معرفى گروه دینشناسى و ضرورت پژوهش در این رشته
آرشیو
چکیده
متن
حجةالاسلام آقاى دکتر محمدعلى شمالى دانشمندى فاضل، فرهیخته، فعّال، پرتلاش و سختکوش است که معمولا غالب حوزویان او را مىشناسند. چهرهاى آشنا، که سالها از خوان نعمت حوزه بهرهمند و اینک پس از اخذ مدرک دکترى در زمینه "فلسفه اخلاق" با کولهبارى از تجربه به عنوان مدیر گروه دینشناسى و عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره) مشغول فعالیت مىباشد. این گفتوگوى صمیمى را با هم مىخوانیم. لازم به یادآورى است که برخى از آثار علمى ایشان عبارتند از:
* Self - knowledge (Tehran, 1996)
* Ethical Relativism (London, 2002)
* Discovering shi¨i Islam (London, 2003)
* Shi¨i Islam: Origins, Fait & practices (london, 2003)
معرفت: ضمن تشکر از شرکت در این مصاحبه، به عنوان اولین سؤال، لطفاً سوابق علمى و تحصیلات خودتان را در داخل و خارج از کشور به طور خلاصه بیان نمایید.
درباره سوابق تحصیلاتى خودم، باید عرض کنم که بنده در تهران به دنیا آمدم و تحصیلات ابتدایى خود را در تهران گذراندم. دوره راهنمایى و دبیرستان را در مدارس سازمان ملّى پرورش استعدادهاى درخشان بودم. در اوج انقلاب اسلامى، من در کلاس سوم راهنمایى بودم. دوره دبیرستان را پس از انقلاب گذراندم. در سال دوم و سوم دبیرستان همزمان با درسهاى دوره متوسطه، به دلیل علاقه زیادى که به زبان عربى داشتم، خدمت یکى از روحانیان رسیدم و به خواندن جامع المقدمات مشغول شدم. به تدریج، با علوم اسلامى و حوزوى و فضاى معنوى حوزهها آشنایى بیشتر پیدا کردم، بخصوص در فضایى که پس از شهادت استاد شهید مطهرى ایجاد شده بود. به همین دلیل، وارد حوزه شدم و بعداً دیپلم گرفتم. در ورود به حوزه در سال 1361 ابتدا وارد مدرسه «حقّانى» شدم، سپس به مدرسه «شهیدین» رفتم. در کنار درسهاى متعارف حوزوى، به دلیل علاقه زیاد به فلسفه اسلامى و فلسفه غرب، سعى مىکردم با این علوم نیز آشنا شوم. در سال 1368 که دروس سطح را به پایان رساندم، همزمان با شروع درس خارج، براى اخذ مدرک کارشناسى در رشته «فلسفه غرب» در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نیز شرکت کردم. به دنبال آن، تحصیل در این رشته را در مقطع کارشناسى ارشد ادامه دادم. از سال 1370 علاوه بر درسهاى متعارف حوزوى، دوره خاصى در «بنیاد فرهنگى باقرالعلوم(علیه السلام)» برگزار شد. در آنجا، در دوره کلام جدید شرکت کردم. پس از انتقال بنیاد به «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)» در این مؤسسه فعالیتهایى همچون تدریس زبان تخصصى و متون فلسفى و راهاندازى واحد تربیت مترجم را به عهده داشتم. در سال 1375 همزمان با پایان دوره کارشناسى ارشد فلسفه غرب به پیشنهاد حضرت آیةاللّه مصباح یزدى ریاست محترم مؤسسه، براى تحصیل در مقطع دکترى در خارج کشور انتخاب شدم. پس از مطالعات گوناگون، قرار شد به کشور انگلستان عازم شوم. در مقطع دکترى در زمینه «فلسفه اخلاق» در دانشگاه منچستر مشغول به تحصیل شدم و بحمداللّه، با اینکه مسؤولیتهاى تبلیغى همچون اداره مرکز اسلامى منچستر را بر عهده داشتم، توانستم در کمتر از سه سال و نیم دوره دکترى را به پایان رسانم. پس از اخذ دکترى با موضوع «نسبیتگرایى اخلاقى»، تحقیقى را به عنوان فوق دکترى در زمینه اصول اخلاقى مربوط مرگ و زندگى که به حوزه اخلاق زیستى مربوط مىشود، با استاد راهنماى خودم شروع کردم که اکنون نیز ادامه دارد. با توجه به علاقه زیادى که به مراجعت به کشور اسلامى و بخصوص حوزه علمیه داشتم، سعى کردم علىرغم زمینههاى فراوان براى فعالیتهاى علمى و تبلیغى هر چه زودتر برگردم و بحمداللّه، در سال گذشته مراجعت کردم و در مؤسسه مشغول به کار شدم. اکنون علاوه بر تدریس در مؤسسه، مسؤولیت گروه «دینشناسى» را به عهده دارم و امیدوارم بتوانم در حدّ توان به حوزه خدمت کنم.
معرفت: موضوع پایاننامه شما چه بود؟
موضوع پایاننامه بنده به طور مشخص «نسبیتگرایى اخلاقى با تأکید بر آراى گیلبرت هارمن و دیوید ونگ» بود. دلیل انتخاب این موضوع هم این بود که به هنگام مکاتبه با دانشگاههاى گوناگون براى اخذ پذیرش، موضوعات متعددى به ذهنم رسید، ولى به نظرم آمد که در میان آن موضوعات بهتر است موضوعى را انتخاب کنم که هم به لحاظ علمى مناسب باشد و هم اثر عملى داشته باشد و احساس کردم که یکى از مهمترین موضوعات سرنوشتساز نه تنها در حوزه اخلاق، بلکه در حوزههاى دیگر هم، این است که آیا ارزشهاى اخلاقى ثابت، کلّى و جهانشمول وجود دارند یا خیر. به همین دلیل این موضوع را انتخاب کردم و دو نفر از جدیدترین فیلسوفان اخلاق را که در این زمینه صاحبنظر هستند، به طور خاص مورد بررسى قرار دادم وبحمداللّه، درابتداى سالجارى میلادى، پایاننامه بنده در انگلستان به چاپ رسید و استقبال خوبى هم از آن شده است.
معرفت: آیا پایاننامه شمابهفارسىترجمهشده است؟
متأسفانه هنوز فرصت ترجمه یا نگارش آن را به زبان فارسى پیدا نکردهام، ولى امیدوارم بتوانم به زودى این کار را انجام دهم.
معرفت: درباره مسؤولیت فرهنگى و تبلیغى و کارهاى علمىتان در خارج از کشور و برنامهاى که اخیراً در ایتالیا داشتید، توضیح دهید.
در کنار تحصیل، برخى مسؤولیتها را از باب وظایف طلبگى و انشاءالله سربازى امام زمان(علیه السلام)لازم بود بپذیرم. یکى از شهرهایى که در خارج از کشور تعدادى زیادى از ایرانیان مقیم و دانشجویان بورسیه را در خود دارد، شهر منچستر انگلستان است، به گونهاى که گفته مىشود بیشترین تعداد دانشجویان دکتراى بورسیه در این شهر هستند. از گذشته، با همّت برخى از عزیزان مرکزى در آنجا دایر شده است که همزمان با رفتن ما، مدیریت آن مرکز هم به بنده واگذار شد. گرچه در ابتدا چنین بنایى نداشتم، ولى به هرحال این کار انجام شد. این را هم من از توفیقات خداوند متعال مىدانم با اینکه این مسؤولیت در آن زمان مشکلاتى هم براى ما داشت، چه به لحاظ صرف وقت و چه به لحاظ توان فکرى و عصبى که از انسان مىگرفت، ولى احساس مىکنم خداوند متعال عنایاتى کرده بود که بتوانم در آن ظرفیت محدود کمک کنم و براى معنویت خودم هم مفید بود.
یکى از چیزهایى که از ابتدا بر آن مصر بودم، این بود که فارغ از بحث مسؤولیت مرکز، سعى کنم تا آنجا که ممکن است ارتباطات خودم را از قالب ارتباطات محدود با دانشجویان ایرانى خارج کنم. متأسفانه یکى از آفاتى که برخى از تجمعهاى دانشجویى و ایرانى در خارج از کشور پیدا کردهاند این است که در داخل خودشان محدود شدهاند و کمتر با دیگران ارتباط برقرار مىکنند. فضایى که پس از انقلاب در تجمّعات دانشجویى حاکم بود; در معرّفى اسلام و انقلاب و تشیّع بسیار فعّال بودند، متأسفانه در سالهاى اخیر ضعیف شده است و بیشتر به مسائل داخلى و مشکلات و نزاعها و اختلافات سیاسى و داخلى پرداخته مىشود که این آفت بزرگى است. ما سعى کردیم حتىالامکان این قالب را نپذیریم. به همین دلیل، سعى کردیم ارتباط زیادى با ایرانیان مقیم، مسلمانان غیرایرانى و حتى با غیرمسلمانها داشته باشیم. از جمله کارهایى که در این زمینه انجام شد، براى مثال، ارتباط با شیعیان غیر ایرانى بود که سعى مىکردیم که در مجامعشان زیاد حاضر شویم، به منزلهایشان برویم، آنها به منزل ما رفت و آمد داشتند و ارتباطى صمیمى بین ما ایجاد شده بود، به گونهاى که یک برادرى کامل را احساس مىکردیم و آنها موقع مراجعت ما به ایران احساس ناراحتى مىکردند، با اینکه ما کار خاصى هم نکرده بودیم، ولى یک پیوند صمیمى و عاطفى ایجاد شده بود. یکى از برکات این ارتباطها آن بود که ما براى اولین بار در منچستر توانستیم مراسم مشترک برگزار کنیم; مثلا در میلاد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام صادق(علیه السلام) براى اولین بار با مشارکت دوازده مرکز شیعى، در دانشگاه یومپ مراسم برگزار کردیم. در مراسمهاى بزرگداشت انقلاب و رحلت حضرت امام(قدس سره) خود غیر ایرانىها مىآمدند عضو کمیته مىشدند، مجرى مىشدند، پاى اعلامیههاى دعوت را امضا مىکردند و الحمدلله به لطف خداوند این برادرى اسلامى به تدریج پررنگتر و ملموستر شد. علاوه بر این، سعى کردیم تا از این فرصتى که خداوند در اختیارمان قرار داده است، براى آشنایى مستقیم با ادیان دیگر و تجاربى که اصحاب این ادیان دارند، آشنا شویم. در این زمینه، وقت فراوانى هم صرف کردیم; بعضى وقتها یک هفته، ده روز ما در محلهاى اینها حاضر مىشدیم، حتى به صورت شبانهروزى با هم گفتوگو مىکردیم. در مراسم دعایشان یا بحثهایشان شرکت مىکردیم تا به طور مستقیم بتوانیم با آنان آشنا شویم که چه اعتقاداتى دارند، چه مىکنند و چه همکارىهاى مشترکى مىتوانیم با همدیگر داشته باشیم.
