آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹۷

چکیده

متن

یکى از بحث هاى مطرح در حکومت اسلامى، به خصوص در شرایط کنونى، موضوع حقوق اقلیت ها است. این عنوان، که هم قابل انطباق بر اقلیت هاى مذهبى است و هم غیر مذهبى، ابعاد گوناگونى دارد. آنچه بیش تر در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته، حقوق اقلیت هاى مذهبى است، هر چند اقلیت هاى غیرمذهبى نیز در صورتى که حالت محاربه به خود نگرفته باشند داراى همان وضعیت اقلیت هاى مذهبى هستند. یکى از وظایف مهم حکومت اسلامى و نهادهاى آن به رسمیت شناختن، نهادینه کردن و اجراى حقوق انسان هاى تحت حاکمیت خویش است.1 اگرچه اجراى چنین حقوقى جداى از اداى تکالیف نمى باشد، دولت اسلامى، که نمود دولت رحمت و گذشت است،2 از همان ابتدا به گونه اى عمل کرد که حقوق همه مردم تضمین گردد، مگر آن که با اَعمال و رفتار خود، زمینه سلب این حقوق را از خویش به وجود آورند.
قرآن کریم با رسمیت بخشیدن به اقلیت ها، حقوق آنان را نیز به رسمیت شناخته است.3 پیام اسلام و پیامبران(علیهم السلام)براى تحقق بخشیدن به این آرمان در زندگى فردى و اجتماعى انسان ها، وارد شده و موجب رحمت عالمیان گردیده است. هر فرد و گروهى مى تواند با اختیار خود، هر عقیده اى را برگزیند، گرچه تنها دین پذیرفته شده نزد خداوند، چیزى جز اسلام نمى باشد.4 پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) با انعقاد قرارداد صلح و سازش با اهل کتاب، این روش را به طور عملى به اجرا گذاشتند.5
دوران پنج ساله نظام علوى نیز از این قاعده کلى جدا نیست. نمونه هاى متعدد تاریخى که در ضمن بحث خواهد آمد گویاى این واقعیت است. از آن جا که این تحقیق درصدد بررسى حقوق اقلیت ها در نظام علوى است، ابتدا به اصول حاکم بر روابط دولت اسلامى و اقلیت ها مى پردازد و سپس با طرح انواع حقوق این گروه ها، به نمونه هاى تاریخى آن در حکومت امام على(علیه السلام)اشاره خواهد شد.
«انسان» در فرمان حضرت على(علیه السلام) به مالک اشتر
از نظر حضرت على(علیه السلام)، همه انسان ها در همه جوامع و اعصار، بدون هیچ گونه تبعیض از شایسته ترین حقوق برخوردارند.6 محتواى فرمان حضرت به مالک اشتر به گونه اى روشن بر این معنا دلالت دارد. کلمه «ناس»، «رعیت» و «عامه» و بیان مشابهت مردم در خلقت همه گویاى این واقعیت است.7 از دیدگاه على بن ابى طالب(علیه السلام)، حاکم اسلامى موظف به اعمال محبت و لطف در مورد همه مردم و از جمله اقلیت ها مى باشد. او نباید حالت درنده خویى داشته باشد و خوردن رعیت خویش را غنیمت شمارد.8 در این مکتب، مردم بر دو نوعند: یا برادر دینى حاکم و یا نظیر او در خلقت. پس جاى رفتارهاى غیرانسانى نسبت به آن ها وجود ندارد. این اصل، از دستور حضرتش به مالک درباره لزوم رحمت و محبت قابل استفاده است. در این بین، آنان که به یکى از ادیان حقه مانند یهود و نصارا معتقدند از حقوق بیش ترى برخوردارند. این گروه مى توانند ارتباطات رسمى در شکل قرارداد ذمّه با مسلمانان برقرار نمایند. این وضعیت، حتى نسبت به ادیان ساختگى، مادام که به مسلمانان، حکومت اسلامى و سایر انسان ها صدمه نرسانند، مى تواند اجرا گردد.9
در این مکتب، همه انسان ها در حقوق و تکالیف بسیارى مشترکند. احترام ذاتى، کار و فعالیت مناسب و سودمند و حق بهره بردارى از مزایاى مادى و معنوى اسلام مشروط به عدم مزاحمت با حقوق سایر مسلمانان و استحقاق عقوبت در صورت تخلف از قوانین، از این جمله است.
