اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدی
آرشیو
چکیده
متن
در ادامه سلسله بحثهاى اخلاقى استاد مصباح یزدى، در این شماره نیز شرح بخش دیگرى از وصایاى امام جعفر صادقعلیه السلام به عبدالله بن جندب را پى مىگیریم: «یا ابن جندب من حرم نفسه کسبه فانما یجمع لغیره و من اطاع هواه فقد اطاع عدوه و من یثق بالله یکفه ما اهمه من امر دنیاه و آخرته و یحفظ له ما غاب عنه و قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمة شکرا و لکل عسرا یسرا. » (1)
ضرورت هدفمند بودن کار و فعالیت انسان
اگر از دید مادى و دنیایى به تلاش روزمره زندگى انسانى نظرى افکنیم، مىبینیم هر کسى که تلاش مىکند، انتظار دارد که نتیجه آن را ببیند و از آن بهرهمند شود. اما اگر کسى حاصل تلاش شبانهروزى خود را بدون دلیل، تحویل دیگرى دهد، کارى انجام داده که با هیچ منطقى - اعم از الهى و یا دنیوى و مادى - سازگار نیست. البته بحث ایثار، بحث دیگرى است; گاهى انسان تلاش مىکند و حاصل تلاش خود را به خاطر رضاى خدا و اجر اخروى یا دست کم براى ارضاى عاطفه انسانى خود، آن را در اختیار کسى که نیازمندتر است قرار مىدهد. چنین کارى مذموم و ناروا نیست. ولى متاسفانه انسانهایى را شاهدیم که بدون هدف و یا دلیلى موجه و قانعکننده، عملا دسترنجخود را در اختیار دیگران مىگذارند; یعنى با زحمت و مشقتسرمایه مىاندوزند، اما بدون اینکه خود از آن بهرهاى ببرند، آن را - مثلا - براى ورثه باقى مىگذارند. مصداق بارز چنین انسانهایى، افراد بخیلى هستند که از شکم خود و زن و فرزندانشان کم مىگذارند و براى دیگران ذخیره مىکنند. این کار نه تنها ثوابى به دنبال نخواهد داشت، بلکه چه بسا نتایجسویى نیز بر آن مترتب باشد; زیرا ممکن است این ثروت به دست کسانى بیفتد که از آن سوء استفاده نمایند.
دسته دیگرى از انسانها، افرادى هستند که فقط از روى هوا و هوس کار مىکنند; آنها فکر مىکنند که به اختیار خودشان کار مىکنند و نفعى براى خودشان دارند، در صورتى که چشم و گوش بسته، در خدمت دشمن خود هستند. هواى نفس، دشمن درونى انسان است و عاملى است که انسان را از سعادت دنیا و آخرت محروم مىسازد. نفس انسانى بزرگترین دشمن انسان است که در درون خود اوست. کسانى که به دلخواه خودشان عمل مىکنند، در واقع اسیر هواى نفس خود هستند. این کار همانند این است که انسان امر و نهى دشمن خود را بدون چون و چرا اطاعت کند. به راستى چه کار احمقانهاى خواهد بود; کدام انسان عاقلى به دستورات دشمناش بدون اینکه هیچگونه دخل و تصرفى در آنها بدهد عمل مىکند؟ توجه به این نکته موجب مىشود تا ما در مقابل هواى نفس خود بیشتر مقاومت کنیم و زندگى دنیوى و ابدى هر دو را به خطر نیندازیم و نیز زندگى جاودانه ابدى را به زندگى فانى و گذرا نفروشیم.
