جنبه هاى مهم شخصیت نوجوان
آرشیو
چکیده
متن
چکیده: دوره نوجوانى از مهم ترین و حساس ترین دوره هاى زندگى انسان به شمار مى رود; زیرا در این دوره نوجوان به دنبال یافتن هویت خویش، در مسیر شکل دادن به شخصیتى متکى به خود گام برمى دارد. سؤالات متعددى نیز در ذهن نوجوان نقش مى بندد که چنانچه نتواند پاسخى مناسب براى آن ها بیابد، چه بسا ممکن است شخصیتى متزلزل و احیاناً دوگانه پیدا کند. بنابراین، شناخت جنبه هاى مهم جسمانى، روانى، اجتماعى، عقلانى و اخلاقى نوجوانان این توانایى را به نوجوان و اطرافیان او مى دهد تا شیوه صحیح برخورد با تغییرات جسمى ـ روانى به وجود آمده را بدانند و تا حدى از بروز ناسازگارى هاى خاص این دوران جلوگیرى نمایند. این مقاله، نیم نگاهى به جنبه هاى مهم شخصیت نوجوانان انداخته است.
مقدمه
دوره نوجوانى هم زمان است با دوره بلوغ; یکى از بحرانى ترین دوره هاى زندگى. در دروه بلوغ، تغییرات گوناگونى در ابعاد شخصیتى نوجوان رخ مى دهد که هر کدام به نوعى مى تواند بر او اثر بگذارد و حتى گاهى شخصیّت او را دگرگون سازد. این نبشتار، به برخى از این جنبه ها اشاره دارد. اما پیش از ورود به اصل بحث، توجه به چند نکته لازم است:
1ـ بحران بلوغ: فرایند بلوغ یکى از بحرانى ترین دوره هاى زندگى هر فرد است. استانلى هال، (Hall, Stanly) که به پدر روان شناسى بلوغ معروف است، این مرحله را «دوران طوفان و فشار» مى نامد. نوجوان دراین دوره،تمایلاتوخواهش هاى متضادى دارد; مثلاً با این که مى خواهد با دوستان باشد، به تنهایى نیزعلاقه مند است.1
روسو دوره بلوغ را تولّد مجدّد مى داند. او مى گوید: وقتى فرد به دوره بلوغ مى رسد مثل این است که فرد دیگرى با خصوصیات بدنى و روانى متفاوتى در وى به وجود آمده است.2
در هفت سال سوّم زندگى که دوران بلوغ و جوانى است، تحولات سریعى در جسم و جان نوجوان پدیدار مى گردد و در مدّت کوتاهى اندام و افکارش به کلّى تغییر مى کند.3 دوره نوجوانى و بلوغ به سنین بین 12 تا 18 سالگى اطلاق مى شود. این دوره یکى از بحرانى ترین دوره هاست. گاهى گذشتن از مرز کودکى و رسیدن به قلمرو بلوغ با نابسامانى هاى فراوانى همراه است. در این دوره، نوجوان نه دیگر کودک به حساب مى آید و نه هنوز به درستى بالغ گردیده است. وى در مرز بین این دو مرحله (کودکى و بزرگ سالى) قرار مى گیرد و با فشارها و انتظارات خاص هر دوره رو به رو مى شود; از سویى، اگر کار کودکانه بکند او را ملامت مى کنند که بزرگ شده است و این کار در شأن او نیست و از سوى دیگر، معمولاً با او مانند بزرگ سالان رفتارنمى شود. در زندگى، نقش کودک و بزرگ سال، هر کدام مشخص است و مى دانند چه کارى باید انجام دهند، ولى نوجوان در وضع روحى مبهم و پیچیده اى به سر مى برد; او به درستى نمى داند چه باید بکند.
2ـ تعریف بلوغ و نوجوانى: کلمه «بلوغ» یا (Puberty) ممکن است به چند صورت تعریف شود:
الف. بلوغ جنسى: بلوغ به این معنا یعنى رسیدن به سن تولید مثل و شهوت جنسى که سنین آن در بین ملل و افراد گوناگون بر حسب نژاد، مناطق جغرافیایى و آب و هوایى متفاوت است و معمولاً بین سنین 12 ـ 18 سالگى واقع مى شود.
ب. بلوغ جسمى (فیزیولوژیک): بلوغ به این معنا همان آخرین حدّ رشد اندام ها است که زمان آن از یک سو، به نژاد فرد بستگى دارد واز سوى دیگر، به قوانین رشد و نموّ هر یک از اعضا. در این زمینه، تن کردشناسان (فیزیولوژیست ها) و روان شناسان به این نتیجه رسیده اند که اندام هاى انسان تا پنج سال اول زندگى به طور سریع رشد مى کند و سپس رشد آن تا سنین 12، 13 سالگى به کندى مى گراید، در دوره نوجوانى سرعت رشد دوباره افزایش مى یابد و در فواصل بین 18 ـ 25 سالگى جسم به حدّ کمال خود مى رسد و رشدش نیز متوقف مى گردد. لازم به ذکر است که تمام قسمت هاى بدن در دوره رشد به یک میزان رشد نمى کند، بلکه بعضى از اعضا رشد بیش ترى دارند، چنانچه مشهور است که «نوجوان شلوارش یک سال زودتر از کتش کوچک مى شود.»
ج. بلوغ شرعى: سن تکلیف در کشورهاى گوناگون بر اساس اعتقاداتى که دارند فرق مى کند; مثلاً اسلام سن 9 سالگى را براى دختران و 15 سال را براى پسران سن بلوغ مى داند.4 البته بعضى از فِرَق اسلامى در سن بلوغ با شیعه فرق دارند; مثلاً فقه حنفى براى دخترسن17 سالگى و براى پسر سن 18 و 19 سالگى را سن بلوغ مى داند و فقه مالکى بلوغ را وابسته به سن نمى داند.
د. بلوغ عرفى (سن قانونى): قوانین مدنى کشورها اغلب دو یا سه سال دیرتر از دستورات شرعى نوجوانان را بالغ و مسؤول رفتار خود مى داند.
هـ. بلوغ روانى (بلوغ شخصیّت): بلوغ روانى داراى جنبه هاى گوناگونى از قبیل پختگى، هوش، درک مفاهیم اخلاقى، نقطه اوج حافظه، کمال اراده، انفعالات و سایرخصوصیات ذهنى است که در صورت هماهنگى، تعادل فرد را به وجود مى آورد و در صورت ناهماهنگى، موجب رفتار غیر عادى یا بى تعادلى روانى مى شود.
با توجه به تعاریف ارائه شده، بلوغ داراى معانى متفاوتى است، اما منظور روان شناسان ازآن، بیش ترتغییرات بدنى (جسمى و جنسى) مى باشد. آنان مراد خود را از دیگر موارد بلوغ با پسوند مى آورند; مثل بلوغ روانى، بلوغ شرعى و بلوغ عرفى و... .
3ـ نوجوانى: اصطلاح «نوجوانى» (Adolesence) در مقایسه با کلمه «بلوغ» معناى وسیع ترى دارد و دوران مهمى از زندگى انسان را شامل مى شود. سنین بین 12 ـ 18 سالگى، که سنین نوجوانى است، خود به سه قسم مى شود: الف. مرحله پیش از بلوغ: ورود تدریجى کودک به مرحله بلوغ; ب. مرحله بلوغ: ظهور معیارهاى بلوغ جنسى مثل عادات ماهیانه و احتلام; ج. مرحله پس از بلوغ: رشد صفات ثانویه جنسى.
الف. اهمیت نوجوانى از دیدگاه دانشمندان: افلاطون این دوره را دوره شراب زدگى روان مى داند که احساسات و عواطف بر افکار فرد چیره مى شود.
روسو مى گوید: نوجوانى توّلد ثانوى است. استانلى هال معتقد است نوجوانى دوره طوفان و فشار بوده و نوجوانى یک جهش ناگهانى است.
کورت لوین آلمانى هم اعتقاد دارد که کودک و بزرگ سال، هر کدام یک نوبت، بار کودکى و بزرگ سالى را بر دوش مى کشند، ولى نوجوان مجبور است یکجا بار هر دو را بر دوش بکشد; زیرا متعلق به هر دو مى باشد.5
ب. اهمیت نوجوانى از نظر اسلام: اسلام این موضوع را از دو جنبه مثبت و منفى مدّ نظر قرار داده است: در جنبه مثبت، به نظر اسلام، نوجوانى دوره قوّت و توانایى است که در بین دو دوره ضعف و ناتوانى (کودکى و پیرى) قرار گرفته: «اللّهُ الذّى خَلقکُم مِن ضعف ثُمَّ جَعل مِن بعدِ ضعف قوّةً ثُمَّ جَعَل مِن بعدِ قوّة ضعفاً و شیبةً یَخلُق ما یشاءُ و هو العلیمُ القَدیرُ.» (روم: 54)
اولیاى اسلام نیز نوجوانى را یکى از نعمت هاى پر ارج الهى و از سرمایه هاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناخته اند:
ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «اُوصیکم بِالشُّبّانِ خیراً فاِنّهم اَرقّ افَئدةً اِنّ اللّهَ بَعَثَنی بَشیراً و نَذیراً فَحالَفنی الشُّبّانُ و خالفنى الشّیوخُ.»6
ـ قال على(علیه السلام): «شیئان لایُعرف فَضلهما اِلاّ مَنْ فَقَدهما الشّبابُ و العافیة.»7
در جنبه منفى، اولیاى الهى از این دوره به دوره جنون و مستى تعبیر کرده اند:
ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «الشّبابُ شعبةٌ مِن الجنونِ.»8
ـ قال على(علیه السلام): «اصنافُ السُّکرِ اربعةٌ: سُکرُ الشّبابِ، سُکرُالمالِ، سُکرُالنَّوم و سُکر المُلک.»9
اینک پس از بیان مقدمه، به اصل بحث با عنوان ویژگى هاى مهم نوجوان مى پردازیم:
1ـ بلوغ یا رشد جسمى
یکى از جنبه هاى مهم و مؤثر در شخصیّت نوجوان بلوغ است. در زمینه تحول بلوغ، دو جریان فکرى وجود دارد:
گزل (Gesel) مى گوید: بلوغ رشد مداوم و پیوسته اى است که از کودکى شروع و بدون انقطاع ادامه مى یابد که گاهى سریع و گاهى کند است و نمى توان براى آن خصوصیّات و ساختمان معیّنى ذکر کرد و آن را داراى مراحلى دانست.
پیاژه (Piaget) و والون (Wallon)معتقدند: رشد متشکل از مراحل ودوره هاى متفاوتى است وهرمرحله
ساخت ذهنى مربوط به خود را دارد و بهّ دلیل همین ساخت، هر مرحله از سایر مراحل جدا و مجزّا است; مثلاً، دوره نوجوانى دوره آشوب درونى و انقلاب شخصیّتى است، در حالى که دوره کودکى دوره آرامش و سکون است ورشدآن آهنگ یک نواختى دارد. دوران بلوغ که بابحران مواجه مى شود، تغییراتى در کل شخصیت فرد ایجاد مى کند.10
در آغاز نوجوانى، کودکان بیش تر به دوره سریعى از رشد جسمانى (جهش) گام مى گذارند و صفات ثانویه جنسى در آن ها بروز مى کند. این تغییرات در دوره اى تقریباً دو ساله رخ مى دهد و با بلوغ جنسى به اوج خود مى رسد. نشانه بلوغ شروع قاعدگى در دختران و احتلام در پسران مى باشد که معمولاً در دختران از سن 9 ـ 12 سالگى و در پسران دو سال دیرتر ظهور مى یابد. تا سنین 11 سالگى متوسّط قد و وزن دختر و پسر یکسان است و از آن پس دختران پیشى مى گیرند و پس از دو سال، پسران جلو مى افتند و تا آخر عمر این روند ادامه دارد. البته تفاوت هاى فردى را نباید از نظر دور داشت، چه بسا بعضى از پسران زودتر از دختران بالغ شوند. آب و هوا و مناطق جغرافیایى و نوع تغذیه در سرعت بلوغ اثر مى گذارد.
انواع تغییراتى که با شروع دوره نوجوانى رخ مى دهد عبارت است از:
الف. تغییر در اندازه بدن: در دوران 3 تا 4 ساله بلوغ، قریب 20 ـ 30 کیلو گرم به وزن و 20 ـ 30 سانتى متر به قد نوجوان اضافه مى گردد. در این دوران به طور کلى، هم اعضاى بیرونى متحول و دست خوش تغییر مى گردد و هم اعضاى درونى.
ب. رشدصفات اولیه جنسى: اندام هاى جنسى که وظیفه تولید مثل را بر عهده دارند دراین دوره رشد مى کنند. این تغییرات بر اثر فعالیت غدد هیپوفیز، آدرنال (فوق کلیوى) و غدد جنسى به وجود مى آید.
ج. رشد صفات ثانویه جنسى: از هنگام بلوغ تفاوت هاى دختر و پسر کاملاً آشکار مى گردد و هر قدر بلوغ بیش تر پیشرفت کند این تفاوت ها بیش تر مى شود. این صفات عبارت اند از: رشد عمومى مو در بدن، تغییرات پوستى، فعالیت بیش تر غدد چربى، تغییرات صدا که به صورت صداى زیر در دختران و صداى بم در پسران ظاهر مى گردد.
به طور خلاصه مى توان گفت: نوجوان، چه بخواهد و چه نخواهد، این تغییرات در بدن او رخ مى دهد که هر کدام به نوبه خود، شخصیت او را متأثر مى کند. هرگونه برداشت غلط و اطلاع نادرست و ناقص از این تغییرات مى تواند ضربات جبران ناپذیر را بر نوجوان وارد سازد. بنابراین، والدین موظف اند کودکان خود را از وجود این گونه تغییرات آگاه کنند.
دبس(Debesse)مى گوید:مادربایددختر خود راازوقوع عادات ماهیانه مطّلع سازد; نباید صبر کند تا او به طور معمول، به سن عادات ماهیانه برسد و از این مرحله اطلاعات روشنى نداشته باشد.11
والون (Wallon) مى گوید: والدین موظف اند پسران را نیز براى ظهور آثار ناشى از بلوغ مهیّا سازند. جوانى که اطلاع قبلى از تحوّل بلوغ نداشته باشد و تنها شایعات و کنایات مبهمى در این باره شنیده باشد نه تنها آشفته و پریشان مى گردد، بلکه غالباً وحشت مى کند. گاهى سکوت والدین در این موارد، منجر به سلب اعتماد و اطمینان نوجوانان از والدین مى شود و براى کسب اطلاع، سراغ منابع اطلاعاتى ناقص (دوستان و کتاب ها) مى رود که گاهى او را با مشکلات جسمى و روانى مواجه مى کنند.12
روان شناسى خطرهاى بلوغ
الف ـ خودپندارى نامساعد: معمولاًنوجوانان این دوره را با خودپندارى نامساعد سپرى مى کنند; زیرا نسبت به خود، نظر مثبت دارند، ولى به دلیل آن که محیط اجتماعى با آن ها برخورد مناسب ندارد، آن ها را تحقیر مى کند و مرتب تغییرات بدنى شان را به تمسخر مى گیرد، نوجوانان از هرگونه تشویق و تمجیدى محروم مى شوند و این به تدریج، سبب لطمه دیدن آن ها و خودپندارى شان مى شود و در این صورت، نسبت به خود نظر منفى پیدا مى کنند و عزّت نفس خود را از دست مى دهند.
ب ـ شکست و ناکامى: رشد سریع بدنى در دوره نوجوانى با کمبود نیرو همراه مى شود که در نتیجه به کاهش میزان کار و پیدایش ملالت و خستگى نسبت به هرگونه فعالیت که مستلزم تلاش است، منجر خواهد شد.
ج ـ آماده نبودن براى تغییرات بلوغ: کمتر نوجوانى است که تغییرات دوران بلوغ را از قبل شناخته باشد و چون اطلاع ندارد و یاازنظر روان شناختى آماده این تغییرات نیست،ممکن است ضربه ببیندوگرایش هاى نامساعدى نسبت به این گونه تغییرات پیدا کند. دلیل این موضوع گاهى مربوط به والدین است و گاهى مربوط به مدرسه که سؤال از این مسائل را براى نوجوان قبیح مى دانند. متأسفانه حتى گاهى مربیان بهداشت نیزتوجهى به این مسائل ندارند.
د ـ انحراف در نضج و نمو جنسى: ممکن است بلوغ به شکل زودرس ویا دیررس ظاهر شودکه درهردوصورت، موجب نگرانى و ناراحتى نوجوان مى شود; زیرا به پذیرش اجتماعى اولطمه مى زند و منجر به طرد یاکناره گیرى اوازهم سالان مى گردد.13
تغییرات همگانى دوران بلوغ
الف ـ انزواطلبى: نوجوان با رسیدن به بلوغ، از خانواده و هم سالان منزوى مى شود و بیش تر اوقات با آن ها نزاع دارد و به این مى اندیشد که چرا اطرافیان او را درک نمى کنند.
ب ـ خستگى و ملامت: نوجوان از مدرسه و فعالیت هاى اجتماعى و زندگى ـ به طور کلّى ـ خسته و ملول مى شود و در نتیجه، تا مى تواند کم کارى مى کند; مثلاً بعضى از آن هامى گویند:ذهنم نمى کشد درس بخوانم.
ج ـ تعارض و ستیزه جویى اجتماعى: نوجوان غالباً ناهمکار، ناموافق و متعارض یا ستیزه جو مى شود و به تدریج، با پیشرفت بلوغ، این حالت کاهش مى یابد و نوجوان به دوستى و همکارى و آزادمنشى علاقه مند مى گردد.
د ـ احساسات تند و بدخلقى: قهر، خشم، میل به فریاد زدن و مانند آن ازخصایص این دوره است. نوجوانى باغم،اضطراب وزودرنجى همراه است و نوجوان با بهانه هاى کوچکى مثل نوع غذا، ساعت خواب و نحوه رفتار دیگران پرخاشگرى مى کند و فریاد مى زند.
هــ فقدان اعتماد به نفس: در حال بلوغ، نوجوان اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد، نسبت به خود بى اعتماد مى شود و از شکست مى ترسد. دلیل این موضوع ضعف مقاومت بدن و انتقاد مدام بزرگ سالان است. بنابراین، بیش تر پسران و دختران این دوره را با ابتلا به عقده حقارت پشت سر مى گذارند.
