یهود، در آیین و عملکرد
آرشیو
چکیده
متن
هتک حرمت مسجدالاقصى، اولین قبله گاه مسلمانان، و نیز کشتار بى رحمانه مردان، زنان و حتى کودکان بى دفاع و مظلوم فلسطین توسط نظامیان سنگدل اسرائیلى، خشم و نفرت عمومى را بین آحاد مردم فلسطین و سایر ملت هاى مسلمان به دنبال داشت. شروع مجدد انتفاضه مردم فلسطین، که تحقق آرزوى دیرینه ملت هاى مسلمان در بازگرداندن سرزمین مقدس فلسطین به آغوش جهان اسلام را نوید مى دهد، مؤید این واقعیت است که مردم فلسطین به طرح هاى سازشکارانه و مذاکرات صلح امیدى ندارند و خود مى خواهند براى آزادى کشورشان از چنگال غاصبان صهیونیست، آستین همت بالا زنند. امروز، وظیفه ملت ها و دولت هاى اسلامى دو چندان شده است تا همگام با خیزش فراگیر ملت فلسطین، از هیچ کوششى براى آزادسازى قبله اول مسلمانان و افشاى جنایات صهیونیسم جهانى دریغ نورزند.
مقاله حاضر، «یهود» را در آیین و عملکرد به بوته نقد گذاشته است. معرفت
مقدمه
امام خمینى(رحمه الله): «جمعه آخر ماه مبارک رمضان روز قدس است. روز قدس، که هم جوار شب قدر است، لازم است که در بین مسلمانان احیا شود و مبدأ بیدارى و هوشیارى آنان باشد ... هان اى مسلمانان جهان و مستضعفان گیتى، به پاخیزید! ... تا کى باید قدس شما در زیر چکمه تفاله هاى امریکا و اسرائیل غاصب پایکوب شود؟ تا کى سرزمین قدس، فلسطین، لبنان و مسلمانان مظلوم آن دیار در زیر سلطه جنایت کاران به سر برند و شما تماشاچى باشید؟»1
جمعه آخر رمضان یادآور حضور میلیونى مردم مسلمان ایران و دیگر مسلمانان جهان در اعلام هم دردى با ملت مظلوم فلسطین است; ملتى که بیش از پنجاه سال است از سرزمین مادرى خود آواره و بى خانمان شده اند. به مصداق روایت نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ یَهْتَمَّ بِاُموُرِ المُسْلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»، اهتمام به وضعیت مسلمانان مظلوم فلسطین نه تنها یک وظیفه سیاسى، بلکه، وظیفه شرعى و دینى است.
از نظر قرآن کریم، قدم یهود بر خاک زمین با پیمان شکنى، خیانت و تجاوز به حقوق مردم و حدود الهى، تحریف کتاب خدا، دنیاگرایى و دل بستگى فوق العاده به لذایذ دنیوى، مرگ گریزى، کشتن انبیا(علیهم السلام) و صالحان، ترک امر به معروف و نهى از منکر، کفران نعمت هاى الهى، نژادپرستى و خود برتربینى همراه بود و بدین روى، سزاوار مذمّت و غضب الهى است.
در این نوشتار، به اندیشه هاى یهود و رژیم اسرائیل و نیز عملکرد آن ها در طول تاریخ اشاره شده و بدین منظور، سعى گردیده است از آیات، شأن نزول آن ها و دیگر شواهد مسلّم تاریخى استفاده شود. در مواردى نیز براى بیان عقاید یهود، به تورات و کتاب تلمود ـ شرح تورات ـ اشاره شده و در نهایت روشن گردیده که با وجود این همه سوابق روشن، دشمنى و فتنه انگیزى اسرائیل و یهود در ذات آن ها نهفته است و شعار صلح طلبى و هم زیستى مسالمت آمیز با کشورهاى اسلامى، یک شعار فریبنده بیش نیست و این عده همچنان به شرارت، ظلم و پیمان شکنى خود ادامه مى دهند و هدفشان از مذاکراتى همچون «کمپ دیویدِ دوم» و یا «شرم الشیخ» رسیدن به آن اهدافى است که از طریق جنگ نتوانسته اند به آن دست یابند.
نگاهى به دین یهود
دین یهود یکى از ادیان مهم جهان است که داراى سابقه اى طولانى مى باشد. آغاز این دین تقریباً به 2500 سال قبل باز مى گردد. پیروان این دین خود را پیرو پیامبر الهى، حضرت موسى(علیه السلام)، مى دانند. همچنین این قوم را به دلیل نسبت با حضرت یعقوب(علیه السلام)، «بنى اسرائیل» مى گویند; «اسرائیل» لقب حضرت یعقوب(علیه السلام) بوده است.
تاریخ قوم یهود را مى توان به چند دوره تقسیم نمود:
1. از حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) تا حضرت موسى(علیه السلام)، دوره توقف چهارصد ساله در مصر;
2. از حضرت موسى(علیه السلام) تا شائول، دوره خلاصى بنى اسرائیل از عبودیت مصر و بعثت حضرت موسى(علیه السلام) در کوه سینا و چهل سال سرگردانى قوم در دشت;
3. از شائول تا تقسیم مملکت یهود که قریب 120 سال بود، شامل دوران ترقّى یهود تحت سلطنت حضرت داود(علیه السلام) و حضرت سلیمان(علیه السلام);
4. از تقسیم مملکت تا انتهاى تألیف عهد قدیم که قریب 500 سال طول کشید، شامل وفات حضرت سلیمان(علیه السلام) و انقراض سلطنت اسرائیل;
5. از مراجعت از اسیرى تا بعثت حضرت مسیح(علیه السلام);
6. ازانهدام اورشلیم به بعد که یهودیان در جهان پراکنده شدند;
7. تشکیل دولت اسرائیل درسرزمین فلسطین ازسال1944.2
کتاب این قوم تورات یا عهد قدیم است. عهد قدیم در مقابل عهد جدید یا انجیل است; زیرا تورات یا «اسفار پنج گانه حضرت موسى(علیه السلام)» پیش از حضرت مسیح(علیه السلام) نوشته شده است.
اسفار پنج گانه یاپنج کتاب حضرت موسى(علیه السلام) عبارت است از:
1. ژِنِز یا سِفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر;
2. جلاى وطن یا سِفر خروج;
3. سِفر لاویان یا احکام صریح مذهبى;
4. سِفر اَعداد یا شرح نیروى مادى قوم;
5. سِفر تثنیه یا مکمّل کتاب هاى یاد شده قبل.3
از نظر قرآن کریم، تورات کنونى تحریف شده است. این یکى از معجزات قرآن کریم است که در قرن هفتم میلادى، از جعل و تحریف تورات و انجیل خبر داده است. در آن روز، جز مؤمنان و بعضى از احبار و کشیشان هیچ کس این موضوع را باور نداشت، اما قرآن مکرّر بر این نکته تأکید کرد.4
«تورات» در اصل، یک واژه عبرى به معناى «شریعت و قانون» است. پس از نزول کتابى از طرف خداوند بر حضرت موسى بن عمران(علیه السلام)، این کتاب به این نام خوانده شد. گاهى نیز به مجموعه کتب عهد عتیق و گاهى به اسفار پنج گانه آن نیز گفته مى شود.
مجموعه کتب یهود که «عهد عتیق» نامیده شده، مرکّب از تورات و چندین کتاب دیگر مى باشد. تورات، که داراى پنج بخش است، به شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و بخشى از زندگى انبیاى پیشین و حضرت موسى بن عمران(علیه السلام) و بنى اسرائیل و احکام این آیین مى پردازد.
کتب دیگر آن، که در واقع نوشته هاى مورّخان پس از حضرت موسى(علیه السلام) مى باشد،شرح حالات پیامبران(علیهم السلام)، ملوک، پادشاهان و اقوامى است که پس از موسى بن عمران(علیه السلام) به وجود آمده اند.
ناگفته پیداست که غیر از اسفار پنج گانه تورات، هیچ یک از این کتب آسمانى نیست، خود یهود نیز چنین ادعایى ندارند و حتى زَبور حضرت داود(علیه السلام)، که آن را به نام مَزامیر مى نامند، شرح مناجات و اندرزهاى این پیامبر است.
اما در مورد اسفار پنج گانه تورات، قراین روشنى وجود دارد که نشان مى دهد این ها نیز کتب آسمانى نیست، بلکه کتاب هایى تاریخى است که پس از حضرت موسى بن عمران(علیه السلام) نوشته شده; زیرا در آن ها شرح وفات حضرت موسى(علیه السلام) و چگونگى تدفین او و برخى حوادث پس از آن آمده است، به ویژه آخرین فصل «سِفر تثنیه» به وضوح نشان مى دهد که این کتاب مدت ها پس از وفات حضرت موسى(علیه السلام) به رشته تحریر درآمده است.
علاوه براین، محتویات این کتب، که آمیخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به پیامبران(علیهم السلام) و نسبت بعضى سخنان کودکانه به آن ها مى باشد، گواه دیگرى برساختگى بودن آن هاست. شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که تورات اصلى از میان رفت و بعدها پیروان حضرت موسى(علیه السلام) این کتاب ها را نگاشتند.5
1ـ روابط بین الملل در آیین یهود
یهودیان همانند بسیارى از ملت هاى معاصر خویش از قبیل یونانیان و رومیان خود را «نژاد برتر» مى شمرند و هیچ ملتى را همتاى خود نمى خوانند. آنان آیین یهود را نیز آیین انحصارى خویش مى دانند و حتى براى گسترش آن در میان دیگر ملل تبلیغى ندارند. آن ها افراد غیر اسرائیلى را بر فرض آن که به آیین یهود درآیند، در ردیف بنى اسرائیل قرار نمى دهند.
بنابراین، در رفتار قوم یهود، تضاد با حقوق بین الملل به وضوح مشاهده مى شود; یهودیان معتقد به برترى نژاد خویش مى باشند و دیگر ملل را در خدمت خویش مى انگارند.
آیات متعددى از قرآن کریم درباره یهود و قوم بنى اسرائیل است. بسیارى از اعمال و عقاید ناپسند این جماعت مورد سرزنش قرار گرفته; از جمله نژادپرستى آنان. علاوه بر قرآن کریم، تورات کنونى نیز به برترى جویى این گروه اشاره دارد.
2ـ نژادپرستى یهود از منظر قرآن کریم
الف ـ یهود فرزندان و دوستان خاص خداوند: «قُلْ یا اَیُّها الّذینَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّکُم اَولیاءُ للّهِ مِن دونِ النّاسِ فَتَمنَّوُا المَوْتَ اِن کُنتُم صادِقینَ» (جمعه: 6); بگو: اى یهودیان، اگر گمان مى کنید که (فقط) شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید، اگر راست مى گویید (تا به لقاى محبوبتان برسید.)
خداوند متعال این ادّعاى دروغین آنان را رد مى کند و مى گوید: همین که شما این قدر از مرگ وحشت دارید، دلیل بر آن است که در این ادعاى خود صادق نیستید.
«مهم تر این که آیین خویش را تنها آیین حق دانسته و دیگران را پیروان خدایان دروغین و محکوم به نابودى و فنا مى دانسته اند و حتى حاضر به انعقاد پیمان با مخالفان خود نبوده اند. از این جهت، کم ترین لطف و ترحّمى نسبت به آنان توصیه نشده و در مواقع جنگ، کم ترین حقوقى براى آنان قایل نبوده اند.»6
قرآن کریم در آیه اى دیگر، از زبان یهود و نصارا چنین مى گوید: یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم. بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مى کند؟! بلکه شما هم بشرى هستید از مخلوقاتى که آفریده; هر که را بخواهد (و شایسته بداند)، مى بخشد و هر که را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات مى کند. (مائده: 18)
در روایات اسلامى نیز در حدیثى از ابن عباس مى خوانیم: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) جمعى از یهود را به دین اسلام دعوت کردند و آن ها را از مجازات خدا بیم دادند. گفتند: چگونه ما را ازکیفر خدا مى ترسانى، در حالى که فرزندان خدا و دوستان اوهستیم؟7
همچنین درتفسیرمجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث، حدیثى شبیه حدیث مزبور نقل شده است که جمعى از یهود در برابر تهدید پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مجازات الهى گفتند: ما را تهدید مکن; ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. اگر خشم بر ما کند همانند خشمى است که انسان نسبت به فرزند خود دارد; یعنى به زودى این خشم فرو مى نشیند!»8
با توجه به آیه شریفه، تنها یهود ادّعاى دوستى و فرزندى خدا را نمى نمودند، بلکه مسیحیان نیز در این عقیده با یهود شریکند. شک نیست که آن ها خود را حقیقتاً فرزند خدا نمى دانستند، آنان تنها حضرت عیسى(علیه السلام) را فرزند حقیقى خدا مى دانند و به آن تصریح دارند. ولى منظورشان از انتخاب این نام و عنوان براى خود، این بود که بگویند رابطه خاصى با خدا دارند و گویا هر که در نژاد آن ها و یا جزو جمعیت آن ها مى شد بدون این که اعمال صالحى داشته باشد، از دوستان و گروه فرزندان خدا مى گردید!
قرآن کریم با تمام این امتیازات موهوم مبارزه مى کند و امتیاز هر کس را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزگارى او مى شمارد. از این رو، در این آیه، براى ابطال این ادعا چنین مى گوید: «قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنوُبِکُمْ.» این مجازات نشانه بى اساس بودن ادعاى آن هاست.9
جُوزِف گِئِر از این که دین یهود در مقایسه با دیگر ادیان جهان داراى پیروان کم ترى است، اظهار شگفتى مى کند، با وجود آن که، دین یهود یک آیین جهانى بوده است. دلیل این موضوع همان امتیازات ویژه اى است که این گروه براى خود قایلند. وى مى گوید: «شگفت آن که این مذهب توحیدى و آیین جهانى به علت حوادث تاریخى، به یک قوم خاص منحصر گردید; زیرا با سرنوشت این قوم مخلوط و مربوط شد، وگرنه مى بایستى مقبول بسیارى از اقوام مى گردید.»10
در منطق اسلام، تمام ملت ها در پیشگاه پروردگار برابر و یکسانند و هیچ کس بر دیگرى برترى ندارد، مگر به تقوا; «انَّ أکرَمَکُم عِنْدَاللّهِ أَتقیکُم.» (حجرات: 13)
قرآن مجید بهترین ملت را این گونه معرفى مى نماید: شما بهترین امّتى بودید که به سود انسان ها خارج شده اید; امر به معروف و نهى از منکر مى کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب (به چنین برنامه و آیین درخشانى) ایمان آورند، براى آنان بهتر است، (ولى تنها) عده کمى از آن ها با ایمانند و بیش تر آن ها فاسقند. (آل عمران: 110)
«بهترین امّت» از نظر قرآن کریم، کسانى هستند که «امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و به خدا ایمان دارند.» و این خود مى رساندکه اصلاح جوامع،چه دربعدداخلىوچه دربعدبین المللى، بدون ایمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممکن نیست.
ب ـ یهود; ملت برگزیده: یکى از دلایل خودخواهى ملت یهود و اعتقاد آنان به برترى این است که آنان خود را تافته اى جدابافته مى دانند ومعتقدند که گنه کاران ملّت یهود، فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الهى تاابد در اختیار آنان خواهد بود.
این امتیازطلبى با هیچ منطقى سازگار نیست; زیرا هیچ تفاوتى در میان انسان ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
قرآن کریم به یکى از گفته هاى بى اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتى از انحرافات آن ها شده است، اشاره کرده، مى فرماید: و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نخواهد رسید. بگو: آیا پیمانى از خدا گرفته اید ـ پس خداوند هرگز از پیمانش تخلّف نمىورزد ـ یا چیزى را که نمى دانید به خدا نسبت مى دهید؟ (بقره: 80)
«مگر یهود چه کرده بودند که مى بایست تبصره اى به سود آن ها بر قانون کلى مجازات زده شود؟ به هر حال، آیه فوق با یک بیان منطقى، این پندار غلط را ابطال مى کند و مى گوید: این گفتار شما از دوحال خارج نیست: یاباید عهد و پیمان خاصى از خدا در این زمینه گرفته باشید ـ که نگرفته اید ـ و یا دروغ و تهمت به خدامى بندید!
از آیات مورد بحث استفاده مى شود که روح تبعیض نژادى یهود، که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختى هاى فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است و امتیازات موهومى براى نژاد بنى اسرائیل قایل بوده اند. متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هم آن روحیه بر آن ها حاکم است و در واقع، پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژادپرستى است.
آن ها نه فقط در این دنیا براى خود برترى قایل هستند، بلکه معتقدند که این امتیاز نژادى در آخرت نیز به کمک آن ها مى شتابد و گنه کارانشان بر خلاف افراد دیگر، تنها مجازات کوتاه مدت و خفیفى خواهند دید و همین پندارهاى غلط، آن ها را آلوده انواع جنایات و بدبختى ها و سیه روزى ها کرده است.»11
در تفسیر مجمع البیان و تفاسیر دیگر، آمده است که مسلمانان و اهل کتاب، هر کدام بر دیگرى افتخار مى کردند. اهل کتاب مى گفتند: «پیامبر ما پیش از پیامبر شما بوده و کتاب ما از کتاب شما سابقه دارتر است.» مسلمانان هم مى گفتند: «پیامبر ما خاتم پیامبران و کتابش آخرین و کامل ترین کتب آسمانى است. بنابراین، بر شما امتیاز داریم.»
