وجود کامل مطلق
آرشیو
چکیده
متن
برهان «وجود کامل مطلق» که از سوى نگارنده مطرح گردیده، ابتدا در شماره16 مجله معرفتبه چاپ رسیده است. در این مقاله، نگارنده کوشش نموده استبا پاسخ به اشکالاتى که احیانا خود یا دیگران نسبتبه این برهان مطرح نمودهاند بر اتقان آن بیفزاید. معرفت
مرورى بر اصل برهان:
بر اساس اصل امتناع تناقض، کامل مطلق یا موجود است و یا معدوم، لکن کامل مطلق نمىتواند معدوم باشد; زیرا معدوم بودن کامل مطلق یا بالذات استیا بالغیر. اما او وابسته بالغیر نیست; چون وابستگى نقص است و با مفهوم کامل مطلق سازگارى ندارد. پس کامل مطلق نمىتواند معدوم یا وابسته بالغیر باشد. از سوى دیگر، کامل مطلق معدوم بالذات هم نیست، چون معدوم بالذات آن است که در مفهومش تناقض باشد، اما در مفهوم کامل مطلق تناقضى وجود ندارد. پس کامل مطلق موجود است، وجودش هم وابسته بالغیر نیست; زیرا وابستگى بالغیر همانگونه که گذشت - نقص است و نقص با کامل مطلق سازگارى ندارد.
اشکالات مطرح شده بر این برهان:
ورذیل، اشکالاتى که نسبتبه این برهان مطرح شده یا به نظرى رسیده است، مطرح گردیده و نسبتبه آنها پاسخ داده شده است:
اشکال اول:
در برهان «وجود کامل مطلق» اگر مفهوم «کامل مطلق» مورد نظر باشد استدلال بى نتیجه خواهد بود; زیرا احکامى که دراستدلال ذکر شده متعلق به مصداق کامل مطلق است و اگر منظور از عنوان «کامل مطلق» مصداق آن باشد در این صورت، یا مصداق موجود چنین موجودى محقق است و یا مقدر و مفروض. اگر مصداق چنین موجودى محقق باشد در این صورت، مصادره به مطلوب است; زیرا چیزى که محقق وجود است نیازى به اثبات ندارد، اما اگر مقدر و مفروض باشد مصداق فرضى کامل مطلق، کامل مطلق فرضى است; یعنى در ظرف فرض، کامل مطلق است. لذا، در ظرف فرض نیز ممتنع بالذات و ممتنع بالغیر نخواهد بود. به عبارت دیگر، در واقع، بازگشت این سخن به این قضیه شرطیه است: «اگر کامل مطلق مصداقى داشته باشد - یعنى موجود باشد - چنین مصداقى ممتنع بالذات یا ممتنع بالغیر نیست، در حالى که صدق شرطیه مستلزم صدق مقدم آن نیست; یعنى نمىتوان از صدق شرطى صدق مقدم را نتیجه گرفت. لذا، از شرطى مزبور نمىتوان وجود کامل مطلق را استنتاج نمود.
پاسخ:
هر عنوان و یا مفهومى به مطلب یا مصداق خاص خود اشاره دارد و مقصود از ارائه مفهوم این نیست که آن مصداق موجود است، بلکه مقصود آن است که آن عنوان و یا مفهوم شانیت ارائه مصداق خود را; دارد و مىتواند آن را ارائه کند. لذا، ممکن است چنان مصداقى در خارج موجود باشد و ممکن است موجود نباشد. بهترین شاهد بر این مطلب، هلیات بسیطه است. در هلیات بسیطه، محمول قضیه موجود است; در قضایاى موجبه، بر محمول حمل مىشود و در قضایاى سالبه، از موضوع سلب مىگردد. چنین نیست که در هلیات بسیطه، موجود موضوع باشد، به گونهاى که وجود در موضوع، ماخوذ باشد; زیرا اگر چنین باشد باید دایما در هلیات بسیطه، یا با حملهاى تحلیلى سر و کار داشته باشیم و یا با حملهاى متناقض با خود. بدین معنى که اگر مصداق موجود باشد و وجود را بر آن حمل نماییم قضیه تحلیلى خواهد بود و اگر مصداق معدوم باشد و وجود را از موضوع مقید به وجود، سلب نماییم قضیه متناقض خواهد بود.
