صلح و آشتى در عصر پیامبر اکرم (ص)
آرشیو
چکیده
متن
«صلح» یکى از دلنشین ترین واژه ها براى همه انسان ها به شمار مى آید. در این حال، برخى از خاورشناسان برآنَند که اسلام را «آیین شمشیر» معرفى کنند. البته، عدم رویکرد به آشتى هاى رسول اکرم(ص)، نیز بستر مناسبى را براى این اتهام فراهم ساخته است. در این سطور، یکایک صلح هاى پیامبر(ص) شناسایى و بررسى مى شود. این مهم، با تکیه بر روش تاریخى، و بر اساس روند حوادث انجام مى یابد. صلح پرآوازه «حدیبیه» تنها یکى از صلح هاى مورد شناسایى است و در این نوشتار، موارد متعدد دیگرى مورد اشاره قرار مى گیرد که از نظر زمانى، در دو بخش «پیش» و «پس» از حدیبیه واقع شده اند.
آغاز سخن
در طول تاریخ، همواره «صلح» و «جنگ» به عنوان پدیده هایى رویارو، آدمیان را به کشاکشى بس دشوار واداشته اند: «زیستن و زنده گذاردن» و یا «مُردن و میراندَن». البته «صلح»باتداوم بخشیدن به هستى و زندگى، گوارنده کام آدمى بوده، این فرصت را به بشر داده است که به دور از تلخى هاى پیکار و کشتار، زمانى را نیز به آسودگى بگذراند. بر این اساس، همیشه «صلح» داراى چشم اندازى جذاب و دلنشین بوده است.
اینک در عصر حاضر که گفتوگو درباره یک صلح فراگیر و جهانى سخنى شایع است، تحقیق درباره پیشینه صلح در بستر تاریخ اسلام (در این جا، دوران رسول خدا(ص)) ضرورتى آشکار دارد. در این رابطه، باید توجه داشت که در تاریخ اسلام، صلح ها و جنگ هاى پرشمارى به وقوع پیوسته است، اما تاکنون بیش ترین بخش از پژوهش ها، با رویکرد به جنگ هاى مسلمانان سامان یافته است و «صلح»هاى ایشان مورد غفلت قرار گرفته و همچنان ناشناخته مانده است. بر این اساس، این زمینه فراهم بوده است که برخى از خاورشناسان، از سرِ «غرض ورزى» اسلام را «دین جنگ و شمشیر» بنامند.1 لذا، با انجام این پژوهش در پیرامون آشتى هاى رسول خدا(ص)، تلاش مى شود تا رویه اى از تاریخ صدراسلام آشکارتر گردد، و نیز بسترى مناسب براى پاسخ گویى به آن اتهام فراهم آید.
شگفت آن که از عنوان این نوشتار، تنها یک صلح ـ صلح پرآوازه «حدیبیه» ـ به اذهان خطور مى کند، و براى بسیارى از مخاطبان بعید مى نماید که به جُز آن، پیامبر اکرم(ص) آشتى هاى دیگرى را نیز برگزار کرده باشند; آشتى هایى که در واقع، هم پرشمار بوده اند و هم بسیار با اهمیت.
البته باید دانست که نوشتار حاضر هرگز در تلاش نیست تا اصطلاحات و تعبیراتى رابه تاریخ زندگانى رسول خدا(ص) تزریق و تحمیل نماید، و یا به «جعل کردن» ـ در این جا، به «صلح سازى» و «صلح ـ تراشى» ـ بپردازد. از این رو، براى مصونیت از چنین مسائلى، در آغاز، تعریفى گویا ـ هر چند کوتاه ـ از واژه «صلح» ارائه مى گردد و بدین سان، چهارچوب و معیار مشخصى تبیین مى شود. سپس، یکایک صلح هاى پیامبر(ص) مورد شناسایى و بررسى تاریخى قرار مى گیرد. امید آن که این سطور، گامى باشد به سوى تحقیقات تاریخى جامع و «منصفانه» در مورد «صلح جویى» و «صلح پذیرى» در اسلام.
چون این سطور، «چکیده» و خلاصه اى از یافته هاى یک پایان نامه است، پس به ناچار فاقد شرح و تفصیل مطالب (مانند: متن «صلحنامه»ها، «جغرافیا»ى تاریخى مناطق، ارجاعات، و حتى بخش هایى از مطالب محتوایى) است.
«صلح» در بررسى واژگانى
«صلح» که در اصل، کلمه اى عربى است، در نزد پارسى زبانان نیز واژه اى کاملاً مأنوس و آشنا، و به معناى «آشتى» و سازش مى باشد. صلح (آشتى)، هنگامى تحقق مى یابد که عداوت و دشمنى از میان برداشته شود و مسالمت و سازش جایگزین آن گردد. بر این اساس، مى توان اذعان داشت که صلح، به معناى «رفع ستیز» ـ و به تعبیرى، «پرهیز از کشتار» ـ است. البته در گویش عربى، به جز واژه «صلح»، واژه هاى «مسالمه»، «موادعه» و «مهادنه» نیز به کار مى روند که همان مفهوم «رفع ستیز» را دربردارند و از این رو، همگى مترادف با صلح مى باشند. همچنین مفهوم یادشده (رفع ستیز)، خود معیارى براى پژوهش حاضر ـ در شناسایى آشتى هاى پیامبر(ص) ـ به شمار مى آید; معیارى که برگرفته از آگاهى هاى تاریخى است و با اصطلاحات امروزى نیز همسویى دارد. بر اساس همین معیار است که در این نوشتار، گونه هاى متفاوت از آشتى ها، مورد شناسایى قرار مى گیرد.
پیشینه تاریخى
در تاریخ اسلام، با هجرت رسول اکرم(ص) به یثرب، و تشکیل حکومت اسلامى، صلح و جنگ آغاز شد و دیرى نپایید که صلح ها و جنگ هاى بسیارى به وقوع پیوست. در این نوشتار، از آن جا که رویکرد اصلى سخن به صلح هاى پیامبر(ص) است، لذا شایسته است که پیش از آن، سابقه تاریخى صلح در منطقه «جزیرة العرب» (و به ویژه «حجاز») ـ بستر جغرافیایى تاریخ اسلام ـ مورد بررسى قرار گیرد.
بى گمان، اقوام و قبیله هاى ساکن در جزیرة العرب، خواسته یا ناخواسته، به جنگ ها و کشمکش هاى دامنه دارى تن درمى دادند که گاه تا سال ها و دهه ها به درازا مى کشید. در تحلیل این امر، این سخن کاملاً سنجیده است که بسیارى از نزاع ها، ریشه درمسائلى بیهوده و بى اساس داشت واعراب ـ کمابیش ـ بااین درگیرى ها، همخوومأنوس بودند.امااین خود،نمى تواند پایان امر به شمار آید; زیرا اعراب، رنجور از پیکار و کشتار، و در پىِ صلح و آرامش، به دنبال «فرصت»هایى براى ادامه حیات بودند. در این میان، مهم ترین و بارزترین فرصت، «حرمتِ» ماه هاى حرام2 و قداست سرزمین مکه3 بود.
در فرجام بسیارى از جنگ ها، اعراب پس از توافق بر سرِ «پرداخت خون بهاى کشتگان» به «صلح» ـ البته، صلحى «زودگذر» ـ روى مى آوردند.4 افزون بر این، همان گونه که گاه یک سخن «نیش دار»، قبیله هاى عرب را گرفتار جنگى مهیب مى ساخت، در برخى از اوقات، گفتار و یا سروده اى، به سانِ «نوشدارو»یى بود که سبب مى شد گروهى از دام قتل و اسارت رهایى یابند. ماجراهایى به نام «یوم حلیمه» و«یوم الشِّباک»5 از این شمار بود.
گذشته از این همه، از میان رویدادهاى پیش از اسلام، دو صلح بزرگ و بس مهم وجود دارد که به ترتیب وقوع عبارتند از:
1ـ صلح «قُصَىّ» و «خزاعه»: پس از یک رشته از حوادث پرفراز و نشیب در تاریخ کهن شهر مکه، آن گاه که «قصىّ بن کلاب» و متحدان او ـ از اقوام «قریش»، «کنانه» و «قضاعه» ـ رویاروى قبیله «خزاعه» ـ حاکمانِ وقت مکه ـ قرار گرفتند، دو طرف پس از جنگى خونین، با یکدیگر صلح کردند.
بر اساس این صلح، توافق شد که زمام امور «مکه» به قصىّ واگذار شود و افراد قبیله خزاعه، تنها این اجازه را داشته باشند که در مجاورت آن شهر به سر بَرند.6 در پى این صلح بود که قصىّ به سازماندهى امورشهرمکه7پرداخت،وچون قصى،خود یک قریشى بود، از آن به بعد، قبیله قریش نیز به سیادت در مکه دست یافت.8
2ـ صلح «بنى عبد مناف» و «بنى عبد الدار»: با آن که خاندان هاى یاد شده، هر دو از تبار قصىّ بودند، اما بر سر امور مکه به نزاعى شدید پرداختند. در این میان، دو پیمان تاریخى «مطّیّبین» و «اَحلاف» ـ هر کدام به جانبدارى از یکى از دو خاندان مزبور ـ شکل گرفت و قریشیان، در دو دسته بزرگ، با یکدیگر رو در رو شدند. اما با وقوع صلح، خصومت پایان یافت و خاندان هاى عبد مناف و عبدالدار بر سر تقسیم امور مکه توافق کردند.9 حال پس از این بررسى کوتاه درباره پیشینه صلح در «حجاز»، بخش اصلى سخن، با رویکرد به صلح هاى رسول اکرم(ص) ارائه مى شود.
بى گمان، در میان آشتى هاى رسول خدا(ص)، برجسته ترین مورد، «صلح حدیبیه» است. بنابراین، مى توان با معیار قرار دادن ِآن صلح، دیگر موارد را ـ بر اساس ترتیب وقوع صلح ها، ـ در دو بخش «پیش» و «پس» از حدیبیه بررسى نمود.
