اخلاق و عرفان اسلامى از دیدگاه استاد مصباح یزدى
آرشیو
چکیده
متن
در شماره پیشین ادامه سلسله بحثهاى اخلاق حضرت استاد را در زمینه ملاک سعادتمندى افراد، تفاوت بهره افراد از سعادت، استقامتبه عنوان شرط دستیابى به سعادت، تحذیز از بدگویى نسبتبه مؤمنان، شرایط سعادت از دیدگاه اسلام و ارکان ایمان به محضر اهل معرفت تقدیم داشتیم. در این شماره نیز مواعظ ایشان در تبیین وصایاى امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب را به گوش جان مىسپاریم:
«یابن جندب من سره ان یزوجه الله الحورالعین و یتوجه بالنور فلیدخل على اخیه المؤمن السرور»; یعنى پاداش کسى که در این دنیا برادر مؤمنش را شاد کند این است که در آخرت خداى متعال تاجى از نور بر سر او مىگذارد و همسر او را از حورالعین قرار مىدهد.
شاد کردن برادر مؤمن
این مضمون که شاد کردن برادر مؤمن، یکى از عبادات بزرگ استبه صورتهاى گوناگون در روایات بسیارى وارد شده و ابوابى از مجموعههاى روایى مثل کافى، وافى، وسائل و... را به خود اختصاص داده است. در ذیل به چند نمونه از این روایات و نیزتوضیح آنها اشاره مىشود. مضمون بعضى از این روایات این است که بهترین و یا محبوبترین عبادات نزد خداى متعال این است که انسان دل برادر مؤمن خود را شاد و یا به تعبیر معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» کند. در اینباره مرحوم کلینى روایتى را از امام باقر(ع) در کافى آورده است:
«ما عبدالله بشىء احب الى الله من ادخال السرور على المؤمن»; یعنى خداى متعال عبادت نشد به چیزى که محبوبتر باشد نزد او از آنکه سرورى در قلب مؤمن وارد کند. این روایتبیانگر این حقیقت است که شاد کردن مؤمن محبوبترین عبادتها نزد خداى متعال است. در اصول کافى نظیر همین مضمون از خود پیغمبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «ان احب الاعمال الى الله تعالى ادخال السرور على المؤمنین»; محبوبترین اعمال نزد خدا، شاد کردن مؤمنین است. در بعضى از روایات براى اینکه مردم به شاد کردن برادران ایمانىشان تشویق شوند، چنین آمده است: کسى که مؤمنى را شاد کند تنها یک شخص را شاد نکرده بلکه ما اهل بیت(ع) را نیز شاد کرده است و کسى که ما را شاد کند، پیغمبر خدا(ص) را شاد کرده است. در روایت دیگرى آمده است کسى که مؤمنى را شاد کند، رسول الله(ص) را شاد کرده است. اینگونه مضامین در روایتها مکرر نقل شده است. از جمله در کافى آمده است: «عن الصادق(ع) قال لا یرى احدکم اذا ادخل على مؤمن سرورا انه علیه ادخله»; یعنى اگر یکى از شما برادر ایمانى خود را شاد کرد، فکر نکند که فقط او را شاد کرده، به خدا قسم ما را شاد کرده است، به خدا قسم این شادى را در دل رسول الله(ص) وارد کرده است. روایتى هم از پیامبر اکرم(ص) وارد شده که مىفرماید: «من سر مؤمنا فقد سرنى و من سرنى فقد سرالله»; کسى که مؤمنى را شاد کند، مرا شاد کرده و کسى که مرا شاد کند خدا را شاد کرده است.
موارد یاد شده، نمونههایى از روایات متعددى است که در اینباره وارد شده است. بنابراین، جاى هیچگونه شکى نیست که از نظر اهل بیت(ع) شاد کردن مؤمنین کار بسیار پسندیده و بلکه بالاترین عبادات است. اما درباره این مطلب سؤالاتى مطرح مىشود و ابهاماتى براى انسان پیش مىآید. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشتها و نتیجههاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از این سؤالات را، با مضامینى که در سایر روایات وارد شده و یا از طریق قرائن قطعى، به راحتى مىتوان جواب داد. یکى از این سؤالات این است که آیا انسان هر کسى را، از هر راهى که شاد کند، چنین عملى، عبادت بزرگى محسوب مىشود؟ جواب این سؤال تا حدى روشن است. هر کس که آشنایى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مکتب اهل بیت(ع) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب این سؤال را مىداند. منظور این نیست که کسى از راه گناه، دیگرى را شاد کند; یعنى گناهى مرتکب شود تا دیگرى شاد شود. مسلما این کار نه تنها ثوابى ندارد، بلکه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روایات به این نکته، که نباید شاد کردن مؤمن همراه با گناه باشد، تاکید شده است. بعضى از بزرگان مىگویند شاد کردن مؤمن، حتى به صورتى که مستلزم کارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نیست. ممکن است افراد غیر متقى و کسانى که در گفتار و رفتارشان چندان مقید نیستند، بعضى بذلهگویىها و مسخرهبازىهایى، که در شان مؤمن نیست، انجام دهند و تصور کنند که چون با این کارها دیگران را شاد کردهاند، بالاترین عبادات را انجام دادهاند. هر چند فرض کنیم که اینگونه کارها حرام نباشد، اما دست کم جزو کارهاى نامطلوب و احیانا مذموم (مکروه یا مشتبه) به شمار مىآید. البته ممکن است در این مورد استثنائاتى باشد. فرض کنید فردى در اثر گرفتارى و مشکلات زندگى دچار افسردگى شدید شده و یک حالتبیمارگونهاى پیدا کرده باشد به گونهاى که اگر بخواهند او را از این التخارج کرده و شاد کنند، راهى جز بذلهگویى یا انجام رفتارهایى که در شرایط عادى مطلوب نیست وجود ندارد. این کار ممکن است نوعى معالجه باشد. ولى این حالت استثناء است. و نمىتوان گفت که هر کس براى شاد کردن دیگران، به هر شکل رفتار کند، بالاترین عبادت را انجام داده است. مسلما نمىتوان از طریق گناه و حتى از راه امور مکروه، مشتبه و یا لغو، چنین عملى را انجام داد. کارهاى لغوى وجود دارد که فى حد نفسه مطلوب نیست: «و الذین هم عن اللغو معرضون.» (مؤمنون: 3) از صفات مؤمنان این است که مرتکب کارهاى بیهوده نمىشوند. بنابراین، مىتوان گفت که به طور مطلق، شاد کردن هر کسى بالاترین عبادات نیستبلکه تنها شاد کردن مؤمنین از مجارى شرعیه و راههایى که شرعا مجاز است مطلوب و پسندیده و بالاترین عبادات محسوب مىشود.
