آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح یزدى، در این‏شماره نیز شرح بخش دیگرى از وصایاى امام جعفر صادق‏علیه السلام‏به عبدالله بن جندب را پى مى‏گیریم:
«یاابن جندب انما شیعتنا یعرفون بخصال شتى; بالسخاءو البذل للاخوان و بان یصلوا الخمسین لیلا و نهارا. شیعتنالایهرون هریرالکلب و لا یطمعون طمع الغراب و لا یجاورون لناعدوا ولا یسالون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا. شیعتنا لا یاکلون‏الجرى و لا یمسحون على الخفین و یحافظون على الزوال ولایشربون مسکرا.»
دوست داشتن اهل بیت‏علیهم السلام، اولین قدم
شیعیان واقعى داراى ویژگى‏هاى خاصى هستند و به‏وسیله همان صفات و نشانه‏ها نیز شناخته مى‏شوند.صرف داشتن محبت اهل‏بیت‏علیهم السلام براى‏شیعه بودن کافى‏نیست; زیرا بسیارند کسانى که ادعاى محبت اهل‏بیت‏علیهم السلام دارند، اما شیعه واقعى نیستند. براى شیعه‏واقعى بودن باید دقیقا با پیروى از ائمه اطهارعلیهم السلام، آنان‏را در گفتار، رفتار، عبادت و... الگو و سرمشق خود قراردهیم و متمسک به سیره عملى آنان باشیم. کلمه «شیعه‏» در قرآن‏هم آمده است. قرآن کریم پس از بیان داستان حضرت نوح‏علیه السلام‏مى‏فرماید:«و ان من شیعته لابراهیم‏»(صافات:83). حضرت ابراهیم‏علیه السلام،یکى از شیعیان حضرت نوح‏علیه السلام بود; یعنى درست همان راهى رامى‏پیمود که حضرت نوح‏علیه السلام پیموده بود.
بنابراین، محبت اهل بیت‏علیهم السلام غیر از شیعه واقعى بودن است‏و باید این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک کرد. براى روشن‏تر شدن‏موضوع، روایتى را در این زمینه نقل مى‏کنیم. پس از این‏که مساله‏ولایتعهدى امام رضاعلیه السلام مطرح گردید و آن حضرت به مروتشریف‏فرما شدند، مردم دسته دسته براى عرض تبریک خدمت‏ایشان شرفیاب مى‏شدند; زیرا در نظر مردم این پیش‏آمد پیروزى‏بزرگى براى اهل بیت‏علیهم السلام به حساب مى‏آمد. مدتى پس از استقرارامام‏علیه السلام در مرو، دسته‏اى از شیعیان براى زیارت آن حضرت به‏محضر ایشان شرفیاب شدند. دربان منزل از آنان سؤال کرد: شماکیستید و چه مى‏خواهید؟ گفتند: ما جمعى از شیعیان امام هستیم‏و تقاضاى شرفیابى حضور امام را داریم. دربان گفت: منتظر باشیدتا من اجازه بگیرم. دربان خدمت‏حضرت آمد و عرض کرد:جمعى آمده‏اند و مى‏گویند ما از شیعیان شما هستیم و مى‏خواهیم‏شما را زیارت کنیم. حضرت اجازه نفرمودند. دربان، پاسخ‏حضرت را به آنان گفت. آنان رفتند و روز دوم آمدند و همان‏درخواست را مطرح کردند. باز هم حضرت اجازه ملاقات به آنان‏ندادند. براى روز سوم آمدند و مجددا همان تقاضا را تکرار کردند.این بار نیز حضرت اجازه نفرمودند. آنان بسیار متاثر شدند،فهمیدند تعمدى در کار است که حضرت اجازه نمى‏فرمایند.بعضى از آنان با گریه و زارى از دربان خواستند تا از حضرت سؤال‏کند گناهشان چیست که اجازه ملاقات نمى‏دهند. دربان، مطلب راخدمت امام عرض کرد. حضرت فرمودند: چه گناهى بالاتر ازاین‏که آنان دروغ مى‏گویند، آنان مى‏گویند ما شیعه هستیم در حالى‏که صفات شیعه در آنان نیست; شیعیان واقعى امثال سلمان وابوذر هستند. دربان برگشت و فرمایش حضرت را به آنان گفت.آنان گفتند: ما واقعا شیعه هستیم و امام را دوست داریم، ما دروغ‏نمى‏گوییم. حضرت به دربان فرمودند: به آنان بگویید شما ازدوستان ما هستید، اما از شیعیان ما نیستید. آنان گفتند: آرى، مااهل بیت‏علیهم السلام را دوست داریم و از دوستان امام‏علیه السلام هستیم.
