آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

در این بخش از شرح خطبه‌هاى امیرالمؤمنین(علیه السلام)، فراز دیگرى از خطبه 233 را، که اختصاص به عبارت «و عالمهم منافق» دارد، همراه با شرح و تفصیل آن از زبان استاد فرزانه حضرت آیة‌الله مصباح یزدى به محضر اهل معرفت تقدیم مى‌نماییم:
«وَ اعلموا رَحِمکمُ الله أَنَّکم فى زَمان القائِلُ فیه بالحقِّ قَلیلٌ، وَ اللِّسانُ عَنِ الصِّدقِ کَلیلٌ، و اللَّازِمُ لِلحقِّ ذَلیلٌ. أَهلُهُ مُعتکِفون على العِصیانِ. مُصطَلحونَ على الإدهانِ. فتاهُم عارمٌ، و شائِبُهُم آثمٌ، و عالِمُهُمْ منافقٌ.»1
انگیزه منافقان از اظهار ایمان
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خطبه با بیان برخى از ناهنجارى‌هاى جامعه آن روز، از افراد و گروه‌هایى که نسبت به مسائل اخلاقى و دینى بى‌اهمیت بودند، گله و شکایت مى‌کنند. البته، رعایت نکردن مسائل اخلاقى از جانب برخى اقشار و گروه‌ها، که کم و بیش در هر جامعه‌اى به چشم مى‌خورد، چندان تعجب‌آور نیست; مثلا مشاهده گستاخى جوانان و یا معصیت سالخوردگان در جوامع مختلف، تعجب انسان را برنمى‌انگیزد. و از سوى دیگر، سخن امیر المؤمنین(علیه السلام) بدین معنا نیست که در زمان آن حضرت، همه جوانان گستاخ و همه پیران مبتلا به گناهان کبیره بودند، بلکه معناى این تعبیر آن است که در همه جوامع، جوانانى هستند که به دلیل عدم تربیت صحیح دینى، به معارف اسلامى آشنا نبوده و دچار ناهنجارى‌هاى اخلاقى مى‌باشند و نیز گناهانى وجود دارد که انجام‌دهندگان آن‌ها بیش‌تر سالمندان هستند. این مطلب تا حدّى قابل فهم و پیش‌بینى است، اما حضرت در ادامه مى‌فرمایند: ما در جامعه‌اى زندگى مى‌کنیم که عالمانشان منافقند. باز اصل وجود منافق در جامعه، به ویژه با معناى وسیعى که براى منافق تصور مى‌شود، تعجب‌آور نیست. در جامعه فراوانند افراد دو چهره‌اى که نان به نرخ روز مى‌خورند; نه آن‌چنان دلبستگى به حق دارند و نه از شهامتى برخوردارند که رسماً عقاید باطل خود را ابراز کنند. آنچه مایه تعجب انسان مى‌شود این است که عالمان یک جامعه مبتلا به صفت نفاق باشند.
در جامعه‌اى که حکومت دینى و ارزش‌هاى اسلامى حاکم است، مسلمان داراى احترام، و کافر محروم از آن است. طبیعى است در چنین جامعه‌اى کسانى که از ایمان واقعى برخوردار نیستند، براى این‌که از مزایاى اجتماعى، از جمله ثروت و احترام بهره‌مند شوند، در ظاهر اظهار ایمان مى‌کنند تا همچون سایر مؤمنان محبوبیت اجتماعى کسب کنند. این کار، در واقع نوعى فریب دادن دیگران است که در قرآن کریم نیز بدان تصریح شده است: «و مِنَ الناس من یقولُ آمنا باللّه و بالیوم الاخر و ما هُم بِمؤمنین یُخادعون اللّه و الذین آمنوا و ما یخدعون الاّ انفسهُم و ما یشعرون» (بقره: 8ـ9); و گروهى از مردم منافق گویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم و حال آن‌که، ایمان نیاورده‌اند، مى‌خواهند که خدا و اهل ایمان را فریب دهند و حال آن‌که، فریب ندهند مگر خود را و این را از سفاهت نمى‌دانند.
