آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

تفسیر قرآن کریم هم زاد قرآن و به هدف بیان مراد خداى متعال از آیه هاى نورانى آن است. نخستین بیانگر معارف وحیانى فرو فرستنده قرآن ـ خداى متعال ـ است که فرمود: «ثُمَّ اِنَّ عَلینا بَیانَه» (قیامة: 19) پیامبر اکرم(ص) نیز اولین بشرى است که به تفسیر قرآن آگاهى یافته و مؤمنان را بدان رهنمون شده است: «و اَنزلنا اِلیکَ الکتابَ لِتُبیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّل اِلَیهم...» (نحل: 44) پس از ایشان، جانشینان معصوم او: مفسّران واقعى و آگاه بر همه معارف قرآن اند که در زمان هاى مناسب و با توجه به فهم مخاطبان، اندکى از آن را باز گفته اند.
دانش تفسیر در میان مسلمانان، در آغاز به صورت روایاتى پراکنده درباره شأن نزول یا معانى تکواژه ها و اندکى در باب مفاد آیه ها شکل گرفت و سینه به سینه نقل مى شد تا آن که برخى از مؤلفان، کتاب هاى «غریب القرآن» را ـ که در شرح واژگان مشکل قرآن است ـ پدید آوردند و گروهى دیگر به جمع روایات شأن نزول و غیر آن دست زدند. این روند سه سده به درازا کشید و در ابتداى سده چهارم هجرى، تفسیرهاى کامل ترى از آنچه موجود بود به بازار آمد که نمونه برجسته آن جامع البیان عن تأویل آى القرآن تألیف ابوجعفر محمد بن جریر طبرى است. این تفسیر و همانندهاى آن، همه قرآن را از آغاز تا انجام آیه به آیه مورد بحث و بررسى قرار داده اند.
در یک تقسیم بندى کلى، تفسیر قرآن کریم به دو شکل قابل بررسى است:
الف ـ تفسیر ترتیبى
در این نوع از تفسیر، که سابقه بیش از ده قرن دارد، مفسّر از ابتداى قرآن به بحث و بررسى مفاد آیه ها مى پردازد و آیه به آیه کار خود را ادامه مى دهد تا تمامى آیه هاى قرآن را تفسیر کند و به طور معمول، کم تر اتفاق مى افتد که در ضمن تفسیر یک آیه، از آیه هاى دیگرى نیز سخن به میان آید و از آن استفاده شود، جز اندکى از آیه هایى که درباره فروع فقهى است و به ناچار، لازم است آیه هاى عام و خاص، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین و... در کنار هم قرار گیرند تا حکم واقعى مورد نظر قرآن کریم استخراج گردد.
ویژگى هاى تفسیر ترتیبى:
1) امتیازات: گرچه برخى از قرآن پژوهان معتقدند که برخى از آیه هاى قرآن از جایگاه اولیه خود جدا شده و از سیاق اصلى خود برخوردار نیست، اما این سخن در لزوم توجه به جایگاه آیه ها به هنگام تفسیر خللى ایجاد نمى کند; زیرا آنچه گفته شده درباره همه آیه هاى قرآن نیست و تنها اندکى از چندین هزار آیه قرآن را دچار چنین مشکلى مى کند، آن هم نه به طور یقینى، بلکه به گمانى که از برخى قراین حاصل آمده است. بنابراین، در تفسیر ترتیبى، به جایگاه آیه توجهى جدّى مى شود که مفسران از این نکته به «رعایت سیاق» تعبیر کرده اند. چه بسا آیه اى با توجه به آیه هاى قبل یا بعد از آن مفادى داشته باشد، ولى هنگامى که از آن فضا جدا مى شود چنین پیام و مفادى از آن مستفاد نگردد. این یکى از برترین مزایاى تفسیر ترتیبى است که عموم مفسران به آن توجه کرده اند. شهید صدر(ره) نیز به این مطلب به طور کامل آگاه بوده و در بحث هاى اصولى خود نیز بدان پرداخته است.1
2) کاستىها: درتفسیر ترتیبى ـ که به طور غالب، وجود داشته است و صرف نظر از تفسیرهایى که حالت موضوعى نیز دارند ـ مفسّر تلاش مى کند تا ظاهر آیه را بفهمد و از ارتباط دادن آن به آیه هایى که به نوعى با آن در ارتباط است و روى هم رفته یک نظام معرفتى را تشکیل مى دهد و در یک یا چند موضوع، نظریه اى را ارائه مى کند، خوددارى مى نماید. در این صورت، نمى توان با این تفسیر، نظریه قرآن را درباره موضوع هاى گوناگون مورد نیاز به دست آورد و فهم ما از آیه هاى قرآن کامل نخواهد بود. به فرض اگر آیه هاى مربوط به شفاعت در قیامت را، که در سوره هاى قرآن جاى گرفته، در جاى خود تفسیر کرده، با یکدیگر مرتبط نکنیم، نظریه قرآن کریم درباره شفاعت روشن نخواهد شد و فهم هر آیه از این موضوع، فهم جزء کوچکى از مجموعه است که بدون توجه به دیگر اجزا، ناقص و بعضاً انحرافى خواهد بود.
ب ـ تفسیر موضوعى
تفسیر موضوعى نام مجموعه بحث هایى است که درباره موضوعى از موضوع هاى مطرح شده در قرآن با تدبّر و تعمّق در کل قرآن کریم صورت مى گیرد و در پرتو آن، همه آیه هایى که به نوعى به موضوع نظر مرتبط است بررسى و استنطاق مى شود. در این تفسیر، به ترتیب آیه ها ـ در قرآن ـ نظر نمى شود و آیه هاى مربوط به بحث از هر جاى قرآن هم زمان مورد مطالعه و کاوش قرار مى گیرد.
پیشینه تفسیر موضوعى: از زمانى که نخستین آیه هاى الهى بر پیامبر اکرم(ص) فرود آمد تا آن هنگام که مأموریت پیک وحى (جبرئیل) پایان یافت، افزون بر بیست سال فاصله شد و در این میان، شرایط مختلفى پدید آمد; حوادثى مانند فشارها و مخالفت هاى کافران در شهر مکّه (زادگاه اسلام)، هجرت پیامبر(ص) و مؤمنان، تشکیل جامعه اسلامى در مدینه، درگیرى هاى متعدد با کافران و منافقان و کتابیان، فتح مکّه و شکل گرفتن تدریجى قوانین عبادى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى اسلام.