حضرت فرمودند: حالا راست گفتند،مى‏توانند وارد شوند.
شاید اگر ما جاى آنان بودیم و سه‏مرتبه در خانه امام مى‏رفتیم و اجازه‏حضور نمى‏یافتیم، خسته مى‏شدیم وبرمى‏گشتیم، ولى آنان چون عاشق بودند،ایستادند و استقامت کردند تا سر مطلب رادریابند. حضرت به این وسیله آنان راتربیت کردند و به آنان فهماندند که صرف‏داشتن محبت اهل بیت‏علیهم السلام کافى نیست،بلکه محبت اهل بیت‏علیهم السلام قدم اولى است‏که نباید به آن اکتفا کرد; مراتبى که شیعیان‏در سایه انتساب به اهل بیت‏علیهم السلام بایدکسب کنند، بسیار بیش از این‏هاست. اگرخداى متعال لطف کرده و محبت اهل‏بیت‏علیهم السلام را در دل ما قرار داده است، بایدبه خوبى از آن استفاده کنیم و در همان پله‏اول توقف نکنیم.
نشانه‏هاى شیعیان
امام صادق‏علیه السلام در این روایت‏شریف،اولین صفت‏شیعیان را جود و بخشش وعدم امساک نسبت‏به سایر شیعیان ذکرمى‏کنند. انسان همان‏گونه که به اهل وعیالش توجه مى‏کند، باید نسبت‏به‏برادران ایمانى‏اش هم احساس مسؤولیت‏داشته باشد. در حقوق اخوان، که در اصول‏کافى هم بابى به این نام وجود دارد، آمده‏است: اگر کسى غلامى دارد که امور منزلش‏را انجام مى‏دهد و برادر ایمانى‏اش ازداشتن غلام محروم است، او به عنوان‏حق‏اخوت موظف‏است غلام خودش رابفرستد تا کارهاى برادر ایمانى خود را هم‏انجام دهد. در جایى که حتى فرستادن غلام- که آن زمان داشتن غلام بسیار مرسوم بود- به خانه برادر دینى براى انجام کارهاى اواز وظایف مؤمنانى که از این نعمت‏برخوردارند، ذکر شده است، مسلمابرطرف کردن نیاز برادر ایمانى و یا رفتن به‏ملاقات او هنگام بیمارى و یا مراجعت ازسفر و ... از ابتدایى‏ترین وظایف شیعیان‏به شمار مى‏آید. البته، رعایت این‏گونه‏دستورات اخلاقى اهل بیت‏علیهم السلام بسیارمشکل است. مثلا فرض کنید شما در خانه‏خود کتاب‏هایى دارید که نیاز چندانى به‏آن‏ها ندارید و از آن طرف، دوست‏شماگرفتار یک مشکل بزرگى شده است که‏احتیاج مبرم به مقدارى پول دارد، این‏که‏شما بروید و آن کتاب‏ها را بفروشید تا نیازدوست‏خود را برطرف سازید، کار آسانى‏نیست.
اما در رابطه با بندگى خدا هم بایدنشانه‏هایى در شیعیان وجود داشته باشد.ما به این دلیل نسبت‏به اهل بیت‏علیهم السلام‏محبت داریم که آنان بندگان خاص و ممتازخدا هستند; یعنى چون خدا آنان را دوست‏دارد، ما هم آنان را دوست داریم. بنابراین،کسى که خود را شیعه آنان مى‏داند، بایدنشانه‏اى از این ارتباط بیش‏تر با خدا در اوبه چشم بخورد. یکى از نشانه‏هاى شیعیان‏این است که پنجاه و یک رکعت نمازشبانه‏روزى وى ترک نشود: (17 رکعت‏نماز واجب و دو برابر آن نماز نافله). «وبان یصلوا الخمسین لیلا و نهارا»; پنجاه‏رکعت نماز شبانه‏روز را بخواند. خمسین ازباب تغلیب است; یعنى نماز پنجاه و یک‏رکعتى را مى‏گویند نماز پنجاه رکعتى.
