تفسیر روشمند وحى با وحى
آرشیو
چکیده
متن
یکى از پرسابقه ترین روش هاى تفسیر قرآن کریم، روش تفسیرى قرآن به قرآن است. این روش تفسیر، یکى از اقسام روش نقلى تفسیر به شمار مى آید.
در مورد کم تر روش تفسیرى همچون این روش اتفاق نظر وجود دارد. همه مفسّران و صاحب نظران، جز تعداد اندکى، این روش را پسندیده، در بسیارى موارد از آن استفاده کرده، و برخى آن را بهترین روش تفسیر دانسته اند.
اهمیت این روش هنگامى روشن مى شود که بدانیم تفسیر موضوعى قرآن بدون استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن ممکن نیست و در تفسیر ترتیبى نیز مفسّر نمى تواند از این روش بى نیاز باشد و اگر آن را کنار بگذارد، در حقیقت از قراین نقلى موجود در آیات دیگر صرف نظر کرده است و در نتیجه، به دام تفسیر به رأى مى افتد.
از این رو، لازم است که مفسّر قرآن این روش را به خوبى بشناسد و با تمرین و ممارست در آن مهارت یابد.
این مقال روش تفسیر قرآن به قرآن را مورد بررسى و تحلیل قرار داده و مثال هاى متعددى براى آن ارائه مى کند.
واژگان
1. تفسیر:کشف و پرده بردارى از ابهامات کلمات و جمله هاى قرآن و توضیح مقاصد و اهداف آن هاست. به عبارت دیگر، تبیین مفاد استعمالى آیات قرآن و آشکار کردن مراد جدّى آن ها بر اساس قواعد ادبیات عرب و اصول عقلانى محاوره است.1
2. روش:مقصود از «روش» در این جا استفاده از ابزار یا منبع خاص در تفسیر آیات قرآن است که معانى و مقصود آیه را روشن ساخته و نتایج مشخصى را به دست مى دهد.
3. قرآن به قرآن:مقصود از «به» در عنوان «تفسیر قرآن به قرآن» استعانت یا سببیّت است2; یعنى آیات قرآن را به کمک یا به وسیله آیات دیگر توضیح دادن و مقصود آن را مشخص ساختن.
تاریخچه تفسیر قرآن به قرآن
تفسیر قرآن به قرآن یکى از کهن ترین روش هاى تفسیر قرآن است. سابقه آن به صدر اسلام و زمان حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله) باز مى گردد. سپس این روش توسط اهل بیت(علیهم السلام)ادامه یافت و برخى از صحابه و تابعین نیز از این روش استفاده کرده اند.
اینک به مثال هاى زیر توجه کنید:
1. از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در مورد مقصود از «ظلم» در آیه «لم یلبسوا ایمانهم بظلم» (انعام: 82) سؤال شد و حضرت با استناد به آیه «انّ الشرک لظلم عظیم» (لقمان: 13) پاسخ دادند که مقصود از ظلم در آیه اول همان شرک است که در آیه دوم بیان شده است.3
این حدیث و احادیث مشابه نشان مى دهد که پیامبر(صلى الله علیه وآله)از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده مى کرده اند و عملاً آن را به پیروان خود مى آموخته اند.
2. امام على(علیه السلام) با استناد به آیه «و فصاله فى عامین» (لقمان: 14) و آیه «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» (احقاف: 15) نتیجه گرفتند که کوتاه ترین مدت باردارى زنان شش ماه است.4یعنى اگر شیرخوارى کودک دو سال است (یعنى 24 ماه) و مدت حمل و شیرخوارى با همدیگر سى ماه است، اگر این دو آیه را کنار همدیگر بگذاریم، روشن مى شود که کوتاه ترین مدت باردارى شش ماه است. این نوعى تفسیر قرآن به قرآن است.
3. امام باقر(علیه السلام) نیز در مورد قصر نماز مسافر در توضیح آیه «فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلاة» (نساء: 101) به آیه «فلا جناح علیه ان یطوّف بهما» (بقره: 158) استدلال کردند و با تفسیر قرآن به قرآن، وجوب نماز قصر را اثبات کردند.5
4. دکتر ذهبى با بیان مثالى از ابن عباس نقل مى کند که صحابه پیامبر از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده مى کردند.6
5. مرحوم طبرسى در مجمع البیان مطالبى از تفسیر قرآن به قرآن تابعین را آورده است.7
در دوره هاى بعدى با پیدایش تفاسیرى همچون تبیان و مجمع البیان، مفسّران از این روش استفاده کردند. در میان اهل سنت نیز مفسّران متعددى به سوى این روش رفتند، به طورى که برخى از آنان نوشتند: «اگر کسى بپرسد که بهترین روش تفسیر چیست؟ جواب آن است که صحیح ترین روش تفسیر قرآن به قرآن است. پس آنچه که در جایى مجمل آمده، در جاى دیگر تفسیر شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است، در موضع دیگر توسعه داده شده است.»8
برخى محدثان بزرگ شیعه همچون علامه مجلسى در بحارالانوار نیز اول هر مبحث و فصل، آیات قرآن را در همان موضوع فصل، دسته بندى کرده اند که در حقیقت از روش موضوعى تفسیر قرآن به قرآن استفاده نموده اند. در میان مفسّران یک قرن اخیر نیز این روش جایگاه ویژه اى پیدا کرده است، به طورى که روش اصلى برخى تفسیرها همچون المیزان، تفسیر الفرقان دکتر محمد صادقى تهرانى، تفسیر القرآنى للقرآن عبدالکریم خطیب و آلاءالرحمن بلاغى قرار گرفت.
علامه طباطبائى معتقد است که قرآن بیان همه چیز است، پس نمى تواند بیان خودش نباشد. پس در تفسیر آیات باید به سراغ خود آیات قرآن برویم، در آن ها تدبّر کنیم، مصادیق آن ها را مشخص سازیم و تفسیر قرآن به قرآن کنیم. و نیز ایشان بر آن است که تفسیر قرآن به قرآن همان روشى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام)در تفسیر پیموده اند و تعلیم داده اند و در روایاتشان به ما رسیده است.9
همچنین افرادى که درباره شیوه هاى تفسیر قرآن دست به تألیف کتاب زده اند، نسبت به روش تفسیر قرآن به قرآن تأکید و سفارش فراوان کرده اند.
از جمله این افراد آیة الله معرفت، استاد عمید زنجانى و عبدالرحمن العک را مى توان نام برد.10
دلایل موافقان تفسیر قرآن به قرآن
در مورد جایز بودن و مطلوب بودن تفسیر قرآن به قرآن، مى توان به آیات قرآن و سنّت و سیره استدلال کرد. در این جا مهم ترین این دلایل را بیان مى کنیم:
الف. آیات قرآن
1. قال الله تعالى: «و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شىء» (نحل: 89); کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم در حالى که بیانگر هرچیز است.
علامه طباطبائى(رحمه الله) با استدلال به آیه مزبور، در مورد تفسیر قرآن به قرآن مى نویسد: «حاشا که قرآن بیان کننده همه چیز باشد، ولى بیان کننده خودش نباشد!»11
2. قال الله تعالى: «و أنزلنا الیکم نوراً مبیناً» (نساء: 174); به سوى شما نور روشنگرى فرو فرستادیم.
علامه طباطبائى با استدلال به این آیه مى نویسد: «چگونه قرآن هدایت و حجت و جداکننده حق از باطل (= فرقان) و نور روشنگرى براى مردم در مورد تمام آنچه بدان نیاز دارند باشد، ولى احتیاج مردم در مورد تفسیر قرآن را که شدیدترین نیاز است، کفایت نکند.»12
3. قال الله تعالى: «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً» (نساء: 82); و آیا در قرآن تدبر نمى کنند؟ و اگر از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلافات فراوانى مى یافتند.
علامه طباطبائى در تفسیر آیه فوق الذکر مطالبى بیان مى کنند که خلاصه آن چنین است: اول، آن که قرآن کتابى است که فهم افراد معمولى نیز بدان دسترسى دارد. دوم، آن که آیات قرآن مفسّر یکدیگرند.13زیرا خداى متعال خود مردم را براى تدبّر در آیات قرآن دعوت کرده تا با انضمام آیات به یکدیگر، عدم اختلاف میان آن ها، براى مردم آشکار گردد.
4. قال الله تعالى: «هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ ام الکتاب و اخر متشابهات» (آل عمران: 7); او کسى است که بر تو این کتاب را فرو فرستاد. که (قسمتى) از آن ها آیات محکم است که آن ها اساس این کتابند و (قسمتى) دیگر متشابه اند.
در این آیه، آیات قرآن به دو گروه محکم و متشابه تقسیم شده است. واژه «محکم» در اصل از «اِحکام» به معناى «ممنوع ساختن» گرفته شده است و به موضوعات پایدار محکم گویند; چرا که عوامل نابودى را از خود مى رانند و نیز به سخنان روشن و قاطع که هرگونه احتمال خلافى را از خود مى رانند محکم گویند.14
بنابراین، آیات محکم آیاتى اند که مطالب آن ها واضح و روشن است و جاى گفتوگو و بحث در معناى آن ها نیست. اما آیات متشابه، آیاتى هستند با معناى پیچیده یا داراى احتمالات متعدد که با توجه به آیات محکم معناى آن ها روشن مى شود.
در آیه مزبور بیان شده که آیات محکم قرآن «اُم» است; یعنى اصل و اساس و مادر آیات دیگر است. به عبارت دیگر، باید دیگر آیات متشابه را به محکمات ارجاع دهیم تا معناى آن را دریابیم.15و این یکى از گونه هاى تفسیر قرآن به قرآن است که مورد تأیید خود قرآن کریم نیز مى باشد.16
5. قال الله تعالى: «فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه، ثم انّ علینا بیانه» (قیامت: 19ـ18); پس هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن. سپس بیان (و توضیح) آن بر عهده ماست.
بیان قرآن گاهى به وسیله خود آیات قرآن و گاهى از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. در این آیه به طور اعم فرموده است که بیان و توضیح قرآن بر عهده ماست.
6. تکرار آیات قرآن مستلزم تفسیر قرآن به قرآن است; چرا که براى فهم و تفسیر این آیات مراجعه به آیات مشابه لازم است.
براى مثال، داستان موسى(علیه السلام) و فرعون در سوره اعراف: 136ـ105 و طه: 98ـ9 و شعرا: 67ـ10 و نمل آمده است که بدون مراجعه همزمان به این آیات، تفسیر آن ها بسیار مشکل و بعید است و ابهام آیات را برطرف نمى کند و ممکن است مفسّر را به خطا اندازد. از این رو، این آیات فى الجمله بر جواز و مطلوب بودن تفسیر قرآن به قرآن دلالت مى کنند.
اما در این جا تذکر چند نکته لازم است:
اول آن که، قرآن بیانگر کلیات هرچیز در رابطه با هدایت بشر است. پس قرآن بیان براى آیات خودش نیز هست. اما گاهى بیانات قرآن از حدّ کلیّات تجاوز نمى کند، همان طور که در مورد رکعات نماز در ظاهر قرآن توضیحى نیامده است. در این موارد، نیازمند بیان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) هستیم.
دوم آن که، قرآن نور است و نور بودن به معناى آن است که قرآن در ذات خود روشن و روشنگر است. ولى مخاطبان و استفاده کنندگان از قرآن درجات علمى متفاوتى دارند، برخى عرب و برخى غیرعرب هستند و براى فهم قرآن نیازمند لغت، ادبیات عرب، احادیث و... مى باشند. این به معناى نیازمندى قرآن به غیر نیست، بلکه به معناى نیازمندى مفسّر و مخاطب قرآن به وسیله تفسیر قرآن است.
ب. سنت
در این مورد به دو بخش از سنّت مى توان استدلال کرد:
نخست، سنّت عملى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) که خود اقدام به تفسیر قرآن به قرآن کرده اند. این عمل معصومین در تفسیر قرآن به قرآن که در احادیث حکایت شده است، دلیل جایز بودن تفسیر قرآن به قرآن، بلکه مطلوب بودن آن است.
