مفهوم شناسى وحى
آرشیو
چکیده
متن
1. مفهوم لغوى «وحى»
دانشمندان علم لغت براى واژه «وحى»، موارد استعمال متعددى نقل کرده اند; مانند نوشتن، اشاره، پیام، الهام، کلام مخفى1، نوشته، کتاب.2
ابن فارس در باب ریشه وحى، مى نویسد: «وحى» (واو، حاء و حرف معتل یا) ریشه اى است که به عرضه دانش پنهانى یا غیر آن بر دیگرى دلالت مى کند و تمامى استعمال هاى واژه «وحى» به این ریشه برمى گردد.3
راغب اصفهانى اعتقاد دارد ریشه «وحى» «اشاره سریع» است.به همین دلیل گفته مى شود:"أَمرٌوحىٌّ"; یعنى امر سریع.4
به نظر مى رسد کلام ابن فارس به واقع نزدیک تر است. در تمام کاربردهاى قرآنى وحى، انتقال پنهانى لحاظ شده است و به اشاره سریع، به آن دلیل «وحى» گفته مى شود که مطلبى را به صورت پنهانى انتقال مى دهد. ولى انتقال با این که مخفى است، مى تواند سریع نباشد. مرحوم علّامه طباطبائى نیز به این مطلب اشاره مى کند.5
2. گونه هاى کاربرد وحى در قرآن کریم
واژه «وحى» و مشتقات آن به صورت اسم و فعل، هفتاد و دو بار در قرآن کریم استعمال شده است. از اشرف مخلوقات تا جماد از وحى الهى برخوردارند. وحى کننده گاه خدا و گاه انسان و یا شیطان است. گیرنده وحى در برخى از آیات، پیامبر خدا و در مواردى دیگر، انسان هاى غیر پیامبر، زنبور عسل، آسمان یا زمین مى باشد. در تمام این موارد، به نحوى انتقال پنهان صورت گرفته است که ریشه اصلى و لغوى این واژه مى باشد. موارد کاربرد وحى به لحاظ معنایى در قرآن عبارتند از:
الف. تقدیر الهى در نظام هستى
در برخى آیات قرآن کریم، «وحى» بر تقدیر الهى در نظام و پدیده هاى عالم اطلاق شده است; از جمله این آیه: «یومئذ تُحدِّثُ اخبارَها باَنَّ ربَّکَ اوحى لها» (زلزال: 4و5); آن روز است که (زمین) خبرهاى خود را باز گوید که پروردگارت بدان وحى کرده است. در آیه دیگرى آمده است: «و اوحى فی کل سماء امرَها» (فصلّت: 12); و در هر آسمانى امرش را وحى نمود.
در روایت نیز «وحى» در آیه شریفه مزبور بر تقدیر الهى در هستى تطبیق شده است.6 شاید وجه کاربرد وحى در معناى تقدیر الهى در هستى این باشد که خداوند سنّت ها و نظام موردنظر خود را به گونه اى در آسمان ها و زمین قرار داده که براى غیر اندیشمند چندان آشکار نیست و فقط با دقت و تأمّل عالمانه مى توان به آن پى برد.
ب. هدایت غریزى
آیاتى از قرآن کریم از هدایت حیوانات به وحى تعبیر مى کنند; مثلاً، مى فرماید: «و اوحى ربُّک الى النَّحلِ انِ اتّخذی من الجبال بیوتاً» (نحل: 68); و پروردگارت به زنبور عسل وحى کرد که از کوه ها خانه هایى برگزین. این وحى همان غریزه اى است که خداوند در زنبور عسل قرار داده است; یعنى به آن فهمانده که کجا خانه سازد و چگونه شیره گل را مکیده، آن را به عسل تبدیل کند. دلیل کاربرد «وحى» در مورد این نوع فهماندن، پنهانى بودن آن است.
ج. القاى شیطانى
یکى دیگر از موارد کاربرد وحى در قرآن، القاى شیطانى است. قرآن کریم مى فرماید: «انَّ الشیاطین لیوحون الى اولیائِهم.» (انعام: 121); به راستى شیطان ها به دوستان خود القا مى کنند.
نیز مى فرماید: «و کذلکَ جعلنا لکل نبىٍّ عدّواً شیاطین الانسِ و الجنِّ یوحی بعضُهم الى بعض زخرفَ القول غروراً.» (انعام: 112); و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطان هاى انس و جن قرار دادیم که بعضى از آنان به بعض دیگر، براى فریب، سخنان آراسته القا مى کنند.
بدین دلیل بروسوسه شیطانوالقاى سخن آن «وحى» اطلاق شده است که این کار به صورت مخفى انجام مى گیرد و بدون استفاده از الفاظ و آشکارشدن شیطان مفهوم منتقل مى شود: «انَّه یراکُم هو و قبیله من حیثُ لا ترونهم» (اعراف: 27); او و دار و دسته اش شما را از جایى که شما آنان را نمى بینید،مى بینند.7
د. اشاره پنهانى
از دیگر موارد کاربرد «وحى» در قرآن کریم، «اشاره» است. هنگامى که حضرت زکریا(علیه السلام) بشارت به فرزند داده شد، براى اطمینان، نشانه اى طلبید. در پاسخ به این درخواست، سه روز زبان او جز به تسبیح خداوند بند آمد و مجبور شد به قوم خود مقصودش را با اشاره برساند. قرآن کریم مى فرماید: «فخرَج على قومِه مِن المحراب فاوحى الیهم ان سبّحوا بکرةً و عشّیاً» (مریم: 11); پس، از محراب بر قوم خویش درآمد و با اشاره به آنان فهماند که صبح و شام ]خدا را[ تسبیح گویید.
آیه دیگرى در بیان این ماجرا، به جاى «وحى»، «سخن رمزى» را آورده است: «قال ربِّ اجعل لی آیةً قال آیتک ان لا تکلِّم النّاسَ ثلاثَة ایّام الاّ رمزاً و اذکُر ربَّک کثیراً و سبِّح بالعشىِّ والابکار» (آل عمران: 41); گفت: پروردگارا، براى من نشانه اى قرار ده. فرمود: نشانه تو این است که سه روز با مردم سخن نگویى، مگر با اشاره و پروردگار را بسیار یاد کن و شامگاهان و بامدادان او را تسبیح گوى. این آیه قرینه است بر این که در آیه قبلى (مریم:11) وحى به معناى بیان رمزى و اشاره اى باشد، که بیش تر با لب ها و در مواردى با ابرو، چشم یا دست انجام مى گیرد و چون بیان اشاره اى و رمزى به نحوى است که همه کس متوجه نمى شوند، وحى بر آن اطلاق شده است.8
هـ . الهام
قرآن کریم بر «الهام» نیز واژه «وحى» اطلاق کرده است. در مورد الهام9 به مادر حضرت موسى(علیه السلام) مى فرماید: «و اوحینا الى اُمِّ موسى ان ارضعیه فاذا خفتِ فالقیه فى الیَمِّ» (قصص: 7); و به مادر موسى وحى کردیم که او را شیر ده، پس چون بیم ناک شدى، او را در دریا (ى نیل) بیفکن.10 و نیز در مورد «حواریان» مى فرماید: «اذا أوحیتُ الى الحوارییّنَ اَن آمِنوا بی و برسولی»; (مائده: 111); و به حواریان وحى کردیم که به من و فرستاده ام ایمان آورید. البته، این تفسیر بر این اساس است که وحى به معناى «الهام» باشد که در روایتى از امام باقر(علیه السلام) چنین تفسیر شده است که11 خداوند به طور مستقیم به حواریان وحى کرد. این با ظاهر آیه نیز سازگار است.