این نکته نیز مد نظر است که در فرمان حضرت على(علیه السلام)،ازمالک خواسته مى شود افراد جامعه اى که زمام دارى آن را به عهده گرفته، با حقایق اسلامى ناب آشنا نماید و آن ها را در سیر نهایى کمال خود قرار دهد; زیرا هر انسان ذى حقى مى تواند از حقوق خود سوءاستفاده کردهوباتوجه به موقعیتى که اسلام در اختیار آن قرار داده است، حقوق دیگران را ضایع کند و موجبات اخلال در نظم عمومى و فساد اخلاقى اجتماعى را فراهم کند. در این صورت، بر حاکم اسلامى فرض است که به شدت از عمل او جلوگیرى کند و هم خود فرد و هم جامعه اسلامى را از خطر سقوط نگه دارد.
با مقایسه کلام حضرت على(علیه السلام) در موردانسان و سایر مکاتب فکرى، که انسان را در همین بُعد طبیعى خلاصه مى کنند و هیچ بعد و استعداد و رفتارى جز همانچه با نمودهاى طبیعى و مستند به انگیزه هاى طبیعى از خود بروز مى دهد، قایل نیستند، زیبایى هاى مکتب الهى اسلام در مورد انسان بسیار چشمگیر خواهد بود.10
اصول لازم الرعایه براى حاکم اسلامى نسبت به همه مردم
در نامه حضرت على(علیه السلام)به مالک، اصولى ترسیم شده است که همه آن ها باید از سوى حاکم اسلامى اجرا شود تا بنیان حکومت اسلامى تقویت گردد. این اصول که نسبت به همه افراد باید اعمال شود، در مورد اقلیت ها نیز جریان دارد:
انصاف: در بخشى از نامه حضرتش مى خوانیم: «بین خدا و مردم از یک طرف و خویشتن و خواص دودمانت و هر که از مردم جامعه که تمایلى به او دارى از طرف دیگر، انصاف داشته باش.»11 در این کلام، کلمه «ناس» به کار رفته که اسم جمع و شامل همه مردم بدون استثناست. جایگاه انصاف فراتر از اِعمال حقوق است. حرکت در چارچوبه قرارداد ذمّه، مى تواند تبعاتى داشته باشد که با اعمال و اجراى اصل انصاف آن آثار از بین خواهد رفت. جالب آن که در جاى دیگر، حضرت عدم اجراى انصاف را مساوى با ظلم تلقى مى کند و نتیجه ظلم به بندگان خدا چیزى جز خصومت الهى نمى باشد. و در نهایت، به حالت محاربه با خداوند مى انجامد، مگر آن که جبران کند و راه توبه در پیش گیرد.12 چنین وضعیتى در هیچ یک از اسناد حقوق بشر، که با فریاد بلند اجراى بدون تبعیض حقوق را اعلام مى کند، وجود ندارد.13 نهایت چیزى که در اسناد حقوق بشر یافت مى شود، درخواست اجراى حقوق توسط دولت هاست، در حالى که سخن حضرت حاکى از ضمانت اجرایى بسیار قوى حقوق اسلامى است. حضرت در این سخن، نه تنها عدم اجراى حقوق را ممنوع مى کند، بلکه عدم اعمال انصاف را در ردیف جنگ با خدا مى داند.14
برطرف کردن کینه: «هر کینه اى را از درون مردم برطرف کن»15 این سخن، که حاکى از روح بالاى رهبران اسلامى است، در مورد اقلیت ها لازم تر مى باشد; زیرا با توجه به شرایط قرارداد ذمّه، امکان نوعى حقد و کینه وجود دارد و حاکم اسلامى مى تواند با تدبیر خاص خود، مانع از تحقق چنین وضعیتى گردد.
اصل رسیدگى به احتیاجات: از جمله امورى که باید به طور مستقیم توسط حاکم اسلامى اعمال شود، برطرف کردن نیازهاى مردم است. این اصل در کلام على بن ابى طالب(علیه السلام) به مالک مطرح شده است.16 از سوى دیگر، حضرت سفارش مى کند که کار مردم بدون تأخیر انجام پذیرد. این سخن ناظر به اقلیت ها نیز مى باشد.
دورى از تبعیض: در جاى جاى نهج البلاغه، به خصوص نامه مالک، حضرت این اصل را تذکر مى دهند. حضرت با یک تقسیم دوگانه، مردم را به دو گروه تقسیم مى کنند: یا تشابه در دین دارند یا تشابه در خلقت.17 با این بیان، حتى مخالفان را نیز در دایره سخن خود جاى مى دهند. روشن است که مخالف در فرض مذکور، ناظر به کسى است که حالت محاربه به خود نگرفته باشد.