«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان
سؤالهاى دیگرى، که بسیار عمیقتر و پیچیدهتر و جزو مسائل اصولى و بنیادى است، در این زمینه مطرح مىشود: مهمترین این سؤالها این است که اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبیتى دارد که اسلام براى شاد کردن دیگران این همه سفارش کرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت دیگر، آیا از دیدگاه اسلام وضع مطلوب این است که انسان بسیار شاد و مسرور باشد یا به عکس، محزون؟ با توجه به روایاتى که در مدح حزن وارد شده است و از جمله روایتى به این مضمون که اگر در یک جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مىدهد، این سؤال مطرح مىشود که چگونه مىتوان بین این دو گروه روایات جمع کرد؟ آیا «شاد بودن» از نظر اسلام یک امر مطلوبى است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبیت زیادى ندارد، پس چطور «شاد کردن» دیگران ثواب دارد، بلکه بالاترین عبادات تلقى مىشود؟ این سؤالى است که جواب آن خیلى آسان نیست. براى پاسخ به این سؤال، باید مقدماتى را بیان کرد. بدون شک اصل مسرور بودن و شاد بودن یک مطلوب فطرى است. از نعمتهایى که خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قیامت داده است، این است که مؤمن در بهشت غمگین نمىشود و شاد خواهد بود: «وجوه یومئذ ناعمة»; (غاشیه: 8) چهرههاى مؤمنان در بهشتبسیار شاداب و خرم است. یا «ینقلب الى اهله مسرورا»; (انشقاق: 9) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عیالش، در حالى که بسیار شاد و خندان است، برمىگردد. بىشک انسان فطرتا طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهیمى از قبیل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است; یعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و این اشکالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قیامت وارد بهشت مىشوند مىگویند: «الحمدالله الذى اذهب عنا الحزن»، خدا را ستایش مىکنند که حزن و اندوه را از آنان برداشت; یعنى دوران حزن و غمى، که در دنیا داشتند سپرى شد و زمانى که وارد بهشت مىشوند، دیگر از حزن و اندوه خبرى نیست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتا مطلوب است و این پاداش مؤمنان در بهشت است. برعکس، اهل جهنم، همیشه غمگین و افسرده هستند. قیافههاى درهم کشیده (عبوسا قمطریرا) (انسان: 10) و چهرههاى چروکیده و سیاه (وجوه یومئذ مسوده) از حالات دوزخیان است. قرآن وقتى مىخواهد از شهدا تعریف کند و غیر مستقیم دیگران را تشویق نماید که به خیل شهدا بپیوندند، مىفرماید: «فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم»; (آل عمران: 17) آنها به واسطه نعمتهایى که خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراین، داشتن شادى و سرور، یک امر مطلوب فطرى است، که هم در آخرت و هم در برزخ، قطعا جزو نعمتهاى بزرگ الهى مىباشد. همه ما باید طالب چنین نعمتى باشیم.
