آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

درادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح یزدى، دراین شماره نیز شرح بخش دیگرى ازوصایاى حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)خطاب به عبدالله بن جندب تقدیم مى گردد.«فلا تضیّع مالک و تصلح مال غیرک ما خلفته وراء ظهرک واقنع بما قسمه الله لک و لاتنظر الا الى ما عندک و لاتتمن ما لست تناله فان من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع و خذ حظک من آخرتک»1
عدم دلبستگى به دنیا
در قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم السلام)مطالب بسیارى درباره زهد و وارستگى و قناعت و عزت نفس بیان شده است. همچنین در کتاب هاى اخلاقى ما، مخصوصاً کتاب هایى که بیش تر جنبه روایتى دارد، نیز بحث هاى فراوانى در این باره وجود دارد. البته چون در این گونه موارد معمولاً یک بُعد قضیه مطرح و تبیین مى گردد، وظیفه علما و فقها، یعنى کسانى که دین شناس و آشنا به کلمات اهل بیت(علیهم السلام) و مبانى اسلام هستند، این است که به سایر ابعاد نیز توجه نموده و با بررسى آن ها نظر اسلام و اهل بیت(علیهم السلام)را در موارد خاص بیان کنند. یک بعد مسأله این است که توجه انسان نباید معطوف به امور مادى و زودگذر دنیا باشد; یعنى تعلقاتش متمرکز در شهوات و لذات زودگذر دنیا نباشد، بلکه باید دوراندیش و آخرت گرا و داراى همّتى بلند باشد و متوجه این مطلب باشد که زندگى دنیا چند روزى بیش نیست و زندگى ابدى و حقیقى در عالم دیگر است. بر اساس این بینش است که انسان همه زندگى دنیا، نه تنها آنچه نصیب او مى شود،بلکه تمام نعمت هایى را که در این جهان هست، نسبت به عالم آخرت پشیزى به حساب نمى آورد; زیرا در نظر او، دنیا محدود و متناهى و عالم آخرت نامحدود و نامتناهى است و روشن است که بین متناهىونامتناهى هیچ نسبتى وجود ندارد; حتى اگر بگوییم نسبتِ متناهى با نامتناهى به اندازه یک چشم برهم زدن مى باشد، باز هم زیاد گفته ایم. اگر همه عمر دنیا را از ابتدا تا انتها، اعم از آنچه در کره زمین و کرات دیگر منظومه شمسى و نیز سایر کهکشان هاست ـ کهکشان هایى که گاهى میلیاردها سال نورى با ما فاصله دارند ـ با زندگى آخرت مقایسه کنیم هیچ نسبتى بین آن ها نمى یابیم; یعنى نسبت بین دنیا و آخرت از نسبت یک چشم بر هم زدن با صد سال عمر انسان هم کم تر است. ایـن بینـشى اسـت که ادیان الهى و پیامبران خدا به انسان ارائه مى دهند. آنچه درباره ناچیز بودن دنیا ذکر شد، مبتنى بر یک بینش عمیق علمى، فلسفى و اعتقادى است و چنین اقتضایى دارد که انسان نسبت به دنیا و زخارف آن دلبستگى پیدا نکند.