الف ـ صلح هاى پیش از «حدیبیه»
1 و 2ـ صلح با «بنى ضَمرة» و «بنى مُدلج»: در دومین سال از حاکمیت اسلام در یثرب (سال دوم هجرى)، در دو مورد جداگانه، با تعقیب کاروان تجارى قریش از سوى مسلمانان، این فرصت فراهم شد تا پیامبر(ص) و دو خاندان مزبور از «مشرکان»، پیمان «ترک دشمنى» منعقد سازند و روابط خود را بر اساس گونه اى از صلح پایه گذارى نمایند.10 البته هر یک از این دو صلح، به شکل مکتوب ـ در قالب «صلحنامه» ـ مضبوط گردید.11
در رابطه با پیامدهاى این دو صلح، صرف نظر از تفصیل حوادث، این اندازه مى توان گفت که بنابر بررسى هاى تاریخى انجام شده، هیچ گونه نزاع و دشمنى در بین مسلمانان و طرفِ مصالحه ـ در هر یک از دو صلح ـ وجود نداشته است.
3ـ صلح با یهودیان یثرب12: ایشان، گرچه به ظاهر، تنها یک تمایز دینى با مسلمانان داشتند، اما اگر یثرب (مدینة النبى(ص)) از سوى دشمنان مورد یورش قرار مى گرفت، این احتمال وجود داشت که آن تمایز به شکل «رقابت» و «عداوت» نمایان شود. بر این اساس، معاهده پیامبر(ص) با آنان، که این دشمنى احتمالى را از میان برمى داشت، یک موادعه (مصالحه) به شمار مى آمد.13
در این رابطه، با تفکیک و جداسازى دو گروه کلى از یهودیان یثرب، به شناسایى صلح هاى جداگانه پیامبر(ص) با هر یک از آن دو، مى پردازیم:
نخستین گروه، «یهود انصار» بودند که از نظر نَسبى، تابع قبیله هاى اوس و خَزرج به شمار مى آمدند. رسول اکرم(ص) در ضمن پیمان عمومى یثرب، یهودیان مزبور را به عنوان امتى «متحد» با مسلمانان معرفى کردند که مى توانند بر آیین خود باقى باشند، البته به شرط آن که نیرنگ نورزندو در دفاع از یثرب، همکارى نمایند.
گروه دوم، یهودیان قبیله هاى بنى قینقاع، بنى النضیر و بنى قریظه بودند که با رسول خدا(ص) عهد بستند تا در برابر مصونیت جانى و مالى و حفظ آیین خود، نسبت به مسلمانان «بى طرف» باشند و دشمن ایشان را یارى نکنند. و اگر چنین کردند، بر پیامبر(ص) روا باشد که مردانشان را به قتل برساند، فرزندان و زنانشان را به اسارت درآورد و اموالشان را بستاند.
بر این اساس، گروه اخیر ـ قبیله هاى سه گانه بنى قینقاع، بنى النضیر و بنى قریظه ـ خود گروهى از یهودیان ساکن در یثرب بودند که افزون بر تمایز «مذهبى» با مسلمانان، از نظر «تبار» و نژاد نیز با اهالى نو مسلمان یثرب (افراد قبیله هاى اوس و خزرج) تمایزى آشکار داشتند که این، خود یک تمایزِ مضاعف بود و سبب مى شد تا رسول اکرم(ص) نسبت به همکارى ایشان با دشمنان اسلام نگران و اندیشناک باشند. بدین جهت، پیامبر(ص) در صلح با این قبیله هاى یهودى، تنها بر «بى طرفىِ» آنان پافشارى کردند.
البته دیرى نپایید که هر سه قبیله یهودى (گروه دوم) ـ یکى پس از دیگرى ـ پیمان شکنى کردند، و هر کدام به گونه اى مجازات شدند که حوادث مربوط به ایشان، کمابیش مشهور است. اما نخستین گروه از یهودیان یثرب، که بنا به تعبیر استاد گرانقدر مرحوم آیت الله «على احمدى میانجى» ـ در کتاب ارزشمند «مکاتیب الرسول(ص)» ـ «یهود انصار» بودند،14 خود کسانى بودند که تنها از تمایز «مذهبى» با مسلمانان برخوردار بودند، و به جز آن، از نظر «تبار»، در شمار افراد قبیله هاى مسلمان یثرب (اوس و خزرج) بودند و لذا این زمینه ـ و بلکه، «توقع» و انتظار ـ وجود داشت تا پیامبر(ص) در صلح، آنان را به عنوان امتى «متحد» با مسلمانان به شمار آورند و از ایشان براى «دفاع از یثرب» (در شرایط دفاعى) تعهد ستانند.
گفتنى است که تفکیک قایل شدن میان دو گروه از یهودیان مزبور، یک استنتاج تاریخى نو و تازه است که بیان مقدمات و مقوّمات آن نیازمند مجالى دیگر است. تنها در این جا، به بیان گویاترین سند تاریخى بسنده مى شود و آن، این است که در میان حوادث غزوه «خیبر» (سال هفتم هجرى)، همین که معلوم شد مسلمانان آماده حرکت به سوى یهودیان خیبر مى باشند، هر کدام از یهودیان مدینه که حق (دِین)ى از یک مسلمان طلب داشت، خواستار استیفاى ان شد، و هم آنان، مسلمانان را از رویارویى با خیبریان بیم دادند.15 این در حالى است که در آن هنگام،به سبب مجازات هر یک از قبیله هاى سه گانه یهودى (گروه دوم)، هیچ یک از ایشان، در مدینه نبودند و اگر از آنان، کسانى نیز در قالب «کنیز» و «غلام» باقى مانده بودند، هرگز یاراىِ آن را نداشتند که چنان موضع سرسختانه اى را اتخاذ کنند.
4ـ پیشنهاد صلح در غزوه «خندق»: در سال پنجم هجرى، در غزوه «خندق»، مسلمانان از سوى قبیله هاى مشرک ـ «احزاب» ـ به گونه اى سهمگین و هراس انگیز محاصره شدند. از این رو، رسول خدا(ص) تلاش نمود تا از راه صلح با قبیله «غطفان» ـ یکى از قبیله هاى مهاجم ـ صفوف دشمن را متزلزل سازد. بر این اساس، آن حضرت به غطفانیان پیشنهاد کرد که در برابر دریافت یک سوم از خرماى یثرب، دست از محاصره بردارند، اما «انصار» (اهالى یثرب) با چنین صلحى مخالفت کردند، پس پیامبر(ص) نیز از پیشنهاد خود صرف نظر نمود و صلح برقرار نشد.16
5ـ پیمان با «خُزاعه»: از آن جا که افراد قبیله خزاعه مشرک بودند، این زمینه وجود داشت که ایشان نسبت به رسول خدا(ص) دشمنى بورزند، اما بر خلاف این، افراد خزاعه دوستان وفادارى براى آن حضرت بودند. البته این امر ریشه در معاهده اى داشت که سال ها پیش، قبیله خزاعه و عبدالمطلب ـ نیاى پیامبر(ص) ـ آن را منعقد کرده بودند. آن معاهده گرچه در اساس، یک پیمان «دفاعىِ» مشترک بود، اما در زمان پیامبر اکرم(ص) به شکل یک پیمان «صلح» و «دوستى» کارآیى داشت تا آن جا که از نگاه مشرکان قریش، افراد خزاعه، «رازدار»انِ پیامبر(ص) به شمار مى آمدند.17 همچنین پس از صلح حدیبیه، این امکان فراهم شد تا افراد این قبیله، به طور آشکار، هم پیمانىِ خود با پیامبر(ص) را ابراز نمایند.
ب ـ صلح «حدیبیه»
بى گمان، «صلح حدیبیه» مشتمل بر حوادث بسیارى است که بیان آن ها، خودگفتارى مستقل را اقتضا مى کند. حرکت مسلمانان از «مدینه» تا «حدیبیه»، چه از نظر «منزلگاه ها» و چه به لحاظ «رخداد»ها و «گفتوگو»هاى انجام شده، و همچنین ازجهت چندوچونِ قرارداد «صلح» و مواد صلح نامه و پیامدهاى آن، همگى مستلزم بررسى هاى دقیقى بوده است.
در این میان، این نکته بسیار حائز اهمیت است که در ماجراى حدیبیه، پیامبر اکرم(ص) از یک موضع کاملاً «فعال» برخوردار بودند، و بر خلاف آنچه که در اذهان جاى دارد، قریشیان مشرک در مراحل مختلف صلح، «منفعلانه» عمل مى کردند و موضعى «واکنشى» داشتند. چنان که در آغاز، حرکت پیامبر(ص) و مسلمانان به سوى مکه (به انگیزه انجام حج)، خود اقدامى بود که قریشیان را به مقابله اى «ناخواسته» و ناگزیر ـ در قالب ممانعت از انجام حج18 ـ وادار نمود. آن گاه رسول اکرم(ص) پیشنهاد صلح را مطرح نمودند19 که این بار مشرکان بسى شدیدتر به تکاپو افتادند. به هر رو، «صلح» واقع شد; البته صلحى که خود، زمینه سازِ «فتح» مکه گردید.20
حال در این جا، با پرهیز از ذکر جزئیات، تنها به بیان ساختار ماجرا و پیامدهاى آن بسنده مى شود:
در سال ششم هجرى، مسلمانان به قصد انجام حج (به فرمان رسول خدا(ص))، از مدینه راهى مکه شدند. اما در برابر، قریشیان بر آن شدند که از ورود ایشان به مکه جلوگیرى کنند و به همین منظور، سواره نظامى را به رویارویى، گسیل داشتند. بنابراین، کاروان مسلمانان در منطقه «حدیبیه» متوقف شد.
در آن هنگام، پرهیز رسول اکرم(ص) از جنگ، و سپس وقوع یک رشته از «میانجى گرى ها» سبب شد تا آتش نبردى هولناک فرو نشیند.قریش بر جلوگیرى از ورود مسلمانان عزمى استوار داشتند، و نیز موضع پیامبر(ص) چنین مستحکم بود: «ما براى جنگیدن با کسى نیامده ایم; همانا آمده ایم تا این خانه را طواف کنیم، پس با هر کس که ما را از این کار بازدارد، خواهیم جنگید.»21
قریشیان، در عمل، رفتارى خصمانه در پیش گرفتند. اما در برابر، رسول خدا(ص) از یک سو، پیشنهاد نمودند که با یکدیگر صلح کنند و از سوى دیگر، رفتارى آمیخته از «مدارا» و «قاطعیت» در پیش گرفتند. بر این اساس، مى توان در ماجراى حدیبیه، موضع پیامبر(ص) را واجد دو ویژگى دانست: یکى، فعالانه (کُنشى) بودن، و دیگر، آمیختگى از مدارا و قاطعیت.