مفسّران علاوه بر تفسیر مذکور، احتمال هاى دیگرى نیز در مورد آیه مطرح کرده اند:
یکى این که، وحى به حواریان به واسطه حضرت عیسى(علیه السلام)بوده است.12 دوم این که، خداوند با ارائه نشانه هاى خود به حواریان ایمان به خود و پیامبران را به آنان عرضه و تلقین کرد.13 سوم این که، حواریان پیامبر بودند و وحى در آیه شریفه، وحى نبوى است.14
و. پیام الهى به فرشتگان
از دیگر موارد کاربرد «وحى» در قرآن کریم، اطلاق وحى بر پیام الهى به فرشتگان است. قرآن مى فرماید: «اذ یوحى ربُّکَ الى الملائکة اَنّى معکم فثبِّتوا الّذینَ آمنوا» (انفال: 12); هنگامى که پروردگارت به فرشتگان وحى کرد که من با شما هستم، پس آنان را که ایمان آورده اند، استوار سازید.
ز. فرستادن روح به پیامبر
قرآن براى بیان فرو فرستادن روح به پیامبر اکرم از فعل وحى استفاده کرده است: «و کذلک اوحینا الیکَ روحاً من امرنا ما کنتَ تدری ما الکتاب و لا الایمانُ و لکن جعلناهُ نوراً نهدی به من نشاءُ من عبادنا و اِنَّک لتهدی الىَ صراط مستقیم.» (شورى: 52); همین گونه روحى از (سنخ) امر خودمان به سوى تو فرستادیم. تو نمى دانستى کتاب چیست و نه ایمان (کدام است)، ولى آن را نورى گردانیدیم که هرکسى از بندگان خود را بخواهیم، به وسیله آن راه مى نماییم و به راستى که تو به راه راست هدایت مى کنى.
در مورد این که «کذلک» اشاره به چیست و مراد از «اوحینا» و مصداق روح کدام است، سه احتمال وجود دارد:15
احتمال اول: مراد از «روح» در آیه شریفه، قرآن است و «کذلک» بر مطلق وحىِ فرود آمده به پیامبران اشاره دارد. در نتیجه «أوحینا الیک روحاً من أمرنا»; یعنى قرآن را فرو فرستادیم، و عبارت «ولکن جعلناهُ نوراً نهدی به من نشاءُ» مؤیّد این برداشت مى باشد. و چون قرآن کریم وسیله رهایى انسان ها از عقاید باطل و مرگ بار بوده، به زندگى واقعى دعوت مى کند، از آن به «روح» تعبیر شده است: «اوَ مَن کان میتاً فاَحییناهُ و جعلناهُ له نوراً یمشى به فى النّاس...» (انعام: 122); آیا کسى که مرده (دل) بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود... .
در برخى آیات، به قرآن کریم «نور» اطلاق شده است; مانند «قد جاءکم من اللّه نورٌ» (مائده: 15); قطعاً به سوى شما از جانب خدانور آمده است.16 طبق این احتمال،کاربرد«وحى» در این آیه شریفه،ازموارد وحى نبوى است ونبایدآن راموردى جداگانه به حساب آورد. امااین احتمال به چنددلیل قابل قبول نیست:17
1. آیه شریفه درصدد بیان این مطلب بر پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)است که معارف و احکامى که مردم را به آن ها دعوت مى کنى، خود درک و یا ابداع نکرده اى، بلکه ما آن ها را بر تو فرو فرستاده ایم. بنابراین، اگر مراد از «وحى» در آیه شریفه، قرآن کریم بود، مى بایست به بیان کتاب اکتفا مى شد; زیرا مراد از «الکتاب» قرآن بوده و ذکر «الایمان» زاید است.
2. گرچه ممکن است بر قرآن به اعتبار زندگى آفرینى آن «روح» اطلاق شود، اما در این صورت، تقیید آن در آیه شریفه به «من امرنا» موجّه نیست.
احتمال دوم: مراد از «روح» در آیه شریفه، حضرت «جبرئیل» است.18 قرآن کریم در موارد دیگرى نیز بر جبرئیل «روح» اطلاق کرده است;19 مانند: «نَزَل به الرّوحُ الاَمین» (شعراء: 193); روح الامین آن را نازل کرد.
اما آیات و روایات دلالت دارند که «روح» در آیه مورد بحث و آیات مشابه، موجودى غیر از جبرئیل است که همراه او بر پیامبر نازل مى شده است: «یُنزّلُ الملائکةُ بالرّوح من امره على من یشاءُ من عباده» (نحل: 2); فرشتگان را با روح به فرمان خود، به هرکس از بندگانش که بخواهد، نازل مى کند.
در منابع روایى، از جمله اصول کافى، روایاتى وجود دارند که برخى داراى سند صحیح هستند و تصریح دارند «روح» موجودى بزرگ تر از جبرئیل است. برخى دیگر اضافه مى کنند: این روح با پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بوده و پس از ایشان، با اهل بیت(علیهم السلام)مى باشد.20
همچنین در روایات تصریح شده است که «روح» از سنخ فرشتگان نیست; مثلاً، مرحوم کلینى با سند صحیح نقل مى کند که مردى از حضرت على(علیه السلام) پرسید: آیا روح همان جبرئیل است؟ حضرت فرمودند: «جبرئیل از فرشتگان است و روح غیر از فرشته مى باشد.»
آن مرد گفت: سخن عجیبى گفتى! کسى فکر نمى کند روح غیر از جبرئیل باشد.
حضرت فرمودند: «خود گم راهى و از گم راهان سخن نقل مى کنى. خداوند به پیامبرش مى فرماید: "یُنزِّلُ الملائکةُ بالرّوح" (نحل:2) و روح غیر از فرشتگان است.»21
احتمال سوم: مراد از «روح» موجودى آسمانى غیر از جبرئیل است. در آیات نیز بر این موجود «روح» اطلاق شده است که با فرشتگان همراهى مى کند: «تنزّلُ الملائکة و الروحُ فیها باذنِ ربِّهم من کلِّ امر» (قدر: 4); در آن ]شب[ فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان، براى هر کارى (که مقدر شده است) فرود مى آیند.22
در آیات دیگرى نیز «روح» را از سنخ امر الهى مى شمارد: «قُل الرّوحُ من امرِ ربّی» (اسراء: 85); بگو روح از سنخ فرمان پروردگار من است.23
با عنایت به آیاتى که «روح» را همراه فعل «القاء» آورده است، معلوم مى شود که مراد از وحى کردن روح، فرو فرستادن آن مى باشد; مانند: «یلقى الرّوحَ مِن أمره على من یشاءُ من عبادهِ لیُنذِر یوم الطلاق» (غافر: 15); (خداوند) به هر کس از بندگانش که بخواهد، آن روح را از فرمان خویش مى فرستد تا (مردم را) از روز ملاقات (با خدا) بترساند.
در توجیه کاربرد «اوحینا» در مورد «روح» مى توان گفت: اولاً، امر خداوند کلمه اوست; چون مى فرماید: «اِنّما امرُه اذا ارادَ شیئاً اَن یَقولَ لَه کُن فیکون» (یس: 82); همانا امر خداوند این است که وقتى چیزى را اراده کند، به آن مى گوید: باش. پس موجود مى شود.» ثانیاً، از آیات متعدد قرآن به دست مى آید که «روح» از امر خداوند است. بنابراین، «روح» کلمه الهى بوده و فرستادن کلمه با وحى صورت مى گیرد; چنان که در مورد حضرت عیسى(علیه السلام) مى فرماید: «کلمةٌ القاها الى مریمَ و روحٌ منه»(نساء: 171); کلمه اى است که آن رابه مریم افکندهوروحى ازجانب اوست.