معناى این سخن که «آنان خودشان را فریب مى‌دهند نه خدا و پیامبر را» چیست؟ فرض کنید کسى یک قطعه جواهر را که در دست کودکى است و میلیون‌ها تومان قیمت دارد، با دادن یک عدد شکلات به وى، تصاحب کند. معناى این کار «فریب دادن حقیقى» است; یعنى یک چیز قیمتى را از کسى گرفتن و در ازاى آن چیز بى‌ارزش یا کم ارزشى به وى دادن. حال اگر قضیه به عکس باشد; یعنى ـ به فرض ـ شما بخواهید به فرزند خردسالتان که بیمار است، داروى شفابخشى را که پزشک تجویز کرده و قدرى هم تلخ است بخورانید، اما کودک از خوردن آن امتناع ورزد و یا به این نیت که شما را فریب دهد، دارو را بگیرد ولى به جاى نوشیدن آن، به سراغ دارویى غیر خوراکى برود و آن را سر بکشد، با این کار در واقع چه کسى را فریب داده است؟ کودک در ظاهر خیال مى‌کند زرنگى کرده و پدر و مادرش را فریب داده است، حال آن‌که در واقع خودش را فریب داده است.
خدا و پیامبر از مردم چه مى‌خواهند؟ مگر جز این است که مى‌خواهند مردم را به سعادت دنیا و آخرت رهنمون سازند؟ مگر خدا از این‌که مردم ایمان بیاورند و به دستورات اسلام عمل کنند، سودى عایدش مى‌شود؟ این خود مردم هستند که با عمل به دستورات اسلام به سعادت دنیا و آخرت مى‌رسند. حال اگر کسانى دستورات اسلام را نادیده بگیرند، اما به ظاهر وانمود کنند که آن‌ها را پذیرفته‌اند، در واقع چه کسى را فریب داده‌اند؟ آیا در این میان ضررى متوجه خدا شده است که ایشان فکر کنند با این کار خود خدا را فریب داده‌اند؟ پیامبر خدا هم همین‌طور است; مگر پیامبر از ایمان آوردن مردم نفعى مى‌برد؟ او به وظیفه‌اش عمل مى‌کند و خدا هم اجر رسالتش را مى‌دهد: «ان اجرى الا على الله.» (یونس: 72) مؤمنان واقعى هم که مردم را دعوت به ایمان مى‌کنند، مقصودشان این است که آنان را از عذاب الهى نجات دهند. بنابراین، با کارى که منافق انجام مى‌دهد، هیچ کدام از آن‌ها (خدا، پیامبر و مؤمنان واقعى) فریب نمى‌خورند; شخص منافق در واقع، خودش را فریب داده است. این حقیقتى است که قرآن کریم نسبت به آن تأکید مىورزد; یعنى کسانى که از ایمان واقعى بى‌بهره‌اند، براى این‌که مانند سایر مؤمنان از مزایاى اجتماعى استفاده نمایند، به ظاهر اظهار ایمان مى‌کنند و فعالیت‌هاى اجتماعى خود را به شکل آنان انجام مى‌دهند. براى مثال، براى این‌که در مسائل روزمره بتوانند اعتماد دیگران را جلب کنند تا از این طریق کارهاى خود را به پیش ببرند، ظاهر خود را شبیه مؤمنان مى‌کنند.
خطر وجود منافقان عالِم
منافقان از کفار پست‌تر و در جهنم نیز پست‌ترین درجه را دارند: «ان المنافقین فى الدرک الاسفل من النار» (نساء:145). اما همان درک اسفل نیز درجات و مراتبى دارد. همان‌گونه که انبیا، اولیا، شهدا و صدیقین در بهشت از جایگاهى مساوى برخوردار نیستند، منافقان نیز که در درک اسفل جاى دارند، از لحاظ پستى درجاتى دارند. کسانى که براى منافع دنیوى خود به دروغ اظهار ایمان کرده و با این کار خود موقعیتى اجتماعى به دست آورده‌اند; یعنى سوء استفاده آنان از آن موقعیت موجب ضرر و زیان براى دیگران نشده است، وضعیتشان در جهنم بهتر از کسانى است که علاوه بر قرار گرفتن در موقعیتى که جایگاه واقعى آنان نبوده است، مى‌خواسته‌اند از مزایاى فوق‌العاده در دنیا برخوردار باشند. چنین منافقانى، که پست‌ترین درجات نفاق را دارند، براى رسیدن به هدف خود حتى ممکن است جاسوس دشمن شوند و اسرار و اخبار محرمانه را ـ با توجه به امکانات گسترده‌اى همچون تلفن، پست الکترونیکى، اینترنت و... که امروز کاربرد فراوانى دارند ـ به ایادى دشمن منتقل کنند. در زمان صدر اسلام در بین منافقان کسانى بودند که با کفار ارتباط داشتند. آنان با این کار خود مى‌خواستند از منافع نامشروع بیش‌ترى برخوردار باشند. در آیات بسیارى از قرآن کریم به این مسأله تصریح شده است که آنان جاسوس دشمنان مسلمانانند.