انسان فطرتا طالب خوشى است. در دنیا خوشىها و ناخوشىها، به طور طبیعى و تکوینى، براى همه وجود دارد; هیچ کس در دنیا نیست که در همه عمر خود شاد و یا در سراسر این مدت غمگین باشد. هر کسى کمابیش غمها و شادىهایى دارد. انسان به طور طبیعى مىخواهد در دنیا شاد باشد، و این شادىها از راههاى مختلفى پیدا مىشود; گاهى این شادىها، غمهاى طولانى را در پى دارد، مانند شادىهایى که از یک گناه موقتى پیدا مىشود; هر چند انسان ممکن ستبه واسطه گناه به طور موقتشاد شود، اما گرفتارىهاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. کسانى هم که از راههاى غیرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسکرات و... خود را شاد مىکنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعتها بلکه عمرى را بدبختخواهند شد. این نوع شادى، مطلوبیتى ندارد و عقل هم هیچ وقت چنین شادى را تجویز نمىکند که انسان لحظهاى از مواد مخدر استفاده کند، یک شادى کاذبى پیدا کند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعهاش را بدبخت کند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبیت واقعى هر چیزى زمانى است که در مسیر مطلوبیت نهایى و سعادت ابدى انسان باشد; یعنى اگر شادىهاى دنیایى انسان در راستاى کمک به شادى آخرت او باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است. آیا اساسا چنین شادىهایى وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت که بله وجود دارد. انسانى که افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هیچ کارى نمىرود، عبادت هم نمىکند; نه کار دنیا را مىتواند درست انجام دهد نه کار آخرت را. کسى که نشاط ندارد مىخواهد یک گوشه بنشیند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه کارى انجام بدهد. چنین فردى نه به درد دنیا و آخرت خودش مىخورد و نه دنیا و آخرت دیگران. حزن و اندوهى که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعثشود که فرد نه به کار دنیا برسد و نه به کار آخرت، در واقع یک نوع بیمارى است و هیچگونه مطلوبیتى ندارد. این کار حتى ممکن استبه کفر نیز منتهى شود. گاهى هم موجب مىشود کسانى که ایمان ندارند یا داراى ایمانى ضعیف هستند، دستبه خودکشى بزنند. چنین حزنهایى هیچ وقت مطلوب نیست. برعکس، آن حالت نشاطى که انسان را وادار کند به اینکه هم کارهاى دنیایى و هم کارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود که درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امر مطلوبى است. از این روى، استفاده از وسیلهاى که سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراین، مىتوان گفت هر سرور و فرحى در دنیا، به خصوص اگر یک حالت افراطى پیدا کند مطلوب نیست. در قرآن غالبا از فرح مربوط به دنیا با لحن مذمتآمیز و نکوهشآمیزى یاد شده است. مانند: «انه لفرح فخور» (هود: 10) و یا «لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین» (قصص: 76). این آیه درباره قارون است که به واسطه نعمتهاى دنیایى، به خود مىبالید و بسیار مغرور بود. بنىاسرائیل براى نصحیت او به نزدش آمدند و گفتند: «لا تفرح ان الله لایحب الفرحین»; خیلى سرمستى نکن، خدا فرحین را دوست نمىدارد. معمولا در ادبیات فارسى تعبیر «سرمستى» براى اینگونه سرورها و فرحهاى افراطى به کار مىرود. اینگونه شادىها مسلما نامطلوب است; زیرا نه تنها کمکى به حرکت تکاملى انسان نمىکند، بلکه انسان را در دام شیطان مىاندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظایف و تکالیفش باز مىدارد و موجب مىشود که بر دیگران فخر بفروشد. در بعضى از آیات قرآنى هم اشاره شده است که کسانى که در دنیا خیلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خیلى خوب نیست: «انه کان فى اهله مسرورا» (انشقاق: 13) قیافه بعضى افراد در آخرت گرفته است. آنها کسانى هستند که در دنیا خوشگذرانى کرده و زندگى را به شادى و سرمستى مىگذراندند.
حزن مطلوب
در مقابل، حزنى که انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤولیتهاى شرعى و اجتماعىاش کند، حزن مطلوبى است; حزن از اینکه چرا در انجام تکالیف کوتاهى کردهایم. انسان عاقلى که مرتکب گناهى شده، اگر متوجه شود این عمل موجب شده که سعادت آخرت را از دستبدهد، در حالى که، مىتوانستبا انجام دادن کار دیگرى سعادت دنیا و آخرت را کسب کند، محزون مىشود. اینگونه حزنها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است. اما اگر این حزنها به یک حدى برسد که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعثشود که فرد تکالیف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هیچ فایدهاى ندارد. غم و غصهاى که موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت کند، جهاد برود، به اجتماع خدمت کند و سایر فعالیتهاى مطلوب دینى را انجام دهد، چه فایدهاى دارد؟ بنابراین، حزن هم تا اندازهاى مىتواند مطلوب باشد; و آن زمانى است که انسان را وادار به جبران گذشته نماید و تکالیف و کارهاى خیرى که باعثسعادت آخرت او مىشوند انجام دهد.
شادى در گرو تامین خواست افراد
نکته سومى که باید در نظر داشت این است که سرور و شادى براى هر کسى وقتى حاصل مىشود که آن خواستهاش تامین شود. اما خواستههاى افراد یکسان نیست. شادى افراد با یکدیگر تفاوت دارد; براى مثال، وقتى شما مىخواهید کودک خردسال خودتان را شاد کنید ممکن استیک زمان این کار را با دادن خوراکى و یا اسباببازى انجام دهید، و وقتى کودک مقدارى بزرگتر شد، برایش قصه و داستان تعریف کنید. اینها انواع شادى کودکانه است که با خوردن، بازى کردن، شنیدن داستانهاى خندهدار و نظیر آنها حاصل مىشود. اما در سنین جوانى آنهایى که رشد طبیعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پیدا کرده است، دیگر به این چیزها خیلى شاد نمىشوند. انسان در جوانى خواستههاى دیگرى دارد; به جز خواستههایى که مربوط به جهات بدنى مىشود، از نظر روانى هم خواستههایى دارد. جوان دلش مىخواهد شخصیت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى این خواست در فرد شکوفا مىشود و البته، گاهى هم التبسیار افراطى پیدا مىکند; گاهىپرخاشگرىهایى هم که مىکنند براى این است که مىخواهند شخصیتخودشان را نشان دهند. انسان در هر سنى به طور طبیعى خواستههایى دارد که اگر آنها تامین شود شاد مىگردد. البته، برخى خواستههایى هم وجود دارد که در طول زندگى ادامه دارد، مانند نیازهایى که انسان به خوراک، مسکن و... دارد.