با توجه به منصوب بودن «روحاً» و برگشت ضمیر در «جعلناه» به قرآن یا کتاب، که از سیاق آیه استفاده مى شود، معناى آیه چنین است: این گونه قرآن را با روحى از جانب خود، فرو فرستادیم.
ح. تأیید عملى پیشوایان
از دیگر موارد کاربرد «وحى» در قرآن کریم، بنا به تفسیر برخى از مفسّران، در معناى «عصمت و توفیق عملى پیشوایان الهى» است.24
قرآن کریم مى فرماید: «وجعلنا هم ائِمّةً یهدونَ بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و إقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین» (انبیاء: 73); ایشان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت مى کردند و به آنان انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و ما را پرستندگان بودند.
مرحوم علّامه طباطبائى در مواضع متعددى از تفسیر المیزان25 از جمله در تفسیر آیه مذکور، با استفاده از عبارت «و أوحینا الیهم فعل الخیرات» «وحى تسدیدى» را به معناى عصمت عملى پیشوایان الهى مطرح مى کنند. در نتیجه این نوع وحى، پیشوایان الهى همواره کار خیر انجام مى دهند. توضیح آن که در آیه شریفه، مصدر (فعل) بر معمول خود (الخیرات) اضافه شده است که دلالت بر وقوع قبلى فعل دارد. این مطلب از عبارت «کانوا لنا عابدین» نیز استفاده مى شود; زیرا دلالت دارد بر این که آنان در گذشته، عبادت گر خدا بودند.
مرحوم علّامه طباطبائى براى تأیید تفسیر خود، از آیه شریفه، به نکته اى ادبى از جرجانى استناد مى کنند که گفته است: عبارت «یعجبنى إحسانک و فعلک الخیر» با عبارت «یُعجبنى اَن یُحسنَ و اَن تفعَل الخیر» تفاوت دارد; اوّلى بر وقوع قبلى فعل دلالت مى کند. به همین دلیل، در آیات مربوط به تشریع و دعوت افعال با آن مى آید; مانند «أُمرْتُ ان أعبُدَاللّهَ» (رعد: 36); امر شده ام که الله را بپرستم. «وَ اَن أَقیموا الصلوةَ» (انعام: 72) و (نیز فرمان داده شده است) که نماز بپا دارید.
بنابراین، آیه شریفه 73 سوره «انبیاء» همانند آیه «ارنا مناسکنا» (بقره: 128)، بر ارائه حقیقت کارهاى خیر به پیشوایان الهى و تأیید و تأدیب آنان دلالت دارد. در نتیجه آن تأیید و توفیق علمى وعملى،آنان نمازرابه پا مى دارند و زکات مى پردازند و هرکارخیرى انجام مى دهند ومصون ازهرخطایى مى شوند.26
از برخى آیات نیز مطالب مذکور استفاده مى شود; مانند آیه «وکذلکَ اوحینا الیکَ روحاً من امرِنا» (شورى: 52) در این آیه ـ که بحث آن گذشت ـ به نزول روح بر حضرت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)اشاره دارد. برخى روایات علاوه بر مطلب مذکور، دلالت دارند بر این که تسدید ائمّه هدى به وحى با آگاهى بخشى است. طبق نقل صحیح، امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه 52 «شورى» مى فرماید: «خداوند روحى را که در قرآن به آن اشاره شده است، براى حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) فرستاد تا علم و فهم را به ایشان آموزش دهد.»27
در روایت صحیح دیگرى، در مورد روح مى فرماید: «آن با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود، به ایشان خبر مى داد و تسدیدش مى کرد و سپس با ائمّه پس از ایشان مى باشد.»28
و نیز سورة بن کلیب مى گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: امام به چه چیزى حکم مى کند؟ فرمود: «به کتاب». گفتم: اگر در کتاب نباشد؟ فرمود: «به سنّت.» گفتم: اگر در کتاب و سنّت نباشد؟ فرمود: «چیزى نیست، مگر این که در کتاب و سنّت موجود است.» من سخن خود را تکرار کردم. حضرت فرمود: «یُسدَّدُ و یوَفَّق فأمّا ما تظنُّ فلا»;29 مورد تأیید و توفیق قرار مى گیرد و آنچه تو گمان دارى نیست.
مرحوم علّامه مجلسى در ذیل این روایت مى فرماید: «بیان قوله(علیه السلام) "یوفّقُ و یسدَّدُ" یعنی: لان یعلم ذلکَ من الکتاب و السنّةِ لئلّا ینافى الاخبار السّابقةَ و اوّل هذا الخبر»; یوفّق و یسدّد، یعنى امام تأیید مى شود تا حکم خدا را از کتاب و سنّت بفهمد. چنین باید معنى کرد تا این قسمت روایت با روایات قبلى و نیز با اول این روایت منافات نداشته باشد.30
مرحوم علّامه طباطبائى معتقد است این گونه روایات دلالت دارند بر این که امام از طریق ویژه و الهام باطنى به احکام الهى دست مى یابد.31
ط. ارتباط رسالى
بیش ترین کاربرد قرآنى «وحى» در معناى «ارتباط رسالى» پیامبران است که در میان اهل شریعت و دانشمندان علم کلام، عنوان معناى اصطلاحى پیدا کرده و آن عبارت است از: «تفیهم اختصاصى از جانب خداوند به بنده برگزیده که مأمور هدایت مردم مى باشد.» واژه «وحى» در قرآن کریم، بیش از 60 مورد در این معنا به کار رفته است; مانند: «انّا اوحینا الیکَ کما اوحینا الى نوح و النَّبیینَ من بعدهِ» (نساء: 163); ما به تو وحى کردیم; همچنان که به نوح و پیامبران پس از او وحى کردیم. و نیز: «کذلکَ یوحی الیکَ و الىَ الّذینَ من قبلکَ اللّه العزیزُ الحکیمُ» (شورى: 3); خداى شکست ناپذیر با حکمت این چنین به تو و کسان پیش از تو وحى مى کند. این ارتباط به چند صورت مى تواند باشد: در خواب، تکلّم با واسطه، از طریق فرشته وحى و سخن گفتن مستقیم خداوند با پیامبر.
ى. ارتباط بىواسطه خدا با پیامبر
در آیه اى از قرآن، واژه «وحى» در معناى اخص از اصطلاح کلامى و تفهیم الهى به پیامبران و فقط در مورد رابطه مستقیم و سخن گفتن بىواسطه خداوند به کار رفته است; مى فرماید: «و ما کانَ لبشر ان یُکلّمه اللّهُ الاّ وحیاً او مِن وراءِ حجاب او یُرسل رسولاً فیوحىَ باِذنه ما یشاءُ» (شورى: 51); هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن بگوید، جز (از راه) وحى یا از فراسوى حجابى، یا فرستاده اى را بفرستد و به اذن او هرچه بخواهد وحى نماید.