اصل محبت و رفق: چشم پوشى از خطاى مردم و عفو و گذشت تا حد امکان، موجبات برقرارى روابط حسنه بین گروه ها و افراد جامعه را فراهم مى آورد; چنانچه برخوردهاى تند مى تواند زمینه از هم گسیختگى جامعه را فراهم کند که در نتیجه، نه اکثریت و نه اقلیت، هیچ کدام نمى توانند از حقوق خود بهره مند شوند. حضرت در نامه خود، این گونه مى فرمایند: «اى مالک، رحمت و محبت به رعیت را در قلب خود وارد کن و براى آنان درنده اى وحشى مباش...»18
اصل احترام به سنّت ها: در این باره، حضرت مى فرماید: «هرگز سنّت نیکى را که موجب وفاق مردم گشته و توده جمعیت بر مبناى آن اصلاح شده است نادیده نگیر.»19 این سفارش حضرت شامل سنّت هاى اقلیت و اکثریت مى گردد; زیرا روش پسندیده همیشه در انحصار اکثریت نبوده است. از دیگر سو، احترام به شیوه هاى نیکو موجبات گردهمایى گروه هاى اقلیت در کنار اکثریت مسلمان را فراهم مى کند. نکته جالب توجه آن که در این زمینه، حضرت قدمى فراتر از تلاش سازمان هاى بشر دوستانه، که صرفاً خواستار اجراى حقوق هستند، برداشته است; حرکتى که پس از گذشت چهارده قرن، هنوز دنیا نتوانسته به آن برسد.
اصل هم زیستى مسالمت آمیز: اسلام همه پیروان ادیان الهى را به همکارى فراخوانده20 و این خود شاهد عظمت این شریعت الهى است. قرآن از تمام اهل کتاب مى خواهد که بر محور مشترکات جمع شوند. این سخن نه تنها در اول بعثت، بلکه در آخرین آیات الهى نیز منعکس شده است.21
اصل تعاون: شرکت در فعالیت هاى اجتماعى بر محور برّ و تقوا مطلوب قرآن کریم است، چنانچه مى تواند به بسیارى از اختلافات نیز پایان دهد. از این رو، اسلام از همه افراد جامعه، اعم از اکثریت و اقلیت، مى خواهد که در فعالیت هاى تعاونى بر محوریت تقوا جمع گردند.22
اصل احسان: جداى از روابط خشک قانونى بین حاکم و مردم، اسلام با نگرشى عمیق، روح همکارى و امید را در قالب اصل احسان و نیکوکارى، به جامعه تزریق کرده است. حاکم اسلامى با اجراى این اصل، حتى نسبت به اقلیت ها، مى تواند بسیارى از معضلات اجتماعى و اقتصادى مردم را برطرف کند. زمانى که حضرت على(علیه السلام)حاکم جامعه اسلامى بودند، به پیرمرد عاجزى که از مردم گدایى مى کرد، برخوردند. حضرت از اصحاب خود درباره آن پیرمرد پرسیدند. در جواب گفتند: این شخص نصرانى است. حضرت فرمودند: از او کار کشیدید تا زمانى که پیر شد، آن گاه از کمک به او خوددارى مى کنید؟ سپس فرمودند از بیت المال به او روزى بدهید.23
نمونه اى از روابط اخلاقى، عاطفى حاکم اسلامى
زمانى که حضرت على(علیه السلام) حاکم جامعه اسلامى بودند، در راه خود به سوى کوفه با مردى از اقلیت هاى مذهبى برخورد نمودند و چون بخشى از مسیر هر دو مشترک بود، توافق کردند که این مسافت را با هم بپیمایند. آن گاه به دوراهى رسیدند، مرد با کمال تعجب دید که رفیق مسلمانش از راه کوفه نرفت و به مصاحبت خویش ادامه داد. با شگفتى تمام پرسید: مگر نگفتى به قصد کوفه مى روى؟ مصاحبش با کمال مهربانى پاسخ داد: بلى. مرد که قانع نشده بود، پرسید: پس چرا از این سو مى آیى؟ حضرت در پاسخ فرمود: مى خواهم قدرى تو را مشایعت کنم; پیامبر ما فرموده است: هرگاه دو نفر در راهى با یکدیگر مصاحبت کنند حقى بر یکدیگر پیدا مى کنند. اکنون تو حقى بر من پیدا کردى. من به سبب این حق، چند قدمى تو را مشایعت مى کنم، سپس به راه خودم مى روم. تعجب آن مرد زمانى بیش تر شد که متوجه شد رفیق مسلمان او حاکم کوفه است.24
در نظر حضرت، اموال و اعراض اهل کتاب همانند مسلمان محترم است و از این رو، پس از آن که خبر حمله سپاه معاویه به شهر انبار و تعرض آنان به زنان مسلم و غیر مسلم (اهل ذمّه) را شنیدند، فرمودند: «به من خبر رسیده که یکى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانى که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشواره هاى آن ها را از تنشان بیرون آورده، در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع جزگریه والتماس نداشته اند.آن هابدون پرداخت کوچک ترین هزینه اى با غنیمت فراوان برگشته اند. اگر به خاطر این حادثه، مسلمانى از تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است.»25
در نامه اى که به عمّال خراجى خود مى نویسند، مى فرمایند: براى گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانى یا زمستانى و ابزارى را که با آن به کارهایش مى رسد و نیز برده اش را به فروش نرسانید و نیز براى درهمى، کسى را تازیانه نزنید. همچنین براى جمع آورى خراج، به مال احدى، چه مسلم و چه ذمّى، دست نزنید، مگر اسب یا سلاحى باشد که براى تجاوز به مسلمان ها به کار گرفته مى شود.26
احترام ذمّى در اسلام به قدرى است که مى تواند علیه حاکم اسلامى اقامه دعوا کند و از او بینّه بخواهد; چنانچه در مورد زره حضرت چنین اتفاقى افتاد و در بحث «تساوى در برابر قانون» به آن اشاره خواهیم کرد.