رفع اضطرابها در پرتو اعتماد به خداوند
هر انسان عاقلى اگر اندکى بیندیشد، حتى اگر متدین و دیندار هم نباشد، مىفهمد که انباشت ثروت براى دیگران کار غیرعاقلانه است. اما مسائلى وجود دارد که تا انسان ایمان نداشته باشد و خداپرست نباشد، نمىتواند آنها را به درستى درک کند. انسان خداشناس در اثر توکل و تسلیم و راضى بودن به تدبیرات و تقدیرات الهى، به مقامات معنوى بسیار بلندى دست پیدا مىکند که مىتواند از فهم و درک آن مسائل برآید. ما در زندگى به طور طبیعى براى رفع نیاز خود - صرف نظر از معرفتى که به خداى متعال پیدا مىکنیم - به اسباب و وسایلى که در اختیار داریم مانند نیروى بدنى و فکرى خود، دوستان، پدر و مادر و خویشان خود اعتماد مىکنیم. اما تربیت دینى اینگونه نیست. دین انسان را به گونهاى پرورش مىدهد که هرگاه احساس نیاز کرد، ابتدا براى رفع نیاز خود متوجه خدا شود. هر چند اراده الهى بر این تعلق گرفته که در این عالم کارها از روى اسباب انجام بگیرد، اما فرق است میان اینکه انسان وسایل این دنیا را ابزار بداند یا تعیینکننده. انسانهایى که از تربیت دینى کاملى برخوردار نیستند، خود را صاحب تدبیر و وسایل دنیا را داراى قدرت تعیینکننده مىدانند. اما دین به انسان مىآموزد که همه چیز از آن خداست; یعنى وجود و بقا و تدبیر و تقدیر به دست اوست. اجازه تصرف ما تکوینا و تشریعا به دستخداست.
ما باید سعى کنیم این روحیه را در خود تقویت کنیم که اعتمادمان قبل از هر چیز به خدا باشد. البته این سخن بدین معنا نیست که هیچ کارى انجام ندهیم و از هیچ وسیلهاى استفاده نکنیم و به انزوا و خلوتى نشسته و انتظار داشته باشیم که خدا همه چیز را درست کند. بلکه سخن در این است که بدانیم رشته کار و اختیار عالم به دستخداست. خداوند عالم، بدون اسباب مادى هم مىتواند نیازهاى ما را برطرف کند، اما حکمت او اقتضا کرده که این اسباب در کار باشد و ما در معرض هزاران آزمایش و امتحان الهى قرار بگیریم تا زمینه رشد و تکامل معنوى ما فراهم شود. اگر این اسباب و آزمایشهاى الهى نبود، تکاملى هم در کار نبود; اگر ما کار نمىکردیم و روزى به دست نمىآوردیم، حلال و حرام، واجب و مستحبى مطرح نمىشد و لذا رشد و تکاملى هم براى انسان در کار نبود. تکامل انسان در اثر عمل به تکالیف است، زمینه تکلیف را همین کارهاى خوب و بد فراهم مىکند. باید این اسباب در کار باشند تا به تکامل برسیم، اما این اسباب و ابزار به تنهایى کارساز نیستند، بلکه فوق اینها دست دیگرى است که همه چیز در قبضه قدرت اوست. ما باید در هر حالى ابتدا توجه و اعتمادمان به او باشد، سپس سراغ اسباب برویم. معرفت ناب توحیدى و تربیت ناب دینى چنین نگرشى را اقتضا مىکند. چیزى که انسان را به تفکر و تلاش و فعالیت وا مىدارد، یا مربوط به دنیاستیا آخرت; سررشته و اختیار همه چیزهایى که ما براى دنیا و آخرت خود مىخواهیم، در دستخداست. کسانى که توجه قلبى و اعتمادشان به خدا باشد، خداوند کار آنها را آسان و مشکلات دنیا و آخرتشان را با تدبیر و تقدیر خودش حل مىکند; یعنى به جاى اینکه آنها به نیرو و تدبیر خودشان اتکا کنند و زحمتبسیاربکشند، خداکمکشان مىکند تا مشکلشان حل شود. این یک فضل مضاعف الهى است که شاملاینگونه افراد مىشود.