آیه شریفه به سه گونه تکلّم الهى با بشر اشاره دارد و فقط بر تکلّم بىواسطهواژه«وحى» اطلاق کرده است. درروایات آمده است که دراین نوعوحى، به حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)بیهوشى دست مى داد; چون خداوند بدون واسطه بر حضرت تجلّى پیدا مى کرد.32
یاداورى این نکته ضرورى است که به رغم اشتراک مفهومى «وحى» در کاربردهاى گوناگون یادشده، نمى توان مصادیق این کاربردها را حقیقتى واحد تصور کرد و از اطلاق واژه «وحى» به همه موارد، استنباط وجود امر مشترک کرد و ویژگى هاى یکى را براى مصداق دیگر نیز تعمیم داد.
3. وحى در علم کلام و علوم قرآنى
از موارد متعدد کاربردهاى قرآنى «وحى»، آنچه در کلام و بحث پیامبرشناسى مورد بررسى قرار مى گیرد، کاربرد نهم (ط) و دهم (ى) است که به معناى تفهیم اختصاصى از جانب خداوند به بنده برگزیده براى هدایت مردم مى باشد.33
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 الخلیل بن احمدالفراهیدى، ترتیب کتاب العین، تهران، اسوه، 1414 هـ.ق ،ج 3،ص 1932
2 اسماعیل بن حمّاد بن حماد الجوهرى، الصّحاح، الطبعة الثالثة، دارالعلم للملایین، 1404 هـ. ق، ج 3، 2519
3 ابوالحسن احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالجلیل، ج 6، ص 93
4 محمد الراغب الاصفهانى، غریب الفاظ القرآن، ماده «وحى»
5 السید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج 12، ص 312
6 ر.ک: على بن ابراهیم بن هاشم القمى، تفسیر القمى، الطبعة الثالثه، قم، مؤسسة دارالکتاب للطباعة و النشر، ج 6، ص 263; اقوال دیگرى نیز در تفسیر آیه مطرح شده است که عبارتند از: 1. آفرینش موجودات آسمانى; مانند فرشتگان; 2. وحى وظایف عبادى به اهل آسمان ها (ر.ک: ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ج 5، ص 6); 3. مراد از «وحى» کلام وجودى است که خداوند در آسمان ها به فرشتگان وحى مى کند تا آن ها به زمین بیاورند و واسطه آفرینش مخلوقات زمینى شوند. (ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 17، ص 368ـ367)
7 ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى، التبیان فى تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربى، ج 4، ص 242 / ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى، پیشین، ج 4ـ3، ص 545
8 سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 178
9 این احتمال نیز وجود دارد که به مادر حضرت موسى(علیه السلام) در خواب دستور داده شده که طفل خود را در رودخانه بیفکن.
10 در آیه 37 سوره «طه» نیز به الهام بر مادر حضرت موسى(علیه السلام)«وحى» اطلاق شده است. در چند آیه دیگر نیز «وحى» به معناى «الهام» به کار رفته است; مانند: اعراف: 117 و 160 / یونس: 2و 87 / یوسف: 3
11 محمد بن یوسف صنعانى از پدرش نقل مى کند که از امام باقر(علیه السلام) در مورد «اذ أوحیتُ الى الحوارییّن» پرسیدم، حضرت فرمودند: به آنان الهام شد. (ر.ک: ابوالنصر محمد بن مسعود العیاشى، تفسیرعیاشى، تهران،مکتبة العلمیة الاسلامیة،ح1،ص350)
12 ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1366، ج 5، ص 127
13 ر.ک:ابى جعفرمحمدبن الحسن الطوسى، پیشین، ج 4، ص 57
14 ر.ک: سید محمدحسین الطباطبائى، پیشین، ج 3، ص 204; اما در ج 6، ص 225 این وحى را به معناى «الهام» مى داند.
15 مرحوم شیخ طوسى مى فرماید: «روحٌ من امرهِ و هوَ نورٌ یهدىِ به من یشاءُ» (التبیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 178) به احتمال زیاد، مراد ایشان از «نور» قرآن است، نه این که احتمال دیگرى در آیه باشد. قرطبى مراد از «روح» را «نبوت» مى داند. (تفسیر قرطبى، ذیل آیه 52 شورى)
16 ر.ک:شیخ طوسى،پیشین، ج 9،ص 178 / فضل بن الحسن الطبرسى، پیشین، ج 5، ص 37 / سید عبدالله شبّر، تفسیر شبّر، ص 488 / محمدجواد المغنیه، الکاشف، ج 4، ص 51
17 ر.ک: سید محمدحسین الطباطبائى، پیشین، ج 18، ص 75; مرحوم علامه به هر دو اشکال جواب داده، سپس این جواب ها را داراى اشکال مى داند. ر.ک: همان، ص 77ـ76
18 این احتمال در تفسیر قرطبى و روح المعانى ذیل آیه 52 شورى از ربیع نقل شده و در تفسیر شبّر ذیل همین آیه به عنوان یکى از دو احتمال آمده است.
19 در بقره: 253 و 87 / مائده: 110 / و نحل: 102 به فرشته وحى، «روح القدس» اطلاق شده است.
20 ر.ک: محمدبن یعقوب الکلینى، اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة، باب الرّوح التى یسدّد بها اللّه الائمة(علیه السلام)، ص 273ـ272; در حدیث اول این باب، امام صادق(علیه السلام)در مورد «روح» مى فرماید: «خلقٌ اعظم من جبرئیل و میکائیل... و هومن الملکوت.» / حدیث 6
21 ر.ک: محمدبن یعقوب الکلینى، اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة، باب الرّوح التى یسدّد بها اللّه الائمة(علیه السلام)، ص 273ـ272; در حدیث اول این باب، امام صادق(علیه السلام)در مورد «روح» مى فرماید: «خلقٌ اعظم من جبرئیل و میکائیل... و هومن الملکوت.» / حدیث 6
22 و نیز در آیات نحل: 2 / معارج: 4 / نبأ: 38
23 و نیز در آیات نحل: 2 / غافر: 15
24 تفسیر دیگر از آیه شریفه این است که مراد «وحى تشریعى» باشد. در این صورت، از موارد وحى رسالى خواهد بود. (ر.ک: ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، پیشین، ج 7، ص 265 / ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى، پیشین، ج 4، ص 56 / المولى محسن الفیض الکاشانى، الصافى فى تفسیر کلام الله، مشهد، دارالمرتضى للنشر، ج 3 ،ص 347)
25 ر.ک: محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص 273 و 274; ج 5، ص 80 و ج 6، ص 261
26 سید محمدحسین الطباطبائى، المیزان، ج 14، ص 305 ـ 304 و نیز ر.ک: همان، ج 5، ص 80 / محمدجواد مغنیه، پیشین، ج 5، ص 389 و نیز عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، مؤسسه فرهنگى رجاء، 1373، ج 7، ص 149
27 محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، کتاب الحجة، باب «الروح التى یسدّد الله بها الائمه(علیه السلام)»، ص 273، ج 5 / روایت 1
28 محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، کتاب الحجة، باب «الروح التى یسدّد الله بها الائمه(علیه السلام)»، ص 273، ج 5 / روایت 1
29 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2 ، ص 175، ح 15
