آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

در ادامه سلسله بحث هاى اخلاقى استاد مصباح یزدى، در این شماره نیز شرح بخش دیگرى از وصایاى امام جعفر صادق(علیه السلام) به عبدالله بن جندب را پى مى گیریم:
«یاابن جندب ان احببت ان تجاور الجلیل فى داره و تسکن الفردوس فى جواره فلتهن علیک الدنیا واجعل الموت نصب عینک و لاتدخر شیئاً لغد واعلم ان لک ما قدمت و علیک ما اخرت.»1
درجات معرفت و همّت مؤمنان
مى دانیم که ایمان مراتبى دارد; معرفت افراد نسبت به حقایق دین متفاوت است، همّت افراد نیز ذاتاً با یکدیگر تفاوت دارد. ما براى نیل به هدف عالى و بلندى که به دنبال آن هستیم باید اولاً، آن هدف را درست بشناسیم و به وجود آن ایمان داشته باشیم و ثانیاً، همّت و تلاش لازم براى رسیدن به آن هدف بلند را نیز داشته باشیم. افرادى که معرفت و ایمانشان ضعیف است، در صورت تقویت معرفت خود، این آمادگى و همّت را پیدا خواهند کرد که با تلاش بیش تر به اهداف بلند خود نائل آیند. اما کسانى که همّتشان ضعیف است و حتى در امور دنیایى هم همّت بلندى ندارند ـ صرف نظر از این که امور دنیا نسبت به آخرت چه موقعیتى دارد ـ هر قدر هم که زمینه معرفت و ایمان برایشان فراهم باشد، هیچ گونه ترقى و پیشرفتى نخواهند داشت. به این افراد باید هشدار داد تا با تقویت همّت خود، براى رسیدن به اهداف عالیه، راه صحیح را انتخاب کنند. البته، مؤمنان، هم از نظر مرتبه ایمان و هم ازنظر همّت، با یکدیگر تفاوت هایى دارند.
در این بخش از روایت، امام صادق(علیه السلام)در مقام یک مربى مى خواهند با ایجاد انگیزه در شیعیان، همّت مؤمنان را تعالى بخشند; یعنى آن ها را متوجه این مسأله نمایند که فقط به فکر رهایى از عذاب جهنم نباشند، بلکه همّتشان بیش از این باشد. کسانى که به معاد ایمان دارند متوجه این نکته هستند که انجام بعضى از کارها موجب عذاب ابدى مى گردد، لذا سعى مى کنند آن گناهان را مرتکب نشوند تا ایمانشان محفوظ بماند. این افراد اگر عذاب هایى هم در عالم برزخ داشته باشند، نهایتاً به واسطه شفاعت هم که شده نجات پیدا مى کنند. این پایین ترین مرتبه ایمان است. ولى کسانى که از همّت بالاترى برخوردارند سعى مى کنند در این دنیا به گونه اى عمل نمایند که هم در موقع جان کندن، هم در شب اول قبر و هم در عالم برزخ مبتلا به عذاب نشوند. کسانى هم هستند که همّتشان از این هم بالاتر است; ایشان تنها به رهایى از عذاب و نجات از جهنم اکتفا نمى کنند، بلکه دلشان مى خواهد از مقامات عالى تر و درجات بلندترى در بهشت و نیز از نعمت هاى بیش ترى در آخرت بهره مند شوند. درجات بهشت بسیار زیاد است به گونه اى که قابل شمارش نیست. دربرخى از روایات، تعداد درجات بهشت برابر با تعداد آیات قرآن ذکر شده است; یعنى بیش از شش هزار درجه، البته به این بستگى دارد که فاصله درجات را چقدر حساب کنیم. از این رو، مؤمنان بهشتى هم، از نظر مقام و مرتبه تفاوت زیادى با یکدیگر دارند.