طبق روایت دیگرى، یهود مى گفتند: «ما ملت برگزیده ایم و آتش دوزخ جز روزهاى معدودى به ما نخواهد رسید.» و مسلمانان مى گفتند: «ما بهترین امّت ها هستیم; زیرا خداوند درباره ما گفته است: "کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَة".12
در بطلان ادعاهاى مزبور، آیه ذیل نازل گردید: (فضیلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست; هر کس بد کند کیفر داده مى شود و کسى را جز خدا ولىّ و یاور خود نخواهد یافت. (نساء: 123)
همین ادعا ـ یعنى نبود عذاب براى قوم یهود ـ در کتاب تورات مشاهده مى شود: «خداوند، رحمان و کریم است، دیر غضب و بسیار رحیم، تا به ابد محاکمه نخواهد نمود و خشم راهمیشه نگاه نخواهد داشت، با ما موافق گناهان عمل ننموده و به ما به حسب خطایاى ما جزا نداده است; زیرا آن قدر که آسمان از زمین بلندتر است، به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است. به اندازه مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه گناهان ما را دور کرده است. چنان که پدر بر فرزندان خود رؤوف است، همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت مى نماید; زیرا جِبلّت ما را مى داند و یاد مى دارد که ما خاک هستیم.»13
همچنین در بخشى از تورات آمده است: «ارتداد ایشان (بنى اسرائیل) را شفا داده، ایشان را مجاناً دوست خواهم داشت; زیرا خشم من از ایشان برگشته است. براى اسرائیل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسن ها، گل خواهد کرد و مثل لُبنان ریشه هاى خود را خواهد دوانید، شاخه هایش منتشر شده زیبایىِ او مثل درخت زیتون و عطرش مانند لُبنان خواهد بود. آنانى که زیر سایه اش ساکن مى باشند مثل گندم زیست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند آورد»14
ج ـ نجات دسته جمعى یهود: از اعتقادات یهود این است که سعادت و نجات ابدى به صورت جمعى است، نه فردى! و مجرد انتساب به ذرّیه حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى شخص، نجات جاودانى را تضمین مى نماید. این توهّم باطل قرن هاى متمادى بر افکار یهود سایه افکنده بود و موجب شد آن ها را به صورت گناه کارترین مردم از نظر انحرافات اخلاقى و زشت کارى ها درآورد و در نتیجه، از طرف تمام اقوام و مللى که با آنان هم زیستى داشتند مورد تحقیر و اهانت قرار گرفتند.
خداوند این اندیشه گمراه کننده را مورد تعرض قرار داده و در ردّ آن آیات 168 و 169 سوره اعراف را نازل نموده که در بخشى از آن آمده است: «یهود مى گویند: (اگر ما گنه کاریم) خداوند به زودى ما را مى بخشد.»15
د ـ پول پرستى یهود: در تاریخ بشر، ملتى در پول پرستى و جمع آورى مال همچون یهود دیده نشده است. آن ها براى رسیدن به این مقصود تمام راه هاى مشروع و غیرمشروع را پیموده و تا حدّ پرستش با حرص و ولع خاص به جمع آورى مال پرداخته اند، تا جایى که حضرت عیسى مسیح(علیه السلام)، که خداوند او را براى هدایت بنى اسرائیل فرستاده بود، آنان را مورد خطاب قرار داده، مى فرمود: «لاتَعبُدوا رَبَّینِ: اللّهَ والْمالَ»;16 دو پروردگار را نپرستید: خدا و پول را.
شاید این مسأله به طرز عقیده یهود، که خود را ملت برگزیده خدا مى پندارند، ارتباط داشته باشد. بدین دلیل، مى خواهند بر جهان استیلا داشته باشند و البته مال و ثروت از عوامل مهمى است که آن ها را به هدف و مقصود خود خواهد رسانید. شاید هم دلیل آن تفکر مادى این دین باشد که یهود بجز مظاهر زندگى مادى به چیز دیگرى ایمان ندارند و زندگانى جاویدان سراى دیگر، از نظرشان بى مفهوم است.
قرآن در این باره مى فرماید: اى کسانى که ایمان آورده اید، با قومى که خداوند آن ها را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید، آن ها از آخرت مأیوسند، همان گونه که کفار از مردگان مدفون در قبرها مأیوس مى باشند. (ممتحنه: 13)
با وجود این، در ابتداى ظهور اسلام، بعضى از یهودیان مدعى بودند که ثواب و پاداش روز رستاخیز مختص آن هاست. قرآن کریم در مورد صدق ادعایشان از آن ها خواست تقاضاى مرگ کنند تا آنان را به نعیم خالص و خاص خدا برساند: «بگو اگر (آن چنان که مدعى هستید) سراى دیگر در نزد خدا مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید، اگر راست مى گویید.» (بقره: 94)
یهود با گفتن این سخنان که بهشت مخصوص ماست یا چند روزى بیش در آتش نمى سوزیم، مى خواستند مسلمانان را نسبت به آیینشان دل سرد کنند. ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزویر آنان برمى دارد; زیرا آن ها به هیچ وجه حاضر به ترک دنیا نیستند و این خوددلیل محکمى برکذب ادعاى آن هاست. راستى،اگر انسان چنان ایمانى به سراى آخرت داشته باشد، چرا این قدر به زندگى این جهان دل ببندد وبراى وصول به آن مرتکب هزارگونه جنایت شود؟
در آیات بعد، قرآن مجید اضافه مى کند:
«ولى آن ها هرگز به خاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستاده اند، آرزوى مردن نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آن ها را حریص ترین مردم، حتى حریص تر از مشرکان بر زندگى (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهى یافت (تا آن جا) که هر یک از آن ها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى، او را از عِقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها بیناست.» (بقره: 95 و 96)
خلاصه آن که در اندوختن مال و ثروت و قبضه کردن دنیا حریصند وانحصارطلب. آن هاحتى از مشرکان، که طبعاً مى بایست در جمع آورى اموال از همه حریص تر باشند و باکى نداشته باشند که از چه راهى به دست آورند، حریص ترند. چنان به دنیا علاقه دارند که هر یک از آن ها دوست دارد هزار سال عمر کند.
«بى شک سرچشمه بسیارى از جنگ ها و خون ریزى ها در طول تاریخ بشر برترى جویى نژادى بوده است، مخصوصاً در جنگ جهانى اول و دوم، که بزرگ ترین رقم تلفات و ویرانى را در تاریخ به همراه داشت، عامل نژادپرستى آلمان ها یا حزب نازى، عامِل غیرقابل انکارى بود.
اگر بنا شود نژادپرستان جهان را رده بندى کنیم، بدون شک، یهود در رده هاى بالا قرار خواهند گرفت. هم اکنون کشورى را که آن ها به نام «اسرائیل» تشکیل داده اند، بر مبناى همین مسأله نژادپرستى تأسیس شده، چه جنایت هاى هولناکى که براى آن مرتکب شدند و چه جنایت هاى وحشتناکى که براى نگه دارى آن مرتکب مى شوند!
آن ها حتى آیین موسى(علیه السلام) را در نژاد خود محصور ساخته اند و اگر کسى از غیر نژاد یهود بخواهد این آیین را بپذیرد، براى آن ها جالب نیست. به همین دلیل، تبلیغ و دعوت به سوى آیین خود در میان اقوام دیگر نمى کنند.
همین وضع خاص آن ها سبب شده که در انظار جهانیان منفور گردند; چرا که مردم دنیا کسانى را که براى خود امتیازى بر دیگران قائل باشند، هرگز دوست ندارند. اصولاً نژادپرستى شعبه اى از شرک است و به این دلیل، اسلام شدیداً با آن مبارزه کرده و همه انسان ها را از یک پدر و مادر مى داند که امتیازشان تنها به تقوا و پرهیزکارى است.»17
در تِلْمُود، که شرح تورات یا «عهد قدیم» است و مهم ترین کتاب «آداب و تعالیم» یهود به شمار مى رود، آمده است:
«1. امتیاز ارواح یهود از غیر یهود به این است که ارواح یهود جزئى از خداست; همچنان که پسر جزئى از پدر است. ارواح یهود، پیش خدا نسبت به ارواح دیگران عزیز است; زیرا ارواح غیریهود، ارواح شیطانى و شبیه به ارواح حیوانات است. نطفه غیریهودى مانند نطفه دیگر حیوانات است.
2. بر فرد یهودى لازم است تمام کوشش خود را مصروف جلوگیرى از حیات و پیشرفت دیگر ملت ها نماید تا قدرت مطلقه تنها براى آن ها باشد ... پیش از آن که یهود بر همه ملت ها پیروز شود، لازم است جنگ به حالت خود باقى باشد.
3. یهودى پیش خدا، از ملائکه بالاتر است. هرگاه غیریهودى، یهودى را بزند مثل این است که عزّت الهى را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر یهودى آفریده نشده بود، برکت از زمین مى رفت و باران نمى بارید و خورشید آفریده نمى شد.
ـ فرق میان انسان و حیوان مانند فرق میان یهودى و دیگر ملت هاست. نطفه اى که دیگر ملت ها از آن آفریده مى شوند، نطفه چهارپاست.
ـ ملت هاى دیگر، مانند سگ هستند. اعیاد مقدسه براى آن ها و براى سگ ها آفریده نشده است. سگ از غیر یهودى بالاتر است; زیرا در اعیاد جایز است به سگ ها غذا دادن، اما به غیر یهودى جایز نیست.
ـ هیچ گونه خویشاوندى میان یهود و غیریهود نیست; زیرا آن ها به خرها شبیه ترند تا به انسان ها. خانه هاى غیر یهود پیش یهودیان، به منزله طویله حیوانات است. غیریهود، خوک هاى نجسى هستند که براى خدمت یهودیان آفریده شده اند.
4. افراد صالح غیریهودى را بکش و بر یهودى حرام است که غیریهودى را از مرگ و یا چاهى که افتاده نجات بدهد، بلکه سزاوار است که جلوى آن را با سنگ بگیرد.
5. بر اسرائیلى ها، کشتن و غصب کردن و دزدى نمودن مال غیر اسرائیلى جایز، بلکه واجب است.
6. املاک غیریهود مانند مال متروک است; یهودى حق دارد آن را تملّک نماید.
7. خداوند به یهودیان اجازه داده است که فراورده هاى غیریهودى را مالک شوند.
8. کشتن افراد مسیحى از امورى است که لازم است از ناحیه یهودیان عملى گردد.
9. ما تنها ملت برگزیده خدا در زمین هستیم... خداوند به خاطر لطفى که به ما داشته است، حیواناتى از جنس انسان، که عبارت از سایر ملل باشند، براى ما آفریده و آن ها را مسخّر ما ساخته است; زیرا خداوند به خوبى مى دانسته است که ما نیازمند به دو حیوان هستیم: یک نوع حیوان لال; مانند چهارپایان و پرندگان، و یک نوع (حیوان) ناطق; مانند مسیحى ها، مسلمان ها، بودایى ها و سایر ملل از شرق و غرب. آن ها را به خاطر خدمت گذارى ما آفریده است و ما را در زمین متفرق ساخته است تا پشت هاى آنان را لگدکوب کرده و زمام اختیار آنان را در دست داشته و از فنون آنان براى منافع خود بهره بردارى نماییم.
به همین جهت است که بر ما واجب است دختران زیباى خود را به ازدواج پادشاهان، وزرا و بزرگان درآوریم و فرزندان خود را میان پیروان مذاهب دیگر داخل کرده تا در صورت مقتضى، آن ها را وادار به جنگ نموده، قدرت نهایى را در دست داشته و بهره بردارى کامل از آن ها نموده باشیم.»18
3ـ اعمال یهود نسبت به اسلام
عدم پذیرش اسلام توسط یهود در ابتداى بعثت، موجب دشمنى میان مسلمانان و آنان گردید. همچنین یهودیان مى دیدند که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با تبلیغ رسالتش، الفت و برادرى در دل هاى مردم ایجاد مى کند و چنان توده واحد و یکپارچه اى از آن ها مى سازد که ممکن است قدرت و حکم روایى آنان را تهدید کند. بدین روى، به مخالفت با پیغمبر(صلى الله علیه وآله) برخاستند. قرآن کریم بعضى از نیّات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسیبشان بر حذر بمانند.
در این جا، به بعضى از اعمال آنان اشاره مى شود:
الف ـ محاصره اقتصادى: گروهى از یهودیان براى منصرف کردن مسلمانان از آیین خود، اقدام به کار جدیدى نمودند. آن ها با خوددارى از پرداخت هرگونه دِیْن یا امانت و یا انجام معاملاتى که بر ذمّه آن ها بود، براى افرادى که به دین مقدّس اسلام مشرف مى شدند، مشکل اقتصادى ایجاد مى کردند و به آن ها مى گفتند: حقوقى که شما بر ما داشتید، پیش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شده اید، این حقوق منتفى و باطل گردیده است. قرآن در این باره مى فرماید: «و در میان اهل کتاب (از نصارا)، کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آن ها بسپارى، به تو باز مى گردانند; و برخى دیگر از اهل کتاب (از یهود)، کسانى هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى گردانند، مگر تا زمانى که بالاى سر آن ها ایستاده (و بر آن ها مسلط) باشى. این بدان روست که مى گویند: ما در برابر امیّین (غیریهود)، مسؤول نیستیم. و بر خدا دروغ مى بندند، در حالى که مى دانند (این سخن دروغ است.)» (آل عمران: 75)
گروهى از مردمان عصر جاهلیت پیش از اسلام، کالایى را به یهودیان فروختند و پس از فروش کالا، مسلمان شدند. هنگامى که پول کالا را از آنان مطالبه نمودند، یهودیان گفتند: نزد ما امانت و دِینى نسبت به شما نیست; زیرا شما آیینى را که بر آن بودید، ترک کردید. آن ها ادعا کردند که این دستور در کتابشان آمده است. مى گفتند: «ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانى در میان ما بوده است. بنابراین، اموال دیگران براى ما احترامى ندارد.» این مطلب به قدرى نزد آنان مسلّم بود که جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود.
یهود مى گفتند: «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستیم; زیرا آنان مشرکند و پیروى از مرام موسى ندارند.»19
ب ـ فتنه انگیزى در میان مسلمانان: یکى از یهودیان به نام شاس بن قیس، که پیرمردى تاریک دل و در کفر و عناد کم نظیر بود، روزى از کنار مجمع مسلمانان مى گذشت، دید جمعى از طایفه اَوس و خَزْرج، که سال ها با هم جنگ هاى خونینى داشتند، در نهایت صفا و صمیمیت گرد هم نشسته، مجلس اُنسى به وجود آورده اند و آتش اختلافات شدیدى که در جاهلیت در میان آن ها شعلهور بود، به کلّى خاموش شده است.
از دیدن این صحنه، بسیار ناراحت شد و با خود گفت: اگر این ها تحت رهبرى محمد(صلى الله علیه وآله) از همین راه پیش بروند، موجودیت یهود به کلّى در خطر است. در این حال، نقشه اى به نظرش رسید: به یکى از جوانان یهودى دستور داد به جمع آن ها بپیوندد و حوادث خونین بُغاث را ـ محلى که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ـ به یاد آن ها بیاورد و آن حوادث را پیش چشم آن ها مجسّم سازد.
اتفاقاً این نقشه، که با مهارت آن جوان یهودى پیاده شد، مؤثر واقع گردید و جمعى از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتوگو پرداختند و حتى بعضى از افراد طایفه اَوس و خَرْزَج یکدیگر را به تجدید آن صحنه ها تهدید کردند.
چیزى نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین، بار دیگر شعلهور گردد. خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید. فوراً با جمعى از مهاجران به سراغ آن ها آمدند و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تکان دهنده خود، آن ها را بیدار ساختند.
وقتى جمعیت سخنان آرامبخش پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شنیدند، از تصمیم خود برگشتند، سلاح ها را بر زمین گذاشتند، دست در گردن هم افکندند، به شدّت گریه کردند و دانستند این از نقشه هاى دشمنان اسلام بوده است. و صلح، صفا و آشتى بار دیگر کینه هایى را که مى خواست زنده شود، شستوشو داد.
در این هنگام چهار آیه 98 ـ 101 از سوره آل عمران نازل شد. در دو آیه نخست، یهودیانِ اغواکننده را نکوهش مى کند و در دو آیه بعد، به مسلمانان هشدار مى دهد: «بگو اى اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر مىورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالى که انجام مى دهید. بگو اى اهل کتاب، چرا افرادى را که ایمان آورده اند از راه خدا باز مى دارید و مى خواهید این راه را کج سازید، در حالى که شما (به درستىِ این راه) گواه هستید؟! خدا از آنچه انجام مى دهید، غافل نیست; اى کسانى که ایمان آورده اید، اگر از گروهى از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنى و شعلهور ساختن آتشِ کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر باز مى گردانند و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با این که آیات خدا بر شما خوانده مى شود و پیامبر او در میان شماست؟! و هرکس به خداتمسک جوید، به راهى راست هدایت شده است.»
ج ـ شبهه افکنى در میان مسلمانان: دشمنان اسلام، به خصوص یهود، براى دور ساختن مسلمانان از هیچ کوششى فروگذار نبودند; حتى درباره یاران نزدیک پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز چنین طمعى داشتند که بتوانند آن ها را از اسلام بازگردانند و مسلّماً اگر مى توانستند در یک یا چند نفر از یاران نزدیک پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نفوذ کنند، ضربه بزرگى بر اسلام وارد مى شد و براى تزلزل دیگران نیز زمینه کاملاً مساعدى فراهم مى گردید.
بعضى از مفسّران نقل کرده اند: جمعى از یهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاک دل چون مَعاذ و عَمار و بعضى دیگر را به سوى آیین خود دعوت کنند و با وسوسه هاى شیطانى از اسلام بازگردانند. این آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد: جمعى از اهل کتاب (از یهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آن ها باید بدانند که نمى توانند شما را گمراه سازند،) آن ها گمراه نمى کنند مگر خودشان را و نمى فهمند. (آل عمران: 69)20
د ـ مبارزه یهود براى تغییر عقیده مسلمانان: خداوند در قرآن مى فرماید: «بسیارى از اهل کتاب از روى حسد ـ که در وجود آن ها ریشه دوانده ـ آرزو مى کردند شما را پس از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند، با این که حق براى آن ها کاملاً روشن شده است. شما آن ها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند، خود (فرمان جهاد) بفرستد. خداوند بر هر چیزى تواناست.» (بقره: 109)
بسیارى از اهل کتاب،به ویژه یهود، تنهابه این قناعت نمى کردند که خود آیین اسلام را نپذیرند، بلکه اصرار داشتند مؤمنان نیز از ایمانشان بازگردند و انگیزه آن ها در این کار، چیزى جز حسد نبود.