30 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2 ، ص 175، ح 15
31 السید محمدحسین الطباطبائى، پیشین، ج 5، ص 80
32 محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 18، ص 256
33 جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السنة، قم، المرکز العالمى للدراسات الاسلامیه، الطبعة الثانیه ،1412 هـ.ق، ج 3، ص 128 / توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات و ادیان، 1377 هـ.ش، ص 28 / محمدهادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1415 هـ.ق، ج 1، ص 51
دانشمندان علم لغت براى واژه «وحى»، موارد استعمال متعددى نقل کرده اند; مانند نوشتن، اشاره، پیام، الهام، کلام مخفى1، نوشته، کتاب.2
ابن فارس در باب ریشه وحى، مى نویسد: «وحى» (واو، حاء و حرف معتل یا) ریشه اى است که به عرضه دانش پنهانى یا غیر آن بر دیگرى دلالت مى کند و تمامى استعمال هاى واژه «وحى» به این ریشه برمى گردد.3
راغب اصفهانى اعتقاد دارد ریشه «وحى» «اشاره سریع» است.به همین دلیل گفته مى شود:"أَمرٌوحىٌّ"; یعنى امر سریع.4
به نظر مى رسد کلام ابن فارس به واقع نزدیک تر است. در تمام کاربردهاى قرآنى وحى، انتقال پنهانى لحاظ شده است و به اشاره سریع، به آن دلیل «وحى» گفته مى شود که مطلبى را به صورت پنهانى انتقال مى دهد. ولى انتقال با این که مخفى است، مى تواند سریع نباشد. مرحوم علّامه طباطبائى نیز به این مطلب اشاره مى کند.5
2. گونه هاى کاربرد وحى در قرآن کریم
واژه «وحى» و مشتقات آن به صورت اسم و فعل، هفتاد و دو بار در قرآن کریم استعمال شده است. از اشرف مخلوقات تا جماد از وحى الهى برخوردارند. وحى کننده گاه خدا و گاه انسان و یا شیطان است. گیرنده وحى در برخى از آیات، پیامبر خدا و در مواردى دیگر، انسان هاى غیر پیامبر، زنبور عسل، آسمان یا زمین مى باشد. در تمام این موارد، به نحوى انتقال پنهان صورت گرفته است که ریشه اصلى و لغوى این واژه مى باشد. موارد کاربرد وحى به لحاظ معنایى در قرآن عبارتند از:
الف. تقدیر الهى در نظام هستى
در برخى آیات قرآن کریم، «وحى» بر تقدیر الهى در نظام و پدیده هاى عالم اطلاق شده است; از جمله این آیه: «یومئذ تُحدِّثُ اخبارَها باَنَّ ربَّکَ اوحى لها» (زلزال: 4و5); آن روز است که (زمین) خبرهاى خود را باز گوید که پروردگارت بدان وحى کرده است. در آیه دیگرى آمده است: «و اوحى فی کل سماء امرَها» (فصلّت: 12); و در هر آسمانى امرش را وحى نمود.
در روایت نیز «وحى» در آیه شریفه مزبور بر تقدیر الهى در هستى تطبیق شده است.6 شاید وجه کاربرد وحى در معناى تقدیر الهى در هستى این باشد که خداوند سنّت ها و نظام موردنظر خود را به گونه اى در آسمان ها و زمین قرار داده که براى غیر اندیشمند چندان آشکار نیست و فقط با دقت و تأمّل عالمانه مى توان به آن پى برد.
ب. هدایت غریزى
آیاتى از قرآن کریم از هدایت حیوانات به وحى تعبیر مى کنند; مثلاً، مى فرماید: «و اوحى ربُّک الى النَّحلِ انِ اتّخذی من الجبال بیوتاً» (نحل: 68); و پروردگارت به زنبور عسل وحى کرد که از کوه ها خانه هایى برگزین. این وحى همان غریزه اى است که خداوند در زنبور عسل قرار داده است; یعنى به آن فهمانده که کجا خانه سازد و چگونه شیره گل را مکیده، آن را به عسل تبدیل کند. دلیل کاربرد «وحى» در مورد این نوع فهماندن، پنهانى بودن آن است.
ج. القاى شیطانى
یکى دیگر از موارد کاربرد وحى در قرآن، القاى شیطانى است. قرآن کریم مى فرماید: «انَّ الشیاطین لیوحون الى اولیائِهم.» (انعام: 121); به راستى شیطان ها به دوستان خود القا مى کنند.
نیز مى فرماید: «و کذلکَ جعلنا لکل نبىٍّ عدّواً شیاطین الانسِ و الجنِّ یوحی بعضُهم الى بعض زخرفَ القول غروراً.» (انعام: 112); و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطان هاى انس و جن قرار دادیم که بعضى از آنان به بعض دیگر، براى فریب، سخنان آراسته القا مى کنند.
بدین دلیل بروسوسه شیطانوالقاى سخن آن «وحى» اطلاق شده است که این کار به صورت مخفى انجام مى گیرد و بدون استفاده از الفاظ و آشکارشدن شیطان مفهوم منتقل مى شود: «انَّه یراکُم هو و قبیله من حیثُ لا ترونهم» (اعراف: 27); او و دار و دسته اش شما را از جایى که شما آنان را نمى بینید،مى بینند.7
د. اشاره پنهانى
از دیگر موارد کاربرد «وحى» در قرآن کریم، «اشاره» است. هنگامى که حضرت زکریا(علیه السلام) بشارت به فرزند داده شد، براى اطمینان، نشانه اى طلبید. در پاسخ به این درخواست، سه روز زبان او جز به تسبیح خداوند بند آمد و مجبور شد به قوم خود مقصودش را با اشاره برساند. قرآن کریم مى فرماید: «فخرَج على قومِه مِن المحراب فاوحى الیهم ان سبّحوا بکرةً و عشّیاً» (مریم: 11); پس، از محراب بر قوم خویش درآمد و با اشاره به آنان فهماند که صبح و شام ]خدا را[ تسبیح گویید.
آیه دیگرى در بیان این ماجرا، به جاى «وحى»، «سخن رمزى» را آورده است: «قال ربِّ اجعل لی آیةً قال آیتک ان لا تکلِّم النّاسَ ثلاثَة ایّام الاّ رمزاً و اذکُر ربَّک کثیراً و سبِّح بالعشىِّ والابکار» (آل عمران: 41); گفت: پروردگارا، براى من نشانه اى قرار ده. فرمود: نشانه تو این است که سه روز با مردم سخن نگویى، مگر با اشاره و پروردگار را بسیار یاد کن و شامگاهان و بامدادان او را تسبیح گوى. این آیه قرینه است بر این که در آیه قبلى (مریم:11) وحى به معناى بیان رمزى و اشاره اى باشد، که بیش تر با لب ها و در مواردى با ابرو، چشم یا دست انجام مى گیرد و چون بیان اشاره اى و رمزى به نحوى است که همه کس متوجه نمى شوند، وحى بر آن اطلاق شده است.8
هـ . الهام
قرآن کریم بر «الهام» نیز واژه «وحى» اطلاق کرده است. در مورد الهام9 به مادر حضرت موسى(علیه السلام) مى فرماید: «و اوحینا الى اُمِّ موسى ان ارضعیه فاذا خفتِ فالقیه فى الیَمِّ» (قصص: 7); و به مادر موسى وحى کردیم که او را شیر ده، پس چون بیم ناک شدى، او را در دریا (ى نیل) بیفکن.10 و نیز در مورد «حواریان» مى فرماید: «اذا أوحیتُ الى الحوارییّنَ اَن آمِنوا بی و برسولی»; (مائده: 111); و به حواریان وحى کردیم که به من و فرستاده ام ایمان آورید. البته، این تفسیر بر این اساس است که وحى به معناى «الهام» باشد که در روایتى از امام باقر(علیه السلام) چنین تفسیر شده است که11 خداوند به طور مستقیم به حواریان وحى کرد. این با ظاهر آیه نیز سازگار است.