پیک وحى همواره در این شرایط و حوادث، به اقتضاى حال، بخش هایى از قرآن را براى هدایت جامعه اسلامى بر پیامبر(ص) عرضه مى کرد و بدین سان، معارف قرآن در مناسبت ها و با شرایط زمانى گوناگون تبیین شد. این ویژگى سبب گردید تا یک موضوع در موارد متعددى و هر بار با توجه به نیاز موجود، به بخشى از آن پرداخته شود و یا موضوع هاى گوناگونى که به نوعى با یکدگر مرتبط اند به شکل جدا از هم بیان گردد، به گونه اى که اگر کسى جویاى دیدگاه قرآن درباره موضوع خاصى باشد، نمى تواند به یک مورد بسنده کند، بلکه لازم است به همه آیه هایى که ـ بىواسطه یا باواسطه ـ درباره موضوع مورد نظر اوست بنگرد و تفسیر هر یک را در جایگاه خود بررسى کند. آن گاه از مجموع آن ها، دیدگاه قرآن را استخراج نماید. کاوش در هر بخشى از قرآن ما را در فهم آیه ها در محدوده همان بخش یارى مى کند، اما به فهم نظریه قرآن درباره موضوع هاى مطرح شده در آن آیه ها نمى رساند; زیرا ممکن است دربخش یا بخش هاى دیگرى از قرآن، آیه هایى باشد که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به مطالب مورد بررسى ما مرتبط باشد.
مفسّران واقعى قرآن (پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع)) از دیرباز مطالب قرآن را به شکل موضوعى نگریسته و مردم را با آن آشنا کرده اند. توجه به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه از ابتدایى ترین شکل هاى نگرش موضوعى به قرآن است. اگر به آیه منسوخ ـ به تنهایى ـ نگاه کنیم، به نظرى مخالف آنچه مقصود قرآن است، مى رسیم. همین گونه است اگر به آیه متشابه بدون در نظر گرفتن آیه اى محکم، مراجعه کنیم. بیش تر کسانى که به انحراف هاى مذهبى دچار شده اند از افرادى هستند که بدون نگرش جامع به قرآن و تنها با استناد به برخى از آیه ها، مطلبى را برداشت کرده اند و از هدف قرآن در آن موضوع دور مانده اند. هشدارهاى بسیارى در این باره از پیشوایان دینى(ع) رسیده و آنان، خود در عمل، شیوه همه سونگرى را در تبیین معارف قرآنى به خوبى تعلیم داده اند.
نمونه هایى از نگرش موضوعى در دوران صدر اسلام: در آنچه از پیشوایان دینى: در زمینه برداشت از آیه هاى قرآن نقل شده، نوعى نگرش موضوعى به چشم مى خورد. گرچه این نگاه بسته به نیاز آن زمان، بیش تر درباره موضوع هاى فقهى یا اعتقادى بوده، اما نشانگر لزوم مرتبط ساختن آیه هاى مربوط به یک موضوع و نتیجه گیرى از آن هاست. نمونه آن در احکام، استنباط کم ترین زمان باردارى در زنان از این سه آیه شریف است:
1 )«والوالداتُ یُرضعنَ اَولادهُنَّ حَولَینِ کاملَینِ...» (بقره: 233);
2) «و حَملُه و فِصالُه ثَلاثونَ شَهراً» (احقاف: 15);
3) «و فِصالُه فی عامَینِ.» (لقمان: 14)
در دو آیه، مدت زمان شیردهى به کودک دو سال کامل ذکر شده و در آیه دیگر، مجموع دوران باردارى و شیردهى سى ماه دانسته شده است. در این صورت، ممکن است زنى شش ماه باردار و دو سال نیز دوران شیردهى اش باشد که در مجموع، سى ماه خواهد شد.2
همچنین استنباط میزان حدّ دزدى از دو آیه ذیل است:
ـ «و السّارقُ و السّارقَةُ فاقطعوا اَیدیهما»; (مائده: 38)
«وَ اَنَّ المساجِدَللّهِ فَلا تدعوا مَع اللّهِ اَحداً.» (جن: 18)
در یک آیه، به قطع دست دزد فرمان داده شده، اما موضع بریدن را مشخص نکرده است. اما در آیه دیگر، مساجد ـ یعنى مواضعى از بدن را که در موقع سجده بر زمین گزارده مى شود ـ از آنِ خداوند دانسته و یکى از آن ها کف دست (راحة) است. بنابراین، بیش از چهار انگشت در حدّ دزدى بریده نمى شود تا کف دست براى سجده کردن باقى بماند.3
نمونه کلامى نگرش یاد شده نیز از حضرت على7 در بحث عدم رؤیت خداوند نقل شده است،4 بدین صورت آیه «وجوهٌ یومئذ ناضرةٌ الى ربِّها ناظرةٌ» (قیامه: 22 و 23) به نظر به «چگونگى ثواب دادن خداوند» تفسیر شده، در آن هنگام که فرشتگان به بهشتیان مى گویند: «سلامٌ علیکم طِبتم فادخُلوها خالدینَ.» (زمر: 73) هم چنین «ناظرة» در بعضى از لغات، به معناى «منتظره» آمده است; مانند آیه «فناظرةٌ بِمَ یَرجعُ المرسَلونَ» (نمل: 35) که در هر دو صورت، با آیه «لا تُدرکُه الاَبصارُ و هو یُدرکُ الاَبصارَ» (انعام: 103) تنافى نخواهد داشت. آیه «و لَقد رآهُ نَزلةً اُخرى» (نجم: 13) نیز درباره دیده شدن جبرئیل توسط حضرت محمد(ص) است که در آیه دیگر نیز به آن اشاره شده است: «ما زَاغَ البَصرُ وَ ما طَغى لَقد رأى مِن آیاتِ رّبه الکُبرى.» (نجم: 17 و 18)
مفسران پیرو مکتب اهل بیت: نیز همواره به ضرورت نگرش موضوعى به قرآن آگاه بوده و در تبیین برخى از موضوع هاى مورد نیاز از آن بهره برده اند. مسائل مورد اختلافى همچون شفاعت، افعال و صفات خداوند و امامت تنها از راه تفسیر موضوعى، تبیین علمى شده و دیدگاه قرآن از میان آیه هاى گوناگون مربوط به آن استخراج گردیده است. این روش در لابهلاى تفسیرهاى ترتیبى مفسران شیعه به چشم مى خورد; افزون بر این که برخى از قرآن پژوهان شیعى اساس کار خود را بررسى موضوعى و دسته بندى شده بخش هایى از قرآن کریم قرار داده اند; مانند محمد بن ابراهیم نعمانى از شاگردان مرحوم کلینى که در نیمه اول قرن چهارم مى زیسته است. قسمتى از تفسیر منسوب به او بر جاى مانده و به نام هاى گوناگون منتشـر شده است. همـه آن قسمت باقى مانده، که بیش تر روایى است، در جـلد 93 بحارالانوار ص 1 ـ 97 آمده است و یا شریف رضى(ره) که در کتاب حـقائق الـتأویل عن متشابه التنزیل بسیارى از موضوع هاى قابل بحث آیاتِ بحث انگیز قرآن را مورد بررسى موضوعى قرار داده است.