تا این‌جا مشخص شد که انگیزه افراد عادى، که به دروغ اظهار ایمان مى‌کنند، چیست. اما دلیل این‌که یک عالم، منافق مى‌شود و یا یک منافق، دنبال تحصیل علم مى‌رود، چه مى‌تواند باشد؟ به بیان دیگر، چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این خطبه از سایر منافقان اسمى نمى‌برند و فقط از عالمان منافق مى‌نالند؟ مگر خطر وجود این‌گونه افراد در جامعه بیش‌تر از خطر منافقان غیر عالم است؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که این افراد علاوه بر این‌که از منافع مادى جامعه اسلامى استفاده مى‌کنند، ضررهاى مادى به جامعه مى‌زنند، و اخبار و اطلاعات و اسرار جامعه را در اختیار دشمنان قرار مى‌دهند، دین مردم را هم مى‌برند; یعنى موجب گمراهى مردم مى‌شوند.
مسلمانان هیچ‌گاه براى آموختن مسائل دینى خود، به عالم کافرى که کفرش بر همگان آشکار است، رجوع نمى‌کنند. اگر در جامعه کسى علناً اظهار کفر نماید، هیچ مسلمانى سراغ او نمى‌رود تا ـ مثلا ـ در خصوص مسأله توحید، قضا و قدر، عصمت، امر به معروف و نهى از منکر و مانند این‌ها از وى سؤال نماید. از این‌رو، انسان کافر هیچ‌گاه نمى‌تواند مردم مسلمان را در عقاید، اخلاق، احکام شرعى، عبادات فردى، احکام اجتماعى، مسائل سیاسى و اقتصادى و... فریب دهد و موجبات گمراهى آنان را فراهم آورد. حداکثر استفاده‌اى که یک کافر مى‌تواند از جامعه اسلامى به دست آورد این است که، در پناه حکومت اسلامى و در شرایط خاصى ـ به لحاظ اهل ذمّه یا اهل معاهده بودن ـ جایگاهش محفوظ باشد. لذا در مجموع، از ناحیه او ضرر و آسیبى به دین وارد نمى‌آید.
شخص کافر تنها در یک صورت مى‌تواند بر عقاید و ایمان مردم تأثیر بگذارد و آن هنگامى است که در جامعه اسلامى موقعیتى به دست آورد که مردم براى مسائل دینى خود به او مراجعه کنند. پست‌ترین انسان‌ها کسانى‌اند که نه تنها صداقت در گفتار و رفتار ندارند، یعنى کفر خود را مخفى نگه مى‌دارند و نیز از اموال جامعه اسلامى سوء استفاده مى‌کنند و با جاسوسى براى دشمن، امنیت جامعه را به خاطر مى‌اندازند، بلکه درصدد برمى‌آیند تا مؤمنان را نیز به وادى کفر بکشانند. آنان براى فریب دادن مردم چنین وانمود مى‌کنند که مى‌خواهند اسلام واقعى را به ایشان عرضه نمایند، حال آن‌که هدفى جز گمراه کردم مردم ندارند. آیا پست‌تر، خطرناک‌تر و بى‌ارزش‌تر از این افراد، موجود دیگرى در جهان مى‌توان یافت؟ این افراد حتى از کسانى که براى دشمن جاسوسى مى‌کنند و جان و مال مسلمانان را به خطر مى‌اندازند، پست‌ترند.