بنابراین، دستور مزبور یک دستور مبارزاتى است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شدید دشمن در آن شرایط خاص، از سلاح «عفو و گذشت» استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامى بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
مسلمانان، حتى در آن زمان، آن قدر قوّت و قدرت داشتند که عفو و گذشت نکنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولى براى این که دشمن ـ اگر قابل اصلاح است ـ اصلاح شود، خداوند نخست دستور «عفو و گذشت» مى دهد. به تعبیر دیگر، در برابر دشمن، هرگز نباید خشونت نخستین برنامه باشد، بلکه اخلاق اسلامى ایجاب مى کند که نخستین برنامه «عفو و گذشت» باشد; اگر فایده نداشت، آن گاه متوسّل به خشونت شوند.21
4ـ اعمال یهودیان نسبت به مسیحیان
با وجود این که آیین یهود از بدو پیدایش، مبتنى بر تبلیغ و توسعه طلبى نبوده و تنها به قوم یهود و بنى اسرائیل اختصاص داشته، به همین دلیل، جنگ و تعرّض به اقوام دیگر در آن پیش بینى نشده بوده است. ولى یهود به این عنوان که «قوم برگزیده خدا» هستند و نژادشان بر دیگر نژادها برترى دارد، از هیچ گونه کینهورزى و فتنه انگیزى دریغ ننموده اند و در هر جا که سکونت داشته اند، ملتى ستیزه جو و خراب کار به شمار آمده اند و تا آن جا که قدرت داشته اند در زجر و آزار و اعدام پیروان ادیان دیگر مى کوشیده اند و از هرگونه حرکت فکرى و دینى با کمال قساوت ممانعت مى کرده اند و پیغمبران الهى(علیهم السلام) را که آنان را به راه راست دعوت مى نمودند، به قتل رسانیده اند و در شکنجه و آزار پیروان انبیا، نهایت کوشش به عمل مى آوردند.
داستان حضرت مسیح(علیه السلام) و حوادث رقّت بار زندگى آن پیغمبر بزرگ و شکنجه و آزارى که حواریون آن حضرت از قوم یهود دیدند و سرانجام آوارگى پیروان آیین مسیح(علیه السلام)، نمودارى از رفتار قساوت بار یهودیان و تعصّبات جنایت آمیز آنان مى باشد. مسیحیان تا زمانى که آیین مسیحیت از طرف دولت روم به رسمیت شناخته نشده بود، همواره در زیر شکنجه و آزار یهودیان و حکومت یهودى به سر مى بردند.
تنها در طلیعه قرن چهارم میلادى بود که به موجب فرمانى که در سال 311 م. از سوى امپراتور روم صادر شد، مسیحیان آزادى مختصرى یافتند و از شکنجه و تعصّبورزىِ علنى یهودیان نجات پیدا کردند.
یهودیان، حتى پس از آن که قدرت و استقلال سیاسى خود را بر اثر همین تعصّبات و فتنه جویى ها از دست دادند و شیرازه اجتماعشان از هم پاشیده شد، باز دست از تحریکات خصمانه و بدرفتارى نسبت به مخالفان، به ویژه مسیحیان، برنداشتند و در فرصت هاى مناسب، فتنه هایى به پا کردند و کشتارهایى به راه انداختند.
در زمان هِرْقَل، امپراتور روم، با وجود این که مذهب رسمى حکومت، مسیحیت بود، یهودیان در اَنْطاکِیه، فتنه خونینى کردند و با وضع فجیعى، اسقف بزرگ شهر را قطعه قطعه نمودند، در شهر صُور، پایتخت فِنیقى ها، والى شهر را به قتل رسانیدند و سپس با یهود فلسطین هم داستان شده، قرار بر آن گذاشتند که شبانه بر شهر صُور حملهور شوند و مسیحیان را قتل عام نمایند. ولى چون توطئه آنان عقیم ماند و سپاهیان روم طبق اطلاع قبلى، از هجوم وحشیانه آنان جلوگیرى به عمل آوردند، یهودیان، که از خشم، حالت سبعیّت پیدا کرده بودند، به سوى دیرها و کلیساهاى اطراف شهر سرازیر شده، آن ها را با خاک یکسان و دهات مجاور را به خاک و خون کشیدند.
در یکى از جنگ ها، که میان دو دولت ایران و روم درگرفته بود، یهودیان هشتادهزار اسیر مسیحى را از ایرانیان خریدند و از روى کینه و انتقام، همه را مثل گوسفند سربریدند.
گویند: نقشه این جنگ از طرف یهودى ها بوده و ایرانیان به تحریک یهود دست به این جنگ خونین زدند.
در عصر امپراتورى نِیْرون یهودى ها در شهر قدس فتنه اى به پا کردند و فرماندار شهر را کشتند و آشوبى به راه انداختند که بر اثر آن از طرف امپراتور رومیان شهر قدس محاصره و در سال 70 م. یهودیانِ قدس قتل عام شدند و معابد یهود ویران و کَهَنه و رؤساى مذهبیشان به وضع فجیعى کشته شدند. همین حادثه باعث جنبش یهودى ها شد و حسّ انتقام جویى آنان را بیش از پیش تشدیدکرد وموجب جنگ ها و خونریزى هاى فراوانى گردید.
تا آن که در خلال قرن چهارم میلادى، یکى از پادشاهان ایران یهود را در صورت وفادارى و کمک به ایرانیان، وعده آزادى داد و دیرى نپایید که بر اثر خیانت و تمرّد، مورد غضب پادشاه ایران واقع شدند; عده اى مقتول و جمعى محبوس و گروهى تبعید و مورد شکنجه قرار گرفتند.
در عصر حاضر نیز جنایات و تجاوزات و توطئه هاى تجاوزکارانه صهیونیسم بین المللى بر همه مکشوف و اغراض و مقاصد شوم آن ها علیه مللِ غیریهودى، کاملاً روشن گردیده است; تا آن جا که ایادى این حزب متعصّبِ ضدانسانى در بیش تر مراکز بین المللى رخنه کرده و در بیش تر خراب کارى ها و تشنجات و کشتارهاى عمده جهان، از عوامل مؤثر محسوب مى شوند.
یهودى ها در جنگ هاى جهانى دست داشتند و پس از جنگ نیز روى اصل کینه توزى شبکه هاى جاسوسى بین المللى را به نفع استعمارگران اداره مى نمودند و این حقیقت ننگین با دستگیر شدن یکى از عناصر خطرناک این باند که ریاست شبکه جاسوسى کشور را به عهده داشت، فاش گردید. وى اعتراف نمود که بنابر معاهده سرّى، که در سال 1947 میلادى در مورد تشکیل دولت اسرائیل بین دولت امریکا و صهیونیست ها منعقد شده بود، یهودى ها انجام این وظایف را در قبال کمک امریکا به عهده گرفتند و از آن به بعد شبکه جاسوسى امریکا را اداره مى کنند.
دولت امریکا نیز در مقابل خوش خدمتى آن ها، به وعده خود وفا نمود و سرانجام، «صهیونیسم» توانست بخشى از فلسطین را اشغال و بالغ بر یک میلیون مسلمان فلسطینى را از خانه و وطن خود آواره کند.22
از جمله مظاهر ننگین تعصّبات مذهبى یهودیان، مى توان به کشتار فجیع مسیحیان یمن به دست حکومت یهودىِ آن سرزمین اشاره کرد. در این کشتار هولناک، دَه ها هزار نفر از مسیحیان با وضع فجیعى به قتل رسیدند و در آتش سوزانیده شدند.
قرآن کریم نیز به شکنجه، آزار و قتل مسیحیان توسط یهودى ها اشاره دارد: مرگ و عذاب بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش) باد; گودال هایى پر از آتش شعلهور، هنگامى که (یهود) در کنار آن نشسته بودند و آنچه را نسبت به مؤمنان (مسیحى) انجام مى دادند، با خونسردى تماشا مى کردند! (بروج: 5 ـ 8)
در این که این ماجرا مربوط به چه زمانى و مربوط به چه قومى است و آیا این یک ماجراى خاص و معیّن بوده و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق گوناگون جهان دارد، در میان مفسّران ومورّخان گفت وگوست. معروف تر از همه مربوط به ذُونُواس، آخرین پادشاه حِمْیر در سرزمین «یمن» مى باشد.
ذُونُواس، که آخرین نفر از سلسله گروه «حِمْیَر» بود، به آیین یهود درآمد و گروه «حِمیر» نیز از او پیروى کردند. او نام خود را «یوسف» نهاد و مدتى بر این منوال گذشت. سپس به او خبر دادند که در سرزمین نجران،درشمال یمن، هنوزگروهى برآیین نصرانیت باقى هستند. هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذیرش آیین یهود کند. او به سوى نجران حرکت کرد و ساکنان آن جا را جمع نمود و آیین یهود را بر آن ها عرضه داشت و اصرار کرد که آن را پذیرا شوند، ولى آن ها ابا کردند.
ذونواس دستور داد خندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند. گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهى را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد; به گونه اى که عدد مقتولان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید.
این کوره هاى آدم سوزى، که به دست یهود به وجود آمد، احتمالاً نخستین کوره هاى آدم سوزى در طول تاریخ بوده است. آن ها مؤمنانِ مسیحى را وادار مى کردند دست از ایمان خود بردارند و هنگامى که با مقاومت آنان روبه رو مى شدند، آن ها را در این کوره هاى آدم سوزى انداخته، به آتش مى کشیدند! گروهى هم با کمال خونسردى نشسته بودند و صحنه هاى شکنجه را تماشا مى کردند و لذّت مى بردند که این خود نشانه نهایت قساوت آن هاست. بعضى نیز گفته اند: این گروه مأمور بازجویى و اجبار مؤمنان مسیحى به ترک مذهب حق بودند.
در این گیر و دار، یک تن از نصاراى نجران فرار کرد و به سوى روم و دربار قیصر شتافت و از ذونواس شکایت کرد و یارى طلبید. قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نویسم. او مسیحى و همسایه شماست. از او مى خواهم شما را یارى دهد. سپس نامه اى نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسیحیان نجران را خواست.
مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى، آمد و ماجرا را بازگفت. نجاشى از شنیدن این داستان سخت متأثّر گشت و از خاموشى شعله آیین مسیح(علیه السلام)در سرزمین نجران افسوس خورد و تصمیم به انتقام شهیدان گرفت.
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت، سپاه ذونواس را شکست دادند و گروه بسیارى از آنان را کشتند و طولى نکشید که مملکت یمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ایالتى از ایالات حبشه درآمد.23
جان ناس در مورد رفتار یهودیان نسبت به مسیحیان مى گوید: رابطه یهودیان و مسیحیان از ابتدا خصمانه بوده است; زیرا از قرون اول میلادى به بعد، ربّانیون و احبار یهود منکر مسیح بود و او را طرد مى نمودند، گرچه پیروان عیسى تا حدى همیشه مساعى جمیله مبذول مى داشتند.24 ضدیت یهود با حضرت مسیح(علیه السلام) در فرازهایى از انجیل منعکس شده است.25
5ـ اعمال یهودیان نسبت به هم نوعان خود
خداوند در قرآن کریم، به سرگذشت یهود و برخورد غیرانسانى آن ها با اسیران یهودى، که بر خلاف تعالیم کتاب تورات به اسارت گرفته مى شدند، اشاره مى کند: و به خاطر آورید هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس شما اقرار کردید و (بر این پیمان) گواه بودید. اما این شما هستید که یکدیگر را مى کشید و جمعى از خودتان را از سرزمینشان بیرون مى کنید و در گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک مى نمایید (و این ها همه نقض پیمانى است که با خدا بسته اید)، در حالى که اگر بعضى از آن ها به صورت اسیر نزد شما بیایند، فدیه مى دهید و آنان را آزاد مى سازید، با این که بیرون ساختن آنان بر شما حرام است. آیا به بعضى از دستورات کتاب آسمانى (تورات) ایمان مى آورید و به بعضى کافر مى شوید؟! براى کسانى از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهى) را انجام دهند، جز رسوایى در این جهان چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز به شدیدترین عذاب ها گرفتار مى شوند. و خداوندازآنچه انجام مى دهید غافل نیست.26
طایفه «بنى قُریظه» و طایفه «بنى نَضیر»، که هر دو از طوایف یهود بودند و با هم قرابت نزدیک داشتند ـ قریظه و نظیر همانند اَوْس و خَزْرَجْ، دو برادر بودند که از هر کدام طایفه اى به وجود آمد ـ براى منافع دنیا با یکدیگر به مخالفت برخاستند. بنى نضیر به طایفه خزرج که از مشرکان مدینه بودند، پیوستند و بنى قریظه به طایفه اوس، و در جنگ هایى که میان آن دو قبیله روى مى داد، هر یک از این ها طایفه هم پیمان خود را کمک مى کرد و از طایفه دیگر مى کشت. اما هنگامى که آتش جنگ فرو مى نشست، همه یهود جمع مىشدند و دست به دست هم مى دادندتاازطریق پرداخت «فدیه»، اسیران خود را آزاد کنند و در این عمل به حکم تورات استناد مى کردند، در حالى که اولاً، اوس و خَزْرج هر دو مشرک بودند و کمک به آن ها جایز نبود. ثانیاً، همان قانونى که دستور فدیه را داده بود، دستور خوددارى از قتل را نیز صادر کرده بود.
یهود همانند اقوام لجوج و نادان دیگر، از این اَعمال ضد و نقیض فراوان داشتند. قرآن مجید یهود را در برابر اعمال ضد و نقیض و تبعیضشان در میان احکام خدا، شدیداً سرزنش کرده و به اشد مجازات تهدید نموده است، به خصوص که آن ها احکام کوچک تر را عمل مى کردند، اما در برابر احکام مهم تر ـ یعنى تحریم ریختن خون یکدیگر و آواره ساختن هم مذهبان از خانه و دیارشان ـ مخالفت مى کردند.
در حقیقت، آن ها تنها براى دستوراتى ارج قایل بودند که از نظر زندگى دنیا به نفعشان بود، اما آن جا که منافعشان اقتضا مى کرد، خون یکدیگر راهم مى ریختند، ولى چون احتمال اسارت براى همه وجود داشت، براى نجات از اسارتِ احتمالى آینده، از دادن «فدیه» براى آزاد ساختن اسیران مضایقه نداشتند.27
6ـ جنگ نزد یهود
زمانى که بحث «جنگ در ادیان» را ملاحظه مى کنیم، هیچ جنگى در قساوت و شدت همانند «جنگ در دین یهود» نیست. یهود بر اساس شریعت خود، در طول تاریخ، به جنگ و خون ریزى فراوان مى پرداخته اند و در این راه، به اطفال و زنان نیز رحم نمى کرده اند و خود را «ملّت برگزیده خدا» مى دانند.28
یهود، رهبران تخریب و نابودى در این عالم بوده اند. یکى از بزرگان یهود به نام ارنِسْت رینان عقیده دارد: «وقتى عدل در عالم تحقق پیدانکند، پس بهتراست که کل عالم تخریب گردد.» یکى دیگر از بزرگان یهود مى گوید: «ما یهود نیستیم مگر آقاى عالَم و فاسدکننده عالم، ایجادکننده فتنه در عالم و جلّاد عالم باشیم.»29
قرآن کریم یهود و مشرکان را در یک ردیف قرار مى دهد و آنان را دشمن ترین افراد نسبت به مسلمانان معرفى مى نماید: «به طور مسلّم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهى یافت. و نزدیک ترین دوستان به مؤمنان را کسانى مى یابى که مى گویند: ما نصارا هستیم. این بدان روست که در میان آن ها، افرادى عالِم و تارک دنیا هستند و آن ها (در برابر حق) تکبر نمىورزند.» (مائده: 12)
تاریخ اسلام به خوبى گواه این حقیقت است; زیرا در بسیارى از نبردهاى ضداسلامى، یهود به طور مستقیم دخالت داشته اند و از هیچ گونه کارشکنى و دشمنى خوددارى نکرده اند. افراد بسیار کمى از آن ها به اسلام گرویده اند، در حالى که در غزوات اسلامى، مسلمانان را کم تر مواجه با مسیحیان مى بینیم و نیز افراد زیادى از آن ها را مشاهده مى کنیم که به صفوف مسلمانان پیوسته اند.
این مقایسه بیش تر درباره یهود و مسیحیان معاصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است; زیرا یهود با این که داراى کتاب آسمانى بودند، به دلیل دل بستگى بیش از اندازه به مادیات، در صف مشرکانى قرار گرفته بودند که از نظر مذهبى با آن ها هیچ اشتراکى نداشتند. در ابتدا، یهودیان مبشّران اسلام محسوب مى شدند و انحرافاتى همانند «تثلیث» نداشتند، اما دنیاپرستى شدید آن ها را به کلى از حق بیگانه کرد، در حالى که مسیحیان آن عصر چنین نبوده اند.
البته مسیحیان قرون بعد نسبت به اسلام و مسلمانان، مرتکب جنایاتى شدند که دست کمى از یهود نداشت; جنگ هاى طولانى و خونین صلیبى در گذشته و تحریکات فراوانى که امروز از ناحیه استعمار کشورهاى مسیحى بر ضد اسلام و مسلمانان مى شود، چیزى نیست که بر کسى پنهان باشد.
اما عجیب این است که یهودیان همه این جنگ طلبى ها را به استناد تورات انجام مى دهند. به عنوان نمونه، در متن تورات چنین مى خوانیم: «چون به شهرى نزدیک آیى تا با آن جنگ نمایى، آن را براى صلح ندا کن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه ها را براى تو بگشاید، آن گاه تمام قومى که در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند، و اگر با توصلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن; و چون یَهُوَه ـ خدایت ـ آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکُش، لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد ـ یعنى تمام غنیمتش ـ را براى خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یَهُوَه ـ خدایت ـ به تو دهد، بخور. به همه شهرهایى که از تو بسیار دورند که از شهرهاى این امّت ها نباشند، چنین رفتار نما. اما از شهرهاى این امت هایى که یَهوه ـ خدایت ـ را به ملکیّت مى دهد، هیچ ذى نفسى را زنده مگذار، بلکه ایشان را ... چنان که یهوه ـ خدایت ـ تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»30همچنین در تورات مى خوانیم: «یَهُوه، خداى ما، او (سرزمین سیحون و مَلک حَشبون) را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم و تمامى شهرهایش را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکى را باقى نگذاشتیم، لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایى که گرفته بودیم براى خود به غارت بردیم.»31
و در جاى دیگر آمده است: «پس یهوه، خداى ما، عَوْج ملک باشان و نیز تمامى قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدى شکست دادیم که احدى از براى وى باقى نماند و در آن وقت، همه شهرهایش را گرفتیم و شهرى نماند که از ایشان نگرفتیم ... و آن ها را بالکل هلاک کردیم; چنان که با سیحون و مَلک حَشَبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمامى بهایم و غنیمت شهرها را براى خود به غارت بردیم.»32
و نیز آمده است: «و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پیر، حتى گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.»
