آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

در روایات تفسیرى اهل بیت(علیهم السلام)از راه هاى مختلفى که در عرف عقلا براى فهم کلام رایج است استفاده شده که یکى از آن راه ها توجه به قراین کلام است و از جمله قراین، سخنانى است که گوینده در جاى دیگرى گفته و توجه به آن در فهم بخش هاى دیگرى از سخن وى تأثیر دارد و مراد او را روشن مى سازد. قرآن کریم نیز که بر اساس اصول محاوره عقلایى سخن مى گوید از این گونه قراین که همان آیه هایى است که در جاى جاى آن آمده، برخوردار است و بنابراین به هنگام فهم بعضى از آیه ها باید به آیه هاى دیگرى که ممکن است است قرینه اى بر فهم مراد خدا از این آیه مورد بحث باشد توجه کرد. کاربرد این قرینه در فهم قرآن همان روش تفسیر قرآن به قرآن است اگرچه قرینه هاى دیگرى نیز وجود دارد، اما مهم تر از همه خود قرآن است که ارزش تفسیرى آن نیازى به توضیح ندارد. بر اساس سخن فوق، تفسیر قرآن با قرآن بخشى از روش تفسیرى اهل بیت(علیهم السلام)است و نه همه آن. از سخنان مفسّر و قرآن پژوه بزرگ معاصر مرحوم علامه طباطبایى چنین برمى آید که این روش، ویژه اهل بیت بوده و به جهت کارایى آن در کشف مراد خداوند تنها روش قابل اعتماد است و خود ایشان همین روش را برگزیده و در تفسیر شریف المیزان آن را به کار بسته است. ایشان درباره استناد این روش به اهل بیت(علیهم السلام)فرموده است: «و قد کانت طریقتهم فى التعلیم و التفسیر هذه الطریقه بعینها على ما وصل الینا من اخبارهم فى التفسیر... هذا هوالطریق المستقیم و الصراط السوى الذى سلکه معلموا القرآن و هداته صلوات اللّه علیهم.»1 و در جاى دیگرى فرموده است: «... در درک معانى آن ها [آیات ]روش اهل بیت(علیهم السلام)را باید اتخاذ نمود و هر آیه قرآنى را با آیات دیگر قرآنى توضیح داد و تفسیر کرد نه به رأى و نظر خود... کسى که با نظر کنجکاوى در احادیث اهل بیت(علیهم السلام)و در روایاتى که از مفسرین صحابه و تابعین در دست است رسیدگى نماید تردید نمى کند که روش تفسیر قرآن به قرآن تنها روش ائمه اهل بیت(علیهم السلام)مى باشد.»2 و از برخى کلمات ایشان نادرستى روش هاى دیگر و جامع بودن این روش استفاده مى شود: «تفسیر واقعى قرآن تفسیرى است که از تدّبر در آیات و استمداد در آیه به آیات مربوطه دیگر به دست مى آید.»3 وى معتقد است که تفسیر با مقدمات علمى و غیرعلمى قابل اعتماد نیست و در حقیقت از قبیل تفسیر به رأى است، مگر در جایى که با تفسیر قرآن با قرآن توافق کند.4 در توضیح دیدگاه مرحوم علّامه طباطبایى دو نکته قابل طرح است:
1. مراد از اختصاص تفسیر قرآن با قرآن به اهل بیت(علیهم السلام)، پیشگامى آنان در ارائه این روش و تبیین قرآن از این راه است و مفسران دیگر هرچه در این زمینه گفته اند وامدار اهل بیت(علیهم السلام)هستند; زیرا دیگران نیز هرچند اندک به آیات قرآن در تفسیر استدلال و یا استشهاد کرده اند.5
2. نسبت روش تفسیرى قرآن با قرآن به اهل بیت(علیهم السلام)به معناى نفى به کارگیرى قواعد دیگرى که در فهم قرآن کاربرد دارد نیست و چنان که گذشت قرآن براساس اصول محاوره عقلایى سخن گفته و همه قواعدى که در اصول محاوره براى فهم سخن وجود دارد در فهم قرآن نیز جارى است و با توجه به روایاتى که در جوامع روایى از اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده اقبال آنان به استفاده از آن قواعد روشن است. بنابراین، مراد علامه طباطبایى اهمیّت داشتن و غلبه کاربرد این روش در روایات اهل بیت(علیهم السلام)است نه نفى استفاده از قواعد دیگر چه این سخن برخلاف روایات و اصول محاوره عقلایى است. افزون بر این که این قاعده در همه جا کاربرد ندارد و چه بسا آیه اى که جز با روایت معصومان ـ که از قراین ناپیوسته است ـ تفسیر نمى شود. مرحوم علامه خود در موارد متعددى در تفسیر المیزان به این مطلب تصریح فرموده است.6