برخى از منافقان، که عامل نفوذى بیگانگان هستند و براى دشمنان مسلمانان جاسوسى مى‌کنند، حتى پا را از این هم فراتر گذاشته و ـ مثلا ـ در زمان جنگ با دادن اطلاعات به دشمن، موجبات کشته شدن مردم بى‌گناه را فراهم مى‌آورند. مگر منافقان، در زمان جنگ ایران و عراق این کار را نمى‌کردند؟ آنان با گرا دادن به دشمن، هموطنان و همشهریان خود را در معرض بمب‌ها و موشک‌هاى دشمن قرار مى‌دادند. پست‌تر و خطرناک‌تر از این افراد، کسانى هستند که ایمان و اعتقادات مردم را نشانه مى‌روند. نهایت کارى که منافقان جاسوس مى‌توانند انجام دهند این است که ـ مثلا ـ فرمانده لشکر بشوند، سرزمین‌هاى اسلامى را تحویل کفار دهند، عده‌اى از مؤمنان را اسیر کنند و یا جان و مالشان را به خطر بیندازند، اما دیگر نمى‌توانند ایمان آنان را بدزدند. زمانى مى‌توانند به ایمان مؤمنان لطمه بزنند که تحصیل علم کنند و به ظاهر خود را مؤمن جلوه دهند. آن وقت است که مى‌توانند بالاترین خطر را براى جامعه ایمانى به وجود آورند. از این‌روست که، امیرالمؤمنین(علیه السلام)خطر عالمان منافق را گوشزد مى‌کنند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)در خطبه دیگرى از نهج‌البلاغه در پاسخ فردى که دلیل اختلاف امت اسلام را، على‌رغم نگذشتن کم‌تر از سه دهه از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از آن حضرت جویا شده بود، فرمودند: یک دسته از افرادى که پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) رهبرى دینى مردم را بر عهده گرفتند، کسانى بودند که در واقع ایمانى نداشتند، اما اظهار ایمان مى‌کردند، در حالى که هیچ باکى از گناه کردن و دروغ بستن به پیامبر(صلى الله علیه وآله)نداشتند: «رجلٌ منافقٌ مظهرٌ للایمانِ، متصنّعٌ بالاسلام لا یتأثمُ و لا یتحرج، یکذب على رسول اللّهِ ـ صلى‌اللّه علیه و آله ـ متعمّداً.»
2 اگر مردم مى‌دانستند چنین فردى منافق و دروغگو است، هیچ‌گاه گفته او را نمى‌پذیرفتند، اما چون آن شخص خود را صحابه رسول خدا(صلى الله علیه وآله)معرفى و چنین وانمود مى‌کرد که سال‌ها در خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده است، مردم گفته و حدیث او را قبول مى‌کردند: «فلو عَلمَ الناسُ أنّهُ منافقٌ کاذبٌ لم یقبلوا منه و لم یُصدّقوا قوله، و لکنّهم قالوا: صاحبُ رسول‌اللّه ـ صلى‌اللّه علیه و آله ـ رأى و سَمِعَ منه و لقفَ عنهُ فیأخذون بقوله.»3
استفاده حاکمان جور از عالمان منافق
یکى از دلایلى که در دهه دوم و سوم پس از رحلت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)موجب شد تا بدعت‌ها در جامعه اسلامى رواج یابد و مردم از دین خدا منحرف شوند، وجود کسانى بود که اصلا ایمانى به خدا نداشتند، اما وانمود مى‌کردند که عالم دین هستند و ناقل حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله). پس از رحلت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، حکام جور از این افراد بهره‌هاى فراوانى بردند; ایشان را به عنوان این‌که از اصحاب پیامبر و عالم به علوم دینى هستند، در موقعیت‌ها و پست‌هاى کلیدى منصوب کردند تا بدینوسیله هم دنیاى مردم را ببلعند و هم دین آنان را بربایند. چنین کسانى علاوه بر این‌که خودشان از مزایاى جامعه اسلامى بهره‌مند گردیدند، ابزارى شدند در دست قدرت‌ها تا حکومت‌هاى ظالم از ایشان در راستاى اهداف پلید خود استفاده نمایند.
