آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

زهد در لغت به معناى ناچیز انگاشتن1، بى مهرى و بى اعتنایى2، پرهیز کردن و ترک کردن3 آمده است.
امّا در معارف اسلامى، اصطلاح زهد، از معناى خاصى برخوردار است; زهد در مقابل حرص و آز و دنیاپرستى قراردارد. علامه نراقى در جامع السعادات مى نویسد: «ضدّ حبّ الدنیا و الرغبة الیها زهد»4
علامه طریحى در مجمع البحرین یادآور مى شود: «الزهد من الشیىء خلاف الرغبة فیه»5
و راغب در مفردات، ماده زهد مى نویسد: «والزهد فی الشیىء الراغب عنه».
از این روست که علامه امینى در الغدیر مى نویسد: «ناگفته پیداست که زهد پیشگى با کسب مال مشروع تضادى ندارد; زیرا حقیقت زهد آن است که مال و ثروت، مالک تو نباشد، نه آن که تو مالک آن نباشى.»6
ابن قیم یکى از اندیشمندان اهل سنّت نیز مى نویسد: «زهد آن است که دل آدمى، شیفته دنیا نباشد، نه آن که دست آدمى از اموال تهى باشد. مقابل و ضد زهد عبارت است از حرص و آز نسبت به دنیا.»7
از عبارات مزبور چنین برمى آید که زهد، پرهیز از دنیاپرستى و حرص و آز است، نه پرهیز از به دست آوردن دنیا. زهد، ستیز با دنیا نیست; دنیا را مملوک و برده خویش داشتن و در چارچوب مجوزهاى عقل و ایمان در جهت قرب الى اللّه از آن بهره مند شدن است.
بنابراین، زهد اسلامى غیر از زهد تحریف شده اى است که در میان تارکان دنیا مشاهده مى شود. زهد به معناى تنزّه و وارستگى، شیفته تعلقات و تمتعات زندگى نشدن، و آخرت را فداى دنیاى زودگذر ننمودن است.
ویژگى هاى رفتارى و دیدگاه على(علیه السلام) درباره زهد و دنیا
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) به عبادت و بندگى و پرداختن به معنویات و فراهم ساختن توشه زندگى اخروى بسیار راغب بودند. آن حضرت در عین اشتیاق به کار و تلاش و خدمت به خلق، به ویژه دستگیرى از مستمندان و مستضعفان، دل در گرو اجراى عدالت در جامعه بسته و شیفته تجلى عبودیت و بندگى و دلداده تحقق قوانین و فرامین الهى در زمین بودند.
حضرت على(علیه السلام) در زندگى شخصى خود، در بهرهورى از تمتعات دنیوى براساس خواهش هاى نفسانى حریص نبودند و هرگز اسیر لذّات زندگى نشدند.
بیش تر سخنان امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره ارزش والاى زهد و وارستگى و پست و فرومایه بودن دنیا و تعلقات زندگى است. آن حضرت در دوران تصدى خلافت ظاهرى خود همواره یاران و کارگزارانشان را به زهد و گریز از تعلقات و کام گیرى ها و نیز به آخرت گرایى و کار براى خدا و اخلاص پیشگى دعوت مى کردند.
با توجه به نکات مزبور در مى یابیم که:
اولا، سردمداران و متصدیان باید به زیور زهد آراسته شوند تا در پرتو آن کارایى آنان افزایش یابد و مردم به آنان اعتماد کنند.
ثانیاً، اگر متصدیان امور مردم به زیور زهد آراسته باشند، از بسیارى کشمکش ها و مشکل سازى ها جلوگیرى مى شود.
ثالثاً، اگر زندگى فردى انسان ها بر اساس زهد اسلامى انتظام یابد، هرگزاضطراب ها ودلهره هاى ناشى ازفراز و نشیب هاى زندگى، بر آدمى سایه نیفکنده و از انسان ها قربانى هاى گوناگون نمى گیرد.
تجلّى زهد راستین
على(علیه السلام) در دنیا بود، ولى براى آخرت مى زیست. او از یک سو، از دنیا به عنوان آب بینى بز8 یاد مى کند و از سوى دیگر، آن را محل کسب و تجارت بندگان شایسته خدا9 مى داند.
با طرح دو پرسش بهتر مى توان به دیدگاه آن حضرت در باب دنیا و زندگى دنیوى راه یافت:
1. آیا دنیا لیاقت و ظرفیت انجام عبادت و تکالیف الهى را دارد؟
در پاسخ به این پرسش است که امام(علیه السلام) از دنیا به عنوان «متجرُ أولیاءاللّه» )محل کسب و تجارت بندگان شایسته خدا) یاد مى کند.
2. آیا شایسته است، انسان که اشرف مخلوقات است و با آفرینش او، خدا از خود به عنوان «احسن الخالقین»10 یاد کرده است، به این دنیا دل ببندد و شیفته آن شود و ظرف دل خود را مملوّ از محبّت آن کند؟
در پاسخ به این سؤال، باید دانست که دنیا در نظر امیرمؤمنان(علیه السلام) از حیث ارزش عرفى کم تر از آب بینى بز است و آن را سه طلاقه کرده است.11
و در این عرصه است که على(علیه السلام) به دنیا زهد مىورزد.