در این میان، «بیعت رضوان» که در برابر اقدامات خصمانه قریش، و به نشانه تجدید وفادارى مسلمانان نسبت به پیامبر(ص) برگزار شد، در واقع سبب گشت تا قریش در مورد پایدارى مسلمانان بیمناک شوند و در یک چرخش آشکار، هرگونه تردید در مورد پذیرش صلح را کنار بگذارند.22
البته براى قریشیان این نگرانى وجود داشت که قبیله هاى عرب گمان بَرند ایشان ضعیف و زبون شده اند، پس سرسختانه کوشیدند تا در صلح، شرط کنند که «مسلمانان در آن سال وارد مکه نشوند و از حدیبیه باز گردند».23 همچنین، قریش خواستار آن شدند که «پیامبر(ص) به طور یک جانبه، پناه جویانى را که از مکه به مدینه رو مى آوردند، بازگرداند». افزون بر این، نماینده قریش پاى فشرد که در پیمان نامه، به جاى «بسم الله الرحمن الرحیم»، عبارت «بسمک اللهم» نگاشته شود و نیز وصف «رسول الله» حذف گردد.
در برابر این «امتیاز خواهى»ها، گرچه شخص پیامبر(ص) با نرمش و بردبارى برخورد نمودند و خواسته هاى قریش را پذیرفتند، اما این شرایط بر اصحابِ آن حضرت چنان گران آمد که در ایشان، یک ناخشنودى نسبتاً همگانى را پدیدار ساخت. این در حالى بود که صرف نظر از شرایط یاد شده، صلحنامه، مواردى را دربرمى گرفت که از نظر پیامبر اکرم(ص) بسیاراهمیت داشت;آن موارد عبارت بود از:
1ـ ترک مخاصمه و جنگ به مدت ده سال;
2ـ تأمین امنیت جانى و مالى;
3ـ معتبر دانستن پیمان هاى هر طرف از سوى طرف دیگر;
4ـ ورود به مکه و زیارت خانه خدا (از سال واپسین).24
این صلح، نتایج و دستاوردهاى بسیار مهمى نیز در پى داشت که در ذیل به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف ـ حکومت اسلامى از سوى مشرکان قریش به رسمیت شناخته شد، تا آن جا که قریشیان پذیرفتند که دیگر نسبت به مسلمانان خیانت نورزند.25
ب ـ شمار مسلمانان فزون گردید و آیین اسلام گسترش یافت; زیرا با انجام این آشتى، دیگر منعى بر «سخن گفتنِ» رسول خدا(ص) با مردم در میان نبود.26
ج ـ دامنه فعالیت هاى پیامبر(ص) در زمینه هاى تبلیغى، سیاسى و نظامى گسترده شد، چنان که آن حضرت پس از این صلح، توانستند «خیبر» ـ آخرین پایگاه یهود ـ را فتح نمایند، و نیز با فرستادن سفیر به سوى شاهان و امیرانِ قلمروهاى دیگر، ایشان را به آیین اسلام فرا خوانند.
د ـ مسلمانان پیوند خود را با اقوام عرب در برپایى مراسم حج اعلام داشتند. چون این مراسم، در میان عرب رسمى ریشه دار بود، از این رو، انجام آن از سوى مسلمانان سبب مى شد تا دل هاى اعراب به سوى ایشان متمایل گردد.
گفتنى است که روند «پیامد»هاى صلح حدیبیه نیز به گونه اى بود که قریشیان، خود از پیامبر(ص) درخواست نمودند که شرط «بازگرداندنِ پناه جویان» را لغو نماید و آنان را در مدینه پناه دهد; زیرا پناه جویان به جاى روى آوردن به مدینه، بر سرِ راه بازرگانى مکه به شام استقرار یافته، آن راه را ناامن کرده بودند.27 همچنین، در سال واپسین، مسلمانان وارد مکه شدند و «عمرة القضاء» به جا آوردند. آن گاه، در حالى که تنها بیست و دو ماه از برگزارى صلح مى گذشت، قریشیان با نقض یکى از مواد صلحنامه (شماره سه از موارد فوق الذکر)، در شبیخونى بر ضد هم پیمانانِ پیامبر(ص) قبیله خزاعه ـمشارکت ورزیدند و این سبب شد تا مسلمانان به فرمان رسول خدا(ص)، مکه را فتح نمایند و به حاکمیت مشرکان در آن شهر پایان بخشند.
ج ـ صلح هاى پس از «حدیبیه»
1ـ صلح در غزوه «خیبر»: خیبر، مستحکم ترین منطقه یهودى نشین در جزیرة العرب بود که ساکنان آن، اندیشه «تهاجم» به مدینه ـ و نه «قلعه نشینى» ـ را در سر داشتند28 و از سوى دیگر، پذیراىِ گروه هایى از هم کیشانِ اخراج شده خود از مدینه بودند. بنابراین، خیبر براى مسلمانان تهدیدى بالقوه ـ و البته، بسیار جدى ـ بود که این تهدید، در سال هفتم هجرى پس از صلح حدیبیه از میان برداشته شد.
البته شرح حوادث مربوط به فتح خیبر در این مجال نمى گنجد، اما این اندازه باید دانست که فتح و گشایش خیبر، در دو مرحله «غلبه» و «صلح» تحقق یافت که حماسه «قلعه گشایى» امام على(ع) در مرحله «غلبه» روى داد و آن گاه کار به صلح منتهى شد. چرا که خیبر، دژهاى متعددى را در بر مى گرفت و روى هم رفته، مشتمل بر سه بخش بود: «نَطاة»، «شقّ» و «کتیبة». در این غزوه، بخش هاى نطاة و شقّ با غلبه نظامى به تصرف مسلمانان درآمد، اما هنگامى که دامنه جنگ به کتیبه رسید، خیبریان که شکست رادر پیش رو مى دیدند، خواستار صلح شدند، و صلح به وقوع پیوست.29
بر اساس این صلح، جانِ خیبریان در امان بود و ایشان از قتل ـ و اسارت ـ مصونیت مى یافتند، اما باید خیبر را ترک مى کردند.30پس از آن، یهودیان تقاضا نمودند که به کار در نخلستان هاى خیبر گماشته شوند. پس پیامبر(ص) پذیرفتند و قرار شد که آنان به کار در آن جا بپردازند و در برابر، نیمى از محصول را دریافت کنند.31
2ـ صلح با یهودِ «فدک»32: پیش از وقوع هرگونه درگیرى، اهالى فدک نیز همانند خیبریان در یک مرحله، از پیامبر(ص) درخواست کردند که خود، آن سرزمین را ترک کنند، اما در مرحله دیگر، خواستار ادامه کشت و کار در آن جا و دریافت نیمى از محصول شدند که مورد اجابت پیامبر(ص) قرار گرفت.33
3ـ معاهده با یهودیان «وادى القرى»34: پس از آن که وادى القرى با غلبه نظامى به تصرف مسلمانان درآمد، پیامبر(ص) نخلستان هاى یهودیان را به دست همانان سپرد و آنان را به کار در آن جا گماشت.35 بنابراین، آنچه که در وادى القرى به وقوع پیوست، یک «مصالحه» سیاسى و نظامى نبود، بلکه تنها یک معاهده «کار»ى ـ و شغلى ـ (مساقاة) بود که البته در نتیجه، به شکل یک مصالحه کارآیى داشت.
4ـ صلح بر اساس «جزیه»: جزیه، نوعى مالیات سالانه است که به وسیله حاکم اسلامى بر «اهل کتاب» ـ مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان ـ مقرر مى گردد. پرداخت این مالیات ویژه، در برابر آن است که ایشان در پناه حکومت اسلامى زندگى مى کنند، و در امنیت به سر مى برند.36 مصالحه بر مبناى جزیه از سال نهم هجرى آغاز شد37 که از آن تاریخ به بعد، رسول اکرم(ص) در موارد زیر به صلح بر اساس جزیه اقدام نمودند:
الف ـ صلح هایى در غزوه تبوک: مسلمانان که براى رویارویى با سپاه روم تا منطقه «تبوک» پیش آمده بودند، از آن سپاه اثرى نیافتند، اما این فرصت فراهم شد تا رسول خدا(ص) اسلام را بر گروه هایى از یهودیان و مسیحیانِ ساکن در آن سرزمین عرضه کند که البته ایشان به آیین اسلام درنیامدند و بر اساس جزیه، با پیامبر(ص) صلح کردند.
گروه هاى مزبور عبارت بودند از: 1ـ اهالى تبوک; 2ـ مسیحیان «أیلة»; 3ـ یهودیان «أذرُح» و «جَرباء»; 4ـ یهودیان «مَقنا»; 5ـ مسیحیان «دومة الجندل»; 6ـ یهودیان «تَیماء».38
ب ـ صلح با مسیحیان «نجران»: این صلح پس از آن منعقد شد که هیأتى از مسیحیان نجران به مدینه و به حضور پیامبر(ص) آمدند و با آن که در آغاز، پذیرفتند که با آن حضرت به «مباهله» (نفرین متقابل و رودررو) بپردازند، اما در میعادگاه همین که دیدند على، فاطمه، حسن و حسین:، رسول خدا(ص) را همراهى مى کنند، از مباهله سرباز زدند و به صلح بر مبناى جزیه روى آوردند.39
ج ـ صلح با زرتشتیان «بحرین»، «هَجَر» و «عمان»: پیامبر(ص) با زرتشتیان ساکن در مناطق مزبور نیز بر مبناى جزیه صلح کردند.40
در این جا، باید یادآور شد که توافق بر اساس «جزیه»، گرچه تعهد مالى یک جانبه اى را در برداشت، اما با وجود این، توافق مزبور، صلحى بود که براى «اهل کتاب»، این امکان را فراهم مى ساخت که بر دین خود باقى بمانند، و جان ها و مال هایشان نیز ایمن باشد. همچنین در این رابطه، در منابع تاریخى نیز تعبیر به صلح وجود دارد.41
کوتاه سخن آن که براى رسول خدا(ص)، دعوت مردمان به اسلام و گسترش آن آیین مبین، و نجات انسان ها از گمراهى اصالت داشت. با وجود این، آن حضرت براى دست یابى به اهداف آیینىِ خود، همواره صلح را بر جنگ، و دوستى را بر دشمنى ترجیح مى داد. و چون این گزینش و ترجیح، به نوبه خود، «اصیل» ـ و نه شکلى و ظاهرى ـ بود، پس بسیار ارزشمند بود.