این فرایند که در جامعه پس از رحلت پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) به وقوع پیوست، در هر زمان و مکان دیگرى، حتى جامعه خود ما نیز مى‌تواند تکرار شود; یعنى برخى از حکومت‌ها با دادن پست و مقام به منافقان ظاهر الصلاح و وجیه المله ـ البته متناسب با علم و موقعیت آنان ـ درصدد بهره‌بردارى از ایشان برآیند. از آن‌جا که این اشخاص معمولا انسان‌هایى دروغگو هستند، وقتى امکانات و ثروت جامعه در اختیارشان قرار مى‌گیرد، براى راضى نگه داشتن صاحبان قدرت حتى حاضر مى‌شوند به پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) نیز دروغ ببندند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ادامه این خطبه مى‌فرمایند: «و قد أخبرکَ اللّهُ عن المنافقین بما أخبرکَ، وصفهم به لکَ، ثمَّ بقوا بعدهُ علیه و آله السّلام فتقرّبوا الى ائمّة الضلالة و الدُّعاةِ الى النّارِ بالزّورِ و البُهتان، فولّوهم الاعمال و جعلوهم حکّاماً على رقاب النّاس، فأکلوا بهمُ الدنیا.»4 اگر کسى صد یا دویست سال پس از رحلت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) این سخنان را بر زبان جارى مى‌ساخت، زیاد دور از انتظار نبود، اما این‌که مى‌بینیم حضرت على(علیه السلام) با گذشت کم‌تر از سه دهه از رحلت پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) این خطبه را ایراد مى‌فرمایند، جاى تعجب بسیار دارد. این «پیشوایان گمراهى» و «دعوت‌کنندگان به آتش» چه کسانى‌اند که دل حضرت را این‌گونه به درد آورده‌اند؟ در این مدت کوتاه، این نقشه‌ها و توطئه‌ها از مغز چه کسانى تراوش کرد؟ آنان در این مدت چه برنامه‌هایى را پیاده کردند که توانستند در دین بدعت بگذارند و مردم را گمراه و از اهل‌بیت(علیهم السلام) جدا کنند؟ وظیفه ما در این زمان چیست؟ نقل این همه داستان از انبیاى الهى(علیهم السلام)و اقوام گذشته که در قرآن آمده براى چیست؟ آیا ـ العیاذ باللهـ فقط براى این است که مسلمانان یک کتاب تاریخ داشته باشند تا براى سرگرمى هر از چند گاهى آن را همچون قصه رستم و اسفندیار بخوانند؟! قرآن کریم این داستان‌ها را براى عبرت گرفتن انسان‌ها نقل مى‌کند: «إنَّ فى ذلک لعبرة لاولى الابصار.» (آل عمران: 13)، «فاعتبروا یا اولى الابصار» (حشر:2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز این سخنان را به این دلیل بیان فرمودند که امروزه پس از هزار و چهارصد سال من و شما، آن‌ها را بخوانیم و عبرت بگیریم تا از تکرار آن حوادث تلخ تاریخى جلوگیرى نماییم. از این‌رو، اولا ما باید بدانیم اگر چنین منافقانى پس از دو دهه از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جامعه اسلامى بودند، به طریق اولى پس از هزار و چهارصد سال، در جامعه ما هم خواهند بود. ثانیاً، اگر دو دهه پس از رحلت پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) به نام طرفدارى از پیامبراکرم و اصحاب رسول‌الله(صلى الله علیه وآله) توانستند این فتنه‌ها را برپا کنند، پس از رحلت امام(قدس سره) نیز خواهند توانست به نام شاگردى امام و پیروى از خط امام، همان فتنه‌ها را عَلَم کنند و مردم را به بدعت‌ها و گمراهى‌ها مبتلا نمایند. بنابراین، وظیفه ماست که مواظب باشیم و فریب این افراد را نخوریم، نباید سخن هرکس را به صرف این‌که زمانى شاگرد امام بوده و یا در زمان امام فلان پُست و مقام را داشته است، به طور دربست پذیرفت. باید دید تا چه حد فکر و عقیده و رفتار آن فرد با دستورات و رفتار و سیره امام مطابقت دارد. چقدر مایه تأسف و حسرت است که مردم انقلابى و مؤمن و خانواده‌هاى شهیدانى که عزیزان خود را در راه اسلام و انقلاب فدا کردند، فریب کسانى را بخورند که به نام طرفدارى از امام و پیروى از خط امام، مى‌خواهند اساس اسلام و انقلاب را از بین برده و نام امام را به موزه تاریخ بسپارند!
