسیر قرآن ندارند و آیاتى که نیازمند تفسیر بوده، ترک شده اند; داراى نظم و اسلوب لایق و شیوایى نیستند; برخى از این تفاسیر مشتمل بر امورى برخلاف عقل و تاریخ هستند و برخى حاوى تأویلاتى که بر حیرت مراجعان مى افزایند و ... . دست یابى به روایات تفسیرى در جوامع روایى غیر تفسیرى نیز به سبب پراکندگى، بسیار مشکل است. علاوه بر این، پاسخگوى همه نیازها نیستند و خلاصه آن که تاکنون در میان مفسّران با فراوانى آن ها و فزونى تألیفات تفسیرى شان، تفسیرى پیراسته، برگزیده و بى نیازکننده، که استنباط شده از احادیث اهل بیت و خالى از سخن دیگران باشد، نیافتم. او سپس آرزو مى کند که تفسیرش چنین تفسیرى باشد و آن را جز با مدد الهى ممکن نمى داند.61
در این مرحله، دو حرکت به موازات یکدیگر شروع شد: یکى ادامه دهنده حرکت قدماى مفسّران شیعه که در آثارى همچون البرهان و نورالثقلین تجلّى یافته و با نسبتى کم تر، همان کاستى ها را به همراه دارد. دیگرى کلید اصلى فهم معارف قرآن را روایت دانسته، اما در مواردى که دستش از روایت کوتاه بوده، راه را بر خود بسته ندیده و از شیوه هاى دیگر براى دست یابى به پیام قرآن تلاش نموده است. ضمن ارج نهادن به همه این تلاشگران به گوشه هایى از آن ها اشاره مى شود:
* تأویل الآیات الظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة
تفسیر مزبور تألیف سید شرف الدین على حسینى استرآبادى نجفى (م 940) از علماى شیعه است. چنان که از نام آن هویداست، این تفسیر در بیان و شرح آیات وارد شده در فضایل خاندان عصمت و نبوت(علیهم السلام)است که از طریق اخبار و روایات فریقین به دست ما رسیده. مؤلّف در این اثر، از کتاب کنزالفوائد کراچکى و کتاب ما نزل من القرآن فى اهل بیت(علیهم السلام)تألیف ابن الحجّام و کتاب کشف الغمة اربلى و مصنفّات علّامه حلّى و کتبى دیگر بهره برده است. این اثر با تحقیق حسین استاد ولى در سال 1409 توسط دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدّرسین حوزه علمیه قم انتشار یافته است.62 پیش از این، همین اثر با تحقیق مدرسه امام مهدى(علیه السلام)انتشار یافته بود.
در این قرن، مى توان به تفسیر زواره اى اشاره کرد که در دو مجلّد بزرگ و به شیوه روایى نگاشته و ترجمة الخواص نامیده شده است.63
* البرهان فى تفسیرالقرآن
این اثر، که به اختصار تفسیر برهان نیز نامیده مى شود، تألیف محدّث بزرگوار، سیدهاشم بحرانى، از دانشمندان معروف شیعى است. وى از دانشمندان معروف قرن یازدهم (معاصر شیخ حرّ عاملى ـ م 401) است. وى در سال 1107 یا 1109 از دنیا رفت. این اثر فراهم آمده از روایات اهل بیت(علیهم السلام)است و به ندرت از برخى صحابه سخنى نقل مى کند.64 مؤلّف در این اثر، از 54 منبع شیعى ـ که برخى از آن ها اکنون در اختیار ما نمى باشند ـ و به طور محدود از برخى منابع اهل سنّت حدیث نقل مى کند.