و در جاى دیگرى از تورات مى خوانیم: «و مى گویم که من تا ابد الآباد زنده هستم. اگر شمشیر برّاق خود را تیز کنم و قصاص را به دست خود گیرم، آن گاه از دشمنان خود انتقام خواهم کشید و به خصمان خود مکافات خواهم رسانید. تیرهاى خود را از خون مست خواهم ساخت و شمشیر گوشت را خواهد خورد. از خون کشتگان و اسیران با رؤساى سروران دشمن، اى امّت ها با قوم او آواز شادمانى دهید; زیرا انتقام خون بندگان خود را گرفته است و از دشمنان خود انتقام کشیده.»33
در این میان، قرآن کریم عده اى از یهودیان را ستایش مى نماید; همان هایى که از غرور، خودپرستى و تکبر خوددارى مى نمایند و همواره حقیقت را مدّ نظر دارند: «آن ها همه یکسان نیستند; از اهل کتاب، جمعیتى هستند که (به حق و ایمان) قیام مى کنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را مى خوانند در حالى که سجده مى نمایند; به خدا و روز واپسین ایمان مى آورند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و در انجام کارهاى نیک، پیشى مى گیرند و آن ها از صالحانند. و آنچه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شایسته آن را مى بینند.) و خدا از پرهیزگاران آگاه است.» (آل عمران: 113 ـ 115)
و به این ترتیب، قرآن از این که نژاد یهود را به کلى محکوم کند و یا خون آن ها را کثیف بشمرد، خوددارى کرده و تنها روى اعمال آن ها انگشت مى گذارد و با تجلیل و احترام از افرادى که به اکثریتِ فاسد نپیوستند و در برابر ایمان و حق تسلیم شدند، به نیکى یاد مى کند و این روش اسلام است که در هیچ موردى، مبارزه اش رنگ نژادى و قبیله اى ندارد و تنها بر محور عقاید، اعمال و رفتار مى گردد.
7ـ یهود و هم زیستى مسالمت آمیز با مسلمانان!
با توجه به آنچه گذشت، بر اساس تعالیم تورات موجود و عملکرد یهودیان در طول تاریخ، جایى براى «هم زیستى مسالمت آمیز» و «حقوق بین الملل» وجود ندارد. آنان خود را «ملّت برگزیده خدا» مى دانند و براى تحقّق این نظر، همواره در فکر سلطه و چیرگى بر دیگر ادیان و ملل بوده اند و در مواردى هم که به پیشنهادات دیگران تن داده اند، جز از روى ضعف و ناتوانى نبوده و هر موقع قدرتى یافته اند، کشتار عظمیى به راه انداخته اند; در گذشته، با مسیحیان و امروز با مسلمانان.
اکنون گروهى از قوم یهود ـ یعنى صهیونیست ها ـ اقدام به غصب سرزمین هاى دیگران و آواره ساختن آن ها از وطن خود و کشتن و نابود کردن فرزندانشان کرده اند و حتى احترام خانه خدا ـ بیت المقدّس ـ را نیز رعایت نمى کنند.
آن ها در برخورد با مسائل جهانى، عملاً نشان داده اند که تابع هیچ قانون و معیار بین المللى نیستند. هرگاه به فرض، یک جنگجوى فلسطینى به سوى آن ها شلیک کند، در مقابل اردوگاه هاى آوارگان، کودکستان ها و بیمارستان هاى آنان را بمباران مى کنند و در ازاى کشته شدن یک نفر از خودشان گاهى صدها نفر بى گناه را به قتل مى رسانند و خانه هاى زیادى را منفجر مى کنند.
تاریخ شاهد فجایع این گروه به «مسجدالاقصى» از زمان اشغال آن در سال 1967 م. بوده است. در سال 1969 م. شخصى به نام مایکل رومان، آتشى در مسجد برافروخت که قریب 1500 متر مربع از مساحت مسجد را دربرگرفت. در این آتش سوزى، منبر «صلاح الدین»، گنبد مسجد ـ که داراى آثار معمارى اسلامى باارزشى بود ـ و نیز «مسجد عمر» در داخل مسجدالاقصى و «محراب زکریا» و بعضى چیزهاى دیگر در آتش سوخت. در سال 1969 م.، گروهى از یهودیان مراسم مذهبى خود را در مسجدالاقصى به جاى آوردند و این عمل را چندین بار تکرار کردند و وقتى با اعتراض مسلمانان روبه رو شدند، قاضى یهود به محق بودن یهود حکم صادر کرد! در سال 1982 م.، یک یهودى امریکایى مسجد و نمازگزارانِ در مسجد را با آتش مورد تعرّض قرار داد و در همان سال، فرد دیگرى با مواد منفجره، بخشى از حرم را تخریب نمود. عده زیادى از یهود نیز اعلان نمودند که باید مسجدخراب شود و به جاى آن، معبد یهودى ها ساخته شود.34
یکى از نویسندگان عرب در مورد رفتار جنگ طلبانه صهیونیست ها مى گوید: «ما داراى دلیلى واضح بر توحّش یهود طىّ جنگ هاى فلسطین از سال 1948 میلادى به بعد بوده ایم، به گونه اى که در توحّش و خون ریزى ضرب المثل هستند; کشتارهاى آن ها در "دیر یاسین"، "الخلیل"، "رامُ الله"، "غَزِّه" و دیگر شهرهاى فلسطین.»35
آن ها به هیچ یک از مصوّبات مجامع بین المللى و قطعنامه هاى سازمان ملل خود را پایبند نمى دانند و آشکارا همه را زیر پا مى گذارند. بدون شک، این همه قانون شکنى، بیدادگرى و اعمال ضد حقوق بین الملل، ناقض اصل هم زیستى مسالمت آمیز است و جایى براى تعاون و همکارى بین المللى بر اساس حقوق پذیرفته شده جهانى باقى نمى گذارد.
8ـ تشکیل دولت اسرائیل
خاورمیانه چندین قرن تحت سلطه استعمارگران، به ویژه انگلیس، قرار داشت. این نفوذ و تسلط به تدریج به ضعف گرایید و آنان مى خواستند جاى خالى خود را با نیرویى مطمئن و همیشگى پر نمایند تا منافع استعمارشان استمرار داشته باشد. از سوى دیگر، در سال 1897 م. «جنبش صهیونیستى یهود» کنگره اى تشکیل داد و در آن، دولت یهود پایه گذارى شد. صهیونیسم در آن کنگره، علاوه بر تعیین هدف نهایى، ابزار لازم را نیز مشخص کرده; از جمله تأسیس «سازمان صهیونیستى جهانى» و دیگر تشکیلات اقتصادى و سیاسى لازم را نیز براى تسهیل مهاجرت به فلسطین و رفع موانع مشخص کرد. آنان تا سال 1942 م. به دلیل ترس از اعتراض جهانیان، به جاى لفظ «کشور»، کلمه «کانون» را به کار مى بردند.
در نهایت، مهاجرت یهودیان به فلسطین با خرید زمین هاى فلسطینى و اسکان یهودیان آغاز شد. این کار تا پیش از جنگ جهانى اول به دلیل مخالفت امپراتور عثمانى از گستره و رونق کم ترى برخوردار بود. با پایان این جنگ و فروپاشى امپراتورى عثمانى، دولت انگلیس از آزادى عمل بیش ترى برخوردار شد و فلسطین به طور رسمى تحت قیمومت انگلیس درآمد و مهاجرتِ یهودیان به فلسطین به صورت گسترده ترى ادامه پیدا کرد و وقتى فلسطینیان از فروش زمین هاى خود ا متناع ورزیدند، با قتل، غارت، تجاوز و انواع ظلم ها مواجه شدند.
با افزایش جمعیت مهاجران یهودى، صهیونیست ها موجودیت دولت اسرائیل را اعلام کردند و کشورهایى همچون انگلیس و امریکا فوراً آن را به رسمیت شناختند. کشورهاى عرب و مسلمان به مقابله با این کار پرداختند که نمونه آن جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 م. است. به دلیل تهدیدات ابرقدرت ها علیه مسلمانان و دعوت به آتش بس و ارسال تجهیزات فراوان براى رژیم اشغالگر و حمله ناگهانى هواپیماهاى اسرائیل به فرودگاه هاى کشورهاى عربى، وضعیت به شکست مسلمانان منجر شد و اراضى اشغالى را از 5/3 میلیون کیلومتر به بیش از 27 میلیون کیلومتر رساندند و غیر از چند شهر مهم، 205 روستاى فلسطین را تصاحب کردند و علاوه بر کشتار و ظلم هاى فراوان، 1200000 انسان بى گناه را آواره ساختند. در امریکا و کشورهاى اروپایى، براى شکست مسلمانان جشن گرفته شد و از آن تاریخ به بعد، اسرائیل و حامیانش با ایجاد اختلاف در میان کشورهاى اسلامى، به دنبال مشروعیت یابى و تحکیم موقعیت اقتصادى و سیاسى خود مى باشند و با شعار صلح طلبى و هم زیستى مسالمت آمیز به نفوذ و رابطه خود با کشورهاى همسایه ادامه مى دهند. در این میان، بعضى از کشورهاى منطقه مانند مصر، با انعقاد قرارداد صلح، آب به آسیاب دشمن ریخته اند. اکنون نیز اسرائیل با حذف شوروى از صحنه رقابت هاى سیاسى خاورمیانه، به دنبال تحکیم موقعیت و موجودیت خود از راه هاى اقتصادى و صنعتى مى باشد تا در دراز مدت، مرکز ثقل تولید، ابداع، فن آورى و تحقیق در خاورمیانه شود.
9ـ مبارزات حق طلبانه مردم لبنان و فلسطین
مردم مظلوم لبنان و فلسطین از دولت هاى اسلامى مأیوس شدند. اما پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1979 م.، موجب الهام و امیدوارى آنان براى مبارزات حق طلبانه گشت. بر این اساس، «جنبش انقلابى حزب اللّه لبنان» به رهبرى شهید سیدعباس موسوى شکل گرفت. این جنبش به دفاع مقدسودفع تجاوزاسرائیل از جنوب لبنان پرداخت.«جنبش جهاداسلامى» نیزبه رهبرى شهید دکتر فتحى شقاقى در سال 1980 م. تشکیل شد. اصرار گروه هاى مبارزمسلمان برجهاد، فداکارىوشهادت درراه هدف مقدس است.
از سوى دیگر، «انتفاضه»، قیام مردم فلسطین در سرزمین هاى اشغالى، شکل گرفت; مردم فلسطین با سنگ و چوب به مقابله با سربازان مسلح اسرائیل پرداختند. از گروه هاى مبارزى که پس از «انتفاضه» به وجود آمد، «حماس» یا حرکت مقاومت اسلامى بود که به زودى به صف مبارزان پیوست. رهبر معنوى حماس، شیخ احمد یاسین مى باشد.
مردم فلسطین جنوب لبنان پس از سال ها تجاوز و اشغالگرى رژیم اسرائیل، طعم شیرین پیروزى را چشیدند: اسرائیل اعلام کرد که دریک برنامه زمان بندى شده، جنوب لبنان را ترک خواهد کرد، اما در بهار 1379 ش.، زودتر از موعِد مقرر مجبور به خاتمه اشغال جنوب لبنان گشت. این موضوع موجب خوشحالى مسلمانان جنوب لبنان و دیگر کشورهاى اسلامى شد و شکست اسرائیل در جنوب لبنان را، که همیشه به عنوان دولت آهنین و شکست ناپذیر معرفى مى شد، به یکدیگر تبریک گفتند.
10ـ مذاکرات سازش خاورمیانه
پس از فروپاشى اتحاد شوروى سابق و پایان جنگ امریکا با عراق، قراردادى میان نخستوزیر اسرائیل با یاسر عرفات، موسوم به «قرارداد اُسلو» در سال 1993 م. (شهریور 1372) به امضا رسید که دوره پنج ساله اى براى انتقال قدرت حکومتى و تحقق خودمختارى فلسطینیان آغاز کنند.
اسرائیل که متعهد شده بود از بخش هایى از خاک فلسطین عقب نشینى نماید، به بهانه هاى مختلف و با طرح شروط جدید، فقط به بخشى از تعهدات خود عمل کرد.
قرارداد بعدى معروف به «گِریلند ریور»، در سال 1998 م. (اول آبان 1377) در کاخ سفید و با حضور رئیس جمهور امریکا، پادشاه اردن، نخست وزیر اسرائیل و رئیس تشکیلات خودگردان به امضا رسید. بر اساس این قرارداد:
ـ «سازمان هاى تروریستى، غیرقانونى شناخته شده، مبارزه علیه آن ها صورت گیرد.
ـ طرف فلسطینى افراد خاصى را که مشکوک به اقدامات تروریستى هستند، بازداشت، تعقیب و مجازات نماید.
ـ طرف فلسطینى نام افراد پلیس خود را در اختیار طرف اسرائیلى بگذارد.
هرگونه واردات، ساخت، کسب و مالکیت سلاح هاى گرم در مناطق تحت حاکمیت قضایى فلسطین جرم باشد. سلاح هاى غیرقانونى جمع آورى شود و امریکا از طرف فلسطین در این مورد موافقت کرد که در اجراى برنامه کمک نماید.
ـ کمیته اجرایى سازمان آزادیبخش فلسطین به رئیس جمهور امریکا قول دادکه موا ضدّاسرائیلى منشور ملى فلسطین رالغو کند.»
در این قرارداد، امتیازات گسترده اى براى اسرائیل لحاظ شد و در متن پیمان، حتى در یک مورد کلمه «صلح» اشاره نشده است و در عوض، عرفات از 33 بندِ تشکیل دهنده منشور فلسطین، 28 بند آن را حذف نمود!
مذاکرات بعدى موسوم به «کمپ دیوید دوم» در خرداد 1379 در امریکا تشکیل شد. این مذاکرات نتایج قطعى به دنبال نداشت و امریکا به عرفات هشدار داد که از اعلام کشور مستقل فلسطینى خوددارى ورزد.
11ـ سخنان آیة الله خامنه اى (مد ظلّه)
مقام معظم رهبرى در این باره فرمودند: «دستگاه هاى امریکا و رئیس جمهور امریکا تلاش خودشان را گذاشته اند که مسأله فلسطین را از صورت مسائل دنیاى اسلام و خاورمیانه به کلّى حذف کنند و اصلاً مسأله اى به نام "فلسطین" و "آرمان فلسطین" و "نهضت فلسطین"، دیگر باقى نماند. این یکى از اهداف بسیار مهم آن هاست. براى خاطر این، مسافرت مى کنند، حرکت مى کنند، تلاش مى کنند. آدم هاى ضعیف النفس و خیانت پیشه و حقیر هم، که در بین فلسطینى ها هستند، مثل همه ملّت هاى دیگر که آدم هاى این طورى دارند و متأسفانه جوامع بشرى در بیش تر ادوار تاریخ، گرفتار انسان هاى حقیر مرعوبند، آن ها هم تسلیم شده اند و آمده اند "منشور ملى فلسطین" را جلویشان گذاشته اند. هر جا که مبارزه اى با صهیونیست ها و اشغالگران و آدم کشان مردم فلسطین و جنایت کاران نسبت به فلسطین هست، مى خواهند آن را حذف کنند. حذف کردند! حالا چنانچه آن را از روى کاغذ حذف کنند، مگر ممکن است انگیزه دفاع از کشور فلسطین و هویت فلسطینى از دل فلسطینى ها برود...
مگر تا حالا که جوانان مسلمان در انتفاضه فلسطین یا در کشور لبنان براى خدا و به خاطر مسؤولیت الهىِ دفاع از سرزمین اسلامى، جان خودشان را به خطر مى اندازند، به خاطر منشور فلسطین این کارها را مىکرده اند که حالا اگر شما منشور ـ به اصطلاح ـ ملى فلسطین را دستکارى کردید، آنها دست بردارند؟!»
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ امام خمینى(رحمه الله)، صحیفه نور، ج 15، ص 75
2ـ ر. ک. به: على اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 14، ماده «یهود».
3ـ ر. ک. به: همان، ج 5، ص 6240، ماده «تورات».
4ـ همانند سوره نساء: 64 / سوره مائده: 14، 15 و 41
5ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1366، ج 2، ص 310، به نقل از: الهدى الى دین المصطفى; الرحلة المدرسیة: رهبر سعادت; و قرآن و آخرین پیامبر
6ـ مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)، فلسفه حقوق، جزوه آموزشى، ص 240
7ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 4، ص 331، به نقل از: تفسیر فخر رازى، ج 11، ص 192.
8ـ فصل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، بیروت، دارالمعونه للطباعة و النشر، 1986. ج 3، ص 272 ـ 273
9ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین. ج 4، ص 329
10ـ جوزف گِئر، حکمت ادیان، ترجمه و تألیف محمّد حجازى، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1373، ص 139
11ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 324 ـ 325
12ـ همان، ج 4، ص 140 / مجمع البیان، ج 3، ص 175
13ـ عهد عتیق، کتاب مزامیر، باب 103: 8 ـ 15
14ـ همان، کتاب یوشع نبى، باب 14: 4 ـ 7
15ـ ر. ک. به: عفیف عبدالفتاح طباره، یهود از نظر قرآن، ترجمه، على منتظمى، تهران، بعثت، 53، ص 113 و 114 / ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 6، ص 432
16ـ عفیف عبدالفتاح طیّاره، پیشین، ص 87
17ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 357
18ـ زین العابدین قربانى، اسلام و حقوق بشر، چاپ پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375، ص 321 ـ 322
19ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 472 / عفیف عبدالفتاح طباره، پیشین، ص 11 به بعد.
20ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 463.
21ـ ر. ک. به: همان، ج 1، ص 398 ـ 401
22ـ عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، 1344، ص 19 ـ 23
23ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 26، ص 334 ـ 339 به نقل از: على بن ابراهیم قمى، تفسیر، ج 2، ص 414
24ـ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، چاپ سوم، تهران: پیروز، 1354، ص 371
25ـ ر. ک. به: انجیل متى، 5: 11 ـ 12; 7: 15; 12: 34 ـ 38; 23: 12 / احمد شلبى، مقارنة الادیان: المسیحیه، قاهره، مکتبة النهضة العربیة، 1993، ص 32
26ـ بقره:84 ـ 85
27ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 331 ـ 332
28ـ ر. ک. به: وهبة الزحیلى، آثار الحرب، چاپ چهارم، دمشق، دارالکفر، 1992،ص 45 به نقل از:دکتر هرتس(خاخام بزرگ انگلستان)،فى الفکرالیهودى.