از دیگر ثمرات این ارتباطات آن بود که با یکى از مهمترین گروههاى مسیحى کاتولیک و در واقع، بزرگترین جنبش عوام (یعنى غیروابسته به کلیساى کاتولیک در عین حال مرتبط با آن) ارتباط پیدا کردیم و حتى آنها در انگلستان کتابى را که همسر بنده درباره عشق در اسلام و مسیحیت نوشته بود، چاپ کردند. سه سال قبل در همایش «اسلام و مسیحیت»، که در ایتالیا برگزار کرده بودند، شرکت کردیم و سال گذشته هم خودم براى آشنا شدن با مؤسسات مسیحى که در باب گفتوگوى ادیان و ارتباط با اسلام کار مىکنند، به شهرهاى گوناگونى در ایتالیا سفر کردم. اخیراً هم در آبانماه در همایش پنجم «اسلام و مسیحیت» شرکت کردم. بیش از سیصد نفر از مسلمانها، از کشورهاى گوناگون دعوت شده بودند و درباره موضوع «محبت و عشق در اسلام و مسیحیت» جلساتى برگزار شد. از جمهورى اسلامى هم ما شرکت کرده بودیم، آن هم به این دلیل که آنها کسانى را دعوت مىکنند که سالها با همدیگر کار کردهاند و با آنها ارتباط دارند. به هرحال، توفیقى شد که در آنجا هم با مسیحىها بیشتر گفتوگوى خودمان را توسعه بدهیم، هم با مسلمانهایىکهازکشورهاىگوناگونومذاهبگوناگونحضورداشتند. شاید حتى این جنبه همایش بر جنبه دیگرش برترى داشت.
از جمله مهمترین گروههایى که به لحاظ تعداد، در آن شرکت کرده بودند، گروهى از مسلمانان سیاهپوست امریکایى متشکل از شصت نفر از امامان و فعّالان مذهبى سیاهپوست مسلمان امریکایى بود. در کنار این نشست از دانشگاه لاتره که مهمترین دانشگاه پاپى است، دیدار کردیم و از نزدیک در جریان رشتههاى درسى و گروههاى آموزشى آن قرار گرفتیم.
معرفت: سفرها و ملاقاتهایى که داشتید با تحصیلتانارتباط داشت یابهلحاظعلاقه و پى گیرىخودتان این فعالیتها را انجام مىدادید؟
موضوع کار من در اصل، یک بحث فلسفى محض بود در باب فلسفه اخلاق که گرچه این موضوع براى ادیان اهمیت دارد، ولى یک بحث دینشناسانه نیست، بحث فلسفى محض است. ولى ارتباط با صاحبان ادیان و اطلاع از آنها براى خود من در مسیر مطالعاتى که دارم، ضرورى بود و احساس مىکنم که ما بدون اطلاع از ادیان دیگر، چه به لحاظ اعتقادى و نظرى و چه به لحاظ عملى ـ کارهایى که مىکنند و برنامههایى که دارند و تجربیات مثبت و منفى که دارند ـ نمىتوانیم موفق باشیم. از اینرو، در این زمینه، به دلیل علاقهاى که خودم داشتم، سعى مىکردم از هر فرصتى استفاده کنم.
معرفت: رشته «دینشناسى» را به عنوان یک رشته معرفتى چگونه مىتوان تعریف کرد؟ آیا این همان دینپژوهى است که در غرب مطرح مىباشد، یا این رشته تعریف خاص خود را دارد؟
در ابتدا که این گروه در «بنیاد فرهنگى باقرالعلوم» تشکیل شد، اسم دیگرى داشت، گروه «کلام جدید» نامیده مىشد و بعد به عنوان گروه «عقاید» و زمانى که برنامههاى درسى گروه تدوین مىشد و به تصویب شوراى عالى انقلاب فرهنگى و وزارت آموزش عالى مىرسید ـ در آن زمان بنده در ایران نبودم ـ دوستانى که زحمت مىکشیدند اینطور تشخیص دادند که اگر بخواهند اسم مناسبى براى این گروه بگذارند «دینشناسى» است. تصور مىکنم "دینشناسى" در زبان فارسى هنوز معناى خاص خودش را پیدا نکرده است. برخى تصور مىکنند که مثلا «گروه دینشناسى» یعنى گروه «ادیان»، در صورتى که «دینشناسى» یعنى آن سلسله مباحثى که به مطالعه و بررسى دین مربوط مىشود; که البته ممکن است بحث ادیان گوشهاى از آن باشد; همانگونه که اکنون یکى از گرایشهاى دوره کارشناسى گروه «دینشناسى» مىباشد، ولى منحصر به ادیان نمىشود، بلکه بحثهاى مربوط به مباحث کلامى، کلام قدیم یا جدید، برخى بحثهاى فلسفى به ویژه الهیات بالمعنى الاخص، بحثهاى مربوط به فلسفه دین ـ تأمّل عقلى و فلسفى در مورد مباحث دینى و حتى برخى بحثهاى مربوط به معرفتشناسى ـ و فلسفه اخلاق را نیز شامل مىشود، یعنى اگر کسى بخواهد متناسب با نیازهایى که در این زمان وجود دارد دین را به خوبى تبیین و اثبات و از آن دفاع کند ـ همان وظایفى که هر متکلّمى دارد ـ نیازمند دانستن برخى رشتههایى است کهبعضاً شاید در نگاه اول خیلى هم با یکدیگر مرتبط نباشند. ولى این وظیفه و هدف است که این مباحث را به همدیگر مرتبط مىکند.
رشتههاى مصوب که در مقطع کارشناسى این گروه در مؤسسه عرضه مىشود، عبارتند از: «کلام» و «ادیان». البته، تمام کسانى که وارد این گروه مىشوند، مثل گروههاى دیگر مؤسسه، طلاب حوزه علمیه هستند که سالیانى را در حوزه تحصیل کردهاند. بنابراین، یک سلسله مقدّمات را از قبل دارا هستند، سپس در کنار دروس حوزوى، که بسیار اهمیت دارند، اطلاعات تخصصى را کسب مىکنند. من معتقدم در عین حال که تخصصى شدن بسیار لازم است، اما تخصصى شدن تحصیل اگر زود هنگام و قبل از تحصیل مقدّمات لازم باشد، بسیار مضرّ است. یکى از نگرانىها نسبت به بعضى از عزیزانى که با احساس مسؤولیت وارد این رشتههاى تخصصى مىشوند ولى معلومات لازم حوزوى را ندارند، همین است که نه تنها مفید نخواهند بود و صاحبنظر نخواهند شد، بلکه ممکن است دچار کج فهمىهایى شوند. به هرحال، ورود در این رشتهها در مؤسسه مبتنى بر داشتن یک سلسله اطلاعات و علوم حوزوى است و پس از پذیرش نیز افراد موظّف هستند تحصیلات حوزوى خود را ادامه دهند و در عین حال، در این رشتهها نیز شرکت کنند. در کارشناسى ارشد هر دو گروه، چه آنهایى که بیشتر با پایه کلامى جلو مىآیند، چه آنهایى که با پایه ادیان جلو مىآیند، وارد رشته «دینشناسى» مىشوند و درسهایى را که عمدتاً به فلسفه دین و کلام جدید مربوط مىشود، در کنار درسهاى دیگر مىگذرانند و پایاننامه مىنویسند. ما اکنون بالفعل فارغالتحصیلان متعددى از گروه دینشناسى داریم; گروه «دینشناسى 1» سالیانى است که فارغ التحصیل شدهاند و بسیارى از آنها اکنون در جاهاى گوناگون منشأ اثر و خدمت هستند.
دوستان «دینشناسى 2» دوره آموزشى را به پایان رساندهاند و چهار نفر از آنان اکنون از پایاننامههایشان دفاع کردهاند. تعدادى دیگر هم پایاننامههایشان در نوبت دفاع است. گروه «دینشناسى 3» کسانى هستند که مشغول آموزش هستند. افزون بر این سه گروه کارشناسى ارشد، چند گروه کارشناسى نیز داریم. در حال حاضر در مقطع دکترى، در گروه دینشناسى برنامهاى نداریم. قاعدتاً بعد از اینکه دانشپژوهان کارشناسى ارشد چند دوره فارغ التحصیل شدند، دوستان براى به تصویب رساندن دوره دکترا و برگزارى آن اقدام خواهند کرد. البته بسیارى از دوستان فارغ التحصیل دوره کارشناسى ارشد، در جاهاى گوناگون، چه مؤسسات حوزوى و چه مؤسسات دانشگاهى، در قم و تهران مشغول دوره دکترا شدند و تعداد زیادى از آنها هم فارغالتحصیل شدهاند.
معرفت: اهمیت و ضرورت رشته «دینشناسى» را در زمان حال براى طلبههایى که در حوزه علمیه مشغول هستند بیان کنید.
