آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

در شماره پیشین ادامه سلسله بحث‏هاى اخلاق حضرت استاد را در زمینه ملاک سعادتمندى افراد، تفاوت بهره افراد از سعادت، استقامت‏به عنوان شرط دست‏یابى به سعادت، تحذیز از بدگویى نسبت‏به مؤمنان، شرایط سعادت از دیدگاه اسلام و ارکان ایمان به محضر اهل معرفت تقدیم داشتیم. در این شماره نیز مواعظ ایشان در تبیین وصایاى امام صادق(ع) به عبدالله بن جندب را به گوش جان مى‏سپاریم:
«یابن جندب من سره ان یزوجه الله الحورالعین و یتوجه بالنور فلیدخل على اخیه المؤمن السرور»; یعنى پاداش کسى که در این دنیا برادر مؤمنش را شاد کند این است که در آخرت خداى متعال تاجى از نور بر سر او مى‏گذارد و همسر او را از حورالعین قرار مى‏دهد.
شاد کردن برادر مؤمن
این مضمون که شاد کردن برادر مؤمن، یکى از عبادات بزرگ است‏به صورت‏هاى گوناگون در روایات بسیارى وارد شده و ابوابى از مجموعه‏هاى روایى مثل کافى، وافى، وسائل و... را به خود اختصاص داده است. در ذیل به چند نمونه از این روایات و نیزتوضیح آن‏ها اشاره مى‏شود. مضمون بعضى از این روایات این است که بهترین و یا محبوب‏ترین عبادات نزد خداى متعال این است که انسان دل برادر مؤمن خود را شاد و یا به تعبیر معروف، در قلب مؤمن «ادخال سرور» کند. در این‏باره مرحوم کلینى روایتى را از امام باقر(ع) در کافى آورده است:
«ما عبدالله بشى‏ء احب الى الله من ادخال السرور على المؤمن‏»; یعنى خداى متعال عبادت نشد به چیزى که محبوب‏تر باشد نزد او از آن‏که سرورى در قلب مؤمن وارد کند. این روایت‏بیانگر این حقیقت است که شاد کردن مؤمن محبوب‏ترین عبادت‏ها نزد خداى متعال است. در اصول کافى نظیر همین مضمون از خود پیغمبر اکرم(ص) نیز نقل شده است: «ان احب الاعمال الى الله تعالى ادخال السرور على المؤمنین‏»; محبوب‏ترین اعمال نزد خدا، شاد کردن مؤمنین است. در بعضى از روایات براى این‏که مردم به شاد کردن برادران ایمانى‏شان تشویق شوند، چنین آمده است: کسى که مؤمنى را شاد کند تنها یک شخص را شاد نکرده بلکه ما اهل بیت(ع) را نیز شاد کرده است و کسى که ما را شاد کند، پیغمبر خدا(ص) را شاد کرده است. در روایت دیگرى آمده است کسى که مؤمنى را شاد کند، رسول الله(ص) را شاد کرده است. این‏گونه مضامین در روایت‏ها مکرر نقل شده است. از جمله در کافى آمده است: «عن الصادق(ع) قال لا یرى احدکم اذا ادخل على مؤمن سرورا انه علیه ادخله‏»; یعنى اگر یکى از شما برادر ایمانى خود را شاد کرد، فکر نکند که فقط او را شاد کرده، به خدا قسم ما را شاد کرده است، به خدا قسم این شادى را در دل رسول الله(ص) وارد کرده است. روایتى هم از پیامبر اکرم(ص) وارد شده که مى‏فرماید: «من سر مؤمنا فقد سرنى و من سرنى فقد سرالله‏»; کسى که مؤمنى را شاد کند، مرا شاد کرده و کسى که مرا شاد کند خدا را شاد کرده است.