آرى، آنچه آدمى را از صراط مستقیم منحرف مى سازد، وجود دنیا و نعمت هاى آن نیست، بلکه شیفتگى و دلبستگى به دنیاست که موجب غفلت از خدا مى شود و غفلت، ریشه بسیارى از تباهى هاست; چنان که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «رأس الخطیئة حبُّ الدنیا.»12
چنان که فرمودند: «رأس الدین ترک الدنی»13
نگرش امام(علیه السلام) درباره دنیا
على(علیه السلام)، دیده بیدار جهان آفرینش و چشمان بیناى حقیقت و کشتى نجات بخش امت است.
على، نه شیفته دنیاست و نه از آن بریده است. او دنیا و آخرت را به یک چشم مى نگرد; زیرا دنیا را وسیله اى جهت تأمین توشه آخرت مى داند. بر این اساس، امام(علیه السلام) وقتى دیدند، یکى از یارانشان دنیا را مذّمت مى کند فرمودند:
«اى کسى که به نکوهش از دنیا مى پردازى در حالى که تو خود به غرور دنیا گرفتار شده اى و فریفته باطل هاى آن هستى، آیا در حالى که تو خود مغرور به دنیا هستى مذمّت آن مى کنى؟
کى دنیا تو را گول زده و چه موقع تو را فریب داده است؟ تو بگو که در زندگى چه اندازه به دست خود بیماران را پرستارى کردى؟ در کنار بستر آن ها مراقب آن ها بودى، درخواست شفاى آن ها را نمودى و از طبیبان براى آن ها دارو خواهش کردى؟ در حالى که، این دنیا جایگاه صدق و راستى است براى آن کس که با آن به راستى رفتار کند، و خانه تندرستى است براى آن کس که از آن چیز بفهمد، و سراى بى نیازى است براى آن کس که از آن توشه برگیرد، محل اندرز است براى آن که از آن اندرز گیرد. دنیا مسجد دوستان خداست، و نمازگاه فرشتگان پروردگار، و محل نزول وحى اللّه و تجارتخانه اولیاى حق، آن ها در این جا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار داده اند.»14
امام صادق(علیه السلام)، حضرت امیرالمؤمنین را این گونه وصف مى فرمایند: «على، هرگز در دنیا لقمه حرام به دهان خود نزدیک نکرد (لقمه حرام نخورد) نه کم و نه زیاد.
هرگز دو عمل خدایى، بر او عرضه نگشت، جز آن که او پر زحمت تر و سخت تر آن را انتخاب کرد.
هرگز مسأله دشوارى براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) رخ نداد، جز آن که على(علیه السلام) را جهت حلّ آن پیش فرستاد، هیچ کس طاقت زندگى پیامبروار را جز او ندارد. او به گونه اى زندگى مى کرد، که گویا بهشت و جهنم را در پیش چشمان خود دارد.
از اموال شخصى خود، هزار بنده را خرید و در راه خدا آزاد کرد، غذاى او بسیار ساده بود، نان و زیت، لباس او بسیار ساده بود از جنس کرباس، اگر دامن لباس او قدرى بلند بود قیچى به دست مى گرفت و خود آن را اصلاح مى نمود.»15
ماهیت دنیا در دیدگاه على(علیه السلام)
دنیا در ذات خود، نه ممدوح است و نه مذموم. اگر اعمال ما در آن، زمینه فراهم آمدن توشه زندگى اخروى شود، پسندیده است و اگر موجب شقاوت و غفلت از خدا گردد، ناپسند. دنیا محل انتخاب هاست:
«این خانه، خانه امتحان است، خانه انتخاب است، محل اندوختن ثواب و کسب رحمت الهى است، شهوات آن عامل امتحان اند.»16
اگر آدمى شیفته و دلداده زندگى و جاذبه ها و تمتعات آن باشد، دنیازده است و اگر زهد ورزیده، مشغول اندوختن توشه زندگى اخروى باشد و زاهدانه زندگى کند به سر منزل مقصود مى رسد.
زهد در مکتب على(علیه السلام)
زهد، در دیدگاه امیرمؤمنان، وارستگى و عدم وابستگى قلبى به دنیاست. زهد در دیدگاه على(علیه السلام) دنیاگریزى نیست، بلکه ستیز با بندگى دنیاست. آن حضرت(علیه السلام)حقیقت زهد را از دو آیه شریفه از قرآن کریم استنباط نموده، مى فرمایند:
«حقیقت زهد اسلامى را مى توان از دو آیه قرآن به دست آورد، آیه اى که مى فرماید: بر آنچه از دست شما (از نعمت هاى دنیوى) رفت، تأسف مخورید و به آنچه که به دست آمده است، دل نبندید و خوشحال نباشید و کسى که به گذشته تأسف نخورد و به آنچه دارد مغرور نگردد، او حقیقت زهد را دریافته و اوّل و آخر ماهیت آن را به دست آورده است.»17
البته زهد مطلوبِ على(علیه السلام) داراى ارکانى است که با توجه بدان مى توان زهد اسلامى را از زهد مسیحى و رهبانیت، صوفیگرى و درویش مسلکى که جز جامعه گریزى و نادیده انگاشتن کار، تلاش، فعالیت و خدمات به همنوعان ثمره اى ندارد، باز شناخت.