همانگونه که اشاره شد، من فکر مىکنم یک جنبه کار، بُعد شخصى است. هرکس در زندگى خودش دنبال این است که از جهان پیرامون خودش سر دربیاورد، از رابطه خودش با خداوند متعال سردربیاورد و هر چه بیشتر با معارف الهى آشنا شود. این یک هدف کلى است که هر کس در این رشته وارد شود، مىتواند داشته باشد. مثلا بنده اصلا ورودم به حوزه و به این رشتهها عمدتاً براى تأمین حس کنجکاوى و حقیقتجویى خودم بود. اما علاوه بر آن، براى اداى مسؤولیتهاى اجتماعى و وظایف طلبگى که هر کسى دارد، این رشته بسیار اهمیت دارد; چون اگر کسى بخواهد دین را، که بخش عمده آن عقاید و معارف است، خوب بیان کند به گونهاى که پاسخگوى سؤالات و ابهاماتى باشد که انسان امروز دارد و آموزههاى دینى را متناسب با عقلانیت و ذهنیتى که او دارد، ثابت کند و شبهاتى که وجود دارد، برطرف کند، نیاز دارد به اینکه به طور جدّى و روشمند وارد کار شود و از یک سلسله مباحث سنّتى و جدید اطلاع پیدا نماید. بدون داشتن اطلاعات عمیق از معارف اسلامى و علوم سنّتى خودمان قطعاً راه به جایى نخواهیم برد، و بدون توجه به نیازهاى عصر و شبهاتى که وجود دارند و عقلانیتى که نزد انسان امروز است، نخواهیم توانست در بُعد اجتماعى موفق شویم. یک دینشناس موفق در زمان ما کسى است که این دو را در کنار هم داشته باشد، البته با یک روحیه حقجویى، خداطلبى و پارسایى نفسانى و علمى.
معرفت: اطلاع از معارف اسلامى و علوم سنّتى حوزه به عنوان یک پیشنیاز براى ورود به این رشته تا چه حد ضرورى است؟
این سؤال بسیار مهمى است. بنده نسبت به این مسأله بسیار دغدغه دارم. باید در فرصتى مناسب، مفصّل در اینباره گفتوگو کنیم، تا به یک جمعبندى برسیم. ولى به اجمال آنچه به ذهن مىرسد این است که اگر کسى بخواهد یک دینشناس و اسلامشناس موفق ـ به معناى خاص ـ باشد، باید اطلاعاتش از اسلام و معارف الهى در حدّ قابل قبولى باشد و نمىتواند به یک سلسله اطلاعات دست دوم و سوم اکتفا کند. ممکن است بعضىها فکر کنند که این به آن معناست که باید از فلسفه اسلامى و کلام اسلامى اطلاعات خوبى داشت و در حدّ زیادى آگاه بود و بس. بنده با تأکیدى که بر فلسفه اسلامى و کلام اسلامى دارم و همیشه به دوستان گروه عرض مىکنم که نباید به این واحدهاى خاصى که در برنامههاست، اکتفا کنند و باید بیشتر فلسفه اسلامى و کلام اسلامى بخوانند، در عین حال، مىخواهم بگویم حتى به اینها هم بسنده نمىشود. من تصور مىکنم براى ما حتى درس فقه و اصول هم حداقل تا دو سه سال از درس خارج بسیار ضرورت دارد. براى هر طلبه، به هر رشتهاى مىخواهد وارد شود، حتى رشتهاى که چندان هم مربوط به متون اسلامى نباشد، ضرورت دارد براى اینکه بتواند ادعا کند طلبه است و بعد دینشناس یا روانشناس یا اقتصاددان است، با کتاب و سنّت آشنایى داشته باشد و آشنایى با کتاب و سنّت و استفاده از کتاب و سنّت روشش همان روشى است که ما در فقه و اصول مىآموزیم و از مباحث الفاظ و مباحث عقلى قدرت نقّادى به دست مىآوریم; همان احتیاطى که آنجا به دست مىآوریم، همان پارسایى که انسان در مقام علمى به دست مىآورد تا جرأت نکنیم سریع هر چیزى را به قرآن و به امام صادق(علیه السلام) نسبت بدهیم. من تصور مىکنم براى هر طلبهاى در هر رشتهاى حداقل همین تحصیلات دوره سطح و یک مقدارى هم درس خارج ضرورى است.
پس از آن، براى رشتهاى مثل رشته «دینشناسى» اطلاع از کلام اسلامى، فلسفه اسلامى، عرفان اسلامى و اخلاق اسلامى بسیار ضرورت دارد; نه ما باید به مباحث جدید بىتوجه باشیم و نه ـ خداى ناکرده ـ نسبت به معارف خودمان دچار بىمهرى و بىلطفى شویم; حتى به لحاظ زمانى، باید به تحصیل معارف اسلامى اولویت بدهیم; یعنى حتى به طور همزمان هم گاهى کفایت نمىکند; یعنى انسان باید پایههاى اعتقادىاش در کلام اسلامى و فلسفه اسلامى تا حدّى قوى باشد که بتواند استقلال فکرى پیدا کند، بعد به طور عمیق درگیر این مباحث جدید شود و ارتباطش را هم با منابع اسلامى قطع نکند. حالا اینکه چه قدر باید کلام اسلامى بلد باشد، چه قدر فلسفه اسلامى بلد باشد، اینها بحثهایى هستند که اگر خداوند توفیقى بدهد مىتوانیم با چند نفر از دوستان بنشینیم و مذاکرهاى بکنیم و به یک جمعبندى برسیم. این یکى از مباحث سرنوشتساز براى آینده حوزه و روحانیت است که چه طور بین رشتههاى جدید و معارف سنّتى جمع کنیم، زمانبندى رشتههاى تخصصى باید چهگونه باشد، ازکجا باید شروع کرد، به کجا باید ختم نمود و اگر ما کوتاهى کنیم، چه بسا ضربههاى جبرانناپذیرى بر هویت حوزوى و طلبگى ما از یک سو و بر معارف دینى از سوى دیگر وارد شود.
معرفت: رشته دینشناسى در غرب و مسیحیت چه جایگاهى دارد و آیا مسلمانان و بخصوص ایرانیان در این رشته هم مثل برخى رشتههاى دیگر مصرفکننده تولیدات آنها هستند، یا اینکه مسلمانان در این رشته در حدّ معقول و متعارف صاحبنظرند؟
این سؤال هم بحث مفصّلى مىطلبد، اما اجمالا این را باید توجه داشته باشیم که در غرب، گروهها و حتى دانشکدههاى الهیات سابقه بسیار طولانى دارند. اصولا دانشگاهها در غرب مؤسسات دینى بودهاند که توسط کلیسا اداره مىشدهاند و روحانیان در آنجا تدریس مىکردهاند. ولى به تدریج حضور دین کمرنگتر شده و این به دلیل عوامل گوناگونى است که در جاى خودش باید از آنها بحث شود. اما امروز با همین وضعیت، طبق آخرین آمارى که از بعضى استادان کاتولیک دارم، 950 دانشگاه کاتولیکى در جهان وجود دارد; یعنى در میان ادیان، فقط اگر مسیحیت را در نظر بگیریم، در مسیحیت هم فقط کاتولیکها را در نظر بگیریم، 950 دانشگاه کاتولیکى در دنیا وجود دارد. در این دانشگاهها ممکن است رشتههاى گوناگونى تدریس شود، ولى قطعاً بخش عمدهاى از آن مباحث کلامى است. البته این شامل طیف وسیعى از دانشگاهها مىشود، از دانشگاههایى که مستقیماً خود واتیکان اداره مىکند; مثل دانشگاه «لاترَن» در روم که مهمترین دانشگاه کاتولیکى است، تا برسد به دانشگاههاى کاتولیکى که مؤسسات و اشخاص حقیقى و حقوقى کاتولیک اداره مىکنند، ولى با آموزههاى واتیکان هماهنگ هستند و بعد دانشگاههاى مربوط به شاخههاى دیگر مسیحیت و ادیان دیگر. بنابراین، این سابقه طولانى و اینکه از اصل و اساس دانشگاهها دینى بوده و بعد به تدریج این فاصله ایجاد شده است، معلوم مىشود دست آنها باز است; یعنى آنها قرنهاست در این مباحث کار مىکنند و بسیارى از ابهامات و تردیدهایى که موجب شده این علوم توسعه پیدا کنند، سؤالات و شبهاتش در غرب مطرح شدهاند و بعدها با چند واسطه و گاهى با تأخیر به ما رسیدهاند. بنابراین، آنها هم در این زمینه کار زیادى کردهاند و مؤسسات فراوانى دارند. در حال حاضر در امریکا چند هزار فیلسوف مسیحى وجود دارد و آقاى پلانتینگا ـ که ایران آمده بودند و در قم بودند ـ در جلسهاى مىگفتند: که در دهه شصت در امریکا، تصور مىشد به زودى دین کاملا از صحنه کنار رود. ایشان مىگفت: آن موقع نه تنها در گروههاى فلسفه، بلکه حتى اگر در جاهاى دیگر دیندارى بود، مورد تمسخر قرار مىگرفت. ولى امروزه برخلاف آن پیشبینىهاى گذشته، نه تنها دین از صحنه جامعه حذف نشده، بلکه حتى در حوزه فلسفه گرایش دینى جدّى است و چند هزارفیلسوف مسیحى وجود دارد. پس بحثهاى مربوط به دین در آنجا بسیار مطرح هستند، چه از ناحیه دیندارها و چه از ناحیه کسانى که معتقد به دین نیستند. ولى ما هم بر پشتوانه قوى و عمیقى از معارف دینى تکیه زدهایم. در بسیارى از جاها عمق معارف دینى که ما داریم، بسیار بیشتر است. ممکن است که عرض مباحث ما و مسأله مسأله کردن و تنّوع بخشیدن نزد ما کمتر باشد یا در روش تحقیق و بحث از جنبههایى کمبود داشته باشیم، ولى قطعاً در معارف عقلى و نقلى بسیار غنى هستیم و اگر بتوانیم این عمق را با روشهاى تحقیق جدید و آگاهى از مباحث روز گره بزنیم، مولود بسیار مبارک و میمونى خواهیم داشت.
بنابراین به طور خلاصه، وضعیت مطالعات دینى در غرب و در کشور ما به این سبک است. ولى اگر بخواهم حق مطلب را ادا کنم، باید بگویم که چه حوزههاى الهیاتى وجود دارند و چه رشتههایى را درس مىدهند و چه طور هستند. مثلا در همین سفر اخیر هم قسمتى از وقتمان را اختصاص دادیم به بازدید از دانشگاه «لاترَن» که بزرگترین دانشگاه کاتولیکى است و بیش از سىهزار دانشجو دارد. توضیح درباره رشتههایى که دارد و نحوه تحصیلدانشجویان را درفرصتىمقتضىبایدموردبحثقراردهیم.