دسته آخر کسانى هستند که نه تنها به دنیا، بلکه به لذایذ و نعمت هاى بهشت هم پشت پا مى زنند. آن ها تنها دل به خدا مى دهند و رضایت او را مى طلبند; آن چنان محبت خدا در دلشان جاى گرفته است که جزرضایت اوبه چیزى نمى اندیشند. البته هیچ کس از عذاب خوشش نمى آید، همه مردم نعمت هاى بهشت را دوست دارند، ولى آن ها آن قدر معرفتشان بلند است و لذت لقاى الهى و رضوان الهى را مى دانند که هیچ چیز دیگرى برایشان ارزش ندارد. تمام همّ آن ها این است که بیش تر به خدا نزدیک شوند. تعبیرى هم که همسر فرعون در دعاى خود به کار مى برد و در قرآن نیز آمده است، اشاره به همین مطلب دارد. وقتى فرعون او را تهدید کرد که اگر دست از ایمان به حضرت موسى(علیه السلام) بر ندارد کشته خواهد شد، خطاب به خداوند عرض مى کند: «رب ابن لى عِندک بَیتاً فِى الجَنة» (تحریم: 11); پروردگارا براى من خانه اى در نزدیک خودت در بهشت قرار بده. او انواع شکنجه ها و سختى ها را به جان خرید براى این که ایمانش محفوظ بماند. او نجات از عذاب جهنم و یا بهره مندى از نعمت هاى بهشت را از خداوند درخواست نمى کند، بلکه به خدا مى گوید مى خواهم در جوار تو باشم; این همان مقام قُرب است. البته خدا جسم نیست که ـ العیاذ بالله ـ یک خانه جسمانى داشته باشد، ولى رابطه معنوى بنده عاشق با خدا مى تواند آن قدر زیاد باشد که مثل دو همسایه به یکدیگر نزدیک باشند.
همه انسان ها چنین همّتى ندارند که از همه چیز چشم بپوشند و وقتى هم دعا مى کنند بگویند خدایا من تنها قرب تو را مى خواهم و دوست دارم در جوار تو باشم. البته در جوار خدا بودن یعنى داشتن همه چیز، ولى توجه بنده عاشق اصلاً به آن ها نیست، بلکه فقط مى خواهد فاصله اى با خدا نداشته باشد; مثل عاشقى که براى رسیدن به محبوبش همه مشکلات و سختى ها را تحمل مى کند تا همیشه در کنار او باشد، او اصلاً متوجه نیست که در آن جا چه به او مى گذرد; زیرا همین که به محبوبش نزدیک باشد، همه چیز برایش فراهم است. البته براى رسیدن به این مقام، همّتى بلند لازم است تا آدمى به جاى این که تمام توجه اش معطوف به رهایى از عذاب الهى و آتش جهنم و رسیدن به نعمت هاى بهشتى از قبیل حورالعین و قصرهاى مجلل و غذاهاى لذیذ و مانند آن باشد، توجه اش به این باشد که آیا به خدا نزدیک است یا خیر.
راه رسیدن به مقام قرب خدا
اگر در میان مؤمنان کسانى به این همّت بلند دست یافتند که تنها توجهشان به قرب خدا باشد، باید آن چنان معرفت خدا و محبت او در دلشان ریشه بدواند که رضوان او را بر هر چیزى مقدم بدارند. لازمه رسیدن به چنین مقامى، فراهم نمودن مقدمات آن در همین دنیاست; زیرا از این دنیا که رفتند دیگر نمى توانند کارى انجام دهند که به خدا نزدیک شوند. به دیگر سخن، همان گونه که باید براى نجات از عذاب جهنم و بهره مندى از نعمت هاى بهشتى، در همین دنیا تلاش کرد، کسى هم که جوار خدا را مى خواهد باید مقدماتش را در همین دنیا فراهم کند. جاذبه هاى دنیا، هوا و هوس ها و غرایز انسانى ممکن است ما را از آن هدف اصلى دور سازد و موجب شود تا براى رسیدن به آن آرمان بلند کم تر تلاش کنیم. ما بسیارى از اوقات فراموش مى کنیم که دنبال چه هستیم و مى خواهیم به چه مقامى برسیم، اما کسانى که داراى همّت بلندى هستند به وجود چنین مقامى آگاه اند و دلشان مى خواهد به آن مقام برسند، اما نمى دانند در این راه چگونه باید با مشکلات مقابله کنند و موانع را از سر راه بردارند. آن ها نمى دانند که چه کارهایى باید انجام دهند تا بهتر و زودتر به این مقام دست یابند.