موارد یاد شده، نمونه‏هایى از روایات متعددى است که در این‏باره وارد شده است. بنابراین، جاى هیچ‏گونه شکى نیست که از نظر اهل بیت(ع) شاد کردن مؤمنین کار بسیار پسندیده و بلکه بالاترین عبادات است. اما درباره این مطلب سؤالاتى مطرح مى‏شود و ابهاماتى براى انسان پیش مى‏آید. گاهى هم اشتباهاتى واقع شده و برداشت‏ها و نتیجه‏هاى نادرستى گرفته شده است. بعضى از این سؤالات را، با مضامینى که در سایر روایات وارد شده و یا از طریق قرائن قطعى، به راحتى مى‏توان جواب داد. یکى از این سؤالات این است که آیا انسان هر کسى را، از هر راهى که شاد کند، چنین عملى، عبادت بزرگى محسوب مى‏شود؟ جواب این سؤال تا حدى روشن است. هر کس که آشنایى مختصرى با نظام ارزشى اسلام، مکتب اهل بیت(ع) و معارف اسلامى داشته باشد، جواب این سؤال را مى‏داند. منظور این نیست که کسى از راه گناه، دیگرى را شاد کند; یعنى گناهى مرتکب شود تا دیگرى شاد شود. مسلما این کار نه تنها ثوابى ندارد، بلکه گناهش هم محفوظ است. در بعضى از روایات به این نکته، که نباید شاد کردن مؤمن همراه با گناه باشد، تاکید شده است. بعضى از بزرگان مى‏گویند شاد کردن مؤمن، حتى به صورتى که مستلزم کارهاى لغو و مبتذل باشد، مطلوب نیست. ممکن است افراد غیر متقى و کسانى که در گفتار و رفتارشان چندان مقید نیستند، بعضى بذله‏گویى‏ها و مسخره‏بازى‏هایى، که در شان مؤمن نیست، انجام دهند و تصور کنند که چون با این کارها دیگران را شاد کرده‏اند، بالاترین عبادات را انجام داده‏اند. هر چند فرض کنیم که این‏گونه کارها حرام نباشد، اما دست کم جزو کارهاى نامطلوب و احیانا مذموم (مکروه یا مشتبه) به شمار مى‏آید. البته ممکن است در این مورد استثنائاتى باشد. فرض کنید فردى در اثر گرفتارى و مشکلات زندگى دچار افسردگى شدید شده و یک حالت‏بیمارگونه‏اى پیدا کرده باشد به گونه‏اى که اگر بخواهند او را از این الت‏خارج کرده و شاد کنند، راهى جز بذله‏گویى یا انجام رفتارهایى که در شرایط عادى مطلوب نیست وجود ندارد. این کار ممکن است نوعى معالجه باشد. ولى این حالت استثناء است. و نمى‏توان گفت که هر کس براى شاد کردن دیگران، به هر شکل رفتار کند، بالاترین عبادت را انجام داده است. مسلما نمى‏توان از طریق گناه و حتى از راه امور مکروه، مشتبه و یا لغو، چنین عملى را انجام داد. کارهاى لغوى وجود دارد که فى حد نفسه مطلوب نیست: «و الذین هم عن اللغو معرضون.» (مؤمنون: 3) از صفات مؤمنان این است که مرتکب کارهاى بیهوده نمى‏شوند. بنابراین، مى‏توان گفت که به طور مطلق، شاد کردن هر کسى بالاترین عبادات نیست‏بلکه تنها شاد کردن مؤمنین از مجارى شرعیه و راه‏هایى که شرعا مجاز است مطلوب و پسندیده و بالاترین عبادات محسوب مى‏شود.
«شاد بودن‏» مطلوب فطرى انسان
سؤال‏هاى دیگرى، که بسیار عمیق‏تر و پیچیده‏تر و جزو مسائل اصولى و بنیادى است، در این زمینه مطرح مى‏شود: مهم‏ترین این سؤال‏ها این است که اصولا مگر «شاد بودن‏» در زندگى مطلوبیتى دارد که اسلام براى شاد کردن دیگران این همه سفارش کرده و براى آن ثواب در نظر گرفته است؟ به عبارت دیگر، آیا از دیدگاه اسلام وضع مطلوب این است که انسان بسیار شاد و مسرور باشد یا به عکس، محزون؟ با توجه به روایاتى که در مدح حزن وارد شده است و از جمله روایتى به این مضمون که اگر در یک جمعى شخص محزونى باشد، خدا همه آن جمع را به واسطه آن شخص محزون مورد رحمت قرار مى‏دهد، این سؤال مطرح مى‏شود که چگونه مى‏توان بین این دو گروه روایات جمع کرد؟ آیا «شاد بودن‏» از نظر اسلام یک امر مطلوبى است؟ اگر «شاد بودن‏» انسان مطلوبیت زیادى ندارد، پس چطور «شاد کردن‏» دیگران ثواب دارد، بلکه بالاترین عبادات تلقى مى‏شود؟ این سؤالى است که جواب آن خیلى آسان نیست. براى پاسخ به این سؤال، باید مقدماتى را بیان کرد. بدون شک اصل مسرور بودن و شاد بودن یک مطلوب فطرى است. از نعمت‏هایى که خداى متعال وعده اعطاى آن را به انسان در روز قیامت داده است، این است که مؤمن در بهشت غمگین نمى‏شود و شاد خواهد بود: «وجوه یومئذ ناعمة‏»; (غاشیه: 8) چهره‏هاى مؤمنان در بهشت‏بسیار شاداب و خرم است. یا «ینقلب الى اهله مسرورا»; (انشقاق: 9) مؤمن پس از محاسبه، نزد اهل و عیالش، در حالى که بسیار شاد و خندان است، برمى‏گردد. بى‏شک انسان فطرتا طالب خوشى، شادى و سرور است. مفاهیمى از قبیل خوشبختى، خوشوقتى، خوشحالى و... همگى از خوشى گرفته شده است; یعنى انسان، خود به خود، طالب خوشى است و این اشکالى ندارد. مؤمنان وقتى در روز قیامت وارد بهشت مى‏شوند مى‏گویند: «الحمدالله الذى اذهب عنا الحزن‏»، خدا را ستایش مى‏کنند که حزن و اندوه را از آنان برداشت; یعنى دوران حزن و غمى، که در دنیا داشتند سپرى شد و زمانى که وارد بهشت مى‏شوند، دیگر از حزن و اندوه خبرى نیست. پس شاد بودن و محزون نبودن فطرتا مطلوب است و این پاداش مؤمنان در بهشت است. برعکس، اهل جهنم، همیشه غمگین و افسرده هستند. قیافه‏هاى درهم کشیده (عبوسا قمطریرا) (انسان: 10) و چهره‏هاى چروکیده و سیاه (وجوه یومئذ مسوده) از حالات دوزخیان است. قرآن وقتى مى‏خواهد از شهدا تعریف کند و غیر مستقیم دیگران را تشویق نماید که به خیل شهدا بپیوندند، مى‏فرماید: «فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم‏»; (آل عمران: 17) آن‏ها به واسطه نعمت‏هایى که خداوند به آن‏ها داده است در شادى و سرور هستند. بنابراین، داشتن شادى و سرور، یک امر مطلوب فطرى است، که هم در آخرت و هم در برزخ، قطعا جزو نعمت‏هاى بزرگ الهى مى‏باشد. همه ما باید طالب چنین نعمتى باشیم.
انسان فطرتا طالب خوشى است. در دنیا خوشى‏ها و ناخوشى‏ها، به طور طبیعى و تکوینى، براى همه وجود دارد; هیچ کس در دنیا نیست که در همه عمر خود شاد و یا در سراسر این مدت غمگین باشد. هر کسى کمابیش غم‏ها و شادى‏هایى دارد. انسان به طور طبیعى مى‏خواهد در دنیا شاد باشد، و این شادى‏ها از راه‏هاى مختلفى پیدا مى‏شود; گاهى این شادى‏ها، غم‏هاى طولانى را در پى دارد، مانند شادى‏هایى که از یک گناه موقتى پیدا مى‏شود; هر چند انسان ممکن ست‏به واسطه گناه به طور موقت‏شاد شود، اما گرفتارى‏هاى بعدى را به دنبال خواهد داشت. کسانى هم که از راه‏هاى غیرمشروع مانند استعمال مواد مخدر، مسکرات و... خود را شاد مى‏کنند، شادى آنان موقتى است و پس از آن، ساعت‏ها بلکه عمرى را بدبخت‏خواهند شد. این نوع شادى، مطلوبیتى ندارد و عقل هم هیچ وقت چنین شادى را تجویز نمى‏کند که انسان لحظه‏اى از مواد مخدر استفاده کند، یک شادى کاذبى پیدا کند و بعد عمرى معتاد شده، خود، خانواده و جامعه‏اش را بدبخت کند.
