تقسیم بندى معقولات یا مفاهیم کلى نزد فیلسوفان مسلمان
آرشیو
چکیده
متن
معرفت یا شناخت از مسائل مهم و قابل تأمّل براى فلاسفه بوده است. این مسأله از دوره یونان باستان مورد توجه متفکران و فیلسوفان بوده و تا کنون نیز ادامه دارد. در میان مباحث مربوط به شناخت یا شناخت شناسى، یکى از مسائل مهم و کلیدى، که اساساً در دوره متأخر مورد عنایت خاص فلاسفه قرار گرفته و حتى امروزه نیز در مباحث معرفت شناسى ـ پیشینى و پسینى ـ مورد توجه ویژه مى باشد، موضوع «اقسام معقولات یا مفاهیم کلى و اوصاف آن ها» است. به بیان دیگر، مسأله اى که اذهان متفکران را به خود مشغول ساخته این است که آیا تمام معقولات و مفاهیم و تصورات کلّى انسان یک گونه و یک نوع است یا گونه ها و انواع متعددى دارد و نیز در صورت تعدد، اوصاف و مختصات هر یک چیست و با چه ملاک ها و ضوابطى مى توان آن ها را از همدیگر تفکیک نموده، متمایز ساخت؟
از آن جا که بخشى از تأمّل فلسفى فلاسفه مسلمان با شدت و ضعف، اختصاص به پژوهش در این باب دارد، بجاست پاسخ فلسفى و تحلیلى ایشان را در گذر تاریخ، مورد تحقیق قرار دهیم. این نوشتار در پى آن است تا تلاش متفکران مسلمان را در طى تاریخ، از زمان مشاییان تا فلاسفه نوصدرایى معاصر، در باب این مسأله به تصویر کشد و در نهایت، به طبقه بندى مقایسه اى آراء ایشان بپردازد.
الف ـ گام هاى نخستین: مشاییان
1ـ فارابى
به طور کلى، باید گفت: التفات و توجه به اقسام معقولات نزد مشاییان به وقوع پیوست، اما نه نزد همه آن ها. فارابى در عین حال که متوجه انواع معقولات بوده، اشاره مشخصى به اقسام آن ها نکرده است. وى در آثار خود، از اصطلاح «معانى عامه» و نیز «معقولات اول» استفاده کرده، اما این عناوین را به عنوان انواع و اقسام مفاهیم کلى و معقولات به کار نبرده است. «معانى عامه نزد فارابى عناوینى است که در خارج موجود نبوده و در ذهن وجود دارد; مانند حیوان (به عنوان جنس)»
«معقولات اول» نیز به نظر فارابى، همان آگاهى ها و معلومات نخستین انسان مى باشد. که پایه معلومات دیگر است; مانند مفاهیم و تصدیقات بدیهى.1
2ـ ابن سینا
در عین حال که ابن سینا به صورت صریح از تقسیم معقولات سخنى به میان نیاورده، اما دقیقاً از دو نوع معقول نام برده است که مى توان آن ها را به منزله اقسام و انواع معقولات قلمداد کرد. این دو معقول عبارتند از: معقول اول و معقول ثانى. معقولات اول مانند جسموحیوان و معقولات ثانى مانند: کلیت و جزئیت.
باید توجه داشت که معقول ثانى سینوى صرفاً جنبه منطقى دارد و نظر این فیلسوف معطوف است به مفاهیم منطق. پس تعبیر درست از معقول ثانى سینوى همان معقول ثانى منطقى است. ابن سینا در آثار خود به بیان ویژگى معقولات ثانى منطق مى پردازد و تنها ویژگى آن ها را چنین برمى شمرد: معقولاتى که مستند به معقولات اول است و از آن ها به دست مى آید و از آن رو که با توسّل به آن ها از معلوم به مجهول مى رسیم، موضوع علم منطق مى باشد.2
از دیگر سو، ابن سینا بنا به اشاراتى که در آثار دیگر خود دارد، نشان مى دهد که به وجود دسته اى دیگر از مفاهیم نیز عنایت دارد که همان مفاهیم فلسفى است. ولى چنان که اشاره شد، وى هرگز این قبیل مفاهیم را جزو انواع معقولات ذکر نکرده است و به نظر مى رسد در مقطعى خاص، به طور مستقل به این نوع مفاهیم التفات یافته و اوصاف آن ها را برشمرده است.
ابن سینا در آغاز الهیات شفا، آن جا که از موضوع مابعدالطبیعه سخن مى گوید، به بحث درباره نحوه مفاهیم مورد بحث در فلسفه مى پردازد. توصیفى که وى از مفاهیم فلسفى به دست مى دهد کافى است که آن ها را از مفاهیم ماهوى و منطقى یا معقولات اوّلى و ثانى منطقى متمایز کند، همچنین نشان مى دهد که ابن سینا تصویر مشخصى از مفاهیم فلسفى دارد. مفاهیم فلسفى به نظر ابن سینا داراى مشخصات ذیل است:
الف. مفاهیم مشترک همه علوم است;
ب. عوارض مخصوص علوم جزئى به شمار نمى رود;
ج. مفاهیم فلسفى همیشه به صورت خاص و صفات اشیاست، نه به صورت ذوات اشیا;
د. تحت مقوله واحد نیست، موضوعاتى از مقولات مختلف مى تواند با آن ها توصیف شود;
هـ. عوارض وجود بماهو وجود مى باشد.3
3ـ خواجه نصیر طوسى
خواجه نیز با وجود آن که در مقام تقسیم صریح معقولات برنیامده است، اما به دو قسم معقول اوّل وثانى اشاره دارد. مى توان گفت که وى معقولات رابردو قسم نموده است: معقولات اول و معقولات ثانى. این فیلسوف عنوان «معقول ثانى» را به طور اعم به کار برده، به گونه اى که هم شامل معقولات منطقى است و هم معقولات فلسفى.4
مفاهیمى که محقق طوسى در فرازهاى متعدد آثار خود آن ها را جزو معقولات ثانى دانسته از این قبیل است: شیئیت، وجود، عدم، امکان، امتناع، وجوب، ماهیت، ترکّب، وحدت، کثرت، علّیت، معلولیت، جوهر، عرض، اضافه، قدم، حدوث، کلّیت، جزئیت، ذاتیت، عرضیّت، جنس، فصل و نوع.
نکته قابل ذکر این که اولاً، خواجه با وجود آن که در تجرید، تمایزى بین مفاهیم فلسفى و منطقى نمى گذارد، ولى در کتاب اساس الاقتباسبدین تمایز توجه داشته، امادراین کتاب نیزمعقولات اولى و معقولات ثانى فلسفى را از هم تفکیک نکرده است. خلاصه آن که در کتاب اساس الاقتباس، مراد خواجه از «معقولات ثانى» همان ثانى منطقى است و نه آن که اعم از فلسفى و منطقى بوده و بدون تمایز میان این دو باشد. وى در ذیل این عنوان، تنها مفاهیم منطقى از قبیل کلى، جزئى، ذاتى و عرضى را مى آورد.5
ثانیاً، از آن جا که خواجه از نظر زمانى، متأخر از شیخ اشراق مى باشد، به نظر مى رسد در بحث معقولات ثانى یا اعتبارى نیز تحت تأثیر شیخ اشراق قرار داشته، به ویژه آن که بحث معقولات ثانى مورد توجه خاص شیخ بوده است.6
خواجه نصیر و شارحان آثار ایشان اوصاف و ویژگى هایى براى معقولات اوّلى و ثانى برشمرده اند:
الف. معقولات اوّلى: این معقولات هم در ذهن موجودند و هم در خارج.7
ب. معقولات ثانى:
1. تنها در ذهن موجود بوده و فاقد فرد خارجى است. به بیان دیگر، ازامور عینى نبوده و از محمولات عقلى صرف است; یعنى مانند حیوانیت و انسانیت در خارج تحقق ندارد.
2. معقولات ثانى یا اعتبارى بر معقولات اوّلى عارض مى شود و به آن ها مستند است.
3. در میان موجودات و در عرض آن ها به عنوان یک واقعیت و فرد تحقق ندارد.
4. وجود این معقولات وجودى تبعى است; یعنى تابع وقایم به غیر خود مى باشد.
5. این معقولات جز در حالت عروض بر غیر خود، که همان ماهیات باشد،تعقّل نمى شود; یعنى به عنوان عارض تعقل مى گردد;
6. جنس الاجناس واقع نمى شود.8
ب ـ گام هاى تکمیلى: اشراقیان
شیخ اشراق
فیلسوفى که به نحوى مستقل و ویژه، به معقولات و اقسام آن توجه نمود و در باب اوصاف معقولات به تأمّل فلسفى پرداخت سهروردى، معروف به «شیخ اشراق» است. به نظر این فیلسوف، تصورات عقلى و کلى به دو دسته کلى تقسیم مى شود که عبارت است از: مفاهیم عینى و مفاهیم ذهنى. اوصاف عینى و مفاهیم عینى محمولاتى است که علاوه بر صورتى در عقل، وجود خارجى دارد; مانند سیاهى، سفیدى و حرکت. اوصاف و مفاهیم ذهنى محمولاتى مى باشد که وجود آن ها در خارج نیست; آن ها تنها در ذهن است; مانند امکان.9
سهروردى این مفاهیم را با عنوان «معقولات ثانى» و «اعتباریات عقلى و ذهنى» نیز نامیده است. وى در آثار متعدد خود، اوصافى براى معقولات ثانى یا اعتباریات ذهنى برشمرده که مى تواند به عنوان ملاک تمایز بین این نوع معقولات با معقولات عینى یا صفات عینى به شمار آید. این ویژگى ها که بعضى از آن ها به بعضى دیگر برمى گردد عبارت است از:10
1. تنها در ذهن زاید بر ماهیت است و بر آن ها اضافه مى شود;
2. حدى ندارد، جزهمان حقایق عینى که برآن هامترتب مى شود;
3. فقط در ذهن موجود است;
4. در خارج داراى ذوات عینى نیست;
5. اجزاى ماهیت عینى نمى باشد;
6. امورى است که از وقوع و تحقق آن ها در خارج، تکرار نوع آن ها لازم مى آید;
7. مفاهیم اعتبارى عقلى، اعم از دیگر مفاهیم است;
8. قابل حمل بر امور متعدد مى باشد;
9. به طور مستقل در خارج وجود ندارد;
10. قابل اشاره حسى نمى باشد;
11. هر صفتى که انفکاک آن از موضوعش ممتنع باشد، اعتبارى است; یعنى موضوع این صفات ممکن نیست بدون این صفات موجود باشد.
