تقابل دو مکتب الهى و دنیاگرایى در قرآن کریم
آرشیو
چکیده
متن
قرآن کریم علاوه بر این که، حاوى احکام و دستورالعمل هاى بسیار ارزنده اى است، در آن آیاتى به چشم مى خورد که کلیات این آیات، نمایان گر خط فکرى خاصى است. براى ما مسلمانان برگرفتن این نحوه نگرش قرآن، که اجمالاً به دو مکتب الهى و دنیایى تقسیم مى شود، بسیار حایز اهمیت است، به ویژه که امروزه، مکاتب و افکار مختلفى با جلوه هاى بسیار پرهیاهو پا به عرصه وجود نهاده اند. قرآن کریم در ضمن آیات شریفه سوره «العصر»، این حقیقت را مطرح مى فرماید که همه افراد بشر به دلیل از دست دادن سرمایه عمر، در زیان هستند، اما در این میان، انسان هایى را که به مکتب حق ایمان آورده و اعمالشان در خط نورانى اسلام قرار مى گیرد، استثنا کرده، و خاطرنشان مى سازد که اگر در راه باطل قرار گیرند، در ضرر مطلق خواهند بود. اینک با توجه به این که شرط رستگارى انسان، ایمان به مکتب حق و التزام به اصول عملى آن است، باید شناختى نسبت به این مکتب حاصل گردد تا انتخاب صحیح صورت گیرد. این انتخاب زمانى مقرون به موفقیت و مورد اطمینان خواهد بود که راه هاى باطل نیز شناخته شود. چنین شناختى زمانى حاصل مى شود که دو دیدگاه فکرى الهى و دنیایى در مقابل یکدیگر قرار گرفته و با مقایسه آن ها راه پرهیز از باطل شناخته شود.
در این مقاله برآنیم تا به اختصار شاخص اصلى هر مکتب را بیان کنیم و با توجه به نگرش کلّى در آیات قرآنى به مقایسه بین آن دو بپردازیم.
از منظر قرآن کریم، رستگارى و سعادت بشر در گرو دو چیز است: ایمان و عمل صالح. این هر دو اصل اساسى در مکتب الهى است. در مقابل، خسران و شقاوت بشر در پیروى از مکاتب مادى است. در جاى جاى قرآن کریم این دو مکتب در برابر یکدیگر قرار گرفته و به مقایسه بین آن ها پرداخته شده است. یکى مکتب الهى انبیا که از زمان حضرت نوح(علیه السلام) به طور رسمى، آغاز1 و تا زمان پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)ادامه یافته است.2 دیگرى مکتب دنیاگرایانه، که ساخته تراوشات ذهنى بشرى و مبتنى بر نفى مبدأ و معاد است. البته، این مقایسه در قالب یک تقابل مبنایى در اصل و ریشه صورت گرفته است. از این رو، منظور ما از مکتب، اساس بینش هایى است که نهایتاً به دو راه منجر مى شود: در یک سو، مکتب الهى انبیا بر پایه حقّ و نور، و در سوى دیگر، مکتب دنیاگرایانه برپایه باطل و ظلمت. این مکتب ساخته وپرداخته انسان هاست. به همین دلیل، با گذشت زمان، کاستى هاى خود را نشان مى دهد و تناقضات موجود در آن نمایان مى شود. چه این که آدمى با اطلاعات محدود خویش و با اندیشه هاى گره خورده به بسیارى از پایبندها و سنت هاى صحیح و سقیم، نمى تواند نگاهى جامع و به دور از هر نقص در مورد مسائل سرنوشت ساز در خصوص مسائل زندگى خود داشته باشد. این امر به زودى خود را در عمل نشان مى دهد.
مهم ترین شاخص هاى مکتب الهى انبیا
الف. محوریت خداى سبحان
اوّلین اصل مهم و اساسى در این مکتب، «محور بودن خداى سبحان» است; بدین معنا که محور تقدس و ارزشْ خداست. پس این مکتب برپایه حقّ و نور است و محوریت خداى سبحان در تمام جهات زندگى، در سه مرتبه اندیشه، قلب و عمل مطرح است:
1. محوریت خدا در مرحله اندیشه: در سوره «شعراء» از قول چند تن از پیامبران3 فرازى به صورت مشترک تکرار شده است که بیانگر محور بودن خداى سبحان در اصل دعوت این پیامبران مى باشد، آن جا که مى فرماید:"از خدا بترسید و از من اطاعت کنید."4
براساس این کریمه، خداوند در کانون تقدّس قرار گرفته و هیچ ذاتى در عرض او نخواهد بود. در منظر قرآن، "این بدان سبب است که خدا حق است و آنچه جز او به خدایى مى خوانند باطل است."(حج: 62)
بنابراین، چون این مکتب بر محور خداست و تنها همو حقّ است، پس این مکتب الهى نیز بر پایه حقّ استوار مى باشد.
2. محوریت خدا در مرتبه قلب: محوریت خدا در مرتبه قلب بدین معناست که آدمى در قلب خود به چیزى استقلالاً جز به خدا تعلّق نداشته باشد. مانند این که «محبّت» به معناى تعلّق قلبى5 به خداوند، در قرآن کریم مطرح گردیده، آن جا که مى فرماید: "به زودى خداوند قومى را که (بسیار) دوست دارد و آن ها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند، مى آورد.» (مائده: 54)
3. محوریت خدا در مرتبه عمل: بالاترین مصداق این مرتبه از خدامحورى، موضوع «اطاعت» است و همان طور که گفته شد، همه انبیاى الهى در کنار اندیشه خدا محورى و خداترس بودن، در مقام عمل، قوم خود را به اطاعت از خود دعوت مى کرده اند: «پس از خدا بترسید و از من طاعت کنید.» (شعرا: 108)
البته، محور «اطاعت» خداست و به اذن او اطاعت انبیا و اولیاى الهى، که فرستادگان اویند، نیز واجب مى باشد. همان طور که مى فرماید:" خداوند را اطاعت کنید و رسول او و اولوالامر خودتان را اطاعت کنید." (نساء: 59)
بر این اساس اصل «اطاعت خدا» به طور مطلق است و اطاعت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)و اولیاى الهى، که وابسته به اویند نیز به طور مطلق به اذن خدا واجب است.6 از سوى دیگر، اطاعت فرزندان از پدر و مادر و اطاعت زوجه از زوج به دلیل فرمان خدا نیز فرض و واجب است.
بنابراین، با توجه به این که خداوند حقّ است و محور و معیار سنجش ارزش، خداى سبحان است، «و الوزنُ یومئذ الحقّ ...» (اعراف: 8) در نتیجه، هر آنچه در ارتباط با او و براى رضاى او انجام گیرد، در مسیر نور است; چون محور تقدّس خداست و این اصلى اساسى در مکتب الهى است.
ب. اصل بودن حیات اخروى
دومین شاخص مکتب الهى، «اصل بودن حیات اخروى» است. همان طور که قرآن کریم مى فرماید: "و هر که خواهان آخرت باشد در طلب آن سعى کند و مؤمن باشد، جزاى سعیش داده خواهد شد." (اسراء: 19)
اصل بودن حیات اخروى به این دلیل از آیه فوق به دست مى آید که تنها ایمان به آخرت مطرح نشده، بلکه براى تحقق آن همتى والا و روحیه اى عالى در پشت این اراده نهفته است که تنها به حیطه فکر و اندیشه محدود نمى شود، بلکه تمام ذرات وجود انسان را در برگرفته و به حرکت وا مى دارد، تا نهایت سعى و تلاش خود را براى تعلق به حیات ابدى مصروف دارد.7 این جاست که وعده داده و مى فرماید: "هر کس کشت آخرت را بخواهد، به کشته اش مى افزاییم." (شورى: 20)
ج. ضرورت پاى بندى به اصول عملى
سوّمین شاخص مکتب الهى، ضرورت پایبندى به اصول عملى و به عبارت عام تر، انجام عمل صالح است. مهم ترین این اصول عملى، نماز و زکات و انفاق مالى است. چنان که در قرآن آمده است: " آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز مى گذارند، و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق مى کنند.» (بقره:3)
و نیز مى فرماید: "آنان که نماز مى گذارند و زکات مى دهند." (نمل:3 / لقمان:4)
بنابراین، در یک نگاه کلى مى بینیم که پیام فرستادگان مکتب وحى بر این سه اصل اساسى استوار است: «قل انّما أنا بشر مثلکم یوحى الىّ أنّما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً ولا یشرک بعبادة ربّه أحداً» (کهف:11); بگو من انسانى همانند شما هستم، به من وحى مى شود. هر آینه خداى شما خدایى است یکتا، هر کس دیدار پروردگار خویش را امید مى بندد، باید کردارى شایسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد. آیه متضمن سه اصل اساسى است که بیان گر شاخص هاى مکتب وحى است:
1. محوریت خداى سبحان: «انّما الهکم اله واحد»، «ولا یشرک بعبادة ربّه احداً»;
2. اصل بودن آخرت: «فمن کان یرجوا لقاء ربّه»;
3. ضرورت پایبندى به اصول عملى: «فلیعمل عملاً صالحاً.»
مهم ترین شاخصه هاى مکتب دنیاگرایان
الف. عدم ایمان به آخرت
در درجه اول، عدم ایمان به آخرت زیربناى اصول اعتقادى مکتب هاى دنیاگرایانه مى باشد، چنان که قرآن کریم مى فرماید: "اعمال کسانى را که به آخرت ایمان ندارند در نظرشان بیاراستیم. از این روى سرگشته مانده اند." (نمل:4) پیروان چنین مکتب هایى حشر و نشر انسان را در روز قیامت تکذیب مى کنند. همان طور که قرآن کریم گزارش این اعتقاد را از قول اشراف و ثروتمندان اقوام گذشته بیان مى کند. آن جا که مى فرماید: "و اشرافیان از قوم او که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب مى کردند و در زندگى دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند..." (مؤمنون: 33) در جایى دیگر مى فرماید: " آیا به شما وعده مى دهد که چون مردید و خاک و استخوان شدید، شما را از گور بیرون مى آورند؟ این وعده اى که به شما داده شده بعید است، بعید." (مؤمنون: 35و36)
بنابراین دیدگاه، این مکتب درست مقابل مکتب الهى است. چنان که آیه شریفه زیر نیز بیانگر همین مطلب است: "بگو من انسانى هستم همانند شما. به من وحى شده که خدایتان خدایى است یکتا. پس بدو روى آورید و از او آمرزش بخواهید. و واى بر مشرکان، آن هایى که زکات نمى دهند و به آخرت ایمان ندارند." (فصلت: 6و7) همان طور که ملاحظه مى شود، کسانى که در خط مکتب وحى نیستند، نه به اصول عملى آن پایبند مى باشند و نه اعتقادى به آخرت دارند.
