آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

یکى از شرایط لازم براى دست یابى به سلامت روان، برخوردارى از یک نظام ارزشى منسجم مى باشد و تحقیقات انجام شده نیز عامل پیدایش بسیارى از ناسازگارى ها و نابهنجارى هاى روانى را تضادهاى ارزشى و عدم استقرار یک نظام ارزشى سازمان یافته در فرد مى دانند. اسلام ویژگى هاى شخصیت نابهنجار و بیمار و به تعبیر اسلامى، «فى قُلُوبِهِمْ مَرَض» را در بعد عقیدتى، خصوصیات مربوط به روابط اجتماعى، خانوادگى و زندگى حرفه اى و عملى، خصوصیات احساسى و عاطفى، عقلانى، شناختى و خصوصیات بدنى بیان کرده است. بر اساس نظرات عرفا و علماى اخلاق و تربیت اسلامى، نقطه آغازین حرکت به سوى کمال چهار مرحله است:
1. مرحله تحلیه; یعنى مرحله آراستن ظاهر به شریعت اسلامى و انجام واجبات و ترک محرّمات;
2. مرحله تخلیه; یعنى دور ریختن صفات ناپسندِ جاگرفته در باطن انسان;
3. مرحله تجلیه; یعنى مرحله آراستن باطن و درون به صفات خوب و پسندیده;
4. مرحله فنا; یعنى مرحله فانى شدن در خدا و نابودشدن غیرخدا از دید انسان.
اما ابزار در اختیار انسان براى رسیدن به کمال، شش چیز مى باشد:
1. مشارطه;
2. مراقبه;
3. محاسبه;
4. معاتبه;
5. معاقبه;
6. مجاهده.
مقدمه
آنچه از دیرباز سهمى از تلاش هاى فکرى اندیشمندان، فیلسوفان، جامعه شناسان و روان شناسان را به خود اختصاص داده، تحقیق و تفحّص در مقوله ارزش هاست. گذشت قرون و سال ها نه تنها از ارج و اعتبار چنین حوزه اى نکاسته، بلکه با توجه به الزام هاى خاص خود، بر اهمیت آن افزوده است. اکنون در آستانه قرن بیست و یکم، انسانِ مضطرب، افسرده و بحران زده عصر حاضر بیش از هر زمانى دیگرى خود را درگیر سؤال هایى اساسى در این باره مى یابد. تحقیقات انجام شده عامل پیدایش بسیارى از ناسازگارى ها و نابهنجارى هاى روانى را تضادهاى ارزشى و عدم استقرار یک نظام ارزشى سازمان یافته در فرد مى دانند. بنابراین، مى توان بر این نکته تأکید کرد که ارزش ها اساس و بنیان یکپارچگى شخصیت سالمند. در حقیقت، ارزش ها سازمان دهنده هاى اصلى اعمال و رفتارهاى شخصیت رشدیافته به شمار مى روند و سلامت روان، بى تردید، محصول چنین شخصیتى است.
با توجه به روابط موجود بین ارزش ها و سلامت روان، معیارهاى سلامت و بیمارى روانى از دیدگاه اسلام مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد. اما پیش از این، ذکر چند نکته ضرورى به نظر مى رسد:
تعریف «سلامت روان»
تاکنون تعاریف متعددى از «سلامت روان» ارائه شده که همگى بر اهمیت تمامیت و یکپارچگى شخصیت تأکید ورزیده اند. گلدشتاین Goldstein, K.سلامت روانى را تعادل بین اعضا و محیط در رسیدن به خود شکوفایى مى داند.2 چاهن (1991 Chauhan, S. S.) نیز سلامت روانى را وضعیتى از بلوغ روان شناختى تعبیر مى کند که عبارت است از حداکثر اثربخشى و رضایت به دست آمده از تقابل فردى و اجتماعى که شامل احساسات و بازخوردهاى مثبت نسبت به خود و دیگران مى شود.3 در سال هاى اخیر، انجمن کانادایى بهداشت روانى، «سلامت روانى» را در سه بخش تعریف کرده است:
بخش اول: بازخوردهاى مربوط به خود شامل:
الف. تسلّط بر هیجان هاى خود;
ب. آگاهى از ضعف هاى خود;
ج. رضایت از خوشى هاى خود.
بخش دوم: بازخوردهاى مربوط به دیگران شامل:
الف. علاقه به دوستى هاى طولانى و صمیمى;
ب. احساس تعلّق به یک گروه;
ج. احساس مسؤولیت در مقابل محیط انسانى و مادى.
بخش سوم: بازخوردهاى مربوط به زندگى شامل:
الف. پذیرش مسؤولیت ها;
ب. ذوق توسعه امکانات و علایق خود;
ج. توانایى اخذ تصمیم هاى شخصى;
د. ذوق خوب کار کردن.4
چاهن به ذکر پنج الگوى رفتارى در ارتباط با سلامت روان مبادرت ورزیده است:
1. حسّ مسؤولیت پذیرى: کسى که داراى سلامت روان است، نسبت به نیازهاى دیگران حسّاس بوده و در جهت ارضاى خواسته ها و ایجاد آسایش آنان مى کوشد.
2. حسّ اعتماد به خود: کسى که واجد سلامت روانى است، به خود و توانایى هایش اعتماد دارد و مشکلات را پدیده اى مقطعى مى انگارد که حل شدنى است. از این رو، موانع، خدشه اى به روحیه او وارد نمى سازد.