ارکان زهد اسلامى
زهد اسلامى و مطلوب على(علیه السلام) داراى ارکانى است که در ذیل بدان ها اشاره مى شود:
1. اخلاص پیشگى: زهد على(علیه السلام)، زهدى است که از هرگونه زهد فروشى و ظاهرفریبى و دکاندارى بر کنار است. آن حضرت مى فرمود: «برترین زهد، مخفى نگاه دارى آن پرهیز از زهدفروشى است.»18
2. ترک جامعه گریزى: در زهد غیراسلامى، جامعه گریزى از مسائل اساسى است. اما در زهد اسلامى، دنیا به عنوان مزرعه، مورد توجه است که توشه آخرت از طریق آن تأمین مى شود. گاهى فقط با قدم نهادن در دل اجتماعِ مردم، این توشه فراهم مى آید; آیا بدون قدم نهادن و حضور در جامعه مى توان امر به معروف و نهى از منکر نمود، به دستگیرى از فقرا پرداخت، به حل مشکلات مردم همت گماشت و در نماز جماعت، حج و... شرکت جست؟
3. جمع میان دین و دنیا: در زهد مسیحى، زهد هندى و زهد در بسیارى از مکاتب دیگر، دنیاگریزى و ترک کار و تلاش زندگى، در متن زهدورزى قرار دارد. در حالى که در زهد اسلامى، کار و تلاش و پرداختن به امور زندگى، طبق منشور «الدنیا مزرعة الآخرة» در متن زهدورزى جاى دارد. از این رو، امیرمؤمنان(علیه السلام)در توصیف انسان با ایمان مى فرمایند: «دنیا اسب راهوار انسان مؤمن است که از راه آن به دیدار خدا مى شتابد. پس به اصلاح این راهوار همت گمارید.»19
آن حضرت در صدر منشور آسمانى خود از مالک اشتر مى خواهند تا به آبادانى شهرها و مراکز آن ها بپردازد.20
على(علیه السلام) در جاى دیگرى مى فرمایند: «کسى که آب و خاک دارد، ولى در فقر به سر مى برد، از رحمت خدا به دور باد.»21
یعنى باید به استفاده بهینه و بهره بردارى کامل از امکانات زندگى پرداخت. طبق ارکان زهد اسلامى، کسب اموال و پرداختن به کار و تلاش بایسته، هنر است. ولى هنرِ برتر آن است که در راه خدا و براى جلب رضاى او از آن دل برکند و آن را انفاق نماید.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بصره، به عیادت یکى از یاران خود به نام علاء حارثى رفتند. آن حضرت پس از احوال پرسى دوستانه فرمودند:
این خانه با این وسعت را در این دنیا براى چه مى خواهى در حالى که در آخرت به آن نیازمندترى؟ مگر آن که بخواهى به این وسیله به آخرت برسى. یعنى در این منزل از میهمانان پذیرایى کنى (مهمانان در آن را گرامى دارى(، صله رحم نمایى و بدینوسیله حقوق )لازم خود را) ادا کرده به آخرت نایل شوى!
علاء گفت: اى امیرمؤمنان از برادرم عاصم بن زیاد پیش تو شکایت مى آورم. امام(علیه السلام) فرمود: مگر چه کرده است؟
علاء پاسخ داد: او عبایى به رسم روى آوردن به عبادت و پشت کردن به دنیا پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.
امام(علیه السلام) فرمود: او را حاضر کنید.
او هنگامى که به حضور آن حضرت رسید، امام(علیه السلام) به او فرمود:
اى دشمنک جان خود! مگر شیطان در تو راه یافته و تو هدف تیر او قرار گرفته اى! آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمى کنى؟ تو خیال مى کنى خدا که طیبات و تمتعات دنیوى را بر تو حلال کرده، دوست ندارد که از آن ها استفاده کنى؟
عاصم گفت: اى امیرمؤمنان! پس چرا تو خود با این لباس خشن و آن غذاى ناگوار قناعت مى کنى، در حالى که پیشوا و امام ما هستى و بر ما لازم است که به تو اقتدا کنیم؟
امام در پاسخ او فرمودند:
واى بر تو! من مثل تو نیستم (وظیفه من غیر از شماست( خدا بر پیشوایانِ حق، لازم دانسته است که بر خود سخت گیرند و همچون طبقه ضعیف جامعه زندگى کنند، تا فقر فقیر او را به هیجان نیاورد آشفته خاطر نسازد) که سر از فرمان خدا برتابد.22
در زهد اسلامى و علوى، دنیا محکوم است نه حاکم; انسان دنیا را طبق دستورهاى آسمانى در خدمت خویش دارد، نه آن که خود بنده دنیا و در خدمت آن باشد. در این گونه از زهد، هدف، رها کردن و نادیده گرفتن زندگى دنیوى نیست، بلکه اسیر دنیا نشدن و دنیا را اسیر خود داشتن است.
ترک دنیا و یا در اختیار داشتن آن، هیچ کدام موجب افتخار نیست، آنچه مهم است، آزادى دل از شیفتگى و تعلق افراطى به دنیاست.23
دنیاى ممدوح و مذموم
دنیا و زندگى دنیوى را مى توان به دو بخش ممدوح و مذموم تقسیم نمود. دنیاى ممدوح همان است که انسان آن را وسیله جلب رضاى خدا و فراهم آمدن توشه زندگى اخروى خود قرار دهد و دنیاى مذموم دنیایى است که موجب غفلت انسان از خدا و وظایف الهى وى گردد و او را به عصیان وا دارد. امام(علیه السلام)درباره این قسم از دنیا مى فرمایند:
«اى دنیا! از من دور شو! اَفسارت را بر گردنت انداختم، تو را رها کردم. من از چنگال تو رهایى یافته، و از دام هاى تو رسته ام و از لغزشگاه هایت دورى گزیده ام. کجایند پشیمان هایى که با شوخى هایت آن ها را مغرور ساختى؟ کجایند ملت هایى که با زینت ها و زخارف خود، آن ها را فریفتى؟ آن ها اکنون گروگان گورستان ها و درون لحدها شده اند.
