منابع تاریخ اسلام در عصر پیامبر(ص)
آرشیو
چکیده
متن
تدوین تاریخ و تطور آن در خلال قرنهاى اول هجرى
علم تاریخ را به هیچوجه نمىتوان از تطور و بسط فرهنگ عمومى جامعه جدا کرد. به طور قطع، پیشرفت و تطور علم تاریخ مرحلهاى از تطور و پیشرفت فرهنگ آن نیز محصول عوامل متعددى است که عمدتا از تاسیس و قیام دولتى که با دولتها، فرهنگها و نهادهاى سیاسى و نظامى دیگر برخورد داشته باشد، سرچشمه مىگیرد و بدینترتیب، عناصر اولیه تمدن آن گسترش مىیابد.
علم تاریخ با حدود، ابعاد و روشهاى تدوین آن، پس از ظهور اسلام تحقق یافته است; اما این مطلب هرگز به آن مفهوم نیست که عربها پیش از ظهور اسلام، هیچ نوع آشنایى با این علم نداشتهاند، بلکه آنها پیش از ظهور اسلام، تمدنهایى، هرچند کوچک، در یمن و دیگر نقاط عرب داشتند که آثار آنها را کم و بیش نقل مىکردند. اخبار و آثار دولتحمیر، سبا و یمن به طور شفاهى در میان آنها، نسل به نسل نقل مىگردید.
شاید تاریخ در آن عصر، دوره شفوى و حفظى خود را مىگذرانید; یعنى آنچه را عربها مىدانستند پیش از آنکه به نوشتن و خط متکى باشند، به حفظ و نقل شفوى و لسانى آن تکیه مىکردند. از این جهت، در آن دوره، در اوایل اسلام، تا مدتها پیش از اینکه خط و نوشتن شایع شود، از حافظههاى بسیار قوى خود، بخصوص در زمینه انساب و اشعار، استفاده مىکردند.
شاید مهمترین بخش از تاریخ عرب و اسلام، که به طور حتم، تاثیر مهمى در تدوین تاریخ دوره بعد داشته، دوره «ایام العرب» (جنگها و داستانهاى دوره جاهلى) بوده و به قصه بیشتر شباهت داشته است تا تاریخ و بیشتر مورخان و محققان، قصهگویان و داستان سرایان آنها را نقل مىکردند.
قصههاى قرآن
ظهور اسلام و نزول قرآن کریم تحولى ژرف در اندیشه و ذهنیت عرب مسلمان ایجاد کرد. نقل داستانهاى قرآن و اخبار گذشتگان و اهمیتى که قرآن شریف به اخبار گذشتگان مىداد و معلومات ارزندهاى از تمدنهاى گذشته و انبیاى سلف عرضه مىکرد تاریخ را به عنوان موضوعى واقعى و جدى مطرح نمود. علاوه بر آن، وجود حضرت رسول(ص) و پیروزیهاى او در غزوات، سرایا و فتوحاتى که انجام داد موجب شد که مسلمانان این حادثه عظیم اجتماعى و تاریخى را تدوین نمایند و زندگى آن حضرت را به عنوان یک «اسوه» در فراروى زندگى خود قرار دهند. این مطلب نقطه عطفى در روند عمومى فرهنگ و ثقافت مسلمانان بود.
تثبیتحادثه «هجرت» به عنوان مبدا تاریخ اسلامى، در سال شانزدهم هجرى (زمان خلیفه دوم) به پیشنهاد امام على(ع)، (1) پایه اساسى تدوین علمىتاریخ اسلامى بود. از اینرو، حادثه «هجرت» نقطه آغاز تجدید احداث و وقایع تاریخ مسلمانان است. بدین دلیل، نقطه آغاز تدوین تاریخ مسلمانان را در دو روش تلخیص مىکنیم:
1- گرایش تدوین تاریخ «ایام العرب» و آثار آن از پیمانها، کینهها، انقلابها و دیگر نتایج آن که در زندگى عرب مسلمان اثر گذاشته بود. به طور کلى، «ایام العرب» از گذشته نزدیک عرب و آنچه که این ایام از نظر اجتماعى، ادبى و فرهنگى در جامعه آنان اثر گذاشته بود، حکایت مىکرد.
2- گرایش دوم، تدوین تاریخ اسلام و ظهور حضرت محمد(ص) و اخبار زندگى، غزوات، سرایا و به طور کلى سیره حضرت رسول(ص) است.
وقوع این دو گرایش واقعیت اجتماعى جزیرةالعرب آن روز بود; اولى تعصبات قبیلگى و گروهبندیهاى جامعه جاهلى را مىنمایاند و دومى حیات پیامبر(ص)، اعمال، گفتار و سیره ایشان را گزارش مىدهد.
دکتر عبدالعزیز الدورى مىگوید: «هر یک از این دو گرایش غالبا در یک مرکز فرهنگى اتفاق افتاده است: گرایش اسلامى در مدینه، مرکز سنت پیامبر(ص) و گرایش اول (گرایش عصبیت) در کوفه و بصره، دو شهر جدیدى که پس از اسلام به وجود آمدهاند و مرکز فعال گرایشهاى عصبیتى و قبیلگى مىباشند. (2)
نکته جالب توجه اینکه این شهرهاى سهگانه (مدینه، کوفه، بصره) در آغاز عصر تدوین، مرکز فعالیت فرهنگى و مسکن بیشتر علماى عصر بوده است.
اهتمام به ضبط گفتار و کردار پیامبر(ص) نه فقط از نظر ترویج تقوى و ورع اسلامى مهم بود، بلکه موضعى جدى و واقعهاى مؤثر به حساب مىآمد; زیرا حکومت جدیدى که پس از وفات پیامبر روى کار آمد ناچار بود که همه روشها و نظامات خود را از سیره پیامبر(ص) به عنوان اولین مؤسس و بنیانگذار دولت اسلامى اخذ کند.
علاوه بر آن، اگر ما اساسى را که خلیفه دوم تقسیمبندى طبقات جامعه را بر آن بنا نهاد ملاحظه کنیم، که جامعه اسلامى را بر مبناى خویشاوندى با پیامبر(ص) و سابقه در اسلام تقسیمبندى کرد و به آنها که به نحوى با پیامبر(ص) خویشاوندى داشتند سهم بیشتر و اهمیت فراوانترى داد، به طور قطع، اعمال و غزوات پیامبر(ص) و تاریخ اسلام چنان اهمیتى پیدا مىکرد که شناختحقوق طبقات جامعه صدر اسلام بدان بستگى داشت و بر حسب سبقت در اسلام و شرکت در جنگها و غزوات، حقیقت پیدا مىکرد و هر کس بر این اساس، از عطایا، مواهب و قیام اسلامى برخوردار مىشد. (3)
اهتمام به تدوین حدیث
جمعآورى و تدوین احادیث پیامبر(ص) موضوعى بود که مبتکران این فن را به عنوان محدثان و جامعان حدیث، معروف مىساخت. این دسته از صحابه پیامبر(ص) به راستى، در جمعآورى و تدوین احادیث آن حضرت، زحمتهاى طاقتفرسایى متحمل شدند. گاهى آنان براى جمعآورى احادیثبه سفر مىرفتند تا بتوانند حدیثیا احادیثى را به دست آورند.
ابتدا این تلاش علمى در مورد «مغازى» صورت مىگرفت اما بعدها مغازىنویسى خود به صورت فن خاصى درآمد و بخش مهمى از تدوین تاریخ اسلام گردید; حتى از حدیثنویسى و تدوین احادیث نیز جدا گردید و آنچنان توسعه یافت که شامل تدوین تمام تاریخ زندگى پیامبر اسلام(ص) شد، چه پیش از نبوت آن حضرت و چه پس از آن.
سیرهنویسان معروف
در قلمرو تدوین مغازى و سیرهنویسى، عدهاى به این مهم پرداختهاند. بیشتر آنها از معروفترین فرزندان صحابهاند که به این کار دستیازیدهاند. در ذیل، به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- ابانبن عثمانبن عفان: او در راس کسانى قرار دارد که به سیرهنویسى اقدام کردهاند.ابان بن عثمان (ف. 95 یا 105 ه) معروفترین کسى است که در مرحله انتقال حدیثنویسى به مغازى و سیرهنویسى قرار گرفتهاست; زیرا او ابتدا کار خود را از حدیثنویسى شروع کرد که سرانجام منجر به سیرهنویسى شد.
پس از او، ابن سعد در شمار محدثان طبقه اول از تابعین مدینه قرار دارد. او نیز به مغازى و سیرهنویسى اهمیت فراوان داده ولى به نظر مورخان، بیشتر «محدث» است تا چیز دیگر. (4)
2- عروةبن زبیر: او (ف. 94 ه) اولین سیرهنویس معروف است و در بین مؤلفان مغازى و سیرهنویسى شخصیتبارزى مىباشد. سیرهنویسى به او منسوب است. گرچه ما امروز کتاب عروةبن زبیر را در دست نداریم، اما مجموعه کتابهاى ابن اسحق، واقدى و طبرى، همگى از نوشتههاى ابن زبیر استفاده کردهاند. این نشان مىدهد که تالیف عروةبن زبیر اصلىترین و قدیمىترین متنى است که درباره مغازى و سیره نوشته شده است. جالب اینکه عروةبن زبیر در تالیف کتاب خود، تنها به نقل غزوات و جنگهاى پیامبر نپرداخته، بلکه وسیعتر و شاملتر از آن، در مورد نحوه زندگى، نزول وحى و دیگر تفاصیل زندگانى پیامبر اسلام(ص) نیز مطالبى آورده که خود مرحلهاى از تدوین تاریخ اسلامى و حد وسط بین مغازىنویسى (نقطه آغازین تاریخ اسلامى) و مرحله تاریخنویسى اسلامى است; زیرا عروةبن زبیر علاوه بر سیره و حیات پیامبر(ص)، از اوضاع دوران خلافت راشده، از قبیل جنگ قادسیه و یرموک، نیز سخن به میان آورده است. (5)
3- محمدبن شهاب زهرى: پس از ابان بن عثمان و عروة بن زبیر، محمدبن شهاب زهرى (51 - 124 ه) به این کار اهتمام ورزید. او اصلا از قبیله قریش بود و در مدینه تولد یافت، اهتمام فراوانى به حدیث داشت و در میان احادیث، به روایتهاى مغازى به صورت عام، اهمیتبیشترى مىداد. زهرى در تدوین مغازى، در واقع، از سیرهنویسى پیامبر(ص) آغاز کرده است. او در سیرهنویسى بسیار گسترده و وسیع بحث نموده و فترت جاهلیت و دوران پیش از اسلام تا ظهور حضرت محمد(ص)، دوران مکه و هجرت به مدینه، مغازى، فتوح، نمایندگان سیاسى، خود عرب و دیگر فعالیتها و حوادث مهم تاریخ صدر اسلام را بازگو مىکند. او در نقل همه این حوادث، تسلسل تاریخى، تاریخ حوادث و اسناد روایات را نیز یادآورى مىنماید. وى علاوه بر تاریخ حیات پیامبر(ص)، حوادث پس از وفات، انتخاب ابوبکر، شوراى عمر، فتنه عثمان و انتخاب حضرت على(ع) را نیز به تفصیل ذکر مىکند.