3. هدف مدارى: به فردى اشاره دارد که واجد مفهوم روشنى از آرمان هاى زندگى است و از این رو، تمامى نیرو و خلاّقیتش را در جهت دست یابى به این اهداف هدایت مى کند.
4. ارزش هاى شخصى: چنین فردى در زندگى خود، از فلسفه اى خاص مبتنى بر اعتقادات، باورها و اهدافى برخوردار است که به سعادت و شادکامى خود یا اطرافیانش مى انجامد و خواهان افزایش مشارکت اجتماعى است.
5. فردیت و یگانگى: کسى که داراى سلامت روان است، خود را جدا و متمایز از دیگران مى شناسد و مى کوشد بازخوردها و الگوهاى رفتارى خود را توسعه دهد، به گونه اى که نه همنوایى کور و ناهشیارانه با خواسته ها و تمایلات دیگران دارد و نه توسط دیگران مطرود و متروک مى شود.
علاوه بر تعاریفى که ارائه شد، «سلامت روانى» از دیدگاه مکاتب گوناگون روان شناسى نیز تعریف شده است که به اختصار برخى از آن ها ذکر مى شود:5
ـ نظام زیستى نگرى که اساس روان پزشکى را تشکیل مى دهد، سلامت روانى را زمانى محقّق مى داند که بافت ها و اندام هاى بدن به طور سالم و بى نقص به وظایف خود عمل کنند. هر نوع اختلال در دستگاه عصبى و در فرایندهاى شیمیایى بدن، اختلال روانى را به همراه خواهد داشت.
ـ نظام روان تحلیل گرى بر این باور است که سلامت روان به معناى کنش متقابل و موزون بین سه پایگاه بنیادین شخصیت (بن، من و فرامن) است و سلامت روانى در صورتى حاصل مى شود که «من» بتواند بین تعارض هاى «بن» و «فرامن» تعادلى ایجاد کند.
ـ نظام رفتارى نگر در تعریف سلامت روانى بر سازش یافتگى فرد با محیط تأکید مىورزد و بر این اعتقاد است که رفتار سازش نایافته نیز مانند سایر رفتارها در اثر تقویت، آموخته مى شود. بنابراین، سلامت روانى شامل رفتارهاى سازش یافته اى است که آموخته مى شوند.
ـ نظام انسانى نگر معتقد است که سلامت روانى یعنى ارضاى نیازهاى اساسى و رسیدن به مرحله خودشکوفایى. هر عاملى که فرد را در سطح ارضاى نیازهاى سطوح پایین نگه دارد و مانع شکوفایى او شود، به ایجاد اختلال رفتارى خواهد انجامید.
ملاک هاى سلامت روان
اندیشمندان از زوایاى گوناگون، بر ویژگى هایى که به دست یابى و حفظ سلامت روان مى انجامند تأکید ورزیده اند. سالیوان (1954 Sulivan. H.) بر این باور است که در سلامت روان، ارزش عمده بر کنش اجتماعى مؤثّر قرار دارد. روان تحلیل گران سنّتى بر آگاهى از انگیزه هاى ناهشیار و در پى آن، خودمهارگرى، که بر آگاهى مبتنى است، تأکید مى کنند.
فروم (1942 Fromm. E.) ارتباط هاى فرد با محیط اجتماعى، انسانى نگرى، آزادى و فردگرایى را مورد تأکید قرار مى دهد. پرلز (1973 Perls, F.) نیز پذیرش مسؤولیت براى هدایت زندگى خود را مهم ترین ویژگى براى دست یابى به سلامت روان ذکر مى کند.
ونتیز (1995 Ventis, L. W.) سلامت روان را وابسته به هفت ملاک مى داند که عبارتند از:
1. رفتار اجتماعى مناسب; 2. رهایى از نگرانى و گناه; 3. فقدان بیمارى روانى; 4. کفایت فردى و خودمهارگرى; 5. خویشتن پذیرى و خودشکوفایى; 6. توحیدیافتگى و سازماندهى شخصیّت; 7. گشاده نگرى و انعطاف پذیرى.
علاوه بر ملاک هایى که براى سلامت روان از سوى برخى از اندیشمندان برشمرده شد، در ذیل، به دیدگاه برخى از روان شناسان اشاره مى شود:
راجرز (1951 Rogers, C.) در ارزیابى ادراکات خودِواقعى و خودِآرمانى، خویشتن پذیرى حمایت شده را یک شاخص مهم سلامت روانى مى داند.
مزلو (1954 Maslow, A.) بر شکوفایى توانایى هاى فردى به عنوان یک سازه اساسى تأکید مى کند.
الیس (1980Ellis, A.) پذیرش خود، خردپذیرى و منعطف بودن را در سلامت روان مهم تلقى مى کند. اما هاروى (Harvey,O.J)، هانت ( Hunt,D.E) و اسکرودر (1961، Schroder, H. M) بر پیچیدگى شناختى و انعطاف پذیرى، که خود مى تواند ناشى از پیچیدگى بیش تر باشد، تأکید مىورزند.
آلپورت (1937، Allport, G) سازمان شخصیت و نیاز به وحدت بخشیدن به اصول در زندگى و فروید (1925، Freud, S) رهایى از اضطراب، نگرانى و گناه را شاخص هاى مهم سلامت روان مى دانند.6
البته همان گونه که ملاحظه مى شود، با توجه به اختلاف دیدگاه اندیشمندان در زمینه سلامت روان، نمى توان با قاطعیت از ملاک هاى پذیرفته شده جهانى براى «سلامت روان» سخن گفت.