اى دنیا! سوگند به خدا، اگر تو شخصى دیدنى و داراى قالبى حسى بودى، «حدود» خدا را به خاطر آن که بندگانى را از راه آرزوها فریب داده اى، بر تو جارى مى ساختم و کیفر پروردگار را در مورد ملت هایى که آن ها را به هلاکت افکندى، و قدرتمندانى که آن ها را تسلیم مرگ و نابودى نمودى و هدف انواع بلاها قرار دادى، درباره ات اجرا مى کردم.
هیهات! کسى که در لغزشگاه هاى تو قدم گذارد، سقوط مى کند. کسى که بر امواج بلاهاى تو سوار گردد، غرق مى گردد. (اما) کسى که از دام هاى تو، خود را برکنار دارد پیروز مى گردد.
کسى که از دست تو سالم رسته، هیچ ناراحت نیست که معیشت او به تنگى گراییده; چرا که دنیا در نظر او همچون روزى است که زمان زوال و پایان گرفتنش فرا رسیده.
از من دور شو! سوگند به خدا! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى. و زمام اختیارم را به دست تو نخواهم سپرد که به هر کجا خواهى ببرى!
به خدا سوگند، سوگندى که تنها مشیت خدا را از آن استثنا مى کنم، آن چنان نفس خویش را به ریاضت وا دارم که به یک قرص نان، هر گاه به آن دست یابم، کاملا متمایل شود و به نمک به جاى خورش قناعت نماید، و آن قدر از چشم هایم اشک بریزم که همچون چشمه اى... خشکیده، دیگر اشکم جارى نگردد.
آیا همانند بعضى از افراد که بسان گوسفندان در بیابان شکم خود را پر مى کنند و مى خوابند، و یا همچون دسته دیگرى از آن ها در آغل ها از علف سیر مى شوند و استراحت مى کنند، على هم باید همانند آنان بخورد و به استراحت بپردازد؟ در این صورت چشمش روشن باد که پس از سال ها عمر به چهار پایان رها شده و گوسفندانى که در بیابان مى چرند، اقتدا کرده است.»24
غفلت زدایى و هشدار درباره سرانجام زندگى
امام(علیه السلام) به یاران خود این چنین رهنمود مى دادند: «آگاه باشید، هر مأمومى، امامى دارد، که از نور دانشش بهره مى گیرد، بدانید که امام شما از دنیایش به همین دو جامه کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است.
آگاه باشید، شما توانایى آن را ندارید که چنین باشید، اما مرا از راه روى آوردن به «ورع»، «تلاش»، «عفت»، «طهارت دامن» و «پیمودن راه صحیح» یارى دهید.
به خدا سوگند من از دنیاى شما طلا و نقره اى نیندوخته ام و از غنایم و ثروت هاى آن مالى ذخیره نکرده ام و از زمین آن حتى یک وجب در اختیار نگرفته ام و از این دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیز خود برنگرفته ام.
این دنیا در چشم من بى ارزش تر و خوارتر از دانه تلخى است که بر شاخه درخت بلوطى خودنمایى مى کند. آرى از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها «فدک» از آن ما بود که آن هم گروهى بخل و حسادت ورزیدند (و آن را از دست ما ربودند( و گروه دیگرى آن را سخاوتمندانه به این و آن تعارف کردند و حاتم بخشى نمودند )و آن را میان بستگان خود تقسیم نمودند) و بهترین حاکمْ خداست.
مرا با «فدک» و غیر فدک چکار؟ در حالى که جایگاه فرداى هر کس، قبر اوست که در تاریکى آن آثارش محو، و اخبارش ناپدید مى شود. قبر حفره اى است که هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر کننده بازتر باشد، سرانجام سنگ و کلوخ آن را پر مى کند، و جاهاى آن را خاک هاى انباشته مسدود مى نمایند.»25
زیدبن الحسن(علیه السلام) مى گوید: امام صادق(علیه السلام) مى فرمود: «شبیه ترین انسان به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود، از حیث سیره عملى و خوردن و آشامیدن، غذاى آن حضرت نان و زیت بود، ولى مردم را نان و گوشت مى داد.»26
زهد در کنار پذیرش مسؤولیت هاى مهم
زهد علوى مانع از روى آوردن به خدمات اجتماعى نیست; زهد او با پذیرش مسؤولیت اجتماعى و قبول حکومت بر مردم، براى مدیریت صحیح جامعه، در صورت فراهم بودن زمینه هاى لازم توافق دارد. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در هنگام پذیرش بیعت مردم در خطبه معروفشان مى فرمایند: «سوگند به خدایى که دانه را شکافت و آدمى را آفرید، اگر روى آوردن مردم عامل ضرورت پذیرش مسؤولیت نبود، اصلا خلافت را قبول نمى کردم; زیرا خداوند از دانایان پیمان گرفت که وقتى زمینه لازم تصدى حاکمیت بر مردم فراهم شد، آنان نباید از پذیرش مسؤولیت شانه خالى کنند و در برابر ظلم ظالم نباید سکوت کنند و نباید از یارى دادن به مظلوم کوتاهى ورزند.