امید آن که با تلاش پژوهش گران، فرایند «صلح جویى» و «صلح پذیرى» در اسلام، و نیز قوانین حاکم بر این فرایند تبیین شود.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ براى نمونه، خوب است بدانیم که «زیگموند فروید» در کتاب «آینده یک پندار»، در بخشى از تحلیل خود درباره مذهب اسلام مى نگارد: «... تنها هدف جنگ و صلح که مذهب ]اسلام [سخت تجویز مى نمود هجوم و غارت به ملل همسایه و همجوار بود». زیگموند فروید، آینده یک پندار، ترجمه هاشم رضى، چاپ دوم، بى جا، مؤسسه انتشارات آسیا، 1375، ص 367. همچنین ر. ک. به: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه گروه مترجمان،یازده جلد، چاپ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371، ج 4، ص 241
2ـ این ماه ها، عبارت بودند از: رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم. ر. ک. به: ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السّقا و دیگران، دو جلد، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 44
3ـ شهر مکه، پناه و مکانى امن بوده چنان که یکى از اسامى آن شهر، «صَلاح» بوده است. ر. ک. به: یاقوت حموى، معجم البلدان، تحقیق فرید عبدالعزیزالجُندى، هفت جلد، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410 / 1990، ج 3، ص 476
4ـ از این شمار است صلح در جنگ هاى اوس و خزرج، و نیز صلح در ماجراهایى موسوم به «یوم داحس وغَبْراء»،«یوم طِخنة» و «این ضیا». ر. ک.به: جرجى زیدان، العرب قبل الاسلام، تحقیق حسین مؤنس، قاهره، دارالهلال، بى تا، ص 282; ابوعبیدة معمر بن المثنى التیمى، ایام العرب قبل الاسلام، تحقیق عادل جاسم البیاتى، چاپ اول، بیروت، عالم الکتب، 1407 هـ.، ص 275، 281، 461 و 593
5ـ ر. ک. به: محمد احمد جاد المولى بک و دیگران، ایام العرب فى الجاهلیة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1461 / 1942، ص 59 و 228
6ـ ر. ک. به: ابن هشام، همان، ج 1، ص 124; ابوالولید الأزرقى، اخبار مکه، تحقیق رشدى صالح ملحس، 2 ج، چاپ سوم، بیروت، دارالاندلس، 1403 / 1983، ج 1، ص 103 و 107; ابن سعید الاندلسى، نشوة الطرب فى تاریخ جاهلیة العرب، تحقیق نصرت عبدالرحمن، عمان، مکتبة الاقصى، 1982، ج 1، ص 324
7ـ مراد از «امور شهر مکه»، امور مربوط به زمامدارى مکه، و امور مربوط به برپایىِ «حج» است که عبارت بود از: «حجابت»، «سقایه»، «رفاده»، «ندوه» و «لواء». گفتنى است که در متن رساله، هر یک از این امور، و چند و چون ساماندهى ـ و یا «تأسیس» آن ها ـ توسط قصىّ بررسى شده است.
8ـ ابن هشام، همان، ج 1، ص 124 ـ 125; ابن سعید الاندلسى، همان، ج 1، ص 322
9ـ ابن هشام، همان، ج 1، ص 132; محمد بن حبیب بغدادى، المحبّر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، منشورات دارالآفاق الجدیدة، بى تا، ص 166 ـ 167
10ـ در مورد صلح با «بنى ضمرة» ر. ک. به: محمد بن عمر واقدى، کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونز، سه جلد، چاپ سوم، بیروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 / 1989، ج 1، ص 11 ـ 12; و درباره صلح با «بنى مدلج» ر. ک. به: ابن هشام، همان، ج 1، ص 559; احمد بن على مقریزى،امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسى و محمد جمیل غازى، چاپ اول، قاهره، دارالانصار، 1401 / 1981، ج 1، ص 68
11ـ سهیلى، الروض الانف، تحقیق عبدالرحمن الوکیل، هفت جلد، چاپ اول، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1412 / 1992، ج 5، ص 78; ابن واضح یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، دو جلد، قم، منشورات الشریف الرضى،1373(افست)،ج2،ص66
12ـ از نظر زمانى، صلح با «یهودیان یثرب»، پس از ورود پیامبر(ص) به یثرب ـ و بدون فاصله اى زیاد ـ رخ داده است، اما از آن جا که صلح مزبور داراى مباحث نسبتاً گسترده اى است، لذا پس از صلح با «بنى ضمرة» و «بنى مدلج» بیان گردید.
13ـ ابن هشام، همان، ج 1، ص 501; ابوعبید بن سلّام، کتاب الاموال، تحقیق محمد خلیل هراس، چاپ اول، قاهره، مکتبة الکلیات الازهریة، 1388 / 1968، همان، ص 290
14ـ على احمدى میانجى، مکاتیب الرسول(ص)، سه جلد، چاپ اول، بى جا، دارالحدیث، 1998، ج 3، ص 12; همچنین ر. ک. به: سید جعفر مرتضى عاملى، الصحیح من سیرة النبى الاعظم(ص)، ده جلد، چاپ چهارم، بیروت، دارالهادى ـ دارالسیرة، 1415 / 1995، ج 4، ص 255
15ـ واقدى، همان، ج 2، ص 634 و 637
16ـ واقدى، همان، ج 2، ص 477 ـ 479. البته، استاد سیدجعفر مرتضى عاملى حادثه مزبور ـ پیشنهاد صلح از سوى پیامبر(ص) ـ را از اساس، موردانکارقرارداده است.ر.ک.به:سیدجعفرمرتضى عاملى، همان، ج 9، ص 246 ـ 252
17ـ واقدى، همان، ج 2، ص 749
18ـ بى گمان، «ممانعت از انجام حج» اقدامى بود که قداست مکه وحرمت حج رامخدوش مى ساخت و به همان سان، از وجاهت قریشیان مى کاست.
19ـ ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 593 ـ 594; مقریزى، همان، ج 1، ص 220 ـ 221
20ـ احمد زینى دحلان، السیرة النبویة و الآثار المحمدیة، دو جلد، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، بى تا، ج 2، ص 44 ـ 45
21ـ واقدى، همان، ج 2، ص 593 ـ 594; مقریزى، همان، ج 1، ص 220 ـ 221
22ـ گفتنى است که بیعت رضوان درحضور برخى از بزرگان قریش ـ از جمله «سهیل بن عمرو» ـ به انجام رسید که آنان با مشاهده شور و اشتیاق مسلمانان دربیعت باپیامبر(ص)،بیمناک شدند و به برگزارى صلح گرایش یافتند. واقدى، همان، ج 2، ص 604
23ـ واقدى، همان، ج 2، ص 604; مقریزى، همان، ج 1، ص 224
24ـ واقدى، همان، ج 2، ص 611 ـ 612; ابن هشام، همان، ج 2، ص 317 ـ 318; محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبرى)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، یازده جلد، چاپ دوم، بیروت، روائع التراث العربى، 1387 / 1967، ج 2، ص 635
25ـ در متن صلحنامه بر این امر تعهد شد که «لااسلال و لااغلال» بدین معنا که «هیچ یک از دو طرف،دیگرى راغارت نکند و به او خیانت نورزد». ر. ک. به: احمد زینى دحلان، همان، ج 2، ص 44
26ـ ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 624
27ـ واقدى، همان، ج 2، ص 627 ـ 629
28ـ گفتنى است که مدت زمانى پیش از وقوع غزوه خیبر، رئیس خیبریان ـ به نام «اسیر بن زارم »ـ با طرح ریزى نقشه یورش به مدینه، اذعان نمود: «من کارى خواهم کرد که دیگر یارانِ ما نکرده اند». البته این شخص، مقتول شد و هرگز به آمال خود دست نیافت، اما به جرأت مى توان مدعى شد که نقشه و اندیشه او همچنان در میان خیبریان پابرجا بود. ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 566
29ـ واقدى، همان، ج 2، ص 670 ـ 671
30ـ31ـ ر.ک.به: همان،ص669ـ670/ص 690
32ـ صلح فدک، پس از صلح خیبر ـ در سال هفتم هجرى ـ روى داد.
33ـ سرزمین فدک، بدون جنگ در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفت، و از این روى، «خالصه» پیامبر(ص) بود. ابن هشام، همان، ج 2، ص 353. براى آگاهى بیش تر درباره «فدک» ـ و رنج هاى بانوى عظیم الشأن حضرت فاطمه(س)ـ ر. ک. به: محمدباقر صدر، فدک فى التاریخ.
34ـ معاهده مزبور، پس از فتح خیبر ـ پس از صلح با اهالى خیبر و فدک ـ در سال هفتم هجرى واقع شد. واقدى، همان، ج 2، ص 707; احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکّار و ریاض زرکلى، سیزده جلد، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 1417 / 1996، ج 1، ص 445
35ـ واقدى، همان، ج 2، ص 711; بیهقى، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطى قلعجى، هفت جلد، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405 / 1985، ج 4، ص 271
36ـ ر. ک. به: صبحى الصالح، النُّظُم الاسلامیة ـ نشأتها و تطورها، چاپ ششم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1982، ص 362 ـ 363; وهبه زحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى ـ دراسة مقارنة، چاپ سوم،دمشق،دارالفکر،1401/1981،ص 692
37ـ حکم جزیه، بنا به آیه بیست و نهم سوره توبه وضع گردید که این آیه در سال نهم هجرى ـ قبل از غزوه تبوک ـ نازل شده است. ابن هشام، همان، ج 2، ص 548; طبرسى، مجمع البیان، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى و سیدفضل الله یزدى طباطبائى، پنج جلد، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 / 1998، ج 5، ص 34
38ـ صلح پیامبر(ص) با هر یک از گروه هاى یاد شده، به طور مفصل در متن پایان نامه مورد بررسى قرار گرفته است.
39ـ یعقوبى، همان، ج 2، ص 82 ـ 83
40ـ درباره صلح یاد شده و جزئیات آن نیز در متن پایان نامه پژوهش شده است.