محمد بن شهاب زهرى از نسابان معروف و شخصیتهاى ممتازى است که در این رشته تالیف داشته. کتاب نسب قریش مصعب زبیرى عمده مطالب خود را از محمدبن شهاب زهرى اقتباس کرده است.
4- محمدبن اسحاق: پس از چند نفر از محدثانى که تقریبا در تدوین تاریخ اسلام نقشى داشتهاند، نوبتبه محمدبن اسحق (151ه.) مىرسد. او بزرگترین و اصیلترین مورخ اسلام است و امروزه تاریخ او (سیرة الرسول) در دسترس ما قرار دارد.
ابن اسحق سیره خود را به دو دوره و یک فترت تقسیم مىکند:
1- آغاز سیره او (الابتداء) شامل آغاز خلقت تا پیدایش نسل عرب و اولاد اسماعیل تا بعثت رسول اکرم(ص) است.
2- از بعثت (دوران رسالت پیامبر(ص)) تا تشکیل دولت مدینه;
3- مغازى و غزوات پیامبر(ص)، وفات ایشان، قضیه سقیفه بنىساعده، اشعار و مرثیههایى که براى آن حضرت سرودهاند.
البته ما به معضل مطالب ابن اسحق از طریق ابن هشام، که آن را تنقیح کرده و احیانا قسمتهاى بسیارى از آن را، بخصوص در بخش اول حذف کرده، واقف هستیم و شاید بتوان گفت که کتاب او و کتاب ابن هشام قدیمىترین متنى است که درباره سیره پیامبر(ص) در دسترس ما قرار دارد.
مؤلفان اسلامى محمدبن اسحق را شخصیتى شیعى دانستهاند و اگر او گاهى از سوى مالکبن انس متهم شده به این علتبوده که ابن اسحق در نسب مالک همواره طعن مىکرده است. لذا، مالک او را به انواع تهمتها متهم ساخته است; وگرنه ابن حجر در التقریب خود و شهید ثانى در حواشى خود بر خلاصةالرجال علامه، به تشیع وى تصریح کردهاند. (6)
«از اخبارى که ابن اسحاق در مناقب و فضایل اهلبیت(ع) نقل کرده و در منابع گوناگون آمده است، مستفاد مىشود که او همچنان که در رجال کشى ذکر شده، دوستدار اهلبیت(ع) بوده است.» (7)
ابن هشام گرچه اصل سیره ابن اسحق را از طریق راوى او، زیادبن عبدالله البکائى، نقل کرده است ولى او به دلیل معاصر بودن با بعضى خلفاى عباسى و رعایتسیاست آنها، از ذکر فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع)، که ابن اسحق مفصلا از آنها یاد مىکند، خوددارى نموده و آن قسمت را حذف کرده و گویى به نوعى تعصب ضد شیعى آلوده ساخته است.
در آخرین سیر مطالعه سیرهنویسى، ضرورت دارد که از دو دانشمند دیگر نیز، که مانند محمد بن اسحق در مغازى و سیرهنویسى شهرت فراوان دارند، نام ببریم:
5- محمد بن عمر الواقدى: او صاحب کتاب المغازى است که درباره غزوات و سرایاى پیامبر(ص) در خلال دوران حکومت مدینه و بر حسب تسلسل زمانى و تاریخى بحث مىکند. واقدى (130 -207 ه.) در اسناد و تحقیق تاریخ حوادث دقت وافرى داشت; از این نظر نیز، معلومات بسیارى نسبتبه هر حادثه، به خواننده ارائه مىدهد. واقدى مورخ و محققى است که مىتوان گفتبه طور علمى و عینى، بحث مىکند، موضع جغرافیایى جنگها را به عینه مشاهده کرده است و دقیقا محل وقوع آنها را تعیین مىکند. با اینکه واقدى گرایش علوى و شیعى دارد ولى بىطرفانه و غیر متعصبانه بحث مىکند. (8)
6- ابن سعد کاتب واقدى: او صاحب کتاب طبقات الصحابه است که جلد اول و دوم کتاب خود را به شرح حال پیامبر(ص) ، بعثت، هجرت، مغازى، وفات و مراثى مربوط به آن حضرت، اختصاص داده است.
ابن سعد (ف. 230 ه.) آثار استاد خود، واقدى، را اساس کار خود قرار داده و در عین حال، دایما در مورد مغازى و نام اصحاب بدر و در فصول مربوط به آن، به وفور، به روایات ابناسحق توجه داشته و آنها را پس از تلفیق با منابع خود بیان کرده است.
طبقات ابن سعد در نه جلد با فهرست کامل و کاغذ اعلا به وسیله مستشرق آلمانى، مارسدن جونس و مقدمه عالمانه او در دانشگاه آکسفورد، به سال1966 میلادى چاپ شده است.
به این ترتیب، مىبینیم که اهتمام به جمع و تدوین احادیث پیامبر(ص) باب وسیعى بود که نوشتن تاریخ و سیره پیامبر(ص) از آنجا آغاز شده و سرانجام به تدوین کلیات تاریخ اسلامى رسیده است. این کار از سوى خلفاى وقت نیز تشویق مىشد; زیرا آنها مىخواستند که از اوضاع مکه و تاریخ هجرت پیامبر(ص) آگاه باشند، چنان که مىگویند: ابناسحق تالیف و تدوین کتاب خود را به دستور منصور، خلیفه عباسى و براى اهدا به پسرش، مهدى، انجام داده است. (9)
از اینرو، در بصره و کوفه، عدهاى از محدثان، که کار آنها تدوین احادیث و اخبار تفسیرى و تاریخى بود، جمع شده بودند. متاسفانه ما امروزه به نوشتههاى آنان دسترسى نداریم، بلکه تنها از طریق کتابهاى مورخان بعدى مانند طبرى و بلاذرى با آنها آشنا مىشویم.
مورخان معروف
سیر تاریخنویسى در صدر اسلام، ادامه یافت و مورخان مسلمان بعد براى تدوین حوادث و ضبط وقایع و فتنهها در تاریخ، کتابهاى خود را تدوین کردند:
1- ابومخنف لوط بن یحیى(متوفاى157 ه.): در شمار این مورخان از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و رهبر مکتب مورخان عراقى است. ابومخنف در بیشتر حوادث و وقایع صدر اسلام، بخصوص حوادث دوران امام على(ع)، کتاب نوشته است. ابنالندیم در الفهرستخود، بیش از 42 کتاب نقل کرده که بیشتر درباره حوادث صدراسلام، اعم از فتنه قتل عثمان، جنگ رده، جمل، صفین، کربلا و دیگر حوادث تاریخى است.
ابومخنف یک صحابى و شیعه علوى است. او بیشترین روایات خود را از قبیله خود و دیگر قبایل ساکن کوفه نقل مىکند و از اهلبیت پیامبر(ص) دفاع مىنماید. او بنىامیه و چهره واقعى آنها را نیز به خوبى نشان مىدهد ولى با وجود این، حوادث تاریخى را غیر متعصبانه نقل مىکند و شان علمى یک مورخ را، که باید حوادث تاریخى را بىبیطرفانه و بدون دخالت اغراض خود نقل کند، حفظ کرده است.
تاریخ طبرى لبریز از روایتهاى ابومخنف است. از طریق طبرى، ما با کتابها و روایتهاى ابومخنف به خوبى آشنا مىشویم.
2- سیف بن عمر تمیمى(متوفاى 180 ه): مورخ کوفى دیگرى است که از طرفداران مکتب تاریخى عراق به شمار مىآید. او بیشترین معلومات تاریخى خود را از قبیله خود، تمیم، دریافت کرده است. او کتابهایى درباره جنگ رده، فتوحات مسلمانان، فتنه عثمان و جنگ خلافت (على(ع) - معاویه) تالیف نموده است. اما مورخان محقق امروزى روایتهاى سیف بن عمر را جعلى دانسته و در تحقیق تاریخى، او را متهم کردهاند. اسناد علامه مرتضى عسکرى در تالیف محققانهاش عبدالله بن سباء و روایتهاى تاریخى سیف اظهار نظر عالمانهاى درباره کذب بودن روایتهاى اوست. سیفبن عمر تمیمى یکى از راویان طبرى بوده و کتابهاى وى مورد استفاده ابن جریر طبرى نیز قرار گرفته است.