معرفت: وضعیت و جایگاه پژوهش در رشته دینشناسى در مؤسسه چگونه است؟ چه اندازه به پژوهش بها داده مىشود؟
یکى از نکات مهم در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)همین است که پژوهش امر مهمى است و به یک معنا شاید بتوان گفت: تمام این آموزشها مقدّمهاند بر اینکه پژوهشهاى عمیقى صورت بگیرند و از اینرو، ما به موازات گروههاى آموزشى، گروههاى پژوهشى هم داریم. البته، اخیراً براى هماهنگى بیشتر این دو در هم ادغام شدهاند و گروههاى آموزشى ـ پژوهشى پدید آمدهاند، خوشبختانه در مؤسسه انسان نشاط علمى خوبى را نزد محققان و حتى دانشپژوهان حس مىکند. الحمدللّه، دوستان گروه دینشناسى، چه گروه «دینشناسى 1» و چه گروه «دینشناسى 2»، که تازه پایاننامههایشان را تمام کردهاند یا در حال آمادهسازى براى دفاع و نوبت دفاع هستند، پژوهشهاى خوبى داشتهاند، کتابهاى متعددى نوشتهاند و اخیراً فهرست مقالات و کتابهایى را که دوستان گروه «دینشناسى 2» منتشر کردهاند مىدیدم، بسیار خوشوقت شدم که امیدواریم ـ انشاءالله ـ این روند پژوهش با جدیّت ادامه داشته باشد. اگر انسان از پژوهش فاصله بگیرد، اگر در کنار تدریس مطالعه نداشته باشد، پژوهش نداشته باشد، قطعاً پس از مدتى دچار رکود علمى خواهد شد. از اینرو، پژوهش بسیار ضرورت دارد و پژوهش هم به نظرم باید با تدریس و بحث و مذاکره همراه باشد; چون همانگونه که آموزش بدون پژوهش مشکل پیدا مىکند، پژوهش بدون عرضه افکار و نقّادى از سوى دیگران، انسان را دچار ذهنیتهاى خاصى مىکند و در نتیجه، ممکن است افکار انسان بیش از حد انتزاعى شود.
معرفت: آیا برنامههاى جدیدى براى آینده در بخش آموزش یا پژوهش در نظر دارید؟
برنامههاى آموزشى روال خاصى را طى مىکنند و به تصویب مىرسند و پس از تصویب، لازمالاجرا هستند. به همین دلیل حوزه فعالیتها و تغییرات در گروههاى آموزشى تا حدّ زیادى تعریف شدهاند و نمىتوان در برنامهها تغییرات زیادى ایجاد کرد. ولى ما سعى کردهایم با صحبتهایى که با عزیزان دانشپژوه گروه داشتهایم، آنان را ترغیب کنیم که به درسهاى رسمى اکتفا نکنند و دچار آفت کمیّتگرایى و گذراندن واحد و مدرک گرفتن نشوند و الحمدلله، دوستان گروه «دینشناسى 3» ابراز آمادگى کردهاند که علاوه بر درسهاى رسمى، واحدهاى دیگرى را در فلسفه اسلامى بگذرانند و سعى کردهایم به هر حال، با جلسات و صحبتهایى که با همدیگر داریم، نشاط بیشترى ایجاد کنیم. از بعضى صاحبنظران دعوت کنیم; مثلا در نیمسال گذشته، دو نفر از صاحبنظران مسیحى را از انگلستان دعوت کردیم و به اینجا آمدند و سه سخنرانى علمى داشتند، هر کدام مقالاتى را از قبل آماده کرده بودند و به اعضاى گروه ما ارائه دادند. علاوه بر این، اشخاص دیگرى از مؤسسات گوناگون براى گروه ما برنامه داشتند و امیدواریم بتوانیم این روند را ادامه دهیم و مباحث ملموستر شود. در بُعد پژوهش هم گرچه تغییرات نظام مدیریتى گروهها هنوز رسماً ابلاغ نشده است، ولى امیدواریم بتوانیم با طرّاحى یک برنامه جامع از پژوهشهایى که به حوزه کار ما مربوط مىشود اولویتها را مشخص کنیم و با تعیین جاهایى که کار شده و جاهایى که کار نشده است، بتوانیم به تحقیقها و پژوهشها بهتر جهت بدهیم. امروزه تحقیقات زیادى صورت مىگیرد و همهشان هم فى حدّ نفسه خوبند، اما به هرحال، نمىتوانیم مدیریت نکنیم و به اولویتها بىتوجه باشیم و وقتى را که صرف مىشود و سرمایهاى که هزینه مىشود نادیده بگیریم. بنابراین، همانگونه که در امور اقتصادى، باید روى هر ریالى که خرج مىشود حساب کرد، در پژوهش هم باید این کار صورت بگیرد ـ که البته بوده است ـ ولى امیدواریم بتوانیم ما بیشتر روى این قضیه سرمایهگذارى کنیم و مشخص کنیم که پس از یکبرنامه ـ مثلا ـ پنج ساله، دست کم تحقیقات اولیه را درباره تمام مباحثى که برایمان اولویت دارند انجام دادهایم. البته، این کار عنایت خداوند متعال را مىطلبد و کار بسیار سنگینى است.
معرفت: اگر بخواهید بین وضعیت آموزشى و پژوهشى در ایران و سایر دانشگاههایى که در خارج دیدهاید و شوق و ذوقى را که دانشجویان مؤسسه براى تحقیق و مطالعه دارند، با آنها مقایسه کنید، گروه دینشناسى مؤسسه در چه سطحى است؟
این مقایسه کار سختى است; زیرا انسان باید یک استقراء تامّى انجام دهد تا بتواند این مقایسه را انجام دهد، ولى اجمالا تا حدّى که معلومات بنده اجازه مىدهد، احساس مىکنم فارغ التحصیلان این گروه در حدّ خودشان از سطح قابل قبولى برخوردارند; چون، اولا، معلومات مربوط به آن رشته را در حدّ متعارف رشتههاى دانشگاهى دارند، به اضافه برخى درسهاى مرتبطى که از معارف اسلامى مىخوانند و نیز دروس حوزوى که از قبل خواندهاند و ادامه مىدهند. علاوه بر این، دوستان ما تمام وقت مشغول تحصیل هستند، گرچه ممکن است وضعیت زندگى مطلوبى هم نداشته باشند، اما به هرحال این راه را انتخاب کردهاند که تمام وقت در خدمت علم باشند. این کار مطلوبى است و طبیعتاً نتیجهاش این خواهد بود که از حدّ قابل قبولى در مقایسه با جاهاى دیگر برخوردار باشند. من نمىخواهم بگویم از همه جا بهتر هستند یا جاهاى دیگر ضعیفتر هستند، ولى به هرحال، اینجا حدّ قابل قبولى وجود دارد، گرچه این نگرانى را هم داریم که نکند به مرور زمان با تنوّع کارها و مسؤولیتهایى که پیش مىآید و گرفتارىهاى زندگى جدید و مسؤولیتهاى تبلیغى و بالارفتن کمیّت ـ خداى ناکرده ـ کیفیت مقدارى پایین بیاید. تا به حال ـ الحمدلله ـ فارغ التحصیلان موفق بودهاند، ولى یکى از دغدغههاى همیشگى مسؤولان هر مؤسسه علمى باید این باشد که کیفیت روزبه روز بهتر شود و کمیت بر کیفیت غلبه نکند.
معرفت: اگر خاطره جالبى از دوران تحصیلتان یا ارتباطهایتان با ادیان گوناگون دارید، بفرمایید.
خاطرات زیادند، ولى آنچه الآن به ذهنم آمد، این است که در بین ارتباطاتى که ما با دوستان مسیحى داشتیم، یکى از بزرگترین طریقههاى عرفانى، یعنى پیروان «سنت بندیکت» هستند که اکثراً کاتولیک مىباشند. ما ابتدا از طریق یکى از کشیشها که جزو این گروه هم بود، با آنها آشنا شدیم. پس از آن آشنایى چندین بار به صومعه آنها رفتم، بدون اینکه بدانم در آینده ممکن است چه اتفاقاتى بیفتد. پس از ملاقات با رئیس آنجا، که بزرگترین صومعه کاتولیکى انگلستان است، او از ما دعوت کرد تا یک جلسه درباره اسلام برایشان صحبت کنیم. این چیزى بود که خودشان مىگفتند که تا آن موقع در آنجا سابقه نداشته است. من طرح بحثى را به ایشان ارائه دادم. ایشان وقتى طرح بحث را دید، پیشنهاد کرد شما سه جلسه به اینجا بیایید. من هم در تابستان سال گذشته (سال 80) با فواصل دو هفته، سه هفته به آنجا رفتم و درباره اسلام صحبت کردم; یک جلسه کلیات درباره اسلام، یک جلسه درباره عرفان اسلامى، یک جلسه هم درباره عرفان عملى. براى من خاطره جالبى بود که اولین جلسهاى که ایشان پیشنهاد کرد و تاریخ را مشخص نمود، مصادف شد با روز رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و خود ما هم از چند ماه قبل این تاریخ را مشخص کرده بودیم و توجه نداشتیم. وقتى نزدیک شدیم این براى من بسیار جالب بود که توفیقى شد در روز رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)درباره اسلام براى مجموعهاى از دهها راهب و کشیش مسیحى صحبت کنم. خود آنها هم ابراز علاقه زیادى مىکردند براى ارتباط با اسلام. رئیس آن مجموعه بعدها که آشنا شدیم، مىگفت: شما اولین بار که آمده بودید، من مىترسیدم که این چهره خندان و بالبخند اینجا چه کار خواهد کرد و چه مشکلاتى براى ما درست خواهد کرد. ولى ـ بحمدالله ـ بعدها اعتماد ایجاد شد و زمینهاى شد که بتوانیم با آنها درباره اسلام صحبت کنیم. آنها به قم آمدند و انشاءالله، بناست که در تابستان سال آینده همایش عرفان شیعى ـ کاتولیکى را با کمک همین عزیزان در انگلیس برگزار کنیم که امیدواریم خداوند متعال برکت و خیر در آن قرار دهد.