دوم، احادیث خاص است که به تفسیر قرآن به قرآن اشاره کرده اند.
مهم ترین این احادیث عبارتند از:
1. قال امیرالمؤمنین على(علیه السلام): «کتاب الله... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض»;17کتاب خدا (قرآن)... برخى قسمت هایش با کمک برخى قسمت هاى دیگر سخن مى گوید و برخى قسمت هاى آن شاهد برخى قسمت هاى دیگر است.
این که حضرت فرمودند: برخى آیات قرآن به وسیله و کمک برخى آیه هاى دیگر به سخن مى آید، مى تواند اشاره به تفسیر قرآن به قرآن باشد. در این روش تفسیرى، مفسّر به وسیله و کمک برخى آیات، برخى دیگر را به سخن مى آورد.
از این روست که در حدیث دیگرى از امام على(علیه السلام)حکایت شده است که قرآن را به سخن در آورید.18
2. قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): «ان کتاب اللّه لیصّدق بعضه بعضاً و لا یکذّب بعضه بعضاً»;19در حقیقت کتاب خدا (قرآن) برخى قسمت هایش برخى قسمت هاى دیگر را تصدیق (و تأیید) مى نماید ولى همدیگر را تکذیب نمى کنند.
تصدیق برخى آیات قرآن براى برخى دیگر، به معناى عدم اختلاف در قرآن است و نیز به معناى این است که معانى آیات مؤیّد یکدیگر است. پس مى توان آیات را مؤیّد یکدیگر قرار داد.
بنابراین، حدیث مزبور اشاره به نوعى تفسیر موضوعى قرآن به قرآن است.
3. «القرآن یفسّر بعضه بعضاً»; قرآن برخى از آن، برخى دیگر را تفسیر مى کند.
کلام فوق دلالت صریح بر تفسیر قرآن به قرآن دارد، اما سند آن روشن نیست; چرا که برخى آن را از ابن عباس شاگرد امام على(علیه السلام) در تفسیر نقل کرده اند20 و برخى دیگر به صورت حدیث مضمر آورده اند.21
بررسى:برخى از احادیث فوق الذکر دلالت صریحى بر تفسیر قرآن به قرآن داشتند، اما از نظر سند داراى اشکال بودند. برخى دیگر، اگرچه دلالت صریحى بر تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعى قرآن نداشتند ولى در مجموع مى توانند مؤیدى براى تفسیر قرآن به قرآن باشند.
ج. روش عقلا
هنگامى که نویسنده اى کتابى مى نویسد و به دیگران عرضه مى کند، براى فهم آن مى بایست قراین موجود در کلام وى را در نظر بگیریم و اگر در جایى از کتاب مطلبى را به صورت مطلق و عام بیان کرده و در جاى دیگر با قید و استثناى خاص، لازم است به کل سخنان و جملات او توجه کرده و سپس نتیجه گیرى نماییم.
این روش عقلا در برداشت از کتاب هاست. قرآن کریم هم که کتاب بزرگ الهى است، از این روش مستثنا نیست. این چیزى است که به نام تفسیر قرآن به قرآن خوانده مى شود; یعنى استفاده از برخى آیات به عنوان قرینه فهم و تفسیر آیات دیگر.
شارع اسلام نیز این روش عقلایى را منع نکرده، بلکه براساس احادیثى که بیان گردید، آن را تأیید کرده است.
در طول تاریخ نیز صحابه و تابعین و مفسّران قرآن و مسلمانان براى فهم آیات قرآن از این روش استفاده مى کرده اند. این استمرار روش نشان مى دهد که این کار نه تنها جایز بوده و شارع منعى از آن نکرده است،22 بلکه براساس احادیثى که گذشت، مورد تأیید نیز بوده است.
دلایل مخالفان تفسیر قرآن به قرآن
هرچند که مخالفت صریحى با تفسیر قرآن به قرآن ثبت نشده است، ولى برخى مبانى اخباریون و برخى احادیث، موهم مخالفت با این روش است. در ذیل برخى از این احادیث و مبانى را مورد بررسى قرار مى دهیم.
الف. احادیث ضرب القرآن
1. على بن ابراهیم عن ابیه عن نضربن سوید عن قاسم بن سلیمان عن ابى عبدالله(علیه السلام) قال: قال ابى: «ما ضرب رجل، القرآن بعضه ببعض الاکفر;»23
امام صادق(علیه السلام) از پدرش (امام باقر(علیه السلام)) حکایت مى کند که فرمودند: هیچ کس برخى از قرآن را به برخى دیگر نزد مگر آن که کافر شد.
2. سیوطى از مفسّران اهل سنت حکایت مى کند: «انّ رسول الله خرج على قوم یتراجعون فى القرآن و هو مغضب فقال: بهذا ضلّت الامم قبلکم باختلافهم على انبیائهم و ضرب الکتاب بعضه ببعض. قال: و انّ القرآن لم ینزل لیکذّب بعضاً و لکن نزل یصدِّق بعضه بعضاً فما عرفتم منه فاعملوا به و ما تشابه علیکم فآمنوا به»;24رسول خدا از کنار گروهى گذشتند که (درباره آیات قرآن (با شیوه نادرستى) بحث مى کردند، ایشان در حالى که (از این عمل) خشمناک بودند، فرمودند: به همین طریق، امّت هاى قبل از شما گمراه شدند.
آنان درباره پیامبرانشان با همدیگر اختلاف کردند و مطالب کتابشان را به یکدیگر زدند. سپس فرمودند: به راستى که قرآن فرو فرستاده نشده تا برخى از آن برخى دیگر را تکذیب کند، بلکه قرآن نازل شده تا برخى قسمت هاى آن، برخى دیگر را تصدیق نماید. پس هر چه را از قرآن شناختید، بدان عمل کنید و هرچه را که بر شما مشتبه بود، بدان ایمان آورید.
بررسى:این احادیث از ناحیه سند و دلالت قابل بررسى است:
الف. از نظر سند، حدیث اول مشکل دارد; زیرا گرچه همه رجال سند ثقه هستند، ولى براى قاسم بن سلیمان در رجال مدح و ذمى آورده نشده است. از این رو، این روایت معتبر نیست.25
ب. از نظر دلالت، این روایات دلالت صریحى بر منع تفسیر قرآن به قرآن ندارند، بلکه احتمالات متعددى در معانى این احادیث داده شده است که به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1. علامه طباطبائى معتقد است: «این روایات، مفهوم و معناى "ضرب القرآن" را در برابر "تصدیق القرآن" قرار داده است و به مقتضاى این مقابله باید گفت: معناى ضرب القرآن، همان خلط بین آیات و به هم زدن آن ها از نظر مقامات و مناسبت هاى مفاهیم آیات با یکدیگر و نیز اخلال نمودن در ترتیب بیان مقاصد قرآن است. مانند آن که آیه محکمى را به جاى متشابه و آیه متشابهى را به جاى محکم مورد استفاده قرار دهند.»26
2. مرحوم فیض کاشانى هم بر آن است که شاید منظور از روایات ضرب القرآن، تأویل برخى متشابهات قرآن به بعضى معانى (براساس هواى نفس و امثال آن) باشد.27
3. مرحوم صدوق مى نویسد: از استادم ابن ولید پرسیدم: معناى این حدیث (ضرب القرآن) چیست؟ وى در پاسخ گفت: معناى حدیث این است که کسى در تفسیر آیه اى به تفسیر آیه دیگر جواب دهد.28
4. استاد عمید زنجانى در توجیه روایات مزبور مى نویسد: «ممکن است که مفاد روایات فوق را چنین توجیه کنیم: مراد از «ضرب القران بعضه ببعض» مقارنه آیات و ارجاع آیه اى به آیات دیگر، به منظور ابراز اختلاف و تضاد بین آیات و ایجاد فتنه در دین خدا باشد.»29و تعبیر «لم ینزل لیکذّب بعضه بعضاً» در روایت سیوطى را مؤیّد این معنا مى داند. و نیز این که در روایت از کفر این افراد سخن گفته شده است، روشن مى کند که مقصود تفسیر غلط قرآن نیست; چرا که تفسیر غلط عامل کفر کسى نمى شود، بلکه منظور عملى است که لازمه آن انکار آیات قرآن و تکذیب آن ها باشد.30
5. علامه مجلسى احتمال مى دهد که مقصود از روایات ضرب القرآن کوبیدن قرآن به زمین یا به هم زدن قرآن باشد که نوعى استخفاف به قرآن و حرام است. در این صورت، کفر هم به معناى گناه بزرگ خواهد بود.31
لازم به یاداورى است، هرچند که معناى چهارم با ظاهر احادیث سازگارتر است، اما نمى توان احتمال اول و دوم را نیز نفى کرد. بنابراین، اگر یکى از این احتمالات را بپذیریم، مفاد این احادیث ربطى به تفسیر قرآن به قرآن ندارد. واگر در مورد معناى حدیث تردید پیدا کنیم، معناى این احادیث مبهم مى شود و قابل استدلال نیست.
ب. عدم حجیّت ظواهر قرآن در نظر اخباریون
جواز تفسیر قرآن به قرآن متوقف بر آن است که ظاهر قرآن حجّت باشد و مفسّر بتواند در تفسیر به ظواهر قرآن استدلال کند.
اما برخى از علماى اخبارى32معتقدند که ظاهر قرآن حجّت نیست. هرچند که اصل این مبحث در علم اصول الفقه مورد بحث دقیق قرار مى گیرد و در تفسیر به عنوان اصل مسلّم و پیش فرض پذیرفته مى شود، ولى در این جا ناچاریم که به صورت گذرا به دلایل طرفین و حاصل بحث اشاره کنیم.
اول. اصولیون که قایل به حجیّت ظواهر قرآن هستند گفته اند: روش عقلا در (نوشته ها و گفته ها) آن است که در هنگام تعیین مراد و مقصود گوینده، از ظاهر کلام او پیروى مى کنند (و به آن استدلال مى نمایند) و شارع مقدس اسلام نیز منعى از این روش عقلانى نکرده و روش دیگرى نیز اختراع نکرده است.33 پس همان روش عقلا در فهم و تفسیر قرآن نیز حجّت است.
دوم. بسیارى از اخباریون که قایل به عدم حجیّت ظواهر قرآن هستند و ظواهر کتاب را بدون روایات معصومین(علیهم السلام)حجّت نمى دانند به دلایل زیر تمسّک کرده اند:
1. فهم قرآن مخصوص اهل آن و مخاطبان حقیقى آن، یعنى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) است، همان طور که در برخى احادیث آمده است.34
2. قرآن مضامین عالى و مشکل دارد که افکار انسان هاى معمولى به آن ها نمى رسد و راسخان در علم آن ها را مى فهمند.
3. قرآن شامل آیات متشابه است که همین مطلب مانع پیروى از ظواهر کتاب مى شود.
4. علم اجمالى داریم که برخى آیات قرآن تخصیص یا تقیید خورده یا معناى مجازى دارند. همین علم اجمالى، مانع از تمسّک به ظواهر کتاب مى شود.
5. روایات تفسیر به رأى مانع اخذ به ظواهر کتاب است.35
بررسى: علماى اصول الفقه پاسخ هاى مبسوطى به این استدلال ها داده اند که ما فقط به برخى آن ها اشاره مى کنیم:36
1. مقصود از اختصاص فهم قرآن به مخاطبان حقیقى و اهل بیت(علیهم السلام)، همان فهم تمام قرآن اعم از محکم و متشابه و... و جلوگیرى از استقلال در فتوا بدون مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام)است. ولى اگر کسى پس از مراجعه به قراین نقلى، یعنى روایات اهل بیت(علیهم السلام)، و یا پس از جستوجو و نیافتن روایات معتبر، اقدام به اخذ ظواهر قرآن کند، مانعى ندارد. علاوه بر آن که، خود روایات ما را به قرآن و استدلال به آن ارجاع مى دهند.