3- على بن محمد مدائنى(135 - 225 ه): از مورخان قرن سوم و از سرآمدان ناقلان اخبار تاریخى مىباشد که تاریخش از حیثشمول، تنظیم و عنایتبه اسناد، در راس اخبار مورخان قرار گرفته است. او اصالتا بصرى بود ولى در بغداد مىزیست. او از مورخان پیشین، مانند ابناسحق، واقدى، ابومخنف و دیگران استفادههاى فراوان برده است. آنچه مدائنى را از دیگر مورخان برتر ساخته نقل روایى او از راویان اسنادى است که از منابع مدینه و بصره به طور خاص در تفصیل روایتهاى تاریخى محلى به حساب مىآیند. از این نظر، محققان تاریخ کتابهاى تاریخى او را از مهمترین منابع علم تاریخ به شمار آورده و بر آن اعتماد وافر کردهاند. مدائنى بیش از بیست جلد کتاب تالیف کرده است. (10)
در این دوره، بخش دیگرى از تاریخنویسى، آن هم به شکل تخصصى، آغاز شد و براى خود، در قلمرو تاریخ اسلامى، میدان وسیعى باز کرد. نسبنویسى و علم انساب، که امروزه بخشى از علم تراجم و نسبشناسى به حساب مىآید، در این مرحله به ظهور رسیده است. محمد بن سائب کلبى و پسرش هشام بن محمد بن سائب، همچنین مصعب زبیرى سه تن از نسبشناسان نامىاند که کتابهایشان تا به امروز مورد استفاده مورخان اسلامى قرار مىگیرد، بخصوص ابن هشام که در انساب و ادبیات عرب جاهلى ید طولایى داشته است.
ظهور مورخان بزرگ اسلامى
اواخر قرن سوم هجرى دوره ظهور مورخان بزرگ اسلامى مىباشد که کتابهاى آنها فصل جدیدى در تدوین تاریخ اسلامى است:
- احمد بن یحیى بلاذرى(ف.279 ه.): از علماى نیمه دوم قرن سوم هجرى است که پیشرفت جدیدى در تدوین تاریخ اسلامى به وجود آورده است. بلاذرى دو کتاب مهم در تاریخ دارد: فتوح البلدان و انساب الاشراف. کتاب اول بلاذرى از تاریخ فتوحات اسلامى سخن مىگوید و به طور مفصل، از اخبار فتح شهرها و پیروزیهاى ارتش اسلام گزارش مىدهد. او در کتاب تاریخ خود و در نقل، نقد و تمییز روایات، از روشى علمى و دقتى کامل استفاده کرده و مانند مورخى ناقد نه جمعآورى کننده روایات عمل نموده است.
جالب اینکه او در کنار اخبار فتح، کلیه قوانین و قواعد اسلامى را، که فاتحان مسلمان در فتح شهرها رعایت کردهاند و قواعد فقه را، که مردم در استفاده از اراضى مفتوحه اجرا نمودهاند، نقل مىکند. از این جهت، کتاب فتوحالبلدان نه فقط منبعى براى مورخان، بلکه مصدرى براى استنباط فقهى و روش علمى مسلمانان در قبال اهل کتاب در اخذ جزیه، تحدید خراج، مالیات و دیگر روابط اجتماعى شمرده مىشود.
افزون بر آن، این کتاب اوضاع جامعه اسلامى پس از وفات پیامبر(ص) را گزارش مىدهد و وقوع تعصبات قومى و نزاعهاى طایفهاى را، که بر محور خلافت و دیگر قضایاى اجتماعى دور مىزد، بازگو مىکند.
به طور خلاصه، کتاب فتوحالبلدان بلاذرى کتابى تاریخى و در زمینه فتوح، تشریع و تطبیق احکام است که مسلمانان آنها را در فتح شهرها رعایت کردهاند. در عین حال، بلاذرى از نقل روایات متعدد بر محور یک قضیه، امتناع مىورزد، بلکه بر خلاف طبرى، روایاتى را که به نظر خود، به صدق و درستى آنها اعتقاد دارد از میان دیگر روایات، انتخاب مىکند و بیشتر بر روایات منقول مدنى تکیه دارد تا از انگیزهها و گزارشهاى منطقهاى، که احیانا روایات اقالیمى مانند بصره و کوفه به آن متهماند، دور بماند.
اما کتاب دیگر او، انساب الاشراف، در واقع کتابى است در موردى خاص; یعنى درباره «انساب» ولى در عین حال، خصوصیات دیگر کتابهاى انساب، طبقات و تاریخ را نیز جامع مىباشد. از ویژگیهاى انساب الاشراف بلاذرى، این است که در آن، مواد تاریخى یا سیر زندگى اشخاص به فصلهاى متعددى تقسیم مىشود و اساسا این کتاب شامل تاریخ عرب در دوره جاهلیت، اسلام، دوره اموى و عباسى است. اما این وقایع نه بر حسب حوادث سالها، بلکه بر اساس شخصیت اجتماعى فرد در میان قبیله و اجتماع خود، مطرح مىباشد.
مشهورترین راویانى که بلاذرى از آنها نقل مىکند ابومخنف، مدائنى، واقدى، زهرى، زبیربن بکار و عوان هستند; اما او بیشترین معلومات خود را، که در انساب الاشراف آورده، از ابن سعد گرفته است. قابل توجه آنکه او این اطلاعات را نه از طریق خواندن کتاب الطبقات، بلکه به طور شفاهى و مستقیم از مؤلف آن دریافت کرده است. (11)
5- ابن واضح یعقوبى(ف. 284 ه.): از علما و مورخان اواخر قرن سوم هجرى است که کتابهایش شکل تاریخنویسى را تغییر داد و از سیرهنویسى و انحصار در تاریخ اسلام، به طور عموم، به تاریخ جهان از زمانهاى دور، از آغاز خلقت تا ظهور اسلام و ادامه آن در قرن سوم هجرى پرداخت.
یعقوبى، مورخى جامعالاطراف و با فرهنگى گسترده بود و کتاب خود را از منابع گوناگونى گردآورد. او به کشورهاى اسلامى مسافرت کرد و از هر منبعى، معلوماتى به دست آورد. آثار این مسافرتها و منابع گوناگون در تالیف کتاب یعقوبى به وضوح دیده مىشود.
او تاریخ جهانى خود را بدین ترتیب نقل مىکند: آغاز خلقت (به نقل از تورات)، تاریخ انبیا و تاریخ ملتهاى باستانى ایرانیان، آشوریان، بابلیان، مصریان، هندیان، یونانیان، رومیان، بربریان، حبشیان، زنگیان، ترکان و چینیان. سپس تاریخ قوم عرب، فرهنگ جاهلى، ادیان، ایام العرب، بازارهاى عرب، قبایل بائده، تاریخ یمن، شام و جزیرةالعرب و اولاد اسماعیل را مطرح مىکند و معلومات با ارزشى از این بخش از تاریخ به خواننده ارائه مىدهد. روشن است که یعقوبى چهرهاى از التقاط فرهنگى عصر مامون را، که خود نیز از معاصران آن است، نشان مىدهد. یعقوبى در نقل تاریخ ایران پیش از دوره ساسانى، اشاره مىکند که این قسمت از تاریخ ایران که از اسطورهها و افسانهها گرفته شده، چندان قابل اعتماد نیست و سند تاریخى ندارد. (12) در آنچه درباره تاریخ یونان و حکماى آن مىگوید، اشاره مىکند که معلومات خود را از کتابهاى ترجمه شده یونانى گرفته است. (13)
در جلد دوم، او از مجموعه اخبار تاریخى، که پیش از او کسانى مانند واقدى، ابن اسحق، مدائنى و ابن کلبى، آنها را جمعآورى کردهاند، استفاده نموده و تالیفى از مجموعه آنها به وجود آورده است، چنانچه یعقوبى از بعضى دانشمندان هیئتشناس همچون خوارزمى مطالب فراوانى نقل کرده است، آنجا که در آغاز خلافت هر خلیفهاى تاریخ دقیق آن را مطالب علم فلک آن روز تعیین مىکند. (14)
در هر صورت، یعقوبى، مورخ و ضابطى است که تاریخ خود را با دقت علمى و تاریخى تالیف کرده و از آنجا که او شیعه و طرفدار اهل بیت(ع) مىباشد و به نقل حدیث غدیر تصریح دارد، لذا، در نقل وقایع فتنه عثمان و اخبار بنىامیه، به نحوى از تفصیل وقایع خوددارى مىکند; اما این مطلب هرگز به این معنى نیستکهتعصب بهخرجدهد وازبىطرفى علمى تاریخى بیرون رود. ولى در مورد آل عباس، که معاصر آنها مىباشد، به نوعى مجامله مىنماید. دو جلد تاریخ یعقوبى، مضبوطترین و دقیقترین تاریخ عمومى است که دایرةالمعارفگونه فرهنگ اسلامى و عصر خود را ارائه مىدهد.
6- عبدالله بن مسلمبن قتیبه کاتب دینورى(متوفاى276 ه.): چهره دیگرى از شخصیتهاى بارز تاریخى در عصر مامون مىباشد که کتابهاى او حایز اهمیت فراوان است. او مؤلف دو کتاب «المعارف» و «الامامة والسیاسة» است. کتاب المعارف او به نوعى، دایرةالمعارفى است که به روشهاى گوناگون تاریخى نوشته شده. او از تاریخ جهان شروع مىکند و اخبار خود را تا عصر معتصم، خلیفه عباسى، ادامه مىدهد. سپس شرح حال رجال معروفى را که شخصیت آنها به شکلى در جامعه اسلامى آنروز منشا اثر بوده است، ذکر مىکند.
ابن قتیبه در نقل اخبار تاریخى، از نوشتههاى مورخان و همچنین از روایات شفاهى استفاده مىکند; اما به عنوان مورخى ناقد، نقل خبر مىنماید; به این معنى که اخبارى را که نزد او موثق است، نقل مىکند. او اولین کسى است که در نقل تاریخ جهان از عهدین (تورات و انجیل) بهره گرفته است. از این نظر، تاریخ او، نزد مورخان بعدى، از جمله کتابهاى اسناد و منابع، قابل اعتماد است.
