آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

بین سیاست و تربیت ربطى وثیق موجود است و توجه به این نکته، براى حاکمان و رهبران سیاسى بسیار مفید و کارگشا است. حکومت‏ها و نظام‏هاى سیاسى در دنیاى امروز، هر یک چونان کارخانه‏اى هستند که در درون خود آدم‏ها را با مشخصات و اندازه‏هاى خاصى مى‏سازند و تربیت مى‏کنند. تاثیر رهبران و حاکمان، بینش‏ها و نگرش‏ها، اندیشه‏ها و فلسفه‏هاى سیاسى بر آدمیان درون یک جامعه، تدریجى و ناپیداست. همان‏طور که پدر و مادر در درون واحد کوچک خانواده، به تدریج در بینش و گرایش و منش فرزندان اثر مى‏گذارند و به طور نامحسوس ساختار شخصیتى آنان را سامان مى‏دهند، رهبران سیاسى و فکرى و صاحبان قدرت نیز در هر جامعه‏اى به تدریج در اندیشه و شخصیت مردم آن جامعه اثر مى‏گذارند و آنان را تربیت مى‏کنند. آنچه مهم است نظام فکرى و فلسفه‏اى است که بر ذهن و ضمیر حاکمان، حاکم است. آنچه در اندیشه و خاطر رهبران سیاسى مى‏گذرد، به تدریج در پیکره جامعه نیز سریان مى‏یابد و آنچه به عنوان هدف، فراسوى فکر و ذهن نخبگان و برگزیدگان و مدیران جامعه مطرح است، تدریجا هدف حرکت کل جامعه خواهد شد. اگر دین و ارزش‏هاى دینى در ذهن و ضمیر مدیران یک جامعه نفوذ کرده باشد، قطعا و ط‏بیعتا آن جامعه به سمت و سوى دین، اهداف، آرمان‏ها و ارزش‏هاى دینى کشیده خواهد شد و به عکس، اگر معیارها و ارزش‏هاى دینى فقط در حد شعار و لفظ و نطق و خطابه باشد، و در مغز، اندیشه و ضمیر صاحبان قدرت، حاکمان و رهبران سیاسى نفوذ و سلطه‏اى نداشته باشد، جامعه به سمت دینى شدن حرکت نخواهد کرد. حرکت جامعه و سمت و سوى آن، معلول حرکت رهبران و سمت و سوى آنان است.
در دنیاى معاصر پاره‏اى از رهبران سیاسى و شاید اکثریت آنان تحت تاثیر فرهنگ اروپایى و اندیشه‏هاى اومانیستى، تنها به انسان طبیعى و نیازها و آرمان‏ها و اهداف و انگیزه‏هاى مادى و طبیعى او مى‏اندیشند و لذا سیاست و برنامه‏ریزى و سازمان‏دهى و مدیریت‏خرد و کلان جامعه خود را به سمت و سوى همین اهداف سامان مى‏دهند. اما در جامعه‏اى اسلامى مانند جامعه ما، بایستى همواره بدین نکته توجه داشته باشیم که هدف و آرمان کلان ما در حرکت و تکاپو و توسعه اجتماعى چیست؟ رهبران و مدیران جامعه ما باید همواره بدین نکته عطف توجه نمایند که هدف، تربیت «انسان دینى‏» است و اگر آزادى و توسعه و مدنیت و مقولات دیگرى از این دست، مطلوب ماست، همه براى تربیت «انسان دینى‏» است، همه براى آن است که خریج‏هاى چنین جامعه‏اى، آدمیانى باشند که در برابر خدا و ارزش‏هاى اخلاقى و الهى احساس تکلیف کنند و خود را در برابر خالق هستى، مسؤول و مکلف بدانند. مدار و محور سیاست‏گزارهاى فرهنگى - اجتماعى ما باید ایجاد حس تکلیف در شهروندان جامعه مدنى دینى باشد، نه این‏که چونان پاره‏اى سیاستمداران اومانیست دنیاى امروز، محور و مدار حرکت را «حق‏» - و نه تکلیف - قرار دهیم و چنان غرورى در مردمان ایجاد کنیم که به خود حق دهند در برابر احکام صریح و فرامین آشکار الهى بایستند و قرائت‏خود را حتى بر قرائت پیامبر و امام معصوم: ترجیح دهند و سرانجام به جاى آن‏که در پى تربیت انسان دینى باشند، به فکر ساخته و پرداخته نمودن «دین انسانى‏» باشند. آنچه اینک براى فرهیختگان جامعه ما مورد سؤال است این است که در ذهن و ضمیر پاره‏اى از دست‏اندرکاران و مدیران و مهندسان اجرایى و فرهنگى جامعه امروز ما، چه چیزهایى به عنوان انگیزه و آرمان و هدف، خلجان مى‏کند؟ انسان دینى یا دین انسانى به همان معنا و مفهومى که سیاستمداران اومانیست دنیاى معاصر در پى آنند؟! و السلام

تبلیغات