دانشگسترى در تمدن اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
پیامبر خاتم(ص) با سر دادن نداى
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»
جهانبینى ویژه و نوینى را عرضه داشت. این جهان بینى با تکیه بر وحدانیتخدا و روز بازپسین دلهاى انسانها را به سوى جهانى برتر از جهان ماده و طبیعتسوق داد، اگر چه که دیدگان بشر را نیز به روى طبیعت و جهان مادى گشود و راههاى شناسایى کائنات و حقیقت اشیا و اندیشیدن به شگفتیهاى طبیعت و تامل در کیفیت و اسرار وجود را به وى آموخت و در این سیر او را به تعقل و تفکر و بهرهگیرى از مشاهده و حس و تجربه فراخواند. تردیدى نیست که در پرتو این نگرش به هستى، بینش مسلمانان ژرفتر و آگاهیشان گستردهتر و انگیزه آنان براى بدست آوردن دانش بیشتر شد، افزون براین، گفتارهاى بلیغ پیامبر(ص) و خاندان و اصحاب نامدارش درباره منزلت دانش، اشتیاق ایشان را به تحصیل علم افزون ساخت. آنچه از این گفتارها در نصوص دینى به یادگار مانده است، چنان بسیار است که گرد آوردن آنها در یک فصل ممکن نیست، از اینرو، در اینجا به این گفته شریف بسنده مىشود:
«کسب علم کن زیرا آن کس که به خاطر خدا بیاموزد چنان است که کارى نیکو انجام داده و آن کس که دربارهاش سخن بگوید خدا را ستایش کرده است. آن که علم را پژوهش کند خدا را پرستیده و آن که تعلیمش را اشاعه دهد، خیرات کرده و آن که علم را به هدفهاى شایستهاش برساند خدا را عبادت کرده است. علم صاحبش را توانا مىسازد تا حلال را از حرام باز شناسد، راه بهشت را روشن مىسازد، دوست ما در بیابان، همدم ما در تنهایى و یار ما به هنگام محرومیت از دوستان و نیز رهنمون ما به سعادت، نگهدار ما در بینوایى، زینت ما در جمع یاران و زره ما در برابر دشمنان است. با کسب علم بنده خدا به درجات رفیع نیکى و به مقامى شریف مىرسد، در این جهان همدم بزرگان و در آن جهان قرین سعادت کامل است. » (1)
از اینها گذشته، پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن بسیار تشویق مىکرد. چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران را که نمىتوانست فدیه بپردازد در صورتىکه به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد مىآموخت آزاد مىساخت. همچنین به تشویق وى بود که زید بن ثابت زبان عبرى یا سریانى - یا هر دو زبان - را فرا گرفت و این تشویق وترغیب سبب مىشد که صحابه به جستجوى علم روى آورند، چنانکه عبدالله بن عباس، بنابر مشهور، به کتب تورات و انجیل آشنایى پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص به تورات و به قولى نیز به زبان سریانى، وقوف پیدا کرده بود. (2)
اینهمه تاکید بر ارجمندى دانشاندوزى در جامعهاى که در هیچ یک از میدانهاى علوم، جنبشى از خود بروز نمىداد،از نظر پژوهشگران بسیار مهم تلقى شده است. براى اینکه مترقىترین قبیله عرب، غسانىها بودند که از حیث تمدن و ارتقاى عقلى و فکرى نسبتبه تمام عرب حتى اهالى حیره، امتیاز و برترى داشتند. زیرا آنها از فرهنگ و تمدن یونان و روم بهرهمند بودند، حتى برخى از آنها با ایرانیان یا رومیان علاقه نشان مىدادند و به دو زبان پارسى و رومى سخن مىراندند و دین آنها نسبتبه کیش اعراب امتیاز داشت زیرا آنها یا مسیحى و یا زردشتى بودند. ولى با تمام این احوال، از علم و ادب چیزى که در خور یادکردن باشد نیندوختند. (3)
بلاذرى در فتوح البلدان آورده است:
«هنگام ظهوراسلام، درقبیله قریش که سررشتهدار اموربودند، بیش از هفده نفرباسواد که از نعمتخواندن و نوشتن برخوردار باشند، وجود نداشت. او این هفده تن را نام مىبرد و سپس از شمار اندک باسوادان قبایل دیگر یاد مىکند و آنگاه مىافزاید: به خاطر کم بودن نویسنده و نوشتار، هر کس را که نوشتن و تیراندازى و شناکردن مىدانست «کامل» لقب مىدادند.» (4) سخن از دانش و دانشاندوزى در چنین جامعهاى، آنهم به آن اندازه که در قرآن و کلمات محمد(ص) و خاندان گرامى او آمده است، واقعا شگفتآور است.
از این مقوله که بگذریم، ماهیت احکام اسلام و اجراى درست آنها، تعلیم و تعلم و حتى خلاقیت و اختراع را اجتنابناپذیر مىساخت، مانند علم هیئت و نجوم که در تعیین اوقات نماز و روزه و تشخیص سمت و سوى قبله به مؤمنان یارى مىرسانید. و یا ریاضیات و هندسه که در تعیین میزان مالیاتهایى چون خمس و زکات و خراج و سهم الارث وکفارات ودیات و... بهآنان کمک مىکرد همچنین آموزش قواعد جنگ و آلات نظامى و حتى اختراع و نوآورى در این باره که لازمه اجراىاحکام دفاع و جهاد بود، بخصوص تاکید اسلام بر جهاد و آمادگى نظامى و ساختن سلاحهاى جنگى،اهمیت آن رادو چندان مىکرد. (5)
علاوهبراینها، تاکید اسلام بر حفظ سلامتى وبهداشت تن و روان، از عواملىبودکهمسلمانانرابهفراگیرىوگسترشعلمپزشکىترغیبمىنمود.
به رغم این همه اصرار و ابرام بر دانش پژوهى و دانشگسترى، هنوز هم کسانى تحت تاثیر اندیشههاى ناسیونالیستى با تشبثبه برخى از گرایشها که مربوط به افراد و یا گروههایى از مسلمانان و یا شرایط و زمان و مکان ویژهاى بوده است، به انکار و مسخ و تحریف حقایق مىپردازند و این کتمان حق تنها به اروپاییان متعصب و کینهتوزى چون گوبینو و ارنست رنان و... محدود نمىشود، بلکه عوامل فراماسونرى در ایران نیز دست کمى از آنان ندارند. (6)
کیفیت دانشگسترى مسلمانان
این آموزهها به مدد ایمان درونى، سبب مىشود تا مسلمانان نخستبه فرا گرفتن معارف دین خود بپردازند. از اینرو، به یاد سپردن و قرائت قرآن و حدیث و پس ازآن ضرورت تفسیرنصوص دینى واستنباطاحکام شرعى دانشهایى را ایجاب مىکرد که تا آن روزگار پیشینهاى نداشت.
این پدیده نو، با احساس تعهد مؤمنان نسبتبه صیانت از قرآن و حدیث، لزوم ثبت متون مذکور را اجتنابناپذیر مىنمود به همین جهت گروهى به نام کاتبان وحى و حدیث در جامعهاسلامى بوجود آمدند و مانع از مسخ وتحریف میراث رسول اکرم(ص) شدند.
تاکید قرآن بر اهمیت قلم و نگارش، و ارجمندى آن نزد پیامبر و خاندان وى این رغبت را تشدید مىنمود. (7) از اینرو، کتابت و تالیف در سرزمین اسلام اعتبار ویژهاى یافت و هر روز بر شمار کسانى که اندوختههاى قاریان و راویان را مىنگاشتند افزوده مىشد. یکى از این نویسندگان سعید بن جبیر (م96ه/714م) است که خود، این واقعیت را چنین گزارش کرده است:
«در کلاس درس ابن عباس، من معمولا بر روى صفحه کاغذ مىنوشتم، اگر صفحه کاغذ پر مىشد بر قسمت چرمى بالاى کفشهایم مىنوشتم و سپس بر دستهایم مىنوشتم، پدرم همواره به من مىگفت: درسها را حفظ کن، اما حفظ آن همراه با نوشتن باشد. هنگامى که از درس فارغ شدى و به خانه بازگشتى، گفتههاى استاد را بنویس، در این صورت اگر به آنها نیاز داشته باشى یا حافظه تو مدد نکند، تو آن گفتهها را بصورت نوشته در اختیار خواهى داشت.»
آقاى ضیاءالدین سردار، سردبیر مشاور مجله inguitry ، در توضیح این گزارش، مىنویسد: براستى ابن جبیر بر روى چه چیزى مىنوشت؟ احتمالا کاغذ مورد استفادهاش از پاپیروس بود که از ریشه گیاهى به همین نام ساخته مىشد و یا ورقى از پوستبز بود. یادداشتهاى جمعآورى شدهاى از این نوع، به سادگى بین دانش پژوهان و طالبان علم رد و بدل مىشد. غالبا این یادداشتها بهصورت کتاب در مىآمد. (8)
مدارک بدستآمده حاکىازآن است که عروة بن زبیر(م 95-94) نخستین کسى بود که به جمعآورى این چنین یادداشتهاى ورق پارهاى همت گماشت،شاگرد وى زهیر(م 125) تعداد بسیار زیادى از این کتابها راجمعآورى کرد به گونهاى که در منزلش جایى براى دیگر امور نبود. (9)
وقتى مسلمانان سمرقند را گشودند(94 ه.ق، 712 م)، تهیه خمیر کتان و دیگر گیاهان الیافدار را از چینیان آموختند که از آن خمیر صفحات بسیار نازک مىساختند و خشک مىکردند این صنعتبه خاور دور و نزدیک آمد و در زمانى که هنوز اوراق بردى (پاپیروس) فراموش نشده بود، به جاى کاغذ پوستى به کار رفت.
در سال 751 میلادى (130 سال بعد از ظهور اسلام)، مسلمانان اسیران جنگى چینى را که از چین همراه آورده بودند در شهر سمرقند مقیم کردند. شرط آزادى آنان را ادامه شغل سابقشان قرار دادند. آنگاه معلوم شد که بعضى از اسرا در کارخانه کاغذ سازى کار مىکردهاند. همین امر سبب شد که در شهر سمرقند صنایع کاغذ سازى مهمى رشد کرد. (10) نخستین کارگاه کاغذ سازى در قلمرو اسلام، به سال 178 ق (794م) دربغداد بهدست فضل بن یحیى، وزیر هارونالرشید گشوده شد، آنگاه مسلمین این صنعت را به سیسیل و اسپانیا بردند و از آنجا به ایتالیا و فرانسه رسید. پیش ازآن کاغذازسال 105 میلادى در چین به کار مىرفت. پس از آن مسلمانان این صنعت را در همه کشورهاى تحت قلمرو خویش از عربستان و مصر تااسپانیا و سیسیل توسعه دادند و از این طریق کاغذ به دنیاى غرب نیز راه یافت، و کار کتابت را آسان نمود. نوشتن کتاب، نسخهبردارى، کتابفروشى و کتابدارى، امور بسیار رایجى در میان مسلمانان شد بگونهاى که به گفته یعقوبى در سال 278 ه ق. بیش از یکصد کتابفروشى در بغداد بود که علاوه بر فروش کتاب، از کتابها نسخه بردارى نیز مىکردند نوشتن خطوط تزیینى، تشکیل مجامع ادبى و استنساخ کتاب نیز پر رونق بود.
تکوین نظام آموزشى
تثبیت نظام اسلامى و نیرومند شدن مسلمین زمینهاى فراهم آورد که میل به امنیت و آسایش و رفاه تشدید و حس تفوقطلبى بر اقوام وملتهاى دیگر تحریک گردید. اشتیاق قوم عرب به کشورگشایى و گسترش سرزمین اسلامى علاوه بر جنبه دینى و انسانى، که عزت و سرفرازى اسلام و مسلمین و نجات مستضعفین و محرومین بخش مهمى از آن بود، واکنش طبیعى تحقیرى بود که تمدنهاى غالب و قاهر روم و ایران بر آنان روا مىداشتند. آگاهى بخشیدن به مسلمانان نخستین واصلاح روحیات،اخلاقیات وآداب ورسوم نادرست موروثى با بعثت پیامبر خاتم آغاز شد و پس از رحلت آن حضرت توسط اهلبیت و اصحاب بزرگ او ادامه یافت. آموزشهاى نخستین شامل: حفظ آیات قرآن، فراگیرى احکام دینى و آموختن آداب اخلاقى بود، اما با شکل گرفتن نظام اجتماعى و سیاسى، آگاهىهاى مورد نیاز دیگر بر آن افزوده شد، دیرى نپائید که تامین امنیت و آسایش و رفاه به عنوان وظیفه نظام شناخته شد و در پى آن عمران و آبادانى و توسعه صنعت و اختراع و شهرنشینى،یکىپسازدیگرى آموزشها ودانشهاى تازه اى را طلب نمود.
در آغاز، ... ستادهاى آموزش، همان مساجد بودند، مساجد مکان عبادت، آموختن و حل و فصل مرافعات عمومى مسلمانان بشمار مىآمدند. نخست، مسجد پیامبر در مدینه و پس از آن مساجد دیگر، آموزشگاههاى پر جاذبهاى براى ایمان آورندگان محسوب مىشدند. اجتماع مسلمانان در این اماکن مقدس علاوه بر عبادت، براى کسب آگاهى، ساماندهى امور و دانش اندوزى بود. از اینرو، برخى مساجد در شهرها با صفت جامع که از کلمه جمعشدن مشتق شده است معروف گردیدند. در همین مساجد، به امور سیاسى و اجتماعى رسیدگى مىشد. قضاوت و دادخواهى نیز در همانجا انجام مىگرفت. علاوه بر اینها، محل استراحت مسافرین و بینوایان هم بود.
اماآنچه که مهمتر واکنون موردبحث ماست نقش مسجد در آموزش مسلمانهاست. نخستفراگیرى و حفظ قرآن و حدیث و سپس آگاهیهاى فردى و اجتماعى در برنامه آموزش مساجد قرار گرفت. در آغاز، پیامبر خود امر آموزش را به عهده داشت و اصحاب بزرگ او به طور مرتب در این کلاسها حضور مىیافتند. پس از مرگ پیامبر، طالبان مشتاق علوم دنبال هر نماز گرد یاران پیامبر و بزرگان قوم حلقه مىزدند و به موعظههاى آنان گوش فرا مىدادند. این سنت تا قرنها ادامه داشت.
از اینرو ناصرخسرو در سفرنامه خود، از مسجدى در مصر اینگونه یاد مىکند: «در میان بازار مسجدى است که آن را «باب الجمع» گویند... و مدامدرآن مدرسان ومقریان نشسته و سیاحتگاهآنشهربزرگ،آنمسجد است و هرگز نباشد که در او کمتر از پنج هزار خلق باشد چه از طلاب علوم وچهاز غریبان وچه ازکاتبان که چک و قبالهنویسند و غیرآن.» (11)
دانشوران مسلمان همواره از مسجد به عنوان محل درس بهره مىگرفتند چنانکه نوشتهاند: زبانشناس مشهور، ابوعمر زاهد، در مسجد منصور بغداد صرف و نحو عربى را تدریس مىکرد. سعید بن مسجع در مسجد پیامبر در مدینه موضوع شعر و شاعرى را مورد بحث و گفتگو قرار مىداد. حتى بررسى طب در مساجد به خصوص مساجد بزرگ کار عجیب و غیر عادى نبود. مطالب و موضوعات سنتى و همین طور مطالب کلاسیک در محیط مسجد حفظ و حراستشدند.
مسجد جایى بود که دانشجویانى در آغاز جمع مىگردیدند و براى مدتى مشخص مشغول آموزش و نگارش مىشدند. امکانات و تسهیلاتى که براى انجام این فعالیتها اختصاص مىیافت از هدایا، بخششها و موقوفاتى تامین مىشد که از سوى افراد ثروتمند یا حاکمان و فرمانروایان وقت پرداخت مىگشت. هزینه کرسیهاى تدریس که در قسمتهاى مختلف مسجد دیده مىشد از طرف مردم اعطا مىگردید. تعدادى از مساجد بزرگ موقعیت دانشگاه را داشتند. جامع الازهر در قاهره نیز چنین بود و جامع قیروان در تونس و مساجد دیگر در نقاط مختلف، مانند دانشگاه عمل مىکردند و در آنها بجز تدریس علوم دینى، فلسفه و نجوم و غیره نیز آموزش داده مىشد. (12)
در سال 245 ق، در شهر فاس مسجد بزرگى ساخته شد که تنها محل انجام مراسم عبادى نبود، بلکه مانند یک دارالعلم مورد استفاده همه دانش پژوهان بود، طالبان علم از شهرهاى دور و نزدیک براى کسب دانش به این مکان مىآمدند و علوم و معارف گوناگونى را از آنجا به ارمغان مىبردند. البته آموزشهاى این مسجد به حدیث و تفسیر و فقه خلاصه نمىشد و علوم ریاضى و نجوم و جغرافیا را نیز در بر مىگرفت. این مؤسسه نخستین مرکزى بود که علوم مختلف در آن تدریس مىشد و دانشجویان خارجى با مذاهب گوناگون، از آن بهره مىگرفتند. ناگفته نماند که در اوقات نماز و اعیاد مذهبى و ماه رمضان کلاسهاى درس موقتاتعطیل وبهآموزش علوم و معارف دینى و برگزارى مراسم عبادى بسنده مىشد. این مسجد که از آن به دانشگاه «قرویین» تعبیر شده است، شاید نخستین مدرسه پیشترفته در دنیا باشد. (13) لذا اسلام شاید تنها دینى است که دانشآموزى را عبادت دانسته و مسلمانان تنها امتى بودند که علم و عبادت را در کنار هم آموختند، و مسجد را مکان مقدسى از براى هر دو قرار دادند.
البته کمکم مدرسههایى تاسیس شد که در آنها قرآن، حدیث، دستور زبان عربى و خط تعلیم داده مىشد. در این مدارس کودکان مسلمان درس مىخواندند. مدرسههایى نیز به وجود آمد که آموزش آن در دست ذمیها( غیرمسلمانان) بود. اما معلمان این مدارس درباره اسلام و علوم دینى درسى نمىدادند. رفته رفته، مدرسههاى بزرگى تاسیس شد، چنان که نوشتهاند در مدرسه کوفه، که مدتى به مدیریت ابوالقاسم البلخى اداره مىشد، سه هزار شاگرد درس مىخواندند. شمار مدارس کوچک نیز در همه جا رو به فزونى بود، چنان که ابنحوقل در سفر خود به سیسیل سیصد معلم ابتدایى را برشمرد. در دوره ابتدایى، تعلیم قرآن کریم، ادبیات، سخنسنجى و ریاضیات تدریس مىشد. با روى کار آمدن حکومتهاى فاسد و ستمگر و شکل گرفتن طبقات مختلف اجتماعى، طبقات اعیان و اشراف، با استخدام آموزگاران خصوصى در خانهها و کاخها، آموزش فرزندان خویش را ارتقا بخشیدند.
ابوالفرج در اغانى آورده است که:«عبدالحکیمبن عمربن عبداللهبن صفوانالجحمى (درعصراموى) خانهاى گرفته بود که در آن شطرنجها و نردها و دفاترى وجود داشت که در آنها از هر علم موجود بود و در دیوارهاشمیخهاکوبیدهبود وهرکس کهمىآمدلباسهایش رابرمیخهاآویزان مىکرد، سپس دفترى باز مىنمود و مىخواند و یا اگر براى مطالعه آمادگى داشتبا وسایلى که در آنجا بود به بازى مىپرداخت.» (14)
فتوحات سریعمسلمین وبدست آوردن غنایم معنوى از سرزمینهاى پهناور و گنجینههاى فرهنگ و تمدن بر سرمایههاى امت اسلامى افزود. یهودیان و مسیحیان به دین نو گرویدند و ایرانیان و هندیان و سریانیان و مصریان و مغربیان و اسپانیاییان به شریعت پیروز گردن نهادند. آنهایى هم که خواستند بر معتقدات کهن خود باقى بمانند توانستند راهى براى همکارى با سران اسلام بیابند. تساهل و اعتدال اعراب نسبتبه ملتهاى مغلوب، خاصه در مبادى دوران شکوفایى اسلام، احتمالا در تاریخ ملتهاى غالب بىسابقه است.
مدرسه به معناى اصطلاحى نزد عرب از اواسط قرن پنجم هجرى پدید آمده و این غیر از مسیر علوم است زیرا که حکمت و دانش و اماکن آموزش و خواندن و نوشتن از سالهاى نخست ظهور اسلام به وجود آمده بود. عرب واژه مدرسه را از عبرانى و یا آرامى گرفته است. عربها این مؤسسات علمى و آموزشى را، به معنایى که اکنون رایج است، پیش از قرن چهارم نمىشناختند و از روشهاى آموزش عالى آگاهى درستى نداشتند. ولى از قرن دوم، آشنایى آنها آغاز شد و به طور محدود محافلى را ایجاد کردند، بویژه در زمان هارون و فرزندانش، که «دارالحکمه» مشهوربغدادتاسیس واز ملحقات آن رصدخانه نجوم و مترجمان ونسخهبرداران وکتابخانهعمومىبودکهباتالیفاتنفیسوکمیاب به زبانهاى گوناگون زینتیافته بود و البته این نهاد به سازمانهاى علمى امروزىبسیار شبیهبود ودانشمندان بسیارى درآن بودند که نام بسیارى از آنها در کتابهاى تاریخ ثبتشده است; مانند یحیىبن ابى منصور منجم، ممدبنموسى خوارزمى، صنوبرى حلبى،ابننوبخت واولادشاکر. (15)
اما دانشهایى که در این دارالحکمه تدریس مىشد در زمینههاى گوناگون بود، مانند طبیعیات و موسیقى که به علوم قدیم موسوم شدهاند. یاقوت از جعفر موصلى (متوفاى سال323ه.ق) نقل مىکند: در یکى از شهرها آموزشگاهى بود که در آن کتابخانهاى بزرگ وجود داشت که در خزانه آن کتابهاى بسیارى از علوم گوناگون گرد آمده بود و وقف دانش پژوهان شده بود، و از ورود هیچ کس جلوگیرى نمىشد و حتى اگر غریبى جویاى دانش مراجعه مىکرد به او امکانات آموختن و نوشتن واگذار مىگردید.
