آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

مقاله حاضر گذرى است بر بشارت به حضرت عیسى مسیح علیه‏السلام در عهد عتیق که به مناسبت سالروز تولد آن حضرت تقدیم مى‏گردد.
مقدمه
اصل نبوّت براى معتقدان به تورات و تلمود(1) امرى مسلّم است. اساس ایمان دانشمندان یهود این است که خداوند اراده و خواست خود را به وسیله سخنگویانى از میان خود مردم، که پیامبر خوانده مى‏شوند، به انسان‏ها اطلاع داده است. در مقابل، انسان‏ها موظّف و مکلّف به انجام خواست و اراده او هستند.
کلمه «نبوت» در کتاب مقدس داراى معانى متفاوتى است. در قاموس کتاب مقدس چنین آمده است: «نبوّت لفظى است که مقصود از آن اخبار از خدا و امورات دینیه به تخصیص اخبار از امور آینده است.»(2) این کلمه به معناى سخنگو و بازگوینده سخن هم به کار رفته است.(3) علاوه بر آن، در مورد جادوگران و مزدبگیرانى که مى‏توانستند آینده افراد را حدس بزنند نیز استعمال شده است.(4) در متون قدیمى‏تر عهد عتیق،(5) «نبوّت» بیش‏تر به معناى برانگیختن، الهام گرفتن و انذار دادن است،(6) ولى در متون بعدى به معناى فرمان دادن و بیش از همه، به معناى پیش‏گویى و اخبار از آینده است، به گونه‏اى که نبوّت و پیش‏گویى با هم آمیخته شده‏اند. این پیشگویى‏ها سبب جلب اعتماد مردم به نبى مى‏شد و نبى نیز از همین عامل براى جلب مردم به خداشناسى و ایجاد ترس از ارتکاب گناه و تقویت روحیه مؤمنان بهره مى‏گرفت.(7) بعضى از پیشگویى‏ها آمیخته‏اى از وعد و وعید و یا به صورت تفسیر عباراتى بود که بر تقوى و نیکوکارى دلالت مى‏کرد.(8)
آنچه در طول تاریخ نبوّت انبیاى بنى‏اسرائیل فوق العاده داراى اهمیت بوده تأکید بر دو مطلب است:
1ـ یکتاپرستى
از مهم‏ترین وظایف انبیاى الهى اعلام توحید، ترویج یکتاپرستى و مبارزه با بت و بت‏پرستى بوده است. انبیاى بنى اسرائیل از همان ابتدا و پس از آن، در طول تاریخ، به این وظیفه خطیر خود جامه عمل پوشانده‏اند.(9)
در عصرى که فراعنه مصر به پرستش ربة النوع‏ها مشغول بودند، در یونان، خدایان المپ سلطه مطلق داشتند؛ در بابل، مردوخ در رأس خدایان دیگر حکومت مى‏کرد؛ در سرزمین کنعان فینیقى، بعل پرستش مى‏شد و بت و بت‏پرستى با اشکال متنوع در همه جا رواج داشت، حضرت ابراهیم علیه‏السلام صلاى یکتاپرستى در داد و خداى یگانه را به عنوان سلطان زمین و آسمان مطرح کرد.(10) ظاهر شدن یهوه بر حضرت ابراهیم علیه‏السلام و پیمان یکتاپرستى او اجتماع دینى جدیدى را بنیان نهاد، ولى البته کارها به سادگى پیش نرفت.
پس از حضرت ابراهیم، علیه‏السلام قوم یهود به مصر مهاجرت کردند و در دوران حضرت موسى علیه‏السلام به فلسطین بازگشتند. بدآموزى‏هاى همسایگان و خرافات زمان اقامت در مصر، تغییرات بسیارى در اعتقادات آن‏ها به وجود آورد. لذا، لازم بود یک بار دیگر تصفیه شوند. از این‏رو، حضرت موسى علیه‏السلام شارع و بانى مذهب، در کوه طور ده فرمان دریافت داشت. نخستین فرمان این بود: «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.»(11) این پایه و اساس اجتماع جدیدى بود که تنها بر پایه فکرى «وجود خداى یکتا» بنا نهاده مى‏شد. دعوت به یکتاپرستى در فرازهاى بعدى صراحت بیش‏ترى به خود گرفت: «اى اسرائیل، بشنو! یهوه خداى ما، یهوه واحد است. پس یهوه، خداى خود، را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما.»(12) این سخنان به منزله شهادت نزد آن قوم است و همه روزه غالبا آن را تکرار مى‏کنند و در هنگام مرگ میّت تلقین مى‏نمایند.(13)
