آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

«تفسیر به رأى»، یکى از روش هاى مردود و مذموم در تفسیر قرآن به شمار مى رود و دلیل مذمّت احادیث اسلامى از این کار خطراتى است که براى مفسّر به دنبال دارد، تا آن جا که حتى ممکن است مفسّر قرآن را گرفتار انحراف در تفسیر و آتش دوزخ نماید. از این رو، شناخت این روش تفسیرى براى مفسّران قرآن و احتراز از مصادیق آن از اهمیت ویژه اى برخوردار است.
بیان این نکته بجاست که اگر روش تفسیر قرآن را، اعم از صحیح و غیرصحیح بدانیم، روش تفسیر به رأى در شمار روش هاى تفسیرى قرار مى گیرد، اما اگر روش هاى صحیح و معتبر تفسیر قرآن مقصود باشد، آن گاه به صورت تسامحى به روش تفسیر به رأى، «تفسیر قرآن» گفته مى شود; زیرا در حقیقت، این روش مقصود آیات قرآن را کشف و بیان نمى کند، بلکه رأى و نظر شخصى افراد را بیان مى نماید. پس در واقع، محصول تفسیر به رأى «تفسیر قرآن» به شمار نمى آیددر مورد روایات «تفسیر به رأى» و مصادیق و موارد آن، دیدگاه هاى متفاوتى وجود دارد. بدین روى، لازم است که این روایات به طور مستقل تحلیل شوند و دیدگاه ها در مورد آن ها بیان شود تا بتوان پس از نقد و بررسى، به یک تعریف جامع از تفسیر به رأى دست یافت. 2
2. واژگان کلیدى
در این جا، لازم است برخى از واژگان، که مورد بحث مى باشند، تبیین گردند:
الف. تفسیر: کشف و پرده بردارى از ابهامات کلمات و جمله هاى قرآن و توضیح مقاصد و اهداف آن هاست; به عبارت دیگر، تبیین مراد استعمالى آیات قرآن و آشکار کردن مراد جدّى آن ها بر اساس قواعد ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره است.1
ب. روش: مقصود از «روش» در این جا، استفاده از ابزار یا منبعى خاص در تفسیر آیات قرآن است که معانى و مقصود آیه را روشن ساخته، نتایج مشخصى به دست مى دهد.
3. رأى
اصل این واژه به معناى نظرکردن به هر وسیله اى است، اعم از نظر کردن با چشم یا قلب یا به وسیله شهود روحانى یا به وسیله قوّه خیال.2
واژه «رأى» به معناى عقیده اى است که از غلبه گمان پیدا مى شود.3 برخى از مفسّران برآنند که واژه «رأى» در کتاب و سنّت، به معناى درک عقلانى به کار نرفته است.4
پس مى توان گفت: واژه «رأى» به معناى عقیده، دیدگاه و سلیقه شخصى است که براساس گمان شکل گرفته است.
باء: واژه باء در «تفسیر به رأى» ممکن است به یکى از این سه معنا باشد:
1. سببیّت; یعنى هر کس قرآن را به وسیله و به سبب رأى خود تفسیر کند، جایگاهى از آتش دارد; ممکن است انگیزه و سبب اصلى تفسیر آیه، همان رأى و نظر شخصى او باشد، در برابر کسى که سبب و انگیزه اصلى او از تفسیر، رأى او نیست، بلکه او در پى حقایق قرآن است و اگر رأى شخصى او مطابق یا مخالف تفسیر باشد، برایش فرقى نمى کند.
2. استعانت; یعنى هرکس قرآن را با کمک رأى خود تفسیر کند، جایگاهى از آتش دارد، در برابر کسانى که قرآن را با کمک قراین عقلى و نقلى تفسیر مى کنند.
3. زاید; یعنى هر کس به جاى تفسیر قرآن، رأى خود را بگوید و رأى شخصى او مصداق تفسیر شود، در برابر کسى که تفسیر حقیقى قرآن را مى گوید، نه رأى خود را به جاى تفسیر.
البته معناى اول و دوم با روایات تفسیر به رأى سازگار است و معناى دوم (استعانت) اظهر است.5
در مباحث آینده، در تحلیل روایات تفسیر به رأى، این معانى با توجه به روایات بررسى خواهند شد.