از جابر بن عبدالله انصارى روایت شده است که روزى از مقابل ما جنازه اى عبور داده شد. در این هنگام، حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)قیام کردند و ما نیز به پا خاستیم. آن گاه به حضرت عرض کردیم: یا رسول الله، این جنازه مربوط به شخص یهودى است. حضرت در پاسخ فرمودند: هر موقع جنازه اى را دیدید به پا خیزید.27
مسائلى که در عقد امان مطرح است، شاهد دیگرى از موج روابط عاطفى و اخلاقى اسلام است و شاید کم تر بتوان در موارددیگراثرى ازچنین روابطى یافت.28
پیامبر اکرم(علیه السلام)براى احوال پرسى وعیادت بیماران آنان به بالینشان مى رفتند و در تشییع جنازه مردان آنان حضور مى یافتند تا آن جا که در مرگ عبدالله بن ابى، که از سوى یهودیان برگزار شده بود، شرکت کردند و به یهودیان و فرزندان وى تسلیت گفتند.29
حقوق اقلیت ها
اگرچه بررسى تمام حقوق اقلیت ها در نظام علوى تتبّعى گسترده مى طلبد و در نتیجه، حجم وسیعى را نیز به خود اختصاص خواهد داد، اما تلاش خواهد شد به مهم ترین آن موارد اشاره گردد. از این رو، حقوق ذیل مطرح مى گردد:
الف ـ آزادى عقیده: آیات چندى از قرآن کریم بر آزادى عقیده اهل کتاب دلالت دارد.30 در گفتوگوى یهود با پیامبر(صلى الله علیه وآله)گفتند: اى محمد(صلى الله علیه وآله)، ما از دین خود دست برنمى داریم; چون بر هدایت و حق هستیم.31 پیامبر(صلى الله علیه وآله)در نامه اى به اسقف هاى نجران فرمودند: هیچ اسقفى از مقام خود و هیچ راهبى از شأن خود و هیچ کاهنى برکنار نخواهد شد.32
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز در اصل سیزدهم خود، آزادى عقیده و مراسم را پذیرفته و در اصل بیست و سوم، ممنوعیت تفتیش عقاید رامطرح کرده است.
ب ـ آزادى بیان: این اصل علاوه بر آن که در آیاتى از قرآن کریم به رسمیت شناخته شده،33 در سیره عملى رهبران معصوم جامعه اسلامى نیز وجود داشته است. شخصى یهودى به امام على(علیه السلام)گفت: شما از دفن پیامبرتان فارغ نشده بودید که اختلاف کردید. حضرت فرمودند: ما در آن چه از او رسیده بود اختلاف کردیم و نه خود ایشان.34
اهل کتاب حق نوشتن تورات و انجیل و دیگر کتاب هاى خود را دارند.35 اصل 64 قانون اساسى نیز این حق را به رسمیت شناخته است. البته این حق هیچ گاه به طور مطلق نبوده است و از این رو، محدودیت هایى در مورد آن وجود دارد.
این محدودیت ها عبارتند از36: 1. عدم بدگویى از اسلام; 2. عدم اتهام به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و رهبران معصوم جامعه اسلامى; 3. عدم تحریف سخن الهى.