به عبارت دیگر، در هلیات بسیطه، دو فرض در موضوع معقول است: یا موجود باشد و یا معدوم. دو فرض نیز در نسبت قضیه معقول است: یا موجبه باشد و یا سالبه. پس در هلیات بسیطه، چهار حالت وجود دارد:
1- موجبه با موجود بودن موضوع.
2- سالبه با موجود نبودن موضوع.
3- موجبه با موجود نبودن موضوع.
4- سالبه با موجود بودن موضوع.
حال چنانچه موضوع قضیه مقید به وجود یا عدم باشد - یعنى موضوعى مصداق وجود یا عدم خود را نشان دهد - در این صورت، در حالت اول و دوم، قضیه صادق و تحلیلى است - یعنى منطقا قضیه صادق است - و در حالتسوم و چهارم، قضیه کاذب و با خود متناقض است - یعنى منطقا کاذب است - در حالى که در هلیات بسیطه، تا وقتى که در موضوع، وجود را صریحا اخذ نکنند، قضیه منطقا صادق یا کاذب نخواهد بود، بلکه صرفا یا صادق است و یا کاذب.
با ذکر این مقدمه، مىگوییم: مقصود از «کامل مطلق» مفهوم بما هو مفهوم نیست، بلکه مقصود، مفهومى است که مصداق خود را نشان مىدهد. بنابراین، مقصود، مصداق موجود نیست تا مصادره به مطلوب باشد. مصداق مفروض نیز مورد نظر نیست تا فقط در ظرف فرض صادق باشد. و اساسا اگر بحث در حلیات بسیطه باشد، آن هم هلیه بسیطهاى که از طریق امتناع اجتماع نقیضین به اثبات رسیده است نتیجهاش مصداق واقعى عنوان خواهد بود. لکن فرق استبین اینکه مصداق موجود با قید وجود، عنوان قرار گیرد با مصداق، صرف نظر از آنکه موجود یا معدوم باشد. هرچند در انتهاى برهان، به این نتیجه خواهیم رسید که عنوان «کامل مطلق» همان مصداق موجود است، ولى در مقام اثبات، وجود را در عنوان موجود در خارج اخذ نکردهایم تا مصادره مطلوب پیش بیاید. به عبارت دیگر، صرف نظر از اصل امتناع تناقض که در برهان اخذ شده، در حکم، قضیه شرطیه است، ولى با اصل امتناع تناقض، وجود مقدم شرطى به اثبات مىرسد.
اشکال دوم:
همانند استدلال بر «وجود کامل مطلق»، بر شریکالبارى نیز چنین استدلالى وجود دارد; زیرا شریکالبارى نیز کامل مطلق است. اگر او کامل مطلق نباشد عنوان شریکالبارى بر او ممکن نیست، زیرا شریک هر شیئى کفو آن است و کفو کامل مطلق باید کامل مطلق باشد. پس شریکالبارى نمىتواند موجودى ناقص باشد.
پاسخ:
اگر طرح چنین اشکالى درست هم باشد بر اثبات شریکالبارى وارد نیست; زیرا - همانگونه که در اصل برهان نیز آمده - پس از اثبات وجود کامل مطلق، توحید او اثبات گردیده است. علت این مساله نیز آن است که عنوان کامل مطلق در ظاهر، امرى مفهومى است و کلى به نظر مىرسد. لذا، اثبات وجود چنین عنوانى عبارت از اثبات مصداق آن است. حال چنانچه این مصداق واحد باشد واحد اثبات مىگردد و چنانچه کثیر باشد کثیر اثبات مىشود. به همین دلیل، در اصل برهان، اثبات توحید او مورد تحلیل قرار گرفته است. در آنجا، گفته شده که عنوان «شریکالبارى» عنوان متناقض است. لذا، این برهان، شریکالبارى را اثبات نمىکند. بنابراین، پاسخ امکان مزبور چنین است: آنچه از برهان کامل مطلق به دست مىآید این است که این عنوان، موجود است و اگر این عنوان دست کم، دو مصداق داشته باشد هر یک نسبتبه دیگرى شریک به حساب مىآیند و عنوان «شراکت» خواهند داشت، ولى شراکت موجب نقض هر یک از آنهاست; زیرا بىنیازى وجود هر یک از این دو نسبتبه دیگرى نقض هر کدام از آنها را در پى خواهد داشت. لذا، هر کدام از این دو شریک نمىتواند کامل مطلق باشد. پس کامل مطلق با تکثر ناسازگار است و واحد مىباشد.