4. پیشینه تاریخى تفسیر به رأى
زمان دقیق پیدایش روش تفسیر به رأى روشن نیست، اما برخى از روایات در مورد مذمّت تفسیر به رأى از پیامبر(صلى الله علیه وآله)حکایت شده است.6 از ظاهر این گونه احادیث، مى توان استفاده کرد که روش تفسیر به رأى از زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) شروع شده بود و از این رو، ایشان از این روش یاد کرده و چنین مفسّرانى را سرزنش نموده اند. لحن روایات آن گونه نیست که در آینده چنین چیزى اتفاق خواهد افتاد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن را پیش گویى مى کنند. پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز در زمان ائمه اطهار(علیهم السلام) این مسأله مطرح بوده است. بدین روى، تعدادى از روایات در مورد مذمّت تفسیر به رأى از آنان صادر گردیده و حتى حکایت شده که امام على(علیه السلام)برخى افراد را مخاطب قرار داده و از تفسیر به رأى نهى کرده اند.7
البته برخى از این احادیث ناظر به افرادى است که مکتبى در برابر اهل بیت(علیهم السلام)در تفسیر قرآن گشوده بوده اند.8 در عصرهاى بعد نیز تفسیر به رأى در برخى از کتاب هاى تفسیر راه یافت و گاهى فرقه ها و مفسّران همدیگر را متّهم به تفسیر به رأى مى کردند. براى مثال، برخى نویسندگان فخر رازى ـ صاحب تفسیر کبیر ـ و اخوان الصفا و برخى صوفیه و نیز گاهى اشاعره و معتزله را متّهم به تفسیر به رأى کرده اند; چرا که آیات قرآن را مطابق با عقاید خویش تأویل و تفسیر کرده اند.9
در عصر حاضر نیز این روش تفسیرى اوج گرفت و برخى افراد منافق صفت نیز با ظهور مکاتب الحادى تلاش کردند با استفاده از آیات قرآن و تفسیر به رأى آن ها، جوانان مسلمان را جذب خویش سازند و مقاصد الحادى خود را بپوشانند.10 شهید مطهرى این روش را «ماتریالیسم اغفال شده» یا «ماتریالیسم منافق» مى خواند.11
5. دلایل
موافقان و مخالفان تفسیر به رأى دلایلى آورده اند و نظرات یکدیگر را نقد کرده اند. در این جا، دلایل هر دسته ذکر مى گردد:
اول. دلایل مخالفان تفسیر به رأى
مهم ترین دلایل مخالفت با تفسیر به رأى عبارتند از:
یک. آیات قرآن: در این باره، به آیات متعددى استدلال شده که مهم ترین آن ها عبارتند از:12
«قُلْ إنَّما حَرَّمَ رَبِّىَ الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَالاثْمَ وَالبَغْىَ بِغَیْرِ الحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أنْ تَقُولوا عَلَى اللّهِ مَالا تَعْلَمُونَ» (اعراف: 33); بگو پروردگارم تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد و چه پنهان، حرام کرده است و گناه و ستم به نا حق را و این که چیزى را که خدا دلیلى براى آن فرو نفرستاده، شریک او قرار دهید و به خدا مطلبى نسبت دهید که نمى دانید.
و نیز مى فرماید: «و لا تَقفُ مَا لیسَ لکَ بِه علمٌ» (اسراء: 36); و از آنچه بدان آگاهى ندارى، پیروى مکن.
توضیح آن که کسانى که به این آیات استدلال کرده اند، مى گویند: اولاً، تفسیر به رأى سخنى غیر علمى است که به خدا نسبت داده مى شود; چون کسى که تفسیر به رأى مى کند یقین ندارد که به واقع مى رسد و حداکثر آن است که گمان مى کند.
ثانیاً، نسبت دادن سخن غیر علمى به خدا حرام است; چرا که در آیات قرآن، از آن نهى شده; همان گونه که در دو آیه مزبور آمده. پس تفسیر به رأى حرام است.13
موافقان تفسیر به رأى به این استدلال پاسخ داده اند که: صغراى قیاس مخدوش است، چون ظن راجح خود نوعى از علم است. کبراى قیاس نیز مخدوش است; چون وقتى ظن حرام و ممنوع است که دست رسى به دلیل قطعى عقلى یا نقلى ممکن باشد، اما اگر آن ها در دسترس نباشند، ظن جانشین علم مى شود، بلکه در این جا، دلیل قطعى آیه «لا یُکلّف اللّهُ نفساً إلاّ وسعها» (بقره: 286) دلیل عمل به این ظن است.14
به نظر مى رسد که پاسخ موافقان تفسیر به رأى کافى نباشد; چرا که ظن دو نوع است:
اول. ظن معتبر; همچون خبر واحد موثق که جانشین علم مى شود (و برخى آن را نوعى علم عادى مى دانند.)
