آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

انسان در دیدگاه دانشمندان علوم انسانى همچون روان شناسان اجتماعى و جامعه شناسان، موجودى سه بعدى است، و او را موجودى زیستى ـ روانى ـ اجتماعى (Biopsychosocial) معرفى کرده اند. در عین حال، بر بعد اجتماعى انسان تأکید بیش ترى مى شود. به همین دلیل، بسیارى از دانشمندان اساس رشد انسان را در روابط اجتماعى او جستوجو مى کنند. شاید به همین جهت باشد که واژه «فرد» (Individual) در مقایسه با لفظ «شخص» (Person)، به کسى اطلاق مى شود که با انسان هم نوع دیگرى یا با اجتماع در ارتباط نزدیکى باشد.1اساساً مبحث شخصیت (Personality) نیز برخاسته از همین تعامل بین فردى است; چه این که درصد زیادى از انسانیت انسان به این است که با انسان هاى دیگر در ارتباط کمال جویانه باشد. در تعامل اجتماعى است که انسان یاد مى گیرد، تجربه مى کند، دانش مى آموزد، سخن مى گوید، تفکر مى کند، پژوهش هاى علمى صورت مى دهد و... . اصولا روابط انسانى براى ارضاى نیازهاى اساسى م ضرورى اند. داشتن روابط مثبت و سالم با دیگران کلید رشد و کمال است. آنچه که امروز هستیم و آنچه در آینده خواهیم بود، هر دو معلول روابط ما با دیگران است. روابط ما رفتار ما را به صورت یک انسان اجتماعى شکل مى دهد، همچنین در منحصر به فرد بودن شخصیت، هویت و مفهوم خویشتن ما نقش عمده دارند. دیگران براى ما هم جنبه آینه دارند; یعنى ما را به خودمان نشان مى دهند و هم الگوى تقلید ما هستند. همین روابط هسته مرکزى اکثر مشکلات، اختلالات و ناراحتى هاى روانى ما را نیز شکل مى دهد. مى توان گفت: همه مشکلات انسانى عمدتاً اجتماعى و ناشى از ارتباط با دیگران است.
از سوى دیگر، مردم نیز براى پرورش روابط متقابل خود با دیگران اولویت ویژه اى قایلند و به همین دلیل است که روان شناسان اجتماعى از مدت ها پیش به عواملى که دوست داشتن یا جاذبه متقابل را افزایش مى دهد توجه داشته و به تحقیقات زیادى درباره عوامل تعیین کننده دوست داشتن و ایجاد محبّت بین افراد پرداخته اند. بنابراین، چگونگى روابط متقابل افراد از اهمیت علمى و کاربردى خاصى برخوردار است.
با نگاهى گذرا به متون دینى، درخواهیم یافت که چگونه آموزه هاى دینى ضمن تأکید بر اهمیت این موضوع، با توصیه ها و دستورالعمل هاى ساده و روشن و در عین حال، متین و زیبا، ما را به رعایت محاسن اخلاق و گسترش روابط اجتماعى مثبت رهنمون مى سازند.