ب. اصل بودن حیات مادى
دومین شاخص اساسى این مکتب، «اصل پنداشتن حیات مادى» مى باشد. اعتقاد به اصالت زندگى دنیوى، داراى آثار و پیامدهایى است از جمله:
1. دنیا محورى: آنان که به آخرت ایمان ندارند، از هر چه غیر از دنیاست منقطع گشته، یک سره به دنیا روى آورده و گویند: «ان هى الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین» (مؤمنون: 37); جز همین زندگانى دنیوى ما هیچ نیست، به دنیا مى آییم و مى میریم و دیگر بار زنده نمى شویم.
ایشان، به عقیده مرحوم علامه طباطبایى، با استدلال خویش مبنى بر این که مبلّغان دین الهى چون سایر مردم مى خورند و مى نوشند، براى انسان جز صفات حیوانى مثل خوردن و نوشیدن، کمال و فضیلت دیگرى سراغ نداشته و تنها همین معانى را سعادت مى پندارند. و تنها خوشبختى بشر را در آزادى و چریدن و لذت بردن مانند حیوانات مى دانند.8 و این معانى در این کریمه جلوه گر است که مى فرماید: «... ما هذا الاّ بشر مثلکم یأکل ممّا تأکلون منه و یشرب ممّا تشربون»(مؤمنون: 33); این مرد انسانى است همانند شما، از آنچه مى خورید، مى خورد و از آنچه مى آشامید، مى آشامد."
2. ترجیح دادن حیات مادى: خداوند متعال با چنین تفکرى به شدت برخورد کرده و جهنم را جایگاه آنان مى داند و مى فرماید: "پس هر که طغیان کرده و زندگى این جهانى را برگزیند، جهنم جایگاه اوست." (نازعات: 37الى39) و برگزیدن زندگى دنیا بدین معناست که، تمام همّ و غم خود را مصروف زندگى دنیا کرده و از آخرت دست بردارد،9 و به پیروى از هواى نفس به دنبال زینت حیات دنیا برود.10
3. خشنودى به حیات مادى: قرآن کریم، کسانى را که به زندگى دنیا خشنودند و ناامید از لقاى الهى اند، بى خبر از آیات الهى معرفى کرده مى فرماید: "کسانى که به دیدار ما امید ندارند و به زندگى دنیوى خشنود شده و بدان آرامش یافته اند، و کسانى که از آیات ما بى خبرند." (یونس:7)
و منظور از خشنودى به حیات دنیا این است که انسان همه کوشش و تلاش خود را بدان اختصاص دهد و به جاى دیگرى امید نداشته و به دنیا دلبستگى و دلخوشى پیدا کند.11 چنین کسى به دنیا راضى شده و دلش به آرامشى کاذب مطمئن مى گردد.12
4. شتابان به دنبال دنیا: خداوند متعال جایگاه کسانى را که به دنبال دنیا هستند، جهنم معرفى کرده و مى فرماید: "هر که خواهان این جهان باشد، هر چه خواهیم به زودى ارزانى اش داریم، آن گاه جهنم را جایگاه او سازیم تا نکوهیده و مردود بدان درافتد." (اسراء: 18)
تعبیر «کان یرید العاجلة»، که به صورت ماضى استمرارى آمده، نشانگر این است که عده اى دائماً دنبال دنیا 13 هستند و براى دست یابى به موهبت هاى نقد زندگى دنیا، چنین شتابان در پى آنند. این که انسان پیوسته به دنبال لذات مادى و زندگى دنیا باشد، به منزله اصل گرفتن حیات مادى است. البته، خداوند هم متقابلاًدر اعطاى امکانات دنیوى شتاب مى کند، اما با دو شرط: «ما نشاء» و «لمن نرید»; یعنى آن قدرى که خدا بخواهد و به هر که خدا بخواهد امکانات مى دهد و همان طور که حقّ وعده فرموده است، نهایتاً عاقبت شرّى در انتظار اوست.
حاصل آن که، پیروان مکتب هاى دنیاگرا ابتدا، به دلیل عدم اعتقاد به زندگى پس از مرگْ از غیر دنیا دل شسته و در تمام امور زندگى، تنها دنیا را مدار و محور خود قرار مى دهند (دنیا محورى)، آن گاه زندگى دنیا را انتخاب کرده و جذب زیورهاى آن مى گردند (ترجیح دنیا)، سپس، مجذوب حیات مادى بوده و به آن دلخوش اند (خشنودى به زندگى مادى.) با چنین اعتقاد و احساسات قلبى، در عمل نیز تنها براى زندگى تلاش مى کنند (شتابان به دنبال دنیا.) بدین سان، شعار «اصلْ زندگى دنیاست» را تجسم عینى مى بخشند. همان طور که امروزه نیز از نظر برخى افراد سطحى نگر، خوشبخت کسى است که از نظر امکانات مادى و دنیایى، در رفاه و آسایش ظاهرى باشد.
ج. بى اعتنایى به مکتب وحى و انبیاى الهى
سومین شاخص بارز مکتب هاى دنیاگرا بى اعتنایى به مکتب وحى و انبیاى الهى است. همان طور که قرآن کریم مى فرماید: «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم و یتّخذها هزواً اولئک لهم عذاب مهین»(لقمان:6); بعضى از مردم خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانى مردم را از راه خدا گمراه کنند و آیات خدا را (راه خدا را) به مسخره مى گیرند. نصیب اینان عذابى است خوار کننده. مکتب هاى دنیایى، راه خدا را مسخره مى کنند، کتاب خدا را به تمسخر مى گیرند و داستان هاى آن را اسطوره مى پندارند. هنگامى که مبلّغان الهى، پیام خدا را به ایشان گوشزد مى کنند آنان را استهزاء کرده یا با بى اعتنایى و خود پسندى روى برمى گردانند. و این گزارشى است که آیات قرآن بیان گر آن است: «واذا تتلى علیه ءایاتنا ولىّ مستکبراً کأن لم یسمعها کأنّ فى أذنیه و قراً...»(لقمان: 7); و چون آیات ما بر آن ها خوانده شود، با خودپسندى روى برگردانند، چنان که گویى نشنیده اند، یا همانند کسى که گوش هایش سنگین شده باشد مى مانند.
جالب این جاست که پیروان این مکتب، مؤمنان و معتقدان به مکتب الهى را سفیه و نادان مى شمارند و مى گویند: آیا ما نیز همانند بى خردان ایمان بیاوریم؟ (بقره: 13)، در حالى که خداوند مى فرماید: «...ألا انّهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون» (بقره:13); آگاه باشید، که آنان خود بى خردانند و نمى دانند. از سوى دیگر، گاه به مقتضاى زمان، هنگامى که در میان جمعى مؤمن قرار مى گیرند، اظهار ایمان مى کنند، اما در پنهان چون با دیو سیرتانى مانند خویشتن دیدار مى کنند مؤمنان را مسخره مى نمایند: «اللّه یستهزىء بهم ویمدّهم فى طغیانهم یعمهون» (بقره:14); خداست که آنان را استهزا مى کند و وامى گذاردشان تا همچنان در طغیان خویش سرگردان بمانند.
البته، ایشان در تاریکى اعتقاداتشان، ترسان و سرگردان مى مانند.14 پس، مکتب ایشان بر پایه ظلمت است. هرچند ممکن است مانند ابرى پرباران با جولانى چون برق و آوازه اى چون طنین رعد در جامعه بدرخشند.(بقره:19) اما هراز چند گاهى با بر دمیدن برقى، چند گامى برمى دارند و چون خاموش شود، از رفتن باز مى ایستند.(بقره:20) و این دقیقاً همان جولان باطل است که چون زمینه مساعد شود، جلوه گر شده و چون مقدمات پذیرش آن در جامعه فراهم نباشد خاموش مى گردد. بنابراین، دیدگاه دنیاگرایى بر پایه باطل بنا گردیده است. هرچند پرهیاهو و پر زرق و برق به نظر مى رسد، امّا به زودى از جلوه افتاده و روشنایى و برقش به افول مى گراید.
آیات در مقام مقایسه
اینک به بررسى مقایسه اى بین آیات مربوط به دو دیدگاه مى پردازیم:
الف. نگاهى به سوره لقمان
«الف، لام، میم. این ها آیه هاى کتاب حکمت آمیز است. نیکو کاران را هدایت و رحمتى است. آنان که نماز مى گزارند، و زکات مى دهند، و به آخرت یقین دارند. اینان از جانب پروردگارشان هدایت یافته اند، و اینان رستگارانند.» (لقمان: 5ـ1)
در این آیات شریفه، سه موضوع به چشم مى خورد:
اول: معرفى قرآن کریم از زبان خود;
دوم. معرفى نیکوکاران، که قرآن براى ایشان هدایت است;
سوم. نتیجه کار نیکوکاران، احسان است.
سپس مى فرماید: کتابى که در پیش روى دارید، کتاب حکیم15 الهى است و باید به این مجموعه، با این تلقى نگریست که این کتاب، نظام نامه آیات حکیم الهى است.
سپس در ادامه مى فرماید: و بعضى از مردم خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانى مردم را از راه خدا گمراه کنند، و قرآن را (راه را) به مسخره مى گیرند، نصیب اینان عذابى است خوار کننده. (لقمان: 6)
بنابراین، این مجموعه آیات در نگاه کلى، مقایسه اى است بین دو مکتب و در ضمن این آیات، هر دو مکتب معرفى مى شوند. قرآن کریم بدین طریق، اندیشه اى را بیان مى کند که در تمام زمان ها مصداق دارد. بدین معنا که عده اى براى گردآورى حرف هاى بیهوده سرمایه گذارى مى کنند و مکتب سازى مى نمایند. چرا؟ «...لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم...»، تا مردم را از راه خدا دور کنند. مصداق چنین تفکرى، مکتب هاى مادى امروزى است که چنین روشى را اعمال مى کنند. البته، از جانب خداوند عذاب خوار کننده اى براى ایشان در نظر گرفته شده است.