کتاب دوم او، الامامة و السیاسة (یا تاریخ الخلفا)، کتابى است که شرح حال و قضایاى خلافت پس از وفات پیامبر(ص) را به تفصیل مىآورد. او در این کتاب به شکل مورخ و ناقل اخبار، حوادث را بر حسب تسلسل زمانى نقل مىکند; بخصوص دوران على(ع) و معاویه را به تفصیل آورده است. وقایع عاشورا را نیز به تفصیل نقل مىنماید و انشعابهاى فکرى و احزاب جهان اسلامرا بازگومىکند.درتاریخالخلفا، حوادث را بر حسب ذکر راوى و به عهده او نقل مىکند و گاهى اخبار متعدد را به شکل تالیفى ذکر مىنماید; مثلا، مىنویسد: «حدثنا عین حدثنا.» سپس باذکرراوىحدیث، تاریخ را مىنگارد. بیشتر اخبار ابن قتیبه از طریق ابن ابىمریم مىباشد و در بیشتر روایتهاى تاریخى، نام او را آورده است.
7- ابوحنیفه دینورى(متوفاى 282ه.): صاحب کتاب الاخبارالطوال، از مورخان دیگر است. او تاریخ خود را به سبک تاریخ عمومى نوشته و از آغاز خلقت، تاریخ انبیا، پادشاهان فارس، یمن و یونان، بویژه اسکندر، روم و روابط عرب و حبشه و فارس پیش از اسلام را به تفصیل نقل مىکند.
او سپس مستقیما از جنگهاى عرب و ایرانیان در دوره جاهلیتبحث مىکند و مساله را با فتوحات اسلامى زمان خلیفه دوم، دنبال مىنماید. ولى چندان تفصیلى از ظهور اسلام، عصر پیامبر(ص) و خلیفه اول ارائه نمىدهد. دینورى حوادث دوران سه خلیفه اول را شرح مىدهد و بر اختلاف حضرت على(ع) و معاویه تاکید خاص دارد. این مساله گرایش علوى او را در این زمینه نشان مىدهد. دینورى تاریخ خلفاى اموى و عباسى را به اختصار بیان مىکند. آنچه در کتاب دینورى قابل ملاحظه مىباشد تاریخ تفصیلى ایران پیش از اسلام است. این مطلب نیز گرایش او را به قومیت فارس روشن مىسازد. از دیگر امتیازهاى او این است که او بعضى از حوادث تاریخى را خود شاهد بوده است، نه اینکه وقایع را فقط از مورخان قبلى بگیرد. علاوه بر این، او از دیوانهاى شعرى اطلاع وسیعى داشته که این مطلب امروزه مورد نظر است.
بزرگترین مورخ قرن سوم
8- محمدبن جریر طبرى(متوفاى 310 ه): صاحب تاریخ معروف تاریخ الرسل و الملوک، بزرگترین و معروفترین تاریخنویس اسلامى مىباشد که تاریخ خود را به سبک تاریخ عمومى، از آغاز خلقت تا زمان خود، به تفصیل نوشته است.
شهرت طبرى بىدلیل نیست; محصول تلاش گستردهاى است که به طور خستگىناپذیر، در راه تحصیل علم و سفرهاى علمى انجام داده. شاید او محصول فرهنگ عصر خود مىباشد که دوران رشد و نضج علوم گوناگون اسلامى، زمینه را براى رشد و تربیت طبرى فراهم ساخت. علاوه بر آن، طبرى در خانوادهاى علمى تربیتیافته و پدر او از رجال علم و دین بوده است. وجود مکنت مالى و ثروت فراوان او و فراغتبال و فراهم آمدن اطمینان خاطر در تحصیل و جمعآورى علوم نیز عامل مهمى بوده که در رشد او تاثیر داشته است.
او در دوازده سالگى، شهر خود آمل (طبرستان) را براى تحصیل علم و دانش ترک گفته و به شهرستان رى، بغداد، کوفه، بصره، شام، مصر و دیگر شهرها مسافرت کرده و در طول این سفرها، به حدیث، فقه و تاریخ دستیافته است. او پس از یک سفر طولانى، در بغداد رحل اقامت افکنده، در حالىکه دریایى از علوم اسلامى، فقه، حدیث، تفسیر و تاریخ، با خود داشته است.
از آنجا که طبرى در تفسیر و فقه ید طولایى داشته، با اینکه خود در آغاز پیرو مذهب شافعى بوده، ولى بعدها به دلیل احاطه علمىاش، با او مخالفت کرده و خود مذهب فقهى خاصى به نام «جریریه» به وجود آورده است.
از این جهت، او تالیف تاریخ خود را به سبک حدیث و فقه با ذکر اسناد و روایات شروع کرده است. شاید عاملى که سبب شده او کتاب تاریخىاش را به این سبک بنویسد این باشد که املاى کتاب خود در تاریخ را پس از املاى کتابش در تفسیر کبیر القا کرده است. این نکتهاى است که مؤلف تاریخ بغداد، خطیب تبریزى، به آن اشاره نموده. (15)
طبرى در تحریر تاریخ همانند یک مورخ زبردست، تاریخ جهان را با اقتباس از تورات، از نقطه آغاز آفرینش شروع مىکند و سپس حوادث تاریخ انبیا و پادشاهان را بر حسب گفته تورات به تفصیل نقل مىنماید. او شرح مفصلى از تاریخ پادشاهان ایران را ذکر مىکند.
در بخش «تاریخ اسلامى»، او حوادث را بر حسب سالهاى اتفاق آنها، از آغاز بعثت تا سال 302 به تفصیل نقل مىنماید و حوادث هر سال را در طول ایام آن سال مىآورد. از امتیازات تاریخ طبرى این است که علاوه بر نقل اخبار و حوادث تاریخى، موضوعات دیگرى را که حتى در ظاهر، چندان ارتباطى با تاریخ ندارند، مانند حدیث، تفسیر، لغت، ادبیات، سیره، مغازى، تراجم و رجال، ذکر مىکند و از مجموعه این مواد علمى، به طرزى جالب، معجونى از معلومات به خواننده خود ارائه مىدهد، بدون آنکه از موضوع اصلى کتاب، یعنى تاریخ (نقل حوادث)، خارج شود.
منابع تاریخ طبرى
منابع تاریخ طبرى بیشتر از معروفترین ناقلان اخبار مىباشد. او اخبار گذشتگان تا زمان خود را نقل کرده است; مثلا، او اخبار عرب پیش از اسلام و دوران جاهلیت را از عبید بن شریه، محمد بن کعب القرظى و وهب بن منبه نقل مىکند. اخبار پادشاهان ایران و تاریخ عجم را از کتابهاى ترجمه شده پهلوى و تاریخ دوره ساسانیان مىآورد. سرگذشت پیامبر(ص) و سیره آن حضرت را از ابان بن عثمان و ابن اسحق و دیگر سیرهنویسان گرفته است. اخبار فتوحات اسلامى را از سیف بن عمر نقل مىنماید. اخبار جمل و صفین را از ابىمخنف و مدائنى دریافت داشته است. اخبار حکومتبنىامیه را از عوانةبن الحکم اقتباس کرده و بالاخره، نقل حوادث دوران بنى عباس را از کتابهاى احمدبن ابى خثیمه و دیگران گرفته است.
طبرى تاریخ را نیز مانند حدیث نقل مىکند و تمامى حوداث را با ذکر سند روایت، راوى و کتاب آن مىآورد و اگر مصدر و منبع او کتاب باشد اسم کتاب و مؤلف را نیز ذکر مىکند، بدون آنکه در ذکر این اخبار و روایات اظهار نظرى بنماید و نقد و تصحیحى به عمل آورد. از این جهت، او مورد انتقاد محققان و دانشمندان قرار گرفته است; اظهار نظر نکردن در روایات گوناگون و احیانا متناقض در شان دانشمندان و مورخان صاحب نظر نیست. نقل اخبار، بدون تعیین صحیح و سقیم و خفیف و معتبر از آنها، عیب بسیار بزرگ علمى است که در شان دانشمندى چون طبرى نمىباشد. او حتى گاهى به مورخان دروغپرداز و جعالى همچون وهب بن منبه یا سیفبنعمر اعتماد کرده و در نتیجه، روایات چنین افراد معلومالحالى،کهبیشترینافسانهها، خرافات و اسرائیلیات را ذکر کردهاند، کتاب او را از ارائه واقعیات و احداث تاریخ صحیح و قضاوت درباره آن محروم ساخته است.
این آفتى بوده که در تدوین علم تاریخ، دامن بسیارى از مورخان صدر اسلامى را آلوده ساخته است. ابنخلدون این نقطه ظریف علمى را بازگو مىکند و طبرى و مسعودى را از این نظر مورد انتقاد قرار مىدهد. (16) چنین غفلتى در تدوین علم تاریخ منحصر به طبرى نبوده، بلکه حتى مؤلفان و مورخان بعدى تاریخ اسلامى مانند ابن اثیر (در الکامل فىالتاریخ) و دیگران نیز بدان دچار شدهاند.
پىنوشتها:
1- ابنواضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج2، ص16، دارصادر، بیروت، 1970
2- عبدالعزیز الدورى، بحث فى نشاة علم التاریخ عند العرب، المطبعة الکاثولیکیة، 1960، ص19
3- یعقوبى، همان، ص 22
4- ابن سعد، طبقات، بیروت، 1970، ج 5، صفحه 151بهبعد
5- تفصیل این روایتها را باید در تاریخ طبرى، در نقل این قسمت از تاریخ اسلام، که اسم «عروه» را ذکر مىکند، پیگیرى کرد.
6- سید حسنصدر، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، مکتبة النشر و الطباعة العراقیه، ص233
7- محمدبن اسحق، سیرة رسول الله، مقدمه دکتر اصغر مهدى، ص73
8- ابنالندیم، الفهرست، مطبعة الاستقامة، قاهره، 1960، ص 160
9- مقدمه سیره ابن هشام، مطبعة المصطفى البنانى، الجلى،1939، ص26
10- ابنالندیم، همان، ص 158
11- ر. ک. به: عبدالعزیز الدورى، همان
12- یعقوبى، همان، ص127
13- همان، ج1، ص 158
14- همان، ج2، ص 5-6
15- خطیب تبریزى، تاریخ بغداد، ج 2، ص163
16- ابن خلدون، مقدمه، ص6
علم تاریخ را به هیچوجه نمىتوان از تطور و بسط فرهنگ عمومى جامعه جدا کرد. به طور قطع، پیشرفت و تطور علم تاریخ مرحلهاى از تطور و پیشرفت فرهنگ آن نیز محصول عوامل متعددى است که عمدتا از تاسیس و قیام دولتى که با دولتها، فرهنگها و نهادهاى سیاسى و نظامى دیگر برخورد داشته باشد، سرچشمه مىگیرد و بدینترتیب، عناصر اولیه تمدن آن گسترش مىیابد.