اینگونه گزارشها نشانگر آن است که مدارس کوچک محلى، شبیه مدارسى که عباسیان پس از این بنیان نهادند، قبلا شکل گرفته بود. این مدارس نه تنها از خدمات و امکانات مناسب آموزشى و پژوهشى برخوردار بودند بلکه از جهت گزینش استادان شایسته ضوابط متینى را معمول مىداشتند که در کتابهاى باقىمانده از آن دوره مندرج است; از جمله صفات ذیل را براى هر مدرس الزامى مىدانستند: 1- داشتن قلب و زبان پاک از غیبت و خیرخواه در امور و معتدل و داراى نسبى شریف و سالخورده; 2- اینکه با پادشاه آمیزش نکند و دنیا او را بگونهاى مشغول نکند که از امر دین باز ماند و اگر از معاشرت با سلطان ناگزیر ماند، او باید مصلحت دینش را در نظر داشته باشد.
صفات مدرس، شروط لازم براى دانشجو، اوقات مناسب براى تدریس، آمادگى براى درس، کیفیت تدریس، اسکان دانشجویان، ساختمان مدرسه و موقوفات مدرسه از مسائلى است که در فرهنگ آموزشى مسلمانان پر اهمیتبوده است. (16)
باظهورخلافت عباسى درقرندوم(هشتم م)، مرکز امپراتورى اسلام از دمشق به بغداد منتقل شد و نفوذ عناصر غیر عرب از جمله ایرانیان رو به افزایش گذاشت. تلاشهایى به وقوع پیوست تا نهضت عباسیان را در مقابل اعراب و تشیع ایرانى را در مقابل تسنن عربى یک نهضت ملىایرانى قلمداد کند، درحالىکه تشیع خاستگاهى عربى داشت .
به موازات گسترش اسلام در سرزمینهاى پهناور خاورى و باخترى، اختلافات و منازعات بر سر قدرت در درون امپراطورى اسلامى شدت یافت و در نتیجه مملکت اسلامى، که با قدرت حکومت اموى اداره مىشد، تجزیه گردید و طولى نکشید که «در دنیاى اسلام در یک زمان سه خلیفه حکومت مىراند: عباسى دربغداد، فاطمى درمصر واموىدر اندلس.» (17) تردیدىنیستکه مراکز خلافتیکى از پر رونقترین مراکز تمدن و فرهنگ در جهان آن روز بوده است. انتقال پایتخت عباسیان از بغداد به خراسان این منطقه را نیز در شمار مناطق یاد شده قرار داد.
ورود دانشها از سرزمینهاى دور به عالم اسلام اسباب و عواملى داشت که از آن شمار است: 1- ازدواج میان مسلمانان و یهودیان یا میان مسلمانان و مسیحیان به رغم مخالفت آباء کلیسا;
2- وجود زبان عربى به عنوان زبان رسمى و مشترک همه اقوام و ملتهایى که در سرزمین اسلامى زندگى مىکردند;
3- حضور پزشکان حاذق و دانشمندان بزرگ (یهودیان و مسیحیان عموما و نسطوریان خصوصا) در دربار خلفاى اسلامى.
به این ترتیب، اختلاط بزرگى میان عناصر گوناگون جهان اسلام فراهم آمد و مبادله همه جانبه اندیشههاى عقلانى در این جهان نو رونق گرفت. اعراب خود را در تماس مستقیم با تمدن یونانى - ایرانى یافتند و تحت تاثیر مستقیم و عمیق آن قرار گرفتند.
نخستین کوششهاى مسلمانان در کار ترجمه
در پایان قرن اول هجرى، مترجمان اسلامى شروع به ترجمه نمودند ولى نهضت واقعى ترجمه از نیمه دوم قرن دوم پا گرفت. در قرن سوم هجرى، یعنى عصر کلاسیک اسلام، این نهضتبه اوج خود رسید و تا پایان قرن پنجم ادامه یافت. در قرنهاى ششم و هفتم نیز به مترجمانى بر مىخوریم، اما آنها همه در مرتبهاى فروتر جاى مىگیرند زیرا هیچ کارى که چنگى به دل بزند عرضه نکردند. بنابراین، مسلمانان بیش از سه قرن سخت مشغول ترجمه آثار علمى و فلسفى و ادبى و مذهبى تمدنهاى کهن بودند و از میراث انسانى بزرگى که سرچشمههاى آن در شش زبان شناخته آن زمان، یعنى عبرى، سریانى، فارسى، هندى، لاتینى و از همه مهمتر یونانى بود برخوردار شدند. (18)
مؤسسهاى علمى به نام «بیتالحکمه» براى جاى دادن مترجمان و حفظ آثار آنها بنیان نهادند و هیئتهایى در جستجوى کتابهاى ارجمند به ایران و هند و قسطنطنیه گسیل داشتند و براى آنکه اندیشههاى مضبوط در زبانهاى دیگر را با امانت تمام به زبان عربى برگردانند، هم ترجمه کردند و هم ترجمههاى پیشین را تصحیح یا دیگر بار ترجمه کردند. این ترجمههاى گوناگون سرآغاز علم آنها و تحقیق و تتبع آنها بود. (19)
مىگویند که کار، خود اندامساز است و نیازهاى آدمى خود نیروى محرکه هر نوع فعالیت جسمانى یا فکرى را تشکیل مىدهد. به همین سبب است که مسلمانان براى تغذیه روان و تن به دستاوردهاى تمدنهاى کهن روى آوردند. بااین همه، نخستین ترجمههاى آنهادر زمینه علومى بود که رابطهاى مستقیم با کار و زندگى روزمره داشت; زیرا همواره نخستباید زیست و آنگاه به فلسفه پرداخت. خالد بن یزید، حکمران مصر در زمان خلافت امویان، رغبتى تمام به کیمیا و علوم طبیعى داشت که شاید معلول اقامت او در مصر بود و کتابهایى نیز در کیمیا نوشت. این حکمران کیمیادوست فرمان داد تا حکماى اسکندرانى کتابهاى کیمیایى و طبى را که به زبان یونانى یا قبطى بود به عربى ترجمه کنند. به گفته ابنندیم، این نخستین ترجمهاى بود که در جهان اسلام صورت گرفت و اینکه ابن خلدون و نیز ژوردن Jourdain کتاب اصول اقلیدس را نخستین کتاب یونانى دانستهاند که به فرمان منصور، خلیفه عباسى، به عربى ترجمه شده حکمى نادرست است.حجیت ابنندیم دراین باره انکارناپذیر است و ترجمههاى خالد بر ترجمههایىکه درزمان حکومتخاندان عباسى صورت گرفته زمانا تقدم دارد. به فرمان خلیفه دیگر اموى، یعنى عمربنعبدالعزیز که در میان خلفاى خاندان خود از همه بیشتر به علم رغبت داشت، رسالهاى هم درطب به عربى ترجمه شد. امااین ترجمهها همه ناقص بود و غالبا جز کنجکاویهاى شخصى راارضانمىکردودرنتیجه اهمیت چندانى نداشت.
خاندان عباسیان نیز ترجمههاى اسلامى را با جدیت تمام و به شیوهاى درست تمشیت دادند. دومین خلیفه آنان، یعنى منصور، که شوقى وافر به علم داشت، عصر بزرگ تفحصات علمى عرب را گشود، بغداد را بنیان نهاد (145 ق) و وارث آتن و اسکندریه کرد و در اثناى بناى این دارالخلافه عباسى به جستجوى پزشکان و مترجمانى پرداخت که راهگشاى فرهنگ اسلامى شدند. جانشینانش نیز همان راه و روش او را دنبال کردند، خاصه مامون که نهضت نوآورى را به کمال رسانید و بر تشویق ترجمه و مطالعه تحقیقى آثار کلاسیک افزود. (20) به همین جهت، دیرى نپایید که اعراب مسلمان با دانشهاى ملل گوناگون اعم از یونانى و سریانى و ایرانى آشنا شدند. آنها بزودى علوم گوناگون را از ملل مختلف آموختند و در آنها ابتکارها و تصرفاتى به عمل آوردند، بویژه علوم عقلى را در چهارچوب باورهاى خویش، اصلاح کرده و آن را وسیله پیشبرد اعتقادات اسلامى قرار دادند. مسلمانان عناصر مناسبى از فرهنگهاى مختلف را هضم و جذب و موارد ناسازگار آنان را دفع کردند. علوم طبیعى و تجربى را نیز براى گسترش آئین خود، به استخدام در آوردند.
به قول دکتر زرینکوب، تمدن اسلام، که بدینگونه وارث فرهنگ قدیم شرق و غرب شد، نه تقلیدکننده صرف از فرهنگهاى سابق بود و نه ادامه دهنده محض; ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده. دوره کمال آن، که با غلبه مغول به پایان آمد، دوره سازندگى بود - ساختن یک فرهنگ جهانى و انسانى - و در قلمرو چنین تمدن قاهرى، همه عناصر مختلف البته راه داشت: عبرى، یونانى، هندى، ایرانى، ترکى و حتى چینى. اگر مواد این ترکیب در نظر گرفته شود عنصر هندى و ایرانى هم، بههرحال، از حیث کمیت از عنصر عبرى و یونانى کمتر نیست، اما اهمیت در ترکیب ساختمان است و صورت اسلامى آن که ارزش جهانى وانسانى دارد. بهعلاوه، آنچه این تمدن را جهانى کرده در واقع نیروى شوق و اراده کسانى است که خود از هر قوم و ملتى که بودهاند منادى اسلام و تعلیم آن بودهاند. بدینگونه، مایه اصلى این معجون، که تمدن و فرهنگ اسلامى خوانده مىشود، در واقع اسلام بود که انسانى بود و الهى، نه شرقى و نه غربى. جامعه اسلامى هم، که وارث این تمدن عظیم بود، جامعهاى بود متجانس که مرکز آن قرآن بود، نه شام و نه عراق. با وجود معارضاتى که طى اعصار بین فرمانروایان مختلف آن روى مىداد در سراسر آن یک قانون اساسى وجود داشت: قرآن که در قلمرو آن نه مرزى موجود بود، نه نژادى، نه شرقى و نه غربى. (21)
کتاب و کتابخوانى در تمدن اسلامى
همانگونه که یاد کردیم، فرمانهاى قرآن و پیامبر و سیره رهبران دینى و نخبگان جامعه اسلامى به همراه نیازهاى روحى و مادى، انگیزهاى نیرومند براى دانشپژوهى و علمگسترى گردید. به برکت همین روحیه و فرهنگ بود که دانشمندان مسلمان توانستند در مدت کوتاهى آثار گرانبهایى به جامعه بشرى عرضه بدارند. عشق به مطالعه و تحقیق چنان فضایى را به وجود آورده بود که تاسیس کتابخانه نیاز مبرم جامعه اسلامى شناخته شد و زمامداران را ناگزیر از تدبیر و اقدام تازه نمود. از اینرو، مامون در 815 م (200 ه) بیتالحکمه را با یک میلیون جلد کتاب در بغداد تاسیس نمود. در سال 891 م (278 ه) مسافرى که از شهر دیدن کرده است، مىنویسد که در بغداد بیش از یکصد کتابخانه عمومى دایر بود. در قرن دهم، شهر کوچکى مانند نجف چهلهزار جلد کتابداشت.خواجهنصیرالدینطوسى،مدیررصدخانهمراغهمجموعهاى، مشتمل بر چهارصد هزار عنوان کتاب گرد آورد. در اسپانیاى اسلامى، الحاکم، خلیفه قرطبه، در قرن دهم (قرن چهارم ه ق) با داشتن کتابخانهاى مشتمل بر چهارصد هزار جلد کتاب بر خود مىبالید، در حالى که چهار قرن بعد، شارل خردمند پادشاه فرانسه، به سختى توانست نهصد جلد کتاب گردآورى کند. ولى حتى در دنیاى اسلام هیچ کس همت العزیز، خلیفه فاطمى مصر، را نداشت; زیرا وى کتابخانهاى مشتملبریکملیون وچهارصدهزارجلدکتاب دایرنمود کهازآن جملهشش هزارجلدکتابهاى ریاضىوصدوهشتاد هزار جلد کتاب فلسفى بود. (22)
حکم بن ناصر، که در سالهاى 50-366ه (961-976م) بر اندلس حکومت مىکرد، اقسام علوم و فنون را ترویج نمود و دانشمندان و اهل فضل را پیوسته مورد انعام و نوازش قرار مىداد. او به جمعآورى کتبعلاقهفراوانى داشت،بطورى کهابومحمد بن حزم ازتلید خصى که رئیسکتابخانه سلطنتىبودهاست نقلمىکندکه فهرستکتابخانه 44 جلد بودهودرهرجلدى 20ورقتنهابهاسامىدیوانهااختصاصداشتهاست. (23)
علاوه براینها، در غالب مسجدها کتابخانهاى وجود داشت و در بیشتر شهرها کتابخانههاى عمومى بود که تعداد زیادى کتاب در آن گردآورده و درهاى آنان را به روى مردم گشوده بودند. (24)
کتابخانه بصره به دانشورانى که در آنجا مطالعه مىکردند مقررى و اعانههایى مىداد... وقتى مغولان، بغداد را ویران کردند سىو شش کتابخانهعمومىدرآنجابودواینبجزکتابخانههاىخصوصىبود.نوشتهاند: وقتىامیربخارادانشمندى به سوىخویشخواند، وى (واقدى) نپذیرفت و فقط چهارصد شتر براى حمل کتابهاى خود درخواست کرد. پساز درگذشت واقدى، مورخ معروف، ششصد صندوق پرازکتاب به جاى ماند که براى برداشتن هر صندوق دو مرد لازم بود. بعضى از بزرگان مانند صاحب بن عباد،به قدر همه کتابخانههاى اروپا کتاب داشتند. (25)
مسلمانان و طبقهبندى علوم
رواج دانشپژوهى در جهان اسلام، سبب به وجود آمدن علوم گوناگون در میان مسلمانان گردید. این علوم که برخى از قرآن سرچشمه گرفته بود و از ابتکارات مسلمین بشمار مىرفتشامل دانشهایى مىشد که به فهم معارف دینى، استنباط احکام اسلامى، دفاع از عقاید و آموزههاى شریعت مدد مىرساند. گروهى دیگر از علوم اگر چه از گذشته وجود داشت، ولى رهنمودهاى قرآن و رهبران اسلام و نیازهاى جامعه جدید انگیزهاى نیرومند به مسلمانان مىبخشید تا در تحصیل و گسترش و رشد و تکامل آنها بکوشند.
دسته اول، علومى هستند از قبیل قرائت، فقه، اصول، تفسیر، نحو، صرف، معانى، بیان، بدیع و امثال آنها که از نتیجه کاوش در قرآن مجید به وجود آمده و زبان و ادبیات عرب را تکامل بخشیده و نظم اجتماعى و سیاسى آن را استوار ساخته است.
دسته دوم، علومى هستند که مسلمین از میان کتابهایى که گرد قرون به چهره آنها نشسته بود، آنها را به دست آوردند و از میان کتابخانهها به محیط بحث و بررسى کشانیدند.
کوشش مسلمانان براى طبقهبندى، تقسیم ارسطویى علوم به نظرى و عملى و صناعى بود، بدان صورت که در فصل (1) - (E) در کتاب متافیزیک ارسطو توصیف شده و این طبقهبندى بعدها رفتهرفته کاملتر شد. علوم اسلامى بر علوم قدیمى افزوده شد و معرفت دینى و مابعد الطبیعى به معنى عرفان، بالاترین درجه را پیدا کرد. یکى از قدیمىترین و مؤثرترین طبقهبندیها از فارابى از کتاب احصاءالعلوم است. وى که در مغرب با ترجمه لاتینى آن، Descientiis ، توسط جرارد وى کرمونایى شناخته شده و نیز ترجمهاى به زبان عبرى دارد با آنکه فارابى بعدا تحتالشعاع ابنسینا قرار گرفت، ولى دربسیارى از متفکران اسلامى که در پى او آمده بودند مؤثر بود و نشانه آن این است که طبقهبندى وى با جزیى تغییر، مورد قبول ابن سینا و غزالى و ابن رشد واقع شده است.
پس از نخستین کوششها براى طبقهبندى علوم این کار با تغییر جزئى و تکامل در قرن بعد، توسط ابن سینا در کتاب شفا و نیز در رساله دیگر او به نام فى اقسامالعلوم و همچنین توسط اخوان الصفا در مجموعه رسائل ایشان دنبال شد و بعد دانشمندان دیگرى آن را توسعه بخشیدند. سرانجام ابن خلدون بهترین توصیفها و طبقه بندىهاى علوم اسلامى را ارائه کرد. طبقهبندى وى به صورت اجمالى، نشان مىدهد که علوم و فنون اسلامى به چه ترتیب در چندین قرن گذشته مورد تحصیل و مطالعه قرار مىگرفته است. حتى اگر بسیارى از مدارس، مخصوصا در عالم تسنن، همه موضوعهایى را که ابن خلدون بر شمرده تدریس نمىکردهاند، در این مدارس معمولا اصول طبقهبندى او مورد قبول بوده در واقع این طبقهبندى را مىتوان صورت نهایى تقسیمات علوم در اسلام دانست. بر اساس این طبقهبندى، علومى را که در جهان اسلام تحصیل و تدریس مىشد مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف فلسفى و عقلى; یعنى دانشهایى که انسان مىتواند بر حسب طبیعت اندیشه خود به آنها پى ببرد و به یارى مشاعر بشرى خویش به موضوعات و مسائل و اقسام براهین و انواع تعلیم آنها رهبرى شود.
ب نقلى و وضعى; یعنى دانشهایى که کلیه آنها مستند به خبر از واضع شرعى است و عقل را در آنها مجالى نیست، اگر چه فهم مقصود و تشخیص صحت و سقم خبر نیز نیاز به فعالیت عقلانى دارد.
علوم عقلى این دانشها را در بر مىگیرد: 1- منطق; 2- علوم طبیعى که شامل پزشکى و کشاورزى مىشود.3- علوم ما بعدالطبیعى یا الهیات که علومساحرى و طلسمات، علم اسرار حروف و علم کیمیا را شامل مىگردد. 4- علم مقادیر یا تعالیم که هندسه، حساب، موسیقى، نجوم و احکام نجوم را در بر مىگیرد.
علوم نقلى نیز شامل علم قرآن، تفسیر و قرائت آن، علم حدیث، علم رجال، علم کلام، علم فقه، علم تصوف و علم زبان عربى مانند نحو، بیان و ادب مىشود. همه علومى که بیان شد در همه مؤسسات علمى که غالب سازمانهاى تعلیمى رسمى جهان اسلام را تشکیل مىدادهاند، تدریس نمىشده است. ولى از طریق سازمانهاى رسمى یا تعلیم خصوصى، از نسلى به نسل دیگر انتقال مىیافته و به همین جهتباید هر یک از آنها را جزیى از حیات عقلى اسلام بدانیم. (26)
بطورکلى، علوم اسلامى را مىتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف - علوم عربیه اصلیه که پیش از ظهور اسلام نیز بوده و مهمترین آنها لغت، شعر و خطابه است.
ب - علوم اسلامیه که عبارت از آن دسته از علوم شرعى اسلامى است که شریعت اسلامى بدان نیازمند بود یا بوجود آمدن اسلام اقتضاى آنها را مىکرده است; مانند: فقه، حدیث، تفسیر و جز اینها.
ج - علوم دخیله یا علم اوایل: علومى که مسلمین بنا به طبیعت نیاز، از امتهاى مجاور،مانندایران، سریان، یونان و هند گرفتند. (27)
مسلمانان و دانشهاى نوین
رشد علمى مسلمانان در زمینه فهم معارف دینى وکشف احکام شریعت محدود نماند. آنها علاوه بر تاسیس علومى چون فقه و اصول و تفسیر، دانشهایى چونکلام وفلسفه و اخلاق را با نظام اندیشه قرآن پروراندند و با شیوهاى نوین طرحنمودند. حتىفراتر از اینها علوم طبیعى، ریاضى، تاریخ و جغرافیا، هنرهاى زیبا و دانشهاى تجربى را نیز کمال بخشیدند.
آندره بونارد (Andrebonnard) در تاریخ تمدن یونان با همه شوق و علاقهاى که نسبتبه فرهنگ یونان دارد، ناگزیر اعتراف کرده است که علم یونانى در آغاز عصر اسکندرى، فقط فرضیه و محاسبه تجریدى و انتزاعى بود. نه چیزى دیگر... زیرا پژوهشهاى فلسفى به صورت تفکرات ذهنى صرف در آمده بود، علم طب، که به همت هروفیل (Herophile) و ارازیستراط (erasistrate) در قرون اول و دوم، همانند دوره بقراط، دوباره تجربى شده بود، به رغم بررسیهاى نظرى و اقتباسات جالینوس، فقط در مصر، که در آن جا تشریح نیز (به خصوص براى مومیایى کردن اجساد) متداول بود، پیشرفت کرد و توسعه یافت.
