تمدن جدید اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
در آنچه امروزه از تمدن مورد نظر است، به ویژگیها، اوصاف و تواناییهایى که تمدنها از خود بروز مىدهند، توجه نمىشود. در نتیجه، زوایاى ظریف درونى و استعدادهاى خاص آنها به خوبى شناخته نمىشود. تمدنهایى که در جوامع مادى بیشتر مورد شناسایى واقع مىشوند، همانهایى هستند که بدینگونه و در اثر تضارب آراء به وجود آمدهاند و هر ملتى چیزى بر آنها افزوده است. اما صرف نظر از چنین بینشى، اگر با دیدى الهى(نه غیرمادى) بنگریم برخى تمدنها در بسترى عقیدتى و بر مبناى باورهاى الهى و ارزشى به وجود آمدهاند. دیرینه این نوع تمدنها نه تنها کمتر از تمدنهاى نوع اول نیست، بلکه به یقین، بر آن سبقت نیز دارد. بسیارى از ویژگیهاى این نوع تمدنها و حتى بعضا اصل وجودشان مورد غفلت واقع شده و همین امر سبب گردیده است که وجود آنها زیر سؤال برود. این همه از نادیده گرفتن انسانیت انسان و ارزشهاى والاى انسانى سرچشمه مىگیرد. در این نبشتار، سعى نویسنده بر آن است تا طى سطورى محدود، چنین تمدنى مورد شناسایى قرار گیرد. باشد تا مورد علاقه محققان قرار گیرد و در این باره تامل بیشترى مبذول دارند.
تمدن بر خلاف راى بعضى از یونانىگرایان، نتیجه اخذ و عطا نیست. آنان که سعى کردهاند همه تمدنهاى جهان را بىارتباط با نگرشها و جهانبینىها طرح کنند و آن را حاصل تلاش همه بشر از هر نژاد و زبان و دین به شمار آورند نیز شاید در همه ابعاد به صواب نرفته باشند.
به نظرمىرسد که نظرکلى به تمدنها،بدون عنایتبه ویژگىها،اوصافوتوانمندىهایىکهازخودبروزمىدهند، این قسم از محققان را بر آن داشته تا در تعریف آنها زوایاىظریف درونى واستعدادهاى خاص آنها، رابهنیکى از هم بازنشناخته و به تعریفى عام از آنها بسنده کنند.
اگر خصیصه کارکرد واثرات خارجى تمدنها را مورد مداقه قراردهیم دونوعتمدن قابلتشخیصوتفکیکاست.
1- تمدن مشترک;
2- تمدن خاص.
تمدن مشترک، تمدنى است که در اثر معاطات علمى امم پدید مىآید. با آنکه هر امت و ملتى بعدى یا محورى یا زاویهاى از آن را صبغهاى خاص مىبخشد، اما در نگاه کلى، وجوه مشترک علمى آن، که ثمره جهود علماى امتهاست، به خوبى مشخص است. در معرفى این نوع تمدنها، مىتوان به تمدن سینایى، بینالنهرینى، بیزانسى، یونانى، قبطى، جندى شاپورى، نبطى، سریانى، حرانى، اموى و عباسى اشاره کرد.
تمدن خاص، تمدنى است که در بستر عقیدتى و بر مبناى باورهاى الهى و وحیانى، با نگاهى ارزشى در تقییم حیات منطبق با آن باورها، پدید آمده است. تمدن ابراهیمى(ع) در هلال خصیب، تمدن موسوى(ع) در مصر و فلسطین، تمدن سلیمانى(ع) در فلسطین و تمدن محمدى(ص) در حجاز از انواع تمدنهاى خاصاند.
در تمدنهاى خاص یا تمدنهاى الهى، تفکیکى بین ماده و معنى نیست، بلکه تقییم و تقدیر حیات بر اساس مصالح انسانى، براى حیات طیبه و معیشتسرفرازانه مورد نظر است. انسانهایى که در این تمدن تربیت مىشوند در عین بهرهورى از همه مواهب حیات و استخدام و تسخیر همه مواد، براى فلاح و رشد بشر، هیچگاه مقهور طبیعت و ماده نمىشوند.