اشکال سوم:
«کامل مطلق» تنها یک عنوان است که اگر مصداقى هم داشته باشد عالم هستى را منحصر در خود مىکند; زیرا «کامل مطلق» مفهومى بىنهایت است و بىنهایت جایى براى غیر خود باقى نمىگذارد، در حالى که کثرت در جهان مشهود است. بنابراین، با پذیرش کامل مطلق باید منکر کثرتها شویم، با توجه به اینکه وجود کثرتها بدیهى است. و اگر کثرتها را بپذیریم کامل مطلق، کامل مطلق نخواهد بود.
پاسخ:
همان گونه که در اصل برهان نیز گفته شده است، با پذیرش موجود محدود مقایسه آن با کامل مطلق، اثبات خواهد شد که موجود محدود، معلول کامل مطلق است و این معلول بودن عینالربط به کامل مطلق مىباشد. پاسخ اشکال مزبور نیز در همین نکته نهفته است که معلول عینالربط به علتخود مىباشد. اگر معلول، وجودى مستقل داشت و به علتخود وابسته نبود در این صورت، ممکن بود بتوان ادعا کرد که بىنهایت جایى براى غیر باقى نمىگذارد، ولى در این مساله، که معلول، عینالربط به علتخود است، شکى نیست تا چیزى بخواهد در مقابل کامل مطلق وجود داشته باشد که با این قاعده منافات کند; زیرا معلول نسبتبه علتخود، غیر محسوب نمىشود. علت این مساله نیز آن است که معلول هر چه دارد متعلق به علت است و از خود چیزى ندارد تا در مقابل کامل مطلق، اظهار وجود و استقلال نماید.
این تحلیل که معلول عینالربط به علت مىباشد از گهرهاى ناب حکمت متعالیه مرحوم ملاصدراست و - همانگونه که گذشت - تحلیل ما از کامل مطلق، ما را به این واقعیت مىرساند که اگر در عالم وجود، وجودى محدودى هست، آن وجود عینالربط به کامل مطلق است. پس اشکال «کامل مطلق جایى براى غیر خود باقى نمىگذارد» قابل قبول است، ولى منافاتى با کثرت هایى که عینالربط به کامل مطلقاند، ندارد; نه تنها با کامل مطلق منافاتى ندارد، بلکه فقدان کثرتها منافى مطلق بودن کامل مطلق است. بنابراین، کثرتها عین ربط به کامل مطلقاند.
اشکال چهارم:
این برهان مبتنى بر اصل امتناع تناقض است و به نظر مىرسد که اصل امتناع تناقض متفرع بر اصل هوهویتباشد. بر اساس این برهان، چون هر چیزى خودش، خودش است، نمىتوان خودش را از خودش سلب نمود; یعنى در هر قضیه حملیه، ابتدا موضوع قضیه فرض مىشود و با فرض موضوع، سلب هر شىء از خودش معقول نیست.
به عبارت دیگر، در ناحیه عقدالوضع، عنوان موضوع بر ذات آن وضع شده است. بنابراین، در ناحیه محمول، نمىتوان خود موضوع را از موضوع سلب نمود. پس در این صورت، اگر اصل امتناع تناقض متفرع بر اصل هوهویتباشد چگونه اصل هوهویت ناظر به واقع نیست ولى اصل امتناع تناقض ناظر به واقع است؟ دلیل این مطلب نیز آن است که با تمسک به اصل هر هویت، نمىتوان نتیجه گرفت چیزى که خودش خودش است، موجود است. اما در برهان کامل مطلق، از فروعات اصل هوهویت استفاده گردیده و نتیجه گرفته شده است که کامل مطلق، موجود است. این، زیادتى فرع بر اصل است و نمىتوان زیادتى فرع بر اصل را پذیرفت.
پاسخ:
اگر به مضمون اصل هوهویت توجه کنیم درخواهیم یافت که این اصل متفرع بر اصل تناقض است و لذا، هر چیزى خودش خودش است; زیرا هر چیزى نمىتواند خودش خودش نباشد. به تعبیر دیگر، اصل امتناع تناقض و اصل وجوب هوهویت هر دو یکىاند ولى چهره اثباتى را اصل هوهویت و چهره سلبى را اصل امتناع تناقض بیان مىکند. بنابراین، اصل هوهویت نیز ناظر به واقع است; زیرا مضمون هوهویت، عینیت دو طرف موضوع و محمول است. گذشته از آن، اگر نتوانیم رابطه اصل امتناع تناقص را با اصل هوهویت اثبات نماییم این دلیل بر رد جواز التزام به اصل امتناع تناقض نیست. بدون شک، اصل امتناع تناقض، آنجا که پاى وجود و عدم در میان باشد، ناظر به واقع است و بر این اساس، از این حیثبر برهان وجود کامل مطلق خدشهاى وارد نیست.