29ـ ر. ک. به: وهبة الزحیلى، پیشین، ص 45، به نقل از: الخطر الیهودى
30 ـ31 ـ32 ـ33ـ تورات، سِفر تثنیه، باب بیستم:10ـ18 /باب 2:33ـ35 /باب 3: 3ـ7 / باب 32: 41ـ44
34ـ ر.ک.به: احمد شلبى، مقارنة الادیان الیهود، قاهره: مکتبة النهضة العربیة، 1992. ص 118ـ119
35ـ وهبة الزحیلى، پیشین، ص 45
مقاله حاضر، «یهود» را در آیین و عملکرد به بوته نقد گذاشته است. معرفت
مقدمه
امام خمینى(رحمه الله): «جمعه آخر ماه مبارک رمضان روز قدس است. روز قدس، که هم جوار شب قدر است، لازم است که در بین مسلمانان احیا شود و مبدأ بیدارى و هوشیارى آنان باشد ... هان اى مسلمانان جهان و مستضعفان گیتى، به پاخیزید! ... تا کى باید قدس شما در زیر چکمه تفاله هاى امریکا و اسرائیل غاصب پایکوب شود؟ تا کى سرزمین قدس، فلسطین، لبنان و مسلمانان مظلوم آن دیار در زیر سلطه جنایت کاران به سر برند و شما تماشاچى باشید؟»1
جمعه آخر رمضان یادآور حضور میلیونى مردم مسلمان ایران و دیگر مسلمانان جهان در اعلام هم دردى با ملت مظلوم فلسطین است; ملتى که بیش از پنجاه سال است از سرزمین مادرى خود آواره و بى خانمان شده اند. به مصداق روایت نبى اکرم(صلى الله علیه وآله) «مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ یَهْتَمَّ بِاُموُرِ المُسْلِمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»، اهتمام به وضعیت مسلمانان مظلوم فلسطین نه تنها یک وظیفه سیاسى، بلکه، وظیفه شرعى و دینى است.
از نظر قرآن کریم، قدم یهود بر خاک زمین با پیمان شکنى، خیانت و تجاوز به حقوق مردم و حدود الهى، تحریف کتاب خدا، دنیاگرایى و دل بستگى فوق العاده به لذایذ دنیوى، مرگ گریزى، کشتن انبیا(علیهم السلام) و صالحان، ترک امر به معروف و نهى از منکر، کفران نعمت هاى الهى، نژادپرستى و خود برتربینى همراه بود و بدین روى، سزاوار مذمّت و غضب الهى است.
در این نوشتار، به اندیشه هاى یهود و رژیم اسرائیل و نیز عملکرد آن ها در طول تاریخ اشاره شده و بدین منظور، سعى گردیده است از آیات، شأن نزول آن ها و دیگر شواهد مسلّم تاریخى استفاده شود. در مواردى نیز براى بیان عقاید یهود، به تورات و کتاب تلمود ـ شرح تورات ـ اشاره شده و در نهایت روشن گردیده که با وجود این همه سوابق روشن، دشمنى و فتنه انگیزى اسرائیل و یهود در ذات آن ها نهفته است و شعار صلح طلبى و هم زیستى مسالمت آمیز با کشورهاى اسلامى، یک شعار فریبنده بیش نیست و این عده همچنان به شرارت، ظلم و پیمان شکنى خود ادامه مى دهند و هدفشان از مذاکراتى همچون «کمپ دیویدِ دوم» و یا «شرم الشیخ» رسیدن به آن اهدافى است که از طریق جنگ نتوانسته اند به آن دست یابند.
نگاهى به دین یهود
دین یهود یکى از ادیان مهم جهان است که داراى سابقه اى طولانى مى باشد. آغاز این دین تقریباً به 2500 سال قبل باز مى گردد. پیروان این دین خود را پیرو پیامبر الهى، حضرت موسى(علیه السلام)، مى دانند. همچنین این قوم را به دلیل نسبت با حضرت یعقوب(علیه السلام)، «بنى اسرائیل» مى گویند; «اسرائیل» لقب حضرت یعقوب(علیه السلام) بوده است.
تاریخ قوم یهود را مى توان به چند دوره تقسیم نمود:
1. از حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) تا حضرت موسى(علیه السلام)، دوره توقف چهارصد ساله در مصر;
2. از حضرت موسى(علیه السلام) تا شائول، دوره خلاصى بنى اسرائیل از عبودیت مصر و بعثت حضرت موسى(علیه السلام) در کوه سینا و چهل سال سرگردانى قوم در دشت;
3. از شائول تا تقسیم مملکت یهود که قریب 120 سال بود، شامل دوران ترقّى یهود تحت سلطنت حضرت داود(علیه السلام) و حضرت سلیمان(علیه السلام);
4. از تقسیم مملکت تا انتهاى تألیف عهد قدیم که قریب 500 سال طول کشید، شامل وفات حضرت سلیمان(علیه السلام) و انقراض سلطنت اسرائیل;
5. از مراجعت از اسیرى تا بعثت حضرت مسیح(علیه السلام);
6. ازانهدام اورشلیم به بعد که یهودیان در جهان پراکنده شدند;
7. تشکیل دولت اسرائیل درسرزمین فلسطین ازسال1944.2
کتاب این قوم تورات یا عهد قدیم است. عهد قدیم در مقابل عهد جدید یا انجیل است; زیرا تورات یا «اسفار پنج گانه حضرت موسى(علیه السلام)» پیش از حضرت مسیح(علیه السلام) نوشته شده است.
اسفار پنج گانه یاپنج کتاب حضرت موسى(علیه السلام) عبارت است از:
1. ژِنِز یا سِفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر;
2. جلاى وطن یا سِفر خروج;
3. سِفر لاویان یا احکام صریح مذهبى;
4. سِفر اَعداد یا شرح نیروى مادى قوم;
5. سِفر تثنیه یا مکمّل کتاب هاى یاد شده قبل.3
از نظر قرآن کریم، تورات کنونى تحریف شده است. این یکى از معجزات قرآن کریم است که در قرن هفتم میلادى، از جعل و تحریف تورات و انجیل خبر داده است. در آن روز، جز مؤمنان و بعضى از احبار و کشیشان هیچ کس این موضوع را باور نداشت، اما قرآن مکرّر بر این نکته تأکید کرد.4
«تورات» در اصل، یک واژه عبرى به معناى «شریعت و قانون» است. پس از نزول کتابى از طرف خداوند بر حضرت موسى بن عمران(علیه السلام)، این کتاب به این نام خوانده شد. گاهى نیز به مجموعه کتب عهد عتیق و گاهى به اسفار پنج گانه آن نیز گفته مى شود.
مجموعه کتب یهود که «عهد عتیق» نامیده شده، مرکّب از تورات و چندین کتاب دیگر مى باشد. تورات، که داراى پنج بخش است، به شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و بخشى از زندگى انبیاى پیشین و حضرت موسى بن عمران(علیه السلام) و بنى اسرائیل و احکام این آیین مى پردازد.
کتب دیگر آن، که در واقع نوشته هاى مورّخان پس از حضرت موسى(علیه السلام) مى باشد،شرح حالات پیامبران(علیهم السلام)، ملوک، پادشاهان و اقوامى است که پس از موسى بن عمران(علیه السلام) به وجود آمده اند.
ناگفته پیداست که غیر از اسفار پنج گانه تورات، هیچ یک از این کتب آسمانى نیست، خود یهود نیز چنین ادعایى ندارند و حتى زَبور حضرت داود(علیه السلام)، که آن را به نام مَزامیر مى نامند، شرح مناجات و اندرزهاى این پیامبر است.
اما در مورد اسفار پنج گانه تورات، قراین روشنى وجود دارد که نشان مى دهد این ها نیز کتب آسمانى نیست، بلکه کتاب هایى تاریخى است که پس از حضرت موسى بن عمران(علیه السلام) نوشته شده; زیرا در آن ها شرح وفات حضرت موسى(علیه السلام) و چگونگى تدفین او و برخى حوادث پس از آن آمده است، به ویژه آخرین فصل «سِفر تثنیه» به وضوح نشان مى دهد که این کتاب مدت ها پس از وفات حضرت موسى(علیه السلام) به رشته تحریر درآمده است.
علاوه براین، محتویات این کتب، که آمیخته با خرافات فراوان و نسبت هاى ناروا به پیامبران(علیهم السلام) و نسبت بعضى سخنان کودکانه به آن ها مى باشد، گواه دیگرى برساختگى بودن آن هاست. شواهد تاریخى نیز نشان مى دهد که تورات اصلى از میان رفت و بعدها پیروان حضرت موسى(علیه السلام) این کتاب ها را نگاشتند.5
1ـ روابط بین الملل در آیین یهود
یهودیان همانند بسیارى از ملت هاى معاصر خویش از قبیل یونانیان و رومیان خود را «نژاد برتر» مى شمرند و هیچ ملتى را همتاى خود نمى خوانند. آنان آیین یهود را نیز آیین انحصارى خویش مى دانند و حتى براى گسترش آن در میان دیگر ملل تبلیغى ندارند. آن ها افراد غیر اسرائیلى را بر فرض آن که به آیین یهود درآیند، در ردیف بنى اسرائیل قرار نمى دهند.
بنابراین، در رفتار قوم یهود، تضاد با حقوق بین الملل به وضوح مشاهده مى شود; یهودیان معتقد به برترى نژاد خویش مى باشند و دیگر ملل را در خدمت خویش مى انگارند.
آیات متعددى از قرآن کریم درباره یهود و قوم بنى اسرائیل است. بسیارى از اعمال و عقاید ناپسند این جماعت مورد سرزنش قرار گرفته; از جمله نژادپرستى آنان. علاوه بر قرآن کریم، تورات کنونى نیز به برترى جویى این گروه اشاره دارد.
2ـ نژادپرستى یهود از منظر قرآن کریم
الف ـ یهود فرزندان و دوستان خاص خداوند: «قُلْ یا اَیُّها الّذینَ هادوا اِن زَعَمتُم اَنَّکُم اَولیاءُ للّهِ مِن دونِ النّاسِ فَتَمنَّوُا المَوْتَ اِن کُنتُم صادِقینَ» (جمعه: 6); بگو: اى یهودیان، اگر گمان مى کنید که (فقط) شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید، اگر راست مى گویید (تا به لقاى محبوبتان برسید.)
خداوند متعال این ادّعاى دروغین آنان را رد مى کند و مى گوید: همین که شما این قدر از مرگ وحشت دارید، دلیل بر آن است که در این ادعاى خود صادق نیستید.
«مهم تر این که آیین خویش را تنها آیین حق دانسته و دیگران را پیروان خدایان دروغین و محکوم به نابودى و فنا مى دانسته اند و حتى حاضر به انعقاد پیمان با مخالفان خود نبوده اند. از این جهت، کم ترین لطف و ترحّمى نسبت به آنان توصیه نشده و در مواقع جنگ، کم ترین حقوقى براى آنان قایل نبوده اند.»6
قرآن کریم در آیه اى دیگر، از زبان یهود و نصارا چنین مى گوید: یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم. بگو: پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مى کند؟! بلکه شما هم بشرى هستید از مخلوقاتى که آفریده; هر که را بخواهد (و شایسته بداند)، مى بخشد و هر که را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات مى کند. (مائده: 18)
در روایات اسلامى نیز در حدیثى از ابن عباس مى خوانیم: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) جمعى از یهود را به دین اسلام دعوت کردند و آن ها را از مجازات خدا بیم دادند. گفتند: چگونه ما را ازکیفر خدا مى ترسانى، در حالى که فرزندان خدا و دوستان اوهستیم؟7
همچنین درتفسیرمجمع البیان در ذیل آیه مورد بحث، حدیثى شبیه حدیث مزبور نقل شده است که جمعى از یهود در برابر تهدید پیامبر(صلى الله علیه وآله) به مجازات الهى گفتند: ما را تهدید مکن; ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. اگر خشم بر ما کند همانند خشمى است که انسان نسبت به فرزند خود دارد; یعنى به زودى این خشم فرو مى نشیند!»8
با توجه به آیه شریفه، تنها یهود ادّعاى دوستى و فرزندى خدا را نمى نمودند، بلکه مسیحیان نیز در این عقیده با یهود شریکند. شک نیست که آن ها خود را حقیقتاً فرزند خدا نمى دانستند، آنان تنها حضرت عیسى(علیه السلام) را فرزند حقیقى خدا مى دانند و به آن تصریح دارند. ولى منظورشان از انتخاب این نام و عنوان براى خود، این بود که بگویند رابطه خاصى با خدا دارند و گویا هر که در نژاد آن ها و یا جزو جمعیت آن ها مى شد بدون این که اعمال صالحى داشته باشد، از دوستان و گروه فرزندان خدا مى گردید!
قرآن کریم با تمام این امتیازات موهوم مبارزه مى کند و امتیاز هر کس را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزگارى او مى شمارد. از این رو، در این آیه، براى ابطال این ادعا چنین مى گوید: «قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنوُبِکُمْ.» این مجازات نشانه بى اساس بودن ادعاى آن هاست.9
جُوزِف گِئِر از این که دین یهود در مقایسه با دیگر ادیان جهان داراى پیروان کم ترى است، اظهار شگفتى مى کند، با وجود آن که، دین یهود یک آیین جهانى بوده است. دلیل این موضوع همان امتیازات ویژه اى است که این گروه براى خود قایلند. وى مى گوید: «شگفت آن که این مذهب توحیدى و آیین جهانى به علت حوادث تاریخى، به یک قوم خاص منحصر گردید; زیرا با سرنوشت این قوم مخلوط و مربوط شد، وگرنه مى بایستى مقبول بسیارى از اقوام مى گردید.»10
در منطق اسلام، تمام ملت ها در پیشگاه پروردگار برابر و یکسانند و هیچ کس بر دیگرى برترى ندارد، مگر به تقوا; «انَّ أکرَمَکُم عِنْدَاللّهِ أَتقیکُم.» (حجرات: 13)
قرآن مجید بهترین ملت را این گونه معرفى مى نماید: شما بهترین امّتى بودید که به سود انسان ها خارج شده اید; امر به معروف و نهى از منکر مى کنید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب (به چنین برنامه و آیین درخشانى) ایمان آورند، براى آنان بهتر است، (ولى تنها) عده کمى از آن ها با ایمانند و بیش تر آن ها فاسقند. (آل عمران: 110)
«بهترین امّت» از نظر قرآن کریم، کسانى هستند که «امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و به خدا ایمان دارند.» و این خود مى رساندکه اصلاح جوامع،چه دربعدداخلىوچه دربعدبین المللى، بدون ایمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممکن نیست.
ب ـ یهود; ملت برگزیده: یکى از دلایل خودخواهى ملت یهود و اعتقاد آنان به برترى این است که آنان خود را تافته اى جدابافته مى دانند ومعتقدند که گنه کاران ملّت یهود، فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الهى تاابد در اختیار آنان خواهد بود.
این امتیازطلبى با هیچ منطقى سازگار نیست; زیرا هیچ تفاوتى در میان انسان ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
قرآن کریم به یکى از گفته هاى بى اساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمه قسمتى از انحرافات آن ها شده است، اشاره کرده، مى فرماید: و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزى به ما نخواهد رسید. بگو: آیا پیمانى از خدا گرفته اید ـ پس خداوند هرگز از پیمانش تخلّف نمىورزد ـ یا چیزى را که نمى دانید به خدا نسبت مى دهید؟ (بقره: 80)
«مگر یهود چه کرده بودند که مى بایست تبصره اى به سود آن ها بر قانون کلى مجازات زده شود؟ به هر حال، آیه فوق با یک بیان منطقى، این پندار غلط را ابطال مى کند و مى گوید: این گفتار شما از دوحال خارج نیست: یاباید عهد و پیمان خاصى از خدا در این زمینه گرفته باشید ـ که نگرفته اید ـ و یا دروغ و تهمت به خدامى بندید!
از آیات مورد بحث استفاده مى شود که روح تبعیض نژادى یهود، که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختى هاى فراوان شده، از آن زمان در یهود بوده است و امتیازات موهومى براى نژاد بنى اسرائیل قایل بوده اند. متأسفانه بعد از گذشتن هزاران سال هم آن روحیه بر آن ها حاکم است و در واقع، پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژادپرستى است.
آن ها نه فقط در این دنیا براى خود برترى قایل هستند، بلکه معتقدند که این امتیاز نژادى در آخرت نیز به کمک آن ها مى شتابد و گنه کارانشان بر خلاف افراد دیگر، تنها مجازات کوتاه مدت و خفیفى خواهند دید و همین پندارهاى غلط، آن ها را آلوده انواع جنایات و بدبختى ها و سیه روزى ها کرده است.»11
در تفسیر مجمع البیان و تفاسیر دیگر، آمده است که مسلمانان و اهل کتاب، هر کدام بر دیگرى افتخار مى کردند. اهل کتاب مى گفتند: «پیامبر ما پیش از پیامبر شما بوده و کتاب ما از کتاب شما سابقه دارتر است.» مسلمانان هم مى گفتند: «پیامبر ما خاتم پیامبران و کتابش آخرین و کامل ترین کتب آسمانى است. بنابراین، بر شما امتیاز داریم.»
طبق روایت دیگرى، یهود مى گفتند: «ما ملت برگزیده ایم و آتش دوزخ جز روزهاى معدودى به ما نخواهد رسید.» و مسلمانان مى گفتند: «ما بهترین امّت ها هستیم; زیرا خداوند درباره ما گفته است: "کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَة".12
در بطلان ادعاهاى مزبور، آیه ذیل نازل گردید: (فضیلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل کتاب نیست; هر کس بد کند کیفر داده مى شود و کسى را جز خدا ولىّ و یاور خود نخواهد یافت. (نساء: 123)
همین ادعا ـ یعنى نبود عذاب براى قوم یهود ـ در کتاب تورات مشاهده مى شود: «خداوند، رحمان و کریم است، دیر غضب و بسیار رحیم، تا به ابد محاکمه نخواهد نمود و خشم راهمیشه نگاه نخواهد داشت، با ما موافق گناهان عمل ننموده و به ما به حسب خطایاى ما جزا نداده است; زیرا آن قدر که آسمان از زمین بلندتر است، به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است. به اندازه مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه گناهان ما را دور کرده است. چنان که پدر بر فرزندان خود رؤوف است، همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت مى نماید; زیرا جِبلّت ما را مى داند و یاد مى دارد که ما خاک هستیم.»13
همچنین در بخشى از تورات آمده است: «ارتداد ایشان (بنى اسرائیل) را شفا داده، ایشان را مجاناً دوست خواهم داشت; زیرا خشم من از ایشان برگشته است. براى اسرائیل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسن ها، گل خواهد کرد و مثل لُبنان ریشه هاى خود را خواهد دوانید، شاخه هایش منتشر شده زیبایىِ او مثل درخت زیتون و عطرش مانند لُبنان خواهد بود. آنانى که زیر سایه اش ساکن مى باشند مثل گندم زیست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند آورد»14
ج ـ نجات دسته جمعى یهود: از اعتقادات یهود این است که سعادت و نجات ابدى به صورت جمعى است، نه فردى! و مجرد انتساب به ذرّیه حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى شخص، نجات جاودانى را تضمین مى نماید. این توهّم باطل قرن هاى متمادى بر افکار یهود سایه افکنده بود و موجب شد آن ها را به صورت گناه کارترین مردم از نظر انحرافات اخلاقى و زشت کارى ها درآورد و در نتیجه، از طرف تمام اقوام و مللى که با آنان هم زیستى داشتند مورد تحقیر و اهانت قرار گرفتند.