ج ـ حق قانون گذارى: در روایتى از امام صادق(علیه السلام)، مى خوانیم: «هر گروهى که به دینى معتقدند، احکام آن دین بر آنان ثابت خواهد شد».37
در صدر اسلام، گروهى از نصاراى نجران به مسجد پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آمدند و به سوى شرق نماز خواندند. پیامبر اکرم آنان را آزاد گذاشتند.38 به قول شهید اول، آنان حق دارند طبق شریعت خود رفتار کنند، گرچه عملشان از دیدگاه اسلام حرام باشد. احدى از مسلمانان حق اعتراض به آن ها را ندارد، مگر آن که به اعمال حرام، تجاهر کنند که در این صورت، به مقتضاى شریعت اسلام با آنان رفتار مى شود.39
اسلام این حق را براى غیرمسلمانان قایل است که با احکام شرعى خود در مسائل ازدواج پایبند باشند، هر چند آن احکام از نظر مسلمانان غلط باشد و از این رو، از حق ارث، وصیت و مالکیت برخوردارند.40 حضرت امام(رحمه الله) در تحریر الوسیله مى فرمایند، در صورتى که شرط خلاف نشده باشد، آنان اجازه ترمیم و بازسازى معابد خود را دارا هستند.41
د ـ حق امنیت و مصونیت: از جمله وظایف دولت اسلامى، که اصولاً قرارداد ذمّه نیز بر همین مبنا شکل مى گیرد، تأمین امنیت اقلیت هاست. بدین روى هر نوع تعرض و آزارى به آن ها ممنوع است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمودند: هر که به شخصى که در پناه اسلام است، ظلم کند و او را کم انگارد و بیش از طاقتش بر او تکلیف کند یا چیزى بدون اجازه از او بگیرد، در قیامت، من خصم او خواهم بود.42
حضرت امیر(علیه السلام)در نامه خود به مالک مى فرمایند: «مالک، همانند گرگ نباش که خوردن گوشت رعیت خود را غنیمت شمرد.»43این حق نیز همانند سایر حقوق حدودى دارد. حضرت امام در تحریر قیود آن را برشمرده اند:44 1. کارى علیه امنیت دولت اسلامى مرتکب نشوند; 2. تظاهر و تجاهر به منکر در کشورهاى اسلامى نداشته باشند; 3. به اجراى احکام مسلمانان در حق خود تن بدهند; 4. جاسوسى، پناه دادن به جاسوس، دزدى و زنا نداشته باشند و به مسلمانان آزار نرسانند.
اصل 22 قانون اساسى مى گوید: «حیثیت جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است، مگر در مواردى که قانون تجویز کند.»
هــ برخوردارى از عدالت اجتماعى: آیه 58 سوره نساء به رعایت عدالت بدون قید دستور مى دهد. امام على(علیه السلام)درنامه خود به مالک مى فرمایند:
عدالت را به اهل ذمّه اجرا کن، به مظلوم حق بده و به ستمگر سخت بگیر. اصل چهاردهم قانون اساسى جمهورى اسلامى نیز بر این موضوع تأکید مى کند که آنان حق دادخواهى، داورى و حمایت قضایى دارند.
در زمان امام على(علیه السلام)، والى حضرت در مصر درباره مرد مسلمانى که با زنى مسیحى زنا کرده بود سؤال کردند. حضرت دستور اجراى حد مرد مسلمان و واگذارى زن مسیحى به مسیحیان را دادند تا آنان خود حکم خویش را جارى کنند.45 حضرت پیوسته مى فرمودند: مسیحى، یهودى و مجوسى اگر از همدیگر بکشند قصاص مى شوند و در صورتى که عمداً کشته باشند، هر کدام در برابر دیگرى کشته مى شوند.46
و ـ حقوق مالى و اقتصادى: اسلام به جز جزیه و آنچه در برابر حمایتى که اسلام از اهل ذمّه در برابر دشمن مى کند، مالیات دیگرى بر آنان واجب نکرده است. در گرفتن جزیه نیز به تفاوت ها توجه کرده است; فقیران، بچه ها، زنان، بردگان، پیرمردان، و کهن سالان را مدنظر قرار داده و در برابر تجاوز به اموال اهل ذمّه، قانون ضمان را به رسمیت شناخته است.47 آنان حق کار در سرزمین هاى اسلامى را دارند، ولى نمى توان آن ها را به کار معیّنى اجبار کرد. دولت اسلامى موظف به رسیدگى به فقیران اهل ذمّه نیز هست; چنان چه حضرت امیر(علیه السلام) در مورد پیرمرد مسیحى چنین دستورى دادند.48
ز ـ حقوق شخصى و مدنى: اهل ذمّه از کلیه حقوق مدنى برخوردارند. این حقوق شامل تکریم همه انسان ها، ممنوعیت به کارگیرى دروغ، نیرنگ، غش و تدلیس، ممنوعیت ورود به خانه آن ها بدون اجازه، ضرورت پاى بندى به تعهدات، حق ازدواج و طلاق، جواز وقف اموال براى ساختن معبد، حق توکیل شدن و مانند آن مى باشد.49 ائمه(علیهم السلام)در حسن معاشرت با غیرمسلمانان، به رفتار على(علیه السلام)استشهاد مى کردند. نمونه این نوع رفتار، همراهى حضرت على(علیه السلام) با مرد شامى است.50
از نظر فقه شیعه، ازدواج اقلیت ها با زنان مسلمان جایز نیست. این ممنوعیت ناشى از شرط برابر بودن زن و مرد در تحقق ازدواج حقیقى است. این برابرى را نیز در معیارهاى مادى خلاصه نمى کند، بلکه موضوع اعتقادات قلبى را هم مدنظر قرار مى دهد. از نظر حقوقى و فقهى، طلاق آن ها طبق عرف خودشان معتبر است و موارد اختلافى در زمینه مزبور در محاکم آن ها قابل حل و فصل مى باشد، هر چند در این موارد مى توان از دادگاه هاى اسلامى نیز براى فیصله دادن به مخاصمات استفاده کرد.51
ح ـ استقلال قضایى: قرآن با صراحت تمام، این موضوع را به رسمیت شناخته است.52 البته معناى چنین سخنى آن نیست که طرفین اختلاف به حال خود رها شوند، بلکه منظور آن است که طرفین به محاکم خود رجوع کنند. قرآن فلسفه چنین حکمى را در آیه 43 سوره مائده بیان مى کند: «و آن گاه که در بین اقلیت ها به قضاوت مى پردازید، رعایت عدالت و انصاف الزامى است.»