طبق نظام ارزشى اسلام، مطلوبیت واقعى هر چیزى زمانى است که در مسیر مطلوبیت نهایى و سعادت ابدى انسان باشد; یعنى اگر شادى‏هاى دنیایى انسان در راستاى کمک به شادى آخرت او باشد، بسیار پسندیده و مطلوب است. آیا اساسا چنین شادى‏هایى وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت که بله وجود دارد. انسانى که افسردگى مطلق داشته باشد، به دنبال هیچ کارى نمى‏رود، عبادت هم نمى‏کند; نه کار دنیا را مى‏تواند درست انجام دهد نه کار آخرت را. کسى که نشاط ندارد مى‏خواهد یک گوشه بنشیند، نه حرفى بزند، نه حرفى بشنود و نه کارى انجام بدهد. چنین فردى نه به درد دنیا و آخرت خودش مى‏خورد و نه دنیا و آخرت دیگران. حزن و اندوهى که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعث‏شود که فرد نه به کار دنیا برسد و نه به کار آخرت، در واقع یک نوع بیمارى است و هیچ‏گونه مطلوبیتى ندارد. این کار حتى ممکن است‏به کفر نیز منتهى شود. گاهى هم موجب مى‏شود کسانى که ایمان ندارند یا داراى ایمانى ضعیف هستند، دست‏به خودکشى بزنند. چنین حزن‏هایى هیچ وقت مطلوب نیست. برعکس، آن حالت نشاطى که انسان را وادار کند به این‏که هم کارهاى دنیایى و هم کارهاى آخرتى خود را درست انجام دهد، مثلا موجب شود که درسش را بهتر بخواند و عبادتش را بهتر انجام دهد، امر مطلوبى است. از این روى، استفاده از وسیله‏اى که سعادت اخروى انسان را به دنبال داشته باشد مطلوب خواهد بود.
بنابراین، مى‏توان گفت هر سرور و فرحى در دنیا، به خصوص اگر یک حالت افراطى پیدا کند مطلوب نیست. در قرآن غالبا از فرح مربوط به دنیا با لحن مذمت‏آمیز و نکوهش‏آمیزى یاد شده است. مانند: «انه لفرح فخور» (هود: 10) و یا «لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین‏» (قصص: 76). این آیه درباره قارون است که به واسطه نعمت‏هاى دنیایى، به خود مى‏بالید و بسیار مغرور بود. بنى‏اسرائیل براى نصحیت او به نزدش آمدند و گفتند: «لا تفرح ان الله لایحب الفرحین‏»; خیلى سرمستى نکن، خدا فرحین را دوست نمى‏دارد. معمولا در ادبیات فارسى تعبیر «سرمستى‏» براى این‏گونه سرورها و فرح‏هاى افراطى به کار مى‏رود. این‏گونه شادى‏ها مسلما نامطلوب است; زیرا نه تنها کمکى به حرکت تکاملى انسان نمى‏کند، بلکه انسان را در دام شیطان مى‏اندازد، او را غافل و مغرور ساخته از وظایف و تکالیفش باز مى‏دارد و موجب مى‏شود که بر دیگران فخر بفروشد. در بعضى از آیات قرآنى هم اشاره شده است که کسانى که در دنیا خیلى سرور داشتند، وضعشان در آخرت خیلى خوب نیست: «انه کان فى اهله مسرورا» (انشقاق: 13) قیافه بعضى افراد در آخرت گرفته است. آن‏ها کسانى هستند که در دنیا خوش‏گذرانى کرده و زندگى را به شادى و سرمستى مى‏گذراندند.
حزن مطلوب
در مقابل، حزنى که انسان را متوجه خدا، آخرت و مسؤولیت‏هاى شرعى و اجتماعى‏اش کند، حزن مطلوبى است; حزن از این‏که چرا در انجام تکالیف کوتاهى کرده‏ایم. انسان عاقلى که مرتکب گناهى شده، اگر متوجه شود این عمل موجب شده که سعادت آخرت را از دست‏بدهد، در حالى که، مى‏توانست‏با انجام دادن کار دیگرى سعادت دنیا و آخرت را کسب کند، محزون مى‏شود. این‏گونه حزن‏ها اگر به حد افراط نرسد، مطلوب است. اما اگر این حزن‏ها به یک حدى برسد که انسان را از کار و زندگى باز دارد و باعث‏شود که فرد تکالیف شرعى خود را نتواند انجام دهد، هیچ فایده‏اى ندارد. غم و غصه‏اى که موجب شود انسان در زندگى نتواند درس بخواند، عبادت کند، جهاد برود، به اجتماع خدمت کند و سایر فعالیت‏هاى مطلوب دینى را انجام دهد، چه فایده‏اى دارد؟ بنابراین، حزن هم تا اندازه‏اى مى‏تواند مطلوب باشد; و آن زمانى است که انسان را وادار به جبران گذشته نماید و تکالیف و کارهاى خیرى که باعث‏سعادت آخرت او مى‏شوند انجام دهد.