دوم. ظن غیر معتبر; مثل خبر ضعیف که نهى از غیر علم و ظن شامل آن مى شود.
اما تفسیر به رأى از موارد ظن غیر معتبر است; چون کسى که بدون رجوع به قراین عقلى و نقلى به تفسیر قرآن مى پردازد نظر خود را بر قرآن تحمیل مى کند. چنین مفسّرى نظر شخصى یا ظن خویش را بیان کرده است که علم آور نیست و شارع هم آن را معتبر ندانسته. آیه 286 بقره نیز شامل آن نمى شود; زیرا کسى که تفسیر به رأى مى کند تمام توان خود را به کار نبسته و به منافع تفسیر و قراین عقلى و نقلى مراجعه نکرده است.
دو. روایات ممنوعیت تفسیر به رأى
در این مورد، روایات متعددى در منابع حدیثى شیعه و سنّى آمده است که مى توان آن ها را به چند دسته تقسیم کرد:
الف. روایاتى که فقط تفسیر به رأى را محکوم و مذمّت مى کنند و مجازات هاى آنان را برمى شمارند:
1. النبى(صلى الله علیه وآله): «من فَسّرَ القرانَ بِرأیهِ فلیتبوّأْ مقعدَه مِن النّارِ»;15 هر کس قرآن را به رأى خویش تفسیر کند، جایگاهى از آتش براى خود فراهم مى کند.
2. النبی(صلى الله علیه وآله): «مَن قال فى القرآنِ بِرأیهِ فلیتَبوء مَقعده من النّار»;16 هر کس به رأى خود در قرآن سخن گوید، جایگاهى از آتش براى خود فراهم مى کند.
تذکر: در این روایت، مطلق «قول» و سخن به رأى در قرآن سرزنش شده است.
3. الصادق(علیه السلام): «مَن فَسَّر برأیهِ آیةً منِ کتابِ اللّهِ فقد کفر»;17 هر کس آیه اى از کتاب خدا (قرآن) را تفسیر به رأى کند به یقین کافر شده است.
4. على بن موسى الرضا(علیه السلام) عن ابیه عن آبائه عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) قال: «قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): قال اللّه جَلّ جلاله: ما آمنَ بی مَن فسَّر برأیهِ کلامی»18; پیامبر(صلى الله علیه وآله)از خداى متعال حکایت مى کند: هر کس کلام مرا تفسیر به رأى کند، به من ایمان ندارد.
تذکر: سند این روایت صحیح و معتبر است.19
ب. روایاتى که تفسیر به رأى را نوعى سخن ناآگاهانه و دروغ به شمار مى آورند:
1. النبى(صلى الله علیه وآله): «مَن فسّرَ القرآنَ بِرأیهِ فقد افترى علىَ اللّهِ الکذبَ»;20 هر کس قرآن را تفسیر به رأى کند، به یقین بر خدا دروغ بسته است.
2. النبى(صلى الله علیه وآله): «مَن قال فى القرآنِ بغیرِ علم فلیتبوءْ مقعدهَ مِن النّارِ»21; هر کس در مورد قرآن چیزى بدون آگاهى بگوید، جایگاهى از آتش براى خود فراهم مى کند.
تذکر: مقصود این گونه احادیث آن است که تفسیر به رأى یعنى چیزى بدون علم در تفسیر قرآن گفتن و نسبت دادن سخنى بدون آگاهى به خدا و دروغ بستن و تهمت زدن بر او.
3. امیرالمؤمنین(علیه السلام) (قال لمدّعى التناقضِ فى القرآن): «ایّاکَ أن تُفسّرَ القرآنَ بِرأیکَ حتّى تفقهه عنِ العلماءِ فإنّه ربَّ تنزیل یشبهُ بکلامِ البشرِ و هو کلامُ اللّهِ و تأویلهُ لا یشبه کلام البشر»22; مراقب باش که قرآن را با رأى خودت تفسیر نکنى (و صبر کن) تا آن را از دانشمندان بگیرى; چرا که بسا (آیات) نازل شده اى که مشابه سخنان انسان هاست، ولى آن کلام خداست و تأویل آن مشابه سخنان بشر نیست.