ط ـ تساوى در برابر قانون: على(علیه السلام)53 در ماجرایى قضایى، همراه شخصى یهودى نزد شریح حاضر شدند. حضرت فرمودند: این زره مال من است; نه آن را فروخته ام و نه به کسى بخشیده ام، اما یهودى ادعاى مالکیت مى کند. شریح از حضرت بینّه خواست. حضرت فرمودند: قنبر و حسین هر دو شهادت مى دهند. شریح گفت: شهادت بنده و فرزند قبول نیست. هر چند حضرت جواب شریح را دادند امّا در نهایت قاضى دولت اسلامى، حاکم اسلامى را محکوم کرد و مالکیت یهودى را نسبت به زره به رسمیت شناخت و چون یهودى این وضعیت را مشاهده کرد، مسلمان شد و گفت: این شخص امیرالمؤمنین است که به نزد قاضى آمد و قاضى نیز بر علیه او قضاوت کرد. آن مرد یهودى بیش از این نتوانست پرده پوشى کند و لذا لب به اقرار گشود و گفت: این زره شماست; در جنگ صفین، از شتر خاکسترى شما افتاد و من آن را برداشتم.
ى ـ آزادى فعالیت هاى اقتصادى و بازرگانى: موضوع فعالیت هاى اقتصادى جزو برنامه هاى اساسى اسلام بوده و روایات اسلامى مملو از تشویق به کار و فعالیت اقتصادى است. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)هرگاه با جوانى روبه رو مى شدند، ابتدا از کار و حرفه وى مى پرسیدند; اگر شخص بیکارى بود، از او روى برمى گردانیدند و اگر هنرى داشت وى را تشویق مى کردند و مى فرمودند: ارزش انسان به کار و حرفه اوست.54در روایات متعددى، این حقیقت مشهود است.
چنین وضعیتى اختصاص به مسلمانان ندارد و ناظر به اقلیت ها نیز مى باشد. از این رو، موارد ذیل براى اقلیت ها به رسمیت شناخته شده است:
1. حق مالکیت: اموال اهل ذمّه همانند جان آنان محفوظ بوده و از این رو، مالکیت آن ها به رسمیت شناخته شده است. هرگونه تعرضى در اموال اقلیت ها بدون اجازه آنان جایز نمى باشد.55
2. آزادى تجارت: از دیدگاه اسلامى، چنین وضعیتى براى اقلیت ها تضمین شده است. پیروان مذاهب غیراسلامى مى توانند طبق مقررات آیین خود، به داد و ستد و فعالیت هاى بازرگانى و اقتصادى بپردازند. البته در برخى از عهدنامه هاى پیامبر(صلى الله علیه وآله) موضوع رباخوارى در روابط تجارى ممنوع اعلام شده و این جزئى از برنامه جدّى اسلام در راه مبارزه با رباخوارى است که خود بحث جداگانه اى دارد.56
3. آزادى کشاورزى: اقلیت ها نه تنها از آزادى کشاورزى برخوردارند، بلکه کشاورزان ذمّى بر کشاورزان مسلمان برترى دارند; زیرا گروه اخیر موظف به پرداخت مالیات هایى تحت عنوان «زکات» هستند، در حالى که اهل ذمّه چنین وظیفه اى ندارند و جزیه نیز در ازاى ارائه خدمات امنیتى و دفاعى دولت اسلامى از ایشان مى باشد. در مورد اراضى خراجیه، آنچه اقلیت ها پرداخت مى کنند، به منزله مال الاجاره زمین هایى است که دولت اسلامى در اختیار آنان قرار مى دهد.57
4. روابط آزاد اقتصادى: تضمین آزادى تجارت همراه با روابط آزاد اقتصادى است و از این رو، مسلمانان مجازند که با این گروه ها روابط اقتصادى داشته و تنها در مواردى که اسلام ممنوع کرده، مجاز نمى باشند. این ممنوعیت اختصاص به روابط مسلمانان با اقلیت ها ندارد، بلکه یک حکم کلى اسلام است. روش عملى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نمونه بارز این روابط مى باشد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) با یهودیان مدینه داد و ستد مى کردند و از آنان وام مى گرفتند.58 حضرت على(علیه السلام) با اهل ذمه رفتارى مشابه داشتند تا آن جا که در کار کشاورزى اجیر آن ها مى شدند و در سایر روابط اقتصادى نیز فرقى بین ذمیان و مسلمانان قایل نمى شدند.59
5. آزادى مشاغل: اقلیت ها در مورد انتخاب شغل نیز آزادند، به شرط آن که ایجاد مفسده نکنند و موجب اختلال در نظم اجتماعى جامعه بزرگ اسلامى نشوند. البته این حق براى دولت اسلامى وجود دارد که بر اساس قرارداد، آن جا که مصلحت اقتضا مى کند، محدودیت هایى اعمال کند. به عنوان مثال، مى تواند از پرداختن به شغل مخصوص و یا ایجاد رابطه قراردادى با تبعه کشورى خاص منع نماید، ولى اگر چنانچه مطابق قرارداد، چنین وضعیتى پیش بینى نشده باشد، این روابط آزاد است.