محاسن و مکارماخلاق
در یک تقسیم بندى کلى مى توان دستورات اخلاقى را به دو گروه تقسیم کرد: محاسن اخلاق و مکارم اخلاق. آن دسته از دستورات اخلاقى که مربوط به روابط اجتماعى و جلب منافع مادى و چگونگى معاشرت با دیگران است و موجب بهبود زندگى دنیوى مى شود، در گروه محاسن اخلاق قرار مى گیرد. اخلاقیاتى که معیار انسانیت است و از بزرگوارى و طبع بالا و تعالى روحى و معنوى انسان حکایت مى کند، در زمره مکارم اخلاق قرار مى گیرد. به عبارت دیگر، از تقابل بین حسن خلق با سوء خلق و محاسن اخلاق با مکارم اخلاق در روایات چنین برمى آید که در مواردى که اولیاى الهى خواسته اند پیرامون اخلاق خوب به معناى جامع و کامل آن سخن بگویند و اهمیت و ارزش آن را در مجموع بیان نمایند، از کلمه «حسن خلق» استفاده کرده اند و آن را با «سوء خلق» مى سنجیدند و بدینوسیله، ما را بر ملکات حمیده و سجایاى اخلاقى پسندیده تشویق و ترغیب مى کنند و از صفات ناپسند بازمى دارند و به موازات ذکر فواید مادى و معنوى حسن خلق، از زیان هاى دنیوى و اخروى سوء خلق نیز سخن به میان مى آورند. براى مثال، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)در این کلام گهربار خود مى فرمایند: «من سعادة الرجل حسن الخلق و من شقاوته سوء الخلق.»2
اما در مواردى که اولیاى دین خواسته اند از تعالى معنوى و کمال روحانى سخن بگویند و افراد جامعه را به ارزش هاى عالى انسانى متوجه کنند، از مکارم اخلاق نام برده اند و آن را در کنار محاسن اخلاق آورده اند و گام نهایى هدف انبیا و اولیاى الهى شمرده اند. اولیاى دین به پیروان خود مى فهماندند که هدف عالى رهبران ادیان الهى، از جمله اسلام، تنها این نیست که مردم را با اخلاق خوب اجتماعى آشنا سازند و تربیت کنند، بلکه علاوه بر آن مى خواهند آنان را با سجایاى عالى انسانى پرورش دهند و از مزایاى کرامت و انسانیت برخوردارشان نمایند. به همین دلیل رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «بعثت لاتمّم مکارم اخلاق»;3 یعنى به منظور رسیدن به مکارم اخلاق، به پیامبرى مبعوث شدم. چگونگى رسیدن به این مقام رفیع و بلند را مى توان در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) جستوجو کرد، آن جا که مى فرمایند: «ذلّلوا اخلاقکم بالمحاسن و قودوها الى المکارم»;4یعنى اخلاق خود را در آغاز با صفات حمیده و محاسن اخلاق رام کنید و سپس آن را به سوى مکارم اخلاق و سجایاى عالى و ملکات نفسانى انسانى سوق دهید.
بنابراین، گام اول در اخلاق رعایت محاسن اخلاقى است. براى دست یابى به گام دوم، یعنى مکارم اخلاق، باید گام اول را با موفقیت سپرى کرد. محاسن اخلاق مایه بهزیستى و موجب تحکیم روابط اجتماعى است. محاسن اخلاق مردم را به ادب و احترام متقابل وامى دارد و در جامعه مهر و محبت ایجاد مى کند. دست یابى به محاسن اخلاق کم و بیش براى همه افراد میسّر است و همه مى توانند با تمرین و مراقبت هاى لازم، دیر یا زود خویشتن را به اخلاق خوب اجتماعى متخلّق سازند، با مردم به گرمى برخورد کنند، وظایف خویش را به شایستگى انجام دهند و از نتایج مفید و ثمربخش آن بهره مند گردند. مکارم اخلاق آن دسته از صفاتى است که در مرتبه بالاترى قرار دارد و به انسان تعالى معنوى عطا مى کند و تمایلات عالى انسان را از قوه به فعلیت درمى آورد. تنها کسانى مى توانند به کرایم اخلاق متخلّق شوند که از محاسن اخلاقى عبور، و بر هواى نفس خود غلبه کرده، به خواهش هاى غیرانسانى خویش پشت پا زده و خویشتن را از اسارت آزاد نموده باشند. پس، محاسن اخلاق براى تأمین حیات بشرى و زندگى مادى است و مکارم اخلاق براى احیاى جنبه انسانى و تکمیل جهات معنوى.
روشن است که سعادت واقعى و همه جانبه انسان در گرو توجه به هر دو حیات مادى و معنوى و نیز استفاده از هر دو جهت براى نیل به کمال و برخوردارى از مزایاى زندگى بشرى و انسانى مى باشد. به همین دلیل است که اولیاى گرامى اسلام، پیروان خود را هم به محاسن اخلاق و هم به مکارم اخلاق دعوت مى کنند.
