آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

متن

در آنچه امروزه از تمدن مورد نظر است، به ویژگیها، اوصاف و تواناییهایى که تمدنها از خود بروز مى‏دهند، توجه نمى‏شود. در نتیجه، زوایاى ظریف درونى و استعدادهاى خاص آنها به خوبى شناخته نمى‏شود. تمدنهایى که در جوامع مادى بیشتر مورد شناسایى واقع مى‏شوند، همانهایى هستند که بدین‏گونه و در اثر تضارب آراء به وجود آمده‏اند و هر ملتى چیزى بر آنها افزوده است. اما صرف نظر از چنین بینشى، اگر با دیدى الهى(نه غیرمادى) بنگریم برخى تمدنها در بسترى عقیدتى و بر مبناى باورهاى الهى و ارزشى به وجود آمده‏اند. دیرینه این نوع تمدنها نه تنها کمتر از تمدنهاى نوع اول نیست، بلکه به یقین، بر آن سبقت نیز دارد. بسیارى از ویژگیهاى این نوع تمدنها و حتى بعضا اصل وجودشان مورد غفلت واقع شده و همین امر سبب گردیده است که وجود آنها زیر سؤال برود. این همه از نادیده گرفتن انسانیت انسان و ارزشهاى والاى انسانى سرچشمه مى‏گیرد. در این نبشتار، سعى نویسنده بر آن است تا طى سطورى محدود، چنین تمدنى مورد شناسایى قرار گیرد. باشد تا مورد علاقه محققان قرار گیرد و در این باره تامل بیشترى مبذول دارند.
تمدن بر خلاف راى بعضى از یونانى‏گرایان، نتیجه اخذ و عطا نیست. آنان که سعى کرده‏اند همه تمدنهاى جهان را بى‏ارتباط با نگرش‏ها و جهان‏بینى‏ها طرح کنند و آن را حاصل تلاش همه بشر از هر نژاد و زبان و دین به شمار آورند نیز شاید در همه ابعاد به صواب نرفته باشند.
به نظرمى‏رسد که نظرکلى به تمدن‏ها،بدون عنایت‏به ویژگى‏ها،اوصاف‏وتوانمندى‏هایى‏که‏ازخودبروزمى‏دهند، این قسم از محققان را بر آن داشته تا در تعریف آنها زوایاى‏ظریف درونى واستعدادهاى خاص آنها، رابه‏نیکى از هم بازنشناخته و به تعریفى عام از آنها بسنده کنند.
اگر خصیصه کارکرد واثرات خارجى تمدن‏ها را مورد مداقه قراردهیم دونوع‏تمدن قابل‏تشخیص‏وتفکیک‏است.
1- تمدن مشترک;
2- تمدن خاص.
تمدن مشترک، تمدنى است که در اثر معاطات علمى امم پدید مى‏آید. با آنکه هر امت و ملتى بعدى یا محورى یا زاویه‏اى از آن را صبغه‏اى خاص مى‏بخشد، اما در نگاه کلى، وجوه مشترک علمى آن، که ثمره جهود علماى امت‏هاست، به خوبى مشخص است. در معرفى این نوع تمدن‏ها، مى‏توان به تمدن سینایى، بین‏النهرینى، بیزانسى، یونانى، قبطى، جندى شاپورى، نبطى، سریانى، حرانى، اموى و عباسى اشاره کرد.
تمدن خاص، تمدنى است که در بستر عقیدتى و بر مبناى باورهاى الهى و وحیانى، با نگاهى ارزشى در تقییم حیات منطبق با آن باورها، پدید آمده است. تمدن ابراهیمى(ع) در هلال خصیب، تمدن موسوى(ع) در مصر و فلسطین، تمدن سلیمانى(ع) در فلسطین و تمدن محمدى(ص) در حجاز از انواع تمدن‏هاى خاص‏اند.
در تمدن‏هاى خاص یا تمدن‏هاى الهى، تفکیکى بین ماده و معنى نیست، بلکه تقییم و تقدیر حیات بر اساس مصالح انسانى، براى حیات طیبه و معیشت‏سرفرازانه مورد نظر است. انسان‏هایى که در این تمدن تربیت مى‏شوند در عین بهره‏ورى از همه مواهب حیات و استخدام و تسخیر همه مواد، براى فلاح و رشد بشر، هیچ‏گاه مقهور طبیعت و ماده نمى‏شوند.
در این نوع تمدن، ابزار و همه ثمرات عقول و همچنین تولیدات علم در جایگاهى مناسب و براى بهره‏ورى بشرى استعمال مى‏شود و انسان «داعى‏»، رسالتمدار و پیامدار، بر آنها حکومت مى‏کند. در این تمدن، رشد و گسترش اختراعات و اکتشاف طرق تسهیل حیات، از منظر و زاویه نگرشى و باورمندى است و هیچ طغیانى از این حیث مشاهده نمى‏شود.