نمونه اى از روایات تفسیرى قرآن با قرآن
در میان ده ها روایتى که در آن به تفسیر قرآن با قرآن7 پرداخته شده روایت هاى معتبرى دیده مى شود که از نظر دلالت هم جاى ابهامى ندارد که در اینجا به بیان دو نمونه از آن ها بسنده مى کنیم:
1. حریز از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: این آیه درباره یهود و نصارا نازل شده است که خداوند مى فرماید: الذین اتیناهم الکتاب یعرفونه ـ یعنى پیامبر را ـ کما یعرفون ابنائهم; زیرا خداوند در تورات و انجیل و زبور ویژگى هاى حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) و ویژگى یاران و محل هجرتش را بر آنان نازل فرموده بود و آن سخن خداوند است که "محمد رسول اللّه والذین معه" (فتح: 29) این صفت رسول خدا و یاران اوست در تورات و انجیل، پس هنگامى که خداوند او را برانگیخت کتابیان او را شناختند همان گونه که خداوند فرموده است: پس زمانى که آمد آنان که او را مى شناختند بدو کافر شدند. (بقره: 89)8
در این روایت، آیه شریفه «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابنائهم» (بقره: 146 و انعام: 20) که درباره شناخت کتابیان نسبت به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است، با دو آیه دیگر تبیین و تفسیر شده; نخست آیه اى است که راه شناخت آنان را بازگو مى کند و آن کتاب هاى آسمانى تورات و انجیل و زبور است که در میان اهل کتاب متداول و در دسترس بوده و در آن ها ویژگى هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله)به روشنى وجود داشته است و دیگرى آیه اى است که تصریح دارد کتابیان ویژگى هاى یادشده رادرشخص حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)یافتند و او را شناختند، ولى با این همه از ایمان به او روى گردان شدند.
2. ابن اذینه گوید از امام صادق(علیه السلام) درباره آیه «ما یکون من نجوى ثلاثة الا هورابعهم» (مجادله: 7) سؤال نمودم، حضرت فرمودند: او یکتا و ذاتاً یگانه است از خلق خود جدا و او "به هر چیزى احاطه دارد" (فصلت: 54) به اشراف و احاطه و قدرت "هیچ ذره اى و نه کم تر و بیش تر از آن در آسمان ها و زمین از او مخفى نیست" (سبأ: 3) این به احاطه و علم اوست نه به ذات; زیرا مکان ها داراى جهت هاى چهارگانه اند و اگر او به ذات حاضر باشد لازمه اش جهت دار بودن اوست9 [ـ که درباره خداوند محال است.]
در این جا امام(علیه السلام) آیه 7 مجادله را به کمک دو آیه دیگر توضیح و تفسیر نموده و چگونگى حضور خداوند تعالى را در همه جا بیان کرده اند.
استفاده تفسیرى از آیه هاى یادشده در دو روایت فوق قابل انکار نیست و در استناد آن ها به اهل بیت(علیهم السلام) ـ چنان که پیش تر یاد کردیم ـ تردیدى وجود ندارد. بر این پایه، روایت هاى دیگرى که بیانگر تفسیر قرآن با قرآن بوده و داراى سند صحیحى نیست نیز تقویت مى شود. با این همه ممکن است برخى با استناد به روایاتِ بازدارنده از زدن آیات قرآن به یکدیگر، در درستى این روش تردید روا دارند بنابراین نسبت سنجى این روایات با روش تفسیر قرآن با قرآن ضرورى است.