در این نوع تمدن، ابزار و همه ثمرات عقول و همچنین تولیدات علم در جایگاهى مناسب و براى بهرهورى بشرى استعمال مىشود و انسان «داعى»، رسالتمدار و پیامدار، بر آنها حکومت مىکند. در این تمدن، رشد و گسترش اختراعات و اکتشاف طرق تسهیل حیات، از منظر و زاویه نگرشى و باورمندى است و هیچ طغیانى از این حیث مشاهده نمىشود.
ولى در تمدن مشترک، به سبب طغیان ابزار و خروج مقتدرانهاش بر انسان محکوم در چنبر آن، معمولا به تربیت «خادم» پرداخته مىشود. انسانى که در تمدن مشترک یا تمدن غیر عقیدتى پرورش مىیابد اسیر ابزارهاى ساختخویش است و نهایتسعى او در جهتبهرهورى مقتدرانه از این ابزار مصروف مىشود. انسان پرورشیافته این تمدن به رفاه و اقتدار و بسط آن مىاندیشد و تربیتیافتگانش خادمانى هستند که بىهیچ دغدغه، به خدمت ابزار و قدرت و حاکمیت در مىآیند.
حال که تا حدودى محدوده این دو تمدن روشن گردید، بهتر استبه بیان آخرین تمدن الهى بپردازیم و آن تمدن خاتم در مدینةالنبی(ص) است:
واضع تمدن خاص یا تمدن الهى انبیاء: هستند و جوهره این تمدن بر اساس بیان قرآنى، «اخوت» است. قرآن کریم سر ارسال رسل را با تعبیر «اخوت»، بیان «ماانزل» بر امتها، یاد کرده است.
در میان رسالتهاى الهى، دو اصطلاح «قریه» و «مدینه» نشان از ظرف تمدن دارد. «مدینه» یا (medinta) «مدینتاى» آرامى و نیز «قریه» یا «کور» در لهجههاى زبان سامى، به معناى استقراربخشیدن به امتها در نقطهاى از زمین براى ایجاد مدنیت و تربیت مردمانى است که ظرف دلشان بتواند پیام آسمانى انبیا: را فهم کند. این دو اصطلاح، مخصوص تمدنهاى الهى ابراهیمى(ع) است که ارض کنعان و جزیره فرات و سرزمین فاران (حجاز) را در برمىگیرد.
آخرین حلقه تمدن الهى از حلقههاى ابراهیمى(ع) اسلام است که در یثرب، توسط رسول گرامى خدا، حضرت ختمى مرتبت(ص)، به ظهور رسید و آخرین حلقه کمالیافته تمدن الهى زمین بود که مىبایستبین دو دسته از یاران آن حضرت یعنى مهاجران و انصار پیمان اخوت انبیایى بسته مىشد. با ظهور این تمدن، خداوند خلعت اکمال دین و اتمام نعمت را بر انسانیت پوشاند و براى تداوم آن، بین نبوت و وصایت، عقد مؤاخات بسته شد. «وصى»، یعنى امیرالمؤمنین، علىبنابىطالب(ع)، ادامه دهنده این سیر الهى بود.
انقطاعى که بین نبوت و وصایت پدید آمد جهان اسلام را به ارتداد، خذلان و تواکل کشاند. در نتیجه، مهجر رسولالله(ص)، که بنیاد تمدن الهى خاتم در آن پىریزى شده بود، بى وصى(ع) نتوانستبه سیر خویش ادامه دهد. از اینرو، تمدنى که پس از فتوحات پدید آمد تمدنى مشترک بود، نه خاص و از افکار و آراى رومى و ایرانى و نبطى و سریانى براى اداره جامعه اسلامى سود بر گرفت.
چوناینتجارب وبهرهگیرى با تبنى ارزشهاى الهى در مجال وظرف معهود مهجر، مناسبت نداشت عملا تمدن مدینه خاتم،که مىبایست پساز تهذیبامت و تمهید امر بهدست وصى(ع) انجامگیرد،بهکمال و تمام پدید نیامد. البته لازم است از همه کسانى که براى نشر و اشاعه این تمدن مشترک رنجها برده و تلاشها کردهاند، تقدیر کرد اما در نهایت، باید گفت که ما به تمدن خاص دست نیافتیم.