علم تاریخ با حدود، ابعاد و روشهاى تدوین آن، پس از ظهور اسلام تحقق یافته است; اما این مطلب هرگز به آن مفهوم نیست که عربها پیش از ظهور اسلام، هیچ نوع آشنایى با این علم نداشتهاند، بلکه آنها پیش از ظهور اسلام، تمدنهایى، هرچند کوچک، در یمن و دیگر نقاط عرب داشتند که آثار آنها را کم و بیش نقل مىکردند. اخبار و آثار دولتحمیر، سبا و یمن به طور شفاهى در میان آنها، نسل به نسل نقل مىگردید.
شاید تاریخ در آن عصر، دوره شفوى و حفظى خود را مىگذرانید; یعنى آنچه را عربها مىدانستند پیش از آنکه به نوشتن و خط متکى باشند، به حفظ و نقل شفوى و لسانى آن تکیه مىکردند. از این جهت، در آن دوره، در اوایل اسلام، تا مدتها پیش از اینکه خط و نوشتن شایع شود، از حافظههاى بسیار قوى خود، بخصوص در زمینه انساب و اشعار، استفاده مىکردند.
شاید مهمترین بخش از تاریخ عرب و اسلام، که به طور حتم، تاثیر مهمى در تدوین تاریخ دوره بعد داشته، دوره «ایام العرب» (جنگها و داستانهاى دوره جاهلى) بوده و به قصه بیشتر شباهت داشته است تا تاریخ و بیشتر مورخان و محققان، قصهگویان و داستان سرایان آنها را نقل مىکردند.
قصههاى قرآن
ظهور اسلام و نزول قرآن کریم تحولى ژرف در اندیشه و ذهنیت عرب مسلمان ایجاد کرد. نقل داستانهاى قرآن و اخبار گذشتگان و اهمیتى که قرآن شریف به اخبار گذشتگان مىداد و معلومات ارزندهاى از تمدنهاى گذشته و انبیاى سلف عرضه مىکرد تاریخ را به عنوان موضوعى واقعى و جدى مطرح نمود. علاوه بر آن، وجود حضرت رسول(ص) و پیروزیهاى او در غزوات، سرایا و فتوحاتى که انجام داد موجب شد که مسلمانان این حادثه عظیم اجتماعى و تاریخى را تدوین نمایند و زندگى آن حضرت را به عنوان یک «اسوه» در فراروى زندگى خود قرار دهند. این مطلب نقطه عطفى در روند عمومى فرهنگ و ثقافت مسلمانان بود.
تثبیتحادثه «هجرت» به عنوان مبدا تاریخ اسلامى، در سال شانزدهم هجرى (زمان خلیفه دوم) به پیشنهاد امام على(ع)، (1) پایه اساسى تدوین علمىتاریخ اسلامى بود. از اینرو، حادثه «هجرت» نقطه آغاز تجدید احداث و وقایع تاریخ مسلمانان است. بدین دلیل، نقطه آغاز تدوین تاریخ مسلمانان را در دو روش تلخیص مىکنیم:
1- گرایش تدوین تاریخ «ایام العرب» و آثار آن از پیمانها، کینهها، انقلابها و دیگر نتایج آن که در زندگى عرب مسلمان اثر گذاشته بود. به طور کلى، «ایام العرب» از گذشته نزدیک عرب و آنچه که این ایام از نظر اجتماعى، ادبى و فرهنگى در جامعه آنان اثر گذاشته بود، حکایت مىکرد.
2- گرایش دوم، تدوین تاریخ اسلام و ظهور حضرت محمد(ص) و اخبار زندگى، غزوات، سرایا و به طور کلى سیره حضرت رسول(ص) است.
وقوع این دو گرایش واقعیت اجتماعى جزیرةالعرب آن روز بود; اولى تعصبات قبیلگى و گروهبندیهاى جامعه جاهلى را مىنمایاند و دومى حیات پیامبر(ص)، اعمال، گفتار و سیره ایشان را گزارش مىدهد.
دکتر عبدالعزیز الدورى مىگوید: «هر یک از این دو گرایش غالبا در یک مرکز فرهنگى اتفاق افتاده است: گرایش اسلامى در مدینه، مرکز سنت پیامبر(ص) و گرایش اول (گرایش عصبیت) در کوفه و بصره، دو شهر جدیدى که پس از اسلام به وجود آمدهاند و مرکز فعال گرایشهاى عصبیتى و قبیلگى مىباشند. (2)
نکته جالب توجه اینکه این شهرهاى سهگانه (مدینه، کوفه، بصره) در آغاز عصر تدوین، مرکز فعالیت فرهنگى و مسکن بیشتر علماى عصر بوده است.
اهتمام به ضبط گفتار و کردار پیامبر(ص) نه فقط از نظر ترویج تقوى و ورع اسلامى مهم بود، بلکه موضعى جدى و واقعهاى مؤثر به حساب مىآمد; زیرا حکومت جدیدى که پس از وفات پیامبر روى کار آمد ناچار بود که همه روشها و نظامات خود را از سیره پیامبر(ص) به عنوان اولین مؤسس و بنیانگذار دولت اسلامى اخذ کند.
علاوه بر آن، اگر ما اساسى را که خلیفه دوم تقسیمبندى طبقات جامعه را بر آن بنا نهاد ملاحظه کنیم، که جامعه اسلامى را بر مبناى خویشاوندى با پیامبر(ص) و سابقه در اسلام تقسیمبندى کرد و به آنها که به نحوى با پیامبر(ص) خویشاوندى داشتند سهم بیشتر و اهمیت فراوانترى داد، به طور قطع، اعمال و غزوات پیامبر(ص) و تاریخ اسلام چنان اهمیتى پیدا مىکرد که شناختحقوق طبقات جامعه صدر اسلام بدان بستگى داشت و بر حسب سبقت در اسلام و شرکت در جنگها و غزوات، حقیقت پیدا مىکرد و هر کس بر این اساس، از عطایا، مواهب و قیام اسلامى برخوردار مىشد. (3)
اهتمام به تدوین حدیث
جمعآورى و تدوین احادیث پیامبر(ص) موضوعى بود که مبتکران این فن را به عنوان محدثان و جامعان حدیث، معروف مىساخت. این دسته از صحابه پیامبر(ص) به راستى، در جمعآورى و تدوین احادیث آن حضرت، زحمتهاى طاقتفرسایى متحمل شدند. گاهى آنان براى جمعآورى احادیثبه سفر مىرفتند تا بتوانند حدیثیا احادیثى را به دست آورند.
ابتدا این تلاش علمى در مورد «مغازى» صورت مىگرفت اما بعدها مغازىنویسى خود به صورت فن خاصى درآمد و بخش مهمى از تدوین تاریخ اسلام گردید; حتى از حدیثنویسى و تدوین احادیث نیز جدا گردید و آنچنان توسعه یافت که شامل تدوین تمام تاریخ زندگى پیامبر اسلام(ص) شد، چه پیش از نبوت آن حضرت و چه پس از آن.
سیرهنویسان معروف
در قلمرو تدوین مغازى و سیرهنویسى، عدهاى به این مهم پرداختهاند. بیشتر آنها از معروفترین فرزندان صحابهاند که به این کار دستیازیدهاند. در ذیل، به برخى از آنها اشاره مىشود:
1- ابانبن عثمانبن عفان: او در راس کسانى قرار دارد که به سیرهنویسى اقدام کردهاند.ابان بن عثمان (ف. 95 یا 105 ه) معروفترین کسى است که در مرحله انتقال حدیثنویسى به مغازى و سیرهنویسى قرار گرفتهاست; زیرا او ابتدا کار خود را از حدیثنویسى شروع کرد که سرانجام منجر به سیرهنویسى شد.
پس از او، ابن سعد در شمار محدثان طبقه اول از تابعین مدینه قرار دارد. او نیز به مغازى و سیرهنویسى اهمیت فراوان داده ولى به نظر مورخان، بیشتر «محدث» است تا چیز دیگر. (4)
2- عروةبن زبیر: او (ف. 94 ه) اولین سیرهنویس معروف است و در بین مؤلفان مغازى و سیرهنویسى شخصیتبارزى مىباشد. سیرهنویسى به او منسوب است. گرچه ما امروز کتاب عروةبن زبیر را در دست نداریم، اما مجموعه کتابهاى ابن اسحق، واقدى و طبرى، همگى از نوشتههاى ابن زبیر استفاده کردهاند. این نشان مىدهد که تالیف عروةبن زبیر اصلىترین و قدیمىترین متنى است که درباره مغازى و سیره نوشته شده است. جالب اینکه عروةبن زبیر در تالیف کتاب خود، تنها به نقل غزوات و جنگهاى پیامبر نپرداخته، بلکه وسیعتر و شاملتر از آن، در مورد نحوه زندگى، نزول وحى و دیگر تفاصیل زندگانى پیامبر اسلام(ص) نیز مطالبى آورده که خود مرحلهاى از تدوین تاریخ اسلامى و حد وسط بین مغازىنویسى (نقطه آغازین تاریخ اسلامى) و مرحله تاریخنویسى اسلامى است; زیرا عروةبن زبیر علاوه بر سیره و حیات پیامبر(ص)، از اوضاع دوران خلافت راشده، از قبیل جنگ قادسیه و یرموک، نیز سخن به میان آورده است. (5)
3- محمدبن شهاب زهرى: پس از ابان بن عثمان و عروة بن زبیر، محمدبن شهاب زهرى (51 - 124 ه) به این کار اهتمام ورزید. او اصلا از قبیله قریش بود و در مدینه تولد یافت، اهتمام فراوانى به حدیث داشت و در میان احادیث، به روایتهاى مغازى به صورت عام، اهمیتبیشترى مىداد. زهرى در تدوین مغازى، در واقع، از سیرهنویسى پیامبر(ص) آغاز کرده است. او در سیرهنویسى بسیار گسترده و وسیع بحث نموده و فترت جاهلیت و دوران پیش از اسلام تا ظهور حضرت محمد(ص)، دوران مکه و هجرت به مدینه، مغازى، فتوح، نمایندگان سیاسى، خود عرب و دیگر فعالیتها و حوادث مهم تاریخ صدر اسلام را بازگو مىکند. او در نقل همه این حوادث، تسلسل تاریخى، تاریخ حوادث و اسناد روایات را نیز یادآورى مىنماید. وى علاوه بر تاریخ حیات پیامبر(ص)، حوادث پس از وفات، انتخاب ابوبکر، شوراى عمر، فتنه عثمان و انتخاب حضرت على(ع) را نیز به تفصیل ذکر مىکند.