در ایران، نخستین شکوفایى علوم بینالنهرین و هند پس از استقرار ثنویت مزدایى که در عصر ساسانیان دین رسمى شده بود پژمرده شد. ولىاسلام، کهتوحید ووحدت میانخداوانسان وطبیعترابهارمغان مىآورد، تاثیر بسیار ثمربخشى روى ایرانیان، پس از مسلمان شدن ایشان، بر جاى گذاشت، چنانکه دانشمندان و نوابغى جامع همه علوم زمان خود مانند رازى و ابن سینا و ابن هیثم از میان ایشان برخاستند.
عصر علوم اسلامى با گشادهرویى شگرف و با کوشش پیگیر براى جذب میراث فرهنگهاى بزرگ گذشته آغاز شد. (28) مسلمانان نه تنها این علوم را پروراندند و کمال بخشیدند، بلکه در این عرصه ابتکارات، اختراعات و اکتشافات نوینى به جامعه بشرى عرضه داشتند.
پىیر روسوازدانشمنددیگرى بهنام پىیر دوهم (pierreduhim) نقل مىکند که اگر مسلمین فقط به این اکتفا کرده بودند که قسمتى از ثروت دنیاى کهنرا از مهلکه نجات دهندمىبایستنسبتبه آنها حقشناس باشیم، درصورتىکهآنانبراینثروت گنجینههاىدیگرى هم افزودند. (29)
چنانکه در عصر مامون، خوارزمى، علم جبر را پىریزى کرد و کتاب او به نام الجبر والمقابله مرجع دانشمندان قرار گرفت. (30)
تاتشر و شویل در کتاب تاریخ عمومى اروپا مىنویسند: «تا قرن سیزدهم میلادى، عدد صفر مجهول بود تا اینکه ریاضىدان مسلمانى به نام محمد بن موسى آن را کشف کرد و او کسى است که علامات اعشارى را براى نخستین بار بکار برد.»
این دو مورخ همچنین نقل کردهاند: «علم جبر از پدیدههاى مسلمانان بود و تعریفاتى بر محاسبه دایره مثلثاتى افزودند.» (31) در ریاضیات و هندسه ابوریحان بیرونى به کشفیات تازهاى دستیافت در هندسهمسطحه خواجه نصیرالدینطوسى بهابداعاتى نایل آمد. از تالیفات خواجه نصیرالدین طوسى کتاب الشکل القطاع است. این کتاب در نوع خود بىنظیر است. غربیان آن را به لاتین و فرانسه و انگلیسى ترجمه کردهاند و در قرنهاى متعدد، مدرک و مرجع علماى اروپا بوده، که معلومات خود را در مورد مثلثات مستوى و کروى از آن مىگرفتند. خواجهنخستین کسى است که حالات ششگانه مثلث کروى قائمالزاویه را به کار برده و آن را در این کتاب آورده است. هر کس این کتاب رامطالعه کند، متوجه مىشود که مطالب مزبور فقط در جدیدترین کتابهایى که در باب هردو نوع مثلثات تالیف شده موجود است. (32)
عباسبن فرناس (متوفاى887 م)،مخترعاندلسى، ازموالى بنىامیه، مردى فیلسوف و شاعر بود و از دانش فلکى اطلاع داشت. او اولین کسىاست کهساختن شیشه رااز سنگ به اثبات رسانید و ساعت را براى شناسایى وقت درست کرد. او کوششهایى براى پرواز به فضا انجام داد.
در شیمى، جابر بن حیان به کشفیات نو و آفرینش آثار پرارج و بىبدیل دستیافت. در نورشناسى، ابن هیثم به کمک مطالعات و تجربیات فراوان به نتایج مهمى رسید. در علم مکانیک، فرزندان موسى بن شاکر با نگاشتن کتاب الحیل راه شناخت و ساخت دستگاههاى مکانیکى را هموار کردند. در جغرافیا، ابو ریحان بیرونى و ابوالفداى حموى آثار ارزشمندى از خود بجا گذاشتند.
در نجوم، ابوعبداللهبتانى نظریات تازهاى ارائه داد. و اولین رصدخانه نجومى که در اروپا شناخته شد، رصدخانهاى بود که مسلمانان در اشبیلیه به وجود آوردند. البته مسلمین رصدخانهها و آلات نجومى بسیارى ایجاد کردند. در فلسفه تاریخ و علم الاجتماع، ابن خلدون مطالب بىسابقهاى را عنوان کرد. در فلسفه سیاسى، فارابى و ماوردى با بهرهگیرى از کار پیشینیان نکات جدیدى را عرضه داشتند در روانشناسى، ابن سینا شیوهاى علمى پدید آورد. (33) در پزشکى، حنین بن اسحاق، محمدبن زکریاى رازى و ابوعلىسینا آثار بىمانندى را از خود به یادگار گذاشتند.
پیشرفت مسلمین در علم پزشکى جنبه عملى و اجتماعى یافت و خدمات بهداشتى و درمانى به نحو بىسابقه و گستردهاى در جامعه اسلامى رواج یافت. به همین جهت نوشتهاند که مسلمانان در ایجاد بیمارستانهاى خوب و تهیه لوازم آن پیشاهنگ جهان بودهاند.
در کتاب تاریخ البیمارستانات فى الاسلام نوشته دکتر احمد عیسىبک حدود هشتاد بیمارستان که در کشورها و شهرهاى اسلامى، در روزگار قدیم، برپا بوده معرفى شده است، از جمله بیمارستان احمدبن طولون، تاسیس سال259 ه ق. گفتهاند نخستین بیمارستانى که در سرزمینهاى اسلامى تاسیس شد بیمارستانى بود صحرایى (در میان چادر با برخى تجهیزات) در جنگ بدر. این بیمارستان به دستور پیامبر(ص) اکرم برپا شده بود. (34) اما بعدها این پدیده رو به رشد و کمال گذاشت و بیمارستانهاى بزرگ و مجهزى تاسیس شد، از جمله بیمارستانى که نورالدین به سال556 ه(1160 م) ایجاد کرده بود و سه قرن تمام بیماران را بدون دستمزد علاج مىکرد و داروى رایگان نیز مىداد. به گفته مورخان، اجاق این بیمارستان267 سال پیاپى مشتعل بود و خاموش نشد. ابن جبیر که به سال 580 ه (1184) به بغداد رفته بود از دیدار بیمارستان بزرگ شهر که چون قصر سلطنتى بر ساحل دجله بر افراشته بود و بیماران را غذا و داروى رایگان مىداد تعجب کرده بود. در قاهره نیز سلطان قلاوون به سال 684 ه (1285م) بیمارستان منصورى را پى افکند که بزرگترین بیمارستان قرون وسطى بود. در داخل فضاى محصور و چهارگوشى، چهار بنا به پا کرد و میان آن محوطهاى بود که با ایوانها احاطه شده بود و حوضها و جویها (فوارهها) هواى آن را خنک مىکرد. براى بیماریهاى مختلف و بیماران در حال نقاهتبخشهایى جدا داشت، همچنین تجربهخانهها، داروخانه، بخش سرپایى، مطبخ، حمام، کتابخانه، یک مسجد براى نماز، سالن مطالعه و مناظر دلانگیز براى قسمتبیماران روحى به بیمارستان پیوسته بود. بیماران، زن و مرد، غنى و فقیر، آزاد و برده، در آنجا بىدستمزد معالجه مىشدند. به بیماران بهبود یافته، هنگام خروج از بیمارستان مبلغى مىدادند تا بلافاصله براى تحصیل قوت خود محتاج کار نباشند. بیمارانى که به بىخوابى مبتلا مىشدند به... قصهگویان حرفهاىگوشمىدادند و احیاناکتابهاى تاریخى براى مطالعه دریافت مىداشتند. در همه شهرهاى بزرگاسلامى براى مراقبت از دیوانگان تیمارستانهایى موجود بود. (35)
در زمان المقتدر بالله بیش از هشتصد و شصت پزشک مرد و دو پزشک متخصص درامراض زنان و مامایى وجود داشت. (36) مسلمانان بیمارستانهایى ایجاد کردند و آنها را بهدو قسم تقسیم نمودند: یک نوع براى مردان و دیگرى براى زنان. همچنین هر بخشى را به بیمارى خاص اختصاص دادند و بخش عمومى را نیز جدا کردند. علاوه بر اینها، بیمارستانهاى بسیارى ساختند که از همه امکانات لازم براى معالجه برخوردار بود، یعنى ابزار، دارو، خوراک، آب، لباس و پزشک در آنها به اندازه کافى وجود داشت. این بیمارستانهاى سیار را به شهرهایى که بیمارستان نداشت و یا شهرى که در آن مرضى شیوع داشت مىبردند.
براى نخستین بار، عمل جراحى و وسایل بىهوشى نیز در جامعه اسلامى پدیدار شد. امیر شکیب از ولز انگلیسى و درابر آمریکایى نقل کرده است: در آن روز که کلیسا در اروپا پیشه و فن پزشکى را منع مىکرد و براى درمان بیمار تنها به آداب دینى توسل مىجست، عرب در پزشکى زبردستبود. مسلمانان در پزشکى گامهاى وسیع برداشتند، بر یونان پیشى گرفتند و فیزیولوژى و علم بهداشت را رواج دادند. روش علمى آنها در این فن مانند روش کنونى ما بود. هنوز بسیارى از داروهاى آنها را بکار مىبریم. جراح مسلمان تخدیر(بىحس کردن) را مىدانست و کارهاى دشوار جراحى را انجام مىداد. (37)
اولین مدرسه پزشکى در اروپا را مسلمانان در سالیدن ایتالیا ایجاد کردند. (38) همچنین عرب مسلمان بهره کافى از علم کیمیا و شیمى داشت. چیزهاى بسیارى را که مردم تا آن زمان نمىدانستند پیدا نمود: آنها الکل،پتاس، نیترات، دارژن سلیمانى و خیلى از اسیدها را بدست آوردند و بکار گرفتند. (39)
انتقال علوم به غرب
این تمدن شکوفا همراه با گسترش اسلام، به دیگر سرزمینها و به ویژه مغرب، راه یافت. سقوط ارتشها و حکومتهاى سوریه و مصر و سپس ترکیه و شمال آفریقا در برابر نیروى نظامى مسلمین و ادامه این پیشترفتها در قرن هشتم و نهم میلادى در اسپانیا و سیسیل و بخشهایى از خاک فرانسه غربیان را با این فرهنگ و تمدن آشنا کرد البته در قرون سیزدهم وچهاردهم میلادى، اسلام از سمتشرق تا مناطق هند و اندونزى و چین پیش رفته بود در مقابل این هجوم خارقالعاده، اروپا جز ابراز ترس از هیبت اسلامى، کار خیلى کمى مىتوانست انجام دهد. مؤلفین مسیحى که شاهد این فتوحات و پیشترفتهاى مسلمین بودند علاقه قلیلى به دانش، فرهنگ متعالى و شکوه مسلمین در این دوران داشتند، دورانى که به عبارت گیبون «همزمان با تاریکترین و تنبلترین روزگار مردم اروپا بود» اما وى با قدرت رضایتخاطر اضافه مىکند که «از زمانى که مجموعه علم در غرب رو به رشد نهاده است، به نظر مىرسدکه مطالعات شرقىکمکم روبهضعف نهاده وسقوط نمودهاست.» احساس اروپاییان در مورد ارتشهاى شرقى عموما این بود که آنها «کاملا شبیه به گروه زنبور هستند که دستهایى قوى داشته و همه چیز را خراب مىکنند.» (40) اما اروپا خیلى زود با جنبههاى مثبت و سازندهاى از این قوم مهاجم مواجه شد و آن رایت آگاهى و دانشى بود که مسلمین در سرزمینهاى زیر سلطه خود مىافراشتند و به محض حضور، به تاسیس کتابخانهها، بیتالحکمهها و داراالعلمها مىپرداختند.
دانش مورد علاقه مسلمین و آموزشها و آثارى که به ملتهاى مغلوب عرضه مىداشتند منحصردراصول دین و احکام و علوم اشتقاق و لغت و تفسیر و...،که البته خود آنها را تاسیس و ابتکار کرده بودند، نبود، بلکه بازگرداندن اندیشهها و دانشهایى که ریشه اروپایى داشتند و از میان رفته بودند وجهه همت آنان بود; زیرا اگر پژوهشهاى ارسطو، جالینوس و بطلیموس و... از میان رفته بود و به اخلاف نمىرسید جهان از نظر علمى بینوا مىماند و این پژوهشها به فراموشى سپرده مىشد. (41) هر چند که کار مسلمانان تنها انتقال هم نبود، بلکه ابتکارات و نوآوریهاى بسیارى در این زمینهها داشتند ولى حتى اگر هیچ ابتکارى در میان نبود، همان حفظ و انتقال میراث پیشینیان خدمتى بزرگ بشمار مىآید وازاین هم که بگذریمآن روح علمى و دانشدوستى که مسلمانان در مردم سرزمینهاى زیر سلطه دمیده بودند بسیار پر ارج و زمینهساز رشد و کمال مادى و معنوى بشر بود. با هم قسمتى از کتاب ساخت انسانیت (Making of Humanity) نوشته بریفولت (Briffault) را مىخوانیم:
«علم بزرگترین چیزى است که تمدن غربى به جهان نو تقدیم کرد، اما میوههایش دیررس بودند. از اینرو، غولى که فرهنگ عربى به دنیا آورد تنها پس از گذشتن زمان درازى از زوال فرهنگ بربریت(مغربى) و فرو رفتن آن در تاریکىها، بپا ایستاد. اما تمدن اسلامى از بسیارى از عوامل مؤثر دیگر برخوردار بود و نخستین شعلهها را در زندگى اروپایى برافروخت. علىرغم آنکه هیچیک از جنبههاى پیشترفت اروپا از تاثیر قطعى فرهنگ اسلامى تهى نماند، اما این تاثیر در هیچ زمینهاى به اندازه پیدایش و رشد قدرت و پایدارى که جهان نو را متمایز مىسازد و بزرگترین سرچشمه پیروزیهاى پیاپى است، آشکارتر و مهمتر نبوده است و آن، زمینه علوم طبیعى و روح علمى است. آنچه علم مىنامیم به سبب روح تازه پژوهش، شیوههاى کاوش و جستجو، روش مشاهده و قیاس و تکامل علم ریاضیات - به شکلى که یونانیها از آن اطلاعى نداشتند - در اروپا رشد و نمو یافت. اما کسانى که روح آن روشها را به جهان اروپا آوردند، مسلمانان بودند.» (42)
مراکز علمى و آموزش مسلمین به روى همه اقوام و ملتها و نژادها، بدون هیچ قید و شرطى باز بود و همه از این خوان گسترده بهره مىگرفتند. در تاریخ، آمده است که از این دانشگاهها دانشجویان خارجى غیر مسلمان، که در راس آنها ژربرت راهب است، خارج شدند. ژربرت، که بعدها به البابا (سلفسترثانى) مشهور شد، اعداد عربى را به اروپا وارد کرد و هنگامى که به ایتالیا رسید، کتابهاى علمى مسلمانان را ترجمه کردو همو بود که اندیشه تعدیل قانون رومانى را بطورى که همگام با شریعت اسلامى باشد، رهبرى نمود. تلاش این دانشپژوهان عرصههاى تکنیک و هنر را نیز در بر گرفت و آنان را به اخذ و اقتباس اختراعات و فنون مسلمانان رهنمون ساخت.
در میان اشیایى که دانشجویان اروپایى از دارالعلمهاى اسلامى آورده بودند یکى اسطرلاب بود. اسطرلاب آلتى است نجومى که یکى از اختراعات قدیم یونان است و بطلیموس، جغرافىدان معروف اسکندریه، آن را ترقى داد. مسلمین این آلت را تکمیل کردند. این آلت در قرن دهم به اروپا آمد. البته در قرون وسطى، اروپائیان ستارهشناسى و استفاده از آلات نجومى را مذموم و مشؤوم مىشمردند. (43)
نوشتهاند که فلاویوگیویا، که از اهالى شهر آمالفى ایتالیا مىباشد، مخترع قطبنماست، در حالى که او خود توسط مسلمانان با این اسباب آشنا شده بود; زیرا شهر آمالفى پس از شهر بندقیه ( ونیز) دومین شهر اروپایى بود که بیشترین تماس را با تمدن کشورهاى اسلامى و مشرقزمین برقرار کرد. پترس فونمارکوت آموزگار، که از صلیبیون، بود هنگام بازگشت از کشورهاى اسلامى همراه خود معلوماتى در مورد مغناطیس و قطبنما به فرانسه آورد و در نوشته خود به نام اپستولاد مغنط در سال1269 میلادى آن را به اروپاى مرکزى ارائه نمود و فلاویوگیویا سى و سه سال بعد، یعنى در سال 1302 میلادى، با تغییراتى آن را به عنوان یک اختراع عرضه کرد. (44)
ستباى بن آبراهام یهودى، که مسلمانان او را در نیمه اول قرن دهم اسیر کردند و در بغداد زندگى مىکرد، مدتى مدید به آموزش زبان عربى و طب مشغول بود و بعد از اینکه از اسیرى برگشت، نهضتى در علم طب بوجود آورد و در آن آراى مسلمین را منتشر ساخت... و همچنین قسطنطین، که در قرطاجنه زندگى مىکرد، عربى را به نیکویى آموخت و در دکتر ماکس میرهوف مىنویسد: دویست جلد کتابهاى رازى بیشتر در طب است. یکى از بزرگترین کتب طبى رازى، که
‹رسث/››ح )54( با بهترین کتب طبى دنیا برابرى مىکند، موسوم به الحاوى است و آن کتاب جامعى است که حاوى طبیونان و عرب مىباشد. این مرد تمام حیات خویش را صرف خواندنکتبوآزمایشهاى طبىکرد ودرآخرینسالهاىعمرخود،اطلاعات حاصله را به صورت کتابى درآورد. الحاوى بیست جلد کتاب جداگانه بوده که امروز تنها ده جلد آن موجود است و هر کدام در یکى از کتابخانههاى عمومى است. نیم قرن بعد از رازى تنها دو دوره کامل آن در دستبوده ولىمنیادداشتى، کهدر سال 1070توسط یکى از پزشکان خانواده بختیشوع (’س-ژسچچ) نوشته شده، بدست آوردم که در آن مىگوید پنج
جلد کاملاز کتاب الحاوى که مربوطبهامراض چشمبوده با خود داشته است. مجلدات الحاوى در ابتدا به دستور شارل یکم، توسط یک نفر پزشک یهودى بنام فرج بن سلیم به لاتین ترجمه شد و آن مترجم این کار پر زحمت را در سال1279 به پایان رسانید و در قرن بعد این کتاب در اغلب نقاط گیتى منتشر شد و از سال1486 به بعد مکرر به چاپ رسید. در سال 1542 این کتاب گرانبها پنج نوبت منتشر شد و نفوذ آن در طب اروپا بىنهایت زیاد بود.
یکى از نویسندگان معروف معاصر رازى اسحق نام داشته که پزشک یکى از خلفاى فاطمى بوده و نوشتههاى او در 1080 توسط کنستانتین افریقایى به زبان لاتین ترجمه گشته و در طب اروپا در قرون وسطى نفوذ بسیار داشته و تا قرن هفدهم نیز خوانده مىشده است. کتابهاى او چندین قرن از مهمترین کتب طبى محسوب مىشد. یکى از کتابهاى او موسوم به راهنماى پزشکان مىباشد که حاوى نکات اخلاقى است و به قدرى نیکو تالیف و تدوین شده که امروز نیز مىتوان از آن چیزى که رازى در این باره نوشته همان اخلاق پزشکى است، که گرچه کم و بیش تدریس مىشود، اما دنیاى مادى امروز استفاده نمود. (46) نمىگذارد پزشکان بدان پایبند بمانند. برخى از اندرزهاى او، که در کتابش آورده، چنین است: «اگر فقر و مسکنت هم بر پزشکى روى آورد نباید براى افشاى راز کسان دهانش را باز کند. خوب است که حذاقت تو مایه شهرتتشود، نه تحقیر دیگران. در معالجه فقرا، مسامحه مکن; زیرا هیچکار بالاتر از این نیست. به بیمارى دردمند بگوى که بزودى شفا خواهى یافت; زیرا در این صورت قواى طبیعى او را براى بهبودیش به کمک طلبیدهاى.» همچنین کتابهاى علىبن رضوان مصرى و ابن بطلان بغدادى، که در قرن یازدهم نگارش یافته بود، خیلى زود به لاتین ترجمه شد. رسالههاى دیگرى مانند رسالههاى ماسویه بغدادى و ابن رقید اسپانیایى به لاتین ترجمه و تقریبا پنجاه بار به چاپ رسید. در سال 1000 میلادى علم امراض چشم شعبهاى از طب شده و بىاندازه ترقى کرد.