ج. روایاتى که تفسیر به رأى را از لحاظ گم راهى محکوم مى نمایند:
الباقر(علیه السلام): «وَیْحَکْ یا قتاده، ان کنتَ إنّما فسّرتَ القرآنَ مِن تِلقاء نَفسکَ فقد هلکت و أهلکت»23; (امام باقر(علیه السلام) به قتاده که مفسّر بصره بود فرمود): واى بر تو اى قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر کنى، به یقین هلاک مى شوى و دیگران را نیز به هلاکت مى کشانى.
پس این گونه احادیث تفسیر به رأى را، که بدون استفاده از قراین نقلى (احادیث معصومان(علیهم السلام)) انجام گرفته باشد، موجب گم راهى خود مفسّر و دیگران و به هلاکت افتادن هر دو معرفى مى کنند و از این رو، آن را محکوم مى نمایند.
د. احادیثى که تفسیر به رأى را هرچند که نتیجه آن صحیح باشد، محکوم مى کنند.
1. الصادق(علیه السلام): «مَن فَسّرَ القرآنَ بِرأیه، إن اَصابَ لم یُؤجر و إن اَخطأ فهو أبعدُ مِن السّماءِ»24; کسى که قرآن را تفسیر به رأى کند، اگر (به واقع) برسد، پاداشى داده نمى شود و اگر به خطا رود، پس او (از مرز حق) بیش از فاصله آسمان دور شده است.
2. النبى(صلى الله علیه وآله): «مَن قال فى القرآنِ بِرأیهِ فأصاب فقد اَخطأ»25; هر کس در مورد قرآن به رأى خود سخن بگوید و (به واقع) برسد، یقیناً خطا کرده است.
بررسى احادیث: احادیث درباره مذمّت تفسیر به رأى از دو نظر قابل بررسى است:
اول. از نظر سند: بسیارى از این احادیث ضعیف یا مرسل هستند و در میان احادیث شیعه، حدیث 4 بند الف صحیح السند بوده، و در احادیث اهل سنّت نیز حدیث 2 بند الف را حسن دانسته اند.
ولى از آن جا که این روایات در منابع حدیثى شیعه و سنّى بسیارند، برخى از بزرگان26 و صاحب نظران27 در مورد آن ها ادعاى تواتر کرده اند که ظاهراً مقصود «تواتر معنوى» است. اما به هر حال، با توجه به کثرت روایات و وجود روایات معتبر در بین آن ها، از بحث سندى بى نیازیم.
دوم. از نظر متن: از مجموع احادیث نکات ذیل به دست مى آید:
1. تفسیر به رأى، گناهى کبیره است; چرا که وعده آتش بر آن داده شده است. از این رو، خطر بزرگى به شمار مى آید.
2. تفسیر به رأى یک روش خطا در تفسیر است و محکومیت آن از آن نظر نیست که نتیجه آن غلط است; چرا که گاهى ممکن است نتیجه تفسیر به رأى صحیح باشد، اما بازهم در احادیث (ردیف د) مذموم و خطا شمرده شده است.
به عبارت دیگر، خود روش تفسیر موضوعیت دارد و اگر روشى غلط باشد (هرچند که گاهى به نتیجه درست برسد، باز هم) محکوم است;28 زیرا در صورت صحیح بودن نتایج هم، مفسّر مطلبى را به خدا نسبت داده که هیچ گونه حجّتى براى آن نداشته و از این رو، خطا کرده است. (مفاد احادیث بندهاى ب و د)
البته این یک مطلب عقلایى است: براى مثال، اگر کسى به دروغ، ادعاى پزشک بودن کند، سپس اقدام به مداواى مردم نماید و اتفاقاً کسى را از مرگ نجات دهد، بازهم عقلا او را سرزنش مى کنند و طبق قوانین عقلایى بشرى، که در دنیا رایج است، به او پاداش داده نمى شود، بلکه به جریمه یا زندان محکوم مى شود; چرا که روش او غلط است و معمولاً به خطا مى رود. هرچند اتفاقاً یک مورد صحیح باشد و به واقع برسد.