اشکال پنجم:
برهان کامل مطلق در صدد اثبات وجود کامل مطلق است. در صورتى «کامل مطلق» بر موجودى صدق مىکند که وجودى داشته باشد; زیرا چیزى که موجود نیست و مصداق عدم است عنوان «کامل مطلق» بر او صدق نمىنماید. بنابراین، اگر مقصود از این عنوان، معنونى باشد که کامل مطلق بر آن صادق است در این صورت، نیازى به اثبات ندارد; زیرا فرض صدق عنوان بر معنون خودش، در صورتى که معنون موجود باشد، نیازى به اثبات ندارد و اگر هم اثبات شود مصادره به مطلوب است.
پاسخ:
درست است که عنوان «کامل مطلق» همراه با وجود کامل مطلق است، اما صرف عنوان دلیل بر تحقق معنون نیست و این برهان براى آن اقامه مىگردد که گفته شود این عنوان مانند هر عنوان دیگرى که معنون آن شان خود را نشان مىدهد از دو حال خارج نیست، یا موجود است و یا معدوم و نه جمع این دو ممکن است و نه رفعشان. بنابراین، با اصل امتناع تناقض، وجود یا عدم این معنون شانى را اثبات مىکنیم، پس اثبات کامل مطلق، مصادره به مطلوب نیست.
اشکال ششم:
این برهان ممتنع بالذات را منحصر در مصادیق اجتماع نقیضین نموده ولى دلیلى بر انحصار امتناع بالذات در اجتماع نقیضین ارائه نکرده است. ممکن است چیزى دیگرى نیز ممتنع بالذات باشد ولى مصداق اجتماع نقیضین نباشد; مثلا، عدم مطلق ممتنع است و به نظر نمىرسد در این امتناع، اجتماع نقیضین نهفته باشد. بنابراین، تا وقتى که حصر امتناع بالذات در مصادیق اجتماع نقیضین ارائه نشود، نمىتوان نتیجه گرفت که کامل مطلق موجود است. بر این اساس، محتمل است کامل مطلق نیز با آنکه از مصادیق اجتماع نقیضین نیست از ممتنعات بالذات باشد. پس وقتى کامل مطلق اثبات مىگردد که منطقا بتوانیم نشان دهیم که «کامل مطلق» نمىتواند مصداق ممتنع بالذات باشد، خواه عدم مصداقیت آن به دلیل این باشد که ممتنع بالذات منطقا منحصر در مصادیق اجتماع نقیضین است و خواه به این دلیل که مصادیق اجتماعى دیگرى نیز ممتنع بالذات است ولى مصداق اجتماع نقیضین نیست.
پاسخ:
قطعا «کامل مطلق» - صرف نظر از صدق عنوان تناقض - از عناوین ممتنع بالذات نیست; زیرا از یک سو، اگر «کامل مطلق» تحلیل شود از آن وجوب وجود بدست مىآید، همانگونه که علم مطلق و حیات مطلق نیز از آن به دست مىآید. از سوى دیگر، هر عنوانى بر معنون فرضى خود صادق است. بنابراین، وجوب وجود یعنى «کامل مطلق» بر معنون فرضى خود صادق مىباشد; یعنى ممتنع بالذات و ممتنع بالغیر و واجب بالغیر است. تنها آنچه محتمل است اینکه کامل مطلق هم وجوب وجود و هم غیر وجوب وجود یا هم حیات مطلق و هم غیر حیات مطلق فرض شود که اگر چنین بود مصداق اجتماع نقیضین گردید و در اصل برهان به این فرض نفى شده است.