على بن عیسى بغدادى و عمار موصلى رسالههاى بسیار سودمندى در خصوص امراض چشم، جراحى، معالجه و بهداشت آن از خود به یادگار گذاردهاند و رسالههاى آنها به لاتین ترجمه شده است. تا نیمه اول قرن هیجدهم رسالههاى آنها بر تمام کتابهاى دیگرى که در خصوص چشم نوشته شده بود ترجیح داشت. ولى پس از آن در فرانسه راجع به امراض چشم تحقیقات دقیقترى بعمل آمد. (47)
کتابهاى بیرونى نیز به اسپانیا راه یافت و کتاب تاریخ ملل قدیمه او ترجمه شد. کتابهاى اخوان الصفا، که 52 رساله بود و هفده رساله آن به تاریخ طبیعى مربوط مىشد و در آنها راجع به تشکیل سنگهاى معدنى، علل زلزلهها، جزر و مدها، تغییرات آب و هوا و مواد، مطالب پر ارجى آمدهبود، باآنکه پس از تکفیر آنان، در بغداد به آتش کشیدند، ولى باز هم دستاوردهایشان،بویژه درزمینه فلسفه وطب، به اسپانیا و اروپا نفوذ پیدا کرد. ساعتهاى آبى که در کشورهاى اسلامى معمول بود نیز به اروپا برده شد.براى نخستین بار، هارونالرشید یک عدد از آنها را توسط سفیر خود براى شارلمانى هدیه داد. ترجمه کتابهاى ابوعلى حسن بن هیثم، که یونانیاناورا به نام الهزن مىشناسند، بویژه ترجمه کتاب معروفش درباره انتشار و انکسار نور، به لاتین برگردانده شد، بسیار معروف است. قضیه الهزندردنیاىجدیدهمچنانمطرحاست.نظریه او پس از آزمایشات بسیار به کشف عدسىانجامید، چنانکه سه قرن بعد بر طبق نظریه وى عدسى درایتالیا ساخته شد و قانون سینوسى را شش قرن بعد دکارت وضع کرد.
ترجمه کتابهاى پزشکان فیلسوف مانند ابن زهیر و ابن رشد هم رایجشد. مهمترین اثر ابن زهیر بنام التیسیر در سال 1280 م، توسط پاراویسیوس و به کمک یک یهودى ونیسى به زبان لاتین ترجمه گردید و آن از آثارى است که استقلال فکر و تجربیات شخصى نویسنده را مشهود مىسازد. باید دانست که این کتاب در اروپا بیش از عالم اسلامى موفقیتحاصل کرد. کتابهاى ابن رشد نیز به لاتین برگردانده شد و کتاب کلیات فىالطب وى، که در سال 1255 م توسط پادوان یهودى بوناکوزا تحت عنوان colliget ترجمه گردیده، چندین بار به پیوست کتاب التیسیر ابن زهیر، به چاپ رسیده است. (48) نفوذ کتابهاى جابر بن حیان، که حدود صد جلد آن در دست است، در تاریخ شیمى اروپا آشکار مىباشد. کتاب ترکیبات کیمیایى وى در سال 1144 توسط روبرت از اهل چتر ترجمه شد و یکى از کتب معروف او را جرارد از اهل کرمنا با زحمات زیاد ترجمه کرده و ریچارد روسل به کتاب دیگرى پرداخته است و جابر را از معروفترین بزرگان و فلاسفه عرب مىخواند. دکتر ا.ج. هلمیارد نیز اخیرا راجع به او شرح مبسوطى نوشته است.
پزشک مسلمان معروفى در همین دوره در ایران ظهور کرده که نامش عباس بوده است، این مرد یک دایرةالمعارف طبى کامل بسیار خوب تالیف کرده و در آغاز کتاب، فصل بسیار جالب توجهى راجع به رسالههاى طبى عرب و یونان نگاشته و سپس تمام قسمتهاى علمى و فرضى علم طب را شرح داده است. این کتاب در آغاز در دو نوبت ترجمه شد ولى بعدا کتاب طب ابن سینا جانشین آن گردید. (49)
ابو على حسین بن سینا، دانشمند بزرگ ایرانى، که در مغرب به اویسنا معروف است، یکى از بزرگترین دانشمندان دنیاى اسلامى بوده; گرچه او را بیشتر یک نفر فیلسوف و فیزیک دان مىشناسند ولى باز نفوذ طب او در اروپا حیرت انگیز است.
ابن سینا، در کتاب القانون فىالطب، اطلاعات یونانیها و سهم اعراب را در این علم شرح داده و این کتاب بزرگترین شاهکار طبى... مىباشد. این دایرةالمعارف طبى مربوط به ادویه ساده و مرکب، دواسازى و علم امراض است. در این کتاب هر قسمت را به چند جزء و هر جزء را به چندین طبقه تقسیم کرده است و همین عشق مفرط او به طبقه بندى در مغرب در مدارس قرون وسطى تاثیر بسیار بخشیده بود.
در قرن دوازدهم کتاب او توسط جرارد از اهل کرمنا به لاتین ترجمه گردید و هنوز نسخ زیادى از آن موجود است. در سى سال اخیر قرن پانزدهم، این کتاب شانزده نوبت در اروپا منتشر گردید که پانزده بار آن به لاتین و یکى به عبرى بود و در قرن شانزدهم بیشتر از بیستبار چاپ شد. از همینجا اهمیت این کتاب به خوبى معلوم مىشود. قسمتهایى از این کتاب نیز جداگانه به چاپ مىرسید. تفسیرهایى که براى آن به لاتین و عبرى نوشته شده بىشمار است. این کتاب تا نیمه دوم قرن هفدهم، بارها چاپ شد و مدت مدیدى کتاب درسى بود. شاید هیچ کتاب طبى تاکنون به این اندازه رواج نداشته است. (50) هنگامى که دنیاى اسلامى مشرق در طب تفوق پیدا کرد، کشورهاى اسلامى مغرب نیز مرکز علوم گردید. در اسپانیا، در زمان خلافت عبدالرحمن سومیک نفر یهودى به اسم حصداى شپروت پزشکدربار بود. این مرد هنگام جوانىبه کمک یک کشیش کتاب طب دسقیروطوس را ترجمه کرد و آن را به کنستانتین هفتمامپراتور روم شرقى هدیه داد. کمى بعد یکى از پزشکان مسلمان آن را تصحیح کرد و تفسیرى براى آن نوشت.
در قرطبه، مسلمانى که او را ابوالقسیس مىخواندند پزشک دربار بود. بعضى از رسالههاى او مربوط به جراحى بوده که تا آن عصر نویسندگان اسلامى چیزى راجع به آن ننگاشته بودند و همان رسالههاى او را اساس جراحى کنونى اروپا باید شمرد. این رسائل را در همان اوایل به لاتین و عبرى ترجمه کردند. و گودوشلیاک (68-1300)، جراح معروف فرانسوى، ترجمه لاتین آن رابه کتاب خود ضمیمه کرد. (51) ابنالخاتمه، که پس از دانشمند معروف عرب، ابنالخطیب، درباره طاعون کتاب نوشته است، راجع به طاعونى که میان سالهاى 1348 و1349 اهالى المریا در اسپانیا را نابود کرد، تحقیقى عمیق ارائه کرد که از بهترین آثار قرون چهارم تا شانزدهم اروپا بودهاست. (52)
دکتر ماکس میرهوف مىنویسد: در نزدیکى ناپل، کنستانتین آفریقایى قبل از اینکه راهب شود، شروع به ترجمه آثار عرب به لاتین نمود ولى ترجمههاى مذکور را بىآنکه خجالتبکشد به اسم خود منتشر مىکرد به این ترتیب کتابهاى رازى، جالینوس حنین را در دسترس اروپاییها گذارد. به تدریج نفوذ مسیحیان در اسپانیا زیاد شد و اروپائیها براى اخذ تمدن عرب به آنجا آمدند و در میان این عده ادلارد فیلسوف و ریاضىدان معروفى شد. ازطرف دیگر، بعضى از یهودىهاى اسپانیا به انگلستان رفتند و واسطه انتقال علوم گشتند. (53)
جرارد ایتالیایى کتب عربى را به لاتین ترجمه کرد و به اروپاییان رسانید. او در سال 1175، براى پیدا کردن کتاب ستارهشناسى بطلیموس به اسپانیا رفت و طولى نکشید که از برجستهترین مترجمین عربى گشت. وى در حدود هشتاد کتاب ترجمه کرد و در گنجهاى علم و دانش مسلمانان را به روى اروپاییان باز کرد. جرارد در اروپا پدر عربى خوانده مىشود. بعضى از کتابهایى که وى از ابنسینا، رازى، فارابى، ثابت و دیگران ترجمه کرده هنوز باقى است. برنگار نیز کتابهاى ابنزهیر، الکندى و بعضى از رسائل ابنسینا را ترجمه کرده است.
راجر بیکن و تمام دانشمندانى که در قرون وسطى در مبحث نور کار مىکردند آزمایشهایشان از روى کتاب حسنبن هیثم بوده است. کتابهاى او لئوناردوانیسى و جان کپلر را نیز تحت نفوذ خود قرار داده است. (54) نفوذ جنگهاى صلیبى در انتقال علوم از جهان اسلام به اروپا بىتاثیر نبود; زیرا در آن دوره استیفن، که در سیسیل تربیتشده بود، به انطاکیه آمد و رسائلى ترجمه کرد. مىتوان گفت که تاسیس بیمارستانها در قرن سیزدهم در اروپا تا اندازهاى از آثار جنگهاى صلیبى بود; زیرا اروپاییان مىخواستند بیمارستانهایى به تقلید از بیمارستانهاى دمشق و قاهره برپاکنند. درقرن سیزدهم، پاپ (اینوسان)سومدر رم بیمارستانى ساخت. لویىنهمنیز پس ازآنکه خسته و شکستخورده از نگهاىصلیبىبازگشتیکبیمارستان ویکآسایشگاه فقیران درپاریس تاسیس کرد این بنا را ابتدا براى سیصد نفر اشخاص فقیر و کور برپا کردند ولى بعدا آن را توسعه داده و امراض چشم را نیز در آنجا مداوا مىکردند واکنوناینبناازبزرگترینبیمارستانهاىفرانسهمحسوبمىشود.
در جنگهاى صلیبى، مسلمین به پزشکان اروپایى مىخندیدند; زیرا معلومات آنها را بسیار ابتدایى و پست مىدانستند. ترجمههایى از کتابهاى ابنسینا، جابر، حسنبن هیثم و رازى اکنون در دست است ولى مترجمینآنهامعلومنیست. همچنین در قرن شانزدهم، اندرالپاگوش کتابهاى ابنرشد و ابنسینا را ترجمه کرد. این کتابها در دانشگاههاى ایتالیا و فرانسه تدریس مىشده است.
خلاصه اینکه بهاین وسیله علوم شرق مانند باران رحمتبر خاک خشک اروپا بارید و آن را حاصلخیز ساخت. کمکم اروپاییان با علوم شرق آشنا شدند و کتابهایى در جراحى، امراض زنانه و ناخوشیهاى چشم نوشتند. راجر بیکن پس از آنکه مدتها به آموختن زبان عربى اشتغال داشت، علوم عرب، مخصوصا مبحث نور، را تشریح کرد و البرت کیمیاى جابر را تفسیر نمود. (55)
اروپاییان تنها این دانشها را از مسلمانان وام نگرفتند، بلکه از آثار هنرى آنان به ویژه در زمینه موسیقى بهره فراوان بردند. با وجود اینکه در قرون وسطى، شرقىها کتب بىشمارى در موسیقى نگاشتند، باز از آن دوره بجز آثار معدودى از آنها که به لاتین ترجمه شده چیزى در دست نیست. جهنیز هیسپالنسیز و جرارد کتب فارابى را به لاتینى ترجمه نمودند و بعضى از آثار ابن سینا در مرتبه اول توسط جهنیز و در مرتبه دوم به توسط اندریاس الیاکوس ترجمه شده و مکائیل اسکات ترجمه لاتینى کتاب موسیقى ابن رشد را در اروپا انتشار داد.
اروپاى غربى از ترجمه عبرى کتب عربى استفاده مىکرد. قانون اقلیدس نیز از عربى به عبرى ترجمه و در دسترس مردمان مغرب گذارده شد. یکى از قدیمىترین مترجمین عربى به لاتین کنستانتین آفریقایى است. کتب او به خوبىنفوذ موسیقى عرب را نشان مىدهد.
گوندیسلوس محققا ترجمه کتاب فارابى را در دست داشته; زیرا قسمتى که در موسیقى تالیف کرده تماما از فارابى است. در جاى دیگر، مىبینیم که نام فارابى با ایزو دور و گیدو ذکر شده است. بهطور خلاصه، معلوم مىشود که ماخذ بسیارى از کتب غربى در خصوص موسیقى کتب فارابى است، چنانکه عقاید او در کتابهاى «رابرت کیلواردنى» و «روموندول سیمون تونستد» و «آدام دوفلدا» مشاهده مىشود.
راجر بیکن، در قسمتى که در موسیقى نگاشته، نام فارابى را با بطلیموسواقلیدس ذکرمىکندوهنگامىکهدر خصوص معالجهامراضبه وسیله موسیقى سخن مىراند نام ابنسینا را مىآورد. والتر ادینگتن و انجلبرت نیز در کتاب موسیقى خویش قسمتهایى را از کتبابنسینا نقل مىکنند.«جرم»از اهالىمراوى (marvaie) یک فصلازکتاب(دوموزیکا) را به فارابى اختصاص داده است. فارابى حتى تا قرن هفدهم توجه عموم را به سوى خود جلب نموده بود. از قرن هشتم تا یازدهم مردم گروه گروه به «قرطبه»، که دارالعلم جهان آن روز بود، هجوم آوردند تا علوم دنیاى اسلامى را فرا گیرند. درآنجا دانشجویان اروپایى بدون اینکه با زحماتزیادترجمه لاتینىکتبعربى رابخوانند، مستقیماعلم موسیقى را، که یکى از علوم چهارگانه بود، فرا مىگرفتند. مسیحیانى که در اسپانیازیستمىکردندبیش از همه به نشر علوم عرب در اروپا پرداختند.
هنگامى که راجر بیکن براى دانشجویان اسپانیایى در اکسفورد، سخنرانى مىکرد چون ترجمههاى غلطى که از عربى به لاتین شده بود به زبان مىآورد او را مسخره مىکردند; زیرا آنها مىدانستند که ماخذ گفتار او چیست و چه مىخواهد بگوید. به همین جهتبود که دکتر میرابیلیس به دانشجویان توصیه مىکرد که مدارس اروپایى را رها کرده و به اعراب بچسبند; زیرا دانشمندان اروپا فقط علوم یونان را فرا گرفته بودند. در صورتى که مسلمین علاوه بر خواندن کتب ارسطو، اقلیدس، اریستوگزنوس، بطلیموس و دیگران خودشان نیز کشفیاتى نموده بودند.
بزرگترین قسمتى که اعراب به دنیا آموختند موسیقى موزون بود که ابتدا الکندى آن را توصیف کرد و بعدا فرانکو و شاگردانش اوزان اعراب را به کار بردند از طرف دیگر، آوازهخوانان و موسیقىدانهاى عرب سبب انتشار موسیقى علمى گشتند... . کمکم ضعف و انحطاط بر دنیاى اسلامى روى آورد و آن تفوق سیاسى و صنعتى که مسلمین قرنها دارا بودند از بین رفت. بلى، هنگامى که نفوذ سیاسى کشورى کم شود نفوذ صنعتى نیز به خودى خود ضعیف مىگردد. به علاوه، اروپا کمکم قوتى پیدا کرد و زمام صنایع و علوم را خود بدست گرفت. (56)
پىنوشتها:
1- شمار احادیثى که دراینباره وجود دارد فراواناست، حتى فصل مستقلىازکتابهاىمعتبرحدیثىبهاینعنواناختصاصیافتهاست;مانند
کتابالکافىتالیف محمدبنیعقوبکلینى. براى نصوص روایى بنگریدبه: میزانالحکمة، ج6، ص 535 -447/ الحیاة، ج 2، ص 324-267
2- کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص27
3- فجرالاسلام (پرتواسلام)،احمدامین،ترجمهعباس خلیلى، ج1،ص 38
4- فتوحالبلدان، بلاذرى، ص659، 654
5- «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباطالخیل ترهبونبهعدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شىء فى سبیل الله یوف الیکم و انتم لا تظلمون.» (انفال:60)
6- ر.ک. به: تاریخ علوم عقلىدرتمدناسلامى، ذبیحالله صفا،ج1، ص33
7- آیاتىچون:«نوالقلمومایسطرون»(بقره:241)نشانازاینحقیقتدارد.در حدیث،اینتاکیدآشکارتراست.ازجمله: «مدادالعلماءافضلمندماءالشهداء»
8- و 9- نقش کتاب در تمدن و فرهنگ اسلامى، ضیاءالدین سردار،ترجمه مهیار علوى مقدم، کیهان اندیشه، ش 31، ص123
10- فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران 1360، ص73
11- سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکتر وزینپور، ص69
12- ر.ک به:نقش کتابخانههاىمساجد در فرهنگ و تمدن اسلامى، دکتر محمدمکىالسباعى،ترجمه دکترعلىشکوهى، سازمانمدارک فرهنگى انقلاباسلامى،وزارتفرهنگوارشاد اسلامى،بویژهصفحات 5 و 4
13- مسلمانان و دانش جدید، عبدالرزاق نوفل، ص66
14- اغانى، ابوالفرج اصفهانى
15- عصر المامون، ج1، ص 375
16- مدارسبغداد، عماد عبدالسلام رؤوف، چ اول، بغداد1386 ه
17- کارنامه اسلام، ص29 و 30
18- نهضت ترجمه در جهان اسلام، ابراهیم مدکور، ترجمه اسماعیل سعادت، نشر دانش، سال سوم، شماره پنجم، 1362، ص6
19- براى آگاهى بیشتر، ر. ک به: انتقال علوم یونانى به عالم اسلامى، دلیس اولیرى ترجمه احمد آرام، نشر انشگاهى، چاپ دوم، 1374
20- نهضت ترجمه در جهان اسلام، نشر دانش، سال سوم، شماره 5، ص7
21- کارنامه اسلام، ص29 و 30
22- میراث سوم، روژهگارودى، ص 104
23- اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتى، به نقل از نفح الطیب، ج 1، ص 462
24- و 25- کتابخانههاى مساجد درتمدناسلامى ص226-198; ص 125
26- علم و تمدن در اسلام، سید حسین نصر، ص56 و57
27- تاریخ تمدن اسلام، دکتر على اصغر حلبى، ص 38
28- میراث سوم، رژهگارودى، ص103 و 102
29- تاریخ علوم، پىیر روسو، ص 118
30- تاریخ فلسفهدرجهاناسلامى، حنا الفاخورى وخلیلالجر،ج 2،ص362
31- مسلمانان و دانش جدید، عبد الرزاق نوفل، ص89
32- فلاسفه شیعه، ص509 و 522
33- ازآنجاکههدف مامرورىبرگذشته مسلمین بوده است، سخن کوتاه کردهایم; وگرنه درباره علم و تمدن مسلمانان کتابهاى مفصلى نگاشتهشده و ما در نگارش این بحثبدانها نظر انداختهایم که از آن جملهاست: تاریخ علمکمبریج/تاریخ فلسفه در اسلام/ علوم اسلامى ونقشآندرتحولعلمى جهان، آلدومیهلى/ تاریخ علوم عربى و اسلامى، فؤادسزگین/ تاریخ تمدناسلام و عرب، گوستاولوبون/ کارنامهاسلام، زرینکوب/ دانشمسلمین، محمدرضاحکیمى/ منابع فرهنگ اسلامى، ممشریف/ تاریخ دولت اسلامى دراندلس، عبدالله عنان/ تاریخ تمدن اسلام،جرجى زیدان/ بیست گفتار در مباحث علمى، فلسفى و...، مهدىمحقق/ تاریخ تمدن، ویل دورانت و... .
34- سیره ابن هشام، ج 1، ص 688
35- درباره این بیمارستان (بیمارستان کبیر منصورى) قلقشندى گوید: «بیمارستان قلاوون در دنیا نظیر ندارد.»(صبح الاعشى،ج3،ص369) ابن بطوطه جهانگرد معروف مىگوید: «بیمارستان ملک المنصور قلاوون بالاتر از حد توصیف است. گفتهاند مخارج آن روزانه بیستهزار دینار است.» (رحله ابن بطوطه، چاپ پاریس، ج 1، ص 71/ دانش مسلمین، محمد رضا حکیمى، ص 172 و173)
36- مسلمانان و دانش جدید، ص123
37- حاضر العالم الاسلامى، (عالم نو اسلام) ص 158
38- مسلمانان و دانش جدید، ص69
39- حاضر العالم الاسلامى (عالم نو اسلام) ص 158
40- شرقشناسى، ادوارد سعید، ص 112
41- ر. ک. به: تاریخ عرب، فیلیپ حتى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، کتابفروشى حاج محمد باقر کتابچى (حقیقت)، تبریز، 1344 ش.
42- تفسیر تاریخ، عبدالحمید صدیقى، ترجمه جواد صالحى، ص 52
43- ر. ک. به: میراث اسلام، ص 80 - 78.
44- فرهنگ اسلام در اروپا، زیگفرید، ترجمه مرتضى رهبانى، ص77
45- مسلمانان و دانش جدید، ص69 و 68
46- و 47- و 48- و 49- و 50- و 51- میراث اسلام، ص113 - 111 ; 118 ;126;116 ;117 ;127
52- همان، ص127 ; مقاله دکتر ماکس میرهوف
53- و 54- و 55- همان، ص 130 ; 121 ;123 ;146
56- همان، ص 144 -146 ; الدومیهلى در کتاب علوم اسلامى و نقش آندرتحولات علمى جهان، ص 130 - 128، با تکیه بر داوریها دانشمندانى چون مارسلنبرتلد (فرانسوى) و ژولیوس روسکا (آلمانى) گزارشهاى مربوط به جابر و آثار وى را غیر واقعى و افسانه خوانده است ولى دانشمند معروف ترک،آقاى فؤادسزگین، پاسخ مستند و مناسبى به این ادعاهاداده است. ر. ک. به: گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم تجربى و اسلامى، ترجمه محمدرضا عطایى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى،آستان قدس،مشهد،1317،ص81-65.