شایسته است همواره در موقع گرفتارى و مشکلات، آیه شریفه «الیس الله بکاف عبده. . » (زمر: 36) ; را به یاد بیاوریم که مىفرماید: آیا خدا براى بنده خود کافى نیست؟ کسى که خدا را دارد، به چه چیز دیگرى احتیاج دارد؟ توجه به این مطلب - که بزرگترین سرمایه مؤمن است - موجب مىشود که اعتقاد و اعتماد بیشترى به خدا پیدا کنیم. کسانى که از این نیروى معنوى برخوردار شوند، مشکلاتشان زودتر حل مىگردد.
متاسفانه در بسیارى از موارد، براى بسیارى اتفاق مىافتد که در گرفتارىها به جاى اعتماد و تکیه به نیروى لایزال الهى به چیزهاى دیگر اعتماد مىکنند. مثلا، پدرى که به مسافرت رفته و از همسر و فرزند بیمارش دور شده، مدام نگران حال فرزندش است. این شخص در منزل هم که بود این مشکلات را داشت، اما اکنون که در مسافرت است، مشکلش مضاعف شده است; چون از خانه و زندگى خود دور است. کسانى که براى انجام وظیفه - مثل حج و عبادت و سفر زیارتى واجب یا مستحب یا تبلیغ دین یا جهاد و مانند اینها - از خانه و کاشانه خود دور مىشوند، خواه ناخواه نگران خانواده و زن و فرزند خود هستند، اما این افراد اگر اعتماد به خدا داشته باشند، نگرانى آنها کم مىشود، بلکه اصلا نگرانى پیدا نمىکنند; چون مىدانند کسى بالاى سرشان هست که قدرت او، از خود او و از همه بیشتر است. خداوند، هرگز براى کمک، سفر یا حضر بودن ما را لحاظ نمىکند، اگر تقدیر الهى بر کمک باشد، حضور و غیاب ما بىوجه است و اگر هم تقدیر الهى بر عدم کمک باشد، حضور ما فایدهاى ندارد.
لزوم شکرگزارى و صبر در برابر نعمتها و بلایا
رویدادهایى که در این عالم پیش مىآید، از دو حالتخارج نیست: یا دلخواه و مطابق میل ما هستند و یا بر خلاف طبع و میل ما. سلامتى، رفاه، راحتى، آسایش، هواى خوب و چیزهایى از این قبیل که بر وفق مراد ما هستند، نعمتاند. از سوى دیگر، مریضى، فقر، گرفتارى، قرض و مانند آنها که موافق میل ما نیستند، بلا هستند. عالم دنیایى سرشار از این دو نوع حادثه است. کسى نیست که در زندگى هیچ امر خوشایندى نداشته باشد; یعنى هیچ نعمتى نداشته باشد، همچنین کسى هم نیست که هیچ مشکلى نداشته باشد:
«لقد خلقنا الانسان فى کبد» (بلد: 4)
زندگى انسان در این عالم توام با رنج و سختى است.
آموزهها و تربیت ناب دینى به ما مىآموزد که در برابر نعمتها شکرگزار باشیم، تا نعمتهاى الهى افزون شود و در برابر بلاها صبر پیشه کنیم تا اجر ما افزون گردد. انسان براى این که بتواند مسیر و راه صحیح را طى کند، باید این نکته را در نظر داشته باشد که اگر مشکلى برایش پیش مىآید، به دنبال آن راحتى و گشایشى است:
«فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا» (الشرح: 5 و 6) .
اگر انسان به این مساله توجه نداشته باشد، نه راحتى دنیا را دارد نه سعادت آخرت را. کسى که شکرگزار خدا نباشد، سعادت آخرت را نخواهد داشت، اگر بر بلاها نیز صبر نکند، زندگى را براى خودش سختتر مىکند; یعنى نه تنها مشکلات او حل نمىشود، بلکه این مشکلات مضاعف مىگردد. بنابراین، اگر ما راحتى و سعادت دنیا و آخرت را مىخواهیم، باید در مقابل سختىها و بلاها صبر کنیم. اگر این کار را نکنیم، انسان ناتوانى هستیم. و لذاست که حضرت به عبدالله ابن جندب و به همه مؤمنان سفارش اکید کرده و مىفرماید:
«و قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمة شکرا و لکل عسر یسرا»;
عاجز و ناتوان است کسى که براى هر بلایى صبرى مهیا نکند و براى هر نعمتى شکرى و براى هر سختى آسانى را.