اما درباره مطلق نبودن او، به نظر مىرسد که این نیز از مصادیق تناقض است; زیرا همیشه اگر عدم مضاف واقع شود معقول است ولى اگر آن را مطلق فرض کنیم مستلزم تناقض مىباشد. دلیل این مساله نیز آن است که همیشه عدم مضاف معقول است و اگر عدم را مطلق فرض کنیم مستلزم تناقض مىباشد. یکى از راههاى نشان دادن تناقض عدم مطلق راهى است که مرحوم علامه طباطبائى پیموده است. (1)
- تعلیقه علامه طباطبائى برالحکمةالمتعالیة فىالاسفارالعقلیةالاربعة، ج6، ص 14 و 15
مرورى بر اصل برهان:
بر اساس اصل امتناع تناقض، کامل مطلق یا موجود است و یا معدوم، لکن کامل مطلق نمىتواند معدوم باشد; زیرا معدوم بودن کامل مطلق یا بالذات استیا بالغیر. اما او وابسته بالغیر نیست; چون وابستگى نقص است و با مفهوم کامل مطلق سازگارى ندارد. پس کامل مطلق نمىتواند معدوم یا وابسته بالغیر باشد. از سوى دیگر، کامل مطلق معدوم بالذات هم نیست، چون معدوم بالذات آن است که در مفهومش تناقض باشد، اما در مفهوم کامل مطلق تناقضى وجود ندارد. پس کامل مطلق موجود است، وجودش هم وابسته بالغیر نیست; زیرا وابستگى بالغیر همانگونه که گذشت - نقص است و نقص با کامل مطلق سازگارى ندارد.
اشکالات مطرح شده بر این برهان:
ورذیل، اشکالاتى که نسبتبه این برهان مطرح شده یا به نظرى رسیده است، مطرح گردیده و نسبتبه آنها پاسخ داده شده است:
اشکال اول:
در برهان «وجود کامل مطلق» اگر مفهوم «کامل مطلق» مورد نظر باشد استدلال بى نتیجه خواهد بود; زیرا احکامى که دراستدلال ذکر شده متعلق به مصداق کامل مطلق است و اگر منظور از عنوان «کامل مطلق» مصداق آن باشد در این صورت، یا مصداق موجود چنین موجودى محقق است و یا مقدر و مفروض. اگر مصداق چنین موجودى محقق باشد در این صورت، مصادره به مطلوب است; زیرا چیزى که محقق وجود است نیازى به اثبات ندارد، اما اگر مقدر و مفروض باشد مصداق فرضى کامل مطلق، کامل مطلق فرضى است; یعنى در ظرف فرض، کامل مطلق است. لذا، در ظرف فرض نیز ممتنع بالذات و ممتنع بالغیر نخواهد بود. به عبارت دیگر، در واقع، بازگشت این سخن به این قضیه شرطیه است: «اگر کامل مطلق مصداقى داشته باشد - یعنى موجود باشد - چنین مصداقى ممتنع بالذات یا ممتنع بالغیر نیست، در حالى که صدق شرطیه مستلزم صدق مقدم آن نیست; یعنى نمىتوان از صدق شرطى صدق مقدم را نتیجه گرفت. لذا، از شرطى مزبور نمىتوان وجود کامل مطلق را استنتاج نمود.
پاسخ:
هر عنوان و یا مفهومى به مطلب یا مصداق خاص خود اشاره دارد و مقصود از ارائه مفهوم این نیست که آن مصداق موجود است، بلکه مقصود آن است که آن عنوان و یا مفهوم شانیت ارائه مصداق خود را; دارد و مىتواند آن را ارائه کند. لذا، ممکن است چنان مصداقى در خارج موجود باشد و ممکن است موجود نباشد. بهترین شاهد بر این مطلب، هلیات بسیطه است. در هلیات بسیطه، محمول قضیه موجود است; در قضایاى موجبه، بر محمول حمل مىشود و در قضایاى سالبه، از موضوع سلب مىگردد. چنین نیست که در هلیات بسیطه، موجود موضوع باشد، به گونهاى که وجود در موضوع، ماخوذ باشد; زیرا اگر چنین باشد باید دایما در هلیات بسیطه، یا با حملهاى تحلیلى سر و کار داشته باشیم و یا با حملهاى متناقض با خود. بدین معنى که اگر مصداق موجود باشد و وجود را بر آن حمل نماییم قضیه تحلیلى خواهد بود و اگر مصداق معدوم باشد و وجود را از موضوع مقید به وجود، سلب نماییم قضیه متناقض خواهد بود.
به عبارت دیگر، در هلیات بسیطه، دو فرض در موضوع معقول است: یا موجود باشد و یا معدوم. دو فرض نیز در نسبت قضیه معقول است: یا موجبه باشد و یا سالبه. پس در هلیات بسیطه، چهار حالت وجود دارد:
1- موجبه با موجود بودن موضوع.