نسبت تفسیر قرآن با قرآن با ضرب القرآن
مهم ترین شبهه اى که در باب استفاده تفسیرى از آیات قرآن مطرح شده یکى دانستن آن با «ضرب القرآن بعضه ببعض» است که در سخن پیشوایان دین از آن نکوهش شده و عامل کفر و گمراهى معرفى شده است. اینک به بررسى روایات یادشده مى پردازیم:
1. محمد بن یعقوب کلینى از على بن ابراهیم و او از پدرش از نضر بن سوید از قاسم بن سلیمان از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که ایشان فرمود: «ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الاکفر»;10 کسى بعضى از قرآن را بر بعضى دیگر از آن نزده جز آن که کافر شده است. همین روایت را شیخ صدوق به طریق خود از نضر بن سوید از قاسم بن سلیمان نقل کرده است.11
2. احمد بن محمد بن سعید بن عقده از احمد بن یوسف بن یعقوب جعفى از اسماعیل بن مهران از حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش از اسماعیل بن جابر نقل کرده که امام صادق(علیه السلام)مى فرمود: «... و ذلک انهم ضربوا بعض القرآن ببعض واحتجوا بالمنسوخ و هم یظنون انه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم یرون انّه المحکم و احتجوا بالخاص و هم یقدرون انه العام و احتجوا باول الایة و ترکوا السبب فى تأویلها و لم ینظروا الى ما یفتح الکلام و الى ما یختمه و لم یعرفوا موارده و مصادره...»;12 این بدان جهت است که آنان برخى از قرآن را بر برخى دیگر از آن زده و به آیه منسوخ احتجاج کرده به گمان آن که ناسخ است و به متشابه احتجاج کرده به اعتقاد آن که محکم است و به خاص احتجاج کرده به حساب آن که عام است و به ابتداى آیه احتجاج کرده و سبب (نزول) در تأویل آن را رها کرده و به آغاز و فرجام سخن توجهى نداشته و محل ورود و صدور آن را نشناخته اند... .
3. ابن مردویه از عمروبن شعیب از پدرش از جدش نقل کرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به گروهى که در باب آیات قرآن با یکدیگر بگومگو مى کردند با حالى خشمناک فرمودند: «بهذا ضلّت الامم قبلکم باختلافهم على انبیائهم و ضرب الکتاب بعضه ببعض. قال: و ان القران لم ینزل لیکذب بعضه بعضاً و لکن نزل ان یصدق بعضه بعضاً فماعرفتم فاعملوا به و ما تشابه علیکم فامنوابه.»;13 به همین سبب امت هاى پیش از شما گمراه شدند به خاطر مخالفت با پیامبرانشان و برهم زدن برخى از کتاب (الهى) بر برخى دیگر از آن. فرمود: قرآن نازل نشده تا برخى از آن برخى دیگرش را تکذیب کند (و باطل سازد) بلکه نازل شده تا برخى از آن برخى دیگرش را تصدیق (و تأیید) کند، پس به آن چه (از آن) شناختید عمل کنید و به هرچه (از آن) بر شما مشتبه شد ایمان آورید.
بررسى روایات مزبور در دو محور ضرورى مى نماید: نخست بررسى سند و دیگرى بررسى دلالت آن.
الف. بررسى سند
سند روایت نبوى(صلى الله علیه وآله) عامى است و راویان آن مورد وثوق عالمان رجالى ما نیستند. بنابراین، معتبر نیست. دو روایت شیعى نیز فاقد اعتبار است; زیرا راوى یکى از آن دو قاسم بن سلیمان است (کتاب وى را نضر بن سوید نقل کرده است) که رجالیان او را توثیق نکرده اند، هرچند سخنى در ضعیف بودن وى نیامده است. بر این اساس، روایت یادشده پذیرفته نمى شود.14 در سند روایت دیگر نیز حسن بن على بن حمزه بطائنى ـ از سران واقفیه ـ است که تضعیف شده و او را از دروغ گویان دانسته اند. همچنین احمد بن یوسف بن یعقوب جعفى توثیقى ندارد. به این ترتیب هیچ یک از روایت هاى مورد بحث سند درستى ندارد و نمى توان آن را به معصوم نسبت داد.
گفته هاى محدثان و مفسران در توضیح روایت ضرب القرآن
1. قدیمى ترین سخن از استاد شیخ صدوق، محمدبن الحسن بن الولید است: ان تجیب الرجل فى تفسیر آیه بتفسیر آیة اخرى15. مقصود مرحوم ابن الولید آن است که فردى تفسیر آیه دیگرى را در تفسیر آیه مورد بحث خود ارائه دهد که هیچ ربطى به تفسیر آیه با کمک آیه دیگر ندارد.
2. تفسیر قرآن و جمع کردن میان آیه ها و استنباط احکام; زیرا جز معصوم کسى داناى بدین کار نیست.
3. به هم کوبیدن قرآن...16
4. بازگرداندن بعضى از آیه هاى متشابه به دیگر متشابهات از روى خواهش هاى نفسانى بدون آن که از اهل قرآن شنیده باشد یا از سوى خداوند راهنمایى شده باشد.17
5. به کارگرفتن رأى خود در مجمل و مؤول و مطلق و عام و مجاز و متشابه و... و جمع بندى میان آن ها با وهم و گمان و استنباط احکام و افتاء بدون آن که مستند صحیحى داشته باشد.18
6. خلط میان آیه ها از جهت معانى و برهم زدن ترتیب مقاصد آن ها مثل این که آیه محکم را متشابه به حساب آورد و متشابه را محکم و مانند آن19 و این چیزى است در مقابل تصدیق بعضى از قرآن نسبت به بعضى دیگر.