تفسیر موضوعى با گذشت زمان، نه تنها رشد و شکوفایى نیافت، بلکه شعله هاى هدایت آن رو به خاموشى گرایید و وجه غالب کارهاى تفسیرى مفسران گرایش ترتیبى شد. اما با پیشرفت سریع دانش ها در قرن چهاردهم و ظهور مکاتب مختلف فکرى در کنار آن، که باورها و گرایش هاى خود را در موضوع هاى علوم انسانى به شکلى منسجم عرضه مى کردند و محصولات خود را با تکیه بر دانش بشرى و نه برگرفته از وحى آسمانى به بازار معارف روانه مى نمودند، قرآن پژوهان مسلمان ـ اعم از شیعه و سنّى ـ را بر آن داشت که معارف قرآنى را به شکلى نو بررسى کرده، به تشنگان معارف وحیانى عرضه نمایند. بدین روى، تفسیر موضوعى دیگرباره، مورد توجه عالمان قرار گرفت و روز به روز ابعاد جدیدى از آن در حوزه گسترده فرهنگ اسلامى ـ قرآنى آشکار گردید و اینک در نیمه اول قرن پانزدهم، نمونه هاى متـعددى از کـاوش هاى موضوعى در تفسیر قرآن در دست است و امید مى رود با تلاش محـققان افق هاى جدیدى از آن پدیدار گردد تا اندکى از پرسش هاى بى شـمار نسل کنونى را پاسخ گو باشد.
ویژگى هاى تفسیر موضوعى: در تفسیر موضوعى، تلاش بر این است که دیدگاه ویژه قرآن درباب موضوع مورد پرسش از لابهلاى آیه هاى گوناگون فهم و استخراج شود; آیه هایى که به نوعى بازگوکننده نگرش قرآن به موضوع مورد پژوهش است. این کار تنها در سایه پژوهش موضوعى سامان مى یابد و به سخنى، نقش انحصارى تفسیر موضوعى در باب بیان دیدگاه هاى قرآنى را نمایان مى سازد; زیرا جز با کنار هم نهادن آیه هاى مربوط به یک موضوع و تفسیر و کشف ارتباط میان آن ها، نمى توان قرآن را به سخن آورد و پاسخ پرسش هاى گوناگون خود را دریافت.
به رغم کارکرد انحصارى تفسیر موضوعى ـ که بیان شد ـ کارامدى این شیوه در فهم درست هر آیه از آیه هاى جدا شده از متن قرآن مورد تأمّل جدى است; زیرا چنان که در توضیح ویژگى تفسیر ترتیبى گفته شد، هر آیه در جایگاه خود داراى سیاق ویژه اى است و آیه هاى قبل و بعد در تبیین مفاد آن مؤثرند، در حالى که در تفسیر موضوعى، به هیچ روى مورد توجه قرار نمى گیرد و مراد خداوند از آیه به دست نمى آید و این از کاستى هاى قابل توجه تفسیر موضوعى است.5
پیشنهادات کاربردى براى زدودن کاستى هاى دو شیوه
صاحب نظران تفسیر، راه هایى ـ نظرى یا عملى ـ براى زدودن کاستى هاى هر دو شیوه تفسیر ارائه کرده و در واقع، شیوه صحیح فهم قرآن را شیوه اى مى دانند که مزایاى هر یک از دو روش ترتیبى و موضوعى را داشته و از کاستى هاى آن دو مصون باشد. راه هاى یاد شده از این قرار است:
1ـ تفسیر آیه ها در جایگاه خود با در نظر گرفتن آیه هاى مرتبط با آن
برخى از قرآن پژوهان براى حفظ مزایاى تفسیر ترتیبى و جبران کاستى هاى نگرش موضوعى، این شیوه را برگزیده اند. این شیوه را، که مى توان «ترتیبى ـ موضوعى» نامید، تا اندازه اى نیازهاى جدید را پاسخ گو و راهبردى براى کشف نظریه هاى قرآنى در موضوع هاى گوناگون است. در این شیوه، آیه ها به ترتیب متن قرآن، مورد بحث و بررسى قرار مى گیرد و به مناسبت موضوع مورد بحث در آیه، قابل تفصیل است، با این ویژگى که اگر در آیه اى، بحثى موضوعى انجام گرفت، با پیشرفت تفسیر و مطرح شدن آیه هاى مشابه آن، دیگر بار تکرار نمى شود. به فرض، اگر ده آیه درباره موضوع «شفاعت» وجود داشته باشد، مفسر مى تواند در ذیل یکى از آیه ها، همه بحث موضوعى مرتبط با آن را بیاورد یا یکى از کلیدى ترین آیه هاى موضوع را انتخاب و مجموعه بحث را مطرح کند و شاید بتوان مجموعه این بحث موضوعى را به عنوان سخنى مستقل در کنار آیه بیان کرد. تفسیر گران سنگ المیزان اثر مرحوم علاّمه طباطبائى نمونه بارزى از تفسیر ترتیبى ـ موضوعى است که در ضمن تفسیر ترتیبى، بسیارى از موضوع هاى مربوط به آیه را به یکى از راه هایى که بیان شد، مطرح کرده است.