معرفت:از اینکه وقتتان را در اختیار مجله قرار دادید سپاسگزاریم.
* Self - knowledge (Tehran, 1996)
* Ethical Relativism (London, 2002)
* Discovering shi¨i Islam (London, 2003)
* Shi¨i Islam: Origins, Fait & practices (london, 2003)
معرفت: ضمن تشکر از شرکت در این مصاحبه، به عنوان اولین سؤال، لطفاً سوابق علمى و تحصیلات خودتان را در داخل و خارج از کشور به طور خلاصه بیان نمایید.
درباره سوابق تحصیلاتى خودم، باید عرض کنم که بنده در تهران به دنیا آمدم و تحصیلات ابتدایى خود را در تهران گذراندم. دوره راهنمایى و دبیرستان را در مدارس سازمان ملّى پرورش استعدادهاى درخشان بودم. در اوج انقلاب اسلامى، من در کلاس سوم راهنمایى بودم. دوره دبیرستان را پس از انقلاب گذراندم. در سال دوم و سوم دبیرستان همزمان با درسهاى دوره متوسطه، به دلیل علاقه زیادى که به زبان عربى داشتم، خدمت یکى از روحانیان رسیدم و به خواندن جامع المقدمات مشغول شدم. به تدریج، با علوم اسلامى و حوزوى و فضاى معنوى حوزهها آشنایى بیشتر پیدا کردم، بخصوص در فضایى که پس از شهادت استاد شهید مطهرى ایجاد شده بود. به همین دلیل، وارد حوزه شدم و بعداً دیپلم گرفتم. در ورود به حوزه در سال 1361 ابتدا وارد مدرسه «حقّانى» شدم، سپس به مدرسه «شهیدین» رفتم. در کنار درسهاى متعارف حوزوى، به دلیل علاقه زیاد به فلسفه اسلامى و فلسفه غرب، سعى مىکردم با این علوم نیز آشنا شوم. در سال 1368 که دروس سطح را به پایان رساندم، همزمان با شروع درس خارج، براى اخذ مدرک کارشناسى در رشته «فلسفه غرب» در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نیز شرکت کردم. به دنبال آن، تحصیل در این رشته را در مقطع کارشناسى ارشد ادامه دادم. از سال 1370 علاوه بر درسهاى متعارف حوزوى، دوره خاصى در «بنیاد فرهنگى باقرالعلوم(علیه السلام)» برگزار شد. در آنجا، در دوره کلام جدید شرکت کردم. پس از انتقال بنیاد به «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)» در این مؤسسه فعالیتهایى همچون تدریس زبان تخصصى و متون فلسفى و راهاندازى واحد تربیت مترجم را به عهده داشتم. در سال 1375 همزمان با پایان دوره کارشناسى ارشد فلسفه غرب به پیشنهاد حضرت آیةاللّه مصباح یزدى ریاست محترم مؤسسه، براى تحصیل در مقطع دکترى در خارج کشور انتخاب شدم. پس از مطالعات گوناگون، قرار شد به کشور انگلستان عازم شوم. در مقطع دکترى در زمینه «فلسفه اخلاق» در دانشگاه منچستر مشغول به تحصیل شدم و بحمداللّه، با اینکه مسؤولیتهاى تبلیغى همچون اداره مرکز اسلامى منچستر را بر عهده داشتم، توانستم در کمتر از سه سال و نیم دوره دکترى را به پایان رسانم. پس از اخذ دکترى با موضوع «نسبیتگرایى اخلاقى»، تحقیقى را به عنوان فوق دکترى در زمینه اصول اخلاقى مربوط مرگ و زندگى که به حوزه اخلاق زیستى مربوط مىشود، با استاد راهنماى خودم شروع کردم که اکنون نیز ادامه دارد. با توجه به علاقه زیادى که به مراجعت به کشور اسلامى و بخصوص حوزه علمیه داشتم، سعى کردم علىرغم زمینههاى فراوان براى فعالیتهاى علمى و تبلیغى هر چه زودتر برگردم و بحمداللّه، در سال گذشته مراجعت کردم و در مؤسسه مشغول به کار شدم. اکنون علاوه بر تدریس در مؤسسه، مسؤولیت گروه «دینشناسى» را به عهده دارم و امیدوارم بتوانم در حدّ توان به حوزه خدمت کنم.
معرفت: موضوع پایاننامه شما چه بود؟
موضوع پایاننامه بنده به طور مشخص «نسبیتگرایى اخلاقى با تأکید بر آراى گیلبرت هارمن و دیوید ونگ» بود. دلیل انتخاب این موضوع هم این بود که به هنگام مکاتبه با دانشگاههاى گوناگون براى اخذ پذیرش، موضوعات متعددى به ذهنم رسید، ولى به نظرم آمد که در میان آن موضوعات بهتر است موضوعى را انتخاب کنم که هم به لحاظ علمى مناسب باشد و هم اثر عملى داشته باشد و احساس کردم که یکى از مهمترین موضوعات سرنوشتساز نه تنها در حوزه اخلاق، بلکه در حوزههاى دیگر هم، این است که آیا ارزشهاى اخلاقى ثابت، کلّى و جهانشمول وجود دارند یا خیر. به همین دلیل این موضوع را انتخاب کردم و دو نفر از جدیدترین فیلسوفان اخلاق را که در این زمینه صاحبنظر هستند، به طور خاص مورد بررسى قرار دادم وبحمداللّه، درابتداى سالجارى میلادى، پایاننامه بنده در انگلستان به چاپ رسید و استقبال خوبى هم از آن شده است.
معرفت: آیا پایاننامه شمابهفارسىترجمهشده است؟
متأسفانه هنوز فرصت ترجمه یا نگارش آن را به زبان فارسى پیدا نکردهام، ولى امیدوارم بتوانم به زودى این کار را انجام دهم.
معرفت: درباره مسؤولیت فرهنگى و تبلیغى و کارهاى علمىتان در خارج از کشور و برنامهاى که اخیراً در ایتالیا داشتید، توضیح دهید.
در کنار تحصیل، برخى مسؤولیتها را از باب وظایف طلبگى و انشاءالله سربازى امام زمان(علیه السلام)لازم بود بپذیرم. یکى از شهرهایى که در خارج از کشور تعدادى زیادى از ایرانیان مقیم و دانشجویان بورسیه را در خود دارد، شهر منچستر انگلستان است، به گونهاى که گفته مىشود بیشترین تعداد دانشجویان دکتراى بورسیه در این شهر هستند. از گذشته، با همّت برخى از عزیزان مرکزى در آنجا دایر شده است که همزمان با رفتن ما، مدیریت آن مرکز هم به بنده واگذار شد. گرچه در ابتدا چنین بنایى نداشتم، ولى به هرحال این کار انجام شد. این را هم من از توفیقات خداوند متعال مىدانم با اینکه این مسؤولیت در آن زمان مشکلاتى هم براى ما داشت، چه به لحاظ صرف وقت و چه به لحاظ توان فکرى و عصبى که از انسان مىگرفت، ولى احساس مىکنم خداوند متعال عنایاتى کرده بود که بتوانم در آن ظرفیت محدود کمک کنم و براى معنویت خودم هم مفید بود.
یکى از چیزهایى که از ابتدا بر آن مصر بودم، این بود که فارغ از بحث مسؤولیت مرکز، سعى کنم تا آنجا که ممکن است ارتباطات خودم را از قالب ارتباطات محدود با دانشجویان ایرانى خارج کنم. متأسفانه یکى از آفاتى که برخى از تجمعهاى دانشجویى و ایرانى در خارج از کشور پیدا کردهاند این است که در داخل خودشان محدود شدهاند و کمتر با دیگران ارتباط برقرار مىکنند. فضایى که پس از انقلاب در تجمّعات دانشجویى حاکم بود; در معرّفى اسلام و انقلاب و تشیّع بسیار فعّال بودند، متأسفانه در سالهاى اخیر ضعیف شده است و بیشتر به مسائل داخلى و مشکلات و نزاعها و اختلافات سیاسى و داخلى پرداخته مىشود که این آفت بزرگى است. ما سعى کردیم حتىالامکان این قالب را نپذیریم. به همین دلیل، سعى کردیم ارتباط زیادى با ایرانیان مقیم، مسلمانان غیرایرانى و حتى با غیرمسلمانها داشته باشیم. از جمله کارهایى که در این زمینه انجام شد، براى مثال، ارتباط با شیعیان غیر ایرانى بود که سعى مىکردیم که در مجامعشان زیاد حاضر شویم، به منزلهایشان برویم، آنها به منزل ما رفت و آمد داشتند و ارتباطى صمیمى بین ما ایجاد شده بود، به گونهاى که یک برادرى کامل را احساس مىکردیم و آنها موقع مراجعت ما به ایران احساس ناراحتى مىکردند، با اینکه ما کار خاصى هم نکرده بودیم، ولى یک پیوند صمیمى و عاطفى ایجاد شده بود. یکى از برکات این ارتباطها آن بود که ما براى اولین بار در منچستر توانستیم مراسم مشترک برگزار کنیم; مثلا در میلاد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام صادق(علیه السلام) براى اولین بار با مشارکت دوازده مرکز شیعى، در دانشگاه یومپ مراسم برگزار کردیم. در مراسمهاى بزرگداشت انقلاب و رحلت حضرت امام(قدس سره) خود غیر ایرانىها مىآمدند عضو کمیته مىشدند، مجرى مىشدند، پاى اعلامیههاى دعوت را امضا مىکردند و الحمدلله به لطف خداوند این برادرى اسلامى به تدریج پررنگتر و ملموستر شد. علاوه بر این، سعى کردیم تا از این فرصتى که خداوند در اختیارمان قرار داده است، براى آشنایى مستقیم با ادیان دیگر و تجاربى که اصحاب این ادیان دارند، آشنا شویم. در این زمینه، وقت فراوانى هم صرف کردیم; بعضى وقتها یک هفته، ده روز ما در محلهاى اینها حاضر مىشدیم، حتى به صورت شبانهروزى با هم گفتوگو مىکردیم. در مراسم دعایشان یا بحثهایشان شرکت مىکردیم تا به طور مستقیم بتوانیم با آنان آشنا شویم که چه اعتقاداتى دارند، چه مىکنند و چه همکارىهاى مشترکى مىتوانیم با همدیگر داشته باشیم.