ادامه دارد.
پىنوشت:
1- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، باب 24، ص 282
ضرورت هدفمند بودن کار و فعالیت انسان
اگر از دید مادى و دنیایى به تلاش روزمره زندگى انسانى نظرى افکنیم، مىبینیم هر کسى که تلاش مىکند، انتظار دارد که نتیجه آن را ببیند و از آن بهرهمند شود. اما اگر کسى حاصل تلاش شبانهروزى خود را بدون دلیل، تحویل دیگرى دهد، کارى انجام داده که با هیچ منطقى - اعم از الهى و یا دنیوى و مادى - سازگار نیست. البته بحث ایثار، بحث دیگرى است; گاهى انسان تلاش مىکند و حاصل تلاش خود را به خاطر رضاى خدا و اجر اخروى یا دست کم براى ارضاى عاطفه انسانى خود، آن را در اختیار کسى که نیازمندتر است قرار مىدهد. چنین کارى مذموم و ناروا نیست. ولى متاسفانه انسانهایى را شاهدیم که بدون هدف و یا دلیلى موجه و قانعکننده، عملا دسترنجخود را در اختیار دیگران مىگذارند; یعنى با زحمت و مشقتسرمایه مىاندوزند، اما بدون اینکه خود از آن بهرهاى ببرند، آن را - مثلا - براى ورثه باقى مىگذارند. مصداق بارز چنین انسانهایى، افراد بخیلى هستند که از شکم خود و زن و فرزندانشان کم مىگذارند و براى دیگران ذخیره مىکنند. این کار نه تنها ثوابى به دنبال نخواهد داشت، بلکه چه بسا نتایجسویى نیز بر آن مترتب باشد; زیرا ممکن است این ثروت به دست کسانى بیفتد که از آن سوء استفاده نمایند.
دسته دیگرى از انسانها، افرادى هستند که فقط از روى هوا و هوس کار مىکنند; آنها فکر مىکنند که به اختیار خودشان کار مىکنند و نفعى براى خودشان دارند، در صورتى که چشم و گوش بسته، در خدمت دشمن خود هستند. هواى نفس، دشمن درونى انسان است و عاملى است که انسان را از سعادت دنیا و آخرت محروم مىسازد. نفس انسانى بزرگترین دشمن انسان است که در درون خود اوست. کسانى که به دلخواه خودشان عمل مىکنند، در واقع اسیر هواى نفس خود هستند. این کار همانند این است که انسان امر و نهى دشمن خود را بدون چون و چرا اطاعت کند. به راستى چه کار احمقانهاى خواهد بود; کدام انسان عاقلى به دستورات دشمناش بدون اینکه هیچگونه دخل و تصرفى در آنها بدهد عمل مىکند؟ توجه به این نکته موجب مىشود تا ما در مقابل هواى نفس خود بیشتر مقاومت کنیم و زندگى دنیوى و ابدى هر دو را به خطر نیندازیم و نیز زندگى جاودانه ابدى را به زندگى فانى و گذرا نفروشیم.