خداوند این اندیشه گمراه کننده را مورد تعرض قرار داده و در ردّ آن آیات 168 و 169 سوره اعراف را نازل نموده که در بخشى از آن آمده است: «یهود مى گویند: (اگر ما گنه کاریم) خداوند به زودى ما را مى بخشد.»15
د ـ پول پرستى یهود: در تاریخ بشر، ملتى در پول پرستى و جمع آورى مال همچون یهود دیده نشده است. آن ها براى رسیدن به این مقصود تمام راه هاى مشروع و غیرمشروع را پیموده و تا حدّ پرستش با حرص و ولع خاص به جمع آورى مال پرداخته اند، تا جایى که حضرت عیسى مسیح(علیه السلام)، که خداوند او را براى هدایت بنى اسرائیل فرستاده بود، آنان را مورد خطاب قرار داده، مى فرمود: «لاتَعبُدوا رَبَّینِ: اللّهَ والْمالَ»;16 دو پروردگار را نپرستید: خدا و پول را.
شاید این مسأله به طرز عقیده یهود، که خود را ملت برگزیده خدا مى پندارند، ارتباط داشته باشد. بدین دلیل، مى خواهند بر جهان استیلا داشته باشند و البته مال و ثروت از عوامل مهمى است که آن ها را به هدف و مقصود خود خواهد رسانید. شاید هم دلیل آن تفکر مادى این دین باشد که یهود بجز مظاهر زندگى مادى به چیز دیگرى ایمان ندارند و زندگانى جاویدان سراى دیگر، از نظرشان بى مفهوم است.
قرآن در این باره مى فرماید: اى کسانى که ایمان آورده اید، با قومى که خداوند آن ها را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید، آن ها از آخرت مأیوسند، همان گونه که کفار از مردگان مدفون در قبرها مأیوس مى باشند. (ممتحنه: 13)
با وجود این، در ابتداى ظهور اسلام، بعضى از یهودیان مدعى بودند که ثواب و پاداش روز رستاخیز مختص آن هاست. قرآن کریم در مورد صدق ادعایشان از آن ها خواست تقاضاى مرگ کنند تا آنان را به نعیم خالص و خاص خدا برساند: «بگو اگر (آن چنان که مدعى هستید) سراى دیگر در نزد خدا مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید، اگر راست مى گویید.» (بقره: 94)
یهود با گفتن این سخنان که بهشت مخصوص ماست یا چند روزى بیش در آتش نمى سوزیم، مى خواستند مسلمانان را نسبت به آیینشان دل سرد کنند. ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزویر آنان برمى دارد; زیرا آن ها به هیچ وجه حاضر به ترک دنیا نیستند و این خوددلیل محکمى برکذب ادعاى آن هاست. راستى،اگر انسان چنان ایمانى به سراى آخرت داشته باشد، چرا این قدر به زندگى این جهان دل ببندد وبراى وصول به آن مرتکب هزارگونه جنایت شود؟
در آیات بعد، قرآن مجید اضافه مى کند:
«ولى آن ها هرگز به خاطر اعمال بدى که پیش از خود فرستاده اند، آرزوى مردن نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آن ها را حریص ترین مردم، حتى حریص تر از مشرکان بر زندگى (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهى یافت (تا آن جا) که هر یک از آن ها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى، او را از عِقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها بیناست.» (بقره: 95 و 96)
خلاصه آن که در اندوختن مال و ثروت و قبضه کردن دنیا حریصند وانحصارطلب. آن هاحتى از مشرکان، که طبعاً مى بایست در جمع آورى اموال از همه حریص تر باشند و باکى نداشته باشند که از چه راهى به دست آورند، حریص ترند. چنان به دنیا علاقه دارند که هر یک از آن ها دوست دارد هزار سال عمر کند.
«بى شک سرچشمه بسیارى از جنگ ها و خون ریزى ها در طول تاریخ بشر برترى جویى نژادى بوده است، مخصوصاً در جنگ جهانى اول و دوم، که بزرگ ترین رقم تلفات و ویرانى را در تاریخ به همراه داشت، عامل نژادپرستى آلمان ها یا حزب نازى، عامِل غیرقابل انکارى بود.
اگر بنا شود نژادپرستان جهان را رده بندى کنیم، بدون شک، یهود در رده هاى بالا قرار خواهند گرفت. هم اکنون کشورى را که آن ها به نام «اسرائیل» تشکیل داده اند، بر مبناى همین مسأله نژادپرستى تأسیس شده، چه جنایت هاى هولناکى که براى آن مرتکب شدند و چه جنایت هاى وحشتناکى که براى نگه دارى آن مرتکب مى شوند!
آن ها حتى آیین موسى(علیه السلام) را در نژاد خود محصور ساخته اند و اگر کسى از غیر نژاد یهود بخواهد این آیین را بپذیرد، براى آن ها جالب نیست. به همین دلیل، تبلیغ و دعوت به سوى آیین خود در میان اقوام دیگر نمى کنند.
همین وضع خاص آن ها سبب شده که در انظار جهانیان منفور گردند; چرا که مردم دنیا کسانى را که براى خود امتیازى بر دیگران قائل باشند، هرگز دوست ندارند. اصولاً نژادپرستى شعبه اى از شرک است و به این دلیل، اسلام شدیداً با آن مبارزه کرده و همه انسان ها را از یک پدر و مادر مى داند که امتیازشان تنها به تقوا و پرهیزکارى است.»17
در تِلْمُود، که شرح تورات یا «عهد قدیم» است و مهم ترین کتاب «آداب و تعالیم» یهود به شمار مى رود، آمده است:
«1. امتیاز ارواح یهود از غیر یهود به این است که ارواح یهود جزئى از خداست; همچنان که پسر جزئى از پدر است. ارواح یهود، پیش خدا نسبت به ارواح دیگران عزیز است; زیرا ارواح غیریهود، ارواح شیطانى و شبیه به ارواح حیوانات است. نطفه غیریهودى مانند نطفه دیگر حیوانات است.
2. بر فرد یهودى لازم است تمام کوشش خود را مصروف جلوگیرى از حیات و پیشرفت دیگر ملت ها نماید تا قدرت مطلقه تنها براى آن ها باشد ... پیش از آن که یهود بر همه ملت ها پیروز شود، لازم است جنگ به حالت خود باقى باشد.
3. یهودى پیش خدا، از ملائکه بالاتر است. هرگاه غیریهودى، یهودى را بزند مثل این است که عزّت الهى را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر یهودى آفریده نشده بود، برکت از زمین مى رفت و باران نمى بارید و خورشید آفریده نمى شد.
ـ فرق میان انسان و حیوان مانند فرق میان یهودى و دیگر ملت هاست. نطفه اى که دیگر ملت ها از آن آفریده مى شوند، نطفه چهارپاست.
ـ ملت هاى دیگر، مانند سگ هستند. اعیاد مقدسه براى آن ها و براى سگ ها آفریده نشده است. سگ از غیر یهودى بالاتر است; زیرا در اعیاد جایز است به سگ ها غذا دادن، اما به غیر یهودى جایز نیست.
ـ هیچ گونه خویشاوندى میان یهود و غیریهود نیست; زیرا آن ها به خرها شبیه ترند تا به انسان ها. خانه هاى غیر یهود پیش یهودیان، به منزله طویله حیوانات است. غیریهود، خوک هاى نجسى هستند که براى خدمت یهودیان آفریده شده اند.
4. افراد صالح غیریهودى را بکش و بر یهودى حرام است که غیریهودى را از مرگ و یا چاهى که افتاده نجات بدهد، بلکه سزاوار است که جلوى آن را با سنگ بگیرد.
5. بر اسرائیلى ها، کشتن و غصب کردن و دزدى نمودن مال غیر اسرائیلى جایز، بلکه واجب است.
6. املاک غیریهود مانند مال متروک است; یهودى حق دارد آن را تملّک نماید.
7. خداوند به یهودیان اجازه داده است که فراورده هاى غیریهودى را مالک شوند.
8. کشتن افراد مسیحى از امورى است که لازم است از ناحیه یهودیان عملى گردد.
9. ما تنها ملت برگزیده خدا در زمین هستیم... خداوند به خاطر لطفى که به ما داشته است، حیواناتى از جنس انسان، که عبارت از سایر ملل باشند، براى ما آفریده و آن ها را مسخّر ما ساخته است; زیرا خداوند به خوبى مى دانسته است که ما نیازمند به دو حیوان هستیم: یک نوع حیوان لال; مانند چهارپایان و پرندگان، و یک نوع (حیوان) ناطق; مانند مسیحى ها، مسلمان ها، بودایى ها و سایر ملل از شرق و غرب. آن ها را به خاطر خدمت گذارى ما آفریده است و ما را در زمین متفرق ساخته است تا پشت هاى آنان را لگدکوب کرده و زمام اختیار آنان را در دست داشته و از فنون آنان براى منافع خود بهره بردارى نماییم.
به همین جهت است که بر ما واجب است دختران زیباى خود را به ازدواج پادشاهان، وزرا و بزرگان درآوریم و فرزندان خود را میان پیروان مذاهب دیگر داخل کرده تا در صورت مقتضى، آن ها را وادار به جنگ نموده، قدرت نهایى را در دست داشته و بهره بردارى کامل از آن ها نموده باشیم.»18
3ـ اعمال یهود نسبت به اسلام
عدم پذیرش اسلام توسط یهود در ابتداى بعثت، موجب دشمنى میان مسلمانان و آنان گردید. همچنین یهودیان مى دیدند که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) با تبلیغ رسالتش، الفت و برادرى در دل هاى مردم ایجاد مى کند و چنان توده واحد و یکپارچه اى از آن ها مى سازد که ممکن است قدرت و حکم روایى آنان را تهدید کند. بدین روى، به مخالفت با پیغمبر(صلى الله علیه وآله) برخاستند. قرآن کریم بعضى از نیّات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسیبشان بر حذر بمانند.
در این جا، به بعضى از اعمال آنان اشاره مى شود:
الف ـ محاصره اقتصادى: گروهى از یهودیان براى منصرف کردن مسلمانان از آیین خود، اقدام به کار جدیدى نمودند. آن ها با خوددارى از پرداخت هرگونه دِیْن یا امانت و یا انجام معاملاتى که بر ذمّه آن ها بود، براى افرادى که به دین مقدّس اسلام مشرف مى شدند، مشکل اقتصادى ایجاد مى کردند و به آن ها مى گفتند: حقوقى که شما بر ما داشتید، پیش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شده اید، این حقوق منتفى و باطل گردیده است. قرآن در این باره مى فرماید: «و در میان اهل کتاب (از نصارا)، کسانى هستند که اگر ثروت زیادى به رسم امانت به آن ها بسپارى، به تو باز مى گردانند; و برخى دیگر از اهل کتاب (از یهود)، کسانى هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى گردانند، مگر تا زمانى که بالاى سر آن ها ایستاده (و بر آن ها مسلط) باشى. این بدان روست که مى گویند: ما در برابر امیّین (غیریهود)، مسؤول نیستیم. و بر خدا دروغ مى بندند، در حالى که مى دانند (این سخن دروغ است.)» (آل عمران: 75)
گروهى از مردمان عصر جاهلیت پیش از اسلام، کالایى را به یهودیان فروختند و پس از فروش کالا، مسلمان شدند. هنگامى که پول کالا را از آنان مطالبه نمودند، یهودیان گفتند: نزد ما امانت و دِینى نسبت به شما نیست; زیرا شما آیینى را که بر آن بودید، ترک کردید. آن ها ادعا کردند که این دستور در کتابشان آمده است. مى گفتند: «ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانى در میان ما بوده است. بنابراین، اموال دیگران براى ما احترامى ندارد.» این مطلب به قدرى نزد آنان مسلّم بود که جنبه اعتقادى و مذهبى به خود گرفته بود.
یهود مى گفتند: «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستیم; زیرا آنان مشرکند و پیروى از مرام موسى ندارند.»19
ب ـ فتنه انگیزى در میان مسلمانان: یکى از یهودیان به نام شاس بن قیس، که پیرمردى تاریک دل و در کفر و عناد کم نظیر بود، روزى از کنار مجمع مسلمانان مى گذشت، دید جمعى از طایفه اَوس و خَزْرج، که سال ها با هم جنگ هاى خونینى داشتند، در نهایت صفا و صمیمیت گرد هم نشسته، مجلس اُنسى به وجود آورده اند و آتش اختلافات شدیدى که در جاهلیت در میان آن ها شعلهور بود، به کلّى خاموش شده است.
از دیدن این صحنه، بسیار ناراحت شد و با خود گفت: اگر این ها تحت رهبرى محمد(صلى الله علیه وآله) از همین راه پیش بروند، موجودیت یهود به کلّى در خطر است. در این حال، نقشه اى به نظرش رسید: به یکى از جوانان یهودى دستور داد به جمع آن ها بپیوندد و حوادث خونین بُغاث را ـ محلى که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ـ به یاد آن ها بیاورد و آن حوادث را پیش چشم آن ها مجسّم سازد.
اتفاقاً این نقشه، که با مهارت آن جوان یهودى پیاده شد، مؤثر واقع گردید و جمعى از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتوگو پرداختند و حتى بعضى از افراد طایفه اَوس و خَرْزَج یکدیگر را به تجدید آن صحنه ها تهدید کردند.
چیزى نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین، بار دیگر شعلهور گردد. خبر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید. فوراً با جمعى از مهاجران به سراغ آن ها آمدند و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تکان دهنده خود، آن ها را بیدار ساختند.
وقتى جمعیت سخنان آرامبخش پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شنیدند، از تصمیم خود برگشتند، سلاح ها را بر زمین گذاشتند، دست در گردن هم افکندند، به شدّت گریه کردند و دانستند این از نقشه هاى دشمنان اسلام بوده است. و صلح، صفا و آشتى بار دیگر کینه هایى را که مى خواست زنده شود، شستوشو داد.
در این هنگام چهار آیه 98 ـ 101 از سوره آل عمران نازل شد. در دو آیه نخست، یهودیانِ اغواکننده را نکوهش مى کند و در دو آیه بعد، به مسلمانان هشدار مى دهد: «بگو اى اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر مىورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالى که انجام مى دهید. بگو اى اهل کتاب، چرا افرادى را که ایمان آورده اند از راه خدا باز مى دارید و مى خواهید این راه را کج سازید، در حالى که شما (به درستىِ این راه) گواه هستید؟! خدا از آنچه انجام مى دهید، غافل نیست; اى کسانى که ایمان آورده اید، اگر از گروهى از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنى و شعلهور ساختن آتشِ کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر باز مى گردانند و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با این که آیات خدا بر شما خوانده مى شود و پیامبر او در میان شماست؟! و هرکس به خداتمسک جوید، به راهى راست هدایت شده است.»
ج ـ شبهه افکنى در میان مسلمانان: دشمنان اسلام، به خصوص یهود، براى دور ساختن مسلمانان از هیچ کوششى فروگذار نبودند; حتى درباره یاران نزدیک پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز چنین طمعى داشتند که بتوانند آن ها را از اسلام بازگردانند و مسلّماً اگر مى توانستند در یک یا چند نفر از یاران نزدیک پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نفوذ کنند، ضربه بزرگى بر اسلام وارد مى شد و براى تزلزل دیگران نیز زمینه کاملاً مساعدى فراهم مى گردید.
بعضى از مفسّران نقل کرده اند: جمعى از یهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاک دل چون مَعاذ و عَمار و بعضى دیگر را به سوى آیین خود دعوت کنند و با وسوسه هاى شیطانى از اسلام بازگردانند. این آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد: جمعى از اهل کتاب (از یهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آن ها باید بدانند که نمى توانند شما را گمراه سازند،) آن ها گمراه نمى کنند مگر خودشان را و نمى فهمند. (آل عمران: 69)20
د ـ مبارزه یهود براى تغییر عقیده مسلمانان: خداوند در قرآن مى فرماید: «بسیارى از اهل کتاب از روى حسد ـ که در وجود آن ها ریشه دوانده ـ آرزو مى کردند شما را پس از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند، با این که حق براى آن ها کاملاً روشن شده است. شما آن ها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند، خود (فرمان جهاد) بفرستد. خداوند بر هر چیزى تواناست.» (بقره: 109)
بسیارى از اهل کتاب،به ویژه یهود، تنهابه این قناعت نمى کردند که خود آیین اسلام را نپذیرند، بلکه اصرار داشتند مؤمنان نیز از ایمانشان بازگردند و انگیزه آن ها در این کار، چیزى جز حسد نبود.
بنابراین، دستور مزبور یک دستور مبارزاتى است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شدید دشمن در آن شرایط خاص، از سلاح «عفو و گذشت» استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامى بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
مسلمانان، حتى در آن زمان، آن قدر قوّت و قدرت داشتند که عفو و گذشت نکنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولى براى این که دشمن ـ اگر قابل اصلاح است ـ اصلاح شود، خداوند نخست دستور «عفو و گذشت» مى دهد. به تعبیر دیگر، در برابر دشمن، هرگز نباید خشونت نخستین برنامه باشد، بلکه اخلاق اسلامى ایجاب مى کند که نخستین برنامه «عفو و گذشت» باشد; اگر فایده نداشت، آن گاه متوسّل به خشونت شوند.21
4ـ اعمال یهودیان نسبت به مسیحیان
با وجود این که آیین یهود از بدو پیدایش، مبتنى بر تبلیغ و توسعه طلبى نبوده و تنها به قوم یهود و بنى اسرائیل اختصاص داشته، به همین دلیل، جنگ و تعرّض به اقوام دیگر در آن پیش بینى نشده بوده است. ولى یهود به این عنوان که «قوم برگزیده خدا» هستند و نژادشان بر دیگر نژادها برترى دارد، از هیچ گونه کینهورزى و فتنه انگیزى دریغ ننموده اند و در هر جا که سکونت داشته اند، ملتى ستیزه جو و خراب کار به شمار آمده اند و تا آن جا که قدرت داشته اند در زجر و آزار و اعدام پیروان ادیان دیگر مى کوشیده اند و از هرگونه حرکت فکرى و دینى با کمال قساوت ممانعت مى کرده اند و پیغمبران الهى(علیهم السلام) را که آنان را به راه راست دعوت مى نمودند، به قتل رسانیده اند و در شکنجه و آزار پیروان انبیا، نهایت کوشش به عمل مى آوردند.