«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»
جهانبینى ویژه و نوینى را عرضه داشت. این جهان بینى با تکیه بر وحدانیتخدا و روز بازپسین دلهاى انسانها را به سوى جهانى برتر از جهان ماده و طبیعتسوق داد، اگر چه که دیدگان بشر را نیز به روى طبیعت و جهان مادى گشود و راههاى شناسایى کائنات و حقیقت اشیا و اندیشیدن به شگفتیهاى طبیعت و تامل در کیفیت و اسرار وجود را به وى آموخت و در این سیر او را به تعقل و تفکر و بهرهگیرى از مشاهده و حس و تجربه فراخواند. تردیدى نیست که در پرتو این نگرش به هستى، بینش مسلمانان ژرفتر و آگاهیشان گستردهتر و انگیزه آنان براى بدست آوردن دانش بیشتر شد، افزون براین، گفتارهاى بلیغ پیامبر(ص) و خاندان و اصحاب نامدارش درباره منزلت دانش، اشتیاق ایشان را به تحصیل علم افزون ساخت. آنچه از این گفتارها در نصوص دینى به یادگار مانده است، چنان بسیار است که گرد آوردن آنها در یک فصل ممکن نیست، از اینرو، در اینجا به این گفته شریف بسنده مىشود:
«کسب علم کن زیرا آن کس که به خاطر خدا بیاموزد چنان است که کارى نیکو انجام داده و آن کس که دربارهاش سخن بگوید خدا را ستایش کرده است. آن که علم را پژوهش کند خدا را پرستیده و آن که تعلیمش را اشاعه دهد، خیرات کرده و آن که علم را به هدفهاى شایستهاش برساند خدا را عبادت کرده است. علم صاحبش را توانا مىسازد تا حلال را از حرام باز شناسد، راه بهشت را روشن مىسازد، دوست ما در بیابان، همدم ما در تنهایى و یار ما به هنگام محرومیت از دوستان و نیز رهنمون ما به سعادت، نگهدار ما در بینوایى، زینت ما در جمع یاران و زره ما در برابر دشمنان است. با کسب علم بنده خدا به درجات رفیع نیکى و به مقامى شریف مىرسد، در این جهان همدم بزرگان و در آن جهان قرین سعادت کامل است. » (1)
از اینها گذشته، پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن بسیار تشویق مىکرد. چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران را که نمىتوانست فدیه بپردازد در صورتىکه به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد مىآموخت آزاد مىساخت. همچنین به تشویق وى بود که زید بن ثابت زبان عبرى یا سریانى - یا هر دو زبان - را فرا گرفت و این تشویق وترغیب سبب مىشد که صحابه به جستجوى علم روى آورند، چنانکه عبدالله بن عباس، بنابر مشهور، به کتب تورات و انجیل آشنایى پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص به تورات و به قولى نیز به زبان سریانى، وقوف پیدا کرده بود. (2)
اینهمه تاکید بر ارجمندى دانشاندوزى در جامعهاى که در هیچ یک از میدانهاى علوم، جنبشى از خود بروز نمىداد،از نظر پژوهشگران بسیار مهم تلقى شده است. براى اینکه مترقىترین قبیله عرب، غسانىها بودند که از حیث تمدن و ارتقاى عقلى و فکرى نسبتبه تمام عرب حتى اهالى حیره، امتیاز و برترى داشتند. زیرا آنها از فرهنگ و تمدن یونان و روم بهرهمند بودند، حتى برخى از آنها با ایرانیان یا رومیان علاقه نشان مىدادند و به دو زبان پارسى و رومى سخن مىراندند و دین آنها نسبتبه کیش اعراب امتیاز داشت زیرا آنها یا مسیحى و یا زردشتى بودند. ولى با تمام این احوال، از علم و ادب چیزى که در خور یادکردن باشد نیندوختند. (3)
بلاذرى در فتوح البلدان آورده است:
«هنگام ظهوراسلام، درقبیله قریش که سررشتهدار اموربودند، بیش از هفده نفرباسواد که از نعمتخواندن و نوشتن برخوردار باشند، وجود نداشت. او این هفده تن را نام مىبرد و سپس از شمار اندک باسوادان قبایل دیگر یاد مىکند و آنگاه مىافزاید: به خاطر کم بودن نویسنده و نوشتار، هر کس را که نوشتن و تیراندازى و شناکردن مىدانست «کامل» لقب مىدادند.» (4) سخن از دانش و دانشاندوزى در چنین جامعهاى، آنهم به آن اندازه که در قرآن و کلمات محمد(ص) و خاندان گرامى او آمده است، واقعا شگفتآور است.
از این مقوله که بگذریم، ماهیت احکام اسلام و اجراى درست آنها، تعلیم و تعلم و حتى خلاقیت و اختراع را اجتنابناپذیر مىساخت، مانند علم هیئت و نجوم که در تعیین اوقات نماز و روزه و تشخیص سمت و سوى قبله به مؤمنان یارى مىرسانید. و یا ریاضیات و هندسه که در تعیین میزان مالیاتهایى چون خمس و زکات و خراج و سهم الارث وکفارات ودیات و... بهآنان کمک مىکرد همچنین آموزش قواعد جنگ و آلات نظامى و حتى اختراع و نوآورى در این باره که لازمه اجراىاحکام دفاع و جهاد بود، بخصوص تاکید اسلام بر جهاد و آمادگى نظامى و ساختن سلاحهاى جنگى،اهمیت آن رادو چندان مىکرد. (5)
علاوهبراینها، تاکید اسلام بر حفظ سلامتى وبهداشت تن و روان، از عواملىبودکهمسلمانانرابهفراگیرىوگسترشعلمپزشکىترغیبمىنمود.
به رغم این همه اصرار و ابرام بر دانش پژوهى و دانشگسترى، هنوز هم کسانى تحت تاثیر اندیشههاى ناسیونالیستى با تشبثبه برخى از گرایشها که مربوط به افراد و یا گروههایى از مسلمانان و یا شرایط و زمان و مکان ویژهاى بوده است، به انکار و مسخ و تحریف حقایق مىپردازند و این کتمان حق تنها به اروپاییان متعصب و کینهتوزى چون گوبینو و ارنست رنان و... محدود نمىشود، بلکه عوامل فراماسونرى در ایران نیز دست کمى از آنان ندارند. (6)
کیفیت دانشگسترى مسلمانان
این آموزهها به مدد ایمان درونى، سبب مىشود تا مسلمانان نخستبه فرا گرفتن معارف دین خود بپردازند. از اینرو، به یاد سپردن و قرائت قرآن و حدیث و پس ازآن ضرورت تفسیرنصوص دینى واستنباطاحکام شرعى دانشهایى را ایجاب مىکرد که تا آن روزگار پیشینهاى نداشت.
این پدیده نو، با احساس تعهد مؤمنان نسبتبه صیانت از قرآن و حدیث، لزوم ثبت متون مذکور را اجتنابناپذیر مىنمود به همین جهت گروهى به نام کاتبان وحى و حدیث در جامعهاسلامى بوجود آمدند و مانع از مسخ وتحریف میراث رسول اکرم(ص) شدند.
تاکید قرآن بر اهمیت قلم و نگارش، و ارجمندى آن نزد پیامبر و خاندان وى این رغبت را تشدید مىنمود. (7) از اینرو، کتابت و تالیف در سرزمین اسلام اعتبار ویژهاى یافت و هر روز بر شمار کسانى که اندوختههاى قاریان و راویان را مىنگاشتند افزوده مىشد. یکى از این نویسندگان سعید بن جبیر (م96ه/714م) است که خود، این واقعیت را چنین گزارش کرده است:
«در کلاس درس ابن عباس، من معمولا بر روى صفحه کاغذ مىنوشتم، اگر صفحه کاغذ پر مىشد بر قسمت چرمى بالاى کفشهایم مىنوشتم و سپس بر دستهایم مىنوشتم، پدرم همواره به من مىگفت: درسها را حفظ کن، اما حفظ آن همراه با نوشتن باشد. هنگامى که از درس فارغ شدى و به خانه بازگشتى، گفتههاى استاد را بنویس، در این صورت اگر به آنها نیاز داشته باشى یا حافظه تو مدد نکند، تو آن گفتهها را بصورت نوشته در اختیار خواهى داشت.»
آقاى ضیاءالدین سردار، سردبیر مشاور مجله inguitry ، در توضیح این گزارش، مىنویسد: براستى ابن جبیر بر روى چه چیزى مىنوشت؟ احتمالا کاغذ مورد استفادهاش از پاپیروس بود که از ریشه گیاهى به همین نام ساخته مىشد و یا ورقى از پوستبز بود. یادداشتهاى جمعآورى شدهاى از این نوع، به سادگى بین دانش پژوهان و طالبان علم رد و بدل مىشد. غالبا این یادداشتها بهصورت کتاب در مىآمد. (8)
مدارک بدستآمده حاکىازآن است که عروة بن زبیر(م 95-94) نخستین کسى بود که به جمعآورى این چنین یادداشتهاى ورق پارهاى همت گماشت،شاگرد وى زهیر(م 125) تعداد بسیار زیادى از این کتابها راجمعآورى کرد به گونهاى که در منزلش جایى براى دیگر امور نبود. (9)
وقتى مسلمانان سمرقند را گشودند(94 ه.ق، 712 م)، تهیه خمیر کتان و دیگر گیاهان الیافدار را از چینیان آموختند که از آن خمیر صفحات بسیار نازک مىساختند و خشک مىکردند این صنعتبه خاور دور و نزدیک آمد و در زمانى که هنوز اوراق بردى (پاپیروس) فراموش نشده بود، به جاى کاغذ پوستى به کار رفت.
در سال 751 میلادى (130 سال بعد از ظهور اسلام)، مسلمانان اسیران جنگى چینى را که از چین همراه آورده بودند در شهر سمرقند مقیم کردند. شرط آزادى آنان را ادامه شغل سابقشان قرار دادند. آنگاه معلوم شد که بعضى از اسرا در کارخانه کاغذ سازى کار مىکردهاند. همین امر سبب شد که در شهر سمرقند صنایع کاغذ سازى مهمى رشد کرد. (10) نخستین کارگاه کاغذ سازى در قلمرو اسلام، به سال 178 ق (794م) دربغداد بهدست فضل بن یحیى، وزیر هارونالرشید گشوده شد، آنگاه مسلمین این صنعت را به سیسیل و اسپانیا بردند و از آنجا به ایتالیا و فرانسه رسید. پیش ازآن کاغذازسال 105 میلادى در چین به کار مىرفت. پس از آن مسلمانان این صنعت را در همه کشورهاى تحت قلمرو خویش از عربستان و مصر تااسپانیا و سیسیل توسعه دادند و از این طریق کاغذ به دنیاى غرب نیز راه یافت، و کار کتابت را آسان نمود. نوشتن کتاب، نسخهبردارى، کتابفروشى و کتابدارى، امور بسیار رایجى در میان مسلمانان شد بگونهاى که به گفته یعقوبى در سال 278 ه ق. بیش از یکصد کتابفروشى در بغداد بود که علاوه بر فروش کتاب، از کتابها نسخه بردارى نیز مىکردند نوشتن خطوط تزیینى، تشکیل مجامع ادبى و استنساخ کتاب نیز پر رونق بود.
تکوین نظام آموزشى
تثبیت نظام اسلامى و نیرومند شدن مسلمین زمینهاى فراهم آورد که میل به امنیت و آسایش و رفاه تشدید و حس تفوقطلبى بر اقوام وملتهاى دیگر تحریک گردید. اشتیاق قوم عرب به کشورگشایى و گسترش سرزمین اسلامى علاوه بر جنبه دینى و انسانى، که عزت و سرفرازى اسلام و مسلمین و نجات مستضعفین و محرومین بخش مهمى از آن بود، واکنش طبیعى تحقیرى بود که تمدنهاى غالب و قاهر روم و ایران بر آنان روا مىداشتند. آگاهى بخشیدن به مسلمانان نخستین واصلاح روحیات،اخلاقیات وآداب ورسوم نادرست موروثى با بعثت پیامبر خاتم آغاز شد و پس از رحلت آن حضرت توسط اهلبیت و اصحاب بزرگ او ادامه یافت. آموزشهاى نخستین شامل: حفظ آیات قرآن، فراگیرى احکام دینى و آموختن آداب اخلاقى بود، اما با شکل گرفتن نظام اجتماعى و سیاسى، آگاهىهاى مورد نیاز دیگر بر آن افزوده شد، دیرى نپائید که تامین امنیت و آسایش و رفاه به عنوان وظیفه نظام شناخته شد و در پى آن عمران و آبادانى و توسعه صنعت و اختراع و شهرنشینى،یکىپسازدیگرى آموزشها ودانشهاى تازه اى را طلب نمود.
در آغاز، ... ستادهاى آموزش، همان مساجد بودند، مساجد مکان عبادت، آموختن و حل و فصل مرافعات عمومى مسلمانان بشمار مىآمدند. نخست، مسجد پیامبر در مدینه و پس از آن مساجد دیگر، آموزشگاههاى پر جاذبهاى براى ایمان آورندگان محسوب مىشدند. اجتماع مسلمانان در این اماکن مقدس علاوه بر عبادت، براى کسب آگاهى، ساماندهى امور و دانش اندوزى بود. از اینرو، برخى مساجد در شهرها با صفت جامع که از کلمه جمعشدن مشتق شده است معروف گردیدند. در همین مساجد، به امور سیاسى و اجتماعى رسیدگى مىشد. قضاوت و دادخواهى نیز در همانجا انجام مىگرفت. علاوه بر اینها، محل استراحت مسافرین و بینوایان هم بود.
اماآنچه که مهمتر واکنون موردبحث ماست نقش مسجد در آموزش مسلمانهاست. نخستفراگیرى و حفظ قرآن و حدیث و سپس آگاهیهاى فردى و اجتماعى در برنامه آموزش مساجد قرار گرفت. در آغاز، پیامبر خود امر آموزش را به عهده داشت و اصحاب بزرگ او به طور مرتب در این کلاسها حضور مىیافتند. پس از مرگ پیامبر، طالبان مشتاق علوم دنبال هر نماز گرد یاران پیامبر و بزرگان قوم حلقه مىزدند و به موعظههاى آنان گوش فرا مىدادند. این سنت تا قرنها ادامه داشت.
از اینرو ناصرخسرو در سفرنامه خود، از مسجدى در مصر اینگونه یاد مىکند: «در میان بازار مسجدى است که آن را «باب الجمع» گویند... و مدامدرآن مدرسان ومقریان نشسته و سیاحتگاهآنشهربزرگ،آنمسجد است و هرگز نباشد که در او کمتر از پنج هزار خلق باشد چه از طلاب علوم وچهاز غریبان وچه ازکاتبان که چک و قبالهنویسند و غیرآن.» (11)
دانشوران مسلمان همواره از مسجد به عنوان محل درس بهره مىگرفتند چنانکه نوشتهاند: زبانشناس مشهور، ابوعمر زاهد، در مسجد منصور بغداد صرف و نحو عربى را تدریس مىکرد. سعید بن مسجع در مسجد پیامبر در مدینه موضوع شعر و شاعرى را مورد بحث و گفتگو قرار مىداد. حتى بررسى طب در مساجد به خصوص مساجد بزرگ کار عجیب و غیر عادى نبود. مطالب و موضوعات سنتى و همین طور مطالب کلاسیک در محیط مسجد حفظ و حراستشدند.
مسجد جایى بود که دانشجویانى در آغاز جمع مىگردیدند و براى مدتى مشخص مشغول آموزش و نگارش مىشدند. امکانات و تسهیلاتى که براى انجام این فعالیتها اختصاص مىیافت از هدایا، بخششها و موقوفاتى تامین مىشد که از سوى افراد ثروتمند یا حاکمان و فرمانروایان وقت پرداخت مىگشت. هزینه کرسیهاى تدریس که در قسمتهاى مختلف مسجد دیده مىشد از طرف مردم اعطا مىگردید. تعدادى از مساجد بزرگ موقعیت دانشگاه را داشتند. جامع الازهر در قاهره نیز چنین بود و جامع قیروان در تونس و مساجد دیگر در نقاط مختلف، مانند دانشگاه عمل مىکردند و در آنها بجز تدریس علوم دینى، فلسفه و نجوم و غیره نیز آموزش داده مىشد. (12)
در سال 245 ق، در شهر فاس مسجد بزرگى ساخته شد که تنها محل انجام مراسم عبادى نبود، بلکه مانند یک دارالعلم مورد استفاده همه دانش پژوهان بود، طالبان علم از شهرهاى دور و نزدیک براى کسب دانش به این مکان مىآمدند و علوم و معارف گوناگونى را از آنجا به ارمغان مىبردند. البته آموزشهاى این مسجد به حدیث و تفسیر و فقه خلاصه نمىشد و علوم ریاضى و نجوم و جغرافیا را نیز در بر مىگرفت. این مؤسسه نخستین مرکزى بود که علوم مختلف در آن تدریس مىشد و دانشجویان خارجى با مذاهب گوناگون، از آن بهره مىگرفتند. ناگفته نماند که در اوقات نماز و اعیاد مذهبى و ماه رمضان کلاسهاى درس موقتاتعطیل وبهآموزش علوم و معارف دینى و برگزارى مراسم عبادى بسنده مىشد. این مسجد که از آن به دانشگاه «قرویین» تعبیر شده است، شاید نخستین مدرسه پیشترفته در دنیا باشد. (13) لذا اسلام شاید تنها دینى است که دانشآموزى را عبادت دانسته و مسلمانان تنها امتى بودند که علم و عبادت را در کنار هم آموختند، و مسجد را مکان مقدسى از براى هر دو قرار دادند.
البته کمکم مدرسههایى تاسیس شد که در آنها قرآن، حدیث، دستور زبان عربى و خط تعلیم داده مىشد. در این مدارس کودکان مسلمان درس مىخواندند. مدرسههایى نیز به وجود آمد که آموزش آن در دست ذمیها( غیرمسلمانان) بود. اما معلمان این مدارس درباره اسلام و علوم دینى درسى نمىدادند. رفته رفته، مدرسههاى بزرگى تاسیس شد، چنان که نوشتهاند در مدرسه کوفه، که مدتى به مدیریت ابوالقاسم البلخى اداره مىشد، سه هزار شاگرد درس مىخواندند. شمار مدارس کوچک نیز در همه جا رو به فزونى بود، چنان که ابنحوقل در سفر خود به سیسیل سیصد معلم ابتدایى را برشمرد. در دوره ابتدایى، تعلیم قرآن کریم، ادبیات، سخنسنجى و ریاضیات تدریس مىشد. با روى کار آمدن حکومتهاى فاسد و ستمگر و شکل گرفتن طبقات مختلف اجتماعى، طبقات اعیان و اشراف، با استخدام آموزگاران خصوصى در خانهها و کاخها، آموزش فرزندان خویش را ارتقا بخشیدند.
ابوالفرج در اغانى آورده است که:«عبدالحکیمبن عمربن عبداللهبن صفوانالجحمى (درعصراموى) خانهاى گرفته بود که در آن شطرنجها و نردها و دفاترى وجود داشت که در آنها از هر علم موجود بود و در دیوارهاشمیخهاکوبیدهبود وهرکس کهمىآمدلباسهایش رابرمیخهاآویزان مىکرد، سپس دفترى باز مىنمود و مىخواند و یا اگر براى مطالعه آمادگى داشتبا وسایلى که در آنجا بود به بازى مىپرداخت.» (14)
فتوحات سریعمسلمین وبدست آوردن غنایم معنوى از سرزمینهاى پهناور و گنجینههاى فرهنگ و تمدن بر سرمایههاى امت اسلامى افزود. یهودیان و مسیحیان به دین نو گرویدند و ایرانیان و هندیان و سریانیان و مصریان و مغربیان و اسپانیاییان به شریعت پیروز گردن نهادند. آنهایى هم که خواستند بر معتقدات کهن خود باقى بمانند توانستند راهى براى همکارى با سران اسلام بیابند. تساهل و اعتدال اعراب نسبتبه ملتهاى مغلوب، خاصه در مبادى دوران شکوفایى اسلام، احتمالا در تاریخ ملتهاى غالب بىسابقه است.
مدرسه به معناى اصطلاحى نزد عرب از اواسط قرن پنجم هجرى پدید آمده و این غیر از مسیر علوم است زیرا که حکمت و دانش و اماکن آموزش و خواندن و نوشتن از سالهاى نخست ظهور اسلام به وجود آمده بود. عرب واژه مدرسه را از عبرانى و یا آرامى گرفته است. عربها این مؤسسات علمى و آموزشى را، به معنایى که اکنون رایج است، پیش از قرن چهارم نمىشناختند و از روشهاى آموزش عالى آگاهى درستى نداشتند. ولى از قرن دوم، آشنایى آنها آغاز شد و به طور محدود محافلى را ایجاد کردند، بویژه در زمان هارون و فرزندانش، که «دارالحکمه» مشهوربغدادتاسیس واز ملحقات آن رصدخانه نجوم و مترجمان ونسخهبرداران وکتابخانهعمومىبودکهباتالیفاتنفیسوکمیاب به زبانهاى گوناگون زینتیافته بود و البته این نهاد به سازمانهاى علمى امروزىبسیار شبیهبود ودانشمندان بسیارى درآن بودند که نام بسیارى از آنها در کتابهاى تاریخ ثبتشده است; مانند یحیىبن ابى منصور منجم، ممدبنموسى خوارزمى، صنوبرى حلبى،ابننوبخت واولادشاکر. (15)
اما دانشهایى که در این دارالحکمه تدریس مىشد در زمینههاى گوناگون بود، مانند طبیعیات و موسیقى که به علوم قدیم موسوم شدهاند. یاقوت از جعفر موصلى (متوفاى سال323ه.ق) نقل مىکند: در یکى از شهرها آموزشگاهى بود که در آن کتابخانهاى بزرگ وجود داشت که در خزانه آن کتابهاى بسیارى از علوم گوناگون گرد آمده بود و وقف دانش پژوهان شده بود، و از ورود هیچ کس جلوگیرى نمىشد و حتى اگر غریبى جویاى دانش مراجعه مىکرد به او امکانات آموختن و نوشتن واگذار مىگردید.