تأثیر مکارم اخلاق در تأمین رستگارى و سعادت نهایى بشر، به مراتب بیش از محاسن اخلاقى است. محاسن اخلاقى در جلب فواید مادى و بهسازى زندگى نقش مؤثر دارد و رمز کامیابى و موفقیت انسان و راه نیل به سود بیش تر و زندگى بهتر، رعایت و اجراى محاسن اخلاقى است. پس مى توان ادعا کرد که رسیدن به محاسن اخلاق هدف واسطه اى است و نیل به مکارم اخلاق هدف نهایى. به عبارت دیگر، رعایت محاسن اخلاق گام نخست براى رسیدن به سعادت است. آنچه ما نیز مى توانیم در دایره دنیاى محسوسات خود با زندگى تجربى خویش آن را درک کنیم، نتایج و فواید رعایت محاسن اخلاق و چگونگى معاشرت و روابط اجتماعى است. راقم این سطور نیز در پى بررسى آثار و پیامدهاى محسوس و قابل مشاهده محاسن اخلاق است.
محاسن اخلاق و بهداشت روانى
روان شناسى رشته اى است در حوزه علوم انسانى که به بررسى و شناخت ابعاد روانى و درونى انسان در جهت تکوین و تکمیل آن مى پردازد و در راستاى انجام این مسؤولیت مهم، نظریه هاى ارائه شده در این حوزه، هر روز کارآمدتر و کاربردى تر از گذشته مى شود; فرایندى که آدمى را به شناسایى ابعاد پیچیده تر خویش رهنمون مى کند و در پى آن، راهبردهاى سازنده تر براى حفظ تعادل انسانى ارائه مى دهد. اما نکته حایز اهمیت این است که هرچند این راهبردها در قرن اخیر و به ویژه در چند دهه گذشته کامل تر شده است، اما با این وجود، با نگرش ژرف تر به ادیان و مذاهب الهى، به ویژه اسلام، درمى یابیم که قرن ها پیش و به شیوه اى رسا و قابل فهم، همه مطالب به دست آمده جدید، دست کم در حوزه روان شناسى بیان شده است. بر همین اساس است که روان شناسان، بخصوص روان شناسان سلامت، نقش دین و مذاهب را در زمینه هاى مختلف مورد بررسى قرار داده اند،5 به گونه اى که امروزه روان شناسان ارتباط میان بهداشت و سلامت جسمانى و روانى انسان با اعتقادات و باورها و رفتارهاى دینى و اخلاقى را غیرقابل انکار مى دانند. در سال هاى اخیر، استفاده از مذهب و اعتقادات دینى مورد توجه سیاست گذاران و تدوین کنندگان استراتژى هاى بهداشت جامعه نگر در سازمان جهانى بهداشت (WHO) نیز قرار گرفته و این سازمان بخشى از انتشارات خود را از سال 1992 به آموزش بهداشت از طریق مذهب به عنوان راه کار زندگى سالم اختصاص داده است و کتاب ها و جزوات زیادى را تحت عناوین دینى نظیر: بهداشت از دیدگاه اسلامى، ارتقاى سطح بهداشت از طریق سبک زندگى اسلامى ( Health promotinthrough Islamic life style) و نیز نقش مذهب و اخلاق در پیش گیرى و کنترل بعضى بیمارى ها منتشر نموده است.6
بسیارى از روان شناسان نظیر یونگ، فرانکل، تیلیچ و آلپورت معتقدند که یک نظام ارزشى دینى، نقش مهمى در سلامت روانى ایفا مى کند. در نوشته هاى یونگ (Yong) چنین مى خوانیم: «تمام مراجعان 35 ساله من به خاطر فقدان ثبات و معنى دهى به زندگى، که دین مى تواند به انسان عطا کند، دچار بیمارى شده بودند.»7
فرانکل (Frankl) نیز مى نویسد: «دین سهم زیاد و غیرقابل اندازه گیرى در سلامت روانى دارد.»8
تیلیچ (Tillich)، که خود یک کشیش مسیحى است نیز مى نویسد: «ایمان به خدا به تمام ابعاد انسان و به تمام شخصیت وى عمق، جهت و وحدت مى بخشد. قدرت وحدت شخصیت انسان به ایمان فرد به خداوند بستگى دارد.»9