تذکر: جالب آن که اگر کسى روش صحیح علمى (در پزشکى) داشت و در عمل جرّاحى خطا کرد، به نوعى خطاى او بخشوده و جبران مى شود و به وسیله دیگران سرزنش نمى شود; چون روش او صحیح بوده، اما خطاى انسانى کرده است، به خلاف وقتى که روش او غلط باشد یا تخصص کافى نداشته باشد. در احادیث تفسیر به رأى (ردیف «د») به نوعى به این مطلب اشاره شده است.
3. ممنوعیت تفسیر به رأى، حکمى ارشادى است;29 یعنى مورد قبول عقلا نیست; چون انسان حق ندارد بدون داشتن تخصّص و آگاهى در مورد مطلبى علمى اظهارنظر کند; همان گونه که در مورد مثال پزشکى گذشت.
در مورد امور تخصصى بشرى دیگر نیز مشهود است که اظهارنظرهاى افراد بى اطلاع پذیرفته نمى شود، بلکه سرزنش مى شوند; چون رواج این مطالب و اقدام بر طبق آن ها موجب کج روى و نتایج غلط و خطاهاى متعدد دیگران مى شود. شاید برخى از احادیث تفسیر به رأى نیز به این مطالب اشاره داشت; همان گونه که در احادیث بند «ج» آمده بود که این روش موجب هلاکت مى شود.
احادیث ردیف «ب» نیز تفسیر به رأى را نوعى تهمت و دروغ زنى بر خدا معرفى مى کنند; چرا که سخن گفتن بدون علم در مورد آیات قرآن و نسبت دادن آن به خدا (که مقصود خدا از این آیه فلان مطلب است) نوعى دروغ و تهمت است. پس تفسیر قرآن توسط افراد غیر متخصص در علم تفسیر و بدون آگاهى از تفسیر آیه نوعى تفسیر به رأى مى شود.
4. در این احادیث آمده است که «برأیه»; رأى را به ضمیر اضافه کرده است; یعنى هر کس قرآن را با رأى خود تفسیر کند، نه این که هر کس قرآن را بر مطلق رأى تفسیر کند جایگاهش آتش است. به عبارت دیگر، اگر کسى قرآن را بر اساس نظر شخصى خود و به دلیل داشتن آن عقیده تفسیرى خاص کند، مستحق آتش است.
البته این مطلب دیدگاهى را تقویت مى کند که باء را در «برأیه» به معناى سببیت مى گیرد; یعنى انگیزه تفسیر قرآن این شخص نظر شخصى او باشد.
5. همان گونه که در بحث واژگان در مورد معناى باء در «تفسیر به رأى» بیان شد، ممکن است باء در این احادیث به معناى استعانت (یعنى با کمک رأى خود قرآن را تفسیر کردن) و یا به معناى سببیت (یعنى با انگیزه و سبب رأى قرآن را تفسیر کردن) باشد.
اما هنگامى که در احادیث مزبور دقت کنیم، مى بینیم که معناى استعانت با ظاهر روایات سازگارتر است; چون لسان روایات آن نیست که کسى با انگیزه شخصى تفسیر کند، بلکه لسان روایات آن است که کسى با کمک رأى خود و از نزد خود تفسیر قرآن کرده و حتى گاهى به واقع رسیده باشد، اما روش او غلط بوده; چون از قراین عقلى و نقلى استفاده نکرده است. البته معناى «سببیت» نیز از برخى احادیث (همچون روایات ردیف «ب») استشمام مى شود; چون دروغ و افترا بدون قصد قبلى و انگیزه بد معنا ندارد و نمى توان آن را به طور کامل نفى کرد.
6. نکته دیگرى که در این جا قابل توجه است آن که از یک سو، در قرآن به ما دستور داده شده است در آیات آن تدبّر، تفکر و تعقّل کنیم و از سوى دیگر، در این احادیث از تفسیر به رأى نهى شده است.از مقایسه این روایات با آیات، روشن مى شود که مقصود از «رأى» در این احادیث تفکر، تعقّل و تدبّر در آیات نیست، بلکه اعمال نظر و سلیقه شخصى مراد است، آن هم وقتى براى دیگران گفته شود و به صورت تفسیر درآید. از این رو، در برخى احادیث بر «تفسیر و گفتن» (قال) تأکید شده است.