دعوت به توحید و یکتاپرستى در سراسر دوران نبوّت اسرائیل ادامه یافت، به خصوص توسط اشعیاى نبى علیه‏السلام مورد تأکید قرار گرفت: «خداوند به مسیح خود، کورش، چنین مى‏گوید: ... من یهوه هستم و دیگرى نیست و غیر از من خدایى نیست. من کمر تو را بستم، هنگامى که مرا نشناختى تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سواى من احدى نیست. من یهوه هستم و دیگرى نى؛ پدید آورنده نور و آفریننده ظلمت؛ صانع سلامتى و آفریننده بدى. من، یهوه، صانع همه این چیزها هستم، دیگرى نیست.»(14) همچنین در اشعیاء مى‏خوانیم: «زیرا من قادر مطلق هستم و دیگرى نیست، خدا هستم و نظیر من نى. آخر را از ابتدا و آنچه را که واقع نشده از قدیم بیان مى‏کنم و مى‏گویم که اراده من برقرار خواهد ماند.»(15) و «بدانید تنها من خدا هستم و خداى دیگرى غیر از من نیست. مى‏میرانم و زنده مى‏سازم، مجروح مى‏کنم و شفا مى‏دهم و کسى نمى‏تواند از دست من رهایى بخشد؛ من که تا ابد زنده هستم.»(16) «من اول هستم و من آخر هستم و غیر من خدایى نیست.»(17)
2ـ بشارت به منجى
پس از توحید و یکتاپرستى و شاید در حدّ آن، آنچه در طول تاریخ انبیاى بنى‏اسرائیل فوق‏العاده مورد تأکید بوده بشارت به «منجى» است. یهودیان معتقدند که او براى بنى اسرائیل آینده فرحبخش ایجاد خواهد کرد. تلمود صدها بار به ماشیح(18) و مأموریت او اشاره کرده است.(19) این امر تا بدان حد مورد عنایت بوده است که هدف بعثت انبیاى بنى‏اسرائیل را منحصر در بشارت به منجى و آینده مطلوبى که او فراهم خواهد کرد، مى‏داند: «کلیه پیامبران فقط درباره خوشى‏هاى دوران ماشیح و سعادت توبه‏کاران نبوّت کرده‏اند.»(20)
اعتقاد یهود بر این است که ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام و فعالیت‏هاى او درباره بهبود وضع جهان و تأمین سعادت بشر قسمتى از نقشه خداوند در آغاز آفرینش جهان بوده است: «پیش از آن‏که عالم هستى به وجود آید، هفت چیز آفریده شد: تورات، توبه، باغ عدن، جهنم، اورنگ جلال الهى، بیت همیقداش و نام "ماشیح".»(21) آنان همچنین معتقدند: «از آغاز خلقت عالم، پادشاه "ماشیح" به دنیا آمد؛ زیرا (لزوم وجود او) حتى پیش از آن‏که جهان آفریده شود، به ذهن (خداوند) خطور کرد.»(22) بنابراین، با آن‏که پیوسته منتظر ظهور «ماشیح» بوده‏اند، لکن امید به ظهور او هنگام بدبختى‏هاى ملى شدت مى‏یافته است. وقتى ظلم و تعدّى یک دولت فاتح، که ملت اسرائیل را زیر سلطه خود داشت، غیرقابل تحمل مى‏شد، یهودیان از روى غریزه به پیشگویى‏هاى کتاب مقدس درباره ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام توجه مى‏کردند.
یوسفوس، مورخ مشهور یهود، در تاریخ خود شرح داده است که چگونه در سال‏هاى پیش از خرابى بیت‏المقدس افرادى ادعا مى‏کردند که همان نجات‏دهنده‏اى هستند که انبیا ظهور او را از پیش خبر داده‏اند. یکى از این افراد، برکوخوا (Barkokhva) است که بعضى او را برکوزیوا (Barkoziva) نامیده‏اند. وى رهبر شورش یهودیان علیه رومیان بود. ربى عقیوا او را ماشیح خوانده است.(23)
اوضاع دشوار پیش از ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام
براى تسلّى خاطر افراد در روزهاى پر از رنج و مشقت و براى تشویق و تشجیع آن‏ها به این‏که در برابر شدیدترین سختى‏ها تاب مقاومت بیاورند و نگذارند یأس و حرمان بر آن‏ها چیره گردد، دانشمندان یهود این حقیقت را گوشزد مى‏کردند که «دردهاى زایمان دوره ماشیح» سخت و شدید خواهند بود؛ یعنى همان‏طور که پیش از تولد طفل، مادر باید درد و رنج بسیارى تحمل کند، همان‏گونه ظهور ماشیح نیز با سختى‏ها و مشقات طاقت فرسا همراه خواهد بود. با توجه به این تمثیل، که تاریکى و سیاهى شب پیش از دمیدن سپیده فزونى مى‏یابد، دانشمندان یهود این نکته را به مردم یادآور مى‏شدند که پیش از ظهور ماشیح آشفتگى و فساد در جهان به حدّ اعلى خواهد رسید و مشکلات و سختى‏هاى زندگى تقریبا غیرقابل تحمل خواهد بود.»(24) در این باره در تلمود آمده است: «در دوره‏اى که ماشیح، فرزند داود، ظهور مى‏کند جوانان به پیران بى‏احترامى کرده و آن‏ها را خجالت خواهند داد و پیران در جلوى جوانان به پا خواهند ایستاد. دختر با مادر خود و عروس با مادر شوهر مخالفت خواهد کرد. روى مردم دوره، چون روى سگ خواهد بود (از بى حیایى) و فرزند از پدر خود خجالت نخواهد کشید.»(25) علاوه بر آن، «محل تحصیل و مطالعه به اماکن فساد مبدل شده، دانش دبیران فاسد خواهند گشت و کسانى که از خطا بترسند منفور خواهند بود.»(26)