در عرب مرسوم است که بعضى ازصفات ناپسند را به حیوانات نسبت‏مى‏دهند. البته، در فرهنگ ما هم کم و بیش‏این مساله وجود دارد; یعنى وقتى‏مى‏خواهند زشتى یک عملى را مجسم‏سازند، آن صفت را به یک حیوانى نسبت‏مى‏دهند. معروف است که سگ در میان‏حیوانات، حمله‏کننده و پارس‏کننده است;یعنى وقتى فرد ناشناسى را مى‏بیند به اوحمله مى‏کند. این حالت‏سگ، نشانگرروحیه پرخاشگرى است. البته، سگ‏هاى‏پاسبان براى همین منظور تربیت مى‏شوندکه در مقابل افراد بیگانه چنین حالتى داشته‏باشند، اما به هر حال، از وجود این خوى‏که در حیوان هست‏به صورت صحیح‏استفاده شده است. همچنین معروف است‏که طمع زیاد یکى از صفات کلاغ است.این حیوان حتى اگر گرسنه هم نباشد، موادغذایى را ذخیره مى‏کند تا در آینده از آن‏هااستفاده کند. مثلا گردو را زیاد دفن مى‏کند;مشهور است که مى‏گویند بسیارى ازدرختان گردو از گردوهایى به عمل آمده که‏کلاغ‏ها آن‏ها را دفن کرده‏اند. حضرت‏مى‏فرمایند: «شیعتنا لایهرون الکلب ولایطمعون طمع الغراب‏»; شیعیان ما مانندسگ پرخاشگر و مانند کلاغ طمع‏کارنیستند; یعنى نه درصدد آزار و اذیت‏دیگران برمى‏آیند و نه بیش از نیازشان به‏جمع‏آورى مال و ثروت مى‏پردازند. به کاربردن چنین تعبیرهایى براى این است که‏زشتى بعضى رفتارها نشان داده شود تاکسانى که زمینه این‏گونه صفات در آن‏هاوجود دارد، خودشان را تزکیه کنند ونگذارند این صفات در آن‏ها رشد کرده و به‏صورت ملکات ثابتى درآید. شان شیعیان‏اهل بیت‏علیهم السلام با روحیه پرخاشگرى وطمع‏کارى سازگار نیست; آنان باید عزت‏نفس داشته باشند و نسبت‏به مال و کاردیگران طمع نورزند.
استغنا و عزت نفس شیعیان
یکى از صفات پسندیده انسانى که اسلام‏هم تاکید فراوانى بر آن نموده، حالت‏استغنا و عزت نفس است. انسان باید تامى‏تواند از دیگران حتى از نزدیکان و یاپدر و مادرش هم چیزى نخواهد. البته‏ممکن است در زندگى مواردى پیش آید که‏انسان حتى براى انجام برخى وظایف‏واجب خود هم به کمک دیگران نیاز پیداکند. گاهى شبى، نیمه‏شبى یک گرفتارى ومشکلى براى انسان پیش مى‏آید که ناچارمى‏شود مثلا براى رساندن همسر و یافرزند بیمار خود به بیمارستان، وسیله‏نقلیه همسایه‏اش را قرض بگیرد. دنیاى‏امروز، دنیایى نیست که انسان بتواند به‏تنهایى و بدون این‏که هیچ‏گونه نیازى به‏دیگران داشته باشد، زندگى کند; خواه‏ناخواه مواردى پیش مى‏آید که انسان‏چاره‏اى جز کمک گرفتن از دیگران ندارد.اما این‏که از چه کسانى باید تقاضاى کمک‏کنیم، نکته مهمى است که حضرت به آن‏اشاره فرموده‏اند: «لایجاورون لنا عدوا ولایسالون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا»; شیعیان‏ما با دشمن ما همسایه نمى‏شوند و حتى‏اگر از گرسنگى هم بمیرند، از کسى که با ماعناد و دشمنى دارد چیزى نمى‏خواهند. دردستورات اخلاقى اهل بیت‏علیهم السلام سفارش‏شده است که هرچه مى‏توانید از مؤمنان وشیعیان اهل بیت‏علیهم السلام کمک بگیرید وزیربار منت فساق و کسانى که با این‏خاندان سر و کارى ندارند، بالاخص‏دشمنان اهل بیت‏علیهم السلام نروید. البته،برقرارى رابطه و انجام معامله و یا حتى‏درخواست کمک از افرادى که بنا به دلایلى‏هنوز اهل بیت‏علیهم السلام را نشناخته‏اند; یعنى‏جاهل و گمراه‏اند اما عناد ندارند، چندان‏مشکل نیست. چه بسا انسان بتواند در اثرارتباطى که با آنان پیدا مى‏کند، کم کم آنان‏را هدایت نماید. اما بعضى از افراد ذاتا اهل‏عناداند. این‏گونه افراد در زمان ائمه‏علیهم السلام‏تعدادشان زیاد بود. اگرچه امروزه‏انگیزه‏هاى عناد کم‏تر شده‏است، ولى به هرحال هنوز هم هستند کسانى که دشمن اهل‏بیت‏علیهم السلام مى‏باشند. اصولا غیرت شیعیان به‏آنان اجازه نمى‏دهد که دست نیاز به سوى‏کسانى‏دراز کنندکه دشمن اهل‏بیت‏علیهم السلام‏هستند.