با توجه به نکتههایى که بیان گردید، اکنون باید ببینیم که آیا شادى از نظر اسلام امر مطلوبى استیا نامطلوب؟ در پاسخ باید بگوییم هر نوع شادى که در جهت کمال معنوى باشد مطلوب است. اگر شما بخواهید کسى را که آنقدر روحش تعالى پیدا کرده که جز با مناجات خدا و سرسائیدن به آستان الهى شاد نمىشود شاد کنید، مسلما باید زمینهاى را فراهم کنید که او بتواند به عبادت خودش بپردازد. در مناجاتهاى خمسه عشر مىخوانید که امام سجاد(ع) در یکى از مناجاتهایش عرض مىکند: «و استغفرک من کل لذة بغیر انسک»; از هر لذتى که از غیر انس با تو بردم استغفار مىکنم، هر سرورى که جز از لقاء تو حاصل شود، براى من گناه است. از چنین شادمانى به تو پناه مىبرم. کسانى آنچنان اوج پیدا مىکنند که جز در اثر انس با خدا و مناجات با او و نهایتا لقاء الهى به چیزى شاد نمىشوند، اگر انسان بخواهد چنین کسانى را شاد نماید باید کارى کند که مزاحمتها و موانع راهشان برداشته شود و آنها در این مسیر پیشرفت کنند. چنین شادیى است که ارزش مطلق دارد; زیرا شاد کردن چنین مؤمنى براى رسیدن به مقصد خود، هیچ قید و شرطى ندارد. چون اینها جز از راه مشروع شاد نمىشوند، شادىشان هم به عبادت خدا و انس با خداست و همیشه این شادى مطلوب است. اما شادىهاى دیگر، ممکن استشادى دنیوى باشد، اما کمک کند به اینکه انسان در جهت تکامل معنوى پیشرفت کند یا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادى دنیوى که دو همسر در محیط خانواده با یکدیگر دارند. این نوع شادى مستقیما ارتباط با خدا و قیامت ندارد، التذاذى است که در محیط خانواده از یکدیگر مىبرند. اما اگر با قصد قربت انجام شود مىتواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در کار نباشد، دست کم مانع از ابتلاى به معصیت است. البته، این هم یک مرتبهاى از عبادت است; زیرا براى جلوگیرى از ابتلاى به معصیت صورت گرفته است. شادىهاى دنیوى که مؤمنان در زندگى خودشان دارند به این دلیل است که براى انجام عبادات و وظایفشان نشاطى داشته باشند. مزاح مخصوصا در سفر در حدى که افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و همچنین تمسخر، توهین و اذیت دیگران را به دنبال نداشته باشد، مطلوب است تا جایى که از مستحبات بوده و در اسلام به آن تاکید شده است. این یک شادى دنیوى است که موجب جلوگیرى از ملال، افسردگى، خستگى و به طور کلى، چیزهایى است که مانع از انجام وظایف بعدى مىشود. فراهم کردن وسایل چنین شادى براى دیگران و نیز شاد شدن خود انسان هم در این حد عیبى ندارد و مطلوب است. به هر حال، ملاک شاد کردن مؤمن است. از آن جهتى که مؤمن است هیچ وقتبه گناه شاد نمىشود; شادى او یا مستقیما در ارتباط با خداست و یا براى تکامل معنوى و انجام وظایف و یا دست کم براى جلوگیرى از گناه مىباشد. البته، با توجه به آن نکته آخرى که گفتیم مراتب ایمان افراد با یکدیگر فرق مىکند، شاد کردن افراد هم فرق مىکند و منحصر به افراد بالغ نمىباشد بلکه شامل بچهها هم مىشود. شاد کردن مؤمنى هم که هنوز در سن طفولیت است و تازه به تکلیف رسیده ثواب دارد. شادکردن او در همان حدى است که او مىفهمد. اگر شما بخواهید وسایل شادى را براى کسانى که در اوج معرفت هستند فراهم کنید، او اصلا درک نمىکند و هیچ وقتبا آنها شاد نمىشود. ولى اگر همین مؤمن افسرده باشد، بیرون آوردن او از این حالت مطلوب است; زیرا افسردگى برایش ضرر دارد. البته، از بین بردن حزنى که براى خداست و باعث این مىشود که فرد در جهت انجام وظایفش موفقتر باشد، مطلوب نیست. مثلا ما نمىتوانیم یک کسى را که در مجلس عزاى سیدالشهداء(ع) مشغول گریه استبراى اینکه شاد بشود به خنده بیندازیم; زیرا این مجلس اصلا براى گریه کردن و براى غمگین بودن است، اینجا جاى شاد کردن نیست، اینجا جایى است که گریه کردن و غمگین بودن مطلوب است. یا اگر کسى را که در نیمه شب راز و نیازى با خدا مىکند و اشکش جارى شده و در حالتحزن قرار دارد، بخندانیم، آیا کار خوبى انجام دادهایم؟ قطعا این شادىها مطلوب نیست و متقابلا آن حزنهایى که انسان را از حرکت طبیعى به سوى سعادت دنیوى و اخروى باز دارد، نامطلوب است.
البته باید توجه داشته باشیم که بعضىها ممکن استبه اتکاء اطلاق اینگونه روایات، خواستههاى نفسانى خود را ارضا کنند. انسانهایى که مىخواهند خوشگذرانى و بذلهگویى کنند، بخندند و بخندانند و... استدلال مىکنند به اینکه ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد. حال آن که هر ادخال سرورى ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تکامل باشد و لااقل موجب شود که موانع عبادت و تکامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظایف نشاطى پیدا کند مىتواند مطلوب باشد، چه خود وسایل آن را فراهم کند، چه دیگران، به این شادى کمک کنند. به هر حال، واقعنگرى و واقعبینى انسان را متوجه این امر مىکند که در این دنیا گرفتارىهاى زیادى براى همه انسانها پیش مىآید، اما نوع و شکل و زمان آن با یکدیگر فرق مىکند. گاهى بیمارى، فقر و گرفتارى است، گاهى از دست دادن یک عزیزى است، گاهى هم بلاهاى اجتماعى مانند زلزله، سیل و طوفان است. مسلما کمک کردن به چنین کسانى که مبتلا به چنین غم و اندوهها شدهاند و از انجام وظایف خود باز ماندهاند و در نهایت، شاد کردن آنها از بهترین عبادات خداست. البته مىدانید شرط هر عبادتى قصد قربت است.