از دیگر ثمرات این ارتباطات آن بود که با یکى از مهمترین گروههاى مسیحى کاتولیک و در واقع، بزرگترین جنبش عوام (یعنى غیروابسته به کلیساى کاتولیک در عین حال مرتبط با آن) ارتباط پیدا کردیم و حتى آنها در انگلستان کتابى را که همسر بنده درباره عشق در اسلام و مسیحیت نوشته بود، چاپ کردند. سه سال قبل در همایش «اسلام و مسیحیت»، که در ایتالیا برگزار کرده بودند، شرکت کردیم و سال گذشته هم خودم براى آشنا شدن با مؤسسات مسیحى که در باب گفتوگوى ادیان و ارتباط با اسلام کار مىکنند، به شهرهاى گوناگونى در ایتالیا سفر کردم. اخیراً هم در آبانماه در همایش پنجم «اسلام و مسیحیت» شرکت کردم. بیش از سیصد نفر از مسلمانها، از کشورهاى گوناگون دعوت شده بودند و درباره موضوع «محبت و عشق در اسلام و مسیحیت» جلساتى برگزار شد. از جمهورى اسلامى هم ما شرکت کرده بودیم، آن هم به این دلیل که آنها کسانى را دعوت مىکنند که سالها با همدیگر کار کردهاند و با آنها ارتباط دارند. به هرحال، توفیقى شد که در آنجا هم با مسیحىها بیشتر گفتوگوى خودمان را توسعه بدهیم، هم با مسلمانهایىکهازکشورهاىگوناگونومذاهبگوناگونحضورداشتند. شاید حتى این جنبه همایش بر جنبه دیگرش برترى داشت.
از جمله مهمترین گروههایى که به لحاظ تعداد، در آن شرکت کرده بودند، گروهى از مسلمانان سیاهپوست امریکایى متشکل از شصت نفر از امامان و فعّالان مذهبى سیاهپوست مسلمان امریکایى بود. در کنار این نشست از دانشگاه لاتره که مهمترین دانشگاه پاپى است، دیدار کردیم و از نزدیک در جریان رشتههاى درسى و گروههاى آموزشى آن قرار گرفتیم.
معرفت: سفرها و ملاقاتهایى که داشتید با تحصیلتانارتباط داشت یابهلحاظعلاقه و پى گیرىخودتان این فعالیتها را انجام مىدادید؟
موضوع کار من در اصل، یک بحث فلسفى محض بود در باب فلسفه اخلاق که گرچه این موضوع براى ادیان اهمیت دارد، ولى یک بحث دینشناسانه نیست، بحث فلسفى محض است. ولى ارتباط با صاحبان ادیان و اطلاع از آنها براى خود من در مسیر مطالعاتى که دارم، ضرورى بود و احساس مىکنم که ما بدون اطلاع از ادیان دیگر، چه به لحاظ اعتقادى و نظرى و چه به لحاظ عملى ـ کارهایى که مىکنند و برنامههایى که دارند و تجربیات مثبت و منفى که دارند ـ نمىتوانیم موفق باشیم. از اینرو، در این زمینه، به دلیل علاقهاى که خودم داشتم، سعى مىکردم از هر فرصتى استفاده کنم.
معرفت: رشته «دینشناسى» را به عنوان یک رشته معرفتى چگونه مىتوان تعریف کرد؟ آیا این همان دینپژوهى است که در غرب مطرح مىباشد، یا این رشته تعریف خاص خود را دارد؟
در ابتدا که این گروه در «بنیاد فرهنگى باقرالعلوم» تشکیل شد، اسم دیگرى داشت، گروه «کلام جدید» نامیده مىشد و بعد به عنوان گروه «عقاید» و زمانى که برنامههاى درسى گروه تدوین مىشد و به تصویب شوراى عالى انقلاب فرهنگى و وزارت آموزش عالى مىرسید ـ در آن زمان بنده در ایران نبودم ـ دوستانى که زحمت مىکشیدند اینطور تشخیص دادند که اگر بخواهند اسم مناسبى براى این گروه بگذارند «دینشناسى» است. تصور مىکنم "دینشناسى" در زبان فارسى هنوز معناى خاص خودش را پیدا نکرده است. برخى تصور مىکنند که مثلا «گروه دینشناسى» یعنى گروه «ادیان»، در صورتى که «دینشناسى» یعنى آن سلسله مباحثى که به مطالعه و بررسى دین مربوط مىشود; که البته ممکن است بحث ادیان گوشهاى از آن باشد; همانگونه که اکنون یکى از گرایشهاى دوره کارشناسى گروه «دینشناسى» مىباشد، ولى منحصر به ادیان نمىشود، بلکه بحثهاى مربوط به مباحث کلامى، کلام قدیم یا جدید، برخى بحثهاى فلسفى به ویژه الهیات بالمعنى الاخص، بحثهاى مربوط به فلسفه دین ـ تأمّل عقلى و فلسفى در مورد مباحث دینى و حتى برخى بحثهاى مربوط به معرفتشناسى ـ و فلسفه اخلاق را نیز شامل مىشود، یعنى اگر کسى بخواهد متناسب با نیازهایى که در این زمان وجود دارد دین را به خوبى تبیین و اثبات و از آن دفاع کند ـ همان وظایفى که هر متکلّمى دارد ـ نیازمند دانستن برخى رشتههایى است کهبعضاً شاید در نگاه اول خیلى هم با یکدیگر مرتبط نباشند. ولى این وظیفه و هدف است که این مباحث را به همدیگر مرتبط مىکند.
رشتههاى مصوب که در مقطع کارشناسى این گروه در مؤسسه عرضه مىشود، عبارتند از: «کلام» و «ادیان». البته، تمام کسانى که وارد این گروه مىشوند، مثل گروههاى دیگر مؤسسه، طلاب حوزه علمیه هستند که سالیانى را در حوزه تحصیل کردهاند. بنابراین، یک سلسله مقدّمات را از قبل دارا هستند، سپس در کنار دروس حوزوى، که بسیار اهمیت دارند، اطلاعات تخصصى را کسب مىکنند. من معتقدم در عین حال که تخصصى شدن بسیار لازم است، اما تخصصى شدن تحصیل اگر زود هنگام و قبل از تحصیل مقدّمات لازم باشد، بسیار مضرّ است. یکى از نگرانىها نسبت به بعضى از عزیزانى که با احساس مسؤولیت وارد این رشتههاى تخصصى مىشوند ولى معلومات لازم حوزوى را ندارند، همین است که نه تنها مفید نخواهند بود و صاحبنظر نخواهند شد، بلکه ممکن است دچار کج فهمىهایى شوند. به هرحال، ورود در این رشتهها در مؤسسه مبتنى بر داشتن یک سلسله اطلاعات و علوم حوزوى است و پس از پذیرش نیز افراد موظّف هستند تحصیلات حوزوى خود را ادامه دهند و در عین حال، در این رشتهها نیز شرکت کنند. در کارشناسى ارشد هر دو گروه، چه آنهایى که بیشتر با پایه کلامى جلو مىآیند، چه آنهایى که با پایه ادیان جلو مىآیند، وارد رشته «دینشناسى» مىشوند و درسهایى را که عمدتاً به فلسفه دین و کلام جدید مربوط مىشود، در کنار درسهاى دیگر مىگذرانند و پایاننامه مىنویسند. ما اکنون بالفعل فارغالتحصیلان متعددى از گروه دینشناسى داریم; گروه «دینشناسى 1» سالیانى است که فارغ التحصیل شدهاند و بسیارى از آنها اکنون در جاهاى گوناگون منشأ اثر و خدمت هستند.
دوستان «دینشناسى 2» دوره آموزشى را به پایان رساندهاند و چهار نفر از آنان اکنون از پایاننامههایشان دفاع کردهاند. تعدادى دیگر هم پایاننامههایشان در نوبت دفاع است. گروه «دینشناسى 3» کسانى هستند که مشغول آموزش هستند. افزون بر این سه گروه کارشناسى ارشد، چند گروه کارشناسى نیز داریم. در حال حاضر در مقطع دکترى، در گروه دینشناسى برنامهاى نداریم. قاعدتاً بعد از اینکه دانشپژوهان کارشناسى ارشد چند دوره فارغ التحصیل شدند، دوستان براى به تصویب رساندن دوره دکترا و برگزارى آن اقدام خواهند کرد. البته بسیارى از دوستان فارغ التحصیل دوره کارشناسى ارشد، در جاهاى گوناگون، چه مؤسسات حوزوى و چه مؤسسات دانشگاهى، در قم و تهران مشغول دوره دکترا شدند و تعداد زیادى از آنها هم فارغالتحصیل شدهاند.
معرفت: اهمیت و ضرورت رشته «دینشناسى» را در زمان حال براى طلبههایى که در حوزه علمیه مشغول هستند بیان کنید.