2ـ مکمّل قرار دادن هر یک از دو شیوه ترتیبى و موضوعى
شهید صدر(ره) از قرآن پژوهانى است که براى پاسخ گویى به نیاز زمان، با اصل قراردادن تفسیر ترتیبى و حفظ میراث گران بهاى پیشینیان، نگرش موضوعى را در کامل کردن شیوه ترتیبى مؤثر دانسته و آن را گامى فراتر از تفسیر ترتیبى تلقى کرده است. این بدان روست که بدون توجه به قرینه هاى مؤثّر در فهم آیه و دلالت هاى گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آن ها، امکان فهم صحیح و کامل مراد خداوند از آیه فراهم نمى شود و تلاش براى درک پیام هاى آیه عقیم خواهد ماند. بنابراین، تفسیر ترتیبى در فهم مفاد آیه، تنها راه است، اما براى استخراج نظریه هاى قرآنى درباره موضوع هاى متعدد زندگى، کافى نیست و نیاز به مکمّل دارد و مکمّل آن چیزى جز دسته بندى آیه هاى مربوط به یک موضوع و نگاه جمعى به آیه ها و مرتبط نمودن آن ها به یکدیگر نخواهد بود.
یادکرد این نکته ضرورى است که در این فرض، لازم نیست همه آیه هاى قرآن را به ترتیب تفسیر کنیم تا مقدمه اى براى تفسیر موضوعى مورد نظرمان باشد; چه این کار زمان درازى مى طلبد و کم تر براى صاحب نظران فراهم مى آید، بلکه مى توان همان آیه هاى مربوط به موضوع مورد نظر را در متن قرآن ملاحظه کرد و با شیوه صحیح تفسیر، مفاد آن را در ابتدا به دست آورد. آن گاه آیه هاى تفسیر شده را براى استخراج نظریه قرآنى، مورد بحث قرار داد. به دیگر سخن، در تفسیر موضوعى کار دو مرحله اى است و هر مرحله ویژگى خاصى دارد که هیچ گریزى از آن نیست و رعایت ترتیب نیز ضرورى است. نمى توان بحث موضوعى را در ابتدا قرار دارد; زیرا بحث تفسیرى یاد شده زمینه و پیش درامد بحث موضوعى است و بدون آن جایگاه آیه و مفاد آن مبهم و نامعلوم است و پیداست که جمع آورى موضوعى آیه هایى که مفادشان روشن نیست مشکلى را حل نمى کند و مرتبط کردن آن ها به یکدیگر به پویایى و نوآورى نمى انجامد. بدین سان، وجود هر دو مرحله در فهم دیدگاه هاى قرآن ضرورى است: مرحله اول در فهم هر آیه در جایگاه خود با توجه به قراین کلام و اصول محاوره عقلایى و مرحله دوم در پیوند آیه هاى مربوط به یک موضوع براى استنباط و استخراج نظریه هاى قرآنى. وجود مرحله اول به تنهایى پاسخ گوى پرسش هاى فراوانِ قرآن پژوهى نیست و به طور طبیعى، کمال لازم را ندارد. مرحله دوم نیز بدون پشتوانه تفسیر صحیح وجامع آیه هاى مورد بحث، به کلى ناقص و ناکارآمد است و حاصلى جز نظریه هاى التقاطى و تفسیر به رأى نخواهد داشت.
مزایاى تفسیر موضوعى
شهید صدر(ره) تفسیر موضوعى را داراى مزایاى ذیل مى داند:
الف ـ کاربرد هدف دار متن قرآن
«ره آورد تفسیر ترتیبى، ارائه اطلاعات فراوان و زیرمجموعه هاى متراکم است. ولى رابطه میان آن ها و تبدیل آن به مجموعه هاى فکرى و نظرى، که بتواند ما را در پیدا کردن رهنمودهاى قرآن درباب مسائل مختلف زندگى یارى دهد، هدف اصلى این تفسیر نیست. البته ممکن است گاهى رهنمودهایى به طور ضمنى پدید آید، ولى نباید فراموش کرد که به طور ضمنى پدید آمده و هدف مستقیم و عملى آن نبوده است.»6
مراد از سخن مزبور آن نیست که آیه هاى قرآن تنها در بحث موضوعى رهنمود مى دهد، بلکه منظور آن است که نظریه قرآن درباره موضوع هاى گوناگونى که با پیشرفت زمان پدید مى آید و تـازگى دارد، جـز با این شیوه قابل فـهم نیست، وگـرنه بسـیارى از آیه هاى قرآن در ظاهر خود رهنمود است و نیازى به تفسیر مـوضوعى ندارد; مانند آیات مربوط به نماز، زکات، حج، امر به معروف و نهى از منکر، حدود، قصاص، تلاوت و تدبّر در قرآن. چنان که مرحوم شهید(ره) در جاى دیگرى آورده اند: «تفسیر موضوعى یعنى گفتوگو و محاوره با قرآن کریم و بازجویى و پرسشگرى از قرآن، آن هم نه فقط یک پاسخ طلبى انفعالى و ضعیف، بلکه یک پاسخ خواهى فعّال و کاربرد هدف دار متن قرآن به منظور کشف حقیقتى از حقایق بزرگ زندگى.»7
ب- پویایى
تفسیر ترتیبى فقط به بیان معانى و مفاهیم تفصیلى آیات قرآن بسنده مى کند، در حالى که تفسیر موضوعى بلندپروازتر است و به افقى وسیع تر و دورتر مى نگرد; چه در این تفسیر، تلاش بر این است که هم وجود ارتباط بین این معانى و مفاهیم تفصیلى معلوم شود و هم آمیزه اى قرآنى به دست آید، تا کلیه آن مفاهیم را زیر پوشش گیرد.8
ج- یکنواختى و موضوع گرایى
اصطلاح «یک پارچه» یا «یک نواخت» از این لحاظ براى این نوع تفسیر به کار مى رود که این شیوه تفسیرى بین تجربه انسانى و قرآن کریم، وحدت، یک پارچگى و یک نواختى ایجاد مى کند; به این معنا که مطالب قرآنى را با تجربه هاى بشرى و انسانى در بستر یک بحث و در سیاق یک پژوهش و بررسى واحد قرار مى دهد و آن مفهوم قرآنى را که مبیّن نظریه اسلام در برابر تجربه بشرى یا مقوله فکرى مورد بحث است، پدیدار مى سازد.9 شهید صدر(ره) در جاى دیگرى فرموده اند: «مایه هاى این تفسیر تجارب بشر است و این تجارب هر چه بیش تر شود و بر مواد خارجى آن افزوده گردد، تفسیر پربارتر مى شود.»10
«وظیفه مفسر در تفسیر موضوعى ـ در هر حال و در هر عصرى ـ با خود برداشتن کلیه دستاوردهاى بشرى است. مفسر باید افکار عصرش را همراه داشته باشد تا از تجارب بشرى آنچه به دست آمده، همه را در برابر قرآن نهد... تا بتواند از مجموع آیات مربوط به موضوع، نظر قرآن را دریابد.»11
توجه به این نکته لازم است که این سخن درباره موضوعاتى است که با پیشرفت زمان مطرح شده و پیش از آن مطرح نبوده و دستاوردهاى تجربى بشر در فهم آن مؤثر است، نه موضوعاتى که فراتجربى بوده و پیش از این درباره آن کاوش هاى خوبى صورت گرفته است; مثلاً، آیات مربوط به خداوند و صفات او، معاد و جهان پس از مرگ، معجزات پیامبران: یا آیات الاحکام پیشرفت تجربه بشرى تغییرى در فهم آن ها پدید نخواهد آورد، بر خلاف مباحثى مانند جامعه و تاریخ که در پرتو آن، آیه هاى مربوط به آن گویا شده و افق هاى جدیدى فراسوى مفسّر گشوده مى شود.
