آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

بایسته‌‌هاى تاریخ فلسفه اسلامى‌
تاریخِ هر امت و ملّت در هویتِ فرهنگى و عقاید افراد آن امّت و ملّت، نقش ویژه و سترگى دارد، و فلسفه زیربناى باور‌ها، اندیشه‌ها و عقاید یک ملت است. از این‌رو تاریخ فلسفه اسلامى‌، بخشى عظیم از هویت فکرى و چیستى اندیشه ما را نشان مى‌دهد. از طرفى، پرداختن به تاریخ فلسفه اسلامى‌، سهمى‌ غیرقابل انکار در تعمیق و توسعه تفکر فلسفى ما دارد. از سوى دیگر آشناسازى معاصرین با میراث فلسفى گذشته، منوط به تحقیق و پژوهش در تاریخ فلسفه اسلامى‌ است. در حوزه‌هاى علوم دینى، بایسته است که بخشى از پژوهش‌ها و تحقیقات دینى بر محور تاریخ فلسفه اسلامى‌ متمرکز گردد. پیشینیانِ از حکیمان اسلامى‌، گرچه درباره تاریخ حکما آثارى پدیده آورد‌ه‌اند، اما تاریخ حکمت با تاریخ حکیمان تفاوت‌هایى دارد. تاریخِ حکیمان بحثى صرفاً توصیفى و گزارشى است، اما تاریخ حکمت، بحثى تحلیلى و تفسیرى است و نیاز به موشکافى‌ها و دقت‌هاى عالمانه و حکیمانه فراوانى دارد. مؤرخى که درباره حکیمان قلم مى‌زند و تاریخ فیلسوفان مى‌نگارد، ضرورتاً لازم نیست خود نیز حکیم و فیلسوف باشد، اما آنکس که مى‌خواهد تاریخ حکمت و فلسفه را بازگوید و بنگارد، لزوماً خود مى‌بایست حکیم باشد.
در حوزه تاریخ فلسفه اسلامى‌، معاصرین از اهل فلسفه، گامى‌ بزرگ و قابل توجه در نگارش تاریخ تحلیلى فلسفه اسلامى‌ برنداشت‌ه‌اند و همین خلأ و کمبود، موجب گردیده است که کسانى از خارج حوزه‌هاى اسلامى‌ و عمدتاً از میان مستشرقین و یا اتباع آنان، گام‌هایى کوچک در این زمینه بردارند و آثارى پدید آورند. طبیعى است که اینگونه آثار هرچند از جهاتى مفیدند، اما نظر به عدم آشنایى عمیق مؤلفان آن‌ها با متون اصیل فلسفه اسلامى‌ از یکسو و دیدگاه‌هاى خاص و اغراضى که دارند از سوى دیگر، این آثار نمى‌توانند روایت صحیح و مطمئنى از تاریخ اندیشه اسلامى‌ ارائه دهند و نیز در مواردى ـ چنانکه مى‌بینیم ـ خالى از شبه‌هافکنى‌ها و تحریفات ناموزون و نادرست نمى‌باشند.
انتظار علاقه‌مندان پژوهش و تحقیق در فلسفه اسلامى‌ از عالمان و فیلسوفان معاصر که دستى در فلسفه اسلامى‌ دارند این است که براى ارائه تصویرى درست از این میراث کهن و ابهام‌زدایى و دفع شب‌هات و کمک به تشنگان معارف فلسفى، قدم‌هایى راسخ و سترگ در این زمینه بردارند.
عقلانیت و جامعه اخلاقى
برخى روشنفکرانِ معاصر اظهار داشت‌هاند که جهان اسلام نیازمند تجدید تجربه اعتزال است، زیرا تفکر اشعرى‌گرى غلبه یافته و باب محاجّه و استدلال بسته شده است و تجدید تجربه اعتزال، پادزهرى در برابر تفکر نصّى و قدرتى است!! اینان مى‌گویند وقتى خداوند عقل داده است، یعنى اینکه عقلت را به کار بینداز، مهمترین کار عقل هم «پرسیدن» است. خوراک عقل حجت است و تولیدش پرسش مى‌باشد. کسى که حجّت نمى‌خورد و پرسش هم تولید نمى‌کند، واجد عقل نیست، او عقلانیت را فراموش کرده است. خداوند راه داده، پس حق ما آدمیان است.1
سؤال و پرسش نگارنده این است که تعریف دقیق عقل و عقلانیت چیست؟ روشن است که به قول دکارت، هیچکس از عقل خود نمى‌نالد و از نقصان و کمبود عقلىِ خویش با خدا شکوه نمى‌کند! یعنى همگان خود را عاقل و برخوردار از عقلانیت تام و کامل مى‌پندارند، اما بحث این است که به هرحال عقل و عقلانیّت حقیقى چیست و عاقل واقعى کیست؟
آنچه امروز پار‌ه‌اى از روشنفکران معاصر تحت عنوان عقل و عقلانیت مطرح مى‌کنند و نام آن را خرد مدرن و اندیشه جدید و... مى‌گذارند، حاصل و محصولى جز خضوع و ذلت آدمى‌ در برابر شهوات حیوانى و غرایز و کشش‌هاى ناسوتى و امیال صرفاً مادى به ارمغان نیاورده است! لبّ سخن ما این است که این روشنفکران نواندیش و نوگرا که مى‌خواهند فلسفه الهى و حکمت دینى را از ما بگیرند، در برابر، چه فلسف‌هاى را به ما مى‌دهند؟ غربِ امروز از فلسفه‌ها و اندیشه‌هایى چون امانیسم، ماتریالیسم، اگزیستانسیالیسم، مدرنیسم و پست مدرنیسم و... چه طرفى بسته است؟ تمدن امروزین غرب هم اینک پیش روى ماست و ما به وضوح مى‌توانیم دستاورد‌هاى اخلاقى، معنوى و عرفانى اندیشه غربى را ببینیم. آیا کسانى که هم اینک «جامعه اخلاقى» را به جاى «جامعه مدنى» پیشن‌هاد مى‌کنند،2 مى‌خواهند پایه‌هاى این جامعه اخلاقى را بر فلسفه‌هاى اومانیستى و یا ماتریالیستى استوار کنند؟ به نظر ما نه جامعه مدنى با مفهوم غربى‌اش، مشکل ما را حل مى‌کند و نه جامعه اخلاقىِ مبتنى بر فلسفه غرب. آنچه هم‌اینک پاسخگوى بشریت معاصر است، احیاء جامعه دینى به معناى دقیق و درست کلمه است. فلسفه دینى و الهى، محصول هماهنگى عقل و وحى است و آنچه در دنیاى تحیّر و سرگردانى بشریت معاصر، موردنیاز جدّى است، عقلانیتى است که زمینه پذیرش وحیانیت را فراهم کند و کمبود‌ها و نارسایى‌هاى خود را با داده‌هاى وحى جبران نماید.والسلام
--------------------------------------------------------------------------------
پى‌نوشت‌‌ها
1نگ: بازتاب اندیشه، شماره 30، ص 7و10
2همان، ص 22

تبلیغات