امروزه همه مکتب هاى دنیایى که روى کار آمده و یا مى آیند مدعى سعادت، نجات، فلاح و رستگارى هستند. قرآن کریم نیز در این سوره، خط سعادت بشر را بیان کرده و شرط فلاح و رستگارى را در گرو ایمان و عمل صالح مى داند. همان طور که مى فرماید: این آیات حکیم الهى، هدایت و رحمت براى محسنین است: «هدىً و رحمةً للمحسنین.»
«محسن» کسى است که داراى ایمان است و اهل نماز و انفاق و یقین به آخرت باشد. بنابراین، براى «محسن» بودن شرایطى لازم است:
الف. ایمان به مکتب الهى (نام نویسى در مکتب);
ب. اقامه نماز;16
ج. اعلام وفادارى به مکتب با پرداخت زکات;17
د. تلاش و فعالیت در خط آخرت (یقین به آخرت).
بدین ترتیب، هدایت او قطعى است و ایشان دایماً بر مرکب هدایت سوارند: «اولئک على هدى من ربّهم». به عبارت دیگر، رستگارى از آن کسى است که در کلاس بندگى خدا نام نویسى کند و درس بخواند. در این صورت، «... انّه من یتّق و یصبر فانّ اللّه لا یضیع أجر المحسنین»(یوسف:90); هر که پرهیزگارى کند و شکیبایى ورزد، خدا مزد نیکوکاران را تباه نمى کند. بنابراین، درست است که گام برداشتن در راه خدا سخت و متضمن نوعى امتحان است، اما صبر و تقوا در همین دنیا نیز موجب سرافرازى است.
در طول تاریخ در مقابل مکتب الهى انبیا، مکتب هاى دیگرى همواره قد علم کرده و براى شعارهاى پوچ خود سرمایه گذارى مى کنند. عده اى از مردم نیز خریدار همین سخنان بیهوده اند. همان طور که قرآن کریم در این آیات مى فرماید، هدف این همه سرمایه گذارى بر سخنان پوچ، براى این است که مردم را گمراه کنند. این افراد از سراى دیگرى که در انتظار انسان است، خبرى ندارند و ناآگاهانه دنیا را اصل و در عوض، راه خدا را به مسخره مى گیرند. براى این دسته از انسان ها، عذابى خوار کننده و ذلّت بار پیش رو است. عکس العمل صاحبان این گونه مکتب ها، به هنگام شنیدن تلاوت آیات خدا، این است که با حالت استکبار و خودپسندى روى برمى گردانند. و دقیقاً به همین دلیل است که مواعظ مکتب الهى در ایشان تأثیرى نمى گذارد. گویى که این آیات را اصلاً نشنیده اند. مانند این که در دو گوش آن ها سرب ریخته اند: «و اذا تتلى علیه ءایاتنا.... ولىّ مستکبراً... کأن لم یسمعها... کأنّ فى أذنیه و قراً... فبشره بعذاب الیم»(لقمان:7); چون آیات ما بر آن ها خوانده شود.... با خودپسندى روى برمى گردانند، چنان که گویى نشنیده اند، یا همانند کسى که گوش هایش سنگین شده باشد، او را به عذابى درد آور بشارت ده. بارى، به راستى زمانى سخنان الهى و مواعظ انبیاى والامقام در قلب انسان اثر مى گذارد، که آدمى بدان حرف ها دل بدهد و گوش جان بسپارد حالْ اگر حالت موضع گیرى داشته و از درون واعظى نداشته باشد، چگونه واعظ بیرونى بر او تأثیر خواهد گذاشت؟ چنین کسى سرانجامى جز گرفتار شدن به عذاب دردناک الهى نخواهد داشت. و این است آن وعده سعادت بشر که مکاتب دنیاگرایى مدّعى آن هستند!!
ب. نگاهى به سوره نمل
در جاى دیگر، قرآن کریم همین خط فکرى را معرفى نموده و مکتب الهى را با مکتب دنیاگرایى دیگر مقایسه مى کند:
مقایسه تقابل دو مکتب در سوره نمل مکتب الهى انبیا مکتب دنیاگرایى
«طس تلک ءایات القرآن و کتاب مبین. هدى و بشرى للمؤمنین. الذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزکوةوهم بالاخرة هم یوقنون.» (نحل:3ـ1)
طا. سین. این است آیات قرآن و کتاب روشنگر، رهنمون و مژده اى است براى مؤمنان; آنان که نماز مى گذارند و زکات مى دهند، به روز قیامت یقین دارند.
«انّ الذین لایؤمنون بالاخرة زیّنّا لهم أعمالهم فهم یعمهون
اولئک الذین لهم سوء العذاب و هم فى الاخرة هم الاخسرون» (نحل:5 و 4)
اعمال کسانى را که به آخرت ایمان ندارند در نظرشان بیاراستیم. از این رو، سرگشته مانده اند. ایشان همان کسانى هستند که عذاب سختى دارند و در آخرت زیان کارترین اند.
توجه به این آیات، روشن مى کند که از یک سو، شاخص و معیارهاى مکتب الهى انبیا معرفى گردیده و از سوى دیگر، شاخص مکتب دنیاگرایى. اما این که مى فرماید: اعمالشان را در نظرشان جلوه مى دهیم، به چه معناست؟ آیا حرف هاى خوب آنان را جلوه مى دهند یا حرف هاى بیهوده و باطلشان را؟ چه این که، سخنان ایشان نوعاً آمیخته اى از حقّ و باطل است و همین امر موجب گمراهى بسیارى از انسان ها مى شود و ضربه بزرگ ترى بر پیکره بشریّت وارد مى کند.
علامه طباطبایى(رحمه الله)مى فرماید: «معناى زینت دادن عمل این است که عمل را طورى قرار دهند که آدمى مجذوب و شیفته آن شود.»18
در تفسیر نمونه به این امر توجه شده است که در آیه مورد بحث، «تزیین» به خداوند نسبت داده شده، در حالى که در هشت مورد به شیطان و در ده مورد فعل به صورت مجهول آمده است. سپس، دلیل این نسبت را در این آیه مسبب الاسباب بودن خداوند متعال در عالم هستى معرفى کرده اند.19 بدین ترتیب، شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که منظور از «اعمال این ها را زینت مى دهیم»، این است که اعمال ایشان را به نتیجه مى رسانیم; یعنى اگر یک انسان ظالم هم گندم کشت کند، آن را به ثمر مى نشانیم. بدین معنا که محتمل است چنین آدمى دست به اقدامات خیر خواهانه بزند و به نتیجه هم برسد. اما کورکورانه زندگى خواهد کرد و در نتیجه، نه تنها به سعادت و رستگارى نمى رسد، بلکه در آخرت زیان مندتر خواهد بود.
ج. نگاهى به سوره بقره
این طرز فکر در ابتداى سوره بقره نیز به چشم مى خورد. مى توان آن را در قالب جدول مقایسه اى زیر بیان نمود:
- مکتب الهى انبیا
- مکتب مادى گرایانه
«الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین» (بقره 2و1)
الف. لام، میم. این است همان کتابى که درآن هیچ شکى نیست، پرهیزگاران را راهنماست.
«الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلوة و ممّارزقناهم ینفقون»(بقره:3)
آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز مى گزارند و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق مى کنند.
«والذین یؤمنون بما أنزل الیک و ما أنزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون» (بقره:4)
و آنان که به آنچه برتو و بر پیامبران پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و به آخرت یقین دارند.
«اولئک على هدى من ربّهم و اولئک هم المفلحون. (بقره:5); ایشانند که از سوى پروردگارشان سوار بر مرکب هدایتند و هم ایشانند که رستگارانند.
"انّ الذین کفروا سواءٌ علیهم ءأنذرتهم أم لهم تنذرهم لا یؤمنون. (بقره:6)
کافران را خواه بترسانى یا نترسانى، تفاوتشان نکند، ایمان نمى آورند.
]از نماز و انجام مراسم عبادى نهى مى کنند.
اموال خود را جهت منع مردم از راه خدا خرج مى کنند. ایمانى به کتب الهى و آخرت ندارند.[
«ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على أبصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم; (بقره:7)
خدا بر دل هایشان و بر گوششان مهر نهاده و بر چشمانشان پرده اى است، و برایشان عذابى است بزرگ.
ناگفته پیداست که ملاک جدول مقایسه اى ما در مقابل دو مکتب، بر اساس همان تعریفى است که از مکتب ارائه دادیم; یعنى بینش و دیدگاهى که طبعاً منجر به اعمالى شده و نهایتاً به دو راه هدایت و ضلالت و نیز به دو عاقبت خیر و شرّ منتهى مى شود. در این راستا، ما نیز همان اسلوب و ساختار قرآن را در ابتداى این سور لحاظ کرده ایم. به همین دلیل، در مقابل اقامه نماز و پرداخت زکات به عنوان اصول عملى مکتب الهى انبیا، رفتارهاى جزئى کسانى را که به مکتب مادى گرایانه التزام دارند، ذکر نکردیم. قرآن کریم نیز به طور جزئى در این بحث چیزى نفرموده، بلکه یک نگرش و بینش کلى را مطرح فرموده است. مانند این که در مقابل رفتارهاى عملىِ مؤمنانِ به مکتب وحى، درباره اعمال کسانى که ملتزم به مکتب مادّى اند مى فرماید: ما اعمالشان را بر ایشان زینت مى دهیم. و پس از آن، به صورت کلّى اشاراتى مبنى بر تمسخر گروه مقابل و نیز فساد در زمین دارد.