مفسّران علاوه بر تفسیر مذکور، احتمال هاى دیگرى نیز در مورد آیه مطرح کرده اند:
یکى این که، وحى به حواریان به واسطه حضرت عیسى(علیه السلام)بوده است.12 دوم این که، خداوند با ارائه نشانه هاى خود به حواریان ایمان به خود و پیامبران را به آنان عرضه و تلقین کرد.13 سوم این که، حواریان پیامبر بودند و وحى در آیه شریفه، وحى نبوى است.14
و. پیام الهى به فرشتگان
از دیگر موارد کاربرد «وحى» در قرآن کریم، اطلاق وحى بر پیام الهى به فرشتگان است. قرآن مى فرماید: «اذ یوحى ربُّکَ الى الملائکة اَنّى معکم فثبِّتوا الّذینَ آمنوا» (انفال: 12); هنگامى که پروردگارت به فرشتگان وحى کرد که من با شما هستم، پس آنان را که ایمان آورده اند، استوار سازید.
ز. فرستادن روح به پیامبر
قرآن براى بیان فرو فرستادن روح به پیامبر اکرم از فعل وحى استفاده کرده است: «و کذلک اوحینا الیکَ روحاً من امرنا ما کنتَ تدری ما الکتاب و لا الایمانُ و لکن جعلناهُ نوراً نهدی به من نشاءُ من عبادنا و اِنَّک لتهدی الىَ صراط مستقیم.» (شورى: 52); همین گونه روحى از (سنخ) امر خودمان به سوى تو فرستادیم. تو نمى دانستى کتاب چیست و نه ایمان (کدام است)، ولى آن را نورى گردانیدیم که هرکسى از بندگان خود را بخواهیم، به وسیله آن راه مى نماییم و به راستى که تو به راه راست هدایت مى کنى.
در مورد این که «کذلک» اشاره به چیست و مراد از «اوحینا» و مصداق روح کدام است، سه احتمال وجود دارد:15
احتمال اول: مراد از «روح» در آیه شریفه، قرآن است و «کذلک» بر مطلق وحىِ فرود آمده به پیامبران اشاره دارد. در نتیجه «أوحینا الیک روحاً من أمرنا»; یعنى قرآن را فرو فرستادیم، و عبارت «ولکن جعلناهُ نوراً نهدی به من نشاءُ» مؤیّد این برداشت مى باشد. و چون قرآن کریم وسیله رهایى انسان ها از عقاید باطل و مرگ بار بوده، به زندگى واقعى دعوت مى کند، از آن به «روح» تعبیر شده است: «اوَ مَن کان میتاً فاَحییناهُ و جعلناهُ له نوراً یمشى به فى النّاس...» (انعام: 122); آیا کسى که مرده (دل) بود و زنده اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود... .
در برخى آیات، به قرآن کریم «نور» اطلاق شده است; مانند «قد جاءکم من اللّه نورٌ» (مائده: 15); قطعاً به سوى شما از جانب خدانور آمده است.16 طبق این احتمال،کاربرد«وحى» در این آیه شریفه،ازموارد وحى نبوى است ونبایدآن راموردى جداگانه به حساب آورد. امااین احتمال به چنددلیل قابل قبول نیست:17
1. آیه شریفه درصدد بیان این مطلب بر پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)است که معارف و احکامى که مردم را به آن ها دعوت مى کنى، خود درک و یا ابداع نکرده اى، بلکه ما آن ها را بر تو فرو فرستاده ایم. بنابراین، اگر مراد از «وحى» در آیه شریفه، قرآن کریم بود، مى بایست به بیان کتاب اکتفا مى شد; زیرا مراد از «الکتاب» قرآن بوده و ذکر «الایمان» زاید است.
2. گرچه ممکن است بر قرآن به اعتبار زندگى آفرینى آن «روح» اطلاق شود، اما در این صورت، تقیید آن در آیه شریفه به «من امرنا» موجّه نیست.
احتمال دوم: مراد از «روح» در آیه شریفه، حضرت «جبرئیل» است.18 قرآن کریم در موارد دیگرى نیز بر جبرئیل «روح» اطلاق کرده است;19 مانند: «نَزَل به الرّوحُ الاَمین» (شعراء: 193); روح الامین آن را نازل کرد.
اما آیات و روایات دلالت دارند که «روح» در آیه مورد بحث و آیات مشابه، موجودى غیر از جبرئیل است که همراه او بر پیامبر نازل مى شده است: «یُنزّلُ الملائکةُ بالرّوح من امره على من یشاءُ من عباده» (نحل: 2); فرشتگان را با روح به فرمان خود، به هرکس از بندگانش که بخواهد، نازل مى کند.
در منابع روایى، از جمله اصول کافى، روایاتى وجود دارند که برخى داراى سند صحیح هستند و تصریح دارند «روح» موجودى بزرگ تر از جبرئیل است. برخى دیگر اضافه مى کنند: این روح با پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بوده و پس از ایشان، با اهل بیت(علیهم السلام)مى باشد.20
همچنین در روایات تصریح شده است که «روح» از سنخ فرشتگان نیست; مثلاً، مرحوم کلینى با سند صحیح نقل مى کند که مردى از حضرت على(علیه السلام) پرسید: آیا روح همان جبرئیل است؟ حضرت فرمودند: «جبرئیل از فرشتگان است و روح غیر از فرشته مى باشد.»
آن مرد گفت: سخن عجیبى گفتى! کسى فکر نمى کند روح غیر از جبرئیل باشد.
حضرت فرمودند: «خود گم راهى و از گم راهان سخن نقل مى کنى. خداوند به پیامبرش مى فرماید: "یُنزِّلُ الملائکةُ بالرّوح" (نحل:2) و روح غیر از فرشتگان است.»21
احتمال سوم: مراد از «روح» موجودى آسمانى غیر از جبرئیل است. در آیات نیز بر این موجود «روح» اطلاق شده است که با فرشتگان همراهى مى کند: «تنزّلُ الملائکة و الروحُ فیها باذنِ ربِّهم من کلِّ امر» (قدر: 4); در آن ]شب[ فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان، براى هر کارى (که مقدر شده است) فرود مى آیند.22
در آیات دیگرى نیز «روح» را از سنخ امر الهى مى شمارد: «قُل الرّوحُ من امرِ ربّی» (اسراء: 85); بگو روح از سنخ فرمان پروردگار من است.23
با عنایت به آیاتى که «روح» را همراه فعل «القاء» آورده است، معلوم مى شود که مراد از وحى کردن روح، فرو فرستادن آن مى باشد; مانند: «یلقى الرّوحَ مِن أمره على من یشاءُ من عبادهِ لیُنذِر یوم الطلاق» (غافر: 15); (خداوند) به هر کس از بندگانش که بخواهد، آن روح را از فرمان خویش مى فرستد تا (مردم را) از روز ملاقات (با خدا) بترساند.
در توجیه کاربرد «اوحینا» در مورد «روح» مى توان گفت: اولاً، امر خداوند کلمه اوست; چون مى فرماید: «اِنّما امرُه اذا ارادَ شیئاً اَن یَقولَ لَه کُن فیکون» (یس: 82); همانا امر خداوند این است که وقتى چیزى را اراده کند، به آن مى گوید: باش. پس موجود مى شود.» ثانیاً، از آیات متعدد قرآن به دست مى آید که «روح» از امر خداوند است. بنابراین، «روح» کلمه الهى بوده و فرستادن کلمه با وحى صورت مى گیرد; چنان که در مورد حضرت عیسى(علیه السلام) مى فرماید: «کلمةٌ القاها الى مریمَ و روحٌ منه»(نساء: 171); کلمه اى است که آن رابه مریم افکندهوروحى ازجانب اوست.