مؤلّف تفسیر خود را با یک مقدّمه و شانزده گفتار در موضوعاتى همچون فضل علم و عالم و فضل قرآن آغاز کرده و در گفتار شانزدهم، به معرفى مأخذ تفسیر خود پرداخته و سپس تفسیر قرآن را شروع نموده است. این تفسیر در پایان این قرن (1095 هـ.ق) اتمام یافت و به عرصه فرهنگى جامعه راه پیدا کرد. وى غیر از این تفسیر، چهار کتاب تفسیرى دیگر نیز تألیف کرده و تفسیر «البرهان» جامع دو کتاب تفسیرى وى به نام هاى الهادى و مصباح النادى و روایاتى است که مؤلف پس از دست یابى به تفسیر عیّاشى و ابن ماهیار بر آن ها اطلاع پیدا کرده است.65
* نورالثقلین
تفسیر نورالثقلین، تألیف عبد على بن جمعه عروسى حویزى شیرازى (م 1112 هـ.ق) اثر دیگرى است که در همین دوره به رشته تحریر در آمد. مؤلّف با بهره گیرى از 43 مأخذ از تفاسیر روایى گذشته و جوامع حدیثى دیگر، به تألیف این کتاب مبادرت نمود.
در این تفسیر، از هفده منبع همچون نهج البلاغه، عوالى اللئالى، الخرائج و الجرائح، سعد السعود و الاهلیلجه روایاتى نقل کرده که تفسیر برهان متعرّض ذکر آنان نشده است.66 مؤلّف در این اثر از ذکر سند روایات صرف نظر کرده است. همچنین معلوم نکرده که روایت مرتبط به کدام آیه است. از این رو، مراجعه کننده در یافتن روایت مربوط به آیات مورد نظر خود، با مشکل مواجه مى شود. در این تفسیر، روایات مخالف با اجماع نیز ذکر شده اند تا راه براى تأمّل آیندگان باز باشد. این کتاب اکنون در پنج جلد مشتمل بر 13416 حدیث چاپ شده است.
* الامان من النیران
این تفسیر تألیف میرزا عبدالله افندى (1066ـ 1130)، از مشاهیر علماى رجالى امامیه و صاحب ریاض العلماء است. تفسیر مورد بحث در یک مجلّد بزرگ به زبان عربى و شیوه روایى آن شامل تمامى قرآن است. مفسّر پس از ذکر هر آیه کریمه قرآن، تمامى اخبار و احادیث مروى از خاندان عصمت و نبوت و ائمّه اطهار(علیهم السلام) را در ذیل آیه ذکر نموده است.67
* مفتاح الجنان فى حل رموز القرآن
مؤلّف این تفسیر مولى صالح بن آغا محمد برغانى قزوینى (م حدود 1271) است. او داراى تألیفات متعددى در تفسیر است. یکى از تفاسیر وى مفتاح الجنان فى حل رموز القرآن نام دارد. این تفسیر، که به آن تفسیر الوسیط و تفسیر برغانى نیز مى گویند، در هشت مجلّد بزرگ و به زبان عربى است. در این تفسیر، آیات قرآن بر مبناى روایات و احادیث ائمّه هدى(علیهم السلام) تفسیر شده اند. این تفسیر تلخیصى از تفسیر بزرگ مؤلّف با نام بحرالعرفان و معدن الایمان است. جلد اول این تفسیر، که تا بخشى از سوره «آل عمران» را در بر مى گیرد، با تحقیق عبدالحسین شهیدى صالحى در نجف به چاپ رسیده است.
گونه هاى دیگر از تفاسیر روایى
تفاسیرى که تاکنون مطرح شدند، به طور کل تفاسیرى هستند که در آن ها روایت بدون توضیح و شرحى از سوى مؤلّف، به عنوان کلید فهم قرآن معرفى شده اند و این ویژگى مشترک این گونه تفاسیر و تفاسیر تألیف شده در دو مرحله پیشین است.
در این دوره، شاهد ظهور تفاسیرى هستیم که تفسیر روایى محض نیستند، اما جنبه روایى آن ها پررنگ است. در این تفاسیر، آیاتى که روایتى ذیل آن ها وارد شده یا روایتى بتواند مضمون آن ها را روشن کند، با استفاده از روایت تفسیر شده اند; برخى از روایت هاى آن ها هم با بیانى از طرف مؤلف همراهى مى شود.