استفاده مطلوب از عمر
درست است که زندگى دنیا محدود و از یک چشم بر هم زدن هم کم تر است، اما همین زندگى محدود است که سرنوشت زندگى نامتناهى را مشخص مى سازد. خوشبختىوبدبختى ما در زندگى نامتناهى ابدى، در گرو کارهایى است که در زندگى دنیا انجام مى دهیم. بنابراین، از یک جهت زندگى دنیا ارزشى ندارد و نسبت به زندگى آخرت چیزى به حساب نمى آید، اما از جهت دیگر به لحاظ تأثیرى که در زندگى آخرت دارد، هم پاى زندگى آخرت با ارزش است و از این نظر، ارزش عمر دنیا بى نهایت مى باشد; زیرا نتیجه آن بى نهایت است: یا بى نهایت نعمت و ثواب یا بى نهایت عذاب و عِقاب. پس براى لذت هاى دنیا نباید حسابى باز کنیم، اما براى عمرى که در این دنیا داریم، قطعاً باید حساب باز کنیم و هر چشم برهم زدنش را بیهوده از دست ندهیم. طبیعى است که اداره کردن زندگى فردى و خانوادگى بدون فعالیت و تلاش امکان پذیر نیست. این سنت الهى است که انسان در دنیا زحمت بکشد تا هم نیازهاى فردى خود و خانواده اش را تأمین کند و هم به جامعه کمک نماید; تا این ها نباشد، زمینه امتحان فراهم نمى شود، زمینه امتحان که نبود، انتخاب نیست، زمینه انتخاب که نبود، رشد انسانى محقق نمى شود، رشد انسانى که نبود، ثواب هاى اخروى نخواهد بود. آن ثواب ها براى انتخاب آگاهانه انسانى است نه فعالیت هاى جبرى. ممکن است سؤال شود که چه نسبتى بین زحمتى که انسان براى کسب روزى مى کشد با تکالیف دیگرى که بر عهده اوست، وجود دارد؟ مشخص کردن اولویت ها و درجه اهمیت آن ها، وظیفه فقیهان دین شناس است. البته مسائل مبهم و مشتبه نیز ممکن است انسان را در انتخاب و تعیین اولویت ها دچار تردید نماید. مثلاً، این که آیا تحصیل الان براى من اولویت دارد یا غیرتحصیل؟ چه مقدار از زمانى را که به تحصیل اختصاص مى دهم باید به عبادت بپردازم؟ مطالعه براى من بیش تر اهمیت دارد یا خواندن نافله؟ صبح زود به پاى درس حاضر شدن بیش تر براى من اهمیت دارد یا قرائت قرآن؟ ورزش بیش تر براى من اهمیت دارد یا استراحت؟ و ... . تمام این ها مسائل خاص خود را دارد که انسان باید بر اساس آن برنامه زندگى اش را بریزد. یکى از مسائل این است که ما چقدر باید براى تأمین زندگى دنیا تلاش کنیم؟ البته شرایط زندگى افراد با یکدیگر متفاوت است. براى مثال، سربازى که در جبهه مى جنگد، و پرستارى که در بیمارستان خدمت مى کند نمى توانند کار تولیدى انجام دهند، اما کشاورزى که در مزرعه فعالیت مى کند یا کارگرى که در کارخانه کار مى کند حسابشان جداست. مدیرى هم که در اداره کار مى کند حساب دیگرى دارد. طلبه و استاد و مانند این ها هم هر کدام حساب خودشان را دارند.
دیدگاه اسلام درباره ثروت اندوزى
مسأله اى که امروزه با آن مواجه هستیم این است که آیا افراد جامعه باید براى کسب امور مادى و به دست آوردن مال و ثروت تلاش کنند یا خیر؟ یکى از مسائلى که در سطح جامعه ما ـ به خصوص پس از دوران جنگ ـ مطرح شده، این است که باید برنامه هایى براى توسعه اقتصادى داشته باشیم. از همان زمان نیز یک سرى بحث هاى فکرى و نظرى مطرح شد که آیا اسلام توسعه اقتصادى را مى پذیرد یا خیر؟ آیا باید به فکر ارتقاء سطح ثروت ملى و سطح زندگى مردم بود و یا این که باید کارى کرد که مردم مسلمان به یک نان جویى قانع باشند و بیش تر به عبادت بپردازند؟ این مباحث حتى به سطح دانشگاه ها و محافل علمى نیز کشیده شد; سخنرانى ها، کنفرانس ها و سمینارهایى برپا گردید و مقالاتى نیز در این زمینه ها به رشته تحریر درآمد. البته کسانى هم از این شرایط سوءاستفاده هایى کردند; یعنى به اسم دلسوزى ولى با انگیزه هاى دیگرى، که خدا مى داند، کارهایى کردند و بحث هایى انجام دادند که معنایش این بود: یا باید دین را بپذیریم یا پیشرفت اقتصادى را. آن ها این مسأله را مطرح کردند که اصلاً دین با پیشرفت و توسعه اقتصادى سازگار نیست; دین دعوت به زهد و قناعت و دورى از دنیا مى کند، پس اگر انقلاب، انقلاب اسلامى است نباید سخنى از توسعه به میان آید! امّا آیا اسلام گفته که نباید ثروت دنیا در دست مسلمان ها باشد؟ آیا در اسلام چنین بینشى وجود دارد که هر کس مجموعه اى از نعمت هاى خدا در دستش باشد از نظر اسلام مذموم است؟ حال آن که در قرآن کریم، سخن حضرت سلیمان(علیه السلام)آمده که در یکى از دعاهایش خطاب به پروردگار عرض مى کند: «رَبِّ اغفِرلى وَهَبْ لى مُلکاً لایَنْبَغى لِاَحد مِنْ بَعدى» (ص: 35); بارالها به لطف کرمت از خطاى من درگذر و مرا ملک و سلطنتى عطا فرما که پس از من احدى لایق آن نباشد. البته یهود و نصارا، حضرت سلیمان(علیه السلام) را پیامبر نمى دانند، ولى از دید ما مسلمانان، آن حضرت یکى از پیغمبران بزرگ الهى است. اگر داشتن ثروت و بهره مندى از نعمت هاى خدادادى مذموم مى بود، قرآن کریم از حضرت سلیمان(علیه السلام) که نعمت هاى فراوانى در اختیارش بود این مقدار ستایش به عمل نمى آورد از جمله نعمت هایى که خداوند به حضرت سلیمان(علیه السلام)عطا فرمود این بود که باد، جن، وحوش و شیاطین را مسخّر او گردانید. آن حضرت کاخ هایى از جنس بلور، که شاید امروز هم در جهان نمونه اش وجود نداشته باشد، داشت; به طورى که وقتى بلقیس وارد کاخ او شد به گمان این که باید از نهر آب عبور کند لباس هایش را جمع کرد. حضرت سلیمان(علیه السلام) به او گفت: «اِنَّهُ صَرحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَواریرَ» (نمل: 44); این قصرى است از آبگینه صاف. حضرت سلیمان(علیه السلام) یک چنین کاخى داشت و نیز نعمت هاى بسیار فراوانى که در قرآن به برخى از آن ها اشاره شده است.
در سیره و احوالات پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)و ائمه اطهار(علیهم السلام)، حتى زاهدترین امامان(علیهم السلام)، آمده است که آن بزرگواران سالى صدها برده آزاد مى کردند. برده آزاد کردن کار آسانى نیست، درست است که امروز برده اى نیست تا انسان ببیند قیمت آن در بازار چقدر است، ولى قیمت و ارزش یک انسان را که مى توانیم تصور کنیم چقدر است; انسانى که یک عمر در اختیار یک فرد قرار مى گیرد تا او از کارش، توانایى هایش، مهارت هایش و هنرهایش استفاده کند. کسى که مى خواهد صد تا برده آزاد کند مسلماً باید توانایى این کار را از لحاظ مادى داشته باشد. حضرت امام حسن(علیه السلام) درطول عمرشریفشان چندین بار ثروت خود را بین فقرا تقسیم کردند; نصفش براى خودشان و نصف دیگر براى فقرا. این طورنبودکه همه امامان(علیهم السلام) به اصطلاح به یک لقمه نان جو محتاج باشند و شب با شکم گرسنه سر بر بالین بگذارند، درست است که آن ها کم استفاده مى کردند، اما این به معناى فقر و تنگدستى ائمه(علیهم السلام)نیست.
بنابراین، مسأله قابل بحث این است که آیا اسلام مى خواهد ثروت دنیا در دست مسلمان ها باشد یا خیر؟ آیا اسلام مى خواهد مسلمان ها خوار و زبون، گرسنه، عقب افتاده و توسرى خور باشند؟ این یک حیثیت دیگرى است; کار کردن، تولید ثروت کردن، مالک ثروت شدن و ثروت را در راه خدا صرف کردن یک مسأله است و دلبستگى به مال دنیا و اهمیت دادن به دنیا در مقابل آخرت مسأله اى دیگر. اتفاقاً یکى از نظریه هایى که امروزه در مسائل اجتماعى و اقتصادى مطرح مى باشد، این است که از جمله عوامل پیشرفت صنعت در دنیا این بوده که مسیحیان مخلص کم مصرف مى کردند و زیاد پس انداز مى نمودند. این اموال پس انداز شده موجب گردید تا سرمایه هاى فراوانى پدید آید و صنایع بزرگى شکل گیرد. آقاى ماکس وبر در این زمینه کتابى نوشته