لزوم عمل به فتاواى اهل بیت‏علیهم السلام درکلیه احکام
شیعیان از همان ابتدا در یک سلسله‏احکام، اختلافات آشکار و روشنى با اهل‏تسنن داشتند. این اختلافات که بسیار هم‏معروف بود، هم در عبادات، هم درماکولات و هم در مناسکى که مسلمانان‏داشتند، به چشم مى‏خورد. از جمله آن‏خوردن مارماهى مورد اختلاف شیعه وغیرشیعه بود. به این معنى که اهل‏بیت‏علیهم السلام صید آن را حرام مى‏دانستند، درحالى که اهل تسنن به فتواى علماى خود،صید و خوردن آن را حلال مى‏دانستند. همچنین در وضو، بعضى از مخالفین شیعه‏مسح پا از روى کفش رابخصوص در مواقع‏اضطرار و سرما جایز مى‏دانستند، درحالى‏که شیعه از همان اوایل با این فتوا، که به‏«مسح على الخفین‏» معروف است،مخالف بود. در مورد مسکرات هم‏اختلافاتى بین شیعه و اهل سنت وجودداشت. البته، مسلمانان غیرشیعه هم شرب‏خمر را حرام مى‏دانستند، ولى در مواردمشتبه، مانند فقاع، و آب‏جو، که مسکر بین‏به شمارنمى‏آمدند، بین شیعه و اهل تسنن‏اختلاف وجود داشت; یعنى بسیارى ازاهل سنت‏بر خلاف شیعه، استفاده از آن‏هارا جایز و حلال مى‏دانستند. در آن زمان،مرسوم بود که خرما و مویز را براى مدتى‏خیس مى‏کردند و سپس آب آن را که یک‏سکر ضعیفى ایجاد مى‏کرد، مى‏نوشیدند.گویا اشاره حضرت در این روایت‏شریف‏به همین مساله است که موارد فوق نیزمسکر و حرام بوده و شیعیان ما همان‏طورکه خمر را تحریم مى‏کنند و از شرب آن‏اجتناب مى‏ورزند، از سایر مسکرات هم‏هرچند درجه اسکار آن‏ها ضعیف باشد،ماند آب جو و مویز، استفاده نمى‏کنند. حضرت مى‏فرمایند: «شیعتنا لا یاکلون‏الجرى و لا یمسحون على الخفین ویحافظون على الزوال و لا یشربون‏مسکرا»; شیعیان ما از خوردن مارماهى‏امتناع مى‏ورزند، مسح على الخفین انجام‏نمى‏دهند، مواظب هستند که نماز ظهر ونافله‏اش را درست انجام دهند و شرب‏خمر نمى‏کنند.