عوامل مؤثّر بر سلامت روان
همه متخصصان متّفق القول اند که سلامت روان در تحوّل شخصیت واحد نقشى بنیادین است. تصور تحوّل موزونِ انسان بدون وجود سلامت روان غیرممکن است. بى شک، عوامل متعددى بر سلامت روان تأثیر مى گذارند که فهرست کردن همه آن ها دشوار است; چرا که وجود تفاوت هاى فردى ممکن است به تنوّع در عوامل مؤثّر بر سلامت روان بینجامد. با این حال، یافته هاى حاصل از پژوهش ها در زمینه هاى زیست شناسى و علوم اجتماعى، دانش ما را درباره عواملى که ممکن است سلامت روان را تحت تأثیر قرار دهند، وسعت بخشیده اند.
به اعتقاد چاهن، برخى از الگوهاى مهمى که علت اختلال هاى روانى را از زوایاى گوناگون مورد بررسى قرار مى دهند، عبارتند از:
1. الگوى پزشکى بر نقش شرایط انداموار گوناگون که مى تواند کنش مغز را تحت تأثیر قرار داده، به اختلال روانى بینجامد، تأکید ورزیده است.
2. الگوى روان تحلیل گرى در وهله نخست، بر موقعیت هاى تنش زایى که به وسیله ایجاد اضطراب، متضمّن تهدیدى براى فرد است، متمرکز مى شود. چنانچه فرد به طور مؤثّر با موقعیت اضطرابى سازش حاصل کند، اضطراب حذف مى شود و در صورتى که اضطراب و تنش ادامه یابد، فرد نوعاً به مکانیزم هاى دفاعى گوناگون، که سلامت روان وى را تحت تأثیر قرار مى دهند، متوسّل مى شود. این الگو به تجارب آغازین کودکى در خانواده، که به وسیله هدایت نادرست والدین سرکوب شده است، اهمیت بسیار مى دهد.
3. الگوى رفتارى نگرى، یادگیرى معیوب را عامل اساسى اختلال روانى مى داند. سلامت روان ـ به طور گسترده اى ـ توسط شکست در یادگیرى رفتارهاى سازش یافته ضرورى یا ناکامى در تسلّط یافتن بر موقعیت هاى اجتماعى به طور موفقیّت آمیز تحت تأثیر قرار مى گیرد. ناگفته پیداست که رفتارهاى سازش نایافته مانند سایر مهارت ها، از محیط آموخته مى شوند.
4. الگوهاى هستى نگر ـ انسانى نگر بر توقّف یا تحریف تحوّل فرد به عنوان عاملى اساسى، که بر سلامت روان اثر مى گذارد، تأکید مىورزند. این الگوها بر تقویت انگیزش و شکل گیرى «خود» در فرد تأکید مى کنند. چنانچه فرد مجال هاى رشد فردى و خود شکوفایى را انکار کند، اضطراب، ناامیدى و ناکامى را تجربه خواهد کرد که در نهایت، به ناسازگارى وى خواهد انجامید. این الگو بیانگر این نکته است که انحراف از طبیعت انسانى، که اساساً رو به توحیدیافتگى و سازندگى دارد، به وسیله شرایط ناخوشایند محیطى موجب سازش نایافتگى مى شود.
5. الگوى بین فردى، نارضایى از روابط بین فردى را ریشه رفتار سازش نایافته مى داند.
6. دیدگاه بین فرهنگى ـ اجتماعى بر نقش آسیب شناسى شرایط اجتماعى همچون فقر، تبعیض، فرقه هاى مختلف و خشونت، به عنوان عوامل مهمى که بر سلامت روان افراد در جامعه اثر مى گذارند، تأکید مىورزد.
نظام ارزشى و سلامت روان
یکى از شروط لازم براى دست یابى به سلامت روان، برخوردارى از یک نظام ارزشى است و همان گونه که چاهن مى گوید: بهره مندى از یک سلسله ارزش هاى شخصى و فلسفه اى مبتنى بر باورها، آرزوها و آرمان هایى که با سعادت و تحقق خود و اطرافیان فرد پیوندى نزدیک دارد، شرط لازم براى کسب سلامت روان است.
مزلو اصول و ارزش هاى افراد مأیوس و درمانده و افرادى را که واجد سلامت روانى هستند; دست کم در برخى موارد، متفاوت مى داند; زیرا آنان داراى ادراکات و طرز تلقى هاى متفاوتى از جهان مادى، اجتماعى و جهان روان شناختى خصوصى هستند که همین ادراکات و طرز تلّقى هاى متفاوت، نظام ارزشى فرد را رقم مى زنند.7 به اعتقاد مزلو، نظام ارزش هاى فردِ واجد سلامت روان بر پایه پذیرش فیلسوفانه طبیعت خود، طبیعت بشرى، حیات اجتماعى و طبیعت و واقعیت جسمانى حیات استوار است. در واقع، بخش عمده اى از قضاوت ها و ارزش گذارى هاى هر روزه این گونه افراد، از پذیرش واقعیت سرچشمه مى گیرد. آنچه را فرد واجد سلامت روان، که خواستار تحقّق خود است، تأیید یا تکذیب مى کند، بدان وفادار مى ماند یا خوشایند یا ناخوشایندش مى یابد، اغلب مى تواند همچون اشتقاقاتى که ریشه در خصیصه پذیرش دارد، ادراک شود.8
ارزش ها، سازمان دهنده هاى اصلى اعمال و رفتارهاى شخصیت رشد یافته اند. شخصیت هاى سالم، چنان که شولتس (Schultz,D) مى گوید، به جلو مى نگرند و انگیزه شان هدف ها و برنامه هاى درازمدت است. آنان هدفجویند و اساس زندگى شان کارى است که باید به انجام برسانند و همین است که شخصیتشان را تداوم مى بخشد.9
از این رو، در این فرایند، هدفجویى آن دسته از رفتارها و کنش هایى که فرد را به سمت هدف سوق مى دهند، واجد ارزش و جز آن فاقد ارزش به شمار مى رود.