حضرت على(علیه السلام) در قسمت پایانى این فراز مى‌فرمایند: «و إنّما النّاسُ مع الملوک و الدّنیا إلاّ من عصم اللّه»;5 و مردم آن‌جا روند که پادشاه و دنیا روى آرد، جز که خدا نگه دارد. طبیعت «ملوک»، این است که به هر طریق ممکن قدرت‌ها را قبضه کنند، حالا تحت عنوان دموکراسى، فاشیسم، لیبرالیسم و یا هر اسم دیگرى که باشد. هدف صاحبان قدرت این است که همه چیز در اختیار خودشان باشد و صداهاى دیگر را خفه کنند، هرچند اسم آن جامعه را جامعه چند صدایى گذاشته باشند! از این‌رو، توقعى غیر از این از آنان نیست. از منافقانى هم که براى نزدیکى هرچه بیش‌تر به این حاکمان حاضر مى‌شوند دین خدا را تحریف و در آن بدعت‌گذارى کنند، به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دروغ ببندند و سیره و خط امام را تحریف نمایند نیز انتظارى جز این نمى‌رود. اما مشکل این است که مسأله به این‌جا ختم نمى‌شود. اکثر مردم همواره چشمشان به دست حاکمان است، وقتى آنان به یک طرفى میل کردند، با انواع وسایل و امکاناتى که در اختیار دارند، مى‌توانند مردم را به دنبال خود بکشانند، بخصوص زمانى که از این ابزارهاى انسانى، که دین خدا را مطابق خواست آنان تفسیر مى‌کنند و قرائت جدید از دین عرضه مى‌نمایند، نیز بهره ببرند.
وظیفه مسلمانان در برابر القاى شبهات از سوى منافقان
وظیفه ما در این زمینه چیست؟ مسلماً آن‌قدر قدرت نداریم که به وسیله آن بتوانیم جلوى چنین حاکمانى بایستیم. همچنین رسوا کردن منافقان عالمى که بین مردم جا باز کرده‌اند کار آسانى نیست. تنها کارى که مى‌توانیم انجام دهیم این است که توده مردم را با حقایق دین آشنا سازیم; یعنى همان کارى را انجام دهیم که حضرت امام(قدس سره) انجام دادند. باید این را بدانیم که اگر ما حقایق دین را به مردم بازگو ننماییم، مشمول لعن الهى خواهیم شد. اگر ما به خاطر بعضى ملاحظات، در برابر فسادهاى اخلاقى و عقیدتى و نیز انکار ضروریات دین چشم خود را ببندیم و لب به اعتراض نگشاییم، در آخرت چه‌پاسخى نزدخداواولیاى‌الهى خواهیم داشت؟
به جرأت مى‌توان گفت: خطر برخى ـ به‌اصطلاح ـ روشنفکران دینى زمان ما به مراتب بیش‌تر از منافقان عالم زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. عالمان منافق آن زمان، که این‌قدر حضرت از ایشان مى‌نالند، دست‌کم دیگر در وجود خدا و وحى تشکیک نمى‌کردند، اما امروز ما با کسانى مواجهیم که به نام روشنفکر دینى هم خدا، هم صفات خدا، هم وحى، هم نبوت، هم خاتمیت، هم ولایت، هم عصمت و هم تمام احکام اجتماعى اسلام را انکار مى‌کنند. تأسف بارتر از این قضیه این‌که، ایشان مورد تأیید و احترام برخى مسؤولان عالى‌رتبه کشور نیز هستند.
بزرگ‌ترین وظیفه‌اى که بر دوش من و شما مى‌باشد این است که مردم را با دین خدا آشنا سازیم و حقایق دین را در اختیار آنان قرار دهیم. اگر مردم حقیقت را شناختند، دیگر فریب منافقان را نمى‌خورند. زمانى منافقان مى‌توانند نقشه خائنانه خود را در جامعه اسلامى عملى سازند که مردم آگاه نباشند. ما باید در زمینه اعتقادات، احکام، نظام سیاسى ـ اقتصادى اسلام، ولایت فقیه و مسائلى از این قبیل مطالعات گسترده‌اى داشته باشیم تا اگر در این موارد شبهاتى وارد شد، به خوبى بتوانیم آن‌ها را پاسخ دهیم. وقتى شبهه‌ها با چاشنى‌هاى ادبى توأم شد، به راحتى نمى‌توان آن‌ها را پاسخ داد، باید همواره مطالعه کنیم تا آمادگى پاسخ‌گویى داشته باشیم.
--------------------------------------------------------------------------------
پى‌نوشت‌ها
1نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى، خطبه 233
2همان، خطبه 210
3همان، خطبه 210
4همان، خطبه 210
5همان، خطبه 210

تبلیغات