در بعضى از متون گفته شده است که ماشیح، فرزند داود، فقط در دوره‏اى ظهور خواهد کرد که همه مردم آن یا معصوم باشند یا مجرم، چنان که نوشته شده است: «و قوم تو همگى عادل و نیکوکار خواهند بود و براى همیشه زمین را به میراث خواهند برد.»(27) در جاى دیگر نوشته است: «و او دید کسى نیست و حیران ماند از این‏که شفاعت‏کننده‏اى وجود ندارد و از این‏رو، بازویش او را نجات داد.»(28) در طى روایتى دوران هفت ساله پیش از ظهور ماشیح چنین توصیف مى‏شود: «در سال اول آن، مفاد این آیه به وقوع خواهد پیوست: "بر یک شهر بارانیدم و بر شهر دیگر نبارانیدم." (قاموس 4:7) در سال دوم، تیرهاى قحطى رها خواهند شد. در سال سوم، قحطى شدیدى حکمفرما خواهد شد، مردان و زنان و کودکان و اشخاص متّقى و پارسا و قدیمى خواهند مرد و آموزگاران تورات آن را فراموش خواهند کرد. در سال چهارم، سیرى و وفور نعمت خواهد بود، ولى نه به طور کامل. در سال پنجم، سیرى و فراوانى عظیمى حکمفرما خواهد شد و مردم خواهند خورد و خواهند نوشید و شاد خواهند بود. تورات به سوى آموزندگانش باز خواهد گشت. در سال ششم، صداهایش از آسمان به گوش خواهد رسید. در سال هفتم، جنگ‏ها درخواهند گرفت و در پایان این دوران هفت ساله، فرزند داود ظهور خواهد کرد.»(29)
زمان ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام
در مورد زمان ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام دو نظر عمده در میان علماى یهود مطرح بود. بر اساس یک نظریه، زمان مشخصى براى آغاز دوران حضرت مسیح علیه‏السلام در نظر گفته شده است. در این زمینه، کوشش‏هایى از سوى بعضى از علماى یهود، براى تعیین تاریخ ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام صورت گرفته که از سوى بیش‏تر علماى یهود به شدت تقبیح شده است.(30) تلمود کسانى را که چنین محاسباتى انجام دهند لعنت کرده است: «لعنت بر کسانى باد که تاریخ پایان ذلت اسرائیل و ظهور ماشیح را محاسبه مى‏کنند.»(31) نظریه دیگر این است که زمان ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام از پیش معیّن نشده است، بلکه بنا بر کردار مردم تغییر خواهد یافت. این نظریه از این بخش استنباط شده است: «من، خداوند، در وقت خودش آن را تسریع خواهم کرد.»(32)
این سخن را این‏چنین تفسیر کرده‏اند: «اگر ملت اسرائیل استحقاق آن را داشته باشد نجات ایشان را تسریع خواهم کرد و اگر استحقاق نداشته باشد در وقت خودش آن‏ها را نجات خواهم داد.»(33)
اما به طور کلى، زمان ظهور حضرت مسیح به دلیل بروز ناراحتى‏هاى سیاسى، که به جنگ‏هاى سخت منجر خواهد گردید، مشخص شده است: «هر وقت ببینى که دولت‏ها با هم به جنگ مى‏پردازند، منتظر قدوم ماشیح باش. بدان که همین‏طور است؛ چون در دوره ابراهیم نیز چنین شده و هنگامى که دولت‏ها با هم به جنگ پرداختند براى ابراهیم نجات حاصل گردید.»(34) در هر حال، به انتظار امر شده است: «اگرچه تأخیر نماید برایش منتظر باش.»(35)
جهان در عصر ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام
درباره این‏که جهان در عصر ظهور حضرت مسیح علیه‏السلام چگونه خواهد بود، علماى بنى اسرائیل مطالبى رؤیائى عنوان کرده‏اند برخى از این موارد عبارتند از: «نیروى بارورى طبیعیت به میزان شگفت‏انگیز و معجزه‏آسایى فزونى خواهد یافت. اوضاع جهان آینده (عصر مسیح) مانند اوضاع جهان کنونى نخواهد بود. در جهان کنونى، باید براى چیدن انگور و پایمال کردن و گرفتن آب آن زحمت کشید، اما در دوران ماشیح انسان یک حبه انگور را با گارى یا با قایق مى‏آورد و آن را گوشه خانه خود مى‏گذارد و از آن به قدر یک خم بزرگ آب انگور مى‏گیرد و بقایاى آن را در آشپزخانه مى‏سوزاند ... و یک حبّه انگور، که سى پیمانه شراب ندهد، یافت نخواهد شد.»(36)