آلپورت این انگیزش یگانه ساز یا باور وحدت بخش را، که در شخصیت هاى سالم بیش از روان آزرده نمایان است، «جهت داشتن» نامیده است. جهت داشتن، همه زوایاى زندگى فرد را تحت تأثیر قرار داده و با یکپارچه کردن تمایلات و انگیزه هاى فرد، وى را به سوى هدف راهبرى مى کند و به او دلیلى براى زندگى مى دهد.10 آلپورت تأکید مى کند که ارزش ها به انضمام هدف ها، براى پرورش فلسفه یگانه ساز زندگى بسیار مهم است.روى (Roy, C. E) داشتن فلسفه اى براى زیستن را یکى از شروط ضرورى براى برخوردارى از سلامت روانى آرمانى ذکر مى کند و مى گوید: کسى که به خوبى سازش یافته واجد فلسفه اى مستحکم در زندگى خود است و مى توان موارد ذیل را به او نسبت داد:
الف. باید در جهانى مملو از حسّ تعهد و مشارکت اجتماعى فعّال زندگى کند.
ب. زندگى پدیده اى ارزشمند است که این ارزشمندى را مى توان به باورداشتن انسانیت یا اعتقاد به هر مذهبى تعبیر کرد.
ج. هیچ کس به تنهایى نمى تواند زندگى کند. انسانِ تنها، جزیره اى است که به خود منتهى مى شود. در حقیقت، هر فرد بخش اساسى و اجتناب ناپذیر یک فرد دیگر به شمار مى رود. چنانچه فلسفه فروم براین جمله مبتنى است که «تمام افراد بشر برادرند و داراى ظرفیت عشق مولّد.»11
بهره مندى از یک نظام ارزشى پویا و استوار، فرد سالم را از روان آزرده متمایز مى سازد. شخص روان آزرده یا پایبند به هیچ ارزشى نیست یا ارزش هایش ناقص، موقّت و گذرا است. ارزش هاى روان آزرده به آن اندازه استوار نیست که تمامى جنبه هاى زندگى اش را به هم پیوند دهد و یگانه سازد.12
معیارهاى سلامت وبیمارى روانى از دیدگاه اسلام
پیش از بیان معیارها، تذکر این نکته لازم است که درباره حقیقت و ماهیت انسان، دو نظریه اساسى مقابل یکدیگر قرار گرفته اند:
1. نظریه الهیون;
2. نظریه مادّیون.
بر اساس نظریه الهیون، انسان حقیقتى است مرکّب از جسم و بدن و روح و روان. روان انسان، جاویدان است و با مُردن او فانى نمى شود. اما دیدگاه مادیون بر این مبتنى است که انسان جز همین بدن، چیز دیگرى نیست و با مُردن، به کلّى نابود مى شود و متلاشى شدن بدن یعنى متلاشى شدن شخصیت انسان.
به نظر مى رسد غفلت روان شناسان از جنبه روحى در بررسى شخصیت انسان، به وضوح منجر به درک ناقص آن ها از انسان و کوتاهى در کوشش براى شناخت خصوصیات شخصیت بهنجار و نابهنجار شده است. همان گونه که اریک فروم (Fromm, E)، روانکاو معروف، قصور و عجز روان شناسى جدید را در شناخت صحیح انسان، که ناشى از عدم توجه به بررسى جنبه روانى انسان مى باشد، مشاهده کرده است. متأسفانه امروزه مى بینیم که روان شناسى مبدّل به علمى شده است که درباره همه چیز، بجز روان انسان بحث مى کند و مى کوشد جنبه هایى از انسان را، که امکان آزمایش آن در آزمایشگاه وجود دارد، بشناسد!
اما ملاک هاى سلامت و بیمارى روانى از دیدگاه اسلام یا به عبارت دیگر، معیارهاى شخصیت بهنجار، کامل، نمونه، مطلوب و مسلمان نمونه از غیر آن چیست؟
به طور کلّى، مى توان گفت: شخصیت بهنجار از نظر اسلام، شخصیتى است که جسم و روح او متعادل باشد و نیازهاى هر کدام ارضا شود. انسانى که داراى شخصیت بهنجار است، به جسم و سلامت و نیرومندى آن اهمیت مى دهد و نیازهاى آن را در حدى که شرع مقدس روا مى داند، براورده مى سازد و همزمان با آن، به خدا ایمان مى آورد، عبادات و امورى را که موجب رضایت خدا هستند انجام مى دهد و از اعمالى که موجب خشم خدا مى شود، اجتناب مى کند. بنابراین، از نظر اسلام، کسى که پیرو هواى نفس خویش باشد، نابهنجار است و نیز کسى که خواسته هاى جسمانى خود را سرکوب کند و با رهبانیتى افراطى و ریاضتى شدید باعث ضعف جسمى خود مى شود و تنها به ارضاى نیازها و تمایلات معنوى مى پردازد نیز نابهنجار تلّقى مى شود; زیرا این گونه گرایش هاى افراطى و تفریطى با طبیعت و فطرت انسان، مخالف و ناسازگار است. به همین دلیل، هیچ کدام از این دو گرایش به شکل گیرى و تحقّق ماهیت حقیقى انسان نمى انجامد; چنان که او را به کمال حقیقى شخصیتى نیز نمى رساند.