امّا جهت آگاهى از پاره اى عملکردهاى پیروان مکتب مادى گرا مى توان به آیات زیر اشاره نمود:
- اصول عملى مکتب الهى انبیا
- پاره اى از عملکردهاى پیروان
- مکتب مادّى گرا
«الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون» (بقره:3)
«أرءیت الّذى ینهى عبداً اذا صلّى» (علق: 10-9)
«انّ الذین کفروا ینفقون أموالهم لیصدّوا عن سبیل اللّه...» (انفال:36)
بنابراین، همان طور که ملاحظه مى شود، مى فرماید: کتابى که در پیش روى دارید، همان کتاب موعود است.20 کتابى با عظمت که جاى هیچ شک و تردیدى در آن نیست. این کتاب براى انسان هاى متقى مایه هدایت است. کسانى که در مکتب الهى ثبت نام کنند: «الذین یؤمنون بالغیب» و براى اعلام وفادارى به آن، ملتزم به اصول عملى این مکتب شوند: «... ویقیمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون» بنابراین، باز هم مکتب، مکتب نماز و روزه و زکات و ... است. مکتب وحى است که مبتنى بر «اصل بودن آخرت» مى باشد. «و هم بالاخرة هم یوقنون» و این ها کسانى هستند که سوار بر مرکب هدایت الهى مى تازند: «اولئک على هدى من ربهم...» اگر کسى دنبال رستگارى و سعادت است، بداند که با ثبت نام در چنین کلاسى، کلاس بندگى خدا، و درس خواندن و تلاش در آن، به سعادت نایل مى یابد. در حقیقت، کسانى که سلیم النفس21 باشند، دل به چنین مکتبى سپرده و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود را براساس آن تنظیم مى کنند.22
در مقابل، انسان هایى هستند که برایشان پند و انذار یا عدم انذار انبیاى الهى و مبلّغان مکتب وحى تفاوتى نمى کند و ایشان منکر مکتب الهى انبیا هستند. این دسته از انسان ها، افراد منافق و کاذب را هم شامل مى شود. براى ایشان اصل زندگى دنیاست و به آخرت اعتقاد قلبى ندارند.23 بنابراین، مورد اضلال خداوند نیز واقع مى شوند: «ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على أبصارهم غشاوة...» و نه تنها به سعادت و رستگارى دست نمى یابند، بلکه دچار بدبختى و هلاکت مى شوند. اینان افرادى هستند که دنباله روى مکاتب دنیاگرایى هستند.24 همان طور که از شاخص هاى چنین مکتب هایى، تمسخر مکتب الهى و پیروان آن مى باشد، اعضاى این مکتب دنیاگرا نیز به مسخره طرف داران مکتب وحى پرداخته و ایشان را به دلیل قبول چنین مکتبى سفیه و نادان مى شمرند و زمانى که از ایشان دعوت مى گردد که در مکتب الهى ثبت نام کنند، مى گویند: آیا ما نیز مانند سفیهان عمل کنیم؟!
« و اذا قیل لهم ءامنوا کماء امن النّاس قالوا أنؤمن کما ءامن السّفهاء ألا انّهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون»(بقره:13); «و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، مى گویند: آیا ما نیز همانند بى خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید که آنان خود بى خردانند ونمى دانند. و این افراد به گفته قرآن کریم، همان کسانى هستند که بدون این که بفهمند موجب فساد در زمین مى باشند.25 قرآن کریم رفتارهاى ایشان را ناشى از یک مسأله روانى مى داند و آن این که، دل و روح آنان بیمار است. به کیفر دروغى که مى گویند به عذابى دردناک گرفتار مى شوند.26
به نظر مى رسد، منظور از این بیمارى با توجّه به طلیعه اولین فراز آیات (ذلک الکتاب لا ریب فیه)، همان طور که مرحوم طبرسى نیز مى فرماید، بیمارى شک و تردید است که آفت قلب بوده و آن را از حال صحت و اعتدال
خارج مى سازد.27 در ابتداى سوره، راهنماى مکتب وحى را کتابى معرفى کرده است که در بیانات آن هیچ شک و تردیدى وجود ندارد. و اینک آنان که به این کتاب و کتاب هاى الهى پیش از آن نیز ایمان ندارند،28 نسبت به اصول اعتقاد مکتب الهى انبیا، در دل خود مرض شک و تردید دارند. و خود را مصلح پنداشته29 و به استهزاء طرف داران طرف مقابل مى پردازند.
همواره در مقابل انبیا، دو دسته موضع گیرى منفى دارند:
1. قدرتمندان، مانند فرعون و نمرود و امثال ایشان;
2. متفکران که اگر فاسد باشند عالَم را به فساد مى کشانند.
این دو گروه، به ویژه گروه دوم، معمولاً دست به مکتب سازى مى زنند و عدّه اى نیز به دنبال ایشان به راه مى افتند.
در قرآن کریم آمده است که هرگاه گروهى را در جهنم مى افکنند، مأموران جهنم مى پرسند: این چه وضعى است؟ مگر هشدار دهندگان برایتان نیامدند؟30 و جواب گویند: چرا، اما ما گفتیم: این حرف ها دروغ است. خدا چیزى نازل نکرده و به پیامبران گفتیم: شما گمراهید.31 و نیز گویند: اگر مى شنیدیم یا تعقل مى کردیم، امروز در جهنم نبودیم.32 روشن است این دسته به سخنان پیامبران الهى دل نداده اند و چون با حالت موضع گیرى با کلام خدا برخورد مى کردند، حرف حقّ را نمى پذیرند.
بنابراین، مردم به دو دسته مقابل هم تقسیم مى شوند:
1. «... أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ثمّ یردّ الى ربّه فیعذّبه عذاباً نکراً»(کهف: 87); امّا هر کس که ستم کند ما عقوبتش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش مى برند تا او نیز به سختى عذابش کند.
2. «و أمّا من ءامن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنى و سنقول له من أمرنا یسراً»(کهف: 88); و امّا هرکس که ایمان آورد و کارهاى شایسته کند، اجرى نیکو دارد. و درباره او فرمان هاى آسان خواهیم راند.
سرانجام عاقبت کار هر یک نیز معلوم است. دسته اول، همانانند که تنها براى زندگى دنیا تلاش مى کنند و گمان مى کنند که کار بسیار خوبى هم انجام مى دهند; زیرا به آخرت ایمان ندارند. ایشان همان کسانى هستند که آیات و پیامبران الهى را به مسخره گرفته اند.
امّا دسته دوم در مقابل آن ها، ایمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند. علاوه بر آن، به لقاى پروردگار خود امید دارند و تمام اعمال خود را بر پایه محور بودن خداى سبحان انجام مى دهند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 آن گاه که برادرشان نوح به آن ها گفت: آیا پروا نمى کنید؟ من براى شما پیامبرى امین هستم. از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. (شعرا: 106ـ108)
2 «قل انّما أنا بشر مثلکم یوحى الىّ أنّما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربّه أحداً.» (کهف: 110)
3 بنگرید به آیات 105، 124، 142، 160، 177، از سوره شعراء
4 شعراء: 108، 110، 126، 131، 144، 150، 163، 179.
5 در اینجا وجه تمایز اندیشه و قلب مشخص مى شود; چه این که تعلق قلبى هیچ گاه در اندیشه متمرکز نمى شود.
6 مرحوم طبرسى ذیل آیه فوق به نوعى همین مضمون را اراده کرده است. ر.ک.به: فضل بن الحسن الطبرسى الطوسى، مجمع البیان لعلوم القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1379 ق، ج 12، ص 46
7 ر.ک.به: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، نشر دارالکتاب الاسلامیه، 1353، ص 64
8 سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 15، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، 1397 ق، ص 30
9 سید على اکبر قرشى، احسن الحدیث (تفسیر)، ج 12، واحد تحقیقات اسلامى، بنیاد بعثت، 1366، ص 70
10 سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 20، ص 294
11 مجمع البیان، ج 3، ص 92
12 المیزان، ج 10، ص 11
13 منظور از «العاجلة» به قرینه «الاخرة» در آیه بعد، دنیا مى باشد. (المیزان، ج 13، ص 65)
14 «... و ترکهم فى ظلمات لایبصرون»; و خداوند نابینا در تاریکى رهایشان کرد. (بقره:17)
15 «الحَکَمة» آهنى است در لگام اسب که آن را از سرپیچى از فرمان سوارش باز مى دارد. و حکیم صاحب حکمت است. به معناى محکم و متقن و غیر قابل تردید. (خلیل جرّ، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ج 1، ص 852 و 853، امیرکبیر، 1375. از تعبیر «حکیم» معلوم مى شود که قرآن کریم حقیقتى شعورمند دارد.
16 «کانوا قلیلاً من الّیل ما یهجعون وبالاسحارهم یستغفرون.» (ذاریات: 17و18); اندکى از شب را مى خوابیدند و به هنگام سحر استغفار مى کردند. از این آیات مشخص مى شود که یکى از رفتارهاى «محسنین» در دنیا این است که ایشان ارتباط خود را با خداوند محکم مى کردند و همان طور که در مجمع البیان آمده، ایشان اهل نماز شب بوده اند. (مجمع البیان، ج 5، ص 155)
17 «و فى أموالهم حقّ للسّائل و المحروم.» ذاریات: 19); و در اموالشان براى سائل و محروم حقى بود. و این انفاق به قدرى است که در زندگیشان اثر مى گذارد. و از این آیه معلوم مى شود که انسان «محسن» در برنامه زندگى خود رسیدگى به بندگان خدا را نیز بر خود واجب شمرده است. شایان ذکر است که این انفاق مالى نیز زمانى داراى اجراست و در نزد خداوند ارزشمند مى باشد که براى خدا صورت گیرد، نه این که صرفاً از روى حسّ انسان دوستى باشد; چرا که مى فرماید: «انّما نطعمکم لوجه اللّه...» (دهر: 9); جز این نیست که شما را تنها به خاطر خدا اطعام مى کنیم.
18 المیزان، ج 15 ، ص 371.
19 تفسیر نمونه، ج 15، ص 397.
20 مجمع البیان، ج 1، ص 35 و نیز بنگرید به تفسیر نمونه، ج 1، ص 38.
21 سلیم النفس بودن ایشان با استفاده از تقابل آیات قبلى با این آیه برداشت مى شود: «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً...» (بقره:10)
22 مصلح بودن پیروان مکتب وحى از تقابل با این آیات به دست مى آید: «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انّما نحن مصلحون ألا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون.» (بقره: 11 ـ12)
23 «و من الناس من یقول ءامنا بالله و الیوم الاخر و ما هم بمؤمنین.» (بقره: 8)
24 «و من الناس من یقول ءامنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین.»(بقره:8); پاره اى از مردم مى گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، حال آنکه ایمان نیاورده اند.
25 «الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون.» (بقره: 12)
26 «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً و لهم عذاب ألیم بما کانوا یکذبون» (بقره: 10)
27 مجمع البیان، ج 1، ص 47.