ولى در تمدن مشترک، به سبب طغیان ابزار و خروج مقتدرانه‏اش بر انسان محکوم در چنبر آن، معمولا به تربیت «خادم‏» پرداخته مى‏شود. انسانى که در تمدن مشترک یا تمدن غیر عقیدتى پرورش مى‏یابد اسیر ابزارهاى ساخت‏خویش است و نهایت‏سعى او در جهت‏بهره‏ورى مقتدرانه از این ابزار مصروف مى‏شود. انسان پرورش‏یافته این تمدن به رفاه و اقتدار و بسط آن مى‏اندیشد و تربیت‏یافتگانش خادمانى هستند که بى‏هیچ دغدغه، به خدمت ابزار و قدرت و حاکمیت در مى‏آیند.
حال که تا حدودى محدوده این دو تمدن روشن گردید، بهتر است‏به بیان آخرین تمدن الهى بپردازیم و آن تمدن خاتم در مدینة‏النبی(ص) است:
واضع تمدن خاص یا تمدن الهى انبیاء: هستند و جوهره این تمدن بر اساس بیان قرآنى، «اخوت‏» است. قرآن کریم سر ارسال رسل را با تعبیر «اخوت‏»، بیان «ماانزل‏» بر امت‏ها، یاد کرده است.
در میان رسالت‏هاى الهى، دو اصطلاح «قریه‏» و «مدینه‏» نشان از ظرف تمدن دارد. «مدینه‏» یا (medinta) «مدینتاى‏» آرامى و نیز «قریه‏» یا «کور» در لهجه‏هاى زبان سامى، به معناى استقراربخشیدن به امت‏ها در نقطه‏اى از زمین براى ایجاد مدنیت و تربیت مردمانى است که ظرف دلشان بتواند پیام آسمانى انبیا: را فهم کند. این دو اصطلاح، مخصوص تمدن‏هاى الهى ابراهیمى(ع) است که ارض کنعان و جزیره فرات و سرزمین فاران (حجاز) را در برمى‏گیرد.
آخرین حلقه تمدن الهى از حلقه‏هاى ابراهیمى(ع) اسلام است که در یثرب، توسط رسول گرامى خدا، حضرت ختمى مرتبت(ص)، به ظهور رسید و آخرین حلقه کمال‏یافته تمدن الهى زمین بود که مى‏بایست‏بین دو دسته از یاران آن حضرت یعنى مهاجران و انصار پیمان اخوت انبیایى بسته مى‏شد. با ظهور این تمدن، خداوند خلعت اکمال دین و اتمام نعمت را بر انسانیت پوشاند و براى تداوم آن، بین نبوت و وصایت، عقد مؤاخات بسته شد. «وصى‏»، یعنى امیرالمؤمنین، على‏بن‏ابى‏طالب(ع)، ادامه دهنده این سیر الهى بود.
انقطاعى که بین نبوت و وصایت پدید آمد جهان اسلام را به ارتداد، خذلان و تواکل کشاند. در نتیجه، مهجر رسول‏الله(ص)، که بنیاد تمدن الهى خاتم در آن پى‏ریزى شده بود، بى وصى(ع) نتوانست‏به سیر خویش ادامه دهد. از اینرو، تمدنى که پس از فتوحات پدید آمد تمدنى مشترک بود، نه خاص و از افکار و آراى رومى و ایرانى و نبطى و سریانى براى اداره جامعه اسلامى سود بر گرفت.
چون‏این‏تجارب وبهره‏گیرى با تبنى ارزشهاى الهى در مجال وظرف معهود مهجر، مناسبت نداشت عملا تمدن مدینه خاتم،که مى‏بایست پس‏از تهذیب‏امت و تمهید امر به‏دست وصى(ع) انجام‏گیرد،به‏کمال و تمام پدید نیامد. البته لازم است از همه کسانى که براى نشر و اشاعه این تمدن مشترک رنجها برده و تلاشها کرده‏اند، تقدیر کرد اما در نهایت، باید گفت که ما به تمدن خاص دست نیافتیم.