2- سالبه با موجود نبودن موضوع.
3- موجبه با موجود نبودن موضوع.
4- سالبه با موجود بودن موضوع.
حال چنانچه موضوع قضیه مقید به وجود یا عدم باشد - یعنى موضوعى مصداق وجود یا عدم خود را نشان دهد - در این صورت، در حالت اول و دوم، قضیه صادق و تحلیلى است - یعنى منطقا قضیه صادق است - و در حالتسوم و چهارم، قضیه کاذب و با خود متناقض است - یعنى منطقا کاذب است - در حالى که در هلیات بسیطه، تا وقتى که در موضوع، وجود را صریحا اخذ نکنند، قضیه منطقا صادق یا کاذب نخواهد بود، بلکه صرفا یا صادق است و یا کاذب.
با ذکر این مقدمه، مىگوییم: مقصود از «کامل مطلق» مفهوم بما هو مفهوم نیست، بلکه مقصود، مفهومى است که مصداق خود را نشان مىدهد. بنابراین، مقصود، مصداق موجود نیست تا مصادره به مطلوب باشد. مصداق مفروض نیز مورد نظر نیست تا فقط در ظرف فرض صادق باشد. و اساسا اگر بحث در حلیات بسیطه باشد، آن هم هلیه بسیطهاى که از طریق امتناع اجتماع نقیضین به اثبات رسیده است نتیجهاش مصداق واقعى عنوان خواهد بود. لکن فرق استبین اینکه مصداق موجود با قید وجود، عنوان قرار گیرد با مصداق، صرف نظر از آنکه موجود یا معدوم باشد. هرچند در انتهاى برهان، به این نتیجه خواهیم رسید که عنوان «کامل مطلق» همان مصداق موجود است، ولى در مقام اثبات، وجود را در عنوان موجود در خارج اخذ نکردهایم تا مصادره مطلوب پیش بیاید. به عبارت دیگر، صرف نظر از اصل امتناع تناقض که در برهان اخذ شده، در حکم، قضیه شرطیه است، ولى با اصل امتناع تناقض، وجود مقدم شرطى به اثبات مىرسد.
اشکال دوم:
همانند استدلال بر «وجود کامل مطلق»، بر شریکالبارى نیز چنین استدلالى وجود دارد; زیرا شریکالبارى نیز کامل مطلق است. اگر او کامل مطلق نباشد عنوان شریکالبارى بر او ممکن نیست، زیرا شریک هر شیئى کفو آن است و کفو کامل مطلق باید کامل مطلق باشد. پس شریکالبارى نمىتواند موجودى ناقص باشد.
پاسخ:
اگر طرح چنین اشکالى درست هم باشد بر اثبات شریکالبارى وارد نیست; زیرا - همانگونه که در اصل برهان نیز آمده - پس از اثبات وجود کامل مطلق، توحید او اثبات گردیده است. علت این مساله نیز آن است که عنوان کامل مطلق در ظاهر، امرى مفهومى است و کلى به نظر مىرسد. لذا، اثبات وجود چنین عنوانى عبارت از اثبات مصداق آن است. حال چنانچه این مصداق واحد باشد واحد اثبات مىگردد و چنانچه کثیر باشد کثیر اثبات مىشود. به همین دلیل، در اصل برهان، اثبات توحید او مورد تحلیل قرار گرفته است. در آنجا، گفته شده که عنوان «شریکالبارى» عنوان متناقض است. لذا، این برهان، شریکالبارى را اثبات نمىکند. بنابراین، پاسخ امکان مزبور چنین است: آنچه از برهان کامل مطلق به دست مىآید این است که این عنوان، موجود است و اگر این عنوان دست کم، دو مصداق داشته باشد هر یک نسبتبه دیگرى شریک به حساب مىآیند و عنوان «شراکت» خواهند داشت، ولى شراکت موجب نقض هر یک از آنهاست; زیرا بىنیازى وجود هر یک از این دو نسبتبه دیگرى نقض هر کدام از آنها را در پى خواهد داشت. لذا، هر کدام از این دو شریک نمىتواند کامل مطلق باشد. پس کامل مطلق با تکثر ناسازگار است و واحد مىباشد.