28 این معنا با توجه به تقابل این دسته نسبت به دسته اول از آیه زیر به دست مى آید: «والّذین یؤمنون بما أنزل الیک و ما أنزل من قبلک ...» (بقره: 4)
29 «... قالوا انّما نحن مصلحون.» (بقره: 11)
30 «... کلّما ألقى فیها فوج سألهم خزنتها ألم یأتکم نذیر.» (ملک: 8)
31 «قالوا بلى قد جاءنا نذیر فکذّبنا و قلنا ما نزّل اللّه من شىء ان أنتم الاّ فى ضلال کبیر.» (ملک: 9)
32 «و قالوا لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنّا فى أصحاب السّعیر.» (ملک: 10)
در این مقاله برآنیم تا به اختصار شاخص اصلى هر مکتب را بیان کنیم و با توجه به نگرش کلّى در آیات قرآنى به مقایسه بین آن دو بپردازیم.
از منظر قرآن کریم، رستگارى و سعادت بشر در گرو دو چیز است: ایمان و عمل صالح. این هر دو اصل اساسى در مکتب الهى است. در مقابل، خسران و شقاوت بشر در پیروى از مکاتب مادى است. در جاى جاى قرآن کریم این دو مکتب در برابر یکدیگر قرار گرفته و به مقایسه بین آن ها پرداخته شده است. یکى مکتب الهى انبیا که از زمان حضرت نوح(علیه السلام) به طور رسمى، آغاز1 و تا زمان پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)ادامه یافته است.2 دیگرى مکتب دنیاگرایانه، که ساخته تراوشات ذهنى بشرى و مبتنى بر نفى مبدأ و معاد است. البته، این مقایسه در قالب یک تقابل مبنایى در اصل و ریشه صورت گرفته است. از این رو، منظور ما از مکتب، اساس بینش هایى است که نهایتاً به دو راه منجر مى شود: در یک سو، مکتب الهى انبیا بر پایه حقّ و نور، و در سوى دیگر، مکتب دنیاگرایانه برپایه باطل و ظلمت. این مکتب ساخته وپرداخته انسان هاست. به همین دلیل، با گذشت زمان، کاستى هاى خود را نشان مى دهد و تناقضات موجود در آن نمایان مى شود. چه این که آدمى با اطلاعات محدود خویش و با اندیشه هاى گره خورده به بسیارى از پایبندها و سنت هاى صحیح و سقیم، نمى تواند نگاهى جامع و به دور از هر نقص در مورد مسائل سرنوشت ساز در خصوص مسائل زندگى خود داشته باشد. این امر به زودى خود را در عمل نشان مى دهد.
مهم ترین شاخص هاى مکتب الهى انبیا
الف. محوریت خداى سبحان
اوّلین اصل مهم و اساسى در این مکتب، «محور بودن خداى سبحان» است; بدین معنا که محور تقدس و ارزشْ خداست. پس این مکتب برپایه حقّ و نور است و محوریت خداى سبحان در تمام جهات زندگى، در سه مرتبه اندیشه، قلب و عمل مطرح است:
1. محوریت خدا در مرحله اندیشه: در سوره «شعراء» از قول چند تن از پیامبران3 فرازى به صورت مشترک تکرار شده است که بیانگر محور بودن خداى سبحان در اصل دعوت این پیامبران مى باشد، آن جا که مى فرماید:"از خدا بترسید و از من اطاعت کنید."4
براساس این کریمه، خداوند در کانون تقدّس قرار گرفته و هیچ ذاتى در عرض او نخواهد بود. در منظر قرآن، "این بدان سبب است که خدا حق است و آنچه جز او به خدایى مى خوانند باطل است."(حج: 62)
بنابراین، چون این مکتب بر محور خداست و تنها همو حقّ است، پس این مکتب الهى نیز بر پایه حقّ استوار مى باشد.
2. محوریت خدا در مرتبه قلب: محوریت خدا در مرتبه قلب بدین معناست که آدمى در قلب خود به چیزى استقلالاً جز به خدا تعلّق نداشته باشد. مانند این که «محبّت» به معناى تعلّق قلبى5 به خداوند، در قرآن کریم مطرح گردیده، آن جا که مى فرماید: "به زودى خداوند قومى را که (بسیار) دوست دارد و آن ها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند، مى آورد.» (مائده: 54)
3. محوریت خدا در مرتبه عمل: بالاترین مصداق این مرتبه از خدامحورى، موضوع «اطاعت» است و همان طور که گفته شد، همه انبیاى الهى در کنار اندیشه خدا محورى و خداترس بودن، در مقام عمل، قوم خود را به اطاعت از خود دعوت مى کرده اند: «پس از خدا بترسید و از من طاعت کنید.» (شعرا: 108)
البته، محور «اطاعت» خداست و به اذن او اطاعت انبیا و اولیاى الهى، که فرستادگان اویند، نیز واجب مى باشد. همان طور که مى فرماید:" خداوند را اطاعت کنید و رسول او و اولوالامر خودتان را اطاعت کنید." (نساء: 59)
بر این اساس اصل «اطاعت خدا» به طور مطلق است و اطاعت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)و اولیاى الهى، که وابسته به اویند نیز به طور مطلق به اذن خدا واجب است.6 از سوى دیگر، اطاعت فرزندان از پدر و مادر و اطاعت زوجه از زوج به دلیل فرمان خدا نیز فرض و واجب است.
بنابراین، با توجه به این که خداوند حقّ است و محور و معیار سنجش ارزش، خداى سبحان است، «و الوزنُ یومئذ الحقّ ...» (اعراف: 8) در نتیجه، هر آنچه در ارتباط با او و براى رضاى او انجام گیرد، در مسیر نور است; چون محور تقدّس خداست و این اصلى اساسى در مکتب الهى است.
ب. اصل بودن حیات اخروى
دومین شاخص مکتب الهى، «اصل بودن حیات اخروى» است. همان طور که قرآن کریم مى فرماید: "و هر که خواهان آخرت باشد در طلب آن سعى کند و مؤمن باشد، جزاى سعیش داده خواهد شد." (اسراء: 19)
اصل بودن حیات اخروى به این دلیل از آیه فوق به دست مى آید که تنها ایمان به آخرت مطرح نشده، بلکه براى تحقق آن همتى والا و روحیه اى عالى در پشت این اراده نهفته است که تنها به حیطه فکر و اندیشه محدود نمى شود، بلکه تمام ذرات وجود انسان را در برگرفته و به حرکت وا مى دارد، تا نهایت سعى و تلاش خود را براى تعلق به حیات ابدى مصروف دارد.7 این جاست که وعده داده و مى فرماید: "هر کس کشت آخرت را بخواهد، به کشته اش مى افزاییم." (شورى: 20)
ج. ضرورت پاى بندى به اصول عملى
سوّمین شاخص مکتب الهى، ضرورت پایبندى به اصول عملى و به عبارت عام تر، انجام عمل صالح است. مهم ترین این اصول عملى، نماز و زکات و انفاق مالى است. چنان که در قرآن آمده است: " آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز مى گذارند، و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق مى کنند.» (بقره:3)
و نیز مى فرماید: "آنان که نماز مى گذارند و زکات مى دهند." (نمل:3 / لقمان:4)
بنابراین، در یک نگاه کلى مى بینیم که پیام فرستادگان مکتب وحى بر این سه اصل اساسى استوار است: «قل انّما أنا بشر مثلکم یوحى الىّ أنّما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً ولا یشرک بعبادة ربّه أحداً» (کهف:11); بگو من انسانى همانند شما هستم، به من وحى مى شود. هر آینه خداى شما خدایى است یکتا، هر کس دیدار پروردگار خویش را امید مى بندد، باید کردارى شایسته داشته باشد و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد. آیه متضمن سه اصل اساسى است که بیان گر شاخص هاى مکتب وحى است:
1. محوریت خداى سبحان: «انّما الهکم اله واحد»، «ولا یشرک بعبادة ربّه احداً»;
2. اصل بودن آخرت: «فمن کان یرجوا لقاء ربّه»;
3. ضرورت پایبندى به اصول عملى: «فلیعمل عملاً صالحاً.»
مهم ترین شاخصه هاى مکتب دنیاگرایان
الف. عدم ایمان به آخرت
در درجه اول، عدم ایمان به آخرت زیربناى اصول اعتقادى مکتب هاى دنیاگرایانه مى باشد، چنان که قرآن کریم مى فرماید: "اعمال کسانى را که به آخرت ایمان ندارند در نظرشان بیاراستیم. از این روى سرگشته مانده اند." (نمل:4) پیروان چنین مکتب هایى حشر و نشر انسان را در روز قیامت تکذیب مى کنند. همان طور که قرآن کریم گزارش این اعتقاد را از قول اشراف و ثروتمندان اقوام گذشته بیان مى کند. آن جا که مى فرماید: "و اشرافیان از قوم او که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب مى کردند و در زندگى دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند..." (مؤمنون: 33) در جایى دیگر مى فرماید: " آیا به شما وعده مى دهد که چون مردید و خاک و استخوان شدید، شما را از گور بیرون مى آورند؟ این وعده اى که به شما داده شده بعید است، بعید." (مؤمنون: 35و36)
بنابراین دیدگاه، این مکتب درست مقابل مکتب الهى است. چنان که آیه شریفه زیر نیز بیانگر همین مطلب است: "بگو من انسانى هستم همانند شما. به من وحى شده که خدایتان خدایى است یکتا. پس بدو روى آورید و از او آمرزش بخواهید. و واى بر مشرکان، آن هایى که زکات نمى دهند و به آخرت ایمان ندارند." (فصلت: 6و7) همان طور که ملاحظه مى شود، کسانى که در خط مکتب وحى نیستند، نه به اصول عملى آن پایبند مى باشند و نه اعتقادى به آخرت دارند.
ب. اصل بودن حیات مادى
دومین شاخص اساسى این مکتب، «اصل پنداشتن حیات مادى» مى باشد. اعتقاد به اصالت زندگى دنیوى، داراى آثار و پیامدهایى است از جمله:
1. دنیا محورى: آنان که به آخرت ایمان ندارند، از هر چه غیر از دنیاست منقطع گشته، یک سره به دنیا روى آورده و گویند: «ان هى الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین» (مؤمنون: 37); جز همین زندگانى دنیوى ما هیچ نیست، به دنیا مى آییم و مى میریم و دیگر بار زنده نمى شویم.
