آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

در ادامه سلسله بحث‏هاى اخلاقى استاد مصباح یزدى، در این شماره نیز شرح بخش دیگرى از وصایاى امام جعفر صادق‏علیه السلام به عبدالله بن جندب را پى مى‏گیریم: «یا ابن جندب من حرم نفسه کسبه فانما یجمع لغیره و من اطاع هواه فقد اطاع عدوه و من یثق بالله یکفه ما اهمه من امر دنیاه و آخرته و یحفظ له ما غاب عنه و قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمة شکرا و لکل عسرا یسرا. » (1)
ضرورت هدفمند بودن کار و فعالیت انسان
اگر از دید مادى و دنیایى به تلاش روزمره زندگى انسانى نظرى افکنیم، مى‏بینیم هر کسى که تلاش مى‏کند، انتظار دارد که نتیجه آن را ببیند و از آن بهره‏مند شود. اما اگر کسى حاصل تلاش شبانه‏روزى خود را بدون دلیل، تحویل دیگرى دهد، کارى انجام داده که با هیچ منطقى - اعم از الهى و یا دنیوى و مادى - سازگار نیست. البته بحث ایثار، بحث دیگرى است; گاهى انسان تلاش مى‏کند و حاصل تلاش خود را به خاطر رضاى خدا و اجر اخروى یا دست کم براى ارضاى عاطفه انسانى خود، آن را در اختیار کسى که نیازمندتر است قرار مى‏دهد. چنین کارى مذموم و ناروا نیست. ولى متاسفانه انسان‏هایى را شاهدیم که بدون هدف و یا دلیلى موجه و قانع‏کننده، عملا دست‏رنج‏خود را در اختیار دیگران مى‏گذارند; یعنى با زحمت و مشقت‏سرمایه مى‏اندوزند، اما بدون این‏که خود از آن بهره‏اى ببرند، آن را - مثلا - براى ورثه باقى مى‏گذارند. مصداق بارز چنین انسان‏هایى، افراد بخیلى هستند که از شکم خود و زن و فرزندانشان کم مى‏گذارند و براى دیگران ذخیره مى‏کنند. این کار نه تنها ثوابى به دنبال نخواهد داشت، بلکه چه بسا نتایج‏سویى نیز بر آن مترتب باشد; زیرا ممکن است این ثروت به دست کسانى بیفتد که از آن سوء استفاده نمایند.
دسته دیگرى از انسان‏ها، افرادى هستند که فقط از روى هوا و هوس کار مى‏کنند; آن‏ها فکر مى‏کنند که به اختیار خودشان کار مى‏کنند و نفعى براى خودشان دارند، در صورتى که چشم و گوش بسته، در خدمت دشمن خود هستند. هواى نفس، دشمن درونى انسان است و عاملى است که انسان را از سعادت دنیا و آخرت محروم مى‏سازد. نفس انسانى بزرگ‏ترین دشمن انسان است که در درون خود اوست. کسانى که به دلخواه خودشان عمل مى‏کنند، در واقع اسیر هواى نفس خود هستند. این کار همانند این است که انسان امر و نهى دشمن خود را بدون چون و چرا اطاعت کند. به راستى چه کار احمقانه‏اى خواهد بود; کدام انسان عاقلى به دستورات دشمن‏اش بدون این‏که هیچ‏گونه دخل و تصرفى در آن‏ها بدهد عمل مى‏کند؟ توجه به این نکته موجب مى‏شود تا ما در مقابل هواى نفس خود بیش‏تر مقاومت کنیم و زندگى دنیوى و ابدى هر دو را به خطر نیندازیم و نیز زندگى جاودانه ابدى را به زندگى فانى و گذرا نفروشیم.