«یابن جندب من سره ان یزوجه الله الحورالعین و یتوجه بالنور فلیدخل على اخیه المؤمن السرور»; یعنى پاداش کسى که در این دنیا برادر مؤمنش را شاد کند این است که در آخرت خداى متعال تاجى از نور بر سر او مىگذارد و همسر او را از حورالعین قرار مىدهد.
شاد کردن برادر مؤمن
این مضمون که شاد کردن برادر مؤمن، یکى از عبادات بزرگ استبه صورتهاى گوناگون در روایات بسیارى وارد شده و ابوابى از مجموعههاى روایى مثل کافى، وافى، وسائل و... را به خود اختصاص داده است. در ذیل به چند نمونه از این روایات و نیزتوضیح آنها اشاره مىشود. مضمون بعضى از این روایات این است که بهترین و یا محبوبترین عبادات نزد خداى متعال این است که انسان دل برادر مؤمن خود را شاد و یا به تعبیر معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» کند. در اینباره مرحوم کلینى روایتى را از امام باقر(ع) در کافى آورده است:
«ما عبدالله بشىء احب الى الله من ادخال السرور على المؤمن»; یعنى خداى متعال عبادت نشد به چیزى که محبوبتر باشد نزد او از آنکه سرورى در قلب مؤمن وارد کند. این روایتبیانگر این حقیقت است که شاد کردن مؤمن محبوبترین عبادتها نزد خداى متعال است. در اصول کافى نظیر همین مضمون از خود پیغمبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «ان احب الاعمال الى الله تعالى ادخال السرور على المؤمنین»; محبوبترین اعمال نزد خدا، شاد کردن مؤمنین است. در بعضى از روایات براى اینکه مردم به شاد کردن برادران ایمانىشان تشویق شوند، چنین آمده است: کسى که مؤمنى را شاد کند تنها یک شخص را شاد نکرده بلکه ما اهل بیت(ع) را نیز شاد کرده است و کسى که ما را شاد کند، پیغمبر خدا(ص) را شاد کرده است. در روایت دیگرى آمده است کسى که مؤمنى را شاد کند، رسول الله(ص) را شاد کرده است. اینگونه مضامین در روایتها مکرر نقل شده است. از جمله در کافى آمده است: «عن الصادق(ع) قال لا یرى احدکم اذا ادخل على مؤمن سرورا انه علیه ادخله»; یعنى اگر یکى از شما برادر ایمانى خود را شاد کرد، فکر نکند که فقط او را شاد کرده، به خدا قسم ما را شاد کرده است، به خدا قسم این شادى را در دل رسول الله(ص) وارد کرده است. روایتى هم از پیامبر اکرم(ص) وارد شده که مىفرماید: «من سر مؤمنا فقد سرنى و من سرنى فقد سرالله»; کسى که مؤمنى را شاد کند، مرا شاد کرده و کسى که مرا شاد کند خدا را شاد کرده است.
موارد یاد شده، نمونههایى از روایات متعددى است که در اینباره وارد شده است. بنابراین، جاى هیچگونه شکى نیست که از نظر اهل بیت(ع) شاد کردن مؤمنین کار بسیار پسندیده و بلکه بالاترین عبادات است. اما درباره این مطلب سؤالاتى مطرح مىشود و ابهاماتى براى انسان پیش مىآید. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشتها و نتیجههاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از این سؤالات را، با مضامینى که در سایر روایات وارد شده و یا از طریق قرائن قطعى، به راحتى مىتوان جواب داد. یکى از این سؤالات این است که آیا انسان هر کسى را، از هر راهى که شاد کند، چنین عملى، عبادت بزرگى محسوب مىشود؟ جواب این سؤال تا حدى روشن است. هر کس که آشنایى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مکتب اهل بیت(ع) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب این سؤال را مىداند. منظور این نیست که کسى از راه گناه، دیگرى را شاد کند; یعنى گناهى مرتکب شود تا دیگرى شاد شود. مسلما این کار نه تنها ثوابى ندارد، بلکه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روایات به این نکته، که نباید شاد کردن مؤمن همراه با گناه باشد، تاکید شده است. بعضى از بزرگان مىگویند شاد کردن مؤمن، حتى به صورتى که مستلزم کارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نیست. ممکن است افراد غیر متقى و کسانى که در گفتار و رفتارشان چندان مقید نیستند، بعضى بذلهگویىها و مسخرهبازىهایى، که در شان مؤمن نیست، انجام دهند و تصور کنند که چون با این کارها دیگران را شاد کردهاند، بالاترین عبادات را انجام دادهاند. هر چند فرض کنیم که اینگونه کارها حرام نباشد، اما دست کم جزو کارهاى نامطلوب و احیانا مذموم (مکروه یا مشتبه) به شمار مىآید. البته ممکن است در این مورد استثنائاتى باشد. فرض کنید فردى در اثر گرفتارى و مشکلات زندگى دچار افسردگى شدید شده و یک حالتبیمارگونهاى پیدا کرده باشد به گونهاى که اگر بخواهند او را از این التخارج کرده و شاد کنند، راهى جز بذلهگویى یا انجام رفتارهایى که در شرایط عادى مطلوب نیست وجود ندارد. این کار ممکن است نوعى معالجه باشد. ولى این حالت استثناء است. و نمىتوان گفت که هر کس براى شاد کردن دیگران، به هر شکل رفتار کند، بالاترین عبادت را انجام داده است. مسلما نمىتوان از طریق گناه و حتى از راه امور مکروه، مشتبه و یا لغو، چنین عملى را انجام داد. کارهاى لغوى وجود دارد که فى حد نفسه مطلوب نیست: «و الذین هم عن اللغو معرضون.» (مؤمنون: 3) از صفات مؤمنان این است که مرتکب کارهاى بیهوده نمىشوند. بنابراین، مىتوان گفت که به طور مطلق، شاد کردن هر کسى بالاترین عبادات نیستبلکه تنها شاد کردن مؤمنین از مجارى شرعیه و راههایى که شرعا مجاز است مطلوب و پسندیده و بالاترین عبادات محسوب مىشود.