داستان حضرت مسیح(علیه السلام) و حوادث رقّت بار زندگى آن پیغمبر بزرگ و شکنجه و آزارى که حواریون آن حضرت از قوم یهود دیدند و سرانجام آوارگى پیروان آیین مسیح(علیه السلام)، نمودارى از رفتار قساوت بار یهودیان و تعصّبات جنایت آمیز آنان مى باشد. مسیحیان تا زمانى که آیین مسیحیت از طرف دولت روم به رسمیت شناخته نشده بود، همواره در زیر شکنجه و آزار یهودیان و حکومت یهودى به سر مى بردند.
تنها در طلیعه قرن چهارم میلادى بود که به موجب فرمانى که در سال 311 م. از سوى امپراتور روم صادر شد، مسیحیان آزادى مختصرى یافتند و از شکنجه و تعصّبورزىِ علنى یهودیان نجات پیدا کردند.
یهودیان، حتى پس از آن که قدرت و استقلال سیاسى خود را بر اثر همین تعصّبات و فتنه جویى ها از دست دادند و شیرازه اجتماعشان از هم پاشیده شد، باز دست از تحریکات خصمانه و بدرفتارى نسبت به مخالفان، به ویژه مسیحیان، برنداشتند و در فرصت هاى مناسب، فتنه هایى به پا کردند و کشتارهایى به راه انداختند.
در زمان هِرْقَل، امپراتور روم، با وجود این که مذهب رسمى حکومت، مسیحیت بود، یهودیان در اَنْطاکِیه، فتنه خونینى کردند و با وضع فجیعى، اسقف بزرگ شهر را قطعه قطعه نمودند، در شهر صُور، پایتخت فِنیقى ها، والى شهر را به قتل رسانیدند و سپس با یهود فلسطین هم داستان شده، قرار بر آن گذاشتند که شبانه بر شهر صُور حملهور شوند و مسیحیان را قتل عام نمایند. ولى چون توطئه آنان عقیم ماند و سپاهیان روم طبق اطلاع قبلى، از هجوم وحشیانه آنان جلوگیرى به عمل آوردند، یهودیان، که از خشم، حالت سبعیّت پیدا کرده بودند، به سوى دیرها و کلیساهاى اطراف شهر سرازیر شده، آن ها را با خاک یکسان و دهات مجاور را به خاک و خون کشیدند.
در یکى از جنگ ها، که میان دو دولت ایران و روم درگرفته بود، یهودیان هشتادهزار اسیر مسیحى را از ایرانیان خریدند و از روى کینه و انتقام، همه را مثل گوسفند سربریدند.
گویند: نقشه این جنگ از طرف یهودى ها بوده و ایرانیان به تحریک یهود دست به این جنگ خونین زدند.
در عصر امپراتورى نِیْرون یهودى ها در شهر قدس فتنه اى به پا کردند و فرماندار شهر را کشتند و آشوبى به راه انداختند که بر اثر آن از طرف امپراتور رومیان شهر قدس محاصره و در سال 70 م. یهودیانِ قدس قتل عام شدند و معابد یهود ویران و کَهَنه و رؤساى مذهبیشان به وضع فجیعى کشته شدند. همین حادثه باعث جنبش یهودى ها شد و حسّ انتقام جویى آنان را بیش از پیش تشدیدکرد وموجب جنگ ها و خونریزى هاى فراوانى گردید.
تا آن که در خلال قرن چهارم میلادى، یکى از پادشاهان ایران یهود را در صورت وفادارى و کمک به ایرانیان، وعده آزادى داد و دیرى نپایید که بر اثر خیانت و تمرّد، مورد غضب پادشاه ایران واقع شدند; عده اى مقتول و جمعى محبوس و گروهى تبعید و مورد شکنجه قرار گرفتند.
در عصر حاضر نیز جنایات و تجاوزات و توطئه هاى تجاوزکارانه صهیونیسم بین المللى بر همه مکشوف و اغراض و مقاصد شوم آن ها علیه مللِ غیریهودى، کاملاً روشن گردیده است; تا آن جا که ایادى این حزب متعصّبِ ضدانسانى در بیش تر مراکز بین المللى رخنه کرده و در بیش تر خراب کارى ها و تشنجات و کشتارهاى عمده جهان، از عوامل مؤثر محسوب مى شوند.
یهودى ها در جنگ هاى جهانى دست داشتند و پس از جنگ نیز روى اصل کینه توزى شبکه هاى جاسوسى بین المللى را به نفع استعمارگران اداره مى نمودند و این حقیقت ننگین با دستگیر شدن یکى از عناصر خطرناک این باند که ریاست شبکه جاسوسى کشور را به عهده داشت، فاش گردید. وى اعتراف نمود که بنابر معاهده سرّى، که در سال 1947 میلادى در مورد تشکیل دولت اسرائیل بین دولت امریکا و صهیونیست ها منعقد شده بود، یهودى ها انجام این وظایف را در قبال کمک امریکا به عهده گرفتند و از آن به بعد شبکه جاسوسى امریکا را اداره مى کنند.
دولت امریکا نیز در مقابل خوش خدمتى آن ها، به وعده خود وفا نمود و سرانجام، «صهیونیسم» توانست بخشى از فلسطین را اشغال و بالغ بر یک میلیون مسلمان فلسطینى را از خانه و وطن خود آواره کند.22
از جمله مظاهر ننگین تعصّبات مذهبى یهودیان، مى توان به کشتار فجیع مسیحیان یمن به دست حکومت یهودىِ آن سرزمین اشاره کرد. در این کشتار هولناک، دَه ها هزار نفر از مسیحیان با وضع فجیعى به قتل رسیدند و در آتش سوزانیده شدند.
قرآن کریم نیز به شکنجه، آزار و قتل مسیحیان توسط یهودى ها اشاره دارد: مرگ و عذاب بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش) باد; گودال هایى پر از آتش شعلهور، هنگامى که (یهود) در کنار آن نشسته بودند و آنچه را نسبت به مؤمنان (مسیحى) انجام مى دادند، با خونسردى تماشا مى کردند! (بروج: 5 ـ 8)
در این که این ماجرا مربوط به چه زمانى و مربوط به چه قومى است و آیا این یک ماجراى خاص و معیّن بوده و یا اشاره به ماجراهاى متعددى از این قبیل در مناطق گوناگون جهان دارد، در میان مفسّران ومورّخان گفت وگوست. معروف تر از همه مربوط به ذُونُواس، آخرین پادشاه حِمْیر در سرزمین «یمن» مى باشد.
ذُونُواس، که آخرین نفر از سلسله گروه «حِمْیَر» بود، به آیین یهود درآمد و گروه «حِمیر» نیز از او پیروى کردند. او نام خود را «یوسف» نهاد و مدتى بر این منوال گذشت. سپس به او خبر دادند که در سرزمین نجران،درشمال یمن، هنوزگروهى برآیین نصرانیت باقى هستند. هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند که اهل نجران را مجبور به پذیرش آیین یهود کند. او به سوى نجران حرکت کرد و ساکنان آن جا را جمع نمود و آیین یهود را بر آن ها عرضه داشت و اصرار کرد که آن را پذیرا شوند، ولى آن ها ابا کردند.
ذونواس دستور داد خندق عظیمى کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند. گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهى را با شمشیر کشت و قطعه قطعه کرد; به گونه اى که عدد مقتولان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید.
این کوره هاى آدم سوزى، که به دست یهود به وجود آمد، احتمالاً نخستین کوره هاى آدم سوزى در طول تاریخ بوده است. آن ها مؤمنانِ مسیحى را وادار مى کردند دست از ایمان خود بردارند و هنگامى که با مقاومت آنان روبه رو مى شدند، آن ها را در این کوره هاى آدم سوزى انداخته، به آتش مى کشیدند! گروهى هم با کمال خونسردى نشسته بودند و صحنه هاى شکنجه را تماشا مى کردند و لذّت مى بردند که این خود نشانه نهایت قساوت آن هاست. بعضى نیز گفته اند: این گروه مأمور بازجویى و اجبار مؤمنان مسیحى به ترک مذهب حق بودند.
در این گیر و دار، یک تن از نصاراى نجران فرار کرد و به سوى روم و دربار قیصر شتافت و از ذونواس شکایت کرد و یارى طلبید. قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است، اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نویسم. او مسیحى و همسایه شماست. از او مى خواهم شما را یارى دهد. سپس نامه اى نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسیحیان نجران را خواست.
مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نجاشى، آمد و ماجرا را بازگفت. نجاشى از شنیدن این داستان سخت متأثّر گشت و از خاموشى شعله آیین مسیح(علیه السلام)در سرزمین نجران افسوس خورد و تصمیم به انتقام شهیدان گرفت.
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت، سپاه ذونواس را شکست دادند و گروه بسیارى از آنان را کشتند و طولى نکشید که مملکت یمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ایالتى از ایالات حبشه درآمد.23
جان ناس در مورد رفتار یهودیان نسبت به مسیحیان مى گوید: رابطه یهودیان و مسیحیان از ابتدا خصمانه بوده است; زیرا از قرون اول میلادى به بعد، ربّانیون و احبار یهود منکر مسیح بود و او را طرد مى نمودند، گرچه پیروان عیسى تا حدى همیشه مساعى جمیله مبذول مى داشتند.24 ضدیت یهود با حضرت مسیح(علیه السلام) در فرازهایى از انجیل منعکس شده است.25
5ـ اعمال یهودیان نسبت به هم نوعان خود
خداوند در قرآن کریم، به سرگذشت یهود و برخورد غیرانسانى آن ها با اسیران یهودى، که بر خلاف تعالیم کتاب تورات به اسارت گرفته مى شدند، اشاره مى کند: و به خاطر آورید هنگامى را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس شما اقرار کردید و (بر این پیمان) گواه بودید. اما این شما هستید که یکدیگر را مى کشید و جمعى از خودتان را از سرزمینشان بیرون مى کنید و در گناه و تجاوز، به یکدیگر کمک مى نمایید (و این ها همه نقض پیمانى است که با خدا بسته اید)، در حالى که اگر بعضى از آن ها به صورت اسیر نزد شما بیایند، فدیه مى دهید و آنان را آزاد مى سازید، با این که بیرون ساختن آنان بر شما حرام است. آیا به بعضى از دستورات کتاب آسمانى (تورات) ایمان مى آورید و به بعضى کافر مى شوید؟! براى کسانى از شما که این عمل (تبعیض در میان احکام و قوانین الهى) را انجام دهند، جز رسوایى در این جهان چیزى نخواهد بود و روز رستاخیز به شدیدترین عذاب ها گرفتار مى شوند. و خداوندازآنچه انجام مى دهید غافل نیست.26
طایفه «بنى قُریظه» و طایفه «بنى نَضیر»، که هر دو از طوایف یهود بودند و با هم قرابت نزدیک داشتند ـ قریظه و نظیر همانند اَوْس و خَزْرَجْ، دو برادر بودند که از هر کدام طایفه اى به وجود آمد ـ براى منافع دنیا با یکدیگر به مخالفت برخاستند. بنى نضیر به طایفه خزرج که از مشرکان مدینه بودند، پیوستند و بنى قریظه به طایفه اوس، و در جنگ هایى که میان آن دو قبیله روى مى داد، هر یک از این ها طایفه هم پیمان خود را کمک مى کرد و از طایفه دیگر مى کشت. اما هنگامى که آتش جنگ فرو مى نشست، همه یهود جمع مىشدند و دست به دست هم مى دادندتاازطریق پرداخت «فدیه»، اسیران خود را آزاد کنند و در این عمل به حکم تورات استناد مى کردند، در حالى که اولاً، اوس و خَزْرج هر دو مشرک بودند و کمک به آن ها جایز نبود. ثانیاً، همان قانونى که دستور فدیه را داده بود، دستور خوددارى از قتل را نیز صادر کرده بود.
یهود همانند اقوام لجوج و نادان دیگر، از این اَعمال ضد و نقیض فراوان داشتند. قرآن مجید یهود را در برابر اعمال ضد و نقیض و تبعیضشان در میان احکام خدا، شدیداً سرزنش کرده و به اشد مجازات تهدید نموده است، به خصوص که آن ها احکام کوچک تر را عمل مى کردند، اما در برابر احکام مهم تر ـ یعنى تحریم ریختن خون یکدیگر و آواره ساختن هم مذهبان از خانه و دیارشان ـ مخالفت مى کردند.
در حقیقت، آن ها تنها براى دستوراتى ارج قایل بودند که از نظر زندگى دنیا به نفعشان بود، اما آن جا که منافعشان اقتضا مى کرد، خون یکدیگر راهم مى ریختند، ولى چون احتمال اسارت براى همه وجود داشت، براى نجات از اسارتِ احتمالى آینده، از دادن «فدیه» براى آزاد ساختن اسیران مضایقه نداشتند.27
6ـ جنگ نزد یهود
زمانى که بحث «جنگ در ادیان» را ملاحظه مى کنیم، هیچ جنگى در قساوت و شدت همانند «جنگ در دین یهود» نیست. یهود بر اساس شریعت خود، در طول تاریخ، به جنگ و خون ریزى فراوان مى پرداخته اند و در این راه، به اطفال و زنان نیز رحم نمى کرده اند و خود را «ملّت برگزیده خدا» مى دانند.28
یهود، رهبران تخریب و نابودى در این عالم بوده اند. یکى از بزرگان یهود به نام ارنِسْت رینان عقیده دارد: «وقتى عدل در عالم تحقق پیدانکند، پس بهتراست که کل عالم تخریب گردد.» یکى دیگر از بزرگان یهود مى گوید: «ما یهود نیستیم مگر آقاى عالَم و فاسدکننده عالم، ایجادکننده فتنه در عالم و جلّاد عالم باشیم.»29
قرآن کریم یهود و مشرکان را در یک ردیف قرار مى دهد و آنان را دشمن ترین افراد نسبت به مسلمانان معرفى مى نماید: «به طور مسلّم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهى یافت. و نزدیک ترین دوستان به مؤمنان را کسانى مى یابى که مى گویند: ما نصارا هستیم. این بدان روست که در میان آن ها، افرادى عالِم و تارک دنیا هستند و آن ها (در برابر حق) تکبر نمىورزند.» (مائده: 12)
تاریخ اسلام به خوبى گواه این حقیقت است; زیرا در بسیارى از نبردهاى ضداسلامى، یهود به طور مستقیم دخالت داشته اند و از هیچ گونه کارشکنى و دشمنى خوددارى نکرده اند. افراد بسیار کمى از آن ها به اسلام گرویده اند، در حالى که در غزوات اسلامى، مسلمانان را کم تر مواجه با مسیحیان مى بینیم و نیز افراد زیادى از آن ها را مشاهده مى کنیم که به صفوف مسلمانان پیوسته اند.
این مقایسه بیش تر درباره یهود و مسیحیان معاصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است; زیرا یهود با این که داراى کتاب آسمانى بودند، به دلیل دل بستگى بیش از اندازه به مادیات، در صف مشرکانى قرار گرفته بودند که از نظر مذهبى با آن ها هیچ اشتراکى نداشتند. در ابتدا، یهودیان مبشّران اسلام محسوب مى شدند و انحرافاتى همانند «تثلیث» نداشتند، اما دنیاپرستى شدید آن ها را به کلى از حق بیگانه کرد، در حالى که مسیحیان آن عصر چنین نبوده اند.
البته مسیحیان قرون بعد نسبت به اسلام و مسلمانان، مرتکب جنایاتى شدند که دست کمى از یهود نداشت; جنگ هاى طولانى و خونین صلیبى در گذشته و تحریکات فراوانى که امروز از ناحیه استعمار کشورهاى مسیحى بر ضد اسلام و مسلمانان مى شود، چیزى نیست که بر کسى پنهان باشد.
اما عجیب این است که یهودیان همه این جنگ طلبى ها را به استناد تورات انجام مى دهند. به عنوان نمونه، در متن تورات چنین مى خوانیم: «چون به شهرى نزدیک آیى تا با آن جنگ نمایى، آن را براى صلح ندا کن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه ها را براى تو بگشاید، آن گاه تمام قومى که در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند، و اگر با توصلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن; و چون یَهُوَه ـ خدایت ـ آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکُش، لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد ـ یعنى تمام غنیمتش ـ را براى خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یَهُوَه ـ خدایت ـ به تو دهد، بخور. به همه شهرهایى که از تو بسیار دورند که از شهرهاى این امّت ها نباشند، چنین رفتار نما. اما از شهرهاى این امت هایى که یَهوه ـ خدایت ـ را به ملکیّت مى دهد، هیچ ذى نفسى را زنده مگذار، بلکه ایشان را ... چنان که یهوه ـ خدایت ـ تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»30همچنین در تورات مى خوانیم: «یَهُوه، خداى ما، او (سرزمین سیحون و مَلک حَشبون) را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم و تمامى شهرهایش را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکى را باقى نگذاشتیم، لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایى که گرفته بودیم براى خود به غارت بردیم.»31
و در جاى دیگر آمده است: «پس یهوه، خداى ما، عَوْج ملک باشان و نیز تمامى قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدى شکست دادیم که احدى از براى وى باقى نماند و در آن وقت، همه شهرهایش را گرفتیم و شهرى نماند که از ایشان نگرفتیم ... و آن ها را بالکل هلاک کردیم; چنان که با سیحون و مَلک حَشَبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمامى بهایم و غنیمت شهرها را براى خود به غارت بردیم.»32
و نیز آمده است: «و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پیر، حتى گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.»