و ـ حیا و عفت افراطى: گاهى تغییرات دوران بلوغ سبب مى شود بعضى از نوجوانان حیا و عفت افراطى پیدا کنند; زیرا از این مى ترسد که دیگران متوجه تغییرات بدنى او شوند و نظر نامساعد نسبت به او پیدا کنند.14 یکى از علایم علاقه نوجوان به جنس مخالف نیز همین حیا و عفت دانسته شده است که وقتى به جنس مخالف مى رسد سر به زیر مى اندازد.
رشد جنسى
در وجود انسان، دو غریزه جنسى و قدرت وجود دارد که مهار آن ها نقش مهمى در سعادت بشر دارد. غریزه جنسى جاذبه قوى و کشش نیرومندى دارد که زن و مرد را به سوى ارضا سوق مى دهد. از این رو، از آن به آتش شهوت تعبیر شده است.
روابط جنسى در تمام زمان ها مورد گفت وگو و بحث در محافل دینى مى باشد و درباره آن تاکنون نظریات افراطى، تفریطى و معتدلى ارائه شده است که هر نظریه طرف دارانى دارد و سعادت فرد را در عمل بر طبق آن مى شناسد:
1ـ تفریط گرایى: برخى مسیحیان و پیروان کلیسا و برخى از مذاهب و بعضى از علماى اخلاق و فلاسفه در این دسته اند. آنها آمیزش جنسى راعملى پلید و حیوانى مى دانند و از این رو، برخى از کشیشان ازدواج نمى نمایند و با سخت گیرى غریزه جنسى را سرکوب مى کنند. اینان خود را از لذایذ طبیعى محروم مى سازند.
2ـ افراط گرایى: طرف داران آزادى غرایز مثل فروید و پیروانش در این زمینه راه افراط رفته اند. نظریه آن ها بر پایه اصالت لذّت استوار است و سعادت انسان را در ارضاى بى چون و چرا و بى قید و شرط غریزه جنسى مى دانند. این نظریه در غرب، مفاسد بسیارى به بار آورده است.15
3ـ اعتدال: اسلام غریزه جنسى را نه خودسرانه و آزادگذاشته و نه آن را سرکوب کرده است، بلکه براى آن حدودى را در نظر گرفته است. پایه گذاران روش اعتدال در درجه اوّل پیامبران و امامان(علیهم السلام)هستند که هم مردم را به ازدواج تشویق مى کنند تا غریزه جنسى به صورت سالم ارضا شود و هم انسان را از هرگونه لاابالى گرى و انحراف جنسى منع مى کنند.
نظریه افراطى فروید: فروید به دو غریزه حیات و مرگ قایل بود و در غریزه حیات، دو غریزه حبّ ذات و نیروى جنسى را مهم مى دانست. او سایر غرایز را شاخ و برگ این دو غریزه مى شمرد. وى در سخنانش، شعاع غریزه جنسى راگسترش داده و مسأله جنسیت را، که پایه اساسى مکتب اوست، به معناى وسیعى تفسیر نموده و در نتیجه، بسیارى از فطریات و غرایز انسان را از مشتقات غریزه جنسى ذکر کرده بود.
فروید غریزه جنسى را پایه اصلى تمدن فرهنگ مى دانست و تلاش مى کرد مسائل جامعه شناختى و تاریخى را از این راه حل نماید. او مى گفت: غریزه جنسى، که در هر کسى وجود دارد، انسان را تحریک مى کند که ارضا شود و جوانى که در اجتماع و محیطى زندگى مى کند که موانعى از قبیل تعالیم مذهبى، اخلاق و قوانین و آداب و رسوم اجازه ارضاى خودسرانه این غریزه را به او نمى دهد یا خود او مقیّد به رعایت اصول و قوانین است، در این صورت، غرایز او واپس زده شده و وارد ذهن ناهشیارش مى شود. این غرایز واپس زده روى هم متراکم مى گردد و به تدریج، موجب بیمارى هاى روحى و عصبى مى شود. گاهى این تعارضات چنان شدید است که توازن و تعادل فرد را زایل مى گرداند وبه صورت بیمارى بروز مى کند.
اگرچه برخى از دانشمندان یکى از علل بیمارى هاى روحى را ناکامى هاى جنسى و امیال واپس زده شده مى دانند، ولى فروید تنها علت بیمارى روانى را شکست در امیال جنسى مى شمرد. فروید گفت: هر گاه پزشکى با بیمار روحى مواجه شود، به طور حتم، مى تواند بگوید مشکلى در غریزه جنسى او رخ داده است.
نظریه فروید به دلیل زرق و برقى که از خود ارائه داده بود و نیز در بستر تفریط کارى هاى پیشین کلیسا در زمینه غریزه جنسى در غرب، به سرعت رواج پیدا کرد.
سعادت از نظر فروید: فروید سعادت هر کس را در ارضاى آزادانه نیروهاى جنسى خود مى داند و هر چه مانع این ارضا شود در نظر فروید مورد تاخت و تاز و انتقاد قرار گرفته است; از جمله مذهب و تمدّن که آن ها را سدّ راه ارضاى آزاد غریزه جنسى ولذّت طلبى مى داند وقایل است که این محدودیت به سعادت بشرلطمه مى زند.
او مى گوید: مذهب قدر آزادى را نمى داند; زیرا به موضوع انتخاب لطمه مى زند. وى براى رسیدن به سعادت، براى همه افراد راه یکسانى را پیشنهاد مى کند.
با طرح نظریه جنسى فروید، محافل پزشکى و علمى وین سخت تکان خورد، بشریت که هزاران سال جنسیت را تحقیر یا انکار کرده بود پذیرش این نظریه برایش فوق العاده دشوار مى نمود. از این رو، در وین جنجالى برپا شد که به همه اروپا سرایت کرد و پزشکان و روان شناسان در همه جا، به خصوص پاریس به او تاختند.16
منابع نظریه فروید: فروید نظرات سه نفر را به عنوان منبع نظریه اش برمى شمرد:
1ـ کروباک;
2ـ برویر;
3ـ شارکو.
او در کتابتاریخ نهضت پسیکانالیتیک مى نویسد: این سه نفر بصیرتى به من بخشیدند. با این وجود، او مورد مهر این سه قرار نگرفت; حتى وقتى نظریه جنسیت را مطرح کرد شارکو از فروید روى گرداند و برخى از دانشمندان حوزه پاریس مثل ژانه با او درافتادند. البته مخالفت اروپا و اعتراض استادان و شاگردان، فروید را از پا درنیاورد و بر نظر خود بیش تر پافشارى کرد و با اشتیاق به آزمایش و تحقیق ادامه داد. به عنوان مثال، او عقیده داشت درمان بیماران روانى مستلزم شناخت روحیه و سوابق آن ها بود و این کار بدون شناخت غرایز و آرزوها و ناکامى ها و خیالات آن هاتحقّق نمى یافت. فروید براى درمان آن ها، این تحقیق ها و آزمایش ها را انجام مى داد.
فروید مى گفت: لیبیدو (انرژى روانى) در دوره بلوغ باشدّت کامل دراعضاى جنسى مجتمع مى شود وباشور و شدّتى بى سابقه بروز مى کند و افراد تمایل بیش ترى به جنس مخالف پیدا مى کنند. این جاست که اگر چیزى، اعم از دین و مذهب و آداب و رسوم، مانع ارضاى آن شود، این غریزه جنسى واپس زده شده و به ذهن ناهشیار مى رود که شاید به صورت کوه آتش فشانى درآید و ناگاه فوران کند.17
چند اشکال بر نظریه فروید
1ـ برخى از مخالفان فروید مثل ژانه از علماى حوزه پاریس و شارکوو و یونگ مى گویند: چرا فروید علّت اصلى براى بیمارى هاى روانى را سرکوبى غریزه جنسى قرارداده و از علل مادى، اقتصادى و اجتماعى موجود در محیط هر شخصى غفلت کرده است و حال آن که بسیارى از بیمارى هاى روانى بر اثر همین مشکلات مى باشد. برخى از فقر دیوانه مى شوند که این اصلاً منشأ جنسى ندارد و برخى از بیماران روانى با پیدا کردن شغل و کار، سلامت خود را باز مى یابند که این ها هیچ ربطى به غریزه جنسى ندارد.
2ـ فروید سعادت هر کس را در آزادى بى قید و شرط ارضاى غریزه جنسى مى دانست و حال آن که در امریکا و اروپا آمار نشان مى دهد افرادى که در پى ارضاى بى قید و شرط غریزه جنسى بوده اند نه تنها خوشبخت نشده اند، بلکه بدبخت و سیه رو گردیده اند و در منجلاب فساد سقوط کرده اند.
یک مجله امریکایى مى نویسد: براى دختران بهشت آزادى خیلى زود به دوزخ تبدیل شد... امراض مقاربتى میان این گروه (بى بندوباران جنسى) در برنامه روزانه قرار دارد. سیفلیس و سوزاک به وضع وحشتناکى گسترش یافته است. این امراض در دو سال اخیر، به شش برابر رسیده است.18
3ـ مهم ترین مشکل فروید این است که ازتعالیم الهى و انبیا(علیهم السلام)به دور بوده و با ذهنیات و عقل و هوش بشر خواسته است برنامه اى به جامعه بشرى ارائه دهد که مورد اعتقاد آن ها باشد.
مجله نیوزویک مى نویسد: رواج جنسى در امریکا خانواده ها را به وحشت انداخته است. آمار نشان مى دهد تعداد زیادى از دختران زیر ده سال حامله مى شوند و چون به نظر پزشکان سقط جنین در این سنّ خطراتى از جمله نازایى دربردارد، بعضى از آن ها دست به خودکشى مى زنند. اختلاط مدارس هر روز این آمار را افزایش مى دهد. گاهى فرزندان به جاى مدرسه، به پارک ها و مجالس رقص مى روند.19
ازدیدگاه وحى و انبیا(علیهم السلام)بزرگ ترین عامل سیه روزى و بدبختى بشر هواپرستى وپیروى بى قید و شرط از شهوات و تمایلات نفسانى است و روایات بسیارى به این مطلب اشاره دارد:
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): بیش ترین چیزى که از آن ها بر امّت ام مى ترسم هواپرستى و آرزوهاى طولانى است.20
ـ على(علیه السلام):هر که به سوى شهوات بشتابد به سوى آفت ها شتافته است.21 ـ على(علیه السلام):حریص بودن نسبت به لذات انسان را گمراه و ازلذت ها دور مى کند. 22
الجواد(علیه السلام): هر کس از خواهش هاى نفسانى اش اطاعت کند دشمن اش را به خواست اش رسانده است.23
تمام تلاش انبیا(علیهم السلام) براى این بوده که هواى سرکش انسان را مهار کنند. افراط گرایى در لذّت جنسى نه تنها انسان را از انسانیّت دور مى کند، بلکه زندگى اجتماعى و مادى او را هم دچار بى نظمى و اختلال مى کند.
اما اسلام از طرفى، عزوبت و واپس زدن غریزه جنسى را محکوم مى کند و از طرف دیگر، آزادى بى قید و شرط در ارضاى غریزه جنسى را، که مستلزم بى عفتى است، زیان بخش و ممنوع مى شناسد وبین این دوروش افراط و تفریط،ازدواج و کام یابى هاى مشروع را، که وسیله ارضاى صحیح غریزه جنسى است، مورد حمایت قانونى و اخلاقى قرار مى دهد و مکرر به این امر ترغیب و تشویق مى نماید و راه سعادت بشر را نیز در همین مى داند.
ازدواج راه صحیح ارضاى غرایز جنسى
پس از روشن شدن این که ارضاى غریزه جنسى از هر راهى غلط است به بهترین راه ارضاى درست آن از نظر روایات معصومین(علیهم السلام)که ازدواج مى باشدمى پردازیم:
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): بهترین افراد امّت من کسانى اند که اهل اختیار کرده اند و بدترین آن ها عزب هایند.24
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): هر که فطرت مرا دوست دارد، به شیوه من عمل کند و از جمله شیوه من ازدواج است.25
ـ از نشانه هاى او این است که از جنس خودتان همسرانى برایتان قرار داد تا به سوى آن ها آرامش یابید و میانتان محبت و مهربانى قرار داد.26
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله):اى جوانان، هر یک از شما که توانایى جنسى دارد ازدواج کند که آن موجب محفوظ ماندن چشم و پاک تر ماندن عورت است.27
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله):هیچ بنایى در اسلام نزد خداوند دوست داشتنى تر و عزیزتر از ازدواج نیست.28
ـ الرضا(علیه السلام): زنى از ابوجعفر سؤالى کرد و سپس گفت: من متبتله هستم: پرسیدند: به نظر تو تبتل چیست؟ گفت: مى خواهم هرگز ازدواج نکنم. سؤال کردند: چرا؟ گفت: به این وسیله مى خواهم داراى فضیلتى شوم. فرمودند: از این کار دست بکش که اگر درآن فضیلتى بود حضرت فاطمه (س) به انجامش سزاوارتر از تو بود; زیرا هیچ کس نیست که در کسب فضیلت بر او پیشى بگیرد.29
ـ ابى عبدالله(علیه السلام):پیامبر خدا فرمود: هر که ازدواج کند، نیمى از دین اش را محافظت کرده است.30
ـ الصادق(علیه السلام):دو رکعت نماز که متزوّج بگزارد برتر از هفتاد رکعت است که عزب بگزارد.31
2ـ رشد شناختى در نوجوان
رشد شناختى انسان از دو طریق ارثى و اکتسابى صورت مى گیرد; یعنى باید هم زمینه هاى ارثى در فرد باشد و هم محیطى تا او رشد یابد. در روایات نیز به این دو اشاره شده است:
ـ على(علیه السلام):عقل دو قسم است: عقل ذاتى و عقل اکتسابى; عقل اکتسابى فایده اى نمى بخشد اگر عقل ذاتى موجود نباشد; همان گونه که در صورت موجود نبودن نور چشم، نور خورشید سودى نمى دهد.32
ـ على(علیه السلام): عقل بر دو گونه است: عقل ذاتى و عقل تجربى و هردومنجر به سود مى شوند.33
پیاژه، روان شناس معروف سوئیسى، مطالعات تجربى ارزشمندى انجام داده و به این نتیجه رسیده که پایان سن 14 ـ 15 سالگى آخرین حدّ تکمیل ساختمان هاى ذهنى است و از آن پس، هیچ ساختمان جدیدى در ذهن بنا نمى شود و امتیاز بزرگ سال و نوجوان تنها به کم و بیش بودن تجارب است.
در دوره قبل از نوجوانى، ساخت ذهنى کودک قادر بود که به صورت عینى و در حدّ محدودى بر اساس عملیات منطقى عمل کند، ولى نوجوانى که دوره استقرار هوش انتزاعى است، واقعیات به صورت بارزتر و آسان تر در معرض عملیات ذهنى قرار مى گیرند. در این دوره نوجوان به واقعیات محدود تکیه نمى کند،بلکه به آن چه نیز در سطح ممکن هست فکر مى کند و لذا تا حد زیادى حوزه عملیات ذهنى او وسعت مى یابد. خصوصیات اجمالى این دوره را به اختصار یادآور مى شویم:34
مهم ترین ویژگى هاى رشد شناختى ـ عقلى نوجوان
1ـ پیدایش هوش نظرى (تفکّر انتزاعى): پیاژه در این زمینه مى گوید: کودکان غالباً مشاهده کنندگان جهان خارجى هستند و در قید واقعیت محصورند (تفکّر حسى ـ حرکتى) و تفکر آن ها وابسته به اشیاى خارجى است. ولى نوجوان قدرت ذهنى فوق العاده اى پیدا مى کند که او را از قید واقعیت هاى خارجى رها مى سازد و او را به عالم ذهنى و درونى خود متوجه مى گرداند. نوجوانى دوره تفکر انتزاعى است، «مَن» او آن قدر قوى است که مى تواند دنیا را از نو بنا کند و چنان بزرگ است که مى تواند آن را جزئى از خود کند; همان گونه که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «اَتَزعُم اَنّک جرمٌ صَغیرٌ و فیکَ انطوىَ العالَم الاَکبُر»35
بر اساس همین تفکّر انتزاعى، بعضى از نوجوانان خوب مى نویسند و وقایع را دقیق مجسم مى کنند و بعضى خوب سخنورى مى کنند و مفاهیم را در قالب هاى متعدّد بیان مى نمایند.
توانایى هاى ذهنى نوجوانان:
الف. عملیّات فرضى ـ استنتاجى: در این دوره، فرضیه مى تواند اساس و پایه یک عمل ذهنى قرار گیرد; مثلاً، اگر به کودکى بگوییم ده مداد یک مترى هر کدام ده تومان، نمى تواند بپذیرد; چون این را منطبق بر واقعیت نمى بیند، ولى نوجوان این مطلب را بر اساس فرض مى پذیرد.
ب. منطق قضایا: در این دوره، نوجوان قضایاى منطقى را مى تواند به خوبى درک کند; مثلاً، اگر بگوییم تمام گنجشک ها پرنده اند. تمام پرندگان حیوان اند. پس تمام گنجشک ها حیوان اند. این استدلال به خوبى براى نوجوانان قابل درک و پذیرش است.
ج. جدا شدن شکل از محتوا: بر خلاف کودکى، که مرحله تفکّر انضمامى (انضمام با اشیا) بود، نوجوان مى تواند شکل را بدون محتوا در نظر بگیرد.
د. عملیات ترکیبى: این توانایى به نوجوان پایه استدلال علمى را مى دهد، به گونه اى که نوجوان با استفاده از قدرت ذهن مى تواند نظام معیّنى را با ترکیب سایر توانایى هاى ذهنى در خود به وجود آورد و حدّاکثر امکانات ذهنى خود را به کار بگیرد.36
2ـ ظهور استعدادها: در نوجوانى، با افزایش سن، استعدادها نیز بیش تر اختصاصى مى شود، در حالى که در کودکى بیش تر عمومى بود; مثلاً، اگر دانش آموز سوم ابتدایى در درس فارسى قوى باشد معمولاً (نه همیشه) در سایر دروس هم نمره خوبى کسب مى کند، بر خلاف نوجوان که ارتباط متقابلى بین دروس او دیده نمى شود و هر نوجوانى در درسى ممکن است موفقیتى کسب کند. یکى از اهداف روان شناسى تربیتى کشف همین استعدادها، و کمک به نوجوانان است تا استعدادهاى نهان خود را بیابند و شکوفا کنند; مثل بچه اى که (چه بسا به اجبار والدین) رشته ریاضى را انتخاب کرده ولى دایم در فکر کارهاى هنرى است که این نشان دهنده استعداد هنرى اوست.