به یقین، صفات یا مفاهیم عینى از نظر سهروردى، ویژگى هایى مقابل اوصاف مزبور دارد. وى در آثار متعدد خود، با تحلیل مفاهیم، به بخشى از مصادیق اعتباریات عقلى یا معقولات ثانى اشاره کرده که این مفاهیم عبارت است از: وجود، وحدت، شیئیت، حقیقت، امکان، مقدار، وجوب، نهایت، لانهایت، ماهیت،صورت، عرضیّت، کلى، جزئى، عموم و خصوص، جنس و فصل،جوهریّت،اموربسیط،عدد،اضافات،سکون،و هیولى.11
مفاهیم مزبور اولاً، گواه بر این مطلب است که سهروردى نیز بین معقولات ثانى منطقى و فلسفى تمایزى ننهاده و ثانیاً، مقایسه این مفاهیم با مفاهیمى که خواجه نصیر آن ها را «معقولات ثانى» برشمرده، نشان دهنده تأثر خواجه نصیر از شیخ اشراق است.
سهروردى در باب معقولات ثانى مى نویسد: اعتبارات و جهات عقلى، بسیارى از مردم را دچار تشویش و سردرگمى ساخته است: دسته اى این مفاهیم اعتبارى را امورى زاید بر اشیا دانسته و آن ها را در عالم خارج موجود مى دانند. گروه دیگر معتقدند که این دسته از مفاهیم از جهت مفهوم خود، زاید بر ماهیات مى باشند، ولى براى آن ها صورت و ذاتى در عالم خارج وجود ندارد. دسته اى دیگر نیز وجود دارند که مى گویند این مفاهیم، اعتبارى عقلى نه در ذهن و نه در عین، زاید بر ماهیتى که بر آن ماهیات اضافه مى شوند، ندارند.12
ج ـ تفکیک معقولات ثانى منطقى و فلسفى: حکمت متعالیه
1ـ صدرالمتألهین
ملاّصدرا نیز جزو فیلسوفانى است که مسأله معقولات براى او حایز اهمیت بود. وى در مقام تفکیک مفاهیم ثانى منطقى و فلسفى برآمد و سعى داشت اوصاف دقیق آن ها را بیان نماید. در مقام بیان انواع معقولات و مفاهیم، سه تقسیم بندى در آراء ملاّصدرا قابل استنباط است:13
الف. معقولات. (1) معقولات اوّلى; (2) ثانى فلسفى; (3) ثانى منطقى;
ب. معقولات. (1) ماهوى; (2) انتزاعى; (3) منطقى;
ج. معقولات. (1) معقولات اوّلى; (2) معقولات ثانى (الف) فلسفى; (ب) منطقى.
مفاهیم انتزاعى شامل معقولات ثانى فلسفى مى باشد و علاوه بر آن، دیگر انتزاعیات را نیز در برمى گیرد; مانند مفاهیم مصدرى، لوازم ماهیات، نسب و اضافات.14
بر اساس تقسیم بندى رایج ـ معقولات ـ یعنى تقسیم آن ها به معقولات اوّلى، ثانى منطقى و ثانى فلسفى ـ اوصاف هر یک از این مفاهیم را از نظر ملاّصدرا مى توان این گونه بیان داشت:
الف. معقولات اوّلى: امورى است که داراى فرد و وجود خارجى بوده و همان گونه که در ذهن ادراک مى شود، در خارج نیز یافت مى گردد. امورى که داراى فرد خارجى مى باشد و وجود خارجى آن ها به سه صورت تصور مى شود:
1. وجود مستقل (فى نفسه لنفسه); مانند انسان و درخت;
2. امورى کهوجودانضمامى دارد(فى نفسه لغیره);مانندسفیدى;
3. وجود انتزاعى که به منشأ انتزاع خود موجود است; مانند جهل و کورى.15
ب. معقولات ثانى منطقى: مفاهیمى که صورتى در خارج ندارد و موضوعات و صفات آن ها در ذهن موجود است.16
ج. معقولات ثانى فلسفى:
1. اوصاف ذهنى است که صورتى در خارج ندارد، اما اشیاى خارج از ذهن را وصف مى کند;
2. وجود این مفاهیم در خارج عبارت از اتصاف موجودات خارجى به آن ها به حسب وجود و خارجیّت آن هاست;
3.این مفاهیم هویتى زایدبرذاتوواقعیت موصوفات خودندارد;
4. غیریت و زاید بودن این مفاهیم نسبت به موضوعات خود، در عقل است.
5. وقتى این مفاهیم بر ماهیاتى حمل مى شود، عین ماهیات یا یکى از ماهیات نیست، بلکه یک عرض عام براى آن ها محسوب مى شود;
6. در عالم خارج به نحو رابط وجود دارد;
7. چون ناظربه وجود وواقعیت جداگانه و مستقلى در واقعیت یک شىء نمى باشد، مفاهیم فلسفى متعددى را از جهات مختلف مى توان بر یک مصداق و یک واقعیت حمل کرد و بدان نسبت داد. این مفاهیم متعدد دلیل تعدد ذوات در آن واقعیت نخواهد بود.
8. هم عین و هم ذهن را وصف مى کند.17
2ـ ملاّهادى سبزوارى
حاج ملاّهادى سبزوارى نیز معقولات را به سه دسته تقسیم مى کند:
1. معقولات اوّلى: محمول و مفهومى که عروض و اتصاف آن ها در خارج است;
2. معقولات ثانى منطقى; مفاهیمى که عروض و اتصاف آن ها در عقل است;
3. معقولات ثانى فلسفى: معقولاتى که عروض آن ها در عقل است، ولى اتصافشان یا در عقل است و یا در خارج. اَعدام و اعتباریات نیز در این دسته قرار مى گیرد.18
د ـ تأملاتى ژرف و دقیق در باب مفاهیم کلّى و اوصاف آن ها: نوصدرایى ها
1ـ علاّمه طباطبائى
به نظر مى رسد نخستین فیلسوف مسلمانى که به طور مستقل، به مبحث شناخت و معرفت پرداخته و در واقع، مؤسس معرفت شناسى نوین در میان فلاسفه صدرایى است، علاّمه طباطبایى باشد. پس از ایشان، مبحث شناخت، بخشى مستقل از فلسفه را تشکیل داده و در کتب فلسفى معاصر، فصول مستقلى را پیش از مباحث هستى شناسى بدان اختصاص داده اند. مرحوم علاّمه در مباحث شناخت شناسى خود، توجه ویژه اى به تفکیک مفاهیم از همدیگر و اوصاف دقیق هر یک مبذول داشته و خود، نوآورى ها و ابداعات قابل توجهى دارند. تقسیم بندى ایشان در باب مفاهیم کلى چنین است:19
معقولات یا مفاهیم کلى
حقیقى یا ماهوى
فلسفى
اعتبارىِ اعم یا معقولات ثانى
اعتبارى یا غیرماهوى
منطقى
اعتبارىِ اخص یااعتبارىِ اجتماعىوعملى
اوصاف هریک از این دسته مفاهیم بدین شرح است:
الف. مفاهیم حقیقى یا ماهوى: مفاهیمى که هم در خارج موجود است و هم در ذهن.
ب. مفاهیم یا معقولات ثانى فلسفى یا اعتبارى عقلى:
1. حیثیت مصداقشان یا در خارج بودن است; مانند وجود و صفات حقیقى آن و یا در خارج نبودن است; مانند عدم;
2. ثبوت آن ها به ثبوت مصادیق آن هاست;
3. مأخوذ در ماهیتِ مصادیق و حدود آن ها نیست و ناظر به آن حدود نمى باشد;
4. منشأ انتزاع این مفاهیم، یا ماهیات و معقولات اوّلى است یا حکم و یا علم حضورى;
5. همانند اخذ معقولات اوّلى و مانند انتزاع ماهیات از خارج، به دست نیامده است، بلکه همراه با فعالیت خاص عقل و از روى اضطرار و ناگزیرى حاصل مى شود;
6. این مفاهیم داراى حد منطقى (جنس و فصل) نیست و به عنوان جنس براى ماهیتى نیز قرار نمى گیرد;
7. مفاهیمى است که هم بر واجب الوجود و هم بر ممکن الوجود حمل مى شود;
8. بر بیش از یک مقوله حمل مى گردد.
ج. مفاهیم منطقى: مفاهیمى که حیثیت مصداقشان در ذهن بودن است.
د. مفاهیم اعتبارى اجتماعى و عملى:
1. با یک فعالیت خاص ذهنى با عنوان «استعاره» حاصل مى شود که عبارت است از: عاریت گرفتن مفهومى حقیقى و به کار بردن آن در حوزه اعمال;
2. این مفاهیم براى غایات عملى و زندگى به عاریت گرفته شده است و براى این منظور تحقق پیدا مى کند;
3.داراى حدود منطقى نیست و درباره آن ها، برهان جارى نمى شود;
4. مطابقى در خارج ندارد (بر خلاف مفاهیم ماهوى);
5. تعابیرى که از این مفاهیم حاصل مى آید، صدق و کذب پذیر نیست، بلکه در باب این تعابیر، از مقبولیت (هنگام تأمین غایات) و مردودیت آن ها (هنگام عدم تأمین غایات) مى توان سخن گفت.
2ـ دکتر حائرى یزدى
از نظر دکتر حائرى یزدى، معقولات به طور کلى بر دو قسم است: اوّلى و ثانى. معقولات ثانى نیز خود بر دو قسم مى شود: ثانى فلسفى و ثانى منطقى:
معقولات
اوّلى
ثانى
فلسفى
منطقى
علاوه بر این، ایشان به تأمّل در اعتباریات یا مفاهیمى که در حوزه اعتباریات حاصل مى شود ـ مانند مالکیت ـ پرداخته و اوصاف آن ها را نیز بیان نموده است. اوصاف مفاهیم از نظر ایشان چنین است:
الف. معقولات اوّلى:
1. با تفکیک عوارض خارجى و محسوس یک موجود، از ذات آن به دست مى آید;
2. مستقیماً مابازا دارد، نه منشأ انتزاعِ; یعنى مصداق و همتاى عینى آن ها در خارج از ذهن وجود دارد و از مابازاى عینى و همتاى عینى برخوردار است;
3. هرگاه موجودى درست منطبق بر مفهوم و وجود عینى ماهیت باشد، در این حالت، مفهومِ منطبق، یک معقول اول است.