در جاى دیگر آمده است: «در جهان کنونى، غلات ظرف شش ماه به عمل مى‏آیند، درختان دوازده ماه میوه مى‏دهند. ولى در جهان آینده، غلات در مدت یک ماه رشد مى‏کنند، درختان ظرف دو ماه میوه خواهند داد، ربى یوسه گفت در زمان ماشیح غلات ظرف پانزده روز به عمل خواهند آمد و درختان در مدت یک ماه میوه خواهند داد.»(37) از این‏ها عجیب‏تر، فرازهاى بعدى این عبارت است: «در جهان ماشیح، در سرزمین اسرائیل، گرده‏هایى از عالى‏ترین آرد و پارچه‏هایى از نفیس‏ترین پشم از زمین خواهد رویید ... یک دانه گندم به اندازه دو قلوه یک گاو بزرگ خواهد بود.»(38) «در جهان ماشیح، زنان هر روز خواهند زایید و درختان در هر روز میوه خواهند داد».(39)
خلاصه این‏که صلح جاویدان در سراسر عالم حکمفرما خواهد شد: «گرگ با برّه سکونت خواهد داشت، پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و گاو پروارى با هم و طفل کوچک آن‏ها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چرید و بچه‏هاى آن‏ها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده، دست خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت و در تمامى کوه مقدس من ضرر و فسادى نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خدا پر خواهد بود.»(40)
مسیح کیست؟
در عهد عتیق به رهبر موعود به شکل‏هاى گوناگون اشاره شده است. در مواردى از او به عنوان «پادشاه موعود» یاد شده(41) و در موارد دیگرى به عنوان «چوپان خوب»(42) و در بعضى موارد، به عنوان «بنده عاقل و عادل یهوه» از او یاد گردیده است.(43)
از کتاب‏هاى نبوّت چنین به دست مى‏آید که آرزوى آمدن حضرت مسیح علیه‏السلام در سه محور اساسى مى‏چرخید که البته این محورهاى سه‏گانه به گونه‏اى مشخص از یکدیگر جدا نشده‏اند: الف ـ مسیح پسر داود: برخى از انبیا علیهم‏السلام مانند حزقیال و ملاکى اعلام داشته‏اند که خداوند به زودى یک مسیح از نسل حضرت داود علیه‏السلام براى بازگرداندن شکوه بنى اسرائیل خواهد فرستاد. انتظار مى‏رود که مسیح یاد شده قوم را از دست حاکمان مشرک رهایى بخشد و قدرت شریعت خدا را براى گروه کوچکى که در زمان تنگى وفادار و مطیع فرمان خدا باقى خواهد ماند بسط و اعتلا بخشد. در این سلطنت (یا ملکوت) جدید، عدالت، نیکى به مستمندان و پرستش درست و خالصانه خدا حکمفرما خواهد بود. خدا نیز از طریق مسیح خود بر قوم خود حکومت خواهد کرد. ب ـ بنده خدا: اشعیاى نبى علیه‏السلام از «بنده خدا»، که برخواهد خواست، سخن گفته است. وى به دور از هر قدرت نظامى و اقتصادى و هر شکوه ظاهرى و نفوذ کلمه، خواهد آمد. همچنین او از روى ایمان و تسلیم به اراده خدا، مخالف هرگونه شدت عمل، داراى صبر و بردبارى براى تحمل دردها و ستم‏ها خواهد بود. ج ـ پسر انسان: از این شخصیت پیچیده در کتاب دانیال علیه‏السلام سخن به میان آمده است. ادبیات مکاشفه به دوره‏اى از تاریخ یهود تعلّق دارد که قوم زیر ستم بود و به این دلیل آنان و آرزوهاى خود را در قالب اشارات و رموز بیان مى‏کرد. نوشته‏هاى مکاشفه از «روز خداوند» سخن مى‏گوید و این‏که خدا براى اصلاح مفاسد و محکوم کردن اشرار و رهایى بخشیدن به کسانى که بر ایمان خود استوار مانده‏اند در جهان وارد عمل مى‏شود. به گفته ادبیات مکاشفه، به نشانه فرارسیدن روز خداوند، پسر انسان از آسمان فرود خواهد آدم و ملکوت الهى را بر پا خواهد ساخت.(44)
تحقیقات فراوانى درباره این‏که مسیح چه کسى است در میان خود یهود به عمل آمده و براى روشن شدن این مطلب، آیه‏هاى کتاب مقدس به دقت مطالعه و موشکافى شده است. ولى آنچه بسیار مهم است این‏که جملگى علماى یهود درباره این نکته متفق الرأى بوده‏اند که «مسیح موعود» یک انسان خواهد بود که از سوى خداوند مأمور انجام وظیفه خاصى خواهد شد. تلمود در هیچ جا به این اعتقاد که مسیح ممکن است یک ناجى و موجود فوق انسانى باشد، اشاره نمى‏کند.(45)
مسیح، هم خدا و هم انسان!