د ـ تنها راه دست یافتن به دیدگاه هاى بنیادین اسلام
بیان و تعیین و احراز دیدگاه هاى زیربنایى در مکتب اسلام، اصلى ضرورى است و نمى توان نسبت به آن احساس بى نیازى کرد و تنها راه دست یافتن به آن ها مراجعه به قرآن و بهره گیرى از تفسیر موضوعى است.12
میراث ارزشمند شهید صدر(ره) در تفسیر موضوعى
شهید صدر(ره) به دنبال بیان دیدگاه خود درباب تفسیر موضوعى ـ که بدان اشاره شد ـ نمونه عملى آن را به قرآن پژوهان و تشنگان معارف ناب قرآنى ارائه کرده است و چنانچه فرصتى بیش تر مى یافت، موضوع هاى بیش ترى از قرآن را مورد بحث قرار مى داد.
نمونه عملى تفسیر موضوعى شهید صدر(ره) به یکى از بحث هاى زنده و مورد توجه محافل علمى و دانشگاهى پرداخته است; بحث فلسفه تاریخ و سنّت هاى اجتماعى در قرن معاصر مورد توجه اندیشمندان علوم اجتماعى قرار گرفته و دیدگاه هاى مختلفى درباب جامعه و تاریخ را برانگیخته است. اما دیدگاه هاى یاد شده همه بر اساس جهان بینى خاص همان اندیشمندان (اروپایى) است که با زیربناهاى فکرى اسلام بسیار متفاوت مى باشد. براى فهم دیدگاه اسلام در این باره و مقایسه تطبیقى آن با دیدگاه هاى رایج در مکاتب فکرى دیگر، لازم است با نگاهى نو به منابع اسلامى نگریست. پیش از آن، شهید مطهرى(ره) در کتابى به نام جامعه و تاریخ به برخى از این مباحث پرداخته بود. شهید صدر(ره) نیز براى تبیین فنى دیدگاه قرآن در این باب، اثرى گران بها از خود به یادگار گذاشته و راه عملى استخراج دیدگاه هاى قرآن را به قرآن پژوهان نشان داده است.13
شیوه شهید صدر(ره) در تفسیر خود
شهید صدر(ره) در تفسیر خود، المدرسة القرآنیة، این شیوه ها را در پیش گرفته است:
1ـ طرح پرسش هاى بحث
همان گونه که در بیان ویژگى هاى تفسیر موضوعى گذشت، مفسّر در تفسیر موضوعى پرسشگر است و تلاش مى کند به پاسخ پرسش هاى مورد نظر خود از زبان قرآن نایل آید و آیه ها را به سخن وادارد. بر این اساس، شهید صدر(ره) نخست به طرح سؤال هاى مورد نظر خود در موضوع مطرح شده مى پردازد; مثلاً، در ابتداى بحث از سنّت هاى تاریخ در قرآن، هفت سؤال مطرح کرده است:
1) آیا از نظر مفاهیم قرآنى، تاریخ بشرى سنّت هایى دارد؟
2) آیا تاریخ بشر داراى قوانینى حاکم بر سیر حرکت و تحوّل آن است؟
3)تاریخ بشرى چگونه آغاز شده است؟
4) رشد و تحول این تاریخ چگونه صورت گرفته است؟
5) عوامل اصلى دیدگاه تاریخ چیست؟
6) انسان در کار تاریخ چه نقشى دارد؟
7) مفاهیم الهى و آسمانى یا پدیده پیامبرى در صحنه زندگى بشر داراى چه موقعیتى است؟
و سپس فرموده است: تمام مسائل مزبور را ما تحت عنوان «سنّت هاى تاریخ درقرآن کریم» موردبحث وبررسى قرارخواهیم داد.
2ـ دسته بندى آیه هاى مربوط به موضوع
آیه هاى گوناگون در موضوعات متفاوت را نمى توان بدون دسته بندى و تفکیک و قراردادن در یک تقسیم منطقى مورد بحث قرار داد. بر این اساس، پس از جمع آورى آیه ها، نخستین قدم براى بررسى آن ها، تفسیم و دسته بندى صحیحشان است. آیه هاى مربوط به بحث سنّت هاى تاریخ نیز در اثر شهید صدر به صورت ذیل تفکیک شده اند:
ـ آیات کلى که مدلول کلى آن ها این است که تاریخ داراى سنّت هاى ویژه خود است;
ـ آیاتى که مفهوم کلى را در چارچوب مصداق و نمونه ها بیان کرده است;
ـ آیاتى که به بهره گیرى از سرگذشت پیشینیان تأکید و تشویق مى کند و به استقراى شواهد تاریخى وامى دارد.