اگر این مسأله نبود، من افسار شتر خلافت را روى کوهانش مى گذاشتم و آخر آن که همان رها کردن خلافت است را در اول آن، پدیدار مى ساختم و بر شما پوشیده نیست که دنیا در نظر من از آب بینى بزى کم قیمت تر است.»27
زهد على(علیه السلام) در دیدگاه ابن ابى الحدید
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مى نویسد:
از حیث زهد، باید دانست که على(علیه السلام) پیشواى زهدپیشگان است:
«و اما الزهد فى الدنیا فهو سیّد الزهاد.»
او سپس از یکى از صحابه امیرالمؤمنین نقل مى کند، که مى گفت:
آن گاه که در کنار على(علیه السلام) نشسته بودم، دستور داد غذاى او را بیاورند، دیدم نان جوینى است در میان بسته اى که مهر و موم شده است. گفتم: یا على چرا درِ ظرف را مهر و موم کرده اى؟! امام(علیه السلام)پاسخ داد: مى ترسم فرزندانم آن را با زیت آغشته کنند.
ابى ابى الحدید در ادامه همین کلام مى نویسد:
آن حضرت لباس وصله دار به تن مى نمود. کفش او از لیف خرما (ارزان ترین کفش ها) و لباس او دست بافت بود. آن حضرت کم تر گوشت مى خورد و مى فرمود: شکم خود را قبرستان حیوانات مسازید. او دنیا را واقعاً طلاق گفته بود. در حالى که از تمام نواحى کشور اسلامى آن روز، مگر از نواحى شام، اموال فراوانى سوى او سرازیر بود و اختیار چگونگى مصرف آن ها با او بود. ولى او بسیار زاهدانه زندگى مى نمود.28
موقعیت دنیا پرستان و ثروتمندان در دنیا و آخرت
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره توجه به دنیاپرستان مى فرمایند:
«من تضعضع لذى سلطان ارادة دنیاه اعرض اللّه عنه بوجهه فى الدنیا و الاخرة.»29; کسى که در برابر قدرت مدارى تواضع کند تا از دنیاى او برخوردار گردد، خدا از او در دنیا و آخرت بیزار است.
آن حضرت در رهنمودى دیگر مى فرمایند: «لعن اللّه عز و جل فقیراً تواضع لغنىِّ من اجل ماله، من فعل ذلک منهم فقد ذهب ثلثا دینه.»30; خدا آن فقیر را لعنت مى کند، که در برابر دارایى به خاطر مالش، تواضع کند و کسى که چنین کند دو ثلث از ایمان او نابود مى شود.
بر این اساس، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:
«... و مَن أتى غنیّاً فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دینه.»;31 کسى که براى شخص ثروتمند و سرمایه دارى، به خاطر سرمایه اش، تواضع کند، دو ثلث از ایمان او از دست مى رود.
اسلام درباره مقدار و اندازه مال اندوزى قاعده اى را بیان نکرده است. آنچه در دین اسلام اهمیت دارد، چگونگى کسب مال و عملکرد افراد در مصرف آن است. چنانچه فردى از راه مشروع اموالى را کسب کند و سپس حقوق شرعى آن را ادا نماید و با پرهیز از حبس مال، زمینه هاى کار و فعالیت در جامعه را گسترش دهد، مورد توجه اسلام قرار دارد.
البته باید توجه داشت که ثروت و اموال زمینه آزمایش مهمى براى افراد است و آنچه مهم است، توفیق در عملکرد صحیح است، در غیر این صورت، دارایى جز وزر و وبال چیزى دیگرى نخواهد بود. از این رو، ثروتمندان چند دسته اند:
1. افرادى که از راه حرام به کسب ثروت پرداخته، و در راه حرام نیز آن را خرج کرده اند.
2. افرادى که از راه حلال اموالى را به دست آورده اند، ولى در راه حرام آن را صرف کرده اند.
3. افرادى که از راه حرام به کسب ثروت پرداخته اند، ولى در راه حلال آن را صرف کرده اند.
4. گروهى که از راه حلال اموالى را به دست آورده اند و در راه حلال نیز آن را صرف کرده اند.
به سه گروه اول دستور داده مى شود تا به جهنم کیفر داخل شوند، ولى به گروه چهارم ندا مى رسد که:
آیا در راه کسب ثروت اهمیت عبادات را رعایت کرده اید؟ اگر پاسخ منفى باشد، اینان نیز به سوى جهنم به حرکت درمى آیند و اگر پاسخ مثبت باشد، در آن صورت از آنان مى پرسند: آیا حقوق مالى الهى (خمس، زکات، فطره و...) را پرداخت کرده اید؟ اگر پاسخ منفى باشد، اینان نیز به سوى جهنم سوق داده مى شوند و اگر پاسخ مثبت باشد، از آنان مى پرسند: آیا حقوق جامعه و مردم (حقوق فامیل، صله رحم مالى و...) را ادا کرده اید؟ اگر پاسخ مثبت نباشد، اینان نیز به سوى جهنم به حرکت درمى آیند.32
بنابراین، ثروتمندان،درقیامت موردانواع بازجویى هاخواهند بود.
امیرمؤمنان(علیه السلام) در تحلیل وضع اجتماعى غنا و فقر مى فرمایند: «ان اللّه سبحانه، فرض فی اموال الأغنیاء اقوات الفقراء»33; پروردگار حکیم رزق و روزى مستمندان را در میان اموال ثروتمندان قرار داده است.