آلپورت (Allport) نیز معتقد است: «نظام ارزشى دینى تنها نظام ارزشى اى است که مى تواند کاملا و مستمراً به شخصیت انسان وحدت بخشد.»10
بر اساس دیدگاه مشهور کارشناسان علوم اسلامى، معارف دین به سه بخش عمده اصول عقاید، اخلاق و احکام تقسیم مى شود. اخلاق شامل ویژگى ها و خصلت هایى است که هر فرد در راه دستیابى به کمال باید خویشتن را به آن بیاراید و از اضداد آن دورى کند. با دستورالعمل هاى این بخش است که افراد مى توانند رفتارهاى فردى و اجتماعى و چگونگى روابط اجتماعى خود را شکل دهند و به اهداف واسطه اى یا نهایى دین دست یابند. یکى از دستورالعمل هاى دین در بخش اخلاقى چگونگى ارتباط افراد با یکدیگر است. در اندیشه دینى و اخلاقى ما، حفظ، توسعه و تعمیق روابط دوستانه و ارتباط صمیمانه با دیگر افراد از آن چنان اهمیتى برخوردار است که هرکس در جرگه دین قرار گرفت به عنوان «برادر» از او یاد مى شود و رعایت حسن خلق، نشانه دین دارى فرد است. پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)مى فرمایند: «حسن الخلق نصف الدین»;11 داشتن اخلاق نیکو در روابط اجتماعى نیمى از دین محسوب مى شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز حسن خلق را رابطه بین خداوند و بندگانش قرار داده است، آن جا که مى فرماید: «ان الله عزوجل جعل محاسن الاخلاق وصلة بینه و بین عباده.»12
امام صادق(علیه السلام) نیز حسن خلق را مایه توسعه رزق مى دانند و مى فرمایند: «حسن الخلق من الدین و هو یزید فى الرزق.»13
درباره اهمیت محاسن اخلاق، نقش و پیامدهاى آن در سلامت و آرامش روحى و بهداشت روانى انسان از منظر آموزه هاى دینى همین بس که ملاقات و ارتباط انسان ها مایه سکون و آرامش قلوب مؤمنین است.14 هرچند متخصصان بهداشت روانى براى بهداشت و سلامت روانى بر تعریف واحدى اتفاق نظر ندارند، ولى مى توان گفت: یکى از ملاک هاى سلامت روان، که مورد تأکید کارشناسان این فن است، تأکید آن ها بر کنش اجتماعى و رفتار اجتماعى مناسب افراد است. به عنوان نمونه، سالیوان (Sulivan. H.1954) بر این باور است که در سلامت روان، ارزش عمده بر کنش اجتماعى مؤثر قرار دارد، و یا ونتیز (Ventis,L.W.1995) سلامت روان را وابسته به هفت ملاک مى داند که اولین ملاک موردنظرش، رفتار اجتماعى مناسب است، و یا انجمن کانادایى بهداشت روانى، سلامت روانى را در سه بخش تعریف کرده و در بخش دوم آن، که عبارت است از: «بازخوردهاى مربوط به دیگران»، موضوع «علاقه به دوستى هاى طولانى و صمیمى» را مطرح نموده است.
بنابراین، بر اساس این تعاریف و ملاک هاى سلامت روان و با توجه به اجتماعى بودن انسان در حوزه روابط اجتماعى و ارتباطات انسانى، فردى از سلامت روانى برخوردار است که بتواند به بعد اجتماعى خود توجه کافى داشته باشد که جلوه و نمود آن در نحوه ارتباطات اجتماعى فرد روشن مى شود. طبیعى است محاسن اخلاقى مى تواند زمینه رشد و تحول مثبت فرد را براى رسیدن به کمال و سلامت روانى او فراهم آورد. اینک شایسته است با تجزیه و تحلیلى روان شناختى، به نقش و کارکردهاى گوناگون محاسن اخلاق در زندگى فردى و اجتماعى انسان بپردازیم.