با توجه به منصوب بودن «روحاً» و برگشت ضمیر در «جعلناه» به قرآن یا کتاب، که از سیاق آیه استفاده مى شود، معناى آیه چنین است: این گونه قرآن را با روحى از جانب خود، فرو فرستادیم.
ح. تأیید عملى پیشوایان
از دیگر موارد کاربرد «وحى» در قرآن کریم، بنا به تفسیر برخى از مفسّران، در معناى «عصمت و توفیق عملى پیشوایان الهى» است.24
قرآن کریم مى فرماید: «وجعلنا هم ائِمّةً یهدونَ بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و إقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین» (انبیاء: 73); ایشان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت مى کردند و به آنان انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و ما را پرستندگان بودند.
مرحوم علّامه طباطبائى در مواضع متعددى از تفسیر المیزان25 از جمله در تفسیر آیه مذکور، با استفاده از عبارت «و أوحینا الیهم فعل الخیرات» «وحى تسدیدى» را به معناى عصمت عملى پیشوایان الهى مطرح مى کنند. در نتیجه این نوع وحى، پیشوایان الهى همواره کار خیر انجام مى دهند. توضیح آن که در آیه شریفه، مصدر (فعل) بر معمول خود (الخیرات) اضافه شده است که دلالت بر وقوع قبلى فعل دارد. این مطلب از عبارت «کانوا لنا عابدین» نیز استفاده مى شود; زیرا دلالت دارد بر این که آنان در گذشته، عبادت گر خدا بودند.
مرحوم علّامه طباطبائى براى تأیید تفسیر خود، از آیه شریفه، به نکته اى ادبى از جرجانى استناد مى کنند که گفته است: عبارت «یعجبنى إحسانک و فعلک الخیر» با عبارت «یُعجبنى اَن یُحسنَ و اَن تفعَل الخیر» تفاوت دارد; اوّلى بر وقوع قبلى فعل دلالت مى کند. به همین دلیل، در آیات مربوط به تشریع و دعوت افعال با آن مى آید; مانند «أُمرْتُ ان أعبُدَاللّهَ» (رعد: 36); امر شده ام که الله را بپرستم. «وَ اَن أَقیموا الصلوةَ» (انعام: 72) و (نیز فرمان داده شده است) که نماز بپا دارید.
بنابراین، آیه شریفه 73 سوره «انبیاء» همانند آیه «ارنا مناسکنا» (بقره: 128)، بر ارائه حقیقت کارهاى خیر به پیشوایان الهى و تأیید و تأدیب آنان دلالت دارد. در نتیجه آن تأیید و توفیق علمى وعملى،آنان نمازرابه پا مى دارند و زکات مى پردازند و هرکارخیرى انجام مى دهند ومصون ازهرخطایى مى شوند.26
از برخى آیات نیز مطالب مذکور استفاده مى شود; مانند آیه «وکذلکَ اوحینا الیکَ روحاً من امرِنا» (شورى: 52) در این آیه ـ که بحث آن گذشت ـ به نزول روح بر حضرت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)اشاره دارد. برخى روایات علاوه بر مطلب مذکور، دلالت دارند بر این که تسدید ائمّه هدى به وحى با آگاهى بخشى است. طبق نقل صحیح، امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه 52 «شورى» مى فرماید: «خداوند روحى را که در قرآن به آن اشاره شده است، براى حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله) فرستاد تا علم و فهم را به ایشان آموزش دهد.»27
در روایت صحیح دیگرى، در مورد روح مى فرماید: «آن با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود، به ایشان خبر مى داد و تسدیدش مى کرد و سپس با ائمّه پس از ایشان مى باشد.»28
و نیز سورة بن کلیب مى گوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: امام به چه چیزى حکم مى کند؟ فرمود: «به کتاب». گفتم: اگر در کتاب نباشد؟ فرمود: «به سنّت.» گفتم: اگر در کتاب و سنّت نباشد؟ فرمود: «چیزى نیست، مگر این که در کتاب و سنّت موجود است.» من سخن خود را تکرار کردم. حضرت فرمود: «یُسدَّدُ و یوَفَّق فأمّا ما تظنُّ فلا»;29 مورد تأیید و توفیق قرار مى گیرد و آنچه تو گمان دارى نیست.
مرحوم علّامه مجلسى در ذیل این روایت مى فرماید: «بیان قوله(علیه السلام) "یوفّقُ و یسدَّدُ" یعنی: لان یعلم ذلکَ من الکتاب و السنّةِ لئلّا ینافى الاخبار السّابقةَ و اوّل هذا الخبر»; یوفّق و یسدّد، یعنى امام تأیید مى شود تا حکم خدا را از کتاب و سنّت بفهمد. چنین باید معنى کرد تا این قسمت روایت با روایات قبلى و نیز با اول این روایت منافات نداشته باشد.30
مرحوم علّامه طباطبائى معتقد است این گونه روایات دلالت دارند بر این که امام از طریق ویژه و الهام باطنى به احکام الهى دست مى یابد.31
ط. ارتباط رسالى
بیش ترین کاربرد قرآنى «وحى» در معناى «ارتباط رسالى» پیامبران است که در میان اهل شریعت و دانشمندان علم کلام، عنوان معناى اصطلاحى پیدا کرده و آن عبارت است از: «تفیهم اختصاصى از جانب خداوند به بنده برگزیده که مأمور هدایت مردم مى باشد.» واژه «وحى» در قرآن کریم، بیش از 60 مورد در این معنا به کار رفته است; مانند: «انّا اوحینا الیکَ کما اوحینا الى نوح و النَّبیینَ من بعدهِ» (نساء: 163); ما به تو وحى کردیم; همچنان که به نوح و پیامبران پس از او وحى کردیم. و نیز: «کذلکَ یوحی الیکَ و الىَ الّذینَ من قبلکَ اللّه العزیزُ الحکیمُ» (شورى: 3); خداى شکست ناپذیر با حکمت این چنین به تو و کسان پیش از تو وحى مى کند. این ارتباط به چند صورت مى تواند باشد: در خواب، تکلّم با واسطه، از طریق فرشته وحى و سخن گفتن مستقیم خداوند با پیامبر.
ى. ارتباط بىواسطه خدا با پیامبر
در آیه اى از قرآن، واژه «وحى» در معناى اخص از اصطلاح کلامى و تفهیم الهى به پیامبران و فقط در مورد رابطه مستقیم و سخن گفتن بىواسطه خداوند به کار رفته است; مى فرماید: «و ما کانَ لبشر ان یُکلّمه اللّهُ الاّ وحیاً او مِن وراءِ حجاب او یُرسل رسولاً فیوحىَ باِذنه ما یشاءُ» (شورى: 51); هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن بگوید، جز (از راه) وحى یا از فراسوى حجابى، یا فرستاده اى را بفرستد و به اذن او هرچه بخواهد وحى نماید.
آیه شریفه به سه گونه تکلّم الهى با بشر اشاره دارد و فقط بر تکلّم بىواسطهواژه«وحى» اطلاق کرده است. درروایات آمده است که دراین نوعوحى، به حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)بیهوشى دست مى داد; چون خداوند بدون واسطه بر حضرت تجلّى پیدا مى کرد.32
یاداورى این نکته ضرورى است که به رغم اشتراک مفهومى «وحى» در کاربردهاى گوناگون یادشده، نمى توان مصادیق این کاربردها را حقیقتى واحد تصور کرد و از اطلاق واژه «وحى» به همه موارد، استنباط وجود امر مشترک کرد و ویژگى هاى یکى را براى مصداق دیگر نیز تعمیم داد.