وقتى امت در سال36 هجرى وصى(ع) را به خلافت دعوت کرد آن حضرت انقطاع پدید آمده بین دو عصر را مانع اصلى ورود به آن تمدن الهى مىشمردند و خصلتهاى ظاهر شده در امت را از عوامل مزاحم مىدانستند. سرانجام مهجر وصى(ع) در کوفه پدید آمد و همه کسانى که بسان عصر نبى(ص) خود را با وصى(ع) همراه کردند به دارالهجره عصر وصایت در کوفه هجرت نمودند. بار دیگر، با استمداد از اخلاص و جهاد آن مهاجران در اطاعت از وصى(ع)، عصر ابتلا آغاز شد و در دو پهنه تمدنى و عقیدتى، تدبیرها رفت و تاسیسات منطبق با اقتضاى تمدن وصوى در عرصه سیاست و اجتماع و اداره و امنیت و اقتصاد و امور نظامى پدید آمد. ثواب عمل و منزلت دینى همه کسانى که از مدینه یا سایر بلاد اسلام به مهجر یا دارالوصایه کوفه هجرت کردند همانند ثواب کسانى است که باپیامبر خدا(ص) از مکه و سایر بلاد به مدینه هجرت کردند.
مهجر عصر تاویل وصى(ع) در کوفه دچار ناکثان و قاسطان و مارقان و قاعدان شد، همانسان که مهجر عصر تنزیل نبى(ص) دچار مشرکان و منافقان و کافران از اهل کتاب و اعراب بدوى گردید.
پس از شهادت وصى(ع) و متارکه وصى وصى، حضرت امام مجتبى(ع)، عملا ارتباط تمدنى خاص از هم گسست و به جاى تمدن قرآنى، تمدن اسلامى یا تمدن مشترک، رخ نمود.
در عصر صادقین(ع)، بار دیگر چهره علمى تمدن خاص پدیدار شد و نسل عظیمى از عالمان آگاه در پهنه جهان اسلام پا به عرصه حیات اجتماعى نهادند. اما این فرهنگ علمى در مدیریتبا مانع مواجه شد و نتوانست در ابعاد دیگر به شکل جامع، ممهد تمدن خاص گردد.
این عصر، عصر ولایت اولیا از امت اسلام است و آنچه در این عصر مورد انتظار است این که چون خداى تبارک و تعالى بر ما منت نهاده و مردى از سلاله اوصیا: را به ولایت، نصیبمان کرده لذا، براى تحقق تمدن خاص، رسالتى نیز بر دوشمان نهاده است. آن رهبر بزرگ - رضوان الله تعالى علیه - رسالت الهى خویش را در رهبرى این امتبه نیکى انجام داد و به دیار باقى شتافت; تولى الله مکافاته.
اکنون در عصر دوم رهبرى اولیاى فقیه، با همان نسل تربیتشده عصر نخست قرار گرفتهایم. در این عصر، در دارالولایه تهران (در هر دو عصر تنزیل و تاویل)، بار دیگر، مردى از سلاله اوصیا: سکاندار رهبرى و هدایت نسل ماست; ادام الله ظله الشریف. دارالولایه تهران مهجر تمدن الهى اسلامى است که بار دیگر با هدایت اولیاى فقیه بر آن است تا تمدن خاص را بنیان نهد. امروز دارالولایه تهران رسالتى همانند مدینه نبوى و کوفه وصوى بر دوش مىکشد و همه کسانى که براى ترسیخ و تحکیم مبانى الهى و عزتآفرین تمدن خاص اسلامى مىکوشند گویى دریچه حیات را بر روى امت اسلام مىگشایند.
تمدن معجونى سریانى و یونانى، که امروز در غرب، با تکیه بر ابزارهاى پیچیده به اقتدار و توسعه مادى خویش مىپردازد، براى بقاى خویش بر مبناى تعادل و توازن، توان از کف داده است. اما جهان اسلام به زودى تمدنى عظیم را پىریزى و پدیدار خواهد کرد. سخن در این است که ما امروز به دنبال تمدن خاص هستیم، نه تمدن مشترک و معجونى. نقش عمده ما براى تمهید، هدایت و تحدید این رسالت عظیم اسلامى در دارالولایه تهران و امالقراى جهان اسلام، رقمزده مىشود.