4. این مفاهیم را مى توان عیناً با مصادیق عینى خود با حمل این همانى شایع تطبیق داد و با آن ها متحد ساخت.
5. به تحلیل و تجرّد عقلانى کامل احتیاج ندارد;
6. قابل ادراک و اشاره حسى است.
ب. معقولات ثانى: به طور کلى، مراد از «معقولات ثانى» آن است که در عقل به ظهور مى رسد و شایسته عرض وجود در ماوراى محیط ذهن نیست; یعنى این امور از بعضى مراتب وجود مطلق ناشى شده و به منبع هستى صرف بازگشت مى کند.
معقولات ثانى فلسفى: مفاهیمى از قبیل وجوب، امکان و علّیت جزو معقولات ثانى فلسفى مى باشد. اوصاف این دسته از مفاهیم عبارت است از:
1. با آن که در ذهن به وجود مى آید، ولى در خارج از ذهن به امور واقعى تعلق مى گیرد و با آن ها ارتباط دارد و این ارتباط حقیقى بوده، ازاوصاف حقیقى موجوداتواقعى محسوب مى شود و از اصالت برخوردار است (عروض در ذهن و اتصاف در خارج);
2. در عین حال که همتاى عینى و مابازایى در خارج ندارد و خود در خارج موجود نیست، داراى منشأ انتزاع مى باشد;
3. قابل ادراک حسى نبوده و تجربه پذیر نیست;
4. قابل حمل بر اشیاى خارجى است.
معقولات ثانى منطقى: این معقولات به حدّى عقلانى و مجرّد است که به هیچ وجه، نمى توان بین آن ها و دنیاى خارج تعلق و ارتباطى برقرار کرد. این مفاهیم نه وجود خارجى دارد و نه از اوصافِ واقعیت هاى موجود محسوب مى شود (عروض و اتصاف در ذهن). مفاهیمى مانند جنس، قیاس و فصل در این دسته قرار مى گیرد.
ج. اعتباریات نفس الامرى: بازگشت این اعتباریات به مطلق هستى بوده و به وجود منشأ اعتبار خود، به نوعى از وجود حقیقى برخوردار است. هر چه از حقایق عینى اشیا و حقیقتى از حقایق وجود انتزاع شود، ولى خود مابازا نداشته باشد، از اعتبارات نفس الامرى است: از اعتبارات است; زیرا داراى مصادیق حقیقى و عینى نیست و تنها در ذهن به وجود مى آید. و نفس الامرى است; زیرا بازگشت آن ها به وجود است. مفاهیمى مانند بالایى و پایینى (فوقیّت و تحتیّت) و اضافات در این گروه از مفاهیم قرار مى گیرد. هم چنین هنگامى که از اعتبارى بودن ماهیت سخن گفته مى شود، مراد از «اعتبارى» همین معنا مى باشد.
د. اعتباریات عقلایى: مفاهیمى مانند مالکیت، زوجیت و حکومت اعتبارات عقلایى محسوب مى شود. برخى از ویژگى هاى مهم این دسته از مفاهیم را مى توان این گونه بیان داشت:
1. ذهنى محض است و واقعیات و وجودى در خارج ندارد. منشأ انتزاع حقیقى نداشته و از حقایق و واقعیات (همانند مفاهیم اوّلى و ثانى فلسفى) انتزاع نشده است;
2. داراى نحوه وجود اعتبارى است; یعنى هستى هاى اعتبارىِ عقلایى ـ نه عقلى یا طبیعى یا ریاضى. چنین هستى هاى اعتبارى کاملاً وابسته به تداوم محاسبات عقلایى و اجتماعى و ضرورت هاى اقتصادى و مانند آن مى باشد که جامعه آن ها را پذیرفته است.
3. در روابط جمعى و قراردادى به کار مى رود;
4. تجربه پذیر نیست;
5. آثار آن ها اعتبارى و قراردادى است.20
استاد مرتضى مطهّرى
این فیلسوف چهار دسته از مفاهیم را مورد توجه و تأمّل قرار داده21 که عبارت است از:
الف. معقولات اوّلى یا ماهوى:
1. صورت هاى مستقیم و بلاواسطه اشیاست که از عالم خارج اخذ شده;
2. از اقسام موجودات که در عرض موجودات دیگر مطرح مى شود، ناظر به هویاتى مستقل و در کنار موجودات دیگر مى باشد و هر مفهومى ماهوى به هویتى مستقل از آنچه مفهوم ماهوى دیگر بدان دلالت مى کند اشاره دارد;
3. مسبوق به احساس و تخیل مى باشد; درازاى مفاهیم ماهوى داراى صورت هاى حسى و خیالى مى باشیم;
4. اختصاص به نوع خاص و جنس خاص و حداکثر یک مقوله خاص دارد;
5. قضایایى که از ترکیب این مفاهیم تشکیل مى شود، حقیقیه است.
ب. معقولات ثانى فلسفى:
1. به واسطه معقولات اوّلى یا مفاهیم ماهوى ـ از آن حیث که در خارج تحقق دارد ـ براى ذهن حاصل مى شود; یعنى مفاهیمى انتزاعى است که منشأ انتزاع آن ها معقولات ماهوىِ ناظر به خارج مى باشد;
2. از احکام موجود به شمار مى آید و نمى توان گفت در عرْض و کنار مفاهیم ماهوى دلالت بر موجودیت مستقلى دارد. این اوصاف ناظر به وجود خودِ موضوع و خودِ ماهیت موجود مى باشد;
3. مسبوق به ادراک حسى یا خیالى نمى باشد;
4. اختصاص به نوع یا جنس یا مقوله خاصى ندارد و عمومیت آن ها بیش تر است;
5. از معانى حرفى انتزاع شده و به صورت معانى و مفاهیم اسمى و مستقل براى ذهن حاصل شده است;
6. قضایایى که از معقولات ثانى فلسفى تشکیل مى شود، قضایاى حقیقیه است.
ج. معقولات ثانى منطقى:
1. با واسطه صور ذهنى و ماهیات ذهنى ـ از آن نظر که در ذهن است ـ براى ذهن حاصل مى شود;
2. به عنوان وصف یا ماهیتى براى موجودات خاص در خارج نیست، بلکه اوصاف ادراکات ذهنى مى باشد، از آن نظر که در ذهن است;
3. مصداقى درخارج ندارد; مصادیق این مفاهیم در ذهن است;
4. مسبوق به ادراک حسى و خیالى نمى باشد;
5. قضایایى که از مفاهیم منطقى تشکیل مى شود ذهنیه است.
د. مفاهیم اعتبارى:
1. حاصل فعالیت استعارى دستگاه ادراکى انسان است;
2. انعکاس یک سلسله امور واقعى و نفس الامرى نیست، از واقعیات نفس الامرى حکایت نمى کند و مصداقى جز آنچه انسان در ظرف توهّم خویش فرض نموده است، ندارد; یعنى داراى مصادیق فرضى است، نه حقیقى.
3. نه اقسام وجود است و نه احکام وجود و نه اوصاف مفاهیم و گزاره هاى ذهنى;
4. ابزارگونه بوده و در حکم وسایل نفس انسان براى وصول به مقاصد عملى و تمایلات و گرایشات درونى او مى باشد;
5. از ترکیب این مفاهیم «قضیه»اى تشکیل نمى شود.
4ـ استاد محمدتقى مصباح
از جمله فلاسفه معاصر، که تلاش هاى بسیارى براى تنظیم و تنسیق مفاهیم کلى انجام داده استاد مصباح است. ایشان مفاهیم کلى را ـ به طور کلى ـ داراى سه دسته مى دانند:
1. معقولات اوّلى یا مفاهیم ماهوى;
2. معقولات ثانى فلسفى;
3. معقولات ثانى منطقى.
از نظر ایشان، معقولات ثانى فلسفى نیز بدین گونه تقسیم پذیر است:
1. مفاهیم فلسفى خالص که به حوزه وجود بماهو وجود مربوط مى باشد; مانند علت و معلول;
2. مفاهیم فلسفى نیمه خالص که به حوزه هستى شناسى مربوط نیست، اما واجد اوصاف مفاهیم فلسفى است; مانند مفاهیم اضافى، ارزشى، ریاضى و اعتبارى:
مفاهیم کلى
معقولات اوّلى یا ماهوى
معقولات ثانى یا فلسفى
خالص
نیمه خالص
معقولات ثانى منطقى
علاوه بر این مفاهیم، ایشان در باب مفاهیم اعتبارىمحض نیز نکاتى بیان داشته اند. در مجموع، ایشان در ذیلمفاهیم کلى به بیان پنج مفهوم پرداخته و اوصاف آن ها رادر آثار خود مطرح ساخته اند که اوصاف این مفاهیم عبارت است از:
الف. مفاهیم ماهوى:
1. به طور خودکار توسط ذهن انتزاع مى شود;
2. در ازاى مفاهیم ماهوى، تصورات حسى و خیالى وجود دارد (مگر در مورد مفهوم ماهوى نفس و حالات آن);
3. قابل حمل بر امور عینى و خارج از ذهن مى باشد.
ب. مفاهیم فلسفى:
1. حصول این مفاهیم نیازمند کندوکاو و مقایسه و نسبت سنجى بین اشیاست;
2. در ازاى این مفاهیم، تصورات حسى و خیالى وجود ندارد;
3. قابل حمل بر امور عینى و خارجى است.
ج. مفاهیم اعتبارى:
1. محصول فعالیت استعارى ذهن است; بدین معنا که غالب آن ها از مفاهیم ماهوى و فلسفى به عاریت گرفته شده و ریشه در این مفاهیم دارد;
2. اعتبار کردن این مفاهیم به دلیل نیازهاى عملى و براى وصول به سعادت و کمال مى باشد;
3. در مورد امور عینى و خارج از ذهن به کار مى رود و بر آن ها حمل مى گردد.