7. اصل قراردادن آیه متشابهى که ظاهر آن با مذهب فاسدِ مفسّر موافق است و تأویل آیه هاى دیگرى که در این زمینه وجود دارد.20
جمع بندى گفته هاى یادشده:
1. تفسیر آیه اى درباره آیه دیگر آوردن;
2. بى احترامى به قرآن;
3. تفسیر به رأى ـ جمع بندى آیه ها به دلخواه و استنباط احکام;
4. مخلوط کردن آیه ها به یکدیگر و در نتیجه تکذیب بعضى از آیه ها به بعضى دیگر.
ب. بررسى دلالت روایت هاى ضرب القران
مفاد روایت هاى یادشده آن است که زدن برخى از آیه هاى قرآن به برخى دیگر موجب کفر و یا گمراهى است. واژه شناسان درباره ضرب الشىء بالشىء گفته اند: ضرب الشىء بالشىء و ضربته: خلطته21 و ضریب به شیرى گفته مى شود که مخلوطى از شیر خوب و بد یا تازه و کهنه و... باشد.22
بنابراین، ضرب القرآن بعضه ببعض به معنى مخلوط کردن و به هم آمیختن برخى از آیه هاى قرآن به برخى دیگر است که طریحى نیز در مجمع البحرین در توضیح روایت یادشده آورده است.23
اگر در ادامه روایت هاى دوم و سوم دقت کنیم درستى سخن فوق بیش تر روشن مى شود. در روایت دوم آمده است: «واحتجوا بالمنسوخ و هم یظنون انه الناسخ و احتجوا بالمتشابه و هم یرون انه المحکم.» واو عطف تفسیرى تمام این جمله ها را به «ضربوا بعض القرآن ببعض» پیوند داده و آن را تفسیر کرده است. در ادامه یکى دیگر از روایت ها چنین آمده: «انما نزل کتاب اللّه لیصدق بعضه بعضاً فلا تکذبوا بعضه ببعض...» روشن است که خلط کردن آیه ها به یکدیگر و بى توجهى یا بى دانشى نسبت به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص و... موهم تناقض داشتن آیه ها است. چنین برداشت هایى از صدر اسلام تاکنون وجود داشته است.24
با توجه به معناى لغوى و دنباله روایات، منظور از «ضرب القرآن» همان احتمال چهارم است که در جمع بندى گفته هاى عالمان بیان شد; زیرا دو احتمال اول و دوم ارتباطى با معنى روایت ندارد. احتمال سوم نیز درباره آیات الاحکام مطرح است، در حالى که روایت عام بوده و همه آیه ها را در برمى گیرد و نادرستى تفسیر به رأى از روایت هاى دیگرى که وارد شده به خوبى فهمیده مى شود. بنابراین، خلط آیه ها به یکدیگر مستلزم دروغ بستن به خداوند تعالى و موجب کفر آدمى است و گمراهى خود و دیگران را در پى دارد (فضلّوا و اضلّوا)، اما در صورتى که براى فهم قرآن از آیه یا آیه هایى که مربوط به بحث هستند کمک بگیریم و توجه به قرینه هاى پیوسته و ناپیوسته کلام ـ مانند روایت هاى معصومان(علیهم السلام) ـ داشته باشیم نه تنها گمراهى و تکذیب برخى آیه ها به آیه هاى دیگر نیست، بلکه سبب تصدیق برخى نسبت به برخى دیگر و موجب هدایت بیش تر است. و همان طور که گذشت اصل این روش از خود معصومان(علیهم السلام) رسیده و آنان در برخى موارد به آیه هاى دیگر تمسک کرده اند.25
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ محمدحسین، طباطبایى، المیزان، ج 1، ص 12
2ـ همو، شیعه در اسلام، ص 80 و 81، قم، انتشارات اسلامى، 1375
3و4ـ همان، قرآن در اسلام، ص 61
5ـ براى آشنایى با سیر تاریخى تفسیر قرآن با قرآن نک: به: على اکبر بابایى و دیگران، روش شناسى تفسیر قرآن، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379، ص 263
6ـ نگارنده با نگاهى گذرا به تفسیر شریف المیزان به بیش از بیست مورد دست یافته است. از جمله درباره صلوة وسطى در آیه 238 بقره «حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى....» المیزان، ج 2، ص 266 و نیز ر. ک.به: همان، ج 5، ص 221 در تفسیر آیه وضو (مائده: 6) و ج 9، ص 89 در تفسیر آیه خمس (انفال: 41) و ج 2، ص 78 در تفسیر ماه هاى حج (بقره: 197) و ج 5، ص 327 در تفسیر آیه محاربه (مائده: 33)