«شاد بودن» مطلوب فطرى انسان
سؤالهاى دیگرى، که بسیار عمیقتر و پیچیدهتر و جزو مسائل اصولى و بنیادى است، در این زمینه مطرح مىشود: مهمترین این سؤالها این است که اصولا مگر «شاد بودن» در زندگى مطلوبیتى دارد که اسلام براى شاد کردن دیگران این همه سفارش کرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت دیگر، آیا از دیدگاه اسلام وضع مطلوب این است که انسان بسیار شاد و مسرور باشد یا به عکس، محزون؟ با توجه به روایاتى که در مدح حزن وارد شده است و از جمله روایتى به این مضمون که اگر در یک جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مىدهد، این سؤال مطرح مىشود که چگونه مىتوان بین این دو گروه روایات جمع کرد؟ آیا «شاد بودن» از نظر اسلام یک امر مطلوبى است؟ اگر «شاد بودن» انسان مطلوبیت زیادى ندارد، پس چطور «شاد کردن» دیگران ثواب دارد، بلکه بالاترین عبادات تلقى مىشود؟ این سؤالى است که جواب آن خیلى آسان نیست. براى پاسخ به این سؤال، باید مقدماتى را بیان کرد. بدون شک اصل مسرور بودن و شاد بودن یک مطلوب فطرى است. از نعمتهایى که خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قیامت داده است، این است که مؤمن در بهشت غمگین نمىشود و شاد خواهد بود: «وجوه یومئذ ناعمة»; (غاشیه: 8) چهرههاى مؤمنان در بهشتبسیار شاداب و خرم است. یا «ینقلب الى اهله مسرورا»; (انشقاق: 9) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عیالش، در حالى که بسیار شاد و خندان است، برمىگردد. بىشک انسان فطرتا طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهیمى از قبیل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است; یعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و این اشکالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قیامت وارد بهشت مىشوند مىگویند: «الحمدالله الذى اذهب عنا الحزن»، خدا را ستایش مىکنند که حزن و اندوه را از آنان برداشت; یعنى دوران حزن و غمى، که در دنیا داشتند سپرى شد و زمانى که وارد بهشت مىشوند، دیگر از حزن و اندوه خبرى نیست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتا مطلوب است و این پاداش مؤمنان در بهشت است. برعکس، اهل جهنم، همیشه غمگین و افسرده هستند. قیافههاى درهم کشیده (عبوسا قمطریرا) (انسان: 10) و چهرههاى چروکیده و سیاه (وجوه یومئذ مسوده) از حالات دوزخیان است. قرآن وقتى مىخواهد از شهدا تعریف کند و غیر مستقیم دیگران را تشویق نماید که به خیل شهدا بپیوندند، مىفرماید: «فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم»; (آل عمران: 17) آنها به واسطه نعمتهایى که خداوند به آنها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراین، داشتن شادى و سرور، یک امر مطلوب فطرى است، که هم در آخرت و هم در برزخ، قطعا جزو نعمتهاى بزرگ الهى مىباشد. همه ما باید طالب چنین نعمتى باشیم.
انسان فطرتا طالب خوشى است. در دنیا خوشىها و ناخوشىها، به طور طبیعى و تکوینى، براى همه وجود دارد; هیچ کس در دنیا نیست که در همه عمر خود شاد و یا در سراسر این مدت غمگین باشد. هر کسى کمابیش غمها و شادىهایى دارد. انسان به طور طبیعى مىخواهد در دنیا شاد باشد، و این شادىها از راههاى مختلفى پیدا مىشود; گاهى این شادىها، غمهاى طولانى را در پى دارد، مانند شادىهایى که از یک گناه موقتى پیدا مىشود; هر چند انسان ممکن ستبه واسطه گناه به طور موقتشاد شود، اما گرفتارىهاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. کسانى هم که از راههاى غیرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسکرات و... خود را شاد مىکنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعتها بلکه عمرى را بدبختخواهند شد. این نوع شادى، مطلوبیتى ندارد و عقل هم هیچ وقت چنین شادى را تجویز نمىکند که انسان لحظهاى از مواد مخدر استفاده کند، یک شادى کاذبى پیدا کند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعهاش را بدبخت کند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبیت واقعى هر چیزى زمانى است که در مسیر مطلوبیت نهایى و سعادت ابدى انسان باشد; یعنى اگر شادىهاى دنیایى انسان در راستاى کمک به شادى آخرت او باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است. آیا اساسا چنین شادىهایى وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت که بله وجود دارد. انسانى که افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هیچ کارى نمىرود، عبادت هم نمىکند; نه کار دنیا را مىتواند درست انجام دهد نه کار آخرت را. کسى که نشاط ندارد مىخواهد یک گوشه بنشیند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه کارى انجام بدهد. چنین فردى نه به درد دنیا و آخرت خودش مىخورد و نه دنیا و آخرت دیگران. حزن و اندوهى که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعثشود که فرد نه به کار دنیا برسد و نه به کار آخرت، در واقع یک نوع بیمارى است و هیچگونه مطلوبیتى ندارد. این کار حتى ممکن استبه کفر نیز منتهى شود. گاهى هم موجب مىشود کسانى که ایمان ندارند یا داراى ایمانى ضعیف هستند، دستبه خودکشى بزنند. چنین حزنهایى هیچ وقت مطلوب نیست. برعکس، آن حالت نشاطى که انسان را وادار کند به اینکه هم کارهاى دنیایى و هم کارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود که درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امر مطلوبى است. از این روى، استفاده از وسیلهاى که سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراین، مىتوان گفت هر سرور و فرحى در دنیا، به خصوص اگر یک حالت افراطى پیدا کند مطلوب نیست. در قرآن غالبا از فرح مربوط به دنیا با لحن مذمتآمیز و نکوهشآمیزى یاد شده است. مانند: «انه لفرح فخور» (هود: 10) و یا «لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین» (قصص: 76). این آیه درباره قارون است که به واسطه نعمتهاى دنیایى، به خود مىبالید و بسیار مغرور بود. بنىاسرائیل براى نصحیت او به نزدش آمدند و گفتند: «لا تفرح ان الله لایحب الفرحین»; خیلى سرمستى نکن، خدا فرحین را دوست نمىدارد. معمولا در ادبیات فارسى تعبیر «سرمستى» براى اینگونه سرورها و فرحهاى افراطى به کار مىرود. اینگونه شادىها مسلما نامطلوب است; زیرا نه تنها کمکى به حرکت تکاملى انسان نمىکند، بلکه انسان را در دام شیطان مىاندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظایف و تکالیفش باز مىدارد و موجب مىشود که بر دیگران فخر بفروشد. در بعضى از آیات قرآنى هم اشاره شده است که کسانى که در دنیا خیلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خیلى خوب نیست: «انه کان فى اهله مسرورا» (انشقاق: 13) قیافه بعضى افراد در آخرت گرفته است. آنها کسانى هستند که در دنیا خوشگذرانى کرده و زندگى را به شادى و سرمستى مىگذراندند.
حزن مطلوب
در مقابل، حزنى که انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤولیتهاى شرعى و اجتماعىاش کند، حزن مطلوبى است; حزن از اینکه چرا در انجام تکالیف کوتاهى کردهایم. انسان عاقلى که مرتکب گناهى شده، اگر متوجه شود این عمل موجب شده که سعادت آخرت را از دستبدهد، در حالى که، مىتوانستبا انجام دادن کار دیگرى سعادت دنیا و آخرت را کسب کند، محزون مىشود. اینگونه حزنها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است. اما اگر این حزنها به یک حدى برسد که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعثشود که فرد تکالیف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هیچ فایدهاى ندارد. غم و غصهاى که موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت کند، جهاد برود، به اجتماع خدمت کند و سایر فعالیتهاى مطلوب دینى را انجام دهد، چه فایدهاى دارد؟ بنابراین، حزن هم تا اندازهاى مىتواند مطلوب باشد; و آن زمانى است که انسان را وادار به جبران گذشته نماید و تکالیف و کارهاى خیرى که باعثسعادت آخرت او مىشوند انجام دهد.
شادى در گرو تامین خواست افراد
نکته سومى که باید در نظر داشت این است که سرور و شادى براى هر کسى وقتى حاصل مىشود که آن خواستهاش تامین شود. اما خواستههاى افراد یکسان نیست. شادى افراد با یکدیگر تفاوت دارد; براى مثال، وقتى شما مىخواهید کودک خردسال خودتان را شاد کنید ممکن استیک زمان این کار را با دادن خوراکى و یا اسباببازى انجام دهید، و وقتى کودک مقدارى بزرگتر شد، برایش قصه و داستان تعریف کنید. اینها انواع شادى کودکانه است که با خوردن، بازى کردن، شنیدن داستانهاى خندهدار و نظیر آنها حاصل مىشود. اما در سنین جوانى آنهایى که رشد طبیعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پیدا کرده است، دیگر به این چیزها خیلى شاد نمىشوند. انسان در جوانى خواستههاى دیگرى دارد; به جز خواستههایى که مربوط به جهات بدنى مىشود، از نظر روانى هم خواستههایى دارد. جوان دلش مىخواهد شخصیت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى این خواست در فرد شکوفا مىشود و البته، گاهى هم التبسیار افراطى پیدا مىکند; گاهىپرخاشگرىهایى هم که مىکنند براى این است که مىخواهند شخصیتخودشان را نشان دهند. انسان در هر سنى به طور طبیعى خواستههایى دارد که اگر آنها تامین شود شاد مىگردد. البته، برخى خواستههایى هم وجود دارد که در طول زندگى ادامه دارد، مانند نیازهایى که انسان به خوراک، مسکن و... دارد.