41ـ در مورد توافق بر سر جزیه، این چنین تعبیر به «صلح» شده است: «صالحوا على الجزیة» و یا «صولحوا على الجزیة». ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 711 و ج 3، ص 1027، 1031 و 1032. همچنین در مورد صلح هاى دیگر، تعبیرهاى تاریخى ـ مذکور در متن منابع ـ معیار اصلى بوده است که این نکته در آغاز همین نوشتار نیز مورد اشاره قرار گرفت.
آغاز سخن
در طول تاریخ، همواره «صلح» و «جنگ» به عنوان پدیده هایى رویارو، آدمیان را به کشاکشى بس دشوار واداشته اند: «زیستن و زنده گذاردن» و یا «مُردن و میراندَن». البته «صلح»باتداوم بخشیدن به هستى و زندگى، گوارنده کام آدمى بوده، این فرصت را به بشر داده است که به دور از تلخى هاى پیکار و کشتار، زمانى را نیز به آسودگى بگذراند. بر این اساس، همیشه «صلح» داراى چشم اندازى جذاب و دلنشین بوده است.
اینک در عصر حاضر که گفتوگو درباره یک صلح فراگیر و جهانى سخنى شایع است، تحقیق درباره پیشینه صلح در بستر تاریخ اسلام (در این جا، دوران رسول خدا(ص)) ضرورتى آشکار دارد. در این رابطه، باید توجه داشت که در تاریخ اسلام، صلح ها و جنگ هاى پرشمارى به وقوع پیوسته است، اما تاکنون بیش ترین بخش از پژوهش ها، با رویکرد به جنگ هاى مسلمانان سامان یافته است و «صلح»هاى ایشان مورد غفلت قرار گرفته و همچنان ناشناخته مانده است. بر این اساس، این زمینه فراهم بوده است که برخى از خاورشناسان، از سرِ «غرض ورزى» اسلام را «دین جنگ و شمشیر» بنامند.1 لذا، با انجام این پژوهش در پیرامون آشتى هاى رسول خدا(ص)، تلاش مى شود تا رویه اى از تاریخ صدراسلام آشکارتر گردد، و نیز بسترى مناسب براى پاسخ گویى به آن اتهام فراهم آید.
شگفت آن که از عنوان این نوشتار، تنها یک صلح ـ صلح پرآوازه «حدیبیه» ـ به اذهان خطور مى کند، و براى بسیارى از مخاطبان بعید مى نماید که به جُز آن، پیامبر اکرم(ص) آشتى هاى دیگرى را نیز برگزار کرده باشند; آشتى هایى که در واقع، هم پرشمار بوده اند و هم بسیار با اهمیت.
البته باید دانست که نوشتار حاضر هرگز در تلاش نیست تا اصطلاحات و تعبیراتى رابه تاریخ زندگانى رسول خدا(ص) تزریق و تحمیل نماید، و یا به «جعل کردن» ـ در این جا، به «صلح سازى» و «صلح ـ تراشى» ـ بپردازد. از این رو، براى مصونیت از چنین مسائلى، در آغاز، تعریفى گویا ـ هر چند کوتاه ـ از واژه «صلح» ارائه مى گردد و بدین سان، چهارچوب و معیار مشخصى تبیین مى شود. سپس، یکایک صلح هاى پیامبر(ص) مورد شناسایى و بررسى تاریخى قرار مى گیرد. امید آن که این سطور، گامى باشد به سوى تحقیقات تاریخى جامع و «منصفانه» در مورد «صلح جویى» و «صلح پذیرى» در اسلام.
چون این سطور، «چکیده» و خلاصه اى از یافته هاى یک پایان نامه است، پس به ناچار فاقد شرح و تفصیل مطالب (مانند: متن «صلحنامه»ها، «جغرافیا»ى تاریخى مناطق، ارجاعات، و حتى بخش هایى از مطالب محتوایى) است.
«صلح» در بررسى واژگانى
«صلح» که در اصل، کلمه اى عربى است، در نزد پارسى زبانان نیز واژه اى کاملاً مأنوس و آشنا، و به معناى «آشتى» و سازش مى باشد. صلح (آشتى)، هنگامى تحقق مى یابد که عداوت و دشمنى از میان برداشته شود و مسالمت و سازش جایگزین آن گردد. بر این اساس، مى توان اذعان داشت که صلح، به معناى «رفع ستیز» ـ و به تعبیرى، «پرهیز از کشتار» ـ است. البته در گویش عربى، به جز واژه «صلح»، واژه هاى «مسالمه»، «موادعه» و «مهادنه» نیز به کار مى روند که همان مفهوم «رفع ستیز» را دربردارند و از این رو، همگى مترادف با صلح مى باشند. همچنین مفهوم یادشده (رفع ستیز)، خود معیارى براى پژوهش حاضر ـ در شناسایى آشتى هاى پیامبر(ص) ـ به شمار مى آید; معیارى که برگرفته از آگاهى هاى تاریخى است و با اصطلاحات امروزى نیز همسویى دارد. بر اساس همین معیار است که در این نوشتار، گونه هاى متفاوت از آشتى ها، مورد شناسایى قرار مى گیرد.
پیشینه تاریخى
در تاریخ اسلام، با هجرت رسول اکرم(ص) به یثرب، و تشکیل حکومت اسلامى، صلح و جنگ آغاز شد و دیرى نپایید که صلح ها و جنگ هاى بسیارى به وقوع پیوست. در این نوشتار، از آن جا که رویکرد اصلى سخن به صلح هاى پیامبر(ص) است، لذا شایسته است که پیش از آن، سابقه تاریخى صلح در منطقه «جزیرة العرب» (و به ویژه «حجاز») ـ بستر جغرافیایى تاریخ اسلام ـ مورد بررسى قرار گیرد.
بى گمان، اقوام و قبیله هاى ساکن در جزیرة العرب، خواسته یا ناخواسته، به جنگ ها و کشمکش هاى دامنه دارى تن درمى دادند که گاه تا سال ها و دهه ها به درازا مى کشید. در تحلیل این امر، این سخن کاملاً سنجیده است که بسیارى از نزاع ها، ریشه درمسائلى بیهوده و بى اساس داشت واعراب ـ کمابیش ـ بااین درگیرى ها، همخوومأنوس بودند.امااین خود،نمى تواند پایان امر به شمار آید; زیرا اعراب، رنجور از پیکار و کشتار، و در پىِ صلح و آرامش، به دنبال «فرصت»هایى براى ادامه حیات بودند. در این میان، مهم ترین و بارزترین فرصت، «حرمتِ» ماه هاى حرام2 و قداست سرزمین مکه3 بود.
در فرجام بسیارى از جنگ ها، اعراب پس از توافق بر سرِ «پرداخت خون بهاى کشتگان» به «صلح» ـ البته، صلحى «زودگذر» ـ روى مى آوردند.4 افزون بر این، همان گونه که گاه یک سخن «نیش دار»، قبیله هاى عرب را گرفتار جنگى مهیب مى ساخت، در برخى از اوقات، گفتار و یا سروده اى، به سانِ «نوشدارو»یى بود که سبب مى شد گروهى از دام قتل و اسارت رهایى یابند. ماجراهایى به نام «یوم حلیمه» و«یوم الشِّباک»5 از این شمار بود.
گذشته از این همه، از میان رویدادهاى پیش از اسلام، دو صلح بزرگ و بس مهم وجود دارد که به ترتیب وقوع عبارتند از:
1ـ صلح «قُصَىّ» و «خزاعه»: پس از یک رشته از حوادث پرفراز و نشیب در تاریخ کهن شهر مکه، آن گاه که «قصىّ بن کلاب» و متحدان او ـ از اقوام «قریش»، «کنانه» و «قضاعه» ـ رویاروى قبیله «خزاعه» ـ حاکمانِ وقت مکه ـ قرار گرفتند، دو طرف پس از جنگى خونین، با یکدیگر صلح کردند.
بر اساس این صلح، توافق شد که زمام امور «مکه» به قصىّ واگذار شود و افراد قبیله خزاعه، تنها این اجازه را داشته باشند که در مجاورت آن شهر به سر بَرند.6 در پى این صلح بود که قصىّ به سازماندهى امورشهرمکه7پرداخت،وچون قصى،خود یک قریشى بود، از آن به بعد، قبیله قریش نیز به سیادت در مکه دست یافت.8
2ـ صلح «بنى عبد مناف» و «بنى عبد الدار»: با آن که خاندان هاى یاد شده، هر دو از تبار قصىّ بودند، اما بر سر امور مکه به نزاعى شدید پرداختند. در این میان، دو پیمان تاریخى «مطّیّبین» و «اَحلاف» ـ هر کدام به جانبدارى از یکى از دو خاندان مزبور ـ شکل گرفت و قریشیان، در دو دسته بزرگ، با یکدیگر رو در رو شدند. اما با وقوع صلح، خصومت پایان یافت و خاندان هاى عبد مناف و عبدالدار بر سر تقسیم امور مکه توافق کردند.9 حال پس از این بررسى کوتاه درباره پیشینه صلح در «حجاز»، بخش اصلى سخن، با رویکرد به صلح هاى رسول اکرم(ص) ارائه مى شود.
بى گمان، در میان آشتى هاى رسول خدا(ص)، برجسته ترین مورد، «صلح حدیبیه» است. بنابراین، مى توان با معیار قرار دادن ِآن صلح، دیگر موارد را ـ بر اساس ترتیب وقوع صلح ها، ـ در دو بخش «پیش» و «پس» از حدیبیه بررسى نمود.
الف ـ صلح هاى پیش از «حدیبیه»
1 و 2ـ صلح با «بنى ضَمرة» و «بنى مُدلج»: در دومین سال از حاکمیت اسلام در یثرب (سال دوم هجرى)، در دو مورد جداگانه، با تعقیب کاروان تجارى قریش از سوى مسلمانان، این فرصت فراهم شد تا پیامبر(ص) و دو خاندان مزبور از «مشرکان»، پیمان «ترک دشمنى» منعقد سازند و روابط خود را بر اساس گونه اى از صلح پایه گذارى نمایند.10 البته هر یک از این دو صلح، به شکل مکتوب ـ در قالب «صلحنامه» ـ مضبوط گردید.11
در رابطه با پیامدهاى این دو صلح، صرف نظر از تفصیل حوادث، این اندازه مى توان گفت که بنابر بررسى هاى تاریخى انجام شده، هیچ گونه نزاع و دشمنى در بین مسلمانان و طرفِ مصالحه ـ در هر یک از دو صلح ـ وجود نداشته است.