مسیحیان ماشیح مورد انتظار یهود را همان حضرت عیسى مسیح علیه‏السلام ، فرزند مریم عذرا علیهماالسلام مى‏دانند. در گفت‏وگوى بین حضرت عیسى علیه‏السلام و زن سامرى، در انجیل یوحنا چنین آمده است: «زن بدو گفت: مى‏دانم که مسیح ـ یعنى کرستُس ـ مى‏آید. پس هنگامى که او آید از همه چیز به ما خبر خواهد داد. عیسى بدو گفت: من که با تو سخن مى‏گویم: همانم.»(46)
اما علاوه بر این، مسیحیان به الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام اعتقاد دارند. عنوان کتاب مقدس آن‏ها چنین است: «کتاب عهد جدید یعنى انجیل مقدس خداوند و نجات دهنده ما عیسى مسیح». کتاب‏هایى نیز تحت این عنوان ـ «خداوند ما، عیسى مسیح» ـ نوشته‏اند.(47) ریشه‏یابى تاریخى این مسأله موضوع دیگرى است که باید در فرصت مقتضى بدان پرداخت، اما آنچه در این‏جا قابل ذکر است این که اولین بار پولس رسول این نظریه را مطرح و سپس بر آن تأکید کرد. او یک یهودى متعصّب بود که مسیحیان را شکنجه مى‏داد. لوقا در کتاب اعمال رسولان، از کتاب‏هاى عهد جدید، چنین مى‏نویسد: «اما سولس کلیسا را معذّب مى‏ساخت و خانه به خانه گشته مردان و زنان را برکشیده به زندان مى‏افکند.»(48) در میان راهى که مى‏رفت تا اهل طریقت، خواه مرد و خواه زن، را بیابد و بر آن‏ها بند نهاده به اورشلیم بیاورد، مدعى شد که عیسى مسیح علیه‏السلام را در هیئت نورى دیده است و پس از آن نه تنها ایمان آورد، بلکه براى او مقام الوهیت قایل شد.(49)
پولس را دومین مؤسس مسیحیت لقب داده‏اند.(50) اهمیت او بدان جهت است که وى «اصول لاهوت و مبادى الوهى ـ تئولوژیک خاصى به وجود آورد که آثار روحانى مبادى عیسى را در ضمیر و روح پیروان او ثابت و مستقر ساخت و همین اصول سبب شد که نصرانیت عالمگیر شود و در ممالک جهان انتشار یابد.»(51) نظریه الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام بعدها مورد توجه و عنایت ارباب کلیسا واقع شد و در سال 325 م. در شوراى نیقیه به طور رسمى، پذیرفته شد.(52) امروزه مسیحیت به شکل تجزیه‏ناپذیر و لاینفکى معتقد است که حضرت عیسى علیه‏السلام هم خدا و هم انسان است.(53)
پولس علاوه بر الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام این نظریه را مطرح کرد که حضرت عیسى علیه‏السلام همان مسیح، منجى و پادشاه موعود یهودیان است، آمده تا ملکوت الهى را در زمین برقرار سازد و بین اخیار و اشرار داورى نماید.(54) این نظریه هم‏عرض نظریه الوهیت حضرت مسیح علیه‏السلام مورد توجه مسیحیان قرار گرفت، تا آن‏جا که مدعى شدند «مخصوصا قصد عمده و کلى انبیا اخبار از آمدن مسیح و خلاصى عالم بوده است.»(55) بنابراین، پیشگویى‏هاى عهد عتیق از سفر پیدایش تا مکاشفه‏ها را در مورد ظهور منجى اسرائیل درست مى‏دانند و معتقدند که «نبوّت‏هاى متعددى در مورد تولد، زندگى، مرگ و قیام بعد از مرگ مسیح وجود دارد که در عهد جدید تحقق یافته است».(56)
مسیحیان این پیشگویى‏ها را دلیل بر الوهیت و مافوق طبیعى بودن حضرت عیسى علیه‏السلام نیز مى‏دانند: «چنین نبوّتى به خودى خود، یک معجزه است و بر شخصیتى مافوق طبیعى شهادت مى‏دهد؛ شخصیتى که ادعاهاى او ما را به پرستش و اطاعت از او فرا مى‏خواند.»(57)
مسیحیت معتقد است که هم در مورد «انسانیت» و هم در مورد «الوهیت» حضرت عیسى علیه‏السلام شواهد کافى و وافى در عهد عتیق وجود دارد. بنابراین، مى‏گویند: «مسیح موعود وقتى بیاید در یک شخصیت واحد، هم خدا و هم انسان خواهد بود.»(58)
از سفر پیدایش (3:15)، که در آن حضرت مسیح علیه‏السلام به عنوان ذرّیه زن معرفى شده تا پیش‏گویى‏هاى انبیاى متأخر عهد عتیق، در همه جا، به انسان بودن حضرت مسیح علیه‏السلام اذعان گردیده است. شهادت مربوط به تبار او، پیوندش با اسرائیل، تولد پیشگویى شده‏اش در بیت اللحم و برخورداریش از عنوان «پسر انسان»، در مورد این‏که حضرت عیسى علیه‏السلام انسان بوده است جاى هیچ تردیدى باقى نمى‏گذارد. مسیحیان از این مطلب به مکاشفه انسانى حضرت عیسى علیه‏السلام تعبیر مى‏کنند. انتظار همگانى یهود هم بر این بود که رهاننده موعود باید یک انسان باشد که از این مادر یهودى، زاده شده است.(59)
اما جنبه الوهیت حضرت مسیح علیه‏السلام مورد اختلاف است؛ اولاً، بین مسیحیان و یهودیان و ثانیا، بین خود مسیحیان.(60) اثبات‏کنندگان الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام به آیاتى از عهد عتیق استناد مى‏کنند که خود اذعان دارند «زبان و طرز بیان نبوّت‏هاى مسیحیایى غالبا مبهم مى‏باشد.(61) در این‏جا به مواردى از آن‏ها، که مهم‏ترند، اشاره مى‏گردد:
1ـ «خداوند به شما آیتى خواهد داد؛ اینک با کره حامله شده پسرى خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهید خواند.»(62)
2ـ «یهوه، خدایت، نبى اى را از میان تو، از برادرانت، مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانید. او را بشنوید.» و «نبى‏اى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.»(63)