الف. ویژگى شخصیت بهنجار
به طور کلى، ویژگى هاى شخصیت بهنجار و یا به تعبیر اسلامى، «انسان نمونه» را مى توان در زمینه هاى اصلى و عمومى ذیل ذکر کرد:
1ـ ویژگى هاى عقیدتى: یکى از کمالات لازم انسان، که باید در بازار دنیا کسب شود، ایمان است; آن هم به مفهومى که قرآن بدان قایل است; یعنى ایمان به خدا، پیامبران(علیهم السلام)، کتب آسمانى، فرشتگان، روز قیامت و بهشت و جهنم. این از آن روست که انسان نیازمند به اصل برتر و هدفى عالى تر از زندگى فردى، شخصى و مادى خویش است که زندگى را به خاطر آن هدف برتر و آن آرمان مافوق شخصى بخواهد. به عبارت دیگر، انسان نمى تواند مطلوب ایده آل باشد، مگر این که آرمان انسانى داشته باشد. «آرمان انسانى» یعنى هدفى مافوق زندگى فردى و آرزوى عالى و برترى که بخواهد خود و جامعه اش را بر اساس آن بسازد.
از نظر قرآن، تنها چیزى که مى تواند هدف عالى تر و مطلوب انسانى باشد، فقط خداست; غیر از او هیچ موجود دیگرى شایستگى هدف بودن و محلّ ایمان بودن را ندارد. لازمه چنین ایمانى تسلیم است; تسلیم در مقابل آنچه به او ایمان دارد; به عبارت دیگر، ایمان وقتى کامل و حقیقى است که انسان به همان نسبت که در مقابل آنچه به آن ایمان دارد و آرمان اوست، تسلیم باشد و در مقابل غیر او کافر. بنابراین، یکى از ویژگى هاى انسان مطلوب، ایمان و تسلیم و عنصر دیگر، کفر و عصیان است (کفر به طاغوت).
به بیان دیگر، جهان از دیدگاه انسان با ایمان و خداپرست، نه مجموعه اى از عناصر، نیروها و قوانین کور، بلکه پیکرى زنده و معنادار است. خداپرست آگاه، خود را در برابر هستى اى مى یابد که مى فهمد، احساس مى کند و اراده اى آگاه بر آن حاکم است. فقدان خدا سیماى طبیعت را ابلهى مى نماید که انسان خود را با او بیگانه حس مى کند. غیبت خدا، هستى را قبرستان بیکرانه اى مى کند که انسان خود را در آن تنها مى یابد. هستىِ پوچ، زندگى را نیز پوچ مى سازد و ناچار انسان نیز به پوچى مى رسد. نمى توان در جهانى که از شعور، اراده و جهت عارى است، از «مسؤولیت انسان» سخن گفت. مسؤولیت انسان ـ که فرد را به فدا کردن و نثار جان و مالش وا مى دارد ـ اگر ریشه در عمق هستى نداشته باشد و بى پایه و پایگاه وجودى باشد، مفهومى ذهنى و خیالى مى شود، در حالى که ایمان و باور به خدا، که آفرینش را داراى شعور و هدفدار معرفى مى کند، طبعاً دید مثبتى به انسان در مقابل نظام کلى هستى و قوانین حاکم بر آن مى دهد.
2ـ ویژگى هاى عبادى: عبادت خدا انجام فرایضى از قبیل نماز، روزه، زکات، حج، جهاد در راه خدا با جان و مال، ذکر خدا، توکّل بر خدا و طلب بخشش از خدا یا توبه است. «عبادت» در این جا، به معناى سرسپردگى انسان عابد به این ارزش هاست; تمرینى است در خودسازى تا وجود سُست، ناهموار، متزلزل و پر تردید آدمى در مسیر هموار و استوارى قرار گیرد و خود را از حضیض به اوج بى نهایت و قُرب به خدا برساند و با این قُرب، تخلُّق به اخلاق الهى پیدا کند و همه ارزش ها در وجودش متجلّى گردد.
3ـ ویژگى هاى مربوط به روابط اجتماعى: رفتار خوب با مردم، جُود و احسان، تعاون و همکارى، وجدان کارى، اتحاد و همبستگى، امر به معروف و نهى از منکر، عفو و ایثار، اجتناب از کارهاى بیهوده از جمله این روابط است. به عبارت دیگر، آنچه بیش از هر چیز، حق را محترم، عدالت را مقدّس، دل ها را به یکدیگر مهربان و اعتماد متقابل را میان افراد برقرار مى سازد و همه افراد جامعه را مانند اعضاى یک پیکر به هم پیوند مى دهد و متحد مى کند، ایمان به خداست.