3ـ صلح با یهودیان یثرب12: ایشان، گرچه به ظاهر، تنها یک تمایز دینى با مسلمانان داشتند، اما اگر یثرب (مدینة النبى(ص)) از سوى دشمنان مورد یورش قرار مى گرفت، این احتمال وجود داشت که آن تمایز به شکل «رقابت» و «عداوت» نمایان شود. بر این اساس، معاهده پیامبر(ص) با آنان، که این دشمنى احتمالى را از میان برمى داشت، یک موادعه (مصالحه) به شمار مى آمد.13
در این رابطه، با تفکیک و جداسازى دو گروه کلى از یهودیان یثرب، به شناسایى صلح هاى جداگانه پیامبر(ص) با هر یک از آن دو، مى پردازیم:
نخستین گروه، «یهود انصار» بودند که از نظر نَسبى، تابع قبیله هاى اوس و خَزرج به شمار مى آمدند. رسول اکرم(ص) در ضمن پیمان عمومى یثرب، یهودیان مزبور را به عنوان امتى «متحد» با مسلمانان معرفى کردند که مى توانند بر آیین خود باقى باشند، البته به شرط آن که نیرنگ نورزندو در دفاع از یثرب، همکارى نمایند.
گروه دوم، یهودیان قبیله هاى بنى قینقاع، بنى النضیر و بنى قریظه بودند که با رسول خدا(ص) عهد بستند تا در برابر مصونیت جانى و مالى و حفظ آیین خود، نسبت به مسلمانان «بى طرف» باشند و دشمن ایشان را یارى نکنند. و اگر چنین کردند، بر پیامبر(ص) روا باشد که مردانشان را به قتل برساند، فرزندان و زنانشان را به اسارت درآورد و اموالشان را بستاند.
بر این اساس، گروه اخیر ـ قبیله هاى سه گانه بنى قینقاع، بنى النضیر و بنى قریظه ـ خود گروهى از یهودیان ساکن در یثرب بودند که افزون بر تمایز «مذهبى» با مسلمانان، از نظر «تبار» و نژاد نیز با اهالى نو مسلمان یثرب (افراد قبیله هاى اوس و خزرج) تمایزى آشکار داشتند که این، خود یک تمایزِ مضاعف بود و سبب مى شد تا رسول اکرم(ص) نسبت به همکارى ایشان با دشمنان اسلام نگران و اندیشناک باشند. بدین جهت، پیامبر(ص) در صلح با این قبیله هاى یهودى، تنها بر «بى طرفىِ» آنان پافشارى کردند.
البته دیرى نپایید که هر سه قبیله یهودى (گروه دوم) ـ یکى پس از دیگرى ـ پیمان شکنى کردند، و هر کدام به گونه اى مجازات شدند که حوادث مربوط به ایشان، کمابیش مشهور است. اما نخستین گروه از یهودیان یثرب، که بنا به تعبیر استاد گرانقدر مرحوم آیت الله «على احمدى میانجى» ـ در کتاب ارزشمند «مکاتیب الرسول(ص)» ـ «یهود انصار» بودند،14 خود کسانى بودند که تنها از تمایز «مذهبى» با مسلمانان برخوردار بودند، و به جز آن، از نظر «تبار»، در شمار افراد قبیله هاى مسلمان یثرب (اوس و خزرج) بودند و لذا این زمینه ـ و بلکه، «توقع» و انتظار ـ وجود داشت تا پیامبر(ص) در صلح، آنان را به عنوان امتى «متحد» با مسلمانان به شمار آورند و از ایشان براى «دفاع از یثرب» (در شرایط دفاعى) تعهد ستانند.
گفتنى است که تفکیک قایل شدن میان دو گروه از یهودیان مزبور، یک استنتاج تاریخى نو و تازه است که بیان مقدمات و مقوّمات آن نیازمند مجالى دیگر است. تنها در این جا، به بیان گویاترین سند تاریخى بسنده مى شود و آن، این است که در میان حوادث غزوه «خیبر» (سال هفتم هجرى)، همین که معلوم شد مسلمانان آماده حرکت به سوى یهودیان خیبر مى باشند، هر کدام از یهودیان مدینه که حق (دِین)ى از یک مسلمان طلب داشت، خواستار استیفاى ان شد، و هم آنان، مسلمانان را از رویارویى با خیبریان بیم دادند.15 این در حالى است که در آن هنگام،به سبب مجازات هر یک از قبیله هاى سه گانه یهودى (گروه دوم)، هیچ یک از ایشان، در مدینه نبودند و اگر از آنان، کسانى نیز در قالب «کنیز» و «غلام» باقى مانده بودند، هرگز یاراىِ آن را نداشتند که چنان موضع سرسختانه اى را اتخاذ کنند.
4ـ پیشنهاد صلح در غزوه «خندق»: در سال پنجم هجرى، در غزوه «خندق»، مسلمانان از سوى قبیله هاى مشرک ـ «احزاب» ـ به گونه اى سهمگین و هراس انگیز محاصره شدند. از این رو، رسول خدا(ص) تلاش نمود تا از راه صلح با قبیله «غطفان» ـ یکى از قبیله هاى مهاجم ـ صفوف دشمن را متزلزل سازد. بر این اساس، آن حضرت به غطفانیان پیشنهاد کرد که در برابر دریافت یک سوم از خرماى یثرب، دست از محاصره بردارند، اما «انصار» (اهالى یثرب) با چنین صلحى مخالفت کردند، پس پیامبر(ص) نیز از پیشنهاد خود صرف نظر نمود و صلح برقرار نشد.16
5ـ پیمان با «خُزاعه»: از آن جا که افراد قبیله خزاعه مشرک بودند، این زمینه وجود داشت که ایشان نسبت به رسول خدا(ص) دشمنى بورزند، اما بر خلاف این، افراد خزاعه دوستان وفادارى براى آن حضرت بودند. البته این امر ریشه در معاهده اى داشت که سال ها پیش، قبیله خزاعه و عبدالمطلب ـ نیاى پیامبر(ص) ـ آن را منعقد کرده بودند. آن معاهده گرچه در اساس، یک پیمان «دفاعىِ» مشترک بود، اما در زمان پیامبر اکرم(ص) به شکل یک پیمان «صلح» و «دوستى» کارآیى داشت تا آن جا که از نگاه مشرکان قریش، افراد خزاعه، «رازدار»انِ پیامبر(ص) به شمار مى آمدند.17 همچنین پس از صلح حدیبیه، این امکان فراهم شد تا افراد این قبیله، به طور آشکار، هم پیمانىِ خود با پیامبر(ص) را ابراز نمایند.
ب ـ صلح «حدیبیه»
بى گمان، «صلح حدیبیه» مشتمل بر حوادث بسیارى است که بیان آن ها، خودگفتارى مستقل را اقتضا مى کند. حرکت مسلمانان از «مدینه» تا «حدیبیه»، چه از نظر «منزلگاه ها» و چه به لحاظ «رخداد»ها و «گفتوگو»هاى انجام شده، و همچنین ازجهت چندوچونِ قرارداد «صلح» و مواد صلح نامه و پیامدهاى آن، همگى مستلزم بررسى هاى دقیقى بوده است.
در این میان، این نکته بسیار حائز اهمیت است که در ماجراى حدیبیه، پیامبر اکرم(ص) از یک موضع کاملاً «فعال» برخوردار بودند، و بر خلاف آنچه که در اذهان جاى دارد، قریشیان مشرک در مراحل مختلف صلح، «منفعلانه» عمل مى کردند و موضعى «واکنشى» داشتند. چنان که در آغاز، حرکت پیامبر(ص) و مسلمانان به سوى مکه (به انگیزه انجام حج)، خود اقدامى بود که قریشیان را به مقابله اى «ناخواسته» و ناگزیر ـ در قالب ممانعت از انجام حج18 ـ وادار نمود. آن گاه رسول اکرم(ص) پیشنهاد صلح را مطرح نمودند19 که این بار مشرکان بسى شدیدتر به تکاپو افتادند. به هر رو، «صلح» واقع شد; البته صلحى که خود، زمینه سازِ «فتح» مکه گردید.20
حال در این جا، با پرهیز از ذکر جزئیات، تنها به بیان ساختار ماجرا و پیامدهاى آن بسنده مى شود:
در سال ششم هجرى، مسلمانان به قصد انجام حج (به فرمان رسول خدا(ص))، از مدینه راهى مکه شدند. اما در برابر، قریشیان بر آن شدند که از ورود ایشان به مکه جلوگیرى کنند و به همین منظور، سواره نظامى را به رویارویى، گسیل داشتند. بنابراین، کاروان مسلمانان در منطقه «حدیبیه» متوقف شد.
در آن هنگام، پرهیز رسول اکرم(ص) از جنگ، و سپس وقوع یک رشته از «میانجى گرى ها» سبب شد تا آتش نبردى هولناک فرو نشیند.قریش بر جلوگیرى از ورود مسلمانان عزمى استوار داشتند، و نیز موضع پیامبر(ص) چنین مستحکم بود: «ما براى جنگیدن با کسى نیامده ایم; همانا آمده ایم تا این خانه را طواف کنیم، پس با هر کس که ما را از این کار بازدارد، خواهیم جنگید.»21
قریشیان، در عمل، رفتارى خصمانه در پیش گرفتند. اما در برابر، رسول خدا(ص) از یک سو، پیشنهاد نمودند که با یکدیگر صلح کنند و از سوى دیگر، رفتارى آمیخته از «مدارا» و «قاطعیت» در پیش گرفتند. بر این اساس، مى توان در ماجراى حدیبیه، موضع پیامبر(ص) را واجد دو ویژگى دانست: یکى، فعالانه (کُنشى) بودن، و دیگر، آمیختگى از مدارا و قاطعیت.