تعداد اندک شیعیان واقعى
پس از این‏که حضرت ویژگى‏هاى شیعیان‏واقعى را برشمردند، ابن جندب از جا ومکان این‏گونه افراد سؤال مى‏کند. حضرت‏در پاسخ، با اشاره به آیه‏اى از قرآن، محل‏زندگى آنان را بالاى کوه‏ها و اطراف شهرهابیان مى‏کنند: «قلت: جعلت فداک فاین‏اطلبهم؟ قال‏علیه السلام: على رؤوس الجبال و اطراف‏المدن و اذا دخلت مدینة فسل عمن لایجاورهم‏و لایجاورونه فذلک مؤمن کما قال الله "وجاءمن اقصى المدینة رجل یسعى" والله لقد کان‏حبیب النجار وحده.» (1)
حضرت در زمانى این سخنان را بیان‏مى‏فرمایند که حکومت نسبت‏به اهل‏بیت‏علیهم السلام و شیعیان، سخت‏گیرى‏هاى‏شدیدى را روا مى‏داشت. خصوصا درزمان بنى‏مروان، شیعیان سخت تحت‏فشار قرار داشتند; گاهى به اتهام تشیع،افراد را زندانى مى‏کردند، شکنجه مى‏دادندو حتى به طرز فجیعى به قتل مى‏رساندند. همین امر موجب شده بود تا شیعیان غالبااز حجاز به سایر مناطق از جمله ایرامهاجرت نمایند. یکى از دلایل وجودمقبره امام زاده‏ها در مناطق کوهستانى وخصوصا در شمال ایران، همین مساله‏است. زیرا آنان براى در امان ماندن از ایادى‏حکومت، به گوشه و کنار شهرها و بالاى‏کوه‏ها پناه مى‏بردند. در یک چنین شرایطى‏است که‏حضرت به ابن جندب مى‏فرمایند:توقع نداشته باش شیعیان ما را فوج فوج‏در شهرها و در میان عموم مردم ببینى; اگرخواستى آن‏ها را بیابى، دقت کن چه کسانى‏هستند که با مردم عادى رفاقت و معاشرت‏ندارند، نه آنان با مردم انس مى‏گیرند و نه‏مردم با آنان، از این طریق مى‏توانى شیعیان‏ما را پیدا کنى. سپس حضرت مى‏فرمایند:مثل شیعیان ما در بین مردم، مثل حبیب‏نجار در انطاکیه است.
خداى‏متعال درسوره‏«یس‏»، پیامبرصلى الله علیه وآله‏را مورد خطاب قرار داده و از وى‏مى‏خواهد براى مردمى که هنوز ایمان‏نیاورده‏اند، از شهرى - که در روایات به‏انطاکیه معروف است - مثل بزند که‏مردمانش على‏رغم دعوت پیامبران سه‏گانه(که از طرف خداوند و براى هدایت آنان،به آن جا رفته بودند) همچنان از آوردن‏ایمان و پذیرش حق، سر باز مى‏زدند: «اذارسلنا الیهم اثنین فکذبوهما فعززنا بثالث فقالواانا الیکم مرسلون‏» (یس: 14); نخست دو تن‏از رسولان را فرستادیم، چون تکذیب‏کردند، باز رسول سومى براى مدد ونصرت مامور کردیم تا همه گفتند ما (ازجانب خدا) به رسالت (براى هدایت) شماآمده‏ایم. مردم آن شهر نه تنها به پیامبران‏الهى ایمان نیاوردند، بلکه آنان را به قتل نیزتهدید کردند. در چنین شرایطى بود که‏حبیب نجار براى حمایت پیامبران الهى، ازدورترین نقاط شهر، نزد آنان آمد: «و جاء من‏اقصى‏المدینة رجل یسعى قال یا قوم اتبعواالمرسلین‏» (یس: 20); و (در این گفت‏وگوهابودند) مردى (حبیب نام) شتابان ازدورترین نقاط شهر فرا رسید و گفت اى‏مردم (از من بشنوید و) رسولان خدا راپیروى کنید. حبیب نجار در گوشه‏اى ازشهر، تنها و دور از اجتماع زندگى‏مى‏کرد; زیرا با آن مردم سنخیتى نداشت.پس از این‏که وى آن قوم را به پیروى ازرسولان خدا دعوت کرد، مورد آزار واذیت مردم قرار گرفت و به دست آنان‏کشته شد.