3ـ شک و تردید: در این دوره، ساده اندیشى دوران طفولیت از بین رفته است و نوجوان به قضاوت و سنجش و ارزیابى مجدّد اشیا، اشخاص، موضوعات و پدیده ها مى پردازد تا در نظام ذهنى خود، دوباره آن ها را باز سازد. از این رو، شاید در همه چیز شک کند و یا به همه چیز، حتى افکار و عقاید والدین خود انتقاد نماید در این دوره، بر خلاف کودکى، نوجوان بزرگ سالان را افرادى عارى از عیب و اشتباه نمى داند، بلکه به عکس کوچک ترین عیب والدین را با ذرّه بین مخصوص دوره بلوغ بزرگ مى بیند و شاید این اشتباه اصلاً براى نوجوان قابل تحمل و بخشش نباشد.
بنابراین، در این دوره، نوجوان در ابعاد وجود خود، باورها و اعتقاداتش دچار شک و تردید مى شود، نه این که آن ها را نفى کند بلکه مى خواهد آن ها را دوباره سازى کند و آنچه را که قبلاً از روى تقلید و اطاعت پذیرفته بود، با زیربناى فکر و استدلال ذهنى خود بازسازى کند. بدین وسیله، او در پى کسب «استقلال فکرى» خود مى باشد. از این رو، در این دوره، معلمان و مربیان نباید انتظار داشته باشند آنچه را آن ها مى گویند نوجوان بپذیرد و آن ها باید به این خصوصیت شناختى نوجوان توجه کافى مبذول دارند و از شک و تردیدهاى نوجوان نسبت به موضوعات گوناگون دچار نگرانى و اضطراب نشوند، بلکه از شک او براى رسیدن به یقین استفاده نمایند.37
حضرت على(علیه السلام) نیز مى فرمایند: «ظَنُّ الانسانِ میزانُ عقلِه.»38 بنابراین، به اولیا و مربیان توصیه مى شودمواظب باشندکه نوجوانان در شک باقى نمانند و این امکان را فراهم آورند که آن ها پایه هاى منطقى و فلسفى مسائل اعتقادى را به تدریج بنا نهند.
3ـ رشد اجتماعى
شکل گیرى هویت در نوجوان یک بحران است. به نظر اریکسون، هویت در نوجوانى شکل مى گیرد که سؤالاتى مثل من کیستم، کجا مى روم، چه هدفى دارم و مانند آن را از خود مى پرسد. نحوه جواب گویى به این سؤالات در رشد هویت او اثر مى گذارد. اگر او بتواند به این سؤالات پاسخ مناسب بدهد احساس آرامش مى کند وگرنه دچار اضطراب مى شود.
اریکسون دوره نوجوانى را در «مهلت روانى» (فاصله بین امنیت کودکى و خودمختارى جهت یافته بزرگ سالى) مى خواند. نوجوان مى تواند نقش هاى مختلفى را تجربه کند. اگر در بحران هویت ناموفق باشد، احساس گم گشتگى و رنج مى کند. اریکسون این حالت را «سردرگمى نقش» مى نامد.39
هویت یابى نوجوان
1ـ موفق در اجتماعى شدن: جوانى که از نظر جسمى سالم است و از نظر تربیتى، از رهنمودهاى سالم مربیان و والدین بهره گرفته، به آسانى خود را با جامعه تطبیق مى دهد و اجتماعى مى شود.
2ـ ناموفق در اجتماعى شدن: بر خلاف مورد قبل جوانى که از نظر جسمانى ناقص است و یا تحت تربیت صحیح قرار نگرفته بعضاً تا آخر عمر در سازگارى با محیط موفق نمى شود و این قبیل جوانان بعضى راه انزواطلبى را در پیش مى گیرند و عمر خود را این گونه سپرى مى کنند; بعضى دست به طغیان و عصیان مى زنند و مرتکب جرایم وجنایاتى مى شوند; و بعضى بر اثر فشارهاى شدید، ناکامى ها و شکست هاى روحى، خود را مى بازند و یا اقدام به خودکشى مى کنند. تعداد زیادى از کارهاى غیرعادى نوجوانان ممکن است به دلیل سرـ درگمى نقش باشد;مثل فرار از خانه و مدرسه،ترک شغل وبیرون ازخانه به سربردن.
پیش از انتشار عقاید و نظرات اریکسون این گونه جوانان بزهکار تلّقى مى شدند، چون در این سن نوجوان در پى استقلال وهویت یابى است، لذا رفتارهایى در همین راستا از او سر مى زد که به ظاهر براى افرادى که از ویژگى هاى این دوران غافل بودند نابهنجار مى نمود و این رفتارها را به منزله رفتارهاى ضداجتماعى و بر علیه اطرافیان مى دانستند. نوجوانان همه با بحران هویت روبه روشده اند، با این تفاوت که بعضى ساده تر آن را حل مى کنند.
ابراز لیاقت در نوجوانان و جوانان: نوجوانان و جوانان شیفته ابراز لیاقت و اظهار وجود و شایستگى هستند. اثبات شخصیت و احراز هویت براى آنان یکى از مطبوع ترین لذایذ روحانى است که براى نیل به آن، از هیچ کوششى دریغ نمى کند; مثلاً، جوانى که براى اولین بار براى کارى استخدام مى شودوشغل ومسؤولیتى به عهده مى گیرد به خودمى بالد واحساس مى کند که جامعه او را به عضویت پذیرفته است; او این پولى را که از این راه به دست مى آورد ـ هر چند کم باشد ـ با چندین برابر پولى که رایگان از والدین گرفته است قابل مقایسه نمى داند; چون این پول را سند شخصیت خود مى داند.
پسر جوانى که پس از مرگ پدر سرپرستى خانواده را عهده دار مى شود احساس سربلندى و افتخار مى کند. او براى مخارج آن ها با تمام قدرت، شب و روز کار مى کند، به همه مشکلات تن مى دهد و در درون مسرور است; زیرا از این راه مى تواند مراتب شایستگى و لیاقت خود را آشکار سازد.
به عکس جوانى که نمى تواند با مردم بیامیزد و احراز هویت و شخصیّت نکرده، همواره افسرده خاطر و متأثر است و از محرومیت خود رنج مى برد. به طور خلاصه، مى توان گفت: احراز شخصیت و هویت و حسن سازگارى با اجتماع یکى از تمایلات درونى نسل جوان و از ارکان اساسى زندگى اجتماعى است.
دلیل این که اولیاى دین اسلام به نوجوان نقش و مسؤولیت وزارت داده اند40 نشان دهنده اهتمام اسلام به رابطه با جوان و نوجوان است. در این سن، او دنبال کسب هویت است و اگر از طرف خانواده تحقیر شود، هویت خود را نمى یابد.
امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند: «برتو باد که به جوانان توجه داشته باشى;زیراآن ها از دیگران در انجام امور خیرپیش قدم ترند.»41
دکتر هاریس مى گوید: جوانان براى خود موجودات مستقلى هستند و شما هم باید آن ها را صاحب شخصیت بدانید. در دوران بلوغ، بیش از هر زمان دیگر، انسان به این که مورد توجه باشد اهمیّت مى دهد و به شدت احتیاج دارد که به عنوان دوست و شریک تلقّى شود. احتیاج جوان به استقلال،به همان اندازه است که در کودکى به حمایت و راهنمایى احتیاج دارد.42
یاغى گرى جوانان براى نیل به استقلال، یک امر طبیعى محسوب مى شود و زمانى این یاغى گرى به صورت دردسر درمى آید که جوان براى کسب استقلال بخواهد با والدین سخت گیر خود از راه مبارزه وارد شود. هیچ چیز بیش از حق رأى در تربیت آنان مؤثر نیست. بنابراین، باید در خانه و مدرسه، به آنان حق اظهار عقیده داده شود.
لازم به تذکر است که استقلال دادن به جوان و تکریم شخصیت او بدان معنا نیست که او را در تمام اعمالش آزاد بگذاریم تا طبق خواست خود، در هر محیط فاسدى و با هر رفیق فاسقى، هر کارى خواست انجام دهد. این همان اشتباهى است که دنیاى غرب به تصور تأمین «آزادى» انجام داده و دچار ضربات و مشکلات فراوانى شده است.
خطر آزادى مطلق براى جوانان
جوانان عقل ضعیف و احساسات تند و آتشین دارند، همیشه در معرض سقوط و بدبختى اند، اگر آزادى مطلق داشته باشند به انواع گناه و پلیدى، فحشا و بى عفتى و اعتیادات مضرّ گرفتار مى شوند.
به نظر دکتر هاریس، منظور از استقلال، آزادى، حق رأى و اظهار عقیده این نیست که جوانان را به کلى رها کنیم و در خانه و مدرسه آن ها را به حال خود بگذاریم تا هر چه مى خواهند بکنند. مسلماً آن ها نمى توانند راه سربالایى زندگى را بپیمایند; باید دستشان را گرفت.43
از کلمه «وزیر» هم که در روایات آمده است، محدودیت آزادى جوانان و نوجوانان استفاده مى شود; زیرا وزارت به معناى یارى و معاونت است و جوان هم معاون و معاضد والدین است و به جوان به عنوان وزیر، اجازه اظهار نظر و کمک به والدین داده شده، ولى تصمیم نهایى در اختیار والدین است.
به طور طبیعى و فطرى، جوان در عطش استقلال و شخصیت است و بنا به فرموده پیامبر(صلى الله علیه وآله)، والدین باید با نوجوان به عنوان وزیر عمل کنند و میل طبیعى او را برآورده سازند. در این صورت، نوجوان اعتماد به نفس پیدا مى کند و زندگى مستقل، مفید و باارزشى خواهد داشت.
اگر والدین آزادى لازم را به نوجوانشان ندهند و مداوم او را تحت فشار بیش از حد قرار دهند و تحقیر نمایند ـ هر چند این کار به عنوان علاقه بیش از حد صورت گیرد ـ و قدرت تعقل و تفکر به نوجوان داده نشود، در این صورت، والدین نوجوان را از خود منقطع کرده، متکّى به غیر بار مى آورند.
در نتیجه دو شکل در نوجوان بروز مى کند: 1ـ بر اثر فشارهاى طاقت فرسا، نیروى مقاومت خود را از دست مى دهد، تسلیم شرایط موجود مى شود و از تشخص طلبىواستقلال چشم مى پوشد که این به ظاهر خوب است ولى استعدادهاى او را مى میراند و موجب از دست دادن اتکا به نفس در او مى شود. 2ـ در مقابل فشارهاى بى مورد والدین ستیزه جو مى شود که در این صورت کانون گرم خانواده تبدیل به صحنه مبارزه مى شود و هر قدر والدین بر سخت گیرى خود بیفزایند، مشکلات او بیش تر خواهد شد و از همین جا، زمینه انحرافات اخلاقى و روى آوردن به اعتیاد در جوانان شروع مى شود. آنان به تصور خود، از این راه مى خواهند براى خود شخصیت کسب کنند. روایات متعددى به این مطلب اشاره دارد; از جمله:
على(علیه السلام): هر که نفس اش برایش گرامى است; آن را با گناه خوار نسازد.44
على(علیه السلام): فرزندت هفت سال برایت دسته گل است و هفت سال برایت خادم است، سپس یا دشمنت خواهد بود یا دوست ات.45
خصایص اجتماعى دوره نوجوانى
1. گرایش به انس و الفت با دیگران;
2. کاسته شدن تسلّط خانواده بر نوجوان و تلاش نوجوان براى تثبیت موقعیت خود و جلب اعتراف اطرافیان و پذیرش این واقعیت;
3. بینش اجتماعى در مرحله نوجوانى که موجب درک روابط موجود بین خود و دیگران مى شود و منجر به دریافت بصیرتى خاص در آثار و اعمال متقابل رابطه نوجوان و مردم مى گردد;
4. سرکشى و تمرّد علیه فشار موجود در خانواده که ناشى از احساس فردیت و استقلال طلبى اوست;
5. احساس تمسخر نسبت به محیط واقعى زندگى که ناشى از آرمان گرایى نوجوانان مى باشد;
6. رقابت با دوستان و هم سالان در صحنه هاى زندگى که ناشى از احساس اثبات موقعیت اجتماعى و خودنمایى نوجوان است;
7. پاى بندى نوجوان به عقاید و افکار خود در مقابل معیارهاى والدین و فرهنگ و محیط زندگى;
8. آمادگى براى ایفاى نقش زن و مرد;
9. تقلید و تبعیت از نمونه ها و سرمشق هاى زندگى به جاى تبعیت از قواعد و مقررات اخلاقى مثل تقلید از فوتبالیست ها;
10. کاهش وابستگى نوجوان و رشد روحیه استقلال طلبى در نوجوان.46
4ـ رشد عاطفى
یکى از عواملى که در شخصیت نوجوان مؤثر است عواطف نوجوان مى باشد. نوجوانان افرادى عاطفى اند و گاهى کوچک ترین چیز احساسات و عواطف آن ها را خدشه دار مى کند و در نتیجه، موجب دگرگونى آن ها مى شود. پس همه افراد، به خصوص بزرگ ترها باید در برخورد با نوجوانان به عواطف آن ها توجه کافى مبذول دارند.
ویژگى هاى رشد عاطفى نوجوان
رشد عاطفى نوجوان ویژگى هاى خاصى دارد که عبارتند از:
1. هیجان و عواطف تند و شدید;
2. نوجوان از محرّک هاى هیجانى به سرعت متأثر مى شود که دلیل آن نامتعادل شدن ترشّحات غدد داخلى و تغییر گرایش او نسبت به محیط است که از یک سو، نمى خواهدو نمى تواند واکنش هاى کودکى را از خود نشان دهد و از سوى دیگر، هنوز نمى تواند کاملاً با وضع موجود سازش یابد و واکنش مطلوب اطرافیان را نشان دهد. از این رو، وقتى به رفتار او انتقاد مى شود سریع ناراحت و غمگین مى شود.
3. گاهى در تعبیر و بیان عواطف خویش دچار تردید مى شود و حتى به دلیل نگرانى از انتقاد و سرزنش مردم، آن ها را آشکار نمى کند. به این دلیل، در خود فرو مى رود، به توهّمات پناه مى برد، از مردم کناره مى گیرد و گاهى از ناسازگارى امیال با واقعیات ناامید مى شود.
4. واکنش هاى هیجانى و عاطفى نوجوان ناپایدار است که دلیل این ناپایدارى در دو چیز مى باشد:
الف. تغییر در ترشحات غدد درون ریز که موجب تحریک عاطفى بیش تر او مى شود;
ب. تغییرات رشدى خاص دوران بلوغ و تردیدهاى اجتماعى که تنش عاطفى نوجوان را افزایش مى دهد.
5. به دلیل آن که نوجوان تجربه بزرگ سالان را ندارد، در نحوه اظهار پاسخ هاى هیجانى و عاطفى نمى تواند سنجیده عمل کند; مثلاً، نمى داند محبت خودراچگونه به جنس مخالف نشان دهد.47
انواع عواطف در دوره نوجوانى
عواطف در دوره نوجوانى به امور خاصى تعلّق مى گیرد که شاید در ابتداى امر متناقض به نظر برسند; مثل ترس و خشم که نوجوان از طرفى مى ترسد و از طرف دیگر خشم مى کند.
الف ـ ترس: برخى تحقیقات نشان مى دهد که نوجوان در اوایل بلوغ هنوز برخى ترس هاى کودکى را دارد; مثل ترس از اشباح که به تدریج، این ترس ها را از خود دور مى کند. موضوع ترس در نوجوانى ممکن است این موارد باشد:
1. ترس هاى مدرسه اى; مثل ترس از امتحان، کوتاهى در انجام تکالیف، تمسخر و استهزاى معلمان و هم کلاسان و اجبار به شرکت در بحث گروهى و سخنرانى;
2. ترس هاى بهداشتى که به شکل ترس از حوادث ناگهانى، مصیبت ها، بیمارى و مرگ ظاهر مى شود;
3. ترس هاى خانوادگى که هنگام بیمارى افراد خانواده یا مشاجره آن ها مشاهده مى شود;
4. ترس هاى اقتصادى که از پایین آمدن سقف اقتصادى خانواده ناشى مى شود;
5.ترس هاى اخلاقى که به صورت احساس گناه در هنگام خطا و اشتباه ظاهر مى شود;
6. ترس هاى جنسى که ناشى از نگرانى کیفیّت ارتباط با جنس مخالف واختلال احتمالى کارکرد اعضاى تناسلى اومى باشد.48
نمودها و مظاهر ترس
1. اضطراب و دلواپسى که معمولاً علت آن روشن نیست;
2. کم رویى که با ترس از وضع موجود در محیط همراه است و از توجه نوجوان به خویش ناشى مى شود;
3. پریشانى که با ترس همراه است و هنگام نومیدى و نیافتن راه گریز از وضع موجود، پیدا مى شود و همچنین ترس از استهزاى دیگران یا افراط در تعریف و تمجید که او را پریشان مى کند;
4. افسردگى که غالباً نتیجه یادآورى ناکامى ها، شکست ها و غم خوردن هاى پیشین است.49
عوارض ترس
معمولاً این عوارض در هنگام ترس بروز مى کند: لکنت زبان; ادرار غیرارادى; خواب پریشانى; حرکات عصبى; حسادت; و کم رویى.50
ب ـ خشم: عوامل خشم در نوجوان عبارت است از:
1. به تعویق انداختن: او اگر نتواند در فعالیتى که انجام مى دهد موفق شود یا او را از گفتوگو، خواب یا غذا منع کنند و کارش را به تعویق اندازند;
2. احساس ستم و محرومیت: وقتى از اعضاى خانواده، معلّم یا دوستان نسبت به خود ستمى احساس نماید یا دیگران به نزدیکان او ظلمى کنند;
3. تعدّى به حریم و مقدسات فرد: مثل این که کسى به خط و فکر و دین نوجوان توهین کند;
4. وضع مزاجى: مزاج نوجوان از عوامل طبیعى خارجى متأثر مى شود; مثلاً اگر باد تند بوزد یا گرما شدید باشد یا دیر به ماشین برسد خشمگین مى شود.51
واکنش هاى خشم در نوجوانى: این واکنش ها عبارت است از:
1. علایم حرکتى; مثل این طرف و آن طرف رفتن و نشستن و برخاستن، سر تکان دادن و از خانه خارج شدن که نشان دهنده سرگردانى شخص است;
2. علایم کلامى; مثل تهدید و دشنام که نشان مى دهد نوجوان خشمگین است;
3. بیان چهره اى یا زبان حال که نوجوان کتک وداد و فریاد ندارد، ولى خشم خود را با چهره نشان مى دهد; مثل قهر;
4. سرزنش; مثل این که خود را گنه کار بداند و خویشتن را سرزنش کند و خشم اش را متوجه خویش کند که در این صورت، گاهى از شدّت ناراحتى گریه مى کند.