2. این که قرآن مضامین عالى و مشکل دارد، مانع از آن نمى شود که ما به ظواهر روشن قرآن مراجعه کنیم و بدان استدلال نماییم.
3. ظواهر قرآن از متشابهات قرآن نیست. مقصود از متشابهات در این جا، آیات مجمل است ولى ظواهر قرآن مجمل و متشابه نیست.
4. هنگامى که کسى به مخصص ها و مقیّدهاى آیات و روایات مراجعه کند و سپس ظاهر قرآن را بگیرد و تفسیر کند، علم اجمالى منحل مى شود و مانعى از اخذ به ظواهر نیست.37
5. روایات تفسیر به رأى به معناى تفسیر قرآن بدون مراجعه به قراین عقلى و نقلى است. اما اخذ ظواهر قرآن و تفسیر آن پس از مراجعه به قراین عقلى و نقلى، اعم از آیات و روایات معتبر، جزو تفسیر به رأى نخواهد بود،38 بلکه برخى اصولیون گفته اند: حمل ظاهر الفاظ قرآن بر ظاهرش تفسیر نیست; چون تفسیر کشف پرده است و ظاهر قرآن پرده ندارد و مقصود از تفسیر به رأى، همان اعتبار ظنى است که اعتبار ندارد; مثل حمل لفظ بر خلاف ظاهرش براساس رجحانى که نظر شخصى اوست.39
نتیجه آن که، دلایل اخباریون براى منع حجیّت ظواهر قرآن مخدوش است و دلیل اصولیون در این مورد پذیرفته مى شود.
جمع بندى و نتیجه گیرى
از مجموع دلایل موافقان تفسیر قرآن به قرآن استفاده شد که این روش تفسیرى معتبر بوده و مورد تأیید خود قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) بوده است و دلایل مخالفان تفسیر قرآن به قرآن، قابل اشکال و ردّ بود.
دیدگاه ها درباره تفسیر قرآن به قرآن
1. علامه طباطبائى
ایشان در مقدمه تفسیر المیزان پس از بیان مطالبى در مورد تفسیر قرآن مى فرماید: «این مطلب بر دو گونه است:
اول. این که، ما بحثى علمى یا فلسفى یا غیر آن در مورد مسأله اى از مسائل آیه قرآن بنماییم تا به حق در مسأله برسیم. سپس به سراغ آیه آییم و آن آیه را بر آن مطلب حمل کنیم. این همان روشى است که در مباحث نظرى (علوم) به کار مى رود. اما قرآن این شیوه را نمى پسندد.
دوم. این که، قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و معناى آیه را از آیات مشابه آن، با تدبّر به دست آوریم; تدبّرى که خود قرآن به آن سفارش کرده است. سپس مصادیق آن را مشخص سازیم و آن ها را به وسیله ویژگى هایى که خود آیات به دست مى دهد، بشناسیم.»40
سپس با استدلال به برخى آیات از جمله آیه «تبیناً لکل شىء» این شیوه را تأیید مى کند که قران بیان همه چیز هست پس چگونه بیان خودش نباشد.41
2. آیة الله معرفت
ایشان پس از بیان این مطلب که استوارترین منبع براى تبیین قرآن، خود قرآن است، تفسیر قرآن به قرآن را به دو شیوه تقسیم مى کند:
اول. این که، آیه اى در موضعى مبهم باشد و در موضع دیگر قرآن بیان شده باشد و این دو آیه با یکدیگر تناسب معنوى یا لفظى داشته باشد.
سپس به آیات مربوط به شب قدر42مثال مى زند که از مجموع آیات به دست مى آید که قرآن در شبى مبارک، که همان لیلة القدر از ماه رمضان است، نازل شده است.
دوم. تفسیر قرآن به قرآن است که آیه اى ارتباط ظاهرى لفظى و معنوى با مورد ابهام آیه دیگر ندارد، ولى مى توان از آن آیه در رفع ابهام آیه دیگر شاهد آورد.
سپس آیه «السارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما» (مائده: 38) را مثال مى زند که امام جواد(علیه السلام) در مورد مقدار قطع دست دزد، به آیه «انّ المساجد لله» (جن: 18) استناد کردند و اشاره کردند که مقصود آن است که دست دزد را از انتهاى انگشتان قطع کنند، چون که کف دست یکى از مواضع سجود است و این موضع براى خداست و چیزى که براى خداست قطع نمى شود.43
3. استاد عمید زنجانى
ایشان در مورد روش تفسیر قرآن به قرآن مى نویسد: «از روش هاى نوینى که از عصر حاضر در باب تفسیر قرآن معمول و متداول شده است، تفسیر قرآن به قرآن و استخراج معانى آیات به کمک آیات مشابه است که موضوع و محتواى آن ها یکسان یا نزدیک به هم است.»44
4. ابن تیمیه (661ـ728 هـ.)
وى روش تفسیر قرآن به قرآن را بهترین و صحیح ترین روش مى داند و مى گوید: «آنچه که در جایى مجمل آمده در جاى دیگر تفسیر شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است در موضع دیگر توسعه داده شده است.»45
5. شیخ خالد عبدالرحمن العک46
ایشان در مورد بهترین روش تفسیر مى نویسد: «اجماع علما بر آن است که هرکس مى خواهد قرآن را تفسیر کند، اول تفسیر آن را از خود قرآن طلب کند، که هرچه در مکانى مجمل آمده در مکان دیگر تفسیر شده و آنچه در موردى مختصر آمده است، در موضع دیگر توسعه داده شده است. پس لازم است که در قرآن با دقت بنگرد و آیات را در یک موضع جمع کند و با همدیگر مقایسه نماید.»47
بررسى: در این جا تذکر به چند نکته لازم است:
الف. معمولاً کسانى که در مورد تفسیر قرآن به قرآن نظرداده یا آن را به نوعى تعریف کرده اند، به گونه هاى خاصى از این روش تفسیرى اشاره نموده اند. براى مثال، علامه طباطبائى و استاد عمید زنجانى دو گونه استفاده از آیات مشابه براى تفسیر بیان کرده اند و آیة الله معرفت نیز به دو گونه آن اشاره نموده و ابن تیمیه گونه مجمل و مبین، مختصر و مفصل را بیان کرده است. اما باید دانست که گونه هاى تفسیر قرآن به قرآن متعدد است و شامل همه موارد فوق و موارد دیگر نیز مى شود.
ب. تمام کسانى که درباره تفسیر قرآن به قرآن اظهارنظر نموده اند، این روش را تأیید کرده اند. ما کسى را نیافتیم که مستقیماً و به طور کلى روش تفسیر قرآن به قرآن را مردود شمارد. بلکه همان طور که گذشت، عبدالرحمن العک ادعاى اجماع نموده که این روش بهترین شیوه تفسیرى قرآن است.
هرچند در مبحث دلایل بیان کردیم که از برخى احادیث و ظاهر کلام علماى اخبارى مخالفت استفاده مى شود، ولى در همان موضوع پاسخ مناسب داده شد.
ج: از مجموع سخنان صاحب نظران استفاده مى شود که روش تفسیر قرآن به قرآن عبارت است از: «تبیین معانى آیات قرآن و مشخص ساختن مقصود و مراد جدى از آن ها به وسیله و کمک آیات دیگر قرآن. به عبارت دیگر، قرآن را منبعى براى تفسیر آیات قرآن قرار دادن.»
جایگاه سنت در تفسیر قرآن به قرآن
در مورد جایگاه و ارزش سنت و احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن به قرآن، دودیدگاه عمده وجود دارد:
اول. دیدگاه لزوم استفاده از احادیث در تفسیر قرآن به قرآن:
این مطلب از کلام آیة الله خوئى در البیان، در مبحث تفسیر به رأى استفاده مى شود که مى نویسند: «احتمال دارد که معناى تفسیر به رأى، استقلال در فتوا بدون مراجعه به ائمه(علیهم السلام) باشد. با این که آنان قرین قرآن در وجوب تمسک هستند و لازم است48 که امور به آنان ختم شود. پس اگر انسان به عموم یا اطلاق آیات قرآن عمل کند، ولى تخصیص و تقییدى که از ائمه(علیهم السلام) وارد شده است را نگیرد، این تفسیر به رأى مى شود.»49
استاد عمید زنجانى در مورد این دیدگاه مى نویسد: «درست است که قرآن خود، واضح بوده، مبیّن خویش است; ولى روایات صحیح نیز مى تواند در توضیح پاره اى از آیات و همچنین به منظور تشریح آیات احکام و قصص و تشریح بعضى از امور که در قرآن به اختصار بیان شده است، مورد استفاده قرار گیرد... منافاتى بین روشن و واضح بودن معانى قرآن و لزوم استفاده از سنّت در پاره اى از حقایق قرآن وجود ندارد. قرآن، در عین این که نسبت به مقاصد و مفاهیمى که درصدد بیان آن ها بوده است، کامل و واضح و مستغنى از غیر مى باشد، تفصیل پاره اى از امور و معارف آیات را به عهده سنّت و بیان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)گذارده و نبى اکرم را صریحاً معلم و مبیّن قرآن معرفى نموده است.»50
دوم. دیدگاه بى نیازى قرآن از غیر قرآن و نفى احادیث در تفسیر قرآن:
این مطلب از ظاهر کلام علامه طباطبائى استفاده مى شود. ایشان در مقدمه تفسیر المیزان، تفسیر قرآن به قرآن را به عنوان روش مى پسندند و آن را روش اهل بیت(علیهم السلام) معرفى مى کنند.51
سپس ذیل آیه 7ـ9 آل عمران در مورد روایات تفسیر به رأى مطالب مبسوطى بیان مى کنند و در پایان مى فرمایند: «حاصل آن که، آنچه مورد نهى (روایات تفسیر به رأى) قرار گرفته است، فقط استقلال در تفسیر قرآن و تکیه کردن مفسّر بر خویشتن بدون رجوع به غیر است و لازمه این مطلب آن است که مفسّر واجب است (در تفسیر قرآن) از غیرکمک گیرد و به او رجوع کند. و این غیر، یا خود قرآن است یا سنّت است.
اما این که (آن غیر) سنّت باشد، با قرآن و خود سنّت منافات دارد; چرا که سنّت فرمان مى دهد که به قرآن رجوع کنیم و اخبار را بر قرآن عرضه کنیم، پس در تفسیر قرآن، چیزى جز نفس قرآن نمى ماند که به آن رجوع کنیم و از آن کمک جوییم.»52
استاد عمید زنجانى نیز مبناى تفسیر قرآن به قرآن را همین دیدگاه مى داند و مى نویسد: «مبناى این روش تفسیرى (قرآن به قرآن) براساس استغناى قرآن از غیر قرآن بوده، طرفداران آن مدّعى اند هر نوع ابهام و اجمال ابتدایى که در بادى امر نسبت به پاره اى از آیات قرآن مشاهده مى شود، معلول عدم توجه به سایر آیات مشابه بوده، با مراجعه و تدبّر در مجموع آیاتى که موضوع آن ها با موضوع آیات مورد نظر یکسان و یا نزدیک به آن هاست، برطرف خواهد شد. از این رو، در تفسیر آیات و فهم مقاصد قرآن، نیازى به سنّت وروایات تفسیرى نیست. و هر مفسّرى مى تواند در کمال آزادى، بدون آن که خود را به امرى جز قرآن مقیّد نماید، معانى و مقاصد هر آیه را با تدبّر در آن و آیات مشابه آن استخراج نماید.»53
سپس به استدلال هاى این افراد مثل تبیان بودن و نور بودن قرآن و تحریف ناپذیرى آن و این که روایات دچار دستبرد جاعلان و سوداگران حدیث گشته و روایات جعلى چند برابر روایات صحیح است اشاره کرده است. از این رو، روایات مزبور ارزش و اعتبار خود را از دست داده و فاقد صلاحیت لازم براى تفسیر قرآن مى باشند.54
استاد عمید زنجانى از صاحب تفسیر «الهدایة و العرفان فى تفسیر القرآن بالقرآن» به عنوان یکى از طرفداران سرسخت این دیدگاه نام مى برد.55
بررسى:ذکر چند نکته در این مورد لازم است:
الف. قرآن کریم که خود را نور و تبیان معرفى مى کند بدان معناست که در ذات خود روشن و واضح است، اما چون مخاطبان قرآن متفاوت هستند، برخى از مطالب قرآن برایشان مشکل یا مبهم است. از این رو، نیاز به لغت، شأن نزول و احادیث دارند تا تفسیر آن را به خوبى متوجه شوند.