اوصاف دیگرى که در مورد این قسم از مفاهیم مى توان افزود، بدین شرح است:
الف. مصادیق این گونه از مفاهیم، فرضى و قراردادى است;
ب. این گونه مفاهیم از سنخ «مفاهیم حقیقى» نبوده و انتزاعى مى باشد;
ج. آثارى که به واسطه این اعتباریات، بر افراد مترتب مى شود، قراردادى است، نه نفس الامرى;
د. این مفاهیم در عین حال که فى نفسه ناظر به امور فرضى و قراردادى میان اشیا و امور است، اما اعتبار این مفاهیم و کاربرد آن ها در میان انسان ها کاملاً در رابطه با امور نفس الامرى است;
هـ. این مفاهیم متضمّن نوعى مقایسه بوده و سمبل روابط عینى میان افعال و نتایج آن مى باشد;
براى مثال، مى توان مفهوم «مالکیت» را در این مقام در نظر گرفت که واجد ویژگى ها و اوصاف مذکور است. لازم به ذکر است که در نهایت، این دسته از مفاهیم انتزاعى در گروه مفاهیم فلسفى قرار مى گیرد و زیرمجموعه مفاهیم فلسفى (نیمه خالص) مى باشد; چرا که اوصاف اساسى مفاهیم فلسفى را داراست.
د. مفاهیم منطقى:
1. اوصاف تصورات و قضایاى ذهنى است;
2. مابازایى حسى یا خیالى ندارد;
3. قابل حمل بر امور عینى نمى باشد.
هـ. مفاهیم اعتبارى محض:
1. مفاهیمى است که صرفاً بر اساس پسند و ناپسند انسان اعتبار مى شود; مانند مرفوعیت فاعل یا مبتدا;
2. به صورت بالعرض و با واسطه در امور عینى به کار مى رود;
3. بنیاد کلى این اعتبارات بر امور تکوینى و واقعى است، ولى در مورد جزئیات این اعتبارات، نمى توان گفت که ریشه واقعى و نفس الامرى دارد.22
تأمّل در مفاهیم یا تصورات نظرى علوم
علاوه بر تأمل در تقسیم بندى و اوصاف مفاهیم رایج در فلسفه اسلامى، یکى از تلاش هاى فلسفى و تحلیلى استاد مصباح در مورد مفاهیم یا تصورات نظرى علوم (Theoretical terms) مى باشد. در علوم، در حوزه نظریه هاى علمى، مفاهیم و واژه هایى مطرح شده که نیازمند تأمل و تحقیق است; تصوراتى مانند نیرو، میدان، ماده، الکترون، هوش و من برتر. این مفاهیم خاص را «مفاهیم نظرى» (یا ترم هاى تئوریک) علوم مى نامند. حاصل تأمّل این فیلسوف را در این مقام مى توان چنین ترسیم کرد:23
مفاهیم نظرى از سنخ مفاهیم ماهوى است. توضیح این که مفاهیم ماهوى به دو دسته تقسیم مى شود: مفاهیمى که مصداق آن ها قابل ادراک حسى است; مانند سفیدى و سیاهى و مفاهیمى که مصداق آن ها قابل ادراک حسى نیست. دسته اخیر نیز به دو دسته فرعى دیگر تقسیم مى شود:
اول. مفاهیمى که مصداق آن ها را با نوعى ادراک درونى وجدانى مى یابیم; مانند مفهوم اراده، ترس، نفرت، شادى و غم;
دوم. مفاهیمى که هر چند مصداق آن ها را با حس درک نمى کنیم، ولى به دلایلى معتقد مى شویم که مصداق آن ها در عالم محسوسات وجود دارد; مانند مفهوم ماده، نیرو، میدان و انرژى.
در مورد این دسته از مفاهیم، که مصداق مادى دارد ولى مصداق آن ها مورد درک حسى قرار نمى گیرد، باید گفت: چنین مفاهیمى مستقیماً از راه حواس به دست نمى آید، بلکه معمولاً از ترکیب چند مفهوم دیگر حاصل مى شود; چنان که مفهوم «جسم» به معناى «جوهرى که قابل ابعاد سه گانه باشد»، در واقع، ترکیبى از مفاهیم مذکور است و شناخت آن از راه تحلیل و بازگرداندن این مفهوم به مفاهیم اصلى حاصل مى شود و چون ممکن است بعضى از مفاهیم اصلى این دسته از مفاهیم نظرى نیازمند ادراک حسى باشد، مى توان گفت: بعضى از این مفاهیم با واسطه، نیازمند حس خواهدبود. این نظریه رامى توان در طى نمودارى این گونه نمایش داد:
مفاهیم ماهوى
قابل درک حسى
غیرقابل درک حسى
قابل درک وجدانى
پذیرش ودرک براساس دلایل
طبقه بندى مقایسه اى آراء فلاسفه مسلمان
براى درک و دریافت هرچه بهتر آراء فلاسفه مسلمان درباره تقسیم بندى مفاهیم کلى، مى توان با لحاظ ملاک هاى متعدد، تقسیم بندى هاى متنوعى ارائه داد و جایگاه هر یک از فلاسفه را به راحتى دریافت و اختلاف و اشتراک آن ها را با همدیگر به دست آورد. در این جا، با توجه به برخى از این ملاک ها، تقسیم بندىـ هایى مطرح و به طبقه بندى آراء فلاسفه پرداخته مىشود:
الف)
(1) بیان صریح در تفکیک مفاهیم کلى: ابن سینا، خواجه نصیر طوسى، شیخ اشراق، سبزوارى، علاّمه طباطبائى، حائرى یزدى، مطهرى، مصباح یزدى;
(2) عدم بیان صریح در تفکیک مفاهیم کلى: فارابى.
ب)
(1) توجه به دوگانگى مفاهیم کلى: ابن سینا، خواجه نصیرطوسى، شیخ اشراق;
(2) توجه به چندگانگى (بیش از دو قسم بودن) مفاهیم کلى: صدرالمتألّهین، سبزوارى، علاّمه طباطبائى، حائرى یزدى، مطهّرى، مصباح یزدى.
ج)
(1) بیان صریح در تفکیک مفاهیم ثانى فلسفى و منطقى: صدرالمتألّهین، سبزوارى، علاّمه طباطبائى، حائرى یزدى، مطهّرى، مصباح یزدى;
(2) عدم بیان صریح در تفکیک مفاهیم ثانى فلسفى و منطقى: فارابى، ابن سینا، خواجه نصیر طوسى، شیخ اشراق.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ الفارابى، التعلیقات، تحقیق الدکتور جعفر آل یاسین، حکمت، 1371، ص 59 / ابونصر فارابى، السیاسة المدنیّه، ترجمه و شرح حسن ملکشاهى، سروش، 1376، ص 162
2ـ ابن سینا، التعلیقات، تحقیق الدکتور عبدالرحمن بدوى، مکتب الاعلام الاسلامى فى الحوزة العلمیة، ص 167
3ـ ابن سینا، الشفاء، الالهیات، تحقیق ابراهیم مدکور، کتابخانه آیة الله نجفى، 1404 ق.، ص 12 ـ 13 / محمدفنایى اشکورى، معقول ثانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله) 1375، ص 34
4ـ العلامة الحلّى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق حسن حسن زاده آملى، قم مؤسسة النشر الاسلامى، 1407 ق.، ص 42 / جوادى آملى، رحیق مختوم، 1375، ج 1، بخش 4، ص 458
5ـ نصیرالدین طوسى، اساس الاقتباس، تصحیح مدرّس رضوى، تهران، دانشگاه تهران، 1361، ص 399
6ـ معقول ثانى، ص 62
7ـ رحیق مختوم، ص 458 / سیدهاشم الحسینى الطهرانى، توضیح المراد، تعلیقه على شرح تجرید الاعتقاد، مفید، 1365، ص 89
8ـ کشف المرادفى شرح تجریدالاعتقاد، ص42،43،65 ـ 67 (متن) و ص 450
9ـ مجموعه مصنفّات شیخ اشراق، ج 1، «التلویحات» و «المشارع و المطارحات»، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372، ص 21، 361 و ج 2، «حکمة الاشراق»، ص 64 ـ 71
10ـ همان، ج 1، «التلویحات»، ص 21، 25 و المشارع، ص 364 و ج 2 «حکمة الاشراق»، ص 64، 71، 72 و ج 3 «بستان القلوب»، ص 358 / ابراهیمى دنیایى، قواعد کلى فلسفى، مؤسسه مطالعات علمى و فرهنگى، 1366، ج 2، قاعده 98
11ـ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 18، 22، 25، 343، 364، 369، 370، 413 و ج 2، ص 64 ـ 74، 109 ـ 110 / قطب الدین شیرازى، شرح حکمة الاشراق، بیدار، ص 298
12ـ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 343
13ـ صدرالدین شیرازى، اسفار، مصطفوى، 1368، ج 1، ص 332 / رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم، ص 422 ـ 423
14ـ اسفار، ج 1، ص 332
15ـ همان، ص 334 / رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم، ص 421 ـ 422
16ـ اسفار، ج 1، ص 180 ـ 181
17ـ همان، ج 1، ص 140، 172، 175، 179، 180، 243، 334 / رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم: ص 423، 460
18ـ حاج ملاّهادى سبزوارى، شرح المنظومه، دارالمرتضى، ص 95 ـ 99
19ـ علاّمه طباطبائى، اصول فلسفه و روش ریالیسم، پاورقى مرتضى مطهرى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، ص 194، 195، 197 / همو، نهایة الحکمه، تعلیقه علاّمه طباطبائى، قم، مؤسسة النشرالاسلامى، 1364، ص 20
20ـ حائرى یزدى، علم کلى، حکمت، ص 66 ـ 69 / همو، هرم هستى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1361، ص 154، 157، 158 / همو، کاوش هاى عقل عملى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1361، ص 56، 57، 168، 188 ـ 192
21ـ مرتضى مطهرى، شرح مختصر منظومه، حکمت، 1360، ج 1، غرر هشتم / همو، شرح مبسوط منظومه، حکمت، 1406، ج 2، ص 60 ـ 121 و ج 3، ص 348 ـ 353 / همو، تکامل اجتماعى انسان، قم، دفتر انتشارات اسلامى، ص 51 / اصول فلسفه و روش ریالیسم، ص 276 ـ 288، پاورقى
22ـ محمدتقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامى، 1368، ج 1، درس پانزدهم / همو، ایدئولوژى تطبیقى، قم، در راه حق، ج 2، درس دهم / همو، دروس فلسفه اخلاق، اطلاعات، 1367
23ـ ایدیولوژى تطبیقى، ج 2، ص 132 ـ 134، 94
از آن جا که بخشى از تأمّل فلسفى فلاسفه مسلمان با شدت و ضعف، اختصاص به پژوهش در این باب دارد، بجاست پاسخ فلسفى و تحلیلى ایشان را در گذر تاریخ، مورد تحقیق قرار دهیم. این نوشتار در پى آن است تا تلاش متفکران مسلمان را در طى تاریخ، از زمان مشاییان تا فلاسفه نوصدرایى معاصر، در باب این مسأله به تصویر کشد و در نهایت، به طبقه بندى مقایسه اى آراء ایشان بپردازد.