در این مهم، نکته اساسى این است که تنها سکانداران این تمدن الهى مىتوانند همان باورمندان مبانى ارزشى و عزتآفرین اسلام باشند، نه کسانى که براى تمدنها به حد و مرزى قایل نیستند و اصولا تمدن و علم را حاصل اخذ و عطا مىدانند; زیرا آنان اگر هم همت کنند تمدنى بىروح، معجون و مشترک پدید مىآورند که گذشته از آنکه پیام تازهاى براى بشریت ندارد، با روح عقیده و مبانى نگرشى و پر رمز و راز وحى و توحید نیز سازگار نیست.
تمدن بر خلاف راى بعضى از یونانىگرایان، نتیجه اخذ و عطا نیست. آنان که سعى کردهاند همه تمدنهاى جهان را بىارتباط با نگرشها و جهانبینىها طرح کنند و آن را حاصل تلاش همه بشر از هر نژاد و زبان و دین به شمار آورند نیز شاید در همه ابعاد به صواب نرفته باشند.
به نظرمىرسد که نظرکلى به تمدنها،بدون عنایتبه ویژگىها،اوصافوتوانمندىهایىکهازخودبروزمىدهند، این قسم از محققان را بر آن داشته تا در تعریف آنها زوایاىظریف درونى واستعدادهاى خاص آنها، رابهنیکى از هم بازنشناخته و به تعریفى عام از آنها بسنده کنند.
اگر خصیصه کارکرد واثرات خارجى تمدنها را مورد مداقه قراردهیم دونوعتمدن قابلتشخیصوتفکیکاست.
1- تمدن مشترک;
2- تمدن خاص.
تمدن مشترک، تمدنى است که در اثر معاطات علمى امم پدید مىآید. با آنکه هر امت و ملتى بعدى یا محورى یا زاویهاى از آن را صبغهاى خاص مىبخشد، اما در نگاه کلى، وجوه مشترک علمى آن، که ثمره جهود علماى امتهاست، به خوبى مشخص است. در معرفى این نوع تمدنها، مىتوان به تمدن سینایى، بینالنهرینى، بیزانسى، یونانى، قبطى، جندى شاپورى، نبطى، سریانى، حرانى، اموى و عباسى اشاره کرد.
تمدن خاص، تمدنى است که در بستر عقیدتى و بر مبناى باورهاى الهى و وحیانى، با نگاهى ارزشى در تقییم حیات منطبق با آن باورها، پدید آمده است. تمدن ابراهیمى(ع) در هلال خصیب، تمدن موسوى(ع) در مصر و فلسطین، تمدن سلیمانى(ع) در فلسطین و تمدن محمدى(ص) در حجاز از انواع تمدنهاى خاصاند.
در تمدنهاى خاص یا تمدنهاى الهى، تفکیکى بین ماده و معنى نیست، بلکه تقییم و تقدیر حیات بر اساس مصالح انسانى، براى حیات طیبه و معیشتسرفرازانه مورد نظر است. انسانهایى که در این تمدن تربیت مىشوند در عین بهرهورى از همه مواهب حیات و استخدام و تسخیر همه مواد، براى فلاح و رشد بشر، هیچگاه مقهور طبیعت و ماده نمىشوند.
در این نوع تمدن، ابزار و همه ثمرات عقول و همچنین تولیدات علم در جایگاهى مناسب و براى بهرهورى بشرى استعمال مىشود و انسان «داعى»، رسالتمدار و پیامدار، بر آنها حکومت مىکند. در این تمدن، رشد و گسترش اختراعات و اکتشاف طرق تسهیل حیات، از منظر و زاویه نگرشى و باورمندى است و هیچ طغیانى از این حیث مشاهده نمىشود.