3ـ بحث و بررسى آیه هاى مطرح شده
شهید صدر(ره) براى پاسخ گویى به پرسش هاى مطرح شده، به آیه ها استشهاد مى کند، اما پیش از آن، به شیوه مرسوم مفسران کارى تفسیرى درباره آیه انجام نمى دهد. این کار دو توجیه مى پذیرد:
نخست آن که به نظر ایشان، مفاد و مدلول آیه ها روشن بوده و نیازى به بحث هاى لغوى، قرآنى، روایى و مانند آن درباره آن نیست.
دوم آن که شاید در جاى دیگر (بیرون از جلسات بحث) بحث هاى مقدماتى (تفسیرى) آن را انجام داده باشند.
به هر حال، در این کار، نظریه وى در باب مکمّل بودن شیوه موضوعى نادیده گرفته شده است; زیرا مکمّل را زمانى مى آورند که در اصل، چیزى وجود داشته باشد، حال آن که در این جا، تفسیرى نیست تا این بحث موضوعى کمال بخش آن قرار گیرد.
4ـ نتیجه گیرى
در هر قسمت از بحث، پس از بررسى و استشهاد به برخى از آیه ها، نتیجه آن بیان مى شود; مثلاً، در اولین قسمت، پس از بررسى سه دسته از آیاتى که بدان اشاره شد، نتیجه گرفته اند که از نظر قرآن، تاریخ قانونمند و داراى سنّت هاى ویژه خود است و بدین روى، اولین سؤال از بحث مورد نظر را پاسخ گفته اند.
5ـ پاسخ به شبهه ها
شهید صدر(ره) هنگام تبیین دیدگاه قرآن، دیدگاه هاى غیرقرآنى را، که در زمینه موضوع مورد بحث وجود دارد، نقادى کرده و کاستى هاى آن را نمایانده اند. به واقع، راز پرداختن ایشان به تفسیر موضوعى، دست یابى به دیدگاه ناب الهى در برابر دیدگاه هاى مبتنى بر فلسفه هاى مادى و غیر الهى است. بنابراین، پاسخ به شبهه ها و نقّادى دیدگاه هاى مخالف قرآن، از مهم ترین حلقه هاى زنجیره بحث هاى موضوعى در تفسیر است. نمونه این کار را مى توان در نقد دیدگاه برخى از اروپاییان درباره ماهیت جامعه به روشنى دید. شهید(ره) پس از بیان آیه هایى که درباره نامه عمل جمعى (پرونده کار جامعه) است، فرموده: مطالبى که در خصوص کار اجتماعى یا عمل مربوط به جامعه بیان شد، نباید پندارى چون توهّم برخى از متفکران و اندیشمندان اروپایى را پدید آورد که تصور مى کنند جامعه موجودى است هیولایى و داراى وجودى یک پارچه و همآهنگ که براى خود پیکرى و اندام هایى مستقل از دیگر افراد دارد و هر فرد نسبت به جامعه، در حکم یک هسته نسبت به این هیولاى بزرگ است. هگل و جمعى از فلاسفه اروپایى چنین پنداشته اند... ولى این یک تصور و برداشت درستى نیست و هیچ نیازى به آن نداریم و نیز نیازى به این همه خیال پردازى و تا این اندازه خیال بافى نداریم که از مجموع افراد انسانى، آن هیولاى افسانه اى را بتراشیم. ما تنها افرادى از قبیل زید و بکر و خالد داریم، نه آن هیولاى مستقر در پشت سر آنان را. طبیعى است که نقد افکار هگل از دیدگاه فلسفى، خارج از حدود و حوزه بحث کنونى ما و نیازمند بحث دیگرى است، چرا که تفسیر هگل از جامعه، در حقیقت به کل قالب نظرى فلسفه وى مربوط است.14
«چهره مورد بحث از سنن تاریخ، موجب پیدایش توهّم و پندارى در فکر اروپاییان شده است دایر بر این که نظریه سنّت هاى تاریخ با نظریه اراده و اختیار انسان تعارض دارد... این پندار را مى توان از طریق نگرش به چهره اول سنّت تاریخ ـ یعنى آن جا که سنّت تاریخ در قالب یک قضیه شرطى بیان مى شود ـ به بطلان بکشانیم; چرا که غالباً بخش شرطى و مقدمه اى این گونه قضایا بازگو کننده اراده و اختیار انسان است; بدین معنا که اراده و اختیار انسان، محور قضیه شرطیه را تشکیل مى دهد.»15
چنین به نظر مى رسد که شهید صدر(ره) طرح جامعى براى تفسیر موضوعى مورد نظر خویش نداشته است و صرفاً در پى آن بوده تا موضوع هایى چند را برگزیده، مطالب مربوطه آن ها را در معرض مطالعه و بحث و بررسى قرار دهد، در حالى که برخى از قرآن پژوهان دیگر مباحث موضوعى خود را در قالب یک نظام منسجم مطرح کرده اند. نمونه آن معارف قرآن استاد مصباح ـ دام عزه ـ است که با محور قرار دادن «اللّه» ـ تبارک و تعالى ـ مجموع بحث ها را در ده بخش جاى داده و به ترتیب،بحثوبررسى کرده اند.
شاید اگر شهید(ره) فرصتى مى یافت و تفسیر موضوعى مورد نظر خود را با تمام موضوع هایى که در نظر داشت کامل مى کرد، به دنبال ارتباط و سازمان دهى موضوع هاى یاد شده در یک نظام منسجم برمى آمد و با ژرف نگرى اى که در کارهاى علمى داشت، به یقین، طرحى نو و جامع مطرح مى نمود. ولى افسوس که جلسات تفسیرى آن بزرگوار دولت مستعجل بود و نهال به بارنشسته تفسیر موضوعى اش در آستانه ثمردهى، خزان زده شد.