4ـ ویژگى هاى مربوط به روابط خانوادگى: نیکى به والدین و خویشاوندان، حُسن معاشرت با همسر، سرپرستى خانواده و پرداخت نفقه، صله رحم و مانند آن، همگى در سایه ایمان به خدا حاصل مى شود; مثلاً، در روایتى امام صادق(علیه السلام) در زمینه خوش رفتارى با والدین مى فرماید: «هرکه به پدر و مادر خود نگاه تند و خشم آلود کند، اگر چه به وى ستم کرده باشند، خداوند نمازش را نمى پذیرد.» یا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در زمینه ازدواج مى فرماید: «هرکس ازدواج کند نیمى از دینش را حفظ نموده است. پس در مورد نیم دیگرش تقواى الهى پیشه کند.» یکى از علل این که در اسلام ازدواج یک عمل مقدّس و عبادت به شمار مى آید، با این که از مقوله لذّات و شهوات است، آن است که ازدواج اولین قدم انسان از خودپرستى و خود دوستى و خودمحورى به سوى غیردوستى است.
5ـ ویژگى هاى اخلاقى: بردبارى، صداقت، عدالت، امانت دارى، وفاى به عهد، پاک دامنى، فروتنى، عزّت نفس، سخت کوشى در گرفتن حق، قدرت اراده، حاکمیت و تسلّط بر هوا و شهوت نفس و خودرأى نبودن از جمله ویژگى هاى اخلاقىِ انسان نمونه و کامل است که قرآن معرّفى نموده.
6ـ ویژگى هاى انفعالى، احساسى و عاطفى: از جمله این ویژگى هاست: خدادوستى،ترس از عذاب خدا، امید به رحمت او، مردم دوستى و خیرخواهى نسبت به آنان، مهربانى، فرو خوردن خشم و مهار غضب، تجاوز نکردن به حقوق دیگران، حسد نبردن به آنان، سرزنش نفس، احساس پشیمانى در صورت ارتکاب گناه، پرهیز از غیبت و تُهمت و پرهیز از استهزاى آنان. انسان کاملى که اسلام معرّفى مى کند قلبش سرشار از امنیت، امید و آرامش است، مى تواند بدى ها را با خوبى ها دفع نماید و کینه و خشم خود را فرو نشاند; زیرا پیامبرگرامى(صلى الله علیه وآله)فرموده است: «کسى که خشم خود را ـ در حالى که قادر بر اِعمال آن است ـ فرو نشاند، خداوند متعال قلب او را از اَمْن و ایمان سرشار مى سازد.»13
7ـ ویژگى هاى عقلانى و شناختى: تفکّر در هستى و آفرینش، طلب معرفت و دانش و پیروى نکردن از ظن و گمان از ویژگى هاى انسان کامل است; انسانى که اهل تفکّر باشد و بتواند در مورد مسائل کلّى عالم فکر کند و به دقایق رموز عالم پى ببرد و قدرت تجزیه و تحلیل در مسائل را داشته باشد.
8ـ ویژگى هاى مربوط به زندگى حرفه اى: اخلاص در عمل و خوب کارکردن، وجدان کارى، تلاش فعّالانه و مجدّانه براى کسب روزىِ حلال، مبارزه با فقر، فساد، تبعیض و مراعات ضوابط از این صفات است.
9ـ ویژگى هاى بدنى: در این زمینه مى توان از صفاتى مانند نیرومندى، سلامت، پاکیزگى و طهارت نام برد.
تصویرى که قرآن از انسان کامل و نمونه براى ما ترسیم مى کند داراى این ویژگى ها و معیارهاست; الگویى از انسان مؤمن که باید براى تخلّق یافتن بدان تلاش کنیم. پیامبر بزرگوار(صلى الله علیه وآله) نیز نخستین گروه مسلمانان را بر اساس همین ویژگى ها تربیت نمودند و در نتیجه، شخصیت آنان را کاملاً دگرگون کردند و از آنان اشخاص مؤمنى ساختند که توانستند چهره تاریخ را تغییر دهند. امروز نیز وظیفه ما این است که ابتدا این ویژگى ها را در خودمان و سپس در دیگران ایجاد کنیم تا بتوانیم جامعه اسلامى سالمى همراه انسان هاى کامل به وجود بیاوریم.
ب. ویژگى هاى شخصیت نابهنجار
ویژگى هاى انسان کامل و نمونه و به تبع آن، معیارهاى سلامت روانى از دیدگاه اسلام بیان گردید. اما معیارهاى بیمارى روانى و ویژگى هاى انسان نابهنجار و به تعبیر قرآنى، انسان هایى که در قلوب آن ها مَرَض است، گرچه تا حدى از راه مقابله با معیارهاى سلامت روانى فهمیده مى شود، اما به اختصار بعضى از آن ها ذکر مى شود. ویژگى هایى که در این جا ذکر مى شود مربوط به دو دسته انسان هاى نابهنجار است: کافران، منافقان.
1ـ ویژگى هاى عقیدتى:
الف. کافران: عدم ایمان به خدا، پیامبران(علیهم السلام) و روز قیامت.
ب. منافقان: عدم اتخاذ موضعى مشخص در برابر توحید، اظهار ایمان در میان مسلمانان و اظهار کفر و شرک در میان مشرکان.
2ـ ویژگى هاى عبادى:
الف. کافران: پرستش غیر خدا که هیچ سودى براى آنان ندارد.
ب. منافقان: انجام عبادات از روى ریا و بدون اعتقاد قلبى و انجام نماز از سر کسالت و تنبلى.
3ـ ویژگى هاى مربوط به روابط اجتماعى:
الف. کافران: ظلم در رفتارشان با مؤمنان، تمسخر آن ها و امر به منکر و نهى از معروف.