همانگونه که اشاره شد، من فکر مىکنم یک جنبه کار، بُعد شخصى است. هرکس در زندگى خودش دنبال این است که از جهان پیرامون خودش سر دربیاورد، از رابطه خودش با خداوند متعال سردربیاورد و هر چه بیشتر با معارف الهى آشنا شود. این یک هدف کلى است که هر کس در این رشته وارد شود، مىتواند داشته باشد. مثلا بنده اصلا ورودم به حوزه و به این رشتهها عمدتاً براى تأمین حس کنجکاوى و حقیقتجویى خودم بود. اما علاوه بر آن، براى اداى مسؤولیتهاى اجتماعى و وظایف طلبگى که هر کسى دارد، این رشته بسیار اهمیت دارد; چون اگر کسى بخواهد دین را، که بخش عمده آن عقاید و معارف است، خوب بیان کند به گونهاى که پاسخگوى سؤالات و ابهاماتى باشد که انسان امروز دارد و آموزههاى دینى را متناسب با عقلانیت و ذهنیتى که او دارد، ثابت کند و شبهاتى که وجود دارد، برطرف کند، نیاز دارد به اینکه به طور جدّى و روشمند وارد کار شود و از یک سلسله مباحث سنّتى و جدید اطلاع پیدا نماید. بدون داشتن اطلاعات عمیق از معارف اسلامى و علوم سنّتى خودمان قطعاً راه به جایى نخواهیم برد، و بدون توجه به نیازهاى عصر و شبهاتى که وجود دارند و عقلانیتى که نزد انسان امروز است، نخواهیم توانست در بُعد اجتماعى موفق شویم. یک دینشناس موفق در زمان ما کسى است که این دو را در کنار هم داشته باشد، البته با یک روحیه حقجویى، خداطلبى و پارسایى نفسانى و علمى.
معرفت: اطلاع از معارف اسلامى و علوم سنّتى حوزه به عنوان یک پیشنیاز براى ورود به این رشته تا چه حد ضرورى است؟
این سؤال بسیار مهمى است. بنده نسبت به این مسأله بسیار دغدغه دارم. باید در فرصتى مناسب، مفصّل در اینباره گفتوگو کنیم، تا به یک جمعبندى برسیم. ولى به اجمال آنچه به ذهن مىرسد این است که اگر کسى بخواهد یک دینشناس و اسلامشناس موفق ـ به معناى خاص ـ باشد، باید اطلاعاتش از اسلام و معارف الهى در حدّ قابل قبولى باشد و نمىتواند به یک سلسله اطلاعات دست دوم و سوم اکتفا کند. ممکن است بعضىها فکر کنند که این به آن معناست که باید از فلسفه اسلامى و کلام اسلامى اطلاعات خوبى داشت و در حدّ زیادى آگاه بود و بس. بنده با تأکیدى که بر فلسفه اسلامى و کلام اسلامى دارم و همیشه به دوستان گروه عرض مىکنم که نباید به این واحدهاى خاصى که در برنامههاست، اکتفا کنند و باید بیشتر فلسفه اسلامى و کلام اسلامى بخوانند، در عین حال، مىخواهم بگویم حتى به اینها هم بسنده نمىشود. من تصور مىکنم براى ما حتى درس فقه و اصول هم حداقل تا دو سه سال از درس خارج بسیار ضرورت دارد. براى هر طلبه، به هر رشتهاى مىخواهد وارد شود، حتى رشتهاى که چندان هم مربوط به متون اسلامى نباشد، ضرورت دارد براى اینکه بتواند ادعا کند طلبه است و بعد دینشناس یا روانشناس یا اقتصاددان است، با کتاب و سنّت آشنایى داشته باشد و آشنایى با کتاب و سنّت و استفاده از کتاب و سنّت روشش همان روشى است که ما در فقه و اصول مىآموزیم و از مباحث الفاظ و مباحث عقلى قدرت نقّادى به دست مىآوریم; همان احتیاطى که آنجا به دست مىآوریم، همان پارسایى که انسان در مقام علمى به دست مىآورد تا جرأت نکنیم سریع هر چیزى را به قرآن و به امام صادق(علیه السلام) نسبت بدهیم. من تصور مىکنم براى هر طلبهاى در هر رشتهاى حداقل همین تحصیلات دوره سطح و یک مقدارى هم درس خارج ضرورى است.
پس از آن، براى رشتهاى مثل رشته «دینشناسى» اطلاع از کلام اسلامى، فلسفه اسلامى، عرفان اسلامى و اخلاق اسلامى بسیار ضرورت دارد; نه ما باید به مباحث جدید بىتوجه باشیم و نه ـ خداى ناکرده ـ نسبت به معارف خودمان دچار بىمهرى و بىلطفى شویم; حتى به لحاظ زمانى، باید به تحصیل معارف اسلامى اولویت بدهیم; یعنى حتى به طور همزمان هم گاهى کفایت نمىکند; یعنى انسان باید پایههاى اعتقادىاش در کلام اسلامى و فلسفه اسلامى تا حدّى قوى باشد که بتواند استقلال فکرى پیدا کند، بعد به طور عمیق درگیر این مباحث جدید شود و ارتباطش را هم با منابع اسلامى قطع نکند. حالا اینکه چه قدر باید کلام اسلامى بلد باشد، چه قدر فلسفه اسلامى بلد باشد، اینها بحثهایى هستند که اگر خداوند توفیقى بدهد مىتوانیم با چند نفر از دوستان بنشینیم و مذاکرهاى بکنیم و به یک جمعبندى برسیم. این یکى از مباحث سرنوشتساز براى آینده حوزه و روحانیت است که چه طور بین رشتههاى جدید و معارف سنّتى جمع کنیم، زمانبندى رشتههاى تخصصى باید چهگونه باشد، ازکجا باید شروع کرد، به کجا باید ختم نمود و اگر ما کوتاهى کنیم، چه بسا ضربههاى جبرانناپذیرى بر هویت حوزوى و طلبگى ما از یک سو و بر معارف دینى از سوى دیگر وارد شود.
معرفت: رشته دینشناسى در غرب و مسیحیت چه جایگاهى دارد و آیا مسلمانان و بخصوص ایرانیان در این رشته هم مثل برخى رشتههاى دیگر مصرفکننده تولیدات آنها هستند، یا اینکه مسلمانان در این رشته در حدّ معقول و متعارف صاحبنظرند؟
این سؤال هم بحث مفصّلى مىطلبد، اما اجمالا این را باید توجه داشته باشیم که در غرب، گروهها و حتى دانشکدههاى الهیات سابقه بسیار طولانى دارند. اصولا دانشگاهها در غرب مؤسسات دینى بودهاند که توسط کلیسا اداره مىشدهاند و روحانیان در آنجا تدریس مىکردهاند. ولى به تدریج حضور دین کمرنگتر شده و این به دلیل عوامل گوناگونى است که در جاى خودش باید از آنها بحث شود. اما امروز با همین وضعیت، طبق آخرین آمارى که از بعضى استادان کاتولیک دارم، 950 دانشگاه کاتولیکى در جهان وجود دارد; یعنى در میان ادیان، فقط اگر مسیحیت را در نظر بگیریم، در مسیحیت هم فقط کاتولیکها را در نظر بگیریم، 950 دانشگاه کاتولیکى در دنیا وجود دارد. در این دانشگاهها ممکن است رشتههاى گوناگونى تدریس شود، ولى قطعاً بخش عمدهاى از آن مباحث کلامى است. البته این شامل طیف وسیعى از دانشگاهها مىشود، از دانشگاههایى که مستقیماً خود واتیکان اداره مىکند; مثل دانشگاه «لاترَن» در روم که مهمترین دانشگاه کاتولیکى است، تا برسد به دانشگاههاى کاتولیکى که مؤسسات و اشخاص حقیقى و حقوقى کاتولیک اداره مىکنند، ولى با آموزههاى واتیکان هماهنگ هستند و بعد دانشگاههاى مربوط به شاخههاى دیگر مسیحیت و ادیان دیگر. بنابراین، این سابقه طولانى و اینکه از اصل و اساس دانشگاهها دینى بوده و بعد به تدریج این فاصله ایجاد شده است، معلوم مىشود دست آنها باز است; یعنى آنها قرنهاست در این مباحث کار مىکنند و بسیارى از ابهامات و تردیدهایى که موجب شده این علوم توسعه پیدا کنند، سؤالات و شبهاتش در غرب مطرح شدهاند و بعدها با چند واسطه و گاهى با تأخیر به ما رسیدهاند. بنابراین، آنها هم در این زمینه کار زیادى کردهاند و مؤسسات فراوانى دارند. در حال حاضر در امریکا چند هزار فیلسوف مسیحى وجود دارد و آقاى پلانتینگا ـ که ایران آمده بودند و در قم بودند ـ در جلسهاى مىگفتند: که در دهه شصت در امریکا، تصور مىشد به زودى دین کاملا از صحنه کنار رود. ایشان مىگفت: آن موقع نه تنها در گروههاى فلسفه، بلکه حتى اگر در جاهاى دیگر دیندارى بود، مورد تمسخر قرار مىگرفت. ولى امروزه برخلاف آن پیشبینىهاى گذشته، نه تنها دین از صحنه جامعه حذف نشده، بلکه حتى در حوزه فلسفه گرایش دینى جدّى است و چند هزارفیلسوف مسیحى وجود دارد. پس بحثهاى مربوط به دین در آنجا بسیار مطرح هستند، چه از ناحیه دیندارها و چه از ناحیه کسانى که معتقد به دین نیستند. ولى ما هم بر پشتوانه قوى و عمیقى از معارف دینى تکیه زدهایم. در بسیارى از جاها عمق معارف دینى که ما داریم، بسیار بیشتر است. ممکن است که عرض مباحث ما و مسأله مسأله کردن و تنّوع بخشیدن نزد ما کمتر باشد یا در روش تحقیق و بحث از جنبههایى کمبود داشته باشیم، ولى قطعاً در معارف عقلى و نقلى بسیار غنى هستیم و اگر بتوانیم این عمق را با روشهاى تحقیق جدید و آگاهى از مباحث روز گره بزنیم، مولود بسیار مبارک و میمونى خواهیم داشت.
بنابراین به طور خلاصه، وضعیت مطالعات دینى در غرب و در کشور ما به این سبک است. ولى اگر بخواهم حق مطلب را ادا کنم، باید بگویم که چه حوزههاى الهیاتى وجود دارند و چه رشتههایى را درس مىدهند و چه طور هستند. مثلا در همین سفر اخیر هم قسمتى از وقتمان را اختصاص دادیم به بازدید از دانشگاه «لاترَن» که بزرگترین دانشگاه کاتولیکى است و بیش از سىهزار دانشجو دارد. توضیح درباره رشتههایى که دارد و نحوه تحصیلدانشجویان را درفرصتىمقتضىبایدموردبحثقراردهیم.