محمد بن شهاب زهرى از نسابان معروف و شخصیتهاى ممتازى است که در این رشته تالیف داشته. کتاب نسب قریش مصعب زبیرى عمده مطالب خود را از محمدبن شهاب زهرى اقتباس کرده است.
4- محمدبن اسحاق: پس از چند نفر از محدثانى که تقریبا در تدوین تاریخ اسلام نقشى داشتهاند، نوبتبه محمدبن اسحق (151ه.) مىرسد. او بزرگترین و اصیلترین مورخ اسلام است و امروزه تاریخ او (سیرة الرسول) در دسترس ما قرار دارد.
ابن اسحق سیره خود را به دو دوره و یک فترت تقسیم مىکند:
1- آغاز سیره او (الابتداء) شامل آغاز خلقت تا پیدایش نسل عرب و اولاد اسماعیل تا بعثت رسول اکرم(ص) است.
2- از بعثت (دوران رسالت پیامبر(ص)) تا تشکیل دولت مدینه;
3- مغازى و غزوات پیامبر(ص)، وفات ایشان، قضیه سقیفه بنىساعده، اشعار و مرثیههایى که براى آن حضرت سرودهاند.
البته ما به معضل مطالب ابن اسحق از طریق ابن هشام، که آن را تنقیح کرده و احیانا قسمتهاى بسیارى از آن را، بخصوص در بخش اول حذف کرده، واقف هستیم و شاید بتوان گفت که کتاب او و کتاب ابن هشام قدیمىترین متنى است که درباره سیره پیامبر(ص) در دسترس ما قرار دارد.
مؤلفان اسلامى محمدبن اسحق را شخصیتى شیعى دانستهاند و اگر او گاهى از سوى مالکبن انس متهم شده به این علتبوده که ابن اسحق در نسب مالک همواره طعن مىکرده است. لذا، مالک او را به انواع تهمتها متهم ساخته است; وگرنه ابن حجر در التقریب خود و شهید ثانى در حواشى خود بر خلاصةالرجال علامه، به تشیع وى تصریح کردهاند. (6)
«از اخبارى که ابن اسحاق در مناقب و فضایل اهلبیت(ع) نقل کرده و در منابع گوناگون آمده است، مستفاد مىشود که او همچنان که در رجال کشى ذکر شده، دوستدار اهلبیت(ع) بوده است.» (7)
ابن هشام گرچه اصل سیره ابن اسحق را از طریق راوى او، زیادبن عبدالله البکائى، نقل کرده است ولى او به دلیل معاصر بودن با بعضى خلفاى عباسى و رعایتسیاست آنها، از ذکر فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع)، که ابن اسحق مفصلا از آنها یاد مىکند، خوددارى نموده و آن قسمت را حذف کرده و گویى به نوعى تعصب ضد شیعى آلوده ساخته است.
در آخرین سیر مطالعه سیرهنویسى، ضرورت دارد که از دو دانشمند دیگر نیز، که مانند محمد بن اسحق در مغازى و سیرهنویسى شهرت فراوان دارند، نام ببریم:
5- محمد بن عمر الواقدى: او صاحب کتاب المغازى است که درباره غزوات و سرایاى پیامبر(ص) در خلال دوران حکومت مدینه و بر حسب تسلسل زمانى و تاریخى بحث مىکند. واقدى (130 -207 ه.) در اسناد و تحقیق تاریخ حوادث دقت وافرى داشت; از این نظر نیز، معلومات بسیارى نسبتبه هر حادثه، به خواننده ارائه مىدهد. واقدى مورخ و محققى است که مىتوان گفتبه طور علمى و عینى، بحث مىکند، موضع جغرافیایى جنگها را به عینه مشاهده کرده است و دقیقا محل وقوع آنها را تعیین مىکند. با اینکه واقدى گرایش علوى و شیعى دارد ولى بىطرفانه و غیر متعصبانه بحث مىکند. (8)
6- ابن سعد کاتب واقدى: او صاحب کتاب طبقات الصحابه است که جلد اول و دوم کتاب خود را به شرح حال پیامبر(ص) ، بعثت، هجرت، مغازى، وفات و مراثى مربوط به آن حضرت، اختصاص داده است.
ابن سعد (ف. 230 ه.) آثار استاد خود، واقدى، را اساس کار خود قرار داده و در عین حال، دایما در مورد مغازى و نام اصحاب بدر و در فصول مربوط به آن، به وفور، به روایات ابناسحق توجه داشته و آنها را پس از تلفیق با منابع خود بیان کرده است.
طبقات ابن سعد در نه جلد با فهرست کامل و کاغذ اعلا به وسیله مستشرق آلمانى، مارسدن جونس و مقدمه عالمانه او در دانشگاه آکسفورد، به سال1966 میلادى چاپ شده است.
به این ترتیب، مىبینیم که اهتمام به جمع و تدوین احادیث پیامبر(ص) باب وسیعى بود که نوشتن تاریخ و سیره پیامبر(ص) از آنجا آغاز شده و سرانجام به تدوین کلیات تاریخ اسلامى رسیده است. این کار از سوى خلفاى وقت نیز تشویق مىشد; زیرا آنها مىخواستند که از اوضاع مکه و تاریخ هجرت پیامبر(ص) آگاه باشند، چنان که مىگویند: ابناسحق تالیف و تدوین کتاب خود را به دستور منصور، خلیفه عباسى و براى اهدا به پسرش، مهدى، انجام داده است. (9)
از اینرو، در بصره و کوفه، عدهاى از محدثان، که کار آنها تدوین احادیث و اخبار تفسیرى و تاریخى بود، جمع شده بودند. متاسفانه ما امروزه به نوشتههاى آنان دسترسى نداریم، بلکه تنها از طریق کتابهاى مورخان بعدى مانند طبرى و بلاذرى با آنها آشنا مىشویم.
مورخان معروف
سیر تاریخنویسى در صدر اسلام، ادامه یافت و مورخان مسلمان بعد براى تدوین حوادث و ضبط وقایع و فتنهها در تاریخ، کتابهاى خود را تدوین کردند:
1- ابومخنف لوط بن یحیى(متوفاى157 ه.): در شمار این مورخان از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و رهبر مکتب مورخان عراقى است. ابومخنف در بیشتر حوادث و وقایع صدر اسلام، بخصوص حوادث دوران امام على(ع)، کتاب نوشته است. ابنالندیم در الفهرستخود، بیش از 42 کتاب نقل کرده که بیشتر درباره حوادث صدراسلام، اعم از فتنه قتل عثمان، جنگ رده، جمل، صفین، کربلا و دیگر حوادث تاریخى است.
ابومخنف یک صحابى و شیعه علوى است. او بیشترین روایات خود را از قبیله خود و دیگر قبایل ساکن کوفه نقل مىکند و از اهلبیت پیامبر(ص) دفاع مىنماید. او بنىامیه و چهره واقعى آنها را نیز به خوبى نشان مىدهد ولى با وجود این، حوادث تاریخى را غیر متعصبانه نقل مىکند و شان علمى یک مورخ را، که باید حوادث تاریخى را بىبیطرفانه و بدون دخالت اغراض خود نقل کند، حفظ کرده است.
تاریخ طبرى لبریز از روایتهاى ابومخنف است. از طریق طبرى، ما با کتابها و روایتهاى ابومخنف به خوبى آشنا مىشویم.
2- سیف بن عمر تمیمى(متوفاى 180 ه): مورخ کوفى دیگرى است که از طرفداران مکتب تاریخى عراق به شمار مىآید. او بیشترین معلومات تاریخى خود را از قبیله خود، تمیم، دریافت کرده است. او کتابهایى درباره جنگ رده، فتوحات مسلمانان، فتنه عثمان و جنگ خلافت (على(ع) - معاویه) تالیف نموده است. اما مورخان محقق امروزى روایتهاى سیف بن عمر را جعلى دانسته و در تحقیق تاریخى، او را متهم کردهاند. اسناد علامه مرتضى عسکرى در تالیف محققانهاش عبدالله بن سباء و روایتهاى تاریخى سیف اظهار نظر عالمانهاى درباره کذب بودن روایتهاى اوست. سیفبن عمر تمیمى یکى از راویان طبرى بوده و کتابهاى وى مورد استفاده ابن جریر طبرى نیز قرار گرفته است.