آن حضرت در جاى دیگر مى فرمایند:
«فما جاء فقیر الا بما مُتع به غنىّ.»34; فقیرى، گرسنه نمى ماند جز به خاطر کامیابى ثروتمندان.
کلام شیخ بهایى در اقسام زهد
فیلسوف عارف و فقیه نامدار شیخ بهایى(رحمه الله) در باب زهد در «کشکول» مى نویسد: «زهد، بر دو گونه است: زهد عام و زهد خاص. زهد عام، همان زهد ظاهرى است; یعنى زهد پیشگى به امور دنیوى، ولى زهد خاص آن است که انسان، دنیا را چیزى به حساب نیاورد تا بخواهد بدان زهد ورزد، براى چنین انسانى تفاوتى ندارد که زندگى اش چگونه گذرد و با کدامین لباس و غذا زندگى کند; چنان که امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید: ایمان آدمى کامل نیست، جز آن که بدین مرحله برسد که باکى نداشته باشد که کدامین لباس را بپوشد و کدامین غذا را مصرف کند.
چنانچه آیه شریفه "لکى لا تأسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم" (حدید: 23) نیز بر این حقیقت دلالت مى کند.»35
فواید و برکات گسترش روحیه زهد در جامعه اسلامى
تقویت روحیه عزت نفس و تلاش براى خودکفایى
اصبغ بن نباته مى گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در اولین سخنرانى رسمى خود پس از قبول خلافت در کوفه به حضار فرمود: «دخلت بلادکم... و راحلتى ها هى فان أنا خرجتُ من بلادکم بغیر ما دخلت فاننى من الخائنین.»36; با این بسته، و بار و بنه مختصر و سوارى به شهر شما داخل شدم و اگر با اموال و ثروتى بیش تر از این، از شهر شما خارج گشتم، در شمار خائنین هستم.
امام(علیه السلام) در ایام خلافت، همه اوقات خود را به مدیریت کلان و سیاست گذارى جامعه و رسیدگى به امور مردم و حکومت اسلامى صرف مى نمودند.
پدر أبو عنتره مى گوید: در «خورنق» به حضور امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسیدم، در حالى که خلیفه مسلمانان در سرماى زمستان آن روز با قطیفه اى تن خود را پوشانیده بود! به او گفتم: یا امیرالمؤمنین! این همه بیت المال در اختیار شما است، چرا براى خود لباس فراهم نمى کنى؟
آن حضرت فرمود: من زندگى را با قطیفه اى که از مدینه آورده ام اداره مى کنم.37
امام(علیه السلام) در روز ورود به بصره به پیراهن تن خود اشاره کرده و مى فرمایند: «این پیراهن من است که آن را همسرم بافته است.»
در این کلام، نکات ارزنده اى به چشم مى خورد که توجه بدان ها مفید است.
امام(علیه السلام) در این گفتار، علاوه بر ترویج روحیه قناعت و دورى از تجمل گرایى، بر این نکته مهم تأکید مىورزند که باید با تلاش و زحمت به سوى خودکفایى رفت و به استفاده از محصولات تولید داخلى توجه کرد.
وقتى خلیفه و رهبر جامعه اسلامى، بى توجه به محصولات وارداتى، پیراهنى را برمى گزینند که محصول دست و کار فردى از درون جامعه خویش است، در واقع مردم را به سوى تلاش براى خودکفایى سوق مى دهند.
همدلى با طبقات محروم اجتماع
یکى از اهداف اساسى حکومت اسلامى، زدودن محرومیت از جامعه است. بر این اساس، به منظور همگامى با توده مردم، زندگى مسؤولان نظام باید همچون زندگى عموم افراد اجتماع بوده و مایه آرامش آلام روحى مستمندان باشد. خوى زاهدانه و دورى از تکلّف و هرگونه زرق و برق، از همین فلسفه نشأت مى گیرد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى فرماید:
«بر پیشواى مسلمانان لازم است که در صورت تصدى منصب پیشوایى و رهبرى، لباس تنگدستان و فقیران جامعه خویش را بر تن کند.».38
نیز مى فرماید: «البته خدا مرا براى پیشوایى خلق خود برگزید و بر من لازم دانست تا درباره خودم و خوردن، آشامیدن و پوشیدنم در سطح طبقه فقیر جامعه زندگى کنم تا فقیر به سبب فقرم به من اقتدا کند و دلخوش باشد و غنى به ثروتش مغرور نگردد.»39
توجه به آثار مثبت روحى زهد
زهد در زندگى آثار مثبت و سازنده بى شمارى دارد. در ذیل به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف. تجلّى فطرت خداجویى
سرشت آدمى بر طهارت و تقوا، خدامحورى و دین باورى بنیان نهاده شده است. دورى از رفاه گرایى و لذت پرستى و آراستگى به خصلت زهد و ساده زیستى و بى میلى به دنیا، فطرت پاک آدمى را پرفروغ مى سازد و دنیازدگى و غرق شدن در رفاه و عیش و تنعم غفلت زا، شعاع فطرت را بى فروغ و خاموش مى گرداند.