پس استفاده از لغت و احادیث و مانند آن ها در تفسیر قرآن به معناى نیازمندى قرآن به غیر نیست و مستغنى بودن قرآن از غیر با این مطلب منافاتى ندارد.
ب. خداى متعال در سوره نحل مى فرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نُزّل الیهم و لعلّهم یتفکرون» (نحل: 44) ما ذکر (= قرآن) را به سوى تو فرو فرستادیم تا براى مردم بیان کنى آنچه را به سوى آنان فرود آمده است و باشد که آنان تفکّر کنند.
این آیه خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و ایشان را بیان کننده قرآن معرفى مى کند.
علامه طباطبائى در مورد تفسیر این آیه مى نویسند: «این آیه دلالت مى کند بر حجیّت قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بیان آیات قرآن و به سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) ملحق مى شود بیان اهل بیت(علیهم السلام) او به خاطر حدیث ثقلین که متواتر است و غیر آن حدیث. اما غیر آنان از امت مثل صحابه و تابعین حجیّتى براى بیان آنان (در تفسیر قرآن) نیست، چون آیه شامل آن ها نمى شود و نص مورد اعتمادى نیز در این مورد نداریم که بیان آنان را به طور مطلق حجّت گردند... این در مورد اخبار شفاهى آنان، اما در مورد خبر حاکى (از آنان) هرچه متواتر یا محفوف به قراینه قطعى و یا ملحق به آن باشد، حجّت است چون بیان است.»56
بنابراین، احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله)و اهل بیت(علیهم السلام)فى الجمله مفسّر قرآن و حجّت است.
ج. در مورد اقسام احادیث، معتبر و غیرمعتبر در تفسیر، در روش تفسیر روایى مباحثى وجود دارد. البته باید بگوییم که احادیث جعلى و ضعیف، از مبحث ما خارج است. پس این اشکالات در احادیث، دلیل کنار گذاشتن کل سنّت از تفسیر قرآن نمى شود; چرا که بسیارى از احادیث متواتر یا صحیح است و بسیارى از آن ها هم به وسیله قراین موجود در متن آن و هماهنگى با قرآن معتبر مى شود.
د. از مطالب بالا روشن شد که ظهور ابتدایى کلام علامه طباطبائى در ذیل آیه 7 سوره آل عمران قابل اخذ نیست و مقصود ایشان کنار گذاشتن کلیه احادیث و قراین عقلى در تفسیر نیست; چون کلام ایشان ذیل آیه 44 سوره نحل کلام ایشان را توضیح مى دهد.57
جمع بندى و نتیجه گیرى
بنابراین، استفاده از احادیث معتبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن مانعى ندارد، بلکه روش تکامل یافته تفسیر قرآن به قرآن آن است که از قراین موجود و احادیث نیز استفاده شود که این دستور خود قرآن است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ر.ک به: راغب اصفهانى، تاج العروس، قاموس قرآن / علامه طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 4 / سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 192 / طبرسى، مجمع البیان، ج 1، ص 13
2استاد عمید زنجانى معناى استعانت را آورده اند. (مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 288) اما به نظر مى رسد که معناى سببیّت نیز صحیح است هرچند که تفاوت چندانى در این جا وجود نخواهد داشت.
3فقالوا ینالم یظلم نفسه، ففسره ره النبى(صلى الله علیه وآله) بالشرک و استدل بقوله تعالى ان الشرک لظلم عظیم. صحیح بخارى، کتاب تفسیر قرآن / تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 444 / بصائر الدرجات، صفار، ص 195
4صافى، ج 5، ص14 (ذیل آیه 16ـ15 سوره احقاف) و نیز تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 2، ص 445 از صحابه نقل مى کند.
5وسایل الشیعه، ج 5، ص 538، باب 22 من ابواب صلوة المسافر، حدیث 2
6دکتر ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 41
7ر.ک: مجمع البیان، طبرسى، ج 1، ص 478 ذیل آیه 1: غاشیه، چاپ قاهره، 1379
8ابن تیمیه،(728ـ661 هـ.)، مقدمة فى اصول التفسیر، ص 93 (فالجواب ان اصح الطرق فى ذلک، ان یفسر القرآن بالقرآن)
9نک: تفسیر المیزان، ج 1، ص 15ـ14، از مقدمه تفسیر نقل به مضمون کردیم و کلام ایشان را به طور کامل در دیدگاه ها خواهیم آورد.
10ر.ک.به: التفسیر و المفسرون فى ثوبه القشیب، ج 2، مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 287 و اصول التفسیر و قواعده، ص 79
11المیزان، ج 1، ص 14
12المیزان، همان
13المیزان، ج 5، ص 20
14تفسیر نمونه، ج 2، ص 320 تا 329
15تفسیر نمونه، ج 2، ص 320 تا 329
16در مورد گونه هاى تفسیر قرآن به قرآن و رجوع آیات متشابه به محکم و مثال هاى آن در مباحث بعدى مطالبى بیان خواهیم کرد.
17نهج البلاغه، خطبه 133
18«ذلک القرآن فاستنطقوه»، نهج البلاغه، خطبه 188
19بحارالانوار، ج 9، ص 127 و مشابه آن (ان الکتاب یصدق بعضه بعضا) در نهج البلاغه، خطبه 158
20پیام قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازى، ج 1، ص 21
21سیوطى، درّالمنثور، سیوطى، ج 2، ص 6 / فیض کاشانى، صافى، (مقدمه تفسیر)/ دکتربى آزارشیرازى، قرآن ناطق،ج1،ص266
22از این مطلب با عنوان «سیره متشرعه» یاد مى شود.
23کافى، ج 2، ص 632 و بحارالانوار، ج 89 ،ص 39 و نیز مشابه همین حدیث در معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 190
24المیزان،ج3،ص90، ومبانىوروش هاى تفسیر قرآن، ص 4ـ 373
25ر.ک.به: معجم رجال الحدیث، آیة الله خوئى و دیگران ذیل نام «قاسم بن سلیمان»
26المیزان، ج 3، ص 85
27وافى، ج 5، ص 274
28بحارالانوار، ج 89، ص 39
29مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن، ص 376، چاپ چهارم
30مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن، ص 376، چاپ چهارم
31بحارالانوار، ج 89، ص 39
32اخباریه همان اصحاب حدیث هستند که در شیعه آنان را اخبارى مى نامند. ایشان تابع اخبارند و اجتهاد را باطل مى دانند. ملا محمدامین بن محمد شریف استرآبادى (متوفى 1033 هـ.) مؤسس این مذهب در میان شیعیان متأخر بود. و کتاب او به نام فوائد المدنیه مشهور است. او منکر اجتهاد شد و گفت: قرآن هم داراى ناسخ و منسوخ و... است و استخراج احکام دین از آن دشوار است. پس باید به اخبار ائمه(علیهم السلام)مراجعه کرد. در برابر اخباریه، گروه اصولیون قرار دارند که در استنباط احکام شرعیه فرعیه، به قرآن، سنت، اجتماع و عقل استناد مى کنند و اجتهاد را واجب کفائى مى دانند. (فرهنگ فرق اسلامى، دکتر محمدجواد مشکور، ص 41ـ40)
33کفایة الاصول، مبحث حجیّت ظواهر (حجیّت ظاهر کتاب)، ج 3، ص 405
34در این مضمون روایات متعددى حکایت شده است از جمله:
«عن الصادق(علیه السلام) قال: یا اباحنیفه تعرف کتاب الله حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ؟ فقال: نعم. یا اباحنیفه لقد ادعیت علماً و یلک ما جعل الله ذلک الاّ عند اهل الکتاب الذى انزله علیهم»
عن الباقر(علیه السلام): «ویحک یا قتاده انما یعرف القرآن من خوطب به»
عن الباقر(علیه السلام): «ما یستطیع احد ان یدعى ان عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیرالاوصیاء (تفسیر صافى، ج 1، ص 20و22، مقدمه تفسیر) البته این گونه احادیث ناظر به همه علوم قرآن (اعم از ظاهر و باطن و تأویل و...) است و معمولاً در برابر مخالفان و کسانى که خود را فقیه مى دانسته اند و بدون توجه به احادیث اهل بیت(علیهم السلام)فتوا مى داده اند. همان طور که حدیث اول به «قتاده» فقیه اهل بصره و ابوحنیفه فقیه اهل عراق گفته شده است. براى اطلاع بیش تر نک: بیّنات، ش 3ـ22، ص 226، مقاله روایت «انّما یعرف القرآن...»)
35کفایة الاصول، همان و نیز فرائد الاصول، شیخ انصارى، ج 1، ص 140 به بعد
36در این زمینه، ر.ک. به: همان ها و نیز آیة الله خوئى، مصباح الاصول / امام خمینى، تهذیب الاصول، مبحث حجیّت ظواهر کتاب / آیة الله خوئى، البیان، مبحث حجیت ظواهر قرآن.
37کفایة الاصول، همان
38در مورد روایات تفسیربه رأى در مبحث روش تفسیر به رأى مفصل بحث کردیم.
39کفایة الاصول، همان و نیز فوائدالاصول، ج 1، ص 142 همین مضمون را دارند.
40المیزان، ج 1، ص 11 (مقدمه)
41این کلام علامه را در مبحث دلایل موافقان تفسیر قرآن به قرآن آوردیم.
42ر.ک: دخان: 1ـ3 و قدر: 1 و بقره: 185
43تفسیر عیاشى، ج 1، ص 320ـ319 والتفسیر والمفسرون فى ثوبه القشیب، ج 2، ص 25ـ 22
44مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 228، چاپ اول
45مقدمة فى اصول التفسیر، ابن تیمیه، ص 93
46المدرس فى ادارة الافتاء العام بدمشق
47اصول التفسیر و قواعده، ص 79
48یعنى در حدیث ثقلین هر دو در کنار هم آمده اند و لازم است به هر دو تمسک جوییم.
49البیان فى تفسیرالقرآن، ص 269
50مبانى و روش هاى تفسیرقرآن، ص 289
51کلام ایشان در دیدگاه ها و تاریخچه گذشت.
52والمحصل: ان المنهى عنه انما هو الاستقلال فى تفسیر القرآن و اعتماد المفسر على نفسه من غیر رجوع الى غیره، و لازمه وجوب الاستمداد من الغیر بالرجوع الیه و هذا الغیر لا محالة اما هو الکتاب او السنة. و کونه هى السنة یثافى القرآن و نفس السنة الامرة بالرجوع الیه و عرض الاخبار علیه فلا یبقى للرجوع الیه و الاستمداد منه فى تفسیر القرآن الاّ نفس القرآن (المیزان، ج 3، ص 89، ذیل آیات 9ـ7: آل عمران، بحث آخر روایى)
53مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن، ص 8ـ287
54المیزان، ج 12، ص 2ـ161
55المیزان، ج 12، ص 2ـ161
5657البته ممکن است که گفته شود منظور علامه در ذیل آیه 7: آل عمران آن است که قرآن نیازى به سنّت ندارد و مستقلاً قابل تفسیراست و ظاهر آن حجّت است. یعنى رجوع به سنت جایز است نه واجب، اما در ذیل آیه 44: نحل بحث از حجیّت قول پیامبر و اهل بیت است. پس این دو با همدیگر تفاوت ندارد. ولى مشکل این جاست که اگر حجیّت سنّت در تفسیر اثبات شد، و قرینه بودن احادیث مشخص شد دیگر نمى توان آن قرینه نادیده گرفت و گفت که قرآن بى نیاز است.