مخاطبان حضرت در این بخش از روایت، افرادى اند که همّتشان ضعیف است و یا در صورت داشتن همّت بلند، راه رسیدن به هدف را نمى دانند. حضرت به عبدالله بن جندب مى فرمایند: اگر مى خواهى با خداى صاحب جلالت مجاورت و همسایگى داشته باشى; یعنى آن قدر اوج بگیرى که در میان مخلوقات، نسبتت به خدا از همه بیش تر باشد و از مراتب پست حیوانى و شیطانى دور شوى و در میان مؤمنان هم ترقى و تعالى پیدا کنى و در مقامى قرار بگیرى که بعد از آن دیگر مقام مخلوقات نیست، بلکه مقام خداست، باید کارى کنى که دنیا در نظرت خوار باشد: «یا ابن جندب ان احببت ان تجاور الجلیل فى داره و تسکن الفردوس فى جواره فلتهن علیک الدنیا.» حضرت در این فراز از سخنان خود، با بیان یک توصیه کلى اخلاقى مى فرمایند آنچه موجب مى شود که نتوانى این راه را طى کنى این است که دنیا در نظرت بزرگ است، وقتى توجه ات به دنیا جلب مى شود و دل به آن مى سپارى، دیگر دلت سراغ خدا نمى رود و نمى توانى آن هدف را در دل خودت زنده نگه دارى. هر چه زرق و برق دنیا بیش تر در چشم تو جلوه کند، از آن مقام دورتر مى شوى; زیرا توجه ات معطوف به آن مى شود. توجه انسان به هر چیزى که معطوف شد، براى همان کار مى کند و به مسائل دیگر توجه نمى کند. جاذبه هاى دنیا مانع از تلاش ما براى رسیدن به مقامات عالى ایمان مى شود; چون چشم و گوش ما را به دنبال خود مى کشاند و وقتى دل به سراغ دنیا رفت، دیگر جایى براى محبت خدا در آن باقى نمى ماند.
یاد مرگ و ذخیره براى آخرت
شاید خطبه اى از نهج البلاغه را نتوان یافت که در آن اشاره اى به پستى دنیا نشده باشد، اما بعضى جاها تعبیرات بسیار کوبنده اى نسبت به دنیا دارد که براى شنوندگان و دوستان حضرت بسیار ارزنده است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکى از خطبه هاى خود، بى مقدارى و زودگذرى دنیا را به رطوبت باقى مانده از ظرف آبى تشبیه مى کنند که آب آن را خالى کرده باشند; مگر در چنین ظرفى چقدر آب مى ماند که
انسان براى رفع تشنگى خود به آن توجه کند؟ در دنیا نیز همین اندازه چیز وجود دارد. حضرت در جایى دیگر، درباره پستى و بى ارزشى دنیا مى فرمایند: دنیا در نظر من از آب بینى بز زکامى هم کم اهمیت تر است. از این تعبیر رساتر، کلامى است که در خطبه اى دیگر بیان فرمودند: دنیا مثل استخوان پوسیده خوک مرده است که در دست شخص مبتلا به مرض جذام باشد. اشخاصى که مبتلا به این مرض مى گردند آن قدر زشت مى شوند که کسى رغبت نمى کند به آن ها نگاه کند. حالا تصور کنید اگر در دست چنین فردى با آن قیافه وحشتناک ـ که انسان حتى رغبت نمى کند یک شاخه گل هم از او بگیرد ـ استخوان پوسیده خوک مرده اى ـ که زنده آن هم زشت و پلید است و گوشتش نیز حرام و نجس ـ باشد، آیا انسان رغبت مى کند براى گرفتن آن به سراغ او برود؟ دنیا باید در نظر مؤمن این گونه باشد; یعنى باید آن قدر معرفت داشته باشد که بداند دلبستگى به دنیا او را از هدفش دور مى کند. البته این سخن بدین معنا نیست که انسان از فعالیت ها و انجام وظایف فردى و اجتماعى که در دنیا دارد صرف نظر کند. انجام تکلیف یک بحث دیگرى است، صحبت سر بینش و نگرش است. گاهى بر انسان واجب مى شود که استخوان خوکى را هم بردارد، اما سخن در این است که انسان باید دنیا را در مقام مقایسه با آخرت، مقامات معنوى و قرب