ج ـ محبّت: در دوران کودکى، دایره محبت محدود به شخص کودک است، سپس والدین را هم دوست مى دارد و هر قدر سن او بیش تر مى شود، قلمرو محبت او نیز افزایش مى یابد; مانند محبّت به مال، مقام،فرزندان،همسر،نوع بشر،ایمان و خدا.
البته لازمه محبت به موارد مزبور، حبّ ذات بوده که غریزى است و ریشه اى عمیق در وجود بشر دارد; این گونه محبت ها نیازى به حمایت و پرورش ندارد. ولى نوع دوستى و دگردوستى ضعیف و کم فروغ است و بدون تربیت و مراقبت نیرومند نمى شود. از این رو، اولیا و مربیان باید توجه کافى به این موضوع مبذول دارند. اما اگر خود دوستى زیاده از حد تقویت شود و از حدود مصلحت تجاوز کند، به خودپسندى تبدیل مى شود و در نتیجه، مفاسد بزرگى، از جمله، آلودگى به سیئات اخلاقى و تجاوز به حقوق دیگران به بار مى آورد. بر خلاف آن، اگر دگر دوستى تقویت شود، درندگى و صفات حیوانى انسان زایل شده، فرد به عالى ترین صفات انسانى متصّف مى گردد. البته منظور از دگر دوستى،محبّت به انسان هابراى کسب فضایل اخلاقى و شرافت انسانى است، نه نیل به خواهش ها و تمنّیات غریزى و مادى.
افراط در حبّ ذات در آیات و روایات مورد نکوهش قرار گرفته ومتقابلاًانسان به نوع دوستى ترغیب گردیده است:
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله):هرکه صبح کند در حالى که به امور مسلمانان اهتمامى ندارد مسلمان نیست.
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): هر که بشنود مردى مسلمانان را صدا مى زند و او را پاسخ ندهد مسلمان نیست.
ـ على(علیه السلام): رساترین چیزى که به وسیله آن مى توانى رحمت الهى را به خود جلب کنى این است که در باطن خود با همه مردم عطوف و مهربان باشى.52
ـ على(علیه السلام): خداوند سبحان دوست دارد نیت انسان نسبت به مردم خوب باشد.
نیاز به محبت متقابل:
آدمى از لحظه تولد تا هنگام مرگ در هر سنّى و شرایطى که باشد، نیازمند محبت است. او دوست دارد به دیگران محبت کند و مورد محبت آن ها باشد، به خصوص در سنین نوجوانى و جوانى که در پى کسب هویت است; اگر احساس کند فردى بى فایده است هویت سالم اوشکل نمى گیرد و اگر این نیاز او ارضا نشود، زندگى اش مختل مى گردد و نه تنها همیشه اضطراب و بدبینى و احساس تنهایى دارد، بلکه هرگز نمى تواند به دیگران محبت ورزد; زیرا خودش آن را تجربه نکرده است.53
نوجوان در سنین نوجوانى شیفته محبت است، به حدّى که محبّت یکى از نیازهاى او محسوب مى شود و براى جلب توجه و محبّت دوستان، مثل آنان لباس مى پوشد، آن گونه که آن ها مى پسندند حرف مى زند و به عقاید و خواسته هاى هم سالانومقررات گروه احترام مى گذارد.54
5. رشد مذهبى
اصل گرایش به دین و مذهب فطرى است و در همه انسان ها وجود دارد; ارسال رُسُل و انزال کتب براى شکوفا کردن و غبارروبى از این فطرت الهى است. فرایند شکل گیرى مذهب از کودکى تا بزرگ سالى داراى مراحلى مى باشد که در نوجوانى تحت تأثیر تفکّر صورى و شناختى، تغییرات زیاد مذهبى نیز رخ مى دهد. در این دوره، نوجوان دنبال یافتن نوعى فلسفه براى زندگى است که تعریف مشخصى از زندگى و جهان اطراف ارائه دهد; فلسفه اى که جمیع شؤون زندگى او، اعم از سیاسى، اقتصادى و اجتماعى را شامل شود و بتواند نیازهاى او را مرتفع کند و سؤالات او جواب مناسب بدهد.
رغبت هاى دینى
بر خلاف تصوّر بعضى، نوجوانان به دین و مذهب علاقه مندند و احساس مى کنند دین نقش مهمى در زندگى آن ها ایفا مى کند. آن ها درباره ادیان و مذاهب سخن مى گویند، در مراسم دینى شرکت مى کنند و در مورد مفاهیم دینى از بزرگ ترها مى پرسند. از این رو، دوره نوجوانى را «دوره تردید دینى» نام نهاده اند; زیرا در این سنین، نوجوان مى خواهد باورها و اعتقاداتش را از نو بسازد و از تقلید کورکورانه و صرف خارج شود و با استدلال عقل در معتقدات خود تجدید نظر کند. در این سنین نوجوان در انجام اعمال مذهبى مثل نماز و روزه سهلـ انگارى مى کند با این که پیش از این سن مرتّب و مقیّد به انجام این عبادات بوده است، حتى گاهى در مقابل بزرگ ترها که او را به دلیل نماز نخواندن سرزنش مى کنند مى گوید: چرا نماز بخوانم؟ والدین نباید نگران این شک و تردید باشند; زیرا بر حسب فرموده حضرت على(علیه السلام) که قبلاً هم ذکر شد، شک و تردید انسان در موضوعات مختلف نشانه عقل و میزان رشد اوست. در این موارد، وظیفه اولیا و مربیان است که طورى براى نوجوان زمینه را فراهم کنند که از شک براى رسیدن به یقین استفاده کند و در شک باقى نماند.
کودک احساس مى کند والدین و بزرگ ترها از اشتباه مبرّا هستند، ولى چنین تصورى در نوجوان وجود ندارد. او بزرگ ترها را جایزالخطا مى داند. بنابراین، احساس مى کند که به آن ها هم نمى تواند اعتماد کند. از این رو، نیازمند پایگاهى مستحکم مى شود که بتواند او را هدایت کند و خود بدون خطا باشد.
دوره هاى شکل گیرى دین و مذهب در نوجوانان:
در نوجوانى شاهد تغییرات و تحولات زیادى از جمله تغییرات شناختى هستیم. از این رو شکل گیرى دین و مذهب در نوجوان چند دوره را طى مى کند:
1. دوره بیدارى دینى: در این دوره، نوجوان علاقه مند است مثل والدین خود، آداب و مراسم دینى را انجام دهد. همین اعمال موجب افزایش رغبت دینى در او مى شود. از این رو، شایسته است اماکن عبادى داراى جاذبه باشد تا نوجوان را جذب کند.
2. دوره تردید دینى: در این دوره، او به انتقاد مفاهیم دینى مى پردازد و سؤالاتى به ظاهر کفرآمیز مطرح مى کند; اگر خدا نباشد چه مى شود، چرا خدا دیده نمى شود؟ او مراسم مذهبى را مورد انتقاد قرار مى دهد، بدون این که آن ها را مردود بشمارد.
3. دوره بازسازى دینى: نوجوان احساس مى کند که به حقایق دینى تازه اى نیاز دارد، اما متفاوت از آنچه والدینش بدان معتقد بودند. براى این منظور، ممکن است به گروه هاى دینى خاص گرایش پیدا کند. در این جا نقش محیط و اولیا و مربیان روشن مى شود و باید زمینه سالم را براى او فراهم کنند.55 نوجوانى که در دوره تردید دینى به سر مى برد و مى خواهد زیربناى دین خود را با عقل و استدلال بسازد، نیاز شدیدى به کمک اولیا و مربیان دارد. فقدان ارشاد آن ها یا ارشاد با شیوه غلط موجب مى شود نوجوان راه خطا در پیش مى گیرد. البته در این زمینه، نباید از نقش محیط و دوستان غفلت کرد.
شیوه هاى جذب نوجوانان به مذهب
در زمینه شیوه هاى جذب نوجوانان به مذهب، توصیه هایى در ارتباط با خود نوجوانان، خانواده و دوستان ضرورى است که به اختصار به آن ها مى پردازیم:
1ـ در ارتباط با خود نوجوان:
الف. جهل زدایى از طریق والدین و مربیان و شناخت خداوند توسّط کتاب ها، مجلات، فیلم ها، دوستان و مانند آن;
ب. ایجاد رغبت ازطریق برقرارى رابطه محبت آمیز با نوجوان;
ج. استفاده از شور و احساس مذهبى و شرکت دادن نوجوان در مراسم مذهبى;
د. ایجاد اعتقاد در نوجوان نسبت به نظارت مستمّر خدا بر اعمال همه انسان ها;
هـ. استفاده از تفکّر انتزاعى نوجوان براى درک پدیده ها و قدرت خداوند; مثل استفاده برهان نظم;
و. یادآورى نعمت هاى خداوند; مثل سلامتى;
ز. پاسخ به پرسش هاى نوجوان و مجهّز کردن او در دفاع از مذهب;
ى. زمینه سازى براى خودسازى و خودیابى و محاسبه نفس و پرهیزگارى.56
2ـ در ارتباط با خانواده:
الف. بُعد الگویى خانواده از اهمیت خاصى برخوردار است; هر قدر آنان در اعتقادات و عبادات مستحکم تر باشند براى نوجوان بهتر است.
ب. ایجاد رابطه با نوجوان در محیط گرم خانواده به طور صمیمى و نشان دادن محبّت در این ارتباط ضرورى است.
ج. مسؤولیت پذیرى و تشخّص طلبى نوجوان به عنوان مشاور بودن براى والدین برحسب توصیه روایات الزامى است;
د. نظارت هاى غیرمستقیم و مراقبت هاى غیرآشکار و دادن تذکرات به موقع و مخفى ـ نه رسواگرانه ـ موجب هدایت او مى گردد.
هـ. «سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.» بنابراین، باید حرف و عمل والدین و مربّى یکى باشد.57
3ـ در ارتباط با معاشران و دوستان:
الف. نوجوان آسان پذیر و متأثر از رفیقان است. بنابراین، باید مراقب دوستان او بود. دوست اثر عمیق بر او مى گزارد، به حدّى که گاهى به خاطر دوست، خود را به زحمت مى اندازد و از باور خود دست برمى دارد. این موضوع در دختران نمود بیش ترى دارد.
ب. وحدت فکر و عمل در سازمان ها و نظام هاى حکومتى; تبلیغات و عمل حکومت در یک جهت باشد.
ج. عضویت در مراکز سالم، اعم از کتابخانه و باشگاه، که در گسترش اعتقادات نوجوان مؤثر است.58
مشکلات تربیت مذهبى نوجوانان
تربیت مذهبى نوجوانان در جامعه با دشوارى هایى روبه روست که این مشکلات به دو دسته کلى تقسیم مى شوند: 1. آنچه مربوط به ماهیت تربیت مذهبى مى شود و داراى سه عنصر است: الف. تحوّل در شناخت; ب. تحول در عواطف; ج. تحول در رفتار. 2ـ آنچه مربوط به شرایط و فضاى خاصى مى شود که درآن قرار داریم.
سه عنصر قسم اول مثلثى را مى سازند که در آن، سه عنصر مزبور با هم ارتباط متقابل دارند. اما مشکل وقتى ظاهر مى شود که از یکى از آن ها غفلت شود. بنابراین، نباید صرفاً به یک بُعد توجه کرد و سایر ابعاد را فداى آن کرد، بلکه این سه باید متناسب با هم مورد توجه قرار گیرند. اگر کارى بدون توجه به عواطف نوجوان صورت گیرد، نمى توان گفت آن نوجوان تربیت مذهبى شده است; مثلاً، اگر نوجوان در اول وقت نماز بخواند (رفتار)، ولى دلیل کار خود را نداند (فقدان شناخت) تربیت او مذهبى نیست. اما قسم دوم، که مربوط به فضاى خاص زندگى است، مثل این که اقامه نماز جماعت در مدارس اجبارى باشد، همین تأثیر منفى بر جاى مى نهد. البته این ادعایى است که مؤید عقلى و نقلى دارد. مؤید عقلى آن این است که اگر فردى چیزى را درک نکرده باشد و تقلید صرف باشد، دچار تزلزل مى شود و با مشاهده مورد خلاف دچار تردید مى گردد، اما اگر براى خودش توجیه شده باشد کم تر اتفاق مى افتد که از آن دست بردارد. در مورد مؤید نقلى هم روایاتى هست که مى گوید خواب عالم از عبادت جاهل بهتر است. اکتفا به این موضوع هم که فضا و حکومت مذهبى است درست نمى باشد و به صرف فضاى مذهبى، نبایدانتظارداشتن فرزندى مذهبى داشته باشیم، بلکه باید همه ابعاد تربیت دینى او نیز در نظر گرفته شود.
بنابراین، در تربیت دینى، تأکید بر ارتباط فردى است. البته این بدان معنا نیست که فضا و محیط رها شود و بى اثر تلقى گردد، بلکه منظور این است که محیط و فضاى سالم مذهبى لازم است، ولى کافى نیست. تأکید بر امر به معروف و نهى از منکر از همین باب است تا به هر کس خطاهایش تذکر داده شود.
تبادل فرهنگى با سایر جوامع
از جمله مسائلى که در تربیت مذهبى اثر منفى مى گذارد، مسأله تبادل فرهنگى با کشورهاى بى بند و بار است; مثلاً، نوجوانى که فیلم هاى آن ها را مى بیند سبک لباس و دیگر اشیاى مستعمل را مشاهده مى کند، تحت تأثیر فرهنگ خاص آن ها قرار مى گیرد. در این زمینه، وظیفه اولیا و مربیان است که در مورد فرهنگ غرب، بین محاسن و معایب اش تفکیک قایل شوند. این که به طور مطلق بگوییم فرهنگ غرب را قبول نداریم، براى نوجوان قابل پذیرش نیست; زیرا در مواردى، محاسن آن ها را دیده یا شنیده است. پس باید بین این دو را تفکیک کرد و متقابلاً از امدادهاى غیبى و کمک هاى معنوى خداوند مثل کمک هاى خداوند درطول جنگ تحمیلى به رزمندگان اسلام براى او یادآور شد. باید به نوجوان گفت که آنچه از غرب منفى و مورد نکوهش است،فرهنگ ابتذال وبى بندوبارى است که روز به روز جنگ ها و نزاع ها، طلاق ها و جدایى ها و مفاسد اجتماعى، از اعتیاد گرفته تا مسائل ناموسى و جنگ و خون ریزى، همه ناشى از آن است.59
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 و 2ـ سیداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، رودکى، 1369، ص 17
3ـ محمدتقى فلسفى، گفتار فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، هیئت نشر معارف اسلامى، 1352، ص 441
4ـ آیة الله صانعى سن بلوغ دختران را 13 سالگى مى دانند.
5ـ روان شناسى تربیتى، دوره کاردانى تربیت معلم، ص 142
6ـ به نقل از روان شناسى تربیتى، مراکز تربیت معلم، وزارت آموزش و پرورش، ص 167
7ـ غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 449
8ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 135
9ـ تحف العقول، ص 124 / خصال صدوق، ص 636
10ـ دکتر محمود منصور، روان شناسى ژنتیک، تهران، انتشارات سمت، 1378، ص 36، زمینه روان شناسى، هیلگارد و دیگران، ج 1، ص 8 ـ 27
11ـ موریس دبس، مراحل تربیت، ترجمه على محمّد کاروان، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 163
12ـ على اکبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد (2)، کودکى و نوجوانى، دانشگاه پیام نور، 1372، ص 56 به بعد
13ـ دکتر سیداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، انتشارات مشعل، 1373
14ـ على فتحى آشتیانى، جزوه درسى، درس روان شناسى رشد، بخش نوجوانى، 1377.
15ـ محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 186
16ـ آریانپور، فرویدیسم، تهران، 1375، ص 55
17ـ مجله Neverevue، ش 12، نوامبر 1967 به نقل از گفتار فلسفى بزرگ سال و جوان، ص 212
18ـ محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 188
19ـ کیهان، ش. 8884، به نقل از مجله نیوزویک.
20-21-22ـ23بحار، ج 7، ص 78، روایت 11 از باب 46
24ـ میرزاحسین نورى، مستدرک الوسائل، مؤسسة آل البیت،1408ق،ص 531.
25ـ حسن بن فضل طبرسى،مکارم الاخلاق، قم، راضى، 1371، ص 99.
26ـ روم: 21
27ـ حسن بن فضل طبرسى، پیشین، ص 100.
28ـ میرزا حسین نورى، پیشین، ج 2، ص 531.
29ـ محمد باقر مجلسى،بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الفرد، ج103،ص219.
30ـ محمّد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 5، ص 329.
31ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل، ج 5، ص 1.
32ـ ملامحسن فیض کاشانى، عین الیقین، ص 243.
33ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 78، ص 6.
34ـ روان شناسى تربیتى، ص 151
35ـ دیوان حضرت على(علیه السلام)، ترجمه مصطفى زمانى
36ـ محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول انسان، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ص 154
37ـ استاد مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 7
38ـ شک و تردید انسان ملاکى براى عقل اوست. (غررالحکم، ص 474)
39ـ روان شناسى رشد، ج 2، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 782
40ـ الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین، طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، رضى، 1371، ص 115
41ـ محمّد بن یعقوب کلینى، روضه کافى، ص 93
42 و 43ـ هاریس، مشکلات روحى جوانان، ص 73 / ص 62
44ـ غررالحکم ص 677.
45ـ نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحدید، دارالحیاء الکتب العربیه، 1404 ق، ج 20، کلمه 937، ص 343.
46ـ محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، ص 158
47ـ على فتحى آشتیانى، پیشین
48 و 49ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 756
50ـ محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 197 و روان شناسى رشد 2، شعارى نژاد
51ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 77
52ـ (غررالحکم، ص 212.)
53ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 118
54ـ محمد على احمدوند، روان شناسى کودکى و نوجوانى، دانشگاه پیام نور، 1376.
55ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 91
56 و 57 و 58 و 59ـ على فتحى آشتیانى، پیشین
مقدمه
دوره نوجوانى هم زمان است با دوره بلوغ; یکى از بحرانى ترین دوره هاى زندگى. در دروه بلوغ، تغییرات گوناگونى در ابعاد شخصیتى نوجوان رخ مى دهد که هر کدام به نوعى مى تواند بر او اثر بگذارد و حتى گاهى شخصیّت او را دگرگون سازد. این نبشتار، به برخى از این جنبه ها اشاره دارد. اما پیش از ورود به اصل بحث، توجه به چند نکته لازم است:
1ـ بحران بلوغ: فرایند بلوغ یکى از بحرانى ترین دوره هاى زندگى هر فرد است. استانلى هال، (Hall, Stanly) که به پدر روان شناسى بلوغ معروف است، این مرحله را «دوران طوفان و فشار» مى نامد. نوجوان دراین دوره،تمایلاتوخواهش هاى متضادى دارد; مثلاً با این که مى خواهد با دوستان باشد، به تنهایى نیزعلاقه مند است.1
روسو دوره بلوغ را تولّد مجدّد مى داند. او مى گوید: وقتى فرد به دوره بلوغ مى رسد مثل این است که فرد دیگرى با خصوصیات بدنى و روانى متفاوتى در وى به وجود آمده است.2
در هفت سال سوّم زندگى که دوران بلوغ و جوانى است، تحولات سریعى در جسم و جان نوجوان پدیدار مى گردد و در مدّت کوتاهى اندام و افکارش به کلّى تغییر مى کند.3 دوره نوجوانى و بلوغ به سنین بین 12 تا 18 سالگى اطلاق مى شود. این دوره یکى از بحرانى ترین دوره هاست. گاهى گذشتن از مرز کودکى و رسیدن به قلمرو بلوغ با نابسامانى هاى فراوانى همراه است. در این دوره، نوجوان نه دیگر کودک به حساب مى آید و نه هنوز به درستى بالغ گردیده است. وى در مرز بین این دو مرحله (کودکى و بزرگ سالى) قرار مى گیرد و با فشارها و انتظارات خاص هر دوره رو به رو مى شود; از سویى، اگر کار کودکانه بکند او را ملامت مى کنند که بزرگ شده است و این کار در شأن او نیست و از سوى دیگر، معمولاً با او مانند بزرگ سالان رفتارنمى شود. در زندگى، نقش کودک و بزرگ سال، هر کدام مشخص است و مى دانند چه کارى باید انجام دهند، ولى نوجوان در وضع روحى مبهم و پیچیده اى به سر مى برد; او به درستى نمى داند چه باید بکند.
2ـ تعریف بلوغ و نوجوانى: کلمه «بلوغ» یا (Puberty) ممکن است به چند صورت تعریف شود:
الف. بلوغ جنسى: بلوغ به این معنا یعنى رسیدن به سن تولید مثل و شهوت جنسى که سنین آن در بین ملل و افراد گوناگون بر حسب نژاد، مناطق جغرافیایى و آب و هوایى متفاوت است و معمولاً بین سنین 12 ـ 18 سالگى واقع مى شود.
ب. بلوغ جسمى (فیزیولوژیک): بلوغ به این معنا همان آخرین حدّ رشد اندام ها است که زمان آن از یک سو، به نژاد فرد بستگى دارد واز سوى دیگر، به قوانین رشد و نموّ هر یک از اعضا. در این زمینه، تن کردشناسان (فیزیولوژیست ها) و روان شناسان به این نتیجه رسیده اند که اندام هاى انسان تا پنج سال اول زندگى به طور سریع رشد مى کند و سپس رشد آن تا سنین 12، 13 سالگى به کندى مى گراید، در دوره نوجوانى سرعت رشد دوباره افزایش مى یابد و در فواصل بین 18 ـ 25 سالگى جسم به حدّ کمال خود مى رسد و رشدش نیز متوقف مى گردد. لازم به ذکر است که تمام قسمت هاى بدن در دوره رشد به یک میزان رشد نمى کند، بلکه بعضى از اعضا رشد بیش ترى دارند، چنانچه مشهور است که «نوجوان شلوارش یک سال زودتر از کتش کوچک مى شود.»
ج. بلوغ شرعى: سن تکلیف در کشورهاى گوناگون بر اساس اعتقاداتى که دارند فرق مى کند; مثلاً اسلام سن 9 سالگى را براى دختران و 15 سال را براى پسران سن بلوغ مى داند.4 البته بعضى از فِرَق اسلامى در سن بلوغ با شیعه فرق دارند; مثلاً فقه حنفى براى دخترسن17 سالگى و براى پسر سن 18 و 19 سالگى را سن بلوغ مى داند و فقه مالکى بلوغ را وابسته به سن نمى داند.
د. بلوغ عرفى (سن قانونى): قوانین مدنى کشورها اغلب دو یا سه سال دیرتر از دستورات شرعى نوجوانان را بالغ و مسؤول رفتار خود مى داند.
هـ. بلوغ روانى (بلوغ شخصیّت): بلوغ روانى داراى جنبه هاى گوناگونى از قبیل پختگى، هوش، درک مفاهیم اخلاقى، نقطه اوج حافظه، کمال اراده، انفعالات و سایرخصوصیات ذهنى است که در صورت هماهنگى، تعادل فرد را به وجود مى آورد و در صورت ناهماهنگى، موجب رفتار غیر عادى یا بى تعادلى روانى مى شود.
با توجه به تعاریف ارائه شده، بلوغ داراى معانى متفاوتى است، اما منظور روان شناسان ازآن، بیش ترتغییرات بدنى (جسمى و جنسى) مى باشد. آنان مراد خود را از دیگر موارد بلوغ با پسوند مى آورند; مثل بلوغ روانى، بلوغ شرعى و بلوغ عرفى و... .
3ـ نوجوانى: اصطلاح «نوجوانى» (Adolesence) در مقایسه با کلمه «بلوغ» معناى وسیع ترى دارد و دوران مهمى از زندگى انسان را شامل مى شود. سنین بین 12 ـ 18 سالگى، که سنین نوجوانى است، خود به سه قسم مى شود: الف. مرحله پیش از بلوغ: ورود تدریجى کودک به مرحله بلوغ; ب. مرحله بلوغ: ظهور معیارهاى بلوغ جنسى مثل عادات ماهیانه و احتلام; ج. مرحله پس از بلوغ: رشد صفات ثانویه جنسى.
الف. اهمیت نوجوانى از دیدگاه دانشمندان: افلاطون این دوره را دوره شراب زدگى روان مى داند که احساسات و عواطف بر افکار فرد چیره مى شود.
روسو مى گوید: نوجوانى توّلد ثانوى است. استانلى هال معتقد است نوجوانى دوره طوفان و فشار بوده و نوجوانى یک جهش ناگهانى است.
کورت لوین آلمانى هم اعتقاد دارد که کودک و بزرگ سال، هر کدام یک نوبت، بار کودکى و بزرگ سالى را بر دوش مى کشند، ولى نوجوان مجبور است یکجا بار هر دو را بر دوش بکشد; زیرا متعلق به هر دو مى باشد.5
ب. اهمیت نوجوانى از نظر اسلام: اسلام این موضوع را از دو جنبه مثبت و منفى مدّ نظر قرار داده است: در جنبه مثبت، به نظر اسلام، نوجوانى دوره قوّت و توانایى است که در بین دو دوره ضعف و ناتوانى (کودکى و پیرى) قرار گرفته: «اللّهُ الذّى خَلقکُم مِن ضعف ثُمَّ جَعل مِن بعدِ ضعف قوّةً ثُمَّ جَعَل مِن بعدِ قوّة ضعفاً و شیبةً یَخلُق ما یشاءُ و هو العلیمُ القَدیرُ.» (روم: 54)
اولیاى اسلام نیز نوجوانى را یکى از نعمت هاى پر ارج الهى و از سرمایه هاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناخته اند:
ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «اُوصیکم بِالشُّبّانِ خیراً فاِنّهم اَرقّ افَئدةً اِنّ اللّهَ بَعَثَنی بَشیراً و نَذیراً فَحالَفنی الشُّبّانُ و خالفنى الشّیوخُ.»6
ـ قال على(علیه السلام): «شیئان لایُعرف فَضلهما اِلاّ مَنْ فَقَدهما الشّبابُ و العافیة.»7
در جنبه منفى، اولیاى الهى از این دوره به دوره جنون و مستى تعبیر کرده اند:
ـ قال رسول الله(صلى الله علیه وآله): «الشّبابُ شعبةٌ مِن الجنونِ.»8
ـ قال على(علیه السلام): «اصنافُ السُّکرِ اربعةٌ: سُکرُ الشّبابِ، سُکرُالمالِ، سُکرُالنَّوم و سُکر المُلک.»9
اینک پس از بیان مقدمه، به اصل بحث با عنوان ویژگى هاى مهم نوجوان مى پردازیم:
1ـ بلوغ یا رشد جسمى
یکى از جنبه هاى مهم و مؤثر در شخصیّت نوجوان بلوغ است. در زمینه تحول بلوغ، دو جریان فکرى وجود دارد:
گزل (Gesel) مى گوید: بلوغ رشد مداوم و پیوسته اى است که از کودکى شروع و بدون انقطاع ادامه مى یابد که گاهى سریع و گاهى کند است و نمى توان براى آن خصوصیّات و ساختمان معیّنى ذکر کرد و آن را داراى مراحلى دانست.
پیاژه (Piaget) و والون (Wallon)معتقدند: رشد متشکل از مراحل ودوره هاى متفاوتى است وهرمرحله
ساخت ذهنى مربوط به خود را دارد و بهّ دلیل همین ساخت، هر مرحله از سایر مراحل جدا و مجزّا است; مثلاً، دوره نوجوانى دوره آشوب درونى و انقلاب شخصیّتى است، در حالى که دوره کودکى دوره آرامش و سکون است ورشدآن آهنگ یک نواختى دارد. دوران بلوغ که بابحران مواجه مى شود، تغییراتى در کل شخصیت فرد ایجاد مى کند.10
در آغاز نوجوانى، کودکان بیش تر به دوره سریعى از رشد جسمانى (جهش) گام مى گذارند و صفات ثانویه جنسى در آن ها بروز مى کند. این تغییرات در دوره اى تقریباً دو ساله رخ مى دهد و با بلوغ جنسى به اوج خود مى رسد. نشانه بلوغ شروع قاعدگى در دختران و احتلام در پسران مى باشد که معمولاً در دختران از سن 9 ـ 12 سالگى و در پسران دو سال دیرتر ظهور مى یابد. تا سنین 11 سالگى متوسّط قد و وزن دختر و پسر یکسان است و از آن پس دختران پیشى مى گیرند و پس از دو سال، پسران جلو مى افتند و تا آخر عمر این روند ادامه دارد. البته تفاوت هاى فردى را نباید از نظر دور داشت، چه بسا بعضى از پسران زودتر از دختران بالغ شوند. آب و هوا و مناطق جغرافیایى و نوع تغذیه در سرعت بلوغ اثر مى گذارد.
انواع تغییراتى که با شروع دوره نوجوانى رخ مى دهد عبارت است از:
الف. تغییر در اندازه بدن: در دوران 3 تا 4 ساله بلوغ، قریب 20 ـ 30 کیلو گرم به وزن و 20 ـ 30 سانتى متر به قد نوجوان اضافه مى گردد. در این دوران به طور کلى، هم اعضاى بیرونى متحول و دست خوش تغییر مى گردد و هم اعضاى درونى.
ب. رشدصفات اولیه جنسى: اندام هاى جنسى که وظیفه تولید مثل را بر عهده دارند دراین دوره رشد مى کنند. این تغییرات بر اثر فعالیت غدد هیپوفیز، آدرنال (فوق کلیوى) و غدد جنسى به وجود مى آید.
ج. رشد صفات ثانویه جنسى: از هنگام بلوغ تفاوت هاى دختر و پسر کاملاً آشکار مى گردد و هر قدر بلوغ بیش تر پیشرفت کند این تفاوت ها بیش تر مى شود. این صفات عبارت اند از: رشد عمومى مو در بدن، تغییرات پوستى، فعالیت بیش تر غدد چربى، تغییرات صدا که به صورت صداى زیر در دختران و صداى بم در پسران ظاهر مى گردد.
به طور خلاصه مى توان گفت: نوجوان، چه بخواهد و چه نخواهد، این تغییرات در بدن او رخ مى دهد که هر کدام به نوبه خود، شخصیت او را متأثر مى کند. هرگونه برداشت غلط و اطلاع نادرست و ناقص از این تغییرات مى تواند ضربات جبران ناپذیر را بر نوجوان وارد سازد. بنابراین، والدین موظف اند کودکان خود را از وجود این گونه تغییرات آگاه کنند.
دبس(Debesse)مى گوید:مادربایددختر خود راازوقوع عادات ماهیانه مطّلع سازد; نباید صبر کند تا او به طور معمول، به سن عادات ماهیانه برسد و از این مرحله اطلاعات روشنى نداشته باشد.11
والون (Wallon) مى گوید: والدین موظف اند پسران را نیز براى ظهور آثار ناشى از بلوغ مهیّا سازند. جوانى که اطلاع قبلى از تحوّل بلوغ نداشته باشد و تنها شایعات و کنایات مبهمى در این باره شنیده باشد نه تنها آشفته و پریشان مى گردد، بلکه غالباً وحشت مى کند. گاهى سکوت والدین در این موارد، منجر به سلب اعتماد و اطمینان نوجوانان از والدین مى شود و براى کسب اطلاع، سراغ منابع اطلاعاتى ناقص (دوستان و کتاب ها) مى رود که گاهى او را با مشکلات جسمى و روانى مواجه مى کنند.12
روان شناسى خطرهاى بلوغ
الف ـ خودپندارى نامساعد: معمولاًنوجوانان این دوره را با خودپندارى نامساعد سپرى مى کنند; زیرا نسبت به خود، نظر مثبت دارند، ولى به دلیل آن که محیط اجتماعى با آن ها برخورد مناسب ندارد، آن ها را تحقیر مى کند و مرتب تغییرات بدنى شان را به تمسخر مى گیرد، نوجوانان از هرگونه تشویق و تمجیدى محروم مى شوند و این به تدریج، سبب لطمه دیدن آن ها و خودپندارى شان مى شود و در این صورت، نسبت به خود نظر منفى پیدا مى کنند و عزّت نفس خود را از دست مى دهند.
ب ـ شکست و ناکامى: رشد سریع بدنى در دوره نوجوانى با کمبود نیرو همراه مى شود که در نتیجه به کاهش میزان کار و پیدایش ملالت و خستگى نسبت به هرگونه فعالیت که مستلزم تلاش است، منجر خواهد شد.
ج ـ آماده نبودن براى تغییرات بلوغ: کمتر نوجوانى است که تغییرات دوران بلوغ را از قبل شناخته باشد و چون اطلاع ندارد و یاازنظر روان شناختى آماده این تغییرات نیست،ممکن است ضربه ببیندوگرایش هاى نامساعدى نسبت به این گونه تغییرات پیدا کند. دلیل این موضوع گاهى مربوط به والدین است و گاهى مربوط به مدرسه که سؤال از این مسائل را براى نوجوان قبیح مى دانند. متأسفانه حتى گاهى مربیان بهداشت نیزتوجهى به این مسائل ندارند.
د ـ انحراف در نضج و نمو جنسى: ممکن است بلوغ به شکل زودرس ویا دیررس ظاهر شودکه درهردوصورت، موجب نگرانى و ناراحتى نوجوان مى شود; زیرا به پذیرش اجتماعى اولطمه مى زند و منجر به طرد یاکناره گیرى اوازهم سالان مى گردد.13
تغییرات همگانى دوران بلوغ
الف ـ انزواطلبى: نوجوان با رسیدن به بلوغ، از خانواده و هم سالان منزوى مى شود و بیش تر اوقات با آن ها نزاع دارد و به این مى اندیشد که چرا اطرافیان او را درک نمى کنند.
ب ـ خستگى و ملامت: نوجوان از مدرسه و فعالیت هاى اجتماعى و زندگى ـ به طور کلّى ـ خسته و ملول مى شود و در نتیجه، تا مى تواند کم کارى مى کند; مثلاً بعضى از آن هامى گویند:ذهنم نمى کشد درس بخوانم.
ج ـ تعارض و ستیزه جویى اجتماعى: نوجوان غالباً ناهمکار، ناموافق و متعارض یا ستیزه جو مى شود و به تدریج، با پیشرفت بلوغ، این حالت کاهش مى یابد و نوجوان به دوستى و همکارى و آزادمنشى علاقه مند مى گردد.
د ـ احساسات تند و بدخلقى: قهر، خشم، میل به فریاد زدن و مانند آن ازخصایص این دوره است. نوجوانى باغم،اضطراب وزودرنجى همراه است و نوجوان با بهانه هاى کوچکى مثل نوع غذا، ساعت خواب و نحوه رفتار دیگران پرخاشگرى مى کند و فریاد مى زند.
هــ فقدان اعتماد به نفس: در حال بلوغ، نوجوان اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد، نسبت به خود بى اعتماد مى شود و از شکست مى ترسد. دلیل این موضوع ضعف مقاومت بدن و انتقاد مدام بزرگ سالان است. بنابراین، بیش تر پسران و دختران این دوره را با ابتلا به عقده حقارت پشت سر مى گذارند.
و ـ حیا و عفت افراطى: گاهى تغییرات دوران بلوغ سبب مى شود بعضى از نوجوانان حیا و عفت افراطى پیدا کنند; زیرا از این مى ترسد که دیگران متوجه تغییرات بدنى او شوند و نظر نامساعد نسبت به او پیدا کنند.14 یکى از علایم علاقه نوجوان به جنس مخالف نیز همین حیا و عفت دانسته شده است که وقتى به جنس مخالف مى رسد سر به زیر مى اندازد.
رشد جنسى
در وجود انسان، دو غریزه جنسى و قدرت وجود دارد که مهار آن ها نقش مهمى در سعادت بشر دارد. غریزه جنسى جاذبه قوى و کشش نیرومندى دارد که زن و مرد را به سوى ارضا سوق مى دهد. از این رو، از آن به آتش شهوت تعبیر شده است.