در مورد کم تر روش تفسیرى همچون این روش اتفاق نظر وجود دارد. همه مفسّران و صاحب نظران، جز تعداد اندکى، این روش را پسندیده، در بسیارى موارد از آن استفاده کرده، و برخى آن را بهترین روش تفسیر دانسته اند.
اهمیت این روش هنگامى روشن مى شود که بدانیم تفسیر موضوعى قرآن بدون استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن ممکن نیست و در تفسیر ترتیبى نیز مفسّر نمى تواند از این روش بى نیاز باشد و اگر آن را کنار بگذارد، در حقیقت از قراین نقلى موجود در آیات دیگر صرف نظر کرده است و در نتیجه، به دام تفسیر به رأى مى افتد.
از این رو، لازم است که مفسّر قرآن این روش را به خوبى بشناسد و با تمرین و ممارست در آن مهارت یابد.
این مقال روش تفسیر قرآن به قرآن را مورد بررسى و تحلیل قرار داده و مثال هاى متعددى براى آن ارائه مى کند.
واژگان
1. تفسیر:کشف و پرده بردارى از ابهامات کلمات و جمله هاى قرآن و توضیح مقاصد و اهداف آن هاست. به عبارت دیگر، تبیین مفاد استعمالى آیات قرآن و آشکار کردن مراد جدّى آن ها بر اساس قواعد ادبیات عرب و اصول عقلانى محاوره است.1
2. روش:مقصود از «روش» در این جا استفاده از ابزار یا منبع خاص در تفسیر آیات قرآن است که معانى و مقصود آیه را روشن ساخته و نتایج مشخصى را به دست مى دهد.
3. قرآن به قرآن:مقصود از «به» در عنوان «تفسیر قرآن به قرآن» استعانت یا سببیّت است2; یعنى آیات قرآن را به کمک یا به وسیله آیات دیگر توضیح دادن و مقصود آن را مشخص ساختن.
تاریخچه تفسیر قرآن به قرآن
تفسیر قرآن به قرآن یکى از کهن ترین روش هاى تفسیر قرآن است. سابقه آن به صدر اسلام و زمان حیات پیامبر(صلى الله علیه وآله) باز مى گردد. سپس این روش توسط اهل بیت(علیهم السلام)ادامه یافت و برخى از صحابه و تابعین نیز از این روش استفاده کرده اند.
اینک به مثال هاى زیر توجه کنید:
1. از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در مورد مقصود از «ظلم» در آیه «لم یلبسوا ایمانهم بظلم» (انعام: 82) سؤال شد و حضرت با استناد به آیه «انّ الشرک لظلم عظیم» (لقمان: 13) پاسخ دادند که مقصود از ظلم در آیه اول همان شرک است که در آیه دوم بیان شده است.3
این حدیث و احادیث مشابه نشان مى دهد که پیامبر(صلى الله علیه وآله)از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده مى کرده اند و عملاً آن را به پیروان خود مى آموخته اند.
2. امام على(علیه السلام) با استناد به آیه «و فصاله فى عامین» (لقمان: 14) و آیه «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» (احقاف: 15) نتیجه گرفتند که کوتاه ترین مدت باردارى زنان شش ماه است.4یعنى اگر شیرخوارى کودک دو سال است (یعنى 24 ماه) و مدت حمل و شیرخوارى با همدیگر سى ماه است، اگر این دو آیه را کنار همدیگر بگذاریم، روشن مى شود که کوتاه ترین مدت باردارى شش ماه است. این نوعى تفسیر قرآن به قرآن است.
3. امام باقر(علیه السلام) نیز در مورد قصر نماز مسافر در توضیح آیه «فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلاة» (نساء: 101) به آیه «فلا جناح علیه ان یطوّف بهما» (بقره: 158) استدلال کردند و با تفسیر قرآن به قرآن، وجوب نماز قصر را اثبات کردند.5
4. دکتر ذهبى با بیان مثالى از ابن عباس نقل مى کند که صحابه پیامبر از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده مى کردند.6
5. مرحوم طبرسى در مجمع البیان مطالبى از تفسیر قرآن به قرآن تابعین را آورده است.7
در دوره هاى بعدى با پیدایش تفاسیرى همچون تبیان و مجمع البیان، مفسّران از این روش استفاده کردند. در میان اهل سنت نیز مفسّران متعددى به سوى این روش رفتند، به طورى که برخى از آنان نوشتند: «اگر کسى بپرسد که بهترین روش تفسیر چیست؟ جواب آن است که صحیح ترین روش تفسیر قرآن به قرآن است. پس آنچه که در جایى مجمل آمده، در جاى دیگر تفسیر شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است، در موضع دیگر توسعه داده شده است.»8
برخى محدثان بزرگ شیعه همچون علامه مجلسى در بحارالانوار نیز اول هر مبحث و فصل، آیات قرآن را در همان موضوع فصل، دسته بندى کرده اند که در حقیقت از روش موضوعى تفسیر قرآن به قرآن استفاده نموده اند. در میان مفسّران یک قرن اخیر نیز این روش جایگاه ویژه اى پیدا کرده است، به طورى که روش اصلى برخى تفسیرها همچون المیزان، تفسیر الفرقان دکتر محمد صادقى تهرانى، تفسیر القرآنى للقرآن عبدالکریم خطیب و آلاءالرحمن بلاغى قرار گرفت.
علامه طباطبائى معتقد است که قرآن بیان همه چیز است، پس نمى تواند بیان خودش نباشد. پس در تفسیر آیات باید به سراغ خود آیات قرآن برویم، در آن ها تدبّر کنیم، مصادیق آن ها را مشخص سازیم و تفسیر قرآن به قرآن کنیم. و نیز ایشان بر آن است که تفسیر قرآن به قرآن همان روشى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام)در تفسیر پیموده اند و تعلیم داده اند و در روایاتشان به ما رسیده است.9
همچنین افرادى که درباره شیوه هاى تفسیر قرآن دست به تألیف کتاب زده اند، نسبت به روش تفسیر قرآن به قرآن تأکید و سفارش فراوان کرده اند.
از جمله این افراد آیة الله معرفت، استاد عمید زنجانى و عبدالرحمن العک را مى توان نام برد.10
دلایل موافقان تفسیر قرآن به قرآن
در مورد جایز بودن و مطلوب بودن تفسیر قرآن به قرآن، مى توان به آیات قرآن و سنّت و سیره استدلال کرد. در این جا مهم ترین این دلایل را بیان مى کنیم:
الف. آیات قرآن
1. قال الله تعالى: «و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شىء» (نحل: 89); کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم در حالى که بیانگر هرچیز است.
علامه طباطبائى(رحمه الله) با استدلال به آیه مزبور، در مورد تفسیر قرآن به قرآن مى نویسد: «حاشا که قرآن بیان کننده همه چیز باشد، ولى بیان کننده خودش نباشد!»11
2. قال الله تعالى: «و أنزلنا الیکم نوراً مبیناً» (نساء: 174); به سوى شما نور روشنگرى فرو فرستادیم.
علامه طباطبائى با استدلال به این آیه مى نویسد: «چگونه قرآن هدایت و حجت و جداکننده حق از باطل (= فرقان) و نور روشنگرى براى مردم در مورد تمام آنچه بدان نیاز دارند باشد، ولى احتیاج مردم در مورد تفسیر قرآن را که شدیدترین نیاز است، کفایت نکند.»12
3. قال الله تعالى: «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً» (نساء: 82); و آیا در قرآن تدبر نمى کنند؟ و اگر از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلافات فراوانى مى یافتند.
علامه طباطبائى در تفسیر آیه فوق الذکر مطالبى بیان مى کنند که خلاصه آن چنین است: اول، آن که قرآن کتابى است که فهم افراد معمولى نیز بدان دسترسى دارد. دوم، آن که آیات قرآن مفسّر یکدیگرند.13زیرا خداى متعال خود مردم را براى تدبّر در آیات قرآن دعوت کرده تا با انضمام آیات به یکدیگر، عدم اختلاف میان آن ها، براى مردم آشکار گردد.
4. قال الله تعالى: «هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ ام الکتاب و اخر متشابهات» (آل عمران: 7); او کسى است که بر تو این کتاب را فرو فرستاد. که (قسمتى) از آن ها آیات محکم است که آن ها اساس این کتابند و (قسمتى) دیگر متشابه اند.
در این آیه، آیات قرآن به دو گروه محکم و متشابه تقسیم شده است. واژه «محکم» در اصل از «اِحکام» به معناى «ممنوع ساختن» گرفته شده است و به موضوعات پایدار محکم گویند; چرا که عوامل نابودى را از خود مى رانند و نیز به سخنان روشن و قاطع که هرگونه احتمال خلافى را از خود مى رانند محکم گویند.14
بنابراین، آیات محکم آیاتى اند که مطالب آن ها واضح و روشن است و جاى گفتوگو و بحث در معناى آن ها نیست. اما آیات متشابه، آیاتى هستند با معناى پیچیده یا داراى احتمالات متعدد که با توجه به آیات محکم معناى آن ها روشن مى شود.
در آیه مزبور بیان شده که آیات محکم قرآن «اُم» است; یعنى اصل و اساس و مادر آیات دیگر است. به عبارت دیگر، باید دیگر آیات متشابه را به محکمات ارجاع دهیم تا معناى آن را دریابیم.15و این یکى از گونه هاى تفسیر قرآن به قرآن است که مورد تأیید خود قرآن کریم نیز مى باشد.16
5. قال الله تعالى: «فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه، ثم انّ علینا بیانه» (قیامت: 19ـ18); پس هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن. سپس بیان (و توضیح) آن بر عهده ماست.
بیان قرآن گاهى به وسیله خود آیات قرآن و گاهى از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله) است. در این آیه به طور اعم فرموده است که بیان و توضیح قرآن بر عهده ماست.
6. تکرار آیات قرآن مستلزم تفسیر قرآن به قرآن است; چرا که براى فهم و تفسیر این آیات مراجعه به آیات مشابه لازم است.
براى مثال، داستان موسى(علیه السلام) و فرعون در سوره اعراف: 136ـ105 و طه: 98ـ9 و شعرا: 67ـ10 و نمل آمده است که بدون مراجعه همزمان به این آیات، تفسیر آن ها بسیار مشکل و بعید است و ابهام آیات را برطرف نمى کند و ممکن است مفسّر را به خطا اندازد. از این رو، این آیات فى الجمله بر جواز و مطلوب بودن تفسیر قرآن به قرآن دلالت مى کنند.
اما در این جا تذکر چند نکته لازم است:
اول آن که، قرآن بیانگر کلیات هرچیز در رابطه با هدایت بشر است. پس قرآن بیان براى آیات خودش نیز هست. اما گاهى بیانات قرآن از حدّ کلیّات تجاوز نمى کند، همان طور که در مورد رکعات نماز در ظاهر قرآن توضیحى نیامده است. در این موارد، نیازمند بیان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) هستیم.
دوم آن که، قرآن نور است و نور بودن به معناى آن است که قرآن در ذات خود روشن و روشنگر است. ولى مخاطبان و استفاده کنندگان از قرآن درجات علمى متفاوتى دارند، برخى عرب و برخى غیرعرب هستند و براى فهم قرآن نیازمند لغت، ادبیات عرب، احادیث و... مى باشند. این به معناى نیازمندى قرآن به غیر نیست، بلکه به معناى نیازمندى مفسّر و مخاطب قرآن به وسیله تفسیر قرآن است.
ب. سنت
در این مورد به دو بخش از سنّت مى توان استدلال کرد:
نخست، سنّت عملى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) که خود اقدام به تفسیر قرآن به قرآن کرده اند. این عمل معصومین در تفسیر قرآن به قرآن که در احادیث حکایت شده است، دلیل جایز بودن تفسیر قرآن به قرآن، بلکه مطلوب بودن آن است.
دوم، احادیث خاص است که به تفسیر قرآن به قرآن اشاره کرده اند.