رفع اضطراب‏ها در پرتو اعتماد به خداوند
هر انسان عاقلى اگر اندکى بیندیشد، حتى اگر متدین و دیندار هم نباشد، مى‏فهمد که انباشت ثروت براى دیگران کار غیرعاقلانه است. اما مسائلى وجود دارد که تا انسان ایمان نداشته باشد و خداپرست نباشد، نمى‏تواند آن‏ها را به درستى درک کند. انسان خداشناس در اثر توکل و تسلیم و راضى بودن به تدبیرات و تقدیرات الهى، به مقامات معنوى بسیار بلندى دست پیدا مى‏کند که مى‏تواند از فهم و درک آن مسائل برآید. ما در زندگى به طور طبیعى براى رفع نیاز خود - صرف نظر از معرفتى که به خداى متعال پیدا مى‏کنیم - به اسباب و وسایلى که در اختیار داریم مانند نیروى بدنى و فکرى خود، دوستان، پدر و مادر و خویشان خود اعتماد مى‏کنیم. اما تربیت دینى این‏گونه نیست. دین انسان را به گونه‏اى پرورش مى‏دهد که هرگاه احساس نیاز کرد، ابتدا براى رفع نیاز خود متوجه خدا شود. هر چند اراده الهى بر این تعلق گرفته که در این عالم کارها از روى اسباب انجام بگیرد، اما فرق است میان این‏که انسان وسایل این دنیا را ابزار بداند یا تعیین‏کننده. انسان‏هایى که از تربیت دینى کاملى برخوردار نیستند، خود را صاحب تدبیر و وسایل دنیا را داراى قدرت تعیین‏کننده مى‏دانند. اما دین به انسان مى‏آموزد که همه چیز از آن خداست; یعنى وجود و بقا و تدبیر و تقدیر به دست اوست. اجازه تصرف ما تکوینا و تشریعا به دست‏خداست.
ما باید سعى کنیم این روحیه را در خود تقویت کنیم که اعتمادمان قبل از هر چیز به خدا باشد. البته این سخن بدین معنا نیست که هیچ کارى انجام ندهیم و از هیچ وسیله‏اى استفاده نکنیم و به انزوا و خلوتى نشسته و انتظار داشته باشیم که خدا همه چیز را درست کند. بلکه سخن در این است که بدانیم رشته کار و اختیار عالم به دست‏خداست. خداوند عالم، بدون اسباب مادى هم مى‏تواند نیازهاى ما را برطرف کند، اما حکمت او اقتضا کرده که این اسباب در کار باشد و ما در معرض هزاران آزمایش و امتحان الهى قرار بگیریم تا زمینه رشد و تکامل معنوى ما فراهم شود. اگر این اسباب و آزمایش‏هاى الهى نبود، تکاملى هم در کار نبود; اگر ما کار نمى‏کردیم و روزى به دست نمى‏آوردیم، حلال و حرام، واجب و مستحبى مطرح نمى‏شد و لذا رشد و تکاملى هم براى انسان در کار نبود. تکامل انسان در اثر عمل به تکالیف است، زمینه تکلیف را همین کارهاى خوب و بد فراهم مى‏کند. باید این اسباب در کار باشند تا به تکامل برسیم، اما این اسباب و ابزار به تنهایى کارساز نیستند، بلکه فوق این‏ها دست دیگرى است که همه چیز در قبضه قدرت اوست. ما باید در هر حالى ابتدا توجه و اعتمادمان به او باشد، سپس سراغ اسباب برویم. معرفت ناب توحیدى و تربیت ناب دینى چنین نگرشى را اقتضا مى‏کند. چیزى که انسان را به تفکر و تلاش و فعالیت وا مى‏دارد، یا مربوط به دنیاست‏یا آخرت; سررشته و اختیار همه چیزهایى که ما براى دنیا و آخرت خود مى‏خواهیم، در دست‏خداست. کسانى که توجه قلبى و اعتمادشان به خدا باشد، خداوند کار آن‏ها را آسان و مشکلات دنیا و آخرتشان را با تدبیر و تقدیر خودش حل مى‏کند; یعنى به جاى این‏که آن‏ها به نیرو و تدبیر خودشان اتکا کنند و زحمت‏بسیاربکشند، خداکمکشان مى‏کند تا مشکلشان حل شود. این یک فضل مضاعف الهى است که شامل‏این‏گونه افراد مى‏شود.
شایسته است همواره در موقع گرفتارى و مشکلات، آیه شریفه «الیس الله بکاف عبده. . » (زمر: 36) ; را به یاد بیاوریم که مى‏فرماید: آیا خدا براى بنده خود کافى نیست؟ کسى که خدا را دارد، به چه چیز دیگرى احتیاج دارد؟ توجه به این مطلب - که بزرگ‏ترین سرمایه مؤمن است - موجب مى‏شود که اعتقاد و اعتماد بیش‏ترى به خدا پیدا کنیم. کسانى که از این نیروى معنوى برخوردار شوند، مشکلاتشان زودتر حل مى‏گردد.