ولى در تمدن مشترک، به سبب طغیان ابزار و خروج مقتدرانهاش بر انسان محکوم در چنبر آن، معمولا به تربیت «خادم» پرداخته مىشود. انسانى که در تمدن مشترک یا تمدن غیر عقیدتى پرورش مىیابد اسیر ابزارهاى ساختخویش است و نهایتسعى او در جهتبهرهورى مقتدرانه از این ابزار مصروف مىشود. انسان پرورشیافته این تمدن به رفاه و اقتدار و بسط آن مىاندیشد و تربیتیافتگانش خادمانى هستند که بىهیچ دغدغه، به خدمت ابزار و قدرت و حاکمیت در مىآیند.
حال که تا حدودى محدوده این دو تمدن روشن گردید، بهتر استبه بیان آخرین تمدن الهى بپردازیم و آن تمدن خاتم در مدینةالنبی(ص) است:
واضع تمدن خاص یا تمدن الهى انبیاء: هستند و جوهره این تمدن بر اساس بیان قرآنى، «اخوت» است. قرآن کریم سر ارسال رسل را با تعبیر «اخوت»، بیان «ماانزل» بر امتها، یاد کرده است.
در میان رسالتهاى الهى، دو اصطلاح «قریه» و «مدینه» نشان از ظرف تمدن دارد. «مدینه» یا (medinta) «مدینتاى» آرامى و نیز «قریه» یا «کور» در لهجههاى زبان سامى، به معناى استقراربخشیدن به امتها در نقطهاى از زمین براى ایجاد مدنیت و تربیت مردمانى است که ظرف دلشان بتواند پیام آسمانى انبیا: را فهم کند. این دو اصطلاح، مخصوص تمدنهاى الهى ابراهیمى(ع) است که ارض کنعان و جزیره فرات و سرزمین فاران (حجاز) را در برمىگیرد.
آخرین حلقه تمدن الهى از حلقههاى ابراهیمى(ع) اسلام است که در یثرب، توسط رسول گرامى خدا، حضرت ختمى مرتبت(ص)، به ظهور رسید و آخرین حلقه کمالیافته تمدن الهى زمین بود که مىبایستبین دو دسته از یاران آن حضرت یعنى مهاجران و انصار پیمان اخوت انبیایى بسته مىشد. با ظهور این تمدن، خداوند خلعت اکمال دین و اتمام نعمت را بر انسانیت پوشاند و براى تداوم آن، بین نبوت و وصایت، عقد مؤاخات بسته شد. «وصى»، یعنى امیرالمؤمنین، علىبنابىطالب(ع)، ادامه دهنده این سیر الهى بود.
انقطاعى که بین نبوت و وصایت پدید آمد جهان اسلام را به ارتداد، خذلان و تواکل کشاند. در نتیجه، مهجر رسولالله(ص)، که بنیاد تمدن الهى خاتم در آن پىریزى شده بود، بى وصى(ع) نتوانستبه سیر خویش ادامه دهد. از اینرو، تمدنى که پس از فتوحات پدید آمد تمدنى مشترک بود، نه خاص و از افکار و آراى رومى و ایرانى و نبطى و سریانى براى اداره جامعه اسلامى سود بر گرفت.
چوناینتجارب وبهرهگیرى با تبنى ارزشهاى الهى در مجال وظرف معهود مهجر، مناسبت نداشت عملا تمدن مدینه خاتم،که مىبایست پساز تهذیبامت و تمهید امر بهدست وصى(ع) انجامگیرد،بهکمال و تمام پدید نیامد. البته لازم است از همه کسانى که براى نشر و اشاعه این تمدن مشترک رنجها برده و تلاشها کردهاند، تقدیر کرد اما در نهایت، باید گفت که ما به تمدن خاص دست نیافتیم.
وقتى امت در سال36 هجرى وصى(ع) را به خلافت دعوت کرد آن حضرت انقطاع پدید آمده بین دو عصر را مانع اصلى ورود به آن تمدن الهى مىشمردند و خصلتهاى ظاهر شده در امت را از عوامل مزاحم مىدانستند. سرانجام مهجر وصى(ع) در کوفه پدید آمد و همه کسانى که بسان عصر نبى(ص) خود را با وصى(ع) همراه کردند به دارالهجره عصر وصایت در کوفه هجرت نمودند. بار دیگر، با استمداد از اخلاص و جهاد آن مهاجران در اطاعت از وصى(ع)، عصر ابتلا آغاز شد و در دو پهنه تمدنى و عقیدتى، تدبیرها رفت و تاسیسات منطبق با اقتضاى تمدن وصوى در عرصه سیاست و اجتماع و اداره و امنیت و اقتصاد و امور نظامى پدید آمد. ثواب عمل و منزلت دینى همه کسانى که از مدینه یا سایر بلاد اسلام به مهجر یا دارالوصایه کوفه هجرت کردند همانند ثواب کسانى است که باپیامبر خدا(ص) از مکه و سایر بلاد به مدینه هجرت کردند.