اینگونه گزارشها نشانگر آن است که مدارس کوچک محلى، شبیه مدارسى که عباسیان پس از این بنیان نهادند، قبلا شکل گرفته بود. این مدارس نه تنها از خدمات و امکانات مناسب آموزشى و پژوهشى برخوردار بودند بلکه از جهت گزینش استادان شایسته ضوابط متینى را معمول مىداشتند که در کتابهاى باقىمانده از آن دوره مندرج است; از جمله صفات ذیل را براى هر مدرس الزامى مىدانستند: 1- داشتن قلب و زبان پاک از غیبت و خیرخواه در امور و معتدل و داراى نسبى شریف و سالخورده; 2- اینکه با پادشاه آمیزش نکند و دنیا او را بگونهاى مشغول نکند که از امر دین باز ماند و اگر از معاشرت با سلطان ناگزیر ماند، او باید مصلحت دینش را در نظر داشته باشد.
صفات مدرس، شروط لازم براى دانشجو، اوقات مناسب براى تدریس، آمادگى براى درس، کیفیت تدریس، اسکان دانشجویان، ساختمان مدرسه و موقوفات مدرسه از مسائلى است که در فرهنگ آموزشى مسلمانان پر اهمیتبوده است. (16)
باظهورخلافت عباسى درقرندوم(هشتم م)، مرکز امپراتورى اسلام از دمشق به بغداد منتقل شد و نفوذ عناصر غیر عرب از جمله ایرانیان رو به افزایش گذاشت. تلاشهایى به وقوع پیوست تا نهضت عباسیان را در مقابل اعراب و تشیع ایرانى را در مقابل تسنن عربى یک نهضت ملىایرانى قلمداد کند، درحالىکه تشیع خاستگاهى عربى داشت .
به موازات گسترش اسلام در سرزمینهاى پهناور خاورى و باخترى، اختلافات و منازعات بر سر قدرت در درون امپراطورى اسلامى شدت یافت و در نتیجه مملکت اسلامى، که با قدرت حکومت اموى اداره مىشد، تجزیه گردید و طولى نکشید که «در دنیاى اسلام در یک زمان سه خلیفه حکومت مىراند: عباسى دربغداد، فاطمى درمصر واموىدر اندلس.» (17) تردیدىنیستکه مراکز خلافتیکى از پر رونقترین مراکز تمدن و فرهنگ در جهان آن روز بوده است. انتقال پایتخت عباسیان از بغداد به خراسان این منطقه را نیز در شمار مناطق یاد شده قرار داد.
ورود دانشها از سرزمینهاى دور به عالم اسلام اسباب و عواملى داشت که از آن شمار است: 1- ازدواج میان مسلمانان و یهودیان یا میان مسلمانان و مسیحیان به رغم مخالفت آباء کلیسا;
2- وجود زبان عربى به عنوان زبان رسمى و مشترک همه اقوام و ملتهایى که در سرزمین اسلامى زندگى مىکردند;
3- حضور پزشکان حاذق و دانشمندان بزرگ (یهودیان و مسیحیان عموما و نسطوریان خصوصا) در دربار خلفاى اسلامى.
به این ترتیب، اختلاط بزرگى میان عناصر گوناگون جهان اسلام فراهم آمد و مبادله همه جانبه اندیشههاى عقلانى در این جهان نو رونق گرفت. اعراب خود را در تماس مستقیم با تمدن یونانى - ایرانى یافتند و تحت تاثیر مستقیم و عمیق آن قرار گرفتند.
نخستین کوششهاى مسلمانان در کار ترجمه
در پایان قرن اول هجرى، مترجمان اسلامى شروع به ترجمه نمودند ولى نهضت واقعى ترجمه از نیمه دوم قرن دوم پا گرفت. در قرن سوم هجرى، یعنى عصر کلاسیک اسلام، این نهضتبه اوج خود رسید و تا پایان قرن پنجم ادامه یافت. در قرنهاى ششم و هفتم نیز به مترجمانى بر مىخوریم، اما آنها همه در مرتبهاى فروتر جاى مىگیرند زیرا هیچ کارى که چنگى به دل بزند عرضه نکردند. بنابراین، مسلمانان بیش از سه قرن سخت مشغول ترجمه آثار علمى و فلسفى و ادبى و مذهبى تمدنهاى کهن بودند و از میراث انسانى بزرگى که سرچشمههاى آن در شش زبان شناخته آن زمان، یعنى عبرى، سریانى، فارسى، هندى، لاتینى و از همه مهمتر یونانى بود برخوردار شدند. (18)
مؤسسهاى علمى به نام «بیتالحکمه» براى جاى دادن مترجمان و حفظ آثار آنها بنیان نهادند و هیئتهایى در جستجوى کتابهاى ارجمند به ایران و هند و قسطنطنیه گسیل داشتند و براى آنکه اندیشههاى مضبوط در زبانهاى دیگر را با امانت تمام به زبان عربى برگردانند، هم ترجمه کردند و هم ترجمههاى پیشین را تصحیح یا دیگر بار ترجمه کردند. این ترجمههاى گوناگون سرآغاز علم آنها و تحقیق و تتبع آنها بود. (19)
مىگویند که کار، خود اندامساز است و نیازهاى آدمى خود نیروى محرکه هر نوع فعالیت جسمانى یا فکرى را تشکیل مىدهد. به همین سبب است که مسلمانان براى تغذیه روان و تن به دستاوردهاى تمدنهاى کهن روى آوردند. بااین همه، نخستین ترجمههاى آنهادر زمینه علومى بود که رابطهاى مستقیم با کار و زندگى روزمره داشت; زیرا همواره نخستباید زیست و آنگاه به فلسفه پرداخت. خالد بن یزید، حکمران مصر در زمان خلافت امویان، رغبتى تمام به کیمیا و علوم طبیعى داشت که شاید معلول اقامت او در مصر بود و کتابهایى نیز در کیمیا نوشت. این حکمران کیمیادوست فرمان داد تا حکماى اسکندرانى کتابهاى کیمیایى و طبى را که به زبان یونانى یا قبطى بود به عربى ترجمه کنند. به گفته ابنندیم، این نخستین ترجمهاى بود که در جهان اسلام صورت گرفت و اینکه ابن خلدون و نیز ژوردن Jourdain کتاب اصول اقلیدس را نخستین کتاب یونانى دانستهاند که به فرمان منصور، خلیفه عباسى، به عربى ترجمه شده حکمى نادرست است.حجیت ابنندیم دراین باره انکارناپذیر است و ترجمههاى خالد بر ترجمههایىکه درزمان حکومتخاندان عباسى صورت گرفته زمانا تقدم دارد. به فرمان خلیفه دیگر اموى، یعنى عمربنعبدالعزیز که در میان خلفاى خاندان خود از همه بیشتر به علم رغبت داشت، رسالهاى هم درطب به عربى ترجمه شد. امااین ترجمهها همه ناقص بود و غالبا جز کنجکاویهاى شخصى راارضانمىکردودرنتیجه اهمیت چندانى نداشت.
خاندان عباسیان نیز ترجمههاى اسلامى را با جدیت تمام و به شیوهاى درست تمشیت دادند. دومین خلیفه آنان، یعنى منصور، که شوقى وافر به علم داشت، عصر بزرگ تفحصات علمى عرب را گشود، بغداد را بنیان نهاد (145 ق) و وارث آتن و اسکندریه کرد و در اثناى بناى این دارالخلافه عباسى به جستجوى پزشکان و مترجمانى پرداخت که راهگشاى فرهنگ اسلامى شدند. جانشینانش نیز همان راه و روش او را دنبال کردند، خاصه مامون که نهضت نوآورى را به کمال رسانید و بر تشویق ترجمه و مطالعه تحقیقى آثار کلاسیک افزود. (20) به همین جهت، دیرى نپایید که اعراب مسلمان با دانشهاى ملل گوناگون اعم از یونانى و سریانى و ایرانى آشنا شدند. آنها بزودى علوم گوناگون را از ملل مختلف آموختند و در آنها ابتکارها و تصرفاتى به عمل آوردند، بویژه علوم عقلى را در چهارچوب باورهاى خویش، اصلاح کرده و آن را وسیله پیشبرد اعتقادات اسلامى قرار دادند. مسلمانان عناصر مناسبى از فرهنگهاى مختلف را هضم و جذب و موارد ناسازگار آنان را دفع کردند. علوم طبیعى و تجربى را نیز براى گسترش آئین خود، به استخدام در آوردند.
به قول دکتر زرینکوب، تمدن اسلام، که بدینگونه وارث فرهنگ قدیم شرق و غرب شد، نه تقلیدکننده صرف از فرهنگهاى سابق بود و نه ادامه دهنده محض; ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده. دوره کمال آن، که با غلبه مغول به پایان آمد، دوره سازندگى بود - ساختن یک فرهنگ جهانى و انسانى - و در قلمرو چنین تمدن قاهرى، همه عناصر مختلف البته راه داشت: عبرى، یونانى، هندى، ایرانى، ترکى و حتى چینى. اگر مواد این ترکیب در نظر گرفته شود عنصر هندى و ایرانى هم، بههرحال، از حیث کمیت از عنصر عبرى و یونانى کمتر نیست، اما اهمیت در ترکیب ساختمان است و صورت اسلامى آن که ارزش جهانى وانسانى دارد. بهعلاوه، آنچه این تمدن را جهانى کرده در واقع نیروى شوق و اراده کسانى است که خود از هر قوم و ملتى که بودهاند منادى اسلام و تعلیم آن بودهاند. بدینگونه، مایه اصلى این معجون، که تمدن و فرهنگ اسلامى خوانده مىشود، در واقع اسلام بود که انسانى بود و الهى، نه شرقى و نه غربى. جامعه اسلامى هم، که وارث این تمدن عظیم بود، جامعهاى بود متجانس که مرکز آن قرآن بود، نه شام و نه عراق. با وجود معارضاتى که طى اعصار بین فرمانروایان مختلف آن روى مىداد در سراسر آن یک قانون اساسى وجود داشت: قرآن که در قلمرو آن نه مرزى موجود بود، نه نژادى، نه شرقى و نه غربى. (21)
کتاب و کتابخوانى در تمدن اسلامى
همانگونه که یاد کردیم، فرمانهاى قرآن و پیامبر و سیره رهبران دینى و نخبگان جامعه اسلامى به همراه نیازهاى روحى و مادى، انگیزهاى نیرومند براى دانشپژوهى و علمگسترى گردید. به برکت همین روحیه و فرهنگ بود که دانشمندان مسلمان توانستند در مدت کوتاهى آثار گرانبهایى به جامعه بشرى عرضه بدارند. عشق به مطالعه و تحقیق چنان فضایى را به وجود آورده بود که تاسیس کتابخانه نیاز مبرم جامعه اسلامى شناخته شد و زمامداران را ناگزیر از تدبیر و اقدام تازه نمود. از اینرو، مامون در 815 م (200 ه) بیتالحکمه را با یک میلیون جلد کتاب در بغداد تاسیس نمود. در سال 891 م (278 ه) مسافرى که از شهر دیدن کرده است، مىنویسد که در بغداد بیش از یکصد کتابخانه عمومى دایر بود. در قرن دهم، شهر کوچکى مانند نجف چهلهزار جلد کتابداشت.خواجهنصیرالدینطوسى،مدیررصدخانهمراغهمجموعهاى، مشتمل بر چهارصد هزار عنوان کتاب گرد آورد. در اسپانیاى اسلامى، الحاکم، خلیفه قرطبه، در قرن دهم (قرن چهارم ه ق) با داشتن کتابخانهاى مشتمل بر چهارصد هزار جلد کتاب بر خود مىبالید، در حالى که چهار قرن بعد، شارل خردمند پادشاه فرانسه، به سختى توانست نهصد جلد کتاب گردآورى کند. ولى حتى در دنیاى اسلام هیچ کس همت العزیز، خلیفه فاطمى مصر، را نداشت; زیرا وى کتابخانهاى مشتملبریکملیون وچهارصدهزارجلدکتاب دایرنمود کهازآن جملهشش هزارجلدکتابهاى ریاضىوصدوهشتاد هزار جلد کتاب فلسفى بود. (22)
حکم بن ناصر، که در سالهاى 50-366ه (961-976م) بر اندلس حکومت مىکرد، اقسام علوم و فنون را ترویج نمود و دانشمندان و اهل فضل را پیوسته مورد انعام و نوازش قرار مىداد. او به جمعآورى کتبعلاقهفراوانى داشت،بطورى کهابومحمد بن حزم ازتلید خصى که رئیسکتابخانه سلطنتىبودهاست نقلمىکندکه فهرستکتابخانه 44 جلد بودهودرهرجلدى 20ورقتنهابهاسامىدیوانهااختصاصداشتهاست. (23)
علاوه براینها، در غالب مسجدها کتابخانهاى وجود داشت و در بیشتر شهرها کتابخانههاى عمومى بود که تعداد زیادى کتاب در آن گردآورده و درهاى آنان را به روى مردم گشوده بودند. (24)
کتابخانه بصره به دانشورانى که در آنجا مطالعه مىکردند مقررى و اعانههایى مىداد... وقتى مغولان، بغداد را ویران کردند سىو شش کتابخانهعمومىدرآنجابودواینبجزکتابخانههاىخصوصىبود.نوشتهاند: وقتىامیربخارادانشمندى به سوىخویشخواند، وى (واقدى) نپذیرفت و فقط چهارصد شتر براى حمل کتابهاى خود درخواست کرد. پساز درگذشت واقدى، مورخ معروف، ششصد صندوق پرازکتاب به جاى ماند که براى برداشتن هر صندوق دو مرد لازم بود. بعضى از بزرگان مانند صاحب بن عباد،به قدر همه کتابخانههاى اروپا کتاب داشتند. (25)
مسلمانان و طبقهبندى علوم
رواج دانشپژوهى در جهان اسلام، سبب به وجود آمدن علوم گوناگون در میان مسلمانان گردید. این علوم که برخى از قرآن سرچشمه گرفته بود و از ابتکارات مسلمین بشمار مىرفتشامل دانشهایى مىشد که به فهم معارف دینى، استنباط احکام اسلامى، دفاع از عقاید و آموزههاى شریعت مدد مىرساند. گروهى دیگر از علوم اگر چه از گذشته وجود داشت، ولى رهنمودهاى قرآن و رهبران اسلام و نیازهاى جامعه جدید انگیزهاى نیرومند به مسلمانان مىبخشید تا در تحصیل و گسترش و رشد و تکامل آنها بکوشند.
دسته اول، علومى هستند از قبیل قرائت، فقه، اصول، تفسیر، نحو، صرف، معانى، بیان، بدیع و امثال آنها که از نتیجه کاوش در قرآن مجید به وجود آمده و زبان و ادبیات عرب را تکامل بخشیده و نظم اجتماعى و سیاسى آن را استوار ساخته است.
دسته دوم، علومى هستند که مسلمین از میان کتابهایى که گرد قرون به چهره آنها نشسته بود، آنها را به دست آوردند و از میان کتابخانهها به محیط بحث و بررسى کشانیدند.
کوشش مسلمانان براى طبقهبندى، تقسیم ارسطویى علوم به نظرى و عملى و صناعى بود، بدان صورت که در فصل (1) - (E) در کتاب متافیزیک ارسطو توصیف شده و این طبقهبندى بعدها رفتهرفته کاملتر شد. علوم اسلامى بر علوم قدیمى افزوده شد و معرفت دینى و مابعد الطبیعى به معنى عرفان، بالاترین درجه را پیدا کرد. یکى از قدیمىترین و مؤثرترین طبقهبندیها از فارابى از کتاب احصاءالعلوم است. وى که در مغرب با ترجمه لاتینى آن، Descientiis ، توسط جرارد وى کرمونایى شناخته شده و نیز ترجمهاى به زبان عبرى دارد با آنکه فارابى بعدا تحتالشعاع ابنسینا قرار گرفت، ولى دربسیارى از متفکران اسلامى که در پى او آمده بودند مؤثر بود و نشانه آن این است که طبقهبندى وى با جزیى تغییر، مورد قبول ابن سینا و غزالى و ابن رشد واقع شده است.
پس از نخستین کوششها براى طبقهبندى علوم این کار با تغییر جزئى و تکامل در قرن بعد، توسط ابن سینا در کتاب شفا و نیز در رساله دیگر او به نام فى اقسامالعلوم و همچنین توسط اخوان الصفا در مجموعه رسائل ایشان دنبال شد و بعد دانشمندان دیگرى آن را توسعه بخشیدند. سرانجام ابن خلدون بهترین توصیفها و طبقه بندىهاى علوم اسلامى را ارائه کرد. طبقهبندى وى به صورت اجمالى، نشان مىدهد که علوم و فنون اسلامى به چه ترتیب در چندین قرن گذشته مورد تحصیل و مطالعه قرار مىگرفته است. حتى اگر بسیارى از مدارس، مخصوصا در عالم تسنن، همه موضوعهایى را که ابن خلدون بر شمرده تدریس نمىکردهاند، در این مدارس معمولا اصول طبقهبندى او مورد قبول بوده در واقع این طبقهبندى را مىتوان صورت نهایى تقسیمات علوم در اسلام دانست. بر اساس این طبقهبندى، علومى را که در جهان اسلام تحصیل و تدریس مىشد مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف فلسفى و عقلى; یعنى دانشهایى که انسان مىتواند بر حسب طبیعت اندیشه خود به آنها پى ببرد و به یارى مشاعر بشرى خویش به موضوعات و مسائل و اقسام براهین و انواع تعلیم آنها رهبرى شود.
ب نقلى و وضعى; یعنى دانشهایى که کلیه آنها مستند به خبر از واضع شرعى است و عقل را در آنها مجالى نیست، اگر چه فهم مقصود و تشخیص صحت و سقم خبر نیز نیاز به فعالیت عقلانى دارد.
علوم عقلى این دانشها را در بر مىگیرد: 1- منطق; 2- علوم طبیعى که شامل پزشکى و کشاورزى مىشود.3- علوم ما بعدالطبیعى یا الهیات که علومساحرى و طلسمات، علم اسرار حروف و علم کیمیا را شامل مىگردد. 4- علم مقادیر یا تعالیم که هندسه، حساب، موسیقى، نجوم و احکام نجوم را در بر مىگیرد.
علوم نقلى نیز شامل علم قرآن، تفسیر و قرائت آن، علم حدیث، علم رجال، علم کلام، علم فقه، علم تصوف و علم زبان عربى مانند نحو، بیان و ادب مىشود. همه علومى که بیان شد در همه مؤسسات علمى که غالب سازمانهاى تعلیمى رسمى جهان اسلام را تشکیل مىدادهاند، تدریس نمىشده است. ولى از طریق سازمانهاى رسمى یا تعلیم خصوصى، از نسلى به نسل دیگر انتقال مىیافته و به همین جهتباید هر یک از آنها را جزیى از حیات عقلى اسلام بدانیم. (26)
بطورکلى، علوم اسلامى را مىتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف - علوم عربیه اصلیه که پیش از ظهور اسلام نیز بوده و مهمترین آنها لغت، شعر و خطابه است.
ب - علوم اسلامیه که عبارت از آن دسته از علوم شرعى اسلامى است که شریعت اسلامى بدان نیازمند بود یا بوجود آمدن اسلام اقتضاى آنها را مىکرده است; مانند: فقه، حدیث، تفسیر و جز اینها.
ج - علوم دخیله یا علم اوایل: علومى که مسلمین بنا به طبیعت نیاز، از امتهاى مجاور،مانندایران، سریان، یونان و هند گرفتند. (27)
مسلمانان و دانشهاى نوین
رشد علمى مسلمانان در زمینه فهم معارف دینى وکشف احکام شریعت محدود نماند. آنها علاوه بر تاسیس علومى چون فقه و اصول و تفسیر، دانشهایى چونکلام وفلسفه و اخلاق را با نظام اندیشه قرآن پروراندند و با شیوهاى نوین طرحنمودند. حتىفراتر از اینها علوم طبیعى، ریاضى، تاریخ و جغرافیا، هنرهاى زیبا و دانشهاى تجربى را نیز کمال بخشیدند.
آندره بونارد (Andrebonnard) در تاریخ تمدن یونان با همه شوق و علاقهاى که نسبتبه فرهنگ یونان دارد، ناگزیر اعتراف کرده است که علم یونانى در آغاز عصر اسکندرى، فقط فرضیه و محاسبه تجریدى و انتزاعى بود. نه چیزى دیگر... زیرا پژوهشهاى فلسفى به صورت تفکرات ذهنى صرف در آمده بود، علم طب، که به همت هروفیل (Herophile) و ارازیستراط (erasistrate) در قرون اول و دوم، همانند دوره بقراط، دوباره تجربى شده بود، به رغم بررسیهاى نظرى و اقتباسات جالینوس، فقط در مصر، که در آن جا تشریح نیز (به خصوص براى مومیایى کردن اجساد) متداول بود، پیشرفت کرد و توسعه یافت.