رفع اضطرابها در پرتو اعتماد به خداوند
هر انسان عاقلى اگر اندکى بیندیشد، حتى اگر متدین و دیندار هم نباشد، مىفهمد که انباشت ثروت براى دیگران کار غیرعاقلانه است. اما مسائلى وجود دارد که تا انسان ایمان نداشته باشد و خداپرست نباشد، نمىتواند آنها را به درستى درک کند. انسان خداشناس در اثر توکل و تسلیم و راضى بودن به تدبیرات و تقدیرات الهى، به مقامات معنوى بسیار بلندى دست پیدا مىکند که مىتواند از فهم و درک آن مسائل برآید. ما در زندگى به طور طبیعى براى رفع نیاز خود - صرف نظر از معرفتى که به خداى متعال پیدا مىکنیم - به اسباب و وسایلى که در اختیار داریم مانند نیروى بدنى و فکرى خود، دوستان، پدر و مادر و خویشان خود اعتماد مىکنیم. اما تربیت دینى اینگونه نیست. دین انسان را به گونهاى پرورش مىدهد که هرگاه احساس نیاز کرد، ابتدا براى رفع نیاز خود متوجه خدا شود. هر چند اراده الهى بر این تعلق گرفته که در این عالم کارها از روى اسباب انجام بگیرد، اما فرق است میان اینکه انسان وسایل این دنیا را ابزار بداند یا تعیینکننده. انسانهایى که از تربیت دینى کاملى برخوردار نیستند، خود را صاحب تدبیر و وسایل دنیا را داراى قدرت تعیینکننده مىدانند. اما دین به انسان مىآموزد که همه چیز از آن خداست; یعنى وجود و بقا و تدبیر و تقدیر به دست اوست. اجازه تصرف ما تکوینا و تشریعا به دستخداست.
ما باید سعى کنیم این روحیه را در خود تقویت کنیم که اعتمادمان قبل از هر چیز به خدا باشد. البته این سخن بدین معنا نیست که هیچ کارى انجام ندهیم و از هیچ وسیلهاى استفاده نکنیم و به انزوا و خلوتى نشسته و انتظار داشته باشیم که خدا همه چیز را درست کند. بلکه سخن در این است که بدانیم رشته کار و اختیار عالم به دستخداست. خداوند عالم، بدون اسباب مادى هم مىتواند نیازهاى ما را برطرف کند، اما حکمت او اقتضا کرده که این اسباب در کار باشد و ما در معرض هزاران آزمایش و امتحان الهى قرار بگیریم تا زمینه رشد و تکامل معنوى ما فراهم شود. اگر این اسباب و آزمایشهاى الهى نبود، تکاملى هم در کار نبود; اگر ما کار نمىکردیم و روزى به دست نمىآوردیم، حلال و حرام، واجب و مستحبى مطرح نمىشد و لذا رشد و تکاملى هم براى انسان در کار نبود. تکامل انسان در اثر عمل به تکالیف است، زمینه تکلیف را همین کارهاى خوب و بد فراهم مىکند. باید این اسباب در کار باشند تا به تکامل برسیم، اما این اسباب و ابزار به تنهایى کارساز نیستند، بلکه فوق اینها دست دیگرى است که همه چیز در قبضه قدرت اوست. ما باید در هر حالى ابتدا توجه و اعتمادمان به او باشد، سپس سراغ اسباب برویم. معرفت ناب توحیدى و تربیت ناب دینى چنین نگرشى را اقتضا مىکند. چیزى که انسان را به تفکر و تلاش و فعالیت وا مىدارد، یا مربوط به دنیاستیا آخرت; سررشته و اختیار همه چیزهایى که ما براى دنیا و آخرت خود مىخواهیم، در دستخداست. کسانى که توجه قلبى و اعتمادشان به خدا باشد، خداوند کار آنها را آسان و مشکلات دنیا و آخرتشان را با تدبیر و تقدیر خودش حل مىکند; یعنى به جاى اینکه آنها به نیرو و تدبیر خودشان اتکا کنند و زحمتبسیاربکشند، خداکمکشان مىکند تا مشکلشان حل شود. این یک فضل مضاعف الهى است که شاملاینگونه افراد مىشود.
شایسته است همواره در موقع گرفتارى و مشکلات، آیه شریفه «الیس الله بکاف عبده. . » (زمر: 36) ; را به یاد بیاوریم که مىفرماید: آیا خدا براى بنده خود کافى نیست؟ کسى که خدا را دارد، به چه چیز دیگرى احتیاج دارد؟ توجه به این مطلب - که بزرگترین سرمایه مؤمن است - موجب مىشود که اعتقاد و اعتماد بیشترى به خدا پیدا کنیم. کسانى که از این نیروى معنوى برخوردار شوند، مشکلاتشان زودتر حل مىگردد.