3ـ «اینک رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روى من مهیّا خواهد ساخت و خداوندى که شما طالب او مى‏باشید ناگهان به هیکل خود خواهد آمد؛ یعنى آن رسول عهدى که شما از او مسرور مى‏باشید او مى‏آید. قول یهوه، صبایوت، این است.»(64)
4ـ «با برگزیده خود عهد بسته‏ام براى بنده خویش، داود، قسم خورده‏ام که ذریّت تو را پایدار خواهم ساخت تا ابد الآباد و تخت تو را نسلاً بعد نسل بنا خواهم نمود.»(65)
5ـ «یهوه به خداوند من گفت: بر دست راست من بنشین تا دشمنانت را پاى‏انداز تو سازم.»(66)
6ـ «متبارک باد او که به نام خداوند مى‏آید.»(67)
7ـ «نهالى از تنه یسى‏ء بیرون آمده، شاخه از ریشه‏هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت.»(68)
8ـ «روح خداوند، یهوه، بر من است؛ زیرا خداوند مرا مسح کرده است تا مسکینان را بشارت دهم و مرا فرستاده تا شکسته دلان را التیام بخشم و اسیران را به رستگارى و محبوسان را ندا کنم ... و جمیع ماتمیان را تسلّى بخشم.»(69)
9ـ «خداوند مى‏گوید که نجات دهنده براى صهیون و براى آنان که در یعقوب از معصیت بازگشت نمایند، خواهد آمد.»(70)
10ـ «زیرا که براى ما ولدى زاییده و پسرى به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر و پدر سرمدى و سرور سلامتى خوانده خواهد شد.»(71)
11ـ «و در آن روز خواهند گفت: اینک این خداى ماست که منتظر او بوده‏ایم و ما را نجات خواهد داد. این خداوند است که منتظر او بوده‏ایم. پس از نجات او مسرور و شادمان خواهیم شد.»(72)
12ـ «دست‏هاى سست را قوى سازید و زانوهاى لرزنده را محکم گردانید، به دل‏هاى خائف بگویید: قوى شوید و مترسید، اینک خداى شما با انتقام مى‏آید، او با عقوبت الهى مى‏آید و شما را نجات خواهد داد. آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد و گوش‏هاى کران مفتوح خواهد گردید، آن‏گاه لنگان مثل غزال جست و خیز خواهند نمود و زبان گنگ خواهد سرایید؛ زیرا که آب‏ها در بیابان و نهرها در صحرا خواهد جوشید.»(73)
13ـ «در ایام وى، یهودا نجات خواهد یافت و اسرائیل با امنیت ساکن خواهد شد و اسمى که به آن نامیده مى‏شود این است: یهوه صدقینو (یهوه عدالت ما).(74)
14ـ «و بر من که نیزه زده‏اند خواهند گریست و براى من مثل نوحه‏گرى براى پسر یگانه خود نوحه‏گرى خواهند نمود.»(75) «و آنانى که او را نیزه زده‏اند و تمامى امت‏هاى جهان براى وى خواهند نالید.»(76)
بررسى آیات مزبور
در مورد شماره (1) باید گفت که علماى مسیحى خواسته‏اند از خلقت خارق‏العاده حضرت عیسى علیه‏السلام نتیجه بگیرند که وى موجودى فوق بشرى است، در حالى که این مطلب بر الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام دلالت ندارد؛ زیرا خلقت خارق‏العاده یک موجود دلیل بر الوهیت او نیست. علاوه بر آن، خلقت خارق‏العاده منحصر به حضرت عیسى علیه‏السلام نیست. حضرت آدم علیه‏السلام نیز خلقتى خارق العاده داشته، ولى کسى براى او الوهیت قایل نشده است.
در آیات شماره (2) و (3) بشارت داده شده است که پیامبرى خواهد آمد. مسیحیان این بشارت را تولد حضرت عیسى علیه‏السلام مى‏دانند. در این آیات، تصریح شده است که شخص موعود «نبى» یا «رسول» خواهد بود و بر همین اساس، یهودیان منتظر یک شخص «انسانى» موعود بودند. چنان که قبلاً هم گذشت، تلمود در هیچ جا اشاره نمى‏کند که شخص موعود موجودى فوق بشرى خواهد بود. بنابراین، آیات مزبور نیز بر الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام دلالت ندارند و در نهایت، تنها نبوّت ایشان را اثبات مى‏کنند.
آیه (4) نیز نمى‏تواند مستمسک خوبى بر الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام باشد؛ زیرا در آن آمده است که «خداوند ذرّیه داود را پایدار خواهد ساخت» و این، مطلب خاصى را اثبات نمى‏کند.
آیه (5) در بردارنده عبارت «به خداوند من» و در آیه (6) عبارت «به نام خداوند» و در آیه (7) عبارت «روح خداوند بر او قرار گرفت» ممکن است دستاویز لرزانى براى اثبات الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام باشد.
هر چند ممکن است تصور شود که عبارت‏هاى «اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر و پدر سرمدى» در آیه (10) و عبارت «این خداوند ماست» در شماره (11) و عبارت «اینک خداى شما با انتقام مى‏آید» در شماره (12) و عبارت «یهوه عدالت ما» در شماره (13) دلالتى بر الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام دارند، اما باید توجه داشت که استعمال واژه «خدا» در دین مبین اسلام اهمیت و محدودیتى دارد که در ادیان دیگر یافت نمى‏شود. در عهد عتیق درباره دعوت حضرت موسى علیه‏السلام از فرعون چنین آمده است: «و خداوند به موسى گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساخته‏ام و برادرت، هارون، نبى تو خواهد بود.»(77) در این‏جا، کلمه «خدا» بر حضرت موسى علیه‏السلام اطلاق شده و هیچ کس به الوهیت او قایل نشده است. استعمال کلمه «کدخدا» و «ناخدا» به معناى «خداى ناو» و «خداوندگار» در زبان فارسى نیز از این قبیل است.