در ایران، نخستین شکوفایى علوم بینالنهرین و هند پس از استقرار ثنویت مزدایى که در عصر ساسانیان دین رسمى شده بود پژمرده شد. ولىاسلام، کهتوحید ووحدت میانخداوانسان وطبیعترابهارمغان مىآورد، تاثیر بسیار ثمربخشى روى ایرانیان، پس از مسلمان شدن ایشان، بر جاى گذاشت، چنانکه دانشمندان و نوابغى جامع همه علوم زمان خود مانند رازى و ابن سینا و ابن هیثم از میان ایشان برخاستند.
عصر علوم اسلامى با گشادهرویى شگرف و با کوشش پیگیر براى جذب میراث فرهنگهاى بزرگ گذشته آغاز شد. (28) مسلمانان نه تنها این علوم را پروراندند و کمال بخشیدند، بلکه در این عرصه ابتکارات، اختراعات و اکتشافات نوینى به جامعه بشرى عرضه داشتند.
پىیر روسوازدانشمنددیگرى بهنام پىیر دوهم (pierreduhim) نقل مىکند که اگر مسلمین فقط به این اکتفا کرده بودند که قسمتى از ثروت دنیاى کهنرا از مهلکه نجات دهندمىبایستنسبتبه آنها حقشناس باشیم، درصورتىکهآنانبراینثروت گنجینههاىدیگرى هم افزودند. (29)
چنانکه در عصر مامون، خوارزمى، علم جبر را پىریزى کرد و کتاب او به نام الجبر والمقابله مرجع دانشمندان قرار گرفت. (30)
تاتشر و شویل در کتاب تاریخ عمومى اروپا مىنویسند: «تا قرن سیزدهم میلادى، عدد صفر مجهول بود تا اینکه ریاضىدان مسلمانى به نام محمد بن موسى آن را کشف کرد و او کسى است که علامات اعشارى را براى نخستین بار بکار برد.»
این دو مورخ همچنین نقل کردهاند: «علم جبر از پدیدههاى مسلمانان بود و تعریفاتى بر محاسبه دایره مثلثاتى افزودند.» (31) در ریاضیات و هندسه ابوریحان بیرونى به کشفیات تازهاى دستیافت در هندسهمسطحه خواجه نصیرالدینطوسى بهابداعاتى نایل آمد. از تالیفات خواجه نصیرالدین طوسى کتاب الشکل القطاع است. این کتاب در نوع خود بىنظیر است. غربیان آن را به لاتین و فرانسه و انگلیسى ترجمه کردهاند و در قرنهاى متعدد، مدرک و مرجع علماى اروپا بوده، که معلومات خود را در مورد مثلثات مستوى و کروى از آن مىگرفتند. خواجهنخستین کسى است که حالات ششگانه مثلث کروى قائمالزاویه را به کار برده و آن را در این کتاب آورده است. هر کس این کتاب رامطالعه کند، متوجه مىشود که مطالب مزبور فقط در جدیدترین کتابهایى که در باب هردو نوع مثلثات تالیف شده موجود است. (32)
عباسبن فرناس (متوفاى887 م)،مخترعاندلسى، ازموالى بنىامیه، مردى فیلسوف و شاعر بود و از دانش فلکى اطلاع داشت. او اولین کسىاست کهساختن شیشه رااز سنگ به اثبات رسانید و ساعت را براى شناسایى وقت درست کرد. او کوششهایى براى پرواز به فضا انجام داد.
در شیمى، جابر بن حیان به کشفیات نو و آفرینش آثار پرارج و بىبدیل دستیافت. در نورشناسى، ابن هیثم به کمک مطالعات و تجربیات فراوان به نتایج مهمى رسید. در علم مکانیک، فرزندان موسى بن شاکر با نگاشتن کتاب الحیل راه شناخت و ساخت دستگاههاى مکانیکى را هموار کردند. در جغرافیا، ابو ریحان بیرونى و ابوالفداى حموى آثار ارزشمندى از خود بجا گذاشتند.
در نجوم، ابوعبداللهبتانى نظریات تازهاى ارائه داد. و اولین رصدخانه نجومى که در اروپا شناخته شد، رصدخانهاى بود که مسلمانان در اشبیلیه به وجود آوردند. البته مسلمین رصدخانهها و آلات نجومى بسیارى ایجاد کردند. در فلسفه تاریخ و علم الاجتماع، ابن خلدون مطالب بىسابقهاى را عنوان کرد. در فلسفه سیاسى، فارابى و ماوردى با بهرهگیرى از کار پیشینیان نکات جدیدى را عرضه داشتند در روانشناسى، ابن سینا شیوهاى علمى پدید آورد. (33) در پزشکى، حنین بن اسحاق، محمدبن زکریاى رازى و ابوعلىسینا آثار بىمانندى را از خود به یادگار گذاشتند.
پیشرفت مسلمین در علم پزشکى جنبه عملى و اجتماعى یافت و خدمات بهداشتى و درمانى به نحو بىسابقه و گستردهاى در جامعه اسلامى رواج یافت. به همین جهت نوشتهاند که مسلمانان در ایجاد بیمارستانهاى خوب و تهیه لوازم آن پیشاهنگ جهان بودهاند.
در کتاب تاریخ البیمارستانات فى الاسلام نوشته دکتر احمد عیسىبک حدود هشتاد بیمارستان که در کشورها و شهرهاى اسلامى، در روزگار قدیم، برپا بوده معرفى شده است، از جمله بیمارستان احمدبن طولون، تاسیس سال259 ه ق. گفتهاند نخستین بیمارستانى که در سرزمینهاى اسلامى تاسیس شد بیمارستانى بود صحرایى (در میان چادر با برخى تجهیزات) در جنگ بدر. این بیمارستان به دستور پیامبر(ص) اکرم برپا شده بود. (34) اما بعدها این پدیده رو به رشد و کمال گذاشت و بیمارستانهاى بزرگ و مجهزى تاسیس شد، از جمله بیمارستانى که نورالدین به سال556 ه(1160 م) ایجاد کرده بود و سه قرن تمام بیماران را بدون دستمزد علاج مىکرد و داروى رایگان نیز مىداد. به گفته مورخان، اجاق این بیمارستان267 سال پیاپى مشتعل بود و خاموش نشد. ابن جبیر که به سال 580 ه (1184) به بغداد رفته بود از دیدار بیمارستان بزرگ شهر که چون قصر سلطنتى بر ساحل دجله بر افراشته بود و بیماران را غذا و داروى رایگان مىداد تعجب کرده بود. در قاهره نیز سلطان قلاوون به سال 684 ه (1285م) بیمارستان منصورى را پى افکند که بزرگترین بیمارستان قرون وسطى بود. در داخل فضاى محصور و چهارگوشى، چهار بنا به پا کرد و میان آن محوطهاى بود که با ایوانها احاطه شده بود و حوضها و جویها (فوارهها) هواى آن را خنک مىکرد. براى بیماریهاى مختلف و بیماران در حال نقاهتبخشهایى جدا داشت، همچنین تجربهخانهها، داروخانه، بخش سرپایى، مطبخ، حمام، کتابخانه، یک مسجد براى نماز، سالن مطالعه و مناظر دلانگیز براى قسمتبیماران روحى به بیمارستان پیوسته بود. بیماران، زن و مرد، غنى و فقیر، آزاد و برده، در آنجا بىدستمزد معالجه مىشدند. به بیماران بهبود یافته، هنگام خروج از بیمارستان مبلغى مىدادند تا بلافاصله براى تحصیل قوت خود محتاج کار نباشند. بیمارانى که به بىخوابى مبتلا مىشدند به... قصهگویان حرفهاىگوشمىدادند و احیاناکتابهاى تاریخى براى مطالعه دریافت مىداشتند. در همه شهرهاى بزرگاسلامى براى مراقبت از دیوانگان تیمارستانهایى موجود بود. (35)
در زمان المقتدر بالله بیش از هشتصد و شصت پزشک مرد و دو پزشک متخصص درامراض زنان و مامایى وجود داشت. (36) مسلمانان بیمارستانهایى ایجاد کردند و آنها را بهدو قسم تقسیم نمودند: یک نوع براى مردان و دیگرى براى زنان. همچنین هر بخشى را به بیمارى خاص اختصاص دادند و بخش عمومى را نیز جدا کردند. علاوه بر اینها، بیمارستانهاى بسیارى ساختند که از همه امکانات لازم براى معالجه برخوردار بود، یعنى ابزار، دارو، خوراک، آب، لباس و پزشک در آنها به اندازه کافى وجود داشت. این بیمارستانهاى سیار را به شهرهایى که بیمارستان نداشت و یا شهرى که در آن مرضى شیوع داشت مىبردند.
براى نخستین بار، عمل جراحى و وسایل بىهوشى نیز در جامعه اسلامى پدیدار شد. امیر شکیب از ولز انگلیسى و درابر آمریکایى نقل کرده است: در آن روز که کلیسا در اروپا پیشه و فن پزشکى را منع مىکرد و براى درمان بیمار تنها به آداب دینى توسل مىجست، عرب در پزشکى زبردستبود. مسلمانان در پزشکى گامهاى وسیع برداشتند، بر یونان پیشى گرفتند و فیزیولوژى و علم بهداشت را رواج دادند. روش علمى آنها در این فن مانند روش کنونى ما بود. هنوز بسیارى از داروهاى آنها را بکار مىبریم. جراح مسلمان تخدیر(بىحس کردن) را مىدانست و کارهاى دشوار جراحى را انجام مىداد. (37)
اولین مدرسه پزشکى در اروپا را مسلمانان در سالیدن ایتالیا ایجاد کردند. (38) همچنین عرب مسلمان بهره کافى از علم کیمیا و شیمى داشت. چیزهاى بسیارى را که مردم تا آن زمان نمىدانستند پیدا نمود: آنها الکل،پتاس، نیترات، دارژن سلیمانى و خیلى از اسیدها را بدست آوردند و بکار گرفتند. (39)
انتقال علوم به غرب
این تمدن شکوفا همراه با گسترش اسلام، به دیگر سرزمینها و به ویژه مغرب، راه یافت. سقوط ارتشها و حکومتهاى سوریه و مصر و سپس ترکیه و شمال آفریقا در برابر نیروى نظامى مسلمین و ادامه این پیشترفتها در قرن هشتم و نهم میلادى در اسپانیا و سیسیل و بخشهایى از خاک فرانسه غربیان را با این فرهنگ و تمدن آشنا کرد البته در قرون سیزدهم وچهاردهم میلادى، اسلام از سمتشرق تا مناطق هند و اندونزى و چین پیش رفته بود در مقابل این هجوم خارقالعاده، اروپا جز ابراز ترس از هیبت اسلامى، کار خیلى کمى مىتوانست انجام دهد. مؤلفین مسیحى که شاهد این فتوحات و پیشترفتهاى مسلمین بودند علاقه قلیلى به دانش، فرهنگ متعالى و شکوه مسلمین در این دوران داشتند، دورانى که به عبارت گیبون «همزمان با تاریکترین و تنبلترین روزگار مردم اروپا بود» اما وى با قدرت رضایتخاطر اضافه مىکند که «از زمانى که مجموعه علم در غرب رو به رشد نهاده است، به نظر مىرسدکه مطالعات شرقىکمکم روبهضعف نهاده وسقوط نمودهاست.» احساس اروپاییان در مورد ارتشهاى شرقى عموما این بود که آنها «کاملا شبیه به گروه زنبور هستند که دستهایى قوى داشته و همه چیز را خراب مىکنند.» (40) اما اروپا خیلى زود با جنبههاى مثبت و سازندهاى از این قوم مهاجم مواجه شد و آن رایت آگاهى و دانشى بود که مسلمین در سرزمینهاى زیر سلطه خود مىافراشتند و به محض حضور، به تاسیس کتابخانهها، بیتالحکمهها و داراالعلمها مىپرداختند.
دانش مورد علاقه مسلمین و آموزشها و آثارى که به ملتهاى مغلوب عرضه مىداشتند منحصردراصول دین و احکام و علوم اشتقاق و لغت و تفسیر و...،که البته خود آنها را تاسیس و ابتکار کرده بودند، نبود، بلکه بازگرداندن اندیشهها و دانشهایى که ریشه اروپایى داشتند و از میان رفته بودند وجهه همت آنان بود; زیرا اگر پژوهشهاى ارسطو، جالینوس و بطلیموس و... از میان رفته بود و به اخلاف نمىرسید جهان از نظر علمى بینوا مىماند و این پژوهشها به فراموشى سپرده مىشد. (41) هر چند که کار مسلمانان تنها انتقال هم نبود، بلکه ابتکارات و نوآوریهاى بسیارى در این زمینهها داشتند ولى حتى اگر هیچ ابتکارى در میان نبود، همان حفظ و انتقال میراث پیشینیان خدمتى بزرگ بشمار مىآید وازاین هم که بگذریمآن روح علمى و دانشدوستى که مسلمانان در مردم سرزمینهاى زیر سلطه دمیده بودند بسیار پر ارج و زمینهساز رشد و کمال مادى و معنوى بشر بود. با هم قسمتى از کتاب ساخت انسانیت (Making of Humanity) نوشته بریفولت (Briffault) را مىخوانیم:
«علم بزرگترین چیزى است که تمدن غربى به جهان نو تقدیم کرد، اما میوههایش دیررس بودند. از اینرو، غولى که فرهنگ عربى به دنیا آورد تنها پس از گذشتن زمان درازى از زوال فرهنگ بربریت(مغربى) و فرو رفتن آن در تاریکىها، بپا ایستاد. اما تمدن اسلامى از بسیارى از عوامل مؤثر دیگر برخوردار بود و نخستین شعلهها را در زندگى اروپایى برافروخت. علىرغم آنکه هیچیک از جنبههاى پیشترفت اروپا از تاثیر قطعى فرهنگ اسلامى تهى نماند، اما این تاثیر در هیچ زمینهاى به اندازه پیدایش و رشد قدرت و پایدارى که جهان نو را متمایز مىسازد و بزرگترین سرچشمه پیروزیهاى پیاپى است، آشکارتر و مهمتر نبوده است و آن، زمینه علوم طبیعى و روح علمى است. آنچه علم مىنامیم به سبب روح تازه پژوهش، شیوههاى کاوش و جستجو، روش مشاهده و قیاس و تکامل علم ریاضیات - به شکلى که یونانیها از آن اطلاعى نداشتند - در اروپا رشد و نمو یافت. اما کسانى که روح آن روشها را به جهان اروپا آوردند، مسلمانان بودند.» (42)
مراکز علمى و آموزش مسلمین به روى همه اقوام و ملتها و نژادها، بدون هیچ قید و شرطى باز بود و همه از این خوان گسترده بهره مىگرفتند. در تاریخ، آمده است که از این دانشگاهها دانشجویان خارجى غیر مسلمان، که در راس آنها ژربرت راهب است، خارج شدند. ژربرت، که بعدها به البابا (سلفسترثانى) مشهور شد، اعداد عربى را به اروپا وارد کرد و هنگامى که به ایتالیا رسید، کتابهاى علمى مسلمانان را ترجمه کردو همو بود که اندیشه تعدیل قانون رومانى را بطورى که همگام با شریعت اسلامى باشد، رهبرى نمود. تلاش این دانشپژوهان عرصههاى تکنیک و هنر را نیز در بر گرفت و آنان را به اخذ و اقتباس اختراعات و فنون مسلمانان رهنمون ساخت.
در میان اشیایى که دانشجویان اروپایى از دارالعلمهاى اسلامى آورده بودند یکى اسطرلاب بود. اسطرلاب آلتى است نجومى که یکى از اختراعات قدیم یونان است و بطلیموس، جغرافىدان معروف اسکندریه، آن را ترقى داد. مسلمین این آلت را تکمیل کردند. این آلت در قرن دهم به اروپا آمد. البته در قرون وسطى، اروپائیان ستارهشناسى و استفاده از آلات نجومى را مذموم و مشؤوم مىشمردند. (43)
نوشتهاند که فلاویوگیویا، که از اهالى شهر آمالفى ایتالیا مىباشد، مخترع قطبنماست، در حالى که او خود توسط مسلمانان با این اسباب آشنا شده بود; زیرا شهر آمالفى پس از شهر بندقیه ( ونیز) دومین شهر اروپایى بود که بیشترین تماس را با تمدن کشورهاى اسلامى و مشرقزمین برقرار کرد. پترس فونمارکوت آموزگار، که از صلیبیون، بود هنگام بازگشت از کشورهاى اسلامى همراه خود معلوماتى در مورد مغناطیس و قطبنما به فرانسه آورد و در نوشته خود به نام اپستولاد مغنط در سال1269 میلادى آن را به اروپاى مرکزى ارائه نمود و فلاویوگیویا سى و سه سال بعد، یعنى در سال 1302 میلادى، با تغییراتى آن را به عنوان یک اختراع عرضه کرد. (44)
ستباى بن آبراهام یهودى، که مسلمانان او را در نیمه اول قرن دهم اسیر کردند و در بغداد زندگى مىکرد، مدتى مدید به آموزش زبان عربى و طب مشغول بود و بعد از اینکه از اسیرى برگشت، نهضتى در علم طب بوجود آورد و در آن آراى مسلمین را منتشر ساخت... و همچنین قسطنطین، که در قرطاجنه زندگى مىکرد، عربى را به نیکویى آموخت و در دکتر ماکس میرهوف مىنویسد: دویست جلد کتابهاى رازى بیشتر در طب است. یکى از بزرگترین کتب طبى رازى، که
‹رسث/››ح )54( با بهترین کتب طبى دنیا برابرى مىکند، موسوم به الحاوى است و آن کتاب جامعى است که حاوى طبیونان و عرب مىباشد. این مرد تمام حیات خویش را صرف خواندنکتبوآزمایشهاى طبىکرد ودرآخرینسالهاىعمرخود،اطلاعات حاصله را به صورت کتابى درآورد. الحاوى بیست جلد کتاب جداگانه بوده که امروز تنها ده جلد آن موجود است و هر کدام در یکى از کتابخانههاى عمومى است. نیم قرن بعد از رازى تنها دو دوره کامل آن در دستبوده ولىمنیادداشتى، کهدر سال 1070توسط یکى از پزشکان خانواده بختیشوع (’س-ژسچچ) نوشته شده، بدست آوردم که در آن مىگوید پنج
جلد کاملاز کتاب الحاوى که مربوطبهامراض چشمبوده با خود داشته است. مجلدات الحاوى در ابتدا به دستور شارل یکم، توسط یک نفر پزشک یهودى بنام فرج بن سلیم به لاتین ترجمه شد و آن مترجم این کار پر زحمت را در سال1279 به پایان رسانید و در قرن بعد این کتاب در اغلب نقاط گیتى منتشر شد و از سال1486 به بعد مکرر به چاپ رسید. در سال 1542 این کتاب گرانبها پنج نوبت منتشر شد و نفوذ آن در طب اروپا بىنهایت زیاد بود.
یکى از نویسندگان معروف معاصر رازى اسحق نام داشته که پزشک یکى از خلفاى فاطمى بوده و نوشتههاى او در 1080 توسط کنستانتین افریقایى به زبان لاتین ترجمه گشته و در طب اروپا در قرون وسطى نفوذ بسیار داشته و تا قرن هفدهم نیز خوانده مىشده است. کتابهاى او چندین قرن از مهمترین کتب طبى محسوب مىشد. یکى از کتابهاى او موسوم به راهنماى پزشکان مىباشد که حاوى نکات اخلاقى است و به قدرى نیکو تالیف و تدوین شده که امروز نیز مىتوان از آن چیزى که رازى در این باره نوشته همان اخلاق پزشکى است، که گرچه کم و بیش تدریس مىشود، اما دنیاى مادى امروز استفاده نمود. (46) نمىگذارد پزشکان بدان پایبند بمانند. برخى از اندرزهاى او، که در کتابش آورده، چنین است: «اگر فقر و مسکنت هم بر پزشکى روى آورد نباید براى افشاى راز کسان دهانش را باز کند. خوب است که حذاقت تو مایه شهرتتشود، نه تحقیر دیگران. در معالجه فقرا، مسامحه مکن; زیرا هیچکار بالاتر از این نیست. به بیمارى دردمند بگوى که بزودى شفا خواهى یافت; زیرا در این صورت قواى طبیعى او را براى بهبودیش به کمک طلبیدهاى.» همچنین کتابهاى علىبن رضوان مصرى و ابن بطلان بغدادى، که در قرن یازدهم نگارش یافته بود، خیلى زود به لاتین ترجمه شد. رسالههاى دیگرى مانند رسالههاى ماسویه بغدادى و ابن رقید اسپانیایى به لاتین ترجمه و تقریبا پنجاه بار به چاپ رسید. در سال 1000 میلادى علم امراض چشم شعبهاى از طب شده و بىاندازه ترقى کرد.