متاسفانه در بسیارى از موارد، براى بسیارى اتفاق مىافتد که در گرفتارىها به جاى اعتماد و تکیه به نیروى لایزال الهى به چیزهاى دیگر اعتماد مىکنند. مثلا، پدرى که به مسافرت رفته و از همسر و فرزند بیمارش دور شده، مدام نگران حال فرزندش است. این شخص در منزل هم که بود این مشکلات را داشت، اما اکنون که در مسافرت است، مشکلش مضاعف شده است; چون از خانه و زندگى خود دور است. کسانى که براى انجام وظیفه - مثل حج و عبادت و سفر زیارتى واجب یا مستحب یا تبلیغ دین یا جهاد و مانند اینها - از خانه و کاشانه خود دور مىشوند، خواه ناخواه نگران خانواده و زن و فرزند خود هستند، اما این افراد اگر اعتماد به خدا داشته باشند، نگرانى آنها کم مىشود، بلکه اصلا نگرانى پیدا نمىکنند; چون مىدانند کسى بالاى سرشان هست که قدرت او، از خود او و از همه بیشتر است. خداوند، هرگز براى کمک، سفر یا حضر بودن ما را لحاظ نمىکند، اگر تقدیر الهى بر کمک باشد، حضور و غیاب ما بىوجه است و اگر هم تقدیر الهى بر عدم کمک باشد، حضور ما فایدهاى ندارد.
لزوم شکرگزارى و صبر در برابر نعمتها و بلایا
رویدادهایى که در این عالم پیش مىآید، از دو حالتخارج نیست: یا دلخواه و مطابق میل ما هستند و یا بر خلاف طبع و میل ما. سلامتى، رفاه، راحتى، آسایش، هواى خوب و چیزهایى از این قبیل که بر وفق مراد ما هستند، نعمتاند. از سوى دیگر، مریضى، فقر، گرفتارى، قرض و مانند آنها که موافق میل ما نیستند، بلا هستند. عالم دنیایى سرشار از این دو نوع حادثه است. کسى نیست که در زندگى هیچ امر خوشایندى نداشته باشد; یعنى هیچ نعمتى نداشته باشد، همچنین کسى هم نیست که هیچ مشکلى نداشته باشد:
«لقد خلقنا الانسان فى کبد» (بلد: 4)
زندگى انسان در این عالم توام با رنج و سختى است.
آموزهها و تربیت ناب دینى به ما مىآموزد که در برابر نعمتها شکرگزار باشیم، تا نعمتهاى الهى افزون شود و در برابر بلاها صبر پیشه کنیم تا اجر ما افزون گردد. انسان براى این که بتواند مسیر و راه صحیح را طى کند، باید این نکته را در نظر داشته باشد که اگر مشکلى برایش پیش مىآید، به دنبال آن راحتى و گشایشى است:
«فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا» (الشرح: 5 و 6) .
اگر انسان به این مساله توجه نداشته باشد، نه راحتى دنیا را دارد نه سعادت آخرت را. کسى که شکرگزار خدا نباشد، سعادت آخرت را نخواهد داشت، اگر بر بلاها نیز صبر نکند، زندگى را براى خودش سختتر مىکند; یعنى نه تنها مشکلات او حل نمىشود، بلکه این مشکلات مضاعف مىگردد. بنابراین، اگر ما راحتى و سعادت دنیا و آخرت را مىخواهیم، باید در مقابل سختىها و بلاها صبر کنیم. اگر این کار را نکنیم، انسان ناتوانى هستیم. و لذاست که حضرت به عبدالله ابن جندب و به همه مؤمنان سفارش اکید کرده و مىفرماید:
«و قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمة شکرا و لکل عسر یسرا»;
عاجز و ناتوان است کسى که براى هر بلایى صبرى مهیا نکند و براى هر نعمتى شکرى و براى هر سختى آسانى را.
ادامه دارد.
پىنوشت:
1- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، باب 24، ص 282