محاسن اخلاق و احساس ایمنى
احساس ایمنى ( Feeling ofsecurity) عبارت است از: احساس آزادى نسبى از خطر. این احساس وضع خوشایندى را ایجاد مى کند و فرد در آن داراى آرامش جسمى و روحى است. احساس ایمنى از جمله احساسات و عواطف زیربنایى و حیاتى براى تأمین بهداشت روانى است. افراد ناایمن نامتعادلند و همواره احساس عدم امنیت، ترس و خطر از بیرون و درون خود دارند و نمى توانند انسان سالم باشند. آلپورت وقتى انسان سالم بالغ (mature) را معرفى مى کند، یکى از شاخصه ها و ویژگى هاى اصلى او را داشتن احساس ایمنى مى داند.15 فرد ناایمن معمولا با پرخاش گرى و با اضطراب واکنش نشان مى دهد و در دنیاى ذهنى خود همواره در حال دفع کردن خطرات احتمالى است. آلفرد آدلر (Alfred Adler) نیز تنها انگیزه اساسى انسان را نیاز به ایمنى معرفى نموده و مى نویسد: «تمدن امروزى تأثیر زیادى روى هدف ها دارد. این تمدن حدود فعالیت هاى فرد را معین مى کند که به هر طریقى دست زند تا بدین ترتیب احساس ایمنى و سازش با محیط خود بنماید.»16
تأثیرى که احساس ناایمنى بر انسان دارد، ایجاد حالت تنش و برانگیختگى و عدم تعادل است. برخى روان شناسان معتقدند که احساس ناایمنى یک احساس خالص، مجرد و محدود نیست، بلکه احساس پیچیده و مرکبى است که باید به عنوان یکى از صفات اصلى کل شخصیت انسان محسوب گردد. در این میان، آبراهام مزلو (Maslow)، روان شناس معروف انسان گرا، از اولین کسانى است که در این زمینه نظریات اساسى ارائه نموده است. وى براى روشن نمودن مفهوم ناایمنى، چهارده نشان گان یا عناصر اجزایى این احساس را برمى شمرد. وى اظهار مى دارد که نشان گان اول تا سوم، نشان گان اولیه هستند و به عنوان علت نسبت بر سایر علایم تلقّى مى شوند و بقیه نشان گان ثانوى اند. این سه نشان گان عبارتند از:
1. احساس طرد شدن; مورد عشق و علاقه دیگران نبودن و این که، دیگران به سردى و بدون محبت با او رفتار مى کنند و اطمینان به این موضوع که مورد تنفر و خصومت دیگران واقع شده است.
2. احساس تنهایى;
3. احساس این که دایماً در معرض خطر قرار دارد.17
به نظر مى رسد، محاسن اخلاق و داشتن روابط مثبت و حسن سلوک با دیگران مى تواند مایه ایمنى و اطمینان خاطر و موجب آسایش فکر و آرامش روح شود; زیرا در جامعه اى که افرادش بدون هرگونه خشم، پرخاش گرى، تندى و خشونت از ارتباطات مثبت و خوش رفتارى نسبت به یکدیگر برخوردارند، بهتر مى توانند توان و نیروى خود را در جهت رشد و کمال یکدیگر به کار گیرند نه در جهت تخریب و فرسایش نیروهاى روانى خود. در نتیجه، از نیروهاى خود به نفع همدیگر و بهبودى زندگى فردى و اجتماعى و عشق و محبت ورزیدن به یکدیگر استفاده خواهند کرد.