به عبارت دیگر، اگر کسى در آیات قرآن فکر کند و به نتایجى شخصى برسد ولى آن ها را براى دیگران به عنوان تفسیر قرآن بیان نکند و به قرآن (و به خدا) نسبت ندهد، مرتکب تفسیر به رأى نشده است; چون چنین شخصى نظرات خود را نگه مى دارد تا پس از بررسى قراین عقلى و نقلى و مراجعه به منابع تفسیر و نظرات مفسّران و گذشتن از مجراى صحیح تفسیر، بیان کند که در آن صورت، تفسیر صحیح قرآن است، نه تفسیر به رأى.
ولى اگر کسى بر نظر شخصى و ابتدایى خود نسبت به آیه اصرار ورزد و آن رأى را بدون مراجعه به منابع تفسیر و قراین عقلى و نقلى به عنوان تفسیر قرآن بیان کند، مشمول این روایات مى شود.
به عبارت روشن تر، مفاد روایات منع تفسیر به رأى آن است که با قرآن مثل کلمات معمولى دیگران برخورد نکنید.30 همان گونه که با استفاده از کتاب لغت به تفسیر اشعار و متن هاى دیگر مى پردازیم، در مورد قران این گونه عمل نکنیم، بلکه در تفسیر از روش و مجراى خاص و با توجه به قراین عقلى و نقلى تفسیر کنیم.
دوم. دلایل موافقان تفسیر به رأى
موافقان تفسیر به رأى دلایل ذیل را براى جواز تفسیر به رأى آورده اند:
الف. آیات قرآن، که انسان ها را به تدبّر و تفکر در قرآن تشویق مى کند; مثلاً، آیه «أفلا یتدبّرون القرآنَ» (نساء: 82); آیا در قرآن تدبّر نمى کنند؟
و نیز آیه بعد در سوره نساء، که مسأله استنباط از قرآن را مطرح مى کند و مى فرماید: «ولو ردُّوه إلى الرَّسول و إلى اُولىِ الامرِ مِنهم لَعلمهُ الَّذینَ یَستنبطونَه منهم» (نساء: 83); و اگر آن را به فرستاده ]خدا[ و به اولیاى امر از بینشان ارجاع دهند، از میان آنان کسانى که آن را استنباط مى کنند، حتماً به (درستى و نادرستى) آن آگاه دارند.
توضیح آن که این آیات ما را به تفکر و تدبّر در آیات تشویق مى کنند و بیان مى دارند که صاحبان عقل و فهم مى توانند با تلاش خود از قرآن استنباط کنند و با عقل خود به مطالب قرآن برسند.31 آرى، نفس تدبّر موضوعیت ندارد، بلکه هدف از تدبّر فهم و درک و استنباط است و معنا ندارد که قرآن ما را به تدبّر در آیات تشویق کند، ولى جلوى اجتهاد و نظر و رأى را بگیرد.
بررسى: در این مورد، بین تفسیر به رأى و تفسیر عقلى و تدبّر و فهم قرآن خلط شده است; یعنى آنچه در آیات بدان تشویق شده تفکر و تدبّر و فهم قرآن است، و اجتهاد و استنباط از آیات، پس از مراجعه به قراین عقلى و نقلى و تدبّر در آن ها جایز است. اما در تفسیر به رأى مفسّر پیش از مراجعه به قراین عقلى و نقلى، نظر شخصى خود را اعلام مى کند و تدبّر و تفکر در آیات نمى کند، بلکه نظر خود را بر آیات تحمیل مى نماید و همان گونه که در تحلیل روایات، تفسیر به رأى بیان شد، ممنوعیت تفسیر به رأى به معناى ممنوعیت تدبّر و تفکّر در آیات نیست.
ب. اگر تفسیر به رأى جایز نباشد، اجتهاد نیز جایز نیست و بسیارى از احکام تعطیل مى شود و این مطلب بالضروره باطل است; چون پیامبر(صلى الله علیه وآله)تفسیر همه آیات را بیان نکرده اند. پس مجتهد لازم است که احکام را استنباط کند و اگر خطا کند، باز هم مأجور است.32
اجتهاد در احکام دو قسم است: یکى اجتهاد پیش از مراجعه به قراین عقلى و نقلى و دوم اجتهاد پس از مراجعه به آن ها، که اولى ممنوع است; چون اجتهاد و فتواى بدون دلیل مى شود، اما دومى جایز است; چون استنباط و اجتهاد صحیح است.