3- على بن محمد مدائنى(135 - 225 ه): از مورخان قرن سوم و از سرآمدان ناقلان اخبار تاریخى مىباشد که تاریخش از حیثشمول، تنظیم و عنایتبه اسناد، در راس اخبار مورخان قرار گرفته است. او اصالتا بصرى بود ولى در بغداد مىزیست. او از مورخان پیشین، مانند ابناسحق، واقدى، ابومخنف و دیگران استفادههاى فراوان برده است. آنچه مدائنى را از دیگر مورخان برتر ساخته نقل روایى او از راویان اسنادى است که از منابع مدینه و بصره به طور خاص در تفصیل روایتهاى تاریخى محلى به حساب مىآیند. از این نظر، محققان تاریخ کتابهاى تاریخى او را از مهمترین منابع علم تاریخ به شمار آورده و بر آن اعتماد وافر کردهاند. مدائنى بیش از بیست جلد کتاب تالیف کرده است. (10)
در این دوره، بخش دیگرى از تاریخنویسى، آن هم به شکل تخصصى، آغاز شد و براى خود، در قلمرو تاریخ اسلامى، میدان وسیعى باز کرد. نسبنویسى و علم انساب، که امروزه بخشى از علم تراجم و نسبشناسى به حساب مىآید، در این مرحله به ظهور رسیده است. محمد بن سائب کلبى و پسرش هشام بن محمد بن سائب، همچنین مصعب زبیرى سه تن از نسبشناسان نامىاند که کتابهایشان تا به امروز مورد استفاده مورخان اسلامى قرار مىگیرد، بخصوص ابن هشام که در انساب و ادبیات عرب جاهلى ید طولایى داشته است.
ظهور مورخان بزرگ اسلامى
اواخر قرن سوم هجرى دوره ظهور مورخان بزرگ اسلامى مىباشد که کتابهاى آنها فصل جدیدى در تدوین تاریخ اسلامى است:
- احمد بن یحیى بلاذرى(ف.279 ه.): از علماى نیمه دوم قرن سوم هجرى است که پیشرفت جدیدى در تدوین تاریخ اسلامى به وجود آورده است. بلاذرى دو کتاب مهم در تاریخ دارد: فتوح البلدان و انساب الاشراف. کتاب اول بلاذرى از تاریخ فتوحات اسلامى سخن مىگوید و به طور مفصل، از اخبار فتح شهرها و پیروزیهاى ارتش اسلام گزارش مىدهد. او در کتاب تاریخ خود و در نقل، نقد و تمییز روایات، از روشى علمى و دقتى کامل استفاده کرده و مانند مورخى ناقد نه جمعآورى کننده روایات عمل نموده است.
جالب اینکه او در کنار اخبار فتح، کلیه قوانین و قواعد اسلامى را، که فاتحان مسلمان در فتح شهرها رعایت کردهاند و قواعد فقه را، که مردم در استفاده از اراضى مفتوحه اجرا نمودهاند، نقل مىکند. از این جهت، کتاب فتوحالبلدان نه فقط منبعى براى مورخان، بلکه مصدرى براى استنباط فقهى و روش علمى مسلمانان در قبال اهل کتاب در اخذ جزیه، تحدید خراج، مالیات و دیگر روابط اجتماعى شمرده مىشود.
افزون بر آن، این کتاب اوضاع جامعه اسلامى پس از وفات پیامبر(ص) را گزارش مىدهد و وقوع تعصبات قومى و نزاعهاى طایفهاى را، که بر محور خلافت و دیگر قضایاى اجتماعى دور مىزد، بازگو مىکند.
به طور خلاصه، کتاب فتوحالبلدان بلاذرى کتابى تاریخى و در زمینه فتوح، تشریع و تطبیق احکام است که مسلمانان آنها را در فتح شهرها رعایت کردهاند. در عین حال، بلاذرى از نقل روایات متعدد بر محور یک قضیه، امتناع مىورزد، بلکه بر خلاف طبرى، روایاتى را که به نظر خود، به صدق و درستى آنها اعتقاد دارد از میان دیگر روایات، انتخاب مىکند و بیشتر بر روایات منقول مدنى تکیه دارد تا از انگیزهها و گزارشهاى منطقهاى، که احیانا روایات اقالیمى مانند بصره و کوفه به آن متهماند، دور بماند.
اما کتاب دیگر او، انساب الاشراف، در واقع کتابى است در موردى خاص; یعنى درباره «انساب» ولى در عین حال، خصوصیات دیگر کتابهاى انساب، طبقات و تاریخ را نیز جامع مىباشد. از ویژگیهاى انساب الاشراف بلاذرى، این است که در آن، مواد تاریخى یا سیر زندگى اشخاص به فصلهاى متعددى تقسیم مىشود و اساسا این کتاب شامل تاریخ عرب در دوره جاهلیت، اسلام، دوره اموى و عباسى است. اما این وقایع نه بر حسب حوادث سالها، بلکه بر اساس شخصیت اجتماعى فرد در میان قبیله و اجتماع خود، مطرح مىباشد.
مشهورترین راویانى که بلاذرى از آنها نقل مىکند ابومخنف، مدائنى، واقدى، زهرى، زبیربن بکار و عوان هستند; اما او بیشترین معلومات خود را، که در انساب الاشراف آورده، از ابن سعد گرفته است. قابل توجه آنکه او این اطلاعات را نه از طریق خواندن کتاب الطبقات، بلکه به طور شفاهى و مستقیم از مؤلف آن دریافت کرده است. (11)
5- ابن واضح یعقوبى(ف. 284 ه.): از علما و مورخان اواخر قرن سوم هجرى است که کتابهایش شکل تاریخنویسى را تغییر داد و از سیرهنویسى و انحصار در تاریخ اسلام، به طور عموم، به تاریخ جهان از زمانهاى دور، از آغاز خلقت تا ظهور اسلام و ادامه آن در قرن سوم هجرى پرداخت.
یعقوبى، مورخى جامعالاطراف و با فرهنگى گسترده بود و کتاب خود را از منابع گوناگونى گردآورد. او به کشورهاى اسلامى مسافرت کرد و از هر منبعى، معلوماتى به دست آورد. آثار این مسافرتها و منابع گوناگون در تالیف کتاب یعقوبى به وضوح دیده مىشود.
او تاریخ جهانى خود را بدین ترتیب نقل مىکند: آغاز خلقت (به نقل از تورات)، تاریخ انبیا و تاریخ ملتهاى باستانى ایرانیان، آشوریان، بابلیان، مصریان، هندیان، یونانیان، رومیان، بربریان، حبشیان، زنگیان، ترکان و چینیان. سپس تاریخ قوم عرب، فرهنگ جاهلى، ادیان، ایام العرب، بازارهاى عرب، قبایل بائده، تاریخ یمن، شام و جزیرةالعرب و اولاد اسماعیل را مطرح مىکند و معلومات با ارزشى از این بخش از تاریخ به خواننده ارائه مىدهد. روشن است که یعقوبى چهرهاى از التقاط فرهنگى عصر مامون را، که خود نیز از معاصران آن است، نشان مىدهد. یعقوبى در نقل تاریخ ایران پیش از دوره ساسانى، اشاره مىکند که این قسمت از تاریخ ایران که از اسطورهها و افسانهها گرفته شده، چندان قابل اعتماد نیست و سند تاریخى ندارد. (12) در آنچه درباره تاریخ یونان و حکماى آن مىگوید، اشاره مىکند که معلومات خود را از کتابهاى ترجمه شده یونانى گرفته است. (13)
در جلد دوم، او از مجموعه اخبار تاریخى، که پیش از او کسانى مانند واقدى، ابن اسحق، مدائنى و ابن کلبى، آنها را جمعآورى کردهاند، استفاده نموده و تالیفى از مجموعه آنها به وجود آورده است، چنانچه یعقوبى از بعضى دانشمندان هیئتشناس همچون خوارزمى مطالب فراوانى نقل کرده است، آنجا که در آغاز خلافت هر خلیفهاى تاریخ دقیق آن را مطالب علم فلک آن روز تعیین مىکند. (14)
در هر صورت، یعقوبى، مورخ و ضابطى است که تاریخ خود را با دقت علمى و تاریخى تالیف کرده و از آنجا که او شیعه و طرفدار اهل بیت(ع) مىباشد و به نقل حدیث غدیر تصریح دارد، لذا، در نقل وقایع فتنه عثمان و اخبار بنىامیه، به نحوى از تفصیل وقایع خوددارى مىکند; اما این مطلب هرگز به این معنى نیستکهتعصب بهخرجدهد وازبىطرفى علمى تاریخى بیرون رود. ولى در مورد آل عباس، که معاصر آنها مىباشد، به نوعى مجامله مىنماید. دو جلد تاریخ یعقوبى، مضبوطترین و دقیقترین تاریخ عمومى است که دایرةالمعارفگونه فرهنگ اسلامى و عصر خود را ارائه مىدهد.
6- عبدالله بن مسلمبن قتیبه کاتب دینورى(متوفاى276 ه.): چهره دیگرى از شخصیتهاى بارز تاریخى در عصر مامون مىباشد که کتابهاى او حایز اهمیت فراوان است. او مؤلف دو کتاب «المعارف» و «الامامة والسیاسة» است. کتاب المعارف او به نوعى، دایرةالمعارفى است که به روشهاى گوناگون تاریخى نوشته شده. او از تاریخ جهان شروع مىکند و اخبار خود را تا عصر معتصم، خلیفه عباسى، ادامه مىدهد. سپس شرح حال رجال معروفى را که شخصیت آنها به شکلى در جامعه اسلامى آنروز منشا اثر بوده است، ذکر مىکند.
ابن قتیبه در نقل اخبار تاریخى، از نوشتههاى مورخان و همچنین از روایات شفاهى استفاده مىکند; اما به عنوان مورخى ناقد، نقل خبر مىنماید; به این معنى که اخبارى را که نزد او موثق است، نقل مىکند. او اولین کسى است که در نقل تاریخ جهان از عهدین (تورات و انجیل) بهره گرفته است. از این نظر، تاریخ او، نزد مورخان بعدى، از جمله کتابهاى اسناد و منابع، قابل اعتماد است.