اما بر خلاف تفاسیر روایى محض، از طرح آیاتى که روایتى درباره آن ها نرسیده صرف نظر نشده، بلکه این آیات به صورت اجتهادى مورد تفسیر قرار گرفته اند.
از این نوع تفاسیر مى توان به تفسیرهاى ذیل اشاره کرد:
* جلاءالاذهان و جلاءالاحزان فى تفسیرالقرآن
این تفسیر تألیف ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانى (قرن هشتم به بعد) است. مصحّح این کتاب، جناب محدّث ارموى، آن را تلخیص تفسیر ابوالفتوح رازى دانسته است. مؤلّف شیوه تفسیرى خود را چنین بیان مى کند: «... مؤلف کتاب چنین گوید: چون یکى از این دو متمسَّک، کتاب خداى و گذاشته مصطفى(صلى الله علیه وآله) است و عوام از فایده این کتاب بى نصیب اند، از آن که علم تأویل و تفسیر آن کسى داند که سال هاى دراز در دریاى علوم غوطه خورده باشد و به غوص فکر، جواهر بیان و نکات قرآن به دست آورده باشد; نه از هر دریایى، بلکه از دریاى «اَنَا مدینةُ العِلم و علىٌّ بابُه» و تفاسیر اصحاب آنچه عربى است عوام را از آن بهره اى نیست و آنچه به زبان فارسى است بعضى که اختصار دارد از فائده عارى و آنچه مطوّل است در آن اعراب و لغت و اشتقاق و قرائت و اختلاف مفسّران از بس که آورده اند عوام در مطالعه آن سرگشته و حیران و از فائده آن بى نصیب مى شوند، چون جمله را بر این یافتم، از بخشنده انس و جان مدد خواستم و به توفیق او این کتاب در تفسیر تألیف و نام آن را جلاء الاذهان و جلاء الاحزان فى تفسیر القرآن نهادم و در او جمع کردم از تأویل آیات و تفسیر مشکلات، آنچه بزرگان دین و پیشوایان اهل یقین بر محک عقل زده اند و از قعر بحر "و الراسخونَ فى العِلم" یافته اند و سبب نزول آیات آنچه معتمدان روایت کردند و سیاق آیات و ظاهر آن را بر آن دلیل است اختیار کردم و از بهر هر آیتى اخبار و احادیث و مناقب و فضائل اهل بیت آنچه لایق بود نوشتم تا چشم بینندگان را نور بود و دل عاشقان اهل بیت(علیهم السلام) را سرور. و الحمدلله رب العالمین.»68
* الصافى
مؤلف این تفسیر محمد بن مرتضى، معروف به «فیض کاشانى» (1007ـ 1091ق) است. ایشان آیات قرآن را به دو دسته تقسیم مى کند: دسته اى که در آن ها فهم مراد آیه نیازمند راهنمایى معصوم(علیه السلام) است و دسته اى که با شرح الفاظ و بهره مندى از علوم مرسوم دست یافتنى است. مؤلف شیوه خود را چنین بیان مى کند: در هر آیه اى که نیازمند توضیح بود، اگر بیانى از قرآن نیافتم به سراغ روایات اهل بیت(علیهم السلام) در کتاب هاى معتبر اصحاب رفتم و در صورت دست نیافتن به حدیثى از طریق امامیه، از سخنان معصومان، که از طریق غیر امامى رسیده باشد، بهره بردم. در مواردى که به سخنى از ایشان دست نیافتم، به کلمات رسیده از مفسّران استناد جستم69. وى شیوه برگزیده خود را نیز با روایات مستدل مى کند.