با توجه به نکتههایى که بیان گردید، اکنون باید ببینیم که آیا شادى از نظر اسلام امر مطلوبى استیا نامطلوب؟ در پاسخ باید بگوییم هر نوع شادى که در جهت کمال معنوى باشد مطلوب است. اگر شما بخواهید کسى را که آنقدر روحش تعالى پیدا کرده که جز با مناجات خدا و سرسائیدن به آستان الهى شاد نمىشود شاد کنید، مسلما باید زمینهاى را فراهم کنید که او بتواند به عبادت خودش بپردازد. در مناجاتهاى خمسه عشر مىخوانید که امام سجاد(ع) در یکى از مناجاتهایش عرض مىکند: «و استغفرک من کل لذة بغیر انسک»; از هر لذتى که از غیر انس با تو بردم استغفار مىکنم، هر سرورى که جز از لقاء تو حاصل شود، براى من گناه است. از چنین شادمانى به تو پناه مىبرم. کسانى آنچنان اوج پیدا مىکنند که جز در اثر انس با خدا و مناجات با او و نهایتا لقاء الهى به چیزى شاد نمىشوند، اگر انسان بخواهد چنین کسانى را شاد نماید باید کارى کند که مزاحمتها و موانع راهشان برداشته شود و آنها در این مسیر پیشرفت کنند. چنین شادیى است که ارزش مطلق دارد; زیرا شاد کردن چنین مؤمنى براى رسیدن به مقصد خود، هیچ قید و شرطى ندارد. چون اینها جز از راه مشروع شاد نمىشوند، شادىشان هم به عبادت خدا و انس با خداست و همیشه این شادى مطلوب است. اما شادىهاى دیگر، ممکن استشادى دنیوى باشد، اما کمک کند به اینکه انسان در جهت تکامل معنوى پیشرفت کند یا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادى دنیوى که دو همسر در محیط خانواده با یکدیگر دارند. این نوع شادى مستقیما ارتباط با خدا و قیامت ندارد، التذاذى است که در محیط خانواده از یکدیگر مىبرند. اما اگر با قصد قربت انجام شود مىتواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در کار نباشد، دست کم مانع از ابتلاى به معصیت است. البته، این هم یک مرتبهاى از عبادت است; زیرا براى جلوگیرى از ابتلاى به معصیت صورت گرفته است. شادىهاى دنیوى که مؤمنان در زندگى خودشان دارند به این دلیل است که براى انجام عبادات و وظایفشان نشاطى داشته باشند. مزاح مخصوصا در سفر در حدى که افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و همچنین تمسخر، توهین و اذیت دیگران را به دنبال نداشته باشد، مطلوب است تا جایى که از مستحبات بوده و در اسلام به آن تاکید شده است. این یک شادى دنیوى است که موجب جلوگیرى از ملال، افسردگى، خستگى و به طور کلى، چیزهایى است که مانع از انجام وظایف بعدى مىشود. فراهم کردن وسایل چنین شادى براى دیگران و نیز شاد شدن خود انسان هم در این حد عیبى ندارد و مطلوب است. به هر حال، ملاک شاد کردن مؤمن است. از آن جهتى که مؤمن است هیچ وقتبه گناه شاد نمىشود; شادى او یا مستقیما در ارتباط با خداست و یا براى تکامل معنوى و انجام وظایف و یا دست کم براى جلوگیرى از گناه مىباشد. البته، با توجه به آن نکته آخرى که گفتیم مراتب ایمان افراد با یکدیگر فرق مىکند، شاد کردن افراد هم فرق مىکند و منحصر به افراد بالغ نمىباشد بلکه شامل بچهها هم مىشود. شاد کردن مؤمنى هم که هنوز در سن طفولیت است و تازه به تکلیف رسیده ثواب دارد. شادکردن او در همان حدى است که او مىفهمد. اگر شما بخواهید وسایل شادى را براى کسانى که در اوج معرفت هستند فراهم کنید، او اصلا درک نمىکند و هیچ وقتبا آنها شاد نمىشود. ولى اگر همین مؤمن افسرده باشد، بیرون آوردن او از این حالت مطلوب است; زیرا افسردگى برایش ضرر دارد. البته، از بین بردن حزنى که براى خداست و باعث این مىشود که فرد در جهت انجام وظایفش موفقتر باشد، مطلوب نیست. مثلا ما نمىتوانیم یک کسى را که در مجلس عزاى سیدالشهداء(ع) مشغول گریه استبراى اینکه شاد بشود به خنده بیندازیم; زیرا این مجلس اصلا براى گریه کردن و براى غمگین بودن است، اینجا جاى شاد کردن نیست، اینجا جایى است که گریه کردن و غمگین بودن مطلوب است. یا اگر کسى را که در نیمه شب راز و نیازى با خدا مىکند و اشکش جارى شده و در حالتحزن قرار دارد، بخندانیم، آیا کار خوبى انجام دادهایم؟ قطعا این شادىها مطلوب نیست و متقابلا آن حزنهایى که انسان را از حرکت طبیعى به سوى سعادت دنیوى و اخروى باز دارد، نامطلوب است.
البته باید توجه داشته باشیم که بعضىها ممکن استبه اتکاء اطلاق اینگونه روایات، خواستههاى نفسانى خود را ارضا کنند. انسانهایى که مىخواهند خوشگذرانى و بذلهگویى کنند، بخندند و بخندانند و... استدلال مىکنند به اینکه ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد. حال آن که هر ادخال سرورى ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تکامل باشد و لااقل موجب شود که موانع عبادت و تکامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظایف نشاطى پیدا کند مىتواند مطلوب باشد، چه خود وسایل آن را فراهم کند، چه دیگران، به این شادى کمک کنند. به هر حال، واقعنگرى و واقعبینى انسان را متوجه این امر مىکند که در این دنیا گرفتارىهاى زیادى براى همه انسانها پیش مىآید، اما نوع و شکل و زمان آن با یکدیگر فرق مىکند. گاهى بیمارى، فقر و گرفتارى است، گاهى از دست دادن یک عزیزى است، گاهى هم بلاهاى اجتماعى مانند زلزله، سیل و طوفان است. مسلما کمک کردن به چنین کسانى که مبتلا به چنین غم و اندوهها شدهاند و از انجام وظایف خود باز ماندهاند و در نهایت، شاد کردن آنها از بهترین عبادات خداست. البته مىدانید شرط هر عبادتى قصد قربت است.