على بن عیسى بغدادى و عمار موصلى رسالههاى بسیار سودمندى در خصوص امراض چشم، جراحى، معالجه و بهداشت آن از خود به یادگار گذاردهاند و رسالههاى آنها به لاتین ترجمه شده است. تا نیمه اول قرن هیجدهم رسالههاى آنها بر تمام کتابهاى دیگرى که در خصوص چشم نوشته شده بود ترجیح داشت. ولى پس از آن در فرانسه راجع به امراض چشم تحقیقات دقیقترى بعمل آمد. (47)
کتابهاى بیرونى نیز به اسپانیا راه یافت و کتاب تاریخ ملل قدیمه او ترجمه شد. کتابهاى اخوان الصفا، که 52 رساله بود و هفده رساله آن به تاریخ طبیعى مربوط مىشد و در آنها راجع به تشکیل سنگهاى معدنى، علل زلزلهها، جزر و مدها، تغییرات آب و هوا و مواد، مطالب پر ارجى آمدهبود، باآنکه پس از تکفیر آنان، در بغداد به آتش کشیدند، ولى باز هم دستاوردهایشان،بویژه درزمینه فلسفه وطب، به اسپانیا و اروپا نفوذ پیدا کرد. ساعتهاى آبى که در کشورهاى اسلامى معمول بود نیز به اروپا برده شد.براى نخستین بار، هارونالرشید یک عدد از آنها را توسط سفیر خود براى شارلمانى هدیه داد. ترجمه کتابهاى ابوعلى حسن بن هیثم، که یونانیاناورا به نام الهزن مىشناسند، بویژه ترجمه کتاب معروفش درباره انتشار و انکسار نور، به لاتین برگردانده شد، بسیار معروف است. قضیه الهزندردنیاىجدیدهمچنانمطرحاست.نظریه او پس از آزمایشات بسیار به کشف عدسىانجامید، چنانکه سه قرن بعد بر طبق نظریه وى عدسى درایتالیا ساخته شد و قانون سینوسى را شش قرن بعد دکارت وضع کرد.
ترجمه کتابهاى پزشکان فیلسوف مانند ابن زهیر و ابن رشد هم رایجشد. مهمترین اثر ابن زهیر بنام التیسیر در سال 1280 م، توسط پاراویسیوس و به کمک یک یهودى ونیسى به زبان لاتین ترجمه گردید و آن از آثارى است که استقلال فکر و تجربیات شخصى نویسنده را مشهود مىسازد. باید دانست که این کتاب در اروپا بیش از عالم اسلامى موفقیتحاصل کرد. کتابهاى ابن رشد نیز به لاتین برگردانده شد و کتاب کلیات فىالطب وى، که در سال 1255 م توسط پادوان یهودى بوناکوزا تحت عنوان colliget ترجمه گردیده، چندین بار به پیوست کتاب التیسیر ابن زهیر، به چاپ رسیده است. (48) نفوذ کتابهاى جابر بن حیان، که حدود صد جلد آن در دست است، در تاریخ شیمى اروپا آشکار مىباشد. کتاب ترکیبات کیمیایى وى در سال 1144 توسط روبرت از اهل چتر ترجمه شد و یکى از کتب معروف او را جرارد از اهل کرمنا با زحمات زیاد ترجمه کرده و ریچارد روسل به کتاب دیگرى پرداخته است و جابر را از معروفترین بزرگان و فلاسفه عرب مىخواند. دکتر ا.ج. هلمیارد نیز اخیرا راجع به او شرح مبسوطى نوشته است.
پزشک مسلمان معروفى در همین دوره در ایران ظهور کرده که نامش عباس بوده است، این مرد یک دایرةالمعارف طبى کامل بسیار خوب تالیف کرده و در آغاز کتاب، فصل بسیار جالب توجهى راجع به رسالههاى طبى عرب و یونان نگاشته و سپس تمام قسمتهاى علمى و فرضى علم طب را شرح داده است. این کتاب در آغاز در دو نوبت ترجمه شد ولى بعدا کتاب طب ابن سینا جانشین آن گردید. (49)
ابو على حسین بن سینا، دانشمند بزرگ ایرانى، که در مغرب به اویسنا معروف است، یکى از بزرگترین دانشمندان دنیاى اسلامى بوده; گرچه او را بیشتر یک نفر فیلسوف و فیزیک دان مىشناسند ولى باز نفوذ طب او در اروپا حیرت انگیز است.
ابن سینا، در کتاب القانون فىالطب، اطلاعات یونانیها و سهم اعراب را در این علم شرح داده و این کتاب بزرگترین شاهکار طبى... مىباشد. این دایرةالمعارف طبى مربوط به ادویه ساده و مرکب، دواسازى و علم امراض است. در این کتاب هر قسمت را به چند جزء و هر جزء را به چندین طبقه تقسیم کرده است و همین عشق مفرط او به طبقه بندى در مغرب در مدارس قرون وسطى تاثیر بسیار بخشیده بود.
در قرن دوازدهم کتاب او توسط جرارد از اهل کرمنا به لاتین ترجمه گردید و هنوز نسخ زیادى از آن موجود است. در سى سال اخیر قرن پانزدهم، این کتاب شانزده نوبت در اروپا منتشر گردید که پانزده بار آن به لاتین و یکى به عبرى بود و در قرن شانزدهم بیشتر از بیستبار چاپ شد. از همینجا اهمیت این کتاب به خوبى معلوم مىشود. قسمتهایى از این کتاب نیز جداگانه به چاپ مىرسید. تفسیرهایى که براى آن به لاتین و عبرى نوشته شده بىشمار است. این کتاب تا نیمه دوم قرن هفدهم، بارها چاپ شد و مدت مدیدى کتاب درسى بود. شاید هیچ کتاب طبى تاکنون به این اندازه رواج نداشته است. (50) هنگامى که دنیاى اسلامى مشرق در طب تفوق پیدا کرد، کشورهاى اسلامى مغرب نیز مرکز علوم گردید. در اسپانیا، در زمان خلافت عبدالرحمن سومیک نفر یهودى به اسم حصداى شپروت پزشکدربار بود. این مرد هنگام جوانىبه کمک یک کشیش کتاب طب دسقیروطوس را ترجمه کرد و آن را به کنستانتین هفتمامپراتور روم شرقى هدیه داد. کمى بعد یکى از پزشکان مسلمان آن را تصحیح کرد و تفسیرى براى آن نوشت.
در قرطبه، مسلمانى که او را ابوالقسیس مىخواندند پزشک دربار بود. بعضى از رسالههاى او مربوط به جراحى بوده که تا آن عصر نویسندگان اسلامى چیزى راجع به آن ننگاشته بودند و همان رسالههاى او را اساس جراحى کنونى اروپا باید شمرد. این رسائل را در همان اوایل به لاتین و عبرى ترجمه کردند. و گودوشلیاک (68-1300)، جراح معروف فرانسوى، ترجمه لاتین آن رابه کتاب خود ضمیمه کرد. (51) ابنالخاتمه، که پس از دانشمند معروف عرب، ابنالخطیب، درباره طاعون کتاب نوشته است، راجع به طاعونى که میان سالهاى 1348 و1349 اهالى المریا در اسپانیا را نابود کرد، تحقیقى عمیق ارائه کرد که از بهترین آثار قرون چهارم تا شانزدهم اروپا بودهاست. (52)
دکتر ماکس میرهوف مىنویسد: در نزدیکى ناپل، کنستانتین آفریقایى قبل از اینکه راهب شود، شروع به ترجمه آثار عرب به لاتین نمود ولى ترجمههاى مذکور را بىآنکه خجالتبکشد به اسم خود منتشر مىکرد به این ترتیب کتابهاى رازى، جالینوس حنین را در دسترس اروپاییها گذارد. به تدریج نفوذ مسیحیان در اسپانیا زیاد شد و اروپائیها براى اخذ تمدن عرب به آنجا آمدند و در میان این عده ادلارد فیلسوف و ریاضىدان معروفى شد. ازطرف دیگر، بعضى از یهودىهاى اسپانیا به انگلستان رفتند و واسطه انتقال علوم گشتند. (53)
جرارد ایتالیایى کتب عربى را به لاتین ترجمه کرد و به اروپاییان رسانید. او در سال 1175، براى پیدا کردن کتاب ستارهشناسى بطلیموس به اسپانیا رفت و طولى نکشید که از برجستهترین مترجمین عربى گشت. وى در حدود هشتاد کتاب ترجمه کرد و در گنجهاى علم و دانش مسلمانان را به روى اروپاییان باز کرد. جرارد در اروپا پدر عربى خوانده مىشود. بعضى از کتابهایى که وى از ابنسینا، رازى، فارابى، ثابت و دیگران ترجمه کرده هنوز باقى است. برنگار نیز کتابهاى ابنزهیر، الکندى و بعضى از رسائل ابنسینا را ترجمه کرده است.
راجر بیکن و تمام دانشمندانى که در قرون وسطى در مبحث نور کار مىکردند آزمایشهایشان از روى کتاب حسنبن هیثم بوده است. کتابهاى او لئوناردوانیسى و جان کپلر را نیز تحت نفوذ خود قرار داده است. (54) نفوذ جنگهاى صلیبى در انتقال علوم از جهان اسلام به اروپا بىتاثیر نبود; زیرا در آن دوره استیفن، که در سیسیل تربیتشده بود، به انطاکیه آمد و رسائلى ترجمه کرد. مىتوان گفت که تاسیس بیمارستانها در قرن سیزدهم در اروپا تا اندازهاى از آثار جنگهاى صلیبى بود; زیرا اروپاییان مىخواستند بیمارستانهایى به تقلید از بیمارستانهاى دمشق و قاهره برپاکنند. درقرن سیزدهم، پاپ (اینوسان)سومدر رم بیمارستانى ساخت. لویىنهمنیز پس ازآنکه خسته و شکستخورده از نگهاىصلیبىبازگشتیکبیمارستان ویکآسایشگاه فقیران درپاریس تاسیس کرد این بنا را ابتدا براى سیصد نفر اشخاص فقیر و کور برپا کردند ولى بعدا آن را توسعه داده و امراض چشم را نیز در آنجا مداوا مىکردند واکنوناینبناازبزرگترینبیمارستانهاىفرانسهمحسوبمىشود.
در جنگهاى صلیبى، مسلمین به پزشکان اروپایى مىخندیدند; زیرا معلومات آنها را بسیار ابتدایى و پست مىدانستند. ترجمههایى از کتابهاى ابنسینا، جابر، حسنبن هیثم و رازى اکنون در دست است ولى مترجمینآنهامعلومنیست. همچنین در قرن شانزدهم، اندرالپاگوش کتابهاى ابنرشد و ابنسینا را ترجمه کرد. این کتابها در دانشگاههاى ایتالیا و فرانسه تدریس مىشده است.
خلاصه اینکه بهاین وسیله علوم شرق مانند باران رحمتبر خاک خشک اروپا بارید و آن را حاصلخیز ساخت. کمکم اروپاییان با علوم شرق آشنا شدند و کتابهایى در جراحى، امراض زنانه و ناخوشیهاى چشم نوشتند. راجر بیکن پس از آنکه مدتها به آموختن زبان عربى اشتغال داشت، علوم عرب، مخصوصا مبحث نور، را تشریح کرد و البرت کیمیاى جابر را تفسیر نمود. (55)
اروپاییان تنها این دانشها را از مسلمانان وام نگرفتند، بلکه از آثار هنرى آنان به ویژه در زمینه موسیقى بهره فراوان بردند. با وجود اینکه در قرون وسطى، شرقىها کتب بىشمارى در موسیقى نگاشتند، باز از آن دوره بجز آثار معدودى از آنها که به لاتین ترجمه شده چیزى در دست نیست. جهنیز هیسپالنسیز و جرارد کتب فارابى را به لاتینى ترجمه نمودند و بعضى از آثار ابن سینا در مرتبه اول توسط جهنیز و در مرتبه دوم به توسط اندریاس الیاکوس ترجمه شده و مکائیل اسکات ترجمه لاتینى کتاب موسیقى ابن رشد را در اروپا انتشار داد.
اروپاى غربى از ترجمه عبرى کتب عربى استفاده مىکرد. قانون اقلیدس نیز از عربى به عبرى ترجمه و در دسترس مردمان مغرب گذارده شد. یکى از قدیمىترین مترجمین عربى به لاتین کنستانتین آفریقایى است. کتب او به خوبىنفوذ موسیقى عرب را نشان مىدهد.
گوندیسلوس محققا ترجمه کتاب فارابى را در دست داشته; زیرا قسمتى که در موسیقى تالیف کرده تماما از فارابى است. در جاى دیگر، مىبینیم که نام فارابى با ایزو دور و گیدو ذکر شده است. بهطور خلاصه، معلوم مىشود که ماخذ بسیارى از کتب غربى در خصوص موسیقى کتب فارابى است، چنانکه عقاید او در کتابهاى «رابرت کیلواردنى» و «روموندول سیمون تونستد» و «آدام دوفلدا» مشاهده مىشود.
راجر بیکن، در قسمتى که در موسیقى نگاشته، نام فارابى را با بطلیموسواقلیدس ذکرمىکندوهنگامىکهدر خصوص معالجهامراضبه وسیله موسیقى سخن مىراند نام ابنسینا را مىآورد. والتر ادینگتن و انجلبرت نیز در کتاب موسیقى خویش قسمتهایى را از کتبابنسینا نقل مىکنند.«جرم»از اهالىمراوى (marvaie) یک فصلازکتاب(دوموزیکا) را به فارابى اختصاص داده است. فارابى حتى تا قرن هفدهم توجه عموم را به سوى خود جلب نموده بود. از قرن هشتم تا یازدهم مردم گروه گروه به «قرطبه»، که دارالعلم جهان آن روز بود، هجوم آوردند تا علوم دنیاى اسلامى را فرا گیرند. درآنجا دانشجویان اروپایى بدون اینکه با زحماتزیادترجمه لاتینىکتبعربى رابخوانند، مستقیماعلم موسیقى را، که یکى از علوم چهارگانه بود، فرا مىگرفتند. مسیحیانى که در اسپانیازیستمىکردندبیش از همه به نشر علوم عرب در اروپا پرداختند.
هنگامى که راجر بیکن براى دانشجویان اسپانیایى در اکسفورد، سخنرانى مىکرد چون ترجمههاى غلطى که از عربى به لاتین شده بود به زبان مىآورد او را مسخره مىکردند; زیرا آنها مىدانستند که ماخذ گفتار او چیست و چه مىخواهد بگوید. به همین جهتبود که دکتر میرابیلیس به دانشجویان توصیه مىکرد که مدارس اروپایى را رها کرده و به اعراب بچسبند; زیرا دانشمندان اروپا فقط علوم یونان را فرا گرفته بودند. در صورتى که مسلمین علاوه بر خواندن کتب ارسطو، اقلیدس، اریستوگزنوس، بطلیموس و دیگران خودشان نیز کشفیاتى نموده بودند.
بزرگترین قسمتى که اعراب به دنیا آموختند موسیقى موزون بود که ابتدا الکندى آن را توصیف کرد و بعدا فرانکو و شاگردانش اوزان اعراب را به کار بردند از طرف دیگر، آوازهخوانان و موسیقىدانهاى عرب سبب انتشار موسیقى علمى گشتند... . کمکم ضعف و انحطاط بر دنیاى اسلامى روى آورد و آن تفوق سیاسى و صنعتى که مسلمین قرنها دارا بودند از بین رفت. بلى، هنگامى که نفوذ سیاسى کشورى کم شود نفوذ صنعتى نیز به خودى خود ضعیف مىگردد. به علاوه، اروپا کمکم قوتى پیدا کرد و زمام صنایع و علوم را خود بدست گرفت. (56)
پىنوشتها:
1- شمار احادیثى که دراینباره وجود دارد فراواناست، حتى فصل مستقلىازکتابهاىمعتبرحدیثىبهاینعنواناختصاصیافتهاست;مانند
کتابالکافىتالیف محمدبنیعقوبکلینى. براى نصوص روایى بنگریدبه: میزانالحکمة، ج6، ص 535 -447/ الحیاة، ج 2، ص 324-267
2- کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص27
3- فجرالاسلام (پرتواسلام)،احمدامین،ترجمهعباس خلیلى، ج1،ص 38
4- فتوحالبلدان، بلاذرى، ص659، 654
5- «واعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباطالخیل ترهبونبهعدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شىء فى سبیل الله یوف الیکم و انتم لا تظلمون.» (انفال:60)
6- ر.ک. به: تاریخ علوم عقلىدرتمدناسلامى، ذبیحالله صفا،ج1، ص33
7- آیاتىچون:«نوالقلمومایسطرون»(بقره:241)نشانازاینحقیقتدارد.در حدیث،اینتاکیدآشکارتراست.ازجمله: «مدادالعلماءافضلمندماءالشهداء»
8- و 9- نقش کتاب در تمدن و فرهنگ اسلامى، ضیاءالدین سردار،ترجمه مهیار علوى مقدم، کیهان اندیشه، ش 31، ص123
10- فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران 1360، ص73
11- سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکتر وزینپور، ص69
12- ر.ک به:نقش کتابخانههاىمساجد در فرهنگ و تمدن اسلامى، دکتر محمدمکىالسباعى،ترجمه دکترعلىشکوهى، سازمانمدارک فرهنگى انقلاباسلامى،وزارتفرهنگوارشاد اسلامى،بویژهصفحات 5 و 4
13- مسلمانان و دانش جدید، عبدالرزاق نوفل، ص66
14- اغانى، ابوالفرج اصفهانى
15- عصر المامون، ج1، ص 375
16- مدارسبغداد، عماد عبدالسلام رؤوف، چ اول، بغداد1386 ه
17- کارنامه اسلام، ص29 و 30
18- نهضت ترجمه در جهان اسلام، ابراهیم مدکور، ترجمه اسماعیل سعادت، نشر دانش، سال سوم، شماره پنجم، 1362، ص6
19- براى آگاهى بیشتر، ر. ک به: انتقال علوم یونانى به عالم اسلامى، دلیس اولیرى ترجمه احمد آرام، نشر انشگاهى، چاپ دوم، 1374
20- نهضت ترجمه در جهان اسلام، نشر دانش، سال سوم، شماره 5، ص7
21- کارنامه اسلام، ص29 و 30
22- میراث سوم، روژهگارودى، ص 104
23- اندلس یا تاریخ حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتى، به نقل از نفح الطیب، ج 1، ص 462
24- و 25- کتابخانههاى مساجد درتمدناسلامى ص226-198; ص 125
26- علم و تمدن در اسلام، سید حسین نصر، ص56 و57
27- تاریخ تمدن اسلام، دکتر على اصغر حلبى، ص 38
28- میراث سوم، رژهگارودى، ص103 و 102
29- تاریخ علوم، پىیر روسو، ص 118
30- تاریخ فلسفهدرجهاناسلامى، حنا الفاخورى وخلیلالجر،ج 2،ص362
31- مسلمانان و دانش جدید، عبد الرزاق نوفل، ص89
32- فلاسفه شیعه، ص509 و 522
33- ازآنجاکههدف مامرورىبرگذشته مسلمین بوده است، سخن کوتاه کردهایم; وگرنه درباره علم و تمدن مسلمانان کتابهاى مفصلى نگاشتهشده و ما در نگارش این بحثبدانها نظر انداختهایم که از آن جملهاست: تاریخ علمکمبریج/تاریخ فلسفه در اسلام/ علوم اسلامى ونقشآندرتحولعلمى جهان، آلدومیهلى/ تاریخ علوم عربى و اسلامى، فؤادسزگین/ تاریخ تمدناسلام و عرب، گوستاولوبون/ کارنامهاسلام، زرینکوب/ دانشمسلمین، محمدرضاحکیمى/ منابع فرهنگ اسلامى، ممشریف/ تاریخ دولت اسلامى دراندلس، عبدالله عنان/ تاریخ تمدن اسلام،جرجى زیدان/ بیست گفتار در مباحث علمى، فلسفى و...، مهدىمحقق/ تاریخ تمدن، ویل دورانت و... .
34- سیره ابن هشام، ج 1، ص 688
35- درباره این بیمارستان (بیمارستان کبیر منصورى) قلقشندى گوید: «بیمارستان قلاوون در دنیا نظیر ندارد.»(صبح الاعشى،ج3،ص369) ابن بطوطه جهانگرد معروف مىگوید: «بیمارستان ملک المنصور قلاوون بالاتر از حد توصیف است. گفتهاند مخارج آن روزانه بیستهزار دینار است.» (رحله ابن بطوطه، چاپ پاریس، ج 1، ص 71/ دانش مسلمین، محمد رضا حکیمى، ص 172 و173)
36- مسلمانان و دانش جدید، ص123
37- حاضر العالم الاسلامى، (عالم نو اسلام) ص 158
38- مسلمانان و دانش جدید، ص69
39- حاضر العالم الاسلامى (عالم نو اسلام) ص 158
40- شرقشناسى، ادوارد سعید، ص 112
41- ر. ک. به: تاریخ عرب، فیلیپ حتى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 1، کتابفروشى حاج محمد باقر کتابچى (حقیقت)، تبریز، 1344 ش.
42- تفسیر تاریخ، عبدالحمید صدیقى، ترجمه جواد صالحى، ص 52
43- ر. ک. به: میراث اسلام، ص 80 - 78.
44- فرهنگ اسلام در اروپا، زیگفرید، ترجمه مرتضى رهبانى، ص77
45- مسلمانان و دانش جدید، ص69 و 68
46- و 47- و 48- و 49- و 50- و 51- میراث اسلام، ص113 - 111 ; 118 ;126;116 ;117 ;127
52- همان، ص127 ; مقاله دکتر ماکس میرهوف
53- و 54- و 55- همان، ص 130 ; 121 ;123 ;146
56- همان، ص 144 -146 ; الدومیهلى در کتاب علوم اسلامى و نقش آندرتحولات علمى جهان، ص 130 - 128، با تکیه بر داوریها دانشمندانى چون مارسلنبرتلد (فرانسوى) و ژولیوس روسکا (آلمانى) گزارشهاى مربوط به جابر و آثار وى را غیر واقعى و افسانه خوانده است ولى دانشمند معروف ترک،آقاى فؤادسزگین، پاسخ مستند و مناسبى به این ادعاهاداده است. ر. ک. به: گفتارهایى پیرامون تاریخ علوم تجربى و اسلامى، ترجمه محمدرضا عطایى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى،آستان قدس،مشهد،1317،ص81-65.