ایشان، به عقیده مرحوم علامه طباطبایى، با استدلال خویش مبنى بر این که مبلّغان دین الهى چون سایر مردم مى خورند و مى نوشند، براى انسان جز صفات حیوانى مثل خوردن و نوشیدن، کمال و فضیلت دیگرى سراغ نداشته و تنها همین معانى را سعادت مى پندارند. و تنها خوشبختى بشر را در آزادى و چریدن و لذت بردن مانند حیوانات مى دانند.8 و این معانى در این کریمه جلوه گر است که مى فرماید: «... ما هذا الاّ بشر مثلکم یأکل ممّا تأکلون منه و یشرب ممّا تشربون»(مؤمنون: 33); این مرد انسانى است همانند شما، از آنچه مى خورید، مى خورد و از آنچه مى آشامید، مى آشامد."
2. ترجیح دادن حیات مادى: خداوند متعال با چنین تفکرى به شدت برخورد کرده و جهنم را جایگاه آنان مى داند و مى فرماید: "پس هر که طغیان کرده و زندگى این جهانى را برگزیند، جهنم جایگاه اوست." (نازعات: 37الى39) و برگزیدن زندگى دنیا بدین معناست که، تمام همّ و غم خود را مصروف زندگى دنیا کرده و از آخرت دست بردارد،9 و به پیروى از هواى نفس به دنبال زینت حیات دنیا برود.10
3. خشنودى به حیات مادى: قرآن کریم، کسانى را که به زندگى دنیا خشنودند و ناامید از لقاى الهى اند، بى خبر از آیات الهى معرفى کرده مى فرماید: "کسانى که به دیدار ما امید ندارند و به زندگى دنیوى خشنود شده و بدان آرامش یافته اند، و کسانى که از آیات ما بى خبرند." (یونس:7)
و منظور از خشنودى به حیات دنیا این است که انسان همه کوشش و تلاش خود را بدان اختصاص دهد و به جاى دیگرى امید نداشته و به دنیا دلبستگى و دلخوشى پیدا کند.11 چنین کسى به دنیا راضى شده و دلش به آرامشى کاذب مطمئن مى گردد.12
4. شتابان به دنبال دنیا: خداوند متعال جایگاه کسانى را که به دنبال دنیا هستند، جهنم معرفى کرده و مى فرماید: "هر که خواهان این جهان باشد، هر چه خواهیم به زودى ارزانى اش داریم، آن گاه جهنم را جایگاه او سازیم تا نکوهیده و مردود بدان درافتد." (اسراء: 18)
تعبیر «کان یرید العاجلة»، که به صورت ماضى استمرارى آمده، نشانگر این است که عده اى دائماً دنبال دنیا 13 هستند و براى دست یابى به موهبت هاى نقد زندگى دنیا، چنین شتابان در پى آنند. این که انسان پیوسته به دنبال لذات مادى و زندگى دنیا باشد، به منزله اصل گرفتن حیات مادى است. البته، خداوند هم متقابلاًدر اعطاى امکانات دنیوى شتاب مى کند، اما با دو شرط: «ما نشاء» و «لمن نرید»; یعنى آن قدرى که خدا بخواهد و به هر که خدا بخواهد امکانات مى دهد و همان طور که حقّ وعده فرموده است، نهایتاً عاقبت شرّى در انتظار اوست.
حاصل آن که، پیروان مکتب هاى دنیاگرا ابتدا، به دلیل عدم اعتقاد به زندگى پس از مرگْ از غیر دنیا دل شسته و در تمام امور زندگى، تنها دنیا را مدار و محور خود قرار مى دهند (دنیا محورى)، آن گاه زندگى دنیا را انتخاب کرده و جذب زیورهاى آن مى گردند (ترجیح دنیا)، سپس، مجذوب حیات مادى بوده و به آن دلخوش اند (خشنودى به زندگى مادى.) با چنین اعتقاد و احساسات قلبى، در عمل نیز تنها براى زندگى تلاش مى کنند (شتابان به دنبال دنیا.) بدین سان، شعار «اصلْ زندگى دنیاست» را تجسم عینى مى بخشند. همان طور که امروزه نیز از نظر برخى افراد سطحى نگر، خوشبخت کسى است که از نظر امکانات مادى و دنیایى، در رفاه و آسایش ظاهرى باشد.
ج. بى اعتنایى به مکتب وحى و انبیاى الهى
سومین شاخص بارز مکتب هاى دنیاگرا بى اعتنایى به مکتب وحى و انبیاى الهى است. همان طور که قرآن کریم مى فرماید: «و من الناس من یشترى لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم و یتّخذها هزواً اولئک لهم عذاب مهین»(لقمان:6); بعضى از مردم خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانى مردم را از راه خدا گمراه کنند و آیات خدا را (راه خدا را) به مسخره مى گیرند. نصیب اینان عذابى است خوار کننده. مکتب هاى دنیایى، راه خدا را مسخره مى کنند، کتاب خدا را به تمسخر مى گیرند و داستان هاى آن را اسطوره مى پندارند. هنگامى که مبلّغان الهى، پیام خدا را به ایشان گوشزد مى کنند آنان را استهزاء کرده یا با بى اعتنایى و خود پسندى روى برمى گردانند. و این گزارشى است که آیات قرآن بیان گر آن است: «واذا تتلى علیه ءایاتنا ولىّ مستکبراً کأن لم یسمعها کأنّ فى أذنیه و قراً...»(لقمان: 7); و چون آیات ما بر آن ها خوانده شود، با خودپسندى روى برگردانند، چنان که گویى نشنیده اند، یا همانند کسى که گوش هایش سنگین شده باشد مى مانند.
جالب این جاست که پیروان این مکتب، مؤمنان و معتقدان به مکتب الهى را سفیه و نادان مى شمارند و مى گویند: آیا ما نیز همانند بى خردان ایمان بیاوریم؟ (بقره: 13)، در حالى که خداوند مى فرماید: «...ألا انّهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون» (بقره:13); آگاه باشید، که آنان خود بى خردانند و نمى دانند. از سوى دیگر، گاه به مقتضاى زمان، هنگامى که در میان جمعى مؤمن قرار مى گیرند، اظهار ایمان مى کنند، اما در پنهان چون با دیو سیرتانى مانند خویشتن دیدار مى کنند مؤمنان را مسخره مى نمایند: «اللّه یستهزىء بهم ویمدّهم فى طغیانهم یعمهون» (بقره:14); خداست که آنان را استهزا مى کند و وامى گذاردشان تا همچنان در طغیان خویش سرگردان بمانند.
البته، ایشان در تاریکى اعتقاداتشان، ترسان و سرگردان مى مانند.14 پس، مکتب ایشان بر پایه ظلمت است. هرچند ممکن است مانند ابرى پرباران با جولانى چون برق و آوازه اى چون طنین رعد در جامعه بدرخشند.(بقره:19) اما هراز چند گاهى با بر دمیدن برقى، چند گامى برمى دارند و چون خاموش شود، از رفتن باز مى ایستند.(بقره:20) و این دقیقاً همان جولان باطل است که چون زمینه مساعد شود، جلوه گر شده و چون مقدمات پذیرش آن در جامعه فراهم نباشد خاموش مى گردد. بنابراین، دیدگاه دنیاگرایى بر پایه باطل بنا گردیده است. هرچند پرهیاهو و پر زرق و برق به نظر مى رسد، امّا به زودى از جلوه افتاده و روشنایى و برقش به افول مى گراید.
آیات در مقام مقایسه
اینک به بررسى مقایسه اى بین آیات مربوط به دو دیدگاه مى پردازیم:
الف. نگاهى به سوره لقمان
«الف، لام، میم. این ها آیه هاى کتاب حکمت آمیز است. نیکو کاران را هدایت و رحمتى است. آنان که نماز مى گزارند، و زکات مى دهند، و به آخرت یقین دارند. اینان از جانب پروردگارشان هدایت یافته اند، و اینان رستگارانند.» (لقمان: 5ـ1)
در این آیات شریفه، سه موضوع به چشم مى خورد:
اول: معرفى قرآن کریم از زبان خود;
دوم. معرفى نیکوکاران، که قرآن براى ایشان هدایت است;
سوم. نتیجه کار نیکوکاران، احسان است.
سپس مى فرماید: کتابى که در پیش روى دارید، کتاب حکیم15 الهى است و باید به این مجموعه، با این تلقى نگریست که این کتاب، نظام نامه آیات حکیم الهى است.
سپس در ادامه مى فرماید: و بعضى از مردم خریدار سخنان بیهوده اند، تا به نادانى مردم را از راه خدا گمراه کنند، و قرآن را (راه را) به مسخره مى گیرند، نصیب اینان عذابى است خوار کننده. (لقمان: 6)
بنابراین، این مجموعه آیات در نگاه کلى، مقایسه اى است بین دو مکتب و در ضمن این آیات، هر دو مکتب معرفى مى شوند. قرآن کریم بدین طریق، اندیشه اى را بیان مى کند که در تمام زمان ها مصداق دارد. بدین معنا که عده اى براى گردآورى حرف هاى بیهوده سرمایه گذارى مى کنند و مکتب سازى مى نمایند. چرا؟ «...لیضلّ عن سبیل اللّه بغیر علم...»، تا مردم را از راه خدا دور کنند. مصداق چنین تفکرى، مکتب هاى مادى امروزى است که چنین روشى را اعمال مى کنند. البته، از جانب خداوند عذاب خوار کننده اى براى ایشان در نظر گرفته شده است.
امروزه همه مکتب هاى دنیایى که روى کار آمده و یا مى آیند مدعى سعادت، نجات، فلاح و رستگارى هستند. قرآن کریم نیز در این سوره، خط سعادت بشر را بیان کرده و شرط فلاح و رستگارى را در گرو ایمان و عمل صالح مى داند. همان طور که مى فرماید: این آیات حکیم الهى، هدایت و رحمت براى محسنین است: «هدىً و رحمةً للمحسنین.»
«محسن» کسى است که داراى ایمان است و اهل نماز و انفاق و یقین به آخرت باشد. بنابراین، براى «محسن» بودن شرایطى لازم است:
الف. ایمان به مکتب الهى (نام نویسى در مکتب);
ب. اقامه نماز;16
ج. اعلام وفادارى به مکتب با پرداخت زکات;17
د. تلاش و فعالیت در خط آخرت (یقین به آخرت).