تفسیر موضوعى و «ضرب القرآن»16
از جمله لغزشگاه هاى تفسیر موضوعى ـ که منحصر به آن هم نیست ـ به هم ریختن آیه هاى قرآن و برهم زدن آن هاست، به گونه اى که آیه از مفاد واقعى خود دور شده و به جاى هدایت بخشى و راهنمایى مخاطب، موجب گمراهى او گردد. براى دورى از این خطر جدّى، لازم است مفسّر مقام و موقعیت هر آیه را به دقت بشناسد و نسبت آن را با دیگر آیه هاى هم موضوع آن به درستى تبیین کند تا به هنگام بحث از آیه ها، معانى آن ها با یکدیگر خلط نشود و مفاد واقعى شان به دست آمده، از رهگذر آن، دیدگاه قران درباره موضوع مورد بحث به خوبى روشن شود. برخى گفته اند: «کسانى که مصداق ضرب قرآن به قرآن هستند یک مبنا داشتند و آن باطل شمردن قرآن بود و هرگز روحیه تسلیم در برابر آن نداشتند.»17 ولى با توضیحى، که داده شد، معلوم گردید هر ضرب قرآن به قرآنى ناشى از باطل شمردن قرآن نیست; زیرا در بسیارى از موارد، مفسّر قرآن را حق مى داند، اما به دلیل ندانستن تخصص لازم در بهره گیرى از آیه ها، آن ها را به هم خلط کرده و نتیجه ناصوابى از آن تولید شده است. این که پیامبر(ص) فرمودند: «گذشتگان از این راه (ضرب بعضى از متون مقدس به بعضى دیگر آن) گم راه شدند»،18 نشانگر آن است که آنان در آغاز گمراه نبودند و کتاب دینى خود را حق مى دانستند، وگرنه باید گفت که آنان از ابتدا کافر بودند و این خلاف ظاهر روایت نبوى است.
ملاحظاتى بر تفسیر شهید صدر(ره) در برخى آیه ها
بى گمان، شهید صدر(ره) یکى از ستارگان پر فروغ عرصه قرآن پژوهى در زمان معاصر است. نبوغ فوق العاده وى نه تنها در این میدان، بلکه در زمینه هاى دیگرى همچون فقه و اصول و فلسفه و منطق بر همه مشهود و دیدگاه هاى علمى وى نزد صاحب نظران مقبول و تأثیر حرکت علمى او در عرصه هاى گوناگون ملموس است. اما این شکوه و سترگى دانش مانع از آن نیست که پرسش هاى خود را در هنگام مطالعه آثارگران سنگ او وانهیم و از طرح آن بپرهیزیم; چه این که شهید(ره) خود از دوست داران بحث و بررسى افکار دیگران و از ناقدان بزرگ مباحث علمى به شمار مى رود و چنان که در حیات خود از نقد آثار خود خرسند مى شد، اکنون نیز روح بلند و عرش نشین او از این سبب خشنود است; زیرا حیات و تعالى دیدگاه هاى علمى همواره به طرح و بحث و نقد آن هاست و آن گاه که نظریه اى صدرنشین افکار صاحب نظران باشد، نقد و بررسى اش نه تنها چیزى از ارزش والایش نمى کاهد، بلکه بر قدر و ارج آن مى افزاید. از این رو، مواردى در طى چند نکته مطرح مى شود. شاید با راهنمایى خبرگان این عرصه، بیش تر ره به فهم مقصود بریم:
1. شهید صدر(ره) در بحث از آیاتى که سنّت تاریخ را در قالب مصداق مطرح مى کند. سه آیه ذیل را بیان نموده و از آن سُنّتِ تأثیر عدالت در توزیع رفاه اجتماعى را استفاده کرده اند:
ـ «ولو اَنّهم اَقاموا التّوارة و الانجیلَ و ما اُنزلَ اِلیهم مِن رَبِّهم لَأَکَلُوا مِن فوقِهم و مِن تَحتِ اَرجُلهِم» (مائده: 66);
ـ «ولو انَّ اَهلَ القُرى آمَنواُ واتَّقوا لَفتَحنا علَیهم بَرکات مِن السَّماءِ و الاَرضِ ولکِن کَذّبوا فَاخَذناهُم بِما کانوا یَکسبُونَ» (اعراف: 96);
ـ «وَ اَن لَوِاستقامُوا عَلى الطَّریقةِ لَاَسقیناهُم ماءً غَدقاً.» (جن: 16)
این سه آیه سخن از رابطه اى معیّن به میان مى آورد; رابطه بین پاى دارى در اجراى احکام خدا و پیاده کردن اوامر الهى در صحنه عمل با فراوانى خیرات و برکات و تولید. اگر بخواهیم به زبان امروزین مطرح کنیم، باید بگوییم رابطه بین عدالت در توزیع و فراوانى تولید. قرآن، عدالت در توزیع را یک بار با عبارت «لواستقاموا» و یک بار با عبارت «و لو اَنَّ اَهلَ القُرى» و مرتبه سوم با عبارت «وَلو اَنّهم اَقامُوا...» بیان کرده است. دلیل این رابطه آن است که ادیان آسمانى براى برقرار کردن عدالت در توزیع و براى ایجاد روابط عادلانه در توزیع آمده اند. سنّت تاریخ به تأکید، مى گوید: پیاده کردن ادیان و مذاهب الهى و آسمانى و کاربرد جدّى و محکم دستورات و احکام دینى در روابط توزیع، همیشه و به طور مستمر، فراوانى تولید، ازدیاد محصول و افزایش ثروت را به بار مى آورد و نهایتاً به گشایش درهاى خیر و برکت از آسمان و زمین به روى مردم منتهى مى شود.19
هر سه آیه به صورت جمله شرطیه بیان شده و مضمونى شبیه به هم دارد. در یک آیه، اقامه تورات و انجیل و آنچه از سوى خدا بر آنان (اهل کتاب) نازل شده و در آیه دیگر، ایمان و تقوا و در آیه سوم، پایدار ماندن بر طریقه (اسلام) به عنوان شرط مطرح شده که در یک جمله، همان ایمان به خدا و اجراى دستورات الهى (و دورى از نافرمانى) است; زیرا محتواى تورات و انجیل و (طریقه) راه صحیح زندگى چیزى جز باورداشتن به مبدأ و معاد و پاى بندى به احکام نازل شده در آن ها نیست. مشروط نیز نزول برکات آسمانى و گشایش برکات زمینى و در یک کلمه، رفاه اقتصادى است. بنابراین، آیه هاى یاد شده در پى بیان رابطه باورها و عملکردهاى خداپسند با نزول برکات و رفاه اقتصادى است، همان گونه که در برخى از آیه هاى دیگر، به عکس این مطلب اشاره شده; یعنى از بین رفتن نعمت ها و پدید آمدن بلایا و خسارات مرتبط با کارهاى ناشایست مردم دانسته شده است: «ظَهرَ الفَسادُ فِى البّرِ والبَحرِ بِما کَسبتْ اَیدىِ النّاسِ» (روم: 41); «وَ ما اَصابَکم مِن مُصیبة فَبما کَسبتْ اَیدیکُم.» (شورى: 30)
اکنون چگونه مى توان شرط یاد شده را صرفاً «عدالت در توزیع» دانست؟ آیا اگر جامعه مشرکى به عدالت در توزیع پاى بندى نشان دهد، به مشروط بیان شده در این آیه ها دست مى یابد؟ تنها چیزى که مى توان در توجیه این برداشت بیان کرد این است که عدالت در توزیع، بخشى از برنامه اجراى عدالت در نظام الهى است که خود یکى از هزاران جلوه از جلوه هاى فراوان ایمان و تقواى الهى است. از این رو، شرط مطرح شده در آیه تنها با عدالت در توزیع محقق نمى شود، بلکه با ایمان و تقواى الهى است که زمینه رفاه اجتماعى پدید مى آید.