* تفسیر شریف لاهیجى
مؤلف این اثر قطب الدین محمد شریف لاهیجى (م بین سال هاى 1088 ـ 1095) و معاصر فیض کاشانى و علّامه مجلسى و شیخ حرّ عاملى است و مورد تجلیل علماى رجالى قرار گرفته. مصحّح این کتاب، جناب محدث ارموى، درباره شیوه مفسّر مى گوید: او در تفسیر خود به نقل و بیان روایات اهل بیت(علیهم السلام) بسیار عنایت داشته و کلمات ایشان را از منابع و کتاب هاى معتبر شیعه نقل نموده است. در هر جا تعارض و تنافى در میان دو روایت یا بیش تر بوده و یا توهّم مى شده به جمع ما بین آن ها بر وجه دلپذیر پرداخته و عدم تنافى را روشن ساخته است. در هر مورد که بیانات خاصه مورد قبول عامه نبوده، دلایل عدم قبول آن ها را ذکر و به ردّ آن ها اقدام کرده است.70 در همین دوره، تألیفات دیگرى در همین سبک و سیاق در بین شیعه تحریر شده اند که از جمله مى توان به تفسیر منهج الصادقین (قرن دهم) و کنزالدقائق اشاره کرد.
عوامل پیدایش مرحله سوم تدوین تفاسیر روایى
جناب محدّث ارموى علت اوج گرفتن تألیفات روایى در این برهه از تاریخ شیعه را چنین بیان مى کند: «نهضت و جنبش امین استرآبادى [م 1028 ]توجه عموم اهل علم و دانش را به احادیث و اخبار بیش از آن که در سابق بوده اند، متوجه ساخت. پس علما در هر گوشه و کنار به نشر احادیث و اخبار و تألیف و تصنیف در آن باب پرداختند. بالنتیجه، محمدبن ثلاثه اواخر، موفق شدند تا وافى و بحار و وسائل را به رشته تألیف آوردند و همچنین سید میرزاى جزائرى کتاب بزرگ جوامع الکلام را در این باره نوشت و عوالم العلوم در ردیف این ها تألیف شد. الى غیر ذلک.»71
فرمایش ایشان در باره تفاسیر روایى نیز صادق است. باید توجه داشت که پیش از امین استرآبادى، استاد وى میرزا محمد استرآبادى (م 1028) نیز داراى گرایش هاى اخبارى بوده است و شاگرد وى کتاب الفوائدالمدنیه را، که حاوى بیان مسلک اخباریان است، به توصیه او تحریر کرده. بنابراین، با پیدایش گرایش هاى اخبارى در بین علماى شیعه از نیمه قرن دهم، تألیف تفاسیر روایى نیز با شتابى متناسب با آن دچار تحول و دگرگونى شد و در زمانى کوتاه، تألیفات متعددى در این زمینه عرضه شدند.
مطلب گذشته بستر فکرى و نظرى این حرکت را هموار نمود. امرى که از پیش وجود داشت و پى روى مى شد و در نتیجه حرکت اخباریان به انحراف کشیده شد. در این باره، نباید از تأثیرگذارى حاکمان صفوى (حکومت 907 ـ 1148) و پشتیبانى ایشان از علماى شیعه و در نتیجه، ایجاد فضاى اجتماعى و بستر عملى مناسب براى چنین حرکتى غافل شد. شاید امر اخیر در پیدایش حرکت فکرى اخباریان نیز بى تأثیر نباشد. این حرکت ابتدا به صورتى ملایم تر بروز یافت و در کتاب هایى همچون صافى، تفسیر شریف لاهیجى، تفسیر گازر و برخى تفاسیر دیگر تجلّى نمود و در ادامه، شاید به دلیل شدت یافتن آن گرایش ها، تفسیر براى بار دیگر بر پاشنه اول خود گردید و فقط به تفسیر آیاتى پرداختند که در ذیل آن ها روایتى از معصومان(علیهم السلام)یافت شده بود. البته این حرکت چندان دوام نیافت و در ادامه، در بین غالب مفسّران شیعى شیوه اى که مرحوم فیض کاشانى بنیانگذار آن بود، با قدرى تفاوت ـ بسته به تفاوت دیدگاه ها ـ دنبال شد.