ودرآن روند شکل گیرى سرمایه دارى در اروپا را تشریح کرده است. او یکى از دلایل رواج سرمایه دارى در غرب را اخلاق پروتستانتیسم مى داند; یعنى مردمى که زیاد کار مى کردند و کم مصرف مى نمودند. البته ما درصدد این نیستیم که بگوییم آیا این توجیه درست است یا خیر، بلکه مى خواهیم بگوییم که کسانى فکر مى کنند کم مصرف کردن موجب رشد اقتصادى مى شود. البته عکس این هم نظریاتى وجود دارد. سخن در این است که نداشتن ثروت، زبونى و پستى و حقارت یک مطلب است، حال آن که داشتن عزت نفس، بى اعتنایى به دنیا، پارسایى، پیراستگى و وارستگى مطلب دیگرى است. ممکن است کسانى نان شب هم نداشته باشند، اما دنیاپرست باشند. کسانى هم ممکن است ثروت دنیا را در اختیار داشته باشند، اما آخرت خواه و دشمن دنیا باشند; آن طور که اهل بیت(علیهم السلام)و تربیت یافتگان راستینشان بودند. توصیه ها و سفارش هایى که درباره قناعت و زهد شده، معنایش این نیست که کار نکنید، تولید نکنید و ثروت نداشته باشید، بلکه از دیدگاهى، دست کم براى حفظ عزت اسلامى درمقابل دشمنان، کسب ثروتواجب استواین هیچ منافاتى با زهد ندارد. آموزه هاى تربیتى اسلام در خصوص قناعت و زهد به این دلیل است که مسلمانان دل به دنیا نبندند، نه این که دنیا نداشته باشند، این دو حیثیت را باید کاملاً از یکدیگر تفکیک کنیم. بنابراین، توسعه اقتصادى هیچ منافاتى با روح زهد ندارد. کسانى هستند که به جمع آورى مال و ثروت مى پردازند، کم کم خود آن مال و ثروت برایشان موضوعیت پیدا مى کند. پول و ثروت ابتدا براى انسان جنبه ابزارى دارد; یعنى وسیله اى است براى رفع نیازها، اما براى کسانى مطلوب بالذات مى شود. براى آن ها چگونگى مصرف پول مهم نیست، بلکه صرف داشتن آن مهم است. طبعاً وقتى خودشان پول را مصرف نکردند، خوشبینانه ترین وضعیتش این است که نصیب وارثان شود و آن ها هم به درستى از آن استفاده کنند. آیا این کار عاقلانه اى است که انسان زحمت بکشد و پول دربیاورد و بدون این که خودش مصرف کند آن را براى دیگران بگذارد؟ البته وقتى انسان زحمتى کشید و خودش هم از آن بهره مند شد و به وظایف شرعى اش هم عمل کرد، اگر ثروتى از او باقى ماند، حق وارث است که از آن استفاده کند; حقى است که خداوند بر اساس حکمت هایى آن را قرار داده است.
نکاتى درباره استفاده ازنعمت هاى دنیا
معمولاً درباره مسائلى که مربوط به ارتباط انسان با نعمت هاى دنیاست ـ و غالباً در آیات و روایات به نوعى مورد نکوهش و مذمت قرار گرفته اند ـ بحث هاى گوناگونى انجام مى گیرد. ما براى این که مبتلا به کج فهمى در مورد آن ها نشویم باید چند حیثیت را از یکدیگر تفکیک کنیم. یک نکته این است که بدانیم آیا واقعاً خود این نعمت ها فى حد نفسه خوب هستند یا بد؟ آیا غذاهاى لذیذ، لباس هاى خوب، عطرهاى خوشبو، گل هاى زیبا و مانند این ها فى حد نفسه چیزهاى بدى هستند یا خیر؟ کسانى چنین مى پندارند که نعمت هاى دنیا اصلاً پلید و زشت اند و استفاده کنندگان از آن ها اهل عذاب و جهنم هستند! این یک نوع اشتباه در فهم آیات و روایات است. درست است که در برخى از روایات، دنیا به مار و چیزهاى مضر و خطرناک تشبیه شده است، اما این جنبه دیگرى است که توضیح آن در ادامه خواهد آمد. قرآن کریم، نعمت هاى دنیا را «طیبات» مى نامد و مى فرماید: «احل لکم الطیبات» (مائده: 10); براى شما هرچه پاکیزه است حلال شده. در جاى دیگرى مى فرماید: «قُل مَن حَرّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتى اَخرَجَ لِعبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ» (اعراف: 32); بگو اى پیغمبر چه کسى زینت هاى خدا را که براى بندگان آفریده حرام کرده و از صرف رزق حلال و پاکیزه منع کرده؟ قرآن کریم در بسیارى از آیات خود از زینت ها به عنوان نعمت هاى خدا یاد مى کند. حتى آسمان و ستارگان را به عنوان زینتى براى مردم ذکر مى کند و مى فرماید: «وَلَقَدْ جَعَلْنا فِى السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنّاها لِلنّاظِرینَ» (حجر: 16); ما در آسمان کاخ هاى بلند برافراشتیم و بر چشم بینایان عالم آن کاخ ها را به زینت و زیور بیاراستیم. یکى از فواید خلقت آسمان ها این است که مردم از تماشاى آن لذت مى برند. قرآن حتى تا آن جا پیش مى رود که مى فرماید: «وَلَکُم فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تُسرَحُون» (نحل: 6); و هنگامى که شبانگاه برگردند یا صبحگاه به چرا بیرون روند زیب و جمال شما باشند. البته ما چون زندگى روستایى و کشاورزى نداریم، شاید به درستى این زیبایى را درک نکنیم، ولى آن هایى که دامدار هستند و سروکارشان با گوسفند است، قطعاً زیبایى خاصى درگله هاى گوسفند مشاهده مى کنند. بنابراین،ازمنظر قرآن کریم تمام نعمت هاى خدادادى «طیبات» و «زینت» هستند و هیچ گاه مورد انکار و مذمت قرار نگرفته اند.
نکته دوم این است که آیا باید از این نعمت ها استفاده کرد یا به طور کلى باید از آن ها کناره گرفت؟ اجمالاً مى توان گفت: در این که از این نعمت ها باید استفاده کرد هیچ شکى نیست. در بعضى موارد حتى زینت کردن در خود قرآن امر شده است: «خُذُوا زینَتَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِد» (اعراف: 31); وقتى به عبادتگاه مى روید خودتان را زینت کنید. در روایات بسیارى هم مسواک زدن، لباس تمیز پوشیدن، عطر زدن و شانه کردن موها و محاسن هنگام رفتن به مسجد تأکید شده است. به هر حال استفاده از زینت ها مورد امر قرآن و مطلوب اسلام است. البته در این که از بعضى زینت ها هم نهى شده است هیچ شکى نیست.
نکته مهم تر که مورد تأکید آیات و روایات است و عمدتاً بحث هاى قرآنى و روایى ناظر به آن هستند، مسأله ارتباط قلبى انسان با این نعمت هاست; یعنى این که چه اندازه به آن ها دل ببندیم و چه بخشى از دل را ـ که جایگاه محبت ها و عواطف است ـ به این امور اختصاص دهیم؟ انسان باید چنان قدرتى داشته باشد که به هیچ کدام از نعمت هایى که در اختیارش هست دل نبندد; یعنى بود و نبود آن ها برایش مساوى باشد. تمام آیات و روایاتى که درباره مذمت دنیا هست، در واقع مذمت دنیازدگى ماست. اگر دنیا «دارالغرور» است، در واقع مذمت غرور و فریفته شدن ما به دنیاست. اگر زندگى دنیا «لهو»، «لعبٌ»، «زینة» و «تفاخر» است، به این دلیل مى باشد که لهو و لعب و زینت و تفاخرِ ماست. سرگرم شدن ما به دنیا مذموم است نه این که دنیا چیز بدى باشد.
بحث دیگرى که جنبه تربیتى هم دارد این است که انسان چگونه با کسانى که کمابیش تحت تأثیر گفتار و رفتار او هستند رفتار کند تا آن ها را به سوى قله وارستگى و بى اعتنایى به دنیا رهنمون گردد؟ یکى از اصول اساسى و شاید استثناناپذیر در مسائل تربیتى، رعایت اعتدال است; هر چیزى که به افراط و تفریط گرایش پیدا کند زیان آفرین خواهد شد. بنابراین، نکته مهم در امور تربیتى این است که شرایط را به گونه اى فراهم کنیم تا متربى به تدریج به سمت امور خیر سوق داده شود، وگرنه اگر از همان روز اول بخواهیم مراتب عالیه کمال را به او پیشنهاد کنیم، مشخص است که طاقت نمى آورد. براى مثال، اگر مى خواهیم نوجوانى را که در آغاز تکلیف است تربیت کنیم، باید با او با آرامى و نرمى رفتار نماییم و شرایطى را فراهم آوریم که نسبت به امور معنوى رغبت و تمایل پیدا کند. چون رغبت به امور مادى، طبیعى است و احتیاج به تعلیم و تربیت ندارد، مربى باید سعى کند که متربى به طور تدریجى رغبت به امور معنوى را جایگزین رغبت به امور مادى نماید.