مهم ترین این احادیث عبارتند از:
1. قال امیرالمؤمنین على(علیه السلام): «کتاب الله... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض»;17کتاب خدا (قرآن)... برخى قسمت هایش با کمک برخى قسمت هاى دیگر سخن مى گوید و برخى قسمت هاى آن شاهد برخى قسمت هاى دیگر است.
این که حضرت فرمودند: برخى آیات قرآن به وسیله و کمک برخى آیه هاى دیگر به سخن مى آید، مى تواند اشاره به تفسیر قرآن به قرآن باشد. در این روش تفسیرى، مفسّر به وسیله و کمک برخى آیات، برخى دیگر را به سخن مى آورد.
از این روست که در حدیث دیگرى از امام على(علیه السلام)حکایت شده است که قرآن را به سخن در آورید.18
2. قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): «ان کتاب اللّه لیصّدق بعضه بعضاً و لا یکذّب بعضه بعضاً»;19در حقیقت کتاب خدا (قرآن) برخى قسمت هایش برخى قسمت هاى دیگر را تصدیق (و تأیید) مى نماید ولى همدیگر را تکذیب نمى کنند.
تصدیق برخى آیات قرآن براى برخى دیگر، به معناى عدم اختلاف در قرآن است و نیز به معناى این است که معانى آیات مؤیّد یکدیگر است. پس مى توان آیات را مؤیّد یکدیگر قرار داد.
بنابراین، حدیث مزبور اشاره به نوعى تفسیر موضوعى قرآن به قرآن است.
3. «القرآن یفسّر بعضه بعضاً»; قرآن برخى از آن، برخى دیگر را تفسیر مى کند.
کلام فوق دلالت صریح بر تفسیر قرآن به قرآن دارد، اما سند آن روشن نیست; چرا که برخى آن را از ابن عباس شاگرد امام على(علیه السلام) در تفسیر نقل کرده اند20 و برخى دیگر به صورت حدیث مضمر آورده اند.21
بررسى:برخى از احادیث فوق الذکر دلالت صریحى بر تفسیر قرآن به قرآن داشتند، اما از نظر سند داراى اشکال بودند. برخى دیگر، اگرچه دلالت صریحى بر تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعى قرآن نداشتند ولى در مجموع مى توانند مؤیدى براى تفسیر قرآن به قرآن باشند.
ج. روش عقلا
هنگامى که نویسنده اى کتابى مى نویسد و به دیگران عرضه مى کند، براى فهم آن مى بایست قراین موجود در کلام وى را در نظر بگیریم و اگر در جایى از کتاب مطلبى را به صورت مطلق و عام بیان کرده و در جاى دیگر با قید و استثناى خاص، لازم است به کل سخنان و جملات او توجه کرده و سپس نتیجه گیرى نماییم.
این روش عقلا در برداشت از کتاب هاست. قرآن کریم هم که کتاب بزرگ الهى است، از این روش مستثنا نیست. این چیزى است که به نام تفسیر قرآن به قرآن خوانده مى شود; یعنى استفاده از برخى آیات به عنوان قرینه فهم و تفسیر آیات دیگر.
شارع اسلام نیز این روش عقلایى را منع نکرده، بلکه براساس احادیثى که بیان گردید، آن را تأیید کرده است.
در طول تاریخ نیز صحابه و تابعین و مفسّران قرآن و مسلمانان براى فهم آیات قرآن از این روش استفاده مى کرده اند. این استمرار روش نشان مى دهد که این کار نه تنها جایز بوده و شارع منعى از آن نکرده است،22 بلکه براساس احادیثى که گذشت، مورد تأیید نیز بوده است.
دلایل مخالفان تفسیر قرآن به قرآن
هرچند که مخالفت صریحى با تفسیر قرآن به قرآن ثبت نشده است، ولى برخى مبانى اخباریون و برخى احادیث، موهم مخالفت با این روش است. در ذیل برخى از این احادیث و مبانى را مورد بررسى قرار مى دهیم.
الف. احادیث ضرب القرآن
1. على بن ابراهیم عن ابیه عن نضربن سوید عن قاسم بن سلیمان عن ابى عبدالله(علیه السلام) قال: قال ابى: «ما ضرب رجل، القرآن بعضه ببعض الاکفر;»23
امام صادق(علیه السلام) از پدرش (امام باقر(علیه السلام)) حکایت مى کند که فرمودند: هیچ کس برخى از قرآن را به برخى دیگر نزد مگر آن که کافر شد.
2. سیوطى از مفسّران اهل سنت حکایت مى کند: «انّ رسول الله خرج على قوم یتراجعون فى القرآن و هو مغضب فقال: بهذا ضلّت الامم قبلکم باختلافهم على انبیائهم و ضرب الکتاب بعضه ببعض. قال: و انّ القرآن لم ینزل لیکذّب بعضاً و لکن نزل یصدِّق بعضه بعضاً فما عرفتم منه فاعملوا به و ما تشابه علیکم فآمنوا به»;24رسول خدا از کنار گروهى گذشتند که (درباره آیات قرآن (با شیوه نادرستى) بحث مى کردند، ایشان در حالى که (از این عمل) خشمناک بودند، فرمودند: به همین طریق، امّت هاى قبل از شما گمراه شدند.
آنان درباره پیامبرانشان با همدیگر اختلاف کردند و مطالب کتابشان را به یکدیگر زدند. سپس فرمودند: به راستى که قرآن فرو فرستاده نشده تا برخى از آن برخى دیگر را تکذیب کند، بلکه قرآن نازل شده تا برخى قسمت هاى آن، برخى دیگر را تصدیق نماید. پس هر چه را از قرآن شناختید، بدان عمل کنید و هرچه را که بر شما مشتبه بود، بدان ایمان آورید.
بررسى:این احادیث از ناحیه سند و دلالت قابل بررسى است:
الف. از نظر سند، حدیث اول مشکل دارد; زیرا گرچه همه رجال سند ثقه هستند، ولى براى قاسم بن سلیمان در رجال مدح و ذمى آورده نشده است. از این رو، این روایت معتبر نیست.25
ب. از نظر دلالت، این روایات دلالت صریحى بر منع تفسیر قرآن به قرآن ندارند، بلکه احتمالات متعددى در معانى این احادیث داده شده است که به برخى از آن ها اشاره مى شود:
1. علامه طباطبائى معتقد است: «این روایات، مفهوم و معناى "ضرب القرآن" را در برابر "تصدیق القرآن" قرار داده است و به مقتضاى این مقابله باید گفت: معناى ضرب القرآن، همان خلط بین آیات و به هم زدن آن ها از نظر مقامات و مناسبت هاى مفاهیم آیات با یکدیگر و نیز اخلال نمودن در ترتیب بیان مقاصد قرآن است. مانند آن که آیه محکمى را به جاى متشابه و آیه متشابهى را به جاى محکم مورد استفاده قرار دهند.»26
2. مرحوم فیض کاشانى هم بر آن است که شاید منظور از روایات ضرب القرآن، تأویل برخى متشابهات قرآن به بعضى معانى (براساس هواى نفس و امثال آن) باشد.27
3. مرحوم صدوق مى نویسد: از استادم ابن ولید پرسیدم: معناى این حدیث (ضرب القرآن) چیست؟ وى در پاسخ گفت: معناى حدیث این است که کسى در تفسیر آیه اى به تفسیر آیه دیگر جواب دهد.28
4. استاد عمید زنجانى در توجیه روایات مزبور مى نویسد: «ممکن است که مفاد روایات فوق را چنین توجیه کنیم: مراد از «ضرب القران بعضه ببعض» مقارنه آیات و ارجاع آیه اى به آیات دیگر، به منظور ابراز اختلاف و تضاد بین آیات و ایجاد فتنه در دین خدا باشد.»29و تعبیر «لم ینزل لیکذّب بعضه بعضاً» در روایت سیوطى را مؤیّد این معنا مى داند. و نیز این که در روایت از کفر این افراد سخن گفته شده است، روشن مى کند که مقصود تفسیر غلط قرآن نیست; چرا که تفسیر غلط عامل کفر کسى نمى شود، بلکه منظور عملى است که لازمه آن انکار آیات قرآن و تکذیب آن ها باشد.30
5. علامه مجلسى احتمال مى دهد که مقصود از روایات ضرب القرآن کوبیدن قرآن به زمین یا به هم زدن قرآن باشد که نوعى استخفاف به قرآن و حرام است. در این صورت، کفر هم به معناى گناه بزرگ خواهد بود.31
لازم به یاداورى است، هرچند که معناى چهارم با ظاهر احادیث سازگارتر است، اما نمى توان احتمال اول و دوم را نیز نفى کرد. بنابراین، اگر یکى از این احتمالات را بپذیریم، مفاد این احادیث ربطى به تفسیر قرآن به قرآن ندارد. واگر در مورد معناى حدیث تردید پیدا کنیم، معناى این احادیث مبهم مى شود و قابل استدلال نیست.
ب. عدم حجیّت ظواهر قرآن در نظر اخباریون
جواز تفسیر قرآن به قرآن متوقف بر آن است که ظاهر قرآن حجّت باشد و مفسّر بتواند در تفسیر به ظواهر قرآن استدلال کند.
اما برخى از علماى اخبارى32معتقدند که ظاهر قرآن حجّت نیست. هرچند که اصل این مبحث در علم اصول الفقه مورد بحث دقیق قرار مى گیرد و در تفسیر به عنوان اصل مسلّم و پیش فرض پذیرفته مى شود، ولى در این جا ناچاریم که به صورت گذرا به دلایل طرفین و حاصل بحث اشاره کنیم.
اول. اصولیون که قایل به حجیّت ظواهر قرآن هستند گفته اند: روش عقلا در (نوشته ها و گفته ها) آن است که در هنگام تعیین مراد و مقصود گوینده، از ظاهر کلام او پیروى مى کنند (و به آن استدلال مى نمایند) و شارع مقدس اسلام نیز منعى از این روش عقلانى نکرده و روش دیگرى نیز اختراع نکرده است.33 پس همان روش عقلا در فهم و تفسیر قرآن نیز حجّت است.
دوم. بسیارى از اخباریون که قایل به عدم حجیّت ظواهر قرآن هستند و ظواهر کتاب را بدون روایات معصومین(علیهم السلام)حجّت نمى دانند به دلایل زیر تمسّک کرده اند:
1. فهم قرآن مخصوص اهل آن و مخاطبان حقیقى آن، یعنى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) است، همان طور که در برخى احادیث آمده است.34
2. قرآن مضامین عالى و مشکل دارد که افکار انسان هاى معمولى به آن ها نمى رسد و راسخان در علم آن ها را مى فهمند.
3. قرآن شامل آیات متشابه است که همین مطلب مانع پیروى از ظواهر کتاب مى شود.
4. علم اجمالى داریم که برخى آیات قرآن تخصیص یا تقیید خورده یا معناى مجازى دارند. همین علم اجمالى، مانع از تمسّک به ظواهر کتاب مى شود.
5. روایات تفسیر به رأى مانع اخذ به ظواهر کتاب است.35
بررسى: علماى اصول الفقه پاسخ هاى مبسوطى به این استدلال ها داده اند که ما فقط به برخى آن ها اشاره مى کنیم:36
1. مقصود از اختصاص فهم قرآن به مخاطبان حقیقى و اهل بیت(علیهم السلام)، همان فهم تمام قرآن اعم از محکم و متشابه و... و جلوگیرى از استقلال در فتوا بدون مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام)است. ولى اگر کسى پس از مراجعه به قراین نقلى، یعنى روایات اهل بیت(علیهم السلام)، و یا پس از جستوجو و نیافتن روایات معتبر، اقدام به اخذ ظواهر قرآن کند، مانعى ندارد. علاوه بر آن که، خود روایات ما را به قرآن و استدلال به آن ارجاع مى دهند.
2. این که قرآن مضامین عالى و مشکل دارد، مانع از آن نمى شود که ما به ظواهر روشن قرآن مراجعه کنیم و بدان استدلال نماییم.