عهد عتیق به زبان عبرى است. کلمه «خداى قدیر» در فراز «اسم او عجیب و مشیر و خداى قدیر»، در واقع، ترجمه واژه عبرى eza «ایل» به معناى «قدیر و توانا» است که در مورد حضرت جبرئیل هم استعمال مى‏شده است. این کلمه هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال گردیده است؛ مانند سفر خروج (7:1) که بحث آن گذشت. کلمه‏اى که در زبان عبرى فقط در مورد «خدا» استعمال مى‏شده و در مورد مخلوقات به کار نمى‏رفته کلمه heza «الوه» است. کلمات دیگرى نظیر «خداوند»، معادل «رَب» در زبان عربى، Lord در زبان انگلیسى و «پروردگار» در زبان فارسى در مورد خالق و مخلوق هر دو، استعمال مى‏شود. در قرآن کریم نیز کلمه «رَب» هم براى خالق و هم براى مخلوق استعمال شده است. حضرت یوسف علیه‏السلام کلمه «رَب» را در مورد پادشاه مصر به کار برده است: «یَا صَاحِبَىِ السِّجن اَمَّا احَدُکُما فیسقى رَبَّهُ خمرا...» (یوسف: 41)، «قال للذى ظنَّ انَّهُ ناج منهما اذکُرنى عِندَ ربِّک فاَنساهُ الشَّیطان ذکر ربِّه» (یوسف: 42)، «قال ارْجِع الى ربِّکَ ...» (یوسف: 50) بنابراین، کلمه «رَب» در قرآن کریم بارها براى غیرخدا استعمال شده است و کسى الوهیت را از آن استنباط نمى‏کند.
به علاوه در عهد جدید یونانى نیز براى خدا از واژه «وثیوس» استفاده مى‏شود که به معناى خداى ازلى، خالق زنده کننده و مولاى توانا است این کلمه به خداى ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسى و پیامبران دیگر اشاره مى‏کند. عهد جدید هرگز عیسى و روح‏القدوس را «هوثیوس» نخوانده است.(78)
عبارت آیه (3) «خداوند ناگهان به هیکل خود خواهد آمد»، کلمه «هیکل» یعنى معبد و منظور از آن بیت المقدس است. کلمه خداوند نیز چنان که بیان شد، هم بر خالق و هم بر مخلوق اطلاق مى‏شود. بنابراین، معناى عبارت چنین است: «پیامبر موعود به معبد خود خواهد آمد.» همان‏گونه که ملاحظه مى‏شود، هیچ کدام از این موارد بر الوهیت حضرت عیسى علیه‏السلام دلالت ندارد.
عیسى مسیح علیه‏السلام ، پسر انسان و پیامبر الهى
آنچه قابل تأمل توجه است این‏که حضرت عیسى مسیح علیه‏السلام خود را «پسر انسان» خطاب کرده است. در اناجیل کنونى، 83 مرتبه کلمه «پسر انسان» به عنوان لقبى براى حضرت مسیح علیه‏السلام استعمال شده است. گویا آن حضرت بر این لقب اصرار داشته‏اند تا امتى به گمراهى دچار نشوند. با وجود این، مسیحیان کنونى این لقب را به فراموشى سپرده‏اند و حضرت عیسى علیه‏السلام را مساوى و متحد با خدا دانسته و به شکل لاینفکى، قایل به یگانگى او با خدا هستند،(79) در حالى که بر اساس اناجیل موجود، حضرت عیسى علیه‏السلام خدا را عبادت مى‏نموده و به درگاه او دعا مى‏کرده است،(80) خود آن حضرت هم فرموده است که «خداوند از او بزرگ‏تر است.»(81) آیا باید سخنان حضرت عیسى علیه‏السلام را پذیرفت یا سخنان ارباب کلیسا را؟!
پى‏نوشت‏ها
1ـ کلمه «تَلمُود» به معناى «آموزش» از کلمه عبرى «لامد» به معناى «یاد داد» با واژه عبرى «تَلمَذَ، یُتَلْمِذ، تلْمَذَةً» همریشه است. در اصطلاح، «تَلْمُود» به کتابى بسیار بزرگ که احادیث یهود را در بر دارد، اطلاق مى‏شود.
2ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 873
3ـ سفر خروج، 7:1 و 4:16 (باب 7، آیه 1 و باب 4، آیه 16)
4ـ میکاى نبى، 3:11
5ـ کتاب مقدس مسیحیان داراى دو بخش است: عهد عتیق و عهد جدید. عهد عتیق در حقیقت، کتاب آسمانى یهودیان است که مسیحیان براى آن احترام قائل شده و آن را در آغاز کتاب خود قرار داده‏اند. یهودیان، که عهد جدید را انکار مى‏کنند، بخش مورد اعتقاد خود را «عهد» مى‏نامند. عهد عتیق مشتمل بر 39 کتاب و عهد جدید مشتمل بر 27 کتاب است.