7ـ اهل بیت(علیهم السلام) راه هاى مختلفى را در استفاده تفسیرى از آیه هاى قرآن پیموده اند که اهم آن ها از این قرار است:
الف. توجه به کاربرد قرآنى واژه به کار رفته در آیه مورد تفسیر. ر. ک. به: نورالثقلین، ج 1، ص 380
ب. استفاده از تفسیر آیه اى در تفسیر آیه دیگر. ر. ک. به: نورالثقلین، ج 3، ص 387
ج. تبیین مراد آیه با استناد به آیه دیگر. ر. ک. به: نورالثقلین، ج 4، ص 294
د. توجیه مفاد آیه با توجه به مسلم بودن همان معنى در آیه دیگر. ر. ک. به: نورالثقلین، ج 1، ص 148
8ـ سند روایت مزبور چنین است: على بن ابراهیم حدثنى ابن عن ابن ابى عمیر عن حماد عن حریز عن ابى عبداللّه(علیه السلام)نورالثقلین، ج 1، ص 708
9ـ سند: على بن محمد عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن یعقوب بن یزید عن ابن ابى عمیر عن ابن اذینه عن ابى عبدالله(علیه السلام). محمدین یعقوب، کلینى، الاصول من الکافى، ج 1، ص 136، بیروت، دارصعب و نورالثقلین، ج 4، ص 314
10ـ محمد بن حسین صدوق، معانى الاخبار، ص 190، قم، انتشارات اسلامى (جامعه مدرسین)، 1361
11ـ محمد بن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص 633، بیروت، دارصعب
12ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 3
13ـ عبدالرحمن، سیوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 149، چاپ قدیم، همین روایت را احمد از طریق دیگر از عمروبن شعیب با اندک اختلاف نقل کرده است.
14ـ ملامحسن فیض، الوافى، ج 2، ص 274، چاپ قدیم / تفسیر صافى، مقدمه پنجم، ص 35، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات
15ـ ملا صالح مازندرانى، شرح اصول کافى، ج 11، ص 72
16ـ محمدحسین طباطبایى، المیزان، ج 3، ص 83
17ـ محمدتقى مصباح، معانى الاخبار، ص 190، پاورقى / رشید رضا، المنار، ج 10، ص 198
18ـ علامه محمدباقر مجلسى نیز در شرح روایت یاد شده در مرآة العقول ـ آن را مجهول دانسته است.
19ـ ر. ک. به: صدوق، معانى الاخبار، ص 190، قم، انتشارات اسلامى، 1361
20ـ محمدباقر مجلسى، مرأة العقول، ج 12، ص 521، تهران، درالکتب الاسلامیه، 1363
21ـ ابن منظور لسان العرب
22ـ همان، ابن فارس، معجم مقاییس اللغة و...
23ـ و فى الحدیث ضربوا کتاب الله بعضه ببعض اى خلطوا بعضه ببعض فلم یفرقوا بین المحکم و المتشابه و الناسخ و المنسوخ و المطلق و المقید و المجمل و المبین اخذاً من قولهم ضربت اللبن بعضه ببعض. فخرالدین طریحى، مجمع البحرین، ج 2، ص 106
24ـ ر. ک. به: محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 90، ص 127 و 98 / نهج البلاغه، خطبه 18
25ـ در این جا به دو نمونه دیگر از این موارد اشاره مى کنیم که با استناد به آیات دیگر قرآن احکامى از قرآن استنباط شده است:
1. «.. و حمله و فصاله ثلثون شهراً» (احقاف: 15) والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین... (بقره: 233) از حضرت على(علیه السلام) نقل شده که ایشان با بیان دو آیه فوق کم ترین زمان حمل (6 ماه) را استفاده کرده اند. / ر.ک. به: السید هاشم الحسینى البحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 174، حدیث 11، قم، اسماعیلیان
2. امام باقر(علیه السلام) با استفاده از آیه «فلا جناح ان یطوف بهما» (بقره: 158) که لا جناح در آن دلالت بر وجوب سعى و مروه دارد آیه «لیس علیکم جناج ان تقصروا من الصلاة» نساء: 101 را دال بر وجوب شکسته خواندن نمازهاى چهاررکعتى در مسافرت دانسته اند. ر. ک. به: محمدبن مسعود عیاشى، تفسیر عیاشى، ج 1، ص 297، بیروت مؤسسه اعلمى 1411

تبلیغات