در این میان، «بیعت رضوان» که در برابر اقدامات خصمانه قریش، و به نشانه تجدید وفادارى مسلمانان نسبت به پیامبر(ص) برگزار شد، در واقع سبب گشت تا قریش در مورد پایدارى مسلمانان بیمناک شوند و در یک چرخش آشکار، هرگونه تردید در مورد پذیرش صلح را کنار بگذارند.22
البته براى قریشیان این نگرانى وجود داشت که قبیله هاى عرب گمان بَرند ایشان ضعیف و زبون شده اند، پس سرسختانه کوشیدند تا در صلح، شرط کنند که «مسلمانان در آن سال وارد مکه نشوند و از حدیبیه باز گردند».23 همچنین، قریش خواستار آن شدند که «پیامبر(ص) به طور یک جانبه، پناه جویانى را که از مکه به مدینه رو مى آوردند، بازگرداند». افزون بر این، نماینده قریش پاى فشرد که در پیمان نامه، به جاى «بسم الله الرحمن الرحیم»، عبارت «بسمک اللهم» نگاشته شود و نیز وصف «رسول الله» حذف گردد.
در برابر این «امتیاز خواهى»ها، گرچه شخص پیامبر(ص) با نرمش و بردبارى برخورد نمودند و خواسته هاى قریش را پذیرفتند، اما این شرایط بر اصحابِ آن حضرت چنان گران آمد که در ایشان، یک ناخشنودى نسبتاً همگانى را پدیدار ساخت. این در حالى بود که صرف نظر از شرایط یاد شده، صلحنامه، مواردى را دربرمى گرفت که از نظر پیامبر اکرم(ص) بسیاراهمیت داشت;آن موارد عبارت بود از:
1ـ ترک مخاصمه و جنگ به مدت ده سال;
2ـ تأمین امنیت جانى و مالى;
3ـ معتبر دانستن پیمان هاى هر طرف از سوى طرف دیگر;
4ـ ورود به مکه و زیارت خانه خدا (از سال واپسین).24
این صلح، نتایج و دستاوردهاى بسیار مهمى نیز در پى داشت که در ذیل به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف ـ حکومت اسلامى از سوى مشرکان قریش به رسمیت شناخته شد، تا آن جا که قریشیان پذیرفتند که دیگر نسبت به مسلمانان خیانت نورزند.25
ب ـ شمار مسلمانان فزون گردید و آیین اسلام گسترش یافت; زیرا با انجام این آشتى، دیگر منعى بر «سخن گفتنِ» رسول خدا(ص) با مردم در میان نبود.26
ج ـ دامنه فعالیت هاى پیامبر(ص) در زمینه هاى تبلیغى، سیاسى و نظامى گسترده شد، چنان که آن حضرت پس از این صلح، توانستند «خیبر» ـ آخرین پایگاه یهود ـ را فتح نمایند، و نیز با فرستادن سفیر به سوى شاهان و امیرانِ قلمروهاى دیگر، ایشان را به آیین اسلام فرا خوانند.
د ـ مسلمانان پیوند خود را با اقوام عرب در برپایى مراسم حج اعلام داشتند. چون این مراسم، در میان عرب رسمى ریشه دار بود، از این رو، انجام آن از سوى مسلمانان سبب مى شد تا دل هاى اعراب به سوى ایشان متمایل گردد.
گفتنى است که روند «پیامد»هاى صلح حدیبیه نیز به گونه اى بود که قریشیان، خود از پیامبر(ص) درخواست نمودند که شرط «بازگرداندنِ پناه جویان» را لغو نماید و آنان را در مدینه پناه دهد; زیرا پناه جویان به جاى روى آوردن به مدینه، بر سرِ راه بازرگانى مکه به شام استقرار یافته، آن راه را ناامن کرده بودند.27 همچنین، در سال واپسین، مسلمانان وارد مکه شدند و «عمرة القضاء» به جا آوردند. آن گاه، در حالى که تنها بیست و دو ماه از برگزارى صلح مى گذشت، قریشیان با نقض یکى از مواد صلحنامه (شماره سه از موارد فوق الذکر)، در شبیخونى بر ضد هم پیمانانِ پیامبر(ص) قبیله خزاعه ـمشارکت ورزیدند و این سبب شد تا مسلمانان به فرمان رسول خدا(ص)، مکه را فتح نمایند و به حاکمیت مشرکان در آن شهر پایان بخشند.
ج ـ صلح هاى پس از «حدیبیه»
1ـ صلح در غزوه «خیبر»: خیبر، مستحکم ترین منطقه یهودى نشین در جزیرة العرب بود که ساکنان آن، اندیشه «تهاجم» به مدینه ـ و نه «قلعه نشینى» ـ را در سر داشتند28 و از سوى دیگر، پذیراىِ گروه هایى از هم کیشانِ اخراج شده خود از مدینه بودند. بنابراین، خیبر براى مسلمانان تهدیدى بالقوه ـ و البته، بسیار جدى ـ بود که این تهدید، در سال هفتم هجرى پس از صلح حدیبیه از میان برداشته شد.
البته شرح حوادث مربوط به فتح خیبر در این مجال نمى گنجد، اما این اندازه باید دانست که فتح و گشایش خیبر، در دو مرحله «غلبه» و «صلح» تحقق یافت که حماسه «قلعه گشایى» امام على(ع) در مرحله «غلبه» روى داد و آن گاه کار به صلح منتهى شد. چرا که خیبر، دژهاى متعددى را در بر مى گرفت و روى هم رفته، مشتمل بر سه بخش بود: «نَطاة»، «شقّ» و «کتیبة». در این غزوه، بخش هاى نطاة و شقّ با غلبه نظامى به تصرف مسلمانان درآمد، اما هنگامى که دامنه جنگ به کتیبه رسید، خیبریان که شکست رادر پیش رو مى دیدند، خواستار صلح شدند، و صلح به وقوع پیوست.29
بر اساس این صلح، جانِ خیبریان در امان بود و ایشان از قتل ـ و اسارت ـ مصونیت مى یافتند، اما باید خیبر را ترک مى کردند.30پس از آن، یهودیان تقاضا نمودند که به کار در نخلستان هاى خیبر گماشته شوند. پس پیامبر(ص) پذیرفتند و قرار شد که آنان به کار در آن جا بپردازند و در برابر، نیمى از محصول را دریافت کنند.31
2ـ صلح با یهودِ «فدک»32: پیش از وقوع هرگونه درگیرى، اهالى فدک نیز همانند خیبریان در یک مرحله، از پیامبر(ص) درخواست کردند که خود، آن سرزمین را ترک کنند، اما در مرحله دیگر، خواستار ادامه کشت و کار در آن جا و دریافت نیمى از محصول شدند که مورد اجابت پیامبر(ص) قرار گرفت.33
3ـ معاهده با یهودیان «وادى القرى»34: پس از آن که وادى القرى با غلبه نظامى به تصرف مسلمانان درآمد، پیامبر(ص) نخلستان هاى یهودیان را به دست همانان سپرد و آنان را به کار در آن جا گماشت.35 بنابراین، آنچه که در وادى القرى به وقوع پیوست، یک «مصالحه» سیاسى و نظامى نبود، بلکه تنها یک معاهده «کار»ى ـ و شغلى ـ (مساقاة) بود که البته در نتیجه، به شکل یک مصالحه کارآیى داشت.
4ـ صلح بر اساس «جزیه»: جزیه، نوعى مالیات سالانه است که به وسیله حاکم اسلامى بر «اهل کتاب» ـ مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان ـ مقرر مى گردد. پرداخت این مالیات ویژه، در برابر آن است که ایشان در پناه حکومت اسلامى زندگى مى کنند، و در امنیت به سر مى برند.36 مصالحه بر مبناى جزیه از سال نهم هجرى آغاز شد37 که از آن تاریخ به بعد، رسول اکرم(ص) در موارد زیر به صلح بر اساس جزیه اقدام نمودند:
الف ـ صلح هایى در غزوه تبوک: مسلمانان که براى رویارویى با سپاه روم تا منطقه «تبوک» پیش آمده بودند، از آن سپاه اثرى نیافتند، اما این فرصت فراهم شد تا رسول خدا(ص) اسلام را بر گروه هایى از یهودیان و مسیحیانِ ساکن در آن سرزمین عرضه کند که البته ایشان به آیین اسلام درنیامدند و بر اساس جزیه، با پیامبر(ص) صلح کردند.
گروه هاى مزبور عبارت بودند از: 1ـ اهالى تبوک; 2ـ مسیحیان «أیلة»; 3ـ یهودیان «أذرُح» و «جَرباء»; 4ـ یهودیان «مَقنا»; 5ـ مسیحیان «دومة الجندل»; 6ـ یهودیان «تَیماء».38
ب ـ صلح با مسیحیان «نجران»: این صلح پس از آن منعقد شد که هیأتى از مسیحیان نجران به مدینه و به حضور پیامبر(ص) آمدند و با آن که در آغاز، پذیرفتند که با آن حضرت به «مباهله» (نفرین متقابل و رودررو) بپردازند، اما در میعادگاه همین که دیدند على، فاطمه، حسن و حسین:، رسول خدا(ص) را همراهى مى کنند، از مباهله سرباز زدند و به صلح بر مبناى جزیه روى آوردند.39
ج ـ صلح با زرتشتیان «بحرین»، «هَجَر» و «عمان»: پیامبر(ص) با زرتشتیان ساکن در مناطق مزبور نیز بر مبناى جزیه صلح کردند.40
در این جا، باید یادآور شد که توافق بر اساس «جزیه»، گرچه تعهد مالى یک جانبه اى را در برداشت، اما با وجود این، توافق مزبور، صلحى بود که براى «اهل کتاب»، این امکان را فراهم مى ساخت که بر دین خود باقى بمانند، و جان ها و مال هایشان نیز ایمن باشد. همچنین در این رابطه، در منابع تاریخى نیز تعبیر به صلح وجود دارد.41
کوتاه سخن آن که براى رسول خدا(ص)، دعوت مردمان به اسلام و گسترش آن آیین مبین، و نجات انسان ها از گمراهى اصالت داشت. با وجود این، آن حضرت براى دست یابى به اهداف آیینىِ خود، همواره صلح را بر جنگ، و دوستى را بر دشمنى ترجیح مى داد. و چون این گزینش و ترجیح، به نوبه خود، «اصیل» ـ و نه شکلى و ظاهرى ـ بود، پس بسیار ارزشمند بود.