و ـ آزادى برگزارى مراسم و شعایر مذهبى: اصل مذکور از جمله آزادى هایى است که طبق قرارداد، به اقلیت هاى مذهبى اعطا مى شود. آنان با استفاده از این حق، مى توانند در مراسم و آداب مذهبى مخصوص خود از آزادى و امنیت کامل برخوردار گردند و بر اساس کسب چنین امتیازى که مسلمانان به آن ها مى دهند، اقلیت هاى مزبور مجازند به طور انفرادى و یا دست جمعى در معابد و اماکن خود مراسم خود را به پا دارند و کسى حق تعرض به آنان را نخواهد داشت. بدیهى است در برخى از شعایر دینى، ممکن است محدودیت هایى طبق موارد قرارداد مشترک پیش بینى شود. مراجعه به سیره عملى پیشوایان مذهبى، به خصوص دوران پنج ساله حکومت امیر(علیه السلام) به خوبى نمایانگر این وضعیت است.60
معابد و اماکن مقدسه آن ها داراى امنیت مى باشد، هر چند در خصوص معابد نوبنیاد بین فقها محل بحث است. اصولاً تأسیس تشکیلات مذهبى جدید منوط به توافقى است که در متن قرارداد منظور شده باشد.
ز ـ آزادى انتخاب مسکن: این گروه ها آن گاه که تابعیت دولت اسلامى را پذیرفتند، مانند مسلمانان در هر نقطه از دارالاسلام که بخواهند، مى توانند سکنا گزینند. آثار آزادى مسکن عبارت است از:
1. داشتن اقامتگاه دایمى الزامى ضرورتى ندارد، بلکه تابع اراده آن هاست;
2. اقامتگاه آنان مى تواند متعدد باشد;
3. حق خروج از سرزمین هاى اسلامى را دارا هستند;
4. ورود به دارالاسلام تابع قرارداد است;
5. این اصل داراى محدودیت هایى است; مثلاً نباید خانه هاى بلندى بسازند که بر خانه هاى مسلمانان اشراف داشته باشد، هر چند استفاده از آن ها امکان دارد.61
نتیجه سخن
نگاهى به احکام الهى ناظر به اقلیت ها و عملکرد پنج ساله دوران حکومت حضرت امیر(علیه السلام) بیانگر آن است که اقلیت ها در شرایط بسیار مطلوبى در حکومت اسلامى زندگى مى کردند و با تفاهم حاکم بر آنان در پرتو احکام نورانى دینى، زندگى مسالمت آمیز و هم زیستى سالمى داشتند. اگرچه تنها به مواردى از حقوق اقلیت ها در نظام علوى پرداخته شد، اما همین مقدار در مقایسه با شرایط کنونى و اسناد و مدارک بین المللى، که در زمینه حقوق اقلیت ها به تصویب مجامع بین المللى رسیده، نقاط برجسته اى را نمایش مى دهد، به ویژه اگر توجه شود که این وضعیت ناظر به قریب چهارده قرن پیش است; زمانى که با طلوع ستاره الهى در شرق، غرب دوران قرون وسطاى خود را مى گذرانید. امید است با ترسیم بهتر این حقوق در کنار وظایف و تکالیف اقلیت ها، الگوى خوبى از حکومت علوى به عنوان بهترین الگو گرفته شود. اجراى پسندیده این حقوق در نظام اسلامى مى تواند چهره واقعى حکومت علوى را پس از گذشت سالیانى دراز بهتر نمایان سازد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ شذى خفاجى «حقوق اقلیت ها در حکومت اسلامى»،ترجمه مهدى حسینیان،حکومت اسلامى، سال چهارم، ش. سوم، پاییز 78، ص 106
2ـ انبیا: 107
3ـ نحل: 125
4ـ آل عمران: 19 و 85
5ـ شذى خفاجى، پیشین، ص 107
6ـ محمدتقى جعفرى، اصول حکمت سیاسى اسلام، چاپ دوم، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1373، ص 327
7ـ نهج البلاغه، با ترجمه و شرح محمدجعفر امامى و محمدرضا آشتیانى، چاپ دهم، ج سوم، نامه حضرت على(علیه السلام) به مالک اشتر، ص 141
8ـ «ولاتکوننّ علیهم سَبعاً ضاریاً تَغْنم اکلهُم.»