اشکال سوم:
«کامل مطلق» تنها یک عنوان است که اگر مصداقى هم داشته باشد عالم هستى را منحصر در خود مىکند; زیرا «کامل مطلق» مفهومى بىنهایت است و بىنهایت جایى براى غیر خود باقى نمىگذارد، در حالى که کثرت در جهان مشهود است. بنابراین، با پذیرش کامل مطلق باید منکر کثرتها شویم، با توجه به اینکه وجود کثرتها بدیهى است. و اگر کثرتها را بپذیریم کامل مطلق، کامل مطلق نخواهد بود.
پاسخ:
همان گونه که در اصل برهان نیز گفته شده است، با پذیرش موجود محدود مقایسه آن با کامل مطلق، اثبات خواهد شد که موجود محدود، معلول کامل مطلق است و این معلول بودن عینالربط به کامل مطلق مىباشد. پاسخ اشکال مزبور نیز در همین نکته نهفته است که معلول عینالربط به علتخود مىباشد. اگر معلول، وجودى مستقل داشت و به علتخود وابسته نبود در این صورت، ممکن بود بتوان ادعا کرد که بىنهایت جایى براى غیر باقى نمىگذارد، ولى در این مساله، که معلول، عینالربط به علتخود است، شکى نیست تا چیزى بخواهد در مقابل کامل مطلق وجود داشته باشد که با این قاعده منافات کند; زیرا معلول نسبتبه علتخود، غیر محسوب نمىشود. علت این مساله نیز آن است که معلول هر چه دارد متعلق به علت است و از خود چیزى ندارد تا در مقابل کامل مطلق، اظهار وجود و استقلال نماید.
این تحلیل که معلول عینالربط به علت مىباشد از گهرهاى ناب حکمت متعالیه مرحوم ملاصدراست و - همانگونه که گذشت - تحلیل ما از کامل مطلق، ما را به این واقعیت مىرساند که اگر در عالم وجود، وجودى محدودى هست، آن وجود عینالربط به کامل مطلق است. پس اشکال «کامل مطلق جایى براى غیر خود باقى نمىگذارد» قابل قبول است، ولى منافاتى با کثرت هایى که عینالربط به کامل مطلقاند، ندارد; نه تنها با کامل مطلق منافاتى ندارد، بلکه فقدان کثرتها منافى مطلق بودن کامل مطلق است. بنابراین، کثرتها عین ربط به کامل مطلقاند.
اشکال چهارم:
این برهان مبتنى بر اصل امتناع تناقض است و به نظر مىرسد که اصل امتناع تناقض متفرع بر اصل هوهویتباشد. بر اساس این برهان، چون هر چیزى خودش، خودش است، نمىتوان خودش را از خودش سلب نمود; یعنى در هر قضیه حملیه، ابتدا موضوع قضیه فرض مىشود و با فرض موضوع، سلب هر شىء از خودش معقول نیست.
به عبارت دیگر، در ناحیه عقدالوضع، عنوان موضوع بر ذات آن وضع شده است. بنابراین، در ناحیه محمول، نمىتوان خود موضوع را از موضوع سلب نمود. پس در این صورت، اگر اصل امتناع تناقض متفرع بر اصل هوهویتباشد چگونه اصل هوهویت ناظر به واقع نیست ولى اصل امتناع تناقض ناظر به واقع است؟ دلیل این مطلب نیز آن است که با تمسک به اصل هر هویت، نمىتوان نتیجه گرفت چیزى که خودش خودش است، موجود است. اما در برهان کامل مطلق، از فروعات اصل هوهویت استفاده گردیده و نتیجه گرفته شده است که کامل مطلق، موجود است. این، زیادتى فرع بر اصل است و نمىتوان زیادتى فرع بر اصل را پذیرفت.
پاسخ:
اگر به مضمون اصل هوهویت توجه کنیم درخواهیم یافت که این اصل متفرع بر اصل تناقض است و لذا، هر چیزى خودش خودش است; زیرا هر چیزى نمىتواند خودش خودش نباشد. به تعبیر دیگر، اصل امتناع تناقض و اصل وجوب هوهویت هر دو یکىاند ولى چهره اثباتى را اصل هوهویت و چهره سلبى را اصل امتناع تناقض بیان مىکند. بنابراین، اصل هوهویت نیز ناظر به واقع است; زیرا مضمون هوهویت، عینیت دو طرف موضوع و محمول است. گذشته از آن، اگر نتوانیم رابطه اصل امتناع تناقص را با اصل هوهویت اثبات نماییم این دلیل بر رد جواز التزام به اصل امتناع تناقض نیست. بدون شک، اصل امتناع تناقض، آنجا که پاى وجود و عدم در میان باشد، ناظر به واقع است و بر این اساس، از این حیثبر برهان وجود کامل مطلق خدشهاى وارد نیست.