الف ـ گام هاى نخستین: مشاییان
1ـ فارابى
به طور کلى، باید گفت: التفات و توجه به اقسام معقولات نزد مشاییان به وقوع پیوست، اما نه نزد همه آن ها. فارابى در عین حال که متوجه انواع معقولات بوده، اشاره مشخصى به اقسام آن ها نکرده است. وى در آثار خود، از اصطلاح «معانى عامه» و نیز «معقولات اول» استفاده کرده، اما این عناوین را به عنوان انواع و اقسام مفاهیم کلى و معقولات به کار نبرده است. «معانى عامه نزد فارابى عناوینى است که در خارج موجود نبوده و در ذهن وجود دارد; مانند حیوان (به عنوان جنس)»
«معقولات اول» نیز به نظر فارابى، همان آگاهى ها و معلومات نخستین انسان مى باشد. که پایه معلومات دیگر است; مانند مفاهیم و تصدیقات بدیهى.1
2ـ ابن سینا
در عین حال که ابن سینا به صورت صریح از تقسیم معقولات سخنى به میان نیاورده، اما دقیقاً از دو نوع معقول نام برده است که مى توان آن ها را به منزله اقسام و انواع معقولات قلمداد کرد. این دو معقول عبارتند از: معقول اول و معقول ثانى. معقولات اول مانند جسموحیوان و معقولات ثانى مانند: کلیت و جزئیت.
باید توجه داشت که معقول ثانى سینوى صرفاً جنبه منطقى دارد و نظر این فیلسوف معطوف است به مفاهیم منطق. پس تعبیر درست از معقول ثانى سینوى همان معقول ثانى منطقى است. ابن سینا در آثار خود به بیان ویژگى معقولات ثانى منطق مى پردازد و تنها ویژگى آن ها را چنین برمى شمرد: معقولاتى که مستند به معقولات اول است و از آن ها به دست مى آید و از آن رو که با توسّل به آن ها از معلوم به مجهول مى رسیم، موضوع علم منطق مى باشد.2
از دیگر سو، ابن سینا بنا به اشاراتى که در آثار دیگر خود دارد، نشان مى دهد که به وجود دسته اى دیگر از مفاهیم نیز عنایت دارد که همان مفاهیم فلسفى است. ولى چنان که اشاره شد، وى هرگز این قبیل مفاهیم را جزو انواع معقولات ذکر نکرده است و به نظر مى رسد در مقطعى خاص، به طور مستقل به این نوع مفاهیم التفات یافته و اوصاف آن ها را برشمرده است.
ابن سینا در آغاز الهیات شفا، آن جا که از موضوع مابعدالطبیعه سخن مى گوید، به بحث درباره نحوه مفاهیم مورد بحث در فلسفه مى پردازد. توصیفى که وى از مفاهیم فلسفى به دست مى دهد کافى است که آن ها را از مفاهیم ماهوى و منطقى یا معقولات اوّلى و ثانى منطقى متمایز کند، همچنین نشان مى دهد که ابن سینا تصویر مشخصى از مفاهیم فلسفى دارد. مفاهیم فلسفى به نظر ابن سینا داراى مشخصات ذیل است:
الف. مفاهیم مشترک همه علوم است;
ب. عوارض مخصوص علوم جزئى به شمار نمى رود;
ج. مفاهیم فلسفى همیشه به صورت خاص و صفات اشیاست، نه به صورت ذوات اشیا;
د. تحت مقوله واحد نیست، موضوعاتى از مقولات مختلف مى تواند با آن ها توصیف شود;
هـ. عوارض وجود بماهو وجود مى باشد.3
3ـ خواجه نصیر طوسى
خواجه نیز با وجود آن که در مقام تقسیم صریح معقولات برنیامده است، اما به دو قسم معقول اوّل وثانى اشاره دارد. مى توان گفت که وى معقولات رابردو قسم نموده است: معقولات اول و معقولات ثانى. این فیلسوف عنوان «معقول ثانى» را به طور اعم به کار برده، به گونه اى که هم شامل معقولات منطقى است و هم معقولات فلسفى.4
مفاهیمى که محقق طوسى در فرازهاى متعدد آثار خود آن ها را جزو معقولات ثانى دانسته از این قبیل است: شیئیت، وجود، عدم، امکان، امتناع، وجوب، ماهیت، ترکّب، وحدت، کثرت، علّیت، معلولیت، جوهر، عرض، اضافه، قدم، حدوث، کلّیت، جزئیت، ذاتیت، عرضیّت، جنس، فصل و نوع.
نکته قابل ذکر این که اولاً، خواجه با وجود آن که در تجرید، تمایزى بین مفاهیم فلسفى و منطقى نمى گذارد، ولى در کتاب اساس الاقتباسبدین تمایز توجه داشته، امادراین کتاب نیزمعقولات اولى و معقولات ثانى فلسفى را از هم تفکیک نکرده است. خلاصه آن که در کتاب اساس الاقتباس، مراد خواجه از «معقولات ثانى» همان ثانى منطقى است و نه آن که اعم از فلسفى و منطقى بوده و بدون تمایز میان این دو باشد. وى در ذیل این عنوان، تنها مفاهیم منطقى از قبیل کلى، جزئى، ذاتى و عرضى را مى آورد.5
ثانیاً، از آن جا که خواجه از نظر زمانى، متأخر از شیخ اشراق مى باشد، به نظر مى رسد در بحث معقولات ثانى یا اعتبارى نیز تحت تأثیر شیخ اشراق قرار داشته، به ویژه آن که بحث معقولات ثانى مورد توجه خاص شیخ بوده است.6
خواجه نصیر و شارحان آثار ایشان اوصاف و ویژگى هایى براى معقولات اوّلى و ثانى برشمرده اند:
الف. معقولات اوّلى: این معقولات هم در ذهن موجودند و هم در خارج.7
ب. معقولات ثانى:
1. تنها در ذهن موجود بوده و فاقد فرد خارجى است. به بیان دیگر، ازامور عینى نبوده و از محمولات عقلى صرف است; یعنى مانند حیوانیت و انسانیت در خارج تحقق ندارد.
2. معقولات ثانى یا اعتبارى بر معقولات اوّلى عارض مى شود و به آن ها مستند است.
3. در میان موجودات و در عرض آن ها به عنوان یک واقعیت و فرد تحقق ندارد.
4. وجود این معقولات وجودى تبعى است; یعنى تابع وقایم به غیر خود مى باشد.
5. این معقولات جز در حالت عروض بر غیر خود، که همان ماهیات باشد،تعقّل نمى شود; یعنى به عنوان عارض تعقل مى گردد;
6. جنس الاجناس واقع نمى شود.8
ب ـ گام هاى تکمیلى: اشراقیان
شیخ اشراق
فیلسوفى که به نحوى مستقل و ویژه، به معقولات و اقسام آن توجه نمود و در باب اوصاف معقولات به تأمّل فلسفى پرداخت سهروردى، معروف به «شیخ اشراق» است. به نظر این فیلسوف، تصورات عقلى و کلى به دو دسته کلى تقسیم مى شود که عبارت است از: مفاهیم عینى و مفاهیم ذهنى. اوصاف عینى و مفاهیم عینى محمولاتى است که علاوه بر صورتى در عقل، وجود خارجى دارد; مانند سیاهى، سفیدى و حرکت. اوصاف و مفاهیم ذهنى محمولاتى مى باشد که وجود آن ها در خارج نیست; آن ها تنها در ذهن است; مانند امکان.9
سهروردى این مفاهیم را با عنوان «معقولات ثانى» و «اعتباریات عقلى و ذهنى» نیز نامیده است. وى در آثار متعدد خود، اوصافى براى معقولات ثانى یا اعتباریات ذهنى برشمرده که مى تواند به عنوان ملاک تمایز بین این نوع معقولات با معقولات عینى یا صفات عینى به شمار آید. این ویژگى ها که بعضى از آن ها به بعضى دیگر برمى گردد عبارت است از:10
1. تنها در ذهن زاید بر ماهیت است و بر آن ها اضافه مى شود;
2. حدى ندارد، جزهمان حقایق عینى که برآن هامترتب مى شود;
3. فقط در ذهن موجود است;
4. در خارج داراى ذوات عینى نیست;
5. اجزاى ماهیت عینى نمى باشد;
6. امورى است که از وقوع و تحقق آن ها در خارج، تکرار نوع آن ها لازم مى آید;
7. مفاهیم اعتبارى عقلى، اعم از دیگر مفاهیم است;
8. قابل حمل بر امور متعدد مى باشد;
9. به طور مستقل در خارج وجود ندارد;
10. قابل اشاره حسى نمى باشد;
11. هر صفتى که انفکاک آن از موضوعش ممتنع باشد، اعتبارى است; یعنى موضوع این صفات ممکن نیست بدون این صفات موجود باشد.