خدا چگونه ببیند. براى این که زیبایى هاى دنیا و به طور کلى غرایز ما موجب بى توجهى به آخرت و مقامات معنوى نگردد، همیشه باید یاد مرگ باشیم; یاد مرگ ارزش دنیا را در نظر انسان کم مى کند و او را از فریب هاى شیطانى و زرق و برق هاى دنیا محفوظ نگه مى دارد. حضرت مى فرمایند: «واجعل الموت نصب عینک»; همیشه به یاد مرگ باش، طورى که همیشه مرگ جلو چشمت باشد. بینش ما نسبت به دنیا باید به گونه اى باشد که توجه بیش ترى به مرگ و عالم آخرت داشته باشیم. ما تنها در صورتى مى توانیم خود را از چنگال دنیا نجات دهیم که آرزوهایمان را نسبت به آینده کم کنیم و به فکر لذت هاى دنیایى نباشیم; تنها به فکر رفع نیاز امروزمان آن هم از راه مشروع باشیم وبراى فردایمان که نمى دانیم زنده هستیم یا نه و نسبت به آن تکلیفى نداریم، بى جهت فکرخودرامشغول نکنیم; زیرا اگر تکلیفى نسبت به آینده داشته باشیم، مربوط به آخرت است وآخرت خواهى مسأله دیگرى است. حرص به دنیا و ذخیره کردن براى آینده اى که معلوم نیست آن را درک کنیم، موجب مى شود که ما بیش تر دنیا زده شویم. انسان باید با این گرایش مبارزه کند و سعى نماید چیزى را براى فردایش نگه ندارد، اگر هم چیزى از زندگى اش زیاد آمد آن را انفاق کند. البته کسانى هستند که از این مقام گذشته اند و امروز وفرداى دنیابرایشان تفاوتى نمى کند. اما براى کسانى که در ابتداى راه هستند، مبارزه با دنیازدگى باید جزو برنامه هاى زندگى آن ها باشد; مثلاً ما باید تمرین کنیم که اگر پولى از زندگى مان زیاد آمد براى سال آینده و سال هاى بعد نگه نداریم، بلکه سعى کنیم آن را در همان سال مصرف کنیم و اگرنیازى نداریم، در راه خدا انفاق نماییم.
البته ممکن است براى کسانى که از مراتب ایمان و معرفت بالایى برخوردارند راحت تر باشد که مایحتاج سال خود را یک جا تهیه و ذخیره نمایند. حضرت سلمان(رضی الله عنه) جزو این دسته از افراد بود و امروز و فرداى دنیا برایش تفاوتى نمى کرد. این غیر از حرص بر دنیاست; چون ایمانى که سلمان(رضی الله عنه)داشت با ایمان ما قابل مقایسه نیست و اصلاً شاید انگیزه هاى الهى برترى از این کار داشته است. ولى ما که مى خواهیم تمرین نماییم تا به دنیا دلبستگى پیدا نکنیم، بهتر است که به فکر ذخیره براى آینده نباشیم و این روحیه را از خود دور کنیم. به عکس، ما باید این روحیه را در خودمان تقویت کنیم که اگر چیزى از زندگى مان زیاد آمد، آن را در راه خدا مصرف نماییم. بر خلاف نظر بعضى ها که فکر مى کنند بذل و بخشش و انفاق موجب از بین رفتن مال و سرمایه مى شود و فقط آنچه ذخیره شود حفظ مى گردد، حضرت مى فرمایند: آنچه در دنیا بماند براى تو نفعى ندارد، بلکه مال تو چیزى است که براى آخرت خود ذخیره مى کنى: «و لاتدخر شیئاً لغد واعلم ان لک ما قدمت و علیک ما اخرت.» اموالى که انسان ذخیره مى کند و آن را بعد از مرگش، در این جهان باقى مى گذارد، نه تنها سودى برایش نخواهد داشت، بلکه اگر آن ها از حقوق مردم باشد، گناهش براى او باقى مى ماند.
از خداوند عالم مى خواهیم ایمان و معرفت ما را کامل و توفیق عمل به دستور اهل بیت(علیهم السلام) رابه همه ماعنایت فرماید.
ادامه دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها
1ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 87، باب 24، ص 281

تبلیغات