معرفت: وضعیت و جایگاه پژوهش در رشته دینشناسى در مؤسسه چگونه است؟ چه اندازه به پژوهش بها داده مىشود؟
یکى از نکات مهم در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)همین است که پژوهش امر مهمى است و به یک معنا شاید بتوان گفت: تمام این آموزشها مقدّمهاند بر اینکه پژوهشهاى عمیقى صورت بگیرند و از اینرو، ما به موازات گروههاى آموزشى، گروههاى پژوهشى هم داریم. البته، اخیراً براى هماهنگى بیشتر این دو در هم ادغام شدهاند و گروههاى آموزشى ـ پژوهشى پدید آمدهاند، خوشبختانه در مؤسسه انسان نشاط علمى خوبى را نزد محققان و حتى دانشپژوهان حس مىکند. الحمدللّه، دوستان گروه دینشناسى، چه گروه «دینشناسى 1» و چه گروه «دینشناسى 2»، که تازه پایاننامههایشان را تمام کردهاند یا در حال آمادهسازى براى دفاع و نوبت دفاع هستند، پژوهشهاى خوبى داشتهاند، کتابهاى متعددى نوشتهاند و اخیراً فهرست مقالات و کتابهایى را که دوستان گروه «دینشناسى 2» منتشر کردهاند مىدیدم، بسیار خوشوقت شدم که امیدواریم ـ انشاءالله ـ این روند پژوهش با جدیّت ادامه داشته باشد. اگر انسان از پژوهش فاصله بگیرد، اگر در کنار تدریس مطالعه نداشته باشد، پژوهش نداشته باشد، قطعاً پس از مدتى دچار رکود علمى خواهد شد. از اینرو، پژوهش بسیار ضرورت دارد و پژوهش هم به نظرم باید با تدریس و بحث و مذاکره همراه باشد; چون همانگونه که آموزش بدون پژوهش مشکل پیدا مىکند، پژوهش بدون عرضه افکار و نقّادى از سوى دیگران، انسان را دچار ذهنیتهاى خاصى مىکند و در نتیجه، ممکن است افکار انسان بیش از حد انتزاعى شود.
معرفت: آیا برنامههاى جدیدى براى آینده در بخش آموزش یا پژوهش در نظر دارید؟
برنامههاى آموزشى روال خاصى را طى مىکنند و به تصویب مىرسند و پس از تصویب، لازمالاجرا هستند. به همین دلیل حوزه فعالیتها و تغییرات در گروههاى آموزشى تا حدّ زیادى تعریف شدهاند و نمىتوان در برنامهها تغییرات زیادى ایجاد کرد. ولى ما سعى کردهایم با صحبتهایى که با عزیزان دانشپژوه گروه داشتهایم، آنان را ترغیب کنیم که به درسهاى رسمى اکتفا نکنند و دچار آفت کمیّتگرایى و گذراندن واحد و مدرک گرفتن نشوند و الحمدلله، دوستان گروه «دینشناسى 3» ابراز آمادگى کردهاند که علاوه بر درسهاى رسمى، واحدهاى دیگرى را در فلسفه اسلامى بگذرانند و سعى کردهایم به هر حال، با جلسات و صحبتهایى که با همدیگر داریم، نشاط بیشترى ایجاد کنیم. از بعضى صاحبنظران دعوت کنیم; مثلا در نیمسال گذشته، دو نفر از صاحبنظران مسیحى را از انگلستان دعوت کردیم و به اینجا آمدند و سه سخنرانى علمى داشتند، هر کدام مقالاتى را از قبل آماده کرده بودند و به اعضاى گروه ما ارائه دادند. علاوه بر این، اشخاص دیگرى از مؤسسات گوناگون براى گروه ما برنامه داشتند و امیدواریم بتوانیم این روند را ادامه دهیم و مباحث ملموستر شود. در بُعد پژوهش هم گرچه تغییرات نظام مدیریتى گروهها هنوز رسماً ابلاغ نشده است، ولى امیدواریم بتوانیم با طرّاحى یک برنامه جامع از پژوهشهایى که به حوزه کار ما مربوط مىشود اولویتها را مشخص کنیم و با تعیین جاهایى که کار شده و جاهایى که کار نشده است، بتوانیم به تحقیقها و پژوهشها بهتر جهت بدهیم. امروزه تحقیقات زیادى صورت مىگیرد و همهشان هم فى حدّ نفسه خوبند، اما به هرحال، نمىتوانیم مدیریت نکنیم و به اولویتها بىتوجه باشیم و وقتى را که صرف مىشود و سرمایهاى که هزینه مىشود نادیده بگیریم. بنابراین، همانگونه که در امور اقتصادى، باید روى هر ریالى که خرج مىشود حساب کرد، در پژوهش هم باید این کار صورت بگیرد ـ که البته بوده است ـ ولى امیدواریم بتوانیم ما بیشتر روى این قضیه سرمایهگذارى کنیم و مشخص کنیم که پس از یکبرنامه ـ مثلا ـ پنج ساله، دست کم تحقیقات اولیه را درباره تمام مباحثى که برایمان اولویت دارند انجام دادهایم. البته، این کار عنایت خداوند متعال را مىطلبد و کار بسیار سنگینى است.
معرفت: اگر بخواهید بین وضعیت آموزشى و پژوهشى در ایران و سایر دانشگاههایى که در خارج دیدهاید و شوق و ذوقى را که دانشجویان مؤسسه براى تحقیق و مطالعه دارند، با آنها مقایسه کنید، گروه دینشناسى مؤسسه در چه سطحى است؟
این مقایسه کار سختى است; زیرا انسان باید یک استقراء تامّى انجام دهد تا بتواند این مقایسه را انجام دهد، ولى اجمالا تا حدّى که معلومات بنده اجازه مىدهد، احساس مىکنم فارغ التحصیلان این گروه در حدّ خودشان از سطح قابل قبولى برخوردارند; چون، اولا، معلومات مربوط به آن رشته را در حدّ متعارف رشتههاى دانشگاهى دارند، به اضافه برخى درسهاى مرتبطى که از معارف اسلامى مىخوانند و نیز دروس حوزوى که از قبل خواندهاند و ادامه مىدهند. علاوه بر این، دوستان ما تمام وقت مشغول تحصیل هستند، گرچه ممکن است وضعیت زندگى مطلوبى هم نداشته باشند، اما به هرحال این راه را انتخاب کردهاند که تمام وقت در خدمت علم باشند. این کار مطلوبى است و طبیعتاً نتیجهاش این خواهد بود که از حدّ قابل قبولى در مقایسه با جاهاى دیگر برخوردار باشند. من نمىخواهم بگویم از همه جا بهتر هستند یا جاهاى دیگر ضعیفتر هستند، ولى به هرحال، اینجا حدّ قابل قبولى وجود دارد، گرچه این نگرانى را هم داریم که نکند به مرور زمان با تنوّع کارها و مسؤولیتهایى که پیش مىآید و گرفتارىهاى زندگى جدید و مسؤولیتهاى تبلیغى و بالارفتن کمیّت ـ خداى ناکرده ـ کیفیت مقدارى پایین بیاید. تا به حال ـ الحمدلله ـ فارغ التحصیلان موفق بودهاند، ولى یکى از دغدغههاى همیشگى مسؤولان هر مؤسسه علمى باید این باشد که کیفیت روزبه روز بهتر شود و کمیت بر کیفیت غلبه نکند.
معرفت: اگر خاطره جالبى از دوران تحصیلتان یا ارتباطهایتان با ادیان گوناگون دارید، بفرمایید.
خاطرات زیادند، ولى آنچه الآن به ذهنم آمد، این است که در بین ارتباطاتى که ما با دوستان مسیحى داشتیم، یکى از بزرگترین طریقههاى عرفانى، یعنى پیروان «سنت بندیکت» هستند که اکثراً کاتولیک مىباشند. ما ابتدا از طریق یکى از کشیشها که جزو این گروه هم بود، با آنها آشنا شدیم. پس از آن آشنایى چندین بار به صومعه آنها رفتم، بدون اینکه بدانم در آینده ممکن است چه اتفاقاتى بیفتد. پس از ملاقات با رئیس آنجا، که بزرگترین صومعه کاتولیکى انگلستان است، او از ما دعوت کرد تا یک جلسه درباره اسلام برایشان صحبت کنیم. این چیزى بود که خودشان مىگفتند که تا آن موقع در آنجا سابقه نداشته است. من طرح بحثى را به ایشان ارائه دادم. ایشان وقتى طرح بحث را دید، پیشنهاد کرد شما سه جلسه به اینجا بیایید. من هم در تابستان سال گذشته (سال 80) با فواصل دو هفته، سه هفته به آنجا رفتم و درباره اسلام صحبت کردم; یک جلسه کلیات درباره اسلام، یک جلسه درباره عرفان اسلامى، یک جلسه هم درباره عرفان عملى. براى من خاطره جالبى بود که اولین جلسهاى که ایشان پیشنهاد کرد و تاریخ را مشخص نمود، مصادف شد با روز رحلت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و خود ما هم از چند ماه قبل این تاریخ را مشخص کرده بودیم و توجه نداشتیم. وقتى نزدیک شدیم این براى من بسیار جالب بود که توفیقى شد در روز رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)درباره اسلام براى مجموعهاى از دهها راهب و کشیش مسیحى صحبت کنم. خود آنها هم ابراز علاقه زیادى مىکردند براى ارتباط با اسلام. رئیس آن مجموعه بعدها که آشنا شدیم، مىگفت: شما اولین بار که آمده بودید، من مىترسیدم که این چهره خندان و بالبخند اینجا چه کار خواهد کرد و چه مشکلاتى براى ما درست خواهد کرد. ولى ـ بحمدالله ـ بعدها اعتماد ایجاد شد و زمینهاى شد که بتوانیم با آنها درباره اسلام صحبت کنیم. آنها به قم آمدند و انشاءالله، بناست که در تابستان سال آینده همایش عرفان شیعى ـ کاتولیکى را با کمک همین عزیزان در انگلیس برگزار کنیم که امیدواریم خداوند متعال برکت و خیر در آن قرار دهد.
معرفت:از اینکه وقتتان را در اختیار مجله قرار دادید سپاسگزاریم.