--------------------------------------------------------------------------------
… کتابنامه
1ـ رضا استادى، آشنایى با تفاسیر قرآن مجید و مفسران، قم، مؤسسه در راه حق، 1377.
2ـ همو، چهل مقاله، قم، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، 1371.
3ـ على اکبر بابایى، مکاتب تفسیرى، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت، 1381.
4ـ ابوالمحاسن حسین بن حسن الجرجانى، تفسیر جلاءالاذهان و جلاءالاحزان [تفسیر گازر] تصحیح و تعلیق میر جلال الدین حسینى ارموى، بى جا، بى تا.
5ـ ابوالمکارم حسنى، البلابلوالقلاقل، تهران، احیاء کتاب، 1375.
6ـ بهاءالدین شیخ محمد شریف لاهیجى، چ سوم، علمى، 1363.
7ـ صدر حاج سید جوادى و دیگران، احمد و... ، نشر شهید محبى، تهران، دائرة المعارف تشیع، 1377.
8ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، بى تا.
9ـ محمد طوسى، اختیار معرفة الرجال، معروف به رجال «کشى»، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامى، 1348.
10ـ همو، التبیان، مکتب الاعلام الاسلامى، 1409.
11ـ همو، رجال الطوسى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1420.
12ـ عقیقى بخشایشى،طبقات مفسّران شیعه،قم، نشرنویداسلام.
13ـ محمد بن مسعود عیّاشى، کتاب التفسیر، تهران، المکتبه الاسلامیه، بى تا.
14ـ فیض کاشانى، الصافى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات.
15ـ مولى فتح الله کاشانى، منهج الصادقین، تهران، اسلامیه، بى تا.
16ـ حسین کریمان، طبرسى و مجمع البیان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1361.
17ـ فرات بن ابراهیم کوفى، تفسیر فرات کوفى، تهران، مؤسسه الطبع و النشر، 1410.
18ـ بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1406.
19ـ محمدهادى معرفت، التفسیر و المفسرون، مشهد، الجامعه الرضویه للعلوم الاسلامیه، 1418.
20ـ احمدبن على نجاشى، رجال نجاشى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1418.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ تفسیر قرطبى، ج 1، ص 35 / بحارالانوار، ج 92، ص 105.
2ـ بحارالانوار، ج 92، ص 105.
3ـ مکاتیب الرسول، ج 1، ص 403.
4ـ الفوائد الطوسیه، ص 243.
5ـ رجال نجاشى، ص 6.
6ـ الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 6، ص 317.
7ـ «... فقلتُ یابن عباس، سلنى ما شئتَ مِن تفسیر القرآن فاِنّى قرأتُ تنزیله على امیرالمؤمنین(علیه السلام) و علّمنى تأویله. فقال: یا جاریه؟ الدواة و قرطاساً فاقبلَ یکتُب ...» (اختیار معرفه الرجال، ص 81، رقم 136).
8ـ از جمله مفسران در طبقه تابعان مى توان به سعید بن جبیر اشاره کرد. او شاگرد ابن عباس بود و نسبت به خاندان وحى ارادتى تام داشت و از امام زین العابدین پى روى مى کرد و امام او را ستوده است. پى روى وى از خاندان وحى به شهادت وى انجامید. او از مفسّران صاحب نام دوره تابعان است. وى به شدت از تفسیر به رأى پرهیز مى کرد. او صاحب تفسیر است و مفسّران پس از وى از تفسیر وى استفاده بسیارى برده اند. در این که چه قدر مى توانیم تفسیر او را تفسیرى روایى بدانیم، نمى توانیم حکمى بکنیم; زیرا از طرفى او شیعه اى است که جان خود را در این امر فدا ساخته است و باید براى کلمات امامان در تفسیر اهمیت فراوانى قایل باشد. از طرف دیگر، آنچه از اقوال او در کتاب هاى دوره هاى بعد انتشار یافته، مطلب پیش گفته را تأیید نمى کند.تفسیر وى را یکى از محققان معاصر بازسازى کرده است و با عنوان تفسیر «سعید بن جبیر» چاپ کرده است.