اشکال پنجم:
برهان کامل مطلق در صدد اثبات وجود کامل مطلق است. در صورتى «کامل مطلق» بر موجودى صدق مىکند که وجودى داشته باشد; زیرا چیزى که موجود نیست و مصداق عدم است عنوان «کامل مطلق» بر او صدق نمىنماید. بنابراین، اگر مقصود از این عنوان، معنونى باشد که کامل مطلق بر آن صادق است در این صورت، نیازى به اثبات ندارد; زیرا فرض صدق عنوان بر معنون خودش، در صورتى که معنون موجود باشد، نیازى به اثبات ندارد و اگر هم اثبات شود مصادره به مطلوب است.
پاسخ:
درست است که عنوان «کامل مطلق» همراه با وجود کامل مطلق است، اما صرف عنوان دلیل بر تحقق معنون نیست و این برهان براى آن اقامه مىگردد که گفته شود این عنوان مانند هر عنوان دیگرى که معنون آن شان خود را نشان مىدهد از دو حال خارج نیست، یا موجود است و یا معدوم و نه جمع این دو ممکن است و نه رفعشان. بنابراین، با اصل امتناع تناقض، وجود یا عدم این معنون شانى را اثبات مىکنیم، پس اثبات کامل مطلق، مصادره به مطلوب نیست.
اشکال ششم:
این برهان ممتنع بالذات را منحصر در مصادیق اجتماع نقیضین نموده ولى دلیلى بر انحصار امتناع بالذات در اجتماع نقیضین ارائه نکرده است. ممکن است چیزى دیگرى نیز ممتنع بالذات باشد ولى مصداق اجتماع نقیضین نباشد; مثلا، عدم مطلق ممتنع است و به نظر نمىرسد در این امتناع، اجتماع نقیضین نهفته باشد. بنابراین، تا وقتى که حصر امتناع بالذات در مصادیق اجتماع نقیضین ارائه نشود، نمىتوان نتیجه گرفت که کامل مطلق موجود است. بر این اساس، محتمل است کامل مطلق نیز با آنکه از مصادیق اجتماع نقیضین نیست از ممتنعات بالذات باشد. پس وقتى کامل مطلق اثبات مىگردد که منطقا بتوانیم نشان دهیم که «کامل مطلق» نمىتواند مصداق ممتنع بالذات باشد، خواه عدم مصداقیت آن به دلیل این باشد که ممتنع بالذات منطقا منحصر در مصادیق اجتماع نقیضین است و خواه به این دلیل که مصادیق اجتماعى دیگرى نیز ممتنع بالذات است ولى مصداق اجتماع نقیضین نیست.
پاسخ:
قطعا «کامل مطلق» - صرف نظر از صدق عنوان تناقض - از عناوین ممتنع بالذات نیست; زیرا از یک سو، اگر «کامل مطلق» تحلیل شود از آن وجوب وجود بدست مىآید، همانگونه که علم مطلق و حیات مطلق نیز از آن به دست مىآید. از سوى دیگر، هر عنوانى بر معنون فرضى خود صادق است. بنابراین، وجوب وجود یعنى «کامل مطلق» بر معنون فرضى خود صادق مىباشد; یعنى ممتنع بالذات و ممتنع بالغیر و واجب بالغیر است. تنها آنچه محتمل است اینکه کامل مطلق هم وجوب وجود و هم غیر وجوب وجود یا هم حیات مطلق و هم غیر حیات مطلق فرض شود که اگر چنین بود مصداق اجتماع نقیضین گردید و در اصل برهان به این فرض نفى شده است.
اما درباره مطلق نبودن او، به نظر مىرسد که این نیز از مصادیق تناقض است; زیرا همیشه اگر عدم مضاف واقع شود معقول است ولى اگر آن را مطلق فرض کنیم مستلزم تناقض مىباشد. دلیل این مساله نیز آن است که همیشه عدم مضاف معقول است و اگر عدم را مطلق فرض کنیم مستلزم تناقض مىباشد. یکى از راههاى نشان دادن تناقض عدم مطلق راهى است که مرحوم علامه طباطبائى پیموده است. (1)
- تعلیقه علامه طباطبائى برالحکمةالمتعالیة فىالاسفارالعقلیةالاربعة، ج6، ص 14 و 15