وقتى امت در سال‏36 هجرى وصى(ع) را به خلافت دعوت کرد آن حضرت انقطاع پدید آمده بین دو عصر را مانع اصلى ورود به آن تمدن الهى مى‏شمردند و خصلت‏هاى ظاهر شده در امت را از عوامل مزاحم مى‏دانستند. سرانجام مهجر وصى(ع) در کوفه پدید آمد و همه کسانى که بسان عصر نبى(ص) خود را با وصى(ع) همراه کردند به دارالهجره عصر وصایت در کوفه هجرت نمودند. بار دیگر، با استمداد از اخلاص و جهاد آن مهاجران در اطاعت از وصى(ع)، عصر ابتلا آغاز شد و در دو پهنه تمدنى و عقیدتى، تدبیرها رفت و تاسیسات منطبق با اقتضاى تمدن وصوى در عرصه سیاست و اجتماع و اداره و امنیت و اقتصاد و امور نظامى پدید آمد. ثواب عمل و منزلت دینى همه کسانى که از مدینه یا سایر بلاد اسلام به مهجر یا دارالوصایه کوفه هجرت کردند همانند ثواب کسانى است که باپیامبر خدا(ص) از مکه و سایر بلاد به مدینه هجرت کردند.
مهجر عصر تاویل وصى(ع) در کوفه دچار ناکثان و قاسطان و مارقان و قاعدان شد، همان‏سان که مهجر عصر تنزیل نبى(ص) دچار مشرکان و منافقان و کافران از اهل کتاب و اعراب بدوى گردید.
پس از شهادت وصى(ع) و متارکه وصى وصى، حضرت امام مجتبى(ع)، عملا ارتباط تمدنى خاص از هم گسست و به جاى تمدن قرآنى، تمدن اسلامى یا تمدن مشترک، رخ نمود.
در عصر صادقین(ع)، بار دیگر چهره علمى تمدن خاص پدیدار شد و نسل عظیمى از عالمان آگاه در پهنه جهان اسلام پا به عرصه حیات اجتماعى نهادند. اما این فرهنگ علمى در مدیریت‏با مانع مواجه شد و نتوانست در ابعاد دیگر به شکل جامع، ممهد تمدن خاص گردد.
این عصر، عصر ولایت اولیا از امت اسلام است و آنچه در این عصر مورد انتظار است این که چون خداى تبارک و تعالى بر ما منت نهاده و مردى از سلاله اوصیا: را به ولایت، نصیبمان کرده لذا، براى تحقق تمدن خاص، رسالتى نیز بر دوشمان نهاده است. آن رهبر بزرگ - رضوان الله تعالى علیه - رسالت الهى خویش را در رهبرى این امت‏به نیکى انجام داد و به دیار باقى شتافت; تولى الله مکافاته.
اکنون در عصر دوم رهبرى اولیاى فقیه، با همان نسل تربیت‏شده عصر نخست قرار گرفته‏ایم. در این عصر، در دارالولایه تهران (در هر دو عصر تنزیل و تاویل)، بار دیگر، مردى از سلاله اوصیا: سکاندار رهبرى و هدایت نسل ماست; ادام الله ظله الشریف. دارالولایه تهران مهجر تمدن الهى اسلامى است که بار دیگر با هدایت اولیاى فقیه بر آن است تا تمدن خاص را بنیان نهد. امروز دارالولایه تهران رسالتى همانند مدینه نبوى و کوفه وصوى بر دوش مى‏کشد و همه کسانى که براى ترسیخ و تحکیم مبانى الهى و عزت‏آفرین تمدن خاص اسلامى مى‏کوشند گویى دریچه حیات را بر روى امت اسلام مى‏گشایند.
تمدن معجونى سریانى و یونانى، که امروز در غرب، با تکیه بر ابزارهاى پیچیده به اقتدار و توسعه مادى خویش مى‏پردازد، براى بقاى خویش بر مبناى تعادل و توازن، توان از کف داده است. اما جهان اسلام به زودى تمدنى عظیم را پى‏ریزى و پدیدار خواهد کرد. سخن در این است که ما امروز به دنبال تمدن خاص هستیم، نه تمدن مشترک و معجونى. نقش عمده ما براى تمهید، هدایت و تحدید این رسالت عظیم اسلامى در دارالولایه تهران و ام‏القراى جهان اسلام، رقم‏زده مى‏شود.
در این مهم، نکته اساسى این است که تنها سکانداران این تمدن الهى مى‏توانند همان باورمندان مبانى ارزشى و عزت‏آفرین اسلام باشند، نه کسانى که براى تمدن‏ها به حد و مرزى قایل نیستند و اصولا تمدن و علم را حاصل اخذ و عطا مى‏دانند; زیرا آنان اگر هم همت کنند تمدنى بى‏روح، معجون و مشترک پدید مى‏آورند که گذشته از آنکه پیام تازه‏اى براى بشریت ندارد، با روح عقیده و مبانى نگرشى و پر رمز و راز وحى و توحید نیز سازگار نیست.

تبلیغات