9 و 10ـ محمدتقى جعفرى، پیشین، ص 330
11ـ «انصف اللّهَ و انصفِ الناسَ من نفسکَ و مِن خاصةِ اهلکَ.»
12ـ «مَن ظلمَ عبادَاللّهِ کانَ اللّهُ خصمُه دونَ عبادِه.»
13ـ پاتریک ترنبرى، حقوق بین الملل و حقوق اقلیت ها، ترجمه على اکبر آقایى و آزیتا شمشادى، تهران،پژوهشکده مطالعات راهبردى،1379،ص47
14ـ «و کان للّهِ حربا حتى ینزعَ اویتوبَ»
15 و 16ـ همان / اَطْلِق عن النّاسِ عُقْدَةَ کُلِ حِقْد.»
17ـ «فانّهم صنفانِ: اما اخٌ لکَ فى الدّین او نظیرٌ لکَ فِى الخلقِ.» (همان)
18ـ واشعر قلبکُ الرحمةَ للرعیةِ» (همان)
19ـ «ولاتنقض سنةً صالحةً عمل بها صدور هذه الامّةِ... و صلحت علیها الرّعیة.» (همان)
20ـ آل عمران: 64
21ـ22ـ مائده: 48 ـ42/ 2
23ـ شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه ج 11، ص 49، باب 19، ج 1
24ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، منشورات المکتبة الاسلامیة، 1388 ق. الجزء الثانى، ص 491، باب حق الصاحب فى السفر»
25ـ26ـ نهج البلاغه، پیشین، ج 1، ص 118/ ج سوم، ص 138
27ـ بخارى، صحیح، ج 1، ص 228، فى الجنائز، باب «من قام لجنازة یهودى»
28ـ انفال: 61
29ـ عباسعلى عمیدزنجانى، حقوق اقلیت ها، چاپ پنجم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370، ص 224
30ـ احزاب:45/انبیا:107/آل عمران:96/یونس:99
31ـ ابن هشام، ج 2، ص 217، به نقل از مجله حکومت اسلامى، پیشین، ص 111
32ـ ابن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، 1405، ج 1، ص 266
33ـ نحل: 125 / آل عمران: 64 / بقره: 135
34ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 531
35ـ شذى خفاجى، پیشین، ص 112
36ـ الماوردى، الاحکام السلطانیه، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406 ق; ج 2، الطبعة الثانیة، ص 145; در این باره، شروط شش گانه لازم و سه گانه جایز را برمى شمارد.
37ـ طوسى، الاستبصار، تهران، دارالکتب، ج 4، 1390، ص 189
38ـ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 223 ـ 224
39ـ غایة المراد، قم، مرکز الابحاث، 1414 ق; ج 1، ص 499
40ـ المبسوط، ج 6، ص 182
41ـ امام خمینى(رحمه الله)،تحریر الوسیله، ج 2، ص 504
42ـ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج 4، ص 29
43ـ نهج البلاغه، نامه حضرت على(علیه السلام) به مالک اشتر، بندِ چهارم
44ـ امام خمینى(رحمه الله)، پیشین، ج 2، ص 501
45ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 28، ص 152
46ـ محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 7، ص 309
47ـ شذى خفاجى، پیشین، ص 118
48ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 11، ص 49
49ـ امام خمینى(رحمه الله)، پیشین، ج 2، ص 56، 91، 71، 364 و 507
50ـ محمدبن یعقوب کلینى،الجزء الثانى، ص 491
51ـ عباسعلى عمیدزنجانى، پیشین، ص 219
52ـ مائده: 42
53ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 41، ص 56، باب 105، ج 6
54ـ شیخ حرّ عاملى، پیشین، باب 5 و 18 و 2 از جمله 12، 1، 2 و 3
55ـ 56ـ 57ـ 58ـ 59ـ 60ـ عباسعلى عمید زنجانى،پیشین،ص193/ص194/ص198/ص164
61ـ همان، ص 170 / الماوردى، پیشین، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1985، ص 319

تبلیغات