غافل نشدن از فعالیت‏هاى اجتماعى وبرنامه‏هاى عبادى
نکته‏اى که در این‏جا باید مورد توجه قراردهیم این است که ببینیم سخنان حضرت‏ناظر به چه شرایطى است. زیرا فهمیدن‏کلمات‏ائمه معصومین‏علیهم السلام احتیاج به دقت‏و نوعى اجتهاد دارد. درست نیست که‏انسان روایتى را بخواند یا بشنود، بعد به‏اطلاق پندارى آن عمل کند. بعضى از افرادکه شرایط ورود، لحن و قیود روایت را به‏خوبى درک نمى‏کنند، اگر یک روایتى به‏مذاقشان‏خوش بیاید و زمینه‏اش هم درآن‏ها وجود داشته باشد، به آن روایت عمل‏یا استناد مى‏کنند. مثلا آنان با دیدن‏روایاتى که شیعیان را افرادى گوشه‏نشین ویا بریده از اجتماع معرفى مى‏کند، چنین‏مى‏پندارند که همه شیعیان در هر زمانى‏باید از تمام مردم حتى شیعیان دیگر نیزدورى کنند; و یا کسى که شیعه است‏بایدسرش توى لاک خودش باشد، از خانه‏اش‏کم بیرون بیایید، اگر هم بیرون آمد، عبایش‏را روى سرش بکشد تا کم‏تر دیگران راببیند، با کسى حرف نزند و ... . این‏گونه‏افراد با چنین سلیقه‏هایى پیش از انقلاب‏زیاد بودند، اما به برکت انقلاب ورهنمودهاى امام راحل‏رحمه الله و سایر بزرگان،به حمدالله این گرایش‏هاى انحرافى کم‏شده است. البته، هنوز هم گوشه و کنارهستند کسانى که به این‏گونه روایات‏تمسک مى‏کنند. باید بدانیم که هیچ‏وقت‏امر مستحبى و اخلاقى، جاى تکلیف‏واجب را نمى‏گیرد; آن جایى که امر به‏معروف، نهى از منکر، مشارکت در امرسیاسى و ... واجب است، استناد به‏این‏گونه دستورات اخلاقى، که در یک‏شرایط خاصى براى افراد داده شده، به هیچ‏وجه صحیح نیست. مثلا کسانى که‏گرایش‏هاى درویش‏مآبى دارند، از روایاتى‏که درباب عزلت‏گزینى و گوشه‏نشینى واردشده، چنین برداشت مى‏کنند که باید دور ازاجتماع زندگى کنند و با هیچ کس معاشرت‏نداشته باشند. اگر چنین باشد، پس این‏همه تکالیف اجتماعى که ما در اسلام‏داریم براى کیست و چه وقت‏باید به آن‏هاعمل شود؟
از سوى دیگر، کسان دیگرى فقطدستورات اجتماعى اسلام را مى‏بینند واحکام عبادى را به کلى فراموش مى‏کنند.آن‏ها گمان مى‏کنند که اگر وارد فعالیت‏هاى‏اجتماعى شدند، دیگر نیازى به انجام‏عبادات مستحبى ندارند. عبادت‏مخصوص افرادى است که یک گوشه‏اى‏نشسته‏اند، براى پیرزن‏ها و پیرمردهایى‏است که دستشان به جایى نمى‏رسد و ازاین‏رو، وقتشان را با خواندن قرآن و دعا وگفتن ذکر پر مى‏کنند! این یک اشتباه بزرگ‏است که کسى به بهانه انجام تکالیف‏اجتماعى، از مسایل عبادى غافل شود.هیچ کس بى‏نیاز از برنامه‏هاى عبادى وخودسازى نیست. البته، شرایط زندگى ونیازهاى افراد با یکدیگر متفاوت است وبالطبع نوع عباداتشان هم فرق مى‏کند،ولى به هر حال، فعالیت‏هاى اجتماعى،جاى این‏ها را نمى‏گیرد. اگر انسان این‏عبادت‏ها را ترک کند، کم کم ماهیت آن‏فعالیت‏هاى اجتماعى هم عوض مى‏شود;یعنى به جاى این‏که به قصد انجام وظیفه وواجب باشد، گرایش‏هاى مادى و دنیوى‏جاى آن را مى‏گیرد. اگر چنین حالتى پیش‏آمد، رعایت احکام شرع به فراموشى‏سپرده مى‏شود و خداى ناکرده انسان به‏گناه آلوده مى‏گردد. کسانى که‏مسؤولیت‏هاى مهم اجتماعى دارند، نبایدفکر کنند که از وظایف عبادى مانندنمازهاى نافله، دعاهاى مستحبى، قرائت‏قرآن و ... معاف هستند و با خود بگویندما آن‏قدر به جامعه خدمت مى‏کنیم که‏ثواب هر کدامش از چند ختم قرآن بیش‏تراست! البته خدمتى که وظیفه و واجب‏باشد، ثوابش از ختم قرآن بیش‏تر است، اماانسان براى انجام دادن آن خدمت، ازبرنامه‏هاى عبادى مستغنى نیست. اگرانسان با عبادت سر و کار داشته باشد، آن‏روح معنوى در او باقى مى‏ماند تا بتواند به‏جامعه خدمت کند وگرنه انگیزه‏هاى الهى‏در انسان ضعیف مى‏شود و به جاى این‏که‏انجام وظیفه کند، خودش هم آفت‏زده‏مى‏گردد و فاسد مى‏شود.