کتاب دوم او، الامامة و السیاسة (یا تاریخ الخلفا)، کتابى است که شرح حال و قضایاى خلافت پس از وفات پیامبر(ص) را به تفصیل مىآورد. او در این کتاب به شکل مورخ و ناقل اخبار، حوادث را بر حسب تسلسل زمانى نقل مىکند; بخصوص دوران على(ع) و معاویه را به تفصیل آورده است. وقایع عاشورا را نیز به تفصیل نقل مىنماید و انشعابهاى فکرى و احزاب جهان اسلامرا بازگومىکند.درتاریخالخلفا، حوادث را بر حسب ذکر راوى و به عهده او نقل مىکند و گاهى اخبار متعدد را به شکل تالیفى ذکر مىنماید; مثلا، مىنویسد: «حدثنا عین حدثنا.» سپس باذکرراوىحدیث، تاریخ را مىنگارد. بیشتر اخبار ابن قتیبه از طریق ابن ابىمریم مىباشد و در بیشتر روایتهاى تاریخى، نام او را آورده است.
7- ابوحنیفه دینورى(متوفاى 282ه.): صاحب کتاب الاخبارالطوال، از مورخان دیگر است. او تاریخ خود را به سبک تاریخ عمومى نوشته و از آغاز خلقت، تاریخ انبیا، پادشاهان فارس، یمن و یونان، بویژه اسکندر، روم و روابط عرب و حبشه و فارس پیش از اسلام را به تفصیل نقل مىکند.
او سپس مستقیما از جنگهاى عرب و ایرانیان در دوره جاهلیتبحث مىکند و مساله را با فتوحات اسلامى زمان خلیفه دوم، دنبال مىنماید. ولى چندان تفصیلى از ظهور اسلام، عصر پیامبر(ص) و خلیفه اول ارائه نمىدهد. دینورى حوادث دوران سه خلیفه اول را شرح مىدهد و بر اختلاف حضرت على(ع) و معاویه تاکید خاص دارد. این مساله گرایش علوى او را در این زمینه نشان مىدهد. دینورى تاریخ خلفاى اموى و عباسى را به اختصار بیان مىکند. آنچه در کتاب دینورى قابل ملاحظه مىباشد تاریخ تفصیلى ایران پیش از اسلام است. این مطلب نیز گرایش او را به قومیت فارس روشن مىسازد. از دیگر امتیازهاى او این است که او بعضى از حوادث تاریخى را خود شاهد بوده است، نه اینکه وقایع را فقط از مورخان قبلى بگیرد. علاوه بر این، او از دیوانهاى شعرى اطلاع وسیعى داشته که این مطلب امروزه مورد نظر است.
بزرگترین مورخ قرن سوم
8- محمدبن جریر طبرى(متوفاى 310 ه): صاحب تاریخ معروف تاریخ الرسل و الملوک، بزرگترین و معروفترین تاریخنویس اسلامى مىباشد که تاریخ خود را به سبک تاریخ عمومى، از آغاز خلقت تا زمان خود، به تفصیل نوشته است.
شهرت طبرى بىدلیل نیست; محصول تلاش گستردهاى است که به طور خستگىناپذیر، در راه تحصیل علم و سفرهاى علمى انجام داده. شاید او محصول فرهنگ عصر خود مىباشد که دوران رشد و نضج علوم گوناگون اسلامى، زمینه را براى رشد و تربیت طبرى فراهم ساخت. علاوه بر آن، طبرى در خانوادهاى علمى تربیتیافته و پدر او از رجال علم و دین بوده است. وجود مکنت مالى و ثروت فراوان او و فراغتبال و فراهم آمدن اطمینان خاطر در تحصیل و جمعآورى علوم نیز عامل مهمى بوده که در رشد او تاثیر داشته است.
او در دوازده سالگى، شهر خود آمل (طبرستان) را براى تحصیل علم و دانش ترک گفته و به شهرستان رى، بغداد، کوفه، بصره، شام، مصر و دیگر شهرها مسافرت کرده و در طول این سفرها، به حدیث، فقه و تاریخ دستیافته است. او پس از یک سفر طولانى، در بغداد رحل اقامت افکنده، در حالىکه دریایى از علوم اسلامى، فقه، حدیث، تفسیر و تاریخ، با خود داشته است.
از آنجا که طبرى در تفسیر و فقه ید طولایى داشته، با اینکه خود در آغاز پیرو مذهب شافعى بوده، ولى بعدها به دلیل احاطه علمىاش، با او مخالفت کرده و خود مذهب فقهى خاصى به نام «جریریه» به وجود آورده است.
از این جهت، او تالیف تاریخ خود را به سبک حدیث و فقه با ذکر اسناد و روایات شروع کرده است. شاید عاملى که سبب شده او کتاب تاریخىاش را به این سبک بنویسد این باشد که املاى کتاب خود در تاریخ را پس از املاى کتابش در تفسیر کبیر القا کرده است. این نکتهاى است که مؤلف تاریخ بغداد، خطیب تبریزى، به آن اشاره نموده. (15)
طبرى در تحریر تاریخ همانند یک مورخ زبردست، تاریخ جهان را با اقتباس از تورات، از نقطه آغاز آفرینش شروع مىکند و سپس حوادث تاریخ انبیا و پادشاهان را بر حسب گفته تورات به تفصیل نقل مىنماید. او شرح مفصلى از تاریخ پادشاهان ایران را ذکر مىکند.
در بخش «تاریخ اسلامى»، او حوادث را بر حسب سالهاى اتفاق آنها، از آغاز بعثت تا سال 302 به تفصیل نقل مىنماید و حوادث هر سال را در طول ایام آن سال مىآورد. از امتیازات تاریخ طبرى این است که علاوه بر نقل اخبار و حوادث تاریخى، موضوعات دیگرى را که حتى در ظاهر، چندان ارتباطى با تاریخ ندارند، مانند حدیث، تفسیر، لغت، ادبیات، سیره، مغازى، تراجم و رجال، ذکر مىکند و از مجموعه این مواد علمى، به طرزى جالب، معجونى از معلومات به خواننده خود ارائه مىدهد، بدون آنکه از موضوع اصلى کتاب، یعنى تاریخ (نقل حوادث)، خارج شود.
منابع تاریخ طبرى
منابع تاریخ طبرى بیشتر از معروفترین ناقلان اخبار مىباشد. او اخبار گذشتگان تا زمان خود را نقل کرده است; مثلا، او اخبار عرب پیش از اسلام و دوران جاهلیت را از عبید بن شریه، محمد بن کعب القرظى و وهب بن منبه نقل مىکند. اخبار پادشاهان ایران و تاریخ عجم را از کتابهاى ترجمه شده پهلوى و تاریخ دوره ساسانیان مىآورد. سرگذشت پیامبر(ص) و سیره آن حضرت را از ابان بن عثمان و ابن اسحق و دیگر سیرهنویسان گرفته است. اخبار فتوحات اسلامى را از سیف بن عمر نقل مىنماید. اخبار جمل و صفین را از ابىمخنف و مدائنى دریافت داشته است. اخبار حکومتبنىامیه را از عوانةبن الحکم اقتباس کرده و بالاخره، نقل حوادث دوران بنى عباس را از کتابهاى احمدبن ابى خثیمه و دیگران گرفته است.
طبرى تاریخ را نیز مانند حدیث نقل مىکند و تمامى حوداث را با ذکر سند روایت، راوى و کتاب آن مىآورد و اگر مصدر و منبع او کتاب باشد اسم کتاب و مؤلف را نیز ذکر مىکند، بدون آنکه در ذکر این اخبار و روایات اظهار نظرى بنماید و نقد و تصحیحى به عمل آورد. از این جهت، او مورد انتقاد محققان و دانشمندان قرار گرفته است; اظهار نظر نکردن در روایات گوناگون و احیانا متناقض در شان دانشمندان و مورخان صاحب نظر نیست. نقل اخبار، بدون تعیین صحیح و سقیم و خفیف و معتبر از آنها، عیب بسیار بزرگ علمى است که در شان دانشمندى چون طبرى نمىباشد. او حتى گاهى به مورخان دروغپرداز و جعالى همچون وهب بن منبه یا سیفبنعمر اعتماد کرده و در نتیجه، روایات چنین افراد معلومالحالى،کهبیشترینافسانهها، خرافات و اسرائیلیات را ذکر کردهاند، کتاب او را از ارائه واقعیات و احداث تاریخ صحیح و قضاوت درباره آن محروم ساخته است.
این آفتى بوده که در تدوین علم تاریخ، دامن بسیارى از مورخان صدر اسلامى را آلوده ساخته است. ابنخلدون این نقطه ظریف علمى را بازگو مىکند و طبرى و مسعودى را از این نظر مورد انتقاد قرار مىدهد. (16) چنین غفلتى در تدوین علم تاریخ منحصر به طبرى نبوده، بلکه حتى مؤلفان و مورخان بعدى تاریخ اسلامى مانند ابن اثیر (در الکامل فىالتاریخ) و دیگران نیز بدان دچار شدهاند.
پىنوشتها:
1- ابنواضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج2، ص16، دارصادر، بیروت، 1970
2- عبدالعزیز الدورى، بحث فى نشاة علم التاریخ عند العرب، المطبعة الکاثولیکیة، 1960، ص19
3- یعقوبى، همان، ص 22
4- ابن سعد، طبقات، بیروت، 1970، ج 5، صفحه 151بهبعد
5- تفصیل این روایتها را باید در تاریخ طبرى، در نقل این قسمت از تاریخ اسلام، که اسم «عروه» را ذکر مىکند، پیگیرى کرد.
6- سید حسنصدر، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، مکتبة النشر و الطباعة العراقیه، ص233
7- محمدبن اسحق، سیرة رسول الله، مقدمه دکتر اصغر مهدى، ص73
8- ابنالندیم، الفهرست، مطبعة الاستقامة، قاهره، 1960، ص 160
9- مقدمه سیره ابن هشام، مطبعة المصطفى البنانى، الجلى،1939، ص26
10- ابنالندیم، همان، ص 158
11- ر. ک. به: عبدالعزیز الدورى، همان
12- یعقوبى، همان، ص127
13- همان، ج1، ص 158
14- همان، ج2، ص 5-6
15- خطیب تبریزى، تاریخ بغداد، ج 2، ص163
16- ابن خلدون، مقدمه، ص6