بدین ترتیب، هدایت او قطعى است و ایشان دایماً بر مرکب هدایت سوارند: «اولئک على هدى من ربّهم». به عبارت دیگر، رستگارى از آن کسى است که در کلاس بندگى خدا نام نویسى کند و درس بخواند. در این صورت، «... انّه من یتّق و یصبر فانّ اللّه لا یضیع أجر المحسنین»(یوسف:90); هر که پرهیزگارى کند و شکیبایى ورزد، خدا مزد نیکوکاران را تباه نمى کند. بنابراین، درست است که گام برداشتن در راه خدا سخت و متضمن نوعى امتحان است، اما صبر و تقوا در همین دنیا نیز موجب سرافرازى است.
در طول تاریخ در مقابل مکتب الهى انبیا، مکتب هاى دیگرى همواره قد علم کرده و براى شعارهاى پوچ خود سرمایه گذارى مى کنند. عده اى از مردم نیز خریدار همین سخنان بیهوده اند. همان طور که قرآن کریم در این آیات مى فرماید، هدف این همه سرمایه گذارى بر سخنان پوچ، براى این است که مردم را گمراه کنند. این افراد از سراى دیگرى که در انتظار انسان است، خبرى ندارند و ناآگاهانه دنیا را اصل و در عوض، راه خدا را به مسخره مى گیرند. براى این دسته از انسان ها، عذابى خوار کننده و ذلّت بار پیش رو است. عکس العمل صاحبان این گونه مکتب ها، به هنگام شنیدن تلاوت آیات خدا، این است که با حالت استکبار و خودپسندى روى برمى گردانند. و دقیقاً به همین دلیل است که مواعظ مکتب الهى در ایشان تأثیرى نمى گذارد. گویى که این آیات را اصلاً نشنیده اند. مانند این که در دو گوش آن ها سرب ریخته اند: «و اذا تتلى علیه ءایاتنا.... ولىّ مستکبراً... کأن لم یسمعها... کأنّ فى أذنیه و قراً... فبشره بعذاب الیم»(لقمان:7); چون آیات ما بر آن ها خوانده شود.... با خودپسندى روى برمى گردانند، چنان که گویى نشنیده اند، یا همانند کسى که گوش هایش سنگین شده باشد، او را به عذابى درد آور بشارت ده. بارى، به راستى زمانى سخنان الهى و مواعظ انبیاى والامقام در قلب انسان اثر مى گذارد، که آدمى بدان حرف ها دل بدهد و گوش جان بسپارد حالْ اگر حالت موضع گیرى داشته و از درون واعظى نداشته باشد، چگونه واعظ بیرونى بر او تأثیر خواهد گذاشت؟ چنین کسى سرانجامى جز گرفتار شدن به عذاب دردناک الهى نخواهد داشت. و این است آن وعده سعادت بشر که مکاتب دنیاگرایى مدّعى آن هستند!!
ب. نگاهى به سوره نمل
در جاى دیگر، قرآن کریم همین خط فکرى را معرفى نموده و مکتب الهى را با مکتب دنیاگرایى دیگر مقایسه مى کند:
مقایسه تقابل دو مکتب در سوره نمل مکتب الهى انبیا مکتب دنیاگرایى
«طس تلک ءایات القرآن و کتاب مبین. هدى و بشرى للمؤمنین. الذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزکوةوهم بالاخرة هم یوقنون.» (نحل:3ـ1)
طا. سین. این است آیات قرآن و کتاب روشنگر، رهنمون و مژده اى است براى مؤمنان; آنان که نماز مى گذارند و زکات مى دهند، به روز قیامت یقین دارند.
«انّ الذین لایؤمنون بالاخرة زیّنّا لهم أعمالهم فهم یعمهون
اولئک الذین لهم سوء العذاب و هم فى الاخرة هم الاخسرون» (نحل:5 و 4)
اعمال کسانى را که به آخرت ایمان ندارند در نظرشان بیاراستیم. از این رو، سرگشته مانده اند. ایشان همان کسانى هستند که عذاب سختى دارند و در آخرت زیان کارترین اند.
توجه به این آیات، روشن مى کند که از یک سو، شاخص و معیارهاى مکتب الهى انبیا معرفى گردیده و از سوى دیگر، شاخص مکتب دنیاگرایى. اما این که مى فرماید: اعمالشان را در نظرشان جلوه مى دهیم، به چه معناست؟ آیا حرف هاى خوب آنان را جلوه مى دهند یا حرف هاى بیهوده و باطلشان را؟ چه این که، سخنان ایشان نوعاً آمیخته اى از حقّ و باطل است و همین امر موجب گمراهى بسیارى از انسان ها مى شود و ضربه بزرگ ترى بر پیکره بشریّت وارد مى کند.
علامه طباطبایى(رحمه الله)مى فرماید: «معناى زینت دادن عمل این است که عمل را طورى قرار دهند که آدمى مجذوب و شیفته آن شود.»18
در تفسیر نمونه به این امر توجه شده است که در آیه مورد بحث، «تزیین» به خداوند نسبت داده شده، در حالى که در هشت مورد به شیطان و در ده مورد فعل به صورت مجهول آمده است. سپس، دلیل این نسبت را در این آیه مسبب الاسباب بودن خداوند متعال در عالم هستى معرفى کرده اند.19 بدین ترتیب، شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که منظور از «اعمال این ها را زینت مى دهیم»، این است که اعمال ایشان را به نتیجه مى رسانیم; یعنى اگر یک انسان ظالم هم گندم کشت کند، آن را به ثمر مى نشانیم. بدین معنا که محتمل است چنین آدمى دست به اقدامات خیر خواهانه بزند و به نتیجه هم برسد. اما کورکورانه زندگى خواهد کرد و در نتیجه، نه تنها به سعادت و رستگارى نمى رسد، بلکه در آخرت زیان مندتر خواهد بود.
ج. نگاهى به سوره بقره
این طرز فکر در ابتداى سوره بقره نیز به چشم مى خورد. مى توان آن را در قالب جدول مقایسه اى زیر بیان نمود:
- مکتب الهى انبیا
- مکتب مادى گرایانه
«الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین» (بقره 2و1)
الف. لام، میم. این است همان کتابى که درآن هیچ شکى نیست، پرهیزگاران را راهنماست.
«الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلوة و ممّارزقناهم ینفقون»(بقره:3)
آنان که به غیب ایمان مى آورند و نماز مى گزارند و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق مى کنند.
«والذین یؤمنون بما أنزل الیک و ما أنزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون» (بقره:4)
و آنان که به آنچه برتو و بر پیامبران پیش از تو نازل شده است ایمان مى آورند و به آخرت یقین دارند.
«اولئک على هدى من ربّهم و اولئک هم المفلحون. (بقره:5); ایشانند که از سوى پروردگارشان سوار بر مرکب هدایتند و هم ایشانند که رستگارانند.
"انّ الذین کفروا سواءٌ علیهم ءأنذرتهم أم لهم تنذرهم لا یؤمنون. (بقره:6)
کافران را خواه بترسانى یا نترسانى، تفاوتشان نکند، ایمان نمى آورند.
]از نماز و انجام مراسم عبادى نهى مى کنند.
اموال خود را جهت منع مردم از راه خدا خرج مى کنند. ایمانى به کتب الهى و آخرت ندارند.[
«ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على أبصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم; (بقره:7)
خدا بر دل هایشان و بر گوششان مهر نهاده و بر چشمانشان پرده اى است، و برایشان عذابى است بزرگ.
ناگفته پیداست که ملاک جدول مقایسه اى ما در مقابل دو مکتب، بر اساس همان تعریفى است که از مکتب ارائه دادیم; یعنى بینش و دیدگاهى که طبعاً منجر به اعمالى شده و نهایتاً به دو راه هدایت و ضلالت و نیز به دو عاقبت خیر و شرّ منتهى مى شود. در این راستا، ما نیز همان اسلوب و ساختار قرآن را در ابتداى این سور لحاظ کرده ایم. به همین دلیل، در مقابل اقامه نماز و پرداخت زکات به عنوان اصول عملى مکتب الهى انبیا، رفتارهاى جزئى کسانى را که به مکتب مادى گرایانه التزام دارند، ذکر نکردیم. قرآن کریم نیز به طور جزئى در این بحث چیزى نفرموده، بلکه یک نگرش و بینش کلى را مطرح فرموده است. مانند این که در مقابل رفتارهاى عملىِ مؤمنانِ به مکتب وحى، درباره اعمال کسانى که ملتزم به مکتب مادّى اند مى فرماید: ما اعمالشان را بر ایشان زینت مى دهیم. و پس از آن، به صورت کلّى اشاراتى مبنى بر تمسخر گروه مقابل و نیز فساد در زمین دارد.
امّا جهت آگاهى از پاره اى عملکردهاى پیروان مکتب مادى گرا مى توان به آیات زیر اشاره نمود:
- اصول عملى مکتب الهى انبیا
- پاره اى از عملکردهاى پیروان
- مکتب مادّى گرا
«الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون» (بقره:3)
«أرءیت الّذى ینهى عبداً اذا صلّى» (علق: 10-9)
«انّ الذین کفروا ینفقون أموالهم لیصدّوا عن سبیل اللّه...» (انفال:36)
بنابراین، همان طور که ملاحظه مى شود، مى فرماید: کتابى که در پیش روى دارید، همان کتاب موعود است.20 کتابى با عظمت که جاى هیچ شک و تردیدى در آن نیست. این کتاب براى انسان هاى متقى مایه هدایت است. کسانى که در مکتب الهى ثبت نام کنند: «الذین یؤمنون بالغیب» و براى اعلام وفادارى به آن، ملتزم به اصول عملى این مکتب شوند: «... ویقیمون الصّلوة و ممّا رزقناهم ینفقون» بنابراین، باز هم مکتب، مکتب نماز و روزه و زکات و ... است. مکتب وحى است که مبتنى بر «اصل بودن آخرت» مى باشد. «و هم بالاخرة هم یوقنون» و این ها کسانى هستند که سوار بر مرکب هدایت الهى مى تازند: «اولئک على هدى من ربهم...» اگر کسى دنبال رستگارى و سعادت است، بداند که با ثبت نام در چنین کلاسى، کلاس بندگى خدا، و درس خواندن و تلاش در آن، به سعادت نایل مى یابد. در حقیقت، کسانى که سلیم النفس21 باشند، دل به چنین مکتبى سپرده و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود را براساس آن تنظیم مى کنند.22
در مقابل، انسان هایى هستند که برایشان پند و انذار یا عدم انذار انبیاى الهى و مبلّغان مکتب وحى تفاوتى نمى کند و ایشان منکر مکتب الهى انبیا هستند. این دسته از انسان ها، افراد منافق و کاذب را هم شامل مى شود. براى ایشان اصل زندگى دنیاست و به آخرت اعتقاد قلبى ندارند.23 بنابراین، مورد اضلال خداوند نیز واقع مى شوند: «ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على أبصارهم غشاوة...» و نه تنها به سعادت و رستگارى دست نمى یابند، بلکه دچار بدبختى و هلاکت مى شوند. اینان افرادى هستند که دنباله روى مکاتب دنیاگرایى هستند.24 همان طور که از شاخص هاى چنین مکتب هایى، تمسخر مکتب الهى و پیروان آن مى باشد، اعضاى این مکتب دنیاگرا نیز به مسخره طرف داران مکتب وحى پرداخته و ایشان را به دلیل قبول چنین مکتبى سفیه و نادان مى شمرند و زمانى که از ایشان دعوت مى گردد که در مکتب الهى ثبت نام کنند، مى گویند: آیا ما نیز مانند سفیهان عمل کنیم؟!