شادى در گرو تامین خواست افراد
نکته سومى که باید در نظر داشت این است که سرور و شادى براى هر کسى وقتى حاصل مى‏شود که آن خواسته‏اش تامین شود. اما خواسته‏هاى افراد یکسان نیست. شادى افراد با یکدیگر تفاوت دارد; براى مثال، وقتى شما مى‏خواهید کودک خردسال خودتان را شاد کنید ممکن است‏یک زمان این کار را با دادن خوراکى و یا اسباب‏بازى انجام دهید، و وقتى کودک مقدارى بزرگ‏تر شد، برایش قصه و داستان تعریف کنید. این‏ها انواع شادى کودکانه است که با خوردن، بازى کردن، شنیدن داستان‏هاى خنده‏دار و نظیر آنها حاصل مى‏شود. اما در سنین جوانى آن‏هایى که رشد طبیعى و معقولى دارند و ابعاد روانى آنان رشد پیدا کرده است، دیگر به این چیزها خیلى شاد نمى‏شوند. انسان در جوانى خواسته‏هاى دیگرى دارد; به جز خواسته‏هایى که مربوط به جهات بدنى مى‏شود، از نظر روانى هم خواسته‏هایى دارد. جوان دلش مى‏خواهد شخصیت و احترام داشته باشد. از دوره نوجوانى این خواست در فرد شکوفا مى‏شود و البته، گاهى هم الت‏بسیار افراطى پیدا مى‏کند; گاهى‏پرخاشگرى‏هایى هم که مى‏کنند براى این است که مى‏خواهند شخصیت‏خودشان را نشان دهند. انسان در هر سنى به طور طبیعى خواسته‏هایى دارد که اگر آن‏ها تامین شود شاد مى‏گردد. البته، برخى خواسته‏هایى هم وجود دارد که در طول زندگى ادامه دارد، مانند نیازهایى که انسان به خوراک، مسکن و... دارد.
با توجه به نکته‏هایى که بیان گردید، اکنون باید ببینیم که آیا شادى از نظر اسلام امر مطلوبى است‏یا نامطلوب؟ در پاسخ باید بگوییم هر نوع شادى که در جهت کمال معنوى باشد مطلوب است. اگر شما بخواهید کسى را که آن‏قدر روحش تعالى پیدا کرده که جز با مناجات خدا و سرسائیدن به آستان الهى شاد نمى‏شود شاد کنید، مسلما باید زمینه‏اى را فراهم کنید که او بتواند به عبادت خودش بپردازد. در مناجات‏هاى خمسه عشر مى‏خوانید که امام سجاد(ع) در یکى از مناجات‏هایش عرض مى‏کند: «و استغفرک من کل لذة بغیر انسک‏»; از هر لذتى که از غیر انس با تو بردم استغفار مى‏کنم، هر سرورى که جز از لقاء تو حاصل شود، براى من گناه است. از چنین شادمانى به تو پناه مى‏برم. کسانى آن‏چنان اوج پیدا مى‏کنند که جز در اثر انس با خدا و مناجات با او و نهایتا لقاء الهى به چیزى شاد نمى‏شوند، اگر انسان بخواهد چنین کسانى را شاد نماید باید کارى کند که مزاحمت‏ها و موانع راهشان برداشته شود و آن‏ها در این مسیر پیشرفت کنند. چنین شادیى است که ارزش مطلق دارد; زیرا شاد کردن چنین مؤمنى براى رسیدن به مقصد خود، هیچ قید و شرطى ندارد. چون این‏ها جز از راه مشروع شاد نمى‏شوند، شادى‏شان هم به عبادت خدا و انس با خداست و همیشه این شادى مطلوب است. اما شادى‏هاى دیگر، ممکن است‏شادى دنیوى باشد، اما کمک کند به این‏که انسان در جهت تکامل معنوى پیشرفت کند یا لااقل مبتلا به گناه نشود، مثل شادى دنیوى که دو همسر در محیط خانواده با یکدیگر دارند. این نوع شادى مستقیما ارتباط با خدا و قیامت ندارد، التذاذى است که در محیط خانواده از یکدیگر مى‏برند. اما اگر با قصد قربت انجام شود مى‏تواند عبادت باشد. اگر هم قصد قربت در کار نباشد، دست کم مانع از ابتلاى به معصیت است. البته، این هم یک مرتبه‏اى از عبادت است; زیرا براى جلوگیرى از ابتلاى به معصیت صورت گرفته است. شادى‏هاى دنیوى که مؤمنان در زندگى خودشان دارند به این