امید آن که با تلاش پژوهش گران، فرایند «صلح جویى» و «صلح پذیرى» در اسلام، و نیز قوانین حاکم بر این فرایند تبیین شود.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ براى نمونه، خوب است بدانیم که «زیگموند فروید» در کتاب «آینده یک پندار»، در بخشى از تحلیل خود درباره مذهب اسلام مى نگارد: «... تنها هدف جنگ و صلح که مذهب ]اسلام [سخت تجویز مى نمود هجوم و غارت به ملل همسایه و همجوار بود». زیگموند فروید، آینده یک پندار، ترجمه هاشم رضى، چاپ دوم، بى جا، مؤسسه انتشارات آسیا، 1375، ص 367. همچنین ر. ک. به: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه گروه مترجمان،یازده جلد، چاپ سوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1371، ج 4، ص 241
2ـ این ماه ها، عبارت بودند از: رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم. ر. ک. به: ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفى السّقا و دیگران، دو جلد، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، ج 1، ص 44
3ـ شهر مکه، پناه و مکانى امن بوده چنان که یکى از اسامى آن شهر، «صَلاح» بوده است. ر. ک. به: یاقوت حموى، معجم البلدان، تحقیق فرید عبدالعزیزالجُندى، هفت جلد، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410 / 1990، ج 3، ص 476
4ـ از این شمار است صلح در جنگ هاى اوس و خزرج، و نیز صلح در ماجراهایى موسوم به «یوم داحس وغَبْراء»،«یوم طِخنة» و «این ضیا». ر. ک.به: جرجى زیدان، العرب قبل الاسلام، تحقیق حسین مؤنس، قاهره، دارالهلال، بى تا، ص 282; ابوعبیدة معمر بن المثنى التیمى، ایام العرب قبل الاسلام، تحقیق عادل جاسم البیاتى، چاپ اول، بیروت، عالم الکتب، 1407 هـ.، ص 275، 281، 461 و 593
5ـ ر. ک. به: محمد احمد جاد المولى بک و دیگران، ایام العرب فى الجاهلیة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1461 / 1942، ص 59 و 228
6ـ ر. ک. به: ابن هشام، همان، ج 1، ص 124; ابوالولید الأزرقى، اخبار مکه، تحقیق رشدى صالح ملحس، 2 ج، چاپ سوم، بیروت، دارالاندلس، 1403 / 1983، ج 1، ص 103 و 107; ابن سعید الاندلسى، نشوة الطرب فى تاریخ جاهلیة العرب، تحقیق نصرت عبدالرحمن، عمان، مکتبة الاقصى، 1982، ج 1، ص 324
7ـ مراد از «امور شهر مکه»، امور مربوط به زمامدارى مکه، و امور مربوط به برپایىِ «حج» است که عبارت بود از: «حجابت»، «سقایه»، «رفاده»، «ندوه» و «لواء». گفتنى است که در متن رساله، هر یک از این امور، و چند و چون ساماندهى ـ و یا «تأسیس» آن ها ـ توسط قصىّ بررسى شده است.
8ـ ابن هشام، همان، ج 1، ص 124 ـ 125; ابن سعید الاندلسى، همان، ج 1، ص 322
9ـ ابن هشام، همان، ج 1، ص 132; محمد بن حبیب بغدادى، المحبّر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، منشورات دارالآفاق الجدیدة، بى تا، ص 166 ـ 167
10ـ در مورد صلح با «بنى ضمرة» ر. ک. به: محمد بن عمر واقدى، کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونز، سه جلد، چاپ سوم، بیروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 / 1989، ج 1، ص 11 ـ 12; و درباره صلح با «بنى مدلج» ر. ک. به: ابن هشام، همان، ج 1، ص 559; احمد بن على مقریزى،امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسى و محمد جمیل غازى، چاپ اول، قاهره، دارالانصار، 1401 / 1981، ج 1، ص 68
11ـ سهیلى، الروض الانف، تحقیق عبدالرحمن الوکیل، هفت جلد، چاپ اول، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1412 / 1992، ج 5، ص 78; ابن واضح یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، دو جلد، قم، منشورات الشریف الرضى،1373(افست)،ج2،ص66
12ـ از نظر زمانى، صلح با «یهودیان یثرب»، پس از ورود پیامبر(ص) به یثرب ـ و بدون فاصله اى زیاد ـ رخ داده است، اما از آن جا که صلح مزبور داراى مباحث نسبتاً گسترده اى است، لذا پس از صلح با «بنى ضمرة» و «بنى مدلج» بیان گردید.
13ـ ابن هشام، همان، ج 1، ص 501; ابوعبید بن سلّام، کتاب الاموال، تحقیق محمد خلیل هراس، چاپ اول، قاهره، مکتبة الکلیات الازهریة، 1388 / 1968، همان، ص 290
14ـ على احمدى میانجى، مکاتیب الرسول(ص)، سه جلد، چاپ اول، بى جا، دارالحدیث، 1998، ج 3، ص 12; همچنین ر. ک. به: سید جعفر مرتضى عاملى، الصحیح من سیرة النبى الاعظم(ص)، ده جلد، چاپ چهارم، بیروت، دارالهادى ـ دارالسیرة، 1415 / 1995، ج 4، ص 255
15ـ واقدى، همان، ج 2، ص 634 و 637
16ـ واقدى، همان، ج 2، ص 477 ـ 479. البته، استاد سیدجعفر مرتضى عاملى حادثه مزبور ـ پیشنهاد صلح از سوى پیامبر(ص) ـ را از اساس، موردانکارقرارداده است.ر.ک.به:سیدجعفرمرتضى عاملى، همان، ج 9، ص 246 ـ 252
17ـ واقدى، همان، ج 2، ص 749
18ـ بى گمان، «ممانعت از انجام حج» اقدامى بود که قداست مکه وحرمت حج رامخدوش مى ساخت و به همان سان، از وجاهت قریشیان مى کاست.
19ـ ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 593 ـ 594; مقریزى، همان، ج 1، ص 220 ـ 221
20ـ احمد زینى دحلان، السیرة النبویة و الآثار المحمدیة، دو جلد، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، بى تا، ج 2، ص 44 ـ 45
21ـ واقدى، همان، ج 2، ص 593 ـ 594; مقریزى، همان، ج 1، ص 220 ـ 221
22ـ گفتنى است که بیعت رضوان درحضور برخى از بزرگان قریش ـ از جمله «سهیل بن عمرو» ـ به انجام رسید که آنان با مشاهده شور و اشتیاق مسلمانان دربیعت باپیامبر(ص)،بیمناک شدند و به برگزارى صلح گرایش یافتند. واقدى، همان، ج 2، ص 604
23ـ واقدى، همان، ج 2، ص 604; مقریزى، همان، ج 1، ص 224
24ـ واقدى، همان، ج 2، ص 611 ـ 612; ابن هشام، همان، ج 2، ص 317 ـ 318; محمد بن جریر طبرى، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبرى)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، یازده جلد، چاپ دوم، بیروت، روائع التراث العربى، 1387 / 1967، ج 2، ص 635
25ـ در متن صلحنامه بر این امر تعهد شد که «لااسلال و لااغلال» بدین معنا که «هیچ یک از دو طرف،دیگرى راغارت نکند و به او خیانت نورزد». ر. ک. به: احمد زینى دحلان، همان، ج 2، ص 44
26ـ ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 624
27ـ واقدى، همان، ج 2، ص 627 ـ 629
28ـ گفتنى است که مدت زمانى پیش از وقوع غزوه خیبر، رئیس خیبریان ـ به نام «اسیر بن زارم »ـ با طرح ریزى نقشه یورش به مدینه، اذعان نمود: «من کارى خواهم کرد که دیگر یارانِ ما نکرده اند». البته این شخص، مقتول شد و هرگز به آمال خود دست نیافت، اما به جرأت مى توان مدعى شد که نقشه و اندیشه او همچنان در میان خیبریان پابرجا بود. ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 566
29ـ واقدى، همان، ج 2، ص 670 ـ 671
30ـ31ـ ر.ک.به: همان،ص669ـ670/ص 690
32ـ صلح فدک، پس از صلح خیبر ـ در سال هفتم هجرى ـ روى داد.
33ـ سرزمین فدک، بدون جنگ در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفت، و از این روى، «خالصه» پیامبر(ص) بود. ابن هشام، همان، ج 2، ص 353. براى آگاهى بیش تر درباره «فدک» ـ و رنج هاى بانوى عظیم الشأن حضرت فاطمه(س)ـ ر. ک. به: محمدباقر صدر، فدک فى التاریخ.
34ـ معاهده مزبور، پس از فتح خیبر ـ پس از صلح با اهالى خیبر و فدک ـ در سال هفتم هجرى واقع شد. واقدى، همان، ج 2، ص 707; احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکّار و ریاض زرکلى، سیزده جلد، چاپ اول، بیروت، دارالفکر، 1417 / 1996، ج 1، ص 445
35ـ واقدى، همان، ج 2، ص 711; بیهقى، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطى قلعجى، هفت جلد، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405 / 1985، ج 4، ص 271
36ـ ر. ک. به: صبحى الصالح، النُّظُم الاسلامیة ـ نشأتها و تطورها، چاپ ششم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1982، ص 362 ـ 363; وهبه زحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى ـ دراسة مقارنة، چاپ سوم،دمشق،دارالفکر،1401/1981،ص 692
37ـ حکم جزیه، بنا به آیه بیست و نهم سوره توبه وضع گردید که این آیه در سال نهم هجرى ـ قبل از غزوه تبوک ـ نازل شده است. ابن هشام، همان، ج 2، ص 548; طبرسى، مجمع البیان، تحقیق سیدهاشم رسولى محلاتى و سیدفضل الله یزدى طباطبائى، پنج جلد، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 / 1998، ج 5، ص 34
38ـ صلح پیامبر(ص) با هر یک از گروه هاى یاد شده، به طور مفصل در متن پایان نامه مورد بررسى قرار گرفته است.
39ـ یعقوبى، همان، ج 2، ص 82 ـ 83
40ـ درباره صلح یاد شده و جزئیات آن نیز در متن پایان نامه پژوهش شده است.
41ـ در مورد توافق بر سر جزیه، این چنین تعبیر به «صلح» شده است: «صالحوا على الجزیة» و یا «صولحوا على الجزیة». ر. ک. به: واقدى، همان، ج 2، ص 711 و ج 3، ص 1027، 1031 و 1032. همچنین در مورد صلح هاى دیگر، تعبیرهاى تاریخى ـ مذکور در متن منابع ـ معیار اصلى بوده است که این نکته در آغاز همین نوشتار نیز مورد اشاره قرار گرفت.