9ـ براى اطلاعات بیش تر ر.ک: عبدالحسین شهیدى صالحى، «تفسیر و تفاسیر شیعه»، در دائرة المعارف تشیّع.
10ـ نک: تهذیب التهذیب، ج 1، ص 199.
11ـ نک: رجال شیخ طوسى، ص 109 و 124 و 160.
12ـ حاجى خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 310 به نقل از فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 2، ص 66.
13ـ نک: اعیان الشیعه، ج 1، ص 125.
14ـ هدیة الاحباب، ص 148، به نقل از طبرسى، مجمع البیان، ج 2، ص 67.
15ـ ابن ندیم، الفهرست، ص 53.
16ـ رجال نجاشى، ص 115 (رقم 296)
17ـ آشنایى با تفاسیر قرآن مجید، ص 68.
18ـ رجال شیخ طوسى، ص 265 و نیز نک: معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 13.
19ـ رجال نجاشى، ص 379 (رقم 1032)
20ـ الذریعه، ج 4، ص 250.
21ـ بحارالانوار، ج 1، ص 28 / وسائل الشیعه، ج 20، ص 59.
22ـ نک: رضا استادى، بحث حول هذا التفسیر، ملحق به تفسیر منسوب به امام عسکرى(علیه السلام)، ص 714ـ 736.
23ـ به عنوان نمونه نگ به: تفسیر سعید بن جبیر، جواد ترندک، انتشارات پیام آزادى / تفسیر القرآن الکریم لابن حمزه الثمالى، عبدالرزاق حرزالدین، نشر الهادى.
24ـ آشنایى با تفاسیر قرآن مجید، ص 30.
25ـ تفسیر فرات، ص 23، مقدّمه.
26ـ براى آشنایى بیش تر ر.ک: همان.
27ـ رجال شیخ طوسى، ص 353 (رقم 5224)
28ـ همان، 389 (رقم 5738)
29ـ رجال نجاشى، ص 260 (رقم 680)
30ـ نک: آشنایى با تفاسیر قرآن مجید، ص 45.
31ـ الذریعه، ج 4، ص  302ـ 309.
32ـ آشنایى با تفاسیر قرآن مجید، ص 29.
33ـ «تفسیر و تفاسیر شیعه»، دائره المعارف تشیع، ج 4، ص 521.
34ـ نک: رجال نجاشى، ص351ـ 350 / رجال شیخ طوسى، 440.
35ـ مرحوم علّامه طباطبائى درباره تاریخ زندگى ایشان مى فرماید: «ممّن عاش فى اواخر القرن الثالث و الهجریة.» مقدمه ایشان بر چاپ تفسیر عیّاشى. آقاى معرفت هم سال 320 را تاریخ وفاتوى بیان مى کند. (التفسیروالمفسّرون،ج2،ص 322.)
36ـ رجال شیخ طوسى، ص 440 (رقم 6282)
37ـ ر.ک: مقدّمه تفسیر عیّاشى، ج 1.
38ـ آشنایى با تفاسیر قرآن مجید و مفسران، ص 63.
39ـ رضا استادى، «عیّاشى و تفسیره»، مجله رسالة القرآن، ش 3، ص 62.
40ـ رضا استادى، «عیّاشى و تفسیره»، مجله رسالة القرآن، ش 3، ص 62.
41ـ براى اطلاعات بیش تر، ر.ک: آشنایى با تفاسیر قرآن مجید، ص 60ـ 67 / رضا استادى، چهل مقاله، «عیاشى و تفسیر او».
42ـ براى اطلاع بیش تر، ر.ک: آشنایى با تفاسیر قرآن مجید، ص 6ـ 19 / همو، چهل مقاله، «یک کتاب با چهار عنوان» / دائرة المعارف تشیّع، ج 4، ص 494.