امام موسى کاظم(علیه السلام) مى فرماید: «لا عیش اغنى من حسن الخلق»;18 هیچ زندگانى و حیاتى غنى تر از حسن خلق نیست. جامعه اى که جان و مال و آبروى افراد مصون از هرگونه تعرض و تجاوز دیگران است و محور اصلى روابطشان، حسن هم جوارى و حسن خلق است، نیروهاى مردم در مجارى عمران و آبادانى آن جامعه به کار مى رود و به نفع یکدیگر قدم برمى دارند و از حیات طبیعى برخوردار بوده و در جهت سلامت و آرامش جسمى و روانى یکدیگر خواهند بود و کم تر احساس نگرانى و تشویش مى کنند و به جاى این که احساس طردشدن و مورد تنفر و خصومت دیگران واقع شدن و نیز احساس تنهایى و یا احساس در معرض خطر بودن کنند، احساس مورد عشق و علاقه و یار و یاور همدیگر بودن و احساس آرامش و ایمنى داشتن به آن ها دست خواهد داد. در واقع، مى توان از نشان گان ناایمنى فاصله گرفته و به نقطه مقابل آن راه پیدا کرد.
نحوه و کیفیت روابط انسان هاى کامل به گونه اى است که موجب آرامش یکدیگر است. امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند: «ان المؤمن لیسکن الى المؤمن کما یسکن الظمأن الى الماء البارد»;19 همان طور که تشنه به آب سرد آرامش مى گیرد، مؤمن به وسیله مؤمن دیگر آرامش مى یابد. توضیح آن که چنان که شخص تشنه از فراق آب، اضطراب و پریشانى دارد و با همه وجود همواره در پى آب است و چون آب را بیابد، دلش آرام مى گیرد، مؤمن هم از فراق مؤمن پریشان است و چون او را پیدا مى کند، دلش آرام مى شود.
محاسن اخلاق و عزّت نفس
نیاز به عزّت نفس (Self - seteem) از جمله نیازهاى اساسى انسان است. همه دوست دارند تا نظر خوب و مثبت دیگران را به خود جلب کنند و پیوسته براى رسیدن به آن تلاش مى کنند. بر اساس نظر آبراهام مزلو، احساس عزّت نفس در پرتو میل به پیشرفت، کفایت و کارآمدى از درون و نیز میل به حساب آمدن و مورد احترام دیگران واقع شدن از بیرون به دست مى آید.20 چگونگى شکل گیرى و رشد عزّت نفس، تأثیر مهم و سرنوشت سازى در زندگى انسان دارد; اگر به گونه اى غیرطبیعى بیش از اندازه رشد کند، به اختلالاتى نظیر شیدایى منجر مى شود و چنانچه در اثر آسیب دیدن این احساس، فرد دچار پس رفت و تحلیل گردد، زمینه براى پدید آمدن افسردگى و اختلالات وابسته به آن ایجاد خواهد شد. رشد طبیعى عزّت نفس زمینه مناسب را براى پیشرفت در زندگى آماده ساخته و موجب خودشکوفایى(actualization-Self)، ظهور خلاقیت و بالندگى شخص در طول زندگى مى شود.
رزنبرگ (1985) مى نویسد: عزّت نفس زاییده زندگى اجتماعى و ارزش هاى آن است و محیط زندگى و اجتماع است که فرد را متأثر مى کند و نوعى پذیرش خود را به او مى دهد. بنابراین، احساس عزّت نفس با کیفیت ارتباط افراد با یکدیگر در تعاملات خانوادگى و اجتماعى، ارتباط مستقیم دارد.
خانم الیزابت هارلک یکى از روان شناسانِ به نام، معتقد است: خوشبختى سه پایه مهم و اساسى دارد: موفقیّت، محبوبیت و مقبولیت.21مقبولیت چیزى غیر از محبوبیت است; زیرا ممکن است شما کسى را دوست داشته باشید، اما مسؤولیتى اجتماعى به او ندهید. مقبولیت بیش تر در ارتباط اجتماعى و در پذیرفتن مشارکت هاى اجتماعى مطرح مى شود. فرد با کسب شایستگى و دریافت تأیید توسط دیگران در تعاملات اجتماعى است که مى تواند به نوعى احساس عزّت نفس مناسب دست یابد. ولى اگر عشق، دوست داشتن و پذیرش متقابل اجتماعى از بین برود، هویت و عزّت نفس فرد مخدوش خواهد شد و بر اساس معیار سلسله مراتب مازلو، از رسیدن به خود شکوفایى باز خواهد ماند و یا دست کم دچار ضعف و مشکل خواهد شد. چنین اجتماعى از نظر بهداشت روانى دچار مشکل خواهد گردید.