6ـ قاموس نبى، 3:8 و شماره‏هاى بعد
7ـ تواریخ ایام، کتاب دوم، 15:8
8ـ اشعیاء: 10:16، 17
9ـ برخى از مورخان ادیان در این‏که یهودیان از ابتدا موحّد بوده‏اند، تردید کرده و گفته‏اند که یهودیت از بدو تکوّن، قایل به وحدت خداوند نبوده است، بلکه در طول قرون متوالى در این دین کثرت به وحدت تبدیل شده و از قرن ششم پیش از میلاد، که اشعیاى نبى بر وحدت خداوند تأکید کرده، در دین یهود بر آن پافشارى شده است. علاوه بر آن، کتاب دیگرى که نشان دهد یهودیان از ابتدا قایل به وحدت خداوند بوده‏اند، نداریم. ولکن کلام آقاى اون دست نیست. (ر. ک. به: of Deity Owen, Concepts)
10ـ پیدایش، 24:3
11ـ خروج، 20:3
12ـ خروج، 4:6
13ـ محمود رامیار، بخشى از نبوت اسرائیلى و مسیحى، ص 65
14ـ اشعیاء، 45:1 ـ 8 و 18
15ـ اشعیاء، 46: 9، 10
16ـ تثنیه، 32:4
17ـ اشعیاء، 44:6
18ـ واژه عبرى «ماشیح» به معناى «مسح شده» مى‏باشد. این کلمه لقب پادشاهان بنى اسرائیل بود. بر اساس یک سنّت پیامبران در حضور جمع اندکى روغن بر سر پادشاهان مى‏مالیدند و بدین شیوه، نوعى قداست براى آن‏ها پدید مى‏آمد. معادل یونانى «ماشیح»، کریستوس، به همین معناست. یهودیان به جاى واژه مسیح همان تعبیر «ماشیح» را به کار مى‏برند تا انکار خود را از حضرت عیسى مسیح علیه‏السلام نشان دهند.
19ـ ر.ک.به: 1. کهن، گنجینه‏اى از تلمود، ترجمه فریدون گرگانى، تطبیق با متن عبرى یهوشوع، نتن الى (تهران: یهودا حى، 1350)، ص 352
20ـ گنجینه‏اى از تلمود، ص 142 و 370
21ـ گنجینه‏اى از تلمود، ص 352؛ منظور از بیت همیقداش، بیت‏المقدس است.
22 الى 26ـ گنجینه‏اى از تلمود، ص 352؛ ص 354؛ 354 به بعد؛ ص 354؛ ص 355
27ـ اشعیاء، 60:21
28ـ اشعیاء، 59:16 و شماره‏هاى 12 ـ 15
29ـ گنجینه تلمود، ص 354
30ـ گنجینه‏اى از تلمود، ص 356
31ـ گنجینه‏اى از تلمود، ص 356
32ـ اشعیاء، 6:22
33ـ گنجینه‏اى از تلمود، ص 357
34ـ پیدایش، باب 14 / گنجینه‏اى از تلمود، ص 355
35ـ حبقوق، 2:3
36 الى 39ـ گنجینه‏اى از تلمود
40ـ اشعیاء، نبى 11:6 ـ 9
41ـ ارمیاء، 32:5 و 30:9
42ـ میکاى بنى، 5:2 ـ 5 و حزقیال، 34:23 و 37:24
43ـ اشعیاء، 52:13ـ15 و 53:11 / حزقیال، 34:24
44ـ الاب توماس میشال الیسوعى، المدخل الى العقیدة المسیحیة، بیروت، 1992، ص 28
45ـ گنجینه‏اى از تلمود، ص 352
46ـ یوحنا، 4:25 و 26
47ـ ر. ک. به: John Walwoord, Our lord Jesus Christ
48ـ اعمال رسولان، 8:3
49ـ اعمال رسولان، 9:1 ـ 6 و باب‏هاى بعدى
50ـ جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان ص 613
51ـ جان بى. ناس، همان، ص 614 / شلبى، مقارنة الادیان، ج 2، ص 102 و 103
52ـ جان ناس، همان، ص 635
53ـ ر. ک. به: Cotechism of The Catholic Church, p. 118؛ این کتاب نزد مسیحیان همانند رساله عملیه نزد مسلمانان است.
54ـ جان ناس، همان، ص 874
55ـ هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 874
56ـ جان والوورد، خداوند ما، عیسى مسیح، ص 58
57ـ جان والوورد، همان، ص 58
58ـ جان والوورد، همان، ص 64 / همچنین ر. ک. به:
Robert Cummings Neville, A Theology primer, p 143 (Incarnation And The Two Natures of Chirst)
59ـ جان والوورد، همان، ص 64
60ـ ر. ک. به: Emety H. Bancrof, Chrisian Theobgy, p. 97 / همچنین ر. ک. به: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 708
61ـ جان والوورد، همان، ص 64
62ـ اشعیاء، 7:14
63ـ تثنیه، 18:15، 18
64ـ ملاکى، 3:1
65 الى 66ـ مزامیر، 89:3 و 4؛ 110:1؛ 118:26
67 الى 73ـ اشعیاء، 11:1 و 2؛ 61:1 و 2؛ 59:20؛ 9:6؛ 25:9؛ 35:3 و 6
74ـ ارمیاء، 23:5 ـ 6
75ـ زکریا، 12:10
76ـ مکاشفه، 1:7
77ـ خرد، ج 7:1
78ـ الاب توماس میشال الیسوعى، المدخل الى العقیدة المسیحیه، ص 63، بیروت 1992
79ـ متأسفانه حتى برخى از الهیون مسیحى در کتاب خود آورده‏اند که حضرت عیسى7 خودش خبر نداشت که خداست. ر. ک. به:
Thomamas, V. Morrise, The Logic of God Incarnate, (Newyork: Cornell, University Press, 1986) P. 99-104.
80ـ مرقس، 14:32
81ـ یوحنا، 14:28

تبلیغات