ب. منافقان: امر به منکر و نهى از معروف، فتنه انگیزى از طریق پخش شایعه در میان مسلمانان، تمایل به فریب مردم، سوگند خوردن براى باوراندن سخنان خود به دیگران، آراستگى از نظر ظاهر، قیافه و لباس تا جلب توجه کنند و دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.
4ـ ویژگى هاى اخلاقى:
الف. کافران: پیمان شکنى، فسق و فجور، غرور و تکبّر، پیروى از هواى نفس.
ب. منافقان: عدم اعتماد به نفس، پیمان شکنى، ریا، ترس، دروغ، بخل و سودجویى، پیروى از هواى نفس و فرصت طلبى.
5ـ ویژگى هاى انفعالى، احساسى و عاطفى:
الف. کافران: نفرت، کینه و حسادت نسبت به مؤمنان.
ب. منافقان: نفرت و کینه نسبت به مسلمانان، ترس از مؤمنان و هراس از مرگ.
6ـ ویژگى هاى عقلانى و شناختى:
الف. کافران: جمود فکرى و ناتوانى در ادراک و تعقّل، مُهرزدگى بر دل هاى آن ها، تقلید کورکورانه از عقاید و سنّت هاى نادرست پدران و فریب دادن خود.
ب. منافقان: تردید و شک، ناتوانى در قضاوت و تصمیم گیرى و تفکّر درست، مُهرزدگى بر دل هاى آن ها و توجیه کارهاى نادرست خود.
همان گونه که معلوم است، تصویرى که قرآن از شخصیت این دو گروه نابهنجار ترسیم مى کند بسیار شبیه خصوصیات انسان هاى نابهنجارى است که امروزه روان شناسان ارائه مى دهند.
سیر به سوى کمال
حال ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر کسى بخواهد در جهت سیر تکاملى قرار بگیرد و انسان کاملى شود، باید از کجا شروع کند و چه ابزار و وسایلى در اختیارش قرار دارد؟
الف. مراحل سیر
پاسخى که عرفاى اسلامى و علماى اخلاق و تربیت اسلامى به این سؤال داده اند این است که نقطه آغازین این حرکت و مراحل سیر انسان به سوى کمال ـ و به سوى خدا ـ گذر از چهار مرحله مى باشد:
1ـ مرحله تحلیه: یعنى مرحله آراستن ظاهر به شریعت اسلامى و انجام واجبات و ترک محرّمات. بنابراین کسى که آلوده به گناه است، هنوز اولین گام را در سیر تکاملى برنداشته.
2ـ مرحله تخلیه: یعنى دور ریختن صفات ناپسندِ جا گرفته در باطن انسان و به تعبیر دیگر، پیراستن خویش از اوصاف نکوهیده و ناستوده و مذموم. این صفات ناپسند همانند مُردابى هستند که اگر انسان مواظب نباشد، بوى تعفّن آن، تمام وجود او را در بر مى گیرد.
3ـ مرحله تجلیه: یعنى مرحله آراستن باطن و درون به صفات خوب، پسندیده و ستوده. باید توجه داشت که صفات پسندیده باطنى دو دسته اند:
الف. صفات انسانى: مانند خوش خلق بودن، با ادب بودن و غضب نداشتن.
ب. صفات سیر و سلوکى: مانند ایمان و معرفت پروردگار، عزم بر بندگى، توکّل و تقوا.
4ـ مرحله فنا: یعنى مرحله فانى شدن در خدا، نابودشدن غیر خدا از دید و مشاهده انسان، مرحله مخاطبه و مکالمه انسان با خدا و مرحله حضور بى حجاب; یعنى مرحله اى که حجاب بین بنده و پروردگارش برداشته مى شود و او چنان جذب پروردگارش مى شود که جمیع ما سوا به چشم او نمى آید. این مرحله، مرحله «انسان کامل» شدن است.
ب. ابزار سیر
اما ابزار و وسایلى که در اختیار انسان قرار دارد تا او را در جهت رسیدن به کمال یارى دهد، از نظر اسلام «مراقبه» به همراه لوازم آن مى باشد. به بیان دیگر، از نظر اسلام، اگر کسى بخواهد خودسازى کند و به کمال شایسته خود برسد، یکى از مهم ترین ابزارها، «مراقبه» است، منتها موفقیت در مراقبه، متوقف بر لوازمى است که توضیح هر یک به اختصار در ذیل مى آید:
1ـ مشارطه: یعنى انسان ابتدا باید با خودش قرارداد و پیمان ببندد که طبق برنامه اى عمل کند; بدین گونه که تصمیم بگیرد و بخواهد که از رفتار، گفتار و اندیشه هاى غیرالهى، فاصله بگیرد و به رفتار، گفتار و اندیشه هاى الهى نزدیک تر شود و به تدریج، «خوى الهى» به خود بگیرد.
2ـ مراقبه: یعنى انسان در طول زندگى، مدام مراقب حال و وضع خود باشد تا مطابق پیمانى که با خود بسته، عمل کند و ـ به اصطلاح ـ خود را به دست امواج هوا و هوس نسپارد، بلکه از حالت انفعالى خارج شود و موضعى فعّال پیدا کند تا به تدریج، بتواند نقشى را که شایسته است در هدایت سرنوشت خود و دیگران بر عهده بگیرد. چنین فردى لازم است در زندگى فردى هدفمند باشد و اهداف الهى را ماوراى سایر اهداف زندگى خود قرار دهد. البته میزان موفقیت انسان در جهت مهار و تعدیل و مواظبت از اعمال خود، علاوه بر سعى و تلاش و دقّتِ او با مراتب ایمان، تقوا و توجه او به خدا متناسب است.