ضرورت حفظ هویت‏شیعى
این که در روایات تاکید شده تعداد شیعیان ما بسیار اندک مى‏باشد و ایشان کم‏تر در میان اجتماع و سایر مردم زندگى مى‏کنند، نسبت‏به اشخاص فرق‏مى‏کند.مثلا على بن یقطین، که یکى از بزرگان شیعه و از اصحاب خاص امام موسى کاظم علیه السلام بود،به دستور حضرت، عهده‏دار وزارت هارون‏الرشید گردید; زیرا علاوه بر این‏که ایمان‏خودش را حفظ مى‏کرد، مى‏توانست‏به‏شیعیان هم خدمت کند. کسانى که از چنین‏قدرتى برخوردارند که معاشرت با دیگران،در عقایدشان، عباداتشان، اخلاقشان و...اثر سوء نمى‏گذارد، باید در اجتماعات‏فاسد حضور داشته باشند تا دیگران راهدایت کنند. هیچ‏گاه وظیفه هدایت‏دیگران از دوش ما برداشته نمى‏شود. ازسوى دیگر، کسانى که مراتب ایمانشان‏ضعیف است، اگر در میان اجتماعى فاسدقرار گرفتند که بیم ذوب شدن در آن‏جمعیت و یا از دست دادن هویتشان‏مى‏رود، باید هرچه زودتر از آن اجتماع‏جدا شوند. هم چنین، افرادى که معرفتشان‏کم است و استدلالشان براى عقایدخودشان ضعیف است، نباید با هر کس ودر هر زمینه‏اى بحث کنند. اگر یک گروه ازمسلمانان در جامعه‏اى که اکثریت آنان‏فاسد و یا کافرند قرار گرفتند، باید هویت‏خودشان را حفظ و رابطه با یکدیگر را زیادکنند. امروزه ما شاهد هستیم که در بسیارى‏از کشورهاى غیر مسلمان، جمعیت‏هایى ازمسلمانان به خصوص شیعیان ارتباطخودشان را با یکدیگر حفظ کرده‏اند،احکام دینى‏شان را رعایت مى‏کنند و به‏غیر از خودشان با دیگران معاشرت ندارند،مگر در امور بازار آن هم در حدى که به‏مسایل دینى و عملى آنان لطمه‏اى واردنیاید. من خودم در کشور کنیا، جوان‏مسلمان شیعه‏اى را دیدم که روزه ماه رجب‏و شعبانش ترک نمى‏شد. گروه اندکى ازشیعیان در یک کشور مسیحى آن هم درقلب افریقا، آن چنان خودشان را حفظکرده‏اند که حتى مستحباتشان را هم ترک‏نمى‏کنند. چرا؟ به دلیل این‏که در آن جامعه‏ذوب نشده‏اند. از سوى دیگر، برخى ازشیعیان ایرانى که در کشورهاى مسلمان‏دیگر زندگى مى‏کنند، آن چنان تحت تاثیرفرهنگ آن جوامع قرار گرفته و در آن ذوب‏شده‏اند که وقتى انسان آنان را مى‏بیند حتى‏در مسلمان بودنشان نیز شک مى‏کند. آنان‏هویت‏خودشان را از دست داده‏اند و فقط‏اسم شیعه را یدک مى‏کشند. از تشیع نیزفقط امام حسین‏علیه السلام را مى‏شناسند و بس!امام صادق‏علیه السلام چنین روزى را مى‏دیدند که‏به شیعیان سفارش مى‏فرمودند هویت‏شیعى‏شان را حفظ کنند. مخصوصا کسانى‏که از نظر عقاید و افکار ضعیف هستندبیش‏تر باید مواظب خودشان باشند تاخداى ناکرده معاشرت و مجاورت بادیگران، موجب از دست رفتن دین ومذهبشان نگردد. ادامه دارد.
پى‏نوشت:
1- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص‏281، روایت 1، باب 24

تبلیغات