2. در بیان تقسیمات جامعه فرعونى، آیه هایى مطرح شده که به نظر مى رسد دلیلى بر وجود چنین مواردى در جامعه فرعونى نباشد. ایشان درباره گروه ستم کاران مستضعف (اعوان ظلمه) به آیه شریفه «وَ لَوتَرى اِذِالظّالمونَ موُقوفونَ عندَ رَبِّهم یَرجعُ بَعضُهم اِلى بعض القولَ یَقولُ الّذینَ استُضعفوا لِلّذینَ استَکبُروا لَولا اَنتم لَکُنّا مُؤمنینَ» (سبأ: 31) استشهاد کرده اند، در حالى که آنچه مصداق ستم آن هاست ستم بر خویشتن است که ایمان نیاورده اند و دلیل دروغین آن را وجود مستکبران مى دانند. این که آیا آنان به مردم دیگر نیز ستم کرده اند و ـ به اصطلاح ـ یار ستمگران (اعوان ظلمه) بوده اند یا نه، آیه دلالتى ندارد، به ویژه هنگامى که آن را در کنار آیه شریفه «اِنّ الّذینَ تَوفّاهُم الملائکةُ ظالمی اَنفسِهم قالوا فیمَ کُنتم قالُوا کُنّا مُستضعفینَ...» (نساء: 97) قرار دهیم، روشن مى شود که مراد از «الظالمین» در آیه پیشین، همین کسانى است که بر خود ستم روا داشته اند. به هر حال، این دو آیه مربوط به بهانه برخى از کافران است که در قیامت، پذیرفته نمى شود و نمى توان این گروه را مصداقى از گروه هاى دست ساز جامعه فرعونى دانست.
همچنین گروه آوارگان فرومایه، که آیه «وَ قالوا رَبّنا اِنّا اَطعنا سَادتَنا و کُبرائَنا فَاَضلُّونا السّبیلا» (احزاب: 67) را منطبق بر آنان دانسته و گروه ستم دیدگان خاموش که آیه «اِنّ الّذینَ تَوفّاهُم الملائکةُ ظالمی اَنفسِهم...» (نساء: 97) را به آنان تفسیر کرده و گروه فراریان از صحنه که رهبانان را مصداقى از آنان مى داند و آیه «اِنّ کثیراً مِنَ الاَحبارِ و الرُّهبانِ لَیأکلونَ اَموالَ النّاسِ...» (حدید: 27) را درباره آنان مى داند، هیچ یک مربوط به تجزیه جامعه فرعونى نیست و اساساً رهبانیتى که در این دو آیه اخیر مطرح شده، صدها سال پس از جامعه فرعونى در میان مسیحیان پدید آمده و ربطى به آن جامعه ندارد و آیه «اِنّ کثیراً مِن الاحبارِ و الرُّهبانِ...» مربوط به عالمان یهود و مسیحى است که در برابر دعوت پیامبر(ص) مقاومت کرده، حاضر نبودند به درستىِ دعوت آن حضرت اعتراف کنند و به عنوان مرجع دینى اهل کتاب (یهود و نصارى)، اموال مردم را به ناروا مى خوردند. بدین روى، ظاهر هیچ یک از این آیات یا قراین مربوط به آن ها گواه قرار گرفتن گروه هاى یاد شده در تقسیمات جامعه فرعونى نیست.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ ر. ک. به عبدعلى جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1412 ق، ج 5، ص 14
2ـ ر. ک. به: محمد بن مسعود بن عیاش سلّمى سمرقندى، تفسیر عیاشى، بیروت، منشورات اعلمى للمطبوعات، 1411 ق، ج 1، ص 348
3ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بى تا، ج 93، ص 102
4ـ سیدمحمدباقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، انتشارات اسلامى، 1410، ج 1، ص 103 / همو، المدرسة القرآنیه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1400، ص 9
5ـ ر.ک.به: محمدتقى مصباح، معارف قرآن،قم، درراه حق، 1367، ج 1، ص9
6ـ سیدمحمدباقر صدر، سنت هاى اجتماعى و فلسفه و تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهرى، تهران، نشر فرهنگى رجاء، 1369، ص 37
7 و8 و9 و10 و11 و12ـ همان، ص 49 / ص 54 / ص 55 / ص 9 / ص 22 / ص 62 و 63
13ـ بعدها محققان و قرآن پژوهان دیگر نیز مباحث یادشده را مطرح کردند; از جمله ر. ک. به: محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن
14 و15ـ ر. ک. به: سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص 139 / ص 148 ـ 150
16ـ از «ضرب القرآن بعضه ببعض» در چند روایت نهى شده است; ر. ک. به: شیخ صدوق، معانى الاخبار، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص 190
17ـ سیدهدایت جلیلى، روش شناسى تفاسیر موضوعى، تهران، کویر، 1372، ص 199 و 212
18ـ جلال الدین سیوطى، الدّرّالمنثور فى التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421 ق، ج 2، ص 9
19ـ سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص 102 ـ 104

تبلیغات