شکست ها، خوارى ها، سرافکندگى ها و عدم پذیرش هاى اجتماعى به آسانى موجب محدود ساختن حوزه معاشرت مى گردند. فرد از ترس آن که دوباره همان رنج ها و عدم مقبولیت ها را احساس کند، نقش خود را رها کرده، از قبول وظایف خود مى گریزد و از روابط خود با دیگران روگردان مى شود و در مواردى که این حالت شدید باشد، ممکن است فرد از همه گریزان گردد و از هر نوع تماس هاى عاطفى اجتناب ورزد.
محاسن اخلاق رمز محبوبیت و راه نفوذ در دیگران است. محاسن اخلاق دل ها را به هم پیوند مى دهد و روابط معنوى را مستحکم مى سازد. افراد مؤدب و با اخلاق نیکو، همواره مورد مهر و علاقه و احترام دیگران واقع مى شوند. قشرهاى گوناگون جامعه با آنان به گرمى و گشاده رویى برخورد مى کنند و بدان ها با دیده تحسین و احترام مى نگرند. لقمان به فرزند خود سفارش مى کند که با همه مردم به حسن خلق برخورد کن. اگر فاقد ثروت باشى و نتوانى به بستگانت کمک مالى نمایى یا برادران دینى ات را از عطایاى خود بهره مند سازى، مراقب باش که حسن خلق و گشاده رویى را از دست ندهى; چه این که افراد خوش خلق را خوبان دوست مى دارند و بدها نیز خود را به وى نزدیک مى کنند.22
حضرت على(علیه السلام) مى فرمایند: «ربّ عزیز اذلّه خلقه و رب ذلیل اعزّه خلقه»;23 چه بسا خلق و خوى ناشایست فرد عزیز و داراى منزلت اجتماعى، موجب ذلت و خوارى او شود و گاهى فرد به ظاهر ذلیل و خوار، به خاطر حسن سلوک و خلق و خوى مثبت و ارزشمند خود پیش مردم عزیز و مورد احترام قرار گیرد. بنابراین، مى توان گفت: یکى از عوامل تأثیرگذار در عزّت و ذلت افراد، نحوه ارتباطات فرد با دیگران است و این محاسن اخلاق است که موجب تحکیم روابط اجتماعى و حفظ جایگاه و موقعیت اجتماعى فرد مى شود. همان طور که لقمان به فرزندش مى گوید، اگر همه مردم نمى توانند با مظاهر دنیوى همچون مال و ثروت یا قدرت و دیگر امور در حفظ و گسترش جایگاه اجتماعى مطلوب خود موفق باشند، ولى مى توانند با بهره گرفتن از حسن سلوک و رفتارشان در رسیدن به این هدف و تأمین یکى از نیازهاى روانى خود موفق شوند، که البته نیازمند بهترین و مراقبت هاى لازم براى فراگیرى و عمل کردن نکات ضرورى در روابط اجتماعى و رعایت محاسن اخلاقى است. همین نکته را امام صادق(علیه السلام) در یک عبارت کوتاه بیان فرموده است. وقتى از آن حضرت مى پرسند: «ما حدُّ حسن الخلق»; محدوده حسن خلق چیست؟ مى فرمایند: «تلیّن جانبک و تطیب کلامک و تلقى اخاک ببشر حسن»;24 یعنى با مردم به نرمى برخورد کن، پاک و مؤدب سخن بگوى و در مواجهه با برادرانت گشاده روى باش.
با این بیان معلوم مى شود که به آسانى مى توان عزّت اجتماعى را تحصیل کرد و پاسخ مناسبى به یکى از نیازهاى اساسى انسان داد.