3ـ محاسبه: یکى از لوازم موفقیت در مراقبه این است که سالک در آخر هر روز، زمان مناسبى را براى رسیدگى به اعمال روزانه خود اختصاص دهد و از خود حساب بکشد که آیا مطابق پیمانى که بسته است عمل کرده یا نه؟ هدف از این کار عبارت است از کاهش تدریجى عادات رذیله و زشت مانند حسد، غیبت، تهمت، ریا و منفى گرایى و افزایش تدریجى عادات نیکو همچون اخلاص، هم دلى، نوع دوستى و ایثار. در این مرحله، اگر سالک مطابق پیمان عمل کرده باشد، باید شکر و سپاس الهى به جاى آورد و سجده شکر انجام دهد.
4ـ معاتبه: اگر سالک مطابق عهد و پیمانى که بسته عمل نکرده باشد، پاى «معاتبه» به میان مى آید; یعنى باید خود را ملامت کند و مورد سرزنش و عتاب قرار دهد که چرا پیمان شکنى کرده; پس توبه و استغفار کند که دیگر پیمان شکنى نکند.
5ـ معاقبه: اگر سالک مطابق قول و قرارى که بسته عمل کرده، اما مقدار کمى هم تخلّف داشته باشد، مسأله «معاقبه» مطرح مى شود، یعنى باید خود را رنج دهد و عقاب نماید و از بعضى از نعمت ها محروم سازد; مثلاً، اگر قرار گذاشته بوده تفریح کند، به سبب خلافى که انجام داده خود را از تفریح محروم سازد.
6ـ مجاهده: اگر مقدار تخلّف زیاد باشد ـ یعنى کار شایسته اى انجام داده، اما کار ناشایست زیادى نیز کرده ـ در این جا مسأله «مجاهده» پیش مى آید. در این مرحله، مجازات و تنبیه شدیدتر است; به این معنا که عقوبت ها با انجام کارهاى سخت ـ مانند روزه هاى مستحبى و برخى دیگر از عبادت ها ـ همراه است تا خود را بسازد و جهاد نماید و دوباره از برنامه تخلّف نکند.
بدین سان، به تدریج، شخص مهار نفس خود را در دست مى گیرد و آن را در مسیر مطلوب، که همان مسیر الهى شدنِ تدریجى است، هدایت مى نماید.
با استفاده از ابزارهاى شش گانه، «برگه ثبت فعالیت هاى روزانه»اى (جدول ـ1) تنظیم گردید و در اختیار 200 دانشجوى دختر14 قرار داده شد تا اعمال، رفتار و حتى افکار خود را به مدت دو هفته زیر ذرّه بین قرار دهند و ثبت نمایند. نتیجه این کار پس از دو هفته، به اعتراف خود دانشجویان بسیار سودمند بود; چون آنان توانسته بودند به نقاط ضعف و قوّت خود بهتر پى ببرند و در جهت مهار و از بین بردن یا تقویت آن ها تلاش کنند.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1* این مقاله در اولین همایش بین المللى نقش دین در بهداشت روان در تاریخ 28/1/1380 ارائه شده است.
2ـ ر. ک. به: هارولد کاپلان و بنیامین سادوک، خلاصه روان پزشکى، علوم رفتارى و روان پزشکى بالینى، ترجمه نصرت الله پورافکارى، تهران، آزاده، 1373، ص ؟
3- Chauhan. S. S., Mental Hygiene. New Delhi, Alied Publishers.
4 و 5ـ حمزه گنجى، بهداشت روانى، تهران، ارسباران، 1376
6 ر. ک. به: لارنس، اى. پروین، روان شناسى شخصیت، ترجمه پروین کدیور و محمدجواد جوادى، تهران، رسا، 1372
7ـ ر. ک. به: آبراهام مزلو، انگیزش شخصیت، ترجمه احمد رضوانى، مشهد آستان قدس رضوى، 1372
8ـ آبراهام مزلو، روان شناسى شخصیت سالم، ترجمه شیوا رویگریان، تهران، گلشایى، 1367
9 و 10ـ ر. ک. به: دوآن شولتس، روانشناسى کمال، ترجمه گیتى خوشدل، تهران، نشرنو، 1368
11- Chaugan, s.s, Mental Hygiene, New Delhi (Alied publishers, 1991), P. 2.
12ـ دوآن شولتس، پیشین
13ـ حسن محمد شرقاوى، گامى فراسوى روان شناسى اسلامى یا اخلاق و بهداشت روانى در اسلام، ترجمه سیدمحمدباقر حجّتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366، ص 285
14ـ دانشجویان مجتمع دانشگاهى ولى عصر (عج) ـ تهران
--------------------------------------------------------------------------------
سایر منابع
ـ مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، قم، صدرا، 1375;
ـ همو، انسان کامل، تهران، وحدت، 1361;
ـ همو، انسان ایده آل و ایده آل انسان، اصفهان، امیرالمؤمنین، 1359;
ـ محمدعلى سادات، اخلاق اسلامى، تهران، سمت، 1376;
ـ محمدعثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، تهران، هدى، 1377;
ـ محمد عبداللهیان، جزوه «درس اخلاق»، 1365;
- Ventis, L. W. , " The Relationships between Religion and Mental Health." Journal of Social issues (1995). Vol. 51, No. 2, pp.33- 48.

تبلیغات