43ـ رجال نجاشى، ص 379، رقم 1030.
44ـ چهل مقاله، ص 115-105.
45ـ رجال نجاشى، 389 و 391و392.
46ـ «تفسیر و تفاسیر شیعه»، دائرة المعارف تشیّع، ج 4، ص 513 و نیز نک: کتاب نقض، ص 263.
47ـ ر.ک: همان، ص 517 ـ 514.
48ـ صاحب کتاب النقض [تألیف ح 650] تألیفات تفسیرى شیعه تا آن تاریخ را چنین بر مى شمرد: "و از مفسران بعد از متقدّمان ... ابوجعفر طوسى است که چند مجلّد تبیان کرده است در تفسیر قرآن. و محمدبن مؤمن شیرازى که نزول القرآن تصنیف کرده فى شأن امیرالمؤمنین(علیه السلام) و بعد از آن محمد الفتال النیسابورى که تصنیف مفید ساخته و الشیخ ابوعلى الطبرسى صاحب التفسیر بالعربیة و خواجه امام ابوالفتوح الرازى که بیست مجلّد تفسیر قرآن تصنیف اوست ... و محمد بن الحسین المحتسب که مصنّف کتاب رامش افزاى است چند مجلد، و امام قطب الدین کاشى راوندى مصنّف کتب بسیارازتفسیرو..."(مقدمهتفسیرگازر،ص یا.)
49ـ چهل مقاله، ص 501.
50ـ از این تاریخ به بعد تفسیر گازر را داریم که تاریخ زندگى مؤلف آن معلوم نیست. آقاى استادى مى گوید: در سال هاى بین ابوالفتوح (ق 6) و منهج الصادقین (م 988) تألیف شده است. ممکن است که مربوط به ق 9/10 باشد. (آشنایى با تفاسیر قرآن مجید، ص 131ـ 138 جناب محدث ارموى مى فرماید: «به قراین قوى از قرن هشتم متأخرتر نتواند بود. (نک: مقدمه محدّث ارموى بر این تفسیر، ص یب.)»
51ـ آشنایى باتفاسیر قرآن مجید، با اندکى تصرّف، ص70 ـ 71 / ص 139.
52ـ آشنایى باتفاسیر قرآن مجید، با اندکى تصرّف، ص70 ـ 71 / ص 139.
53ـ التبیان، ج 1، ص 1.
54ـ مجمع البیان، ج 1، ص 10.
55ـ طبقات المفسّرین، ج 2، ص 344.
56ـ بحارالانوار، ج 110، ص 177.
57ـ البلایل و القلاقل، ج 1، ص 10 ـ 9.
58ـ «تفسیر و تفاسیر شیعه»، دائرة المعارف تشیّع، ج 4، ص 517.
59 ـ همان،ص522/طبقات المفسّرین، ج2،ص324/ص524.
60ـ همان،ص522/طبقات المفسّرین، ج2،ص324/ص524.
61ـ تفسیر الصافى، ج 1، ص 10 ـ 13 (با تلخیص).
62ـ «تفسیر و تفاسیر شیعه»، دائرة المعارف تشیّع، ج 4، ص 529 / ص 530.
63ـ «تفسیر و تفاسیر شیعه»، دائرة المعارف تشیّع، ج 4، ص 529 / ص 530.
64ـ ر.ک: البرهان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 4.
65ـ البرهان فى تفسیر القرآن
66ـ مکاتب تفسیرى، ج 1، ص 380 / ص 547 و 546.
67ـ مکاتب تفسیرى، ج 1، ص 380 / ص 547 و 546.
68ـ جلاءالاذهان و جلاء احزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 2.
69ـ صافى، ج 1، ص 77ـ 76.
70 و 71ـ تفسیر شریف لاهیجى، مقدمه، ص 11ـ 10 / ص 49.
<![endif]><![endif]>

تبلیغات