شخصى از امام سجاد(علیه السلام) پرسید: زهد در دنیا چیست؟
امام در پاسخ فرمودند: «زهد همان روى آوردن و رغبت به تقواست.»40
امیرمؤمنان سرور زهد پیشگان نیز در این باره مى فرمایند: «کسى که در دنیا زهد را پیشه خود سازد، دین خود را حفظ مى کند.»41
ب. بصیرت و حکمت
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به یاران خود چنین رهنمود مى دادند:
«ما زهد عبدٌ فی الدنیا الا اثبت اللّه الحکمة فى قلبه و بصّر عیوبها.»42; هیچ بنده اى در دنیا زهد را پیشه خود نسازد، جز آن که خدا حکمت را در قلب وى جاى دهد و او را به عیوب دنیا بینا سازد.
امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز در این باره مى فرمایند: «و من زهد فى الدنیا و لم یجزع من ذلها و لم ینافس فى عزها هداه اللّه بغیر هدایة من مخلوق و علّمه بغیر تعلیم و اثبت الحکمة فی صدره و اجراها على لسانه»43; کسى که در دنیا زهد بورزد و در برابر گرفتارى هاى زندگى بى تابى نکند و در برترى طلبى هاى آن رقابت نورزد، خدا او را بدون یارى مخلوق هدایت کند و بدون تعلیم، حکمت را در سینه اش جاى دهد و بر زبانش جارى گرداند.
آن حضرت همچنین رهنمود مى دادند: «لا تنصر قلبک الهمّ على مافات فیشغلک عن الاستعداد بما هوآت.»44; مگذارید غم و غصه خوردن در برابر آنچه از دست رفته بر روحتان حکمفرما گردد; زیرا این مسأله مانع آمادگى و هشیارى به مسائل آینده مى شود.
امام صادق(علیه السلام) در این باره فرموده است:
«من زهد فی الدنیا اثبت اللّه الحکمة فى قلبه و انطق بها لسانه»45; کسى که در زندگى، زاهدمنش باشد، خداوند متعال دانش را در دلش پایدار و زبانش را به حکمت گویا مى سازد.
مولوى مى گوید:
جان شرع و جان تقوا عارف است *** معرفت محصول زهد سالف است
زهد اندر کاشتن، کوشیدن است *** معرفت آن کشت را درویدن است46
ج. صبر و ثبات
در کلام امیرمؤمنان(علیه السلام) در توصیف زاهدان راستین آمده است: «الزاهدون فی الدنیا قوم وعظوا و اتعظو و اخیفوا فحذروا... و ان اصابهم یُسر شکروا و ان اصابهم عُسر صبروا.»47
در این روایت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) زهد را مشتمل بر صبر و بردبارى در برابر سه چیز مى دانند:
اول. صبر در برابر ناملایمات و گرفتارى هاى زندگى;
دوم. صبر در انجام تکالیف و طاعات;
سوم. صبر در برابر معصیت ها (خویشتن دارى از آلودگى ها).
امام صادق(علیه السلام) از رسول خد(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که آن حضرت فرمود:
ما گروه انبیا بیش تر از سایر انسان ها در معرض گرفتارى ها قرار مى گیریم و پس از ما از میان مؤمنان آن کس که از حیث رتبه به ما نزدیک تر است، با گرفتارى ها بیش تر دست و پنجه نرم خواهد نمود.48
مصایب و مشکلات، یکى از آزمون هاى بزرگ الهى است و مؤمنان ساده زیست و زاهدمنش هستند که از این امتحان ها با سربلندى و موفقیت بیرون مى آیند.
على(علیه السلام) فرموده اند: «و من زهد فی الدنیا هانت علیه المصائب.»49; هر که به دنیا بى رغبت باشد، گرفتارى ها بر او آسان مى شود.
آرى، کسى که مشتاق بهشت است، از شهوت ها و خواسته هاى نفسانى کناره مى گیرد و مغلوب آن ها نمى گردد و کسى که از جهنم مى هراسد، از حرام ها گریزان است و کسى که در زندگى «زهد» را پیشه خود مى سازد، تحمل و دشوارى ها و مصیبت ها بر او سهل و آسان مى گردد.50
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این باره مى فرمایند: «الزهد فی الدنیا من لم یغلب الحرام صبره و لم یشغل الحلال شکره.»51; زاهد کسى است که صبور باشد و جاذبه عمل حرام بر صبورى اش غالب نیاید و در صورت دستیابى به نعمت هاى حلال، خدا را از یاد نبرد.
این زهد است که مى تواند در عرصه هاى مختلف زندگى پشتوانه حرکت آدمى باشد، به او ثبات و استقامت ببخشد و قدرت روحى اش را تضمین نماید.
د. آرامش و سکون نفسانى
یکى از آثار حیات بخش زهد اسلامى، آرامش دل است. زهد مى تواند بسیارى از اسباب و عوامل پیدایش افسردگى هاى روحى را از آدمى دور سازد.
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «الرغبة فی الدنیا تکثر الحزن و الزهد فی الدنیا یریح القلب.»52; رغبت و میل به دنیا مایه غم و اندوه، وزهدوبى رغبتى نسبت به دنیا موجب آرامش قلب آدمى است.
در حدیثى دیگر، مى فرماید: «الزهد فى الدنیا یریح القلب و البدن و الرغبة فیها تکثر الهم و الحزن و البطنة تقسى القلب.»53; زهد در دنیا مایه آسایش تن و جان، و دلبستگى و علاقه مندى به دنیا سبب فزونى حزن و اندوه، و شکم پرستى عامل قساوت و سنگدلى است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى فرماید: «الراحة فی الزهد; الزهد افضل الراحتین; من احب الراحة فیؤثر الزهد.»54; آسودگى و راحتى نزد زهد نهفته است و زهد برترین آسودگى ها است; کسى که طالب راحتى و آسایش قلبى در زندگى است، شیوه زاهدمنشى را برگزیند.