به یقین، صفات یا مفاهیم عینى از نظر سهروردى، ویژگى هایى مقابل اوصاف مزبور دارد. وى در آثار متعدد خود، با تحلیل مفاهیم، به بخشى از مصادیق اعتباریات عقلى یا معقولات ثانى اشاره کرده که این مفاهیم عبارت است از: وجود، وحدت، شیئیت، حقیقت، امکان، مقدار، وجوب، نهایت، لانهایت، ماهیت،صورت، عرضیّت، کلى، جزئى، عموم و خصوص، جنس و فصل،جوهریّت،اموربسیط،عدد،اضافات،سکون،و هیولى.11
مفاهیم مزبور اولاً، گواه بر این مطلب است که سهروردى نیز بین معقولات ثانى منطقى و فلسفى تمایزى ننهاده و ثانیاً، مقایسه این مفاهیم با مفاهیمى که خواجه نصیر آن ها را «معقولات ثانى» برشمرده، نشان دهنده تأثر خواجه نصیر از شیخ اشراق است.
سهروردى در باب معقولات ثانى مى نویسد: اعتبارات و جهات عقلى، بسیارى از مردم را دچار تشویش و سردرگمى ساخته است: دسته اى این مفاهیم اعتبارى را امورى زاید بر اشیا دانسته و آن ها را در عالم خارج موجود مى دانند. گروه دیگر معتقدند که این دسته از مفاهیم از جهت مفهوم خود، زاید بر ماهیات مى باشند، ولى براى آن ها صورت و ذاتى در عالم خارج وجود ندارد. دسته اى دیگر نیز وجود دارند که مى گویند این مفاهیم، اعتبارى عقلى نه در ذهن و نه در عین، زاید بر ماهیتى که بر آن ماهیات اضافه مى شوند، ندارند.12
ج ـ تفکیک معقولات ثانى منطقى و فلسفى: حکمت متعالیه
1ـ صدرالمتألهین
ملاّصدرا نیز جزو فیلسوفانى است که مسأله معقولات براى او حایز اهمیت بود. وى در مقام تفکیک مفاهیم ثانى منطقى و فلسفى برآمد و سعى داشت اوصاف دقیق آن ها را بیان نماید. در مقام بیان انواع معقولات و مفاهیم، سه تقسیم بندى در آراء ملاّصدرا قابل استنباط است:13
الف. معقولات. (1) معقولات اوّلى; (2) ثانى فلسفى; (3) ثانى منطقى;
ب. معقولات. (1) ماهوى; (2) انتزاعى; (3) منطقى;
ج. معقولات. (1) معقولات اوّلى; (2) معقولات ثانى (الف) فلسفى; (ب) منطقى.
مفاهیم انتزاعى شامل معقولات ثانى فلسفى مى باشد و علاوه بر آن، دیگر انتزاعیات را نیز در برمى گیرد; مانند مفاهیم مصدرى، لوازم ماهیات، نسب و اضافات.14
بر اساس تقسیم بندى رایج ـ معقولات ـ یعنى تقسیم آن ها به معقولات اوّلى، ثانى منطقى و ثانى فلسفى ـ اوصاف هر یک از این مفاهیم را از نظر ملاّصدرا مى توان این گونه بیان داشت:
الف. معقولات اوّلى: امورى است که داراى فرد و وجود خارجى بوده و همان گونه که در ذهن ادراک مى شود، در خارج نیز یافت مى گردد. امورى که داراى فرد خارجى مى باشد و وجود خارجى آن ها به سه صورت تصور مى شود:
1. وجود مستقل (فى نفسه لنفسه); مانند انسان و درخت;
2. امورى کهوجودانضمامى دارد(فى نفسه لغیره);مانندسفیدى;
3. وجود انتزاعى که به منشأ انتزاع خود موجود است; مانند جهل و کورى.15
ب. معقولات ثانى منطقى: مفاهیمى که صورتى در خارج ندارد و موضوعات و صفات آن ها در ذهن موجود است.16
ج. معقولات ثانى فلسفى:
1. اوصاف ذهنى است که صورتى در خارج ندارد، اما اشیاى خارج از ذهن را وصف مى کند;
2. وجود این مفاهیم در خارج عبارت از اتصاف موجودات خارجى به آن ها به حسب وجود و خارجیّت آن هاست;
3.این مفاهیم هویتى زایدبرذاتوواقعیت موصوفات خودندارد;
4. غیریت و زاید بودن این مفاهیم نسبت به موضوعات خود، در عقل است.
5. وقتى این مفاهیم بر ماهیاتى حمل مى شود، عین ماهیات یا یکى از ماهیات نیست، بلکه یک عرض عام براى آن ها محسوب مى شود;
6. در عالم خارج به نحو رابط وجود دارد;
7. چون ناظربه وجود وواقعیت جداگانه و مستقلى در واقعیت یک شىء نمى باشد، مفاهیم فلسفى متعددى را از جهات مختلف مى توان بر یک مصداق و یک واقعیت حمل کرد و بدان نسبت داد. این مفاهیم متعدد دلیل تعدد ذوات در آن واقعیت نخواهد بود.
8. هم عین و هم ذهن را وصف مى کند.17
2ـ ملاّهادى سبزوارى
حاج ملاّهادى سبزوارى نیز معقولات را به سه دسته تقسیم مى کند:
1. معقولات اوّلى: محمول و مفهومى که عروض و اتصاف آن ها در خارج است;
2. معقولات ثانى منطقى; مفاهیمى که عروض و اتصاف آن ها در عقل است;
3. معقولات ثانى فلسفى: معقولاتى که عروض آن ها در عقل است، ولى اتصافشان یا در عقل است و یا در خارج. اَعدام و اعتباریات نیز در این دسته قرار مى گیرد.18
د ـ تأملاتى ژرف و دقیق در باب مفاهیم کلّى و اوصاف آن ها: نوصدرایى ها
1ـ علاّمه طباطبائى
به نظر مى رسد نخستین فیلسوف مسلمانى که به طور مستقل، به مبحث شناخت و معرفت پرداخته و در واقع، مؤسس معرفت شناسى نوین در میان فلاسفه صدرایى است، علاّمه طباطبایى باشد. پس از ایشان، مبحث شناخت، بخشى مستقل از فلسفه را تشکیل داده و در کتب فلسفى معاصر، فصول مستقلى را پیش از مباحث هستى شناسى بدان اختصاص داده اند. مرحوم علاّمه در مباحث شناخت شناسى خود، توجه ویژه اى به تفکیک مفاهیم از همدیگر و اوصاف دقیق هر یک مبذول داشته و خود، نوآورى ها و ابداعات قابل توجهى دارند. تقسیم بندى ایشان در باب مفاهیم کلى چنین است:19
معقولات یا مفاهیم کلى
حقیقى یا ماهوى
فلسفى
اعتبارىِ اعم یا معقولات ثانى
اعتبارى یا غیرماهوى
منطقى
اعتبارىِ اخص یااعتبارىِ اجتماعىوعملى
اوصاف هریک از این دسته مفاهیم بدین شرح است:
الف. مفاهیم حقیقى یا ماهوى: مفاهیمى که هم در خارج موجود است و هم در ذهن.
ب. مفاهیم یا معقولات ثانى فلسفى یا اعتبارى عقلى:
1. حیثیت مصداقشان یا در خارج بودن است; مانند وجود و صفات حقیقى آن و یا در خارج نبودن است; مانند عدم;
2. ثبوت آن ها به ثبوت مصادیق آن هاست;
3. مأخوذ در ماهیتِ مصادیق و حدود آن ها نیست و ناظر به آن حدود نمى باشد;
4. منشأ انتزاع این مفاهیم، یا ماهیات و معقولات اوّلى است یا حکم و یا علم حضورى;
5. همانند اخذ معقولات اوّلى و مانند انتزاع ماهیات از خارج، به دست نیامده است، بلکه همراه با فعالیت خاص عقل و از روى اضطرار و ناگزیرى حاصل مى شود;
6. این مفاهیم داراى حد منطقى (جنس و فصل) نیست و به عنوان جنس براى ماهیتى نیز قرار نمى گیرد;
7. مفاهیمى است که هم بر واجب الوجود و هم بر ممکن الوجود حمل مى شود;
8. بر بیش از یک مقوله حمل مى گردد.
ج. مفاهیم منطقى: مفاهیمى که حیثیت مصداقشان در ذهن بودن است.
د. مفاهیم اعتبارى اجتماعى و عملى:
1. با یک فعالیت خاص ذهنى با عنوان «استعاره» حاصل مى شود که عبارت است از: عاریت گرفتن مفهومى حقیقى و به کار بردن آن در حوزه اعمال;
2. این مفاهیم براى غایات عملى و زندگى به عاریت گرفته شده است و براى این منظور تحقق پیدا مى کند;
3.داراى حدود منطقى نیست و درباره آن ها، برهان جارى نمى شود;
4. مطابقى در خارج ندارد (بر خلاف مفاهیم ماهوى);
5. تعابیرى که از این مفاهیم حاصل مى آید، صدق و کذب پذیر نیست، بلکه در باب این تعابیر، از مقبولیت (هنگام تأمین غایات) و مردودیت آن ها (هنگام عدم تأمین غایات) مى توان سخن گفت.
2ـ دکتر حائرى یزدى
از نظر دکتر حائرى یزدى، معقولات به طور کلى بر دو قسم است: اوّلى و ثانى. معقولات ثانى نیز خود بر دو قسم مى شود: ثانى فلسفى و ثانى منطقى:
معقولات
اوّلى
ثانى
فلسفى
منطقى
علاوه بر این، ایشان به تأمّل در اعتباریات یا مفاهیمى که در حوزه اعتباریات حاصل مى شود ـ مانند مالکیت ـ پرداخته و اوصاف آن ها را نیز بیان نموده است. اوصاف مفاهیم از نظر ایشان چنین است:
الف. معقولات اوّلى:
1. با تفکیک عوارض خارجى و محسوس یک موجود، از ذات آن به دست مى آید;
2. مستقیماً مابازا دارد، نه منشأ انتزاعِ; یعنى مصداق و همتاى عینى آن ها در خارج از ذهن وجود دارد و از مابازاى عینى و همتاى عینى برخوردار است;
3. هرگاه موجودى درست منطبق بر مفهوم و وجود عینى ماهیت باشد، در این حالت، مفهومِ منطبق، یک معقول اول است.
4. این مفاهیم را مى توان عیناً با مصادیق عینى خود با حمل این همانى شایع تطبیق داد و با آن ها متحد ساخت.