روابط جنسى در تمام زمان ها مورد گفت وگو و بحث در محافل دینى مى باشد و درباره آن تاکنون نظریات افراطى، تفریطى و معتدلى ارائه شده است که هر نظریه طرف دارانى دارد و سعادت فرد را در عمل بر طبق آن مى شناسد:
1ـ تفریط گرایى: برخى مسیحیان و پیروان کلیسا و برخى از مذاهب و بعضى از علماى اخلاق و فلاسفه در این دسته اند. آنها آمیزش جنسى راعملى پلید و حیوانى مى دانند و از این رو، برخى از کشیشان ازدواج نمى نمایند و با سخت گیرى غریزه جنسى را سرکوب مى کنند. اینان خود را از لذایذ طبیعى محروم مى سازند.
2ـ افراط گرایى: طرف داران آزادى غرایز مثل فروید و پیروانش در این زمینه راه افراط رفته اند. نظریه آن ها بر پایه اصالت لذّت استوار است و سعادت انسان را در ارضاى بى چون و چرا و بى قید و شرط غریزه جنسى مى دانند. این نظریه در غرب، مفاسد بسیارى به بار آورده است.15
3ـ اعتدال: اسلام غریزه جنسى را نه خودسرانه و آزادگذاشته و نه آن را سرکوب کرده است، بلکه براى آن حدودى را در نظر گرفته است. پایه گذاران روش اعتدال در درجه اوّل پیامبران و امامان(علیهم السلام)هستند که هم مردم را به ازدواج تشویق مى کنند تا غریزه جنسى به صورت سالم ارضا شود و هم انسان را از هرگونه لاابالى گرى و انحراف جنسى منع مى کنند.
نظریه افراطى فروید: فروید به دو غریزه حیات و مرگ قایل بود و در غریزه حیات، دو غریزه حبّ ذات و نیروى جنسى را مهم مى دانست. او سایر غرایز را شاخ و برگ این دو غریزه مى شمرد. وى در سخنانش، شعاع غریزه جنسى راگسترش داده و مسأله جنسیت را، که پایه اساسى مکتب اوست، به معناى وسیعى تفسیر نموده و در نتیجه، بسیارى از فطریات و غرایز انسان را از مشتقات غریزه جنسى ذکر کرده بود.
فروید غریزه جنسى را پایه اصلى تمدن فرهنگ مى دانست و تلاش مى کرد مسائل جامعه شناختى و تاریخى را از این راه حل نماید. او مى گفت: غریزه جنسى، که در هر کسى وجود دارد، انسان را تحریک مى کند که ارضا شود و جوانى که در اجتماع و محیطى زندگى مى کند که موانعى از قبیل تعالیم مذهبى، اخلاق و قوانین و آداب و رسوم اجازه ارضاى خودسرانه این غریزه را به او نمى دهد یا خود او مقیّد به رعایت اصول و قوانین است، در این صورت، غرایز او واپس زده شده و وارد ذهن ناهشیارش مى شود. این غرایز واپس زده روى هم متراکم مى گردد و به تدریج، موجب بیمارى هاى روحى و عصبى مى شود. گاهى این تعارضات چنان شدید است که توازن و تعادل فرد را زایل مى گرداند وبه صورت بیمارى بروز مى کند.
اگرچه برخى از دانشمندان یکى از علل بیمارى هاى روحى را ناکامى هاى جنسى و امیال واپس زده شده مى دانند، ولى فروید تنها علت بیمارى روانى را شکست در امیال جنسى مى شمرد. فروید گفت: هر گاه پزشکى با بیمار روحى مواجه شود، به طور حتم، مى تواند بگوید مشکلى در غریزه جنسى او رخ داده است.
نظریه فروید به دلیل زرق و برقى که از خود ارائه داده بود و نیز در بستر تفریط کارى هاى پیشین کلیسا در زمینه غریزه جنسى در غرب، به سرعت رواج پیدا کرد.
سعادت از نظر فروید: فروید سعادت هر کس را در ارضاى آزادانه نیروهاى جنسى خود مى داند و هر چه مانع این ارضا شود در نظر فروید مورد تاخت و تاز و انتقاد قرار گرفته است; از جمله مذهب و تمدّن که آن ها را سدّ راه ارضاى آزاد غریزه جنسى ولذّت طلبى مى داند وقایل است که این محدودیت به سعادت بشرلطمه مى زند.
او مى گوید: مذهب قدر آزادى را نمى داند; زیرا به موضوع انتخاب لطمه مى زند. وى براى رسیدن به سعادت، براى همه افراد راه یکسانى را پیشنهاد مى کند.
با طرح نظریه جنسى فروید، محافل پزشکى و علمى وین سخت تکان خورد، بشریت که هزاران سال جنسیت را تحقیر یا انکار کرده بود پذیرش این نظریه برایش فوق العاده دشوار مى نمود. از این رو، در وین جنجالى برپا شد که به همه اروپا سرایت کرد و پزشکان و روان شناسان در همه جا، به خصوص پاریس به او تاختند.16
منابع نظریه فروید: فروید نظرات سه نفر را به عنوان منبع نظریه اش برمى شمرد:
1ـ کروباک;
2ـ برویر;
3ـ شارکو.
او در کتابتاریخ نهضت پسیکانالیتیک مى نویسد: این سه نفر بصیرتى به من بخشیدند. با این وجود، او مورد مهر این سه قرار نگرفت; حتى وقتى نظریه جنسیت را مطرح کرد شارکو از فروید روى گرداند و برخى از دانشمندان حوزه پاریس مثل ژانه با او درافتادند. البته مخالفت اروپا و اعتراض استادان و شاگردان، فروید را از پا درنیاورد و بر نظر خود بیش تر پافشارى کرد و با اشتیاق به آزمایش و تحقیق ادامه داد. به عنوان مثال، او عقیده داشت درمان بیماران روانى مستلزم شناخت روحیه و سوابق آن ها بود و این کار بدون شناخت غرایز و آرزوها و ناکامى ها و خیالات آن هاتحقّق نمى یافت. فروید براى درمان آن ها، این تحقیق ها و آزمایش ها را انجام مى داد.
فروید مى گفت: لیبیدو (انرژى روانى) در دوره بلوغ باشدّت کامل دراعضاى جنسى مجتمع مى شود وباشور و شدّتى بى سابقه بروز مى کند و افراد تمایل بیش ترى به جنس مخالف پیدا مى کنند. این جاست که اگر چیزى، اعم از دین و مذهب و آداب و رسوم، مانع ارضاى آن شود، این غریزه جنسى واپس زده شده و به ذهن ناهشیار مى رود که شاید به صورت کوه آتش فشانى درآید و ناگاه فوران کند.17
چند اشکال بر نظریه فروید
1ـ برخى از مخالفان فروید مثل ژانه از علماى حوزه پاریس و شارکوو و یونگ مى گویند: چرا فروید علّت اصلى براى بیمارى هاى روانى را سرکوبى غریزه جنسى قرارداده و از علل مادى، اقتصادى و اجتماعى موجود در محیط هر شخصى غفلت کرده است و حال آن که بسیارى از بیمارى هاى روانى بر اثر همین مشکلات مى باشد. برخى از فقر دیوانه مى شوند که این اصلاً منشأ جنسى ندارد و برخى از بیماران روانى با پیدا کردن شغل و کار، سلامت خود را باز مى یابند که این ها هیچ ربطى به غریزه جنسى ندارد.
2ـ فروید سعادت هر کس را در آزادى بى قید و شرط ارضاى غریزه جنسى مى دانست و حال آن که در امریکا و اروپا آمار نشان مى دهد افرادى که در پى ارضاى بى قید و شرط غریزه جنسى بوده اند نه تنها خوشبخت نشده اند، بلکه بدبخت و سیه رو گردیده اند و در منجلاب فساد سقوط کرده اند.
یک مجله امریکایى مى نویسد: براى دختران بهشت آزادى خیلى زود به دوزخ تبدیل شد... امراض مقاربتى میان این گروه (بى بندوباران جنسى) در برنامه روزانه قرار دارد. سیفلیس و سوزاک به وضع وحشتناکى گسترش یافته است. این امراض در دو سال اخیر، به شش برابر رسیده است.18
3ـ مهم ترین مشکل فروید این است که ازتعالیم الهى و انبیا(علیهم السلام)به دور بوده و با ذهنیات و عقل و هوش بشر خواسته است برنامه اى به جامعه بشرى ارائه دهد که مورد اعتقاد آن ها باشد.
مجله نیوزویک مى نویسد: رواج جنسى در امریکا خانواده ها را به وحشت انداخته است. آمار نشان مى دهد تعداد زیادى از دختران زیر ده سال حامله مى شوند و چون به نظر پزشکان سقط جنین در این سنّ خطراتى از جمله نازایى دربردارد، بعضى از آن ها دست به خودکشى مى زنند. اختلاط مدارس هر روز این آمار را افزایش مى دهد. گاهى فرزندان به جاى مدرسه، به پارک ها و مجالس رقص مى روند.19
ازدیدگاه وحى و انبیا(علیهم السلام)بزرگ ترین عامل سیه روزى و بدبختى بشر هواپرستى وپیروى بى قید و شرط از شهوات و تمایلات نفسانى است و روایات بسیارى به این مطلب اشاره دارد:
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): بیش ترین چیزى که از آن ها بر امّت ام مى ترسم هواپرستى و آرزوهاى طولانى است.20
ـ على(علیه السلام):هر که به سوى شهوات بشتابد به سوى آفت ها شتافته است.21 ـ على(علیه السلام):حریص بودن نسبت به لذات انسان را گمراه و ازلذت ها دور مى کند. 22
الجواد(علیه السلام): هر کس از خواهش هاى نفسانى اش اطاعت کند دشمن اش را به خواست اش رسانده است.23
تمام تلاش انبیا(علیهم السلام) براى این بوده که هواى سرکش انسان را مهار کنند. افراط گرایى در لذّت جنسى نه تنها انسان را از انسانیّت دور مى کند، بلکه زندگى اجتماعى و مادى او را هم دچار بى نظمى و اختلال مى کند.
اما اسلام از طرفى، عزوبت و واپس زدن غریزه جنسى را محکوم مى کند و از طرف دیگر، آزادى بى قید و شرط در ارضاى غریزه جنسى را، که مستلزم بى عفتى است، زیان بخش و ممنوع مى شناسد وبین این دوروش افراط و تفریط،ازدواج و کام یابى هاى مشروع را، که وسیله ارضاى صحیح غریزه جنسى است، مورد حمایت قانونى و اخلاقى قرار مى دهد و مکرر به این امر ترغیب و تشویق مى نماید و راه سعادت بشر را نیز در همین مى داند.
ازدواج راه صحیح ارضاى غرایز جنسى
پس از روشن شدن این که ارضاى غریزه جنسى از هر راهى غلط است به بهترین راه ارضاى درست آن از نظر روایات معصومین(علیهم السلام)که ازدواج مى باشدمى پردازیم:
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): بهترین افراد امّت من کسانى اند که اهل اختیار کرده اند و بدترین آن ها عزب هایند.24
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): هر که فطرت مرا دوست دارد، به شیوه من عمل کند و از جمله شیوه من ازدواج است.25
ـ از نشانه هاى او این است که از جنس خودتان همسرانى برایتان قرار داد تا به سوى آن ها آرامش یابید و میانتان محبت و مهربانى قرار داد.26
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله):اى جوانان، هر یک از شما که توانایى جنسى دارد ازدواج کند که آن موجب محفوظ ماندن چشم و پاک تر ماندن عورت است.27
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله):هیچ بنایى در اسلام نزد خداوند دوست داشتنى تر و عزیزتر از ازدواج نیست.28
ـ الرضا(علیه السلام): زنى از ابوجعفر سؤالى کرد و سپس گفت: من متبتله هستم: پرسیدند: به نظر تو تبتل چیست؟ گفت: مى خواهم هرگز ازدواج نکنم. سؤال کردند: چرا؟ گفت: به این وسیله مى خواهم داراى فضیلتى شوم. فرمودند: از این کار دست بکش که اگر درآن فضیلتى بود حضرت فاطمه (س) به انجامش سزاوارتر از تو بود; زیرا هیچ کس نیست که در کسب فضیلت بر او پیشى بگیرد.29
ـ ابى عبدالله(علیه السلام):پیامبر خدا فرمود: هر که ازدواج کند، نیمى از دین اش را محافظت کرده است.30
ـ الصادق(علیه السلام):دو رکعت نماز که متزوّج بگزارد برتر از هفتاد رکعت است که عزب بگزارد.31
2ـ رشد شناختى در نوجوان
رشد شناختى انسان از دو طریق ارثى و اکتسابى صورت مى گیرد; یعنى باید هم زمینه هاى ارثى در فرد باشد و هم محیطى تا او رشد یابد. در روایات نیز به این دو اشاره شده است:
ـ على(علیه السلام):عقل دو قسم است: عقل ذاتى و عقل اکتسابى; عقل اکتسابى فایده اى نمى بخشد اگر عقل ذاتى موجود نباشد; همان گونه که در صورت موجود نبودن نور چشم، نور خورشید سودى نمى دهد.32
ـ على(علیه السلام): عقل بر دو گونه است: عقل ذاتى و عقل تجربى و هردومنجر به سود مى شوند.33
پیاژه، روان شناس معروف سوئیسى، مطالعات تجربى ارزشمندى انجام داده و به این نتیجه رسیده که پایان سن 14 ـ 15 سالگى آخرین حدّ تکمیل ساختمان هاى ذهنى است و از آن پس، هیچ ساختمان جدیدى در ذهن بنا نمى شود و امتیاز بزرگ سال و نوجوان تنها به کم و بیش بودن تجارب است.
در دوره قبل از نوجوانى، ساخت ذهنى کودک قادر بود که به صورت عینى و در حدّ محدودى بر اساس عملیات منطقى عمل کند، ولى نوجوانى که دوره استقرار هوش انتزاعى است، واقعیات به صورت بارزتر و آسان تر در معرض عملیات ذهنى قرار مى گیرند. در این دوره نوجوان به واقعیات محدود تکیه نمى کند،بلکه به آن چه نیز در سطح ممکن هست فکر مى کند و لذا تا حد زیادى حوزه عملیات ذهنى او وسعت مى یابد. خصوصیات اجمالى این دوره را به اختصار یادآور مى شویم:34
مهم ترین ویژگى هاى رشد شناختى ـ عقلى نوجوان
1ـ پیدایش هوش نظرى (تفکّر انتزاعى): پیاژه در این زمینه مى گوید: کودکان غالباً مشاهده کنندگان جهان خارجى هستند و در قید واقعیت محصورند (تفکّر حسى ـ حرکتى) و تفکر آن ها وابسته به اشیاى خارجى است. ولى نوجوان قدرت ذهنى فوق العاده اى پیدا مى کند که او را از قید واقعیت هاى خارجى رها مى سازد و او را به عالم ذهنى و درونى خود متوجه مى گرداند. نوجوانى دوره تفکر انتزاعى است، «مَن» او آن قدر قوى است که مى تواند دنیا را از نو بنا کند و چنان بزرگ است که مى تواند آن را جزئى از خود کند; همان گونه که حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «اَتَزعُم اَنّک جرمٌ صَغیرٌ و فیکَ انطوىَ العالَم الاَکبُر»35
بر اساس همین تفکّر انتزاعى، بعضى از نوجوانان خوب مى نویسند و وقایع را دقیق مجسم مى کنند و بعضى خوب سخنورى مى کنند و مفاهیم را در قالب هاى متعدّد بیان مى نمایند.
توانایى هاى ذهنى نوجوانان:
الف. عملیّات فرضى ـ استنتاجى: در این دوره، فرضیه مى تواند اساس و پایه یک عمل ذهنى قرار گیرد; مثلاً، اگر به کودکى بگوییم ده مداد یک مترى هر کدام ده تومان، نمى تواند بپذیرد; چون این را منطبق بر واقعیت نمى بیند، ولى نوجوان این مطلب را بر اساس فرض مى پذیرد.
ب. منطق قضایا: در این دوره، نوجوان قضایاى منطقى را مى تواند به خوبى درک کند; مثلاً، اگر بگوییم تمام گنجشک ها پرنده اند. تمام پرندگان حیوان اند. پس تمام گنجشک ها حیوان اند. این استدلال به خوبى براى نوجوانان قابل درک و پذیرش است.
ج. جدا شدن شکل از محتوا: بر خلاف کودکى، که مرحله تفکّر انضمامى (انضمام با اشیا) بود، نوجوان مى تواند شکل را بدون محتوا در نظر بگیرد.
د. عملیات ترکیبى: این توانایى به نوجوان پایه استدلال علمى را مى دهد، به گونه اى که نوجوان با استفاده از قدرت ذهن مى تواند نظام معیّنى را با ترکیب سایر توانایى هاى ذهنى در خود به وجود آورد و حدّاکثر امکانات ذهنى خود را به کار بگیرد.36
2ـ ظهور استعدادها: در نوجوانى، با افزایش سن، استعدادها نیز بیش تر اختصاصى مى شود، در حالى که در کودکى بیش تر عمومى بود; مثلاً، اگر دانش آموز سوم ابتدایى در درس فارسى قوى باشد معمولاً (نه همیشه) در سایر دروس هم نمره خوبى کسب مى کند، بر خلاف نوجوان که ارتباط متقابلى بین دروس او دیده نمى شود و هر نوجوانى در درسى ممکن است موفقیتى کسب کند. یکى از اهداف روان شناسى تربیتى کشف همین استعدادها، و کمک به نوجوانان است تا استعدادهاى نهان خود را بیابند و شکوفا کنند; مثل بچه اى که (چه بسا به اجبار والدین) رشته ریاضى را انتخاب کرده ولى دایم در فکر کارهاى هنرى است که این نشان دهنده استعداد هنرى اوست.
3ـ شک و تردید: در این دوره، ساده اندیشى دوران طفولیت از بین رفته است و نوجوان به قضاوت و سنجش و ارزیابى مجدّد اشیا، اشخاص، موضوعات و پدیده ها مى پردازد تا در نظام ذهنى خود، دوباره آن ها را باز سازد. از این رو، شاید در همه چیز شک کند و یا به همه چیز، حتى افکار و عقاید والدین خود انتقاد نماید در این دوره، بر خلاف کودکى، نوجوان بزرگ سالان را افرادى عارى از عیب و اشتباه نمى داند، بلکه به عکس کوچک ترین عیب والدین را با ذرّه بین مخصوص دوره بلوغ بزرگ مى بیند و شاید این اشتباه اصلاً براى نوجوان قابل تحمل و بخشش نباشد.