3. ظواهر قرآن از متشابهات قرآن نیست. مقصود از متشابهات در این جا، آیات مجمل است ولى ظواهر قرآن مجمل و متشابه نیست.
4. هنگامى که کسى به مخصص ها و مقیّدهاى آیات و روایات مراجعه کند و سپس ظاهر قرآن را بگیرد و تفسیر کند، علم اجمالى منحل مى شود و مانعى از اخذ به ظواهر نیست.37
5. روایات تفسیر به رأى به معناى تفسیر قرآن بدون مراجعه به قراین عقلى و نقلى است. اما اخذ ظواهر قرآن و تفسیر آن پس از مراجعه به قراین عقلى و نقلى، اعم از آیات و روایات معتبر، جزو تفسیر به رأى نخواهد بود،38 بلکه برخى اصولیون گفته اند: حمل ظاهر الفاظ قرآن بر ظاهرش تفسیر نیست; چون تفسیر کشف پرده است و ظاهر قرآن پرده ندارد و مقصود از تفسیر به رأى، همان اعتبار ظنى است که اعتبار ندارد; مثل حمل لفظ بر خلاف ظاهرش براساس رجحانى که نظر شخصى اوست.39
نتیجه آن که، دلایل اخباریون براى منع حجیّت ظواهر قرآن مخدوش است و دلیل اصولیون در این مورد پذیرفته مى شود.
جمع بندى و نتیجه گیرى
از مجموع دلایل موافقان تفسیر قرآن به قرآن استفاده شد که این روش تفسیرى معتبر بوده و مورد تأیید خود قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) بوده است و دلایل مخالفان تفسیر قرآن به قرآن، قابل اشکال و ردّ بود.
دیدگاه ها درباره تفسیر قرآن به قرآن
1. علامه طباطبائى
ایشان در مقدمه تفسیر المیزان پس از بیان مطالبى در مورد تفسیر قرآن مى فرماید: «این مطلب بر دو گونه است:
اول. این که، ما بحثى علمى یا فلسفى یا غیر آن در مورد مسأله اى از مسائل آیه قرآن بنماییم تا به حق در مسأله برسیم. سپس به سراغ آیه آییم و آن آیه را بر آن مطلب حمل کنیم. این همان روشى است که در مباحث نظرى (علوم) به کار مى رود. اما قرآن این شیوه را نمى پسندد.
دوم. این که، قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و معناى آیه را از آیات مشابه آن، با تدبّر به دست آوریم; تدبّرى که خود قرآن به آن سفارش کرده است. سپس مصادیق آن را مشخص سازیم و آن ها را به وسیله ویژگى هایى که خود آیات به دست مى دهد، بشناسیم.»40
سپس با استدلال به برخى آیات از جمله آیه «تبیناً لکل شىء» این شیوه را تأیید مى کند که قران بیان همه چیز هست پس چگونه بیان خودش نباشد.41
2. آیة الله معرفت
ایشان پس از بیان این مطلب که استوارترین منبع براى تبیین قرآن، خود قرآن است، تفسیر قرآن به قرآن را به دو شیوه تقسیم مى کند:
اول. این که، آیه اى در موضعى مبهم باشد و در موضع دیگر قرآن بیان شده باشد و این دو آیه با یکدیگر تناسب معنوى یا لفظى داشته باشد.
سپس به آیات مربوط به شب قدر42مثال مى زند که از مجموع آیات به دست مى آید که قرآن در شبى مبارک، که همان لیلة القدر از ماه رمضان است، نازل شده است.
دوم. تفسیر قرآن به قرآن است که آیه اى ارتباط ظاهرى لفظى و معنوى با مورد ابهام آیه دیگر ندارد، ولى مى توان از آن آیه در رفع ابهام آیه دیگر شاهد آورد.
سپس آیه «السارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما» (مائده: 38) را مثال مى زند که امام جواد(علیه السلام) در مورد مقدار قطع دست دزد، به آیه «انّ المساجد لله» (جن: 18) استناد کردند و اشاره کردند که مقصود آن است که دست دزد را از انتهاى انگشتان قطع کنند، چون که کف دست یکى از مواضع سجود است و این موضع براى خداست و چیزى که براى خداست قطع نمى شود.43
3. استاد عمید زنجانى
ایشان در مورد روش تفسیر قرآن به قرآن مى نویسد: «از روش هاى نوینى که از عصر حاضر در باب تفسیر قرآن معمول و متداول شده است، تفسیر قرآن به قرآن و استخراج معانى آیات به کمک آیات مشابه است که موضوع و محتواى آن ها یکسان یا نزدیک به هم است.»44
4. ابن تیمیه (661ـ728 هـ.)
وى روش تفسیر قرآن به قرآن را بهترین و صحیح ترین روش مى داند و مى گوید: «آنچه که در جایى مجمل آمده در جاى دیگر تفسیر شده است و آنچه در موضعى مختصر آمده است در موضع دیگر توسعه داده شده است.»45
5. شیخ خالد عبدالرحمن العک46
ایشان در مورد بهترین روش تفسیر مى نویسد: «اجماع علما بر آن است که هرکس مى خواهد قرآن را تفسیر کند، اول تفسیر آن را از خود قرآن طلب کند، که هرچه در مکانى مجمل آمده در مکان دیگر تفسیر شده و آنچه در موردى مختصر آمده است، در موضع دیگر توسعه داده شده است. پس لازم است که در قرآن با دقت بنگرد و آیات را در یک موضع جمع کند و با همدیگر مقایسه نماید.»47
بررسى: در این جا تذکر به چند نکته لازم است:
الف. معمولاً کسانى که در مورد تفسیر قرآن به قرآن نظرداده یا آن را به نوعى تعریف کرده اند، به گونه هاى خاصى از این روش تفسیرى اشاره نموده اند. براى مثال، علامه طباطبائى و استاد عمید زنجانى دو گونه استفاده از آیات مشابه براى تفسیر بیان کرده اند و آیة الله معرفت نیز به دو گونه آن اشاره نموده و ابن تیمیه گونه مجمل و مبین، مختصر و مفصل را بیان کرده است. اما باید دانست که گونه هاى تفسیر قرآن به قرآن متعدد است و شامل همه موارد فوق و موارد دیگر نیز مى شود.
ب. تمام کسانى که درباره تفسیر قرآن به قرآن اظهارنظر نموده اند، این روش را تأیید کرده اند. ما کسى را نیافتیم که مستقیماً و به طور کلى روش تفسیر قرآن به قرآن را مردود شمارد. بلکه همان طور که گذشت، عبدالرحمن العک ادعاى اجماع نموده که این روش بهترین شیوه تفسیرى قرآن است.
هرچند در مبحث دلایل بیان کردیم که از برخى احادیث و ظاهر کلام علماى اخبارى مخالفت استفاده مى شود، ولى در همان موضوع پاسخ مناسب داده شد.
ج: از مجموع سخنان صاحب نظران استفاده مى شود که روش تفسیر قرآن به قرآن عبارت است از: «تبیین معانى آیات قرآن و مشخص ساختن مقصود و مراد جدى از آن ها به وسیله و کمک آیات دیگر قرآن. به عبارت دیگر، قرآن را منبعى براى تفسیر آیات قرآن قرار دادن.»
جایگاه سنت در تفسیر قرآن به قرآن
در مورد جایگاه و ارزش سنت و احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن به قرآن، دودیدگاه عمده وجود دارد:
اول. دیدگاه لزوم استفاده از احادیث در تفسیر قرآن به قرآن:
این مطلب از کلام آیة الله خوئى در البیان، در مبحث تفسیر به رأى استفاده مى شود که مى نویسند: «احتمال دارد که معناى تفسیر به رأى، استقلال در فتوا بدون مراجعه به ائمه(علیهم السلام) باشد. با این که آنان قرین قرآن در وجوب تمسک هستند و لازم است48 که امور به آنان ختم شود. پس اگر انسان به عموم یا اطلاق آیات قرآن عمل کند، ولى تخصیص و تقییدى که از ائمه(علیهم السلام) وارد شده است را نگیرد، این تفسیر به رأى مى شود.»49
استاد عمید زنجانى در مورد این دیدگاه مى نویسد: «درست است که قرآن خود، واضح بوده، مبیّن خویش است; ولى روایات صحیح نیز مى تواند در توضیح پاره اى از آیات و همچنین به منظور تشریح آیات احکام و قصص و تشریح بعضى از امور که در قرآن به اختصار بیان شده است، مورد استفاده قرار گیرد... منافاتى بین روشن و واضح بودن معانى قرآن و لزوم استفاده از سنّت در پاره اى از حقایق قرآن وجود ندارد. قرآن، در عین این که نسبت به مقاصد و مفاهیمى که درصدد بیان آن ها بوده است، کامل و واضح و مستغنى از غیر مى باشد، تفصیل پاره اى از امور و معارف آیات را به عهده سنّت و بیان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)گذارده و نبى اکرم را صریحاً معلم و مبیّن قرآن معرفى نموده است.»50
دوم. دیدگاه بى نیازى قرآن از غیر قرآن و نفى احادیث در تفسیر قرآن:
این مطلب از ظاهر کلام علامه طباطبائى استفاده مى شود. ایشان در مقدمه تفسیر المیزان، تفسیر قرآن به قرآن را به عنوان روش مى پسندند و آن را روش اهل بیت(علیهم السلام) معرفى مى کنند.51
سپس ذیل آیه 7ـ9 آل عمران در مورد روایات تفسیر به رأى مطالب مبسوطى بیان مى کنند و در پایان مى فرمایند: «حاصل آن که، آنچه مورد نهى (روایات تفسیر به رأى) قرار گرفته است، فقط استقلال در تفسیر قرآن و تکیه کردن مفسّر بر خویشتن بدون رجوع به غیر است و لازمه این مطلب آن است که مفسّر واجب است (در تفسیر قرآن) از غیرکمک گیرد و به او رجوع کند. و این غیر، یا خود قرآن است یا سنّت است.
اما این که (آن غیر) سنّت باشد، با قرآن و خود سنّت منافات دارد; چرا که سنّت فرمان مى دهد که به قرآن رجوع کنیم و اخبار را بر قرآن عرضه کنیم، پس در تفسیر قرآن، چیزى جز نفس قرآن نمى ماند که به آن رجوع کنیم و از آن کمک جوییم.»52
استاد عمید زنجانى نیز مبناى تفسیر قرآن به قرآن را همین دیدگاه مى داند و مى نویسد: «مبناى این روش تفسیرى (قرآن به قرآن) براساس استغناى قرآن از غیر قرآن بوده، طرفداران آن مدّعى اند هر نوع ابهام و اجمال ابتدایى که در بادى امر نسبت به پاره اى از آیات قرآن مشاهده مى شود، معلول عدم توجه به سایر آیات مشابه بوده، با مراجعه و تدبّر در مجموع آیاتى که موضوع آن ها با موضوع آیات مورد نظر یکسان و یا نزدیک به آن هاست، برطرف خواهد شد. از این رو، در تفسیر آیات و فهم مقاصد قرآن، نیازى به سنّت وروایات تفسیرى نیست. و هر مفسّرى مى تواند در کمال آزادى، بدون آن که خود را به امرى جز قرآن مقیّد نماید، معانى و مقاصد هر آیه را با تدبّر در آن و آیات مشابه آن استخراج نماید.»53
سپس به استدلال هاى این افراد مثل تبیان بودن و نور بودن قرآن و تحریف ناپذیرى آن و این که روایات دچار دستبرد جاعلان و سوداگران حدیث گشته و روایات جعلى چند برابر روایات صحیح است اشاره کرده است. از این رو، روایات مزبور ارزش و اعتبار خود را از دست داده و فاقد صلاحیت لازم براى تفسیر قرآن مى باشند.54
استاد عمید زنجانى از صاحب تفسیر «الهدایة و العرفان فى تفسیر القرآن بالقرآن» به عنوان یکى از طرفداران سرسخت این دیدگاه نام مى برد.55
بررسى:ذکر چند نکته در این مورد لازم است:
الف. قرآن کریم که خود را نور و تبیان معرفى مى کند بدان معناست که در ذات خود روشن و واضح است، اما چون مخاطبان قرآن متفاوت هستند، برخى از مطالب قرآن برایشان مشکل یا مبهم است. از این رو، نیاز به لغت، شأن نزول و احادیث دارند تا تفسیر آن را به خوبى متوجه شوند.