دلیل است که براى انجام عبادات و وظایف‏شان نشاطى داشته باشند. مزاح مخصوصا در سفر در حدى که افراط نشود و موجب لغو و اتلاف وقت نگردد و هم‏چنین تمسخر، توهین و اذیت دیگران را به دنبال نداشته باشد، مطلوب است تا جایى که از مستحبات بوده و در اسلام به آن تاکید شده است. این یک شادى دنیوى است که موجب جلوگیرى از ملال، افسردگى، خستگى و به طور کلى، چیزهایى است که مانع از انجام وظایف بعدى مى‏شود. فراهم کردن وسایل چنین شادى براى دیگران و نیز شاد شدن خود انسان هم در این حد عیبى ندارد و مطلوب است. به هر حال، ملاک شاد کردن مؤمن است. از آن جهتى که مؤمن است هیچ وقت‏به گناه شاد نمى‏شود; شادى او یا مستقیما در ارتباط با خداست و یا براى تکامل معنوى و انجام وظایف و یا دست کم براى جلوگیرى از گناه مى‏باشد. البته، با توجه به آن نکته آخرى که گفتیم مراتب ایمان افراد با یکدیگر فرق مى‏کند، شاد کردن افراد هم فرق مى‏کند و منحصر به افراد بالغ نمى‏باشد بلکه شامل بچه‏ها هم مى‏شود. شاد کردن مؤمنى هم که هنوز در سن طفولیت است و تازه به تکلیف رسیده ثواب دارد. شادکردن او در همان حدى است که او مى‏فهمد. اگر شما بخواهید وسایل شادى را براى کسانى که در اوج معرفت هستند فراهم کنید، او اصلا درک نمى‏کند و هیچ وقت‏با آن‏ها شاد نمى‏شود. ولى اگر همین مؤمن افسرده باشد، بیرون آوردن او از این حالت مطلوب است; زیرا افسردگى برایش ضرر دارد. البته، از بین بردن حزنى که براى خداست و باعث این مى‏شود که فرد در جهت انجام وظایفش موفق‏تر باشد، مطلوب نیست. مثلا ما نمى‏توانیم یک کسى را که در مجلس عزاى سیدالشهداء(ع) مشغول گریه است‏براى این‏که شاد بشود به خنده بیندازیم; زیرا این مجلس اصلا براى گریه کردن و براى غمگین بودن است، این‏جا جاى شاد کردن نیست، این‏جا جایى است که گریه کردن و غمگین بودن مطلوب است. یا اگر کسى را که در نیمه شب راز و نیازى با خدا مى‏کند و اشکش جارى شده و در حالت‏حزن قرار دارد، بخندانیم، آیا کار خوبى انجام داده‏ایم؟ قطعا این شادى‏ها مطلوب نیست و متقابلا آن حزن‏هایى که انسان را از حرکت طبیعى به سوى سعادت دنیوى و اخروى باز دارد، نامطلوب است.
البته باید توجه داشته باشیم که بعضى‏ها ممکن است‏به اتکاء اطلاق این‏گونه روایات، خواسته‏هاى نفسانى خود را ارضا کنند. انسان‏هایى که مى‏خواهند خوش‏گذرانى و بذله‏گویى کنند، بخندند و بخندانند و... استدلال مى‏کنند به این‏که ادخال سرور به مؤمن ثواب دارد. حال آن که هر ادخال سرورى ثواب ندارد. اگر ادخال سرور در جهت تکامل باشد و لااقل موجب شود که موانع عبادت و تکامل شخص برطرف گردد و در راه انجام وظایف نشاطى پیدا کند مى‏تواند مطلوب باشد، چه خود وسایل آن را فراهم کند، چه دیگران، به این شادى کمک کنند. به هر حال، واقع‏نگرى و واقع‏بینى انسان را متوجه این امر مى‏کند که در این دنیا گرفتارى‏هاى زیادى براى همه انسان‏ها پیش مى‏آید، اما نوع و شکل و زمان آن با یکدیگر فرق مى‏کند. گاهى بیمارى، فقر و گرفتارى است، گاهى از دست دادن یک عزیزى است، گاهى هم بلاهاى اجتماعى مانند زلزله، سیل و طوفان است. مسلما کمک کردن به چنین کسانى که مبتلا به چنین غم و اندوه‏ها شده‏اند و از انجام وظایف خود باز مانده‏اند و در نهایت، شاد کردن آن‏ها از بهترین عبادات خداست. البته مى‏دانید شرط هر عبادتى قصد قربت است.

تبلیغات