بنابراین، در این دوره، نوجوان در ابعاد وجود خود، باورها و اعتقاداتش دچار شک و تردید مى شود، نه این که آن ها را نفى کند بلکه مى خواهد آن ها را دوباره سازى کند و آنچه را که قبلاً از روى تقلید و اطاعت پذیرفته بود، با زیربناى فکر و استدلال ذهنى خود بازسازى کند. بدین وسیله، او در پى کسب «استقلال فکرى» خود مى باشد. از این رو، در این دوره، معلمان و مربیان نباید انتظار داشته باشند آنچه را آن ها مى گویند نوجوان بپذیرد و آن ها باید به این خصوصیت شناختى نوجوان توجه کافى مبذول دارند و از شک و تردیدهاى نوجوان نسبت به موضوعات گوناگون دچار نگرانى و اضطراب نشوند، بلکه از شک او براى رسیدن به یقین استفاده نمایند.37
حضرت على(علیه السلام) نیز مى فرمایند: «ظَنُّ الانسانِ میزانُ عقلِه.»38 بنابراین، به اولیا و مربیان توصیه مى شودمواظب باشندکه نوجوانان در شک باقى نمانند و این امکان را فراهم آورند که آن ها پایه هاى منطقى و فلسفى مسائل اعتقادى را به تدریج بنا نهند.
3ـ رشد اجتماعى
شکل گیرى هویت در نوجوان یک بحران است. به نظر اریکسون، هویت در نوجوانى شکل مى گیرد که سؤالاتى مثل من کیستم، کجا مى روم، چه هدفى دارم و مانند آن را از خود مى پرسد. نحوه جواب گویى به این سؤالات در رشد هویت او اثر مى گذارد. اگر او بتواند به این سؤالات پاسخ مناسب بدهد احساس آرامش مى کند وگرنه دچار اضطراب مى شود.
اریکسون دوره نوجوانى را در «مهلت روانى» (فاصله بین امنیت کودکى و خودمختارى جهت یافته بزرگ سالى) مى خواند. نوجوان مى تواند نقش هاى مختلفى را تجربه کند. اگر در بحران هویت ناموفق باشد، احساس گم گشتگى و رنج مى کند. اریکسون این حالت را «سردرگمى نقش» مى نامد.39
هویت یابى نوجوان
1ـ موفق در اجتماعى شدن: جوانى که از نظر جسمى سالم است و از نظر تربیتى، از رهنمودهاى سالم مربیان و والدین بهره گرفته، به آسانى خود را با جامعه تطبیق مى دهد و اجتماعى مى شود.
2ـ ناموفق در اجتماعى شدن: بر خلاف مورد قبل جوانى که از نظر جسمانى ناقص است و یا تحت تربیت صحیح قرار نگرفته بعضاً تا آخر عمر در سازگارى با محیط موفق نمى شود و این قبیل جوانان بعضى راه انزواطلبى را در پیش مى گیرند و عمر خود را این گونه سپرى مى کنند; بعضى دست به طغیان و عصیان مى زنند و مرتکب جرایم وجنایاتى مى شوند; و بعضى بر اثر فشارهاى شدید، ناکامى ها و شکست هاى روحى، خود را مى بازند و یا اقدام به خودکشى مى کنند. تعداد زیادى از کارهاى غیرعادى نوجوانان ممکن است به دلیل سرـ درگمى نقش باشد;مثل فرار از خانه و مدرسه،ترک شغل وبیرون ازخانه به سربردن.
پیش از انتشار عقاید و نظرات اریکسون این گونه جوانان بزهکار تلّقى مى شدند، چون در این سن نوجوان در پى استقلال وهویت یابى است، لذا رفتارهایى در همین راستا از او سر مى زد که به ظاهر براى افرادى که از ویژگى هاى این دوران غافل بودند نابهنجار مى نمود و این رفتارها را به منزله رفتارهاى ضداجتماعى و بر علیه اطرافیان مى دانستند. نوجوانان همه با بحران هویت روبه روشده اند، با این تفاوت که بعضى ساده تر آن را حل مى کنند.
ابراز لیاقت در نوجوانان و جوانان: نوجوانان و جوانان شیفته ابراز لیاقت و اظهار وجود و شایستگى هستند. اثبات شخصیت و احراز هویت براى آنان یکى از مطبوع ترین لذایذ روحانى است که براى نیل به آن، از هیچ کوششى دریغ نمى کند; مثلاً، جوانى که براى اولین بار براى کارى استخدام مى شودوشغل ومسؤولیتى به عهده مى گیرد به خودمى بالد واحساس مى کند که جامعه او را به عضویت پذیرفته است; او این پولى را که از این راه به دست مى آورد ـ هر چند کم باشد ـ با چندین برابر پولى که رایگان از والدین گرفته است قابل مقایسه نمى داند; چون این پول را سند شخصیت خود مى داند.
پسر جوانى که پس از مرگ پدر سرپرستى خانواده را عهده دار مى شود احساس سربلندى و افتخار مى کند. او براى مخارج آن ها با تمام قدرت، شب و روز کار مى کند، به همه مشکلات تن مى دهد و در درون مسرور است; زیرا از این راه مى تواند مراتب شایستگى و لیاقت خود را آشکار سازد.
به عکس جوانى که نمى تواند با مردم بیامیزد و احراز هویت و شخصیّت نکرده، همواره افسرده خاطر و متأثر است و از محرومیت خود رنج مى برد. به طور خلاصه، مى توان گفت: احراز شخصیت و هویت و حسن سازگارى با اجتماع یکى از تمایلات درونى نسل جوان و از ارکان اساسى زندگى اجتماعى است.
دلیل این که اولیاى دین اسلام به نوجوان نقش و مسؤولیت وزارت داده اند40 نشان دهنده اهتمام اسلام به رابطه با جوان و نوجوان است. در این سن، او دنبال کسب هویت است و اگر از طرف خانواده تحقیر شود، هویت خود را نمى یابد.
امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند: «برتو باد که به جوانان توجه داشته باشى;زیراآن ها از دیگران در انجام امور خیرپیش قدم ترند.»41
دکتر هاریس مى گوید: جوانان براى خود موجودات مستقلى هستند و شما هم باید آن ها را صاحب شخصیت بدانید. در دوران بلوغ، بیش از هر زمان دیگر، انسان به این که مورد توجه باشد اهمیّت مى دهد و به شدت احتیاج دارد که به عنوان دوست و شریک تلقّى شود. احتیاج جوان به استقلال،به همان اندازه است که در کودکى به حمایت و راهنمایى احتیاج دارد.42
یاغى گرى جوانان براى نیل به استقلال، یک امر طبیعى محسوب مى شود و زمانى این یاغى گرى به صورت دردسر درمى آید که جوان براى کسب استقلال بخواهد با والدین سخت گیر خود از راه مبارزه وارد شود. هیچ چیز بیش از حق رأى در تربیت آنان مؤثر نیست. بنابراین، باید در خانه و مدرسه، به آنان حق اظهار عقیده داده شود.
لازم به تذکر است که استقلال دادن به جوان و تکریم شخصیت او بدان معنا نیست که او را در تمام اعمالش آزاد بگذاریم تا طبق خواست خود، در هر محیط فاسدى و با هر رفیق فاسقى، هر کارى خواست انجام دهد. این همان اشتباهى است که دنیاى غرب به تصور تأمین «آزادى» انجام داده و دچار ضربات و مشکلات فراوانى شده است.
خطر آزادى مطلق براى جوانان
جوانان عقل ضعیف و احساسات تند و آتشین دارند، همیشه در معرض سقوط و بدبختى اند، اگر آزادى مطلق داشته باشند به انواع گناه و پلیدى، فحشا و بى عفتى و اعتیادات مضرّ گرفتار مى شوند.
به نظر دکتر هاریس، منظور از استقلال، آزادى، حق رأى و اظهار عقیده این نیست که جوانان را به کلى رها کنیم و در خانه و مدرسه آن ها را به حال خود بگذاریم تا هر چه مى خواهند بکنند. مسلماً آن ها نمى توانند راه سربالایى زندگى را بپیمایند; باید دستشان را گرفت.43
از کلمه «وزیر» هم که در روایات آمده است، محدودیت آزادى جوانان و نوجوانان استفاده مى شود; زیرا وزارت به معناى یارى و معاونت است و جوان هم معاون و معاضد والدین است و به جوان به عنوان وزیر، اجازه اظهار نظر و کمک به والدین داده شده، ولى تصمیم نهایى در اختیار والدین است.
به طور طبیعى و فطرى، جوان در عطش استقلال و شخصیت است و بنا به فرموده پیامبر(صلى الله علیه وآله)، والدین باید با نوجوان به عنوان وزیر عمل کنند و میل طبیعى او را برآورده سازند. در این صورت، نوجوان اعتماد به نفس پیدا مى کند و زندگى مستقل، مفید و باارزشى خواهد داشت.
اگر والدین آزادى لازم را به نوجوانشان ندهند و مداوم او را تحت فشار بیش از حد قرار دهند و تحقیر نمایند ـ هر چند این کار به عنوان علاقه بیش از حد صورت گیرد ـ و قدرت تعقل و تفکر به نوجوان داده نشود، در این صورت، والدین نوجوان را از خود منقطع کرده، متکّى به غیر بار مى آورند.
در نتیجه دو شکل در نوجوان بروز مى کند: 1ـ بر اثر فشارهاى طاقت فرسا، نیروى مقاومت خود را از دست مى دهد، تسلیم شرایط موجود مى شود و از تشخص طلبىواستقلال چشم مى پوشد که این به ظاهر خوب است ولى استعدادهاى او را مى میراند و موجب از دست دادن اتکا به نفس در او مى شود. 2ـ در مقابل فشارهاى بى مورد والدین ستیزه جو مى شود که در این صورت کانون گرم خانواده تبدیل به صحنه مبارزه مى شود و هر قدر والدین بر سخت گیرى خود بیفزایند، مشکلات او بیش تر خواهد شد و از همین جا، زمینه انحرافات اخلاقى و روى آوردن به اعتیاد در جوانان شروع مى شود. آنان به تصور خود، از این راه مى خواهند براى خود شخصیت کسب کنند. روایات متعددى به این مطلب اشاره دارد; از جمله:
على(علیه السلام): هر که نفس اش برایش گرامى است; آن را با گناه خوار نسازد.44
على(علیه السلام): فرزندت هفت سال برایت دسته گل است و هفت سال برایت خادم است، سپس یا دشمنت خواهد بود یا دوست ات.45
خصایص اجتماعى دوره نوجوانى
1. گرایش به انس و الفت با دیگران;
2. کاسته شدن تسلّط خانواده بر نوجوان و تلاش نوجوان براى تثبیت موقعیت خود و جلب اعتراف اطرافیان و پذیرش این واقعیت;
3. بینش اجتماعى در مرحله نوجوانى که موجب درک روابط موجود بین خود و دیگران مى شود و منجر به دریافت بصیرتى خاص در آثار و اعمال متقابل رابطه نوجوان و مردم مى گردد;
4. سرکشى و تمرّد علیه فشار موجود در خانواده که ناشى از احساس فردیت و استقلال طلبى اوست;
5. احساس تمسخر نسبت به محیط واقعى زندگى که ناشى از آرمان گرایى نوجوانان مى باشد;
6. رقابت با دوستان و هم سالان در صحنه هاى زندگى که ناشى از احساس اثبات موقعیت اجتماعى و خودنمایى نوجوان است;
7. پاى بندى نوجوان به عقاید و افکار خود در مقابل معیارهاى والدین و فرهنگ و محیط زندگى;
8. آمادگى براى ایفاى نقش زن و مرد;
9. تقلید و تبعیت از نمونه ها و سرمشق هاى زندگى به جاى تبعیت از قواعد و مقررات اخلاقى مثل تقلید از فوتبالیست ها;
10. کاهش وابستگى نوجوان و رشد روحیه استقلال طلبى در نوجوان.46
4ـ رشد عاطفى
یکى از عواملى که در شخصیت نوجوان مؤثر است عواطف نوجوان مى باشد. نوجوانان افرادى عاطفى اند و گاهى کوچک ترین چیز احساسات و عواطف آن ها را خدشه دار مى کند و در نتیجه، موجب دگرگونى آن ها مى شود. پس همه افراد، به خصوص بزرگ ترها باید در برخورد با نوجوانان به عواطف آن ها توجه کافى مبذول دارند.
ویژگى هاى رشد عاطفى نوجوان
رشد عاطفى نوجوان ویژگى هاى خاصى دارد که عبارتند از:
1. هیجان و عواطف تند و شدید;
2. نوجوان از محرّک هاى هیجانى به سرعت متأثر مى شود که دلیل آن نامتعادل شدن ترشّحات غدد داخلى و تغییر گرایش او نسبت به محیط است که از یک سو، نمى خواهدو نمى تواند واکنش هاى کودکى را از خود نشان دهد و از سوى دیگر، هنوز نمى تواند کاملاً با وضع موجود سازش یابد و واکنش مطلوب اطرافیان را نشان دهد. از این رو، وقتى به رفتار او انتقاد مى شود سریع ناراحت و غمگین مى شود.
3. گاهى در تعبیر و بیان عواطف خویش دچار تردید مى شود و حتى به دلیل نگرانى از انتقاد و سرزنش مردم، آن ها را آشکار نمى کند. به این دلیل، در خود فرو مى رود، به توهّمات پناه مى برد، از مردم کناره مى گیرد و گاهى از ناسازگارى امیال با واقعیات ناامید مى شود.
4. واکنش هاى هیجانى و عاطفى نوجوان ناپایدار است که دلیل این ناپایدارى در دو چیز مى باشد:
الف. تغییر در ترشحات غدد درون ریز که موجب تحریک عاطفى بیش تر او مى شود;
ب. تغییرات رشدى خاص دوران بلوغ و تردیدهاى اجتماعى که تنش عاطفى نوجوان را افزایش مى دهد.
5. به دلیل آن که نوجوان تجربه بزرگ سالان را ندارد، در نحوه اظهار پاسخ هاى هیجانى و عاطفى نمى تواند سنجیده عمل کند; مثلاً، نمى داند محبت خودراچگونه به جنس مخالف نشان دهد.47
انواع عواطف در دوره نوجوانى
عواطف در دوره نوجوانى به امور خاصى تعلّق مى گیرد که شاید در ابتداى امر متناقض به نظر برسند; مثل ترس و خشم که نوجوان از طرفى مى ترسد و از طرف دیگر خشم مى کند.
الف ـ ترس: برخى تحقیقات نشان مى دهد که نوجوان در اوایل بلوغ هنوز برخى ترس هاى کودکى را دارد; مثل ترس از اشباح که به تدریج، این ترس ها را از خود دور مى کند. موضوع ترس در نوجوانى ممکن است این موارد باشد:
1. ترس هاى مدرسه اى; مثل ترس از امتحان، کوتاهى در انجام تکالیف، تمسخر و استهزاى معلمان و هم کلاسان و اجبار به شرکت در بحث گروهى و سخنرانى;
2. ترس هاى بهداشتى که به شکل ترس از حوادث ناگهانى، مصیبت ها، بیمارى و مرگ ظاهر مى شود;
3. ترس هاى خانوادگى که هنگام بیمارى افراد خانواده یا مشاجره آن ها مشاهده مى شود;
4. ترس هاى اقتصادى که از پایین آمدن سقف اقتصادى خانواده ناشى مى شود;
5.ترس هاى اخلاقى که به صورت احساس گناه در هنگام خطا و اشتباه ظاهر مى شود;
6. ترس هاى جنسى که ناشى از نگرانى کیفیّت ارتباط با جنس مخالف واختلال احتمالى کارکرد اعضاى تناسلى اومى باشد.48
نمودها و مظاهر ترس
1. اضطراب و دلواپسى که معمولاً علت آن روشن نیست;
2. کم رویى که با ترس از وضع موجود در محیط همراه است و از توجه نوجوان به خویش ناشى مى شود;
3. پریشانى که با ترس همراه است و هنگام نومیدى و نیافتن راه گریز از وضع موجود، پیدا مى شود و همچنین ترس از استهزاى دیگران یا افراط در تعریف و تمجید که او را پریشان مى کند;
4. افسردگى که غالباً نتیجه یادآورى ناکامى ها، شکست ها و غم خوردن هاى پیشین است.49
عوارض ترس
معمولاً این عوارض در هنگام ترس بروز مى کند: لکنت زبان; ادرار غیرارادى; خواب پریشانى; حرکات عصبى; حسادت; و کم رویى.50
ب ـ خشم: عوامل خشم در نوجوان عبارت است از:
1. به تعویق انداختن: او اگر نتواند در فعالیتى که انجام مى دهد موفق شود یا او را از گفتوگو، خواب یا غذا منع کنند و کارش را به تعویق اندازند;
2. احساس ستم و محرومیت: وقتى از اعضاى خانواده، معلّم یا دوستان نسبت به خود ستمى احساس نماید یا دیگران به نزدیکان او ظلمى کنند;
3. تعدّى به حریم و مقدسات فرد: مثل این که کسى به خط و فکر و دین نوجوان توهین کند;
4. وضع مزاجى: مزاج نوجوان از عوامل طبیعى خارجى متأثر مى شود; مثلاً اگر باد تند بوزد یا گرما شدید باشد یا دیر به ماشین برسد خشمگین مى شود.51
واکنش هاى خشم در نوجوانى: این واکنش ها عبارت است از:
1. علایم حرکتى; مثل این طرف و آن طرف رفتن و نشستن و برخاستن، سر تکان دادن و از خانه خارج شدن که نشان دهنده سرگردانى شخص است;
2. علایم کلامى; مثل تهدید و دشنام که نشان مى دهد نوجوان خشمگین است;
3. بیان چهره اى یا زبان حال که نوجوان کتک وداد و فریاد ندارد، ولى خشم خود را با چهره نشان مى دهد; مثل قهر;
4. سرزنش; مثل این که خود را گنه کار بداند و خویشتن را سرزنش کند و خشم اش را متوجه خویش کند که در این صورت، گاهى از شدّت ناراحتى گریه مى کند.