5. به تحلیل و تجرّد عقلانى کامل احتیاج ندارد;
6. قابل ادراک و اشاره حسى است.
ب. معقولات ثانى: به طور کلى، مراد از «معقولات ثانى» آن است که در عقل به ظهور مى رسد و شایسته عرض وجود در ماوراى محیط ذهن نیست; یعنى این امور از بعضى مراتب وجود مطلق ناشى شده و به منبع هستى صرف بازگشت مى کند.
معقولات ثانى فلسفى: مفاهیمى از قبیل وجوب، امکان و علّیت جزو معقولات ثانى فلسفى مى باشد. اوصاف این دسته از مفاهیم عبارت است از:
1. با آن که در ذهن به وجود مى آید، ولى در خارج از ذهن به امور واقعى تعلق مى گیرد و با آن ها ارتباط دارد و این ارتباط حقیقى بوده، ازاوصاف حقیقى موجوداتواقعى محسوب مى شود و از اصالت برخوردار است (عروض در ذهن و اتصاف در خارج);
2. در عین حال که همتاى عینى و مابازایى در خارج ندارد و خود در خارج موجود نیست، داراى منشأ انتزاع مى باشد;
3. قابل ادراک حسى نبوده و تجربه پذیر نیست;
4. قابل حمل بر اشیاى خارجى است.
معقولات ثانى منطقى: این معقولات به حدّى عقلانى و مجرّد است که به هیچ وجه، نمى توان بین آن ها و دنیاى خارج تعلق و ارتباطى برقرار کرد. این مفاهیم نه وجود خارجى دارد و نه از اوصافِ واقعیت هاى موجود محسوب مى شود (عروض و اتصاف در ذهن). مفاهیمى مانند جنس، قیاس و فصل در این دسته قرار مى گیرد.
ج. اعتباریات نفس الامرى: بازگشت این اعتباریات به مطلق هستى بوده و به وجود منشأ اعتبار خود، به نوعى از وجود حقیقى برخوردار است. هر چه از حقایق عینى اشیا و حقیقتى از حقایق وجود انتزاع شود، ولى خود مابازا نداشته باشد، از اعتبارات نفس الامرى است: از اعتبارات است; زیرا داراى مصادیق حقیقى و عینى نیست و تنها در ذهن به وجود مى آید. و نفس الامرى است; زیرا بازگشت آن ها به وجود است. مفاهیمى مانند بالایى و پایینى (فوقیّت و تحتیّت) و اضافات در این گروه از مفاهیم قرار مى گیرد. هم چنین هنگامى که از اعتبارى بودن ماهیت سخن گفته مى شود، مراد از «اعتبارى» همین معنا مى باشد.
د. اعتباریات عقلایى: مفاهیمى مانند مالکیت، زوجیت و حکومت اعتبارات عقلایى محسوب مى شود. برخى از ویژگى هاى مهم این دسته از مفاهیم را مى توان این گونه بیان داشت:
1. ذهنى محض است و واقعیات و وجودى در خارج ندارد. منشأ انتزاع حقیقى نداشته و از حقایق و واقعیات (همانند مفاهیم اوّلى و ثانى فلسفى) انتزاع نشده است;
2. داراى نحوه وجود اعتبارى است; یعنى هستى هاى اعتبارىِ عقلایى ـ نه عقلى یا طبیعى یا ریاضى. چنین هستى هاى اعتبارى کاملاً وابسته به تداوم محاسبات عقلایى و اجتماعى و ضرورت هاى اقتصادى و مانند آن مى باشد که جامعه آن ها را پذیرفته است.
3. در روابط جمعى و قراردادى به کار مى رود;
4. تجربه پذیر نیست;
5. آثار آن ها اعتبارى و قراردادى است.20
استاد مرتضى مطهّرى
این فیلسوف چهار دسته از مفاهیم را مورد توجه و تأمّل قرار داده21 که عبارت است از:
الف. معقولات اوّلى یا ماهوى:
1. صورت هاى مستقیم و بلاواسطه اشیاست که از عالم خارج اخذ شده;
2. از اقسام موجودات که در عرض موجودات دیگر مطرح مى شود، ناظر به هویاتى مستقل و در کنار موجودات دیگر مى باشد و هر مفهومى ماهوى به هویتى مستقل از آنچه مفهوم ماهوى دیگر بدان دلالت مى کند اشاره دارد;
3. مسبوق به احساس و تخیل مى باشد; درازاى مفاهیم ماهوى داراى صورت هاى حسى و خیالى مى باشیم;
4. اختصاص به نوع خاص و جنس خاص و حداکثر یک مقوله خاص دارد;
5. قضایایى که از ترکیب این مفاهیم تشکیل مى شود، حقیقیه است.
ب. معقولات ثانى فلسفى:
1. به واسطه معقولات اوّلى یا مفاهیم ماهوى ـ از آن حیث که در خارج تحقق دارد ـ براى ذهن حاصل مى شود; یعنى مفاهیمى انتزاعى است که منشأ انتزاع آن ها معقولات ماهوىِ ناظر به خارج مى باشد;
2. از احکام موجود به شمار مى آید و نمى توان گفت در عرْض و کنار مفاهیم ماهوى دلالت بر موجودیت مستقلى دارد. این اوصاف ناظر به وجود خودِ موضوع و خودِ ماهیت موجود مى باشد;
3. مسبوق به ادراک حسى یا خیالى نمى باشد;
4. اختصاص به نوع یا جنس یا مقوله خاصى ندارد و عمومیت آن ها بیش تر است;
5. از معانى حرفى انتزاع شده و به صورت معانى و مفاهیم اسمى و مستقل براى ذهن حاصل شده است;
6. قضایایى که از معقولات ثانى فلسفى تشکیل مى شود، قضایاى حقیقیه است.
ج. معقولات ثانى منطقى:
1. با واسطه صور ذهنى و ماهیات ذهنى ـ از آن نظر که در ذهن است ـ براى ذهن حاصل مى شود;
2. به عنوان وصف یا ماهیتى براى موجودات خاص در خارج نیست، بلکه اوصاف ادراکات ذهنى مى باشد، از آن نظر که در ذهن است;
3. مصداقى درخارج ندارد; مصادیق این مفاهیم در ذهن است;
4. مسبوق به ادراک حسى و خیالى نمى باشد;
5. قضایایى که از مفاهیم منطقى تشکیل مى شود ذهنیه است.
د. مفاهیم اعتبارى:
1. حاصل فعالیت استعارى دستگاه ادراکى انسان است;
2. انعکاس یک سلسله امور واقعى و نفس الامرى نیست، از واقعیات نفس الامرى حکایت نمى کند و مصداقى جز آنچه انسان در ظرف توهّم خویش فرض نموده است، ندارد; یعنى داراى مصادیق فرضى است، نه حقیقى.
3. نه اقسام وجود است و نه احکام وجود و نه اوصاف مفاهیم و گزاره هاى ذهنى;
4. ابزارگونه بوده و در حکم وسایل نفس انسان براى وصول به مقاصد عملى و تمایلات و گرایشات درونى او مى باشد;
5. از ترکیب این مفاهیم «قضیه»اى تشکیل نمى شود.
4ـ استاد محمدتقى مصباح
از جمله فلاسفه معاصر، که تلاش هاى بسیارى براى تنظیم و تنسیق مفاهیم کلى انجام داده استاد مصباح است. ایشان مفاهیم کلى را ـ به طور کلى ـ داراى سه دسته مى دانند:
1. معقولات اوّلى یا مفاهیم ماهوى;
2. معقولات ثانى فلسفى;
3. معقولات ثانى منطقى.
از نظر ایشان، معقولات ثانى فلسفى نیز بدین گونه تقسیم پذیر است:
1. مفاهیم فلسفى خالص که به حوزه وجود بماهو وجود مربوط مى باشد; مانند علت و معلول;
2. مفاهیم فلسفى نیمه خالص که به حوزه هستى شناسى مربوط نیست، اما واجد اوصاف مفاهیم فلسفى است; مانند مفاهیم اضافى، ارزشى، ریاضى و اعتبارى:
مفاهیم کلى
معقولات اوّلى یا ماهوى
معقولات ثانى یا فلسفى
خالص
نیمه خالص
معقولات ثانى منطقى
علاوه بر این مفاهیم، ایشان در باب مفاهیم اعتبارىمحض نیز نکاتى بیان داشته اند. در مجموع، ایشان در ذیلمفاهیم کلى به بیان پنج مفهوم پرداخته و اوصاف آن ها رادر آثار خود مطرح ساخته اند که اوصاف این مفاهیم عبارت است از:
الف. مفاهیم ماهوى:
1. به طور خودکار توسط ذهن انتزاع مى شود;
2. در ازاى مفاهیم ماهوى، تصورات حسى و خیالى وجود دارد (مگر در مورد مفهوم ماهوى نفس و حالات آن);
3. قابل حمل بر امور عینى و خارج از ذهن مى باشد.
ب. مفاهیم فلسفى:
1. حصول این مفاهیم نیازمند کندوکاو و مقایسه و نسبت سنجى بین اشیاست;
2. در ازاى این مفاهیم، تصورات حسى و خیالى وجود ندارد;
3. قابل حمل بر امور عینى و خارجى است.
ج. مفاهیم اعتبارى:
1. محصول فعالیت استعارى ذهن است; بدین معنا که غالب آن ها از مفاهیم ماهوى و فلسفى به عاریت گرفته شده و ریشه در این مفاهیم دارد;
2. اعتبار کردن این مفاهیم به دلیل نیازهاى عملى و براى وصول به سعادت و کمال مى باشد;
3. در مورد امور عینى و خارج از ذهن به کار مى رود و بر آن ها حمل مى گردد.