مهجر عصر تاویل وصى(ع) در کوفه دچار ناکثان و قاسطان و مارقان و قاعدان شد، همانسان که مهجر عصر تنزیل نبى(ص) دچار مشرکان و منافقان و کافران از اهل کتاب و اعراب بدوى گردید.
پس از شهادت وصى(ع) و متارکه وصى وصى، حضرت امام مجتبى(ع)، عملا ارتباط تمدنى خاص از هم گسست و به جاى تمدن قرآنى، تمدن اسلامى یا تمدن مشترک، رخ نمود.
در عصر صادقین(ع)، بار دیگر چهره علمى تمدن خاص پدیدار شد و نسل عظیمى از عالمان آگاه در پهنه جهان اسلام پا به عرصه حیات اجتماعى نهادند. اما این فرهنگ علمى در مدیریتبا مانع مواجه شد و نتوانست در ابعاد دیگر به شکل جامع، ممهد تمدن خاص گردد.
این عصر، عصر ولایت اولیا از امت اسلام است و آنچه در این عصر مورد انتظار است این که چون خداى تبارک و تعالى بر ما منت نهاده و مردى از سلاله اوصیا: را به ولایت، نصیبمان کرده لذا، براى تحقق تمدن خاص، رسالتى نیز بر دوشمان نهاده است. آن رهبر بزرگ - رضوان الله تعالى علیه - رسالت الهى خویش را در رهبرى این امتبه نیکى انجام داد و به دیار باقى شتافت; تولى الله مکافاته.
اکنون در عصر دوم رهبرى اولیاى فقیه، با همان نسل تربیتشده عصر نخست قرار گرفتهایم. در این عصر، در دارالولایه تهران (در هر دو عصر تنزیل و تاویل)، بار دیگر، مردى از سلاله اوصیا: سکاندار رهبرى و هدایت نسل ماست; ادام الله ظله الشریف. دارالولایه تهران مهجر تمدن الهى اسلامى است که بار دیگر با هدایت اولیاى فقیه بر آن است تا تمدن خاص را بنیان نهد. امروز دارالولایه تهران رسالتى همانند مدینه نبوى و کوفه وصوى بر دوش مىکشد و همه کسانى که براى ترسیخ و تحکیم مبانى الهى و عزتآفرین تمدن خاص اسلامى مىکوشند گویى دریچه حیات را بر روى امت اسلام مىگشایند.
تمدن معجونى سریانى و یونانى، که امروز در غرب، با تکیه بر ابزارهاى پیچیده به اقتدار و توسعه مادى خویش مىپردازد، براى بقاى خویش بر مبناى تعادل و توازن، توان از کف داده است. اما جهان اسلام به زودى تمدنى عظیم را پىریزى و پدیدار خواهد کرد. سخن در این است که ما امروز به دنبال تمدن خاص هستیم، نه تمدن مشترک و معجونى. نقش عمده ما براى تمهید، هدایت و تحدید این رسالت عظیم اسلامى در دارالولایه تهران و امالقراى جهان اسلام، رقمزده مىشود.
در این مهم، نکته اساسى این است که تنها سکانداران این تمدن الهى مىتوانند همان باورمندان مبانى ارزشى و عزتآفرین اسلام باشند، نه کسانى که براى تمدنها به حد و مرزى قایل نیستند و اصولا تمدن و علم را حاصل اخذ و عطا مىدانند; زیرا آنان اگر هم همت کنند تمدنى بىروح، معجون و مشترک پدید مىآورند که گذشته از آنکه پیام تازهاى براى بشریت ندارد، با روح عقیده و مبانى نگرشى و پر رمز و راز وحى و توحید نیز سازگار نیست.