اجتهاد در تفسیر نیز به همین دو قسم تقسیم مى شود که قسم اول به نام «تفسیر به رأى» خوانده مى شود و نوع دوم «تفسیر اجتهادى» و صحیح است.
ج. این مطلب مشهور است که صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) قرآن را قرائت مى کردند، ولى در تفسیر آن اختلاف پیدا مى کردند و با توجه به این که تمام آنچه مى گفتند و در آن اختلاف داشتند، از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل نشده بود و به فهم خود استناد مى کردند و در مقابل همدیگر، اجتهاد مى نمودند، اگر تفسیر به رأى حرام بود، صحابه مرتکب عمل حرام شده اند!!33
در مورد اختلاف صحابه در تفسیر، چند نکته قابل توجه است:
اولاً، ممکن است خبرهاى مختلف که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) به صحابه رسیده و یا فهم آن ها از کلام پیامبر(صلى الله علیه وآله) موجب اختلاف در تفسیر شده باشد.
ثانیاً، احتمال دارد در مورد آیات متشابه یا جمع ناسخ و منسوخ، عام و خاص و امثال این ها اختلاف داشته اند که امرى طبیعى است و تفسیر به رأى محسوب نمى شود.
ثالثاً ثابت نشده که در همه موارد، صحابه بدون مراجعه به معیارهاى تفسیر معتبر و بدون داشتن ملاک عقلى و نقلى و بدون توجه به آیات محکم قرآن، سخن گفته باشند تا موجب تفسیر به رأى شود.
رابعاً، بر فرض که بعضى از صحابه از روى غفلت یا سهو به تفسیر به رأى دچار شده باشند، ما دلیلى بر عصمت صحابه نداریم تا عمل آن ها را دلیل جواز تفسیر به رأى بدانیم.
د. پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد ابن عباس دعا کردند که: «اللّهمّ فقّهه فِى الدّین و عَلّمه التأویل»; خدایا او را درک عمیقى از دین عطا کن و تأویل (قرآن) را به او بیاموز.
اگر مقصود پیامبر از «تأویل» همان مطالب نقلى و شنیدنى و ظاهر آیات بود، دلیلى براى اختصاص ابن عباس به این دعا وجود نداشت. پس معلوم مى شود که «تأویل» در مقابل «نقل» است و این همان تفسیر اجتهادى و تفسیر به رأى است.34
اما در مورد این حدیث، بر فرض صحت سند، چند نکته قابل تأمّل است: اول این که «تأویل» هم مثل تفسیر اقسامى دارد که گاهى همراه با قراین عقلى و نقلى قطعى است که صحیح و معتبر مى باشد و گاهى غیرمعتبر و غیر جایز است; چرا که بدون دلیل انجام مى شود.
دوم آن که در این جا نیز بین تفسیر اجتهادى (پس از مراجعه به قراین نقلى و عقلى) و تفسیر به رأى خلط شده است. در مطالب قبل بیان شد که این دو به یک معنا نیستند.
جمع بندى و نتیجه گیرى
از مجموع دلایل مخالفان تفسیر به رأى، متوجه شدیم که دلایل منع تفسیر به رأى قابل قبول بوده، این روش تفسیر خطاست. ولى دلایل موافقان تفسیر به رأى قابل قبول نمى باشد که نقد و بررسى آن ها گذشت.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
11ـ تعریف «تفسیر» در مبانى روش هاى تفسیرى بیان مى شود. در این جا حاصل سخن آمد که از المیزان، الاتقان، مجمع البیان و مفردات راغب استفاده شده است. (نک. نگارنده، درآمدى بر تفسیر علمى قرآن، ص 35 تا 39)
2ـ مصطفوى، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 14
3ـ راغب اصفهانى، مفردات، ماده «رأى»
4ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر به رأى، ص 22
5ـ نک: نگارنده، درآمدى بر تفسیر علمى قرآن، ص 109 / عباسعلى عمید زنجانى، مبانى و روش هاى تفسیرقرآن،ص 9ـ 228
6ـ نک: صدوق، الامالى، ص 6، حدیث 3 / ترمذى، سنن، ج 4 / کتاب تفسیر القرآن، حدیث 2960 ـ 2961 / ؟ تفسیر برهان، مقدمه، ص 16
7ـ البرهان، ج 1، ص 41
8ـ شیخ حرالعاملى، وسائل الشیعه، ج 18، باب 13 من ابواب صفات القاضى، حدیث 25
9ـ نک: محمد زغلول، التفسیر بالرأى، ص 177 به بعد / مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 223
10ـ نک: تفسیر به رأى، ص 49 ـ 52
11ـ نک: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 460 (در علل گرایش به مادیگرى).