و در جاى دیگرى از تورات مى خوانیم: «و مى گویم که من تا ابد الآباد زنده هستم. اگر شمشیر برّاق خود را تیز کنم و قصاص را به دست خود گیرم، آن گاه از دشمنان خود انتقام خواهم کشید و به خصمان خود مکافات خواهم رسانید. تیرهاى خود را از خون مست خواهم ساخت و شمشیر گوشت را خواهد خورد. از خون کشتگان و اسیران با رؤساى سروران دشمن، اى امّت ها با قوم او آواز شادمانى دهید; زیرا انتقام خون بندگان خود را گرفته است و از دشمنان خود انتقام کشیده.»33
در این میان، قرآن کریم عده اى از یهودیان را ستایش مى نماید; همان هایى که از غرور، خودپرستى و تکبر خوددارى مى نمایند و همواره حقیقت را مدّ نظر دارند: «آن ها همه یکسان نیستند; از اهل کتاب، جمعیتى هستند که (به حق و ایمان) قیام مى کنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را مى خوانند در حالى که سجده مى نمایند; به خدا و روز واپسین ایمان مى آورند، امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و در انجام کارهاى نیک، پیشى مى گیرند و آن ها از صالحانند. و آنچه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شایسته آن را مى بینند.) و خدا از پرهیزگاران آگاه است.» (آل عمران: 113 ـ 115)
و به این ترتیب، قرآن از این که نژاد یهود را به کلى محکوم کند و یا خون آن ها را کثیف بشمرد، خوددارى کرده و تنها روى اعمال آن ها انگشت مى گذارد و با تجلیل و احترام از افرادى که به اکثریتِ فاسد نپیوستند و در برابر ایمان و حق تسلیم شدند، به نیکى یاد مى کند و این روش اسلام است که در هیچ موردى، مبارزه اش رنگ نژادى و قبیله اى ندارد و تنها بر محور عقاید، اعمال و رفتار مى گردد.
7ـ یهود و هم زیستى مسالمت آمیز با مسلمانان!
با توجه به آنچه گذشت، بر اساس تعالیم تورات موجود و عملکرد یهودیان در طول تاریخ، جایى براى «هم زیستى مسالمت آمیز» و «حقوق بین الملل» وجود ندارد. آنان خود را «ملّت برگزیده خدا» مى دانند و براى تحقّق این نظر، همواره در فکر سلطه و چیرگى بر دیگر ادیان و ملل بوده اند و در مواردى هم که به پیشنهادات دیگران تن داده اند، جز از روى ضعف و ناتوانى نبوده و هر موقع قدرتى یافته اند، کشتار عظمیى به راه انداخته اند; در گذشته، با مسیحیان و امروز با مسلمانان.
اکنون گروهى از قوم یهود ـ یعنى صهیونیست ها ـ اقدام به غصب سرزمین هاى دیگران و آواره ساختن آن ها از وطن خود و کشتن و نابود کردن فرزندانشان کرده اند و حتى احترام خانه خدا ـ بیت المقدّس ـ را نیز رعایت نمى کنند.
آن ها در برخورد با مسائل جهانى، عملاً نشان داده اند که تابع هیچ قانون و معیار بین المللى نیستند. هرگاه به فرض، یک جنگجوى فلسطینى به سوى آن ها شلیک کند، در مقابل اردوگاه هاى آوارگان، کودکستان ها و بیمارستان هاى آنان را بمباران مى کنند و در ازاى کشته شدن یک نفر از خودشان گاهى صدها نفر بى گناه را به قتل مى رسانند و خانه هاى زیادى را منفجر مى کنند.
تاریخ شاهد فجایع این گروه به «مسجدالاقصى» از زمان اشغال آن در سال 1967 م. بوده است. در سال 1969 م. شخصى به نام مایکل رومان، آتشى در مسجد برافروخت که قریب 1500 متر مربع از مساحت مسجد را دربرگرفت. در این آتش سوزى، منبر «صلاح الدین»، گنبد مسجد ـ که داراى آثار معمارى اسلامى باارزشى بود ـ و نیز «مسجد عمر» در داخل مسجدالاقصى و «محراب زکریا» و بعضى چیزهاى دیگر در آتش سوخت. در سال 1969 م.، گروهى از یهودیان مراسم مذهبى خود را در مسجدالاقصى به جاى آوردند و این عمل را چندین بار تکرار کردند و وقتى با اعتراض مسلمانان روبه رو شدند، قاضى یهود به محق بودن یهود حکم صادر کرد! در سال 1982 م.، یک یهودى امریکایى مسجد و نمازگزارانِ در مسجد را با آتش مورد تعرّض قرار داد و در همان سال، فرد دیگرى با مواد منفجره، بخشى از حرم را تخریب نمود. عده زیادى از یهود نیز اعلان نمودند که باید مسجدخراب شود و به جاى آن، معبد یهودى ها ساخته شود.34
یکى از نویسندگان عرب در مورد رفتار جنگ طلبانه صهیونیست ها مى گوید: «ما داراى دلیلى واضح بر توحّش یهود طىّ جنگ هاى فلسطین از سال 1948 میلادى به بعد بوده ایم، به گونه اى که در توحّش و خون ریزى ضرب المثل هستند; کشتارهاى آن ها در "دیر یاسین"، "الخلیل"، "رامُ الله"، "غَزِّه" و دیگر شهرهاى فلسطین.»35
آن ها به هیچ یک از مصوّبات مجامع بین المللى و قطعنامه هاى سازمان ملل خود را پایبند نمى دانند و آشکارا همه را زیر پا مى گذارند. بدون شک، این همه قانون شکنى، بیدادگرى و اعمال ضد حقوق بین الملل، ناقض اصل هم زیستى مسالمت آمیز است و جایى براى تعاون و همکارى بین المللى بر اساس حقوق پذیرفته شده جهانى باقى نمى گذارد.
8ـ تشکیل دولت اسرائیل
خاورمیانه چندین قرن تحت سلطه استعمارگران، به ویژه انگلیس، قرار داشت. این نفوذ و تسلط به تدریج به ضعف گرایید و آنان مى خواستند جاى خالى خود را با نیرویى مطمئن و همیشگى پر نمایند تا منافع استعمارشان استمرار داشته باشد. از سوى دیگر، در سال 1897 م. «جنبش صهیونیستى یهود» کنگره اى تشکیل داد و در آن، دولت یهود پایه گذارى شد. صهیونیسم در آن کنگره، علاوه بر تعیین هدف نهایى، ابزار لازم را نیز مشخص کرده; از جمله تأسیس «سازمان صهیونیستى جهانى» و دیگر تشکیلات اقتصادى و سیاسى لازم را نیز براى تسهیل مهاجرت به فلسطین و رفع موانع مشخص کرد. آنان تا سال 1942 م. به دلیل ترس از اعتراض جهانیان، به جاى لفظ «کشور»، کلمه «کانون» را به کار مى بردند.
در نهایت، مهاجرت یهودیان به فلسطین با خرید زمین هاى فلسطینى و اسکان یهودیان آغاز شد. این کار تا پیش از جنگ جهانى اول به دلیل مخالفت امپراتور عثمانى از گستره و رونق کم ترى برخوردار بود. با پایان این جنگ و فروپاشى امپراتورى عثمانى، دولت انگلیس از آزادى عمل بیش ترى برخوردار شد و فلسطین به طور رسمى تحت قیمومت انگلیس درآمد و مهاجرتِ یهودیان به فلسطین به صورت گسترده ترى ادامه پیدا کرد و وقتى فلسطینیان از فروش زمین هاى خود ا متناع ورزیدند، با قتل، غارت، تجاوز و انواع ظلم ها مواجه شدند.
با افزایش جمعیت مهاجران یهودى، صهیونیست ها موجودیت دولت اسرائیل را اعلام کردند و کشورهایى همچون انگلیس و امریکا فوراً آن را به رسمیت شناختند. کشورهاى عرب و مسلمان به مقابله با این کار پرداختند که نمونه آن جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 م. است. به دلیل تهدیدات ابرقدرت ها علیه مسلمانان و دعوت به آتش بس و ارسال تجهیزات فراوان براى رژیم اشغالگر و حمله ناگهانى هواپیماهاى اسرائیل به فرودگاه هاى کشورهاى عربى، وضعیت به شکست مسلمانان منجر شد و اراضى اشغالى را از 5/3 میلیون کیلومتر به بیش از 27 میلیون کیلومتر رساندند و غیر از چند شهر مهم، 205 روستاى فلسطین را تصاحب کردند و علاوه بر کشتار و ظلم هاى فراوان، 1200000 انسان بى گناه را آواره ساختند. در امریکا و کشورهاى اروپایى، براى شکست مسلمانان جشن گرفته شد و از آن تاریخ به بعد، اسرائیل و حامیانش با ایجاد اختلاف در میان کشورهاى اسلامى، به دنبال مشروعیت یابى و تحکیم موقعیت اقتصادى و سیاسى خود مى باشند و با شعار صلح طلبى و هم زیستى مسالمت آمیز به نفوذ و رابطه خود با کشورهاى همسایه ادامه مى دهند. در این میان، بعضى از کشورهاى منطقه مانند مصر، با انعقاد قرارداد صلح، آب به آسیاب دشمن ریخته اند. اکنون نیز اسرائیل با حذف شوروى از صحنه رقابت هاى سیاسى خاورمیانه، به دنبال تحکیم موقعیت و موجودیت خود از راه هاى اقتصادى و صنعتى مى باشد تا در دراز مدت، مرکز ثقل تولید، ابداع، فن آورى و تحقیق در خاورمیانه شود.
9ـ مبارزات حق طلبانه مردم لبنان و فلسطین
مردم مظلوم لبنان و فلسطین از دولت هاى اسلامى مأیوس شدند. اما پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1979 م.، موجب الهام و امیدوارى آنان براى مبارزات حق طلبانه گشت. بر این اساس، «جنبش انقلابى حزب اللّه لبنان» به رهبرى شهید سیدعباس موسوى شکل گرفت. این جنبش به دفاع مقدسودفع تجاوزاسرائیل از جنوب لبنان پرداخت.«جنبش جهاداسلامى» نیزبه رهبرى شهید دکتر فتحى شقاقى در سال 1980 م. تشکیل شد. اصرار گروه هاى مبارزمسلمان برجهاد، فداکارىوشهادت درراه هدف مقدس است.
از سوى دیگر، «انتفاضه»، قیام مردم فلسطین در سرزمین هاى اشغالى، شکل گرفت; مردم فلسطین با سنگ و چوب به مقابله با سربازان مسلح اسرائیل پرداختند. از گروه هاى مبارزى که پس از «انتفاضه» به وجود آمد، «حماس» یا حرکت مقاومت اسلامى بود که به زودى به صف مبارزان پیوست. رهبر معنوى حماس، شیخ احمد یاسین مى باشد.
مردم فلسطین جنوب لبنان پس از سال ها تجاوز و اشغالگرى رژیم اسرائیل، طعم شیرین پیروزى را چشیدند: اسرائیل اعلام کرد که دریک برنامه زمان بندى شده، جنوب لبنان را ترک خواهد کرد، اما در بهار 1379 ش.، زودتر از موعِد مقرر مجبور به خاتمه اشغال جنوب لبنان گشت. این موضوع موجب خوشحالى مسلمانان جنوب لبنان و دیگر کشورهاى اسلامى شد و شکست اسرائیل در جنوب لبنان را، که همیشه به عنوان دولت آهنین و شکست ناپذیر معرفى مى شد، به یکدیگر تبریک گفتند.
10ـ مذاکرات سازش خاورمیانه
پس از فروپاشى اتحاد شوروى سابق و پایان جنگ امریکا با عراق، قراردادى میان نخستوزیر اسرائیل با یاسر عرفات، موسوم به «قرارداد اُسلو» در سال 1993 م. (شهریور 1372) به امضا رسید که دوره پنج ساله اى براى انتقال قدرت حکومتى و تحقق خودمختارى فلسطینیان آغاز کنند.
اسرائیل که متعهد شده بود از بخش هایى از خاک فلسطین عقب نشینى نماید، به بهانه هاى مختلف و با طرح شروط جدید، فقط به بخشى از تعهدات خود عمل کرد.
قرارداد بعدى معروف به «گِریلند ریور»، در سال 1998 م. (اول آبان 1377) در کاخ سفید و با حضور رئیس جمهور امریکا، پادشاه اردن، نخست وزیر اسرائیل و رئیس تشکیلات خودگردان به امضا رسید. بر اساس این قرارداد:
ـ «سازمان هاى تروریستى، غیرقانونى شناخته شده، مبارزه علیه آن ها صورت گیرد.
ـ طرف فلسطینى افراد خاصى را که مشکوک به اقدامات تروریستى هستند، بازداشت، تعقیب و مجازات نماید.
ـ طرف فلسطینى نام افراد پلیس خود را در اختیار طرف اسرائیلى بگذارد.
هرگونه واردات، ساخت، کسب و مالکیت سلاح هاى گرم در مناطق تحت حاکمیت قضایى فلسطین جرم باشد. سلاح هاى غیرقانونى جمع آورى شود و امریکا از طرف فلسطین در این مورد موافقت کرد که در اجراى برنامه کمک نماید.
ـ کمیته اجرایى سازمان آزادیبخش فلسطین به رئیس جمهور امریکا قول دادکه موا ضدّاسرائیلى منشور ملى فلسطین رالغو کند.»
در این قرارداد، امتیازات گسترده اى براى اسرائیل لحاظ شد و در متن پیمان، حتى در یک مورد کلمه «صلح» اشاره نشده است و در عوض، عرفات از 33 بندِ تشکیل دهنده منشور فلسطین، 28 بند آن را حذف نمود!
مذاکرات بعدى موسوم به «کمپ دیوید دوم» در خرداد 1379 در امریکا تشکیل شد. این مذاکرات نتایج قطعى به دنبال نداشت و امریکا به عرفات هشدار داد که از اعلام کشور مستقل فلسطینى خوددارى ورزد.
11ـ سخنان آیة الله خامنه اى (مد ظلّه)
مقام معظم رهبرى در این باره فرمودند: «دستگاه هاى امریکا و رئیس جمهور امریکا تلاش خودشان را گذاشته اند که مسأله فلسطین را از صورت مسائل دنیاى اسلام و خاورمیانه به کلّى حذف کنند و اصلاً مسأله اى به نام "فلسطین" و "آرمان فلسطین" و "نهضت فلسطین"، دیگر باقى نماند. این یکى از اهداف بسیار مهم آن هاست. براى خاطر این، مسافرت مى کنند، حرکت مى کنند، تلاش مى کنند. آدم هاى ضعیف النفس و خیانت پیشه و حقیر هم، که در بین فلسطینى ها هستند، مثل همه ملّت هاى دیگر که آدم هاى این طورى دارند و متأسفانه جوامع بشرى در بیش تر ادوار تاریخ، گرفتار انسان هاى حقیر مرعوبند، آن ها هم تسلیم شده اند و آمده اند "منشور ملى فلسطین" را جلویشان گذاشته اند. هر جا که مبارزه اى با صهیونیست ها و اشغالگران و آدم کشان مردم فلسطین و جنایت کاران نسبت به فلسطین هست، مى خواهند آن را حذف کنند. حذف کردند! حالا چنانچه آن را از روى کاغذ حذف کنند، مگر ممکن است انگیزه دفاع از کشور فلسطین و هویت فلسطینى از دل فلسطینى ها برود...
مگر تا حالا که جوانان مسلمان در انتفاضه فلسطین یا در کشور لبنان براى خدا و به خاطر مسؤولیت الهىِ دفاع از سرزمین اسلامى، جان خودشان را به خطر مى اندازند، به خاطر منشور فلسطین این کارها را مىکرده اند که حالا اگر شما منشور ـ به اصطلاح ـ ملى فلسطین را دستکارى کردید، آنها دست بردارند؟!»
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ امام خمینى(رحمه الله)، صحیفه نور، ج 15، ص 75
2ـ ر. ک. به: على اکبر دهخدا، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 14، ماده «یهود».
3ـ ر. ک. به: همان، ج 5، ص 6240، ماده «تورات».
4ـ همانند سوره نساء: 64 / سوره مائده: 14، 15 و 41
5ـ ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1366، ج 2، ص 310، به نقل از: الهدى الى دین المصطفى; الرحلة المدرسیة: رهبر سعادت; و قرآن و آخرین پیامبر
6ـ مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)، فلسفه حقوق، جزوه آموزشى، ص 240
7ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 4، ص 331، به نقل از: تفسیر فخر رازى، ج 11، ص 192.
8ـ فصل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، بیروت، دارالمعونه للطباعة و النشر، 1986. ج 3، ص 272 ـ 273
9ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین. ج 4، ص 329
10ـ جوزف گِئر، حکمت ادیان، ترجمه و تألیف محمّد حجازى، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1373، ص 139
11ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 324 ـ 325
12ـ همان، ج 4، ص 140 / مجمع البیان، ج 3، ص 175
13ـ عهد عتیق، کتاب مزامیر، باب 103: 8 ـ 15
14ـ همان، کتاب یوشع نبى، باب 14: 4 ـ 7
15ـ ر. ک. به: عفیف عبدالفتاح طباره، یهود از نظر قرآن، ترجمه، على منتظمى، تهران، بعثت، 53، ص 113 و 114 / ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 6، ص 432
16ـ عفیف عبدالفتاح طیّاره، پیشین، ص 87
17ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 357
18ـ زین العابدین قربانى، اسلام و حقوق بشر، چاپ پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1375، ص 321 ـ 322
19ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 472 / عفیف عبدالفتاح طباره، پیشین، ص 11 به بعد.
20ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 2، ص 463.
21ـ ر. ک. به: همان، ج 1، ص 398 ـ 401
22ـ عباسعلى عمید زنجانى، اسلام و همزیستى مسالمت آمیز، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، 1344، ص 19 ـ 23
23ـ ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 26، ص 334 ـ 339 به نقل از: على بن ابراهیم قمى، تفسیر، ج 2، ص 414
24ـ جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، چاپ سوم، تهران: پیروز، 1354، ص 371
25ـ ر. ک. به: انجیل متى، 5: 11 ـ 12; 7: 15; 12: 34 ـ 38; 23: 12 / احمد شلبى، مقارنة الادیان: المسیحیه، قاهره، مکتبة النهضة العربیة، 1993، ص 32
26ـ بقره:84 ـ 85
27ـ ر. ک. به: ناصر مکارم شیرازى، پیشین، ج 1، ص 331 ـ 332
28ـ ر. ک. به: وهبة الزحیلى، آثار الحرب، چاپ چهارم، دمشق، دارالکفر، 1992،ص 45 به نقل از:دکتر هرتس(خاخام بزرگ انگلستان)،فى الفکرالیهودى.
29ـ ر. ک. به: وهبة الزحیلى، پیشین، ص 45، به نقل از: الخطر الیهودى
30 ـ31 ـ32 ـ33ـ تورات، سِفر تثنیه، باب بیستم:10ـ18 /باب 2:33ـ35 /باب 3: 3ـ7 / باب 32: 41ـ44
34ـ ر.ک.به: احمد شلبى، مقارنة الادیان الیهود، قاهره: مکتبة النهضة العربیة، 1992. ص 118ـ119
35ـ وهبة الزحیلى، پیشین، ص 45