« و اذا قیل لهم ءامنوا کماء امن النّاس قالوا أنؤمن کما ءامن السّفهاء ألا انّهم هم السفهاء ولکن لا یعلمون»(بقره:13); «و چون به آنان گفته شود که شما نیز همانند دیگر مردمان ایمان بیاورید، مى گویند: آیا ما نیز همانند بى خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید که آنان خود بى خردانند ونمى دانند. و این افراد به گفته قرآن کریم، همان کسانى هستند که بدون این که بفهمند موجب فساد در زمین مى باشند.25 قرآن کریم رفتارهاى ایشان را ناشى از یک مسأله روانى مى داند و آن این که، دل و روح آنان بیمار است. به کیفر دروغى که مى گویند به عذابى دردناک گرفتار مى شوند.26
به نظر مى رسد، منظور از این بیمارى با توجّه به طلیعه اولین فراز آیات (ذلک الکتاب لا ریب فیه)، همان طور که مرحوم طبرسى نیز مى فرماید، بیمارى شک و تردید است که آفت قلب بوده و آن را از حال صحت و اعتدال
خارج مى سازد.27 در ابتداى سوره، راهنماى مکتب وحى را کتابى معرفى کرده است که در بیانات آن هیچ شک و تردیدى وجود ندارد. و اینک آنان که به این کتاب و کتاب هاى الهى پیش از آن نیز ایمان ندارند،28 نسبت به اصول اعتقاد مکتب الهى انبیا، در دل خود مرض شک و تردید دارند. و خود را مصلح پنداشته29 و به استهزاء طرف داران طرف مقابل مى پردازند.
همواره در مقابل انبیا، دو دسته موضع گیرى منفى دارند:
1. قدرتمندان، مانند فرعون و نمرود و امثال ایشان;
2. متفکران که اگر فاسد باشند عالَم را به فساد مى کشانند.
این دو گروه، به ویژه گروه دوم، معمولاً دست به مکتب سازى مى زنند و عدّه اى نیز به دنبال ایشان به راه مى افتند.
در قرآن کریم آمده است که هرگاه گروهى را در جهنم مى افکنند، مأموران جهنم مى پرسند: این چه وضعى است؟ مگر هشدار دهندگان برایتان نیامدند؟30 و جواب گویند: چرا، اما ما گفتیم: این حرف ها دروغ است. خدا چیزى نازل نکرده و به پیامبران گفتیم: شما گمراهید.31 و نیز گویند: اگر مى شنیدیم یا تعقل مى کردیم، امروز در جهنم نبودیم.32 روشن است این دسته به سخنان پیامبران الهى دل نداده اند و چون با حالت موضع گیرى با کلام خدا برخورد مى کردند، حرف حقّ را نمى پذیرند.
بنابراین، مردم به دو دسته مقابل هم تقسیم مى شوند:
1. «... أمّا من ظلم فسوف نعذّبه ثمّ یردّ الى ربّه فیعذّبه عذاباً نکراً»(کهف: 87); امّا هر کس که ستم کند ما عقوبتش خواهیم کرد. آن گاه او را نزد پروردگارش مى برند تا او نیز به سختى عذابش کند.
2. «و أمّا من ءامن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنى و سنقول له من أمرنا یسراً»(کهف: 88); و امّا هرکس که ایمان آورد و کارهاى شایسته کند، اجرى نیکو دارد. و درباره او فرمان هاى آسان خواهیم راند.
سرانجام عاقبت کار هر یک نیز معلوم است. دسته اول، همانانند که تنها براى زندگى دنیا تلاش مى کنند و گمان مى کنند که کار بسیار خوبى هم انجام مى دهند; زیرا به آخرت ایمان ندارند. ایشان همان کسانى هستند که آیات و پیامبران الهى را به مسخره گرفته اند.
امّا دسته دوم در مقابل آن ها، ایمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند. علاوه بر آن، به لقاى پروردگار خود امید دارند و تمام اعمال خود را بر پایه محور بودن خداى سبحان انجام مى دهند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 آن گاه که برادرشان نوح به آن ها گفت: آیا پروا نمى کنید؟ من براى شما پیامبرى امین هستم. از خدا بترسید و از من اطاعت کنید. (شعرا: 106ـ108)
2 «قل انّما أنا بشر مثلکم یوحى الىّ أنّما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحاً و لایشرک بعبادة ربّه أحداً.» (کهف: 110)
3 بنگرید به آیات 105، 124، 142، 160، 177، از سوره شعراء
4 شعراء: 108، 110، 126، 131، 144، 150، 163، 179.
5 در اینجا وجه تمایز اندیشه و قلب مشخص مى شود; چه این که تعلق قلبى هیچ گاه در اندیشه متمرکز نمى شود.
6 مرحوم طبرسى ذیل آیه فوق به نوعى همین مضمون را اراده کرده است. ر.ک.به: فضل بن الحسن الطبرسى الطوسى، مجمع البیان لعلوم القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1379 ق، ج 12، ص 46
7 ر.ک.به: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، نشر دارالکتاب الاسلامیه، 1353، ص 64
8 سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 15، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، 1397 ق، ص 30
9 سید على اکبر قرشى، احسن الحدیث (تفسیر)، ج 12، واحد تحقیقات اسلامى، بنیاد بعثت، 1366، ص 70
10 سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 20، ص 294
11 مجمع البیان، ج 3، ص 92
12 المیزان، ج 10، ص 11
13 منظور از «العاجلة» به قرینه «الاخرة» در آیه بعد، دنیا مى باشد. (المیزان، ج 13، ص 65)
14 «... و ترکهم فى ظلمات لایبصرون»; و خداوند نابینا در تاریکى رهایشان کرد. (بقره:17)
15 «الحَکَمة» آهنى است در لگام اسب که آن را از سرپیچى از فرمان سوارش باز مى دارد. و حکیم صاحب حکمت است. به معناى محکم و متقن و غیر قابل تردید. (خلیل جرّ، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ج 1، ص 852 و 853، امیرکبیر، 1375. از تعبیر «حکیم» معلوم مى شود که قرآن کریم حقیقتى شعورمند دارد.
16 «کانوا قلیلاً من الّیل ما یهجعون وبالاسحارهم یستغفرون.» (ذاریات: 17و18); اندکى از شب را مى خوابیدند و به هنگام سحر استغفار مى کردند. از این آیات مشخص مى شود که یکى از رفتارهاى «محسنین» در دنیا این است که ایشان ارتباط خود را با خداوند محکم مى کردند و همان طور که در مجمع البیان آمده، ایشان اهل نماز شب بوده اند. (مجمع البیان، ج 5، ص 155)
17 «و فى أموالهم حقّ للسّائل و المحروم.» ذاریات: 19); و در اموالشان براى سائل و محروم حقى بود. و این انفاق به قدرى است که در زندگیشان اثر مى گذارد. و از این آیه معلوم مى شود که انسان «محسن» در برنامه زندگى خود رسیدگى به بندگان خدا را نیز بر خود واجب شمرده است. شایان ذکر است که این انفاق مالى نیز زمانى داراى اجراست و در نزد خداوند ارزشمند مى باشد که براى خدا صورت گیرد، نه این که صرفاً از روى حسّ انسان دوستى باشد; چرا که مى فرماید: «انّما نطعمکم لوجه اللّه...» (دهر: 9); جز این نیست که شما را تنها به خاطر خدا اطعام مى کنیم.
18 المیزان، ج 15 ، ص 371.
19 تفسیر نمونه، ج 15، ص 397.
20 مجمع البیان، ج 1، ص 35 و نیز بنگرید به تفسیر نمونه، ج 1، ص 38.
21 سلیم النفس بودن ایشان با استفاده از تقابل آیات قبلى با این آیه برداشت مى شود: «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً...» (بقره:10)
22 مصلح بودن پیروان مکتب وحى از تقابل با این آیات به دست مى آید: «و اذا قیل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انّما نحن مصلحون ألا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون.» (بقره: 11 ـ12)
23 «و من الناس من یقول ءامنا بالله و الیوم الاخر و ما هم بمؤمنین.» (بقره: 8)
24 «و من الناس من یقول ءامنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین.»(بقره:8); پاره اى از مردم مى گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آورده ایم، حال آنکه ایمان نیاورده اند.
25 «الا انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون.» (بقره: 12)
26 «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً و لهم عذاب ألیم بما کانوا یکذبون» (بقره: 10)
27 مجمع البیان، ج 1، ص 47.
28 این معنا با توجه به تقابل این دسته نسبت به دسته اول از آیه زیر به دست مى آید: «والّذین یؤمنون بما أنزل الیک و ما أنزل من قبلک ...» (بقره: 4)
29 «... قالوا انّما نحن مصلحون.» (بقره: 11)
30 «... کلّما ألقى فیها فوج سألهم خزنتها ألم یأتکم نذیر.» (ملک: 8)
31 «قالوا بلى قد جاءنا نذیر فکذّبنا و قلنا ما نزّل اللّه من شىء ان أنتم الاّ فى ضلال کبیر.» (ملک: 9)
32 «و قالوا لو کنّا نسمع أو نعقل ما کنّا فى أصحاب السّعیر.» (ملک: 10)