اگر انسان شرایط را به گونه اى فراهم آورد که میزان بهره مندى افراد تحت تربیت اش از نعمت هاى مادى، بسیار بیش تر از حد متوسط سایر افراد جامعه باشد، در واقع آن ها را به دنیازدگى تشویق کرده است; زیرا ناخودآگاه دارد به آن ها القا مى کند که همین امور مادى هستند که داراى ارزش اند. به دیگر سخن، هم غرایز حیوانى به طور طبیعى آن ها را به سمت امور مادى سوق مى دهد و هم ما زمینه را بیش تر برایشان فراهم مى کنیم. سنجیدن ظرفیت متربى از مسائل بسیار مهم است; یعنى اگر دیدیم ظرفیت دارد، تدریجاً سعى کنیم شرایط را به گونه اى فراهم آوریم تا او از لحاظ بهره مندى هاى مادى کم تر از دیگران باشد. در هر حال، انسان باید سعى کند در تمام امور نه تنها از حد متعارف فراتر نرود، بلکه تا مى تواند از لذایذ مادى کم تر بهره مند شود تا آن ها براى مردم جنبه ارزشى پیدا نکند. گرایش به برترى جویى، حتى مى تواند انسان را تا پرتگاه کفر به پیش ببرد. قرآن چه زیبا سرنوشت کسانى را که به فکر برترى جویى نیستند بیان مى فرماید: «تِلْکَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِى الاَرضِ وَ لافَساداً» (قصص: 83); ما این دار ـ بهشت ابدى ـ آخرت را براى آنان که در زمین اراده علو و فساد و سرکشى ندارند مخصوص مى گردانیم. در روایتى آمده است که اگر کسى دوست داشته باشد بند کفشش زیباتر از بند کفش رفیقش باشد، در واقع دچار مرتبه اى از برترى جویى شده است.
حضرت به عبدالله بن جندب مى فرماید: «اقنع بما قسمه الله لک»; یعنى به آنچه خدا براى تو مقدّر کرده و شرایطش را ـ از استعدادهاى ذاتى و شرایط اجتماعى ـ برایت فراهم نموده قانع باش. «ولا تنظر الا الى ما عندک»; نظرت به همان چیزهایى باشد که دارى. نگاه نکن که دیگران چه دارند و تو آن ها را ندارى، ببین که خدا چه نعمت هایى به تو داده است. مثل معروفى است که مى گوید بعضى ها نیمه خالى لیوان را مى بینند، بعضى ها نصفه پر آن را. خدا مى خواهد انسان را طورى تربیت کند که قدردان نعمت هایى که دارد باشد و شکر آن ها را بجا بیاورد. «ولا تتمن ما لست تناله»; چیزهایى هستند که انسان در شرایط عادى اجتماعى اصلاً به آن ها نمى رسد. از این رو، انسان نباید تمام فکر و ذکرش رسیدن به آن ها باشد و بیهوده وقت خود را صرف تصاحب چیزهاى دست نیافتنى کند. «فان من قنع شبع و من لم یقنع لم یشبع»; کسى که روحیه قناعت دارد سیر مى شود، اما اگر کسى قناعت نداشته باشد هیچ وقت سیر نمى شود و همیشه احساس گرسنگى و کمبود مى کند. آب دنیا آب شورى است که هر چه از آن بخورى تشنه تر مى شوى. اگر این روحیه در انسان پیدا شد که به آنچه دارد قانع باشد، همیشه شاد خواهد بود و زندگى شیرینى خواهد داشت، اما اگر انسان از روحیه قناعت برخوردار نباشد، همیشه غمگین است و هر اندازه هم که ثروت داشته باشد، باز چشمش به دنبال ثروت دیگران است. «و خذ حظک من آخرتک»; از آنچه در اختیار توست فقط براى تأمین نیازمندى هاى زندگى دنیا استفاده نکن، بلکه به فکر این باش که از این اموال براى سعادت آخرتت هم بهره گیرى تا ارزش آن بى نهایت شود.
ادامه دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص 283، روایت 1، باب 24

تبلیغات