12ـ خالد عبدالرحمن العک، در اصول التفسیر و قواعده، ص 168، به آیه 44 سوره نحل نیز استدلال کرده است، ولى از آن جا که ایشان تفسیر عقلى و تفسیر به رأى را خلط کرده، این آیه را آورده است.
13ـ این دلیل یک قیاس منطقى است که صغرا، کبراى آن نتیجه دارد. نک: جلال الدین سیوطى، الاتقان، الجزء الرابع، ص 210 / زرقانى، مناهل العرفان، ج 2، ص 61 / اصول التفسیر و قواعده، ص 168
14ـ نک: مناهل العرفان / اصول التفسیر و قواعده
15ـ مقدمه تفسیر برهان (مرآة الانوار) ص 16 / سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 3، ص 75
16ـ سنن ترمذى، ج 5، ص 199 / تفسیر قرطبى، ج 1، ص 27 / کنزّالعمال، ج 2، ص 10 (سنن ترمذى این حدیث را حسن مى داند.)
17ـ تفسیر برهان، ج 1، ص 19
18ـ الصدوق، عیون اخبارالرضا(صلى الله علیه وآله)، ج 1، ص 116 / محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 107 / صدوق، الامالى، ص 6، حدیث 3
19ـ محمدبن موسى بن متوکل ثقه است. (خوئى، معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 5 ـ 284) / وثاقت على بن ابراهیم و پدرش نیز در رجال مشهور است، اما ریّان بن الصلت نیز ثقه است. (همان، ج 7، ص 210 ـ 209)
20ـ مقدمه تفسیر برهان (مرآة الانوار)، ص 16
21ـ المیزان، ج 3، ص 75 از منیه المرید شهید ثانى نقل مى کند.
22ـ الصدوق، کتاب التوحید، باب 36، ص 264 (ط بیروت)
23ـ مقدمه تفسیر برهان (مرآه الانوار)، ص 16
24ـ مقدمه تفسیر برهان (مرآه الانوار)، ص 16 و مشابه آن در ص 28 / بحارالانوار، ج 89، ص 110
25ـ ابو داود سجستانى، سنن ترمذى، ج 4 / کتاب تفسیرالقرآن، حدیث 2961 (البته ایشان این حدیث را غریب مى دانند) و مشابه آن در همان، حدیث 2960/ المیزان، ج 3، ص 75
26ـ آیة اللّه خویى، البیان فى تفسیر القرآن، ص 269 / شیخ انصارى، فرائد الاصول، ج 1، ص 139
27ـ مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 221
28ـ علامه طباطبائى به همین دو نکته در مورد روایات تفسیر به رأى تصریح کرده، مى فرماید: «فالتفسیر بالرأى المنهی عنه امر راجع الى طریق الکشف دون المکشوف.» (المیزان، ج 3، ص 76)
29ـ مبانى و روش هاى تفسیر قرآن، ص 230 ـ 229 همین ارشادى بودن را مى پذیرد، ولى در توضیح مطلب، ما با ایشان اختلاف نظر داریم.
30ـ علامه طباطبایى نیز به همین مطلب اشاره کرده، مى نویسند: «انّما نهى(علیه السلام) عن تفّهم کلامه على نحو ما یتفهم به کلام غیره.) (المیزان، ج 3، ص 76)
31ـ اصول التفسیر و قواعده، ص 169 / مناهل العرفان، ج 2، ص 65 (با تصرف در عبارات و نقل به مضمون)
32ـ اصول التفسیر وقواعده،ص 169، مناهل العرفان، ج 2، ص 66
33ـ المیزان، ج 3، ص 76 به بعد (بااندک تصرف در عبارت)
34ـ اصول التفسیر وقواعده، ص170/ مناهل العرفان،ج2،ص6ـ65

تبلیغات