محاسن اخلاق و انسان سالم
روان شناسان انسان گرا یکى از ویژگى هاى انسان سالم ـ یا در اصطلاح آلپورت، انسان بالغ و پخته (mature) ـ را داشتن روابط گرم با دیگران مى دانند. داشتن روابط گرم با دیگران، خود مستلزم دو امر است: یکى، عشق و علاقه به افرادى که با آنان رابطه نزدیک و صمیمانه اى دارد; مثل پدر، مادر، فرزند، همسر و دوست صمیمى; و دیگرى، مهربان بودن (Compassion) با همه افراد; یعنى با همه مردم احساس همبستگى و همدلى داشتن.
چنین فردى به همان اندازه که به رفاه و سعادت خود علاقه مند است، به رفاه و سعادت دیگران مى اندیشد و عشق و علاقه خود را بدون هیچ انتظار و پیش شرطى به پاى اطرافیان خود نثار مى کند و در روابط اجتماعى خویش با دیگران احساس همدلى دارد. همدلى فرایندى است که متضمن حساس بودن نسبت به احساسات دیگر و پیوند عاطفى با آنان است. به قول کارل راجرز، دیگر روان شناس انسان گرا، همدلى عبارت است از  اجتناب از هرگونه داورى در باب احساسات دیگران، بلکه در مقابل، کوششى است براى درک کامل این احساسات از دید خود آنان. همین ویژگى است که موجب مى شود فرد در ارتباطات متقابل اجتماعى خود با دیگران با ملاطفت و به دور از هرگونه تندى و خشم برخورد کند. وقتى انسان از درون داراى چنین احساسى بود، در رفتار بیرونى خود گشاده رو و بشّاش خواهد شد. شاید به همین دلیل است که وقتى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) از محبوب ترین افراد نزد خدا سخن مى گویند، مى فرمایند: «احبکم الى الله احسنکم اخلاقاً الموطئون اکنافاً الذین یألفون و یؤلفون»;25یعنى از همه شما محبوب تر نزد خداوند کسى است که اخلاقش از همه بهتر باشد; همان کسانى که متواضع اند، با دیگران مى جوشند و مردم نیز با آن ها مى جوشند.
حضرت على(علیه السلام) نیز در اوصاف انسان کامل (مؤمن) چنین مى فرمایند: «عنوان صحیفة المؤمن حسن خلقه»;26 یعنى سرلوحه ویژگى هاى مؤمن (انسان کامل) حسن خلق اوست.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ على اسلامى نسب، روان شناسى سازگارى، ص 33.
2ـ مستدرک الوسایل، ج 2، ص 83.
3و4ـ فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 4، ص 121/ ص 122.
5و6ـ ر.ک.به: مجموعه مقالات و پژوهش هایى که در اولین همایش نقش دین در بهداشت روانى 1376 گردآورى شده است.
7ـ فوردهایم، مقدمه اى بر روان شناسى یونگ، ترجمه مسعود میربها، ص 145.
8ـ فرانکل، انسان در جستوجوى معنا، ص 94.
9ـ جیمز ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى، ص 32.
10ـ سید محمدحسین جلالى تهرانى، بهداشت روان، (جزوه درسى)، ص 39.
11ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 393.
12ـ مستدرک الوسایل، ج 11، ص 193.
13ـ بحارالانوار، ج 75، ص 257.
14ـ فان الرحم اذا مسّ الرحم سکنت. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 73، باب 132، حدیث 9.
15ـ سید محمدحسین جلالى تهرانى، پیشین، ص 26.
16ـ محمودمنصور، احساس کهترى، ص 64.
17ـ سعید شاملو، بهداشت روانى، ص 144.
18ـ مستدرک الوسایل، ج 11، ص 12.
19ـ اصول کافى، ج 3 مترجم، ص 345، حدیث 2323.
20ـ  ابراهام مزلو، انگیزش و هیجان، ترجمه احمد رضوانى، ص 82.
21ـ على اکبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد، ص 125.
22ـ محمدتقى فلسفى، اخلاق، ص 325.
23ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 53.
24ـ شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص 253، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
25ـ طبرسى، مجمع البیان،ج10، ص 333.
26ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 392.

تبلیغات