پس استفاده از لغت و احادیث و مانند آن ها در تفسیر قرآن به معناى نیازمندى قرآن به غیر نیست و مستغنى بودن قرآن از غیر با این مطلب منافاتى ندارد.
ب. خداى متعال در سوره نحل مى فرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نُزّل الیهم و لعلّهم یتفکرون» (نحل: 44) ما ذکر (= قرآن) را به سوى تو فرو فرستادیم تا براى مردم بیان کنى آنچه را به سوى آنان فرود آمده است و باشد که آنان تفکّر کنند.
این آیه خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و ایشان را بیان کننده قرآن معرفى مى کند.
علامه طباطبائى در مورد تفسیر این آیه مى نویسند: «این آیه دلالت مى کند بر حجیّت قول پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بیان آیات قرآن و به سخن پیامبر(صلى الله علیه وآله) ملحق مى شود بیان اهل بیت(علیهم السلام) او به خاطر حدیث ثقلین که متواتر است و غیر آن حدیث. اما غیر آنان از امت مثل صحابه و تابعین حجیّتى براى بیان آنان (در تفسیر قرآن) نیست، چون آیه شامل آن ها نمى شود و نص مورد اعتمادى نیز در این مورد نداریم که بیان آنان را به طور مطلق حجّت گردند... این در مورد اخبار شفاهى آنان، اما در مورد خبر حاکى (از آنان) هرچه متواتر یا محفوف به قراینه قطعى و یا ملحق به آن باشد، حجّت است چون بیان است.»56
بنابراین، احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله)و اهل بیت(علیهم السلام)فى الجمله مفسّر قرآن و حجّت است.
ج. در مورد اقسام احادیث، معتبر و غیرمعتبر در تفسیر، در روش تفسیر روایى مباحثى وجود دارد. البته باید بگوییم که احادیث جعلى و ضعیف، از مبحث ما خارج است. پس این اشکالات در احادیث، دلیل کنار گذاشتن کل سنّت از تفسیر قرآن نمى شود; چرا که بسیارى از احادیث متواتر یا صحیح است و بسیارى از آن ها هم به وسیله قراین موجود در متن آن و هماهنگى با قرآن معتبر مى شود.
د. از مطالب بالا روشن شد که ظهور ابتدایى کلام علامه طباطبائى در ذیل آیه 7 سوره آل عمران قابل اخذ نیست و مقصود ایشان کنار گذاشتن کلیه احادیث و قراین عقلى در تفسیر نیست; چون کلام ایشان ذیل آیه 44 سوره نحل کلام ایشان را توضیح مى دهد.57
جمع بندى و نتیجه گیرى
بنابراین، استفاده از احادیث معتبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) در تفسیر قرآن مانعى ندارد، بلکه روش تکامل یافته تفسیر قرآن به قرآن آن است که از قراین موجود و احادیث نیز استفاده شود که این دستور خود قرآن است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ر.ک به: راغب اصفهانى، تاج العروس، قاموس قرآن / علامه طباطبائى، المیزان، ج 1، ص 4 / سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 192 / طبرسى، مجمع البیان، ج 1، ص 13
2استاد عمید زنجانى معناى استعانت را آورده اند. (مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 288) اما به نظر مى رسد که معناى سببیّت نیز صحیح است هرچند که تفاوت چندانى در این جا وجود نخواهد داشت.
3فقالوا ینالم یظلم نفسه، ففسره ره النبى(صلى الله علیه وآله) بالشرک و استدل بقوله تعالى ان الشرک لظلم عظیم. صحیح بخارى، کتاب تفسیر قرآن / تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 444 / بصائر الدرجات، صفار، ص 195
4صافى، ج 5، ص14 (ذیل آیه 16ـ15 سوره احقاف) و نیز تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 2، ص 445 از صحابه نقل مى کند.
5وسایل الشیعه، ج 5، ص 538، باب 22 من ابواب صلوة المسافر، حدیث 2
6دکتر ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 41
7ر.ک: مجمع البیان، طبرسى، ج 1، ص 478 ذیل آیه 1: غاشیه، چاپ قاهره، 1379
8ابن تیمیه،(728ـ661 هـ.)، مقدمة فى اصول التفسیر، ص 93 (فالجواب ان اصح الطرق فى ذلک، ان یفسر القرآن بالقرآن)
9نک: تفسیر المیزان، ج 1، ص 15ـ14، از مقدمه تفسیر نقل به مضمون کردیم و کلام ایشان را به طور کامل در دیدگاه ها خواهیم آورد.
10ر.ک.به: التفسیر و المفسرون فى ثوبه القشیب، ج 2، مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 287 و اصول التفسیر و قواعده، ص 79
11المیزان، ج 1، ص 14
12المیزان، همان
13المیزان، ج 5، ص 20
14تفسیر نمونه، ج 2، ص 320 تا 329
15تفسیر نمونه، ج 2، ص 320 تا 329
16در مورد گونه هاى تفسیر قرآن به قرآن و رجوع آیات متشابه به محکم و مثال هاى آن در مباحث بعدى مطالبى بیان خواهیم کرد.
17نهج البلاغه، خطبه 133
18«ذلک القرآن فاستنطقوه»، نهج البلاغه، خطبه 188
19بحارالانوار، ج 9، ص 127 و مشابه آن (ان الکتاب یصدق بعضه بعضا) در نهج البلاغه، خطبه 158
20پیام قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازى، ج 1، ص 21
21سیوطى، درّالمنثور، سیوطى، ج 2، ص 6 / فیض کاشانى، صافى، (مقدمه تفسیر)/ دکتربى آزارشیرازى، قرآن ناطق،ج1،ص266
22از این مطلب با عنوان «سیره متشرعه» یاد مى شود.
23کافى، ج 2، ص 632 و بحارالانوار، ج 89 ،ص 39 و نیز مشابه همین حدیث در معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 190
24المیزان،ج3،ص90، ومبانىوروش هاى تفسیر قرآن، ص 4ـ 373
25ر.ک.به: معجم رجال الحدیث، آیة الله خوئى و دیگران ذیل نام «قاسم بن سلیمان»
26المیزان، ج 3، ص 85
27وافى، ج 5، ص 274
28بحارالانوار، ج 89، ص 39
29مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن، ص 376، چاپ چهارم
30مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن، ص 376، چاپ چهارم
31بحارالانوار، ج 89، ص 39
32اخباریه همان اصحاب حدیث هستند که در شیعه آنان را اخبارى مى نامند. ایشان تابع اخبارند و اجتهاد را باطل مى دانند. ملا محمدامین بن محمد شریف استرآبادى (متوفى 1033 هـ.) مؤسس این مذهب در میان شیعیان متأخر بود. و کتاب او به نام فوائد المدنیه مشهور است. او منکر اجتهاد شد و گفت: قرآن هم داراى ناسخ و منسوخ و... است و استخراج احکام دین از آن دشوار است. پس باید به اخبار ائمه(علیهم السلام)مراجعه کرد. در برابر اخباریه، گروه اصولیون قرار دارند که در استنباط احکام شرعیه فرعیه، به قرآن، سنت، اجتماع و عقل استناد مى کنند و اجتهاد را واجب کفائى مى دانند. (فرهنگ فرق اسلامى، دکتر محمدجواد مشکور، ص 41ـ40)
33کفایة الاصول، مبحث حجیّت ظواهر (حجیّت ظاهر کتاب)، ج 3، ص 405
34در این مضمون روایات متعددى حکایت شده است از جمله:
«عن الصادق(علیه السلام) قال: یا اباحنیفه تعرف کتاب الله حق معرفته و تعرف الناسخ و المنسوخ؟ فقال: نعم. یا اباحنیفه لقد ادعیت علماً و یلک ما جعل الله ذلک الاّ عند اهل الکتاب الذى انزله علیهم»
عن الباقر(علیه السلام): «ویحک یا قتاده انما یعرف القرآن من خوطب به»
عن الباقر(علیه السلام): «ما یستطیع احد ان یدعى ان عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیرالاوصیاء (تفسیر صافى، ج 1، ص 20و22، مقدمه تفسیر) البته این گونه احادیث ناظر به همه علوم قرآن (اعم از ظاهر و باطن و تأویل و...) است و معمولاً در برابر مخالفان و کسانى که خود را فقیه مى دانسته اند و بدون توجه به احادیث اهل بیت(علیهم السلام)فتوا مى داده اند. همان طور که حدیث اول به «قتاده» فقیه اهل بصره و ابوحنیفه فقیه اهل عراق گفته شده است. براى اطلاع بیش تر نک: بیّنات، ش 3ـ22، ص 226، مقاله روایت «انّما یعرف القرآن...»)
35کفایة الاصول، همان و نیز فرائد الاصول، شیخ انصارى، ج 1، ص 140 به بعد
36در این زمینه، ر.ک. به: همان ها و نیز آیة الله خوئى، مصباح الاصول / امام خمینى، تهذیب الاصول، مبحث حجیّت ظواهر کتاب / آیة الله خوئى، البیان، مبحث حجیت ظواهر قرآن.
37کفایة الاصول، همان
38در مورد روایات تفسیربه رأى در مبحث روش تفسیر به رأى مفصل بحث کردیم.
39کفایة الاصول، همان و نیز فوائدالاصول، ج 1، ص 142 همین مضمون را دارند.
40المیزان، ج 1، ص 11 (مقدمه)
41این کلام علامه را در مبحث دلایل موافقان تفسیر قرآن به قرآن آوردیم.
42ر.ک: دخان: 1ـ3 و قدر: 1 و بقره: 185
43تفسیر عیاشى، ج 1، ص 320ـ319 والتفسیر والمفسرون فى ثوبه القشیب، ج 2، ص 25ـ 22
44مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 228، چاپ اول
45مقدمة فى اصول التفسیر، ابن تیمیه، ص 93
46المدرس فى ادارة الافتاء العام بدمشق
47اصول التفسیر و قواعده، ص 79
48یعنى در حدیث ثقلین هر دو در کنار هم آمده اند و لازم است به هر دو تمسک جوییم.
49البیان فى تفسیرالقرآن، ص 269
50مبانى و روش هاى تفسیرقرآن، ص 289
51کلام ایشان در دیدگاه ها و تاریخچه گذشت.
52والمحصل: ان المنهى عنه انما هو الاستقلال فى تفسیر القرآن و اعتماد المفسر على نفسه من غیر رجوع الى غیره، و لازمه وجوب الاستمداد من الغیر بالرجوع الیه و هذا الغیر لا محالة اما هو الکتاب او السنة. و کونه هى السنة یثافى القرآن و نفس السنة الامرة بالرجوع الیه و عرض الاخبار علیه فلا یبقى للرجوع الیه و الاستمداد منه فى تفسیر القرآن الاّ نفس القرآن (المیزان، ج 3، ص 89، ذیل آیات 9ـ7: آل عمران، بحث آخر روایى)
53مبانى و روش هاى تفسیرى قرآن، ص 8ـ287
54المیزان، ج 12، ص 2ـ161
55المیزان، ج 12، ص 2ـ161
5657البته ممکن است که گفته شود منظور علامه در ذیل آیه 7: آل عمران آن است که قرآن نیازى به سنّت ندارد و مستقلاً قابل تفسیراست و ظاهر آن حجّت است. یعنى رجوع به سنت جایز است نه واجب، اما در ذیل آیه 44: نحل بحث از حجیّت قول پیامبر و اهل بیت است. پس این دو با همدیگر تفاوت ندارد. ولى مشکل این جاست که اگر حجیّت سنّت در تفسیر اثبات شد، و قرینه بودن احادیث مشخص شد دیگر نمى توان آن قرینه نادیده گرفت و گفت که قرآن بى نیاز است.