آن حضرت همچنین مى فرمودند: «الزهد فى الدنیا الراحة العظمى.»55; زهد در زندگى مایه برترین آسایش قلبى است.
صائب تبریزى مى گوید:
از حادثه لرزند به خود، قصرنشینان ما خانه بدوشان، غم سیلاب نداریم
باور که مى کند که در این بحر چون حباب سر داده ایم و زندگى از سر گرفته ایم
هـ. سخاوت و ایثار
در پرتو خوى ساده زیستى و زاهدمنشى، روحیه سخاوت پیشگى در آدمى تقویت مى شود; چنان که امیرمؤمنان(علیه السلام) مى فرمایند: «رأس السخاء الزهد فی الدنیا.»56; اساس سخاوت پیشگى، زهدورزى نسبت به دنیا است.
اگر آدمى به دنیا حریص و شیفته باشد، نمى تواند از آنچه دارد دل برکند و به دیگران عطا نماید، اما خوى زهدپیشگى و بى میلى به ثروت، ایثار و دستگیرى از حاجتمندان را آسان مى سازد.
دقت در زندگى انسان هاى ایثارگر، گویاى همین مطلب است. آنان که به نیکوکارى دست مى یازند، کسانى که میراثى جاودانه از خود باقى مى گذارند و مراکز علوم حوزوى و دانشگاهى، مراکز خدمات اجتماعى، تربیتى و فرهنگى دایر مى کنند، و کسانى که فرصت و عمر خود را وقف پیشرفت هاى علم و دانش مى کنند، همه و همه در شمار زهّاد روزگارند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت‌ها
1  ر. ک: ابن اثیر، النهایة، ماده زهد
2 ر. ک: الخلیل، العین، ماده زهد
3 ر. ک: فیومى، مصباح المنیر، ماده زهد
4 ر. ک: نراقى، جامع السعادات، ج 2، ص 56
5 ر. ک: طریحى، مجمع البحرین، ماده زهد
6 الغدیر، ج 2، ص 91
7 ر. ک: ابن قیم، عدة الصابرین، ص 262
8 نهج البلاغه، خطبه 3، فراز 18
9  نهج البلاغه، حکمت 131
10  مؤمنون: 14
11 نهج البلاغه ر. ک: موسوعة اطراف الحدیث، ج 5، صص 76ـ75
12 نهج البلاغه ر. ک: موسوعة اطراف الحدیث، ج 5، صص 76ـ75
13 نهج البلاغه ر. ک: موسوعة اطراف الحدیث، ج 5، صص 76ـ75
14 ر. ک: نهج البلاغه، حکمت شماره 131
15 ر. ک: مجموعه ورّام، ج 2، ص 476
16  بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حکمت 439 / حکمت 28 / حکمت 64 / نامه 53
17  بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حکمت 439 / حکمت 28 / حکمت 64 / نامه 53
18  بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حکمت 439 / حکمت 28 / حکمت 64 / نامه 53
19  بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حکمت 439 / حکمت 28 / حکمت 64 / نامه 53
20  بحارالانوار، ج 10، ص 167 / حکمت 439 / حکمت 28 / حکمت 64 / نامه 53
21  بحارالانوار، ج 100، ص 65
22  نهج البلاغه، خطبه 209
23 ر.ک: نگارنده، زهداسلامى، انتشارات دفترتبلیغات اسلامى قم
24  نهج البلاغه، نامه 45
25  نهج البلاغه، نامه 45
26  مجموعه ورّام، ج 2، ص 467
27  نهج البلاغه، خطبه سوم، فراز 18
28 شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 1، ص 16
29  ر. ک: المتقى، کنزالعمال، ج 3، ح 629
30 ر. ک: المتقى، کنزالعمال، ج 3، ح 6288
31 نهج البلاغه، حکمت 228
32  ر. ک: علامه نراقى، معراج السعاده
33  نهج البلاغه، کلمات قصار 328
34  نهج البلاغه، کلمات قصار 328
35  کشکول شیخ بهایى، ج 2، ص 294
36  ر. ک. به: نهج البلاغه
37 حلیة الأولیا، ج 1، ص 82
38  مستدرک الوسایل، ج 1، ص 79
39 بحرانى، حلیة الابرار، ج 1، ص 241
40  وسائل الشیعه، ج 11، ص 315 / نگارنده، فطرت مذهبى، فصل طبیعت انسان.
41  غررالحکم، ح 8468
42  قصارالجمل، ج 1، ص 285
43  تحف العقول، ص 226
44  الحیاة، ج 1
45  قصارالجمل، ج 1، ص 285
46 مثنوى، دفتر ششم
47  میزان الحکمة، ج 4، ص 254 / بحارالانوار، ج 77، ص 94
48  مصباح الشریعه، ص 183
49 غررالحکم، ح 8626
50  مرآة العقول، ج 8، ص 288
51  نهج البلاغه
52 شیخ صدوق، خصال، ج 1، ص 144
53  نهج الفصاحة، ص 359
54 غررالحکم، ج 329 و 1652
55  غررالحکم، ح 1316
56  بحارالانوار، ج 78، ص 80; غررالحکم، ح 5251

تبلیغات