3. وحى در علم کلام و علوم قرآنى
از موارد متعدد کاربردهاى قرآنى «وحى»، آنچه در کلام و بحث پیامبرشناسى مورد بررسى قرار مى گیرد، کاربرد نهم (ط) و دهم (ى) است که به معناى تفهیم اختصاصى از جانب خداوند به بنده برگزیده براى هدایت مردم مى باشد.33
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 الخلیل بن احمدالفراهیدى، ترتیب کتاب العین، تهران، اسوه، 1414 هـ.ق ،ج 3،ص 1932
2 اسماعیل بن حمّاد بن حماد الجوهرى، الصّحاح، الطبعة الثالثة، دارالعلم للملایین، 1404 هـ. ق، ج 3، 2519
3 ابوالحسن احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، بیروت، دارالجلیل، ج 6، ص 93
4 محمد الراغب الاصفهانى، غریب الفاظ القرآن، ماده «وحى»
5 السید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج 12، ص 312
6 ر.ک: على بن ابراهیم بن هاشم القمى، تفسیر القمى، الطبعة الثالثه، قم، مؤسسة دارالکتاب للطباعة و النشر، ج 6، ص 263; اقوال دیگرى نیز در تفسیر آیه مطرح شده است که عبارتند از: 1. آفرینش موجودات آسمانى; مانند فرشتگان; 2. وحى وظایف عبادى به اهل آسمان ها (ر.ک: ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، ج 5، ص 6); 3. مراد از «وحى» کلام وجودى است که خداوند در آسمان ها به فرشتگان وحى مى کند تا آن ها به زمین بیاورند و واسطه آفرینش مخلوقات زمینى شوند. (ر.ک: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 17، ص 368ـ367)
7 ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى، التبیان فى تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربى، ج 4، ص 242 / ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى، پیشین، ج 4ـ3، ص 545
8 سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 3، ص 178
9 این احتمال نیز وجود دارد که به مادر حضرت موسى(علیه السلام) در خواب دستور داده شده که طفل خود را در رودخانه بیفکن.
10 در آیه 37 سوره «طه» نیز به الهام بر مادر حضرت موسى(علیه السلام)«وحى» اطلاق شده است. در چند آیه دیگر نیز «وحى» به معناى «الهام» به کار رفته است; مانند: اعراف: 117 و 160 / یونس: 2و 87 / یوسف: 3
11 محمد بن یوسف صنعانى از پدرش نقل مى کند که از امام باقر(علیه السلام) در مورد «اذ أوحیتُ الى الحوارییّن» پرسیدم، حضرت فرمودند: به آنان الهام شد. (ر.ک: ابوالنصر محمد بن مسعود العیاشى، تفسیرعیاشى، تهران،مکتبة العلمیة الاسلامیة،ح1،ص350)
12 ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1366، ج 5، ص 127
13 ر.ک:ابى جعفرمحمدبن الحسن الطوسى، پیشین، ج 4، ص 57
14 ر.ک: سید محمدحسین الطباطبائى، پیشین، ج 3، ص 204; اما در ج 6، ص 225 این وحى را به معناى «الهام» مى داند.
15 مرحوم شیخ طوسى مى فرماید: «روحٌ من امرهِ و هوَ نورٌ یهدىِ به من یشاءُ» (التبیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 178) به احتمال زیاد، مراد ایشان از «نور» قرآن است، نه این که احتمال دیگرى در آیه باشد. قرطبى مراد از «روح» را «نبوت» مى داند. (تفسیر قرطبى، ذیل آیه 52 شورى)
16 ر.ک:شیخ طوسى،پیشین، ج 9،ص 178 / فضل بن الحسن الطبرسى، پیشین، ج 5، ص 37 / سید عبدالله شبّر، تفسیر شبّر، ص 488 / محمدجواد المغنیه، الکاشف، ج 4، ص 51
17 ر.ک: سید محمدحسین الطباطبائى، پیشین، ج 18، ص 75; مرحوم علامه به هر دو اشکال جواب داده، سپس این جواب ها را داراى اشکال مى داند. ر.ک: همان، ص 77ـ76
18 این احتمال در تفسیر قرطبى و روح المعانى ذیل آیه 52 شورى از ربیع نقل شده و در تفسیر شبّر ذیل همین آیه به عنوان یکى از دو احتمال آمده است.
19 در بقره: 253 و 87 / مائده: 110 / و نحل: 102 به فرشته وحى، «روح القدس» اطلاق شده است.
20 ر.ک: محمدبن یعقوب الکلینى، اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة، باب الرّوح التى یسدّد بها اللّه الائمة(علیه السلام)، ص 273ـ272; در حدیث اول این باب، امام صادق(علیه السلام)در مورد «روح» مى فرماید: «خلقٌ اعظم من جبرئیل و میکائیل... و هومن الملکوت.» / حدیث 6
21 ر.ک: محمدبن یعقوب الکلینى، اصول کافى، ج 1، کتاب الحجة، باب الرّوح التى یسدّد بها اللّه الائمة(علیه السلام)، ص 273ـ272; در حدیث اول این باب، امام صادق(علیه السلام)در مورد «روح» مى فرماید: «خلقٌ اعظم من جبرئیل و میکائیل... و هومن الملکوت.» / حدیث 6
22 و نیز در آیات نحل: 2 / معارج: 4 / نبأ: 38
23 و نیز در آیات نحل: 2 / غافر: 15
24 تفسیر دیگر از آیه شریفه این است که مراد «وحى تشریعى» باشد. در این صورت، از موارد وحى رسالى خواهد بود. (ر.ک: ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى، پیشین، ج 7، ص 265 / ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى، پیشین، ج 4، ص 56 / المولى محسن الفیض الکاشانى، الصافى فى تفسیر کلام الله، مشهد، دارالمرتضى للنشر، ج 3 ،ص 347)
25 ر.ک: محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص 273 و 274; ج 5، ص 80 و ج 6، ص 261
26 سید محمدحسین الطباطبائى، المیزان، ج 14، ص 305 ـ 304 و نیز ر.ک: همان، ج 5، ص 80 / محمدجواد مغنیه، پیشین، ج 5، ص 389 و نیز عبدالله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، مؤسسه فرهنگى رجاء، 1373، ج 7، ص 149
27 محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، کتاب الحجة، باب «الروح التى یسدّد الله بها الائمه(علیه السلام)»، ص 273، ج 5 / روایت 1
28 محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 1، کتاب الحجة، باب «الروح التى یسدّد الله بها الائمه(علیه السلام)»، ص 273، ج 5 / روایت 1
29 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2 ، ص 175، ح 15
30 محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2 ، ص 175، ح 15
31 السید محمدحسین الطباطبائى، پیشین، ج 5، ص 80
32 محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 18، ص 256
33 جعفر سبحانى، الالهیات على هدى الکتاب و السنة، قم، المرکز العالمى للدراسات الاسلامیه، الطبعة الثانیه ،1412 هـ.ق، ج 3، ص 128 / توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات و ادیان، 1377 هـ.ش، ص 28 / محمدهادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، 1415 هـ.ق، ج 1، ص 51