متاسفانه در بسیارى از موارد، براى بسیارى اتفاق مى‏افتد که در گرفتارى‏ها به جاى اعتماد و تکیه به نیروى لایزال الهى به چیزهاى دیگر اعتماد مى‏کنند. مثلا، پدرى که به مسافرت رفته و از همسر و فرزند بیمارش دور شده، مدام نگران حال فرزندش است. این شخص در منزل هم که بود این مشکلات را داشت، اما اکنون که در مسافرت است، مشکلش مضاعف شده است; چون از خانه و زندگى خود دور است. کسانى که براى انجام وظیفه - مثل حج و عبادت و سفر زیارتى واجب یا مستحب یا تبلیغ دین یا جهاد و مانند این‏ها - از خانه و کاشانه خود دور مى‏شوند، خواه ناخواه نگران خانواده و زن و فرزند خود هستند، اما این افراد اگر اعتماد به خدا داشته باشند، نگرانى آن‏ها کم مى‏شود، بلکه اصلا نگرانى پیدا نمى‏کنند; چون مى‏دانند کسى بالاى سرشان هست که قدرت او، از خود او و از همه بیش‏تر است. خداوند، هرگز براى کمک، سفر یا حضر بودن ما را لحاظ نمى‏کند، اگر تقدیر الهى بر کمک باشد، حضور و غیاب ما بى‏وجه است و اگر هم تقدیر الهى بر عدم کمک باشد، حضور ما فایده‏اى ندارد.
لزوم شکرگزارى و صبر در برابر نعمت‏ها و بلایا
رویدادهایى که در این عالم پیش مى‏آید، از دو حالت‏خارج نیست: یا دلخواه و مطابق میل ما هستند و یا بر خلاف طبع و میل ما. سلامتى، رفاه، راحتى، آسایش، هواى خوب و چیزهایى از این قبیل که بر وفق مراد ما هستند، نعمت‏اند. از سوى دیگر، مریضى، فقر، گرفتارى، قرض و مانند آن‏ها که موافق میل ما نیستند، بلا هستند. عالم دنیایى سرشار از این دو نوع حادثه است. کسى نیست که در زندگى هیچ امر خوشایندى نداشته باشد; یعنى هیچ نعمتى نداشته باشد، همچنین کسى هم نیست که هیچ مشکلى نداشته باشد:
«لقد خلقنا الانسان فى کبد» (بلد: 4)
زندگى انسان در این عالم توام با رنج و سختى است.
آموزه‏ها و تربیت ناب دینى به ما مى‏آموزد که در برابر نعمت‏ها شکرگزار باشیم، تا نعمت‏هاى الهى افزون شود و در برابر بلاها صبر پیشه کنیم تا اجر ما افزون گردد. انسان براى این که بتواند مسیر و راه صحیح را طى کند، باید این نکته را در نظر داشته باشد که اگر مشکلى برایش پیش مى‏آید، به دنبال آن راحتى و گشایشى است:
«فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا» (الشرح: 5 و 6) .
اگر انسان به این مساله توجه نداشته باشد، نه راحتى دنیا را دارد نه سعادت آخرت را. کسى که شکرگزار خدا نباشد، سعادت آخرت را نخواهد داشت، اگر بر بلاها نیز صبر نکند، زندگى را براى خودش سخت‏تر مى‏کند; یعنى نه تنها مشکلات او حل نمى‏شود، بلکه این مشکلات مضاعف مى‏گردد. بنابراین، اگر ما راحتى و سعادت دنیا و آخرت را مى‏خواهیم، باید در مقابل سختى‏ها و بلاها صبر کنیم. اگر این کار را نکنیم، انسان ناتوانى هستیم. و لذاست که حضرت به عبدالله ابن جندب و به همه مؤمنان سفارش اکید کرده و مى‏فرماید:
«و قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمة شکرا و لکل عسر یسرا»;
عاجز و ناتوان است کسى که براى هر بلایى صبرى مهیا نکند و براى هر نعمتى شکرى و براى هر سختى آسانى را.
ادامه دارد.
پى‏نوشت:
1- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، باب 24، ص 282

تبلیغات