اوصاف دیگرى که در مورد این قسم از مفاهیم مى توان افزود، بدین شرح است:
الف. مصادیق این گونه از مفاهیم، فرضى و قراردادى است;
ب. این گونه مفاهیم از سنخ «مفاهیم حقیقى» نبوده و انتزاعى مى باشد;
ج. آثارى که به واسطه این اعتباریات، بر افراد مترتب مى شود، قراردادى است، نه نفس الامرى;
د. این مفاهیم در عین حال که فى نفسه ناظر به امور فرضى و قراردادى میان اشیا و امور است، اما اعتبار این مفاهیم و کاربرد آن ها در میان انسان ها کاملاً در رابطه با امور نفس الامرى است;
هـ. این مفاهیم متضمّن نوعى مقایسه بوده و سمبل روابط عینى میان افعال و نتایج آن مى باشد;
براى مثال، مى توان مفهوم «مالکیت» را در این مقام در نظر گرفت که واجد ویژگى ها و اوصاف مذکور است. لازم به ذکر است که در نهایت، این دسته از مفاهیم انتزاعى در گروه مفاهیم فلسفى قرار مى گیرد و زیرمجموعه مفاهیم فلسفى (نیمه خالص) مى باشد; چرا که اوصاف اساسى مفاهیم فلسفى را داراست.
د. مفاهیم منطقى:
1. اوصاف تصورات و قضایاى ذهنى است;
2. مابازایى حسى یا خیالى ندارد;
3. قابل حمل بر امور عینى نمى باشد.
هـ. مفاهیم اعتبارى محض:
1. مفاهیمى است که صرفاً بر اساس پسند و ناپسند انسان اعتبار مى شود; مانند مرفوعیت فاعل یا مبتدا;
2. به صورت بالعرض و با واسطه در امور عینى به کار مى رود;
3. بنیاد کلى این اعتبارات بر امور تکوینى و واقعى است، ولى در مورد جزئیات این اعتبارات، نمى توان گفت که ریشه واقعى و نفس الامرى دارد.22
تأمّل در مفاهیم یا تصورات نظرى علوم
علاوه بر تأمل در تقسیم بندى و اوصاف مفاهیم رایج در فلسفه اسلامى، یکى از تلاش هاى فلسفى و تحلیلى استاد مصباح در مورد مفاهیم یا تصورات نظرى علوم (Theoretical terms) مى باشد. در علوم، در حوزه نظریه هاى علمى، مفاهیم و واژه هایى مطرح شده که نیازمند تأمل و تحقیق است; تصوراتى مانند نیرو، میدان، ماده، الکترون، هوش و من برتر. این مفاهیم خاص را «مفاهیم نظرى» (یا ترم هاى تئوریک) علوم مى نامند. حاصل تأمّل این فیلسوف را در این مقام مى توان چنین ترسیم کرد:23
مفاهیم نظرى از سنخ مفاهیم ماهوى است. توضیح این که مفاهیم ماهوى به دو دسته تقسیم مى شود: مفاهیمى که مصداق آن ها قابل ادراک حسى است; مانند سفیدى و سیاهى و مفاهیمى که مصداق آن ها قابل ادراک حسى نیست. دسته اخیر نیز به دو دسته فرعى دیگر تقسیم مى شود:
اول. مفاهیمى که مصداق آن ها را با نوعى ادراک درونى وجدانى مى یابیم; مانند مفهوم اراده، ترس، نفرت، شادى و غم;
دوم. مفاهیمى که هر چند مصداق آن ها را با حس درک نمى کنیم، ولى به دلایلى معتقد مى شویم که مصداق آن ها در عالم محسوسات وجود دارد; مانند مفهوم ماده، نیرو، میدان و انرژى.
در مورد این دسته از مفاهیم، که مصداق مادى دارد ولى مصداق آن ها مورد درک حسى قرار نمى گیرد، باید گفت: چنین مفاهیمى مستقیماً از راه حواس به دست نمى آید، بلکه معمولاً از ترکیب چند مفهوم دیگر حاصل مى شود; چنان که مفهوم «جسم» به معناى «جوهرى که قابل ابعاد سه گانه باشد»، در واقع، ترکیبى از مفاهیم مذکور است و شناخت آن از راه تحلیل و بازگرداندن این مفهوم به مفاهیم اصلى حاصل مى شود و چون ممکن است بعضى از مفاهیم اصلى این دسته از مفاهیم نظرى نیازمند ادراک حسى باشد، مى توان گفت: بعضى از این مفاهیم با واسطه، نیازمند حس خواهدبود. این نظریه رامى توان در طى نمودارى این گونه نمایش داد:
مفاهیم ماهوى
قابل درک حسى
غیرقابل درک حسى
قابل درک وجدانى
پذیرش ودرک براساس دلایل
طبقه بندى مقایسه اى آراء فلاسفه مسلمان
براى درک و دریافت هرچه بهتر آراء فلاسفه مسلمان درباره تقسیم بندى مفاهیم کلى، مى توان با لحاظ ملاک هاى متعدد، تقسیم بندى هاى متنوعى ارائه داد و جایگاه هر یک از فلاسفه را به راحتى دریافت و اختلاف و اشتراک آن ها را با همدیگر به دست آورد. در این جا، با توجه به برخى از این ملاک ها، تقسیم بندىـ هایى مطرح و به طبقه بندى آراء فلاسفه پرداخته مىشود:
الف)
(1) بیان صریح در تفکیک مفاهیم کلى: ابن سینا، خواجه نصیر طوسى، شیخ اشراق، سبزوارى، علاّمه طباطبائى، حائرى یزدى، مطهرى، مصباح یزدى;
(2) عدم بیان صریح در تفکیک مفاهیم کلى: فارابى.
ب)
(1) توجه به دوگانگى مفاهیم کلى: ابن سینا، خواجه نصیرطوسى، شیخ اشراق;
(2) توجه به چندگانگى (بیش از دو قسم بودن) مفاهیم کلى: صدرالمتألّهین، سبزوارى، علاّمه طباطبائى، حائرى یزدى، مطهّرى، مصباح یزدى.
ج)
(1) بیان صریح در تفکیک مفاهیم ثانى فلسفى و منطقى: صدرالمتألّهین، سبزوارى، علاّمه طباطبائى، حائرى یزدى، مطهّرى، مصباح یزدى;
(2) عدم بیان صریح در تفکیک مفاهیم ثانى فلسفى و منطقى: فارابى، ابن سینا، خواجه نصیر طوسى، شیخ اشراق.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ الفارابى، التعلیقات، تحقیق الدکتور جعفر آل یاسین، حکمت، 1371، ص 59 / ابونصر فارابى، السیاسة المدنیّه، ترجمه و شرح حسن ملکشاهى، سروش، 1376، ص 162
2ـ ابن سینا، التعلیقات، تحقیق الدکتور عبدالرحمن بدوى، مکتب الاعلام الاسلامى فى الحوزة العلمیة، ص 167
3ـ ابن سینا، الشفاء، الالهیات، تحقیق ابراهیم مدکور، کتابخانه آیة الله نجفى، 1404 ق.، ص 12 ـ 13 / محمدفنایى اشکورى، معقول ثانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله) 1375، ص 34
4ـ العلامة الحلّى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق حسن حسن زاده آملى، قم مؤسسة النشر الاسلامى، 1407 ق.، ص 42 / جوادى آملى، رحیق مختوم، 1375، ج 1، بخش 4، ص 458
5ـ نصیرالدین طوسى، اساس الاقتباس، تصحیح مدرّس رضوى، تهران، دانشگاه تهران، 1361، ص 399
6ـ معقول ثانى، ص 62
7ـ رحیق مختوم، ص 458 / سیدهاشم الحسینى الطهرانى، توضیح المراد، تعلیقه على شرح تجرید الاعتقاد، مفید، 1365، ص 89
8ـ کشف المرادفى شرح تجریدالاعتقاد، ص42،43،65 ـ 67 (متن) و ص 450
9ـ مجموعه مصنفّات شیخ اشراق، ج 1، «التلویحات» و «المشارع و المطارحات»، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372، ص 21، 361 و ج 2، «حکمة الاشراق»، ص 64 ـ 71
10ـ همان، ج 1، «التلویحات»، ص 21، 25 و المشارع، ص 364 و ج 2 «حکمة الاشراق»، ص 64، 71، 72 و ج 3 «بستان القلوب»، ص 358 / ابراهیمى دنیایى، قواعد کلى فلسفى، مؤسسه مطالعات علمى و فرهنگى، 1366، ج 2، قاعده 98
11ـ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 18، 22، 25، 343، 364، 369، 370، 413 و ج 2، ص 64 ـ 74، 109 ـ 110 / قطب الدین شیرازى، شرح حکمة الاشراق، بیدار، ص 298
12ـ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 343
13ـ صدرالدین شیرازى، اسفار، مصطفوى، 1368، ج 1، ص 332 / رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم، ص 422 ـ 423
14ـ اسفار، ج 1، ص 332
15ـ همان، ص 334 / رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم، ص 421 ـ 422
16ـ اسفار، ج 1، ص 180 ـ 181
17ـ همان، ج 1، ص 140، 172، 175، 179، 180، 243، 334 / رحیق مختوم، ج 1، بخش چهارم: ص 423، 460
18ـ حاج ملاّهادى سبزوارى، شرح المنظومه، دارالمرتضى، ص 95 ـ 99
19ـ علاّمه طباطبائى، اصول فلسفه و روش ریالیسم، پاورقى مرتضى مطهرى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، ص 194، 195، 197 / همو، نهایة الحکمه، تعلیقه علاّمه طباطبائى، قم، مؤسسة النشرالاسلامى، 1364، ص 20
20ـ حائرى یزدى، علم کلى، حکمت، ص 66 ـ 69 / همو، هرم هستى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1361، ص 154، 157، 158 / همو، کاوش هاى عقل عملى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1361، ص 56، 57، 168، 188 ـ 192
21ـ مرتضى مطهرى، شرح مختصر منظومه، حکمت، 1360، ج 1، غرر هشتم / همو، شرح مبسوط منظومه، حکمت، 1406، ج 2، ص 60 ـ 121 و ج 3، ص 348 ـ 353 / همو، تکامل اجتماعى انسان، قم، دفتر انتشارات اسلامى، ص 51 / اصول فلسفه و روش ریالیسم، ص 276 ـ 288، پاورقى
22ـ محمدتقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامى، 1368، ج 1، درس پانزدهم / همو، ایدئولوژى تطبیقى، قم، در راه حق، ج 2، درس دهم / همو، دروس فلسفه اخلاق، اطلاعات، 1367
23ـ ایدیولوژى تطبیقى، ج 2، ص 132 ـ 134، 94