ج ـ محبّت: در دوران کودکى، دایره محبت محدود به شخص کودک است، سپس والدین را هم دوست مى دارد و هر قدر سن او بیش تر مى شود، قلمرو محبت او نیز افزایش مى یابد; مانند محبّت به مال، مقام،فرزندان،همسر،نوع بشر،ایمان و خدا.
البته لازمه محبت به موارد مزبور، حبّ ذات بوده که غریزى است و ریشه اى عمیق در وجود بشر دارد; این گونه محبت ها نیازى به حمایت و پرورش ندارد. ولى نوع دوستى و دگردوستى ضعیف و کم فروغ است و بدون تربیت و مراقبت نیرومند نمى شود. از این رو، اولیا و مربیان باید توجه کافى به این موضوع مبذول دارند. اما اگر خود دوستى زیاده از حد تقویت شود و از حدود مصلحت تجاوز کند، به خودپسندى تبدیل مى شود و در نتیجه، مفاسد بزرگى، از جمله، آلودگى به سیئات اخلاقى و تجاوز به حقوق دیگران به بار مى آورد. بر خلاف آن، اگر دگر دوستى تقویت شود، درندگى و صفات حیوانى انسان زایل شده، فرد به عالى ترین صفات انسانى متصّف مى گردد. البته منظور از دگر دوستى،محبّت به انسان هابراى کسب فضایل اخلاقى و شرافت انسانى است، نه نیل به خواهش ها و تمنّیات غریزى و مادى.
افراط در حبّ ذات در آیات و روایات مورد نکوهش قرار گرفته ومتقابلاًانسان به نوع دوستى ترغیب گردیده است:
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله):هرکه صبح کند در حالى که به امور مسلمانان اهتمامى ندارد مسلمان نیست.
ـ رسول الله(صلى الله علیه وآله): هر که بشنود مردى مسلمانان را صدا مى زند و او را پاسخ ندهد مسلمان نیست.
ـ على(علیه السلام): رساترین چیزى که به وسیله آن مى توانى رحمت الهى را به خود جلب کنى این است که در باطن خود با همه مردم عطوف و مهربان باشى.52
ـ على(علیه السلام): خداوند سبحان دوست دارد نیت انسان نسبت به مردم خوب باشد.
نیاز به محبت متقابل:
آدمى از لحظه تولد تا هنگام مرگ در هر سنّى و شرایطى که باشد، نیازمند محبت است. او دوست دارد به دیگران محبت کند و مورد محبت آن ها باشد، به خصوص در سنین نوجوانى و جوانى که در پى کسب هویت است; اگر احساس کند فردى بى فایده است هویت سالم اوشکل نمى گیرد و اگر این نیاز او ارضا نشود، زندگى اش مختل مى گردد و نه تنها همیشه اضطراب و بدبینى و احساس تنهایى دارد، بلکه هرگز نمى تواند به دیگران محبت ورزد; زیرا خودش آن را تجربه نکرده است.53
نوجوان در سنین نوجوانى شیفته محبت است، به حدّى که محبّت یکى از نیازهاى او محسوب مى شود و براى جلب توجه و محبّت دوستان، مثل آنان لباس مى پوشد، آن گونه که آن ها مى پسندند حرف مى زند و به عقاید و خواسته هاى هم سالانومقررات گروه احترام مى گذارد.54
5. رشد مذهبى
اصل گرایش به دین و مذهب فطرى است و در همه انسان ها وجود دارد; ارسال رُسُل و انزال کتب براى شکوفا کردن و غبارروبى از این فطرت الهى است. فرایند شکل گیرى مذهب از کودکى تا بزرگ سالى داراى مراحلى مى باشد که در نوجوانى تحت تأثیر تفکّر صورى و شناختى، تغییرات زیاد مذهبى نیز رخ مى دهد. در این دوره، نوجوان دنبال یافتن نوعى فلسفه براى زندگى است که تعریف مشخصى از زندگى و جهان اطراف ارائه دهد; فلسفه اى که جمیع شؤون زندگى او، اعم از سیاسى، اقتصادى و اجتماعى را شامل شود و بتواند نیازهاى او را مرتفع کند و سؤالات او جواب مناسب بدهد.
رغبت هاى دینى
بر خلاف تصوّر بعضى، نوجوانان به دین و مذهب علاقه مندند و احساس مى کنند دین نقش مهمى در زندگى آن ها ایفا مى کند. آن ها درباره ادیان و مذاهب سخن مى گویند، در مراسم دینى شرکت مى کنند و در مورد مفاهیم دینى از بزرگ ترها مى پرسند. از این رو، دوره نوجوانى را «دوره تردید دینى» نام نهاده اند; زیرا در این سنین، نوجوان مى خواهد باورها و اعتقاداتش را از نو بسازد و از تقلید کورکورانه و صرف خارج شود و با استدلال عقل در معتقدات خود تجدید نظر کند. در این سنین نوجوان در انجام اعمال مذهبى مثل نماز و روزه سهلـ انگارى مى کند با این که پیش از این سن مرتّب و مقیّد به انجام این عبادات بوده است، حتى گاهى در مقابل بزرگ ترها که او را به دلیل نماز نخواندن سرزنش مى کنند مى گوید: چرا نماز بخوانم؟ والدین نباید نگران این شک و تردید باشند; زیرا بر حسب فرموده حضرت على(علیه السلام) که قبلاً هم ذکر شد، شک و تردید انسان در موضوعات مختلف نشانه عقل و میزان رشد اوست. در این موارد، وظیفه اولیا و مربیان است که طورى براى نوجوان زمینه را فراهم کنند که از شک براى رسیدن به یقین استفاده کند و در شک باقى نماند.
کودک احساس مى کند والدین و بزرگ ترها از اشتباه مبرّا هستند، ولى چنین تصورى در نوجوان وجود ندارد. او بزرگ ترها را جایزالخطا مى داند. بنابراین، احساس مى کند که به آن ها هم نمى تواند اعتماد کند. از این رو، نیازمند پایگاهى مستحکم مى شود که بتواند او را هدایت کند و خود بدون خطا باشد.
دوره هاى شکل گیرى دین و مذهب در نوجوانان:
در نوجوانى شاهد تغییرات و تحولات زیادى از جمله تغییرات شناختى هستیم. از این رو شکل گیرى دین و مذهب در نوجوان چند دوره را طى مى کند:
1. دوره بیدارى دینى: در این دوره، نوجوان علاقه مند است مثل والدین خود، آداب و مراسم دینى را انجام دهد. همین اعمال موجب افزایش رغبت دینى در او مى شود. از این رو، شایسته است اماکن عبادى داراى جاذبه باشد تا نوجوان را جذب کند.
2. دوره تردید دینى: در این دوره، او به انتقاد مفاهیم دینى مى پردازد و سؤالاتى به ظاهر کفرآمیز مطرح مى کند; اگر خدا نباشد چه مى شود، چرا خدا دیده نمى شود؟ او مراسم مذهبى را مورد انتقاد قرار مى دهد، بدون این که آن ها را مردود بشمارد.
3. دوره بازسازى دینى: نوجوان احساس مى کند که به حقایق دینى تازه اى نیاز دارد، اما متفاوت از آنچه والدینش بدان معتقد بودند. براى این منظور، ممکن است به گروه هاى دینى خاص گرایش پیدا کند. در این جا نقش محیط و اولیا و مربیان روشن مى شود و باید زمینه سالم را براى او فراهم کنند.55 نوجوانى که در دوره تردید دینى به سر مى برد و مى خواهد زیربناى دین خود را با عقل و استدلال بسازد، نیاز شدیدى به کمک اولیا و مربیان دارد. فقدان ارشاد آن ها یا ارشاد با شیوه غلط موجب مى شود نوجوان راه خطا در پیش مى گیرد. البته در این زمینه، نباید از نقش محیط و دوستان غفلت کرد.
شیوه هاى جذب نوجوانان به مذهب
در زمینه شیوه هاى جذب نوجوانان به مذهب، توصیه هایى در ارتباط با خود نوجوانان، خانواده و دوستان ضرورى است که به اختصار به آن ها مى پردازیم:
1ـ در ارتباط با خود نوجوان:
الف. جهل زدایى از طریق والدین و مربیان و شناخت خداوند توسّط کتاب ها، مجلات، فیلم ها، دوستان و مانند آن;
ب. ایجاد رغبت ازطریق برقرارى رابطه محبت آمیز با نوجوان;
ج. استفاده از شور و احساس مذهبى و شرکت دادن نوجوان در مراسم مذهبى;
د. ایجاد اعتقاد در نوجوان نسبت به نظارت مستمّر خدا بر اعمال همه انسان ها;
هـ. استفاده از تفکّر انتزاعى نوجوان براى درک پدیده ها و قدرت خداوند; مثل استفاده برهان نظم;
و. یادآورى نعمت هاى خداوند; مثل سلامتى;
ز. پاسخ به پرسش هاى نوجوان و مجهّز کردن او در دفاع از مذهب;
ى. زمینه سازى براى خودسازى و خودیابى و محاسبه نفس و پرهیزگارى.56
2ـ در ارتباط با خانواده:
الف. بُعد الگویى خانواده از اهمیت خاصى برخوردار است; هر قدر آنان در اعتقادات و عبادات مستحکم تر باشند براى نوجوان بهتر است.
ب. ایجاد رابطه با نوجوان در محیط گرم خانواده به طور صمیمى و نشان دادن محبّت در این ارتباط ضرورى است.
ج. مسؤولیت پذیرى و تشخّص طلبى نوجوان به عنوان مشاور بودن براى والدین برحسب توصیه روایات الزامى است;
د. نظارت هاى غیرمستقیم و مراقبت هاى غیرآشکار و دادن تذکرات به موقع و مخفى ـ نه رسواگرانه ـ موجب هدایت او مى گردد.
هـ. «سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند.» بنابراین، باید حرف و عمل والدین و مربّى یکى باشد.57
3ـ در ارتباط با معاشران و دوستان:
الف. نوجوان آسان پذیر و متأثر از رفیقان است. بنابراین، باید مراقب دوستان او بود. دوست اثر عمیق بر او مى گزارد، به حدّى که گاهى به خاطر دوست، خود را به زحمت مى اندازد و از باور خود دست برمى دارد. این موضوع در دختران نمود بیش ترى دارد.
ب. وحدت فکر و عمل در سازمان ها و نظام هاى حکومتى; تبلیغات و عمل حکومت در یک جهت باشد.
ج. عضویت در مراکز سالم، اعم از کتابخانه و باشگاه، که در گسترش اعتقادات نوجوان مؤثر است.58
مشکلات تربیت مذهبى نوجوانان
تربیت مذهبى نوجوانان در جامعه با دشوارى هایى روبه روست که این مشکلات به دو دسته کلى تقسیم مى شوند: 1. آنچه مربوط به ماهیت تربیت مذهبى مى شود و داراى سه عنصر است: الف. تحوّل در شناخت; ب. تحول در عواطف; ج. تحول در رفتار. 2ـ آنچه مربوط به شرایط و فضاى خاصى مى شود که درآن قرار داریم.
سه عنصر قسم اول مثلثى را مى سازند که در آن، سه عنصر مزبور با هم ارتباط متقابل دارند. اما مشکل وقتى ظاهر مى شود که از یکى از آن ها غفلت شود. بنابراین، نباید صرفاً به یک بُعد توجه کرد و سایر ابعاد را فداى آن کرد، بلکه این سه باید متناسب با هم مورد توجه قرار گیرند. اگر کارى بدون توجه به عواطف نوجوان صورت گیرد، نمى توان گفت آن نوجوان تربیت مذهبى شده است; مثلاً، اگر نوجوان در اول وقت نماز بخواند (رفتار)، ولى دلیل کار خود را نداند (فقدان شناخت) تربیت او مذهبى نیست. اما قسم دوم، که مربوط به فضاى خاص زندگى است، مثل این که اقامه نماز جماعت در مدارس اجبارى باشد، همین تأثیر منفى بر جاى مى نهد. البته این ادعایى است که مؤید عقلى و نقلى دارد. مؤید عقلى آن این است که اگر فردى چیزى را درک نکرده باشد و تقلید صرف باشد، دچار تزلزل مى شود و با مشاهده مورد خلاف دچار تردید مى گردد، اما اگر براى خودش توجیه شده باشد کم تر اتفاق مى افتد که از آن دست بردارد. در مورد مؤید نقلى هم روایاتى هست که مى گوید خواب عالم از عبادت جاهل بهتر است. اکتفا به این موضوع هم که فضا و حکومت مذهبى است درست نمى باشد و به صرف فضاى مذهبى، نبایدانتظارداشتن فرزندى مذهبى داشته باشیم، بلکه باید همه ابعاد تربیت دینى او نیز در نظر گرفته شود.
بنابراین، در تربیت دینى، تأکید بر ارتباط فردى است. البته این بدان معنا نیست که فضا و محیط رها شود و بى اثر تلقى گردد، بلکه منظور این است که محیط و فضاى سالم مذهبى لازم است، ولى کافى نیست. تأکید بر امر به معروف و نهى از منکر از همین باب است تا به هر کس خطاهایش تذکر داده شود.
تبادل فرهنگى با سایر جوامع
از جمله مسائلى که در تربیت مذهبى اثر منفى مى گذارد، مسأله تبادل فرهنگى با کشورهاى بى بند و بار است; مثلاً، نوجوانى که فیلم هاى آن ها را مى بیند سبک لباس و دیگر اشیاى مستعمل را مشاهده مى کند، تحت تأثیر فرهنگ خاص آن ها قرار مى گیرد. در این زمینه، وظیفه اولیا و مربیان است که در مورد فرهنگ غرب، بین محاسن و معایب اش تفکیک قایل شوند. این که به طور مطلق بگوییم فرهنگ غرب را قبول نداریم، براى نوجوان قابل پذیرش نیست; زیرا در مواردى، محاسن آن ها را دیده یا شنیده است. پس باید بین این دو را تفکیک کرد و متقابلاً از امدادهاى غیبى و کمک هاى معنوى خداوند مثل کمک هاى خداوند درطول جنگ تحمیلى به رزمندگان اسلام براى او یادآور شد. باید به نوجوان گفت که آنچه از غرب منفى و مورد نکوهش است،فرهنگ ابتذال وبى بندوبارى است که روز به روز جنگ ها و نزاع ها، طلاق ها و جدایى ها و مفاسد اجتماعى، از اعتیاد گرفته تا مسائل ناموسى و جنگ و خون ریزى، همه ناشى از آن است.59
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1 و 2ـ سیداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، رودکى، 1369، ص 17
3ـ محمدتقى فلسفى، گفتار فلسفى، جوان از نظر عقل و احساسات، هیئت نشر معارف اسلامى، 1352، ص 441
4ـ آیة الله صانعى سن بلوغ دختران را 13 سالگى مى دانند.
5ـ روان شناسى تربیتى، دوره کاردانى تربیت معلم، ص 142
6ـ به نقل از روان شناسى تربیتى، مراکز تربیت معلم، وزارت آموزش و پرورش، ص 167
7ـ غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 449
8ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 135
9ـ تحف العقول، ص 124 / خصال صدوق، ص 636
10ـ دکتر محمود منصور، روان شناسى ژنتیک، تهران، انتشارات سمت، 1378، ص 36، زمینه روان شناسى، هیلگارد و دیگران، ج 1، ص 8 ـ 27
11ـ موریس دبس، مراحل تربیت، ترجمه على محمّد کاروان، تهران، دانشگاه تهران، 1374، ص 163
12ـ على اکبر شعارى نژاد، روان شناسى رشد (2)، کودکى و نوجوانى، دانشگاه پیام نور، 1372، ص 56 به بعد
13ـ دکتر سیداحمد احمدى، روان شناسى نوجوانان و جوانان، انتشارات مشعل، 1373
14ـ على فتحى آشتیانى، جزوه درسى، درس روان شناسى رشد، بخش نوجوانى، 1377.
15ـ محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 186
16ـ آریانپور، فرویدیسم، تهران، 1375، ص 55
17ـ مجله Neverevue، ش 12، نوامبر 1967 به نقل از گفتار فلسفى بزرگ سال و جوان، ص 212
18ـ محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 188
19ـ کیهان، ش. 8884، به نقل از مجله نیوزویک.
20-21-22ـ23بحار، ج 7، ص 78، روایت 11 از باب 46
24ـ میرزاحسین نورى، مستدرک الوسائل، مؤسسة آل البیت،1408ق،ص 531.
25ـ حسن بن فضل طبرسى،مکارم الاخلاق، قم، راضى، 1371، ص 99.
26ـ روم: 21
27ـ حسن بن فضل طبرسى، پیشین، ص 100.
28ـ میرزا حسین نورى، پیشین، ج 2، ص 531.
29ـ محمد باقر مجلسى،بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الفرد، ج103،ص219.
30ـ محمّد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 5، ص 329.
31ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل، ج 5، ص 1.
32ـ ملامحسن فیض کاشانى، عین الیقین، ص 243.
33ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 78، ص 6.
34ـ روان شناسى تربیتى، ص 151
35ـ دیوان حضرت على(علیه السلام)، ترجمه مصطفى زمانى
36ـ محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول انسان، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1368، ص 154
37ـ استاد مرتضى مطهرى، عدل الهى، ص 7
38ـ شک و تردید انسان ملاکى براى عقل اوست. (غررالحکم، ص 474)
39ـ روان شناسى رشد، ج 2، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ص 782
40ـ الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین، طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، رضى، 1371، ص 115
41ـ محمّد بن یعقوب کلینى، روضه کافى، ص 93
42 و 43ـ هاریس، مشکلات روحى جوانان، ص 73 / ص 62
44ـ غررالحکم ص 677.
45ـ نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحدید، دارالحیاء الکتب العربیه، 1404 ق، ج 20، کلمه 937، ص 343.
46ـ محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371، ص 158
47ـ على فتحى آشتیانى، پیشین
48 و 49ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 756
50ـ محمدتقى فلسفى، پیشین، ص 197 و روان شناسى رشد 2، شعارى نژاد
51ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 77
52ـ (غررالحکم، ص 212.)
53ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 118
54ـ محمد على احمدوند، روان شناسى کودکى و نوجوانى، دانشگاه پیام نور، 1376.
55ـ على اکبر شعارى نژاد، پیشین، ص 91
56 و 57 و 58 و 59ـ على فتحى آشتیانى، پیشین