سرمقاله سیاست و تربیت!
آرشیو
چکیده
متن
بین سیاست و تربیت ربطى وثیق موجود است و توجه به این نکته، براى حاکمان و رهبران سیاسى بسیار مفید و کارگشا است. حکومتها و نظامهاى سیاسى در دنیاى امروز، هر یک چونان کارخانهاى هستند که در درون خود آدمها را با مشخصات و اندازههاى خاصى مىسازند و تربیت مىکنند. تاثیر رهبران و حاکمان، بینشها و نگرشها، اندیشهها و فلسفههاى سیاسى بر آدمیان درون یک جامعه، تدریجى و ناپیداست. همانطور که پدر و مادر در درون واحد کوچک خانواده، به تدریج در بینش و گرایش و منش فرزندان اثر مىگذارند و به طور نامحسوس ساختار شخصیتى آنان را سامان مىدهند، رهبران سیاسى و فکرى و صاحبان قدرت نیز در هر جامعهاى به تدریج در اندیشه و شخصیت مردم آن جامعه اثر مىگذارند و آنان را تربیت مىکنند. آنچه مهم است نظام فکرى و فلسفهاى است که بر ذهن و ضمیر حاکمان، حاکم است. آنچه در اندیشه و خاطر رهبران سیاسى مىگذرد، به تدریج در پیکره جامعه نیز سریان مىیابد و آنچه به عنوان هدف، فراسوى فکر و ذهن نخبگان و برگزیدگان و مدیران جامعه مطرح است، تدریجا هدف حرکت کل جامعه خواهد شد. اگر دین و ارزشهاى دینى در ذهن و ضمیر مدیران یک جامعه نفوذ کرده باشد، قطعا و طبیعتا آن جامعه به سمت و سوى دین، اهداف، آرمانها و ارزشهاى دینى کشیده خواهد شد و به عکس، اگر معیارها و ارزشهاى دینى فقط در حد شعار و لفظ و نطق و خطابه باشد، و در مغز، اندیشه و ضمیر صاحبان قدرت، حاکمان و رهبران سیاسى نفوذ و سلطهاى نداشته باشد، جامعه به سمت دینى شدن حرکت نخواهد کرد. حرکت جامعه و سمت و سوى آن، معلول حرکت رهبران و سمت و سوى آنان است.
در دنیاى معاصر پارهاى از رهبران سیاسى و شاید اکثریت آنان تحت تاثیر فرهنگ اروپایى و اندیشههاى اومانیستى، تنها به انسان طبیعى و نیازها و آرمانها و اهداف و انگیزههاى مادى و طبیعى او مىاندیشند و لذا سیاست و برنامهریزى و سازماندهى و مدیریتخرد و کلان جامعه خود را به سمت و سوى همین اهداف سامان مىدهند. اما در جامعهاى اسلامى مانند جامعه ما، بایستى همواره بدین نکته توجه داشته باشیم که هدف و آرمان کلان ما در حرکت و تکاپو و توسعه اجتماعى چیست؟ رهبران و مدیران جامعه ما باید همواره بدین نکته عطف توجه نمایند که هدف، تربیت «انسان دینى» است و اگر آزادى و توسعه و مدنیت و مقولات دیگرى از این دست، مطلوب ماست، همه براى تربیت «انسان دینى» است، همه براى آن است که خریجهاى چنین جامعهاى، آدمیانى باشند که در برابر خدا و ارزشهاى اخلاقى و الهى احساس تکلیف کنند و خود را در برابر خالق هستى، مسؤول و مکلف بدانند. مدار و محور سیاستگزارهاى فرهنگى - اجتماعى ما باید ایجاد حس تکلیف در شهروندان جامعه مدنى دینى باشد، نه اینکه چونان پارهاى سیاستمداران اومانیست دنیاى امروز، محور و مدار حرکت را «حق» - و نه تکلیف - قرار دهیم و چنان غرورى در مردمان ایجاد کنیم که به خود حق دهند در برابر احکام صریح و فرامین آشکار الهى بایستند و قرائتخود را حتى بر قرائت پیامبر و امام معصوم: ترجیح دهند و سرانجام به جاى آنکه در پى تربیت انسان دینى باشند، به فکر ساخته و پرداخته نمودن «دین انسانى» باشند. آنچه اینک براى فرهیختگان جامعه ما مورد سؤال است این است که در ذهن و ضمیر پارهاى از دستاندرکاران و مدیران و مهندسان اجرایى و فرهنگى جامعه امروز ما، چه چیزهایى به عنوان انگیزه و آرمان و هدف، خلجان مىکند؟ انسان دینى یا دین انسانى به همان معنا و مفهومى که سیاستمداران اومانیست دنیاى معاصر در پى آنند؟! و السلام
در دنیاى معاصر پارهاى از رهبران سیاسى و شاید اکثریت آنان تحت تاثیر فرهنگ اروپایى و اندیشههاى اومانیستى، تنها به انسان طبیعى و نیازها و آرمانها و اهداف و انگیزههاى مادى و طبیعى او مىاندیشند و لذا سیاست و برنامهریزى و سازماندهى و مدیریتخرد و کلان جامعه خود را به سمت و سوى همین اهداف سامان مىدهند. اما در جامعهاى اسلامى مانند جامعه ما، بایستى همواره بدین نکته توجه داشته باشیم که هدف و آرمان کلان ما در حرکت و تکاپو و توسعه اجتماعى چیست؟ رهبران و مدیران جامعه ما باید همواره بدین نکته عطف توجه نمایند که هدف، تربیت «انسان دینى» است و اگر آزادى و توسعه و مدنیت و مقولات دیگرى از این دست، مطلوب ماست، همه براى تربیت «انسان دینى» است، همه براى آن است که خریجهاى چنین جامعهاى، آدمیانى باشند که در برابر خدا و ارزشهاى اخلاقى و الهى احساس تکلیف کنند و خود را در برابر خالق هستى، مسؤول و مکلف بدانند. مدار و محور سیاستگزارهاى فرهنگى - اجتماعى ما باید ایجاد حس تکلیف در شهروندان جامعه مدنى دینى باشد، نه اینکه چونان پارهاى سیاستمداران اومانیست دنیاى امروز، محور و مدار حرکت را «حق» - و نه تکلیف - قرار دهیم و چنان غرورى در مردمان ایجاد کنیم که به خود حق دهند در برابر احکام صریح و فرامین آشکار الهى بایستند و قرائتخود را حتى بر قرائت پیامبر و امام معصوم: ترجیح دهند و سرانجام به جاى آنکه در پى تربیت انسان دینى باشند، به فکر ساخته و پرداخته نمودن «دین انسانى» باشند. آنچه اینک براى فرهیختگان جامعه ما مورد سؤال است این است که در ذهن و ضمیر پارهاى از دستاندرکاران و مدیران و مهندسان اجرایى و فرهنگى جامعه امروز ما، چه چیزهایى به عنوان انگیزه و آرمان و هدف، خلجان مىکند؟ انسان دینى یا دین انسانى به همان معنا و مفهومى که سیاستمداران اومانیست دنیاى معاصر در پى آنند؟! و السلام